تبلیغات :
راهنمای خرید پاور بانک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 26

نام تاپيک: اتاق تشخیص مغالطه | تمرین هنر استدلال

  1. #11
    حـــــرفـه ای A M ! N's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2009
    محل سكونت
    Under the weeping moon
    پست ها
    7,118

    پيش فرض

    اشکال این استدلال کجاست؟

    فرض کنید این شکل میدان دید شما باشد. اگر فقط چشم چپتان را ببندید توپ A را نخواهید دید ولی دو توپ دیگر را می‌بینید. اگر فقط چشم راستتان را ببندید توپ C را نمی‌بینید ولی دو توپ دیگر را خواهید دید. پس اگر هر دو چشمتان را ببندید توپ راست و چپ را نمی‌بینید ولی توپ وسط را می‌بینید! در حالی که در عمل آن را هم نمی‌بینید.








  2. 7 کاربر از A M ! N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    اشکال این استدلال کجاست؟

    فرض کنید این شکل میدان دید شما باشد. اگر فقط چشم چپتان را ببندید توپ A را نخواهید دید ولی دو توپ دیگر را می‌بینید. اگر فقط چشم راستتان را ببندید توپ C را نمی‌بینید ولی دو توپ دیگر را خواهید دید. پس اگر هر دو چشمتان را ببندید توپ راست و چپ را نمی‌بینید ولی توپ وسط را می‌بینید! در حالی که در عمل آن را هم نمی‌بینید.







    فکر کنم این استدلال مغلطه ی "ترکیب" داره !

    به این صورت که ما یکسری گزاره هایی جزئی رو درست فرض کنیم و همون ویژگی رو برای کل هم تعمیم بدیم ...

    مثال :

    قطره ی 1 خیلی حجم کمی داره
    قطره ی 2 خیلی حجم کمی داره
    .
    .
    .
    قطره ی n خیلی حجم کمی داره

    بنابراین اقیانوس خیلی حجم کمی داره !


    + مثال از خودم بود ، نمیدونم چقدر برای این مغلطه مناسبه ... حتما مثال های بهتری دارید در مورد این مغلطه
    Last edited by Mohammad Hosseyn; 23-06-2014 at 23:56.

  4. 9 کاربر از Mohammad Hosseyn بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    حـــــرفـه ای A M ! N's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2009
    محل سكونت
    Under the weeping moon
    پست ها
    7,118

    پيش فرض

    یک معمای شطرنج رو قبلن باهاش برخورد کرده بودم، ازین جهت که برای حلش نیاز به ارائه ی استدلالهای منطقی است گفتم اینجا بگذارمش.
    البته بایستی تا حد مناسبی به شطرنج مسلط باشید.

    - دو شخص در حال بازی شطرنج بودند. ناگهان شخص سوم مهره ی شاه سپید رو از روی بورد بر میداره. شما باید بگید که مهره ی شاه سپید در کدوم خونه قرار داشته؛ به همراه استدلال.

    توضیح: مسئله پاسخ یکتا دارد.


  6. 6 کاربر از A M ! N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    کاربر فعال فلسفه B.Russell's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2014
    پست ها
    1,005

    پيش فرض

    آیا این مورد یک مغلطه است:

    سئوال: تاریکی کجاست؟
    پاسخ: جایی که روشنایی وجود ندارد.

    سئوال: روشنایی کجاست؟
    پاسخ: جایی که تاریکی وجود ندارد.

    پس تاریکی بدون وجود روشنایی و روشنایی بدون وجود تاریکی معنا نخواهد داشت و هیچ یک نمیتواند به تنهایی وجود داشته باشد.

  8. 4 کاربر از B.Russell بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Jul 2014
    پست ها
    494

    پيش فرض

    آیا این مورد یک مغلطه است:

    سئوال: تاریکی کجاست؟
    پاسخ: جایی که روشنایی وجود ندارد.

    سئوال: روشنایی کجاست؟
    پاسخ: جایی که تاریکی وجود ندارد.

    پس تاریکی بدون وجود روشنایی و روشنایی بدون وجود تاریکی معنا نخواهد داشت و هیچ یک نمیتواند به تنهایی وجود داشته باشد.
    مغلطه نیست، یکی از اساسی ترین روش های شناخت برای انسان همینه، یعنی درک بسیاری از مفاهیم از طریق اضدادشون، مثه روز و شب، زوج و فرد، وجود و عدم و ...
    هرچند امکانش هست که از این مکانیزم شناختی هم برای مغلطه سو استفاده بشه ...
    Last edited by N I G H T P E A C E; 11-12-2014 at 02:09.

  10. 3 کاربر از N I G H T P E A C E بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,322

    پيش فرض

    آیا این مورد یک مغلطه است:

    سئوال: تاریکی کجاست؟
    پاسخ: جایی که روشنایی وجود ندارد.

    سئوال: روشنایی کجاست؟
    پاسخ: جایی که تاریکی وجود ندارد.

    پس تاریکی بدون وجود روشنایی و روشنایی بدون وجود تاریکی معنا نخواهد داشت و هیچ یک نمیتواند به تنهایی وجود داشته باشد.
    دو تعریف ابتدایی موردی ندارن ولی معمولا اینطور بیان کردن پدیده ها (Closed loop) باعث میشه اطلاعات مفیدی در جمله نداشته باشیم. کدوم تیم فوتبال برنده شد؟ اونی که نباخت. کدوم تیم نباخت؟ اونی که برنده شد. از نظر منطقی موردی نداره ولی اینطور جواب دادن بی فایده است و اطلاعات مفیدی رو به مخاطب ارائه نمی کنه.

    اشکال در این جمله نهایی است که لزوما از یک Dichotomy نتیجه گرفته یک نوع وابستگی بین این دو وجود داره که صحیح نیست.

    مغلطه نیست، یکی از اساسی ترین روش های شناخت برای انسان همینه، یعنی درک بسیاری از مفاهیم از طریق اضدادشون، مثه روز و شب، زوج و فرد، وجود و عدم و ...
    در صورتی این روش شناخت هست که اون ضد ، دوباره خودش بر اساس مفهوم ابتدایی تعریف نشه و یک تعریف مستقل داشته باشه. اگه زوج رو تعریف کنیم عددی که فرد نیست و فرد رو بگیم عددی که زوج نیست، حرفمون صحیحه ولی هیچ شناختی صورت نگرفته و اگه من بپرسم 13 زوج است یا فرد، با اون تعاریف قابل تشخیص نیست.

  12. 5 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #17
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Jul 2014
    پست ها
    494

    پيش فرض

    در صورتی این روش شناخت هست که اون ضد ، دوباره خودش بر اساس مفهوم ابتدایی تعریف نشه و یک تعریف مستقل داشته باشه. اگه زوج رو تعریف کنیم عددی که فرد نیست و فرد رو بگیم عددی که زوج نیست، حرفمون صحیحه ولی هیچ شناختی صورت نگرفته و اگه من بپرسم 13 زوج است یا فرد، با اون تعاریف قابل تشخیص نیست.
    منظور از شناخت در مثالهایی که زدم درک و پی بردن به وجود چیزی هست نه شناخت ویژگی و ... آن. بعد از اینکه ما از طریق تضاد و مقایسه به وجود چیزی پی بردیم اونوقت میتونیم شروع کنیم به بررسی چیستی آن. اگر دقت کرده باشید اگر یک محسوس مثلا صدا یا بو خاصی رو بصورت دائم تجربه کنیم بعد از مدتی دیگه اون رو احساس نمیکنیم، گویا مغز طوری تکامل یافته که فقط به محرک های تغییر کننده واکنش نشون میده و اگر بعضی از چیزها باشه که هیچ گونه حرکت و تغییری (تضاد درونی و ابزار مقایسه حال با قبل) درش نباشه اساسا ما اونرو احساس نمیکنیم و به وجودشون هم پی نمیبریم. یکی از فلاسفه یونان (اگر اشتباه نکنم) میگه حرکت زمین و سیارات صدا داره اما چون ما از کودکی در این صدای یکنواخت و دائم غرق شدیم اون رو نمیشنویم.

    در مورد ماهی توی آب هم همین مثال رو میزنن که هرچی هم بش بگی این چیزی که تو داری درش زندگی میکنی اسمش آب هست، هیچ نمیتونه شما رو درک کنه تا زمانی که یک لحضه از آب درش بیاری، بعد دیگه خودش به وجود چیزی بنام آب پی میبره ... اگر زن نبود به وجود بسیاری از ویژگی های مردانه پی نمیبردیم چون اونها رو طبیعی و انسانی (نه فقط مردانه) فرض میکردیم، اگر کودکی، نوجوانی، جوانی و پیری و تیپ های مختلف شخصیتی نبود بسیاری از ویژگی های انسان رو کشف نمی کردیم و ... اینکه یکی از روش های تحقیق روش مقایسه ای (comparative) هست دلیلش همینه، یعنی تا زمانی که من مثلا جامعه آمریکا رو نشناسم و اون رو با جامعه خودم مقایسه نکنم اساسا به بسیاری از خصوصیات جامعه خودم پی نخواهم برد. گویا چیزهایی وجود دارن که جز زیر نور تضاد و مقایسه خودشون رو نشون نمیدن ...

    اساسا ما شناختمون از وجود بسیاری از چیزها رو از طریق همین مقایسه و تضاد بدست میاریم. در فلسفه گفته میشه "تعرف الاشیاء باضدادها" که منظور همین مکانیزم شناختی هست...
    Last edited by N I G H T P E A C E; 11-12-2014 at 09:53.

  14. #18
    آخر فروم باز hamed29's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2009
    محل سكونت
    سیاره زمین
    پست ها
    1,567

    پيش فرض

    با سلام

    اساسا ما شناختمون از وجود بسیاری از چیزها رو از طریق همین مقایسه و تضاد بدست میاریم. در فلسفه گفته میشه "تعرف الاشیاء باضدادها" که منظور همین مکانیزم شناختی هست...
    اینجا در واقع ما تفاوتــها رو مشاهده و درک میکنیم. واضح است که روز و شب یکی نیستند و از برخی جهات، تفاوتی با هم دارند.
    از این شگرد زمانی استفاده میشه که ما نتونیم روز رو بدون شب و شب رو بدون روز درک کنیم؛ بنابراین روز و شب رو در کنار هم تعریف میکنیم و استدلال هم اینه که این دو با هم متفاوت هستند.

  15. 2 کاربر از hamed29 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #19
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,322

    پيش فرض

    منظور از شناخت در مثالهایی که زدم درک و پی بردن به وجود چیزی هست نه شناخت ویژگی و ... آن. بعد از اینکه ما از طریق تضاد و مقایسه به وجود چیزی پی بردیم اونوقت میتونیم شروع کنیم به بررسی چیستی آن. اگر دقت کرده باشید اگر یک محسوس مثلا صدا یا بو خاصی رو بصورت دائم تجربه کنیم بعد از مدتی دیگه اون رو احساس نمیکنیم، گویا مغز طوری تکامل یافته که فقط به محرک های تغییر کننده واکنش نشون میده و اگر بعضی از چیزها باشه که هیچ گونه حرکت و تغییری (تضاد درونی و ابزار مقایسه حال با قبل) درش نباشه اساسا ما اونرو احساس نمیکنیم و به وجودشون هم پی نمیبریم. یکی از فلاسفه یونان (اگر اشتباه نکنم) میگه حرکت زمین و سیارات صدا داره اما چون ما از کودکی در این صدای یکنواخت و دائم غرق شدیم اون رو نمیشنویم.
    ربطش به بحث ما؟

    در مورد ماهی توی آب هم همین مثال رو میزنن که هرچی هم بش بگی این چیزی که تو داری درش زندگی میکنی اسمش آب هست، هیچ نمیتونه شما رو درک کنه تا زمانی که یک لحضه از آب درش بیاری، بعد دیگه خودش به وجود چیزی بنام آب پی میبره ... اگر زن نبود به وجود بسیاری از ویژگی های مردانه پی نمیبردیم چون اونها رو طبیعی و انسانی (نه فقط مردانه) فرض میکردیم، اگر کودکی، نوجوانی، جوانی و پیری و تیپ های مختلف شخصیتی نبود بسیاری از ویژگی های انسان رو کشف نمی کردیم و ... اینکه یکی از روش های تحقیق روش مقایسه ای (comparative) هست دلیلش همینه، یعنی تا زمانی که من مثلا جامعه آمریکا رو نشناسم و اون رو با جامعه خودم مقایسه نکنم اساسا به بسیاری از خصوصیات جامعه خودم پی نخواهم برد. گویا چیزهایی وجود دارن که جز زیر نور تضاد و مقایسه خودشون رو نشون نمیدن ...

    اساسا ما شناختمون از وجود بسیاری از چیزها رو از طریق همین مقایسه و تضاد بدست میاریم. در فلسفه گفته میشه "تعرف الاشیاء باضدادها" که منظور همین مکانیزم شناختی هست...
    حرف های شما صحیح است ولی در هیچ کدوم از مثال های شما صرفا هر دو پدیده بر اساس تضادشون با هم تعریف نمیشن و ورودی های دیگه اطلاعات وجود داره. اگه جوانی رو بگید چیزی که پیری نیست و پیری رو بگید چیزی که جوانی نیست، حرف خاصی نزدید مگه اینکه از یک منبع خارجی (که می تونه تجربه شخصی باشه) درباره یکی یا هر دو اونها اطلاعات کسب کنید و فقط در اون صورت هست که این شیوه مقایسه ای مفید خواهد بود. در همه مثال هایی که زدید منبع خارجی اطلاعات وجود داره و این شیوه مقایسه صرفا خود به خود دانشی رو تولید نمی کنه بلکه یک تکنیک هست برای درک ساده تر مفاهیمی که گویا متضاد هستند.

    اگه به مثال ابتدایی دقت کنید دقیقا طوری زده شده که این منبع خارجی اطلاعات وجود نداشته باشه، برای همین توجیهات شما مرتبط با چیزی که در تاپیک عنوان شده نیست. اگه هنوز معتقد هستید فقط و فقط از طریق مقایسه و بدون هیج گونه اطلاعات خارجی (حالتی که در مثال ابتدایی Russell هست) میشه کسب دانش مفید کرد لطفا مثال بهتری بزنید.

  17. 3 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #20
    تعلیق عضویت ...
    تاريخ عضويت
    Jul 2014
    پست ها
    494

    پيش فرض

    حرف شما درسته، اما من منظورم چیز دیگه بود، اول پستم گفتم که از طریق تضاد و مقایسه به وجود چیزی پی میبریم، نه چیستی و تعریفش. بنظر شما پی بردن به وجود چیزی و توانایی تصور کردنش شناخت نیست؟ مگر میشه بدون اطلاع از وجود چیزی تعریفش کرد؟ تعریف بعد از وجود میاد، و در مواردی این تضاد و مقایسه هست که ما رو از وجود چیزی باخبر میکنه.

    ما به وجود بسیاری از ویژگی و مشخصات جوانی، خوشحالی، روشنایی، خوش اخلاقی، دانایی و یک نوشته خوب، یک حکومت بد و ... تنها زمانی پی میبریم که اونها رو با پیری، غم، تاریکی، بد اخلاقی، جهل، یک نوشته بد، یک حکومت عادل مقایسه کنیم. این نیست که بگیم مثلا جوانی یعنی عدم پیری و بر عکس، اساسا بدون تصور پیری، تصور پدیده بنام جوانی امکان نداره، اون چیز که باعث میشه من روی پدیده ای اسم جوانی رو بذارم و بعد تعریفش کنم و مشخصات رو کشف کنم، وجود پدیده بنام پیری هست.

    اینکه ما بعد از دست دادن چیزی میگیم الان قدرش رو میفهمم بیان کننده همین مکانیزم هست، یعنی تا زمانی که ما غرق در داشتن اون چیز هستیم هیچ وقت وجودش رو احساس نمیکنیم، اما همینکه که نداشتن اون رو تجربه میکنیم و ذهن ما این نبود رو در کنار اون بود میزاره یکدفعه به بودهای قبلی پی ببریم و اونها رو ببینیم...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •