دیوان شهریار دو جلدیست و قیمتش هم شانزده هزار تومان استنوشته شده توسط ramin1988 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1402 صفحه و 1384 شعر فارسی از او
دیوان شهریار دو جلدیست و قیمتش هم شانزده هزار تومان استنوشته شده توسط ramin1988 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1402 صفحه و 1384 شعر فارسی از او
بو سریالین فقط بیر ایشکالی وار
اودا بودیر که شهریار هر قسمتین یاریسینی گله شعر اوخیا.
هه هه اذری گفتم هاا.
ولی خیلی واسم جالب بود که 6 سال رفت مشهد و اصلا نرفت به بابا مریضش سر بزنه ...!!!!!!
2 : نکته دیگه اینکه 6 سال رفت مشهد و یه سکانس هم از اونجا نشون نداد .....!!!!!! یعنی تو این 6 سال هیچ اتفاقی واسه شهریار نیوفتاد .....!!!!!!؟؟؟؟؟؟
به نظر من به این سریال به چشم یه داستان نگاه کنم خیلی بهتره تا به چشم یه زندگی نامه
دوستان زیاد جدی نگیرین
به نظر من كه فيلمش چيزي بيش از يه فاجعه نيست !!!
میشه بیشتر توضیح بدی ؟نوشته شده توسط farshad_4017 [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در قسمت اخير يه نكته جالبي بود ؛
وقتي شهريار براي استخدام به بانك رفت و معلوم شد بانك مذكور «كشاورزي» بوده
در همين فرصت سيما سريال رو برا پيام بازرگاني قطع كرد
اتفاقا اولين تيزر تبليغاتي مربوط به تبليغ بانك كشاورزي بود
جالبتر اينكه شهريار ورژن بانك كشاورزي رو در حال خطاطي ديديم كه يه شعري ميگه تو مايه هاي اينكه بانك كشاورزي منو شهريار كرد ....
جداً راست میگید؟نوشته شده توسط Morteza4SN [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من می گم این فیلم خیلی اغراق توش شده ها
آخه زیاد با عقل جور در نمی یاد.
سلامنوشته شده توسط Morteza4SN [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين جوري نبود كه، يه شعري بود با اين مضمون:
شكر دارم كه اگر خدمت بانكي كردم
همه در بانك كشاورزي بود
ضمنا اين تبليغ رو قبل از شروع سريال هم گذاشت.
والسلام
دتی است که هر جمعه شبها شاهد پخش سریال " شهریار " به کارگردانی "کمال تبریزی " هستیم. به نظر میرسد وی سعی نموده است تا به نحو مطلوبی گو شههایی از زندگی این شاعر پر آواز ایرانی را به تصویر بکشد.
اما برخی بر گوشههایی از سریال خرده گرفتند. از جمله دختر " ملک الشعرای بهار " که معتقداست: " در این سریال زندگی پدرش پیش از حد اشرافی توصیف شده است و درجایی وی را با ماشین نشان میدهند در صورتیکه وی دارای این وسیله نبوده است. همچنین وی معتقد درتصویر کشیده شدن شخصیت پدرش هیچ گونه تحقیقی از خانواده آنها صورت نگر فته و" ایرج میرزا " گمنام تر از شهریار به تصویر در آمده در صورتیکه او مشهور تر بوده است. "
همچنین " عبد الله کوثری " نیز معتقدمی باشد: "که شهریار متولد سال هزارو دویست و هشتادو پنج شمسی است او در زمان وقوع ماجراهایی که در چند قسمت روی میدهد یعنی نشستن رضا شاه به سال هزارو سیصد پنج شمسی هنوز پای به بیست سالگی ننهاده بود. اما در سریال چهره ایی از شهریار میبینیم که دست کم بیست و چند ساله است.
این مساله به خودی خود یعنی در صورتیکه همه ماجرا به شخص او مربوط میشد ایراد نداشت ولی شهریار با شاعرانی چون بهار متولد هزارو دویست شصت شمسی، ایرج متولد هزارو دویست و پنجاه دو شمسی ، عشقی متولد هزارو دویست و هفتاد و دو شمسی و عارف متولد هزارو دویست و شصت و یک شمسی ارتباط داشته است، که برای تما شاگران آگاه به تاریخ این دوره قابل قبول نمیباشد.
شهر یار را میبینیم که در مجلس بهار بر راس مینشیند و شاعر مشهور مشرو طه وی را به بزرگ و کو چک برتری میدهد. بهار در این روزها که همزمان با مبارزه اقلیت مجلس از جمله خود او با رضا خان سر دار سپه میباشد، دارای سن کمتری بو ده است.
علاو ه بر این هنوز از عمامه و عبا استفاده مینموده تا سال هزارو سیصدو شش شمسی که جامه دیگری بر تن میکند. . لقب " ملک الشعرای بهار " را در پی آزمون معروفی از آستا ن قدس رضوی در یافت میکند و این اسم ربطی به در بار ندارد.
شهریار شانزده، هفده ساله در کنار ایرج پنجاه ساله مینشیند و بر خلاف عرف روزگار که خوب یا بد احترام به بزرگ را واجب میدانست با صراحت تمام شعر او را میکوبد و مو عظه اش میکند تا از او ادب بیاموزد و دامن شعر را به کلمههای نا شایست آلوده نکند.
و ایرج هم اگرچه اخم و تخم نشان میدهد ولی سر انجام حرف او را برجان میخرد و برای اصلاح شعرش از او نخسه ایی میخواهد. در این فرصت کوتاه دفاع از ایرج و شعرش نیست بلکه عدم تناسب این صحنه با واقعیت را یا د آور میشوم.
همه جا سخن از شعر شهریار است و و آوازه اش تمام تهران را پر کرده است. اما اگر تماشاگر کمی کنجکاو باشد و بخواهد آنچه را دیده به آزمون بگذارد، وقتی به سراغ دیوان شعر شاعران برود در کمال تعجب میبیند که نه در دیوان عشقی و نه در دیوان عارف و نه در دیوان ایرج نامی از شهریار، مقام یا شاعری سرشناس و دوستیش برده نشده است.
ولی در دیوان بهار تنها یک بار نام شهر یار آمده است و آن در مستزادی میباشد که بهار در سال هزارو سیصد ونه شمسی در پاسخ به شعری از صادق سرمد در باره وضع شعر معاصر از دیدگاه خود سروده
دیگری پژ مان درگیر شهر یار هر دو لیکن کند کار
طبیعی میباشد شاعران پا به سن گذاشته آن دوران که هریک برای خودآوازه ایی دارند این جوانان نو سال را نشناسند و نامی از آنها نبرند. ولی این از خود شعر شهریار نمیکاهد. . چنان که میبینیم در سال هزارو سیصد و نه شمسی که شهریار سری میان سرها در میآورد بهار از او به ستایش یاد میکند. اما این لغزش کارگردان است که در واقع به تکریم و تجلیل نابه جای شهریار میانجامد. هنر شهریار که البته هنر کسی نیست ای است که زبان مردم کوچه و خیابان را به غزل راه داده و شعرهای صمیمانه و پر شوری سروده است.
ودر زمینه زبان آذربایجانی نیز برخی آثار جاودان چون حیدر بابا از او باقی خواهد ماند.
در قسمتی از سریال عارف پیش شهریار اعتراف میکند در جوانی عاشق دختری میشود. ولی او دوستدار جوان دیگری بوده ولی وی با یاری دوستان صاحب نفوذ خود این دختر را به چنگ میآورد و چند ماه بعد طلاقش میدهد.
ولی این روایت متضاد ماجراهای درد ناکی که بر عارف رفته است. در واقع ان کس که در کار عشق و فساد اعیان و اشراف به مبارزه بر خاست عارف بود. او این قسمت از زندگی خود را با نثری شیرین شرح داده و در دیوانش به چاپ رسانده است. مشخص نیست کارگردان از چه ماخذی استفاده کرده است.
عارف از زمانی که هنوز در قزوین میزیست و به تهران نیامده بود دل به دختری میبندد و میکوشد با وساطت خواهر و سایر بستگانش ان دختر را به عقد خود در اورد. اما در این دوران این جوان بیست و چند ساله آوازه ایی به هنرمندی دارد و ارث پدری را صرف عیش و مطرب و مستی میکرده است و اهی در بساط ندارد. و از سوی دیگر خانواده سنتی و متمول دختر او را مردی شایسته نمیدانند و حتی پدر دختر پیغام میدهد که جنازه دختر خود را به دوش چنین جوان ولگردی نخواهم گذاشت. عارف که چنین میبیند به دختر پیغام میدهد که به راستی مرا دوست داری بیا و پنهان به عقد من درآی .
دختر هم که در این مدت دل به شاعر جوان بسته و بر خلاف متن سریال دوستدار دیگری نیست چنین میکند. خانواده دختر از این ماجرا باخبر و دختر را به روستایی در ده فرسخی قزوین میبرند. شاعر دل شکسته از بیم ازار خانواده عروس از قزوین میگذرد و زمانی در رشت اقامت میگزیند و سپس به تهران میرود در تهران میان جوانان در بار محبوبیتی کسب و حتی به حضور مظفر الدین شاه میرسد.
شاه صدایش را میپسندد و بر آن میشود که او را در سلک خدمه خاص در بار که شرح حال آن را باید از زبان خود عارف بشنویم در اورد .
ولی این جوان مغرور عاصی که سر پیش هیچ کس خم نکرده از ترس این بی آبرویی شبانه از تهران میگریزد و به قزوین میرود. و در آنجا بعد از مدتی تلاش بی حاصل برای رسیدن به معشوق خود سر انجام در اوج دل شکستگی و نومیدی دختر را طلاق میدهد.
پس از چندی که فضای قزوین را خفقان آور مییابد به تهران بر میگردد. مدت زمانی را در تهران به تلخکامی میگذراند تا اینکه یک شب به همراه گروهی از جوانان خوش گذران و اهل دل که ثروت و مکنتی هم دارند شبی عجیب را در باغی در گلندوک به صبح میرساند ودر آنجا همه فریادهای حبس شده در سینه را در آواز داوودی خود رها میکند آنچنان که دل از مردو زن میبرد. در این جمع دختری رقاصه در کمال زیبایی به عارف دل میبندد این دختر به گناه زیبایی بازیچه دست جوانان هوسران و پولدار تهران بود.
او دیگر از این زندگی بی ثبات خود به تنگ آمده پس با صلاحدید عارف به قزوین میرود که در آنجا خواهری دارد که به صیغه یکی از اعیان شهر به نام حاج میرزا مسعود است.
این مرد چون چشمش به دختر میافتد طمع در او میبندد و وی را در خانه یکی از اتباع خود مینشاند و گاه بی گاه برای عیاشی سری هم به آنجا میزند. عارف دل سوخته که به هوای یار به قزوین آمده بار دیگر همه آرزوهایش را نقش بر آ ب میبیند بعد از یکی دو دیدار پنهان حاج مسعود از ماجرا باخبر میشود، دو دختر را به قلعه خود برده و حبس میکند.
در آنجا دو خواهر رو در روی او میایستند و خواستار آزادی خود از آن محبس میشوند و زبان به پرخاش میگشایند آن مرد هم که عادت به شنیدن حرف مخالفان ندارد یکی از دو خواهر را با قمه تکه تکه میکند و در گلوی دیگری شال ابریشمی میاندازد و خفه اش میکند. سپس جنازه هر دو را به دست نوکرانش میدهد تا در چاه کهنه حمامی بیندازند.
این ماجرای درد ناک را که عارف خود آن را " قصه پر غصه " یا " رمان حقیقی " نامید تاثیری بس تلخ بر روح لطیف ودر عین حال سرکش شاعر مینهد و نفرت او از هرچه اعیان و اشراف است تا دم مرگ در دلش مینشیند. "
اما " اردشیر رستمی " بازیگر نقش شهریار هم میگوید: " او جزئیات بیشتری از آنچه که بینندگان در سریال میبینند میداند. ولی نمیشود همه چیز را گفت و نشان داد. شما در این سریال روایت من و کمال تبریزی را از شهریار میبینید. دست ما آنقدر باز نبود. در نهایت ما نمیتوانستیم روایتی غیر از خود شهریار داشته باشیم ما تا یک حدودی میتوانستیم روایت خو دمان را بیرون بکشیم. در نهایت خود شهریار است که باید حرف خودش را بزند.
همچنین او در جواب پرسش یکی از خبر نگاران که میپرسد: " آیا فیلنامه ایی که در اختیار شما گذاشته شده بود با چیزهایی که شما از شهریار میدانستید و خوانده بودید مطابقت داشت ؟
پاسخ میدهد: " بله، البته چندان اساسی نبودند . جاهاییکه بحثهای قومیتی پیش میآمد را حذف کردم. "
و و در پایان هم باید نوشت: " ساخت این سریال و تلاش برای به تصویر کشیدن زندگی پر ماجرای یکی از شاعران پر آ وازه ایرانی که بعضی کشورهای تر ک زبان اورا با دلیلهای واهی متعلق به مرز و بوم خودشان میدانند گام مفیدی است در جهت دفاع از میراث داران فرهنگی کشورمان ایران و حقانیت به جای ما !
و امیدمی باشد این تلاش و ساخت سریالها یی در رابطه با سایر شخصیتهای فر هنگی، ملی، مذهبی، و علمی ایران به همت دست اند ر کاران همه رسانههای کشور با بهترین کیفیت و کمیت افزایش یابد ودر سایر کشورها دیگر نیز به نمایش گذاشته شوند تا همه جهانیان با تاریخ، فرهنگ و مذهب ما ایرانیان به صورت دقیق و به درستی آ گاهی یابند چراکه بسیاری از رسانههای غربی و غیر آن همواره در جهت تخریب فرهنگ این مرزوبوم ایران گام نهاد ه اند تا بدین وسیله به هدفهای شوم خودبرسند و با شیوه استعماری جدید یعنی نابودی فرهنگ کشورها آنها را به اسارت خویش درآورند.
آفتاب
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)