چندين غم مال و حسرت دنيا چيست؟ هرگز ديدي كسي كه جاويد بزيست؟
اين چند نفس در تن تو عاريتي ست با عاريتي عاريتي بايد زيست
چندين غم مال و حسرت دنيا چيست؟ هرگز ديدي كسي كه جاويد بزيست؟
اين چند نفس در تن تو عاريتي ست با عاريتي عاريتي بايد زيست
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
اي چرخ چه شد خسيس را چيز دهي
گرمابه و آسيا و دهليز دهي
آزاده به نان شب گروگان بدهد
بايد كه به اين چنين فلك تيز دهي
Last edited by anon85; 13-03-2011 at 00:57.
گر باده خوري تو با خردمندان خور
يا با پسري لاله رخ و خندان خور
بسيار مخور ورد مكن فاش نساز
اندك خور و گاه گه خور و پنهان خور
دشمن به غلط گفت که من فلسفیم
ایزد داند که انچه او گفت نیم
لیکن چو در این غم اشیان امده ام
اخر کم از انکه من بدانم که کیم
می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن
گر عاشق و مست و دوزخی خواهد بود
پس روی بهشت کس نخواهد دیدن
آبي بوديم در كمر بنهاده
از آتش شهوتي برون افتاده
فرداست كه باد خاك ما را ببرد
خوش مي گذران اين دو نفس با باده
بر چرخ فلك هيچ كسي چير نشد
وز خوردن آدمي زمين سير نشد
مغرور بداني كه نخوردست ترا
تعجيل مكن، هم بخورد، دير نشد
قانع به يك استخوان چو كركس بودن
به زانكه طفيل خوان ناكس بودن
با نان جوين خويش حقا كه بهست
كالوده به پالوده ي هر خس بودن
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی
احوال فلک جمله پسندیده بدی
ور عدل بدی بکارها در گردون
کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)