تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 11 از 11

نام تاپيک: ◄•► مطالب مفید از دنیای ادبیات و از میان وبلاگها (وب‌سایتهای) شخصی ◄•►

  1. #11
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض داستایفسکی برای من چیزی مثل الکل سفید ضدجوش بود

    مطمئن ام که در تمام طول زندگی ام، حتا یک کلمه هم از داستایفسکی نخوانده بودم.
    شاید به این دلیل که از ادبیات سرد و اتوکشیده ی روس، خوشم نمی آید.
    هرچند بر خلاف آنچه که همیشه با خودم می پنداشتم( تنفر از ادبیات روس) بالغ بر پانزده جلد کتاب روسی در قفسه ی کتابخانه ام وجود دارد که از خواندنشان غرق لذت شده ام.
    شاید باید قسمت مربوط به جنگ جهانی و بلشویک ها را از بخش تنفرم کسر کنم تا این معادله جور دربیاید.
    اما داستان داستایفسکی فرق داشت.
    او را زیاد از حد روس می دیدم.
    با تمام ظواهری که یک روس می تواند داشته باشد.
    می توانستم چشم های ریز و لهجه و تکلم بورژوازی و دستمال گردن او را تصور کنم که چگونه سیخ و راست به سمت درشکه اش می رود! برای همین ماه های زیادی از قرار گرفتن " ابله و جن زدگان" بر روی قفسه ی کتاب خانه ام می گذشت و من حتا حاضر نبودم لحظه ای آن را لمس کنم. ( این دو کتاب را هدیه گرفته بودم.)
    با این حال باور کردنی است که من نشسته ام به خواندن ابله! تنها دلیل این کار هم شدت بی پولی و فقر مالی بنده برای تهیه ی کتاب جدید و همین طور نداشتن کتابی برای خواندن بود.
    درست مثل یک معتاد به الکل که هنگام نیاز ممکن است به الکل سفید ضد جوش داروخانه ها هم رو بیاورد!
    برای من که معتاد به کتاب هستم داستایفسکی چیزی مثل الکل سفید ضد جوش داروخانه ها بود!
    با تمام این اوصاف انتهای جلد اول این کتاب بودم که با صفحه ای روبه رو شدم که من را سخت به فکر وا داشت:" من این صفحه را جایی خوانده ام! بیش از حد آشناست!"
    با خودم فکر کردم که حتما این صفحه را در خواب خوانده ام!
    اما نه. من مطمئن بودم که حتا بندی از داستایفسکی را در تمام طول عمرم هم نخوانده ام.
    حتا در خواب. هرچقدر بیشتر بازخوانی کردم، مطمئن تر شدم که این صفحه برای من بیش از حد آشناست!
    اولش گمان کردم هنگامی که داستایفسکی مشغول نوشتن آن صفحه بوده، روح تکامل نیافته ی من بی آنکه بداند به کجا می رود، لی لی کنان به خانه ی او رفته و آن را از روی دست نویسنده خوانده. اما در آن زمان شاید من در جهان هستی یک الکترون بیش نبوده ام و هنوز روحم هم از روحم باخبر نبوده!
    اگر مادرم داستایفسکی را می شناخت شک نمی کردم که هنگامی که درون شکم او پشتک وارون می زدم این صفحه را با صدای مادرم شنیده ام که مشغول خواندنش بوده.
    اما شوروی برای مادر من یعنی کمــو نیست و کمــو نیست یعنی گناه کبیره!
    چند ساعتی از این درگیری مضحک من با صفحه ی مذکور می گذشت که ناگهان چیزی از جهان فرامادی بر قلب من نفوذ کرد و حقیقت را بر من آشکار ساخت.
    حقیقت این بود: هنگامی که خدا مشغول گـِـل بازی با پیکیره ی بی جان بی چاره ی من بوده، قاری او کنار دستش برایش ابله داستایفسکی می خوانده!



    نسرینــآ رضایــــی

    new-nr.blogfa.com

    و سایت دوشنبه
    Last edited by Ahmad; 16-08-2013 at 20:55.

  2. 2 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •