تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 7 از 7 اولاول ... 34567
نمايش نتايج 61 به 67 از 67

نام تاپيک: دست نوشته های amir 69

  1. #61
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    صدای قرآن خواندن می‌آید. نمی‌دانم دقیقاً از کدام سمت خانه. صدا در سمت هر پنجره‌ای که باز باشد وضوح‌ش بیش‌تر است. فکر می‌کنم از همان خانه‌ای باشد که ده شب پیش، یک صدای جیغی آمد و بعدش گریه‌ای که درگوش من دیگر قطع نشد. هنوز هم آن‌صدا انگار دارد زجه می‌زند، از نبودن یکی شاید -دیگر نبودنش. اما چرا این‌قدر دیر؟ یا چه شب بلندی شاید. از آن غمگین‌های عبدالباسط است که موقع تازه‌مردن یکی دم خانه‌ش می‌گذارند. از مردن گریه‌م می‌گیرد. آدم هرجور هم که باشد نبودنش گریه دارد. این نبودن که تند تند دارد توی این متن تکرار می‌شود خود درد است. و بیچاره آن‌که با این نبودن باید سر کند. او که هنوز هست و بودن درد است برایش. درد..

  2. 9 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #62
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    هولدن بود گفت: فهمیدن این‌که کی تو ادبیات دستی داره، کی نداره سخته؟ به‌نظرم سخت نیست. اون‌هایی که دو تا کتاب خوندن فکر می‌کنند خیلی بارشونه، هی میان حرف می‌زنن. بگرد دنبال اون‌هایی که کتاب دست‌شون نیست، حرف نمی‌زنن. می‌دونی آدم از یک‌جایی به خودش می‌گه مگه نه این‌که آن را که خبر شد خبری باز نیاید؟ بعدش می‌گه خب که چی؟ دیگه حرف نمی‌زنه. شایدم یه جور غرور باشه. یه خودخواهیِ فرهنگی. یه دفعه می‌بینی دیگه نیازی نداری خودتو نشون بدی، مسخره میاد به نظرت. همین که خودت کیف‌شو می‌بری بسه انگار برات. راضی‌ای. اما بعدش، یه اتفاق بزرگ می‌افته. آدم باید خیلی بزرگ باشه که به اون‌جا برسه. اون‌جا که دیگه اصلا موضوع دیده شدن، خود نشون دادن نیست. یک‌جور بخشنده‌گیه. شاید نه، یه‌جور سرریز شدنه ناخودآگاهه. اون موقع آدم به‌حرف میاد. اون موقع‌ست که دیگه خبر خودشه، همه چی خودشه. خیلی‌ها نمی‌رسن به‌اینجا. یه روز تو هم می‌رسی به‌این.

  4. 6 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #63
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    دیده‌ای چه‌طور آدمی یکـ‌هو واقع‌بین می‌شود، و برای چیزی که حالا دارد، چیزی که دست‌ش می‌رسد داشته باشد خوشحالی می‌کند درحالی که چیزی که دارد به‌دست می‎آورد یا که به‌دست آورده، حتی یک‌هزارم چیزی نیست که در شروع آن می‌خواسته؟ چرا راضی می‌شود به این کم داشتن؟ نداشتن حتّی؟ نمره‌ی دهِ آخر ترمی، یا رده‌ی شانزدهم جدول مثلا، که سقوط نکند فقط، یا خودِ من، که راضی‌م به همین‌قدر داشتن‌ت؟

  6. 6 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #64
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    سلام و اين‌ها؛
    از اون‌جا که استارت اين تاپيک با من بوده و حالام بحثش شده فکر مي‌کنم نظرمو بايد بگم،
    قبلش؛‌ اين که " دل‌نوشته" رو چسبوندين تنگِ اسم تاپيک من مخالفم. واسه استارت اين تاپيک کلي وقت گذاشته شد. سر اسمش، ‌پست اولش، چي باشه،‌ چي بشه. کلن نظر بر اين بود هر نوشته ي نسبتا بلندي که نشه دسته بنديش کرد اينجا بياد. البته نه هر نوشته اي. يه چيزي که هست،‌ يه جور قانون واسه هر تاپيک، ‌يه جور عرف که بعد يه مدت خودش تاپيک راه ميفته. کاربرا ميفهمن چطور تاپيک رو پيش ببرن. اما اينجا،‌ حالا به خاطر جدي نگرفتن مديريت بود يا هرچي،‌ به اين روز افتاده. هرکي هرچي دم دستش بوده،‌ پيست ميکنه،‌ يا همين جوري مينويسه. شايد من سخت ميگيرم. به هر حال قرار بود تاپيک جوري پيش بره که تو بيست سي صفحه‌ي اول پيش رفته. همون موقع هم وقتي يکي از دوستان شعري رو تو تاپيک اورد گفته شده شعر ها توي تاپيک شعر گمنام،‌ داستانها توي داستانهاي کوتاه، و خط خطي ها اينجا. خط خطي ها الزاما دل نوشته نيست. البته دل نوشته با تعريف عامي که اينجا جا افتاده. اينجا، ‌عاشقانه داشت،‌ عارفانه داشت، فيلسوفانه داشت، ‌چيزهاي معمولي هم کم نداشت. همه ي افعال ماضيه. کسي،‌ جز چند نفر،‌ واسه چيزي که مينويسه،‌ چيزي که ميخونه، ‌ارزش قائل نيست.
    در مورد کپي هايي که شده هم؛‌ يه بار هم يکي گير داده بود که نوشته ها کپي ميشه. حالا هرکي با هر دليلي. تموم نوشته هايي که من اينجا گذاشتم رو بعدش تو وبلاگهاي خودم پابليش کردم. يا قبلش اونجا بود. وبلاگهام هم به اسم خودم نيست. ميخوام بگم اين چيزها هميشه هست. اونهايي که مينويسن،‌ اگه واسه خودشون مي نويسن،‌ پي اينها رو به تن‌شون ماليدن.

    اما آخرش، ‌بعد اين همه، ‌فکر کنم هم دوره اي هاي من همه رفتن،‌ کم هستن حداقل، واسه همين خيلي حرف نميزم من. ببينيم نسل جديد فروم نويسي چه ميکنن. همين ها.

    +
    پاک شدن پست ها به نظر من لازمه. مدير بايد جسارتش رو داشته باشه. شما يادتون نمياد. مگ مگ که بود اين قدر پست پاک ميکرد که ياد بگيري چطور پست بذاري. مدير هست که به فعاليت ها جهت بده. البته جهتش مهمه. جهت مفيد و کا آمد.
    Last edited by amir 69; 23-06-2011 at 21:27. دليل: اد +

  8. 15 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #65
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    سعی نکنید به یکی که شما را احمق فرض کرده؛ خطاب کرده حتی، ثابت کنید که احمق نیستید. حماقت مثل خیلی چیزهای دیگر نه تولید می‌شود و نه از بین می‌رود. تنها از آدمی به آدم دیگر انتقال می‌یابد. بنابراین یا باید نشان دهید کسی که شما را احمق فرض کرده خودش احمق است و توپ حماقت را توی زمین خودش بیندازید. یا این‌که یک نفر سومی را مثال بیاورید و بی که به خودتان بربخورد برچسب حماقت را به او بچسبانید. اما باید بگویم اضافه‌ کردن نفر سوم کار را سخت‌تر می‌کند. سختی‌ای معادلِ سختی ِ حل کردن معادله‌ی درجه سه نسبت به درجه‌ی دو. و باز هم باید بگویم راه اول، تقریباً غیر ممکن است. هیچ‌کس حاضر نیست قبول کند که احمق است. که اگر بود شما حالا مشغول حل این همه معادله نبودید. پس بهتر است برای راحتی هم که شده قبول کنید و به روی خود نیاورید. اصلا به نظرتان احمق فرض شدن چه ایرادی دارد، اگر واقعاً احمق نباشید؟

  10. 8 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #66
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    داشتم واسه خودم شربت درست می‌کردم، چقدر شبیه زندگی تو ایرانه.
    آب و آبلیمو و شکر رو قاطی می‌کنی، هم می‌زنی و یه ته لیوان می‌خوری..
    شکرش کمه: کمی شکر اضافه می‌کنی، هم می‌زنی، و یه ته لیوان دیگه..
    گرم شده بس که هم زدی: دو سه قالب یخ اضافه می‌کنی، هم می‌زنی، و یکی دیگه..
    هنوز اون‌جور می‌خوای نشده. یه‌هوا آبلیمو شاید..
    تا شربت‌ات خودش رو بگیره،
    تا زندگی‌ت رو روال بیفته...
    با همین ته لیوان‌هایی که زندگی نبوده واقعاً.. سیر می‌شی.


  12. #67
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    بعضی‌وقت‌ها آدم از خودش می‌پرسه
    " آیا این واقعاً همون چیزی‌ایه که می‌خواد؟ "
    جواب نمی‌ده اما.
    می‌ترسه.
    می‌ترسه نکنه نباشه؟
    می‌دونه جز این نمی‌تونه باشه که.

  13. 7 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


صفحه 7 از 7 اولاول ... 34567

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •