دكتر غلامحسين ساعدي، روانپزشك، داستاننويس و نمايشنامهنويس ايراني در دي ماه سال هزار و سيصد و چهارده در شهر تبريزبه دنيا آمد. او دومين فرزند خانوادة فقير كارمند اداره دارايي تبريز بود. غلامحسين تحصيلات ابتدايي را در دبستان «بدر» و دورةمتوسطه را در دبيرستانهاي «منصور» و «حكمت» به پايان رساند و در همين دوران دست به اولين تجربههاي ادبي خود زد كه حاصلآن چند داستان كوتاه بود. اگرچه كمتر اتفاق ميافتاد كه نوشتههاي خود را به دوستان و نزديكانش نشان دهد، اما بالاخره بر اثرتشويق دوستان و اصرار آنها چند داستان كوتاه خود را براي هفتهنامه «دانشآموز» كه در سال هزار و سيصد و سي در تهران منتشرميشد، فرستاد كه به تدريج در آن هفته نامه به چاپ رسيد. سپس داستان بلندي به نام «از پا نيفتادهها» براي مجله «كبوتر صلح»فرستاد كه بخشي از آن در مجلة مذكور چاپ شد و مورد نقد و بررسي قرار گرفت.
اولين تجربههاي ادبي ساعدي همزمان با آغاز جواني او و مصادف با سالهاي سي و اوجگيري ملي شدن نفت بود. غلامحسين درحاليكه در آنروزها شانزده سال بيشتر نداشت شاهد جوش و خروش و تحول مهمي در ميهن خويش بود. او كه هيجان مردم را ميديدنميتوانست بيكار نشسته و نظارهگر وقايع باشد. از همين رو برغم سن اندكش پا به عرصه فعاليتهاي سياسي نهاد و در شكلگيريحركات سياسي دانشآموزان و دانشجويان تبريز نقش فعالي بر عهده گرفت و در مدت كوتاهي سخنران اغلب گردهماييها واجتماعات سياسي شد و در اين راه پرخطر بارها تحت تعقيب مأمورين پليس و ضرب و شتم آنها قرار گرفت. اگرچه اين سالها،سالهاي سياست و مبارزه بود، و غلامحسين يكي از فعالين پرشور اين ميدان به شمار ميآمد، اما سياست نيز قادر نبود فعاليت ادبي اورا متوقف كند و در ادامه فعاليت ادبي خود مسئوليت سه روزنامه محلي «فرياد»، «صعود» و «جوانان آذربايجان» را كه قبل از سال سيو دو انتشار مييافتند، پذيرفت و در راه انتشار آنها تلاش بسيار كرد. هرچند كودتاي بيست و هشتم مرداد ماه سال سي و دو كه ترور(آريانس آرزومانيان) صاحب امتياز روزنامه «صعود» و توقيف هر سه نشريه را در پي داشت اولين تجربه كار مطبوعاتي او را بهتعطيلي كشاند اما كار با توقيف انتشار روزنامهها پايان نيافت و پليس در سحرگاه يك روز تابستان به خانه وي ريخت و غلامحسينو بنده را دستگير و به زندان شهرباني منتقل كرد. ساعدي چند ماه را در زندان بسر برد و پس از آن با وساطت و ضمانت اولياءدبيرستان آزاد شد و به خانه بازگشت. اما پروندههايي كه در آن روزها براي ساعدي گشودند تا پايان عمرش هرگز بسته نشد...
غلامحسين در سال سي و چهار به دانشكدة پزشكي دانشگاه تبريز راه يافت. او در طول دوران تحصيل در اين دانشگاه بارها و بارهابه اتهام رهبري حركات سياسي دانشجويان تحت تعقيب و بازجويي و آزار مأمورين سازمان امنيت قرار گرفت. اما هيچ يك از اينتنگناها قادر به مهار ساعدي نبودند.
فعاليت ادبي ساعدي در دوران تحصيلات دانشگاهي شكل منسجمتري بخود گرفت. او كه قبلاً داستان «خانههاي شهر ري» و داستان«پيگماليون» و نمايشنامهاي به همين نام و بر اساس همين داستان را در تبريز بچاپ رسانده بود در سال سي و پنج داستان كوتاهيبنام «مرغ انجير» نوشت كه مجلة سخن اقدام به چاپ آن كرد. سپس در سال سي و شش نمايشنامه تك پردهاي ليلاجها را در مجلةسخن به چاپ رساند و در سال سي و هفت مجلة صدف به چاپ، تك پردهاي ديگر از او به نامهاي «قاصدها» و «شبان فريبك» اقدامكرد. سال سي و هفت مقارن با انتشار اولين نمايشنامه چند پردهاي ساعدي بود، اين نمايشنامه كه «كاربافكها» در سنگر نام دارد و درسه پرده نوشته شده است، در سال چهل، نسخههاي چاپ شدة نمايشنامة سه پردهاي (در تبريز) «كلاته گل» در چاپخانه توقيف شدندو به تاراج رفتند، اما نسخه دستنويس آن در تهران به همت من و فرج صبا به گونهاي مخفيانه چاپ و پخش شد.
اين واقعه مقارن با خاتمه تحصيلات دانشگاهي ساعدي بود، ساعدي در سال چهل پاياننامه تحصيلي خود را تحت عنوان «عللاجتماعي پسيگونوروزها در آذربايجان» به دانشكده ارائه داد. اما اين پايان نامه به علت طرح پارهاي ناهنجاريهاي اجتماعي كه به نظرساعدي ريشه اساسي بيماريهاي رواني بودند، ابتدا مردود شناخته شد. اما عاقبت با اكراه شديد مسئولين دانشگاه مورد پذيرش قرارگرفت و ساعدي به دنبال اخذ درجه دكتري براي گذراندن خدمت سربازي راهي تهران گشت اما از آنجا كه پرونده سياسي پاك ومنزهي نداشت!!! از دريافت درجه افسري محروم شد و با عنوان سرباز صفر دو سال خدمت سربازيش را در بهداري پادگان سلطنتآباد به پايان رساند.
آشنايي ساعدي با نويسندگان و اديبان معاصر ايران از همين زمان آغاز شد. پرويز خانلري، جلال آل احمد، احمد شاملو، رضابراهني، م.آزاد. جمال ميرصادقي و محمود اعتمادزاده (م. به آذين) و اسماعيل شاهرودي از جمله اولين نويسندگان و شاعراني هستندكه ساعدي با آنها آشنا گرديد. همچنين گشايش مطب شبانهروزي كه ساعدي آنرا به اتفاق همديگر داير كرده بوديم محصول هميندوران است. خاصه آنكه اين مطب به پايگاهي براي روشنفكران آن روزگار تبديل شده بود.
ساعدي كه در اواخر سال چهل نمايشنامه «بامها و زيربامها» را نوشته بود و در سال چهل و يك نمايشنامه تكپردهاي «عروسي» را بهچاپ رسانده بود و در سال چهل و دو از به چاپ رساندن «ده لالبازي» فارق شده بود در سال چهل و چهار نمايشنامه «چوب بهدستهاي ورزيل» را به عنوان يك نمايشنامهنويس سياسي مطرح كرد. او در ادامه اين راه نمايشنامه دو پردهاي «آي بيكلاه، اي با كلاه»را در سال چهل و شش، دو تك پردهاي «ديكته و زاويه» را در سال چهل و هفت نمايشنامه، سه پردهاي «پرواربندان» در سال چهل وهشت، نمايشنامههاي دو پردهاي «جانشين» و سه پردهاي «واي بر مغلوب» را در سال چهل و نه، نمايشنامه «بهترين باباي دنيا» ونمايشنامه «چشم در برابر چشم» را در سال پنجاه و مجموعهاي از پنج نمايشنامه به نام «خانه روشني» و نمايشنامه «تشنة انتقام» را درسال پنجاه و يك و مجموعة پنج نمايشنامه از انقلاب مشروطيت، را در سال پنجاه و سه آماده چاپ و اجرا كرد.
ساعدي اين آثار را زماني بوجود آورد كه به دنبال به پايان رساندن خدمت سربازي مدت پنج سال جهت طي كردن دوره تخصصيبيماريهاي رواني در بيمارستان روزبه كار كرد. اما به دليل حساسيت زيادي كه ساعدي در مورد زمينه اجتماعي پيدايش بيماريهايرواني از خود نشان ميداد از ادامة كار و فعاليت او ممانعت به عمل آوردند. اما اين اشكال تراشيها نتوانستند در كار او خللي ايجادكنند و ساعدي همچنان به عنوان يك روانپزشك و نويسنده به تلاشهاي خويش ادامه داد.
غلامحسين ساعدي در خلال نوشتن آثار نمايشي خود در عرصه داستان و رمان نيز تلاش گستردهاي داشت. «عزاداران بيل»،«شبنشيني با شكوه»، «گور و گهواره»، «ترس و لرز»، «توپ»، دنديل» و... آثاري هستند كه در اين زمينه از او به چاپ رسيدهاند. درهمين سالها فيلمنامههاي «گاو» را براساس قصهاي از عزاداران بيل، آرامش در حضور ديگران... «دايره مينا» را بر اساس داستانآشغالدوني از مجموعه داستاني گور و گهواره و فيلمنامه «ما نميشنويم» را به نگارش درآورد. در اين سالها وي به سفرهاي دور ودرازي دست زد كه حاصل اين سفرها چند تك نگاري است: (ايلخچي)، (خياو يا مشكين شهر)، (اهل هوا) از جمله تك نگاريهاييهستند كه ساعدي موفق به چاپ آنها شد. تك نگاري (قرهداغ) اجازه انتشار نيافت و تك نگاري (ساوجبلاغ) كه همچنان ناقص باقيمانده است.