برگخوار سفيد پسته ( رائوي پسته)
برگخوار سفيد پسته ( رائوي پسته)
Ocneria terebinthina
(Lep: Lymantriidae)
زيستشناسي
اين آفت در جنگلهاي بنه منطقه فيروزآباد در استان فارس داراي سه نسل در سال ميباشد. اوج پرواز نسلها به ترتيب در اواسط خرداد، اوايل مرداد و اواسط شهريورماه صورت ميگيرد. اين آفت تقريباً طي 45 روز دوره زندگي خود را تكميل مينمايد. زمستان گذراني به صورت لاروهاي سنين مختلف كه عمدتاً سنين 2، 3 و 4 را شامل ميشود در زير پوستك درختان بنه و ساير درختان ميزبان صورت ميگيرد. لارو زمستان گذران فاقد دياپوز حقيقي است. اين لاروها به طور متوسط 5 تا 6 ماه در محل زمستان گذراني باقي ميمانند و از اواخر فروردين ماه محل زمستانگذارني را ترك ميكنند. لاروهاي سن 1 و 3 با تغذيه از پارانشيم برگ آنرا به شكل توري درميآورند. اما در سنين بالاتر برگها را به طور كامل مورد تغذيه قرار ميدهند. لاروها پس از تكميل تغذيه در سطح زيرين برگ درختان ميزبان و يا در محل انشعاب شاخهها به شفيره تبديل ميشوند و پس از طي دوره شفيرگي حشره كامل ظاهر ميگردد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کنترل:
1ـ دشمنان طبيعي
زنبور پارازيتوئيد شفيره Brachymeria intermedia (Hym.: Chalcididae)
زنبور پارازيتوئيد تخم Ooeneyrtus masii (Hym.: Encyridae)
2ـ استفاده از باكتري Baoilius thuringiensis kurstaki به نسبت 1.5 تا 3 در هزار
3ـ مبارزه شيميايي با سموم زولون به نسبت 2 تا 2.5 در هزار يا ديازينون به نسبت 1 تا 1.5 در هزار
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پروانه ميوهخوار پسته (كرم مغزخوار)
پروانه ميوهخوار پسته (كرم مغزخوار)
Reourvaria pistacieola
(Lop: Gelechiidae)
اين آفت در اكثر مناطق پسته كاري كشور انتشار دارد و غالباً بر روي درختان مسن يافت ميشود.
زيستشناسي
زمستان را به صورت لارو كامل و به حالت دياپوز داخل پيلههاي نازك سفيد كثيف و در حفرههايي كه لاروها در زير پوست درخت تهيه ميكنند ميگذرانند. اين لاروها در شرايط آب و هوايي رفسنجان در اواخر اسفند تبديل به شفيره شده و حشرات كامل حدوداً دو هفته بعد از شفيره خارج ميگردند.
ظهور حشرات كامل در اواسط فروردين و همزمان با تورم جوانهها بوده كه پس از جفتگيري به صورت انفرادي بر روي گلها و ميوههاي تازه تشكيل شده تخمريزي مينمايند. تخمها حدوداً دو هفته بعد باز شده و لاروهاي سن اول كوچك و شيري رنگ به داخل ميوههاي تازه تشكيل شده نفوذ نموده و از جنين ميوه تغذيه مينمايند. ميوههاي آلوده در اين مرحله تا قبل از سخت شدن پوست استخواني در اثر تغذيه لاروها سياه شده، خشكيده و در نهايت ميريزند. اين مرحله از خسارت اصطلاحاً داغوي پسته ناميده ميشود. لاروها پس از خوردن محتويات ميوه آن را سوراخ نموده و خارج ميشوند و سپس وارد ميوه بعدي ميگردند. در اين مرحله هر لارو قادر است تا 8 ميوه را از بين ببرد. طول دوره لاروي نسل اول 35 تا 40 روز بوده و لاروهاي سن آخر به سمت تنه درختان رفته و در ارتفاع 0.5 تا 1.5 متري و در زير پوستك تنه پيله ساخته و به شفيره تبديل ميشوند.
شروع نسل دوم از اواخر تير تا اوايل مرداد بوده و لاروهاي اين نسل پوست سبز ميوهها را سوراخ و از سطح داخلي پوست سبز تغذيه مينمايند و يا از محل شكاف خوردن پوست استخواني (محل خندان شدن پسته) وارد ميوهها شده و از مغز ميوهها تغذيه مينمايند. تغذيه لاروها در اين مرحله از مغز ميوهها، قسمت داخلي پوست سبز پسته و بر جا ماندن فضولات لاروي بر روي پوست استخواني باعث ايجاد لكههاي تيره رنگ بر روي پوست استخواني شده كه سبب كاهش مرغوبيت و بازار پسندي پستهها ميگردد. همچنين سوراخ ايجاد شده توسط لاروها ميتواند راه نفوذي براي قارچهاي مولد فلاتوكسين بوده و موجب آلودگي ميوهها به افلاتوكسين گردد. بستههاي آفت زده در نسل دوم را در رفسنجان اصطلاحاً چربو ميگويند.
لاروهاي نسل دوم پس از كامل شدن به سمت تنه درختان حركت كرده و در زير پوستك تنه و در داخل حجرههاي لاروي به زمستان گذراني ميپردازند.
کنترل:
1ـ مبارزه شيميايي:
جهت مبارزه ميتوان از حشره كشهاي تيوديكارب (لاروين)، آميتراز (مايتاك) يا متاسيستوكس به نسبت 1:5 در هزار همزمان با ريزش حدود دو سوم گلها در اواخر فروردين ماه يا اوايل ارديبهشت ماه با توجه به شرايط آب و هوايي استفاده نمود.
2ـ استفاده از فرومون: ميتوان 2 تا 3 عدد حشره ماده را در داخل يك محفظه شيشهاي يا پلاستيكي كه دو سر آن سوراخ بوده و با پارچه توري پوشانده شده است قرار دارد. سپس ظرف حاوي پروانههاي ماده را در ارتفاع 5 تا 10 سانتيمتري يك سيني محتوي آب و چند قطره روغن ولك آويزان نمود. پروانههاي نر در اين روش به بوي مترشحه از پروانههاي ماده جلب شده و در داخل سيني محتوي آب افتاده و از بين ميروند.
3- استفاده از نوار مقوائی دور تنه درخت در کاهش جمعیت آفت موثر است
مديريت اصلاح رفتار و پرورش حشرات
از سال 1960 به بعد بيشتر فعاليت محققين روي اثر بخشي و ايمني حشره كشها متمركز شده است و هدف كشف و اصلاح تركيباتي بود كه روي نمونه هاي انتخابي ما بدون به مخاطره انداختن و تصادفي كردن نتايج حاصله آسيبي به ارگانيسم هدف در محيط نزند .در اين كاوش تركيبات جديد حشره كشها، محققين را با راههاي جديد بر هم زدن زندگي عادي و معمولي حشرات به شدت درگير مي كند .به طور قراردادي و عرفاً اكثر حشره كشها روي سيستم عصبي حشرات تاثير مي گذارد كه عملكرد مشابهي روي ما و ساير حيوانات دارد.
مهمترين پيشرفت در تكنولوژي شيميايي در سه دهه گذشته كشف و شناسايي تركيبات مواد شيميايي است كه رشد و پرورش ورفتار حشرات را اصلاح مي كند اين تركيبات نه قبلاً شناسايي ونه تشخيص داده شده بودند با اينكه عوامل شيميايي روي سيستم حشرات خون گرم متفاوتند،آنهامعتقدند كه اين روش سالم ترين شيوه مي باشد .
تجزيه و تحليل عادي توسعه :
اين مواد شيميايي كه گفته شد در رشد طبيعي و پرورش حشرات كما بيش اميدوار كننده بود كه آنها را IGRS يا تنظيم كنندگان رشد حشرات يا PGRS تنظيم كنندگان رشد گياهان نام دارند كه اولين مرحله اثر آنها روي قدرت تحمل و دومين مرحله اثرآنها به هم زدن توازن ثبات مي باشد.GRS ها زماني موثر ند كه حشرات نارس و نابالغ در دسترس باشند .
IGRS عمدتاً با به هم زدن فعاليت هاي حشرات و سيستم غدد درون ريز روي آنها اثر مي گذارند.
عملكرد اساسي هورمونهاي رشد: ترشح هورمونها از غدد درون ريز شامل پيله تنيدن و دگر ديسي مي شود
هورمونهاي اصلي و بنيادي جهت جريان دگرديسي: هورمون مغز، پوست اندازي وجواني مي باشد. كه سلولهاي عصبي ترشحي مغز Neurose Secretory در عقب مغز حشرات ترشحات مغزي را شامل كه ديگر سيستم هورموني را تحريك مي كند.
وقتي هورمون مغز در خون ايجاد شد غدد پيش قفسه سينه را تحريك به هورمون پوست اندازي مي كند، در نتيجه پيله توليد مي شود. شكل بدن حشرات پس از بيرون آمدن از پيله به هورمون جواني و تركيبات آن در حشرات بستگي دارد . همراه با دگرگيسي تدريجي حشرات ، ترشح هورمون جواني كاهش مي يابد كه نتيجتاًحشره كامل مي شود .
در دگرديسي و عملكرد اندام تناسلي هورمونهاي جواني مي توانند تاثير بسيار مهمي روي دياپوز، رفتار و ارتباطات داشته باشند و در اين خاطر همان ترشح فرمون است.
تغييرو تبديلهاي آزمايشي از هورمون رشد تغيير در ميزان هورمونهاي اساسي در حشرات باعث انحراف و عدم انطباق و همچنين ناهنجاري و بد شكلي ساختار بدني آنها مي شود .
ديگر پتانسيل هاي IGRS:
در تلاش براي متعادل ساختن به هم خوردگي ميزان هورمون امكانات مختلفي وجود دارد و به طور بالقوه تجمع هورمون در خون حشرات هم مي تواند كاهش يا افزايش يابد كه باعث اختلال مي گردد. در سطح افزايش هورمون مشاهده شد كه تجزيه در بين سطوح بسيار آسانتر از تلاش براي تجزيه كردن سطوح كاهش يافته آن مي باشد .
كرم بلغور زرد رنگ با نام علمي Teneberio molitor
اگر تحت تاثير دوزهاي پايين هورمون جواني قرار بگيرد حشره غير طبيعي و داراي ويژگي هاي حالت شفيرگي در بعضي قسمت هاي بدن مي باشد پوسته شفيرگي در غير طبيعي به راحتي قابل برداشتن است در حالي كه در حشره طبيعي اينطور نيست.
IGR هاي قابل استفاده وسيله ايده آل براي مديريت آفات مي باشد . به دو دسته تقسيم مي شود .
1. آنهايي كه باعث اختلال در دگرديسي شده
2. آنهايي كه در جلد اندازي اختلال ايجاد مي كنند .
IGR هايي كه در دگرگيسي اختلال ايجاد مي كنند آنالوگهاي هورمون جواني و تقليدي هستند كه نحوه فعاليت آنها عقيم كردن يا از بين بردن حشره مي باشد . به عبارت ديگر باعث مي شود كه حشرات در مرحله نابالغي باقي بمانند.
IGR هايي كه در جلد اندازي اختلال ايجاد مي كنند شيميايي هستند كه يا مانع ساختن كتين شده يا اينكه باعث جلد اندازي بيش از موقع مي گردد كه باعث مرگ حشره مي شود.
انواع IGR
Pyriproxy fen - Kinoprene - Hydroprene –Methoprene-DioflubenZURon - Diofenolan- Buprofezin - Halofenozid-Methoxyfenozid – Hexaflumuron -Lufenuron
مثلا حشره غير طبيعي تحت تاثير ديفلوبنزورون در طول مرحله لاروي قرار گرفته است . در شفيره غير طبيعي در قسمت شكم حا لت شفيرگي دارد اما در قسمت سر و سينه داراي حالت لاروي مي باشد .
يا در لارو آرامي درم چغندر Spodoptera exigua
كه در اثر تماس با تمام ديفلو بنزورون ايجاد شده است . توليدكتين براي حشرات يك غريزه مي باشد در نتيجه فرايند جلد اندازي در اين حالت دچار اختلال شده و حشره نمي تواند از پوسته قبلي خود رها شود همچنين اين ماده شيميايي توسعه كوتيكول، در مراحل عيني تخم اختلال ايجاد مي كند و باعث تفريح نشدن تخم مي گردد.
كرم ابريشم: Bombyx mori ( silkworm )
پراكندگي :
اينگونه تنهاعضوي از خانواده بومبي سيده مي باشد اين حشره به عنوان توليد كننده ابريشم در تمامي كشورها مي باشد كه يكي از اين كشورها ايالات متحده آمريكا مي باشد .
اهميت:
فرايند توليد ابريشم توسط كرم ابريشم را سري كالچر مي گويند كه بيش از 30 قرن مي باشد كه روي آن كار مي شود. اولين بار چيني ها دانستند كه چگونه ابريشم را توليد كنند. ابريشم زماني فرم مي گيرد كه لاروكامل، به دور خود پيله اي براي تبديل به شفيرگي مي تنند در اين فرايند حداكثر 914 متراز ابريشم توسط يك لارو توليد مي شود.
براي فرايند هاي تجاري شفيرها از بين مي روند چون اگر شفيرگي كامل شود باعث شكستن ارزش فيبري ابريشم مي گردد . حداكثر سه هزار پيله براي توليد يك پوند ابريشم تجاري مورد نياز است.
ظاهر حشره :
شب پره سفيد مايل به كرم داراي خطهاي قهوهاي كم رنگ در طول بال جلو مي باشد. در بال آنها يك قوس حدود mm50 مي باشد. بدن پرمويي دارد. لارو لخت است، داراي يك شاخك مقعدي است. شفيره بزرگ، تخمها سفيد مايل به زرد و نيمه كروي.
چرخه زندگي:
شفيره ها اگراجازه داده شوند كه به شب پره تبديل شوند تغذيه نمي كنند، در طي 2 - 3 روز تبديل به حشره كامل مي شوند. در طي اين دوره شب پره 300- 500 تخم مي گذارد. كلوني ها در دماي 25 درجه باشند، لاروها در سن 6 ، 12 ، 18 روزگي جلداندازي كرده در طول دوره لاروي برگ هاي درخت توت به عنوان تغذيه براي آنها در نظر گرفته مي شود، كه هر لارو حدود gr 90 از برگ مصرف مي كنند.
استفاده از فرمونها در جذب:
صد سال قبل اين فرمونها توسط آقايbutenandt و همكارانش براي اولين بار شناسايي شد.
طبقه بندي فرمونهاي حشرات به ترتيب زير است:
1. فرمون جنسي --- pheromones: اين ماده اغلب توسط حشرات ماده براي جلب نرها به جفت گيري توليد مي شود، اما گاهي هم ممكن است توسط نرها توليد گردد، كه در lep بسيار پيشرفته است. فرمونهايي كه توسط ماده ها ترشح مي شوند، توسط شاخك حساس حشرات نر دريافت مي شوند.
2. فرمون هشدار pheromones Alarm : براي حشرات اجتماعي مثل مورچه، زنبورها به كار مي روند، باعث هشدار به حشرات در صورت خطر مي شود. به عنوان مثال شكستن نيش در بدن قرباني زنبور عسل باعث كاهش alarm ph شده و منجر به جلب ديگر زنبورها براي نيش زدن مي گردد.
3. فرمون marking - pheromones - Trail: توسط مورچه ها و موريانه ها براي نشان دادن منابع به اعضاي ديگر كلوني مي باشد.
4. فرمون تجمعي Aggregation pheromones : در جمعي از سوسكها ديده مي شود و باعث مي شود كه حشرات به دور مكان غذايي تجمع پيدا كنند. عادت هاي توليد مثلي و مكان هاي زمستان گرداني جزء اين مكانها محسوب مي شوند. جمله سوسك سبوس در حمله به درختان معروف است.
5. Epideictic pheromones: كه به آنها spacing ph هم گفته مي شوند. جزء معدود فرمونهايي هستند كه حالت دفع كنندگي دارد تا جلب كنندگي. در سوسك سبوس lepidopter ، Dipter ، hymenopter hemipter و orthoptera ديده مي شود.
فرمونهايي كه در نمونه برداري قرار مي گيرند:
استفاده از فرمونهاي جنسي يكي از قديمي ترين روشهاي نيمه شيميايي به عنوان جلب كننده ها در مديريت آفات مي باشد. در حال حاضر هم فرمون جنسي و هم تجمعي براي پيش آگاهي فعاليتهاي حشرات مورد استفاده قرار مي گيرند.
تله هاي فرموني مخصوصاً بسيار ارزشمند هستند، زيرا وقتي كه تعدادي از گونه هاي آفت پايين مي آيد از اين طريق مي توان به عدم حضور و وجود آنها پي برد. مثلاً يك نوع تله ، تله بالي است كه در پيش آگاهي lep و ديگر حشرات استفاده مي شود. حشرات توسط طعمه فرموني جلب مي شود، به قسمت پايين تله كه چسبناك مي باشد مي چسبند كه بعداً شمارش به صورت منظم انجام مي گيرد.
در پروانه ي برگ خوار نوار قرمزي Argyrotaenia velvtinana ، درشفيره و حشره كامل ولارو ديده مي شود، كه تله هاي فرموني به طور منظم براي پيش آگاهي اين گونه ها و ديگر Lep هاي آفت براي ميوه ها استفاده مي گردد.
در سوسك ژاپني Popillia japolica بوسيله تله طعمه اي فنيتيل پروپنونات ايوگنول به دام افتاده است. تله هاي فرموني و ديگر جلب كننده ها هزينه ي زيادي براي پيش آگاهي نياز ندارند. اگر چه شرح اين تله ها گاهي مشكل مي باشند .
برخي عوامل در تله هاي فرمون و بازدارندگي آنها در گرفتن حشرات دخالت دارند شامل:
1. فرموني كه جلب كننده نباشد.
2. فرموني كه در طول زمان مقدارش كم مي شود.
3. طرح تله (مثلاً رنگ)
4. مكان تله
5. دوام تله
نتيجه:
بنابراين مهم است كه ما طبيعت و امكانات ممكنه آن و استفاده از مواد شيميايي را بهتر بشناسيم.
استفاده شيميايي بر گسترش شناسايي حشرات و رفتار آنها: به انسان كمك مي كند اين مواد شيميايي اغلب چند ويژگي دارد كه از برجسته ترين آنها محيط و ايمني انسان است كه بيشتر تركيبات در اثر تحقيقات شناخته شده اند و بعضي از آنها هنوز توسعه نيافته اند.
علاوه بر آن شناخت روشهاي بهتر، ارزيابي و مديريت بهبود روشها ، درآينده توسعه خواهد يافت
جوندگان زيان آور گياهان زراعي
جوندگان به گروهي از جانوران پستاندار گفته مي شود كه از روي خصوصيات دندانها از ساير گروهها متمايز مي شوند. بدين ترتيب كه در فك پائين داراي جفت و در فك بالا داراي يك يا دو جفت دندان ثنايا مي باشند. اين دندانها درشت و فاقد ريشه بوده و ارتفاع آن هميشه ثابت است. در اين جانوران دندان آسياب مطلقاً وجود ندارد و جاي آنها روي فك خالي و نمايان است. در اغلب جوندگان رودة كور خيلي رشد كرده است. از نظر طبقه بندي جوندگان به دو زير راسته تقسيم مي شوند:
الف-زير راستة Duplicidentata
كه در فك بالا دو جفت دندان ثنايا دارند كه جفت دوم به صورت ستونهاي كوچكي در پشت دندانهاي جفت اول قرار گرفته اند و خرگوشها از اين گروهند.
ب-زير راستة Sipmlicidentata
كه در فك بالا فقط يك جفت دندان ثنايا دارند. انواع موشها در اين گروه طبقه بندي شده اند. در زير فقط به شرح مختصري راجع به گونه هائي از اين زير راسته كه در كشاورزي اهميت دارند مي پردازيم:
موش مغان Microtus Socialis و Microtus arvalis
موش كلاهو Clitellus fulvus
موش تاترا Tatera indica
موش ورامين Nesokia indica
موش سياه Rathus rathus
موش سياه Rathus rathus
موش خانگي Mus musculus
مريونها Meriones Spp.
موش شكول Glis-glis Caspicus
مبارزه با موشها:
1-تعيين نوع موش:
اول از همه بايد نوع موشي را كه در نظر است براي دفع آن مبارزه كنيم، مشخص سازيم. زيرا تا نوع موش مشخص نشود، تعيين نوع مبارزه و طعمه و حتي نوع سم غير ممكن خواهد بود. مثلاً مي دانيم براي مبارزه با موش كا اهو از فتوكسين استفاده مي شود و تلفات هم تا 90 درصد مي رسد ولي همين سموم را اگر در مبارزه با موش ورامين يا موش مغان به كار برند تلفات حداكثر به 60-50 درصد مي رسد و يا براي مبارزه با موش انباري يا موش ورامين حداكثر 5-3 درصد فسفوردوزنگ مخلوط مي كنند. بنابراين براي انجام يك مبارزه بايد قبل از هر چيز نوع موش منطقه را شناخت تا مبارزه با موفقيت انجام شود.
2-فصل مبارزه:
فصل مبارزه خود اهميت زيادي دارد. مثلاً براي مبارزه با موش مغان در طول پائيز و زمستان طعمة گندم با فسفوردوزنگ تا 98 درصد تلفات مي دهد ولي همين طعمه در بهار 45-35 درصد تلفات وارد مي آورد زيرا موشها در اين فصل رغبتي به خوردن مواد پر كالري ندارند و در فصل بهار و تابستان طعمه هائي كه براساس علف سبز تهيه مي شوند نتيجه بهتري مي دهند و يا در موش ورامين در فصل پائيز و زمستان مصرف طعمه با مغز گردو نتيجه مطلوبي مي دهد ولي در بهار و تابستان گردپاشي لانه ها تلفاتي تا حدود 99-98 درصد مي دهد. بنابراين بايد دقت كامل به فصل مبارزه نمود و بعد طرز مبارزه را انتخاب كرد.
3-محل زندگي موشها:
انتخاب سم بايستي بر حسب محل زندگي موشها باشد. اگر مبارزه در صحرا و دور از آبادي انجام مي شود، انتخاب نوع سم آسان است ولي اگر همين موش در محل زندگي انسان و شهرها ديده شود بايد حتماً از سمومي كه براي انسان و دام بي خطرند استفاده شود. مثلاً موش خانگي وقتي كه به مزارع حمله مي كند مي توان از سموم فسفوردوزنگ به نسبت 3% استفاده كرد ولي اگر اين موش در منازل ديده شود بايد زا سموم بي خطر مانند تركيبات وارفاين-كومارين و برمولين و غيره استفاده كرد.
4-غلظت سم:
دستوراتي كه براي مبارزه با موش داده مي شود از روي مطالعات زيادي به دست آمده است كه هم از لحاظ اقتصادي مقرون به صرفه باشد و هم مؤثر واقع شود. لذا پيروي از دستورات صادر شده اجباري است. مثلاً موش مغان با اينكه جثه كوچكي دارد در دستورات مبارزه طعمه را با 10 درصد فسفوردوزنگ آلوده مي سازند. زيرا با تراكم زيادي كه اين موش در هكتار دارد جمع وزن زندة موش در هكتار بالا است و بايد طعمه را با دُز حداكثر مصرف كرد. در صورتي كه با مبارزه با موش ورامين كه جثة نسبتاً درشتي دارد، دُز فسفوردوزنگ مصرفي 50 درصد خواهد بود. چون با توجه به تراكم موش در هكتار جمع وزن موجود زنده در هكتار خيلي كمتر از موش اولي است و مصرف سم زيادي از لحاظ اقتصادي مقرون به صرفه نمي باشد.
5-بيولوژي:
قبل از اقدام به مبارزه، بيولوژي موش مورد نظر را كاملاً مورد توجه قرار دهيد تا از نقاط ضعف آن حداكثر استفاده را براي بالا بردن نتيجة مبارزة بدست آوريد. مثلاً مبارزه شيميايي با موش كلاهو يا موش شكول در فصولي كه قسمتي يا همة موشها به خواب زمستانه رفته اند بي نتيجه است و بايد از مبارزة مكانيكي استفاده نمود.
6-رعايت كامل اصول زراعي:
براي جلوگيري از خسارت موشها مخصوصاً در باغات و مزارع صيفي، پاك كردن مزارع از علف هرز يا زدن شخم عميق در پائيز اهميت زيادي دارد و از تراكم موشها در بهار خواهد كاست.
7-دقت براي انتخاب ماده براي طعمه:
در اين امر در صحرا و براي مبارزه با موشهاي صحرائي مي توان فرمولهاي كلي توصيه كرد. مثلاً مي گوييم در مبارزه با موش مغان در فصل زمستان به عنوان طعمه گندم مصرف كرد و در بهار از طعمة سبز استفاده نمود. اين دستور كلي است و نتيجة مطلوب هم مي دهد. ولي در مبارزه با موشهاي خانگي يا انباري وضع اينطور نيست و نمي توان فرمول كلي براي انتخاب طعمه بدست آورد و در هر مورد بايد كسي كه مبارزه را سرپرستي مي كند قبل از طعمه گذاري با انجام آزمايشهائي نوع طعمه مورد لزوم خانه يا انبار را پيدا كند. اگر موشي در انباري ديده شد بايد قبلاً چند نوع ماده بدون سم در گوشه و كنار انبار قرار داد و دو يا سه روز مراقب بود كه موشها به كدام طعمه توجه خواهند داشت. پس از پيدا كردن نوع غذاي مورد علاقه موشهاي اين انبار يا منزل، طعمه را براساس آن ماده تهيه مي كنند. در اينجا بايد متذكر شد كه موش خانگي يا انباري به انواع غذاهاي مختلف دسترسي دارد. اگر كمبودي احساس كند ممكن است از خانه ها و انبارهاي مجاور آن را تهيه كند لذا انتخاب طعمه براي اينگونه اماكن 3-2 روز مطالعه مقدماتي لازم دارد.
فرمولهاي مبارزه با جوندگان و طرز تهيه آنها:
1-طعمه گندم مسموم:
براي تهيه طعمه 100 كيلوگرم گندم و 2 ليتر روغن پارافين و 10 كيلو فسفوردوزنگ مورد احتياج است. براي تهيه اول 2 ليتر روغن را با 100 كيلوگرم گندم با پاروك خوب مخلوط كرده و سپس فسفوردوزنگ را به تدريج به گندم اضافه كرده و با پاروك هم مي زنند تا سم با گندم به طور يكنواخت مخلوط شود. از اين طعمه براي مبارزه با موش مغان در فصل پائيز و زمستان از قرار 2-1.5 كيلو طعمه در هكتار به طور دست پاش استفاده مي كنند. طعمه تهيه شده را در همان روز بايد مصرف نمود. اگر بخواهند با اين طعمه با موشهاي جنس Meriones در پائيز و زمستان استفاده كنند به جاي 10 درصد فسفور دوزنگ بايد ميزان فسفور دوزنگ را تا 5 درصد تقليل داد.
چنانچه بخواهند از اين طعمه در مبارزه با موش خانگي كه در مزارع زندگي مي كنند يا موش جنگلي استفاهد كنند، ميزان فسفوردوزنگ را تا 3 درصد بايد پائين آورد.
2-طعمه با مغز گردو:
10 كيلو مغز گردو و 200 گرم روغن پارافين، 0.5 كيلو فسفودوزنگ و طرز تهيه مثل طعمه گندم مي باشد. اين طعمه را مي توان در فصل پائيز و زمستان براي مبارزه با موش ورامين در باغات بكار برد. براي اين كار طعمه را با قاشقك در داخل لانه هاي فعال مي گذارند. در اين روش بايد كليه لانه ها را يك روز قبل از انجام مبارزه كوبيد و روز بعد طعمه گذاري را فقط در سوراخهائي كه باز شده اند، يعني لانه هاي فعال انجام داد. مقدار مصرف طعمه در يك هكتار حدود 0.5 تا يك كيلوگرم طعمه خواهد بود.
3-طعمة سبز:
علف سبز (هر نوع علف هرز يا گياه زراعي فرق نمي كند) 100 كيلوگرم، فسفوردوزنگ مخلوط با خاكستر يا پودر تالك حدود 10 كيلوگرم در اين طريقه ابتدا پودر تالك و فسفوردوزنگ را با هم به خوبي مخلوط مي مكنند سپس كارگري كه مجهز به دستكش و ماسك و يك سطل با ظرفيت حدود يك كيلوگرم، كار را شروع مي كنند. كارگر ضمن عبور از مزرعه به محض برخورد با لانه فعال، مقداري علف چيده و آن را به اندازة سوراخ خروجي موش گلوله كرده و يك طرف گلوله را با مخلوط سم و تالك آغشته كرده و طرف آلوده با سم را داخل سوراخ موش كرده و راه ورود لانه را مي بندد و سراغ سوراخ بعدي مي رود. در اين روش بايد يك روز قب از مبارزه كليه لانه ها را لگد كوب كرد و روز بعد فقط در سوراخهاي باز شده طعمه گذاري كرد. اين طريقة مبارزه را در فصل بهار و تابستان براي موش مغان، موش آبي و مريونها مي توان به كار برد. با اين مقدار مي تون 12-10 هكتار را مبارزه كرد.
4-طعمة سيب زميني يا هويج:
10 كيلوگرم سيب زميني يا هويج و 0.5 كيلوگرم فسفودوزنگ مورد احتياج است. ابتدا هويج يا سيب زميني را به قطعات كوچكي به اندازه حبه قند تقسيم مي كنند. سپس فسفوردوزنگ را به تدريج روي اين قطعات پاشيده و با پاروك آن را به هم مي زنند تا سم بطور يكنواخت با طعمه مخلوط شود و بايد بلافاصله طعمه گذاري را شروع كرد. اين روش را مي توان براي موش آبي يا موشهاي خانگي در مزارع در فصل تابستان و پائيز بكار برد و طعمه گذاري را بايد طرف عصر انجام داد.
5-طعمه با يونجة خشك
يونجه خشك 10 كيلوگرم، ملاس چغندرقند يك ليتر،فسفودوزنگ يك كيلوگرم مورد احتياج خواهد بود. اين روش را در روزهاي برقي براي مبارزه با خرگوش مي توان بكار برد. براي تهيه طرف صبح روي يونجه خشك ملاس چغندرقند يا محلول 10 درصد شيره را به تدريج پاشيده و يونجه را زير و رو مي كنند تا محلول به طور يكنواخت يونجه را خيس كند. سپس روي آن را با گوني يا نايلون مي پوشانند و تا عصر به همان حال مي گذارند تا يونجه ها رطوبت بردارند. طرف غروب يونجه ها را به دسته هاي كوچك (10-8 ساقة يونجه در هر دسته) تقسيم مي كنند. سپس فسفور دوزنگ را روي آن پاشيده و آرام آرام بهم مي زنند. اين طعمه را طرف غروب در سطح باغي كه مستور از برف مي باشد و مورد حملة خرگوشها قرار مي گيرد پخش مي كنند. در هر 10 متر مربع يك دستة كوچك يونجه كافي است. صبح روز بعد طعمه هائي كه مورد استفاده خرگوش قرار نگرفته است بايد از سطح باغ جمع آوري و معدوم شود.
6-طعمه با نان و مربا:
اين روش مخصوص موش شكول مي باشد. مواد مورد نياز 10 كيلو نان سفيد، 200 گرم مربا بهتر است مرباي زردآلو باشد، 0.5 كيلو فسفوردوزنگ خواهد بود.
طرف غروب نانها را از وسط بريده و لاي آن را مربا مي مالند، سعي شود قطعات زردآلو لاي نان وجود داشته باشد سپس فسفوردوزنگ را روي مربا مي پاشند و دو طرف نان را روي هم مي گذارند و سپس آن را به قطعات كوچك تقسيم مي كنند و در محل رفت و آمد شكول قرار مي دهند و صبح روز بعد طعمه ها را جمع آوري و معدوم مي سازند.
7-گردپاشي لانه ها:
مواد مورد نياز: 20 كيلوگرم تالك و 10 كيلوگرم فسفوردوزنگ خواهد بود.
تالك و فسفوردوزنگ را در ظرف سربسته با چرخانيدن ظرف به خوبي با هم مخلوط مي نمايند. سپس اين گرد را با گرد پاشهاي دستي كوچك به داخل لانه مي پاشند. در اين طريقه هم بايد يكروز قبل از مبارزه كلية لانه ها را بكوبند و روز بعد گردپاشي را فقط در لانه هاي باز شده انجام دهند. اين روش بيشتر در مواقعي كه موشهاي صحرائي از قبيل موش مغان (در زماني كه علف بيابان خشكيده و هوا گرم است) يا موش ورامين (در فصل بهار) كه از برداشتن طعمه خودداري مي كند به كار مي رود.
ایو باکتری ها يا باکتری های حلالی بدون جدار سلولی
ایو باکتری ها يا باکتری های حلالی بدون جدار سلولی و با جدار سلولی که عوامل بیماریزای محدود درشبکهی آوندهاي عآلي در گياهان ميباشند
مقدمه:میکرواروگانیزم های مورد مطالعه در این تحقیق شامل دو گروه باکتری ها ی حلالی به نام ملیکیوتس که یکی از گروه گونه های پست ، سیتوزین مثبت و گرم مثبت که فاقد دیواره سلولی کلاسیک Mollicutes بوده ودیگری شامل دو باکتری قرمز رنگ بنام پروتیباکتری ها از گروه گونه های گرم منفی می بــاشد . بعضی ازاین ار گانیزم ها به آوندهای عآلی گیاهان حمله کرده و تولید بیماری می نمایند. بنابراین آنها جزء عوامل بیماریزای گياهي محسوب شده در حالي كه انواع ديگر فقط بر روی بافتهای گیاهی مخصوصاً گلها مشاهده شده و بیماریزا نیستند. از میان باکتریهای بیماریزا بر روی آوندهای عآلی فقط نوع اسپیرپلاسماها قابل کشت می باشند در حالی که نوع فايتوپلاسماها و دو نوع از پرتی یو باکتریها هرگز کشت نشده اند. از زمان اولین گردهمایی مربوط به آلودگی باکتریيايي ویا شبكه باكتري در محیطهای کشت بافت در سال 1987 که در آن گردهمایی ملیکیوتس های گیاهی برای اولین بار معرفی شدند تا به حال مطالعات زیادی در خصوص آنها صورت گرفته مخصوصاً در خصوص باكتريهاي دارای دیواره سلولی که به آوندهای گیاهان حمله می کنند. پیشرفتهای مربوط به رده بندي ، خصوصيات طبقه بندي ، شناسایی و تشخیص این ارگانیزم ها دراين تحقيق بررسي گرديده كه غالبِأ بخاطر وجود این تکنولوژیهای جدید ویا اصلاح شده درزمینهی بیوشیمی مولکولی ، بیولوژی وژنتیک مخصوصاً در رابطه با زنجیرههای مولكول DNA ريبوزمي S16 و مقايسه الكتروفريسيس به منظور اندازه گيري وآزمايش UGA با كدهاي قابل استفاد ه بوده است. آزمايش UGA به منظورمتوقف كردن كدها ويا براي كد تريپتوفان، تعيين كلسترول 80 مورد نياز مليكيوتس آزمايش، مربوط به سيستم قند تراسفرز (PTA ) احيا كننده و بالاخره برای احیاء فراگمنت هاي DNA مخصوص که دارای زنجیره ی احیاء پلی مرز ( (PCR جهت واکنشهای زنجیره ای براي شناسایی خصوصیات عوامل باکتریزا وعلل دیگرمورد استفاده قرار گرفته است. اثبات و بررسی مراکز و محل اولیه باکتریهای حلالی ازنوع ملیکیوتس: مقایسه زنــــــجیره های DNA ریبوزمی 16S مربوط به گروه مليكيوتس ها با باکتریهای دیگر نشان داده است که، ملیکیوتسها دارای یک شبکهی پلی لوژنتیک درخت مانند از نوع باکتریهای حلالی گرم مثبت می باشند . در حال حــاضر ملیکیوتس ها به علت تکامل بعضی ژنها ی خود را ازدست داده واندازه آنها تحليل رفته است. در صورتی که نژاد اولیهی آنها باکتریهای گرم مثبت بوده که دارای (G+C)كمتري در ژن آنها وجــود داشته است. اقوام نزدیک باکتریهای حلالی که دارای دیوارهی سلولی بسته ميباشند، شامل دو گونه گرم مثبت با G+C)) كم بنامهای clostridium ramosum و innocuum clostridium
می باشند. این نوع کلستریدياها شبیه ملیکیوتسهای اولیه بوده که انروپلاسماز واستروپلاسمازآنها هنوز از نــــــوع مخصوص انیربز می باشد که نشان دهندهی انیربیوسز وراثتی موجود در نژادهای اولیه آنها نیزهــــست؛ مقاومت موجود در مليكيوتسها و همچنین در دو گروه کلستریدیال احتمالا از نژادهای اوليه آنها كه داراي(G+C) كمي در ملكول DNA بودهاند بهارث رسيده است. فایــــــــــلوژنتیک درختی ملیکیوتسها: این درخت پنج گروه فایلوژنتیکی را نشان می دهد
(1) گـــــــروه اسپیروپلاسما شامل دو گو نه جديد mesoplasma وEntomoplasma اما بعضی از انواع به خصوص Mycoplasma مثل M.mycoides نیز مشاهده میگردد
(2) گـــــــروهmycoplasma pneumonias .
3)) گــــــروه mycoplasma hominis))
(4) گروه انيرو پلاسما اكوليد پلاسما كه در اين گروه فايتو پلاسما خوشهاي مي باشد.
(5) گروه استرو پلاسما كه فقط داراي يك نوع باكتري مي باشد . مليكيوتس هاي كه داراي شاخه هاي فايلوژنتيكي نزديك به هم با (G+C) كم وگرم مثبت بوده در آنها از دست رفتن ديواره سلولي درهمان اوايل صورت گرفته است. (شكل2) كه علت آن از دست رفتن ژن (شكل2 GL ) در طول تكامل بوده است . شاخه شاخه شدن گروه استرولي پلاسما نشان دهنده ي ازدست دادن ديوارهي سلولي در مراحل اوليه ميباشد . احتمالاً اين مطلب صحيح نميباشد، زيرا عمل شاخه شاخه شدن در اين گروه هنوز صورت نگرفته است؛ در كد ژنتيكي يونيورسال فقط يك كد براي تريپتفان وجود دارد كه عبارتند از 3 .5uGG مليكيوتسها به عنوان ارگانيزم هاي داراي ( (G+Cكم موفق به ساخت كد جديد تريپتفان با G كمتر بنام 5UGA شده اند كه در آن 3A بجاي 3G در UGG قرار گرفته است. اين مطلب به صورت Trp =UGA نشان داده شده است. براي انجام اين جابجايي آنها يك مولكول RNA جديد را با آنتي كد 5VCA3 كه قابليت ترجمه UGA و UGG را دارد بوجود آوردهاند. ((4 را ببينيد )) بنابراين در تكامل اخير مليكيوتسها مثل اسپيروپلاسما، انتموپلاسما، مزوپلاسما، مايكوپلاسما و يوريوپلاسما ژن UGA به عنوان كد تريپتوفان مورد استفاده قرار گرفته است در حالي كه در مليكيوتسهاي اوليهي مثل انيرپلاسما، استروپلاسما، اكولي پلاسما، فايتوپلاسما ژن UGA به عنوان كد متوقف كننده مورد استفاده قرار گرفته است؛ هر چند كشت فايتوپلاسما امكان پذير نمي باشد اما گفته مي شود كه شاخههاي آنها به اكليپلاسما شباهت داشته وآنها مليكوتسهاي حقيقي ميباشند.
رده بندي مليكيوتسها تا حد گونه : تعريف گونه هاي مليكيوتس ها بر اساس خصوصيات مختلفي مثل انيريوسيز، هليكال مرفولوژي، احتياجات كلسترول ويا توين 80، درجه حرارت مناسب رشد وهيدروليز اوره صورت مي گيرد. اندازهي ژنوم به عنوان يك خصوصيت مهم در تعريف گونه مد نظر قرار گرفته است با بوجود آوردن الكتروفرسيس ضرباني(PFGE ) كه يك تكنولوژي دقيقتر وبهتري نسبت به روش اوليه احيا جنبشي ميباشد نشان داده شده است كه در ميان گونههاي زياد اندازهي ژنوم بسيار متفاوت ميباشد؛ نياز كلسترول براي مدت زيادي به عنوان يك عامل اصلي در تشكيل رده بندي در بين مليكيوتسها اهميت داشت. اما كشفيات جديد اين موضوع را در طبقه بندي مليكيوتسها كم اهميت كردهاست. گونههاي زيادي از باكتريهاي حلقوي (اسپيروپلاسما ) مثل S.apils S.floricola S.chinense S.diabroticae بدون حضور كلسترول نيز رشد ونمو كردهاند اين نشان دهندهي اين مطلب است كه خانوادهي اسپيروپلاسماتسي از نظر ژنتيكي به دو شاخه تقسيم شده اند ويك گونه جديد بنام هليكوپلاسما كه شبيه Mollicutes حلالي بوده وبراي رشد احتياجي به استرول ندارد نيز بوجود آمده است؛ همچنين ممكن است نياز كلسترول به عنوان يك عامل مهم در طبقه بندي Mollicutes كاملاً از بين رفته باشد.
باالاخره خانوادهي انتمپلاسماتاليس كه شامل گونه هاي انتمپلاسما ، مزوپلاسما و اسپايروپلاسما ميباشد، براساس محل زندگي رده بندي شده است . در حقيقت بيشترين ميزبان اين خانواده حشرات مي باشند و عامل انتقال دهندهي آنها زنجيرههايي مي باشند كه بر روي برگ گياهان زندگي مي كنند.
روشهاي تشخيص مولكول در خصوص مايكوپلاسمولوژي و مطالعات آنها اخيراً قابل دسترس مي باشد. باكتريهاي داراي ديوارهي سلولي عامل بيماري در سلول آوندي ليبروباكتري وفلوموباكتري (پرني يو باكتري ها ) Candidatus phlomobacter fragariae نامگذاري گرديد. پروتي باكتريهايي از نوع (گاما) به سه زيرگروه مهم تقسيم مي شوند
1- باكتري هاي فتوسنتز كننده ازنوع سولتور قرمز مثل chroatiun
2- گونه هايي كه با بيماريهاي لكهاي همراه هستند.مثل Legionella
3- مخلوطي از انواع غيرفتوسنتز كننده مثل Endosymloiontsو pseudomonadsو Escherichia coli كه به مورچه ها حمله ميكنند. Buchaera كه به شته و مگس تسه تسه ومگس سفيد و زنجره حمله ميكند كه گونهBacter phlomo در همين زير گروه كه بيشترين انگلهاي باكتري حشرات در آن موجود مي باشند يافت ميگردد . بر اساس خاصيت توالي در مولكول DNA ريبوزمي 16S موجود در باكتريBacter phlomo در گياه توت فرنگي يك نوع pcr جديد بوجود آمده است ؛كه براي اولين بار شناخت عامل بيماري توت فرنگي را در گياهان آلوده امكان پذير مينمايد. بدون شك براي شناخت حشره ناقل بيماري نيز مناسب مي باشد. به طور خلاصه هرچند كه كه عوامل زنده وميكروارگانيزم هاي موجود درسلول هاي آوندي معمولاً همراه با بيماري سبز مركبات و زردي لبه ي برگهاي توت فرنگي مي باشند، كشت آنها در محيط آزمايشگاهي امكان پذيرنيست. اما از طريق بدست آوردن مولكول هاي DNA ريبوزمي 16S روش pcr متوالي ومقايسه آنها با DNA ريبوزمي16S موجودات ديگرمي توان آنها را شناسايي كرد. اين تحقيق نشان مي دهد كه شبه باكتريهاي اوليه ، شبه باكتري هاي حقيقي هستند كه دقيقاً به آنها پرتو باكتري گفته ميشود. ليبروباكتري هاي سبز داراي يك زنجيره در زير مجمموعه مربوط به پرتوباكتريها ميباشند اما باكتريphlombacter در توت فرنگي يك زنجيره جديدي است كه مربوط به پرتوباكتري نوع گاما( ) مي باشد. هر دو زير مجموعه آلفا و گاما داراي باكتري هايي مي باشند كه به حشرات نيز حمله مي كند. بنابراين انتقال ليبرو باكتري بوسيله حشرات يك امر معمولي بوده و عامل انتقال باكتريplomobacter نيزمربوط به گروهاي شبه باكتري eubacteria نيزمي باشد.عوامل بيماري محدود در سلول آوندي باكتريهاي بدون جدار ،اسپيروپلاسما و فايتوپلاسماست، برعكس شبه باكتري ها (eubacteria ) كه در گذشته مورد بحث قرار گرفتند، اسپيروپلاسماها وازنوع Mollicutes بوده كه فاقد ديواره سلولي مي دهد.
اسپيروپلاسماها حلالي شكل بوده ودر محيط كشت قابل كشت ميباشد. اما فايتوپلاسماها حلالي شكل نبوده و هر گز قابل كشت نميباشند. اسپيروپلاسماها شامل گروهاي فائلوژنتيك با كد UGA مربوط به تريپتوفان بوده اما فايتوپلاسماها جزئي از گروه اكولي پلاسما بوده كه كدUGA آنها متوقف كننده مي باشد. همچنين خصوصيات فايتوپاتوژنتيكي يا بيماريزائي در اسپيروپلاسما وهمه فايتوپلاسماها درمحلهاي يكسان در گياهان يافت ميشود. اين محلها معمولاً سلولهاي آوندي مَشبك در بافتهاي آوندي ميباشد. اسپيروپلاسماها و فايتوپلاسماها داراي دو ميزبان يعني گياهي و حشره مخصوصاً زنجره ها هستند.
اسپيروپلاسماها : اسپيرو پلاسماها در طول مطالعات مربوط به دو بيماري گياهي كشف گرديدند،اين دو بيماري عبارتند ازبيماري كوتولگي ذرت و بيماري خشكيدگي مركبات ، عامل خشكيدگي اولين Mollicutes است كه منبع آن گياه مي باشد. بوسيله كشت در سال1970بدست آمد. اين مليكيوتسها داراي ارگانيزمهاي بدون ديواره سلولي بوده وساختمان آنها حلالي شكل ميباشد. عامل خشكيدگي در سال 1973 بنام spiroplasma citri شناخته شد و اولين اسپيروپلاسمائي بود كه در آزمايشگاه كشت و مشخصات آن توسط همكاري هاي بين المللي ارائه گرديد. عامل بيماري كوتولگي ذرت در سال1975در آزمايشگاه كشت شد و مشخصات كامل آن درسال1986 ارائه وبنام spiroplasma kuukelliiنامگذاري گرديد. سومين نوع اسپيروپلاسمايي گياهي مربوط به سلول آوندي مشبك بنام spiroplasma phoeniceum در سال 1983و1984از گياه تلفوني آلوده درسوريه جداسازي وكشت گرديد.ميزبانهاي مختلف اين سه نوع اسپيروپلاسماي بيماريزا قبلاً مورد مطالعه قرار گرفته بود. از زمان تحقيقات اوليه بر روي s.kunkellii , s.citri تا به حال تعداد زيادي اسپيروپلاسما شناخته شده كه ناقل آنها زنجره بوده كه از طريق آن اسپيروپلاسما از گياه آلوده به گياه سالم منتقل مي گردد0به خاطر قابل كشت بودن اسپيروپلاسما مطالعات زيادي بر روي آنها از سال1970تا به حال صورت گرفته است. بعد از 25 سال تحقيق بر روي خشكيدگي مركباتspiroplasma citri به اين نتيجه رسيدهاند كه احتمالأ باكتري spiroplasma citri مهمترين باكتري شناخته شده از اين نوع بوده و براي تجزيه هاي ژنتيكي مناسب مي باشد.
فيتوپلاسماها : آقاي ده ئي و همكارانش مشاهده كردند كه در سلول هاي آوندي مشبك مربوط به گياهان آلوده به بيماري زردي ،عوامل بيماري يا ميكروارگانيزمها از نظر ساختماني شبيه به مايكوپلاسماهاي حيواني مي باشد ، بر اساس اين شباهت عوامل شبه مايكوپلاسما(mlo ) ناميده شدند. امروز بيشتر از 300 گونه گياهي مختلف متعلق به 98 خانواده كه با شبه مايكوپلاسماها آلوده مي باشند ، شناسائي شده است. با وجود كوششهاي بسيار زياد ، شبه مايكوپلاسماها(mlo )هرگز قابل كشت در آزمايشگاه نميباشند. ماهيت اصلي آنها تا سالهاي زيادي قابل شناسائي نمي باشد. فقط وقتي كه تكنيكهاي بيولوژي مولكولي در خصوص شبه مايكوپلاسماها (mlo ) بكاربرده شد ، مشخصات و خصوصيات آنها به سرعت شناخته شده و مورد برسي قرا گرفت.
امروز ميدانيم كه شبه مايكوپلاسماها درحقيقت عضوي ازكلاس مليكيوتس ها مي باشند زيرا:
1- ماده( G+C ) موجود درDNA آنها به ميزان 25-30 درصدشبه ميكيوتسها قابل كشت مي باشد
2- اندازه ژنم آنها با استفاده از روش الكتروفورسز ضرباني كوچك بوده و به اندازه 600 تا 1240 kbp مي باشد كه به گونه هاي ميليكيوتس مربوط ميشود.
3-DNA استخراج شده از برگهاي آلوده به شبه مايكوپلاسما(mlo ) براي تعيين DNAريبوزمي 16Sبا استفاده ازخصوصيات اين نوع DNA درشبه باكتريها مورد استفاده قرارگرفت مولكول DNA ريبوزمي 16s در شبه باكتري ها(mlo )مي تواند متوالي ورشته ايي باشد. اين تحقيق بر روي انواع زيادي از شبه باكتري ها(mlo ) صورت گرفت. مقايسه توالي نشان مي دهد شبه مايكوپلاسماها (mlo ) باید ازنظرژنتیکی گیاهی به باکتری های گروه اكولي پلاسما ویا انیروپلاسما باشند .
4- روابط وراثتی آنها گروه اكولي پلاسما به خاطر وجود کد UGA به عنوان کد متوقف کننده نه به عنوان کد تریپوفان مورد تائید قرار گرفت . این نشان می دهد که شبه مایکو پلاسماها( MLO ) مثل اکولی پلاسما از نظر فایلوژنتیکی یا ژنتیک گیاهی به ملیکیوتسهای اولیه شبیه بوده واین مطلب متضاد شباهت آنها به اسپیروپلاسماها می باشد . مدل اولیه و مخصوص DNA ریبوزمی 16Sمربوط به فایتو پلاسما طراحی گردیده است. DNA ریبوزمی مربوط به هر باکتری از نوع فایتو پلاسما می تواند به صورت رشته متوالی باشد و برای مطالعات ژنتیکی- گیاهی یا فایتوژنتیک استفاده گردد . همچنین می تواند برای آنالیزپلیمرفوس ( RFLP ) نیز به کار رود . کمیته رده بندی ملیکیوتس ها در سال 1944 شبه مایکو پلاسماها را بعنوان عضوی از کلاس ملیکیوتس دانست و واژه فایتو پلاسما را به جای شبه مایکوپلاسماMLO)) قرار داد. اين كميته همراه با تيم تحقيقي فايتوپلاسما بنام IRPCM پيشنهاد كردند كه واژه Candidatus براي گروهای اصلی فایتوپلاسما مورد استفاده قرار گیرد . هر گروه بیان کننده گونه های مشخص فایتو پلاسما می باشد . تا کنون 14 گروه از طریق آنالیز DNA ريبوزمي 16S بدست آمده است. فایتوپلاسما یی که درلیموایجاد بیماری میکند اولین فایتوپلاسمایی است که به عنوان Candidatus مورد بررسی قرارگرفته است. واسم آن عبارتنداز Candidatus phytoplasma aurantifolia. بررسی این فایتوپلاسما بر اساس مولکول DNA ريبوزمي 16S متوالی، محل توالی 23S,16S اندازه ژنم (genome) هيبریدازيسيون و تشابهات ژنتیکی با گروههای دیگر فایتوپلاسماها صورت گرفته است. رفتار فایتو پلاسما در محیط کشت گیاهی نیز بسیار جالب میباشد . فایتوپلاسماهای موجود در درخت سيب می تواند دربافتهای زایشی گیاه به طورطبیعی مستقر باشند اما همچنین فایتوپلاسماها دریافتهای آوندی ایجاد بیماری می کنند. مطالعات نشان می دهند که، حضور فایتوپلاسما در درخت سيب میتواند حتی بعد از 10 سال ایجاد بیماری نمایید. آنالیزRFLP در خصوص DNA کرومززومی نشان داد که هیچ گونه تفاوتی بین فایتوپلاسماها موجود در درخت سيب نمیباشد . پارامترهای رشد و غلظت فایتوپلاسما به منظور مقایسه رفتار چهار نمونه جدا شده از درخت سيب وهمچنین درشرايط مختلف مورد مطالعه قرار گرفت . مقایسه آمار بدست آمده بعد از 2 الي 8 سال نشان دهنده هیچ گونه اختلاف فاحشی نمیباشد.نگهداری فایتوپلاسمایی روی میزبانان درمحیط آزمایشگاه به مدت 8 سال و سپس انتقال آنها به گیاه اصلی دوباره تولید بیماری کرده وعلائم مشابهی را مثل کوچک شدن برگها و بزرگ شدن دمبرگها وکم شدن رشد ایجاد می نمایید. بنابراین ايزوله کردن فایتوپلاسمای سيب درشرایط آزمایشگاه به مدت 8 سال هیچگونه تغیيری در آنها ایجاد نمی نماید. به مدت 8 سال بر روی میزبان غیر طبیعی pyronia veitchii نگهداری می شد، هیچگونه علائم بیماری بر روی گیاه میزبان مشاهده نگردید هر چند در تمام گیاهان مورد آزمایش حضور داشت . اما درشرایط آزمایشگاهی فایتوپلاسما برروی گیاهانی مثل گل داوودی، گلايول، شمعدانی گیاه گل تلفونی و بادمجان ایجاد بیماری مینماید. مطالعاتی که بامیکروسکوپ الکترونی صورت گرفته است نشان دهنده مقدار زیادی فایتوپلاسما در محل سلولهای آوندی مشبک می باشد . کنترل بیماری در شرایط مزرعه با استفاده از تتراسایکلین صورت می گیرد در صورتی که مقدار آن در محیط کشت جهت کنترل به مقدار(12.5mgml-1 ) می باشد . اگر گیاه فقط یک بار مورد مطالعه قرار گیرد ، علائم بیماری باشدت بیشتری دوباره ظاهر می گردد.
بنابراین گیاه باید برای مدت زیاد و حتی ماهها به وسیله تتراسایکلین مورد درمان قرار گیرد . آنتی بوتیک های دیگر مثل اریترومایسن واسترپتومایسين نیزتا حدودی درمان کننده میباشند؛ اما به خوبی و موثری تتراسایکلین نیستند. گرما درمانی در درجه حرارت 32 تا 43 درجه سانتیگراد به مدت 4 ماه اصلاً موثر نمیباشد.
اين تحقيق بر روي انواع زيادي از شبه باكتري ها(mlo ) صورت گرفت در خصوص تاثير متقابل بين عوامل بيماري زا و گياهان ميزبان و همچنين حشرات ناقل ،مطالعات اندكي صورت گرفته است. مطالعات انجام شده بر روي بيماري spiroplasma citri نشان دهندهي اهميت تأ ثيرمتقابل و زمان بررسي آن مي باشد باكتري S. Citri يك عامل بيماري گياهي است ميزبان آزمايشگاهي اين بيماري گياه گل تلفوني بنام catharantus roseus است در طبيعت آلودگي گياهان فقط بوسيله حشرات ناقل بيماري صورت ميگيرد زنجيره اي بنام circulifer haematoceps مهمترين ناقل اين بيماري دركشورهاي منطقه مديترانه و غرب آسياي مي باشد. بنا براين بيماري s. citri داراي دو ميزبان بوده كه در بدن آنها توليد مثل مينمايد. يكي زنجيره و ديگري گياه. در اينجا ما به ژنهائي كه در بين اسپيروپلاسما ودو ميزبان آن تاثير متقابل ايجاد مينمايند علاقه مند ميباشيم. اين ژن ها بوسيله جهش و روشهاي نمايشي ( screenig) قابل رديابي و شناخت مي باشند.
يك روش جديد براي جهشهاي ژني بوسيله تزريق پرتوهاي رادیم tn 4001 به درون ژن هاي باكتري s. citri بوجود آمده است. اين روش براي ساختن ژنهاي عامل انتقال باكتري و مطالعهي آنها مورد استفاده قرار مي گيرد. اولين عامل انتقال مورد استفاده فرم متشابه RF باكتري S. citri . به صورت ويروس spv1 بوده اما عامل انتقال RF پايدار نبوده و DNA تزريق شده به سرعت تحليل مي رفت. اين پديده بوجود آمدن تركيبات همولوگوس RF شد و حذف مولكول دخالت داشت هر چند پروتئين reca جهت تشكيلHR كه در تشكيل همه گونه باكتري s. citriبسيارناچيز و كم بود. راه دوم استفاده از مركز توليد و منبع به وجود آمدن باكتري s. citri و DNA آن بود. (oric)تا بتوان مقدار زيادي پلاسميد مصنوعي توليد كرد. اين پلاسميدها با موفقيت به عنوان عامل ژنتيكي مورد استفاده قرار گرفتهاند. آنهايي كه داراي رشتههاي coLEL بودند دربين باكتريهاي E.coliوs.citri به عنوان حائل فعاليت ميكردند. بعضي ازاين پلاسميدها به صورت كرومزومهاي خارجي رفتار كرده و بعضي ديگر به ژنهاي اسپيروپلاسما در منطقه ي oric ملحق ميشدند.همراه با اين پلاسميدها مادهي اسپيرالين موجود درباكتري S. phoeniceum به مقدار زياد در باكتريs. citri متوان تزريق كرد همچنين در زير گونههاي باكتري s.citri و ژن هاي آن ميتوان به آساني به زير گونههاي ديگر انتقال داد. در اين خصوص ژن g113 از كپي زير گونه ها جهت جهش ژنتيكي tn 4ool انتخاب گرديد. زيرا اين ژن ميتواند به آساني توسط زنجره به گياه گل تلفوني انتقال يابد. در حدود 1000 نوع ماده جهش دهنده tn 4ool از باكتري s.citri بدست آمده است ماده ي جهش دهنده شماره553 در بدن حشره به خوبي رشد ميكند و به آساني به اندام گياه گل تلفوني انتقال يافته و به مقدار زياد در آن توليد مي گردد اما تا وقتي كه عكس العمل صورت نگرفته است، هيچگونه علائمي ايجاد نشده و نوع وحشي اسپيروپلاسما به صورت طبيعي باقي مي ماند. ماده جهش دهنده شماره 470 در بدن زنجيره ازدياد و توليد نشده و در نتيجه در بدن گياه انتقال نمي يابد . ژنهاي جهش دهنده كه در آنها خاصيت انتقال وجود دارد شناسايي شده اند در مادهي جهش دهنده شماره 553 ژن موثر و تاثير گذار در محل قند فروكتوز قرار دارد و اصلا ايجاد بيماري نمي نمايد. قند فروكتوز قابل انتقال نبوده ونمي تواند وارد فعاليتهاي سوخت و ساز در سلولهاي اسپيروپلاسما گردد. حال چطور حضور قند فروكتوز باعث بوجود نيامدن علائم بيماري مي گردد معلوم ومشخص نبود وبايد در اين خصوص تحقيق كرد. اميد است كه اين مطالعات نه تنها به فهميدن وشناخت اثر متقابل بين ميزبان وانگل كمك كند بلكه ارائه دهندهي راههاي جديدي براي كنترل بيماري در گياهان مي باشد .
مطالعه وتحقیق توسط آقایان جی ام بوه و منیک گارنیر ازکشورفرانسه
علفهاي هرز برنج و آفات مهم برنج
اين علفها شامل سوروف ، اويار سلام ، قاشق واش ، تير كمان آبي ، بندواش ، سل واش و …….. ميباشند كه هزينه مبارزه با اين علفها بخش اعظمي از اقتصاد كشاورزي برنج را شامل ميگردد .
مهمترين آفات برنج در ايران
از مهمترين آفات برنج كه ساليانه خسارات هنگفتي را بر جاي مي گذارد كرم ساقه برنج ( Chilo Suppressalis ) مي باشد . اين آفت ، حشره اي است كه براي اولين بار در سال 1351 در مزارع تنكابن و رامسر طغيان كرد و در مدت كوتاهي با افزايش جمعيت و ايجاد خسارت اقتصادي شديد نظر همگان را جلب نمود .
كرم ساقه خوار برنج كه بعنوان يكي از خطرناكترين آفات برنج در دنيا بشمار مي آيد ، در زمستان بصورت لار و كامل در داخل ساقه هاي خشك برنج و يا علفهاي هرز اطراف مزرعه بسر مي برد و در حدود اوايل ارديبهشت ، هنگاميكه حداقل دماي هوا ، 10 درجه سانتيگراد باشد ، شفيره ها در داخل ساقه هاي باقيمانده برنج سال قبل و يا علفهاي هرز مزرعه ، در اطراف سوراخهاي ايجاد شده توسط لاروها ، تشكيل ميگردد .
در حدود بيستم ارديبهشت ماه ، اولين پروانه ها ظاهر ميشوند كه در اواسط خرداد به حداكثر خود مي رسند . عمر پروانه ها ، حداكثر يك هفته است و در اين مدت بطور متوسط 230 عدد تخم توسط هر پروانه گذرانده ميشود . تفريخ تخمها در دماي حداقل 10 تا 12 درجه سانتيگراد بمدت 5 تا 11 روز بسته به دماي محيط انجام مي گيرد . اين كرم در طول سال 2 تا 3 نسل دارد و از زمان نشاء كاري تا هنگام برداشت برنج در مزارع فعاليت زيستي دارد . خسارات وارده طي نسلهاي دوم و سوم بيشتر است .
امروزه با كرم ساقه خوار برنج به سه طريق ، زراعي ، شيميايي وبيولوژيك مبارزه ميشود از راههاي اساسي براي مبارزه با اين آفت ، ايجاد شبكه مراقبت و پيش آگاهي با استفاده از اطلاعات جوي است كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است ، در صورتيكه ثابت شده است ، مراحل سيكل دگرديسي اين آفت ، همبستگي بالايي را با دما و ساير پارامترهاي جوي دارد .
در مبارزه بيولوژيك ، از زنبور تريكو گراما براي پارازيته كردن تخم پروانه ساقه خوار برنج استفاده ميشود كه نحوه و زمان فعاليت اين زنبور نيز تابعي از شرايط جوي بويژه دما مي باشد .
ساير آفات برنج شامل شب پره يك نقطه اي برنج ، سرخوطومي برنج ، زنجره برنج ، كرم برگخوار برنج ومگس خزانه برنج مي باشند .گونه های برنج:برنج گياهی با تنوع ژنتيکی و توان سازگاری زيادی است. گونه زراعی مهم برنج Oriza sativa L. است که دارای 24=2n کروموزوم می باشد، يک گونه زراعی ديگر به نام Oryza glaberrima steud وجود دارد، که در جنوب آفريقا کشت می شود، اين گونه نسبت به گونه قبلی دارای قدمت و تنوع ژنتيکی کمتری است.
گونه های وحشی زيادی از جنس Oryza درجهان مشاهده شده که تتراپلوئيد و دارای28=2n کروموزوم می باشند. ارقام و گونه هایO.nivara,O.rufipogon,Sharma,Shastry,Griff از خويشاوندان نزديک برنج زراعی O.sativa L. می باشند. O.rufipogon برنج وحشی دائمی و O.nivara برنج وحشی يک ساله می باشد.
O.sativaاز گونه های مهم برنج است که در قاره های آسيا، اروپا، آمريکا کاشته می شود، برنج های زراعی ايران از اين نوع اند. اين گونه دارای انواع مختلف به شرح زير می باشد:
1- نوع اينديکا (Indica )
از نوع های گرمسيری برنج است که درمقابل خشکی، بيماری و آفت مقاوم بوده و دارای ارقام مختلفی از نظر زمان رويش است. اين نوع، شامل برنج های دانه دراز و ساقه های بلند می باشند که دربرابر ريزش دانه حساس هستند و درکشورهای هندوستان، سری لانکا، تايلند و مالزی کشت می شوند.
2- نوع ژاپونيکا (Japonica)
از نوع معتدل برنج بوده و درمقابل سرما مقاوم است. اين نوع شامل برنج های ساقه نسبتاً کوتاه و دانه گرد بوده و درکشورهای چين، کره، ژاپن، کاليفرنيا و کشورهای اروپائی کشت می شود.
3- نوع جاوانيکا (Javanica)
از نوع های حد واسط برنج است. اين نوع برنج در کشورهای اندونزی، فيليپين، تايوان و ژاپن کشت می شود.
طبقه بندی واريته های برنج
واريته ها يا ارقام مختلف برنج از سوی سازمان خواربار و کشاورزی جهانی (FAO) به اشکال مختلفی طبقه بندی می شود، که ازنظر طول دانه به چهار گروه زير تقسيم می شوند:
الف- برنج های خيلی طويل که اندازه دانه آنها بيش از 7 ميليمتر هستند.
ب- برنج های طويل که بين 6 تا 7 ميليمتر طول دارند.
پ- برنج های متوسط که طول آنها بين 5 تا 99/5 ميليمتر است.
ت- برنج های کوتاه که طول آنها کمتر از5 ميليمتر است.
در ايران نيز برنج را براساس طول دانه به سه نوع دانه بلند، دانه متوسط و دانه کوتاه تقسيم بندی نموده اند. به برنج هايی که طول دانه آنها بين 61/6 تا 0/7 ميليمتر باشد دانه بلند گفته می شود و از مرغوبترين نوع برنج محسوب می شود، برنج هائی که طول آنها بين 51/5 تا 6/6 ميلی متر است دانه متوسط و به برنج هايی که طول آنها از 5/5 ميليمتر کمتر باشد، دانه کوتاه گفته می شود، اين نوع برنج ها از نظر تجاری ارزش کمی دارند.
سطح زير کشت برنج در ايران
سطح زير کشت شلتوک در جهان، ايران و ده کشور عمده توليد کننده در سال 2003
کشورسطح زير کشت(واحد هکتار)
جهان150,938,100
چين27,398,000
هند44,000,000
اندونزي11,600,000
بنگلادش11,100,000
ويتنام7,443,600
ميانمار5,600,000
تايلند11,000,000
ژاپن1,680,000
فيليپين4,095,000
برزيل3,156,360
ايران560,000
مأخذ: صفحه ابرمتني فائو
سطح زير کشت در ايران
برنج پس از گندم مهمترين محصول کشاورزي است و نقش بسيار بارز و چشمگيري در تغذيه مردم جهان و نيز کشورمان دارد و همينطور اين محصول پس از گندم بيشترين سطح اراضي کشاورزي را در جهان به خود اختصاص داده است . بر اساس آخرين آمار منتشر شده از سوي سازمان خوار و بار کشاورزي جهان، در آخرين سال مورد گزارش(2003) سطح کشت برنج جهان 150,938,100 هکتار بوده است .
بر اساس آخرين آمارگيري که درسال 81 انجام شده است سطح زير کشت برنج کشورمان 611238 هزار هکتار بوده است، که نسبت به سال گذشته 7/18 در صد افزايش داشته است و در سال 82 سطح زير کشت برنج کشورمان 583،773 هزار هکتار بوده است . با توجه به اينکه محصول برنج براي رشد و نمو و بازدهي، به آب و هوايي مرطوب و نسبتاً گرم و آب فراوان نياز دارد و مساعدترين منطقه براي کشت آن، سواحل جنوبي درياي مازندران است، بنابراين بيشترين سطح زير کشت برنج در استانهاي ساحلي درياي خزر قرار دارد.
بر همين اساس و بر اساس نتايج آخرين طرح آماري اجرا شده در سال 1382، بيشترين سطح در استان گيلان با 196،530 هکتار مي باشد. پس از گيلان که مقام اول را درسطح زير کشت دارا است، استانهاي مازندران، گلستان و خوزستان به ترتيب مقام دوم تا چهارم را به خود اختصاص داده اند. استان يزد با 13 هکتار کمترين سطح برنج درکل کشور را دارد. مازندران و گيلان جمعاً 5/68 درصد از سطح زير کشت شلتوک کل کشور را داشته و مهمترين مناطق کشت برنج به شمار مي آيند.همچنين مناطق اصلي کشت برنج مازندران، گيلان، فارس، خوزستان و گلستان بيشترين درصد از سطح کل کشور را به خود اختصاص داده اند.
جدول سطح زير کشت شلتوک کشور در سالهاي 82
استانسطح زير کشت شلتوک(هکتار)
کل کشور584،074
آذربايجان شرقي2،285
آذربايجان غربي110
اردبيل157
اصفهان15،327
ايلام1،778
تهران-
چهارمحال وبختياري4،099
خراسان2،053
خوزستان50،022
زنجان2،706
سيستان و بلوچستان597
فارس49،688
قزوين3،554
کردستان39
کرمانشاه826
کهگيلويه و بوير احمد8،777
گيلان196،530
لرستان3،286
مازندران185،342
گلستان56،586
يزد13
مأخذ: وزارت جهاد کشاورزي (آمار مقدماتي