تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 18 از 18

نام تاپيک: ادبیات و معماری

  1. #11
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    [ 1.3.1.1 ] هندسه اقلیدسی :

    پایه شکل گیری هندسه اقلیدسی بر این فرض حاکم است که شکلها دو نوع می باشند :
    1 – الوهی : شامل سه شکل پایه و اصلی یعنی مربع ، مثلث و دایره
    2 – آزاد : سایر اشکال که از ترکیب سه شکل بالا به وجود می آیند .
    حال هرکدام از این اشکال ماهیتی خاص دارند و القا کننده حالتی خاص می باشند ؛ مربع نشان دهنده تعادل و استواری ، مثلث القاکنندۀ هیجان و خطر ، و دایره نشان دهنده حرکت و پویایی . البته ترکیب این اشکال با یکدیگر می تواند ماهیت آنها را مورد تغییر قرار دهد نظیر دایره ای در میان یک مربع قرار دارد در این حالت دایره دیگر نماد پویایی نیست و می توان آن را به عنوان نمادی از سکون به حساب آورد .


    [ 1.3.1.2 ] هندسه نا اقلیدسی :

    «من از همیشه بیشتر متقاعد شده ام که نیاز هندسۀ دوران ما اثبات شدنی نیست ، یا حداقل نمی تواند به دست انسان و برای فهم انسان اثبات شود . شاید در زندگی دیگری بتوانیم به بینشی در جوهرۀ فضا دست یابیم که در زمان حال دست یافتنی نیست . » « کارل فردریش گوس ریاضی دان مشهور قرن هجدهم میلادی . »
    ریشه های هندسۀ نا اقلیدسی تقریباً از قرن هجدهم میلادی به بعد به وجود آمده است . انسان جویای علم و دارای اندیشه و فکر در راستای تحقق خواسته هایش به بلند پروازی ها و ساختار شکنی هایی دست می آلاید که این موضوع در وادی هندسه نیز منجر به ایجاد هندسه ای فراتر و خیالی به نام هندسه نا اقلیدسی شده است .
    پایه و اساس هندسه نا اقلیدسی را این فرضیه تشکیل می دهدکه هر شکلی دارای هندسه می باشد . حتی اگر جزء هیچیک از شکلهای الوهی و آزاد هم نباشد . هندسه اقلیدسی بر پایه سه شکل اصلی و ترکیبهای آنان به وجود آمده است ولی در هندسه نا اقلیدسی هیچ قانونی که شکل را محدود نماید وجود ندارد . می توان گفت هندسه نا اقلیدسی نقطه مقابل هندسه اقلیدسی است مثلا اگر در هندسه اقلیدسی دو خط موازی هیچگاه به یکدیگر نمی رسند در هندسه نا اقلیدسی فرض براین قرار دارد که دو خط موازی در بینهایت به هم می رسند . و در یک کلام هندسۀ اقلیدسی در قید اشکال و فرمهای خاصی نمود و بروز پیدا می کند و هندسۀ نا اقلیدسی به شکلی آزادتر و کاملا بی شکل (البته از دید اقلیدسی ) نمود عینی دارد .

    فضا از طریق هندسه ، فرم و شکل خود را به ناظر می نمایاند . و ما می دانیم که فرمهای مختلف از نقاط به وجود می آیند و نقطه فاقد هرگونه بعد است ولی تکرار نقاط خط را به وجود می آورد که داری طول ؛ صفحه را که دارای طول و عرض ، و حجم را که دارای طول و عرض و ارتفاع است . پس اندازه یا به بیان بهتر تناسبات موجود بین فرمها و اشکال نیز در ذات هندسه نهفته است . و خود می تواند یکی از مهمترین دلایل القاکنندگی حالات خاص در هندسه باشد .
    تا اینجا با مفهوم هندسه و خواص آن آشنا شده ایم حال می خواهیم این دانسته ها را در شعر و معماری پیگیری نماییم و در ادامه به شباهتهایی که هندسه میان این دو برقرار کرده است اشاره نماییم .

  2. #12
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    هندسه در ادبیات :


    گفته شد هندسه علم بررسی اشکال و روابط بین آنهاست . که این اشکال و روابط می توانند منظم یا نا منظم باشند . بنا براین گفته ، ما نیز ادبیات را به دو قسمت نظم و نثر تقسیم می نماییم و از این میان هندسه را در نظم بررسی خواهیم کرد . زیرا به نظر می آید نمودهای عینی هندسه در شعر بیشتر و بهتر قابل درک هستند .
    هندسه اقلیدسی در شعر :
    در گفتار اول توضیح داده شد که شعر فضای شاعر است و شاعر کلماتی را که فضای وی را معرفی می نمایند در آن می چیند . در اصل کلمات در قالبهایی از پیش تعیین شده حضور و بروز پیدا می کنند تا فضای شاعر را به تصویر بکشند . قالبهایی نظیر مثوی ، غزل ، چهار پاره ، قطعه و الی آخر که هر کدام خاصیت و شکل خاص خود را دارند و بر همین اساس است که به هر شعر فرمی خاص را ارزانی می دارند . گذشته از وزن در تمام این فرمها و قالبها عنصری مشترک وجود دارد و آن عنصر قافیه است .
    قافیه ای که آن را سلطان شعر می گویند ، خود به تنهایی دارای فرم و قوانین خاص به خود است . بنابراین لازم می نماید در این قسمت از کلام پیرامون هندسۀ قافیه و اثر آن در هندسۀ شعر سخنی را آغاز نماییم :
    ****
    قافيه در اصل يک حرف است و هشت آن را تبع
    چار پيش و چار پس؛ اين مرکز؛ آنها دايره
    حرف تاسيس و دخيل و قيد و ردف آنگه روّي
    بعد از آن وصل و خروج است و مزيد و نايره....
    ****
    اساس شکل گیری قافیه بر پایه یک حرف است که به آن حرف « روی » گویند . این حرف در تمام قافیه های یک شعر تکرار می شود . و وجودش لازم است تا بتوانیم کلامی منظوم را شعر بنامیم . پیش از هر حرف روّی چهار حرف با نامهای تاسيس ، دخيل ، قيد و ردف و بعد از آن چهار حرف به نامهای وصل ، خروج ، مزيد و نايره وجود دارد .
    - نکته : در این مقطع سوالی در ذهن بنده ایجاد شد ، چرا چهار حرف در پس و پیش هر حرف روی وجود دارد ؟ با دید هندسی به پاسخی رسیدم که نمی دانم صحیح است یا خیر ؛ آن پاسخ بدین شرح است : در نظر شاعر قافیه سطان شعر اوست و معمولا هر سلطان و پادشاهی دو وزیر دارد یکی در یمین و دیگری در یسار . قافیه سلطان شعر است و سلطان بی تعادل معنایی ندارد . بنابر این پس و پیش حرف روّی را چهار حرف پر کرده است و عدد چهار خود به تنهایی نمادی از تعادل است زیرا می تواند تصویر گر مربع باشد شکلی که در اوج قله منطق ، استواری و تعادل ایستاده است . حال شاهی داریم متعادل که تعادل خود را از دو عنصر متعادل دیگر به دست آورده است .
    گفته شد که هندسه وجود خود را مدیون نقاط است زیرا این نقاط هستند که اشکالی با فرمهای مختلف را به وجود می آورند تا هر کدام از این فرمها بیان کننده حالتی خاص باشند . پس ما باید نقطه را در شعر پیدا کنیم با توجه به خواصی که از قافیه ذکر شد می توانیم حرف روّی موجود در هر قافیه را به عنوان یک نقطه در نظر بگیریم . البته می توان تک تک حرفهای موجود در یک شعر را به عنوان یک نقطه به حساب آورد منتهی ما در متن یک شعر به دنبال نقاطی خاص هستیم تا وجود هندسه را در شعر بهتر درک نماییم . بنابراین حرف روّی را که در تمام بیتهای یک شعر وجود دارد انتخاب می نماییم و خواص آن را در سه قالب مثنوی و غزل و دو بیتی بررسی می نماییم .
    مثنوی :
    الهی سینه ای ده آتش افروز
    درآن سینه دلی آن دل همه سوز
    هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
    دل افسرده غیر از آب و گل نیست
    دلم پر شعله گردان سینه پر سوز
    زبانم کن به گفتن آتش آلود
    کرامت کن درونی درد پرورد
    دلی در وی درون درد و برون درد
    به سوزی ده کلامم را روایی
    کز ان گرمی کند آتش گدای
    دلم را داغ عشقی بر جبین نه
    زبانم را بیانی آتشین ده
    سخن کز سوز دل تابی ندارد
    چکد گر آب ازو آبی ندارد
    دلی افسرده دارم سخت بی نور
    چراغی زو به غایت روشنی دور
    ندارد راه فکرم روشنایی
    ز لطف پرتوی دارم گدایی
    اگر لطف تو نبود پرتو انداز
    کجا فکر و کجا گنجینۀ راز
    زگنج راز در هر کنج سینه
    نهاده خازن تو صد دفینه
    ولی لطف تو گر نبود به صد رنج
    پشیزی کس نیابد ز آن همه گنج
    چو در هر گنج صد گنجینه داری
    نمی خواهم که نومیدم گذاری
    به راه این امید پیچ در پیچ
    مرا لطف تو می باید دگر هیچ
    ****
    مثنوی قالبی است که در آن مصرعهای یک بیت هم قافیه می باشند . و به همین دلیل این قابلیت را دارد که تعداد بیشماری بیت را در خود جای دهد . فضای شکل یافته توسط مثنوی ابعادی بسیار بزرگ دارد . ولی نکته مهم علاوه بر فضای بزرگ تعادل موجود در آن است . زیرا حتی باتوجه به ابعاد بزرگ متزلزل و شکننده نیست ، و استوار ایستاده است .
    بنابراین باید به دنبال هندسه ای خاص در آن بود که چنین تعادلی را در آن پدید آورده است . گفتیم کار خود را با حرف روّی پی می گیریم . در هر بیت دو حرف روّی وجود دارد . اگر هر حرف روّی را در هر مصرع یک بیت یک نقطه فرض کنیم داریم :
    /////////////////// . /////////////////// .
    /////////////////// . /////////////////// .
    /////////////////// . /////////////////// .
    /////////////////// . /////////////////// .
    /////////////////// . /////////////////// .
    از وصل کردن هر نقطه در هر بیت یک خط تشکیل می شود و همانطور که قبلا گفته شد از تکرار خطوط صفحه به وجود می آید . صفحه ای که اینجا شکل می گیرد به مستطیل می ماند . و مستطیل از تکرار مربع به وجود آمده است . پس مشاهده می کنیم ذات شکل گیری مثنوی بر پایه مربع است و این مربع سر منشأ تعادل در مثنوی است . البته می توان سایر اشکال را نیز در این قالب جستجو کرد همانطور که قبلا گفته شد در هندسه اقلیدسی یک شکل می تواند از ترکیب چند شکل پایۀ دیگر به وجود آمده باشد .
    نکته دیگری که در زمینه هندسه مثنوی قابل درک است . پویایی و حرکت موجود در آن است ، سر منشأ حرکت در هندسه دایره است و دایره از تعداد زیادی نقطه تشکیل شده است . پس داریم : تعداد زیاد نقاط در مثنوی بیانگر دایره بودن آن نیز می باشد و این حالت هندسی علاوه بر تعادل موجود باعث پویایی ، درک و ایجاد حرکت در مثنوی می شود .
    درپایان می توانیم مثنوی را ترکیبی از دو شکل دایره و مربع فرض نماییم ؛ که ترکیب این دو شکل به وجود آورندۀ تعادلی پویا در قالب مثنوی می باشد .
    غزل :
    ز دو دیده خون فشانم ، زغمت شب جدایی
    چه کنم ؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
    همه شب نهاده ام سر ، چو سگان ، بر آستانت
    که رقیب در نیاید به بهانۀ گدایی
    مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
    که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
    در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است
    به امید آنکه شاید تو به چشم من در آیی
    سر برگ گل ندارم زچه رو روم به گلشن
    که شنیده ام ز گلها همه بوی بی وفایی
    به کدام مذهب است این به کدام ملت است این
    که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی
    به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
    که برون در چه کردی که درون خانه آیی
    به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم
    چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
    در دیر می زدم من که یکی ز در درآمد
    که : درآ ، درآ ، عراقی ، که تو خاص از آن مایی
    ****
    تعداد ابیات در غزل محدود و مصرع اول با تمام مصرعهای دوم شعر هم قافیه است . بنابراین داریم :
    /////////////////// . /////////////////// .
    /////////////////// /////////////////// .
    /////////////////// /////////////////// .
    /////////////////// /////////////////// .
    /////////////////// /////////////////// .
    /////////////////// /////////////////// .
    غزل را می توان قالبی مرکز گرا دانست زیرا در سیری که در ابیات خود دارد به یک چیز می اندیشد و می خواهد یک مورد را به نحو احسن به تصویر بکشد . بنابراین در هندسه آن باید به دنبال شکلی مرکز گرا بود و کدام شکل مانند دایره می تواند مرکز گرا باشد . حرف روّی بیت اول مرکز دایره و سایر نقاط محیط دایره را تشکیل می دهند . در مثنوی ، ما در بیرون دایره قرار داریم به همین دلیل است که از آن حرکت را برداشت می کنیم . ولی در مورد غزل ما در درون دایره ایم به همین دلیل مرکز گرایی آن را درک می نماییم .
    دو بیتی :
    فلک در قصد آزارم چرایی
    گلم گر نیستی خارم چرایی
    تو که باری زدوشم بر نداری
    میان بار سر بارم چرایی
    ****
    دو بیتی کوتاهترین قالب شعری است که در آن سه مصرع هم قافیه وجود دارد . بنابراین داریم :
    /////////////////// . /////////////////// .
    /////////////////// /////////////////// .
    قبلا گفته شده است برای به وجود آوردن هر فضایی حداقل نیاز به سه نقطه نیاز داریم ، که یکی از آنها در راستای دو نقطۀ دیگر نباشد . نکتۀ قابل توجه در اینجاست که کوچکترین قالب شعری برای به تصویر کشیدن فضای خود دارای سه نقطه است که یکی از آنها در راستای خط میان دو نقطۀ دیگر نیست . و فضا را به این شکل ایجاد کرده است . اما از جهت دیگر دوبیتی بسیار کوتاه است و فضای خود را بسیار سریع می سازد و به نتیجه می رساند . بنابراین می تواند با حالتی از هیجان و سرعت همراه باشد در ضمن داری سه نقطه است این دو خاصیت را می توان در مثلث جستجو کرد که مثلث از سه نقطه تشکیل شده است و نماد هیجان و گذر سریع است .
    تناسبات در شعر :
    تا کنون در مورد شکل و فرم در شعر صحبت شده است حال می خواهیم به یکی دیگر از خواص هندسه در شعر توجه کنیم این خاصیت قادر است القا کننده حال خاص شاعر در زمان سرودن شعر باشد . خاصیت مذکور چیزی جز وزن نیست . وزن یک شعر علاوه بر معنای کلمات می تواند القا کننده شادی و شعف یا درد و غم باشد . بر اساس گفته های قبلی تناسبات موجود در فضای یک اثر می تواند القا کننده حالتهایی خاص باشد . وزن یک شعر همان تناسبات فضای شعر است که در کل یک اثر ثابت است . و از قطعات کوچکی به نام هجا شکل می گیرد و این قطعات کوچک به سه شکل کوتاه ، بلند و کشیده با نظمی خاص در شعر تکرار می شوند و فضای شعر را دارای وزن و آهنگ خاص به خود می نمایند . می توان هجاها را به عنوان واحدی برای تناسبات در شعر به حساب آورد که در ترکیب با یکدیگر و با نظم خاص خود ، فضای شعر شاعر را به بهترین نحو به تصویر می کشند . در صورتی که در سیر خواندن یک شعر حرفی از وزن خود خارج شود به سرعت قابل درک خواهد بود زیرا در تناسبات آن خللی وارد شده است .
    در باب رابطه هندسه اقلیدسی با شعر داریم : قالبهای مختلف شعری نشان دهنده فرم و شکل خاص یک شعر ، و وزن آن معرف تناسبات یا به بیان بهتر حال و هوای فضای شکل گرفته در یک شعر است .
    هندسه نا اقلیدسی :
    توضیح داده شد در هندسه نا اقلیدسی هر فرمی را هندسی می گویند . و هر خیالی که ایجاد کننده فضایی باشد دارای هندسه نیز هست . عصر حاضر سرشار از هنجار شکنی های مختلف در قالب هر آنچه که گذشتگان به عنوان قوانین غیر قابل تغییر برای ما به یادگار گذاشته اند است . این هنجار شکنی ها در تمامی هنرها باعث به وجود آمدن سبکها و روشهای نوین و جدید شده است . در وادی ادبیات نیز چنین ساختار شکنی هایی زمینه ساز بروز اشعار نیمایی و سپید شده اند .
    ****
    اهل کاشانم .
    روزگارم بد نیست .
    تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی
    مادری دارم ، بهتر از برگ درخت .
    دوستانی بهتر از آب روان .

    و خدایی که در این نزدیکی است :
    لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند .
    روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه .

    من مسلمانم .
    قبله ام یک گل سرخ .
    جانمازم چشمه ، مهرم نور .
    دشت سجادۀ من .
    من وضو با تپش پنجره ها می گیرم .
    در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف .
    سنگ از پشت نمازم پیداست :
    همه ذرات نمازم متبلور شده است .
    من نمازم را وقتی می خوانم
    که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو
    من نمازم را ، پی « تکبیرة الاحرام » علف می خوانم ،
    پی « قد قامت » موج .
    کعبه ام بر لب آب ،
    کعبه ام زیر اقاقی هاست .
    کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر .

    « حجر الاسود » من روشنی باغچه است .

    اهل کاشانم .
    پیشه ام نقاشی است :
    گاه گاهی قفسی می سازم ، با رنگ می فروشم به شما
    تا به آواز شقایق که در آن زندانی است
    دل تنهایی تان تازه شود .
    ****
    شعر بالا نمونه ای از یک شعر نیمایی است . در شعر نیمایی قافیه وجود دارد ولی می تواند در هر جایی بیاید یا در چند جا حذف شود و مجدداً به کار گرفته شود . بنابراین از وجود آن نمی توان فرمی خاص نظیر مربع ، مثلث یا دایره را برداشت نمود . در اشعار نیمایی همچون اشعار کلاسیک وزن به چشم می خورد منتهی دراشعار کلاسیک وزن در طول یک شعر غیر قابل تغییر است در نقطه مقابل وزن در یک شعر نیمایی قابل تغییر است . شعر نیمایی ظاهری به شکل نا اقلیدسی دارد ولی به دلیل وجود وزن در آن دارای هندسه اقلیدسی است . پس می توانیم اشعار نیمایی را به عنوان واسط میان هندسه اقلیدسی و نا اقلیدسی به حساب آوریم . یا به بیان بهتر در ظاهر بی نظم است ولی بر پایه نظم پایه گذاری شده است .
    ****
    در لحظه‌اي ميان خودم
    ايستاده‌ام
    مردي به هيأت جوانيِ من
    دور مي‌شود
    مردي شبيهِ پيريِ من
    از راه
    مي‌رسد
    تا من به حالت سلام و خداحافظ
    بين دو عنصر _ آتش و خاكستر _
    قسمت شوم...
    ****
    در اشعار سپید قافیه ، ردیف و وزن خاصی به چشم نمی خورد . بنابراین به هیچ عنوان نمی توان ساختاری خاص برای آن در نظر گرفت به همین دلیل است که می توان آن را به صورت مطلق نا اقلیدسی دانست .
    - تذکر : تمام آنچه در باب هندسه اقلیدسی و نا اقلیدسی در ادبیات آورده شد بر اساس دیدگاه هندسی اینجانب حاصل شده است که جای بحث و مطالعات بیشتر را دارد .



    هندسه در معماری:


    آنچه پیرامون هندسه در قسمت ( 1 . 3 . 1 ) گفته شد عیناً در معماری نیز دیده می شود . حتی می توان گفت که معماری بدون هندسه غیر قابل درک خواهد بود. در قسمت ( 3 . 1 . 1 ) ذکر کردیم معماری یعنی خلق و سازماندهی فضا و گفتیم که بیشترین درک از فضای معماری به وسیله چشم می باشد . زیرا فضای معماری خود را به وسیله فرم به بیننده عرضه می دارد . و فرم زاده هندسه است که در خود شکل و تناسبات را جای داده است .
    معماری با استفاده از هندسه خواص فضایی خود را که بر خاسته از نگرش ، احساسات و تفکرات خاص یک معمار است به تصویر می کشد . هندسۀ خاص یک فضا می تواند القا کننده حرکت یا سکون باشد .هر آنچه در مورد هندسه و معماری می توان گفت در ابتدای همین گفتار ذکر شده است ، بنابر این همانند قسمت قبل به بررسی هندسه اقلیدسی و نا اقلیدسی در معماری می پردازیم .

