هتل عباسی
مسجد چهارباغ
درون مسجد شیخ لطفالله
درون مسجد شیخ لطفالله
هتل عباسی
مسجد چهارباغ
درون مسجد شیخ لطفالله
درون مسجد شیخ لطفالله
زیر پل خواجو
پل خواجو در شب
مسجد شیخ لطف الله
مسجد شاه در شب
هتل عباسی
ارامنه بعد از کوچ بزرگ یعنی در سال ۱۶۰۵ به دستور شاه عباس دوم به اصفهان آورده شدند . آنها از بدو ورود شروع به ساختن محل زندگی کردند و در وحلهٔ اول کلیساها را بنا کردند . ارامنه مردمانی بودند که مذهب برایشان اهمیت بسیاری داشت . پس این باعث میشد که محلی برای دعا و راز و نیاز با خدای خود داشته باشند . اولین آنها کلیسای وانک بود . وانک اولین بار در سال ۱۶۰۴ ساخته شد که البته این بنا خیلی کوچکتر از بنای فعلی و با وسعت کم ساخته شد. ۵۰ سال بعد از ساخت اولیه به خواست و تشویق خلیفه وقت داویراول ( خلیفه شخصی است روحانی که ازدواج نمیکند و امور ارامنه در دست اوست این شخص از ارمنستان و یا لبنان که رئوس مذهبی ارامنه هستند انتخاب شده وبه نقاط مختلفی که ارامنه ساکن هستند فرستاده میشود ) این مکان ویران شده و جای آن بنایی با طرحی شکوهمند و عظیم ساخته میشود . ساخت این مکان ۹ سال به طول میانجامد . و در سال ۱۶۶۴ در زمان سلطنت شاه عباس دوم به اتمام میرسد این مکان را برای تعلیم راهبان و اسکان خلیفه بنا میکنند این کلیسا و یا دیر آمناپرگیچ ( ناجی همگان ) در جنوب اصفهان در محله جلفا یعنی در میدان بزرگ این محله واقع است ، بنای عظیم و برج ساعت آن از فاصلهٔ دور مشخص است با ایرن این بنا با ذوق و سلیقهٔ مردمان این منطقه بیشتر آشنا میشویم مردمانی که خاک خود را رها کرده وبه سرزمین غریب آورده شدند و اثری چنین زیبا خلق کردهاند . این بنا دو در ورودی دارد که در اصلی دری چوبی بزرگ است که مردم از آن رفت و آمد میکنند . سر در این ورودی منظرهای از داخل دیر با کاشی لاجوردی و خاکستری مزین شده بالای تصویر به خط ارمنی این چنین نوشته شده ( دیر ناجی همگان محلی برای راهبان ) بعد از ورود دالانی وجود دارد که در دو طرف دالان دو اتاق وجود دارد که قبلاٌ در آن اتاقها به امور مربوط به ارامنه رسیدگی میکردند ولی در حال حاضر یکی به عنوان مغازهای کوچک و دیگری به عنوان اتاق نگهبانی از انها استفاده میشود . دالان ما را به سمت پلکان ورودی راهنمایی میکند . در سمت راست پلکان برج ناقوس واقع است در زیر این برج دو قبر وجود دارد این قبرها مطعلق به سربازی ارمنی و دیگری مطعلق به پیشوای ارمنی است این برج ۳۸ سال بعد از بنای اصلی دیر ساخته میشود هزینهٔ آن را تاجری ارمنی به اسم هوانجان جمالیان متقبل میشود . در سمت راست این بنا ( برج ناقوس ) کتیبهای بزرگ به رنگ آبی مشخص است و دور آن را سنگهای صلیبی احاطه کردهاند این سنگهای صلیبی به زبان ارمنی ( خاچ کارم نام دارند یعنی همان سنگ صلیبی ) این سنگها یا خاچ کارها از کلیساهای ویران شدهٔ جلفا به این مکان آورده شده و در این دیوار نصب شدهاند . در قسمت سمت چپ برج ناقوس بنای یاد بودی چشم بیننده را به طرف خود جلب میکند این بنای یاد بود ، یاد بودی از قتل عام ارامنهاست که در سال هزار و نه صد و پانزده به دست ترکان عثمانی صورت گرفته هر ساله در این مکان در روز بیست و سه آوریل مراسم برگذار میشود که مردم ( ارامنه ) جمع شده و شمع روشن میکنند و یاد شهدای ارمنی را گرامی میدارند .
چاپچانه کلیسای وانک
چاپچانه کلیسای وانک پشت این بنا واقع شده ، که البته چند سالی است که به چاپخانه تبدیل شدهاست . شایان ذکر است که اولین چاپخانهٔ ایران و خاورمیانه در این مکان تأسیس شد . در سال ۱۶۴۰ به سرکردگی پیشوای مذهبی کلیسای وانک خلیفه خاچاطور کساراتسی چاپخانهای دایر شد ( در کلیسای وانک ) این شخص ماشین چاپ و حروف چاپ را خود شخصاٌ ساخت و در سال ۱۶۴۱ کتابی با مضمون شرح حال پدران روحانی به چاپ رساند . هنوز هم چند نسخه از این کتاب در موزه کلیسای وانک وجود دارد که البته از لحاظ چاپ و کاغذ مرغوب نیست ولی برای چاپ کنندگان آن افتخار بزرگی است .
کتابخانه کلیسای وانک در زمان کوچ بزرگ ، ارامنه همه چیز خود را جا گذاشتند و به ایران آمدهاند ولی تنها چیزی که نتوانستند از آن چشم پوشی بکنند کتابهایی بود که در خانههای خود داشتند ارامنه با تحمل زحمات فراوان کتابهای زیادی را با خود به ایران ( اصفهان ) آوردند این کتابها تنها ثروتی بود که همیشه برای ارامنه باارزش بود و هست .البته باید گفت در سال ۱۷۷۰ تا ۱۷۹۰ در آن هنگام که ارمنیان و به ویژه پیشوایان مذهبی کلیسای وانک مورد آزار و اذیت قرار گرفتند کتابهای زیادی به خاطر بدست آوردن تفنگ و باروت فروخته شدند ولی بعد از گذشت سالها وقتی وضع به حالت عادی برگشت دوباره این کتابها جمعآوری شدند و در سال ۱۸۸۴ قسمتی از کلیسای وانک ( محوطهٔ کلیسا ) را به کتابخانه اختصاص دادند یعنی کتابخانهای بنا کردند و گنجههای چوبی برای آن ساختند تا بتوانند از کتابها نگهداری کنند که این کتابخانه و گنجههای چوبی آن در حال حاضر وجود دارد . شایان ذکر است تمام این کتابها کتابهای خطی هستند که روی پوست نوشته شدهاند .
کتابخانهٔ کلیسای وانک در قسمت غربی محوطه کلیسا روبروی نمازخانه واقع است
بعد از آن پیشوای مذهبی خاچاطور شخصاٌ خلیفه خوانس را به ایتالیا فرستاد تا شیوه چاپ کردن را بیاموزد که خلیفه هوانس به آمستردام میرود و آنجا شیوهٔ چاپ را آموخته و یک ماشین چاپ نیز با خود به جلفای اصفهان میآورد و در سال هزار و شش صد و چهل و هفت کتاب « تهیه و تقویم » را به چاپ میرسانند .
در سال ۱۸۴۴ بارون مانوک هورداینان جلفایی یک ماشین چاپ عالی را که گرانقیمت نیز بوده را از اروپا به اصفهان میآورد که این ماشین چاپ در حال حاضر در موزهٔ کلیسای وانک نگهداری میشود و اولین کتاب را که با این ماشین در کلیسای وانک به چاپ رساندند زبور داوود بود که تنها نسخهٔ باقیمانده از آن در کتابخانه بولئان آکسفورد محفوظ است .
موزه کلیسای وانک این موزه در سال ۱۸۷۱ در کلیسای وانک ساخته شد .بعد از کتابخانه موزهٔ این کلیسا قرار دارد .
این مکان محل نگهداری اجناس گرانقیمت و نایابی است که در دنیا نظیر آنها وجود ندارد باید گفت که بشر این اموال گرانقیمت و نایاب به وسیلهٔ مردم هدیه شدهاند که اهدای این اموال بیشتر برای آن بوده که جایگاه مناسبی برای یادگارهای گذشتگان وجود داشته باشد تا آیندگان بدانند پدرانشان که بودند و چه کردند .
در این مکان از انجیلهای زیبایی نگهداری میشوند که یکی از آن انجیلها کوچکترین انجیل دنیا است که با هفت زبان نوشته شده و هفت گرم وزن دارد.
اماکن اداری کلیسای وانک در گذشته کارهای اداری و قضایی ارامنه جلفا در این مکان صورت میگرفت از تنظیم قباله ازدواج تا تعمیر و ثبت فوت و تولد و امور قضایی مثل شکایات و رسیدگی به ان انجام میشد این امر در حال حاضر ادامه دارد و ارامنه جلفا برای کارهای خود به این محل رفت و آمد میکنند . برای همین در دیر آمناپرگیچ ساختمانی ساخته میشود که در حال حاضر نیز برپاست و خدمتگزاران مردم در این مکان به کارهای جامعهٔ ارمنی در جلفا رسیدگی میکنند .
البته این را نیز بنا به فراموش کرد که در گذشته امور ارامنهٔ بعضی از کشورها مثل هند نیز در دیرآمناپرکیج حل و فصل میشده ولی در حال حاضر فقط به امور ارامنهٔ جنوب ایران رسیدگی میکنند .
این مکان در جنوبیترین قسمت دیر واقع است و سال ساخت آن به زمان سلطنت ناصرالدین شاه باز میگردد .
در قسمت شرقی دیر روبروی موزه محل اسکان اسقف و یا خلیفه وقت ساخته شدهاست دو طبقه دارد که در طبقهٔ اول وسائل و مایحتاج ذیر در آن نگهداری میشود و طبقهٔ دوم محل سکونت اسقف است .
موقعيت جغرافيايي آبادان
حدود وسعت
در خصوص حدود و ثغور شهر آبادان از گذشتههاي دور ميان جغرافيدانان و مورخان اختلاف نظر بوده است. مطالعهي متون تاريخي، اين پديده جغرافيايي را براي خواننده روشن ميكند. اصطخري(درسال 340 هـ.ق)آنجا كه به ذكر مسافات ديار عرب مي رسد، مينويسد:«ازعبادان تا بحرين پانزده مرحله دارند، و از بحرين تا عمان يك ماهه راه، و از عمان تا مهره يك ماهه راه، و از رود تا حضرموت يك ماهه راه، و ازجده تا ساحل جحفه پنج مرحله، و از ساحل جحفه تا جار سه مرحله، و از جار تا ابله بيست مرحله، و از كوفه تا بصره دوازده مرحله، و از بصره تا عبادان دو مرحله، اين است گشت درياي محيط بر ديار عرب.»[1]
اسحاق بن حسين منجم در كتاب«آكام المرجان في ذكر المدائن المهشوره في كل مكان»كه يك متن جغرافيايي از سده چهارم هجري قمري است در ذكر شهر عبادان آورده است.
«عبادان در اهواز ودر اقليم چهارم قراردارد. فاصله آن از خط مغرب هفتاد و پنج درجه---چهارهزار و نهصد و پنجاه ميل—و از خط استوا سي و يك درجه-- دو هزار و دويست و سي و شش ميل—است.»[2]
ابن حوقل(در سال 367 ه-ق)قول اصطخري راتأييد مي كند و مي گويد:«اما گرد بر گرد جزيره العرب، از عبادان تا بحرين و هجر در حدود پانزده مرحله است»[3]
ابوعبيده در كتاب«مراصد الاطلاع» به سال700 هجري قمري در تشريح حد ناحيه سواد كه روستايي از روستاهاي عراق است مي نويسد«از حديثه الموص است تا عبادان طولا،و از غديب القادسيه تا حلوان عرضاً پس طولش 160 فرسخ است و طولش از طول عراق بيشتر است... و عرض عراق همان عرض سواد است بياختلاف و آن هشتاد فرسخ است.»[4]
حمد اله مستوفي در قرن هشتم هجري در كتاب «نزهه القلوب»در رابطه با طول و عرض عبادان بيان مي كند كه:«...و عبادان كه وراي آن عمارت نيست و در اين معني گفته اند مصراع ليس قريه وراء عبادان حديث بسيار وارد است او رااز ثغور شمارند كه سرحد مسلماني است باكفار هند...»[5]
وي در جاي ديگر ميگويد:«...از بصره تا عبادان دوازده فرسنگ و از آنجا دو فرسنگ ديگر خوشاب است...»[6]
در گذشته برخي از جغرافيدانان ابعاد جغرافيايي آبادان را به طور دقيق بيان ميكردند. براي نمونه ابن سرابيون در سال 290 هجري قمري موقعيت آبادان را در كتاب«عجايب الاقاليم السبعه»(عرض و طول جغرافيايي) را چنين مي نويسد:«شهر عبادان بركنار دريا، طول 75 درجه و 55 دقيقه و عرض آن 31 درجه است.»[7]
در بيان طول و عرض جغرافيايي آبادان اختلاف نظر بين جغرافيدانان مسلمان و يوناني وجود داشته است. برخي 30 درجه و 24 دقيقه عرض شمالي در حالي كه عدهاي ديگر 31 درجه و21 دقيقه عرض شمالي گفته اند و 48 درجه و 15 دقيقه طول شرقي، در حالي كه عده اي 48 درجه و 17 دقيقه طول شرقي بيان ميكنند. عدهاي نيز30 درجه و 22 دقيقه عرض شمالي و 48 درجه و 15 دقيقه طول شرقي گفتهاند. بطلميوس طول آبادان را 75 درجه و ربع وعرض آن را 31 درجه دانسته است.[8]
در يك جمعبندي، شهر آبادان مركز شهرستان بين 30 درجه و22 دقيقه و 30 ثانيه عرض شمالي و48 درجه و 12 دقيقه و 30 ثانيه طول شرقي نسبت به نصفالنهار گرينويچ قرار گرفته و بلندي آن از سطح دريا 2 متر و فاصلهي هوايي آن تا تهران 666 كيلومتر است. فاصله زميني آن تا خرمشهر 15 كيلومتر، تا اهواز 115كيلومتر و تا تهران 1046 كيلومتر است.[9]
در بيان جايگاه آبادان و موقعيت آن، برخي از جغرافيدانان تاريخ رودخانهها را مبنا قرار داده و سپس وضعيت جغرافيايي آبادان را تشريح كردهاند. اصطخري به سال 340 هجري قمري به ذكر ديار عراق كه مي رسد بيان ميداردكه:«و شهرهاي كوچك است ...»[10]
در جاي ديگر كه به ذكر حدود خوزستان ميرسد، مي نويسد:«شرقي حدود خوزستان حد پارس و سپاهان است ....و جانب غربي ناحيت واسط و جايگاهي كه آن را دورالراسبي خوانند. و حد شمالي آن حد صيمره و كرخه و لورتا به حدود جبال پيوندد از سپاهان ... و ليكن حد جنوبي از عبادان تا روستاي واسط مخروط ميشود، پس تنگتر آيد از آنچه در برابر اوست هم از حد عبادان تا دريا بر حد پارس تقويسي است كه در زاويه افتد، پس اين حد جنوبي به دريا رسد.»[11]
اين حوقل به سال 367 هجري قمري آبادان را هم برمبناي دريا و هم بر مبناي رودخانه تشريح حدودي ميكند. او مينويسد:
«اما عبادان قلعه كوچك آبادي بر كناره دريا و محل گرد آمدن آب دجله است و آن رباطي است كه جنگجويان از صفريه و قطريه به ديگر دزدان دريايي در آنجا مي باشند و در آنجا پيوسته مرز داراني مراقبت مي كنند. عبادان رود دجله را به عرض قطع مي كند و در ساحل همين دريا به مهرويان از سرزمين فارس مي رسد و در اين ميانه جاهايي است كه جز از راه آبي راهي بدانها نيست، زيرا آبهاي خوزستان به رود دورق و حصين مهدي و باسيان مي پيوندد و همگي به دريا ميريزند.»[12]
ياقوت حموي در سال 626 هجري قمري (1229 ميلادي)جايگاه آبادان را دقيقتر در رابط با رودخانه تشريح مي كند و بيان مي دارد كه:«ايرانيان آن را ميانرودان نامند، زيرا در ميان دو رود جاي گرفته است.»[13]
ابوالفداء به سال 721 هجري قمري در «تقويم البدان»موقعيت آبادان را در رابطه با رودها و دريا چنين بيان مي كند:«سپس دريا بر ساحل عمان امتداد يابد و به طرف شمال گذرد تا به عبادان رسد...».[14] و به ذكر رودخانه دجله كه مي رسد چنين مي گويد:«و به عبادان، مي رسد و در معرضي در طول هفتاد و پنج درجه و همان عرض سي و يك و نصف درجه، به دريا مي ريزد.»[15]
عدهاي ديگر از جغرافي دانان تاريخي موقعيت جغرافيايي آبادان را صرفاً بر مبناي دريا بيان كردهاند. اصطخري به سال340 هجري قمري اين موقعيت را چنين ميگويد:«و در خوزستان دريا نيست مگر اندك مايه از درياي پارس كه از ماهي رويان تا نزديك سليمانان برابر عبادان باشد.»[16]
پس از اصطخري ، مسعودي (346 هجري قمري/ 957 ميلادي)در ذكر حدود نواحي سواد(عراق)مي نويسد:«حد آن از سوي مشرق جزيرهاي است كه به درياي پارسي پيوسته و به ميانرودان معروف است.»[17]
اسحاق بن حسين منجم در سده ي چهارم هجري قمري چنين مي گويد:«و عبادان بر كرانه درياي عراق واقع شده كه به درياي بزرگ اخضر پيوسته است.»[18]
احمد مقدسي نيز آبادان را «شهري در محاصره دريا»[19]
توصيف كرده است.
شهر آبادان از نظر دوري و نزديكي به دريا، در طي قرون متمادي شاهد تغييرهاي عمده اي بوده است. آبادان به طور نسبي هر سال از دريا فاصله مي گيرد و علت آن رسوباتي است كه جريان رودخانهاي بهمنشير و اروند رود با خود به طرف دريا برده و روز به روز بر فاصله شهر آبادان از دريا مي افزايد. ناصر خسرو قبادياني كه در سال 443 هجري قمري از آبادان ديدار كرده درباره فاصله دريا تا ديوارهاي آن مينويسد:
«...و عبادان بر كنار دريا نهاده است،چون جزيرهاي كه شط آنجا دو شاخ شده است، چنان كه از هيچ جانب به عبادان نتوان شد الا به آب گذر كنند و جانب جنوبي عبادان خود درياي محيط است كه چون مد باشد تا ديوار عبادان آب بگيرد و چون جزر شود كمتر از دو فرسنگ دور شود.»[20]
سه قرن بعد از ناصر خسرو، ابن بطوطه درسال 725 هجري قمري به آبادان مي آيد و مشاهداتش را اينگونه در «سفرنامه» خود مي نگارد:«عبادان قريه بزرگي است در زميني شور و فاقد عمارت و آبادي، عبادان معبدها و رباط ها و مسجدهاي متعدد دارد و فاصله آن تا ساحل دريا سه ميل است.»[21]
بنابراين با بررسي متون تاريخي و جغرافيايي در مي يابيم كه از قرن اول تا قرن پنجم، آبادان بر ساحل خيلجفارس واقع بوده است كه در دورهي بعد از آن سه ميل از دريا فاصله مي گيرد. امروزه فاصله آبادان تا دريا 50 كيلومتر از شماليترين نقطه خليج فارس دور شده است.[22]
قرارگرفتن آبادان در جوار دو رودخانه از يك طرف و خليجفارس از طرف ديگر باعث شده تا برخي را عقيده بر اين باشد كه آبادان زماني شبه جزيره بوده زيرا از سمت خرمشهر رودخانهاي وجود نداشته و گويا بين سالهاي 324 الي 372 هجري قمري عضدالدوله ديلمي نهر حفار يا فم عضدي (نهر عضدي)را گسترش داد وبه صورتي كه امروز شاهد آن هستيم درآورد. اين كه آبادان زماني احتمالاً شبه جزيره بوده سخني است كه مي توان پذيرفت. ليكن اين عقيده كه در نتيجهي حفر نهر به فرمان عضد الدوله ديلمي(324-372 هجري قمري/ 936 -982 ميلادي)شبه جزيره آبادان به صورت جزيره درآمده، جاي تأمل است، زيرا قرنها پيش از عضدالدوله، چندين جغرافيدان يوناني و از آن ميان «فيلوس تورگيوس» در سده 4 ميلادي از آبادان به عنوان جزيرهاي ياد ميكنند كه ميان دو رود محصور بوده است.[23]
منطقهاي با چنين ويژگيهايي بيشتر جزيره است تا شبه جزيره، شايد هم آبادان در گذشتهاي دور اندك پيوندي با خشكي داشته است. اين گفته ابوالفداء(732 هجري قمري/ 1322 ميلادي) كه عبادان بر درياي فارس است و اين درياگرد آن را گرفته، چنانكه جز اندكي از آن در خشكي نيست[24]
مي تواند مؤيد فرض شبه جزيره بودن آن بوده باشد.
تعبير اعتماد السلطنه(1329 هجري قمري/ 1911 ميلادي)نيز آن جا كه مي گويد «وقتي به شبه جزيره عبادان مي رسي، دجله منشعب مي شود و عبادان به سبب ريختن اين دو شعبه دجله به دريا به اين وضع جزيره ميشود»[25
]در خور توجه است. احمد كسروي نظريهي اتصال كارون به شط العرب در شمال جزيرهي آبادان را چنين بيان مي كند:
«اين نكته را هم بايد گفت كه در زمانهاي باستاني كارون با شط العرب در نياميخته، از جويي كه امروز به نام بهمنشير معروف است، يك سره به دريا مي ريخته، نمي دانيم كدام پادشاهي جويي ميانه دو رود براي آمد و شد و كشتيها پديد آورده كه حال امروزي پيدا شده و در همان زمانها بوده كه در شمال اين جوي در آنجا كه دو رود به هم ميپيوندند، آبادي پيدا شده كه به نام «بيان»معروف بوده. نيز آن جوي نوين را جوي بيان مي ناميدهاند. در قرنهاي نخستين اسلامي بيان يكي از شهرهاي خوزستان شمرده مي شد و ناچار به علت آمد و شد كشتيها تجارت مهمي داشته، يكي از كارهاي تاريخي عضدالدوله ديلمي اين است كه آن جوي بيان را كه براي آمد و شد كشتيهاي بزرگ گنجايش نمي داده، پهنتر و گودتر گردانيده، به نام خود«جوي عضدي»ناميد و پيداست كه از اين كار او رونق بيان بيشتر گرديد. گويا از همان زمان عضدالدوله و در نتيجه آن كار او بوده كه كارون از جوي ديرين خود(بهمنشير)بازگشته و بخش انبوه آب آن از راه جوي بيان به شط العرب ريخته است.»[26]
در هر صورت، پژوهشهاي جغرافيدانان نشان مي دهد كه در روزگاران قديم آبادان جزيره نبوده است. در واقع اين خشكي دلتايي بوده كه هر سال بر وسعت آن افزوده شده است. بعدها اين دلتا به صورت جزيره در آمده است.
حدود جغرافيايي امروز آبادان، از اين قرار است:«از شمال، شهرستان خرمشهر و رود كارون، از مشرق، رودخانه بهمنشير و اراضي مسطح باتلاقي، و از جنوب و مغرب، اروند رود(شط العرب). شهرستان آبادان به سبب محصور بودن بين رود كارون، شط العرب و رود بهمنشير جزيرهاي را تشكيل مي دهد...»[27]
شهرستان آبادان با مساحتي حدود 2796 كيلومتر مربع در جنوب غربي خوزستان و منتها اليه خليج فارس واقع است. درازي آن حدود 64 كيلومتر، پهناي آن بين 3 تا 20 كيلومتر و ارتفاع بالاترين نقطهي آن سه متر از سطح دريا است. اين شهرستان از جانب شمال به شهرستانهاي شادگان و خرمشهر، از شرق به شهرستان بندر ماهشهر و رودخانه بهمنشير، از جنوب به خليج فارس و از غرب به مرز ايران و عراق و اروند رود محدود است.
از آن جا كه مرز ايران و عراق در قسمت اروند رود هميشه مورد مشاجره و اختلاف بين دو كشور بوده است، لازم است در اين جا اين نكته روشن گردد، زيرا به هر جهت اين بحث به يك سمت آبادان نيز مربوط ميگردد.
مرز ايران و عراق تا سال 1353 هجري شمسي(1975 ميلادي)مطابق تعهد ايران و عثماني بوده است، به استثناي اصلاحي كه ضمن عهدنامهاي بين پادشاه ايران و پادشاه عراق به تاريخ 13 تير ماه سال 1316 هجري شمسي تنظيم و به امضا رسيد كه در آن بخشي از موافقتنامه در مورد اروند رود به شرح زير بوده است:
«ماده 2- خط سرحدي به جلوترين نقطه جزيره شطيط(تقريباً در 30 درجه و 17 دقيقه و 25 ثانيه از عرض شمالي و در 48 درجه و 19 دقيقه و 28 ثانيه طول شرقي) رسيده به طور عمود از حدآبهاي جزري به تالوگ[28]اروند رود ملحق مي شود و تا نقطه واقع در مقابل اسكله فعلي نمره يك آبادان(تقريباً در 30 درجه و 20 دقيقه و 4/8 ثانيه عرض شمالي و 48 درجه و 16 دقيقه و 13 ثانيه طول شرقي)آن را تعقيب مي نمايد. از اين نقطه مجدداً خط سرحدي به سطح آبهاي جزري متصل شده و خط سر حدي را به طوري كه در صورت مجالس 1914 ميلادي توصيف گرديده است، پيروي مي نمايد.
ماده 4- از نقطهاي كه حدود اراضي دولتين به اروند رود ميرسد تا دريا مقررات ذيل نسبت به اروند رود اجرا خواهد گرديد.
الف- اروند رود به طور متساوي براي كشتيهاي تجاري كليه ي كشورها باز خواهد بود. كليهي عوارض مأخوذه جنبهي حق الزحمهاي داشته و منحصراً به طور عادلانه به مصارف نگاهداري و قابلكشتيراني بودن يا بهبود راه كشتيراني و مدخل شط ازطرف دريا تخصيص داده خواهد شد و يا به مصارفي كه مفيد براي كشتيراني است خواهد رسيد، عوارض مذكوره براساس ظرفيت رسمي كشتيها و يا آبخوري يا توأماً هر دو حساب خواهد شد.
ب- اروند رود براي عبور ناوهاي جنگي و كشتيهاي ديگر طرفين كه براي تجارت اختصاص ندارند باز خواهد بود.
ت- اين موضوع كه در اروند رود خط سرحدي گاهي حد آبهاي جزري و گاهي تالوگ يا وسط المياه را تعقيب مي نمايد به هيچ وجه به حق استفاده طرفين متعاهدين در تمام مجراي اروند رود صدمه وارد نميآورد.[29]
در 15 اسفند سال 1353 هجري شمسي(6 مارس 1975 ميلادي)مذاكراتي بين شاه و صدام حسين معاون حسين البكر، رئيس جمهوري عراق، انجام گرفت و در نتيجهي آن، عهدنامه مرزي جديد صادر شد كه براساس آن:«با رعايت احترام به تماميت ارضي و تجاوز ناپذيري مرزها و عدم دخالت در امور داخلي دو طرف تصميم تصميم گرفتند مرزهاي آبي خود را براساس تالوگ تعيين كنند.»[
رودخانهها، نهرها و گردابها
اطراف آبادان را سه رودخانهي بزرگ ايران يعني كارون، بهمنشير و اروند رود فراگرفته است. رود كارون كه مهم ترين رودخانهي ايران است پس از اهواز به سوي خرمشهر جريان مي يابد و به جزيره آبادان كه ميرسد به دو شاخه تبديل مي شود:
1- بهمنشير يا بهمشير كه در حدود 10 كيلومتري سابله از رود كارون جدا مي شود، پرآبترين دهانه كارون است و از طريق خور بهمنشير به خيلج فارس مي ريزد. جغرافي نگاران دوره اسلامي، بهمنشير را«دجيل»يعني دجلهي كوچك هم گفته اند.[31]
بهمنشير تقريباً به موازات اروند رود در قسمت شرقي آبادان جريان يافته و به خليج فارس مي ريزد.
2- ادامه كارون(يا انتهاي كارون)كه از خرمشهر در شمال جزيرهي آبادان عبور كرده، داخل اروندرود مي شود. اين قسمت در واقع پهنترين بخش رود كا رون است و اين همان قسمتي از بين بهمنشير و اروند رود كه مورد بحث جغرافيدانان است كه آيا از قبل وجود داشته و يا به طور مصنوعي در دوران پس از اسلام حفر شده است.
قسمت غربي جزيره آبادان رودخانه بسيار پهني است كه از ديرباز نام«اروند»بر آن بوده است. در واقع دجله همان اروند رود است به طوري كه فردوسي گفته است:
اگر پهلواني نداني زبان به تازي تو اروند را دجله خوان[32]
اروند رود (دجله)در خاك عراق از شمال به طرف جنوب(به طرف بصره)مي آيد در 64 كيلومتري شمال بصره رود فرات به آن مي ريزد و در جنوب غربي خرمشهر (شمال غربي جزيره آبادان)آب كارون به آن اضافه مي شود. از خرمشهر به بعد در طول غربي آبادان رودخانه بسيار پهني ميشود(اروند رود بزرگ)كه به اشتباه اعراب شط العرب مي ناميدند. اين رود پس از پيمودن طول جزيره آبادان به خيلج فارس مي ريزد. اروند رود در سال، 50 ميليون تن رسوب دارد كه از مقدار رسوب رود بيشتر است. اروند رود يكي از عريضترين رودهاي جهان است كه هرچه رو به جنوب ميرود پهنتر و گودتر ميگردد. در امتداد شهر آبادان، عرض اروند رود 1200 متر است ژرفاي اروندرود مخصوصاً هنگام جزر و مد از 15 الي 35 متر متفاوت عمق پيدا مي كند «اروند داراي ريشه و بن اوستايي است و دراوستا به صورت «ائوروت» آمده است و ريشهي كهن «ائورو» به معني سركش و تند و تيز و پسوند و «وت» به معني دارنده است بر روي هم معني دارنده تندي و تيزي و سركشي است.»[33]
در جزيره آبادان و در اطراف اين جزيره نهرهاي زيادي وجود دارد و اين نهرها رسوبات خود را همگي به اروندرود ميريزند، بنابراين كشتيراني را در اروند رود به مشكل روبه رو مي كردهاند. مقدسي مشاهدات خود را در اين رابطه چنين بيان كرده است:«در آنجا دشواري بسيار ديدم، كشتي ما 10 بار زمين ساييد. از هر 40 كشتي كه بدانجا شوند، يكي باز تواند گشت.»[34]
در اطراف آبادان، آنجا كه رودخانه به يكديگر متصل مي شدهاند و يا به خليج فارس مي ريختند، گردابهاي بزرگي بوجود مي آمده كه معمولاً عبور و مرور كشتيها را با مشكل روبه رو مي ساخته است. انصاري دمشقي در اين رابطه بيان كرده:«درياي فارس... در اين دريا در پس عبادان گردابي سخت قرار دارد.»[35]در زمانهاي بسيار دور براي مقابله با اين گردابها تدابير مختلفي مي انديشيدند. به گفتهي ابن حوقل«يكي از زنان خاندان بني عباس، كه بعضي مي گويند زبيده بوده است، آن خطر را از كشتيها بدين گونه دور ساخت كه چند كشتي را از سنگ پركرد،در آن گرداب فروبرد و گرداب انباشته شد و خطر رفع گرديد.»[36]
زمين شناسي جزيرهي آبادان
زمين شناسان بر اين باورند كه خليج فارس در هنگام پديد آمدن وسعتي به مراتب بيش از امروز داشته و تمام سرزمينهاي اطراف و جلگهها و دشتهاي مجاور خود از جمله جزيره آبادان را تا اواخر دوران سوم زمينشناسي مي پوشانده است. در آغاز دوران چهارم زمينشناسي به تدريج جلگهها و خشكيهاي اطراف خليج فارس از جمله آبادان سر از آب بيرون آورده است. [37] آنان بيان مي كنند كه رودخانههاي كارون، دجله و فرات قسمتي از خليج فارس را با آوردن مقداري گل و لاي به خشكي تبديل كردند و در واقع آبادان را بوجود آورند. بنابراين آبادان دنبالهي جلگه خوزستان و عراق است كه با آبرفتهاي كارون، دجله و فرات انباشته شده است و در واقع خشكي حاصل از رسوبات اين سه رودخانه است.
رودخانه عظيم كارون سالانه مقداري گل و لاي با خود از كوهستانها مي آورد و در دهانه خليجفارسمي خواباند و جلگه وسيعي براي شهر آبادان بوجود مي آورد و هم اكنون هم ادامه دارد و سالي 30 متر بر وسعت زمين جنوبي آبادان افزوده مي شود.[38]يك برآورد نشان مي دهد كه اروند رود ساليانه 25600 ميليون متر مكعب رسوبات همراه آورده و در مصب خود به جاي مي گذارد.[39]
يك تخمين ديگر بيان مي كند كه ورود گل و لاي سالانه رودخانههاي دجله و فرات به خليج فارس چهار و نيم تا پنج ميليون تن و براي رودخانه كارون دو ميليون تن مي باشد و همين رسوبات در طي قرنها باعث بوجود آمدن آبادان شده است. [40]
در مجموع،تحقيقات زمين شناسان در مورد آبادان به اين نتيجه رسيده است كه در روزگاران پيشين جزيره آبادان وجود نداشته، بلكه دلتايي بوده كه رأس آن به طرف خليج فارس و قاعدهي آن به طرف خرمشهر قرار داشته بطوري كه هر سال بر طول آن افزوده مي شده است.
جنس خاک و زمین آبادان
زمين آبادان به طور كلي رسوبي است و رسوب آن، در طول قرنها در اثر جريان رودخانهها به سوي خليج فارس جمع شده است. در آبادان هيچگونه پستي و بلندي ديده نمي شود و همه سطح زمين آن مسطح و هموار است. بافت زمين آبادان خيلي ريز است. درجه سخت شدگي اين رسوب ها خيلي كم است و داراي بافت سستي هستند، به طوري كه خيلي آسان فرسوده مي شود. رسوبهاي آب به صورت لايههاي نرم و سست هستند كه كم و بيش افقي مي باشند.[41]
درقديم كه هنوز كشتيهاي لايروب اختراع نشده بود،گل ولاي بسياري كه از سيلابهاي بهاره رودهاي دجله، فرات و كارون از كوهستانها همراه خود مي آورند در دهانه آن رودها كه شيب آن تند نبود ته نشين مي شد و مي خوابيد. از اين رو بستر رود در آنگونه جاها بسيار گسترده مي شد. به ويژه هنگامي كه در دريا مد بر مي خاست و جلوي ريزش آبهاي شيرين رود را به دريا مي گرفت و آبهاي شيرين در بستر رود را پس ميزد،پهناي رود را چندين برابر مي كرد. اين نمود طبيعي در سر خليجفارس جايي كه آبهاي اروند رود و كارون به خيلج فارس مي ريزد، خيلي هويدا ميشد، تا آنجا كه پيش از لايروبي كردن دهانهي اروند رود با كشتيهاي لايروب در سده اخير، پهناي دجلهي يك چشمه، هنگام برخاستن مد در دريا به 12 كيلومتري مي رسيده است.[42]
شوري قليايي بودن خاك آبادان زياد است. در واقع زمين آبادان از قديم الايام شورهزار بوده است. قدامه، ابوالفرج بن جعفر در«كتاب الخراج»به سال 316 هجري قمري دربارهي آبادان مي نويسد:«و منزلگاههاي راه عمان تا بصره، سبخه كه شوره زاريست ميان عمان و بحرين ... عبادان است.» ديگر جغرافيدانان مسلمان مانند ابن بطوطه و زكرياي قزويني ادعا كردهاند كه آبادان داراي زمينهاي شور بوده است. از عوارض مهم در تشكيل خاك شور، آب و هواي خشك آبادان بوده است. در آبادان تبخير به شدت زيادبوده و باتوجه به كمي بارندگي غالباً املاح محلول به طرف سطح خاك در جريان بوده و در نتيجه خاكهاي شور در جزيره گسترش يافتهاند. ولي امروزه از ميزان شوري خاك آبادان كاسته شده است.
خشبات
انتهاي اروند رود، آنجا كه آب رودخانه به خليج فارس مي ريزد، از قديم الايام تنگ بوده است و براي جلوگيري از مخاطراتي كه برا ي كشتيها بوجود مي آمده، وسيلهاي نصب كرده بودند به نام «خشاب»(xasbat)يا«خوشاب»(xosab)اصطخري در سال340 هجري قمري به ذكر درياي پارس كه ميرسد مي گويد:
«و جايگاهي هست كي آن را خشباب گويند. از عبادان تا آنجا شش ميل باشد. آب دجله آنجا به دريا ريزد و آب تنك شود، و كشتي را مخاطره باشد. و درين جايگه چوبها فرو بردهاند و بر آن مبنايي ساخته و ديدگاهي ساختهاند كي ناطور آنجا نشيند و به شب آتش كند تا از دريا به وي بازيابند و بدانند كي مدخل دجله كجا است و جايگاهي مخوفست. چون كشتي آنجا رسد ترسند كي بشكند از تنگي آب.»
ابوريحان بيروني در سال 400 هجري قمري در كتاب «القانون المسعودي» مي نويسد كه«عبادان فم الخشباب في مصب دجله و انبساطها في بحر فارس». يعني آبادان دهانه خشباب در مصب دجله است و گسترش آن در درياي پارس مي باشد.
ناصر خسرو قبادياني در «سفرنامه» خود كه از كهنترين سفرنامههاي فارسي است وجود اين خشبابها را چنين توصيف نموده است.
«در آنجا برجهاي بلندي در دهانه دريا قرار داشته كه بر فراز آن براي راهنمايي كشتيهاي چراغ در آبگينه مي افروختند تا باد نتواند آن را خاموش كند.»
سپس صفت خشباب را چنين تشريح ميكند:
«چارچوب است عظيم از ساج، چون هئيت منجنيق نهادهاند، مربع، كه قاعدهي آن فراخ باشد و سرآن تنگ، و علو آن از روي آب 40 گز باشد و بر سر آن سفالها و سنگها نهاده، بعد از آن كه آن را با چوب به هم بسته و بر مثال سقفي كرده و بر سر آن چهار طاقي ساخته كه ديدهبان بر آنجا شود.»
علت به وجود آمدن آنها به زعم وي گيرندگي خاك و تنكي آب است، چنان كه آورده است:«...در آن حدود كه آن است خاكي گيرنده است و دريا تنك، چنان كه اگر كشتي بزرگ به آنجا رسد، بر زمين نشيند و كس نتواند خلاص كردن.»
ناصر خسرو در بيان اين كه اين خشباتها در چه زماني و توسط چه كساني ساختهشدهاند، به گفته مردم محل استناد ميكند و مي نويسد:«مردم محل، ساختن اين فانوسهاي دريايي را به پادشاهان باستاني نسبت مي دادند.»در هيچ كتابي درباره ساختن اين خشباتها در دوره اسلامي سخني نمي بينيم، پس بايد پذيرفت كه تاريخ ساختن آنها دست كم به دوران قبل از اسلام باز ميگردد. مي توان گفت كهنترين چراغهاي راهنمايي جهان باستان، علاوه بر مناره اسكندريه، همين خشباتها بودهاند كه ايرانيان باستان براي راهنمايي كشتيها در شمال غربي خليج فارس برپا ميكردند و شبها بر فراز آنها چراغ آبگينه ها را روشن ميكردند، تا كشتيها راه را گم نكنند و به گل ننشيند.
بنابراين خشباب يا خوشاب يك فانوس(فار يا فاروس)دريايي از چوب ساج بوده كه به شكل منجنيق و يك هرم ناقص ساخته شده. ارتفاع اين خشبات از سطح دريا 40 متر بوده و از سفال و سنگ در بناي آن استفاده مي شد. مراقبان در چهار طاق بالاي فانوس به طور تمام وقت از آن مراقبت ميكردند اهميت محافظت از آن به دليل مواردي چون خطرات طبيعي به دزدان دريايي و يا تمام شدن سوخت آنها بود. فاصله آن را تا شهر عبادان دو فرسنگ، 10 فرسنگ و شش ميل بيان كردهاند. آخرين خشبات را در سال 644 هجري قمري (1244 ميلادي ) ديدهاند.
اما به نظر ميرسد كه پس از اين تاريخ هم خشبات وجود داشته است.
محمد بن نجيب بكران در سال 1010 هجري قمري ميگويد:
«و موضعي ديگرست هم درين درياي عمان، كه كشتي را آنجا خوف باشد و آن بر 2 فرسنگي عبادان است، آنجا كه دجلة بغداد بدين دريا مي رسد و آن موضع را خشبات گويند و كشتي آنجا بر زمين نشيند، مگر به وقت مد دريا.» همچنين بار تولد در كتاب«تذكره جغرافياي تاريخي ايران» در اوايل قرن بيستم ميلادي به شرح بين النهرين كه ميرسد بيان مي كند:
«مسير عمدهي دجله در نزديكي قريه عبادان بر راهي كه از بصره به عمان مي رفت در دوازده فرسخي بصره به دريا مي ريخت. در دو فرسخي عبادان لنگرگاه خشبات(يعني ابنيه چوبي)واقع بود كه از آنجا به كشتي سوار مي شدند.»
بنابراين مي توان استنباط كرد كه تا قبل از بكارگيري كشتيهاي لايروبي،به علت كم عمق بودن انتهاي اروند رود (بويژه به هنگام دريا)و همچنين جهت نگهباني اين منطقه از هجوم دزدان دريايي، خشبات در نزديكي آبادان وجود داشته است در واقع وجود خشبات بيشتر به علت عمق و عرض و اروند رود در محل ورود به خليج فارس بوده است، مضافاً اين كه عامل اصلي آن ته نشين شدن گل ولاي كارون، دجله و فرات در اين منطقه بوده است.
آبادان از نظر تقسيمات كشوري
شهرستان آبادان يكي از شهرهاي مهم استان خوزستان است. از نظر تقسيمات كشوري از دو بخش «مركزي »و «قصبه معمره» (qosbe- moammere) تشكيل شده است. بر طبق آخرين آمار قبل از انقلاب بخش مركز ي از دو دهستان «بهمنشير » و «صلبوخ»(salbu:x)تشكيل شده بود. بخش قصبه معمره(كه بعدها اروند كنار ناميده شد)شامل چهار دهستان بوده است:«سلاحي»(salahi)(كه آن را خسروآباد نيز گويند)«منيوحي»(manyohi )«معمره»(moamnere) و «نصار» (nassar) هر كدام از اين دهستان ها شامل چندين آبادي بودهاند و در مجموع 135 آبادي در شهرستان آبادان وجود داشته است. قابل ذكر است كه قسمت شمالي جزيره آبادان از لحاظ تقسيمات شهري جزو شهرستان خرمشهر است و در آن قسمت آباديهايي وجود دارد كه اغلب رفت و آمدشان با آبادان است و بدون شك آمد شدي هم با خرمشهر داشتند.در همين راستا به معرفي اجمالي بخشها، دهستانها و برخي از آباديهاي جزيره آبادان مي پردازيم تا خوانندگان تصوير جامعتري از حومه شهر داشته باشند. بخشمركزي از دهستانهاي بهمنشير و صلبوخ تشكيل شده داراي بيش از 65 قريه بزرگ و كوچك است.
دهستانهاي بهمنشير عمدتاً در كنار رودخانه بهمنشير قراردارد و بيش 25 آبادي دارد كه از مهمترين آنها«صونيخ» (soveynex)«طره بخاخ»(tarreh- nejaj) و چوئبده»(coyebdeh) است. صونيخ در شش كيلومتري شمال غربي آبادان قرار دارد. صلبوخ نام جزيره كوچكي است در ميان اروندرود. اين دهستان در غرب آبادان واقع شده است. در اين جزيره بيش از 40 قريه كوچك متصل به هم وجود دارد. از قريههاي مهم آن مي توان «نعيمه»«چومه» و «راس» را نام برد.
بخش قصبه را سابقاً حاجي سلطان مي ناميدند. اين بخش در جنوب خاوري آبادان كنار اروند رود واقع شده و محدود است از شمال به بخش مركزي از غرب و جنوب به اروند رود و از شرق به خور بهمنشير واراضي مسطح باطلاقي. مساحت اين بخش در حدود272 كيلومتر مربع است. اين بخش از آبادان چهاردهستان و بيش از 70 آبادي دارد. دهستان خسروآباد در جنوب شرقي آبادان قرار داد و از شش قريه بزرگ و كوچك تشكيل شده است. آباديهاي مهم آن عبارتند از «شلهه حاج حسين» «شلهه معاويه» «شلهه توامر» و خود روستاي «خسروآباد» كه مركز دهستان نيز مي باشد.
منيوحي يكي ديگر از دهستانهاي قصبه معمره است كه در حاشيهي شرقي اروند رود قراردارد. اين دهستان در حدود20 آبادي دارد و از دهستانهاي مهم شهرستان آبادان است. قريه «كوت ناصر» از روستاهاي مهم اين دهستان است.
معمره سومين دهستان بخش قصبه است. اين دهستان در جنوب جزيره آبادان در جوار «نهر قصر» قراردارد و بيش از 15 آبادي مهم دارد كه در امتداد يك جاده قرار دارند. از مهمترين آباديهاي اين دهستان مي توان از«نهر معيديها» «نهر معاتيج» «نهر ناهي» «نهر نشمي»«نهر علم» «نهر علي شير» «نهر عریض» و «نهر مچري» نام برد دهستان چهارم بخش قصبه معمره، قصبه نصار است. اين دهستان كنار اروند رود جنوب شرقي شهر آبادان قرار دارد. دهستاني است با حدود 30 آبادي و روستا كه مهم ترين آنها «نهر ناصر» و «نهر طليب» (nahr- tolib)است.
از اين رو مي توان نتيجهگرفت كه به علت آن كه عمدتاً اطراف آبادان را نخلستانها فراگرفته است، روستاهاي آبادان نيزگرداگرد آب، بر كنار اروند رود، كارون و رودخانه بهمنشير قرار داشتهاند، به عبارت ديگر عمدهي روستاهاي آبادان در نخلستان ها و با فاصلههاي بسيار نزديك از يكديگر قرار داشتهاند.
بادهای آبادان
بادهاي آبادان بر سه نوع است. نخست «بادهاي منظم فصلي» كه در اثر تغييرات فشار هوا در فصلهاي مختلف سال به وجود مي آيند و معمولاً شديد نيستند، مگر عامل جوي ديگري موجب تشديد آنها شود. اگر هوا خنك باشد، نسيم ملايمي بوجود مي آيد و برعكس اگر هوا گرم باشد، بادي آزار دهنده و سوزان میوزد.
دوم«بادهاي محلي» كه خود بر دو نوع است:«باد شمال» و «باد شرجي» باد شمال از جريانهاي مديترانهاي است كه به ايران مي رسد. اين باد در تابستان به طور خشك و دايمي مي وزد. باد شمال در زمستان اغلب طوفانهاي ناگهاني و خطرناكي بوجود مي آورد ولي در تابستان از 15 خرداد تا آخر تير(40 روز)با نظم و شدت فوقالعاده مي وزد. وزش ناگهاني و شديد باد شمال، هميشه براي قايقهاي كوچك ماهيگيري خطرناك است. وجود بادهاي شمالي در آبادان، رطوبت وسط روز را كاهش داده و گرما را قابل تحمل ميكند. باد شمال كلاً 9 ماه در آبادان مي وزد.
باد شرجي از جنوب غربي ميوزد و با عبور از خليج فارس مرطوب شده و با توجه به بالا بودن درجه حرارت هوا تا حدود زيادي سنگين مي شود و نفس كشيدن را به خصوص براي كساني كه مشكلات تنفسي دارند دشوار مي كند. اين باد بسيار نامطلوب است و سبب تغييرات كلي در آب و هواي آبادان مي شود. اين تغييرات آب و هوايي جزيزهي آبادان و حوالي آن را به شدت تحت تأثير قرار مي دهد. اين باد از زمستان تا اواسط بهار در آبادان ميوزد، اما معمولاً در اوايل تابستان هم احساس مي شود. چون معمولاً مرطوب و گاهي توأم با ابر و مه است سبب بارندگي مي شود.
نوع سوم بادهاي آبادان «باد سموم»يا «سام» است كه از عربستان مي وزد و هميشه خاك و شن همراه دارد. اين باد بسيار خشك، گرم و سوزنده است. وزش آن به هنگام تابش آفتاب مخصوصاً در ميانهي رود شخص را مسموم مي كند. حمزه اصفهاني مؤلف كتاب«سني الملوك الارض و الانبياء» دربارهي اين باد و گذر آن در آبادان مي نويسد:
«در سال 234 هجري قمري باد سموم شديدي وزيد كه مردم مانند آن نديده بودند. مدت آن زياد از 50 روز بود. آغازش از سوم حزيران و انجامش آخر تموز، اين باد كوفه، بغداد و واسط را فرا گرفت و به عبادان رسيد و از اواسط به اهواز رفت و همگي رهگذران و كاروانها را بكشت و چون به همدان رسيد، مزارع را بسوخت و در صحراي سنجار موصل هر بشر و شجر و دابه را هلاك كرد و بازارهاي موصل چند روز تعطيل شد و راه دهات از شهر منقطع گرديد.»
اين گونه بادها هر چند سالي يكبار در آبادان ميوزد و آسمان روز را به مثابه شب كاملا تيره و تاريك ميكند. البته همه ساله نوع ملايمتر آن ميوزد كه با خاك و گرد و غبار توأم است و تا حدودي شرايط عادي زندگي را دچار اخلال ميكند.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)