نتــرس از مـرگ دریــا، خود آبــ ـی، مگه نه؟
با تــو جمعه ی دلگــیر، چه دلبـازه، مگه نه؟
صــدای تـو بـی پـایـان، ســرآغازه، مگه نه؟
...
دل رویــا گــرفته، چــه کـــابــوســی، مـگه نه؟
نه خورجینی، نه اسبی، نه فانوسی، مگه نه؟
نه گـلدسته، نه محـراب، نه ناقوسی، مگه نه؟
بر ایــن تخت شــکنجه، نه طــاووسی مگه نه؟
در ایـن خـواب بد بد، مــن و تو خــوب خـــوبیم
من و تو شرق و غربیم، شمالیم و جنوبیم
چه تصـویر غـریبی، همه بی سر، مگه نه؟
یکی شــده با زمیـن، بــال کفــتر، مگه نه؟
گــل قــالــی ســر دار، پلاسـیده، مگه نه؟
ســر چل گیــس قصه، تـراشیده، مگه نه؟
نترس از این سیـاهی، تو شبتابی مگه نه؟
نتــرس از مـرگ دریــا، خود آبــ ـی، مگه نه؟
هنــوز دست تو تــنها، خود ســازه، مگه نه؟
با تــو جمعه ی دلگــیر، چه دلبـازه، مگه نه؟
صــدای تـو بـی پـایـان، ســرآغازه، مگه نه؟
خواب این شرم شرقی، چقد نازه، مگه نه؟
با تشکر مهران...