  3. #13
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    هندسه اقلیدسی :

    ما می دانیم هندسه اقلیدسی بر پایه دو نوع شکل به وجود آمده است . آنچه در معماری گذشته ما از کوچکترین جزء فضا تا مقیاس کلان شهری به چشم می خورد چیزی جدا از هندسه اقلیدسی نیست . از این میان می توان به چفت آویز ایوانهای ورودی ، رسمی بندی های موجود در گنبد مساجد ، شبستانها ، اتاقها ، باغها ، مساجد ، خانه ها ، کوچه ها ، خیابانها و ارتباط میان هریک از این عناصر اشاره کردکه تماماً بر پایه هندسه اقلیدسی به وجود آمده اند . در این مورد علاوه بر فرم و شکل فضا عواملی دیگر نظیر نیارش ، پنام و سایر موارد مشابه نیز مورد نظر بوده اند .
    در زمینه نیارش می توان به رسمی بندی موجود در گنبدها اشاره نمود که به دلیل تحمل بار سقف و انتقال آن به ستونها و دیوارها به این شکل قرار داده شده اند . که علاوه بر تحمل بار گنبد ، فضایی خاص را نیز شکل می دهند .
    به عنوان نتیجه داریم : هندسه علاوه بر شکل دهی فضا از نظر بصری و روانی در زمینه های سازه ای و تا سیساتی در معماری گذشتۀ ایران زمین نقشی بی بدیل را دارا بوده است ، به صورتی که گفته می شود ، حتی اگر در اندازه یکی از عناصر موجود در چفت آویز ایوانها تغییری ایجاد شود نیارش آن مورد تحدید قرار می گیرد و امکان تخرب شدنش وجود دارد .
    به صورت خلاصه : معماری سنتی ایران وجودش را چه از نظر کالبدی و چه از نظر شناختی از هندسه به دست آورده و معمار ایرانی به وسیله هندسه فرم مورد نظرش را خلق کرده است .

    هندسه نا اقلیدسی:

    هندسه نا اقلیدسی در معماری ایران را می توان در ساخت و سازهای اخیر به روشنی دریافت . در این هندسه هر شکلی را هندسی می گویند ، بناها بدون اینکه روابط فضایی آنها با سایر عناصر محیطی در نظر گرفته شوند ساخته می شوند ، نتیجه ، نمی توانیم در کلیت فضای شهری هندسه ای مشخص را مشاهده نماییم . شاید هرکدام از این بناها به تنهایی هندسه ای اقلیدسی داشته باشند اما در کلیت شهر و در ارتباط با یکدیگر از هندسۀ اقلیدسی بی بهره اند . بنابراین می توان گفت شهر سازی اخیر ما بی نظم است بنابراین دچار هندسه نا اقلیدسی شده است .

    دیباچه :


    در مورد هندسه و خواص آن در شعر و معماری نکاتی ذکر شد ، به صورت خلاصه داریم :
    - ساختار کالبدی شعر و معماری چه ازنظر فرم ظاهری و چه از نظر استخوان بندی توسط هندسه به وجود آمده است نظیر قالبهای مختلف شعری و رسمی بندی گنبدها در معماری.
    - با توجه به اینکه هندسه در ذات خود اشکال ، تناسبات و روابط میان آنها را جای داده است . می توان با بکار گیری هریک از این ابزارها فضایی خاص را القا نمود .
    و به عنوان نتیجه ای کلی داریم : هندسه در شعر و معماری از یک ذات نشأت می گیرد .

  4. #14
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    گفتار چهارم : بافت و شناسه


    بافت و شناسه

    مفهوم بافت و شناسه چیست ؟

    مصادیق وجود بافت و شناسه در شعر و معماری چگونه است ؟


    [1.4.1] کلیات :

    بافت عناصر ، تصویری از تداوم وگستره ای است که تا بینهایت امتداد می یابد . و هر عنصر نیز دارای مکانی محدود و محصور می باشد ، که به نوعی کلیت وجود آن درک می شود . به بیان ساده تر بافت یک پس زمینه حاصل از تکرار و تداوم عناصری هم خانواده می باشد . برای نمونه لباسهایی که می پوشیم دارای بافتی خاص به خود است . ممکن است در هر بافتی عناصر شاخص خود نمایی کنند که به این عناصر شناسه می گویند برای مثال در بافت پارچه ای به رنگ زرد گلهایی به رنگ قرمز به صورت شناسه خود نمایی می کنند .

    هر شناسه ای وجود خود را مدیون یک بافت است . تا بافتی نباشد شناسه ای هم وجود نخواهد داشت . در اصل شناسه جزئی از یک بافت است که به دلایلی خاص بروز و نمود پیدا می کند و می تواند خاصیتهای فرهنگی ، معنوی و اندیشه ای یک بافت را به بهترین شکل و کوتاهترین زمان به تصویر درآورد .

    شناسه در مقابل بافت خود حجمی بسیار کوچک را اشغال می نماید ولی قادر است معانی بسیار عظیمی را در خود جای داده و به نوعی معرف خاصیتهای موجود در بافت خود باشد .

    برای رسیدن به درک درستی از بافت و شناسه ، در این مقطع به سراغ این مفاهیم در شعر و معماری می رویم و در هر مورد مسئله را با مثالهایی پیگیری می نماییم .

  5. #15
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    [1.4.2] بافت و شناسه در شعر :


    بشنو از نی چون حکایت می کند

    وز جداییها شکایت می کند

    کز نیستان تا مرا ببریده اند

    از نفیرم مرد و زن نالیده اند

    سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

    تا بگویم شرح درد اشتیاق

    هرکسی کو دور ماند از اصل خویش

    باز جوید روزگار وصل خویش

    من بهر جمعیتی نالان شدم

    جفت خوش حالان و بد حالان شدم


    هر کسی از ظن خود شد یار من

    از درون من نجست اسرار من

    سر من از نالۀ من دور نیست

    لیک چشم و گوش را آن نور نیست

    تن زجان و جان زتن مستور نیست

    لیک کس را دید و جان دستور نیست

    آتش است این بانگ نای و نیست باد

    هرکه این آتش ندارد نیست باد

    آتش عشق است کاندر نی فتاد

    جوشش عشق است کاندر می فتاد

    نی حریف هرکه از یاری برید

    پرده هایش پرده های ما درید

    همچو نی زهری و تریاقی که دید

    همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

    نی حدیث راه پر خون می کند

    قصه های عشق مجنون می کند


    محرم این هوش جز بی هوش نیست

    مرزبان را مشتری جز گوش نیست

    گر نبودی نالۀ نی را ثمر

    نی جهان را پر نکردی از شکر

    در غم ما روزها بی گاه شد

    روزها با سوزها همراه شد

    روزها گر رفت گو رو باک نیست

    تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

    ****

    شاعری همچون مولانا هزاران بیت شعر سروده است که هر کدام ماهیت و مرتبت خاص به خود را دارند ولی نی نامۀ وی همچون گوهری در اشعار او می درخشد . تعداد زیادی از مردم مولانا را به واسطه همین مثنوی می شناسند . مولانا در این مثنوی در ابیاتی نسبتاً محدود خودش را به تصویر کشیده است . نی نامه همچون شناسه ای در بافت اشعار وی خود نمایی می کند . و در آن نی به عنوان شناسه قابل درک است

    ****

    بشنو از نی چون حکایت می کند

    ****

    همچو نی زهری و تریاقی که دید

    ****

    همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

    ****

    نی حدیث راه پر خون می کند

    نی خود مولانا است و مولانا به دلایلی خود را به نی تشبیه کرده است . زیرا نی خواصی دارد که می تواند گویای حال و اندیشه های مولانا باشد .

    ****

    نی زرد رنگ است و نشان از زردی روی عاشق در رسیدن به معشوق خود دارد و این زردی به دلیل ریاضتهای جسم و روح عاشق در راه رسیدن به معشوق خود می باشد :

    همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

    ****

    در وجود نی سوختگیهایی دیده می شود که نشان دهنده مرارتهای راه عشق بر تن عاشق هستند :

    نی حدیث راه پر خون می کند

    ****

    نی از خود حرفی ندارد تادر او ندمند آوازی نمی خواند نشان از اینکه عاشق به واسطه دمیده شدن نفس معشوق در جان خود سر به آواز بر می آورد :

    با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفنی ها گفتمی

    نی دارای 7 بند است که نشان از 7 مرتبت وادی عرفان دارد .

    ****

    ملاحظه می شود مولانا وجود خود را در یک کلمه که از دو حرف تشکیل شده است به بهترین نحو به تصویر کشیده است . نی نامه داستان زندگی مولاناست و نی خود اوست . در اصل او از تعداد کلمات کاسته و به بار معنایی آنها افزوده است ؛ نکته ای که زمیه ساز به وجود آمدن یک شناسه در هر بافتی و در هر هنری خواهد شد .و نی شناسه بافت اشعار مولاناست .

  6. #16
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    [1.4.3] بافت و شناسه در معماری :


    بافت و شناسه در معماری نیز بی شباهت به بافت شناسه در سایر هنرها نیست . برای درک بهتر این مسئله مثالی را مورد بررسی قرار می دهیم . شهر یزد را می توان به عنوان بهترین نمونه در این زمینه به میان آورد .

    یزد شهری دارای بافت تاریخی متمایز است و این بافت از ساخت خانه ها ، مساجد و سایر فضاها شکل گرفته است . بافتی یکدست به رنگ خاک که در آن فضایی همچون مسجد جامع خود نمایی کرده و خود را به صورت شناسه ای در داخل بافت مطرح می کند . وقتی بنایی همچون مسجد در بافتی خاص و به این شکل به صورت شناسه ظاهر می شود نشان از اعتقادات دینی و مذهبی ساکنان آن دیار دارد . مسجد جامع یزد به واسطه دلایلی در جایگاه یک شناسه شهری خود نمایی می کند که می توان برخی از این دلایل را به شرح زیر بیان نمود :

    - تغییر در تناسبات : ابعاد بزرگتر این بنا در سه بعد طول ، عرض و ارتفاع در مقایسه با سایر بناها باعث خودنمایی بیشتر بنا شده و آن را به صورت یک شناسه مطرح می نماید .

    - تغییر در رنگ و انعکاس : خاک به عنوان عمده ترین ماده ساختمانی در ساخت بناهای یزد به کار ر فته است ؛ اسکلتی از خشت که به وسیله کاهگل اندود شده است . بنابراین بافتی به رنگ خاک دارد و در خاک نیز انعکاس کمی به چشم می خورد . ولی گنبد کاشی کاری شده با کاشی های رنگی و انعکاس نور آن به واسطه لعاب کاشی ها ، مسجد را به عنوان شناسه ای بی بدیل معرفی می نماید .

    - استفاده از عناصر معماری : استفاده از گنبد و نیز سردری با تناسباتی اینچنین خود گویای شناسه بودن این بنا است . همه مسجد جامع یزد را به واسطه سردر ورودی آن می شناسند .

    حال می دانیم مسجد جامع یزد به عنوان شناسه در بافت شهری یزد خود نمایی می کند . و در درون مسجد جامع نیز دو عنصر گنبد و سردرورودی خود را به عنوان شناسه مطرح می نمایند . ولی همانطور که در قسنمت [1.4.1] ذکر شد شناسه از حجم کاسته و به معنا می افزاید . حال این دو عنصر چه معنایی در دل خود نهفته دارند .

    - گنبد : مسجد جامع یزد ، مسجدی 4 ایوانی است . عدد 4 در این مساجد نشان دهنده فرهنگ ایرانیان قبل از اسلام در زمینه مقدس شمردن 4 عنصر آب ، باد ، خاک و آتش است در نهایت این 4 عنصر به گردونه خورشید منتهی می شوند که جایگاه اهورا مزدا بوده و گنبد همان گردونۀ خورشید است .که تدایی کننده آسمان نیز می باشد .

    - سردر ورودی: سر در ورودی جایگاه ورود به مسجد ، مقدس ترین فضای یک مسلمان و جایگاه ورود به درگاه احدیت برای عبادت می باشد بنا براین باید معانی بسیار قوی را در دل خود جای داده باشد .

    چرا دو منار در دوسوی درب ورودی قرار دارد ؟ علاوه بر ملاحظات سازه ای در به کار گیری این دو منار دلیلی عمیق تر را نیز می توان جستجو کرد . انسانها به دلایلی خاص عبادت می کنند ؛ بعضی ها در قالب ریا برای دنیای خود برخی برای به دست آوردن آخرت و عده ای هم تنها برای خدای خود ، کسی که به آنها هستی بخشیده است . دو منار هریک نشان دهنده یک جهان است پس انسانی عبادش عبادت است که تنها خدا را به خاطر خود خدا عبادت کند . نه آنکه به واسطۀ دنیا و آخرتش عبادت کننده او باشد . پس دنیا و آخرت را پشت سر گذاشته ، از میان آنها می گذرد و برای عبادتی واقعی وارد مسجد شده به سوی گنبد روان می شود تا پروردگارش را در آغوش گیرد .

  7. #17
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    [1.4.4] دیباچه :


    وجود شناسه در شعر و معماری به راحتی قابل مشاهده است . شاعر هزاران بیت می گوید ولی در تمام شعر های او شعری وجود دارد که شاه اشعارش است و در آن شعر بیتی ،که شاه بیت اوست در شاه بیت او نیز کلمه ای وجود دارد که تمام شاه بیتش را خلاصه می کند . در اصل این کلمه شناسه بافت شعری یک شاعر است .

    معماران نیز سازندۀ شهر ها هستند ، آنها شهری همچون یزد را می آفرینند . و در یزد که دارای بافت فرهنگی خاص و مردمی مذهبی است مسجدی همچون مسجد جامع را می سازند . این مسجد دارای عناصری خاص همچون سردر ورودی و گنبد است که بار معنایی و سایر عوامل بصری ، آنها را به عنوان یک شناسه در بافت مسجد و همین طور بافت شهری یزد معرفی می کند .

    حال می توانیم بگوییم وجود عناصر شاخص در زمینه بافت یک اثر ادبی یا معماری که آن را شناسه نامیدیم وجه تشابه دیگری را میان ادبیات و معماری پدید آورده است .

  8. #18
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,695

    پيش فرض

    ( 5 . 1 ) گفتار پنجم :




    ژرف نگری در ادبیات ایران را لازمۀ فهم ودریافت معانی در معماری ایران می دانیم . ( استاد دکتر محمد منصور فلامکی )

    در مقدمه ذکر شد که این بخش تنها پیش زمینه ای برای پیگیری مطالب در بخشهای بعد است که روابط عمیق تر و معنایی میان این دو را مورد بررسی قرار می دهد بنابراین به عنوان جمع بندی از بخش اول می توان گفت :
    - شعر و معماری به واسطه خلق فضا خود را معرفی می نمایند .
    - فضای ایجاد شده توسط حرکت درک می شود .
    - احساسات ، عواطف ، شکل و فرم توسط هندسه انتقال می یابند .
    - شناسه نیز به عنوان یک عنصر در بافت آنها بار معنایی ویژه ای را منتقل می نماید .
    به این منظور لازم است تا بدانیم کدامیک بر دیگری تاثیر گذار بوده اند تا ادامۀ کار در بخش بعد نیز میسر شود . در این مقطع تنها تاثیر گذاری در معنا مورد نظر می باشد . بنابراین گزیده ای از کتاب شکل گیری معماری در تجارب ایران و غرب ، تالیف دکتر محمد منصور فلامکی را عیناً ذکر می نماییم . زیرا این گزیده می تواند به عنوان سندی نشان از نفوذ معانی از طریق ادبیات در معماری باشد :
    «در سرود خلقت چنین می خوانیم : در آن هنگام نه نیستی بود ، ونه هستی ، نه هوایی بود ، و نه آسمانی که از آن برتر است . چه پنهان بود ، در کجا ، در ظل حمایت کی ؟
    آیا آب ژرف بی پایانی وجود داشت ؟ آن هنگام ، نه مرگ بود ، نه زندگی جاویدی ، و نه نشانه ای از شب و روز .
    و در آغاز که تاریکی در تاریکی نهفته بود و همه جا آب بود ، آن فرد به نیروی حرارت به وجود آمد و نخستین نیازش خواستن یا خواهش بود : چیزی که برای او اولین بذر بود ، که برایش فکر را محصول داد . خواستن یا کام یافتن ، به معنای راه به خلقت دادن ، به هر تعبیر نشان دهنده گام نهادن فرد به جهان اندیشه است ، که شعاعش روشنایی را در تاریکی گسترش داد و انسانهای پاسدار اندیشه ، دانایان و دانشمندان ، از آن پس ، به جستجوی پیوند میان نیستی و هستی می کوشند .
    جملات بالا از سروده های ناب و سرشار از خلوص « ریگ ودا » می باشد که قبل از به وجود آمدن هر نوع پرستشگاهی در دل مردمان وجود داشته است . به عقیده آنان عالمی که پدیده هایش میان آسمان و زمین تحقق می یابد ، به زندگی انسانها به مثابۀ نقطه هایی گذرا می نگرد و جایی ثابت و جاوید برای آنان نمی خواهد . و انسانهای گذرا نیز ، که به نیروی اندیشه حافظان فرهنگ ودایی به پرستشها و به آیین ها می پردازند و به جشنها گام می نهند همه چیز را در دل خویش می یابند و آنچه می یابند قربانی خدایانی می کنند که زاده آسمان و زمینند . و این که آسمان و زمین خود وحدت دارند و ناگسستنی اند ، در دل آدمیان ، شناخته آمده و بعدها ، در اندیشه های دیگران ، به یکتا پرستی راه می دهد .
    تا پیش از شکل گیری آیین بودا نشانه ای از مکانهای ساخته شده یا پیکره های ساختمانی دیده نمی شود که بتواند به عنوان معبد تلقی شود . خدایان در دلهای مردمان و در اندیشه مردمان بوده اند و در اماکنی که نمی توانسته اند خالی از هر گونه نماد ساخته شده به دست آدمی نباشند ، مورد ستایش قرار نمی گرفته اند . در دوران ودایی برای برگزاری سرود ، ادعیه ، مراسم قربانی ، سحر و جادو ، هیچ نوع معبدی وجود نداشته .
    تا اینجا دیدیم که انسان ، بی داشتن و بی ساختن فضای مکانی ویژه ای برای متظاهر کردن آنچه در درون دارد و برای معطوف داشتن آنچه درد دل دارد به چیزی خارج از خود او و ساخته به دست او ، هم اندیشیده و ستایش می کرده ، هم جمع را می شناخته هم فرد را ، هم بر طریقه آفرینش فکر آگاه بوده و هم فضای مکانی بیکران را می شناخته ، و این مهم را نیز _ در مورد اقوامی که سازنده و زنده نگه دارنده وداها بوده اند _ به شایسته ترین شکل تحقق می بخشیده ، معبدی نداشته است .
    پس از زاده شدن بودا مدتی گذشت تا معابد بودایی با روشهایی کم یا بیش مشابه بنا شدند و پیروان این دین بزرگ را که همیشه بیشتر گسترش می یافت و از سرزمینهای مادر فراتر می رفت برای عبادت به درون خود بردند . این معابد ضمن توسعه نهادی یافتن ، دارای تجهیزات یا بناهای دیگر نیز شدند که به کارهای اصلی و مدیریت امور اداری ، مذهبی و تربیت یا تعلیم و تبلیغ اختصاص یافتند .
    نیمه دوم هزاره پیش از میلاد شاهد به وجود آمدن و توسعه یافتن ساختمانهایی است که به متمرکز کردن شهروندان در محدوده فضایی و در زیر یک پوشش واحد ، اختصاص داشتند . در یونان ، اولین معبدها ، متعلق به سالهای نزدیک به همین زمان دانسته شده اند . معابد ایرانیان مهر پرست بیشتر در غرب ایران و اروپا در همین دوره ساخته شده اند تا در سده های اول میلادی جای به کلیسا دهند . در همین دوره است که تمدن بابل به تناسب فرهنگ چند ریشه ای خود معابدی ساخت که در آنها بیش از یک بت قرار می داد . ایرانیان پیرو زرتشت آتشکده های خود را با سادگی درخشنده ، در مجاورت زیستگاهها می ساختند و شاید به این شکل ریشه های فکری و نزدیکی خود را با فرهنگ ودایی نشان می دادند . در آغاز ایرانیان برعکس سایر اقوام ، زیر فضای سرپوشیده که به افق در چهار سمت باز بود جمع می آمدند .
    قدم اصلی و تازه ای برداشته شده بود آنچه گروههای اجتماعی اولیه در عالم اندیشه ای خالی از ابزار مادی و کالبدی ساخته بودند ، به جهانی انتقال می یافت که متشکل شدن و سامان یافتن را به عنوان یک نیاز از رموز اولیه پایداری خود شناخته بود و پی برده بود که فضای کالبدی می تواند ، در انتقال نظریه ها ، در القای نظریه ها و در تثبیت آنها در ذهن انسان ها کارسازی بیشتر داشته باشد ، نقش سپرده شده به کلام به فضا نیز سپرده شد . فضا می توانست رنگها و تناسبها و شکلها و اندازه ها و رابطه های درونی خاصی پیدا کند و کلام مدون را جلالی متناسب بخشد. »
    البته در اینجا منظور این نیست که تا قبل از این انتقال ، جوامع انسانی موجود هیچ فضایی را نساخته بودند بلکه تنها این موضوع قابل دریافت می باشد که شاید اولین نشانه های تاثیر پذیری این دو از یکدیگر در این زمان رخ می دهد

صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •