سلام ...
حتا برای کوچکترین اعمالتان از دل ، فکر ، هوش ، قلب و روحتان مایه بگذارید ...
مرد روشندل ...
روزی مرد روشندلی روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: « من روشندل هستم لطفا کمک کنید. »
روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت ؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود... او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد روشندل اجازه بگیرد، تابلوی او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد...
عصر آن روز، روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد روشندل پر از سکه و اسکناس شده است. مرد روشندل از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟ ... روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم؛ لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد روشندل هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
« امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! »
وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید، استراتژی خود را تغییر بدهید؛ خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد؛ باور داشته باشید ( بعضی وقتها ) هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتا برای کوچکترین اعمالتان از دل ، فکر، هوش ، قلب و روحتان مایه بگذارید ؛ این رمز موفقیت است.... لبخند بزنید!
...