تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 11 اولاول ... 7891011
نمايش نتايج 101 به 110 از 110

نام تاپيک: !i!i!i!i!i!i!i!i نویسندگان فرانــسه !i!i!i!i!i!i!i!i!

  1. #101
    اگه نباشه جاش خالی می مونه N.P.L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    376

    پيش فرض سنانکور

    سنانکور(Senancour )

    اتین پیور دو سنانکور(Etienne pivert de Senancour ) 16نوامبر سال 1770 در پاریس بدنیا آمد. پدر ومادرش افرادی سالمند و سخت گیر بودند به همین دلیل سنانکور دوران کودکی غمگین و افسرده ای داشت ودر کل فردی منزوی بود.او ساعتهای زیادی را به خواندن کتابها ونقاشی تصاویر خیالی می پرداخت.
    در 19 سالگی پدرش تصمیم گرفت که اتین وارد صومعه شود ولی از آنجایی که سنانکور به مذهب علاقه ای نداشت از آنجا گریخت و به سوئیس رفت. در آنجا ازدواج کرد ولی بزودی از همسرش جدا شد.سنانکور به فرانسه بازگشت.سال 1975 اولین رمانش چاپ شد"الدومن یا خوشبختی در ابهام"(Aldomen ou le bonheur dans l’obscurite ).سال 1804 سنانکور شاهکارش را نوشت:"اوبرمان"(Oberman )رمانی که بصورت متون نامه نگاری بوداما در عصر خودش گمنام ماند تا سال 1833که سنت بوونوشتن مقدمه اوبرمان را در چاپ دومش بر عهده گرفت و اینگونه بود که سنانکور منزوی به پایان غم زندگی اش رسید.
    سال 1846 سنانکور در سنت کلود در فراموشی در گذشت.پسرش روی سنگ قبر او این جمله را نوشت که خلاصه زندگی سنانکور است:"ابدیت پناهگاه من باش."(Eternite, sois mon asile )

    آثار سنانکور:
    -تصورات درباره طبیعت اولیه انسان( Les Reveries sur la nature primitive de l’homme)
    -اوبرمان(Oberman )
    -مشاهدات منتقدانه روی "نبوغ مسیحیت"(Observation critique sur le “Genie du Christianisme” )
    -آلدمن یا خوشبختی در ابهام(Aldomen ou le bonheur dans l’obscurite)
    -ایزابل(Isabelle )
    Last edited by N.P.L; 27-11-2007 at 11:59.

  2. #102
    اگه نباشه جاش خالی می مونه N.P.L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    376

    پيش فرض ژرژ سیمنون

    ژرژ سیمنون(George Simenon )

    نویسنده بلژیکی فرانسوی زبان در سال 1903 در لییژ(Liege )بدنیا آمدسال 1918 فعالیت فرهنگی خود را با "روزنامه لییژ"( Gazette de Liege)آغاز کرد.سال 1922 در پاریس مستقر شدوازدواج کرد. او داستانهای کوتاه و رمانهای عامیانه متعددی را با اسامی مستعار گوناگون نوشت:وی در عرض 40سال 76رمان و20داستان کوتاه را با پرسوناژ مشهورش به نام "کمیسر مگره"(Comissaire Maigret ) نوشت.
    سیمنون سفرهای زیادی را انجام داد.سال1945 وارد آمریکا شدودر آنجا برای بار دوم ازدواج کردسال 1955به اروپا بازگشت ودر سوئیس مستقر شد. وی سال 1989 در شهر لوزان( Lausanne) در گذشت.

    برخی آثار سیمنون:
    -سر یک مرد(La Tete d’un homme )
    -مگره دام می گسترد(Maigret tend un piege )
    -مگره و آقای شارل( Maigret et Monsieur Charles)

  3. #103
    اگه نباشه جاش خالی می مونه N.P.L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    376

    پيش فرض شارل پرو

    شارل پرو(Charles Perrault )

    شارل پرو سال 1628 در شهر پاریس بدنیا آمد.دوران تحصیل درخشانی را پشت سر گذاشت و سال 1651 موفق به دریافت لیسانس در رشته حقوق شدولی خیلی زود شغل وکالت را رها کرد تا به برادرش که مامور مالیات بود کمک کند.سال 1663مسوول اداره ساختمانهای پادشاه شد. وی سال 1671 به عضویت آکادمی فرانسه در آمد.پرو سال1687 با سرودن شعر"قرن لویی کبیر" به نزاع مدرنها و قدما دامن زد.او مدافع نویسندگان مدرن و مخالف بوآلو بود. پرو سال 1697 نخستین داستانهای کوتاهش را منتشر کرد .مهارت پرو در نوشتن داستانهای کوتاه تخیلی بود.وی سال1703درگذشت.

    برخی آثار پرو:
    -سیندرلا( Cendrillon)
    -شنل قرمزی(Le Petit Chapron Rouge )
    -زیبای خفته(La Belle au bois dormant )
    -ریش آبی(Barbe bleue )
    -گربه چکمه پوش(Le Chat botte )

  4. #104
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض پورری يه

    هربرت لوپورري يه Herbert le Porrier از نويسندگان جديد فرانسوي است كه آثارش اگرچه در ميان طبقه روشنفكر اين كشور توانسته است به آساني براي خود كسب پذيرش و آبرو كند، در ميان توده عوام چندان توفيقي به چنگ نياورده است. وي به سال 1913 در پاريس متولد شد و تحصيلات خود را در همان جا به پايان رسانيد. در سال 1945 نخستين رمان به نام «تولك رفته» منتشر شد. سال بعد اولين نمايشنامه‌اش به نام «با وجود اين مي‌گردد!» (كه اشاره‌اي است به ماجراي گاليله و براي اطلاع بيشتر به بخش علوم مراجعه شود) در تماشاخانه لابروير به روي سن آمد. ساير آثارش كه به ترتيب تا سال 1954 منتشر شده عبارتند از: پابندها، دوشيزه به‌گن، دايره گچي، ژوليت در گذرگاه، بهشت زميني، دلال اسب برانبورگ و زنگار (كه به نام خزه هم به زبان فارسي منتشر شده).

    .

  5. #105
    کـاربـر بـاسـابـقـه saviss's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    Far far away
    پست ها
    2,247

    پيش فرض «رومن گاري»

    نمیدونم چطورازرومن گاری مطلبی ندیدم اینجا؟

    یاچشمام ضعیف شدن ویاواقعا مطلبی نبوده تاحالا
    من به شخصه هم ازخودش وهم ازکاراش خوشم میاد
    پس باهم بخونیم

    ============

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    دی ۱۴م, ۱۳۸۵
    مردي که سايه اش را فروخت*


    آدم سرزنده يي بود و شايد اگر آن طور به سبک همينگوي خودکشي نمي کرد، به سختي مي شد دليلي بر نااميدي و افسردگي اش پيدا کرد، برعکس اتفاقاً آدم شوخ طبعي بود. نقل قول معروفي هست از «رومن گاري» که مي گويد؛ «شوخ طبعي تاکيدي بر جاه و مقام انساني است، چون يکي از ويژگي هايي است که انسان را از ديگر مخلوقات جدا مي کند.» زندگي «رومن گاري» سراسر پيکار با خودش بود. پيکار با جنبه هاي مختلف و گاه متضاد وجودش که او را مجبور مي کرد همچون «لني» قهرمان رمان «خداحافظ گاري کوپر» دودلي در چهره اش موج بزند و هميشه پي تغيير و تحول و نوآوري باشد و همچون «لني» بارها افکارش را در ذهن خود سبک و سنگين کند و با اين همه در شک باقي بماند. نمونه اش آن جايي از رمان است که «لني» محبوب خود «جس» را ترک مي کند و به کوهستان برمي گردد و با اين همه هنوز نمي داند تا چه اندازه به دختر علاقه مند است و تنها وقتي با فردي روبه رو مي شود که حکم آينه نفس اش را بازي مي کند، به عشق و علاقه وصف ناپذيرش به دختر آگاهي پيدا مي کند و نصفه شب، در کولاک و سرماي کوهستان و با وجود خطر از دست دادن جان اش به سوي محبوب خود بازمي گردد. «رومن گاري» خود اين چنين بود.


    «رومن گاري» اسم واقعي اش نبود. او اصلاً اسم واقعي نداشت. چون هيچ وقت پدرش را نديد و از همان اول نام خانوادگي همسر دوم مادرش روي «رومن» گذاشته شد و او را «رومن کاسو» ناميدند. شايد به همين خاطر است که چندي بعد خودش «رومن گاري» را ترجيح داد تا هم زياد به ياد گذشته ها نيفتد و هم کمي تغيير کرده باشد. «گاري» را از واژه يي روسي به معناي «آتش گرفتن» گرفت و آن را در صيغه امر برد و کمي امريکايي اش کرد و البته اين کار را بي تاثير از نام ستاره سينماي امريکا «گاري کوپر» انجام نداد. آخر «رومن گاري» شيفته تغيير بود.


    رومن گاري متولد ۱۸ مه ۱۹۱۴ است و در مسکو به دنيا آمد. بدني قوي، بيني دراز و لباني کلفت داشت. شکل شرقي ها، قزاق ها و شايد هم مثل خود «چنگيز خان». وقتي هنوز خيلي کوچک بود، مادر و پدرش از هم جدا شدند و به همين خاطر هيچ وقت پدر واقعي اش را نديد. مادرش بازيگر سينما بود، موفقيت چنداني در حرفه اش پيدا نکرد و مشهور نشد اما بعدها وظيفه مادري اش را خوب ادا کرد. از همان ابتدا به «رومن» فرانسه ياد داد و پسرش را در چهارده سالگي همراه خود به «نيس» فرانسه برد. مدرسه را به خوبي سپري کرد و چندتايي هم داستان کوتاه نوشت که در نوع خود خوب بود، تحصيلاتش را در رشته حقوق در شهر پاريس ادامه داد و بعدها با شروع جنگ جهاني دوم خلباني ياد گرفت و به نيروي آزادي بخش فرانسه در اروپا پيوست. پس از جنگ با آن که تحصيلات آکادميک سياسي نداشت، ديپلماتي فرانسوي و در سال ۱۹۵۲ نماينده جمهوري فرانسه در سازمان ملل متحد شد. سال ۱۹۴۴ با «لزلي بلانش» نويسنده و روزنامه نگار انگليسي ازدواج کرد اما زندگي مشترک شان بيش از هفده سال به طول نينجاميد. يک سال پس از جدايي از همسر اول خود با «جين سيبرگ» بازيگر معروف امريکايي فيلم «از نفس افتاده» ازدواج کرد و البته با او هم نتوانست بيش از هشت سال زندگي کند. «گاري» شصت و شش سال عمر کرد و سال هاي پاياني عمرش را به خصوص پس از خودکشي «سيبرگ» در سال ۱۹۷۹، مثل خيلي از نويسنده ها در تنهايي و افسردگي و نااميدي سپري کرد. «رومن گاري» ۲ دسامبر ۱۹۸۰ خودش را به ضرب گلوله تپانچه و مثل نويسنده مورد علاقه اش «ارنست ميلر همينگوي» از بين برد و از نفس افتاد.


    ***

    «رومن گاري» سال ۱۹۴۵ اولين رمانش را به نام «تربيت اروپايي» منتشر کرد که «جايزه منتقدين» فرانسه را برايش به ارمغان آورد و در طول زندگي نزديک به سي رمان به زبان هاي فرانسه و انگليسي نوشته که البته کتاب هاي فرانسه اش موفق تر بوده اند. با آن که بيشتر آنها را تحت نام «رومن گاري» منتشر کرده، اما تعدادي از آنها را هم تحت نام هاي مستعار ديگر به چاپ رسانده است. «گاري» به جز نامي که زمان به دنيا آمدن به او دادند، چهار نام مستعار اختيار کرد. «اميل آژار» بعد از «رومن گاري» معروف ترين نام او است؛ چرا که يک بار با اين نام کتابي نوشت به نام «زندگي در پيش رو» که براي دومين بار او را برنده جايزه «گنکور» فرانسه کرد. «رومن گاري» تنها نويسنده فرانسوي است که در طول زندگي دوبار موفق به دريافت جايزه «گنکور» شده است. او اولين بار در سال ۱۹۵۶ به خاطر انتشار رمان «ريشه هاي آسمان» گنکور برده بود. «خداحافظ گاري کوپر» و «زندگي در پيش رو» از تاثيرگذارترين رمان هاي او است که به فارسي هم ترجمه شده.


    خداحافظ گاري کوپر


    رومن گاري «خداحافظ گاري کوپر» را در سال ۱۹۶۹ نوشت؛ رماني که در ايران هم به نسبت با اقبال خوبي روبه رو شده و شش بار تجديد چاپ شده است. «سروش حبيبي» اين کتاب را در سال ۱۳۵۱ و درست چهار سال بعد از انتشار کتاب در فرانسه به فارسي ترجمه کرده است. همين موضوع خود گوياي خوش اقبالي زودهنگام آثار «رومن گاري» در ايران است. رومن گاري «خداحافظ گاري کوپر» را ابتدا به انگليسي نوشت و کتاب با نام «ولگرد اسکي باز» منتشر شد. «خداحافظ گاري کوپر» داستان جواني است امريکايي به نام «لني» که به خاطر فرار از شرکت کردن در جنگ عليه «ويتنام» به طور غيرقانوني به کوهستان هاي آلپ در سوئيس فرار کرده و در خانه کوهستاني «باگ» به همراه چندين ولگرد اسکي باز اطراق کرده است. «باگ»، که مالک کلبه و از همه ثروتمندتر است، ميزبان همه ساله گروه هاي اين چنيني است. ولگردهاي بي پولي که چيزي جز اسکي کردن برايشان مهم نيست. هم هزينه هايشان را مي دهد و هم مسکن شان را تامين مي کند. هر وقت هم که به پول نياز داشته باشند، از کلبه برمي گردند پايين و مي روند به شهر تا پول دربياورند. به کسي اسکي ياد مي دهند، قاچاق مي کنند و ... «لني» خود جزء همين گروه اسکي بازان ولگرد بود تا اين که با دختري به نام «جس» آشنا مي شود و عشق او را از جمع مفت خورها خارج مي کند.




    توصيف هاي راوي از «لني» و دوستانش در ابتداي داستان اين را به ذهن مي آورد که «لني» رفتار و منش آنارشيستي دارد، حال آن که با پيشرفت داستان و آشنايي با ديدگاه هاي او مي فهميم که او بيشتر درويش مآبانه رفتار مي کند تا آنارشيستي. برخورد «لني» با حوادث و نوع نگاه و ذهنيتش در رويارويي با اتفاقاتي که برايش مي افتد مهمترين قسمت رمان را تشکيل مي دهد. «لني» جوان و صادق است و با تناقض هاي زيادي روبه رو مي شود و هيچ وقت هم فکرش را نمي کند که عاشق شود. برعکس، هميشه فکر مي کرد عشق همان چيزي است که هر کدام از دوستانش، که گرفتارش شده، کارش حسابي ساخته شده و از پا درآمده. خود او وقتي با عشق روبه رو مي شود، ابتدا آن را نمي پذيرد و خيال مي کند که در رويا و توهم است تا آن که دوري از «جس» و روبه رو شدن با فردي که او را در شناخت بهتر احساساتش راهنمايي مي کند، او را به اين امر واقف مي کند که؛ آري، عاشق شده است.


    «خداحافظ گاري کوپر» را داناي کل روايت مي کند و از منظر روايت شباهت هايي هم با «ناطور دشت» «سالينجر» دارد. نوع نگاه راوي و طنز خاصي که در روايتش به کار رفته و ظرافت هاي رفتاري که بيان مي شود تا حدودي روايت اين دو کتاب را به هم شبيه مي سازد. همان اوايل کتاب آمده؛ «لني اول با اين جوان غعزيف، که يک کلمه هم انگليسي نمي دانست رفيق شده بود. به همين دليل روابط شان با هم بسيار خوب بود. اما سه ماه نگذشته بود که عزي شروع کرد مثل بلبل انگليسي حرف زدن و فاتحه دوستي شان خوانده شد. فوراً ديوار زبان بالا رفته بود. ديوار زبان وقتي کشيده مي شود که دو نفر به يک زبان حرف مي زنند. آن وقت ديگر مطلقاً نمي توانند حرف هم را بفهمند.»


    «رومن گاري» بي شک براي نوشتن «خداحافظ گاري کوپر» از تجربيات و وقايع زندگي شخصي اش الهام گرفته. پدر «جس» ديپلماتي است امريکايي در سوئيس و برايش ماجراهايي پيش مي آيد که از تجربه «گاري» در دهه پنجاه به عنوان ديپلماتي فرانسوي و فعاليت هاي سياسي اش حکايت دارد. «گاري کوپر» ستاره سينماي امريکا است و «خداحافظ گاري کوپر» با توجه به شروع جنگ ويتنام و زمان نوشته شدن کتاب، گويي هم نوعي خداحافظي از گذشته پرصلابت و آرام امريکا است و هم خداحافظي با گذشته خود «لني» و شروع زندگي جديد و تازه. «لني» با عشق به تولدي ديگر مي رسد و با گذشته سرگردان و بي هدفش خداحافظي مي کند.


    ***


    زندگي در پيش رو


    «رومن گاري» سال هاي شصت در فرانسه نويسنده معروفي بود و انتشارات معروف «گاليمار» هم او را خوب مي شناخت. تا سال ۱۹۷۳ نزديک به نوزده رمان نوشته بود و حالا هوس کرده بود که از نو شروع کند. آن هم با اسم مستعار «اميل آژار». «گاري» در کل چهار رمان با نام «آژار» منتشر کرد. وقتي اولين رمانش به نام «آغوش مهربان» را با نام جديد خود نوشت، کتاب را به انتشارات «گاليمار» برد، اما انتشارات قبول نکرد کتاب را چاپ کند. «رومن گاري» با «سيمون گاليمار» تماس گرفت و وقتي معلوم شد که خود او رمان را نوشته، کتاب سريعاً با نام مستعار «اميل آژار» به چاپ رسيد و اتفاقاً نامزد بهترين جايزه «روندو» شد که «روبرت گاليمار» از ترس لو رفتن نام واقعي نويسنده انصراف انتشارات را از شرکت دادن کتاب در جايزه اعلام کرد.


    «رومن گاري» در کتابي به نام «زندگي و مرگ اميل آژار»، که در سال ۱۹۷۹ نوشت، مي نويسد؛ «من حسابي خوش گذرانده ام. به اميد ديدار و ممنون.» هويت اصلي «اميل آژار» را يک سال پس از مرگ «رومن گاري» آژانس خبري فرانسه فاش کرد. معروف ترين کتابي که «اميل آژار» نوشته رمان «زندگي در پيش رو» است که جايزه آکادمي «گنکور» را در سال ۱۹۷۵ از آن خود کرد. «گاري»، به خاطر اين که هويت نويسنده رمان معلوم نشود، پسرعمويش را براي دريافت جايزه به آکادمي «گنکور» فرستاد. اين کتاب براي اولين بار در سال ۱۳۵۹ و با نام مستعار «اميل آژار» به فارسي ترجمه شد، اما اجازه تجديد چاپ نگرفت تا آن که براي دومين بار در سال ۱۳۸۰توسط «ليلي گلستان» ترجمه و منتشر شد.


    «زندگي در پيش رو» داستان عشق پسر عرب کوچکي است به يک زن پير. «مومو» قهرمان داستان که نام واقعي اش «محمد» است، چهارده سال سن دارد. سال ها پيش مادر «مومو» او را ول مي کند و از آن به بعد است که به همراه «رزا خانم» در طبقه ششم ساختماني زندگي مي کند که آسانسور هم ندارد و پانسيون بچه هاي بي سرپرست است. «مومو» پسري است کنجکاو و باهوش و بازيگوش که مرتب از اين در و آن در سوال مي کند و علاقه خاصي به «رزا خانم» دارد و دلش مي خواهد به او کمک کند و او را نجات دهد تا زنده بماند. «مومو» از تنهايي مي ترسد و مهمترين دغدغه اش داشتن خانواده و بزرگترين آرزويش اين است که برود مکه. «رزا خانم» هم زني زشت، بي مو و فربه است و حالا تنها کسي است که مي تواند براي «مومو» مادري کند. ساعت هاي زيادي را با او سپري کند و همدم و مونس اش باشد. «رزا خانم» اما کم کم بيمار مي شود و «مومو» هم علاقه بيشتري به او پيدا مي کند. «مومو» از ترس بيمارستان «رزا خانم» را در زيرزمين مي برد و به خيال خود از او مراقبت مي کند.


    «زندگي در پيش رو» از زبان «مومو» روايت مي شود و علاوه بر «رزا خانم»، «آقاي هاميل»، «لولا خانم»، «دکتر کتز» و «خانم نادين» هم از شخصيت هاي مهم آن هستند. «آقاي هاميل» پيرمردي است که مسلمان است و «مومو» سوالات مذهبي اش را از او مي پرسد. او پس از مدتي کور مي شود و براي «مومو» نقش پدري را بازي مي کند که او هيچ گاه نداشته. «لولا خانم» هم با اينکه شغل خوبي ندارد اما هر از چندگاهي براي کمک به «مومو» و «رزا خانم» به آنها سر مي زند. «مومو» حسابي شيفته او است. «دکتر کتز» هم در خدمت «رزا خانم» و بچه هايي است که نگهداري مي کند. از «مومو» خوشش مي آيد و تا وقتي که «رزا خانم» بيمار نشده، گاهي به آنها سر مي زند. «خانم نادين» هم «مومو» را به طور خيلي اتفاقي در خيابان ديده و بعد از مرگ «رزا خانم» قرار است که از «مومو» مراقبت کند. او دوبلور صداي هنرپيشه هاي سينما است.


    آن چه «رومن گاري» را چه در نقاب «اميل آژار» و چه در نقاب هاي ديگرش از نويسندگان ديگر متمايز مي کند، نوع نگاه راوي، قهرمان داستان و شخصيت هاي داستان هايش است. نگاه راوي داستان هاي او هميشه متفاوت است و البته واقعي هم به نظر مي رسد. در «خداحافظ گاري کوپر» نگاهي درويش گونه، ضد و نقيض و صادق دارد و راوي «زندگي در پيش رو» هم، که از زبان پسري بي سرپرست روايت مي شود، ديدي متفاوت دارد. ذهنيت و نگاه «مومو» به «رزا خانم» که خيلي زشت و بدقواره است و علاقه حقيقي اش به او داستان را از ويژگي خاصي برخوردار مي کند. «مومو» ابتدا از سگي مراقبت مي کند و چون نه مادر و پدري دارد و نه کسي را که دوستش داشته باشد، علاقه وصف ناپذيري به سگ خود پيدا مي کند. در جاي ديگري هم به «رزا خانم» علاقه مند مي شود، اما اين بار عشقي حقيقي را تجربه مي کند و پس از مرگ «رزا خانم» با خلاء بزرگي روبه رو مي شود.


    «زندگي در پيش رو» براي «مومو» داستان زندگي است که پيش روي خود دارد و بايد ساليان سال آن را سپري کند و براي «رزا خانم» داستان زندگي است که از او روي برگردانده. اين کتاب داستان شروع زندگي براي «مومو» و پاياني براي «رزا خانم» و «آقاي هاميل» است.


    ***


    «تربيت اروپايي»، «ريشه هاي آسمان»، «ليدي ال»، «رقص چنگيزخان»، «سگ سفيد»، «پرندگان مي روند در پرو مي ميرند»، «بادبادک ها» و «توليپ» از ديگر کتاب هاي مشهور «رومن گاري» اند که اغلب به فارسي هم ترجمه شده اند. «پرندگان مي روند در پرو مي ميرند» نوشته «رومن گاري» از تاثيرگذارترين نوشته هاي اوست که سال ۱۹۶۸ از روي آن فيلمي ساخته شد. داستان ماجراي پرندگاني است که از جزاير «گوانو» به سمت ساحلي در صدکيلومتري «ليما» حرکت مي کنند تا به هر زحمتي شده به آن جا برسند و بميرند. اين کتاب مجموعه پنج داستان کوتاه است شامل «پرندگان مي روند در پرو مي ميرند»، «بشردوست»، «ملالي نيست جز دوري شما»، «همشهري کبوتر» و «کهن ترين داستان جهان» که اولين بار سال ۱۳۵۲ «ابوالحسن نجفي» آن را به فارسي برگرداند و پس از چاپ سومش در سال ۱۳۵۷ اجازه چاپ مجدد نگرفت.

    * عنوان مطلب نام کتابي است به نام Romain Gary: The Man Who Sold His Shadow نوشته RalphW.Schoolcraft؛ انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا؛ مارس ۲۰۰۲؛۲۴۱ صفحه؛ ۴۵ دلار.
    ====================
    منبع:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
    ویرایش:
    توصیه میکنم حداقل دوتا کتاب نوشته شده توسط خودش:
    خداحافظ گاری کوپر
    و
    میعاددرسپیده دم
    رو بعلاوه ی زندگی نامه ش بخونید

    Last edited by saviss; 22-11-2007 at 13:28.

  6. #106
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض درس هایی از ادبیات فرانسه-ژان پل سارتر .

    «قصدم این نیست تا با فلسفه ام به پشتیبانی از زندگی خود برخیزم؛ بی نزاکتی است. همچنین سعی ندارم زندگی ام را با فلسفه مطابقت دهم؛ فضل فروشی است. در حقیقت زندگی و فلسفه یکی هستند.»
    ژان پل شارل ایمار لئون اوژن سارتر منتقد ادبی، رمان نویس، نمایشنامه نویس، مولف، هجونویس، فیلسوف معرفت شناس و خردگرا در ۲۱ ژوئن ۱۹۰۵ در خانواده یی بورژوا متولد شد. او تنها فرزند خانواده اش بود. پدرش مهندس نظامی و مادرش دخترعموی آلبرت شوایتزر برنده جایزه نوبل صلح و از خانواده یی روشنفکر بود. ژان- پل فرصت درک پدر را پیدا نکرد؛ پانزده ماهه بود که پدرش از تب زرد مرد و پدربزرگش که معلم زبان های خارجی بود سرپرستی او را تا قبل از مدرسه رفتن بر عهده گرفت.
    «پولوی» کوچک (اطرافیان او را به این نام صدا می کردند) تا دوازده سالگی نزد خانواده مادری اش بود. او این سال ها را به خوشی سپری کرد و خانواده اش او را بسیار دوست داشتند، لوسش می کردند، هر روز بیشتر از روز پیش به او اظهار علاقه می کردند؛ که این احساسات، کم کم حس خودشیفتگی را در او پدید می آورد؛ «مردن کافی نیست، باید به موقع مرد... من خوشحال بودم، برای آنکه وضعیت اندوهبارم ایجاد احترام می کرد، باعث اهمیتم می شد.» در کنار این ابراز علاقه ها، پولو با بودن در محیط کتابخانه عظیم پدربزرگ، از همان کودکی ادبیات را کشف کرد و کتاب خواندن را به بازی و رفت و آمد با کودکان دیگر ترجیح داد؛ «در اتاق کار پدربزرگم همه جا کتاب بود؛ گردگیری شان به جز یک بار در سال و پیش از شروع کار موسسات آموزشی در ماه اکتبر قدغن بود.» کمی بعد، پدربزرگ تصمیم گرفت او را در مدرسه یی ثبت نام کند؛ «پس از نوشتن اولین دیکته پدربزرگم را به سرعت به مدرسه خواستند؛ خشمناک به خانه بازگشت، از کیفش ورقه ناجوری را که پر از خط خوردگی و لک بود، بیرون آورد و روی میز انداخت، همان دیکته یی بود که نوشته بودم... گفت که مرا درست نشناخته اند؛ روز بعد از مدرسه بیرونم آورد و با مدیر قهر کرد.» پس از آن، برایش معلم خصوصی گرفت...
    این دوران خوش، در سال ۱۹۱۷ که مادرش با یک مهندس فنی ازدواج کرد پایان یافت؛ پولو هیچ گاه از آن مرد خوشش نیامد. او از اوج لذت و خودشیفتگی در خانواده شوایتزر، پا به مدرسه و به نوعی واقعیت زندگی گذاشت و رنج و خشونت دانش آموزان و معلمان را از نزدیک لمس کرد. در سال ۱۹۲۱ به علت بیماری به پاریس بازگشت و مادرش که درد و رنج پسر را درک کرده بود، تصمیم گرفت او را در پاریس نگه دارد. در شانزده سالگی در مدرسه هانری پنجم ثبت نام کرد؛ در همان مدرسه بود که با پل نیزان، نویسنده جوان، آشنا شد و دوستی اش را با او تا زمان مرگش (۱۹۴۰) ادامه داد. سارتر با پشتیبانی و تکیه کردن به این دوستی، کم کم شروع به ساخت شخصیت حقیقی خود کرد. اولین علائم نویسنده بودنش را در همین سال ها با نوشتن دو قصه کوتاه و هجو دو واقعه تاریخی به معلمانش نشان داد. با تنها دوستش داستان ها و نمایشنامه های کوچک را در حیاط مدرسه بازی می کرد. دو سال بعد به همراه نیزان در رشته فلسفه وارد دانشسرای عالی پاریس شد که محل آشنایی او با سیمون دوبوار بود. سارتر در بیست و یک سالگی در امتحانات نهایی رشته فلسفه شرکت کرد و مردود شد.
    البته علت پذیرفته نشدنش ضعف علمی نبود؛ بلکه او اعتقاد داشت فلسفه را نباید حفظ کرد، باید آن را فهمید و درک کرد. سال بعد هم در همین امتحانات شرکت کرد که با رتبه اول قبول شد و نفر دوم این آزمون کسی نبود جز سیمون دوبوار؛ زنی که از آن پس همراه همیشگی سارتر بود. سارتر پس از فارغ التحصیلی به عنوان معلم فلسفه به بندر لوهاور رفت و پس از آن در پی یک فرصت مطالعاتی به آلمان سفر کرد...
    سارتر از همان دوران کودکی نویسند گی را دوست داشت؛ «در سال ۱۹۱۲، همه کودکان نبوغ داشتند، جز من، چرا که من از سر تقلید، برای رعایت تشریفات، برای آنکه شبیه بزرگسالان باشم، می نوشتم... به من قصه های لافونتن را دادند؛ از آنها خوشم نیامد؛ نویسنده چندان زحمتی به خود نداده بود؛ تصمیم گرفتم آنها را به صورت اشعار دوازده هجایی دوباره بنویسم...» اما اکنون با رد نوشته هایش از سوی ناشران ناکام ماند؛ اندکی بعد با رمان تهوع - نخستین رمان فلسفی اش- در سال ۱۹۳۸ و چند زندگینامه خودنوشت شهرت خاصی یافت.
    تهوع، با لحن هجوآمیز و نو، اصول رمان نویسی سنتی را زیر سوال برد. جملاتی که همچون دکارت در دهان شخصیت رمان سارتر جای گرفت، شاهد این مدعا بود؛ «من فکر نمی کنم، پس سبیل هستم.» پس از آن، مجموعه داستانی تحت عنوان دیوار (۱۹۳۹) را منتشر کرد که جنگ جهانی دوم شروع شد و مدتی او را از ادامه کارش بازداشت. چرا که تا قبل از جنگ، سارتر فعالیت سیاسی نداشت و فردی بود صلح جو، بی آنکه بخواهد برای صلح مبارزه کند. سارتر در زمان جنگ هم فرصت را از دست نداد و در خلال جنگ ۱۲ ساعت در روز می نوشت و در طول ۹ ماه توانست حدود ۲ هزار صفحه بنویسد و بخشی از آن را با عنوان دفترهای بلاهت جنگ چاپ کند.
    او در ۲۱ ژوئن ۱۹۴۰ اسیر و به اردوگاهی در آلمان منتقل شد. در زندان به انسان گرایی فکر کرد و شب ها برای زندانیان داستان می گفت و حتی نمایشنامه هایی را هم در زندان اجرا کرد.
    در سال ۱۹۴۱ از زندان آزاد شد، اما زندان جرقه یی در ذهن او زده و زندگی او را تغییر داد. این بار تعهد تازه یی که در وجودش شکل گرفته بود، باعث شد به پاریس بازگردد و با دوستان خود از جمله مرلوپونتی جنبش مقاومتی را به نام جنبش «سوسیالیسم و آزادی» تشکیل دهد. با وجود انتقادهای بسیار، برای گسترش جنبش به خارج از پاریس و جذب نویسندگان و منتقدان مشهور دیگر، به شهرستان ها رفت. اما با دستگیری دو تن از دوستانش این جنبش منحل شد.
    سارتر تصمیم گرفت با قلمش به مقاومت ادامه دهد. در سال ۱۹۴۳ نمایشنامه «مگس ها» را که در راستای اهداف مقاومت نوشته بود، روی صحنه برد. همان سال با انتشار کتاب «هستی و نیستی» با پیروی از اندیشه های هایدگر پایه های نظام فکری خود را مشخص و اعلام کرد. دو سال بعد، نمایشنامه یی با عنوان «دربسته» نوشت که موفقیت بسیاری برایش به ارمغان آورد. سارتر پس از نوشتن نمایشنامه های جهت دارش به عنوان روشنفکری فعال از نظر سیاسی شناخته شد. سارتر از طرفداران سرسخت کمونیسم بود، البته هرگز به طور رسمی به عضویت حزب کمونیست درنیامد. او بیشتر عمر خویش را صرف پرداختن به ایده های اگزیستانسیالیستی اش کرد.
    سارتر معتقد بود که انسان باید خود سرنوشت خود را تعیین کند. او همچنین، مطابق با اصول کمونیسم، باور داشت که نیروهای اقتصادی- اجتماعی جامعه که از کنترل انسان خارج هستند، نقشی حیاتی در تعیین مسیر زندگی اشخاص دارند. در سال ۱۹۶۴ سارتر برنده جایزه نوبل ادبیات شد، اما آن را نپذیرفت. از آثار شاخص او می توان به «کلمات»، «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر»، «دست های آلوده»، «راه های آزادی»، «سن عقل» و «دل مردگی» اشاره کرد. سارتر در سال ۱۹۸۰ از دنیا رفت. در روز ۱۹ آوریل سال هشتاد، ده ها هزار نفر که بیشتر آنها را جوانان تشکیل می دادند، تابوت او را تا گورستان مونپارناس همراهی کردند که به گفته ژولین گراک «این امر پس از دوران رمانتیک در دنیای ادبیات بی سابقه بوده است.»
    پس از مرگ سارتر، سیمون دوبوار نیز کتابی با نام مراسم وداع در مورد مرگ وی نوشت.





    نقل قول هایی که از دوران کودکی سارتر در این نوشته آمده، از کتاب کلمات سارتر ترجمه ناهید فروغان وام گرفته شده است.
    سمیه نوروزی


    روزنامه اعتماد

  7. #107
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    با تشکر از داش اشکی برای تنظیم فهرست

    001- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    002- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    003- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] =======به اضافه کتاب بیگـــــــانه
    004- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    005- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    006- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    007- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    008- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    009- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    010- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    011- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    012- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    013- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    014- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    015- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    016- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    017- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    018- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    019- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    020- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    021- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    022- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    023- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    024- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    025- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    026- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    027- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    028- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    029- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    030- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    031- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    032- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    033- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    034- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    035- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    036- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    037- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    038- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    039- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    040- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    041- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    042- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    043- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    044- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    045- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    046- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    047- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    048- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    049- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    050- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    051- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    052- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    053- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    054- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    055- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    056- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    057- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    058- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    059- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    060- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    061- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    062- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    063- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    064- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    065- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    066- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    067- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    068- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    069- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    070- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    071- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    072- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    073- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    074- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    075- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    076- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    077- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    078- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    079- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    080- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    081- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    082- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    083- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    084- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    085- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    86- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    087- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    088- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    089- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    090- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    091- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    092- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    093- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    094- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    095- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    096- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    097- [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  8. #108
    پروفشنال Mahdi_Shadi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    621

    پيش فرض

    چرا تو این تاپیک چیزی از « آنا گاوالدا » ننوشتید؟
    اونم بعد از کتاب فوق العاده اش به اسم « دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد »

  9. #109
    اگه نباشه جاش خالی می مونه N.P.L's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    پست ها
    376

    پيش فرض آنا گاوالدا

    چرا تو این تاپیک چیزی از « آنا گاوالدا » ننوشتید؟
    اونم بعد از کتاب فوق العاده اش به اسم « دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد »

    آنا گاوالدا دارای دیپلم ادبیات مدرن از دانشگاه سوربون فرانسه می باشد. برای روزنامه "ژورنال دو دیمانش" کار کرده است. اورا بعنوان بهترین نویسنده رمانهای عشقی می شناسند. دو فرزند دارد. "می خواهم کسی جایی منتظرم باشد" نام اولین مجموعه داستانهای کوتاه اوست که با پیروزی همراه بود و جایزه RTL را از آن او کرد. پس از آن "35 کیلو عشق" را نوشت که رمانی است برای گروه سنی نوجوان و (Ensemble, c'est tout) نام رمان دیگر گاوالداست که در هر دوی آنها عشق تم اصلی کار است.

    در مورد این بانوی نویسنده اگر اطلاعات تازه ای بدست آوردم اضافه می کنم.

  10. #110
    پروفشنال Mahdi_Shadi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    621

    پيش فرض

    wowwwwwwww
    مرسی بابت مطلبی که گذاشتی...
    امیدوارم دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد رو خونده باشی....!چون واقعاً قشنگه

صفحه 11 از 11 اولاول ... 7891011

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •