تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 43 از 127 اولاول ... 333940414243444546475393 ... آخرآخر
نمايش نتايج 421 به 430 از 1265

نام تاپيک: تکامل (فرگشت)

  1. #421
    کاربر فعال انجمن دات نت عــــلی's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    زیر سایه عرش الهی
    پست ها
    2,335

    پيش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم.
    سلام.
    تا وقتی قبل از رسیدن به سن تولید مثل مرگ و میر وجود داره، فرگشت صورت می گیره و مکانیزم فرگشت بطور قوی فعال هست. شما چطور به این نتیجه رسیدید نسل های قبل از ما دلیلی برای پیشرفته تر شدن نداشتند؟ یعنی شما معتقد بودید اکثریت قریب به یقین اون موجوداتی که به دنیا میومدند به سن تولید مثل می رسیدند؟ دقت کنید ما انسان ها هم شاید طی 50-100 سال گذشته به این مرحله رسیدیم که اکثریتمون به سن تولید مثل می رسن، 500 سال گذشته از هر 5 کودک انسان فقط یک نفر به سن تولید مثل می رسید بعد شما یکدفعه میگید هیچ دلیلی برای فرگشت انسان وجود نداشت!

    نسل قبل از ما هنوز زنده نیستند. ما و شامپانزه های امروزی اجداد مشترک داریم. ما از نسل اونها نیستیم و اونها از نسل ما نیستند. فکر می کنم بار 20 ام باشه که این رو در تاپیک داریم توضیح میدیم.

    درباره "دم" هم باید گفت دم انسان نیمه کاره است، ما استخوان مربوط به دم رو که سایر موجودات دارند داریم ولی اون قسمت گوشتی رو نداریم. حتی رویان انسان (قبل از تبدیل شدن به جنین) کاملا "دم" داره. در دورانی در تکامل ها این ژن ها بصورت مخفی و خاموش در اومدن و این دم رشد نمی کنه، البته به دلایل جهش ها و تغییرات ژنتیکی (اساس فرگشت)، گاهی وقت ها جهش های ژنی رو می بینیم که باعث میشه این ژن ها فعال بشن و هر از گاهی کودک های انسانی که "دم" دارند به دنیا میان.

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    اگر اجداد ما مشترک باشند پس هر دو گونه باید به سمتی برن که گونه دیگه میره.... عقل فقط در انسان شکل گرفت... شما به تفاوت های ظاهری انسان هم دقت کنید میبینید که با حیوانات کاملاً متفاوت هستند در حالی که این سیر تکاملی اصلا برای حیوانات شکل نگرقته.... چطور ما اجداد مشترکی داریم ولی اینهمه گونه هامون با هم تفاوت دارن؟ فرگشت تکامل گوش رو واکنش نسبت به صدا و تکامل چشم رو واکنش نسبت به نور توجیه میکنه تکامل عقل رو چطور توجیه میکنه؟
    خیلی به تکامل گرایان تخفیف بدیم باید یه حیوانی میبود که بعد از اینهمه سال اونم عقلش تکمیل میشد...با این تفاوت که اونم دم داشت و ... دقت داشته باشید مثلاً میمون ها و شامپانزه ها و گوریل ها چقدر به هم نزدیک هستند؟ ولی انسان ها رو ببینید... گونه ای غیر از انسان ها میبینید؟شاید بخواهید بین سیاه پوستان و سفید پوستان فرق هایی قائل بشید ولی از نظر ژن ما فرقی با هم میکنیم؟ همه گونه های انسان میتونن با هم تولید مثل کنن همه گونه های میمون ها میتونن؟




    مسئله اینجاست که این اصول ابتدایی در همین تاپیک بارها توضیح داده شدند، خود شما هم دربارشون سوالات ریز پرسیدید و حالا طوری سوال می پرسید که انگار کل مکالمات قبلی هیچ بوده و از صفر شروع شده. من به سختی باور می کنم هدف شما پرسش برای کسب اطلاعات باشه چون کسی که به دنبال کسب اطلاعات هست وقتی اطلاعات ارائه میشه، می خونه، یاد می گیره و سوالاتش یک مرحله به جلوتر میرن نه اینکه عقب گرد داشته باشه و چیزهایی که به طور مرتب قبلا توضیح داده شدن رو به شکل غلط و ناصحیح "فرض" می کنه و میاد پرسش های دیگه ای می پرسه.

    میوه ها بلافاصله تجزیه نمیشن، ما میوه هایی داریم که ماه ها می تونن سالم بمونن.. شما در بحث تکامل میوه نباید میوه های امروزی رو نگاه کنید بلکه زمان تکامل میوه شکل کلی این میوه ها بسیار متفاوت بوده. شما باید محیط زمین در حدود 1-2 میلیارد سال پیش رو در ذهنتون تداعی کنید که نه باکتری ها مثل باکتری های امروزی بودن و نه گیاهان و نه حیوانات. میوه های امروزی که می بینید اکثرا توسط انسان ها پرورش یافتن مثل بعضی حیوانات اهلی مثل سگ ها (که انسان ها رفتن گرگ هایی که آرام تر بودن رو گرفتن، گذاشتن با هم تولید مثل کنن، در نسل های بعدی گرگ های ناآرام و وحشی رو کشتن و آرام تر ها رو نگه داشتن تا به سگ ها رسیدیم). این ها در طبیعت تکامل پیدا نکردن بلکه انسان ها فشار وارد کردن تا این موجودات رو با ما هماهنگ کنند.
    به دلیل اینکه جواب های شما قانع کننده نیست و من فرقی بین ظن و گمان و وهم و نظریه و فرگشت و تکامل و از اینجور علوم قائل نیستم... یکی میره فیلم سازی میخونه و با تخیل خودش داستان ها و فیلم های تخیلی میسازه یکی هم میره علوم زیست میخونه و با تخیلش میخواد نظریه پردازی کنه....
    وجود درختان کاملاً نظریه تکامل رو رد میکنه.... تفاوت های اونا با حیوانات بسیار زیاده....
    چطور اونا به صدا و نور واکنش نشون ندادن و دارای چشم و گوش نشدن ولی حیوانات دادند؟ چیزی که ما دوروبرمون میبینیم اینه که هر گونه ای برای خودش استقلال داره...
    تقریباً مثل نرم افزار هایی میمونه که روی یک سیستم عامل اجرا میشن... ولی هیچکدوم از این نرم افزار ها از نسل اون یکی نیست.... در حالی که هر ورژن از نرم افزار نشون دهنده تکامل خود اون نرم افزار برای خودش هست نه برای تبدیل شدن به یک نرم افزار دیگه.
    علم تکامل علم خوبی هست ولی کمی در این مورد زیاده روی کرده... و مدارک و شواهدس کافی نیستند و بیشتر از ظن و گمان و تخمین حدس پیروی میکنند.
    موفق باشید.

  2. این کاربر از عــــلی بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #422
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,322

    پيش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم.
    سلام.

    اگر اجداد ما مشترک باشند پس هر دو گونه باید به سمتی برن که گونه دیگه میره.... عقل فقط در انسان شکل گرفت... شما به تفاوت های ظاهری انسان هم دقت کنید میبینید که با حیوانات کاملاً متفاوت هستند در حالی که این سیر تکاملی اصلا برای حیوانات شکل نگرقته.... چطور ما اجداد مشترکی داریم ولی اینهمه گونه هامون با هم تفاوت دارن؟ فرگشت تکامل گوش رو واکنش نسبت به صدا و تکامل چشم رو واکنش نسبت به نور توجیه میکنه تکامل عقل رو چطور توجیه میکنه؟
    خیلی به تکامل گرایان تخفیف بدیم باید یه حیوانی میبود که بعد از اینهمه سال اونم عقلش تکمیل میشد...با این تفاوت که اونم دم داشت و ... دقت داشته باشید مثلاً میمون ها و شامپانزه ها و گوریل ها چقدر به هم نزدیک هستند؟ ولی انسان ها رو ببینید... گونه ای غیر از انسان ها میبینید؟شاید بخواهید بین سیاه پوستان و سفید پوستان فرق هایی قائل بشید ولی از نظر ژن ما فرقی با هم میکنیم؟ همه گونه های انسان میتونن با هم تولید مثل کنن همه گونه های میمون ها میتونن؟
    فرضیات شما اشتباه است که مرتب می گویید اگر تکامل صحیح است پس باید ... ، اگر اجداد ما مشترک باشند پس باید ... ، چرا باید اینطور باشه که شما میگید؟ هیچ دلیلی ندارید به جز خیالات خودتون (نه خیالات زیست شناس ها!).

    محض اطلاع، فاصله گوریل ها و شامپانزه ها بیشتر از فاصله انسان ها و شامپانزه هاست یعنی شامپانزه ها به ما نزدیک تر هستند تا گوریل ها و این رو از تشابه ژنتیک و DNA متوجه میشیم. تازه گونه های دیگری از میمون ها هم هستند (مثل میمون رزوس) که فاصله اونها با شامپانزه ها خیلی خیلی بیشتر از فاصله ما با شامپانزه ها و حتی ما با اون میمون هاست. بقیه حرف هاتون هم اشتباه هست، گونه های مختلف میمون ها نمی تونند با هم تولید مثل کنند.

    فرضیات غلط به نتایج غلط ختم میشن.
    این چیزی است که ما در صحبت های شما شاهد هستیم.

    به دلیل اینکه جواب های شما قانع کننده نیست و من فرقی بین ظن و گمان و وهم و نظریه و فرگشت و تکامل و از اینجور علوم قائل نیستم... یکی میره فیلم سازی میخونه و با تخیل خودش داستان ها و فیلم های تخیلی میسازه یکی هم میره علوم زیست میخونه و با تخیلش میخواد نظریه پردازی کنه....
    وجود درختان کاملاً نظریه تکامل رو رد میکنه.... تفاوت های اونا با حیوانات بسیار زیاده....
    چطور اونا به صدا و نور واکنش نشون ندادن و دارای چشم و گوش نشدن ولی حیوانات دادند؟ چیزی که ما دوروبرمون میبینیم اینه که هر گونه ای برای خودش استقلال داره...
    تقریباً مثل نرم افزار هایی میمونه که روی یک سیستم عامل اجرا میشن... ولی هیچکدوم از این نرم افزار ها از نسل اون یکی نیست.... در حالی که هر ورژن از نرم افزار نشون دهنده تکامل خود اون نرم افزار برای خودش هست نه برای تبدیل شدن به یک نرم افزار دیگه.
    علم تکامل علم خوبی هست ولی کمی در این مورد زیاده روی کرده... و مدارک و شواهدس کافی نیستند و بیشتر از ظن و گمان و تخمین حدس پیروی میکنند.
    موفق باشید.
    یک نفر نمیره علوم زیست بخونه، تمام دانشمندان زیست شناسی دنیا مثل اینکه با تخیلشون فرگشت رو قبول کردند ولی شما بدون هیچ تحصیل و حتی بدون داشتن یک دانش ابتدایی که مطالعه یک توضیح یک صفحه ای از فرگشت به انسان میده، فهمیدید مدارک و شواهدش کافی نیستند. لطفا دفعه بعدی که به پزشک مراجعه کردید و براتون دارو نوشت مصرف نکنید چون فرضیه ابتدایی تمام علم داروسازی و پزشکی مدرن فرگشت هست و در صورتی که فرگشت غلط باشه اکثریت این داروها نباید تاثیر مثبت داشته باشند. یا برید ترویج کنید به والدین کودکی که فرزندشون سل گرفته که این آنتی بیوتیک ها رو مصرف نکنند چون تاثیر نخواهد داشت! همونطور که قبلا هم گفتم شما هدفتون یادگیری نیست بلکه هدفتون Evangelism باورهای آنتی فرگشتی و ضد علمی است چون قبلا تصمیمتون رو درباره این موارد گرفتید و الان فقط دنبال بهانه هستید. فرگشت در کتب درسی و آموزشی مدارس و دانشگاه های ایران هم تدریس میشه و اون افراد (چه زیست شناس ها و چه سایر افراد دخیل در قضیه) که باورهای پایه ای مشترکی با شما هم دارند مشکلی در این قضیه نمی بینند.

  4. 5 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #423
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض



    نظریه فرگشت داروین را می توان به صورت زیر خلاصه كرد:

    ۱- تعداد زادگان (نوزادان) بیشتر از والدین است.
    ۲- تعداد افراد در جمعیت تقریباً عددی ثابت است.
    ۳- زادگان تفاوتهایی جزئی با والدین خود دارند.
    ۴- تنها زادگانی زنده می مانند كه سازش بیشتری با محیط داشته باشند.

    در طبیعت، افرادی كه مزیتی هرچند اندک، بر دیگران داشته باشند شانس بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل دارند. در دراز مدت نسل این افراد، جمعیت غالب گونه را تشكیل خواهد داد. داروین این فرایند را انتخاب طبیعی نامید. با پیشرفت فزاینده ی علوم مختلف، نظریه ی فرگشت نیز منسجم تر شد و حیطه های جدیدی مانند علم ژنتیک و زیست شناسی مولكولی را در بر گرفت. امروزه از نظریه ی پیشرفته تر فرگشت تحت عنوان «تلفیق نوین» یا «سنتز جدید» استفاده می شود.

    مكانیسم فرگشت

    ژن

    یك CD صوتی حاوی اطلاعات لازم برای پخش موسیقی است اما سر و صدا نمی كند! برای شنیدن موسیقی باید اطلاعات CD را در دستگاهی اجرا كرد. ژن ها هم حاوی اطلاعات هستند و برای انجام كار باید این اطلاعات اجرا بشود. به بیان علمی باید ژن بیان بشود. بیان شدن ژن بدین صورت است كه از روی اطلاعات موجود بر روی ژن، پروتئین ساخته می شود و پروتئین ها هر کدام كاری را در بدن انجام می دهند. ژن قسمتی از مولكولی خطی به نام DNA است كه اطلاعات لازم برای ساخت یک پروتئین را در خود دارد. این اطلاعات در DNA به وسیله توالی مشخصی از چهار كد مختلف حفظ می شود. DNA از چهار زیرواحد آدنین(A) ، تیمین (T) ، سیتوزین(C) و گوانین (G) تشكیل شده است.


    ژنوم

    به مجموعه ی كل DNA های موجود در سلول ژنوم گفته می شود. ژنوم اطلاعات لازم برای تمام اعمال سلول را در خود دارد. ژنوم باكتری ها به صورت یک DNA خطی و حلقوی است، اما ژنوم دیگر جانداران بصورت چندین قطعه جداگانه است كه كروموزوم نامیده می شوند.

    جهش


    گفتیم كه DNA دارای توالی مشخصی از چهار كد است. هر گونه تغییر در این كدها جهش نام دارد. عوامل گوناگونی می توانند جهش ها را بوجود آورند. برخی مواد شیمیایی (كه در درون سلول ها هم وجود دارد) جهش زا هستند. عوامل فیزیكی مانند حرارت و پرتوهای ماورا بنفش و پرتوهای رادیواكتیو نیز جهش زا هستند. جهش در فرایند تولید مثل نیز رخ می دهد. در تولید مثل، كد ژنتیكی باید دو برابر شود ولی در این فرایند اشتباه هایی هم رخ می دهد و موجب می شود كه كپی دقیقاً برابر با اصل نباشد.

    جهش ها انواع گوناگونی دارند. تغییر در یک حرف از كد ژنتیكی جهش نقطه ای نامیده می شود. جهش های وسیعتر مجموعه ای از كدها را دستخوش تغییر می كنند. تغییر در كروموزوم ها به طور همزمان چند هزار ژن را تغییر می دهد. یكی از مهمترین انواع این جهش ها مضاعف شدن است. در مضاعف شدن دو نسخه از یک ژن بوجود می آید. هر یک از این ژن ها می توانند جداگانه دستخوش جهش های جدید شوند و بدین ترتیب با حفظ ژن قبلی، ژن جدیدی به ژنوم جاندار اضافه شود كه اندكی با ژن قبلی فرق دارد.

    بیش از نود درصد از جهش ها مضر هستند. اما باقی جهش ها كم اثر، بی اثر یا مفیدند. جهش های مضر اغلب موجب مرگ جاندار می شود و به نسل بعد انتقال پیدا نمی كند، اما جهش های كم اثر، بی اثر و مفید به نسل بعد منتقل می شوند.


    دو سیستم وراثت ژن

    باكتری ها و برخی تک سلولی ها تولید مثل غیر جنسی دارند. در این شیوه ژنوم فرزندان و والدین كاملاً شبیه هم است؛ و فرگشت فقط به جهش ها بستگی دارد. اما در تولید مثل جنسی، فرزند نیمی از ژن هایش را از پدر و نیم دیگر را از مادر دریافت می كند. این سیتم دو مزیت فرگشتی دارد: الف) ایجاد تنوع در جاندار تنها وابسته به جهش نیست. ب) ژنها در میان جمعیت توزیع می شوند.

    توزیع ژن


    فرض كنید در شهری همه مردم ژن A را دارند. در اثر جهش در یک نفر از آنها ژن A به B تبدیل می شود. این فرد پس از ازدواج ژن B را به فرزندانش منتقل می كند. پس از گذشت چند قرن با ازدواج و زاد و ولد های مكرر ژن B در سطح شهر پراكنده شده است به طوری كه مثلاً ۹۰٪ درصد از مردم ژن A و ۱۰٪ باقیمانده ژن B را دارند. به همین ترتیب هر ژن جدیدی در میان جمعیت پراكنده می شود.

    انتخاب طبیعی

    به دلیل محدود بودن جمعیت هر جاندار همه ی نوزادان توانایی زنده ماندن را ندارند. در مثال بالا فرض كنید ژن A عامل لاغری بوده و ژن B چاقی را بوجود می آورد. با فرا رسیدن عصر یخبندان، چاق ها دارای مزیت ذخیره سازی غذا هستند و لاغرها بیشتر می میرند.

    بنابراین صاحبان ژن B بیشتر زنده می مانند. پس توزیع ژن در جمعیت دگرگون می شود، به شكلی كه ۹۰٪ ژن B را دارند. با پایان یخبندان، چاقی نه تنها مفید نیست بلكه دردسر ساز است. همین امر دوباره توزیع ژن A را به ۹۰٪ می رساند. به این ترتیب توزیع ژن ها با تغییر محیط دچار تغییر می شود. تغییر محیط گاه آنچنان وسیع است كه یكی از ژن ها را به طور كامل منقرض می كند. توجه داشته باشید كه هر جاندار دارای هزاران ژن است و توزیع همه این ژن ها مرتباً در حال تغییر است. بنابراین خصوصیات جمعیت های جانداران دائماً در حال تغییر است، به صورتی كه پس از گذشت چند صد هزار یا چند میلیون سال ممكن است به جاندار جدیدی تبدیل شده باشد.

    جدایی تولید مثلی

    گفتیم كه هر جمعیت در طول زمان دچار تغییر می شود و این تغییرات در تمام جمعیت توزیع می شود. پس چگونه است كه گونه های جدید بوجود می آیند؟ همانطور كه همه اندام های جاندار تغییر می كنند، تغییراتی هم در خصوصیات تولید مثلی بوجود می آید. به گونه ای كه ممكن است جمعیت به دو گروه تقسیم شود كه دیگر توانایی تولید مثل با یكدیگر را نداشته باشند. جدایی تولید مثلی علت های مختلفی دارد:
    جغرافیایی:
    پیشروی بیابان میتواند یک جنگل را به دو قسمت تقسیم كند؛ و جانداران این دوقسمت دیگر ارتباطی با هم نخواهند داشت. همچنین مهاجرت عده ای از افراد به سرزمینی دور، آنها را از بقیه جمعیت جدا می كند.

    فیزیولوژیک:
    تغییر در اندام تناسلی باعث می شود كه یک گروه از جمعیت توانایی تولید مثل با بقیه را نداشته باشند.

    تغییر در زمان یا فصل تولید مثل:
    ممكن است فصل جفت گیری در برخی افراد با بقیه متفاوت شود. مثلاً همه مگس های میوه را می توان در آزمایشگاه مجبور به تولید مثل كرد ولی در طبیعت دو گروه از این مگس وجود دارد. گروهی صبح جفت گیری می كند و گروه دوم بعد از ظهر.

    تغییر در عادات جفت گیری:
    این تغییر موجب می شود كه گروهی از افراد، جفت خود را تنها از میان دیگر اعضای گروه خودش انتخاب كنند.

    تغییرات سلولی:
    جفت گیری بین دو گروه انجام می شود، ولی لقاح ناقص است یا نوزاد می میرد. حتی ممكن است نوزاد زنده بماند ولی عقیم باشد (مثل قاطر).

    جدایی تولید مثلی به هر علتی كه روی دهد موجب می شود تا توزیع ژنی هر گروه از جمعیت به طور جداگانه تغییر كند، و جهش های بوجود آمده تنها در میان افراد همان گروه باقی بماند. به عبارت دیگر دو جمعیت وجود خواهد داشت كه هر كدام به راه خودش می رود. پس از گذشت هزاران سال، میزان تغییرات در هر گروه آنقدر زیاد می شود كه دیگر به دو گونه جاندار متمایز تبدیل می شوند. به این ترتیب دو گونه جدید از گونه اولیه بوجود می آید.




    فرگشت(تکامل) چیست/فرخ فرپژوه

  6. 10 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #424
    کاربر فعال انجمن دات نت عــــلی's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    زیر سایه عرش الهی
    پست ها
    2,335

    پيش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم.
    سلام.
    نقل قول نوشته شده توسط Stream;8117127[B
    ]فرضیات شما اشتباه است که مرتب می گویید اگر تکامل صحیح است پس باید ... ، اگر اجداد ما مشترک باشند پس باید ... ، چرا باید اینطور باشه که شما میگید؟ هیچ دلیلی ندارید به جز خیالات خودتون (نه خیالات زیست شناس ها!). [/B]

    محض اطلاع، فاصله گوریل ها و شامپانزه ها بیشتر از فاصله انسان ها و شامپانزه هاست یعنی شامپانزه ها به ما نزدیک تر هستند تا گوریل ها و این رو از تشابه ژنتیک و DNA متوجه میشیم. تازه گونه های دیگری از میمون ها هم هستند (مثل میمون رزوس) که فاصله اونها با شامپانزه ها خیلی خیلی بیشتر از فاصله ما با شامپانزه ها و حتی ما با اون میمون هاست. بقیه حرف هاتون هم اشتباه هست، گونه های مختلف میمون ها نمی تونند با هم تولید مثل کنند.

    فرضیات غلط به نتایج غلط ختم میشن.
    این چیزی است که ما در صحبت های شما شاهد هستیم.
    دقیقاً مساله همینجاست.شما خودتون فرگشت رو تعریف میکنید و میگید هرکسی که بتونه زنده بمونه میتونه تکثیر پیدا کنه و نسل اونایی که نتونستن تکثیر بشن منقرض میشه اما سر علت ها و دلیل ها که میرسه میگید چرا باید اینطور باشه؟ مثلاً برای از بین رفتن دم دلیل میارید ولی هیچ دلیلی برای موندن پستان و داشتن ریش برای مردان نمیارید!!! 50 سال روباه تغییر زنتیکی میده ولی 1400 سال انسان ها تغییر ژنتیکی نمیدن.
    عجیبه.... آزمایش های شما درست از آب در میاد آزمایش های ما خلاف از آب در میاد...
    یک میلیارد سال هم بشینید تماشا کنید فکر نمیکنم میمون ها دارای عقل و شعور بشن. اگر قرار بود بشن تا الان شده بودن.
    خلاصه و ختم کلام...
    موجوداتی که شما ازش به عنوان تکمیل فرایند فرگشتی نام میبیرید همینطوری به وسیله جهش های تصادفی بوجود نیومدن! چیزی که مسلمه اینه که سیستم و بدن اونا طوری طراحی شده که در اثر عوامل واکنش نشون میدن.... قوی شدن شش های افرادی که در نقاط کوهستانی هستند مثل کسی میمونه که باشگاه بدن سازی میره و سلول ضعیف خودش رو میکشه و سلول قوی رو تقویت میکنه تا تکثیر بشن... نه اینکه سلولی از چیزی به چیز دیگری تبدیل بشه... حتی به مرور زمان اینکار انجام نشده.
    دلایل ردی که برای این قضیه در این تاپیک بنده آوردم:
    1.تقارن در بدن موجودات که تصادفی بودن جهش های زنی رو رد میکنه و همچین فرگشتی که فقط به وسیله این جهش های زنی شانس برای بقا پیدا میکنه به وسیله تقارن در برگ درختان رد میشه.
    2.قربانی هایی که در هستی وجود دارن مثل درختان و میوه هایشان
    3.عدم واکنش نشان دادن درختان برعکس حیوانات و داری چشم و گوش شدن!!


    نقل قول نوشته شده توسط Stream;8117127[B
    ][/B]یک نفر نمیره علوم زیست بخونه، تمام دانشمندان زیست شناسی دنیا مثل اینکه با تخیلشون فرگشت رو قبول کردند ولی شما بدون هیچ تحصیل و حتی بدون داشتن یک دانش ابتدایی که مطالعه یک توضیح یک صفحه ای از فرگشت به انسان میده، فهمیدید مدارک و شواهدش کافی نیستند. لطفا دفعه بعدی که به پزشک مراجعه کردید و براتون دارو نوشت مصرف نکنید چون فرضیه ابتدایی تمام علم داروسازی و پزشکی مدرن فرگشت هست و در صورتی که فرگشت غلط باشه اکثریت این داروها نباید تاثیر مثبت داشته باشند. یا برید ترویج کنید به والدین کودکی که فرزندشون سل گرفته که این آنتی بیوتیک ها رو مصرف نکنند چون تاثیر نخواهد داشت! همونطور که قبلا هم گفتم شما هدفتون یادگیری نیست بلکه هدفتون Evangelism باورهای آنتی فرگشتی و ضد علمی است چون قبلا تصمیمتون رو درباره این موارد گرفتید و الان فقط دنبال بهانه هستید. فرگشت در کتب درسی و آموزشی مدارس و دانشگاه های ایران هم تدریس میشه و اون افراد (چه زیست شناس ها و چه سایر افراد دخیل در قضیه) که باورهای پایه ای مشترکی با شما هم دارند مشکلی در این قضیه نمی بینند.
    البته همه دانشمندان هم با فرضیه تکامل موافق نیستند و این خودش نشون میده که فرضیه و نظریه چیزی جز حدس و گمان نمیتونه باشه.ضمن اینکه دارو سازی و پزشک رفتن ربطی به تکامل نداره... داروها بر اثر تکامل خود بخود بوجود نمیان بلکه یکی از این علم استفاده میکنه و اونارو میسازه.. خیلی مهمه که چیزی با علم ساخته بشه یا چیزی خودبخود بوجود بیاد... هیچکس نمیاد قرصی رو بخوره که نمیدونه چه قرصی هست... به این علت که نسبت بهش علم داریم.... ولی همین رو اگر به دست یک بچه بدی میخوره و شاید باعث مرگش بشه....
    هدف من اینه که هیچوقت توی زندگیم از حدس و گمان پیروی نکنم.چون هیچ نفعی برای من نداره.
    موفق باشید.
    Last edited by عــــلی; 19-02-2014 at 20:28.

  8. این کاربر از عــــلی بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #425
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,322

    پيش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم.
    سلام.

    دقیقاً مساله همینجاست.شما خودتون فرگشت رو تعریف میکنید و میگید هرکسی که بتونه زنده بمونه میتونه تکثیر پیدا کنه و نسل اونایی که نتونستن تکثیر بشن منقرض میشه اما سر علت ها و دلیل ها که میرسه میگید چرا باید اینطور باشه؟ مثلاً برای از بین رفتن دم دلیل میارید ولی هیچ دلیلی برای موندن پستان و داشتن ریش برای مردان نمیارید!!! 50 سال روباه تغییر زنتیکی میده ولی 1400 سال انسان ها تغییر ژنتیکی نمیدن.
    عجیبه.... آزمایش های شما درست از آب در میاد آزمایش های ما خلاف از آب در میاد...
    یک میلیارد سال هم بشینید تماشا کنید فکر نمیکنم میمون ها دارای عقل و شعور بشن. اگر قرار بود بشن تا الان شده بودن.
    من فرگشت رو تعریف نمی کنم، من چیزی رو میگم که مورد تایید جامعه علمی دنیاست و وقتی از فرگشت صحبت میشه منظورشون همون توضیحی است که من میدم نه چیزی که در تخیل شماست. ممکنه در یک میلیارد سال آینده موجوداتی که از نسل میمون های امروزی هستند عقل و شعور بالایی داشته باشند یا نداشته باشند. من علم اینکه پیشگویی کنم رو ندارم چون آگاهی ندارم شرایط زمین چگونه خواهد بود ولی شما مثل اینکه دارید لطفا نتایج یافته هاتون رو در ژورنال های علمی زیست شناسی منتشر کنید تا همه دنیا ازش بهره مند بشن.


    خلاصه و ختم کلام...
    موجوداتی که شما ازش به عنوان تکمیل فرایند فرگشتی نام میبیرید همینطوری به وسیله جهش های تصادفی بوجود نیومدن! چیزی که مسلمه اینه که سیستم و بدن اونا طوری طراحی شده که در اثر عوامل واکنش نشون میدن.... قوی شدن شش های افرادی که در نقاط کوهستانی هستند مثل کسی میمونه که باشگاه بدن سازی میره و سلول ضعیف خودش رو میکشه و سلول قوی رو تقویت میکنه تا تکثیر بشن... نه اینکه سلولی از چیزی به چیز دیگری تبدیل بشه... حتی به مرور زمان اینکار انجام نشده.
    دلایل ردی که برای این قضیه در این تاپیک بنده آوردم:
    1.تقارن در بدن موجودات که تصادفی بودن جهش های زنی رو رد میکنه و همچین فرگشتی که فقط به وسیله این جهش های زنی شانس برای بقا پیدا میکنه به وسیله تقارن در برگ درختان رد میشه.
    2.قربانی هایی که در هستی وجود دارن مثل درختان و میوه هایشان
    3.عدم واکنش نشان دادن درختان برعکس حیوانات و داری چشم و گوش شدن!!
    هر سه این موارد توضیح داده شده در همین تاپیک. چیز جدیدی برای اضافه کردن وجود نداره.


    البته همه دانشمندان هم با فرضیه تکامل موافق نیستند و این خودش نشون میده که فرضیه و نظریه چیزی جز حدس و گمان نمیتونه باشه.ضمن اینکه دارو سازی و پزشک رفتن ربطی به تکامل نداره... داروها بر اثر تکامل خود بخود بوجود نمیان بلکه یکی از این علم استفاده میکنه و اونارو میسازه.. خیلی مهمه که چیزی با علم ساخته بشه یا چیزی خودبخود بوجود بیاد... هیچکس نمیاد قرصی رو بخوره که نمیدونه چه قرصی هست... به این علت که نسبت بهش علم داریم.... ولی همین رو اگر به دست یک بچه بدی میخوره و شاید باعث مرگش بشه....
    هدف من اینه که هیچوقت توی زندگیم از حدس و گمان پیروی نکنم.چون هیچ نفعی برای من نداره.
    موفق باشید.
    در علم روز زیست شناسی هیچ شک و تردیدی در صحت فرگشت وجود نداره، برید با یک بیولوژیست صحبت کنید شما رو توجیه می کنند. پزشکی و داروسازی مدرن هم بر اساس صحت فرگشت و جهش های ژنتیکی در سلول ها و باکتری ها و ویروس هاست. هدفی که من از شما دیدم اینه که تمام سعیتون رو می کنید باوری که قبل از بررسی مدارک و شواهد تصمیم گرفتید داشته باشید رو به هر قیمتی حفظ کنید!

    موفق باشی د ./

  10. 2 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #426
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    یک مقاله :چرا فرگشت واقعی است ؟






    مقاله «پمپ نامحتمل‌ها» نوشته جری کوین، اکولوژیست و نویسنده کتاب «چرا فرگشت صحت دارد» در جواب به کتاب چرا داروین اشتباه کرده بود و مقاله چرا خوک‌ها پرواز نمی‌کنند نوشته جری فودور.

    اگر امروز کسی بگوید که تئوری میکروب ها واقعیت ندارد و بیماری ها نه از طریق موجودات میکروسکوپی، بلکه در نتیجه خشم خدایان بوجود می آیند، واکنش همگانی ترکیبی از ناباوری و تحقیر است. ما کوهی از شواهد داریم که نشان می دهد تئوری میکروب ها، مستند است. بنابراین لفظ تئوری، نبایستی ما را به اشتباه بیاندازد.

    اما چرا وقتی کسی در فضای عمومی با تئوری دیگری مخالفت می کند مورد تمسخر قرار دادن اش نادرست انگاشته می شود؟ بله از تئوری فرگشت حرف می زنیم. بر خلاف ادعای مخالفین، تئوری فرگشت، به اندازه تئوری میکروب ها دارای سند و شاهد است.


    کتاب «چرا داروین اشتباه کرده بود» با اینکه فرگشت را می پذیرد، ولی می گوید که داروین در فهم موضوع اشتباه کرده بود. اما تئوری فرگشت از طریق انتخاب طبیعی چه می گوید:

    زندگی بروی زمین، به آرامی شکل گرفت، از یک موجود ابتدایی شروع شد و با شاخه شاخه شدن به موجودات پیچیده تر و جدید ظاهر شدند که توهم طراحی (نظم) را در ساختار بدن ایشان ایجاد می کند.
    داکینز در کتاب «بزرگترین نمایش روی زمین» به خوبی نشان می دهد که فرگشت، تئوری لرزان و در معرض سقوط نیست. بلکه بخش بزرگی از دانش امروز، وابسته به این تئوری ست.

    اغلب مردم تصور می کنند که برای اثبات فرگشت نیاز به فسیل ها هست. در واقع، داروین تنها فسیل های کم شماری در اختیار داشت و تئوری او بسیار کم از این فسیل ها تاثیر گرفت. اما داکینز می گوید حتی اگر یک دانه فسیل هم بروی زمین نبود، هیچ خللی به تئوری فرگشت وارد نمی شد.

    این شواهد کدام هستند؟

    یکی‌اش در آناتومی بدن ماست. راست شدن مو به وقت ترس، هیچ فایده ای برای ما انسان ها ندارد،ولی در اقوام پستاندار مان همچون گربه ها، با انقباض عضله ای ذره بینی در کنار هر مو، باعث گرم نگاه داشتن بدن ش با موهایش می شود و همین طور وقت رویارویی با موجود دیگر، باعث بزرگتر و ترسناک تر به نظر آمدن ش می شود.



    دانش ژنتیک، شواهد بسیار بیشتری ارایه کرده است: در زنجیره ژنی ما، بخش هایی هست که کارایی ندارند ولی از اجداد خزنده مان به جای مانده اند. مثلا در ماده وراثت انسان ژنی هست که در خزنده ها مسئول تولید سفیده تخم هست. جنین شناسی هم شواهد بیشتری ارایه می کند. در جنین انسان بروی گردن چین هایی هست که دقیقا معادل آبشش های ماهی هاست ولی در انسان تبدیل به حنجره و مجرای استاش می شود.


    و همین طور اشتباهاتی که ما را مستقیما به اجداد غیر انسان مان وصل می کند. این اشتباهات نشان می دهد که ما بی شک، توسط یک فرآیند غیرهوشمند پدید آمده ایم.

    مورد مشهور عصب راجعه حنجره که از مغز می آید و به جای اینکه چند سانتی متر پایین تر وارد حنجره بشود، به داخل قفسه سینه می رود و دوباره بالا میآید به این دلیل که در دوران جنینی، از زیر یک قوس شریانی عبور می کند که با بلوغ این قوس تغییر محل می دهد به داخل قفسه سینه و عصب را هم با خودش می برد. نتیجه این می‌شود که در زرافه، این عصب چندین متر درازا دارد!

    در اجداد ماهی ما،این عصب پشت یک رگ ساده قرار داشت و به آبشش ها عصب دهی می کرد ولی حالا که رگ، قوس آئورت را تشکیل می دهد، می بایست در گردن فرو برود.خویشاوندی جنینی!

    هر کسی تا به حال جسدی حیوانی را تشریح کرده باشد اعتراف خواهد کرد که هیچ اثری از هوشمندی در آن موجود نیست. یک هزارتوی شلوغ و بی نظم از رگ و پی و عصب هست که اگر می خواستید منظم بچینید، قطعا نتیجه بسیار بهتر می شد.

    شاهد دیگر، جزایر جدا افتاده در اقیانوس هاست. در آنجا شما تنها گونه های مشابه از خزندگان را می بینید ولی اثری از پستانداران مدرن وجود ندارد. دلیل‌ش این است که با جدا شدن از نظر جغرافیایی، تنها از رده خزندگان گونه های جدید مشتق شدند ولی به دلیل نبود فشار فرگشتی برای تحول پیدا کردن، رده های جدید پدید نیامده اند. نتیجه این شده که توزیع گونه ها در کره زمین بسیار نامتوازن است.


    داکینز در فصل «تو خودت در نه ماه انجام ش دادی» به پاسخ هالدن به یک زن که گفته بود امکان ندارد موجودات زنده از یک سلول تنها بوجود آمده باشند پرداخته و دیگری به این موضوع پرداخته که اکوسیستم ها نه نشانه

    یک برنامه ریزی مرکزی و با هوش بلکه نتیجه انتخاب طبیعی بوده است. اگر قرار به برنامه ریزی طبیعی و نه رقابت میان گونه ها بود، درختان برای جذب آفتاب بیشتر، به ده‌ها متر سر نمی کشیدند.



    اما این انتخاب طبیعی که محور تئوری داروین هست چرا از سوی نویسندگان کتاب چرا داروین اشتباه کرد، مورد حمله قرار گرفته است.
    اول بایستی توجه کرد که انتخاب طبیعی یک مکانیسم یا اصل علمی نیست بلکه تنها یک فرآیند است که اگر دو شرط برقرارباشد، رخداد آن حتمی است.


    اول اینکه می بایست بوسیله جهش، تنوعی در ژن ها وجود داشته باشد و دوم، بعضی از ژن ها با دیگران در شانس بقا تفاوت داشته باشند. مثلا ژن های رنگدانه سفید برای مو و پوست خرس قطبی، شانس بیشتری برای زندگی و دیده نشدن و استتار فراهم می کند تا رنگدانه قهوه ای.با شانس بیشتر برای شکار فوک ها، آن‌ها زندگی بهتری دارند و بیشتر بچه دار می شوند و به مرور نسل ها، رنگدانه سفید میان خرس قطبی همه گیر می شود.

    در توصیف انتخاب طبیعی با اینکه معمولا از اول شخص استفاده می کنیم ولی هیچ عامل یا خالقی مد نظر نیست. تنها فرآیند انتخاب است. داکینز به خوبی این پروسه غیرهوشمند را توصیف می کند: ژن یک ببر، می گوید «من را تکثیر کن» ولی وقتی می خواهد این کار را بکند، می بایست اول تمام پیچیدگی های یک ببر مثل پنجه و خط و خال را تولید بکند.

    انتخاب طبیعی، موضوعی است که حتی دانشمندان هم به سختی آن را قبول می کردند. با اینکه تئوری فرگشت داروین مبنی بر تحول یافتن و داشتن جد مشترک پذیرفته شد ولی تا هفتاد سال بعد، کسی حاضر نبود قبول بکند که هیچ عقل هوشمندی در هدایت‌ش دخیل نیست.


    امروزه هم تشکیک در این است که اگر این فرآیند این قدر آهسته است که در طبیعت با چشمان ما قابل مشاهده نیست چرا بایستی قبولش کرد.


    داکینز می گوید امروز دیگر کسی در فرگشت نمی تواند تشکیک بکند برای همین به فرآیند انتخاب طبیعی حمله می کنند. اما واقعیت این است که انتخاب طبیعی، توسط اکثریت زیست‌شناسان به عنوان تنها مکانیسم پیشبرد تنوع زیستی شناخته شده است.


    دیگر تئوری های رقیب همگی نادرست اند. لامارکیسم می گوید که صفاتی که در یک نسل توسط فرد اندوخته می شود به طریقی به نسل بعد به ارث می رسد. ولی این درست نیست: با وجود اینکه هزاران سال است که پسران را ختنه می کنند، پوست آلت کوتاه نشده است. اما به عکس، انتخاب مصنوعی به شدت موفق بوده است. همه غذاها و خوراکی های ما، از گونه های وحشی با روش انتخاب مصنوعی پدید آمده اند. فراموش نکنید که اجداد سگ خانگی، گرگ بوده‌اند.

    در اینجا، داکینز می‌گوید که به جای محیط زیست، ما انسان ها تصمیم می گیریم که کدام ها از یک گونه اجازه جفت گیری داشته باشند و در واقع یک آزمایش صحت انتخاب طبیعی است. مثلا ما فقط لوبیا های ساقه بلند را با هم ترکیب می کنیم و نتیجه این می شود که فراوانی ساقه بلندی در تمام فرزندان آن دانه افزایش می یابد.


    افزون بر این، توزیع ژن ها دقیقا همانطوری ست در طبیعت که ما از انتخاب طبیعی انتظار داریم. مثلا هیچ موجودی، صفتی را حمل نمی کند که فقط برای گونه دیگر مفید باشد. ماهی پاک کن درست است که دندان های ماهی های بزرگ را تمیز می کند ولی غذای مجانی هم گیرش می آید.

    رفتارهای دگرخواهانه و ایثارگرانه، به شکل جهت داری، متمایل به اعضای گونه خود است، چون ژن های مشابه بیشتری با ما دارند. به علاوه، ما صفاتی می بینیم که بیش از جامعه، فرد را تقویت می کند مثل وقتی که یک شیر نر، ماده ها را از نر دیگری به ارث می برد، بچه شیرهای او را می کشد که در نتیجه، کل تعداد گونه کاهش می یابد ولی شانس بقای ژن های نر جدید افزایش می یابد.

    نهایتا اینکه، ما انتخاب طبیعی را در زندگی مان تجربه می کنیم: باکتری ها، به آنتی بیوتیک ها مقاومت پیدا می کنند. حشره کش ها دیگر از پس حشرات که به انها مقاوم شده اند بر نمی آیند. این انتخاب طبیعی است اگرچه در پاسخ به دستکاری هایی که انسان در زیست محیط انجام می دهد. افزون بر همه اینها، بیولوژیست ها لیست بلند بالایی از بروز گونه های جدید را در اختیار دارند.


    البته انتخاب طبیعی، تنها پیشران فرگشت نبوده است، اما اکثریت بیولوژیست ها توافق دارند که رانه اصلی است.

    پس چرا نویسندگان کتاب چرا داروین اشتباه کرد معتقد هستند که چنین نیست؟ آیا حق با آن‌هاست؟ نامحتمل است که همه جامعه علمی در ۱۵۰ سال اخیر اشتباه کرده باشد ولی ما پیشتر هم با وجود توافق جمعی دانشمندان، اشتباه کرده ایم. پس به دلایل نویسندگان بپردازیم:


    فودور و همکارش می نویسند که موجودات زنده، به قدری با فیزیک شان و شرایط بدنی شان محدودیت دارند که حتی اگر بخواهند هم نمی توانند تغییر کنند.آنها لیست بلند بالایی از این محدودیت ها بر می شمارند مثل انتقال افقی ژن ها، رانه مولکولی و… ولی هیچ کدام از اینها مانعی بر سر کارکرد انتخاب طبیعی نیستند.

    مثلا آنها می گویند توانایی موجودات در تغییر در یک نسل (مثل تیره شدن پوست بدن در مقابل آفتاب) یک دلیل رد انتخاب طبیعی است. در حالی که این توانایی تغییر هم خودش یک صفت به ارث رسیدنی است و تابع انتخاب طبیعی! لیست بلندبالای کتاب فودور، برای خواننده غیر متخصص این تصور را ایجاد می کند که آنها می دانند از چه حرف می زنند. ولی با خود فکر کنید اگر واقعا تغییر این قدر ناممکن بود، چطور انتخاب مصنوعی تابه این حد موفق عمل کرده؟

    فودور و دیگر نویسنده، می گوید شما هیچ وقت یک خوک پرنده نمی بینید. دلیلش همین محدودیات است. آیا آنها می دانند که خفاش یک قوم و خویش نزدیک خوک است؟ خفاش از یک پستانداران چهارپا فرگشت یافته. بر خلاف ادعای آنها، این اتفاق افتاده و فرگشت، تمام مشکلات مربوطه را حل کرده: پاهای جلویی را تبدیل به دستان دراز و بال مانند کرده و استخوان ها را سبک کرده و سیستم عصبی را هم تغییر داده.

    آنها در طول کتاب شان مرتب اشتباهات نابخشودنی می کنند. یک نمونه: آنها می گویند که قوانین وراثت مندلی که در کتب مرجع به عنوان پایه وراثت تدریس می شوند، بیشتر یک استثنا هستند تا اصل. اگر چنین بود مشاوره ژنتیک بی معنا بود. مرتب یک یافته کوچک را که در تضاد با یافته های قبلی هست انتخاب می کنند و طوری وانمود می کنند که مابقی یافته های علمی، هیچ است. این رویکرد غیرعلمی در سرتاسر کتاب به چشم می خورد و اگر از یک ژورنالیست قابل پذیرش باشد از نویسندگان این کتاب نیست.


    نقد دوم فودور ، فلسفی است و انتظار می رود در حیطه تخصصی خودشان بهتر عمل بکنند ولی افسوس که چنین نیست.


    آنها می گویند انتخاب طبیعی نمی تواند موقعیت های غیرواقعی را توضیح بدهد. یعنی نمی تواند به ما بگوید اگر شرایط زیستی به گونه دیگری بود، چه اتفاقی برای فرگشت موجود می افتاد. آنها می گویند در موجود زنده، فرگشت اغلب چندین و چند صفت را با هم عوض می کند و هیچ وقت معلوم نمی شود کدام ژن هدف تغییر بوده و کدام‌ها، صرفا به دلیل همراهی با ژن اصلی انتخاب شده اند.


    برای مثال وقتی که پستانداران از خزندگان مشتق شده اند اتفاقات زیادی با هم افتاد مثل اینکه جمجمه بزرگ شد و آرواره کوچک و دست و پاها به زیر بدن منتقل شد. آیا ممکن نیست که کوچکی آرواره تنها محصول جانبی بزرگی جمجمه باشد؟

    مثال دیگر: هموگلوبین،پروتئین حمل کننده اکسیژن در خون، قرمز است. از کجا معلوم فرگشت به جای قابلیت حمل اکسیژن، رنگ قرمز را انتخاب نکرده است؟

    آنها می گویند که فرگشت به دلیل اینکه نمی تواند میان نتایج یک تغییر تمایزی قابل بشود (موقعیت های غیر فکتی یا غیر رخداده) بنابراین نمی تواند دست به انتخاب بزند! آنها دچار این اشتباه می شوند که چون ما نمی توانیم چگونگی کارکرد یک پدیده را توضیح بدهیم، بنابراین پدیده رخ نداده است! به مانند این است که بگوییم چون ما نمی دانیم گرانش چطور کار می کند، پس گرانش وجود ندارد.



    ناامیدکننده‌تر این است که با وجود بی‌خبری نویسندگان، دانشمندان برای دهه ها به دنبال روش هایی برای تعیین این تمایز میان صفات اصلی و فرعی بوده اند و روش های آماری و تحقیقی فراوانی برایش ابداع کرده اند. در مورد هموگلوبین، پاسخ واضح است:خون از زیر پوست دیده نمی شود و بنابراین رنگ اهمیت فرعی دارد. به علاوه موجودات جهش یافته ای که رنگ خونشان قرمز است ولی توانایی حمل اکسیژن را ندارد زنده نمی مانند.

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    نمونه‌ای از فرگشت در دنیای حال حاضر: پروانه‌های دوران صنعتی بریتانیا

    یک نمونه روشن دیگر، بید های انگلستان است. در گذشته، بید های سیاه بسیار نایاب بودند. با انقلاب صنعتی و دود اندود شدن همه چیز، سیاه ها اکثریت شدند و وقتی دهه پنجاه قانون هوای پاکیزه تصویب شد، دوباره سفید ها اکثریت شدند.

    دو تئوری برای توضیح این پدیده وجود دارد یکی اینکه هدف انتخاب نه رنگ بلکه کرم هایی ست که این تنوع رنگی را در بلوغ ندارند بلکه تنها ژن آن را دارند. تئوری دیگر می گوید که رنگ بید ها اهمیت داشته به دلیل اینکه باعث کمتر طعمه شدن می شدند.


    مطابق حرف های فودور می بایست اکنون دست بکشیم چون نمی توانیم «انتخاب شده برای» را پاسخ بدهیم. ولی ما می توانیم! در واقع دانشمندان تحقیقات متنوعی انجام دادند که نشان می داد بقای این موجود نه به بقای کرم‌هایش بلکه به بقای بید ها بستگی دارد. آنها بید های مرده را بروی درختان همرنگ بستند و مشاهده کردند که بیشتر طعمه می شوند و انتخاب برای رنگ قوی تر است. در واقع بروی صدها گونه دیگر تحقیقات مشابهی انجام شده که نشان می دهد کدام ژن، رانه اصلی انتخاب بوده و کدام یکی سواری مجانی گرفته. شوربختانه نویسندگان هیچ نشانه ای از آگاهی از این تحقیقات که به هیچ وجه ناپیدا هم نیستند نشان نمی دهند.

    اما پاسخ نویسندگان پس از رد تئوری چیست؟ هیچ. آن‌ها می گویند که هیچ نظری ندارند ولی بعد از کمی اظهار خاکساری می گویند احتمالا چیزهای مختلفی هست و صفات از اکوسیستم «گرفته» می شوند. مثل سرماخوردگی که گرفته می شود. اما از نظر اکولوژی این بی معنی ست. چطور ممکن است وال ها ژن های دست و پا زدن در آب را از آب پیرامون شان بگیرند؟

    من با خود فکر می کردم که چطور دو اندیشمند تا به این حد دچار اشتباه شده اند. به نظرم رسید که مخالفت آنها با انتخاب طبیعی به خاطر مخالفت شان با روانشناسان فرگشتی است که ادعا می کنند هر رفتار انسانی را می شود با فرگشت توضیح داد.


    فودور یک منطق گرای افراطی است که فکر می کند همه پدیده های دنیا را بایستی بشود در ماشین بی نقض ذهن انسان تولید و توجیه کرد. به همین دلیل او با تئوری رفتارگرایی اسکینر که بسیار شبیه به انتخاب طبیعی است دشمنی می کند.

    اسکینر می گوید انسان هم مانند دیگر حیوانات از طریق آزمون و خطا پدیده ها را می فهمد نه تفکر منطقی.فودور حق دارد به روانشاسان فرگشتی انتقاد کند و آنها هم حق دارند پاسخ بدهند ولی زیر سئوال بردن یکی از افتخار آمیز ترین دست آوردهای بشر برای تسویه حساب تنها نشانه غرور نفس گیر و جهالت عمدی است.

  12. 5 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #427
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض دلایل فرگشتی روی دوپا راه رفتن انسان

    انسان‌ها روی دو پا راه می‌روند، ولی تقریبا بیشتر پستانداران دیگر روی چهار پا راه می‌روند. آن اندک پستاندارانی هم که روی دو پا می‌ایستند به طریق دیگری عمل می‌کنند. برای نمونه کانگورو‌ها روی دو پا می‌جهند؛ که با راه رفتن و دویدن ما بسیار متفاوت است. گاهی برخی میمون‌ها وِ اِیپ‌ها (میمون‌های بی‌دم و انسان‌نما)، کمی شبیه انسان راه می‌روند.

    برای نمونه گاهی شامپانزه ها که نزدیک‌ترین پسرعموهای فرگشتی [تکاملی] ما هستند، روی دوپا راه می‌روند. ولی اغلب شامپانزه ها چهار دست و پا راه می‌روند. البته با انگشتان خم شده، یعنی به جای اینکه کف دست و پا را روی زمین بگذارند، با انگشتان خم شده حرکت می‌کنند. و تنها در مواقع حمل غذا یا در چمنزارهای بلند ایستاده حرکت می‌کنند.





    فرگشت [تکامل] انسان

    روی دو پا ایستادن انسان، یکی از پایه ای ترین ویژگی‌های این گونه است. این پدیده باید دلایل خاصی داشته باشد. تا کنون نظریه های گوناگونی مطرح شده، که در ادامه، یک‌یک آنها را از نظر می‌گذرانیم. در پایان هم نتیجه تازه ترین پژوهشی که در این زمینه انجام شده، بررسی می‌کنیم:


    آزاد شدن دست:


    در سال ۱۸۷۱ چارلز داروین، طراح نظریه فرگشت (یا تکامل)، این مساله را عنوان کرد که شاید راه رفتن بر روی دوپا به خاطر آزاد شدن دست برای نگه داشتن ابزار به وجود آمده است. هر چند این می‌تواند مزیتی فرگشتی محسوب شود؛ ولی به نظر نمی‌رسد چنین بوده باشد؛ زیرا فسیل‌ها و شواهد مولکولی نشان می‌دهند که انسان‌های نخستین، حدود هفت میلیون سال پیش برای نخستین بار کم‌کم شروع به ایستادن کردند، درحالیکه در آن زمان هنوز از ابزار استفاده نمی‌کردند.

    همچنین شاید دوپایی بودن به این دلیل به وجود آمده تا دست‌ها برای نگه داشت غذا و حمل نوزاد آزاد باشند.


    تغییر شرایط محیطی و دید بهتر:


    دگرگونی شرایط زیست‌محیطی، تاثیر شدیدی در فرگشت جانداران دارد. برخی دانشمندان معتقدند که شاید دلیل راست راه رفتن نیاکان انسان‌ها، تغییر شرایط محیطی بوده باشد. چندین میلیون سال پیش با گرم شدن آب و هوا و کاهش جنگل‌های انبوه، اجداد ما مجبور شدند تا بیشتر بر روی زمین و در فضای باز به دنبال غذا بگردند؛ و چه بسا برای پیدا کردن غذا مسافت‌های دورتری را بپیمایند. علاوه بر آن، ایستادن بر روی دوپا در این طور مناطق این مزیت را دارد که می‌توان فواصل دورتری را در ساوانا مشاهده کرد و بهتر از خطر گریخت.


    گذشتن از آب:


    یک نظریه دیگر هم این است که نخستین انسان‌گونه ها وقتی شروع به راه رفتن بر روی دوپا کردند که از مسیرهای آبی می‌گذشتند. شامپانزه های امروزی هم به این شکل عمل می‌کنند؛ یعنی وقتی می‌خواهند از دریاچه ای عبور کنند، روی دوپا می‌ایستند.


    راه رفتن در بالای درخت:


    یک نظریه جدید دیگر این است که پیشینیان انسان‌ها، نه بر روی زمین، و بلکه بر روی درخت‌ها راه رفتن روی دو پا را آغاز کرده اند. برای نمونه اورانگوتان‌های امروزی، گاهی روی شاخه های درختان ایستاده راه می‌روند و با دست‌ها در جلو شاخه ی دیگری را می‌گیرند تا تعادلشان را حفظ کنند.

    خنک شدن بدن:


    پیشنهاد دیگر این است که اجداد ما روی دوپا راه رفتند تا خود را خنک نگه دارند. زیرا ایستادن روی دوپا سطح پوستی را که در معرض آفتاب نیمروزی قرار دارد کاهش می‌دهد.




    تصویری از آزمایش انجام شده بر روی انسان و شامپانزه.
    انسان برای راه رفتن در مجموع انرژی کمتری نسبت به شامپانزه مصرف می‌کند.



    صرفه جویی در انرژی:

    در تازه ترین پژوهشی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نتایج جالبی به دست آمد. ابتدا پژوهشگران به شماری از شامپانزه ها راه رفتن روی دوپا و چهارپا روی تردمیل را آموزش دادند. سپس با گذاشتن ماسک‌‌هایی بر روی صورت آنها در هنگام راه رفتن روی تردمیل، میزان اکسیژن مصرفی و درنتیجه انرژی مصرفی را اندازه گیری کردند. داده های به دست آمده با نتیجه آزمایش مشابهی برای انسان مقایسه شد. نتایج نشان داد که برای وزن یکسان، انسان تنها یک چهارم انرژی شامپانزه را برای راه رفتن استفاده می‌کند.

    نکته جالب‌تر آزمایش این بود که در میان شامپانزه ها، میزان انرژی مصرفی یکسان نبود. در برخی از شامپانزه ها میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا بیشتر از چهارپا بود. برای دیگران میزان انرژی مصرفی در دو حالت یکسان بود. و در یک نمونه جالب، میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا کمتر از راه رفتن روی چهارپا بود! این نکته جالبی را نشان می‌دهد. شاید در پیشینیان انسان هم، شماری شبیه به این مورد، به راه رفتن روی دوپا روی آورده باشند. با مقایسه فسیل‌های انسان‌گونه های اولیه با این مورد، تشابهاتی در ساختار اسکلتی آنها مشاهده شده است.

    اینها برخی فرضیه هایی بودند که تا کنون مطرح شده است. البته امروزه فرضیه آخر بیشتر مورد توجه است. به طور کلی، عمود ایستادن و راه رفتن روی دو پا در انسان، مانند بسیاری از خصائص دیگر او، حاصل مخلوطی از دلایل فرگشتی مختلف بوده است.




    " فرگشت "

    منابع سودمند مرتبط با موضوع:


    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  14. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #428
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض برداشت‌های نادرست از فرگشت




    فرگشت (تکامل) نظریه‌ای علمی و مجموعه‌ای از واقعیت‌‌هایی است كه این نظریه در پی توضیح و تشریح آن‌هاست. جانداران پیوسته در حال تغییر و تحول‌اند و فرگشت در پی درک چگونگی و اساس این تغییر و تحول است. نظریه‌ی فرگشت از راه انتخاب طبیعی، كه داروین حدود ۱۵۰ سال پیش آن را تشریح كرد، توضیحی برای این تغییر و تحول همیشگی است. البته، این نظریه طی سال‌های اخیر پخته‌تر شده و اكنون یكی از استوارترین و موثرترین اندیشه‌های علمی محسوب می‌شود كه تاكنون علم برای بشر به ارمغان آورده است .

    به بیان ریچارد داوكینز، جانورشناس بریتانیایی، «اگر جاندارانی از سیاره‌های دیگر می‌خواستند سطح توسعه هوشی ما را بسنجند، نخستین چیزی كه می‌خواستند بدانند این بود كه آیا ما تا به حال فرگشت را كشف كرده ایم.»


    شواهد زیادی از فرگشت پشتیبانی می‌كنند . امروزه برعكس زمان داروین، این شواهد به بقایای فسیلی محدود نمی‌شوند. زیست‌شناسی مولكولی شواهد محكمی بر تایید آن فراهم كرده است . با وجود این، برخی برداشت‌های نادرست باعث شده‌اند كه برخی از افراد آن را نپذیرند و برخی سخنان غیر علمی را به عنوان شواهدی علمی علیه فرگشت عرضه كنند .

    اغلب این افراد تلاش می‌كنند از «جنبه منفی معلومات بشر» برای اثبات ادعاهای خود بهره گیرند. به عبارت دیگر، آنان توان اثبات ادعای خود را ندارند، بلكه همواره تلاش می‌كنند نقص‌های احتمالی یک نظریه را دلیل ادعای خود مطرح كنند. اما با افزایش آگاهی ما از فرایندهایی كه حیات را پیش می‌برند، بسیاری از این نقص‌ها كه در واقع مجهول‌های ما و نه نقص‌های فرگشت بوده‌اند، رفع شده‌اند.


    در این مقاله، برخی از مهم‌ترین برداشت‌های نادرست از فرگشت، گردآوری و بررسی شده‌اند.



    ۱. فرگشت یک حقیقت یا قانون علمی نیست بلكه فقط یک نظریه است(نادرست)


    نظریه فرگشت به ما می‌گوید كه حیات در زمین چگونه تغییر پیدا كرده است. در بیان دانشمندان، «نظریه» (Theory) آن گونه كه در زبان محاوره به كار می‌بریم، به مفهوم حدس و گمان نیست، نظریه‌های علمی، توضیحی برای پدیده‌های طبیعی هستند كه به صورت منطقی از مشاه‌ها و فرضیه‌های قابل آزمایش به دست می‌آیند. فرگشت زیستی بهترین توضیح علمی برای مشاهده‌های بی‌شماری است كه ما هر روزه در جهان زنده با آن‌ها روبه رو می شویم.


    دانشمندان در اغلب موارد برای توصیف یک مشاهده، از واژه «حقیقت» (Fact) استفاده می‌كنند. اما حقیقت در واقع به یک پدیده طبیعی می‌گویند كه مشاهده‌ها همواره آن را تایید می‌كنند. برای مثال، ۲۲۵ روز طول می‌كشد تا زهره یک دور به گرد خورشید بچرخد. بنابراین، فرگشت را كه در واقع تغییر پیوسته سیمای حیات است، می‌توان یک حقیقت علمی نیز در نظر گرفت.

    بقایای فسیلی و شواهد فراوان دیگری كه قابل آزمایش نیز هستند، ثابت می‌كنند فرگشت طی زمان رخ داده است. هر چند كسی این تغییرها را با چشم خود مشاهده نكرده است، اما شواهد غیر مستقیم، روشن، صریح و در خور توجه هستند.


    همه‌ی رشته‌های علمی در اغلب موارد بر شواهد غیر مستقیم متكی هستند. فیزیک‌دانان هنوز نتوانسته‌اند ذره‌های درون اتم‌ها رابه طور مستقیم مشاهده كنند، اما كسی در وجود آن‌ها شكی ندارد و دانشمندان درباره‌ی ویژگی‌های آن‌ها پژوهش می‌كنند.


    « قانون» (Law) علمی، توصیفی است برای این كه یک پدیده‌ی طبیعی در شرایط معین چگونه رخ خواهد داد. اما نظریه، آن پدیده‌ی طبیعی را توضیح می‌دهد. برای مثال، قانون‌های ترمودینامیک آن چه را توصیف می‌كنند كه در شرایط معین رخ می‌دهد، اما نظریه‌های ترمودینامیک توضیح می‌دهد كه این واقعیت‌ها چرا رخ می‌دهند.
    قانون‌ها مانند حقیقت‌ها و نظریه‌ها، با به دست آمدن داده‌های بهتر می‌توانند تغییر كنند. بنابراین، تصور نكنید یک قانون علمی تغییر ناپذیر است و فقط نظریه‌ها هستند كه قطعیت علمی ندارند. به علاوه، نظریه‌ها با به دست آمدن شواهد بیش‌تر به قانون تبدیل نمی‌شوند، بلكه روز به روز كامل‌تر و روشن‌تر می‌شوند. نظریه‌ها هدف نهایی علم هستند‌.



    ۲. تعداد زیادی از دانشمندان نظریه فرگشت را نپذیرفته‌اند(نادرست)


    این طور نیست. اجماع علمی درباره فرگشت شگفت‌انگیز است. آن دسته از دانشمندانی كه سخنان آنان به عنوان مخالفان نظریه‌ی فرگشت مطرح می‌شود، در خود فرگشت شكک ندارند، بلكه جنبه‌هایی از چگونگی فرگشت را نمی‌پذیرند.

    برای مثال، برخی از زیست‌شناسان در این مورد با هم اختلاف نظر دارند كه سرعت تغییر گونه‌ها همواره ثابت و تدریجی است، یا این كه پس از گذشت دوره‌ای طولانی از تغییرهای كوچک، تغییرهای ژرف‌تری روی می‌دهند. چنین اختلاف نظرهایی درسایر شاخه‌های علم نیز دیده می‌شود.



    ۳. بقایای فسیلی پر از «حلقه های گمشده» است(نادرست)


    منظور از حلقه‌های گمشده، فسیل‌های جاندارانی است كه بینابین جانداران شناخته شده قرار می‌گیرند. هر چند در قرن نوزدهم حلقه‌های گمشده مهمی در شواهد فسیلی وجود داشت، اما بسیاری از آن‌ها به تدریج پیدا شدند. از جمله آن‌ها می‌توان به «آرکئوپتریکس» اشاره كرد كه جانوری بینابین خزندگان و پرندگان بوده است. نیاكان وال‌ها، چهار پا داشتند و روی زمین راه می‌رفتند و جانداران بینابین آن‌ها Ambulocetus و Rodhocetus امكان گذار از زندگی خشكی به زندگی آبی را برای آن‌ها فراهم كردند. فسیل‌هایی كه به تازگی كشف شده‌اند، این نظریه را تایید می‌كنند.


    با وجود این، برخی از تغییرهایی كه در جمعیت‌ها رخ داده‌اند، ممكن است آن اندازه سریع روی داده باشند كه فسیلی از آن‌ها بر جای نمانده باشد. به علاوه از بسیاری از جانداران، به علت عادت‌های خاصی كه داشتند، به دلیل شرایط محیطی و یا به این دلیل كه هیچ بخشی از پیكر آن‌ها قابلیت فسیل شدن نداشته، فسیلی بر جای نمانده است.

    البته،‌ فسیل‌های جانداران بین ماهی‌های ابتدایی و دوزیستان، دوزیستان و خزندگان، خزندگان و پستانداران، و پرندگان و خزندگان به روشنی از نظریه‌ی فرگشت حمایت می‌كنند. صرف نظر از مدارک فسیلی،‌ یافته‌های زیست‌شناسی مولكولی نظریه فرگشت را بیش از پیش تقویت كرده‌اند.



    ۴. جانداران، چه در سطح كالبدشناسی، سلولی و چه در سطح مولكولی، پیچیدگی بسیار زیادی دارند كه به وجود آمدن آن از راه فرگشت غیرممكن به نظر می‌رسد (نادرست)


    برخی از مخالفان فرگشت عنوان می‌كنند ، بعضی نظام‌ها آن اندازه پیچیده‌اند كه شكل‌گیری آن‌ها با تغییرها و اصلاح‌های متوالی مشكل به نظر می‌آید. آنان به عنوان مثال به تله موش اشاره می‌كنند كه تشكیل شده از: (۱) قطعه‌ای چوب به عنوان پایه؛ (۲) یک قطعه سیم فلزی كه موش را له می‌كند؛ (۳) فنری كه نیروی لازم را فراهم می‌سازد؛ (۴) گیره‌ای كه فنر را آزاد می‌‌كند؛ (۵) میله‌ای كه به گیره متصل است و قطعه سیم فلزی را عقب نگه می‌دارد.


    آنان می‌گویند با هیچ كدام از قطعه‌های یک تله‌موش به تنهایی نمی‌توان موشی را به دام انداخت. پیش از این كار، همه این قطعه‌ها باید در موقعیت مناسب كنار یكدیگر قرار بگیرند. بنابراین، بسیار بعید به نظر می‌رسد، تغییرهای اندک و متوالی بتوانند نظام‌های پیچیده‌ای به وجود آورند. زیرا اگر هر یک از پیش‌سازه‌ها‌ی یک نظام پیچیده، یک بخش ضروری را نداشته باشند، نمی‌توانند عملی را انجام دهند.


    این گروه ادعا می‌كنند انتخاب طبیعی فقط نظام‌هایی را بر می‌گزیند كه از پیش وجود داشته باشند. بدون شک یک نظام ناكارآمد و ناقص انتخاب نخواهد شد. چنین نظام‌هایی را در همه جای جهان زنده مشاهده می‌كنیم.

    تاژک باكتری‌ها نمونه خوبی است. تاژک‌ها رشته‌های شلاق مانند درازی هستند كه یک موتور مولكولی آنها را می‌چرخاند. تاژک با یک مفصل پروتئینی به موتور متصل می‌شود. پروتئین‌هایی كه به عنوان تثبیت كننده عمل می‌كنند، موتور را در مكان خود نگه می‌دارند.

    قطعه‌های دیگر نیز به عنوان «بوش» عمل می‌كنند و «شافت» متحرک را در غشای باكتری نگه می‌دارند. بنابراین برای این كه یک تاژک كار كند، بیش از ۱۲ نوع پروتئین متفاوت لازم است. در غیاب هر یک از این پروتئین‌ها، تاژک كار نمی‌كند یا حتی سلول‌ها نمی‌تواند آن را بسازد.


    برای پاسخ دادن به این ابهام، از همین مثال تله‌موش بهره می‌گیریم. دو قطعه از آن (گیره و میله فلزی) را در نظر بگیرید. با این دو قطعه شما تله موش ندارید، اما می‌توانید از آن‌ها به عنوان گیره‌ی كاغذ استفاده كنید. از گیره‌ی برخی از تله‌موش‌ها نیز می‌توان به عنوان قلاب ماهی‌گیری استفاده كرد. از قطعه چوب تله‌موش نیز می‌توان در كارهای گوناگونی بهره گرفت. بنابراین، قطعه‌های یک ماشین پیچیده به تنهایی می‌توانند كاربردهای متفاوت، اما مفیدی داشته باشند.


    فرگشت ‌از راه كپی كردن، اصلاح كردن و تركیب‌كردن پروتئین‌های از پیش موجود، ماشین‌های بیوشیمیایی پیچیده‌ای را به وجود آورده كه پیش از این برای كارهای دیگری از آن استفاده می‌شده است. برای مثال، بار دیگر به تاژک باكتری‌ها دقت كنید. تعداد اندكی از پروتئین‌های این ماشین، می‌توانند در غیاب بقیه‌ی پروتئین‌های آن نیز كار مفیدی را انجام دهند.

    این پروتئین‌ها در بسیاری از باكتری‌ها به عنوان ابزاری برای تراوش سم به بیرون از باكتری به كار می‌روند. اگر چه این پروتئین‌ها به تنهایی كارهای متفاوتی را انجام می دهند، اما انتخاب طبیعی آن‌ها راحفظ می‌كند.


    پروتئین‌های كلیدی انعقاد خون نیز چنین وضعیتی دارند. در واقع، آن‌ها نمونه‌های اصلاح شده‌ی پروتئین‌هایی هستند كه در دستگاه گوارش نقش بازی می‌کنند. پروتئین‌های سازنده‌ی عدسی چشم، آنزیم‌هایی مانند «لاكتات دهیدروژناز» و «انولاز» هستند كه پیش از فرگشت چشم وجود داشته‌اند، اما فرگشت با كنار هم قرار دادن آن‌ها به شیوه‌ای جدید، نقش جدیدی به آن‌ها بخشیده است.


    عدسی‌های چشم از سلول‌های بافت پوششی به وجود می‌آیند و دارای پروتئین‌های محلول (از جمله دو آنزیمی كه نام برده شد) در غلظت بسیار بالا هستند. غلظت نسبی این پروتئین‌ها از حاشیه عدسی به سمت مركز آن تغییر می‌كند. همین تغییر است كه كارآیی عدسی را در متمركز كردن نور، به همراه دارد. این پروتئین‌ها از بقیه‌ی پروتئین‌ها شفاف‌تر نیستند، بلكه چگونگی توزیع غلظت آن‌ها در چشم و سازمان‌یابی ویژه‌ی آن‌ها در كنار یكدیگر، این توان ویژه را به آن‌ها بخشیده است.


    بنابراین، فرگشت با تغییر میزان تولید، چگونگی توزیع و سازمان‌یابی مولكول‌های از پیش‌موجود، دست به نوآوری می‌زند و لازم نیست همه چیز از صفر شروع شود.



    ۵. بیشتر جهش‌های DNA مضرند. بنابراین انتخاب طبیعی آن‌ها را حذف می‌كند. جهش‌هایی كه باعث مقاومت باكتری‌ها به آنتی‌بیوتیک‌ها می‌شوند، فقط بر فرایندهای شیمیایی تاثیر می‌گذارند. حال آن كه تغییر‌های فرگشتی بزرگ، ‌به جهش‌هایی نیاز دارند كه تغییرهای كالبدشناختی مفیدی ایجاد كنند. یک یا دو جهش (حتی در صورتی كه مفید باشند) نیز نمی‌توانند چنین تغییرهایی را ایجاد كنند. (نادرست)


    كشف ژن‌های HOM و HOX در جانوران گوناگون (از جمله اسفنج‌ها ، مگس سركه و پستاندران) نشان داد كه گاهی حتی یک جهش، می تواند باعث تغییرهای كالبد‌شناختی ژرفی شود.

    این ژن‌ها طرح پیكری یک جاندار (یعنی تفاوت اساسی كه بین یک حلزون و یک پشه یا یک اسفنج و یک عنكبوت وجود دارد) را در فرمان خود دارند؛ و فعال یا غیر فعال بودن آن‌ها، در قطعه‌قطعه ‌شدن بدن و تولید پیوست‌هایی مانند شاخک، پا و بال دخالت دارند. جهش در این ژن‌ها با پدیده‌هایی نظیر حذف پا در مارها، تغییر باله‌‌های لب‌دار به دست و ایجاد آرواره در مهره‌داران ارتباط دارد.


    البته، ‌امروزه دانشمندان برای تشریح ویژگی‌های جانداران تنها بر جهش‌های نقطه‌ای و انتخاب طبیعی تكیه ندارند و از فرایندها و ساز و كارهای گوناگونی بهره می‌گیرند كه داروین از آن‌ها اطلاع نداشت. از جمله جا‌به‌جایی ژن، هم‌زیستی اندامک‌هایی نظیر میتوكندری و كلروپلاست، دوتایی شدن ژن، نقش ژن‌های تنظیمی، بازآرایی كروموزومی، پردازش گزینشی mRNA (قطعه ژن‌های كارآمد می‌توانند به شیوه‌های جدیدی به یكدیگر متصل شوند). ساختار ماجولی پروتئین‌ها نیز راه را برای آفرینش پروتئین‌هایی با كارهای جدید هموار كرده است.



    ۶. بر اساس قانون دوم ترمودینامیک، سیستم‌ها با گذشت زمان بی‌نظم‌تر می‌شوند. بنابراین، سلول‌های زنده نمی‌توانند از مواد بی‌جان به وجود آمده، و جانداران پرسلولی نمی‌توانند از جانداران تک‌سلولی فرگشت یافته باشند.(نادرست)


    این استدلال از برداشت نادرستی از قانون دوم ترمودینامیک ناشی می‌شود. اگر این استدلال درست باشد، كانی‌ها و دانه‌های برف نیز هرگز نباید تشكیل شوند، زیرا آن‌ها نیز ساختار پیچیده‌ای هستند كه خود به خود از اجزای بی‌نظم به وجود می‌آیند.


    قانون دوم ترمودینامیک در واقع می گوید، انتروپی كل یک سیستم بسته (سیستمی كه هیچ‌گونه مبادله‌ی انرژی یا ماده ندارد)، نمی‌تواند كاهش یابد. آنتروپی یک مفهوم فیزیكی است كه اغلب به طور اتفاقی به بی‌نظمی معنا می‌شود، اما مفهوم این واژه با آنچه كه در محاوره به كار می‌رود، بسیار متفاوت است.


    به علاوه، قانون دوم اجازه كاهش آنتروپی را در بخش‌هایی از سیستم می‌دهد، در حالی كه بخش‌های دیگر دچار افزایش آنتروپی می‌شوند. بنابراین، كل سیاره‌ی ما می‌تواند متحمل افزایش پیچیدگی شود، زیرا نور و گرمای خورشید وارد آن می‌شود. جانداران نیز می‌توانند با دریافت انرژی از مواد زنده و غیر زنده، بر پیچیدگی خود بیفزایند.



    ۷. با محاسبه ریاضی می‌توان دریافت كه تشكیل حتی یک مولكول زیستی (یک آنزیم) به طور تصادفی ممكن نیست. (نادرست)


    مخالفان نظریه‌ی فرگشت عنوان می‌كنند، یک آنزیم دست كم از ۱۰۰ اسید آمینه تشكیل شده است. از آن جا كه ۲۰ اسید آمینه متفاوت وجود دارد، ۱۰۰ ۲۰ تركیب متنوع از اسید آمینه وجود خواهد داشت و احتمال ایجاد توالی خاص، حدود ۱ در ۱۰ با ۱۳۰ صفر جلوی آن است.


    این محاسبه بسیار دقیق و جالب است، اما یک محاسبه وقتی ارزشمند است كه فرض‌های مرتبط با آن، فرض‌های درستی باشند. اشتباه این استدلال این است كه برای تشكیل یک‌باره یک آنزیم جدید، به یک توالی خاص نیاز دارد. اما در نظر نمی‌گیرد كه بهبود تدریجی آنزیم‌های مفیدی كه از پیش وجود داشته‌اند، می‌تواند به ایجاد تدریجی آنزیم‌هایی با ویژگی‌های جدید بیانجامد. تغییرهای كوچک در توالی اسیدآمینه‌های یک آنزیم می‌تواند به تشكیل آنزیم‌های بینابینی منجر شود كه كار زیستی خود را نیز انجام دهند.


    در سال‌های اخیر، باكتری‌ها دارای آنزیم‌های جدیدی شده‌اند كه به آن‌ها امكان اثرگذاری بر تركیب‌های صنعتی سمی را بخشیده‌اند. هیدروكربن‌های كلردار و فلوردار، كه پیش از این در طبیعت وجود نداشتند، از جمله این تركیب‌ها هستند. یكی از آنزیم‌ها كه نایلون هیدرولاز نام گرفته، حاصل «جهش تغییر چارچوب» است . این نوع جهش، كل ساختمان یک پروتئین را تغییر می‌دهد.

    بنابراین، آنزیم جدید شاهكار تازه فرگشت است كه حتی در نتیجه یک تحول (نه تدریجی) به وجود آمده است. البته همان‌گونه كه انتظار می‌رود، كارایی این آنزیم در مقایسه با سایر آنزیم‌ها بسیار پایین است. اما آن چه كه اهمیت بیش‌تری دارد، این است كه این گونه آنزیم‌ها كار می‌كنند. در گام‌های بعدی، كارایی این آنزیم‌ها می‌تواند بهبود پیدا كند.


    نسخه بازیافتی از سایت فرگشت

    ویدیوی علمی فارسی: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



    منابع مورد استفاده:
    1. Jhon Rennie, 15 Answer to creationist nonsense , scientific American , July 2002
    2. ConstanceJ . Jeffery , Moonligting proteins , TIBS , January 1999
    3. Richard E. Lenski , Evolution: Fact and Theory

  16. 3 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #429
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض پیــدایش حیــات

    دوستان دقت کنید مطالب این پست فقـط جهت آشنــایی با فرضیــه های حیــات و توضــیح فرضیــه های معتبــر علمــی ارســال شده.




    نخستین اظهار نظر معتبر علمی در زمینه ی منشاء حیات را چارلز داروین در قرن نوزدهم ارائه کرد. نظریه فرگشت ، پیدایش تدریجی موجودات زنده را از یک یا چند سلول اولیه اثبات کرد. .

    اما پاسخ به این پرسش که سلول های اولیه از کجا آمده اند به دانشمندان قرن بیستم و بیست و یکم سپرده شد. فرضیه ی پیدایش حیات از ماده بیجان حاصل تلاشهای علمی این دانشمندان بود که هنوز هم پژوهش های گسترده ای در باره ی آن ادامه دارد.

    پیدایش حیات مبحثی پیچیده است که درک جرئیات آن نیاز به تسلط بر علوم بیوشیمی و بیوفیزیک دارد. در این نوشتار سعی شده است تا فقط شمایی کلی از فرضیه ی علمی پیدایش حیات ارائه شود. به علاوه، در مورد برخی از مفاهیم علمی مربوط به این بحث، مانند جهش، انتخاب طبیعی و تصادف توضیحی داده نشده است.


    سه فرضیه:

    خلقت (Creation): حیات را خالقی هوشمند آفریده است. این رویکرد بیشترین تعداد طرفدار را دارد. طرفداران این باور سه دسته هستند.

    گروه اول فرگشت را باطل و خلقت را یکباره (مثلاً در عرض شش یا هفت روز) می دانند، و این باور خود را نظریه علمی خلقت (آفرینش) [۱] می نامند.

    گروه دوم که طرفداران کمتری دارد فرگشت را می پذیرند، ولی پیدایش سلول های اولیه را حاصل تدبیر خالق می دانند.

    گروه سوم که انگشت شمارند سلول اولیه را نیز حاصل پیدایش از ماده می دانند، اما کل فرآیند ایجاد حیات از ماده ی بیجان را حاصل تدبیر الاهی می شمارند. پس هر سه گروه پیدایش حیات را حاصل طرح و نقشه قبلی می دانند و تنها اختلاف نظرشان در تعیین مرحله ای است که خدا را وارد ماجرای پیدایش حیات می کنند.

    منشاء خارجی (Extraterrestrial origin or Panspermia): حیات خارج از سیاره زمین شکل گرفته است و بعد به زمین منتقل شده است.

    پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin): حیات در اثر واکنش های شیمیایی خاصی به صورت تدریجی از ماده بیجان پدید آمده است.


    کدام فرضیه علمــی است؟

    فرضیه ی «منشاء خارجی» یک فرضیه ی علمی است، اما شواهد اندکی بر تایید آن وجود دارد. تاکنون وجود حیات در هیچ نقطه ای از کیهان اثبات نشده است. دانشمندان می افزایند که «منشاء خارجی» بر اساس پیدایش حیات از ماده بیجان در مبداء و انتقال آن به مقصد یعنی زمین است. با وجود شواهد اندکی که در مورد «منشاء خارجی» وجود دارد،‌ روش علمی اقتضا می کند که تحقیق بیشتری در مورد آن انجام شود. دو کاوشگر مریخ یعنی روح [۲] و فرصت [۳] در قسمتی از همین تحقیقات فعالیت می کنند. ( [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )

    فرضیه «پیدایش خود به خود» فرضیه ای علمی است. صدها مدرک، شاهد و آزمایش در تایید آن وجود دارد و مورد پذیرش زیست شناسان و دانشمندان است. با این وجود روش علمی هنوز اجازه نمی دهد تا کسی آن را نظریه بنامد، هرچند که این فرضیه ی معتبر در آستانه ی تبدیل شدن به یک نظریه است.


    نویسنده: فرخ فرپژوه


    [۱] Scientific creationism
    [۲] Sprite [۳] Opportunity
    Last edited by V E S T A; 10-03-2014 at 20:11.

  18. 2 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #430
    حـــــرفـه ای V E S T A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    پست ها
    6,502

    پيش فرض

    فرضیه پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin)


    جستجو در اعماق تاریکی

    بسیاری از حوادثی که در طول چند میلیارد سال پیش اتفاق افتاده، در پرده ابهام قرار دارند. احتمال تبدیل یک مولکول به فسیل نزدیک به صفر است و حتی اگر چنین فسیلی وجود داشته باشد، چگونه می توان آنرا یافت؟ حتی یافتن فسیل سلول ها هم کار بسیار دشواری است. با این حال فسیل سلول های ساده ی اولیه متعلق به ۲.۵ میلیارد سال پیش یافت شده است. عدم توانایی زمین شناسان در تعیین کاملاً دقیق شرایط شیمیایی و زمین شناختی زمین اولیه نیز به این ابهام ها می افزاید.

    زمینی که سبز نبود


    تقریباً ۳.۸ میلیارد سال پیش، دمای زمین بین ۴۹ تا ۸۸ درجه سانتیگراد متغیر بود. جو زمین مملو از دی اکسید کربن، نیتروژن، بخار آب، هیدروژن، سولفید هیدروژن، آمونیاک و متان بود. اکسیژن در جو وجود نداشت. لایه اوزون وجود نداشت و به همین دلیل پرتو فرابنفش بی هیچ حفاظی به زمین می رسید. آتشفشان ها فعالیت زیادی داشتند. ابرها بخشهای وسیعی از آسمان را می پوشاندند و بارش و رعد و برق های متعددی اتفاق می افتاد.

    آیا مولکول های زیستی از ماده بیجان پدید می آیند؟

    برای پاسخ به این پرسش در دهه ۱۹۵۰، هارولد اوری [۴] و استنلی میلر [۵] آزمایش هایی را انجام دادند. آنها مخلوطی از متان، آمونیاک، آب و هیدروژن را در معرض تخلیه های الکتریکی مشابه صاعقه قرار دادند. این آزمایش ها به صورت کاملاً غیرتصادفی (تکرار پذیر) منجر به تولید مخلوطی از ترکیبات آلی زیستی مانند اسیدهای آمینه ی آلانین، گلایسین، اسید گلوتامیک و لوسین می شدند.

    با افزودن یکی دیگر از مواد زمین اولیه یعنی سیانید هیدروژن مولکول های زیستی دیگری مانند آدنین (مورد نیاز برای ساخت DNA و RNA) تولید شد. امروزه با پیشرفت علم شیمی تجزیه مشخص شده است که در آزمایش اوری-میلر بیش از ۱۳۰ ترکیب زیستی مختلف تولید می شود. باید توجه داشت که ترکیبات شیمیایی استفاده شده در این آزمایش بسیار کمتر از تعداد مواد موجود در زمین اولیه است و نکته دوم اینکه نیروهای موجود در آزمایش بسیار محدودتر از نیروهای موجود در طبیعت است.

    نکته سوم زمان اندک آزمایش است. تاکنون آزمایش های فراوانی از این دست صورت پذیرفته است و هر بار با طبیعی تر کردن آزمایش ها تنوع و مقدار مواد زیستی تولید شده افزایش چشمگیری پیدا کرده است.
    انواع مختلفی از این آزمایش ها انجام شده و در همه موارد مولکول های زیستی تولید شده اند. پس از این آزمایش ها، پژوهش های مختلفی در این زمینه انجام شد و مشخص شد که مولکول های تولید شده در این آزمایش ها می توانند بصورت خود به خود با هم واکنش داده و مولکول های متنوع دیگری را پدید آورند. همچنین در اثر این واکنش ها مولکول های خطی زیستی نیز تولید می شوند.

    آیا مولکول ها هم فرگشت می یابند؟

    سل اسپیگلمن [۶] در سال ۱۹۶۷ این موضوع را بر روی یک مولکول RNA آزمایش کرد. [۷] این RNA طولی برابر با 3300b دارد و در حضور نوعی پروتئین[8] در زمان 20 دقیقه تولید مثل می کند. توجه کنید که در لوله آزمایش تنها RNA و پروتئین تکثیر کننده ی آن وجود داشت، نه سلول. اسپیگلمن مشاهده کرد که در شرایط عادی تمام جمعیت های تولید شده طولی معادل 3300b دارند و مشابه مولکول های اولیه هستند.

    او با تغییر شرایط لوله آزمایش، زمان تولید مثل را از ۲۰ دقیقه به ۵ دقیقه رساند. پس از ۷۵ نسل جمعیت موجود در لوله آزمایش 550b طول داشتند و ۱۵ بار سریعتر از مولکول های اولیه تولید مثل می کردند. اسپیگلمن تغییرات محیطی دیگری مانند افزودن مهار کننده ها یا محدود کردن مواد مورد نیاز برای تولید مثل را اعمال کرد و مشاهده کرد که در هر حالتی پس از چند نسل مولکول ها به شکلی تغییر کرده اند که بتوانند در شرایط جدید با بالاترین کارایی ممکن تولید مثل کنند.

    پس از آن دانشمندان آزمایش های متعددی را برروی انواع مولکول ها انجام دادند و فرگشت مولکولی را مشاهده و بررسی کرده اند. امروزه این فرآیندها در سیستم های شبیه سازی فرگشت مولکولی به نام SLEX مطالعه می شوند.

    مرغ یا تخم مرغ؟

    اکثر واکنش های های زیستی بوسیله آنزیم ها تسریع می شوند. در شیمی به چنین مولکول هایی کاتالیزور می گویند. تقریباً تمامی آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. بدون وجود آنزیم، واکنش های زیستی بین چند ساعت تا چند هزار سال زمان می برند، ولی آنزیم ها سرعت این واکنش ها را به چند هزارم تا چند میلیونم ثانیه می رسانند. یکی از واکنش هایی که نیازمند به آنزیم است تکثیر DNA می باشد.

    ماده ی ژنتیکی اکثر موجودات زنده از DNA ساخته شده است. DNA برای تولید مثل نیاز به پروتئین (آنزیم) دارد و پروتئین از روی DNA ساخته می شود. حال کدام مولکول می تواند آغازگر حیات باشد در حالی که تولید هر کدام به دیگری وابسته است؟

    سوال قدیمی « [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ؟» جواب مشخصی در زیست شناسی دارد: هیچکدام، اجداد مرغ.
    پاسخ به سوال «اول DNA بود یا پروتئین» نیز چنین پاسخی دارد: هیچکدام، RNA.

    RNA نخستین مولکول

    تا پیش از دهه ۱۹۸۰ تصور می شد که تمام آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. سپس، تام کچ [۹] و سیدنی آلتمن [۱۰] کشف کردند که برخی از مولکول های RNA خاصیت آنزیمی دارند. پس از آن صدها RNA ی مختلف با خاصیت آنزیمی کشف شد. پس از این کشف ها، فرانسیس کریک [۱۱] بیان کرد که RNA اولین مولکول زیستی بوده است.




    شکل ۳
    RNA، مولکولی شبیه به DNA و نوعی کد ژنتیکی است که تفاوت آن در داشتن یک اتم اکسیژن بیشتر از DNA است. همین اتم اکسیژن است که موجب می شود RNA بتواند طیف وسیعی از واکنش ها را به صورت آنزیمی تسریع کند. برخی مولکول های RNA مثل IVS-19 واکنش ساخته شدن RNA ها را انجام می دهند. به عبارت دیگر، RNA می تواند RNA بسازد.

    جهان RNA

    با آغاز حیات مولکولی، مواد زیستی که از ماده بیجان بوجود آمده بودند، برای تولید RNA های جدید استفاده می شد. جهش ها باعث بوجود آمدن RNA های جدید می شد که با والد خود اندکی تفاوت داشتند. بزودی سوپ اولیه حیات بوجود آمد که مخلوطی از هزاران نوع RNA ی مختلف بود. RNA می تواند اتصال اسیدهای آمینه به یکدیگر را کاتالیز [تسریع] کند. در نتیجه از جمله مولکول هایی که در این زمان تولید شد، پروتئین ها بودند. پروتئین ها خاصیت آنزیمی بسیار بیشتری دارند و طیف واکنش هایی که به وسیله آنها می تواند انجام شود بسیار بیشتر از RNA است.

    انرژی،‌ مسئله این است

    تا به این جای نوشتار درباره حرکت اتوموبیلی صحبت می کردیم که انگار در باکش بنزین نداشت. تولید مثل و واکنش های مولکول ها نیاز به انرژی دارد. انرژی واکنش ها در سوپ اولیه ی حیات از کجا تامین می شد؟ انرژی الکتریکی یا برق،‌ شکل رایج انرژی در خانه ها و شهرها است. در موجودات زنده نیز مولکولی پر انرژی به نام ATP، نقش سوخت رایج در بین همه سلول ها و جانوران بر عهده دارد.

    همانطور که در آزمایش اوری-میلر مشاهده کردیم، اسیدهای آمینه مانند گلایسین به مقدار بسیار بالایی به صورت خود به خود تولید می شده است. با شکسته شدن این اسید آمینه ها، ATP تولید می شود. همچنین واکنش هایی شیمیایی در دهانه آتشفشان ها انجام می شود که منجر به تولید ATP و دیگر مولکول های پر انرژی می شوند.

    از RNA به DNA

    RNA مولکول بسیار مقاومی است اما مقاومت DNA در برابر تجزیه و آسیب تقریباً صد برابر بیشتر است. همچنین DNA توانایی تشکیل مولکول های دورشته ای را دارد که مزایای گوناگونی را ایجاد می کند. همانطور که پیش تر گفته شد تفاوت این دو مولکول تنها در یک اتم اکسیژن است.

    با بوجود آمدن انواع متفاوتی از پروتئین ها، واکنش های متعددی امکان پذیر شد که یکی از آنها تبدیل پیش سازهای RNA به پیش سازهای DNA بود [۱۲]. با بوجود آمدن DNA وظیفه حفظ و انتقال اطلاعات ژنتیکی بر دوش مولکول پایداری سپرده شد که می تواند طول زیادی داشته باشد، به عبارتی دیگر توانایی ذخیره اطلاعات بسیار بیشتری را دارد.

    نخستین سلول ها

    یکی از موادی که در اثر وجود پروتئین ها تولید می شود، فسفولیپید ها یعنی مولکولهای سازنده ی غشاء سلول است. فسفولیپید ها، مولکول هایی دو قطبی هستند. همانطور که همه ی ما تجربه کرده ایم با استفاده از آب-صابون می توان به سادگی صدها حباب تولید کرد. (حباب ها ساختار مولکولی پیچیده ای دارند، ولی توسط فوت کردن ساده ی بچه ها درست می شوند) (برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) مولکول های صابون دو قطبی هستند. فسفولیپیدها نیز چنین خاصیتی دارند و در اثر تکان های آب، محفظه های حباب مانند میکروسکوپی تولید می کنند.

    تولید میلیونها محفظه ی کوچک در مکانی که میلیون ها مولکول در حال زندگی هستند به طور حتم سبب می شود که تعدادی از این مولکول ها در درون این محفظه ها قرار بگیرند.

    قرار گرفتن مولکول ها در درون یک محیط بسته مزایای زیادی مثل افزایش سرعت واکنش ها را در بر دارد. همچنین مواد تولید شده بوسیله مولکول ها در محیط پخش نمی شود و در دسترس تولید کنندگان باقی می ماند. خصوصیات متعدد سلول باعث می شود که سرعت فرگشت آن بسیار بالاتر از حیات مولکولی باشد [۱۳].

    پروکایوت ها [۱۴]

    سلول های ساده ی اولیه کم کم به شکلی از سلول تبدیل شدند که در زبان علمی به آنها پروکاریوت می گویند؛ که همان باکتری ها هستند. رقابت و انتخاب طبیعی موجب پیشرفته تر شدن سلول ها برای کسب شانس بقای بیشتر می شود.

    پروکاریوت ها سرعت تولید مثل و فرگشت بالایی دارند. این سلولها توانایی زندگی در سخت ترین شرایط را دارا هستند. باکتری هایی وجود دارند که در دمای ۱۰۰ و حتی تا ۲۵۰ درجه سانتیگراد زندگی می کنند. برخی از باکتری ها در اسیدهای سوزان یا آب های بسیار شور هم به حیات خود ادامه می دهند. اولین سلول ها نیز پروکاریوت بودند که توانایی زندگی در بدترین شرایط ممکن را دارند.



    شکل ۵
    انرژی، مسئله این است

    یک سلول برای انجام واکنش های خود نیاز به انرژی زیادی دارد. مهمترین ترین شیوه ی تولید انرژی زیستی، فتوسنتز است. اما در باکتری های ابتدایی [۱۵] روش دیگری برای تولید انرژی وجود دارد که شیموسنتز نامیده می شود. باکتری های شیموسنتز کننده، انرژی موجود در مواد شیمیایی را به انرژی زیستی یعنی ATP تبدیل می کنند. با استفاده از این روش مقدار بسیار زیادی انرژی در اختیار سلول قرار می گیرد. پروکایوت های اولیه نیز از چنین روشی استفاده می کرده اند.
    یوکاریوت ها [۱۶]

    نوع دیگر سلول را یوکاریوت می نامند که شامل سلول های دارای هسته و اندامک های سلولی است. پیشرفت پروکاریوت ها موجب شد تا برخی از آنها دارای اندامک های سلولی مانند هسته بشوند. بررسی اندامک ها نشان می دهد که آنها از بخش های مختلف سلول پروکاریوت بوجود آمده اند. مثلاً هسته در اثر تغییر شکل یک زائده ی سلولی در باکتری ها به نام مزوزم پدید آمده است. اندامکی به نام میتوکندری، نوعی باکتری بوده که توانسته در درون سلول یوکاریوت زندگی (همزیستی) کند و با گذشت زمان به جزئی از سلول یوکاریوت تبدیل شده است. کلروپلاست نیز در اثر همزیستی باکتری های فتوسنتز کننده با سلول یوکاریوت بوجود آمده است. انرژی، مسئله حل شد

    فتوسنتز منبع بی پایانی از انرژی یعنی نور را به انرژی زیستی تبدیل می کند. فتوسنتز فرآیند پیچیده ای است که حاصل همکاری چندین پروتئین با یکدیگر است. اما این ساختار از سیستم فتوسنتز ساده و تک پروتئینه ای بوجود آمده است که هنوز هم در برخی باکتری های آب شور وجود دارد. با وجود پیچیدگی فرایند فتوسنتز، اصول آن بسیار ساده است.

    در لامپ های التهابی، جریان الکتریسیته موجب می شود تا الکترون های اتم ها به لایه بالاتری بروند و پس از بازگشت به لایه اصلی، انرژی خود را بصورت نور و گرما از دست بدهند. در فتوسنتز عکس این فرآیند اتفاق می افتد. نور پس از برخورد به یک اتم روی (Zn) ، ‌الکترون را به لایه ی بالاتری می فرستد. این الکترون پس از بازگشت به لایه ی اصلی،‌ جریان الکتریکی ایجاد می کند. انرژی موجود در این جریان الکتریکی به مولکول پرانرژی زیستی یعنی ATP منتقل می شود. ادامه یافتن این فرایند در طول روز مقدار بسیار زیادی ATP تولید می کند. یکی از موادی که در فرایند فتوسنتز تولید می شود اکسیژن است.


    اگر فکر می کنید اکسیژن ماده ای ضروری برای وجود حیات است کاملاً در اشتباه هستید. اکسیژن سمی کشنده برای موجدات زنده است. اگر سلولی نتواند اثر سمی اکسیژن را از بین ببرد به سرعت می میرد. سلول هایی که این توانایی را ندارند «بیهوازی اجباری» می نامند. این سلول ها در مکان هایی زندگی می کنند که دور از اکسیژن است.

    با آغاز فتوسنتز، اکسیژن وارد جو شد و رفته رفته جو زمین و اقیانوس ها پر از اکسیژن شد. به این ترتیب قتل عام سلول های اولیه که همگی بیهوازی اجباری بودند آغاز شد [۱۷]. تنها سلول هایی توانستند باقی بمانند که مکانیسم مقابله با سمیّت اکسیژن در آنها ایجاد شد. به چنین سلول هایی «هوازی» می گویند.

    فراوانی اکسیژن فرصت جدیدی را برای سلول های هوازی بوجود آورد. سلول های بیهوازی مواد غذایی را به الکل یا اسید تبدیل می کنند و از این راه مقداری انرژی بدست می آورند. در سلول های هوازی مکانیسمی بوجود آمده است که مواد غذایی را به کمک اکسیژن به دی اکسید کربن تبدیل کنند و از این راه مقدار زیادی انرژی بدست آورند. به این فرایند تنفس سلولی می گویند. بیشتر سلول های هوازی آنچنان به انرژی زایی از راه تنفس وابسته شده اند که بدون وجود اکسیژن می میرند. به چنین سلولهایی «هوازی اجباری» می گویند.

    فراوانی اکسیژن و تغییرات وسیعی را در زمین بوجود آورد. اکسید شدن مواد موجود در خشکی ها، خصوصیات سطح زمین را تغییر داد. مقدار کمی از اکسیژن O2 در اثر واکنش های شیمیایی به اکسیژن O3 یا اوزون تبدیل می شود [۱۸]. بوجود آمدن لایه ی اوزون در جو، خشکی ها را آماده ی پذیرایی از موجودات زنده کرد.

    کلونی ها و تمایز سلولی

    برخی تک سلولی ها به صورت دسته جمعی زندگی می کنند که به این اجتماعات کلونی می گویند. همه سلول های کلونی مشابه هم هستند. با بوجود آمدن کلونی ها این امکان فراهم شد که بین سلول ها تقسیم کار بوجود بیاید، و هرسلول اندکی با دیگر سلول ها تفاوت داشته باشد. به این فرآیند تمایز سلولی [۱۹] گفته می شود. تمایز بسیار ابتدایی که در برخی موجودات مثل جلبک ها دیده می شود، در طول میلیون ها سال بعد موجب پدید آیی موجوداتی با تمایز بسیار بیشتر و دارای ده ها عضو و اندام شد. انتقادهای نادرست

    انتقاد های مشترک با نظریه فرگشت
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    زیست زایی (Biogenesis)


    ایراد: آزمایش های پاستور نشان داده که حیات بصورت خلق الساعه پدید نمی آید. هر موجودی از والدین خود بوجود می آید، نه از ماده بیجان.

    تا مدت ها این عقیده وجود داشت که برخی موجودات بصورت خلق الساعه (spontaneous generation) بوجود می آیند. مثلاً مگس ها از مرداب، کرم ها از میوه و میکروب ها از غذا بوجود می آیند. لوئی پاستور و جان تندال با آزمایش هایی نشان دادند که هیچ موجودی بصورت خلق السائه بوجود نمی آید، به این معنی که هر موجود زنده ای، والدی دارد.

    نظریه زیست زایی مورد تایید تمامی زیست شناسان است اما تعارضی با پیدایش حیات ندارد. شاید ریشه ی این انتقاد برابر دانستن خلق الساعه (spontaneous generation) با پیدایش خود به خود (spontaneous origin) باشد.

    در فرضیه پیدایش خود به خود، حیات بصورت خلق الساعه بوجود نمی آید. هر موجودی والدی دارد که سلسله این والدها به سلول های ساده ابتدایی می رسد. والد سلول های ابتدایی، بیومولکول های سوپ اولیه حیات است و والد این بیومولکول ها، ماده بیجان است. آیا این سلسله والد ها تعارضی با زیست زایی دارد؟

    در مورد آزمایشهای پاستور و موارد مشابه باید به نکات زیر توجه کرد:

    ۱- شرایط مکانی: پیدایش حیات در شرایط خاص زمین اولیه صورت پذیرفته، ولی آزمایش پاستور در شرایط فعلی زمین انجام می شود. در شرایط کنونی اکسیژن موجود در جو هر بیومولکولی را اکسید می کند و از بین می برد. هنوز هم بیومولکول ها در دهانه آتشفشان ها و در اثر صاعقه تولید می شوند ولی این مواد بسرعت توسط موجودات زنده مصرف می شوند. اگر در آزمایشی شرایط اولیه زمین بازسازی شود شاهد پیدایش بیومولکول ها خواهیم بود.

    ۲- محدودیت مکانی: آزمایش های پاستور، اوری-میلر و دیگر آزمایش ها در ظروف آزمایشگاهی انجام می شود، ولی پیدایش حیات نیاز به ظرفی به بزرگی زمین دارد.

    ۳- محدودیت زمانی: زمان انجام آزمایش ها کوتاه است، و این زمان قابل قیاس با زمان لازم برای پیدایش حیات نیست. اگر فرض کنیم هر سال را برابر با یک سانتیمتر است، یک میلیارد سال مسافتی به طول ده هزار کیلومتر خواهد بود.

    تصادف

    ایراد: مگر می شود حیات حاصل تصادف باشد؟ پیدایش حیات تصادفی نیست. پیدایش حیات همانقدر تصادفی است که پیدایش ابر و بارش باران. در کاربرد این کلمه باید به مفهوم علمی تصادف توجه کرد.

    پیچیدگی

    ایراد: حیات پیچیده تر از آن است که از ماده بیجان بوجود آید. هربخش از سلول به دیگر بخش های آن وابسته است. زیست شناسان بیش از منتقدان به پیچیدگی حیات آگاهی دارند. اما تولید مرحله به مرحله ی هر ساختار از ساختار ساده تر پاسخ این ایراد را در خود دارد. ( برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) چنین ادعاهایی پیش از مشاهده حداقل یک مورد از آن فاقد هرگونه اعتبار علمی است. شیوه پیدایش هر ساختار سلولی ای یا کشف شده و یا در دست تحقیق است.

    قانون دوم ترمودینامیک


    ایراد: همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود، و نظم هیچوقت از بی نظمی بوجود نمی آید. به همین دلیل امکان ندارد حیات از ماده بیجان بوجود آید. این اظهارات حاصل کج فهمی و تحریف عمیق قانون دوم ترمودینامیک است. نخست اینکه قانون دوم ترمودیک درباره ی آنتروپی است نه نظم. نظم یک مفهوم ذهنی است نه عینی و علمی. اگر بخواهیم از کلمه ی نظم در علم استفاده کنیم باید به مفهوم علمی آن یعنی آنتروپی توجه کنیم. دوم اینکه باید دید قانون دوم ترمودینامیک چه می گوید:

    Disorder increases in closed systems. بی نظمی در سیستم های بسته افزایش می یابد.

    سیستم بسته، سیستمی است که با محیطش ماده و انرژی مبادله نکند. برای انجام کار انرژی لازم است. زمین سیستمی بسته نیست و هر ثانیه چند ترلیون ژول (معادل چند بمب اتم) انرژی از طریق نور خورشید به زمین می رسد که این انرژی منجر به کار می شود. مثل بخار شدن آب دریاها و فرایندهای زیستی.

    ایراد: «همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود» ؟!!!

    اگر چنین قانونی جاری بود تقریباً همه چیز متوقف می شد. از بخار آب ابری و بارانی بوجود نمی آمد، گیاه از خاک نمی رویید و یک نوزاد تبدیل به خواننده این مقاله نمی شد.

    هر ساختاری که به سمت نظم پیش می رود، بی نظمی محیط اطرافش را افزایش می دهد. وقتی در یک لیوان آب نمک ساختاری منظم یعنی بلور نمک تشکیل می شود، آب به حالتی بسیار بی نظم یعنی بخار تبدیل می شود. پیدایش حیات نیز که منجر به پیدایش موجودات منظم شد، چهره ی ساده ی زمین را تبدیل به سطحی به هم ریخته، شخم زده و دارای صدها ماده مختلف کرد.


    ایراد: هنوز هیچ دانشمندی نتوانسته حیات را در آزمایشگاه بوجود آورد.

    علمی بودن یک ادعا وابسته به شبیه سازی کامل آن در آزمایشگاه ندارد. برخی پدیده ها بنا به سرشت خود قابل شبیه سازی آزمایشگاهی نیستند، بلکه وجودشان را به شیوه های علمی دیگر می شناسیم و تحقیق می کنیم. هیچ دانشمندی نتوانسته یک کوه یا یک سیاهچاله را در آزمایشگاه بوجود آورد.

    دانشمندان چگونگی تشکیل کوه ها و سیاهچاله ها را به شیوه های علمی دیگر پژوهیده اند و به نتایج قابل اعتمادی دست یافته اند. درباره ی درستی هر ادعای علمی باید بر اساس روش علمی به قضاوت نشست، و روش علمی منحصر به شبیه سازی آزمایشگاهی نیست. پیدایش حیات نیاز به شرایط خاص و زمان طولانی دارد که سبب می شود پیدایش حیات در آزمایشگاه بسیار بعید باشد. ( آزمایشهای پاستور در همین نوشتار) با این وجود شنیدن این خبر در سال ها یا دهه های آینده چندان عجیب نیست.



    نویسنده: فرخ فرپژوه

    [۱] Scientific creationism

    [۲] Sprite

    [۳] Opportunity

    [۴] Harold Urey

    [۵] Stanley Miller

    [۶] Sol Spiegelman

    [۷] اين RNA ژنوم باكترويفاژ Qβ است كه باكتری ايشريشيا كولی را آلوده می كند.

    [۸] Qβ رپليكاز

    [۹] Tom Cech

    [۱۰] Sidney Altman

    [۱۱] Francis Crick

    [۱۲] پيش ساز RNA يعنی ريبونوكلوتيد فسفات توسط آنزيم روبونوكلئوتيد ردوكتاز به پيش ساز DNA يعنی داكسی ريبونوكلئوتيد فسفات تبديل می شود.

    [۱۳] سلول ها همواره در معرض نيرويی به نام فشار اسمزی هستند. اگر اين نيرو كنترل نشود پس از مدتی غشاء سلول از بين می رود. سلول های اوليه، تا زمانی كه مكانيسم های مقابله با فشار اسمزی تكوين نيافته بود، ساختارهايی موقتی بودند، اما سرعت فرگشت همين سلول های موقتی نيز بسيار زيادتر از حيات مولكولی بود و به همين دليل مكانيسم های پايداری در برابر فشار اسمزی و ديگر مكانيسم های حياتی به سرعت بوجود آمدند.

    [۱۴] پرو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. پروكاریوت ها فاقد هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.

    [۱۵] Archaebacteria دسته ای از باكتری ها كه باقیمانده اولین سلول های پديد آمده بر روی زمین هستند. مطالعه بر روی اين باكتری ها بخش بزرگی از پژوهش های فرگشتی را در بر می گیرد، و اين پژوهش ها استفاده های فراوانی در صنعت و پزشكی دارند.

    [۱۶] يو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. یوكاریوت ها دارای هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.

    [۱۷] Oxygen holocaust

    [۱۸] O2 در حضور پرتو فرا بنفش تبدیل به O3 می شود و O3، لايه اوزون را برای حفاظت در برابر پرتو فرا بنفش بوجود می آورد.

    [۱۹] Cell differentiation

  20. 4 کاربر از V E S T A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •