تو اولین نفری بودی که دیدم
بعد از اولین نفر با خیلی نفرای دیگه هم بودم
حالا که به آخرین نفر رسیدم فهمیدم که
اولین نفر توی زندگی آخرین نفر نبودم
پس افسوس می خورم که اولین نفر بهترین نفر زندگی من بود
اما اولین نفر دیگه ...
تو اولین نفری بودی که دیدم
بعد از اولین نفر با خیلی نفرای دیگه هم بودم
حالا که به آخرین نفر رسیدم فهمیدم که
اولین نفر توی زندگی آخرین نفر نبودم
پس افسوس می خورم که اولین نفر بهترین نفر زندگی من بود
اما اولین نفر دیگه ...
آخر این مسیر کجاست ؟!!
ذره ذره نابود شدنم رو با تمام وجود حس میکنم همچون درختی که با تبر از ریشه قطع کنی ضرباتت بر پیکرم هر چند آرام اما متکبرانه و خبیث است !!
آرامش را در کدام سو بیابم که از هر مسیری که رفتم بن بستی بیش نبود همچون سرابی در دل بیابان ... !!
کجایی ای هوای تازه که تمامی افکار درون ذهنم دچار خفگی شده اند ...
و
کجایی ای آرامش که روحم مدت هاست در زیر آماج حملات افکارم دچار بی قراری شده است ...
و تا چه زمانی قرار است افکار و احساساتم در کالبد جسمم اسیر و زندانی باشند ؟
آیا هنوز زمان آزادی فرا نرسیده است ؟!!
عجب مبارزه جالبی !!
عجب حریف سر سختی !!
این روزه ها که از پی هم میگذرند من نیز قدم به قدم به نابود شدن نزدیکتر میشوم ...
پایان مبارزه که مشخص است دیگر بازی چرا !! ؟
لازم نیست بشنوی تا باور کنی ...
لازم نیست ببینی تا ایمان بیاوری ...
کافیست فقط کمی احساس در وجودت نهفته باشد تا ذره ذره نابود شدنم را بهتر درک کنی ...
وای که چقدر خسته ام و میدانم تو نیز از من خسته ای و من و تو هر دو خسته از دنیا و کجاست پایان این خستگی مفرط ...
اما چه کسی میداند که دنیا خیلی وقت است که از همگی ما خسته تر است !!
دلم به حال هر سه تایمان میسوزد ...
چه کنم با این روح سرکش ؟
چه کنم با این حس خفگی ؟
مرگ تدریجی هم مزه ای دارد ... !!
خدا نکند هیچ وقتطعم آن را بچشی ...
فردا یه روز دیگست / اه شروع یه تکرار مجدد /
حسش نیست صبح پاشم بزار بخوابم / چی کار به کار من داری دست بر دار از سرم /
میدونم این نیستش رسم زندگی ... / بی خیال گوشم پره از حرفای چرتی که میگی /
کلا این زندگی سر و ته نداره / اینکه کجاش باشم دیگه چه فرقی داره /
آرزوها تو دلم رفتن ته کشیده / روحم خیلی وقته داره زجر میکشه ... /
اه با این حرفات داری میری رو اعصابم / نگاه کن اشکا دارن رو گونه هام می بارن /
نه تو حالت خوش نیست باز چت زدی / باید بری بازم به زور بخوابی شعر نگی ... /
3:30 AM
هدف از این آمدن چه بوده ... ؟ نمیدانم
و دلیل رفتن چیست ... ؟ باز هم نمیدانم
و دیگر دانستن این ها برایم اهمیتی ندارد و مهم نیست ...
زیرا که امروز بار دیگر بعد از مدت ها خداوند متعال با نشانه ها فرمود :
(( تا میتوانیفقط انسان بودن را تمرین کن ))
Last edited by Mr_100_dolari; 27-12-2012 at 23:19.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)