اصولاً «زنده بودن» مساوی است با کمی نگرانی و اضطراب!
زندگی بدون اضطراب و تنش را دیگر نمی توان تصور کرد؛ اصولاً «زنده بودن» مساوی است با کمی نگرانی و اضطراب، اما با شرایط زندگی کنونی، این جزء کوچک، روی تمامی زندگی ما سایه انداخته است.
این اضطراب ها گاهی دلایل واقعی دارند و گاهی زاییده افکار ما هستند و در هر صورت، جزیی از زندگی اند که باید کنترل شان کرد وگرنه از طاقت ما بزرگ تر می شوند و آن وقت رفتارهای جسمی، عاطفی و ذهنی ما را به طرز دل آزاری تغییر می دهند و شخصیت ما را آهسته آهسته ویران می کنند.
● استرس از کجا می آید؟
ترس به دلایل مختلفی ایجاد می شود، اما به طور کلی مرگ عزیزان (به خصوص پدر و مادر یا فرزند) طلاق، جدایی از والدین یا فرزندان، زندان، حوادث و بیماری های خطرناک، ازدواج، اخراج از کار، تغییر شغل و بازنشستگی از مهم ترین علل به وجود آورنده استرس هستند.
● نشانه های استرس
نشانه های استرس، ذهنی، عاطفی، جسمی و رفتاری است. مشکلات حافظه، مشکل در تصمیم گیری، ناتوانی در تمرکز فکر، منفی نگری، تکرار بعضی کارها و حرف ها، قضاوت ضعیف و ندیدن واقعیت ها از نشانه های ذهنی استرس محسوب می شوند. حساسیت زیاد نسبت به برخی مسائل، بی قراری و اضطراب، افسردگی، عصبانیت و پرخاشگری از نشانه های عاطفی استرس هستند و سردرد، مشکلات گوارشی، درد عضلانی، اختلال خواب، خستگی، درد قفسه سینه، فشار خون بالا، کاهش یا افزایش وزن، آسم یا تنگی نفس و مشکلات پوستی از نشانه های جسمی استرس به حساب می آید و در آخر پرخوری یا کم خوری، خواب زیاد یا کم، کناره گیری از جمع، نپذیرفتن مسئولیت، مصرف زیاد سیگار و مواد و برخی داروها، دندان ساییدن یا فشار فک ها روی هم، انجام کارهای عجیب مانند خریدن یک کالای گران و غیرضروری و از دست دادن خلق و خوی خوب از نشانه های رفتاری استرس هستند.
● استرس دارید؟
ممکن است بیشتر از یکی از این موارد پیش آمده باشد؛ در این صورت، باید گفت شما بیشترین استرس هایی را که یک انسان عادی در طول عمرش می تواند داشته باشد، تجربه کرده اید. اگر می خواهید بدانید سطح استرس فعلی شما چقدر است، کاغذ و قلم بردارید و نشانه های ذهنی، عاطفی، جسمی و رفتاری ذکر شده را اگر در شما وجود دارد، بنویسید. حال تعداد نشانه هایتان را بشمارید. چند نشانه در شما وجود دارد؟ با توجه به تعداد نشانه ها به سطح استرس خود پی می برید:
▪ از صفر تا چهار نشانه: سطح استرس بسیار کم. وضعیت شما مطلوب است و مشکل خاصی ندارید. با کمی مدیریت نتیجه بهتری می گیرید.
▪ از پنج تا هشت نشانه: سطح استرس کم. لازم است برخی چیزهای جزیی در زندگی تان تغییر کند. خودتان می توانید با مدیریت استرس در زندگی تان، اوضاع را کنترل کنید.
▪ از نه تا دوازده نشانه: سطح استرس متوسط. لازم است برخی چیزهای کلی در زندگی تان تغییر کند. نیاز به مشاور یا روان شناس بالینی دارید.
▪ ۱۳ نشانه به بالا: سطح استرس زیاد. نیاز فوری برای کاهش میزان استرس و تغییر سبک زندگی ـ به طور اصولی ـ دارید و نیازمند به مشاور یا روان شناس بالینی و روان پزشک هستید.
● راه های مقابله
همان طور که گفته شد استرس وجود دارد و ما باید یاد بگیریم چطور با آن مقابله کنیم و تاثیرات زیان آور آن را کاهش دهیم. اقدامات زیر می تواند مفید باشد:
▪ بگویید «نه»
گاهی انجام درخواست های دیگران ممکن است برای شما مشکل باشد و شما را در معرض استرس قرار دهد؛ در این صورت با معذرت خواهی از طرف مقابل، بگویید: «نه، نمی توانم!».
▪ کارهای بزرگ را تقسیم کنید
همیشه برای انجام کارهای بزرگ، پروژه های سنگین و طاقت فرسا ابتدا کلیات آن را روی کاغذ بیاورید.
بعد آن را به چند جزء تقسیم و اولویت بندی کنید و برای انجام هریک، برنامه ای جداگانه بریزید.
مواجهه با یک کار بزرگ در ابتدا، هر آدمی را ممکن است دچار استرس کند، ولی با تجزیه عناصر آن، می توان به خوبی از عهده انجامش برآمد.
▪ منظم باشید
بی نظمی در اغلب اوقات موجب سردرگمی، ناراحتی روانی و استرس می شود. یکی از مهم ترین ارکان آرامش و رسیدن به موفقیت، نظم و ترتیب داشتن در همه امور زندگی و کاری است.
▪ نفس عمیق را فراموش نکنید
بعد از مواجهه با استرس، در حالت درازکش یا نشسته قراربگیرید. بدن خود را آرام کنید و چشمان تان را ببندید. بسیار آرام هوا را از طریق بینی وارد ریه های خود کنید، ۵ ثانیه نگه دارید و بسیار آرام از راه دهان تخلیه کنید. تصور کنید سلامت، شادی و آرامش را وارد وجود خود می کنید و خشم، کینه، بیماری، ضعف و تنش را از آن بیرون می ریزید.
▪ بخندید
خندیدن، سبب دفع استرس و کاهش آثار نامطلوب آن بر سلامت شما می شود؛ پس از هر حادثه استرس زایی، با دوستان تان بنشینید و درباره موضوعات خنده دار گپ بزنید.
▪ بدوید
دویدن، استرس و فشارهای روانی را کم می کند و بـاعث بالا رفـتـن سـطح اکـسیژن در مـغز و سایر قسمت های بدن می شود. هنگام دویدن، بدن شـما انـدورفـین بیشتری آزاد می کند. این هورمون به گیرنده های تسکین درد در نورون ها متصل می شود و پس از اتصال، مانع انتقال پیام های درد به مغز می شود و فشارهای عصبی را کاهش می دهد. این هورمون، مسکن طبیعی بدن است و موجب سرخوشی و خوشحالی می شود.
تفاوت زن و مرد از نظر روانشناسی
گاهی از وجود تفاوت های فردی بین انسان ها، چه کودکان و چه بزرگسالان، به اندازه خلقت انسان قدمت دارد. زیرا انسان های اولیه زمانی که در غارها یا جنگل ها زندگی می کردند، از متفاوت بودن یکدیگر کاملاً آگاه بودند، بدین صورت که وقتی به هم می رسیدند بلافاصله زور بازوی یکدیگر را تخمین می زدند؛ اگر طرف مقابل را ضعیفتر از خود می یافتند فوراً طعمه اش را از دستش می گرفتند و برعکس، اگر در می یافتند که حریف پنجه پر زورتر از آنها دارد، فوراً از سر راهش کنار می رفتند.
اگر تاریخ را ورق بزنیم در هیچ دوره ای نخواهیم دید که انسان ها خواه به صورت رسمی و خواه به صورت غیر رسمی، اعضاء جامعه خود را گروه بندی نکنند و برای هر گروه ویژگی های خاص قائل نشوند. در ادبیات کهن و واقعاً غنی سرزمین خود نیز می بینیم که مسئله تفاوت های فردی مطرح بوده و از همه کس انتظارات یکسانی نداشته اند.
هر کسی را بهر کاری ساختند میل آن را در دلش انداختند / مولوی
علاوه بر تفاوت های فردی بین انسان ها به طور کلی، و بین زن و مرد نیز به طور اخص تفاوت های بارز چشمگیری از نظر جسمانی و روانی وجود دارد و همین امر توجه متخصصین و صاحب نظران را به خود جلب کرد و نقطه عطفی در باب انجام مطالعات در مورد زن ها و مقایسه آن با مردها شد. مطالعه جنسیت و تفاوت های جنسی همواره مورد توجه و علاقه پژوهشگران بوده است. روان شناسان در بررسی تفاوت های جنسی توجه خویش را به زنان معطوف کردند، اما چون بیشتر این پژوهشگران مرد بودند به طور طبیعی فعالیت های پژوهشی آنان نیز متأثر از جهت گیری های جنسی آنان بود.
در این پژوهش ها دانشمندان بر این باور بودند که عالی ترین قابلیت های ذهنی در قطعه پیشانی مغز است. در پژوهش های آن زمان نیز به این موضوع تأکید می شد که مردان قطعه پیشانی بزرگتری نسبت به زنان دارند. اما چند سال بعد، دانشمندان به این باور رسیدند که عالی ترین قابلیت های ذهنی نه در قطعه پیشانی که در قطعه آهیانه ای مغز است. ناگهان در نهایت شگفتی و برخلاف یافته های پژوهشی پیشین، پژوهشگران پی برده اند که قطعه پیشانی زنان بزرگتر است، همچنین پژوهش ها نشان داد که اندازه قطعه آهیانه مغز زنان نیز بزرگتر است.
دومین جنبه تفاوت های جنسی که مورد توجه پژوهشگران پیشین قرار گرفت، مقیاس هوش بود. آنها معتقد بودند که مردان از نظر بهره وری هوش در دو انتهای بالاتر و پائینتر منحنی زمان قرار دارند، در حالی که تجمع زنان از نظر بهره هوشی، نزدیک به میانگین است. در صورتی که تحقیقات بسیار متعدد و گسترده ای که بعداً انجام شد نشان داد در عملکرد کلی هوش، تفاوتی بین زن و مرد نیست ولی در عملکردهای اختصاصی تفاوت وجود دارد.
تصورات قالبی و کلیشه ای در مورد زنان
باورهای قالبی، همانا ذهنیت های ایستا و ثابتی هستند که پایه های عملی ندارند و مردم به مردان یا زنان نسبت می دهند، به عبارت دیگر مردم پیشاپیش ویژگی های خاصی را به دو جنس نسبت می دهند. امروزه در دانشگاه های برخی کشورها این باور رواج دارد که زنان با مردان از لحاظ روان شناختی و فیزیولوژیکی تفاوت دارند. به علاوه تحقیقات امروزی نشان می دهد که این باورهای قالبی از سال ۱۹۷۲ تاکنون تغییرات محسوسی نداشته است.
اکثریت مردم صفات زیر را از ویژگی های جنس زن می دانند:
محافظه کار و خویشتن دار
دلواپس عواطف و احساسات دیگران
دارای گرایشات دینی عمیق
میل به امنیت خواهی فراوان
تمایل و علاقه شدید به هنر و ادبیات
به سادگی، عواطف لطیف را به زبان آوردن
و خصوصیات زیر را به مردان نسبت می دهند:
بسیار مستقل است.
پرخاشگر و سلطه طلب است.
به سادگی تحت تأثیر قرار نمی گیرد.
عمیقاً شیفته ریاضیات و مقولات علمی.
در برابر بحران ها، خویشتنداری خود را حفظ می کند.
در بسیاری از زمینه ها فعال بوده و تمایلات رقابت جویی عمیقی دارد.
تقریباً بسان یک رهبر عمل می کند.
معتمد به نفس بوده و بسیار جاه طلب است.
عمیقاً به آداب و شیوه های جهان آگاه است.
برخی کلیشه ها نه تنها در قیاس با سایر فرهنگ ها متفاوت است بلکه این موضوع در میان نژادها و طبقات اجتماعی نیز تفاوت دارد. مثلاًً کلیشه هایی سفید پوستان و رنگین پوستان متفاوت هستند. روان شناسانی چون «لاندرین»، با توجه به تحقیقاتی که انجام داده اند به نتایجی نیز دست یافته اند. مثلاً وی زمانی که زنان سفید پوست را با زنان سیاه پوست مقایسه می کرد به کلیشه های چون وابستگی بیشتر، احساساتی بودن بیشتر و هوشمندی بیشتر دست یافت در صورتی که زنان سیاه پوست را خرافاتی و ستیزه جو یافت.
دیدگاه های کلیشه ای راجع به مردان
همانطور که در مورد زنان کلیشه هایی رواج دارد، این مسئله در مورد مردان نیز صدق می کند. ویژگی های ایده آل اجتماعی مردان باید شامل صفاتی چون پرخاشگری، استقلال و خودکفایی، غیر احساسی بودن و اعتماد به نفس باشد.
پژوهش های انجام شده نشان می دهد که چهار عامل اصلی در پایداری باورهای قالبی در مورد مردان نمود آشکار دارند:
۱) مردانگی طلب می کند که هرگونه خصوصیات زنانه از مردان دور باشد.
۲) مردان باید نماد «چرخ بزرگ» باشند. مرد باید کامیاب شود و همگان به دیده احترام به او بنگرند و نان آوری بزرگ باشد.
۳) مرد باید نماد اعتماد به نفس، نیرومندی و خود اتکایی باشد.
۴) مرد باید پرخاشگر و قدرتمند باشد و از ابراز خشونت و جسارت ابایی نداشته باشد.
تغییرات نقش های مردان
القائات گذشته با هنجارهای امروزی مردان متفاوت است. در گذشته مرد ایده آل کسی بود که قدرت پرخاشگری داشته باشد. لیکن امروز این صفت سرزنش می شود، به علاوه در گذشته مرد می بایست در فضای کاری، قاطعیت و خشونت از خود نشان دهد، لیکن امروزه هنر در این است که شخص هر چه بیشتر با همکاران خویش هماهنگ و همسو باشد.
نقش های سنتی مردان توسط جامعه شناسان و انسان شناسان مورد مطالعه قرار گرفته است. امروزه اوضاع دگرگون شده است، زیرا کار کردن در کارخانجات و شرکت ها و موفق شدن، مستلزم ویژگی هایی می باشد که به جای زورمندی محتاج ظرافت و هوشمندی است. مرد امروزی باید به طور مطلوب با همکاران خویش تعامل داشته باشد و با مساعدت آنان به اهداف عالیه خویش برسد. به علاوه مردان امروزی باید خویشتن دار باشند، لیکن باید حساسیت های عاطفی خویش را نیز ابراز نمایند.
مقایسه روان شناسی زن و مرد
گوهر وجودی زن و مرد یکی است، هر دو انسانند و طبیعتاً با یکدیگر شباهت های بسیار دارند، ضمن آنکه در مواردی با یکیگر تفاوت دارند. متأسفانه پژوهش ها و گرایش های علمی بیشتر به تفاوت های زن و مرد، و نه بر شباهت های آنها تکیه دارد. افزون بر آن جنس زن و مرد در پاره ای از ویژگی ها همپوشی های زیادی را نشان می دهند که در این مورد باید به توزیع فراوانی این ویژگی ها در دو جنس توجه کرد و دریافت که میانگین نمره های هر گروه در مقایسه با دیگری در آزمون های مربوطه چه میزانی است.
منبع: عصرایران
دزدها دزد به دنیا نیامده اند!؟
«دزد»؛ همه ما از این واژه تصویرها و تصورهایی در ذهن مان داریم و حتی گاهی خاطره هایی همراه با ترس، خاطره هایی با دایره نامحدود از گم شدن کیف پول مان داخل اتوبوس شلوغ گرفته تا خالی شدن خانه و به قول معروف، جارو شدن هر آنچه داشته ایم. اما دزدی تنها در چارچوب این رفتار و عملکرد قرار نمی گیرد. دزد همیشه از روی دیوار خانه نمی پرد و طلا و جواهر و تلویزیون نمی برد؛ دزدها همیشه آن قدر آشکار نیستند و جابه جا شدن ذره های کوچکی از مال از جیب صاحب مال به جیب کسی که حق داشتن آن را ندارد، یک دزدی است. می گویند دزدی از باسابقه ترین جرایم بشری است که خاص این کشور و آن کشور و حتی این آدم و آن آدم نیست. دزد همه جاهست و دزدی می تواند در هر جای این کره خاکی اتفاق بیفتد. «موضوع ویژه» این هفته ما درباره عوامل روانی و جامعه شناسی «دزدها» است...
● روان شناسی دزدی
دزدی از باسابقه ترین جرایم بشری است که در جوامع مختلف به شیوه های گوناگون دیده می شود. یک دزد با توجه به موازین، مقررات، قوانین و معیارهای ارزشی و فرهنگی جامعه مورد مجازات قرار گرفته و دادگاه و زندان انتظار او را می کشد. اما مجازات و زندان بدون پی بردن به علل دزدی شخص و سعی در فراهم کردن شرایط مناسب برای اصلاح او چه نتیجه ای خواهد داشت؟ آیا زندان باعث نخواهد شد با افراد ناباب تری آشنا شده و به محض بیرون آمدن دوباره شروع کند و اگر باز هم دستگیر شود: «احساس ندامت او نه به دلیل ارتکاب دزدی بلکه به دلیل ناراحتی از دستگیر شدن خواهد بود.» همان طور که می دانید فقر، بی کاری و اعتیاد سه عامل مهم در ایجاد انگیزه برای دزدی هستند. از دیگر عوامل اجتماعی اقتصادی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
▪ فقر فرهنگی: فردی که دزدی می کند به هنجارها، رسم ها، سنت ها و قوانین و ارزش های فرهنگی جامعه تجاوز می کند. فقر فرهنگی نقش اساسی در ایجاد جرم دارد. دزدان اکثرا بی سوادند و بی سوادان در اثر فقدان امکانات رشد فکری، برای پیشرفت و ترقی خود از شیوه های دیگر فرهنگی مثلا توانمندی های جسمی بهره می گیرند.
▪ نابرابری اجتماعی: طبقاتی بودن جامعه و نابرابری های اجتماعی، شهرنشینی و زاغه نشینی، گسترش بی رویه شهرها و انبوه جمعیت هر دو از عوامل جرم زا هستند.
▪ محیط خانواده: فرزندان خانواده های بزهکار، آمادگی زیادی برای بزهکار شدن دارند.
▪ معاشرت با دوستان ناباب
▪ مهاجرت از روستاها به شهرها: جوانان و خانواده هایی که به انتظار زندگی بهتر راهی شهرها می شوند در مشکلات فراوان تری غرق می شوند و چون به خواسته های خود نمی رسند، به کارهای خلاف و غیرقانونی کشیده می شوند.
● دزدها و مشکل اختلال شخصیت
عامل مهم دیگری که بسیاری از مردم و مجریان قضایی از آن غافل اند و ما می خواهیم به آن بپردازیم، عوامل روانی عاطفی است. بسیاری از افراد بزهکار دچار آسیب های روانی بوده و از لحاظ شخصیتی مشکل دارند. آمارها نشان داده که اکثر افرادی که دست به سرقت می زنند دارای اختلال شخصیت ضداجتماعی هستند. میزان احساس مسوولیت، رعایت اخلاقیات یا ملاحظه حقوق و خواسته های دیگران نزد این افراد کم است. رفتار این افراد سراسر زیر نفوذ نیازهای شخصی خودشان صورت می گیرد. به عبارت دیگر گرفتار کمبود یا ضعف وجدان، فقدان احساس گناه، خودمحوری، نگرش درنده خویی نسبت به دیگران، بی احساسی و بی تفاوتی نسبت به حقوق دیگران به صورت دروغ، دزدی، کلاه برداری، اختلاس و تخریب اموال مردم هستند. این قبیل افراد غالبا مردمانی جذاب، گیرا و باهوش هستند، حتی ممکن است شغل های ارزنده ای به دست آورند اما در این شغل ها دوام نمی آورند و بدهکاری بالا آورده و دست به اختلاس و دزدی می زنند. وقتی گرفتار قانون می شوند، تنبیه تغییری در رفتار آنان ایجاد نمی کند. این نوع شخصیت یکی از شدیدترین و جدی ترین اختلال های روانی است و واقعا نیاز به درمان دارد. از دیگر علل و انگیزه های روانی و عاطفی دزدی هم می توان به موارد زیر اشاره کرد:
▪ فقر عاطفی: رشد کودک یا نوجوان در خانواده های از هم پاشیده ارتکاب جرم را تسهیل خواهد کرد.
▪ ناکامی: جوانی که در خانواده ای فقیر تولد یافته و سال ها مورد بی مهری واقع شده، احتمالا در بزرگی به غارتگری اموال دیگران دست می زند و این امر برای او رضایتی را که همواره در جستجوی آن بوده فراهم می کند.
▪ حسادت: گاه فرد با توجه به عدم امکان دستیابی به موقعیت و منزلت دیگران رشک و حسد می برد، پس سعی می کند با دزدی به آن اموال دست یابد.
▪ تجربه های دوران کودکی: حوادث تلخ دوران کودکی ممکن است از فرد شخصیت جامعه ستیز بسازد که در بزرگسالی او را به اعمال ضداجتماعی سوق دهد.
▪ پرخاشگری: فرد به وسیله پرخاش و اعمال ضداجتماعی می خواهد انتقام ناکامی های خویش را از دیگران بگیرد.
▪ احساس ناامنی: وضعیت مغشوش خانواده، ستیز و اختلاف بین پدر و مادر و رفتار خشونت آمیز والدین، از علل مهمی است که جوان را دچار نگرانی و ناامنی کرده و جوان برای انتقام گرفتن از والدین به دلیل محدودیت ها و سختگیری های نا به جای آنها دست به دزدی می زند.
▪ خودنمایی: برخی جوانان برای نشان دادن صفت کله شقی و جرات حادثه جویی که برای آنها بسیار ارزشمند است، دست به سرقت می زنند تا در چشم دوستان شان، کسی باشند.
▪ محبت زیاد: زیاده روی در محبت نیز مانع رشد و تکامل شخصیت کودک می گردد. کودکی که در خانواده تمام توقعاتش بدون چون و چرا انجام می گیرد، خودخواه، پرمدعا و پرتوقع بوده و در صورت رو به رو شدن با شکست برای انتقام از جامعه عضو باندهای مختلف سرقت می شود.
جایگاه علیت باوری در روان شناسی علمی
علیت باوری یا همان جبرگرایی (determinist) یکی از فرض های کلیدی روان شناسی علمی است که روان شناسان در بررسی ماهیت انسان به آن اشاره می کنند. مقصود از علیت باوری در نگاه روان شناسان این است که کل رفتار تعین شده است. حال این سوال قابل طرح است که آیا تنها یک نوع علیت باوری وجود دارد یا می توان از انواع آن سخن به میان آورد. به اعتقاد بی. آر هرگنهان ما می توانیم از علیت باوری زیستی، علیت باوری محیطی، علیت باوری اجتماعی ـ فرهنگی و علیت باوری روانی سخن بگوییم. حال به صورت گذرا در این مقاله به توضیح هر یک از این مقوله ها می پردازیم.
● علیت باوری زیستی
این نوع از علیت باوری، شرایط فیزیولوژی یا آمادگی های ژنتیکی را برای تبیین و توجه رفتار در کانون خود قرار می دهد. رویکردی که بر علیت باوری زیستی بیش از همه تاکید دارد رویکرد تکاملی است که در آن رفتار انسان و حیوان محصول «آمادگی های به ارث برده شده از گذشته تکاملی طولانی» است.
● علیت باوری محیطی
آنچه در این نوع از جبرگرایی اصل به حساب می آید محرک های محیطی است که در واقع عوامل تعیین کننده شکل گیری رفتار به حساب می آیند. در توصیف ماهیت و پیامدهای این نوع از علیت باوری عبارت زیر مفید به نظر می رسد: «نظریه رفتار، تاکید دارد که رویدادهای محیطی نقش مهمی در تعیین کردن رفتار انسان دارند. منبع عمل، در درون فرد قرار ندارد بلکه در محیط قرار دارد. با کسب آگاهی کامل از نحوه ای که رویدادهای محیطی بر رفتار تاثیر می گذارند، آگاهی کامل از رفتار کسب خواهیم کرد. همین ویژگی نظریه رفتار، یعنی تاکید آن بر رویدادهای محیطی به عنوان عوامل تعیین کننده عمل انسان است که آن را از سایر رویکردها به ماهیت انسان مجزا می کند...
اگر نظریه رفتار موفق شود، گرایش معمولی ما به مسوول دانستن افراد برای اعمالشان و نگاه کردن به درون آنها برای پی بردن به امیال، خواسته ها، قصدها و...، برای توجیه کردن اعمال آنها، جای خود را به گرایش کاملا متفاوتی خواهد داد... گرایشی که به موجب آن مسوولیت عمل در رویدادهای محیطی جستجو خواهد شد.» (شوارترولیسی، ۱۹۸۲، ص ۱۳ به نقل از هرگنهان، ۱۳۸۹، ص ۲۱).
● علیت باوری اجتماعی ـ فرهنگی
این نوع از علیت باوری در واقع شکلی از علیت باوری محیطی است ولی به جای تاکید بر محرک مادی، بر مقرارت فرهنگی، قوانین، سنت ها و عقاید حاکم بر رفتار انسان تاکید دارد. در واقع در علیت باوری اجتماعی ـ فرهنگی، عامل تعیین کننده رفتار، فرهنگ (culture) است. گروهی بر این عقیده اند که رفتار انسان محصول تعامل تاثیرات زیستی، محیطی، اجتماعی ـ فرهنگی است. آنچه مهم است توجه به این نکته کلیدی است که در شکل گیری رفتار انسان علت ها و نه یک علت نقش دارند و هر چه تعداد بیشتری از این علت ها کشف شوند رفتار انسان قابل پیش بینی تر و کنترل پذیرتر خواهد بود. به عبارت دیگر قابل پیش بینی و کنترل بودن یک رفتار ملاک خوبی برای کشف علت های واقعی رفتار است.
حال این سوال قابل طرح است که آیا می توان از تمام علت های رفتار انسان آگاه شد؟ مسلما پاسخ منفی است و این به آن علت است که رفتارها عوامل و علل تعیین کننده زیادی دارند که آگاهی از همه آنها امکان پذیر نیست. از سوی دیگر ممکن است برخی از علت های رفتار اتفاقی باشند. برای مثال، فردی را تصور کنید که با اکراه در ضیافت شامی حاضر می شود و تصادفا دوست دوران کودکی خود را ملاقات می کند. آنچه در بررسی شرایط تصادفی باید مورد توجه قرار گیرد بررسی این نکته است که تحلیل علیت باورانه رفتار به واسطه شرایط تصادفی نقض نمی شود بلکه صرفا پیچیده می شود. به دلیل همین پیچیدگی است که اکثر پیش بینی های مربوط به رفتار انسان جنبه احتمالی به خود می گیرد.
● علیت باوری مادی و علیت باوری روانی
در تحلیل انواع علیت باوری های اشاره شده می توان به این جمع بندی رسید که علیت باوری زیستی، محیطی و اجتماعی ـ فرهنگی با وجود تفاوت های آشکار در یک مساله تشابه دارند و آن قابلیت اندازه گیری عوامل تعیین کننده در رفتار است. ژن ها، محرک های محیطی، آداب و رسوم فرهنگی همگی مفاهیمی دست یافتنی و کمی پذیر هستند و محقق می تواند آنها را اندازه گیری کند. از این رو همه علیت های فوق اشکالی از علیت باوری مادی به شمار می آیند.
در مقابل علیت باوری مادی، برخی از محققان معتقدند که مهم ترین عوامل تعیین کننده رفتار انسان، ذهنی هستند و در این میان به عقاید، هیجان ها، احساس ها، ادراکات، اندیشه ها و ارزش ها به عنوان مهم ترین مصادیق علیت های روانی اشاره می کنند. ازجمله روان شناسانی که به این نوع از علیت باور دارند می توان به فروید اشاره کرد که بر اهمیت رویدادهای ذهنی (که از آنها آگاه نیستم) تاکید می کند.
● اصل عدم قطعیت
برخی از روان شناسان بر این اعتقادند که هرچند رفتار انسان تعیین شده است ولی نمی توان به ارزیابی تمام علت های رفتار پرداخت. چنین رویکردی، اصل عدم قطعیت (uncertainty principle) را منعکس می کند که توسط کارل هایزن برگ (karl Heisenberg) مطرح شد. این فیزیکدان آلمانی معتقد است که خود عمل مشاهده کردن یک الکترون بر فعالیت آن تاثیر می گذارد و به همین دلیل به اعتبار چنین مشاهده ای باید با دیده تردید نگریست. هایزن برگ نتیجه گرفت که نمی توان در عمل از قطعیت و اطمینان کامل سخن به میان آورد. اگر اصل عدم قطعیت در روان شناسی مورد استفاده قرار گیرد نتیجه چنین خواهد بود که حداقل از برخی علت های رفتار نمی توان آگاه شد زیرا صرف مشاهده آنها موجب تغییرشان می شود. به عبارت دقیق تر، موقعیت آزمایشی خود می تواند به عنوان یک متغیر مخل در پژوهش پیرامون علت های رفتار انسان در نظر گرفته شود.
در این میان رویکردی افراطی وجود دارد که معتقد است نمی توان با روش علمی به بررسی انسان پرداخت و در مورد رفتار انسان نیز نمی توان از علت های مادی یا روانی مستقل سخن به میان آورد. در واقع این افراد معتقدند که مهم ترین علت های رفتار خودزاد هستند. به عبارت دیگر رفتار، آزادانه انتخاب می شود و در واقع اراده آزاد (free will) منشاء شکل گیری رفتار است. ناگفته پیداست که مدافعان این رویکرد معتقدند اراده آزاد، مسوولیت را نیز به دنبال دارد.
وسواس نظافت و باقی ماجرا...
از دور خیلی ساده به نظر می آید. فکر می کنی «مشکلی نیست». با کمی ملاحظه و درک متقابل همه چیز قابل?حل است. قدیمی ها یک چیزی می دانستند که می گفتند «تا نخوری ندانی». خیلی از خانواده ها هستند که به خاطر همین مشکل به ظاهر کوچک حالا در مرز جدایی قرار گرفته اند و نمی دانند چاره گریزشان از این بن بست چیست...
شاید ندانی ولی خیلی سخت است وقتی که کسی که دوستش داری و فکر می کنی دوستت دارد، مدام به نوع نظافت تو ایراد بگیرد. مدام برای اینکه چطور بیایی و بروی که جایی را آلوده نکنی به تو تذکر بدهد. وقتی با یک آدم «وسواسی» زندگی می کنی، دیگر زندگی ات مثل زندگی بقیه آدم ها یک زندگی عادی نیست. باید خیلی کارهایی را که می خواهی، نکنی و خیلی کارهایی را که لازم نمی دانی انجام دهی. شاید فکر کنی با بی توجهی به وسواس طرف مقابلت با او مقابله کنی. خیلی ها قبل از تو این کارها را کرده اند ولی موفق نشده اند. به جای اینکه از شدت وسواسشان کم شود، ناراحتی های دیگری هم پیدا کرده اند. اصلا وسواس چیست؟ از کجا می آید؟ چطور بر افراد اثر می گذارد و...
داستان این هفته را با هم می خوانیم:
ناصر و زیبا ۳ سال است که ازدواج کرده اند. آنها نسبت خانوادگی دوری با هم داشتند و به طریقه کاملا سنتی با هم ازدواج کرده اند. ناصر کارشناس اداره مالیات است و آدم اهل حساب و کتابی است. زیبا تا مدرک دیپلم درس خوانده و بلافاصله بعد از پایان دوره تحصیل ازدواج کرده است. آنها ظاهرا هیچ مشکلی با هم ندارند و زندگی شان بسیار عادی دنبال می شود ولی در واقع اصلا این طور نیست. ناصر با یک اخلاق زیبا مشکل دارد و همین یک مشکل همه زندگی آنها را از داخل به هم ریخته است. «وسواس». زیبا با تمام محسناتی که دارد، به شدت وسواسی است و همین مساله ناصر را اذیت می کند.
ناصر می گوید: «اوایل این موضوع اصلا برایم مهم نبود. زیبا تمام شرایطی را که من می خواستم داشت و من به او علاقه پیدا کردم. فقط می دانستم که به نظافت و تمیزی منزل و این جور چیزها خیلی اهمیت می دهد. فکر می کردم که این موضوع خیلی هم بد نیست. چون خود من هم به نظافت اهمیت می دادم.»
چند ماه بعد از ازدواج بود که تازه ناصر متوجه رفتارهای غیرعادی زیبا شد. زیبا مدام به طرز نظافت ناصر ایراد می گرفت. لباس های او را بعد از یک بار پوشیدن در سبد رخت چرک ها می انداخت. شستن دست و روی او را چک می کرد. «بعد از چند ماه حسم از زندگی مشترک پادگانی بود که فرمانده اش را دوست داشتم. نمی خواستم کاری کنم که زیبا از من ناراحت شود. چون می دیدم که روحیه حساسی هم دارد. سعی کردم مطابق میل او رفتار کنم. شاید باور نکنید ولی شاید تعداد دفعات شستن دست و صورتم با صابون بعضی روزها سه رقمی می شد.»
کم کم حوصله ناصر از این همه امر و نهی شنیدن درباره نظافت سر رفت. ضمن اینکه ناصر حس می کرد که وسواس زیبا نسبت به قبل بیشتر شده است. حالا ناصر کاملا وارد بازی ای شده بود که آن را به هیچ وجه قبول نداشت. دست هایش را می شست با اینکه می دانست تمیز است. سرویس بهداشتی حمام را نظافت می کرد با اینکه تمیز بودند. لباس های تمیزش را داخل سبد رخت چرک ها می انداخت و خلاصه هر کاری که زیبا درست می دانست را انجام می داد. ناصر امیدوار بود که این جریان روزی به پایان برسد ولی خودش هم می دانست که با این روش هیچ چیز درست نخواهد شد.
«به رفتارهای زیبا عادت کرده بودم ولی همه چیز فقط بین خودمان بود. سعی می کردم کمتر به خانه بستگان بروم تا زیبا ناراحت نشود. میهمانی?های دورهمی را هم کلا کنار گذاشته بودیم. یک زندگی دونفره، داخلی و البته پرمشکل را در خود دوره می کردیم و همه تلاش من این بود که کسی از ماجرا بویی نبرد. می دانستم که بستگان کم و بیش از ماجرا خبر دارند. طبیعی بود وقتی کسی به خانه کسی برود و برای نشستن، زیرانداز کوچک خودش را پهن کند یا وقتی برای گرفتن گوشی تلفن از دست کسی، از دستمال استفاده کند، همه متوجه خواهند شد. با این حال نمی خواستم حریم خانه ما برای نظر دادن دیگران باز شود.»
اما این استدلال زمان زیادی دوام نیاورد. یک روز که پدر و مادر زیبا برای میهمانی به خانه ناصر و زیبا آمده بودند، ناصر از اداره برگشت. کفش ها را که پشت در دید متوجه حضور آنها شد. در را باز کرد. خواست داخل شود ولی زیبا مانع ورودش شد و خواست مثل همیشه رفتار کند. یعنی همان جا کفشو جورابش را درآورد و و کیف و لوزام کارش را درون سینی کنار در بگذارد. شلوارش را بالا بزند، دمپایی خانه را به پا کند و بدون اینکه به چیزی دست بزند وارد حمام شود. و تمام این اتفاق ها داشت جلوی خانواده همسر ناصر رقم می خورد. اول خجالت کشید. کمی مکث کرد. سرخ شد. لب هایش را گاز گرفت. دست آخر کفش هایش را در آورد و بدون انجام تمام آن سلسله مراتب ها وارد اتاق شد. با میهمان ها سلام و احوالپرسی کرد و به اتفاق آنها وارد اتاق پذیرایی شد. زیبا هم به اتاقش رفت و تا شب همان جا ماند. آن شب تا صبح گریه می کرد و فردای آن روز فرش ها را به قالیشویی داد. مبل ها را شست و کل خانه را دستمال کشید.
«دیگر خسته شده بودم. نمی خواستم به این بازی ادامه بدهم. همه چیز عذاب آور بود. دیگر من زندانی پادگانی بودم که رفتارهای فرمانده اش آزارم می داد. چند بار خواسته ام زیبا را پیش روان پزشک ببرم ولی هربار باتندی از من گلایه می کند و می رنجد. نمی دانم چه کار باید بکنم.»
● نظر روان پزشک
دکتر فربد فدایی/ مدیر گروه روان پزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
وسواس به داروها جواب می دهد
در اصطلاح عموم، وقتی کسی کاری را به دقت انجام می دهد، می گویند او وسواس دارد. اگر به پاکیزگی اصرار داشته باشد،می گویند وسواس دارد. البته چنین افرادی بیمار نیستند و دقیق و پاکیزه هستند اما آنچه به عنوان اختلال وسواسی اجباری معروف است از جنس دیگری است و جنبه بیماری دارد. بیماری وسواس به صورت افکار یا به صورت اعمال تکراری و مزاحم است که وقت فرد را می گیرد و او را در زندگی تحصیلی یا شغلی یا خانوادگی با مشکل روبه رو می کند. گاهی نیز افکار و اعمال وسواسی هر دو با هم وجود دارند. برای اینکه افکار یا اعمالی به عنوان اختلال وسواسی شمرده شوند باید دستکم روزانه ۱ ساعت از وقت فرد را به خود مشغول کنند. نمونه آن فردی است که به هر چیز دست می زند باید ۴بار دست خود را با آب و صابون بشوید و به هیچ چیز هم دست نزند تا دستش با جریان هوا خشک شود یا فردی دچار این وسواس است که در خیابان تعداد پنجره های هر ساختمان را به دقت بشمارد و اگر فکر کند اشتباه کرده باید این کار را از نو تکرار کند. شایع ترین وسواس های عملی که به آن اجباری هم می گوییم عبارت است از وسواس آلودگی که منجر به شست وشوهای مکرر و پایان ناپذیر می شود.
حمام رفتن چنین فردی ممکن است از صبح تا شب به طول بکشد. نکته مهم این است که گاهی این اعمال اجباری به حدی برای بیمار ناخوشایند می شود که او اصولا از حمام رفتن خودداری می کند و ممکن است ماه ها به حمام نرود زیرا می داند که تشریفات مکرر در مکرر شستن بدنش تا چه حد رنج آور است بنابراین برخلاف تصور عموم، خیلی از افرادی که وسواس شست وشو دارند نه فقط تمیز نیستند بلکه خیلی هم کثیف هستند. میزان وسواس به عنوان یک بیماری در همه جای جهان ثابت است و حدود ۳ درصد مردم به آن مبتلا هستند. عموما از دوران جوانی شروع می شود و در صورت عدم درمان همیشه باقی می ماند و ممکن است زندگی فرد را فلج کند. عامل ژنتیک یعنی ارثیه زیستی در ایجاد آن بسیار مهم است و برخلاف تصور عموم جنبه یادگیری ندارد. اگر یکی از دوقلوهای همسان به وسواس دچار باشد در سه چهارم موارد دیگری هم مبتلاست. یک میانجی عصبی به نام سروتونین در ایجاد آن نقش دارد. مانند هر مشکل روانی دیگر، تشخیص و درمان بیماری وسواس در صلاحیت پزشک و به طور ویژه روان پزشک است و با توجه به آنها خیلی از بیماری های مغزی و جسمی و روانی دیگر ممکن است با وسواس شروع شود. تشخیص افتراقی بسیار مهم است و به صورت تخصصی باید به وسیله روان پزشک به عمل آید. خط اول درمان وسواس، درمان دارویی است که در اکثر موارد منجر به بهبود چشمگیر می شود. پس از بهبودی علائم درمان دارویی باید دستکم یک سال ادامه بیابد و سپس برحسب نظر پزشک می تواند به تدریج کاهش یابد. بسیاری از بیماران از نتایج خوب درمان شگفت زده می شوند و در مقایسه با زمان بیماری احساس می کنند زندگی را از سرگرفته اند. در برخی موارد ممکن است نوعی از روان درمانی به نام رفتار درمانی نیز توسط پزشک توصیه شود ولی تجربه نشان می دهد اکثر بیماران درمان دارویی با توجه هزینه اثربخشی کاملا مناسب را به هر درمان دیگر ترجیح می دهند.
● نظر روان شناس
دکتر پرویز رزاقی/ روان شناس، مدرس دانشگاه آزاد اسلامی
وسواس به حساسیت زدایی تدریجی جواب می دهد
وسواس درواقع یک رفتار ذهنی و عملی غیرارادی تکراری است که از فرد مبتلا سر می زند. در این اختلال فرد با علم به اینکه انجام این رفتار ضرورتی ندارد، قادر به ترک آن نیست.
وسواس اصولا به ۲ نوع فکری و عملی تقسیم بندی می شود. وسواس فکری بیشتر ناشی از نشخوارهای ذهنی است و شامل شک ها و تردیدهایی است که در ذهن فرد شکل می گیرد. در مقابل وسواس عملی بیشتر جنبه های رفتاری پیدا می کند.
● نمونه های وسواس فکری
در وسواس فکری، بیشتر اتفاقات در ذهن فرد شکل می گیرد. افراد مبتلا به این نوع وسواس اظهار می کنند که «انگار چیزی در ذهن ما، ما را برای انجام عملی خاص تحریک می کند.»
گاهی افراد مبتلا به وسواس فکری، نسبت به اعضای بدن خود دچار شک می شوند و مدام گمان می کنند که «نکند بیماری خاصی گرفته باشم». نمونه شایع این مشکل از وسواس فکری در برخی افراد دیده می شود که حتی با ایجاد یک زخم ساده با تیغ اصلاح، مدام به ابتلا به بیماری های خطرناکی مثل ایدز و هپاتیت و... فکر می کنند. ذهن این افراد مدام درگیر همین مسایل است. مدام به سراغ پزشک های متعدد می روند، آزمایش های مختلف انجام می دهند تا مطمئن شوند که به بیماری دچار نشده و رضایتمندی خود را به دست آورند. گاهی این افراد اظهار می کنند که اگر کاری خاص یا فلان عمل را انجام ندهند (مثلا در هنگام خروج از خانه دو بار به دستگیره در دست نزنند)، کار آنها با شکست مواجه خواهد شد.
● نمونه های وسواس عملی
در وسواس عملی آنچه بیشتر قابل مشاهده و بررسی است، جنبه های عملی رفتار فرد است. نمونه بارز این نوع وسواس در کارهایی مثل شست وشو قابل مشاهده است. بسیاری از افراد مبتلا به وسواس عملی مدت زیادی از وقت خود را صرف شست وشو در حمام می کنند. نمونه هایی از این حالت وجود دارد که حتی فرد زمانی بالغ بر
۵ ساعت را در حمام سپری می کند و با این حال پس از این مدت باز گمان می کند که آنطور که باید تمیز نشده است. نمونه دیگری از این نوع وسواس به صورت وارسی ها نمود پیدا می کند. مشاهده می شود که این افراد مدام در حال وارسی کردن اجاق، در یخچال، سینک ظرفشویی و... هستند یا هنگام ورود به منزل چند بار لباس خود را وارسی می کنند که جایی از آن آلوده نشده باشد.
● دلایل بروز وسواس
یکی از دلایل بروز وسواس ارث است. وسواس در یک خانواده دچار وسواس، به شکل جدی تری بروز می کند. از دیگر علل بروز وسواس، الگوهای تربیتی فرآیند رشد و به اصطلاح «بکن، نکن» هایی است که خانواده بر فرد اعمال می کند. این خانواده ها معمولا بیش از حد به فرد امر و نهی می کنند و در مسایل مختلف روزمره این امر و نهی ها را تکرار می کنند.
مشاهده نیز یکی از عوامل اصلی بروز وسواس در فرد است. وقتی فرد از کودکی این نوع رفتار را در پدر یا مادر خود می بیند به طور حتم تحت تاثیر آن قرار خواهد گرفت. عامل عمده دیگری که در بروز وسواس نقش دارد، مشکلات روان شناختی و آسیب های روانی ای است که در مسیر زندگی به وجود می آید. گاهی پاسخ این مشکلات در فرد به شکل وسواس گونه بروز می کند.
● درمان وسواس
برای درمان این اختلال حتما باید از روان درمانگر و رفتاردرمان گر کمک گرفت. حضور روان شناس بالینی برای درمان این مشکل بسیار موثر است. داروهایی نیز برای کنترل این اختلال وجود دارد که فرد می تواند از آنها استفاده کند.
با این حال در مشاوره ها توصیه می شود که فرد با وسواس خود مواجه شود و به سمت رفتارهای وسواس گونه برود. یعنی اگر وسواس او باعث می شود که فرد دست خود را ۵ بار بشوید، از آن فرار نکند و آن را تایید نکند و به مبارزه با آن برود. چون خود فرد در ناخودآگاه خود می داند که وسواس او یک رفتار افراطی است و دلیلی برای انجام آن وجود ندارد، می تواند با آن مبارزه کند. اصلی ترین و ساده ترین کار حساسیت زدایی منظم است. یعنی فرد به تدریج از شدت وسواس خود بکاهد. مثلا در طول یک ماه، ۵ بار شست وشوی دست خود را به ۴ بار کاهش دهد و این روند را در ماه بعد از آن به ۳ بار برساند.
اطرافیان نیز در درمان وسواس نقش عمده ای دارند. خانواده و آشنایان فرد مبتلا به وسواس نباید رفتار او را مسخره و برای انجام کاری به او تحکم کنند. آنها باید از توهین کردن به او خودداری کنند. این نوع واکنش ها توسط اطرافیان موجب می شود که فرد احساس کند که دیگران مشکل او را درک نمی کنند و واکنش های نامطلوبی نسبت به آنها نشان دهد.
افسردگی ، گرسنگی، استرس و خستگی و حواسپرتی!؟
آقا با شما هستم! حواستان نیست؟! کجایی؟ شنیدی چی گفتم؟! این جملات و پرسش ها بارها و بارها در طول روز میان افراد مختلف رد و بدل می شود. کسانی که باید چندین مرتبه جمله ای را تکرار کنید تا بشنوند یا آدم هایی که چند دقیقه ای پشت چراغ راهنمایی چهارراه که دیگر سبز شده است منتظر می ایستند.
حتما شما هم چنین افرادی را می شناسید یا گاهی خودتان با این مشکل روبه رو هستید، اما دلیل این بی توجهی ها چیست؟ چه چیزی باعث می شود تا این حد بی دقت باشیم و نتوانیم تمرکز کنیم؟ البته در دنیای شلوغ امروزی، عدم تمرکز مشکل خاصی نیست که کسی آن را نشناسد بلکه برعکس، این دنیا پر است از عوامل برهم زننده تمرکز و هوشیاری. به همین دلیل، متخصصان در تلاشند به انسان امروزی کمک کنند تا متمرکزتر و آرام تر به کارهایش برسد.
● انجام چندین کار در یک زمان
کودک خردسال تان را در آغوش گرفته اید و کتاب می خوانید. در همین زمان پاسخ ایمیلی کاری هم می دهید و برای خرید روزانه هم فهرست تهیه می کنید! اگر شما هم در انجام چنین کارهایی استاد شده اید و می توانید چندین کار متفاوت را در یک زمان انجام دهید، دوباره و با دقتی بیشتر به شرایط بیندیشید. تحقیقات نشان داده است هر بار که انسان توجه و تمرکزش را تغییر می دهد تا کاری متفاوت انجام شود، زمانی از دست خواهد رفت. بنابراین نتیجه مشخص است؛ انجام ۳ کار همزمان بیشتر از انجام دادن آنها پشت سر هم زمان می برد!
پس تا جایی که امکان دارد در هر زمان تنها یک کار خاص را انجام دهید. با این کار از نگرانی و استرس و بروز مشکلات جسمی ناشی از آن نیز پیشگیری می کنید.
● کارهای خسته کننده
برخی از وظایف ما در طول روز جالب تر از بقیه است. بنابراین کاملا طبیعی است حین انجام کارهای خسته کننده تمرکز بیشتر مختل شود. وقتی بی حوصله هستید، هر چیزی از تماس تلفنی گرفته تا گرد و غبار روی میز کار می تواند تمرکز شما را از بین ببرد. بنابراین برای حل مشکل میان کار به خودتان استراحت دهید، با یک لیوان چای یا بیسکویت از خودتان پذیرایی کنید یا با کاری دیگر مانند گوش کردن به یک موسیقی زیبا خودتان را مشغول سازید.
● افکار آزاردهنده
به طور حتم کارکردن در شرایطی که نگران هستید، ساده نیست؛ اگر دائم به برنامه های مربوط به بچه ها فکر می کنید یا اگر هنوز بابت بحث کاری دیروز ناراحت هستید مطمئن باشید نمی توانید در محل کارتان هم موفق عمل کنید. چون این افکار عامل مهمی در برهم زدن تمرکز است. اگر شما هم با این مشکل روبه رو هستید، برای تمرکز بیشتر و پیشگیری از بروز بیماری های مختلف بهتر است افکار آزاردهنده را روی کاغذی یادداشت کنید تا وضعیت بهتر شود.
● استرس و خستگی
استرس مشکلات زیادی برای فرد ایجاد می کند که بر هم خوردن تمرکز یکی از آنهاست. البته وقتی این تاثیرات در جسم هم خودش را نشان دهد، شرایط بدتر می شود؛ عضلات سفت و دردناک، سردرد یا افزایش ضربان قلب. مطمئن باشید این موارد همگی می تواند تمرکز شما را از بین ببرد. علاوه بر استرس، نباید از خستگی هم غافل شد. مطالعات نشان می دهد خوابیدن به مدت بسیار کم می تواند تمرکز و حافظه کوتاه مدت را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین هیچ وقت به بهانه انجام کار یا تفریح، خواب شبانه کافی ـ ۷ تا ۹ ساعت ـ را نادیده نگیرید.
● گرسنگی
مغز بدون تامین سوخت مورد نیاز نمی تواند درست عمل کند؛ البته حواستان باشد صبحانه یکی از مهم ترین منابع تامین مواد غذایی مورد نیاز بدن است که نباید فراموش شود. بنابراین همیشه به فکر تامین انرژی باشید و اجازه ندهید گرسنگی قدرت توجه و تمرکز را از شما بگیرد.
افسردگیخیلی از افراد به اشتباه تصور می کنند افسردگی به معنای غمگین بودن است. در حالی که طبق نظر متخصصان، افسردگی یکی از بیماری های جدی است که علائم خاص خود را ایجاد می کند و باید به درستی درمان شود. افسردگی علاوه بر ایجاد حس ناامیدی، غمگین بودن، بی تفاوتی و پوچی می تواند تمرکز و توجه فرد را نیز مختل کند. بنابراین اگر شما هم این مشکلات را دارید، بهتر است به یک پزشک متخصص مراجعه کنید تا درمان مناسب صورت گیرد.
متاسفانه بعضی از داروهایی که برای درمان افسردگی یا بیماری های دیگر استفاده می شود نیز ممکن است با تمرکز فرد تداخل داشته باشد. در این شرایط باید با پزشک یا داروساز صحبت کنید و از وی کمک بخواهید.
اضطراب شـــما مثبت است یا منفی؟!
اضطراب یکی از شایع ترین اختلالات عصبی است که همه انسان ها در شرایط مختلف آن را تجربه می کنند و دارای انواع و درجه های مختلفی است که یکی از انواع آن اضطراب امتحان است که افراد در زمان ارزیابی و معمولا در پایان سال تحصیلی دچار آن می شوند. امید است با ارائه راه حل های روان شناختی در این مقاله در کاهش اضطراب فرزندان این مرز و بوم قدمی هرچند اندک برداریم...
اضطراب امتحان نوعی مشغولیت ذهنی است که شخص به خاطر نتیجه امتحان به آن دچار می شود. اضطراب امتحان معمولا در افراد با اعتمادبه نفس پایین، منفی گرا و اشخاصی که شکست و تجربه های ناموفق درسی داشته اند، بیشتر دیده و باعث کاهش عملکرد درسی آنها می شود. اضطراب امتحان گاهی سازنده است و گاهی مشکل آفرین.
● نشانه های اضطراب امتحان سازنده
نوعی از اضطراب است که شخص را به سوی فعالیت درسی و برنامه ریزی منظم تر سوق می دهد و معمولا شخص را فعال و توانمند می کند تا بتواند نتیجه بهتری از مطالعه خویش به دست آورد. نشانه های این اضطراب عبارتند از:
دانش آموز علاوه بر نشان دادن حساسیت مناسب به درس، روند زندگی معمولی خویش را ادامه می دهد مانند خوردن، خوابیدن و صحبت کردن با خانواده و...
دانش آموز هنگام مطالعه، نوعی هیجان مثبت دارد.
بیشترین وقت خود را برای خواندن درس صرف می کند نه همه وقت خویش را.
با آرامش و اطمینان بیشتری مطالعه می کند.
عوامل محیطی تاثیر کمتری روی او دارند.
آنچه را مطالعه می کند به راحتی می تواند در ذهنش نگه دارد یا به حافظه بسپارد.
● نشانه های اضطراب مشکل آفرین
نوعی از اضطراب که با دلهره و تشویش زیاد همراه است و با درگیر شدن ذهن و تصویری مبنی بر عدم موفقیت در امتحان، وسواس تکرار مطالعه کردن مانند خواندن بیش از حد، عدم توجه به خواب، غذا و... همراه می شود. نشانه های این اضطراب عبارتند از:
با عدم اطمینان درس می خواند.
در موقع خواندن درس بیشتر به نتیجه امتحان فکر می کند تا به یادگیری.
پذیرش توانمندی های خود.
ایجاد این احساس که من (دانش آموز) تلاش خود را انجام داده ام و حتما موفقیت خوبی را به دست خواهم آورد.
توجه به نکات مثبت و موفقیت های گذشته.
آن بخش از موفقیت هایی را که در گذشته تجربه کرده در ذهن خود بیاورد.
برطرف کردن ضعف بنیه علمی.
تلاش برای برطرف کردن ضعف بنیه علمی از طریق کمک گرفتن از دوستان، معلم یا دانش آموزان زرنگ، کتاب های کمک درسی و...
مقایسه با خود.
ایجاد این فکر که هر فردی توانمندی های مخصوص به خود را دارد.
پرسش و پاسخ های مکرر.
پرسش و پاسخ های پی درپی از خود باعث آگاهی از فرآیند یادگیری، پردازش اطلاعات مجدد و تقویت اعتمادبه نفس بیشتر و در نتیجه کاهش اضطراب می شود.
استراحت کوتاه بین زمان های درس خواندن
توکل به خداوند تبارک تعالی. یاد خداوند آرام بخش دل هاست، در زمان قبل از امتحان به خداوند توکل کنید تا هر آنچه را که خوانده اید به یاد آورید.
● تنفس عمیق
تنفس عمیق قبل از شروع جلسه امتحان باعث می شود تا اکسیژن بیشتری به مغز برسد و آرامش جسمی بهتری کسب کنید.
نگاه کردن به یک به یک سوالات. اگر یکباره به همه سوالات امتحانی نگاه کنید، ممکن است بین سوالات به سوالی برخورد کنید که یاد نگرفته باشید و باعث اضطراب تان شود و در نتیجه قدرت پاسخگویی سوالات دیگری را هم که یاد گرفته اید، از دست بدهید.
● وظایف خانواده
به فرزندتان یادآور شوید که تو زحمات خود را کشیده ای و نتیجه امتحان هر چه باشد برایتان ارزشمند خواهد بود.
تلاش کنید تا فضای درون خانواده در آرامش و سلامت روانی باشد.
سعی کنید در زمان امتحانات از شرکت در مراسم، میهمانی ها و رفت وآمدهای خانوادگی و... دوری کنید.
در صورت وجود مشکل در خانواده، حتی المقدور در حضور دانش آموز آن را مطرح نکنید.
با کلام خود سعی در مطرح کردن یا زنده نگه داشتن توانمندی های مثبت فرزندتان کنید.
از تحقیر و سرزنش مانند تو حساسیت زیاد به درس داری، بی عرضه هستی و... خودداری کنید.
ایجاد ارتباط مناسب با فرزند، اگر فرزندتان بخواهد از دلواپسی خود در مورد امتحان به شما بگوید، پنهان کاری نکند یا از بیان احساسش ترسی نداشته باشید.
شرایط منزل را به گونه ای فراهم کنید که فرزندتان زودتر از موعد و شب قبل از امتحان بخوابد.
ایجاد احساس مثبت در فرزند
با گفتن این جملات: «ما به توانمندی های تو آگاه هستیم و...» سعی در ایجاد ارزش های مثبت کنید.
پیشنهاد مصرف مواد لبنی مانند شیر، ماست و... مواد قندی در شب قبل از امتحان (بنابر تاکید متخصصان تغذیه) باعث آرامش فرزندتان می شود.
با حفظ خونسردی و ایجاد آرامش روزهای امتحانی را برای فرزندتان آرام کنید.
زودتر از موعد فرزندتان را از خواب بیدار کنید تا عوامل محیطی مانند دیر رسیدن، ترافیک و... وی را دچار اضطراب نکند.
راه های ابراز علاقه کودکان به اطرافیان از بدو تولد تا ۲سالگی...
تا ۲ سالگی کودک شما به روش های مختلف دوست داشتن خود و علاقه اش را به شما ابراز می کند. شاید همین ابراز دوست داشتن او باشد که باعث می شود خستگی بیداری های شبانه و کارهای روزانه را فراموش کنید...
آیا تا به حال فکر کرده اید که فرزندتان درهر ماه چگونه علاقه اش را به شما نشان می دهد؟
● از ابتدای تولد تا ۶ ماهگی
در اولین ماه های بعد از تولد فرزندتان بسیار وابسته به شماست. هم از نظر تغذیه ای به شما نیاز دارد و هم به دلیل ضعف جسمانی. وقتی دو قدم مانده به زمانی که به خاطر بیداری های شبانه گله مند شوید اولین لبخند او شکل می گیرد. این اولین عکس العمل او به کارهای شماست و در واقع می خواهد با این کار بگوید که چقدر به شما عشق می ورزد.
برخی بچه ها از همان ابتدای روز تولد لبخند می زنند. البته لبخند آنها به شخص خاصی نیست. در واقع آنها عشق خود به زندگی را ابراز می کنند. جالب است بدانید در ماه های اول بعد از تولد لبخندی که بین مادر و فرزندش رد و بدل می شود پایه گذار رابطه آتی آن دو است. بررسی های محققان آمریکایی روی موش ها نشان داده لبخند بچه موش ها سبب فعال شدن قسمتی از مغز مادر می شود که توسط کوکائین نیز تحریک می شود. در واقع لبخند بچه موش ها که نشانه ابراز احساسات آنهاست، به مادر حس مشابه افراد معتاد و مست را می دهد. غیر از لبخند، کودکان بعد از تولد سلاح جذب کننده دیگری دارند و آن هم زل زدن به شما به ویژه موقع شیر خوردن است. کودک شما این موضوع را خوب می داند که شما که هستید. شما برای او تنها اتکایی هستید که تمامی نیازهایش را برآورده می کنید. بو و صدای شما برای او آشناست. کودک در اکثر زمان ها به شما زل می زند تا هم صورت شما را به خاطر بسپارد هم بگوید که شما را بسیار دوست دارد. کودکان ۳، ۴ ماهه کم کم شروع می کنند به درآوردن صداهایی شبیه به حرف زدن. شاید افراد غریبه کمتر موفق شوند این حرف های ابتدایی را بشنوند زیرا این حرف ها همراه با لبخند تنها مخصوص به مادر، پدر یا مادر و پدربزرگ است. نزدیک ۶ ماهگی کم کم زبان بدن کودک نشان می دهد که چقدر او به مادرش اعتماد دارد. او در این سن با درخواست نوازش و به بغل رفتن، عشقش را به مادر بیان می کند.
● از ۶ تا ۱۲ ماهگی
از این زمان به بعد فرزندتان متوجه می شود که موجودی جدا از شماست. این کشف تازه، تاثیری شگرف در ابراز احساسات او دارد. از ۶ ماه به بعد کودکتان متوجه می شود که حتی وقتی مادر حضور خارجی ندارد، هنوز هست.بنابراین این موضوع سبب احساس اضطراب جدایی در او می شود و با ندیدن مادر به گریه می افتد تا نشان دهد او را دوست دارد و از ندیدنش دلتنگ است. اگر او ببیند که مادر از او خداحافظی می کند، دلتنگی و اضطرابش بیشتر می شود بنابراین اگر در این سن می خواهید کودکتان را به جایی بسپارید و بروید حداقل از او خداحافظی نکنید. یکی دیگر از علایمی که او ابراز می کند تا نشان دهد شما را دوست دارد گریه کردن در بغل افراد غریبه است. در واقع هر صورت غریبه ای برای او تداعی گر نبود شماست. برخی مادرها گله می کنند که فرزندشان در این سن گاهی ضرباتی می زند یا موی آنها را با خشونت می کشد. فکر نکنید این حرکات از روی خشم است. برعکس هنوز از روی دوست داشتن است با این تفاوت که کودک قادر به کنترل حرکات خشن خود نیست.
از سوی دیگر در این سن او متوجه می شود که مادر می تواند هم مهربان باشد هم سخت گیر و خشن. اگر صبح تا شب او را پیش پرستار بگذارید و شب به سراغش بروید شاید این دور بودن از شما را با رفتاری خشن که البته نشانه عشقش به شماست نشان دهد. از یک سالگی به بعد او بوسیدن را می آموزد. عملی که شاید یک مادر همیشه انتظار آن را بکشد. در ابتدا او تنها گونه خود را برای بوسیده شدن جلو می آورد اما کم کم می آموزد که باید با لب هایش ببوسد. نکته جالبی که باید به آن اشاره کنیم اینکه تحقیقات نشان می دهد بوسیدن و چشمک زدن های مادر در تکامل سیستم عصبی کودکان نقش دارد.
● یک تا ۲ سالگی
در این فاصله سنی شاید فرزند شما برای مادر خود بیش از هر کس دیگری گریه کند. در واقع او به طور ذاتی می داند که شما به او علاقه دارید و برای رفع نیازهایش اولین کسی هستید که به دادش می رسید پس با نشان دادن نیازهایش سعی می کند توجه شما را به خودش جلب کند. این جلب توجه خود نشان می دهد که چقدر به شما علاقه مند است. یکی دیگر از کارهایی که کودکان در این سن انجام می دهند، تبعیت از رفتار مادر است. او موهایش را مانند مادر شانه می زند و ادای او را در می آورد. این مساله نشان می دهد که چقدر دوست دارد بزرگ شود و در عین حال عشقش را به شما نشان می دهد زیرا کودکان تنها از کسانی الگو می گیرند که آنها را دوست دارند.
برخی از مادرها می گویند که فرزندشان در مهد یک فرشته است اما به خانه که می رسد شیطان می شود و مدام جیغ می زند. شاید باورتان نشود این هم نوعی ابراز علاقه به مادر است. در واقع او پیش غریبه ها احساس زندانی بودن می کند و تنها وقتی به مادر می رسد خود را آزاد می داند تا هر کاری می خواهد بکند. او به مادر اعتماد کافی دارد و به همین علت خلق و خوی اصلی خود را رو می کند.
دروغ بزرگی به نام افـــســـردگـــی!؟
بله درست خواندید، افسردگی یک دروغ است! دروغی که سالیان سال به من و شما تلقین کرده اند وهمین دروغ باعث به وجود آمدن خیلی از بدبختی ها ومصیبت ها شده است، البته خیلی ها از قبل این دروغ نان خورده اند!
● چرا دروغ؟
افسردگی یک حالت درونی است و ربطی به حالت بیرونی ما ندارد. یعنی من و شما در اثر یکسری رفتار و حرکات واحساس،عادت کرده ایم به رخدادی صفت های خوب، بد و اسفناک نسبت بدهیم و جالب تر اینکه من وشما به واقعه ای لقب اسفناک می دهیم و دیگری به آن «بد» می گوید.
بنابراین افسردگی یک حالت ذهنی است، در اثر برآورده نشدن نیازهای بنده و جناب عالی و واکنش من وشما دربرابراین برآورده نشدن، نشان دهنده میزان افسردگی من وشما خواهد بود.
مواد لازم برای افسردگی:شانه های افتاده، پیشانی گره کرده، لب و لوچه آویزان ،نگاه سر به سمت پایین، قدم ها بی هدف لباس هایمان نامرتب به همراه ماده اصلی !
اگر باورنمی کنی همین چندکاررا انجام بده و ببین که چقدر راحت حالت افسردگی در تو بروز می کند. امتحان کن.
البته برای افسردگی کامل احتیاج به یک «ماده اصلی» هم دردی، که این ماده اصلی به جناب عالی کمک می کند تا آخرعمر افسرده بمانی یا حتی اگر از این ماده اصلی درست استفاده کنی، می توانی خودکشی کنی!
● ماده اصلی چیست؟
یک فکر، خوف یا رخداد وحشتناک که در زندگی جناب عالی رخ داده و سبب شده اوضاع زندگیت را دگرگون کند و فاتحه همه چیز را خوانده!
انواع ماده اصلی در ایران:
۱) خیانت نامزد یا همسر انسان
۲) ورشکستگی مالی «در حدصفر یا زیر صفر »
۳) جواب رد شنیدن از دختری که عاشق او بودی
۴) ازدست دادن عزیزان خود
۵) نداشتن زندگی دلخواه «زندگی خوب و سالم، راحت و مرفه»
۶) خوبی کردن بیش از حد به دیگران و در ازای آن دیدن نامردی ازایشان
و انواع دیگر را می توانید به این موارد بیفزایید.
پس تا اینجا فهمیدیم فرمول افسردگی:
شانه های افتاده + لب و لوچه آویزان + پیشانی گره کرده +لباس نامرتب + قدم های بی هدف + یک رخداد ناجور به عنوان ماده اصلی
خبر خوب: درمان فوق العاده راحت است!
در این فرمول بالا به جز ماده اصلی، همه عوامل را به اختیار خودت و بدون تلاش خاصی می توانی تغییر بدهی . شما راحت می توانید شانه هایتان را راست نگه دارید و مانند یک انسان هد فمند و متفکرراه بروید.
● از کجا شروع کنیم؟
قرص ضد افسردگی شماره ۱: «حالات خودت را تغییر بده تا حالات روحی تو شروع به تغییر کنند»
۱) شوخی نمی کنم، تغییر حالات جسمی ۵۰ درصد بهبودی شماست، پس از همین الان شروع کنید.
بررسی واضح تر ماده های اصلی برای ازبین بردنشان:
۱) یک عمر زندگیم را پاش گذاشتم، بچه هاش را بزرگ کردم، رفت یک دختر ۲۵ ساله گرفت، «مرتیکه عوضی»
۲) آقای مهندس علی اکبری! به علت بحران اقتصادی وعوامل نامعلومی که هیأت مدیره تشخیص داده شما ازامروز اخراج هستید. «خدایا حالا جواب مرجان راچی بدهم،به بچه ها چی بگویم، جواب صاحبخانه را کی بده؟» ۳) خانم «ف.ه» شما سرطان دارید و متأسفانه تا ۲ ماه دیگر بیشتر زنده نمی مانید.
۴) مرتیکه عوضی ۱۲ سال خونم را تو شیشه کرد ،حالاهم که جدا شده ایم تهدید می کند که حق نداری ازدواج کنی!
۵) ۱۵ سال به خاطر توواون خواهرت پا رو تمام خواسته هایم گذاشتم، هم پدرتون بودم و هم مادرتون حالا برگشتی جواب من رو اینطور می دی، بچه نمک نشناس «گستاخ»
۶) دیگه به اینجام رسیده ، ۲۷ ساله دارم با این مرد زندگی می کنم، یکبارنپرسید توکیفت پول هست، چیزی احتیاج نداری؟ کیف و کفش بچه ها را با کدوم پول خریدی ؟ «دریغ از یک ذره احساس مسؤولیت»
۷) خدایا! یک پدر ومادر چقدر نفهم؟ ها؟
یک دختر بچه ۱۵ ساله وقت بازی کردنشه یا شوهر کردنش؟
خودت شاهدی که این مرد چه بلاهایی برسر من نیاورده !
« ۲۰ سال تفاوت سنی به خدا این نامردیه»
۸) چقدر خورد بشم، چند بار له بشم؟ چند بار؟
چند بار باید بیام خونه و ببینم که یک نفر دیگه توی خونه منه؟ چند بار، ها؟
«این شوهره یا...»
۱ ) شک نکن که حیوونه ولی گاهی اوقات شما هم در حیوون شدن ایشان نقش داشتی !
۹) خدایا چی شده ؟ یک دفعه چه اتفاقی افتاد؟
اولش همه چیز خوب بود، رفتم خواستگاری اول به نظر آدم های خوبی می آمدند، ماهم آدم هایی بدی نبودیم، مراسم را برگزار کردیم بعد از اون همه، بگیر و ببند و خرج رفتیم سر خونه زندگیمون یک دفعه دختر گفت، من طلاق می خواهم!
گفتم: آخه چرا؟
گفت: من طلاق می خواهم تازه باید مهریه ام را هم بدی « ۱۳۶۴ سکه طلا»
گفتم: کف دستی که مو نداره بیا بکن.
گفت: بری زندان مو در میاره !
«خدایا این دیگه چه مصیبتی بود».
۱۰) وضع مالیمون خیلی خوب بود، ولی نمی دونم یکدفعه چی شد که بابا شروع کرد به ضرر دهی، در عرض ۲ سال ۸۰ درصد اموالش را از دست داد، اون موقع من ۱۷ سال داشتم و بابا همیشه می گفت: جوش نزنید درست می شه، ولی یک دفعه خودش سکته کرد و مرد! کم کم بقیه پول های مانده از بابا خرج شد و من موندم و مامان. من ازدواج کردم مامان تنها تر شد. مامان تعادل عصبیش را از دست داد .بردیمش آسایشگاه روانی! من هم خیلی بهتر از مامانم نیستم.
۱۱) بابام کارمند یک اداره دولتی بود، همیشه می گفت: زن این حقوق این ماه دست تو، من فقط ده هزار تومان بابت ایاب وذهاب وکارای شخصی ام بر می دارم ،طفلک مادرم هفته ای ۳ بارسویای خالص درست می کرد و بعد به ما می گفت: سویا با گوشت درست کردم! از خیلی از خرج های واجبش می زد تا من و خواهرم و بابام احساس سختی نکنیم بابا آدم زرنگی بود،کم کم از یک کارمند ساده تبدیل به مدیرعامل اداره شد و وضعمون روزبه روز بهتر شد، خانه خریدیم «ویلایی»، ماشین خریدیم « دوتا» و اوضاع خیلی خوب شد، ولی بابا اعصاب نداشت!
● یک داستان کوتاه
آقای بابا خان بعد از ۲۷ سال و اندی زندگی مشترک با یک دختر خانم بیوه جوان ۲۷ ساله ازدواج موقت کرد و یک روز در کمال وقاحت اومد گفت: من عاشق این دختر شده ام و قصد دارم ازدواج دایم بکنم.
طفلی مادرم، حرفی نزد! نمی دونم چرا؟ ولی فکر کنم به خاطر کنکور من و خواستگار زهره خواهرم بود، گفت:مرد یک مقدار آرومترحرکت کن،بزارعلی کنکورش را بده،زهره هم جواب مثبت به خواستگارش بده و بعد اقدام کن !
بابا گفت باشه. من کنکور را دادم. زهره هم ازدواج کرد. یک دفعه بابا گفت: خب زهره که تا چند ماه دیگه می ره خونه شوهرش این خونه هم که برای تو ومامانت بزرگه، براتون یک خونه کوچکترمی گیرم! مامان گفت: می خوای این جا را اجاره بدی ؟ بابا گفت شما این طور فکر کن! به هرحال سرتون را درد نیاورم پدرم کاری کرد که مادرم بعد از ۲۷ سال واندی زندگی بگه «مهرم حلال جونم آزاد» طفلی مامانم داره دیوانه می شه ،روزی ۷ تا قرص می خوره، من هم لنگ در هوا، فقط جای شکرش باقیه که زهره شوهر خوبی گیرش اومده .
«قرص ضد افسردگی ۲ »: «مسؤولیت اعمال خودت را بپذیر و بدان که همیشه طرف مقابل تو تقصیر کار نیست».
چرا چاق هستی؟ من استعداد چاقی دارم و پدرو مادرم هم از بچگی به تغذیه من توجه نکردند.
چرا معتاد شدی؟ رفیق ناباب!
چرا طلاق گرفتی؟ چون شوهرم مرد زندگی نبود!
چرادرس نخوندی؟ چون پول نداشتیم، تازه بابام نمی گذاشت درس بخونم، می گفت باید بری سر کار.
چرا خونه نداری؟ چون با این اوضاع مالی کسی نمی تونه خونه بخره.
چرا افسرده هستی؟ مگه ندیدی چه جوری سرم را کلاه گذاشتن و دار و ندارم را بردند!
روی این کره خاکی تعداد کسانی که مسؤولیت اعمالشان را قبول می کنند بسیارکم هستند، یعنی اینکه بهش بگی چرا معتاد شدی؟ رک و راست بگه: «اراده ضعیفی داشتم».
اتـاق عـمـل سـاطـور نـدارد!
جراحی، یکی از روش های درمانی مهم در حرفه پزشکی است که تیغش کوچک و بزرگ را هدف گرفته؛ اگر همین حالا به شما بگویند که باید به هر دلیلی نزد یک متخصص جراح بروید و بدن نازنین تان را به او بسپارید، مور مورتان می شود و خدا خدا می کنید قضیه منتفی شود چه برسد به کودک چندساله ای که جز ابرو خم کردن والدین و بگو مگویی در مهد پدیده هولناک دیگری را تجربه نکرده است....
نداشتن آمادگی روحی کافی برای عمل جراحی سبب استرس های مداومی در کودک می شود که تنها با کمی صبر و ابتکار می توانید از ایجاد آن پیشگیری کنید.
● واکنش فرزندتان آینه رفتار شماست
اگر با اطلاع از نیاز فرزندتان به جراحی غمبرک بزنید، بترسید یا به نحوی استرس تان را نشان دهید، فرزندتان هم می ترسد. گاهی پدر و مادرها به فرزندشان می گویند: «چیزی نیست عزیزم، سریع خوب می شی» اما صورت و حالت های بدن آنها این را نمی گوید. هر چقدر هم مشکل جدی است یادتان باشد که او به این عمل نیاز دارد و باید به عنوان والدین بتوانید در حضور فرزندتان خونسردی خود را حفظ کنید.
● بدترین کار ممکن
بعضی پدر و مادرها برای اینکه فرزندشان هول نکند که قرار است در بیمارستان چه بشود و چه نشود، تا روز عمل کوچک ترین اطلاعاتی به او نمی دهند و روز عمل دست فرزندشان را می گیرند و به هوای رفتن به پارک یا مهد، او را راهی بیمارستان می کنند. بعضی ها هم فرزندشان را هنگامی که خواب است به بیمارستان می برند. این روش های اشتباه کوچک ترین سودی که برای کودک ندارد هیچ، او را دچار ترس هم می کند. محیط بیمارستان شلوغ است و استرس در چهره همه موج می زند و افراد بیمار و ناتوان هم به چشم می خورند. همه این موارد باعث می شوند کودک وحشت و تیم پزشکی را با دردسر مواجه کند. داد و فریادهای بی امان، گاز گرفتن و زدن پرستاران، پزشکان و خود والدین هم دلخراش است، هم اعصاب خرد کن. ترس از بیمارستان، جراحی و پزشکی ممکن است تا پایان عمر با چنین کودکانی عجین شود.
● عوارض ترس
کودکانی که برای عمل جراحی دچار ترس و وحشت شدید می شوند طی هفته ها و ماه های بعد از عمل بهبود می یابند.
اینها را باید به فرزندتان بگویید:
بیهوشی باعث می شود که در طول جراحی درد نکشی.
این جراحی به خاطر این نیست که تو دختر(پسر) بدی بودی.
توی اتاق عمل یک عالمه آدم مراقب تو هستند پس اگر مساله ای برایت پیش اومد می تونی به دکتر یا پرستار بگی.
اتاق عمل فقط یک اتاق است که یک تخت بلند دارد، همه چیز در آن سبز است و کلی آدم باسواد در آن هستند.
دکتر ها و پرستارها کلاه و ماسک دارند که بهداشت رعایت شود.
موقع جراحی تو خوابی و وقتی بیدار شوی کار دکترها تمام شده است.
وقتی دوباره چشم هات رو باز کنی مامان و بابا بالای سرت هستن.
● شیرخواران و نوپایان
اطلاعات این بچه ها خیلی محدود است. آنها هنوز حرف زدن را هم خوب بلد نیستند پس لازم نیست توضیح خیلی پیچیده ای به آنها بدهید. به عنوان نمونه اگر پای فرزندتان باید جراحی شود می توانید بگویید: « دکتر می خواد پاتو بهتر کنه». قبل از جراحی بچه ها کمی هول می کنند و پریشان می شوند زیرا به آنها آب و غذا نمی دهید. بیمارستان پر از غریبه است. برای همین باید دلگرمی کافی بدهید. آنها به راحتی از شما تاثیر می گیرند؛ پس سرآسیمه نشوید و استرستان را به کودک منتقل نکنید. اگر در مدت قبل از جراحی رفتار عادی و روحیه ای خوب داشته باشید، فرزندتان هم در آرامش به سر می برد. اگر فرزندتان برای غذا بی تابی می کند به زبان کودکانه بگویید که عوضش بعد از تمام شدن کار دکتر انواع سوپ ها را خواهد خورد. بعد از عمل هم باید انتظار پریشانی های فرزندتان را داشته باشید؛ درد جای زخم، گرسنگی، حس عجیب بعد از بیهوشی. خودتان را برای آرام کردن و دلگرمی بخشیدن به فرزندتان حاضر کنید.
● پیش دبستانی ها
بچه های حدود ۵ تا ۶ ساله دیگر آنقدر تجربه و اطلاعات دارند که واقعا از عمل جراحی و مثلا نمونه بریده شدن شکم بترسند. ترس این کودکان به خاطر جدایی از پدر و مادرشان هم هست. آنها ممکن است از کسی شنیده باشند که اگر بری اتاق عمل برای مثال دستت را می برند بنابراین حتما به محض اطلاع از نیاز فرزندتان به جراحی مراقب باشید بچه های بزرگ تر یا بزرگ تر های بی ملاحظه از این حرف های بی اساس به او نزنند. خیلی منطقی، با آرامش و با محبت برای فرزندتان توضیح دهید که کلی پزشک مراقب او هستند. شما و همسرتان هم درست به اندازه یک اتاق با او فاصله خواهید داشت. او در تمام طول عمل خواب است و اگر دردی برایش پیش بیاید دکتر داروی مناسبی به او می دهد. حتما برای فرزندتان شیئی که به آن انس گرفته به عنوان نمونه بالش یا عروسک مورد علاقه اش را ببرید و برای اینکه قبل و بعد از جراحی احساس بدی در بیمارستان نکند برایش کتاب قصه بخوانید.
● دبستانی ها
بچه های دبستانی به اندازه کافی سواد دارند که حتی خودشان هم در اینترنت یا کتاب درباره جراحی اطلاعات جمع کنند بنابراین باید توضیحات هوشمندانه ای به آنها بدهید. این بچه ها ممکن است ترس شان از جراحی را به شما نشان ندهند. باید به فرزندتان اطمینان دهید که روزانه هزاران نفر جراحی می شوند و یک پزشک بالای سر او ایستاده تا او را خواب نگاه دارد. او دردی نخواهد کشید و پزشک تمام تلاشش را می کند تا او سالم تر از همیشه پیش دوستانش برگردد. ممکن است فرزندتان بترسد که شما او را بین آن همه غریبه تنها می گذارید و قرار است در اتاق عمل اعضای بدن او را ببرند. به او اطمینان دهید که تمام مدت پشت در اتاق عمل هستید و اگر هم داخل نمی روید تنها به این خاطر است که پزشکان و پرستاران بتوانند با دقت کارشان را انجام دهند. بعد از عمل حتما سعی کنید از دوستان فرزندتان یا فامیل بخواهید برای ملاقات او بیایند. برای او هدیه ای تهیه کنید و نوازش ها و بوسه هایتان را از او دریغ نکنید.
اختلال سلوک و رفتارهای ضدِ اجتماعی
اختلال سلوک طیف وسیعی از رفتارهای ضد اجتماعی چون اعمال پرخاشگرانه، سرقت، خرابکاری، حریق عمدی، دروغگویی، ولگردی و فرار را در بر می گیرد.
این اصطلاح معمولا به الگوهای رفتار ضد اجتماعی غیرقابل کنترل کودک یا نوجوان اطلاق می شود که با آسیب رساندن به دیگران همراه است.
اختلال سلوک از پرشمارترین اختلالات روانی است که کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر قرار می دهد و در دوران کودکی در پسران ۳ تا ۴ برابر دختران دیده می شود. در اغلب پسران این اختلال قبل از ۱۰ سالگی بروز می کند در حالی که سن بروز آن در غالب دختران بین ۱۳ تا ۱۶ سالگی است و پایداری این اختلال در پسران بیشتر از دختران مشاهده می شود.
معمولا کودکانی که دچار مشکلات سلوک هستند، گستره ای از رفتارهای خلاف قانون، از جیغ زدن، ناسزا گفتن، قشقرق به راه انداختن گرفته تا تخریب شدید، دزدی و تجاوز را از خود نشان می دهند. عمده ترین نمود اختلال سلوک تجاوز به حقوق دیگران و عدم توجه به هنجارهای اجتماعی متناسب با سن افراد است و ویژگی غالب آن پرخاشگری و عدم اطاعت است که افراد از خود نشان می دهند. طبق تحقیقات به عمل آمده بسیاری از کودکان مبتلا به مشکلات سلوک در خانواده ها و محله های بسیار محروم بزرگ می شوند. بسیاری از آنها آزار جسمی، بی اعتنایی، فقر یا کشیده شدن به طرف جرم و جنایت را تجربه می کنند. این کودکان اغلب بشدت پریشان و نیازمند کمک هستند و هر چه بزرگ تر می شوند، تنگناهایی که در آنان قرار می گیرند نیز دشوارتر می شود.
در بعد روان شناختی، مشکلات سلوک به عنوان مشکلاتی که در یک بعد پیوسته به نام رفتار بیرونی سازی قرار می گیرند، در نظر گرفته می شوند. بعد بیرونی سازی شامل ترکیبی از اعمال تکانشی، بیش فعالانه، پرخاشگرانه و بزهکارانه است و خود شامل دو بعد فرعی و مستقل ولی مرتبط به یکدیگر است که معمولا تحت عنوان بزهکار و پرخاشگر نامیده می شوند. ویژگی رفتارهایی که در بعد فرعی رفتارهای بزهکارانه قرار می گیرند، شامل فرار از خانه، آتش افروزی، دزدی از خانه و جاهای دیگر، فرار از مدرسه، استفاده از الکل و مواد و اعمال خرابکارانه است. اغلب کودکان و نوجوانانی که اختلال سلوک دارند، یک یا بیشتر از یک اختلال دیگر هم دارند. این افراد افسردگی و اضطراب بسیار بیشتر از کودکان عادی را تجربه می کنند. طبق مطالعات انجام شده حدود یک سوم تا نیمی از آنان افسرده هستند و اضطراب در بین حدود یک پنجم تا نیمی از کودکان و نوجوانان دارای اختلال سلوک وجود دارد. در زمینه تحصیلی نیز این دسته از کودکان و نوجوانان مبتلا از کمبودهای تحصیلی رنج می برند. این افراد اغلب به نظر معلمان شان بی علاقه به مدرسه و فاقد اشتیاق به ادامه تحصیل می باشند.
آنها اغلب مردود می شوند، سطوح پایین تری از پیشرفت را نشان می دهند و در مقایسه با سایر همکلاسی های خود زودتر ترک تحصیل می کنند. کودکان مبتلا اغلب دارای مهارت های اجتماعی ضعیف هستند و تکانش وری (بی اختیاری رفتاری) ، رابطه ضعیف با همکلاسی ها و عملکرد ضعیف در مدرسه را نیز دارند. از لحاظ اجتماعی در تعاملات شان با بزرگسالان شایستگی لازم را ندارند و به نمادهای قدرت در بین بزرگسالان احترام نمی گذارند و مودبانه عمل نمی کنند.
کودکان و نوجوانان دچار این اختلال دارای مشخصاتی چون ضعف در همدلی، توجه اندک به احساسات، خواسته های دیگران و روابط منفی نگر (بدبینانه) با اطرافیان می باشند. این افراد در مهارت های حل مساله که زیربنای تعاملات اجتماعی هستند، کمبود دارند. آنها توانایی کمتری دریافتن راه حل برای موقعیت های میان فردی مشکل و پذیرش دیگران دارند. مشکل آنها با والدین و معلمان به شکل رفتارهای لجوجانه و با همسالان خود به صورت پرخاشگری و آزارگری است. از طرفی طرد شدن از طرف همسالان به آنان احساس فقدان عزت نفس می دهد. آنان در مواجهه کلامی با دیگران پیچیده هستند و در عین حال از پذیرفتن مسوولیت شخصی اقدامات خود با سرزنش کردن دیگران می پرهیزند.
● علل (سبب شناسی این اختلال)
آیا اختلال سلوک ناشی از عوامل ژنتیکی است یا تحت تاثیر عوامل اجتماعی و همسالان می باشد؟ به علت زیست شناختی است یا ناشی از نوع تربیت کودک توسط والدین می باشد؟ چه دلیلی برای آغاز اختلاف سلوک وجود دارد؟ هرچند هیچ دلیلی نمی تواند تمام توضیحات را در زمینه مشکلات سلوک فراهم کند ولی براساس مطالعات مختلف عوامل متعددی در اختلال های سلوک نقش دارند. در مورد نقش خانواده می توان گفت بسیاری از یافته ها نشان داده اند خانواده مهم ترین عامل در ایجاد اختلال های سلوک می باشد. چهار الگوی متقابل در خانواده های نوجوانان با اختلال های سلوک شایع است، انحراف والدین، عدم پذیرش والدین و اجبار، فقدان نظم و نظارت بر کودکان و اختلافات زناشویی و طلاق والدین کودکان با اختلال های سلوک اغلب افرادی ناسالم، ناسازگار و عصبانی هستند و برخی اوقات رفتار جنایتکارانه از خود نشان می دهند. اختلاف زناشویی آشکار نیز می تواند سبب رفتار نافرمان در این دسته از افراد گردد. والدین کودکان مبتلا به این اختلال تمایل دارند به طور قهری پاسخ بدهند و اغلب به شکلی منفی با کودکانشان رفتار می کنند و شکل مفرط رفتار منفی والدین سوءرفتار جسمانی است.
نکته: کودکان دارای اختلال سلوک نوعا از خانواده هایی هستند که در آنها طلاق یا جدایی، فقدان روابط عاطفی، فقدان ارتباط خانوادگی ثابت و ایمن و مدیریت نااستوار وجود دارد
کودکان دارای اختلال سلوک نوعا از خانواده هایی هستند که در آنها طلاق یا جدایی، فقدان روابط عاطفی، فقدان ارتباط خانوادگی ثابت و ایمن و مدیریت نااستوار وجود دارد. همچنین انضباط خشک سوءاستفاده بدنی و سرپرستی نامناسب از دیگر ویژگی های این خانواده ها می باشد.
● کمک به دانش آموزان دارای اختلال سلوک
دانش آموزان دارای اختلال سلوک غالبا انواع هیجانات منفی را نسبت به اطرافیان خود از جمله معلمان برمی انگیزند. این دانش آموزان به احتمال زیاد نسبت به همکلاسی های خود و بزرگسالان با خشم رفتار می کنند و همین می تواند سبب شود که به آسانی القابی منفی تر از آنچه به راستی هستند به آنان بدهند. شواهد حاکی از آن است که بسیاری از همان، آموزش و حمایت لازم را جهت مقابله با چنین شاگردانی ندارند و به همین علت احتمال اخراج آنان از مدرسه افزایش پیدا می کند. اخراج این دانش آموزان فقط موجب تشدید مشکلات آنان می شود. همچنین محروم کردن این دسته از دانش آموزان از فعالیت های گروهی و لذت بخش در مدرسه به دلیل رفتار آنها نیز نمی تواند مفید باشد، زیرا این فعالیت ها اغلب تنها فرصتی است که آنها برای افزایش عزت نفس خود دارند.
معلمان بایستی این دانش آموزان را به ایجاد ارتباط دوستانه با همسالان خود ترغیب نمایند و فرصت هایی را برای آنان فراهم کنند که در آن شاگردان به کسب مهارت های اجتماعی در قالب فعالیت مشارکتی ترغیب شوند. درواقع اگرچه کار کردن با این دانش آموزان بسیار مایوس کننده می باشد، اما معلمان باید از واکنش هایی که احساس طرد شدن را در آنان ایجاد می کنند، پرهیز نمایند چرا که این کار فقط به افزایش مشکلات آنان کمک می کند. معلمان باید موقعیت هایی را که در آنها لازم است با کودکان دارای مشکل مقابله مستقیم کنند به حداقل برسانند بویژه در مواردی که ناچارند برای مدت زیادی با این گونه شاگردان کار کنند.
● درمان
درمان افراد دچار اختلال سلوک شامل آموزش رفتاری والدین، خانواده درمانی، درمان چند سیستمی، درمان رفتارشناختی، درمان دارویی و در نهایت تحت مراقبت پرورشی قرار دادن می باشد.
آموزش دادن والدین یکی از مهم ترین رویکردها برای درمان مشکلات سلوک است. در درمان کنش محوری خانواده، والدین مستقیما مهار ت هایی را برای اداره کردن کودکانشان می آموزند. این درمان می تواند به بهبود کارکرد کودکان و کاهش رفتار اجتماعی و استمرار یافتن اصلاحات برای حداقل یک دوره کوتاه گردد. همچنین هدف درمان شناختی ـ رفتاری در این اختلال این است که به کودکان و نوجوانان توقف تفکر و درگیر شدن منطقی در حل مساله را پیش از درگیر شدن در یک عمل به طور تکانشی آموزش دهد. این برنامه اغلب مهارت های حل مساله را آموزش می دهد و ایفای نقش یا تجربیات واقعی برای کمک به تصحیح کردن سوءادراک از قبیل سوگیری کینه توزانه را فراهم می آورد. مطالعات متعددی نشان داده است که مهارت های اجتماعی را می توان به افراد دارای مشکل سلوک آموخت.
در این تحقیقات معمولا تاکید بر رفتارهای خاص در موقعیت های اجتماعی ساختگی است. این رفتارها شامل لحن خصمانه صدا، تماس چشمی، محتوای اظهارات کلامی، درخواست های مناسب از دیگران و پاسخگویی مناسب به تقاضاهای غیرمعقول را دربرمی گیرد.
کودکان بیش فعال را از کجا بشناسیم؟!
اگرچه تاکنون نشانه های فراوانی برای شناسایی کودکان دچار بیش فعالی برشمرده اند اما واقعیت این است که هیچ یک از این نشانه ها به تنهایی نمی تواند نشانه قطعی وجود این اختلال باشد و برای رسیدن به نتیجه نهایی، بررسی های تکمیلی رفتاری مورد نیاز است...
با این حال چهار نشانه اصلی در افراد دچار این اختلال به طور مشترک وجود دارد:
۱) این کودکان نمی توانند حتی برای مدت کوتاهی، بدون حرکت در یک جا بمانند. حتی در شرایطی که آنها را مجبور به این کار کنند، مدام در جای خود تکان می خورند و با وسیله ای (دسته های صندلی یا ریشه های فرش) بازی می کنند. گاهی سر جای خود نیم خیز می شوند، می ایستند و آرام و قرار ندارند.
۲) به طور معمول آستانه توجه در این کودکان پایین است. یعنی وقتی مشغول کاری هستند، هر صدا و علامتی از اطراف می تواند توجه آنها را به سوی خود جلب کند. در واقع کودکان بیش فعال همیشه گوش به زنگ وقایع جانبی هستند.
۳) تمرکز در کودکان بیش فعال ضعیف است. این نشانه که در اصل مربوط به آستانه تحریک پایین در آنهاست، باعث می شود کودک نتواند ذهن خود را به موضوع هایی که نیاز به تمرکز دارند، معطوف کند.
۴) کودکان مبتلا به بیش فعالی معمولا کودکان پرخطری هستند. این کودکان از فعالیت های پرخطر ترسی ندارند و معمولا آن را به راحتی انجام می دهند. مثلا بارها دیده شده که بدون ترس از افتادن، بدن خود را تا نیمه از پنجره ساختمان بیرون می برند یا به راحتی و بدون ترس طبیعی ای که کودکان از وسایل برنده مثل چاقو دارند، با این وسایل کار می کنند.
این چهار نشانه معمولا از نشانه های اصلی برای شناسایی افراد دچار بیش فعالی است اما به غیر از اینها، مواردی نیز وجود دارد که آنها نیز می توانند در تشخیص بیش فعالی کودکان موثر باشند:
۵) کودکان مبتلا به بیش فعالی معمولا افراد قانونمندی نیستند. اطاعت از قوانین و مقررات معین مدرسه، خانه، شهر و... معمولا برای آنها دشوار است.
۶) موتور حرکتی این کودکان بسیار فعال و دینامیک است.
۷) در سنین بالاتر (سنین مدرسه) اغلب دچار افت تحصیلی هستند. این نشانه نیز می تواند به دلیل عدم تمرکز کافی آنها باشد.
۸) به سختی می توانند تکالیف روزمره شان را انجام دهند. معمولا این کودکان از انجام تکالیفی مثل تکالیف مدرسه طفره می روند.
۹) معمولا در مدت بسیار طولانی تکالیفشان را انجام می دهند.
۱۰) در سنین مدرسه، برای اجازه گرفتن از معلم برخلاف بقیه دانش آموزان که بدون بلند شدن از جای خود، اول از معلم اجازه می گیرند و بعد به سمت در خروجی، تخته سیاه یا سطل زباله حرکت می کنند، از جایشان بلند می شوند، نزد معلم می روند و از او برای انجام کار خود اجازه می گیرند.
۱۱) این کودکان معمولا دوست دارند در انجام همه کارها دخالت کنند.
۱۲) از دیگر نشانه های کودکان بیش فعال این است که معمولا نمی توانند دوستان پایدار و منظمی داشته باشند. این وضعیت معمولا به این دلیل پیش می آید که به دلیل بروز رفتارهای خاص، معمولا به سرعت دوستان خود را از دست می دهند و نمی توانند آنها را حفظ کنند.
● بـایـدها
شاید پرسش بسیاری از خانواده ها در مورد کودک بیش فعالشان این باشد که چه کارهایی را باید در برخورد با آنها انجام دهند؟
۱) اولین و اساسی ترین اقدام، افزایش آگاهی و دانش درباره این مشکل است. خانواده ای که اصول صحیح برخورد با کودک بیش فعال را بداند، بهتر می تواند به او برای مقابله با این مشکل کمک کند.
۲) خیلی از خانواده ها در مقابل بیش فعالی فرزندانشان از مکانیسم انکار استفاده می کنند و نمی خواهند این مشکل را بپذیرند اما این انکار، فقط پاک کردن صورت مساله است در حالی که مشکل همچنان باقی است.
۳) برخی خانواده ها همچنان با این تفکر قدیمی که امکان دارد داروهای مورد استفاده برای کودکانشان اعتیادآور باشد، داروهای او را قطع می کنند که این کار می تواند تمام تلاش های گروه برای دارودرمانی را از بین ببرد. خانواده ها باید با روان پزشک در دارودرمانی، حداکثر همکاری را داشته باشند.
۴) خانواده ها می توانند کودکان خود را برای ایجاد تمرکز بیشتر به انجام بازی های ایستا و فکری تشویق کنند.
۵) یکی از کارهای بسیار مفید برای کودکان بیش فعال، ثبت نام آنها در کلاس های آموزشی ورزشی است که می تواند نیاز به تحرک و جست وخیز در این کودکان را ارضا کند.
۶) از دیگر روش هایی که خانواده ها می توانند آن را در مورد کودک بیش فعال خود به کار بگیرند، تقسیم کارهای محوله به آنها به بخش های کوچک تر است. مثلا با توجه به اینکه این کودکان از انجام مستمر تکالیف مدرسه زود دلزده می شوند، خانواده ها می توانند برنامه ای تنظیم کنند که کودک این تکالیف را در چند نوبت انجام دهد.
● نبـایـدها
بیش فعالی مانند هر پدیده دیگری در روان شناسی در کنار اقدام های صحیح برای اصلاح، باعث به وجود آمدن برخی باورهای غلط و درنتیجه شکل گیری رفتارهای نادرست از سوی خانواده ها می شود که نه تنها وضعیت کودک بیش فعال را بهبود نمی دهد بلکه ممکن است عوارض دیگری را نیز برای او به وجود آورد:
۱) تنبیه بدنی برای اصلاح این کودکان به هیچ وجه صحیح نیست و خانواده ها باید از این کار اجتناب کنند.
۲) حتی المقدور باید از پیام های کلامی پرهیز و بیشتر پیام ها را به صورت رفتاری منتقل کرد.
۳) کودکان بیش فعال را نمی توان با اعمالی مثل حبس کردن به اصطلاح تأدیب کرد زیرا این کارها را ارادی انجام نمی دهد.
۴) نباید مدام او را با دیگران مقایسه کرد و رفتار صحیح کودکان هم سن و سال را به رخش کشید.
۵) انتظار نداشته باشیم که این کودکان به نصیحت ها و دستورات ما گوش دهند و عمل کنند.
۶) در مدرسه، آموزگاران باید توجه داشته باشند که با کوچک ترین خطا، این کودکان را از کلاس اخراج نکنند. درواقع اخراج از کلاس برای کودکی که نمی خواهد و نمی تواند یک جا بنشیند، یک جایزه است.
۷) نباید این کودکان را در کلاس جدا از دیگر دانش آموزان نشاند.
۸) از برچسب زدن و استفاده از کلمه بیش فعال برای این کودکان بپرهیزید و با عبارت هایی مانند «امان از دست تو» و... آنها را مورد خطاب قرار ندهید.
۹) تشویق کردن یک رفتار غلط نمی تواند تاثیر مطلوبی در اصلاح آن داشته باشد بنابراین خانواده ها نباید رفتارهای غلط کودک خود را با تشویق، حمایت کنند.
با افسردگی بعد از تعطیلات چه کنیم؟!
بعضی ها فراتر از حس ناخوشایند بازگشت به زندگی عادی، احساس مبهمی از افسردگی را هم تجربه می کنند. با دکتر مریم رسولیان، روان پزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در مورد این اختلال خلقی صحبت کرده ایم...
▪ خانم دکتر! خیلی ها در تعطیلات طولانی مدت همچون تعطیلات نوروزی دچار افسردگی می شوند. آیا اصولا اصطلاح رایج «افسردگی تعطیلات» در متون علمی هم وجود خارجی دارد؟
در طبقه بندی های رسمی روان پزشکی، واژه افسردگی تعطیلات یا بعد از تعطیلات وجود ندارد. اما در سایر متون هر دوی این واژه ها (افسردگی تعطیلات و افسردگی بعد از تعطیلات) به کار می روند. تقریبا همه دانش آموزان افسردگی و کسالت عصرجمعه یا صبح شنبه یا روز سیزده به در را تجربه کرده اند و با این پدیده آشنایی دارند. در افسردگی تعطیلات، فرد در طول تعطیلات طولانی دچار افسردگی، احساس خستگی و کاهش انرژی یا انگیزه می شود. در افسردگی بعد از تعطیلات فرد قبل از بازگشت یا زمان بازگشت به کار، احساس غم و بی حوصلگی می کند. در پژوهش ها نشان داده شد که ۳۵ درصد کارمندان ۲۵ تا ۴۰ ساله بعد از تعطیلات، دچار نوعی افسردگی می شوند.
▪ چه دلایلی را برای این نوع افسردگی می توان برشمرد؟
در ابتدا بهتر است اشاره ای به انتظارات افراد مختلف از تفریح و استراحت داشته باشیم. استراحت و تفریح در ذهن افراد مختلف معانی متفاوت و متضادی دارد. به عنوان نمونه تمام روز در رختخواب بودن، مسافرت رفتن، پارک و ورزش رفتن، رستوران رفتن، میهمانی رفتن، خرید کردن و خلاصه انجام کارهای عقب افتاده یا رسیدن به آرزوهای قدیمی (لاغر شدن، یاد گرفتن یک زبان خارجی) همه و همه می تواند انتظارات افراد مختلف از تعطیلات باشد.
مهم ترین دلیل افسردگی تعطیلات را انتظارات غیرواقعی و غیرقابل انعطاف فرد از تعطیلات می دانند.
به این معنا که فرد فکر می کند در تعطیلات باید به او زیاد خوش بگذرد و حتما باید به مسافرت برود (لازم به ذکر است که این فرهنگ و نگرش در طبقات روشنفکر و تحصیلکرده و در کشورهای غربی بیشتر است) در پی این نوع تفکر بعضی از افراد، در تفریح افراط می کنند و تعطیلات شلوغ و پررفت و آمد سبب خستگی آنها می شود یا به دلیل اینکه به قدر کافی به آنها خوش نگذشته و برنامه ویژه ای نداشته اند دچار احساس ناکامی و افسردگی می شوند.
بعضی از افراد تعطیلات را زمانی برای انجام تمام کارهای معوقه خود یا دستیابی به آرزوهایشان می دانند و انتظار انجام کارهای بزرگ و زیادی را در آن دارند و طبیعتا بعد از تعطیلات به اهداف ذهنی و غیرواقعی خود دست نیافته و دچار احساس ناخوشایند و نشانه های افسردگی می شوند. دوری از خانواده یا دوستان در افرادی که به دلیل بعد مسافت ناچار به ترک آنها هستند از علل دیگر افسردگی بعد از تعطیلات است.
▪ چه کسانی بیشتر مستعد ابتلا به این حالت هستند؟
افراد سالمند، افرادی که تنها هستند یا کسانی که سابقه ابتلا به افسردگی یا مشکلات ارتباطی دارند.
▪ آیا می توان راه هایی را برای پیشگیری از افسردگی تعطیلات پیشنهاد کرد؟
برنامه ریزی متعادل برای تعطیلات براساس علایق و امکانات عامل مهمی برای پیشگیری از افسردگی بعد از تعطیلات است. واقع بینی و انتظارات واقعی از تعطیلات و انجام فعالیت های تفریحی ساده همراه با آرامش نقش مهمی در گذراندن یک تعطیلات آرام و شاد خواهد داشت. افراد براساس علایق و شرایط خود می توانند برخی از کارهای زیر را انجام دهند:
۱) سرگرم کردن خود مانند رفتن به دیدن اقوام و آشنایان، رفتن به اماکن عمومی مانند مسجد، پارک، سینما و... برای افرادی که روابط اجتماعی محدودی دارند، بسیار اهمیت دارد.
۲) برنامه ریزی مالی برای خرید هدیه، عیدی دادن و مسافرت از هزینه های بی رویه و ایجاد مشکلات مالی بعدی جلوگیری می کند.
۳) از تماشای زیاد تلویزیون، خواندن کتاب و روزنامه و خلاصه تعطیلات بدون فعالیت بدنی پرهیز کنید.
۴) اگرچه برای تعطیلات طولانی نباید به فکر انجام همه کارهای عقب افتاده بود اما بهتر است گاهی هم به فکر کار بود مانند تماس با همکاران یا انجام مقدار کمی کار برای اینکه ارتباط تان با کار قطع نشود.
▪ این مشکلات خلقی تا چه حد جدی است؟
در اکثر موارد این مشکلات گذراست و با بازگشت به کار به تدریج تا ۲ هفته برطرف می شود.
▪ اگر فردی دچار فرم خفیف یا شدید افسردگی تعطیلات شده باشد، چه تدابیری باید بیندیشد تا سال جدید کاری خود را با انرژی شروع کند؟
در فرم خفیف آن با بازگشت به کار و فعالیت معمولی علائم فروکش می کند. اما در فرم شدید نیاز به مداخله روان پزشکی و روان شناسی دارد و فرد نیاز به کمک تخصصی دارد. نکته مهم در اینجا پیشگیری است که در بالا به طور مفصل به آن اشاره شد.
کودک درون شما زنده است ؟!
کودکی دوران پرفراز و نشیبی است و همه ما تحت تاثیر روزهای خوش دوران کودکی هستیم و از گذشت دوران کودکی ناخشنودیم. در واقع لذت دوران کودکی را در دوره پرهیاهو و دشوار بزرگسالی نمی یابیم. شاید به همین دلیل است که شبانه روز به دنبال کسب منافع فردی می گردیم تا شاید بتوانیم اندکی از لذت دوران کودکی را بار دیگر تجربه کنیم. غافل از این که چنان از معصومیت، بازیگوشی سرزندگی و شادابی آن دوران فاصله گرفته ایم که هرگز نخواهیم توانست بدون بازگشت به آن ویژگی ها، مانند کودکان از زندگی لذت ببریم.
درمیان انبوه مباحث مطرح شده در روان شناسی بحث «کودک درون» یکی از پرطرفدارترین آن هاست. اگر می خواهید در این باره بیشتر بدانید بهتر است ادامه این مطلب را مطالعه کنید.
«کودک درون»
نظریه «کودک درون» متعلق به «نیک برن» روان شناس مشهور است که معتقد بود شخصیت انسان ها شامل ۳ بخش است. کودک درون ، والد و بالغ. والد همان باید و نبایدها و پای بندی به قوانین است که در بزرگسالی به وجدان تبدیل می شود. بالغ همان منطق است که موقعیت سنجی می کند و تصمیم می گیرد. اما کودک درون احساسات، نیازها و خواسته های ماست که گاهی سرکوب و گاهی رها شده است.
زمانی که هر یک از ۳ بخش دیگر بخش ها را تحت تاثیر قرار دهد، لذت و آسایش از زندگی سلب می شود و زمانی که تفاهم نامه ای بین کودک درون و وجدان برقرار شود، بهترین حالت ایجاد می شود.
معصومه افسری کارشناس اداره سلامت روانی- اجتماعی اعتیاد وزارت بهداشت در تشریح چگونگی شکل گیری این نظریه به خراسان می گوید: در تحلیل روان کاوی گفته می شود که گذشته فرد کلید حل مشکلات فعلی اوست. در واقع ریشه تمام مشکلات روانی هر فردی ، گذشته اوست و می توان گفت «کودکی» که به عنوان یک دوره برای همه ما افراد بالغ گذشته است، هنوز وجود دارد و «کودک» در وجود ما ادامه حیات می دهد.
نکته این جاست که یک کودک آسیب دیده و صدمه خورده و رنجور که در یک یا چند موقعیت متفاوت خجالت کشیده ، تحقیر شده، مورد سرزنش قرار گرفته، همین احساسات را در نهان به دوران بزرگسالی می آورد و از قرار گرفتن در موقعیت های مشابه همان احساسات را تجربه می کند، در بیشتر موارد والدینی که از مهارت های فرزندپروری آگاهی ندارند و راه های ارتباط و تعامل با کودک را به درستی نمی شناسند، ناخودآگاه زمینه های استرس و اضطراب فرد را در دوران بزرگسالی فراهم می کنند.
کودک و اضطراب ها
افسری ادامه می دهد: اگر دقت کنید در می یابید که بیشتر بچه ها دوست دارند بچه خوبی برای پدر و مادر خود باشند و هرچه را پدر و مادر می گویند، می پذیرند به این ترتیب اگر والدین تمایلات یا خواسته هایی را در کودک سرکوب کنند، بچه ها به آن تن می دهند و تسلیم می شوند. این در حالی است که کودک شخصیت مستقل از والدین خود دارد و والدین نمی توانند و نباید هر آن چه را خود می خواهند به کودک تحمیل کنند.سرکوب تمایلات و خواسته ها هرچند ممکن است اندک و جزئی به نظر برسد اما در ضمیر ناخودآگاه کودک باقی می ماند و در دوران بزرگسالی به شکل عقده، اضطراب و استرس خود را نشان می دهد.
روان کاوی با نگاه به گذشته فرد تلاش می کند کودک آسیب دیده را پیدا کند و آن را مورد توجه قرار دهد تا اصلاح شود. بسیاری از اختلالات روانی که افراد را درگیر می کند، ریشه در دوران کودکی دارد و تا زمانی که این کودک آسیب دیده را درمان نکنیم، نمی توانیم امیدوار باشیم که اختلال را رفع کنیم.
این کارشناس ارشد روان شناسی بالینی ادامه می دهد: کاری که باید انجام دهیم این است که با تمایلات سرکوب شده خود رو به رو شویم. آن ها را کشف کنیم دریابیم که ریشه افسردگی، اضطراب یا دیگر اختلالات روانی به کدام یک از آسیب هایی که در دوران کودکی دیده ایم، بر می گردد و سعی کنیم رنج هایی را که در دوران کودکی برده ایم و از یادآوری آن ها امتناع می کنیم، عیان کنیم و آن ها را از ضمیر ناخودآگاه بیرون آوریم و آن ها را لمس کنیم اگر خواسته های سرکوب شده دوران کودکی در ضمیر ناخودآگاه ما بیرون کشیده نشود، حل نشده باقی می ماند و مانع از کسب لذت در زندگی می شود.
این مشکلات در رفتار، گفتار، شخصیت قابل مشاهده است و یک درمانگر با شناسایی کودک آسیب دیده او را مورد نوازش قرار می دهد و از رنج او می کاهد. روانگر در واقع فرد را با گذشته و کودکی دردناکش آشنا می کند، فرد را با آن آسیب ها رو به رو می کند تا پس از رویارویی با آن ، فرد قادر به مقابله با آن افکار شود.وقتی در مقام یک بزرگسال تمایلات، خواسته ها و نیازهای کودک درون را سرکوب می کنید، نمی توانید احساسات خود را به صورت طبیعی بروز دهید. نمی توانید از زندگی لذت ببرید ، نمی توانید استرس های خود را کنترل کنید و از صمیمی شدن و دوستی با دیگران پرهیز می کنید زیرا به هر چیز بدبین هستید.
اولین قدم
برای اولین قدم بهتر است خود را در موقعیتی آرام قرار دهید و به مدت ۳۰ دقیقه خود را یک کودک ۳ تا ۵ ساله تصور کنید. سپس فکر کنید همه چیز در اختیار شماست تا نیازهایتان برآورده شود. توجه کنید که وقتی دنیا به کامتان باشد، چگونه در برابر دیگران عکس العمل نشان می دهید ، چگونه شاد و پرانرژی هستید، چگونه می توانید از زندگی لذت ببرید، به نوشته سایت کیدز هلث اگر این کار را دشوار می یابید یک توصیه دیگر این است که آخرین تجربه شادی را که به عنوان یک کودک داشتید به خاطر آورید.
به این تجربه فکر کنید تا مجال کمتری برای افکار استرس زا و یاس آور داشته باشید. سعی کنید مانند کودکان زندگی را آسان بگیرید و به اشتباهاتتان بخندید و به دنبال بهانه ای برای کسب لذت از زندگی باشید.
درست مثل کودکی که هرچیز در زندگی اش منحصر به فرد و یکتاست و او هر بار با تمام وجود از زندگی و آن چه می بینید لذت می برد. لذت یک کودک از زندگی، یک لذت پایان ناپذیر است زیرا هنوز ذهن او پر از بایدها و نبایدها، قواعد و قوانین و خوب و بدها نیست.از طرفی می توان با سکوت های طولانی، یادآوری خاطرات کودکی و لحظات شاد دوران کودکی، کودک درون را پیدا کرد.
وقتی به مهر و محبت احتیاج دارید، وقتی افسرده هستید، وقتی به امنیت و پشتیبانی نیاز دارید، یعنی کودک درون شما زنده است و به کودکی خود برگشته اید. فراموش نکنید که خودشناسی و شناخت احساسات و سبک لذت فرد از آن چه او را شاد می کند، اولین گام برای آشتی با کودک درون است، در بسیاری از مواقع ما به احساسات خود کمترین توجهی نمی کنیم و به کلی آن ها را نادیده می گیریم در صورتی که توجه به احساسات و سبک لذت از زندگی و مدیریت آن می تواند انگیزه فرد را در زندگی افزایش دهد و او را برای ادامه یک زندگی شاد ترغیب کند، در این صورت فرد می تواند احساس شادابی و سرزندگی را با بیدار کردن کودک درون به زندگی اش برگرداند و از زندگی لذت بیشتری ببرد.
رابطه استرس شغلی و بیماری قلبی در زنان
پژوهشگران در دانشگاه هاروارد نشان داده اند که رابطه محکمی میان استرس شغلی و بیمارهای قلبی، عروقی وجود دارد. سال هاست که دانشگاه هاروارد در حال انجام یک تحقیق به نام «بررسی سلامت زنان» (WHS) است؛. این تحقیق شاخص که پیشگیری بیماری ها در ۱۷ هزار زن پرستار و پرسنل پزشکی را تحت بررسی دارد نشان می دهد...
که زنانی که تحت فشار زیاد شغلی قرار می گیرند در مقایسه با همکارانشان که استرس کمتری را تجربه می کنند، ۴۰ درصد بیشتر در معرض خطر بیماری قلبی (از جمله حملات قلبی و نیاز به جراحی برای رفع انسداد عروق کرونر قلب) قرار می گیرند.
این بررسی همچنین نشان داد زنانی که نگران از دست دادن شغلشان هستند با احتمال بیشتری دچار فشارخون بالا، بالا رفتن میزان کلسترول خون و چاقی می شوند.
پژوهشگران از تعریفی برای «فشار شغلی» استفاده کردند که الزامات مربوط به شغل و میزان کنترل فرد بر شغلش را ترکیب می کند. الزامات شغلی با مقدار، شتاب و سختی کار ارتباط داده می شود. کنترل به معنای توانایی فرد در گرفتن تصمیم های مربوط به کار یا خلاق بودن در انجام کار است.
● شواهد بیشتر
بررسی دانشگاه هاروارد تنها موردی نیست که رابطه میان استرس شغلی و مشکلات قلبی در زنان را نشان می دهد. یک بررسی بزرگ ۱۵ ساله در دانمارک نشان داد که هرچه فشار کاری زنان بیشتر باشد، خطر بیماری قلبی در زنان ۵۱ ساله و کمتر افزوده می شود. یک بررسی روی کارکنان یقه سفید (کارکنان اداری) در پکن ثابت کرد فشار شغلی در زنان (اما نه در مردان) با افزایش خطر ضخیم شدن دیواره شریان کاروتید که نشان اولیه بیماری قلبی عروقی است، همراهی دارد.
● چگونه استرس شغلی بر سلامت قلب و عروق اثر می گذارد؟
بدن، طوری برنامه ریزی شده که در مقابل استرس تهدیدکننده حیات با پاسخ «جنگ یا فرار» واکنش نشان دهد. در این واکنش مغز باعث رها شدن آبشاری از موادشیمیایی و هورمون ها در بدن می شود که ضربان قلب را تند می کنند، سرعت تنفس را افزایش می دهند، فشار خون را بالا می برند و میزان قند (انرژی) ذخیره شده در عضلات را افزایش می دهند. متاسفانه بدن نمی تواند در تشخیص دادن میان خطرهای فوری و مرگبار و موارد کمتر فوری و مداوم استرس، مانند مشکلات مالی، فشار شغلی و حتی نگرانی در مورد مشکلات احتمالی که هنوز بروز نکرده اند، به درستی عمل کند. هنگامی که پاسخ «جنگ یا فرار» به طور مزمن ادامه پیدا می کند، بدن دچار آسیب می شود.
دقیقا مشخص نیست که چگونه فشار شغلی سلامت قلبی را مختل می کند. استرس شغلی ممکن است التهاب در شریان های تغذیه کننده قلب (شریان های کورونر) را تشدید کند و به ایجاد لخته های خون در این شریان ها بینجامد که آغازگر حمله قلبی هستند. استرس همچنین ممکن است عمل به عادات سلامت بخش برای قلب مانند ورزش، رژیم غذایی مناسب، سیگار نکشیدن و خواب کافی را سخت تر کند.
مشکل می توان گفت چه میزان از خطر حمله قلبی به خود استرس روانی مربوط می شود و چه میزان از آن به رفتارهای ناشی از آن مانند سیگار کشیدن و ورزش نکردن.
برخی از زنان (به طور ژنتیکی یا در نتیجه تجربه های ابتدای زندگی) به نحوی غیرموثرتر به عوامل استرس زا پاسخ می دهند، پژوهش هایی که در زمینه عوامل خطرساز منحصر به زنان در ابتلا به بیماری قلبی ادامه دارد و ممکن است در آینده به پاسخ این پرسش ها برسیم.
● چه کار می توانید بکنید؟
استرس ناشی از الزامات مفرط شغلی و نداشتن کنترل بر کار، تنها به محیط کار محدود نمی شود. بسیاری از زنان مجبورند چند وظیفه را به طور همزمان انجام دهند. به عنوان نمونه مراقبت از کودکان، والدین سالمند و سایر بستگان و در عین حال انجام کارهای خانه و کار کردن بیرون خانه بدون اینکه برای انجام همه این کارها منابعی در اختیار داشته باشند. موقعیت هایی مانند این ممکن است غیرقابل اجتناب باشند و در یک بازار کاری پررقابت ممکن است احساس کنید نمی توانید کاری انجام دهید که زندگی کاری تان کمتر استرس زا شود. با این وجود می توانید با انجام اقداماتی سعی کنید استرس کاری خود را کاهش دهید:
با دوستان، بستگان و همکاران روابط دوجانبه و حمایت کننده برقرار کنید.
به طور منظم ورزش کنید. ورزش هم برای قلب شما خوب است، هم اضطراب و افسردگی شما را کاهش می دهد و هم خواب شما را بهبود می بخشد.
عوامل مزاحم (مانند ای میل های مربوط به کار) را در زندگی خارج از محیط کاریتان محدود کنید.
شیوه های آرام بخشی را امتحان کنید، مانند مراقبه، تنفس عمیق، آرام کردن پیش رونده عضلانی، یا تخیل بصری یا دیداری (از محل های آرام بخش و زیبا).
اگر احساس فرسودگی و ناتوانی در مقابل استرس کاری می کنید، از یک مشاور سلامت روانی کمک بخواهید.
5 نکته درباره بازی با بچهها
شما میتوانید بازی با کودک را از ماه های نخست زندگی آغاز کنید زیرا شیرخواران نیاز به انگیزش و تحریک دارند.
۱) بهترین زمان شروع بازی
شما می توانید بازی با کودک را از ماه های نخست زندگی آغاز کنید زیرا شیرخواران نیاز به انگیزش و تحریک دارند. ایجاد انگیزش در آنها به اندازه تغذیه شان اهمیت داد و باید توجه بسیاری به آن مبذول داشت. شیرخواران توانایی هماهنگ کردن اندام ها و حرکت کردن را ندارند و بدون کمک قادر به کشف دنیای اطرافشان نیستند. وقتی اسباب بازی را در جایی قرار دهید که آنها قادر به دیدن آن باشند رنگ و شکل اسباب بازی برایشان ایجاد انگیزش می کند و اگر این اسباب بازی در دسترس شیرخوار قرار بگیرد، تصادفی به آن ضربه می زند و باعث جابه جاشدن آن خواهد شد. شیرخوار از این تجربه یاد می گیرد چگونه چیزی را حرکت دهد و اولین هماهنگی های حرکتی را می آموزد. به مرور پس از کسب توانایی راه رفتن، بازی شگفت انگیزتر می شود. چون راه رفتن با شناخت و کشف دنیای بیرون همراه است.
۲) بهترین اسباب بازی
به خاطر بسپارید برای کودک شما تمامی وسایل بی خطر، نقش اسباب بازی را ایفا می کند و در عین حال که او را بسیار خوشحال و سرگرم می کند نسبت به اسباب بازی های گران قیمت، آموزش های بهتر و بیشتری را به وی می دهند. پس منزل را جست وجو کنید و هر وسیله بی خطر و تمیزی مانند فنجان پلاستیکی یا قاشق چوبی را برای او کنار بگذارید. دقت کنید که این اشیا نباید نوک تیز باشند و از طرفی کوچک هم نباشند، زیرا اگر چه بتواند آنها را در دهانش جای دهد، احتمال خطر خفگی برایش به وجود می آید. بازی برای کودکان نوپا، آمیزه ای از لذت، یادگیری و احساس درماندگی است. برای نمونه اگر فرزند نوپایتان قصد داشته باشد برچسب وسیله ای را روی آن بچسباند، با توجه به اینکه قادر به انجام این کار نیست بلافاصله عصبی می شود. برای پیشگیری از این شرایط به وی کمک کنید، یا وسیله دیگری را در اختیار او قرار دهید تا بتواند از عهده این کار برآید.
۳) اولین همبازی
توقع نداشته باشید که کودک نوپا برای مدت طولانی به شی ای توجه داشته باشد یا با بچه های دیگر بازی کند. زیرا توانایی تمرکز نداشته و مهارت های ارتباطی آنها برای بازی با سایر کودکان کافی نیست. کودک نوپا در کنار بچه های دیگر بازی می کند نه با آنها و اگر به آنها توجه نشان می دهد به دلیل اسباب بازی قشنگ یا خوراکی هایشان است و شاید هم در یک چشم به هم زدن آن وسایل را از دست آنها دربیاورند. والدین باید تا زمانی که کودکان، مهارت اجتماعی کافی را کسب نکرده اند، همکاری و اشتراک را یاد نگرفته اند و توانایی بازی با سایر بچه ها را ندارند، همبازی آنها باشند. لزومی ندارد، پدر و مادر، هر دو با هم به بازی با کودک بپردازند و همبازی شدن یکی از آنها نیز با او کافی نیست.
۴) آموزش از طریق بازی
توجه داشته باشید بازی با کودک امر مهمی است و خردسالان تفاوتی بین فعالیت هایی مانند کار و بازی قائل نیستند و همه چیز برای آنها موضوع یا وسیله بازی و تفریح است. مشارکت کودک در کارهای خانه، مانند شستن ماشین، یکی از بهترین راه های بازی با آنهاست. این روش بسیار موثر است زیرا در عین حال که شما مشغول انجام کارهای خانه و امور شخصی خود هستید، می توانید به کودکتان توجه کنید. از نظر کودک زمانی که وی روی صندلی کنار شما ایستاده و به شما کمک می کند تا مثلا میوه ها را بشویید به این معناست که اجازه دارد، در جریان زندگی با شما شریک شود. شریک شدن، تقسیم کردن و رعایت نوبت از نکاتی است که باید به روشنی به کودک آموزش دهید و بازی های ساده برای فراگیری موضوع هایی از این دست بسیار موثرند. به خصوص بازی هایی که در آنها عمل دادن و گرفتن، بیشتر انجام می شود. حین بازی با خردسالان آنها را به حال خود رها نکنید. در کنارشان بنشینید و قواعد را به آنها بیاموزید و به آنها کمک کنید تا متوجه شوند که هنگام بازی چه اتفاقی می افتد. اگر بازی کردن را به فرزندتان آموزش ندهید، او بازی با سایر کودکان را فرا نمی گیرد. همکاری، شراکت و رعایت نوبت بدون شک مهم ترین مفاهیمی هستند که تا بچه ها آنها را درک نکنند و یاد نگیرند، قادر به بازی با سایر کودکان نیستند.
۵) استفاده ابزاری از اسباب بازی
هنگامی که کودک خوب و بی دردسر با خودش سرگرم بازی است مانند هر کار خوب دیگری که انجام می دهد، مرتبا از او تعریف کنید تا مجبور نشود، توجه منفی شما را با رفتارهای ناپسند جلب کند. کودکان اسباب بازی را دوست دارند و والدین هم از اینکه برای آنها اسباب بازی بخرند، لذت می برند. به همین دلیل هم تعداد اسباب بازی های آنها به سرعت افزایش می یابد و بعد از مدتی باید در تدارک محلی برای نگهداری آنها باشید. بعضی از والدین به این علت برای کودکشان اسباب بازی می خرند که برای بازی با فرزندشان فرصت کافی ندارند و به همین علت هم دچار احساس گناه می شوند. گاهی هم والدین از اسبا ب بازی به عنوان رشوه استفاده می کنند یعنی به شراط اینکه کودک در آینده رفتار مناسبی داشته باشد یا اینکه کاری را انجام بدهد برایش اسباب بازی تهیه می کنند. عده ای از والدین نیز ترک رفتار و اعمال ناشایست را با اسباب بازی پاداش می دهند. در تمام این موارد اسباب بازی در خدمت عواطف شماست. به وسیله یادگیری فرزندتان در تمام این شرایط یاد می گیرد که اسباب بازی را به عنوان ابزاری برای تسلط بر والدین به کار گیرد.
دربارهی تمایلِ عجیب بعضی افراد به خریدهای افراطی
همه ما افرادی را می شناسیم که ساعت های طولانی را صرف گشت و گذار در بازار می کنند و دست آخر با انبوهی از اجناسی که خریده اند به خانه برمی گردند؛ در حالی که به هیچ کدامشان نیاز چندانی نداشته اند و به سرعت از خریدشان پشیمان می شوند...
در بسیاری از کشورهای دنیا به این افراد می گویند: «معتاد به خرید»یعنی کسی که نمی تواند در مقابل میل به خرید مقاومت کند و چیزهایی را می خرد که لازم ندارد. برای اینکه ببینیم چه افرادی دچار چنین اختلالی می شوند و چطور می توان از شر این عادت مخرب خلاص شد با دکتر رضا رستمی، روان پزشک و دانشیار دانشکده روان شناسی دانشگاه تهران دراین باره گفت وگو کرده ایم که می خوانید.
▪ برخی افراد نسبت به کنترل خود در زمینه خرید کردن دچار مشکل هستند. این افراد اگر پول همراهشان باشد نمی توانند در مقابل ویترین مغازه ها مقاومت کنند. آیا می توانیم اسم این رفتار را اعتیاد به خرید بگذاریم؟
البته در اصطلاحات روان پزشکی اختلالی به نام اعتیاد به خرید کردن (یا آن اعتیادی که ما فکر می کنیم) وجود ندارد، اما اگر اعتیاد را به عنوان افراط در یک کار در نظر بگیریم، از این منظر می توان این رفتار را نوعی واکنش تکانشی به هیجانات و مسائلی دانست که فرد می خواهد به نوعی با خرید کردن از آنها فرار کند. علاوه بر این، همان طور که پیشتر ذکر کردم، این رفتار می تواند کاملا تکانشی باشد که از علائم اختلالاتی همچون اختلال دوقطبی یا کنترل تکانه است.
▪ خرید کردن برای بیشتر افراد در صورتی که بر اساس یک نیاز واقعی انجام شود لذت بخش است ولی کسانی هستند که بدون نیاز به چیزی، خرید می کنند و بعد به جای لذت بردن پشیمان می شوند. به نظر شما دلیل این رفتار چیست و چطور می توان با آن مقابله کرد؟
دلایل متعددی برای این رفتار وجود دارد. مطالعه ای که در دانشگاه ویسکانسین انجام شد نشان داد که خریدهای بیش از اندازه می تواند نشانه نوعی اختلال دوقطبی باشد. افراد مبتلا به این نوع اختلال، گاهی بسیار تکانشی هستند و در حالت اوج به سر می برند و گاهی هم در حالت افسردگی و غم فرو می روند و در اصطلاح در وضعیت پایین به سر می برند. زمانی که در حالت اوج خود به سر می برند دست به رفتارهای تکانشی می زنند که خرید کردن بیش از حد و حتی فراتر از توانایی مالی می تواند از این دست باشد. عده دیگری از کسانی که به خرید کردن افراطی می پردازند برای فرار از احساسات ناخوشایند مانند افسردگی و اضطراب دست به این کار می زنند. این افراد تلاش می کنند با خرید کردن بیش از حد، استرس و نگرانی شان را کنترل کنند. افراد دیگری هم به شدت تحت تاثیر تبلیغات قرار می گیرند. امروزه افراد جامعه تا حد زیادی با تبلیغات گوناگون احاطه شده اند. تبلیغاتی که به نحوی به فرد القا می کنند با خرید کالاهای گوناگون می تواند احساس رضایت بیشتری داشته باشد. وجود این تبلیغات موجب ایجاد موج مصرف گرایی در جامعه می شود و در چنین فضایی بروز پدیده ای مانند اعتیاد به خرید چندان دور از ذهن نیست. در واقع فرد تبدیل به یک معتاد خرید می شود و هیچ علاقه ای به چانه زدن هم ندارد.
▪ آیا اعتیاد به خرید یک نوع اختلال وسواسی یا اضطرابی است؟
همان طور که ذکر کردم بعضی از افرادی که اعتیاد به خرید کردن دارند از مشکلات دیگری مانند اضطراب، افسردگی و مانند آن رنج می برند. در واقع این افراد خرید کردن را برای برطرف کردن نیازهای روزمره انجام نمی دهند بلکه خرید کردن را تنها راه ممکن برای مقابله با اضطراب و درگیری های ذهنی، افکار منفی، خشم و بی حوصلگی می دانند. اما متاسفانه خرید کردن نیز نمی تواند راه رهایی این افراد از افکار و احساسات منفی شان باشد زیرا مدتی پس از خرید کردن متوجه می شوند کالای خریداری شده کاربرد چندانی برای آنها ندارد. در نتیجه دوباره غرق در احساس گناه، سرخوردگی و افسردگی می شوند و برای به دست آوردن روحیه خوب باز هم به خرید می روند و این چرخه معیوب همین طور ادامه دارد تا جایی که افراد معتاد به خرید دیگر قادر به کنترل خریدهایشان نخواهند بود. خرید کردن افراطی ممکن است تا جایی پیش برود که حتی منجر به ورشکست شدن فرد یا تحت تاثیر قرار دادن روابط فردی وی شود.
▪ تعداد زنان معتاد به خرید بیشتر است یا مردان؟
مطالعه ای در آمریکا نشان داده که ۱۷ میلیون آمریکایی (یعنی ۱ نفر در هر ۲۰ نفر) دچار این رفتار ند و زنان بیشتری در مقایسه با مردان، اعتیاد به خرید دارند. همچنین این اختلال در جوانان بیشتر شایع است. خانم ها بیشتر به خرید لباس و لوازم آرایش تمایل دارند و آقایان به خرید تکنولوژی هایی مثل لپ تاپ و تلفن همراه.
▪ برای درمان این اختلال باید چه کرد؟ آیا نیاز به روان درمانی وجود دارد یا با کمک برخی دستورالعمل های انضباطی و تمرینی می توان جلوی این رفتار را گرفت؟
در صورتی که خرید افراطی به دلیل مقابله با افسردگی و اضطراب باشد لازم است که فرد از یک روان شناس کمک بگیرد تا به آموختن مهارت های مقابله با اضطراب و افسردگی و افکار منفی بپردازد. در این صورت دیگر خرید تنها راه مقابله وی با احساسات منفی نخواهد بود. همچنین در اختلالات دوقطبی نیز مراجعه به روان پزشک و روان شناس الزامی است. علاوه بر این، راهکارهای دیگری نیز توصیه می شود. برای نمونه، یکی از پیشنهادها این است که فرد پول زیادی با خود همراه نداشته باشد تا پس از دیدن چیزی بلافاصله نتواند اقدام به خریدن آن نکند. یکی دیگر از توصیه ها این است که افراد به نیازهای زیر بنایی خود توجه بیشتری کنند. در واقع، گاهی نیاز در جمع بودن، افراد را به خرید وا می دارد. در حالی که فرد با شرکت در کلاس های ورزشی یا فرهنگی به نحو مفیدتری می تواند این نیاز را رفع کند. استفاده از گزینه های جایگزین راهکار دیگری است و برای نمونه به فرد توصیه می شود هرگاه دچار استرس می شود کمی در هوای آزاد قدم بزند.
بچهها از چه سنی باید تنها بخوابند؟
یکی از مسائل مهمی که ذهن بیشتر والدین جوان را مشغول می کند، این است که باید فرزندشان را در اتاق خودشان بخوابانند یا اینکه او را از همان ابتدا به خوابیدن در اتاقش عادت دهند. نگرانی از اینکه مبادا برای کودک مشکلی پیش آید و مادر متوجه نشود، باعث می شود بسیاری از مادران کودکشان را در تخت خودشان بخوابانند...
با بزرگ شدن کودک و عادت کردن به این شیوه، خواباندن او به تنهایی در اتاق خودش مساله ای بغرنج می شود. برای راهنمایی والدین، با دکتر کتایون خوشابی، روان پزشک کودک، گفت وگو کرده ایم.
▪ خانم دکتر! آیا خواباندن کودک در اتاق والدین کار صحیحی است؟
به طور کلی در یک سال اول بهتر است شیرخواران در معرض دید والدین باشند. به همین دلیل توصیه می کنیم حتی اگر اتاق جدایی برای فرزند در نظر گرفته می شود، در معرض دید والدین باشد. از آنجا که این امکان معمولا وجود ندارد، بهتر است در یک سال اول شیرخوار در اتاق والدین اما در تخت جدا خوابانده شود.
▪ چرا تا این حد به در معرض دید بودن شیرخوار در سال اول تاکید دارید؟
به دلیل اینکه احتمال نشانگان مرگ ناگهانی شیرخواران که علت دقیق آن کاملا مشخص نشده است، وجود دارد. حضور کودک در کنار والدین، به مادر و پدر امکان می دهد که تنفس و وضعیت خوابیدنش را هنگام خواب بررسی کنند.
▪ آیا بعد از یک سالگی باید اتاق خواب کودک را جدا کرد؟
بعد از یک سال، به خصوص در مورد کودکانی که شیر مادر نمی خورند، بهتر است جای خواب آنها را جدا کرد اما در مورد شیرخواران شیر مادرخوار، ممکن است جداکردن فرزند از مادر هنگام خواب کار راحتی نباشد زیرا مادر مجبور می شود با هر بار گریه کودک، بلند شود و او را به تخت خود بیاورد یا در کنار تختش بنشیند و او را تغذیه کند و دوباره به تخت بازگرداند. اگر مادری بتواند این زحمت را بپذیرد، بهتر است از پایان سال اول محل خواب شیرخوار جدا شود.
استثنائا در مورد کودکان شیر مادرخوار، حداکثر زمانی که شیرخوار می تواند در اتاق خواب والدین بخوابد، تا دوسالگی است اما در این صورت هم باید محل خواب و تختخواب شیرخوار جدا باشد.
▪ پس یک کودک دو ساله به هیچ وجه نباید اجازه داشته باشد که در تخت یا اتاق والدین بخوابد؟
بله. بعد از دو سالگی به طور منطقی و علمی، توجیهی برای خواباندن فرزند در کنار والدین وجود ندارد اما گاهی وابستگی مادر به فرزند شدید است و نمی تواند او را از خود جدا کند زیرا در آغوش گرفتن فرزند به او احساس آرامش و اطمینان می دهد و دوست دارد تا سال ها فرزندش در کنارش باشد. در این حالت لازم است با مادر صحبت شود و هر چه سریع تر جدایی صورت بگیرد. در اغلب موارد جدایی به دلیل وابستگی شدید مادر به فرزند انجام نمی شود، ولی به هر حال مادری هم که از لحاظ عاطفی توجه و محبت کافی به فرزندش دارد، می تواند در پایان دو سالگی محل خواب فرزندش را جدا کند.
▪ معمولا والدین کودک را کنار خودشان می خوابانند و بعد او را به تخت و اتاق خود منتقل می کنند. چه کنیم که کودک خودش خوابیدن را بیاموزد؟
بهترین راه این است که فرزندمان را عادت دهیم خودش در تختش تنها بخوابد. اینکه او را بخوابانیم و بعد در تخت بگذاریم، کار صحیحی نیست. باید از ابتدا فرزند را به طوری بار بیاوریم که بداند در مورد این مساله جدی و قاطع هستیم. البته مادر می تواند تا زمانی که کودک به خواب رود در اتاق او بماند. عادت های دیگر مانند خواباندن در بغل یا روی پا یا در اختیار گذاشتن قسمتی از مو یا بدن مادر در دست کودک تا زمانی که به خواب برود، صحیح نیست. در مورد کودکی که چنین عادتی پیدا کرده، بهتر است مادر عروسک پشمالو در اختیارش قرار دهد تا کودک عادت کند عروسک یا بالشش را بغل بگیرد تا به خواب برود. وقتی این عادت از بین رفت، به راحتی با بردن کودک به اتاقش و ماندن مادر در کنار او، به خواب می رود.
▪ آیا مادر می تواند کنار فرزندش در اتاق او بخوابد تا به خواب برود؟
خیر. مادر نباید به تخت کودک برود یا در اتاق او روی زمین بخوابد زیرا این کارها هم تفاوتی با خوابیدن کودک در اتاق والدین ندارد. باید کودک حس کند مادر حضور دارد ولی این حضور به معنی خوابیدن کنار او نیست. مادر می تواند برای فرزندش کتاب بخواند یا قصه بگوید تا کودک در حالی که عروسک به بغل دارد، به خواب برود.
▪ اگر مادری کودکش را تا حداکثر دو سالگی از خود جدا نکرد و کودک به خوابیدن کنار مادر عادت داشت، چطور می توان این عادت را در او از بین برد؟
در مورد کودکان سه سال به بالا خیلی خوب است که از جدول ستاره استفاده کنیم. یعنی به کودکمان بگوییم هر روز صبح که بلند می شوی اگر در تختخوابت بودی، یک برچسب جایزه می گیری و مثلا هر سه برچسب یک جایزه بزرگ دارد. استفاده از روش های تشویقی در این مورد مؤثر هستند.
رگاهی با وجود تمامی این تشویق ها، بچه ها باز هم نیمه های شب به اتاق والدین برمی گردند!
جداکردن کودک از والدین و خواباندن مستقل او در اتاقش کمی زحمت دارد و گاهی یکی، دو ماه طول می کشد. اگر شب تا صبح کودک چند بار بلند شد، باید والدین به نوبت، او را به اتاق خودش ببرند و اجازه ندهند بینشان بخوابد. مشکل برخی خانواده ها این است که یک هفته، ۱۰ روز و حتی یک ماه این روش را ادامه می دهند اما یک شب که کودک وارد اتاق والدین می شود، به دلیل بی حوصلگی او را به تخت خودش بازنمی گردانند. همین کار باعث می شود تمامی زحماتشان هدر برود و مادر مجبور شود این مسیر را دوباره طی کند.
▪ یکی از سوالات بیشتر مادران این است که فرزند ما شب مدام بیدار می شود و طلب چیزی مانند آب یا شیر می کند. آیا درست است که به صدا و درخواست او توجه کنیم؟
کودکان راحت وقتی در طول شب بلند می شوند، دوباره خودشان به خواب می روند اما وقتی کودکان بدقلق و دشوار در طول شب زیاد بلند می شوند، مادر مجبور می شود با هر بار نق زدن و گریه کردن به آنها شیر دهد یا رسیدگی کند. برای آنکه به مادر فشار زیادی نیاید، به خصوص در مورد کودکان شیر مادرخوار، توصیه می شود مادر کودک را در اتاق خودش بخواباند و به درخواست فرزندش پاسخ دهد اما در مورد کودک بزرگ تر از دو سال، بهتر است مادر او را جدا بخواباند و در صورت بیدارشدن کودک و درخواست چیزی، به او رسیدگی کند.
10 نکته درباره مغز آقـــــایـــــان
آیا درک چیزهایی که در ذهن شوهرتان می گذرد، برایتان سخت است؟ این کار برایتان ساده تر خواهد شد اگر این ۱۰ نکته را که دانشمندان در مورد مغز مردان کشف کرده اند، بدانید. مغز مرد در طول زندگی اش تغییر وتحول پیدا می کند...
هر زنی برای انتخاب جفتی برای ادامه زندگی، باید این چیزها را بداند.
۱) مردان احساساتی ترند
گرچه تصور عمومی این است که زنان احساسی تر از مردان هستند، اما پژوهش ها نشان داده است که نوزادان پسر نسبت به نوزادان دختر واکنش های عاطفی بیشتری از خود نشان می دهند. یک بررسی در سال ۲۰۰۸ نشان داد که مردان در بزرگسالی نیز واکنش های عاطفی را با شدت بیشتری بروز می دهند. البته پیش از آنکه از عواطفشان در موردی آگاه شوند.
۲) مردان در برابر تنهایی حساس ترند
گرچه تنهایی می تواند برای سلامت مغز هر کسی زیانبار باشد، اما مردان سالمند نسبت به آن خیلی آسیب پذیرترند. مردان نسبت به زنان کمتر برای برقراری ارتباط تلاش می کنند، در نتیجه تنهایی آنها تشدید می شود و این تنهایی اثر آسیب رسانی را بر مدارهای اجتماعی مغزشان باقی می گذارد.
۳) مردان بر حل مسائل متمرکزند
با اینکه بسیاری از بررسی ها نشان می دهند زنان نسبت به مردان احساس همدلی بیشتری از خود بروز می دهند اما ممکن است قضیه به این سادگی نباشد؛ ممکن است سیستم همدلی مغز مردان هنگامی که شخصی تحت استرس قرار دارد یا مشکلی را ابراز می کند، به سرعت عمل نکند، اما بخشی از مغز که مسوول «حل مسائل» است، به سرعت عکس العمل نشان می دهد و باعث کمک رساندن مردان به دیگران می شود.
۴) مغز مردان برای خیره شدن به زنان برنامه ریزی شده است
هورمون تستوسترون را به پرخاشگری و خصومت ارتباط می دهند اما این هورمون مسوول میل جنسی هم هست و مردان نسبت به زنان ۶ برابر بیشتر از این هورمون در خونشان دارند. دانشمندان دریافته اند این هورمون بخش تسلط بر رفتارهای تکانه ای و غریزی را مختل می کند. گرچه این موضوع نیاز به بررسی بیشتری دارد، اما می توان گفت مردان درست مثل هواپیمایی که روی دستگاه «خلبان خودکار» قرار گرفته باشد، به زنان خیره می شوند و در عین حال وقتی زن از میدان دیدشان خارج شد، او را فراموش می کنند.
۵) مردان از قلمروشان دفاع می کنند
بخشی از غریزه مردانه، دفاع از قلمرو است. گرچه در مورد انسان ها باید پژوهش های بیشتری انجام شود، اما در پستانداران مذکر، بخشی از مغز که مسوول «دفاع از قلمرو» است، از بخش مشابه در پستانداران مؤنث بزرگ تر است. با اینکه زنان نیز دارای حس مالکیت هستند، اما مردان با احتمال بیشتری ممکن است هنگامی که زندگی عشقی یا قلمرو شان در معرض تهدید قرار می گیرد، پرخاشگری کنند.
۶) مردان از سلسله مراتب فرماندهی استقبال می کنند
مردان هنگامی که سلسله مراتب قدرت حالت ناپایداری دارد، احساس اضطراب می کنند اما سلسله مراتب فرماندهی ثابت و پایدار، مانند نیروهای نظامی یا محیط های کاری، تستوسترون آنها را کاهش می دهد و پرخاشگری شان را مهار می کند.
۷) مغز مردان واقعا در طول زمان بالغ می شود
اشتغال خاطر با سلسله مراتب قدرت که از سنین بسیار پایین (حدود ۶ سالگی) آغاز می شود، برانگیزاننده رقابت میان مردان است و به همین دلیل مدام به هم متلک می گویند. البته بروز پرخاشگری کلامی بسیار بهتر از نمود عملی بیرونی آن است. بررسی های روان شناختی نشان داده اند که با افزایش سن، علاقه مردان به برتری طلبی کاهش می یابد و در عوض توجه بیشتری به رابطه هایشان و بهبود روابط اجتماعی پیدا می کنند. احتمالا این تغییر مردان، تا حدی به کاهش تدریجی میزان تستوسترون با افزایش سن مربوط است.
۸) مغز مردان برای پدر شدن آمادگی پیدا می کند
مغز مردان چند ماه پیش از اینکه پدر بشوند، برای همکاری با همسرشان آمادگی پیدا می کند. یک بررسی در سال ۲۰۰۰ نشان داد که پدران آینده تغییراتی هورمونی را پشت سر می گذارند؛ هورمون پرولاکتین شان بالا می رود و هورمون تستوسترونشان کاهش پیدا می کند و به این ترتیب احتمالا رفتار پدرانه در آنها تقویت می شود.
۹) شیوه بازی مردها با بچه ها یشان فرق می کند
شیوه بازی پدرها با بچه ها خاص خودشان است. شیوه آنها در انجام بازی های مبارزه جویانه، دارای خودانگیختگی بیشتر و برانگیزاننده، به یادگیری بهتر کودکان کمک می کند، به آنها اعتماد به نفس بیشتری می دهد و آنها را برای دنیای واقعی آماده می کند. بررسی ها نشان داده احتمال بروز رفتارهای پرخطر جنسی در کسانی که پدرهایشان توجه زیادی به آنها داشته اند، کمتر است.
۱۰) مغز مردان و مسأله ازدواج
زنان می خواهند استقرار پیدا کنند و مردان می خواهند خانواده دار و بچه دار شوند. نتایج یک بررسی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نشان می دهد خیانت های مردان با احتمال بیشتری پیش از ۳۰ سالگی رخ می دهد. پس از این سن، آنها معمولا بر تامین نیازهای خانواده شان متمرکز می شوند.
روانشناسی / چطور عذرخواهی کنیم؟؟؟؟؟
همه آدمها گاهی اوقات مرتکب اشتباه می شوند اما همه نمی دانند چطور باید به درستی اشتباهشان را جبران کنند.
همه مان می دانیم عذرخواهی یعنی چه: عذرخواهی ابراز پشیمانی و گناه درمورد حرفی که زده ایم یا کاری که کرده ایم و باعث ناراحتی شده و تقاضای بخشش است. اما همچنین می دانیم که غرورمان را زیر پا گذاشتن و گفتن "معذرت می خواهم"، کار سختی است. اگر جبران اشتباهتان یا از بین بردن تاثیرات حرفهایی که در عصبانیت به زبان آورده اید، برایتان سخت است، این مقاله را حتماً بخوانید چون به شما نشان می دهیم که در عین حفظ شان وغرور خود، متواضعانه عذرخواهی و طلب بخشش کنید.
1. مشکل را پیدا کنید.
آیا حرفی نامهربانانه بر زبان آوردید، بااینکه ممکن است راست بوده باشد؟ آیا نتوانستید به قولی که داده اید عمل کنید؟ آیا این رنجش متعلق به گذشته بوده یا جدید است؟ اگر ندانید برای چه باید عذرخواهی کنید، هیچوقت نخواهید توانست به درستی اینکار را انجام دهید. اگر فکر نمی کنید کار اشتباهی انجام داده باشید، آن احساس پشیمانی و ناراحتی را به خاطر احساسی که کسی درنتیجه کاری که شما کرده اید، تجربه می کند، ابراز کنید. با فرض اینکه این تاثیر غیرعمدی بوده است، ریشه عذرخواهی در این است که اثرات و عواقب کارهایی که می کنید را بر فرد مقابل پیشبینی نمی کنید و بعد می فهمید که اثرات مخرب آن عمل شما خیلی بیشتر از فواید آن بوده و آنجاست که می خواهید جبران کنید.
2. مسئولیت تقصیر خود را گردن بگیرید،
بدون اینکه نیمی از آن را به گردن دیگران بیندازید. بپذیرید که قطعاً تقصیر شما بوده است.عذرخواهی که تمام و کمال نباشد درست مثل توهین است. عذرخواهی با بهانه آوردن دیگر عذرخواهی نیست. درست است که ممکن است افراد یا چیزهایی دیگری هم در آن تقصیر دست داشته باشند اما شما نمی توانید به خاطر آنها عذرخواهی کنید. شما باید فقط از جانب خودتان عذر بخواهید.
3. متوجه باشید که جای هیچ بهانه ای نیست.
به هیچ وجه دنبال بهانه نباشید. عذرخواهی کردن به همراه بهانه آوردن دیگر عذرخواهی بهشمار نمی رود. مسئولیت کامل کاری که کرده اید را بر عهده بگیرید. و اگر کسی که از اوعذرخواهی می کنید قبول نکرد، بدانید که شایسته آن نبوده است اما باز هم عذرخواهی خود را پس نگیرید و بگویید که معذرت می خواهید.
4. زمان عذرخواهی کردنتان را تعیین کنید.
گاهی اوقات بلافاصله بعد از ارتکاب یک اشتباه بهترین زمان برای عذرخواهی است و گاهی اوقات هم نه. نیش یک حرف ناراحت کننده را می توان با یک معذرت خواهی سریع از بین برد اما سایر تقصیرات نیازمند این است که زمانی بگذرد تا قبل از اینکه فرد مقابل بخواهد یککلمه دیگر از دهان شما بشنود کمی آرام شده باشد. اما هرچه زودتر برای اشتباهتان عذرخواهی کنید، تاثیر گذارتر خواهد بود.
5. "معذرت می خواهم. نباید این حرف را میزدم."
عذرخواهیتان را روی کاغذ بیاورید. نامه ای برای فرد موردنظر بنویسید و همه حرفهایی کهدوست داشتید رو در رو به او بگویید را در آن بنوسید. اگر چندان با نوشتن راحت نیستید می توانید صدایتان را ضبط کنید. اینکار نه تنها به شما کمک می کند وقتی طرفتان را دیدی یادتان بماند که چه چیزهایی به او بگویید، بلکه می توانید آنرا همراه خود آورده و اگر خجالت می کشید کلاماً آنرا مطرح کنید، به طرفتان بدهید. اما همیشه یادتان باشد که یک عذرخواهی مستقیم و رو در رو و صادقانه همیشه بهتر است. پس سعی کنید اینکار را رو در رو انجام دهید چون عذرخواهی بم نامهف ایمیل یا تلفن نشاندهنده عدم تلاش و اطمینان شماست.
6. با به زبان آوردن تقصیر و احساسی که ممکن است به وجود آورده باشد، شروع کنید.
خیلی دقیق اتفاق را توضیح دهید تا طرف مقابل به درستی متوجه شود که برای چه عذر می خواهید. از استفاده کلمه "اما" خودداری کنید (مثلاً نگویید معذرت می خواهم اما...) چون این کلمه نشان می دهد که معذرت نمی خواهید. همچنین نگویید که "معذرت می خواهم که چنین احساسی دارید" یا "معذرت می خواهم که ناراحت شدی". برای کاری که کردید معذرت بخواهید. این جملات اینطور به نظر میرسد که انگار فرد مقابل را متهم می کنید و این معذرت خواهی واقعی نیست. پس برای احساسات آنها ارزش بگذارید و مسئولیت کار خود را قبول کنید، درست مثل عذرخواهی های زیر:
o "رئیس متاسفم که دوباره دیر آمدم. می دانم که شیفتم 10 دقیقه پیش شروع شده بود.
امیدوارم که این تاخیرم مشکلی برایتان به وجود نیاورد.
- عزیزم متاسفم که تولدت را فراموش کردم. می دانم جای هیچ بهانه ای نیست. امیدوارم فکر نکنی که فراموشت کردم. اجازه بده همه چیز را جبران کنم."
7. "این یک توضیح است نه بهانه. بهانه جایی ندارد."
جبران کنید. فکر کنید که چه چیز باعث شد آن کار اشتباه را انجام دهید. آیا به خاطر این است که همیشه برای سر موقع رسیدن یا به خاطر سپردن روزهای مهم تنبل هستید؟ آیا به خاطر این است که عادت دارید به برخی نظرات فوراً واکنش دهید، بدون اینکه لحظه به یک دیدگاه دیگر فکر کنید؟ آیا به خاطر این است که از زندگیتان راضی نیستید و آن را تقصیر دیگران می اندازید؟ مشکل اصلی را پیدا کنید و آنرا برای فرد مقابل توضیح دهید (البته به شکل یک توضیح نه یک بهانه) و به آنها بگویید که برای جبران آن مشکل چه می خواهید بکنید تا دیگر در آینده دوباره اتفاق نیفتد:
- تاریخ تولدت را به این خاطر یادم رفت چون چند وقتی است که سر کار خیلی استرس دارم و خیلی خودخواهم که آن را سرت خالی کردم. از فردا ساعت کارم را کمتر می کنم این باعث می شود بتوانیم وقت بیشتری را با هم بگذرانیم.
- به خاطر این ازت دور بودم و سرد شده بودم چون فکر می کردم از اینکه کارم را از دست داده ام من را ترک می کنی. ببین این لیست کارهایی است که برای پیدا کردن کار می خواهم انجام بدهم.
8. به خاطر نقشی که در زندگیتان دارند از آنها قدردانی کنید و تاکید کنید که به هیچ وجه قصد خراب کردن رابطه را ندارید.
این همان زمانی است که برای طرفتان توضیح دهیم چه چیز این مدت شما را به هم وصلکرده بوده و به عزیزانتان بگویید که واقعاً دوستشان دارید. برایشان بگویید که زندگیتان بدون اعتماد و همراهی آنها چقدر سخت خواهد بود.
9. از آنها یک فرصت دیگر برای جبران اشتباهتان بخواهید.
به آنها بگویید که خیلی دوست داریدنشانشان دهید که از اشتباهتان درس گرفته اید و برای تغییر اوضاع می خواهید اقدام کنید. طلب بخشش کنید و منتظر پاسخشان بمانید. اینکار باعث می شود فرد مقابل قدرت لازم برای غلبه بر موقعیت را احساس کند.
10. صبور باشید.
اگر عذرخواهیتان مقبول نشد از آنها به خاطر شنیدن حرفهایتان و اجازه دوباره برای عذرخواهی مجدد در آینده تشکر کنید. مثلاً بگویید که درک می کنید که هنوز از دستتان ناراحت هستند اما از اینکه اجازه عذرخواهیم بهتان دادند تشکر کنید. و از آنها بخواهید که اگر نظرشان عوض شد و خواستند که ببینندتان با شما تماس بگیرند. گاهی اوقات افراد می خواهند که بخشندتان اما هنوز به کمی زمان برای آرام شدن نیاز دارند. اگر به اندازه کافی خوش شانس باشید که عذرخواهیتان پذیرفته شود:
- از وسوسه شدن برای آوردن چند بهانه در آخر کار اجتناب کنید. درعوض، از قبل برنامه بریزید که برای درآوردن از دل آنها چه کار می خواهید بکنید .
- یادتان باشد، فقط چون کسی عذرخواهی شما را قبول کرده است به این معنا نیست که کاملاً بخشیدتتان. ممکن است زمان ببرد، حتی زمانی طولانی تا فرد دوباره به شما اعتماد کند. شما کار زیادی برای سرعت بخشیدن به این روند ندارید. اگر فرد موردنظر واقعاً برایتان مهم است، ارزشش را دارد که زمان لازم را به او بدهید تا آرامتر شود. نباید انتظار داشته باشید که فوراً به حالت عادی برگردند.
- درعین حال نباید اجازه بدهید که او تا آخر عمر آنرا بر سرتان بکوبد. همانطور که شما باید یاد بگیرید چطور عذرخواهی کنید آنها هم باید یاد بگیرند چطور ببخشند.
11. روی حرفتان بمانید.
این مرحله هم مثل بقیه مرحله ها خیلی مهم است. یک عذرخواهی واقعی باید یک تصمیم را به دنبال خود داشته باشد و باید برای جدی کردن عذرخواهیتانهمیشه روی قولتان بمانید. درغیراینصورت، عذرخواهیتان معنای خود را از دست می دهد و اعتماد دوباره از بین می رود.
نکات
- درصورت امکان فرد را کناری بکشید و تنهایی از او عذرخواهی کنید. نه تنها اینکار احتمالتاثیرگذاشتن افراد دیگر را روی تصمیم فرد کمتر می کند، استرس و اضطراب شما را هم کمتر می کند. اما اگر در حضور دیگران فرد را ناراحت کرده باشید و باعث شده باشید که آبروی او جلوی دیگران برود،عذرخواهیتان هم باید در میان عموم انجام گیرد تا تاثیرگذارتر باشد.
- از زبان بدنی آرام و متواضعانه استفاده کنید. دست به سینه ایستادن یا با انگشت اشاره کردن باعث می شود طرفتان حالت دفاعی به خود بگیرد.
- اگر طرف مورد نظر برای حرف زدن درمورد جبران تقصیرتان دوست داشت که با شما صحبت کند، این را یک فرصت عالی ببینید. مثلاً اگر تولد همسرتان را فراموش کرده اید، ممکن استتصمیم بگیرید که شبی دیگر را حسابی جشن بگیرید. البته این مسئولیت را از گردنتان باز نمی کند که مناسبت مهم بعدی را فراموش کنید اما نشان می دهد که حاضری برای همسرتان وقت بگذارید.
- همیشه یک معذرت، معذرت دیگری را هم دنبال خود می آورد، یا از طرف شما برای چیز دیگری که یادتان افتاده یا از طرف مقابل. پس برای بخشیدن آماده باشید.
- یک عذرخواهی درست همیشه درمورد فرد آسیب دیده است. سعی کنید عذرخواهیتان را دقیقاً روی کار اشتباهی که انجام داده اید و طرف مورد نظر متمرکز کنید.
- مدام تکرار نکنید که طرفتان از دستتان عصبانی است یا نه. اینکار باعث می شود دوباره نظر به سمت شما اشتباهتان برگردد. یادتان باشد که بخشیدن زمان می برد پس صبور باشید.
- پس از اینکه عذرخواهی کردید، زمانی را به خودتان اختصاص دهید و دنبال راه بهتری برایکنار آمدن با آن موقعیت باشید. بااینکار دفعه بعدی که موقعیتی مشابه اتفاق بیفتد، می توانید بسیار عاقلانه تر و درست تر رفتار کنید تا مشکلی پیش نیاید.
هشدارها
- گاهی اوقات تلاش برای عذرخواهی منجر به یک مشاجره دیگر می شود. خیلی مراقب باشید تا دوباره بحثی پیش نیاید و زخم های کهنه سر باز نکند.
- اگر بخشیده شدید خیلی تعجب نکنید.
- هیچوقت معذرت نخواهید مگراینکه واقعاً از ته دل بخواهید. عذرخواهی های مصنوعی خیلی راحت مشخص می شوند، پس اگر برای عذرخواهی آمادگی ندارید، آنقدر روی خودتان کار کنید تا آمادگیش را پیدا کنید.
- حتی اگر فکر می کنید آن نیمی از آن مشکل تقصیر طرف مقابلتان بوده است، در وسطعذرخواهی آن را به زبان نیاورید. حداکثر کاری که می کنید این باشد که خیلی مختصر ذکر کنید که او می تواند برای از میان برداشتن سوءتفاهمات کمکتان کند و بعد دوباره از او عذرخواهی کنید.
- هیچوقت درمورد احساس بدی که دارید حرف نزنید. عذرخواهی درمورد گناه شما، شرمساری شما، ترس از عدم پذیرش، اضطراب و تنهاییتان نیست، این عذرخواهی مربوط به طرف مقابلتان است.
- هیچوقت تصور نکنید که طرف آسیب دیده با طولانی کردن مدت زمان بخشیدنتان می خواهد شما را تنبیه کند. اما مراقب علائم هشداری باشید که نشان می دهد می خواهند کینه این مشکل را تا ابد در دلشان نگه دارند.
دلایل علاقه مندی دانشجویان دختر و پسر در دوران تحصیل
دلایل بسیاری را جهت علاقمندی دانشجویان به یکدیگر در حین تحصیل می توان ذکر کرد. این مبحث در ازدواج دانشجویی بسیار مهم می باشد. با توجه به عدم موفقیت در درصدی از ازدواج های دانشجویی، دانستن چگونگی این روند علاقه مندی، ضروری به نظر می رسد. مهم ترین عوامل زمینه ساز این علاقه می تواند موارد زیر باشد :
رویارویی فراوان
در تحقیقات مشخص شده است که گاهی صرف نمایش مکرر یک محرک معین، رفته رفته نگرش خویشاوندتری نسبت به آن پدیده به وجود می آید. شاید دیدن مداوم و طولانی دانشجویان در طی تحصیل یکی از دلایل به وجود آمدن علاقه بین دانشجویان باشد. کلاسهای مکرر، آزمایشگاههای دروس عملی، گردشهای علمی، نشستهای دوستانه جهت حل مشکلات درسی و یا یک ورودی خاص از عوامل این علاقه می تواند به شمار روند.در یک پژوهش، آزمایندگان دو موقعیت آزمایشی فراهم آورند. بدین گونه که یک گروه از آزمودنها، یک عکس واحد را هفته ای یک بار می دیدند و هر بار صاحب آن را ارزشیابی می کردند. در موقعیت دوم، آزمودینها هر هفته یک عکس متفاوت را می دیدند و آن را ارزشیابی می کردند. همچنین هر هفته از آزمودنیها خواسته می شد که بگویند اگر قرار باشد با مرد صاحب عکس دیدار کنند، تا چه اندازه ممکن است به وی علاقمند گردند. به گواهی این بررسی، آنهایی که همان مرد را هر هفته می دیدند، همچنان که وی برایشان آشناترمیشد بیشتر به او دلبسته می شدند و ارزشهای وی را نیز بیشتر با ارزشهای خودشان همانند می یافتند.این یافته همچنین گویای آن است که ما غالباً کسانی را که به آنها علاقمندیم، دارای نگرشها، ارزشها و دلبستگیهای یکسانی نیز با خودمان می دانیم.
برخورد هم پایه
بسیاری از دانشمندان جامعه شناسی و روان شناسی بر این باورند که برخوردهای فزاینده اجتماعی می تواند به دوستی بیانجامد. کسانی که یکدیگر را بارها و بارها می بینند، گاهی تنها به همین دلیل با یکدیگر دوست می شوند، به ویژه اگر این برخوردها و دیدارها، میان افراد هم پایه روی دهد.چرا که فرادستان و فرودستان (مثلاً کارفرمایان و کارگران) چنانچه یکدیگر را بیشتر ببینند، همواره به یکدیگر علاقمند تر نمی شوند؛ و همراهی و همگامی زیردستان با رؤسایشان لزوماً به دلیل همکاری زیاد آنها با یکدیگر افزایش نمی یابد. برای آن که برخوردها و دیدارهای افراد و گروههای گوناگون به دوستی بیانجامد، غالباً آنها باید با گونه ای برابر و هم شأن گرد هم آیند.
برخورد خوشایند
چنانچه دیدارها و برخورد افراد با یکدیگر با تعاملهای خوشایند همراه باشد، احتمال دلبستگی آنان با یکدیگر افزایش می یابد.دو محقق اجتماعی به نام اینسکو و ویلسون چند دانشجو را در گروههای سه نفره گردهم آوردند و از افراد هر گروه خواستند در حالی که هر بار یکی از آنها ساکت است، دو نفر دیگر در باره خودشان حرف بزنند. بدین گونه که نفر اول و دوم در برابر نفر سوم با یکدیگر آشنا می شدند و سپس نفر دوم و سوم در برابر نفر اول با یکدیگر سخن می گفتند. این سه تن همگی به یک اندازه در برابر هم قرار می گرفتند و همگی اطلاعات یکسانی در باره یکدیگر به دست می آوردند. با این همه ، هنگامی که آنان میزان علاقه مندی خود را به دو نفر دیگر گروه سه نفره شان درجه بندی کردند. به کسی که با وی سخن گفته بودند، بیشتر دلبستگی نشان دادند تا به دیگری. ظاهراً ارتباط متقابل با این فرد به خصوص، به علاقمندی بیشتری به وی می انجامید.
نزدیکی (مجاورت)
افرادی که نزدیک هم زندگی یا کار می کنند، گاهی به دلیل همین نزدیکی محل کار یا زندگی و نیز احتمالاً داشتن کارها یا خانه های نسبتاً یکسان یا خوابگاههای مشابه، ممکن است به نگرشها و احساس سرنوشت کم و بیش یکسانی دست یابند و این نیز می تواند تا اندازه ای بر دلبستگی میان آنان به هنگام برخورد با یکدیگر کارگر افتد. همچنین پژوهشهای اجتماعی بسیار گویای آن است که کسانی که نزدیک یکدیگر کار، زندگی یا تحصیل می کنند و در نتیجه احتمالاً بیشتر همدیگر را می بینند، امکان دوست شدنشان افزایش می یابد.
تداعی با رویدادهای خوشایند
برخوردهای اجتماعی و پرآشنایی بیشتر، تنها سرچشمه های ناآگاهانه پیدایش دوستیها نیستند. چرا که گاهی صرفاً به دلیل حضور اتفاقی کسی به هنگام رخدادی خوب و خوشایند، نگرشهای ما نسبت به وی دوستانه می شود. برای نمونه، چنانچه آموزگاران با برخی از کودکان بیش از اندازه مهربانی کنند، این کودکان به دیگر همکلاسان خود بیشتر علاقمند می شوند؛ گویا تنها از آن رو که این همکلاسان به هنگام روی دادن آن رفتار خوشایند در آنجا بوده اند.افزون بر این، شادی و سرزندگی ما دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد؛ همچون بودن در یک محیط خوشایند و آرام بخش که از نظر مادی و ظاهری جالب و زیبا باشد. در اینجا هم احتمالاً نگرشمان به دیگران خوش بینانه تر می شود، در برابر آنان و رفتارهایشان کمتر سخت گیری می کنیم، با گشاده رویی به سخنانشان گوش فرا می دهیم و سرانجام آن که حتی ممکن است تا اندازه ای به آنها دلبستگی یابیم. شنیدن نواهای خوش آهنگ، بوهای دلپذیر، خوردن غذاهای خوشمزه و روی هم رفته هر آنچه که خوشایند و لذتبخش است، گاهی می تواند دیگران را در نظر ما دوست داشتنی بنمایاند و کمابیش ما را به جهان و زندگی خوش بین تر و امیدوارتر سازد. در این موارد روحیه ای خوش بینانه در ما پدید می آید که اندیشه ها و نگرشهای خوشایند را بر می انگیزد. این اندیشه های خوشایند نیز بر ارزیابی ما از دیگران کارگر می افتد و آنان را هم تا اندازه ای خوشایند می بینیم؛ تا آنجا که ممکن است نگرشهای خوشایند ما در باره دیگران حتی با کاهش یا ناپدید شدن عوامل شادی آفرین و روحیه خوش بینی همچنان تا مدتها بر جای بماند.
مکمل داشتن
یکی از مفاهیم رایج در بررسی روابط نزدیک، نیاز به مکمل داشتن است. برای نمونه، بسیاری گمان می کنند که اگر نیازها و خواستهای یک زوج بیشتر هماهنگ باشد تا همانند، رابطه آنان خوشایندتر خواهد بود. مثلاً در رابطه یک مرد لافزن و سلطه جو با یک زن آرام و تسلیم پذیر، چون مرد می تواند نیاز به خودستایی و برتری جویی خود را برآورده سازد و همزمان با آن نیز زن نیاز به تسلیم شوندگی خود را، خواستهای این دو با هم در می آمیزد و آنان ظاهراً شادتر از زن و شوهر خواهند بود که هر دو سلطه طلبند.از طرفی پژوهشهای بیشتر گویای آن است که چنانچه نیازها و ارزشهای دوستان با زنان و شوهران بیشتر موافق باشد تا مخالف، روابط آنان رو هم رفته بهتر خواهد بود. چرا که این گونه همانندیها غالباً به درگیری و کشمکش می انجامد. بلکه اگر انسان به چیزهای یکسانی ارج نهند، دیدگاه کمابیش همانندی درباره زندگی داشته باشد و از شیوه های رفتاری نسبتاً مشابهی پیروی کنند، احتمالاً شادتر خواهد بود.به گواهی بسیاری از بررسیها، خشنود کننده ترین روابط معمولاً از آن دوستان یا زن و شوهرانی است که دارای دلبستگیهای یکسان و نگرشها و ارزشهای همانند و حتی زمینه و پایگاه اجتماعی یگانه یا دست کم نزدیک به هم باشند. بدین سان، اگرچه افراد ممکن است برای مکمل داشتن در نیازها و برخی ویژگیهای خود به سوی یکدیگر کشیده شوند، اما بررسیها روی هم رفته نشان می دهد که همانندی غالباً مهم تر است تا مکمل داشتن.