ارتباط حشرات با زندگی انسان
در گذشتههای دور تا کنون حشرات به شکلهای مختلف با زندگی انسان ارتباط داشتهاند و براساس اين ارتباط حشرات را به دو گروه تقسيم میکنيم:
1- حشرات مفيد؛
2- حشرات مضر.
حشرات مفيد:
اولين گروه از حشرات مفيد، حشرات گرده افشان هستند. گرده افشاني به معنای انتقال گرده از پرچم به مادگی گل ديگر است. بعضی از گياهان مقادير زيادی گرده توليد میکنند که باد مهمترين عامل انتقال آنها محسوب میشود، ولی اکثر گياهان مقادير بسيار کمی گرده توليد میکنند که اين گياهان برای گرده افشانی خودشان نياز قطعی به عامل خارجی دارند که مهمترين آنها حشرات هستند. در بين حشرات زنبورهای بالاخانوادهي آپويداها (Apoidea) مخصوصاً زنبور عسل با نام علمی آپيس ميلیفرا (Apis mellifera) از بيشترين اهميت برخوردار است.
دومين گروه از حشرات، حشراتی هستند که توليد فرآوردههای تجاری و غذايی میکنند. از جملهي اين فرآوردهها عسل و موم است که توسط زنبور عسل و بعضی ديگر از گونههای زنبورهای خانواده آپيده ( Apoide ) توليد میشود. از ديگر اين فرآوردهها ابريشم است که توسط پروانه کرم ابريشم با نام علمی بومبيکس موری ( Bombyx mori ) از خانواده بومبوسيده ( Bombycidae )و بعضی ديگر از گونههای اين خانواده توليد میشود. يكي ديگر از فرآوردهها لاک است که در کشورهای جنوب شرق آسيا توسط نوعی شپشک توليد میشود. اين شپشک در سطح ساقه بعضی از گياهان مثل گونههای خاصی از انجير، ترشحاتی توليد میکند. ضخامت لاک در بعضي از ساقهها به يک سانتیمتر ميرسد، كه کشاورزان براي استخراج لاك، اين ساقهها را بريده و به تمام نقاط دنيا صادر میکنند. و بعنوان وسيلهي آرايشی، يا آزمايشگاهي كاربرد دارد.
آيا تغذيه زنبورها از گلها باعث خسارت به آنها می شود؟
تحقيقات نشان داده است که زنبور عسل به ازاي هر يک ريال عسلی که توليد می کند 4 برابر آن در افزايش کمی و کيفی محصولات کشاورزی از طريق گرده افشانی نقش دارد؛ و لذا اين نظريه به هيچ وجه درست نيست. گروه ديگر از حشرات مفيد، حشرات حشرهخوار هستند و به دو گروه شکارگرها و پارازيتوئيدها تقسيم میشوند. حشرات شکارگر، حشراتی هستند که از طريق تغذيه حشرات آفت را مورد استفاده قرار میدهند و جمعيت آنها را در طبيعت کنترل میکنند مانند کفشدوزکهای خانواده ککسی نليده ( Coccinellidea ) که حشرات کامل كه لاروهای آنها از شته تغذيه میکنند يا بال توریهای خانوادهي کرايزوپيده ( Chrysopidae ) که آنها هم شکارگر شته هستند.
گروه ديگر از حشرات مفيد پارازيتوئيدها هستند که تخم خود را بر روی بدن ميزبان يا در داخل بدن ميزبان قرار میدهند و بعد از اينکه لاروشان از داخل تخم خارج شد محتويات بدن ميزبانشان را مورد تغذيه قرار میدهند و بعد از کامل شدن، و از بدن ميزبان خارج ميشوند و ميزبان هم از بين خواهد رفت.
چه حشراتی در بعضی از شرايط مفيد و در بعضی از شرايط ديگر مضر ميباشند؟
از سال 1900 تا 1920 چندين گونه از کاکتوسها وارد استراليا شدند. كاكتوسها فاقد دشمن طبيعی بودند و هيچ موجود زندهاي از اين گياهان تغذيه نمی کرد. به همين دليل به آفت بسيار مهمي تبديل شدند و ميليونها هکتار از مزارع استراليا را تحت پوشش قرار دادند. بعدها محققين استراليايی پروانهايي بنام ( Cactoblastis cactorum ) را وارد استراليا کردند و کاکتوسها را بطور کامل تحت کنترل در آوردند در حاليکه همين حشره ممکن است در شرايط ديگر بعنوان يک آفت مطرح شود.
گروه ديگر از حشرات مفيد، حشرات پاکسازی کننده محيط هستند و به دو گروه اصلی تقسيم میشوند:
الف) حشرات مدفوعخوار؛ مانند سوسکهای خانواده اسکارابيده ( Scarabaeidae )که از مدفوع جانوران در اکوسيستمها تغذيه میکنند، و به اين طريق محيط را هم از فضولات حيوانات پاک میکنند، و هم از افزايش جمعيت مگسهای مضر جلوگيری میکنند.
ب) حشرات لاشهخوار؛ مانند مگسهای خانواده کاليفوريده ( Calliphoridea ) و سوسکهای خانواده درمستيده ( Dermestidae ) ، که لاشه جاندارانی را که در طبيعت از بين میروند مورد تغذيه قرار میدهند و بدين ترتيب محيط را پاکسازی ميکند.
گروه ديگر از حشرات مفيد، حشرات خاکزی هستند بسياری از حشرات يک بخش يا کل دوره زندگی خودشان را در داخل خاک سپری میکنند و از اين طريق میتوانند در بهبود خصوصيات فيزيکی خاک نقش داشته باشند.
گروه بعدي از حشرات مفيد، حشراتی هستند که بعنوان غذای ساير جانداران و يا حشرات با ارزش غذايی مطرح هستند. حشرات توسط گروههای مختلفی از موجودات مورد تغذيه قرار میگيرند، بعنوان مثال دوزيستان مانند قورباغهها، مارمولکها، بعضي از موشها و بعضي از گونههاي پرندگان به ويژه بعضی از آنها كه مختصراً از حشرات تغذيه میکنند. اين پرندگان ارزش زيبايی شناختی دارند و چنانچه اين حشرات در محيط نباشند اين پرندگان هم که در واقع بصورت تخصصی از حشرات تغذيه می کنند از بين میروند.
گروه ديگر از حشرات مفيد حشراتی هستند که ارزش هنری دارند مانند پروانهها، حتي در شعر بسياری از شعرای ما از پروانه استفاده شده است.
جايگاه حشرات و كنهها در شاخه بندپايان
شاخه بندپايان يا آرتروپودا (Arthropoda) به چهار زير شاخه تقسيم ميشوند :
1- تريلوبيتا (Trilobita)
2- کراستاسهآ (Crustaceae)
3- کليسراتا (Chelicerata)
4- آتلوسراتا (Atelocerata)
تريلوبيتا (Trilobita)
تريلوبيتا که اولين بندپايان هستند در درياها زندگي ميکردند و حدود 500 تا 600 ميليون سال قبل بيشترين فراواني را داشتند و در حال حاضر تعدادي از گونههاي آنها بصورت فسيل شناسايي شدهاند .
کليسراتا (Chelicerata)
در اين بندپايان که فاقد شاخک هستند بدن از دو قسمت تشکيل شده است. قسمت اول سفالوتوراکس (Cephalothorox ) و قسمت دوم آبدومن (Abdomen ) است . در قسمت سفالوتوراکس 6 پيوست وجود دارد که پيوستهاي اول بنام کليسر ( Chelicer ) است که در واقع اندامهاي تغذيهاي آنها را تشکيل ميدهد .
پيوستهاي دوم به اعضاي حسي بنام (Pedipalp ) تبديل شده است و 4 پيوست ديگر براي راه رفتن مورد استفاده قرار ميگيرد .
اين زير شاخه بطور کلي شامل سه رده است که در بين آنها رده عنکبوتها مانند آراکنيدا (Arachnida) از اهميت بيشتري برخوردار است و در منابع مختلف شامل يازده راسته بوده بعضي از آنها به شرح ذيل است:
- راسته عقربها يا اسکورپيوز (Scorpiones) است در اين بندپايان شکم بصورت عريض به قفسه سينه يا سفالوتراکس متصل ميشود و از دو قسمت تشکيل شده است، قسمت ابتدائي عريض (Mesosoma) و قسمت انتهايي (Metasoma) که به نيش ختم مي شود کاملاً باريک است. عقربها موجوداتي هستند که داراي فعاليت شبانهاند، روزها در محيطهاي مختلفي مخفي ميشوند و عموماً از حشرات و ساير بندپايان تغذيه ميکنند.
- راسته عنکبوتها يا آرانه(Araneae) است. شکم عنکبوتها باريک و به سفالوتراکس (Cephalothorax) متصل ميشود. شکم فاقد ساختمان حلقه حلقه بوده و يکپارچه بنظر ميرسد. اندامهاي حسي مخصوصاً در عنکبوتهاي نر رشد زيادي کرده و در انتها کاملاً متورم هستند و اندام جفتگيري عنکبوتها در روي پيديپالپها قرار دارد.
عنکبوتها از چه موادي تغذيه ميکنند؟
عنکبوتها از جمله مفيدترين بندپايان هستند که در اکوسيستم هاي طبيعي نقش بسيار ارزندهاي در کاهش جمعيت گونههاي آفت دارند. در واقع همه آنها حشرهخوار يا از ساير بندپايان تغذيه ميکنند.
- راسته آکاري (Acari) يا کنهها: بدليل اهميتي که تعدادي از کنهها مخصوصاً کنههاي خانواده تترانيکيده (Tetranychidae) بعنوان آفات گياهان زينتي دارند در جلسات بعدي بطور مفصل توضيح داده خواهند شد.
- راسته رطيلها (Sulifugae): اندازه رطيلها بزرگتر از عنکبوتهاست. کليسرهاي آنها رشد بسيار زيادي دارد و به آنها ظاهر ترسناکي داده است.
آيا رطيلها نيش ميزنند؟
بر خلاف تصوري که در بين مردم وجود دارد رطيلها فاقد نيش و غده سمي هستند اگر چه ممکن است بعضي از رطيلها مانند مورچه گاز بگيرند ولي چون کليسرهايشان خيلي قوي است امکان آلوده شدنشان به ويروسها و باکتريها وجود دارد و لذا در انسان ايجاد بيماري ميکنند ولي بطور کلي رطيلها فاقد نيش هستند.
كراستاسهآ (Crustaceae)
يکي ديگر از شاخه سختپوستان کراستاسهآ (Crustacea) بزرگترين گروههاي بندپايان را تشکيل ميدهند و تغييرات زيادي در قسمتهاي مختلف بدن آنها ديده ميشود .
در بين سخت پوستان رده مالاکستراکا (Malacotraca) از اهميت بسيار زيادي برخوردار است که شامل سه راسته بوده که عبارتند از :
- راسته آمفيپودا (Amphipoda ) که شامل انواع ميگوها ميباشد. از جنبه غذايي حائز اهميتاند.
- راسته ايزوپودا (Isopoda) يا مساويپايان که از جمله آنها خرخاکي است. خرخاکيها و بعضي از گونههاي آنها بنام پرسيلو اورناتوس (Porcelio ornatus ) ممکن است تحت شرايطي تبديل به آفت شوند و از ريشههاي گياهان مختلف از جمله گياهان زينتي در شرايط گلخانهاي تغذيه کنند .
-راسته دکاپودا (Decapoda) همانند آمفيپودا مخصوصاً در کشورهاي خارجي از جنبه تغذيه انسان فوقالعاده حائز اهميت هستند و انواع خرچنگها (Crabs)و لابسترها (Lobsters) را در بر ميگيرد.
آتلوسراتا (Atelocerata)
راسته ديگر که فوقالعاده براي ما مهم بوده آتلوسراتا (Atelocerata ) يا شاخکداران هستند. اين زير شاخه در واقع بندپاياني هستند که داراي يک جفت شاخک هستند و به پنج رده تقسيم ميشوند که عبارتند از :
1- کيلوپودا (Chilopoda)
2- ديپلوپودا (Diplopoda )
3- سيمفيلا (Symphyla )
4- پائوروپودا (Pauropoda)
5- هگزاپودا (Hexapoda)
در اينجا فقط به بعضي از ردهها اشاره ميكنيم:
- رده ديپلوبودايا (Diplopoda) يا هزارپايان: ديپل به معناي دو و پودا به معناي پا است . (ِDiplopda ) يعني در هر حلقهاي از بدن داراي دو جفت پا هستند. اين بندپايان عموماً در سنگها و روي خزهها ديده ميشوند و از انواع گياهان تغذيه ميکنند.
- رده کيلوپودا (Chilopoda) يا صدپايان: کيلو به معناي آرواره و پودا به معناي پا است. جفت اول پاها در اين بندپايان به آرواره تبديل شده است. آروارههاي سمي اين بندپايان در زير سنگها و کنده درختان فعاليت ميکنند و از انواع حشرات و ساير بندپايان تغذيه ميکنند.
- رده هگزاپودا (Hexapoda) يا حشرات (Insecta): موجوداتي هستند که داراي يک جفت شاخک و شش عدد پا هستند و بزرگترين رده جانوري در سطح کره زمين ميباشند و تاكنون متجاوز از يک ميليون از آنها شناسايي شدهاند.
رده بندي حشرات (زير رده بيبالان)
حشرات بزرگترين رده جانوراني هستند که روي کره زمين زندگي مي کنند . حدود يک ميليون گونه از حشرات تا کنون شناسايي شدهاند. ولي تعداد زياد ديگري ناشناخته باقي ماندهاند که محققين مشغول شناسايي آنها هستند. رده حشرات هگزاپودا (Hexapoda) که گاهي معادل آن (Insecta) را نيز ذکر ميکنند، شامل دو زير رده و در منابع مختلف بين ۲۸ تا ۳۲ راسته هستند.
ردهبندي حشرات (Insecta)
- زير رده حشرات بيبال (Apterygota)
- زير رده حشرات بالدار (Pterygota)
حشرات Insecta
در زير رده (Apterygota) که حشرات بيبال را در بر ميگيرد، بيبالي يک صفت ذاتي است. به عبارت ديگر، در اجداد آنها هم اين صفت وجود داشته است. در حالي که ممکن است در تعدادي از حشرات زير رده (Pterygota) حالت بيبالي ديده بشود ولي اين بيبالي يک صفت ثانويه است، که در اثر نوع زندگي بوجود آمده است. در انواعي از ملخها، شتهها و سنها ديده ميشود. نمونهي بارزي از بيبالي در شپشهاي انساني و حيواني ديده ميشود که در اثر زندگي انگلي بالهاي خودشان را از دست دادهاند.
حشرات بيبال (Apterygota)
زير رده آپتريگوتا يا حشرات بيبال به پنج راسته تقسيم ميشوند که عبارتند از:
- راسته بيشاخَکان يا (Protura)
- راسته دم فنريها يا پا دُمان (Collembola)
- راسته دم چنگالان يا (Diplura)
راسته دم مويان يا (Microcoryphia)
- راسته ماهي نقرهايها يا (Thysanura)
دم فنريها يا پادُمان (Collembola)
اين راسته از آپتريگوتا حشرات بسيار کوچکي هستند که بدليل همين کوچکي کمتر مورد توجهاند. در اکوسيستمهاي طبيعي مخصوصاً در خاکهايي که مقدار زيادي هوموس وجود داشته باشد جمعيتهاي بسيار بالايي دارند. گاهي در هر متر مکعب خاک حدود صد هزار از آنها ديده ميشود و در هر هکتار ميليونها ميليون از اين حشرات فعاليت ميکنند.
چرا به اين حشرات پا دُمان گفته ميشود ؟
در سطح زيري چهارمين حلقه شکم راسته پا دُمان يک اندامي بنام فورکولا (Furcula) ديده ميشود. و در روي زمين، سومين حلقه شکم در سطح زيري شکم اندام ديگري بنام رتيناکلوم (Retinaculum) وجود دارد. موقعي که حشره نياز به جهش و حرکت دارد فورکولا از رتيناکلوم که به صورت يک اندام قلاب مانند است آزاد ميشود و با خوردن به زمين جهش پيدا ميکند. راسته پا دُمان در طبيعت بسيار زياد هستند گاهي بعضي از گونههاي خانواده (Sminthuridae) مثل (Sminthurus viridis) تحت شرايطي تبديل به آفت ميشوند و ممکن است به گياهان زينتي خسارت بزند.
بيشاخَكان (Protura)
بيشاخکان شش پاي بسيار کوچک دارند و فاقد شاخک هستند. طول بدنشان حدود 6/0 تا حد اکثر 5/1 ميليمتر است. جفت اول پاهاي آنها به اندامهاي حسي تبديل شده است بدليل اينکه فاقد شاخک هستند، پاها در واقع نقش شاخکها را ايفا ميکنند. اين بندپايان در درون خاکهاي هوموسي، در زير سنگها و زير خاک برگها فراوان ديده ميشوند و از گياهان مختلف تغذيه ميکنند.
چرا گونههاي اين راسته كه بدون شاخک هستند جزء حشرات به حساب ميآيند؟
بعضي از متخصصين اعتقاد دارند که سه راسته کولمبولا (Collembola)، ديپلورا (Diplura) و پروتورا (Protura) در واقع جز رده اينسکتا (Insecta) نيستند و آنها را در راسته هگزاپودا گروهبندي کردهاند و معتقدند با آنکه ۶ پا دارند از رده حشرات خارج بشوند.
دم چنگالان (Diplura)
راسته ديگر ديپلورا (Diplura) يا دم چنگالان هستند که فاقد چشم مرکب و ساده هستند. در انتهاي شکمشان داراي پيوستهاي بلندي هستند و طول بدنشان حدود ۷ ميليمتر يا کمتر است. بنابراين در مقايسه با کولمبولا (Collembola) و پروتورا (Protura) اندازه نسبتاً بزرگتري برخوردارند و روي خاک برگها و زير پوسته درختان از مواد مختلف آلي تغذيه ميکنند.
دم مويان (Microcoryphia) و ماهي نقرهايها (Thysanura)
راسته ديگر ميکروکوريفيا (Microcoryphia) و تيزانورا (Thysanura) هستند. اين دو راسته شباهت بسيار زيادي به هم دارند و سطح بدنشان از پولک پوشيده شده و در انتهاي شکم داراي زوائد بلندي هستند.
اما چگونه اين دو راسته را از همديگر تفکيک کنيم ؟
در راسته ميکروکوريفيا (Microcoryphia) چشمهاي مرکب نسبتاً بزرگ و به همديگر اتصال دارند در حاليکه در راسته تيزانورا (Thysanura) که به آنها سيلورفيش (Silver fish) يا ماهي نقرهاي هم ميگويند چشمهاي مرکب کوچک و از همديگر کاملاً جدا هستند.
بعضي از گونههاي راسته تيزانورا گاهي در منازل بصورت آفت ديده مي شوند از جمله خانواده لپيس ماتيده (Lepismatidae) گونهاي بنام لپيسما ساکارنيا (Lepisma saccharina) دارد که از مواد نشاستهاي در منازل تغذيه ميکند.
حشرات بالدار (Pterygota)
زير رده پتري گوتا Pterygota بخش اعظم حشرات را در بر ميگيرند. از نظر رفتاري و بيولوژي گونههاي اين زير رده بسيار متنوع هستند و تعداد زيادي از گونهها آبزي هستند. مثل تعدادي از سنها، سخت بالپوشان و دو بالان که مراحل رشد قبل از بلوغشان در داخل آب سپري ميکنند. تعداد زيادي نيز خشکي زي هستند که در بين گونههاي خشکي زي تعدادي از آنها گرده افشان هستند که از حشرات بسيار مفيد به حساب ميآيند. همچنين تعدادي از آنها پارازيت يا پرداتور هستند و در تنظيم جمعيت گونههاي آفت نقش مهمي دارند. و در کنترل بيولوژيک از تعدادي از آنها استفاده ميشود. برخي از آفات مهم محصولات کشاورزي هستند مثل تعداد زيادي از پروانهها، سخت بالپوشان و سنها.
راسته هوموپترا (Homoptera) يا جوربالان که شامل شتهها، شپشکها و گروههاي ديگر ميباشند و از اهميت زيادي برخوردارند.
يک روزهها، طيارهها و سوسَريها
حشرات بالدار (Pterygota)
- يك روزهها (Ephemeroptera)
- طيارهها (Odonata)
- سوسَريها (Blattaria)
يك روزهها (Ephemeroptera)
از ابتداييترين حشرات شروع ميکنيم. اولين راسته حشرات، راسته افمرپترا (Ephemeroptera) که حشراتي با بالهاي غشايي و تعداد زيادي رگبال هستند و عموماً بالهاي عقبي آنها کوچکتر از بالهاي جلويي است. حشرات کامل در انتهاي بدن داراي زائدههاي بلندي ميباشند. تا قبل از بلوغ، در داخل آب زندگي ميكنند و از انواع گياهان مختلف در داخل آب تغذيه ميکنند. پورههاي اين حشرات در طرفين بدن داراي زوائد برگ مانندي که در واقع همان پيوستهاي تنفسي هستند، ميباشند که به وسيله آن اکسيژن محلول در آب را جذب ميکنند. در انتهاي بدن نيز داراي پيوستهايي هستند. يک روزهها از نظر تغذيهي ماهيها داراي اهميت فوقالعاده زيادي هستند و يکي از بخشهاي مهم در جيره غذايي ماهيها در آب هاي شيرين ميباشند.
اما چرا به اين حشرات يک روزه ميگويند؟
به خاطر اينکه عمر اين حشرات کامل بسيار کوتاه است و بعد از اينكه حشرهي كامل ظاهر ميشود يک يا دو روز و بيشتر از سه روز زنده نميمانند. يک استثناء ديگر که در اين راسته وجود دارد، بعد از ظهور فرم بالدار، يک مرتبه ديگر پوست اندازي ميکنند تا فرم بالغ آنها ظاهر گردد.
طيارهها (Odonata)
دومين راسته، راسته اُدناتا يا طياره (Odonata)ميباشند. حشرات اين دسته، حشراتي نسبتاً بزرگ، به رنگهاي بسيار زيبا و داراي بدن باريک و کشيده ميباشند. چشمهاي اين حشرات عموماً مرکب در آسيابکها بسيار بزرگ ميباشند به طوري که بخش اعظم سر را در بر مي گيرد. در حاليکه در سنجاقکها، چشمهاي مرکب عموماً کوچکتر هستند. بالها باريک و کشيده و با تعداد زيادي رگبال در سطح خود ميباشد. اين حشرات، جزء حشرات اوليه و ابتدايي محسوب ميشوند.
راسته (Odonata) از جمله مفيدترين حشرات ميباشند. زيرا همه گونههاي آن، بدون استثنا شکارگرند و حشرات کامل و پورهها، از ساير حشرات و همچنين حشرات آفت تغذيه ميكنند. البته تخصص يا تعلق خاصي نسبت به گروه خاصي از حشرات ندارند، و از تمام گونههاي ديگر اعم از مفيد و غير مفيد تغذيه ميکنند. حشرات کامل اين راسته گاهي از مگسها که اغلب ناقل بيماريهاي مختلف ميباشند تغذيه ميکنند و در کاهش جمعيت آنان نقش موثري دارند. پورههاي اين حشرات آبزي بوده و مدت زمان دو تا سه سال را درون آب زندگي ميکنند.
تشخيص پوره آسيابکها از پوره سنجاقکها
پوره سنجاقکها عموماً در انتهاي بدن داراي زوائد برگ مانندي هستند، ولي در پوره آسيابکها اين زوائد برگ مانند ديده نميشود. همانطور که اشاره شد پورههاي حشرات نيز شکارگر هستند و در محيطهاي آبي از حشرات به ويژه ازلارو پشهها و ساير حشرات تغذيه ميکنند.
غير از چشمهاي مرکب، سنجاقکها و آسيابکها چه تفاوت ديگري با هم دارند؟
سادهترين روش براي تشخيص آسيابکها از سنجاقكها اينست که در آسيابکها بالهاي عقب در قاعده عريضتر از بالهاي جلوست در حاليکه در سنجاقک بالهاي عقب و جلو داراي شکلي يکسان بوده و از نظر اندازه مشابه هستند.
سوسريها (Blattaria)
راسته ديگر، راسته بلاتاريا (Blattaria) يا سوسريها هستند. عليرغم اينکه عموم مردم به اين حشرات سوسک يا سوسک حمام ميگويند ولي در واقع اينها سوسک به معناي بيتل (Beetle) که ما آنها را سخت بالپوشان ميناميم، نيستند. از جمله حشرات مهم بهداشتي هستند که در کشور ما حداقل سه گونه از آنها به وفور يافت ميشود.
مهمترين گونه سوسريها عبارتند از :
- سوسري آلماني يا بلاتاجرمنيكا (Blattella germanica)
- سوسري آمريكايي يا پريپلنتا امريكانا (Periplaneta americana)
- بلاتا اورينتاليس (Blatta orientalis)
البته بدليل اينکه سوسريها اندازه بزرگتري دارند براي ساکنان منازل قابل تحمل نيستند اما سوسري آلماني داراي اندازه خيلي کوچکتري است. شکل بدن در اين حشرات بگونهاي است که در لابلاي کوچکترين شکافها رفت و آمد دارند. تخمهاي خودشان را در داخل کپسولهايي قرار ميدهند بطوري كه در داخل هر کپسول تعداد زيادي تخم قرار ميگيرد و سوسريها اين کپسول را در پشت کابينتها يا در داخل درزها و شکافهايي که در آشپزخانه قرار دارد رها ميکنند. بعد از مدتي از داخل يک کپسول که مشابه يک لوبياي کوچک است تعداد زيادي پوره اين حشرات خارج و بوي ناخوشايندي از خود ساطع ميکند که قابل تحمل نميباشد اما نکته مهم در اين حشرات اين است که از جنبه بهداشتي داراي اهميت زيادي هستند.
ناجوربالان – سفيدبالکها و شپشکها
* سفيدبالک ها (White fly)
(White fly) حشراتي از خانواده ( Aleyrodidae) هستند، با اندازه کوچک ك ه غالبا ًدر حدود تا ميلي متر بوده و سطح بدن و بال هاي اين حشرات به وسيله پودر سفيد رنگي پوشيده شده است. در ظاهر اين حشرات شباهت زيادي به يک پروانه کوچک دارند، اما در مقياس کوچکتر، حشرات کامل اين راسته فعال بوده و مي توانند آزادانه به اطراف پرواز کنند و عموماً در زير برگ گياهان و در حال تغذيه از شيره گياهان مشاهده مي شوند.
از نظر دگرديسي، حشرات اين خانواده با ساير خانواده هاي راسته( Hemiptera) به جز شپشک هاي نر تفاوت دارند. در اين حشرات پوره سن اول فعال است ولي پوره هاي سنين دو، سه و چهار در روي گياهان ثابت هستند و همانند شپشک ها به نظر مي رسند.
در بعضي منابع به پوره هاي سني يک، دو و سه لارو ، و به پوره سني چهار شفيره اطلاق مي شود. سفيدبالک ها در مناطق گرمسيري و نيمه گرمسيري و به ويژه در شرايط گلخانه اي بر روي گياهان زينتي و محصولات گلخانه اي در جمعيت هاي خيلي بالا ديده مي شوند. پوره ها با حشرات کامل از شيره گياهان تغذيه مي کنند و همانند شته ها ناقل بيماري هاي ويروسي مختلف هستند.
دامنه ي ميزباني تعدادي از سفيدبالک ها بسيار گسترده مي باشد و در مورد بعضي از گونه ها ، 0 تا 0 و حتي در برخي اوقات تا ; 0 مورد ميزباني گياهان ذکر شده است.
اين حشرات همانند شته ها تو ليد مقادير زيادي عسلک مي کنند که اين عسلک در گياهان باعث جذب گرد و خاک و مخصوصاً رشد قارچ هاي ساپروفيت مي گردد. اين عامل سبب كاهش مشتري محصولات گياهان زينتي و گياهان گلخانه اي در بازار ميشود.
حشرات کامل اين گونه تخم هاي شان را که داراي يک ساقه بسيار باريک و کوچک است ، در داخل بافت گياه قرار مي دهند. تخم اين حشرات با چشم معمولي به راحتي قابل رؤيت نيست. پوره اين حشرات بعد از تفريغ شدن از تخم ، مدتي را بر روي گياه جستجو مي کن ن د تا محل مناسبي ب راي تغذيه از شير ه گياهان پيدا ک ن ند . پس از مشخص شدن محل، خرطوم خود را به داخل نسج و شيره گياه وارد مي کند. اين حشرات تا زمان رسيدن به ظهور کامل زندگي ثابتي را در روي گياه پي مي گير ند.
همچنين اين حشرات در شرايط مناسب مخصوصاً در گلخانهها در حدود تا نسل را روي گياهان بوجود مي آورند. به عبارت ديگر هر تا روز يک نسل، توليد ميكنند. بنابراين همانند شته ها از توانايي بسيار بالايي در توليد مثل برخوردارند و جمعيت خود را در مدت زمان کوتاهي بسيار افزايش مي دهند.
برخي از مهم ترين گونه هاي اين حشرات در ايران عبارتند از
- ( Trialeurodes vaporariorum) يا سفيدبالک گلخانه اي
- ( Bemisia tabaci)
- و جديداً گونه اي ديگر با نام ( Bemisia argentifolii) در ايران مشاهده شده است.
شايان ذکر است که گونه آخر بسيار براي گياهان خطرناک بوده و ناقل بسياري بيماري ها ي ويروسي به شمار مي رود.
فرق دگرديسي در مگس هاي سفيد با بقيه حشرات چيست؟
دگرديسي در مگس هاي سفيد از نوع بينابين بوده و در منابع مختلف گاهي از آن به عنوان (Intermediate metomorphosis) نام برده مي شود. در سفيدبالک ها بخشي از رشد بال خارجي و بخشي ديگر از رشد داخلي مي باشد که به آن دگرديسي بينابين گويند.
گروه مهم ديگر حشرات راسته هميپترا ، شپشک ها هستند که از جمله مهم ترين آفات گياهان زينتي به شمار مي آيند. اين حشرات در جمعيت هاي بسيار انبوه و روي انواع گياهان زينتي ادامه حيات مي دهند و حشرات ريزي هستند .
جنس ماده اين حشرات بدون تحرک بوده و در روي گياهان بخش اعظم عمر خود را بصورت ثابت سپري مي کنند و از شيره گياهان تغذيه مي نمايند.
اما جنس نر اين حشرات بعد از اينکه توليد و ظاهر شدند از زير س ِ پ َ ري که توليد کرده اند خارج مي شوند، لازم به ذکر است که گونه نر اين حشرات بالدار مي باشند.
شپشک هاي نر را به دو صورت مي توان از شته ها و پشه ها تشخيص داد
- بال هاي عقب در شپشک هاي نر از بين رفته در حاليکه شته ها و پشه ها داراي دو جفت بال هستند.
- شپشک هاي نر در انتهاي بدن خودشان داراي زائده هاي بلند و ميله اي شکل مي باشند.
بوسيله اين دو راه مي توان اين حشرات را از هم تشخيص داد.
رشد و نمو شپشک ها در گونه هاي مختلف متفاوت بوده و در اکثر آن ها پوره سن يک فعال است و داراي پا و شاخک بوده و قادر به حرکت مي باشند. اين حشرات پس از ظهور از داخل تخم خارج شده و مدتي را در سطح گياهان جستجو مي کنند تا محيط مناسبي را پيدا کنند.
پوره سن يك حشرات قادر است حدود تا روز بدون غذا زنده بماند و در واقع وسيله ي انتشار شپشک ها، پوره سن يك ميباشد كه خود نيز توسط باد يا ساير عوامل بر روي گياهان منتقل مي شوند.
شپشک هاي نر پس از طي مراحل رشد و نمو از داخل س ِ پ َ ر خارج شده و آزادانه به اطراف پرواز مي کنند در حاليکه شپشک هاي ماده بعد از اينکه پوره سن يک، خرطوم خود را به داخل گياه فرو کرد، بقيه عمر خود را ثابت و بدون تحرک روي گياه مانده و حتي پس از مرگ نيز روي گياهان باقي مي مانند.
شپشک ها از آفات بسيار مهم گياهان زينتي بوده و تغذيه آن ها در جمعيت هاي بالا منجر به خشک شدن سرشاخه ها، و حتي خشک شدن کامل درختان يا گياهان زينتي مي شود.
اکثر شپشک هاي ماده، تخم شان را در زير بدن يا در زير سپر قرار مي دهند. تعداد تخم گذاري در شپشک هاي ماده بسيار زياد و حدود آن بين تا مورد مي باشد. البته در مواردي تعداد اين تخم ها به هزار عدد نيز مي رسد.
كنترل بيولوژيك سفيد با لكها و كنهها
سفيد بالكها متعلق به خانواده آليروديده (Aleyrodidae) ميباشند كه حداقل سه گونه از آنها در كشور ما از اهميت فوقالعاده زيادي برخوردارند و عبارتند از:
1. سفيد بالك گلخانه (Trialeurodes vaporariorum)
2. بِميسيا تاباسي (Bemisia tabaci)
3. بِميسيا اورجنتيفولي (Bemisia orgentifolii)
دو گونه اخير عمدتاً در شرايط مزرعهاي و صحرايي از آفات مهم گياهان بويژه پنبه هستند ولي بدليل وسيع بودن طيف ميزباني آنها در روي گياهان زينتي و محصولات گلخانهاي نيز فعاليت ميكنند. سفيد بالك گلخانه با شرايط گلخانهاي تكامل و سازش پيدا كرده و يكي از آفات مهم و كليدي محصولات گلخانهاي است.
اين آفات تخمهايشان را از طريق ساقه بسيار كوتاهي داخل بافت گياهان قرار ميدهند. بعد از اينكه تخم تفريغ شد و لاروها خارج شدند، با قطعات دهاني زننده مكنده خود شروع به تغذيه از شيره گياهي ميكنند و باعث زرد شدن و در جمعيتهاي بالا باعث ريزش و خشك شدن برگ گياهان ميشوند.
از مهمترين پارازيتوئيد آفات محصولات گلخانهاي، ميتوان به زنبورهاي خانواده آفلينيده (Aphelinidae) اشاره كرد. در اين خانواده گونههاي مختلف جنس اِنكارسيا (Encarsia) از دشمنان طبيعي و مهم اين آفات هستند. در بين گونههاي جنس اِنكارسيا گونهاي به نام انكارسيا فورمازا (Encarsia formosa)انتشار جهاني دارد و به عنوان يك فرآورده بيولوژيك و دشمن طبيعي تكثير شده، و براي كنترل سفيدبالكها در شرايط گلخانهاي رها سازي ميشود.
طول بدن اين زنبور حدود يك ميليمتر بوده و قسمت قفسه سينه آن سياه رنگ و شكمش زرد رنگ است، تخم خود را در داخل بدن پورههاي سنين مختلف (Trialeurodes) قرار ميدهد و بجز حشره كامل بقيه مراحل رشدي آن در داخل بدن ميزبان سپري ميشود. بعد از كامل شده حشره، زنبور بالغ از طريق جويدن پوسته بدن ميزبان از آن خارج ميشود.
زنبور انكارسيا فورمازا را بر روي ميزبان طبيعي يعني سفيد بالك گلخانهاي و بر روي گياه توتون بصورت انبوه تكثير كردهاند. گاهي بر روي يك برگ توتون ميتوان هزار عدد از اين زنبور را تكثير و در گلخانهرها سازي كرد، توليد نتاج نر در اين زنبور بسيار نادر و كم است.
در تعدادي از زنبورهاي پارازيتوئيد خانواده آفلينيده (Aphelinidae) مخصوصاً گونههاي جنس انكارسيا (Encarsia) مانند انكارسيا فورموزا و انكارسيا لوتهآ (Encarsia lutea) توليد نتايج نر از طريق هيپر پارازيتيسم (Hyper parasitism) يا اتو پارازيتسم (Auto parasitism) است . هيپر پارازيتيسم به پديدهاي گفته ميشود كه يك پارازيتوئيد، پارازيتوئيد ديگر را پارازيته ميكند، در اتو پارازيتيسم يك پارازيتوئيد نتاج خودش را پارازيته ميكند.
در تعدادي از زنبورهاي خانواده آفلينيده، پديده اتو پارازيتيسم ديده ميشود يعني توليد نتاج نر از طريق پارازيته كردن نتايج مادهي گونه خودش بوجود ميآيد.
در شرايط گلخانهاي طول عمر زنبورهاي ماده در دماي 18 تا 30 درجه سانتيگراد حدود 27 الي 30 روز است، بنابراين طول عمر زنبورهاي كامل بشدت تحت تأثير دما است.
تعداد تخمهايي كه هر حشره ماده ميگذارد. بين 50 تا 350 عدد متغير است و عوامل مختلفي از جمله ساختمان سطح برگ گياهان در ميزان كارآيي اين زنبورها فوقالعاده مؤثر است. اين زنبورها بر روي گياهاني كه سطح برگهايشان كركدار است از كارآيي خوبي برخوردار نيستند. در كشورهاي اروپايي و آمريكايي اين زنبورها به فراواني تكثير ميشوند و براي كنترل بيولوژيك مگسهاي سفيد يا سفيد بالكها مورد استفاده قرار ميگيرند. در سال 1994 در سطحي حدود چهار هزار هكتار در كشورهاي آمريكايي و اروپايي از اين زنبورها براي كنترل بيولوژيك سفيد بالكها استفاده شد.
از ديگر عوامل كنترل سفيد بالكها قارچهاي ورتيسيليوم لكانئي (Verticilium lecanii) و آشرسونيا آليروديس (Aschersonia aleyrodis) هستند. بعضي از فرآوردههاي قارچ ورتيسيليوم لكانئي مثل ورتالك (Vertalec) براي كنترل شتهها مورد استفاده قرار ميگيرد و فرآوردههاي ديگر آن مانند مايكوتال (Mycotal) براي كنترل سفيد بالكها بكار ميرود.
قارچ آشرسونيا آليروديس در روي حشرات كامل و تخمهاي بميسيا تاباسي (Bemisia tabaci) و تريالئوروديس وپاراريوروم (Trialeurodes vaporariorum) عموماً ايجاد خسارت نميكند بلكه فقط مراحل پورگي اين آفات را مورد حمله قرار ميدهد. و در محيطهايي كه تخم اين قارچ پاشيده نشده است، نميتواند گسترش پيدا كند. برخلاف قارچ ورتيسيليوم لكانئي كه ميتواند در سطح برگ گياهان گسترش يابد اين گونه نميتواند پراكنش خودش را افزايش بدهد.
از ديگر دشمنان طبيعي سفيد بالكها ميتوان به كفشدوزكها اشاره نمود كه بعضي از گونههاي آنها براي كنترل اين آفات مورد استفاده قرار گرفتهاند . از جمله گونه اين كفشدوزكها دلفاستوس پوسيلوس (Delphastus pusilus) است كه از دشمنان طبيعي مهم اين آفات بشمار ميرود.
مبحث كنترل بيولوژيك كنههاي تارتن
از كنههاي تارتن متعلق به خانواده تترانيكيده (Tetranychidae) گونه تترانيكوس اورتيكه (Tetranychus urticae) از مهمترين آفات محصولات گلخانهاي است كه تخمهايش را در سطح گياهان قرار ميدهد و بعد از اينكه تخمها تفريغ و پورهها خارج ميشوند با كليسرهايشان شروع به تغذيه از شيره گياهي ميكنند و در نتيجه به گياه خسارت وارد ميكنند.
يكي از مهمترين دشمنان طبيعي اين كنهها فيتوزئولوس پرسيميليس (Phytoseiulus persimilis) است كه پرداتور (Predator) يا شكارگر بوده و براي كنترل بيولوژيك كنههاي تارتن در بسياري از نقاط دنيا مورد استفاده قرار گرفته است. در سال 1960 اين كنه را از روي يك محموله گل اركيده كه از شيلي به آلمان وارد شده بود شناسايي كردند. سپس به روشهاي تكثير انبوه آن مبادرت ورزيدند و سرانجام در سال 1994 در سطحي معادل حدود هشت هزار هكتار از اين كنه پرداتور براي كنترل كنههاي تارتن استفاده كردند. اين شكارگرها را ميتوان براحتي بر روي كنه تارتن و روي لوبيا پرورش داد.
کنترل بيولوژيک مگس هاي مينور و پروانهها
* مگسهاي مينوز
مگسهاي مينوز از جمله آفات مهم محصولات گلخانهاي و گياهاي زينتي هستند. مگسها متعلق به خانواده آگرومايزيد (Agromyzidae) هستند.
تعدادي از مهمترين گونههاي (Agromyzidae) عبارتند از :
1)Liriomyza trifolii
2)Liriomyza sativae
3)Liriomyza bryoniae
در ايران اين گونهها جزء آفات مهم محصولات گلخانهاي و گياهان زينتي هستند. اين مگس به طول حدود 2 تا 3 ميلي متر به رنگ سياه و داراي لکههاي زرد رنگ در روي بدنشان هستند. حشرات کامل با فرو كردن تخمريز خود به داخل بافت گياه از ترشحات گياهي تغذيه مي کنند. محل فرو کردن تخمريز عموماً بصورت لکههاي زرد رنگي در سطح برگ گياهان ديده ميشود.
بعد از قرار گرفتن تخم در بافت گياهي، لارو خارج شده از بافت ايجاد گالريها يا تونلهايي مارپيچ در سطح برگ گياهان ميکند. ضخامت اين گالريها با افزايش اندازه لارو افزايش پيدا ميکند.
از مهمترين دشمنان طبيعي اين آفات، زنبورهاي پارازيتوئيد هستند که بصورت پارازيتوئيد داخلي يا ايندوپارازيتوئيد و پارازيتوئيد خارجي يا اِگزوپارازيتوئيد از لاروهاي اين آفات تغذيه ميکنند.
از مهمترين پارازيتوئيدها ميتوان به گونههايي مثل اپيوس پاليدوسOpius pallidus) ) و داکنوزا سيبريکا (Dacnusa sibrica) که پارازيتوئيد داخلي هستند و گونه ديگري بنام ديگليفوس ايسئا (Diglyphus isaea) که پارازيتوئيد خارجي است اشاره کرد.
پارازيتوئيدهاي داخلي تخمشان را در داخل بدن لارو ميزبان قرار ميدهند و حشرات کامل از داخل شفيره ميزبان خارج مي شوند. بدين صورت كه مراحل رشد و نمو لارو پارازيتوئيد در داخل بدن لارو ميزبان طي ميشود و وقتي که آفت به مرحله شفيرگي رسيد ميزبان را ميکشد و از داخل شفيره ميزبان خارج ميشود.
پارازيتوئيدهاي خارجي تخمشان را در مجاورت لارو ميزبان در داخل بافت گياه قرار ميدهند. ولي قبل از تخمگذاري تخمريزشان را به داخل بدن لارو ميزبان فرو ميکنند و باعث فلج شدن او ميشوند، سپس تخمشان را در کنار بدن لارو ميزبان در داخل بافت گياه قرار ميدهند. بعد از مدت حدود 2 روز لارو خارج ميشود و چون لارو ميزبان فلج است، نميتواند از محل تخم ميزبان دور شود و لارو پارازيتوئيد بعد از خروج از تخم شروع به تغذيه از لارو آفت ميکند.
زنبورهاي واکتورايسبريکا وOpius pallidus) ) از خانواده براکونيده پارازيتوئيد خارجي هستند. اين زنبورها تخمهايشان را در داخل بدن لارو ميزبان که در داخل بافت گياهي است قرار ميدهند.
با توجه با اينکه اين لاروها در داخل برگ هستند زنبورها چطور آنها را پيدا مي کنند؟
زنبورهاي پارازيتوئيد بوسيلهي اندامهاي حسي (شاخکها و تخمريز) ميزبان را پيدا ميكنند. تعدادي از طريق تخمريز، و تعدادي از پارازيتوئيدها از طريق شاخک ميزبان را پيدا ميكنند. اين زنبورها از طريق شاخک که همانند رادار عمل ميکند در سطح برگ گياهان جستجو ميکنند و بافتي را كه داراي لارو است را مشخص كرده و سپس لارو ميزبانشان را پارازيته ميکنند.
طول عمر حشرات کامل حدود دو هفته است و حدود 90 تخم را در طي اين مدت در داخل بدن لاروهاي ميزبان قرار ميدهند.
نبور ديگري که بعنوان دشمن طبيعي مهم اين گروه از آفات مطرح است ديگليفوس ايسئا (Diglyphus isaea) است که يك پارازيتوئيد خارجي ميباشد که تخم خودش را در مجاورت لارو ميزبان قرار ميدهد. بعد از حدود دو روز تخم تفريغ ميشود و در مدت حدود 6 روز مراحل لاروي اين زنبور کامل ميشود و دوره شفيرگي آن حدود 9 روز طول ميكشد، سپس برگ گياه را سوراخ كرده و از آن خارج ميشود.
بطور کلي در سالهاي اخير توجه زيادي به کنترل بيولوژيک مگسهاي مينوز خانوادههاي آگرومايزيده Agromyzidae)) شده است. مخصوصاً در کشورهاي اروپايي که آفات محصولات گلخانهاي را با فرآوردههاي بيولوژيک کنترل ميکنند. اين آفات را در سالهاي اخير بوسيله دشمنان طبيعي تحت کنترل در آوردهاند. البته توليد دشمنان طبيعي اين گروه از آفات نسبتاً مشکل است و هزينه بيشتري در مقايسه با توليد دشمنان طبيعي، آفاتي مثل کنه دو نقطهاي و سفيد بالکها دارد.
* پروانهها
گروه ديگري از آفاتي که گاهي بعنوان آفات مهم در گلخانهها و بر روي محصولات زينتي جلوهگر ميشوند پروانهها هستند. مخصوصاً تعدادي از گونههاي پروانههاي خانواده نوکتوئيده (Noctuidae). از گونههاي مهم اين خانواده ميتوان به گونههايي مثل مامسترا براسيکه (Mamestra braccicae)، اوتوگرافا گاما (Autographa gamma)، نوکتوا پرونوبا (Noctua pronuba) و گونههاي ديگري مثل اسپودوپترا ليتراليس Spodoptera lituralis)) و هلييونتيس آرميژرا (Helionthis armigera) اشاره كرد. اين پروانهها مثل بسياري ديگر از پروانهها، تخمشان را روي برگ گياهان قرار ميدهند، و بعد از اينکه لارو خارج ميشود بوسيله قطعات دهاني سائيده شروع به تغذيه از برگ و ساير قسمتهاي گياه ميکنند. بعد از تكميل دوره لاروي در داخل خاک تبديل به شفيره ميشوند.
براي کنترل بيولوژيک پروانهها عموماً از باکتريها استفاده ميشود. در اين بين باکتري باسيلوس تورنژنسيس (Bacillus thuringiensis) مهمترين نقش را در کنترل بيولوژيک پروانهها دارد.
فرآوردههاي مختلفي از اين باکتري توليد شده که هر يک بر روي گروههاي مختلفي از حشرات مؤثر واقع شدهاند. حشرات و از جمله لارو پروانهها وقتي که توکسينهاي اين باکتري را مورد تغذيه قرار ميدهند قطعات دهاني و نيز دستگاه گوارش آنها را فلج ميكنند و باکتري در مدت حدود 48 ساعت ميزبانش (پروانه) را از بين ميبرد.
همچنين گروههاي ديگري از اين باکتري وجود دارند که براي کنترل گروههاي ديگري از حشرات مورد استفاده قرار ميگيرند.
توليد اين باکتريها به چه صورت انجام ميشود؟
باکتريها عموماً براحتي در محيطهاي کشت تخميري پرورش داده ميشوند و در جمعيتهاي انبوه براي کنترل آفات مختلف مورد استفاده قرار ميگيرند.
اگر خود باکتري براي کنترل بيولوژيک مورد استفاده قرار گيرد بعنوان يک خطر بالقوه محسوب ميشود زيرا ميتواند انواع حشرات اعم از حشرات مضر يا مفيد را از بين ببرد.
تکثير و رها سازي دشمنان طبيعي
مقدمه :
مراحل تكثير و رهاسازي دشمنان طبيعي در مواردي انجام ميشود كه
- دشمن طبيعي وجود نداشته باشد؛
- جمعيت آنها كم باشد؛
- ظهور آنها با تاخير صورت گيرد.
تکثير و رها سازي دشمنان طبيعي در شرايطي انجام ميشود که استقرار دائمي دشمن طبيعي امکانپذير نيست و بهترين شاخص اين موضوع شرايط گلخانهاي است. در گلخانهها بعد از برداشت محصول، گياه به همراه آفت و دشمنان طبيعي خود، از گلخانه خارج مي شود. در فصل بعد که گياه ديگري کشت ميشود نيازمند رهاسازي دوباره دشمنان طبيعي است.
* پرورش و تکثير دشمنان طبيعي
پرورش و تکثير دشمنان طبيعي شامل مراحل مختلفي است:
انتخاب دشمن طبيعي؛ دشمنان طبيعي از نظر توانايي كنترل با هم متفاوتند كه اين تفاوت به دليل اختلاف در خصوصيات زيستي آنها است. از جمله اين خصوصيات ميتوان به قدرت باروري، قدرت جستجو و فاکتورهاي ديگر نيز اشاره كرد.
1) کيفيت دشمنان طبيعي؛ دشمنان طبيعي مورد استفاده براي تکثير و رهاسازي بايد عاري از بيماري و هيپرپارازيتوئيدها باشند. دشمن طبيعي انتخاب شده براي تكثير بايد داراي كيفيت مناسب باشد. جمعيت موسس انتخاب شده، براي برنامه تکثير بايد يک جمعيت سالم و قوي باشد همچنين حفظ کيفيت دشمنان طبيعي در طي ساليان متمادي نيز از اهميت فوقالعاده زيادي برخوردار است. زيرا ورود دشمنان طبيعي به محيط بسته در واقع جمعيت آنها را از يک جمعيت باز به يک جمعيت بسته تبديل ميكند كه با گذشت چند سال احتمال كاهش تنوع ژنتيكي و هم چنين زوال ژنتيكي وجود دارد. به همين دليل القا ژن به داخل جمعيت بصورت مرتب ضروري مينمايد.
چگونگي القا ژن: معمولاً در برنامههاي تکثير بطور مرتب از جمعيتهاي وحشي گونه، به جمعيتهاي پرورشي اضافه ميشود تا از کاهش تنوع ژنتيکي جلوگيري شود.
2) هزينه پرورش دشمنان طبيعي؛ براي موفقيت و توسعه كنترل بيولوژيك بايد دشمنان طبيعي پرورش داده شده قدرت رقابت اقتصادي با ساير روشهاي كنترل آفات بويژه مبارزه شيميايي را داشته باشند.
تعدادي از دشمنان طبيعي براحتي بر روي ميزبان طبيعي خود پرورش داده ميشوند. براي مثال کنه فيتوزيولوس پرسيميلس (Phytoseiulus persimilis) براحتي بر روي تترا نيکوسلتيکه و گياه لوبيا پرورش داده ميشود. نمونه ديگر انکارسيا فورموزا (Encarsia formosa) است که بر روي (Trialearodes vaporariorum) به سادگي تکثير مييابد.
ولي در مورد بعضي از دشمنان طبيعي سيستمهاي طبيعي خيلي پر هزينه هستند. در سالهاي اخير توجه زيادي به پرورش دشمنان طبيعي آفات گلخانهاي بر روي ميزبانهاي مصنوعي انجام گرفته است. البته زماني خواهد رسيد كه مبارزه بيولوژيک با مبارزه شيميايي رقابت کند. کنترل بيولوژيک سه نوع مختلف دارد. در کنترل بيولوژيک کلاسيک يک دشمن طبيعي را در منطقهاي رهاسازي ميكنند كه براي هميشه مستقر ميشود و جمعيت آفت را تحت کنترل در ميآورد .در اين مورد هزينه خيلي ناچيز است اما سود بالايي دارد. به اين صورت كه هزينه روشهاي کنترل بيولوژيک حدود يک پنجاهم مبارزه شيميايي درميآيد.
3) ذخيره سازي و حمل و نقل دشمنان طبيعي؛ دشمنان طبيعي فقط در چند ماه از سال خريدار دارند. در حاليكه در طول سال بايد جريان توليد دشمنان طبيعي حفظ شود. زماني كه تقاضا براي دشمن طبيعي وجود ندارد بايد دشمن طبيعي را ذخيره نمود.
در مورد بعضي از دشمنان طبيعي بررسيهايي تاكنون انجام شده. مثلاً در مورد پشه آفيدولتوس آفيدوميزا (Aphidoletes aphidomyza) ثابت شده است که در دماي حدود يک درجه سانتيگراد تا مدت دو ماه حفظ ميشود. همچنين بال توري معمولي کريزوپرلا کارنئا (Chrysoperla carnea)، که براي کنترل بيولوژيک شتهها مورد استفاده قرار مي گيرد، را ميتوان حدود 31 هفته ذخيره سازي كرد.
4) روشهاي کاربرد دشمنان طبيعي؛ زمان و نحوهي رهاسازي دشمنان طبيعي در كارآيي و موفقيت آنها بسيار موثر است.
روشهاي کاربرد در مورد گونههاي مختلف دشمنان طبيعي بسيار متفاوت است. بعنوان مثال زنبور انکار سيافورموزا را بر روي کارتهايي ميچسبانند. بر روي هر کارت تعداد زيادي از شفيرههاي آفت وجود دارد که پارازتيه است و داخل گلخانهها به نهالها و گياهان زينتي آويزان ميکنند. زنبورهاي پارازيتوئيد که خارج ميشوند شروع به پارازتيه کردن ميزبان خودشان ميکنند. در صورتيكه بعضي از دشمنان طبيعي بوسيله هواپيما رهاسازي ميشوند.
5) ارزيابي فرآورده بيولوژيک يا دشمنان طبيعي؛ براي اطمينان از كاهش جمعيت آفت به پايينتر از سطح زيان اقتصادي ارزيابي دشمنان طبيعي ضروري است. اين ارزيابي ميتواند از طريق مقايسه ميزان پارازيتيسم در شرايطي که دشمن طبيعي را رهاسازي کرديم، با شرايطي که دشمن طبيعي وجود ندارد، انجام شود. از طريق مقايسه ميزان پارازيتيسم ميتوان ميزان کارآيي دشمن طبيعي را سنجيد. همچنين از طريق شمارش تعداد آفات در يک واحد سطح معين، در محلي که دشمن طبيعي استفاده شده و در محلي که دشمن طبيعي وجود ندارد نيز اين كار ميسر ميشود.
بيخطر بودن دشمنان طبيعي، دشمنان طبيعي رهاسازي شده بايد ساير موجودات مفيد را مورد حمله قرار ندهند.
روشهاي کنترل آفات گياهان زينتي
* روشهاي كنترل آفات گياهان زينتي
- توليد گياهان مقاوم به آفات؛
- استفاده از تکنيکهاي زراعي؛
- تکنيک رهاسازي نرهاي عقيم؛
- استفاده از تلههاي فرموني.
علاوه بر اين 4 روش در مبارزه با آفات روشهاي ديگري وجود دارد كه خيلي به صورت گسترده مورد استفاده قرار نگرفتهاند.
ساير روشهاي كنترل آفات
- استفاده از تركيبات شيميايي دور كننده (Repelents)؛
- استفاده از مواد ضد تغذيه (Antifeedants)؛
- استفاده از عقيمکنندههاي شيميايي (Chemostrilants)؛
- استفاده از تلههاي نوري؛
- استفاده از تلههاي چسبناک.
در اينجا در مورد تعدادي از مهمترين روشها بصورت فشرده مطالبي ارائه ميشود.
* توليد گياهان مقاوم
يکي از روشهاي جالب توجه در مبارزه با آفات توليد گياهان مقاوم است. اصول اساسي اين روش دگرگوني مصنوعي گونههاي گياهي به روش ژنتيکي است به نحوي که گياه توليد شده ميزبان مناسبي براي آفت نباشد. اين تغييرات ميتواند به دو روش فيزيکي و شيميايي باشد.
تغييرات فيزيکي عمدتاً تغييراتي در ظاهر و بافت گياه است. بعنوان مثال گياهاني كه با بافت سخت توليد ميشوند در مبارزه با آفات مناسبترند. همچنين گياهاني که سطح برگ آنها از کرک بيشتري برخوردار است.
قابل توجه است که هر يک از اين روشها ممكن است فقط در مبارزه با يک آفت مفيد باشد و در مبارزه با گونه ديگر نقش منفي ايفا کند. لذا در مبارزه با آفات كلاً به مجموع آفاتي که بر روي يک گونه گياهي فعاليت ميکنند، توجه داشته باشيد.
تغييرات شيميايي در برگيرنده تغيير در مواد شيميايي موجود در گياهان است، که بصورتهاي مختلفي در کنترل آفات نقش دارد.
1)آنتيزنوز(Antixenosis) : مكانيزم شيميايي و فيزيكي كه باعث دفع حشرات و ممانعت از استقرار آنها روي گياه ميشود.
2)آنتيبيوز(Antibiosis) : مكانيزمي كه باعث اثرات معكوسي روي ويژگيهاي بيولوژيك آفت ميشود.
3) تحمل (Tolerance) : مكانيزمي كه باعث افزايش تحمل گياه در مقابل حمله آفت ميشود.
در توليد گياهان مقاوم، وجود ارتباط تنگاتنگ بين متخصصين ژنتيک گياهي و متخصصين حشرهشناسي مهم است. اين دو گروه از متخصصين الزاماً بايد در توليد گياهان مقاوم با هم همکاري داشته باشند.
توليد هر واريته يا هر گياه مقاوم به آفت، حداقل حدود 10 تا 15 سال طول ميکشد. مزيت عمده استفاده از گياهان مقاوم اينست که اين روش با ساير روشهاي مبارزه با آفات سازگار است. بعنوان مثال حشراتي كه در روي گياهان مقاوم به آفات تغذيه ميکنند عموماً در مقابل شرايط محيطي حساستر و ضعيفترند و سريعتر از بين ميروند. همچنين گياهان مقاوم به آفات ميتوانند کارآيي دشمنان طبيعي را افزايش دهند.
بعنوان مثال گياه توليد شده با ميزان کرک كمتر در سطح برگ، باعث افزايش کارآيي بعدي از پارازيتوئيدها ميشود. تاكنون گياهان مقاوم براي بيشتر از صد گونه گياهي توليد شدهاند.
آيا توليد گياهان مقاوم ميتواند بعنوان يک نوع کنترل بيولوژيک باشد؟
توليد گياه مقاوم اگر صرفاً بر روي جمعيت آفت تاثير بگذارد کنترل بيولوژيک نيست، در حاليکه اگر باعث افزايش کارآيي دشمنان طبيعي باشد نوعي کنترل بيولوژيک محسوب ميشود.
* استفاده از تكنيكهاي زراعي
از ديگر روشهاي مبارزه با آفات ميتوان به روشهاي زارعي اشاره کرد. كنترل زراعي آفات در برگيرنده تغييرات اَگروتكنيكي به منظور كاهش توليد مثل و بقاي آفت است. روشهاي زراعي از قديميترين روشهايي هستند که توسط بشر در کنترل آفات مورد استفاده قرار گرفتند.
كنترل زراعي آفات
- تغيير در زمان كاشت و برداشت؛
- شخم زدن؛
- تغيير فواصل كشت؛
- آبياري؛
- تناوب زراعي؛
- كاشت گياهان تله.
زمان کاشت در مورد بعضي از محصولات در کنترل آفات نقش مهمي دارد. به عنوان مثال با كشت گياه در زمان نبود آفت (زودتر يا ديرتر از زمان کشت معمول) گياه از خسارت آفت فرار داده ميشود.
در تناوب زراعي گياهي که بعنوان گياه دوم کاشته ميشود، نبايد در ارتباط سيستماتيک بوتانيکي با گياه اول باشد. در واقع اگر آفات گياه اول با آفات گياه دوم متفاوت باشد ميتوان در بيولوژي آفات ايجاد اختلال کرد و جمعيت آنها را کاهش داد.
* تكنيك رهاسازي نرهاي عقيم
در اين روش با تكثير جمعيت انبوهي از حشرات نر و قرار دادن آنها تحت تاثير مواد راديواكتيو و رهاسازي آنها در طبيعت در توليد مثل آنها اختلال ايجاد ميشود. اين يك روش ديگر مبارزه با آفات است. يکي از تکنيکهاي بسيار جالب که حداقل در مورد 10 گونه از آفات توصيه شده است. در اين روش بطور خلاصه، نرها را در اَنسکتاريوم يا محيط پرورش حشرات با جمعيتهاي بسيار انبوه توليد ميکنند، سپس آنها را تحت تاثير مواد راديواکتيو مثل کبالت قرار ميدهند، اين عمل باعث بوجود آمدن اختلالات ژنتيکي در اسپرم حشرات نر ميشود. بعد از رهاسازي حشرات نر در طبيعت، با حشرات ماده آزاد جفتگيري ميکنند. اما تخمهاي توليد شده توسط مادهها عموماً تفريغ نميشود و از آن نِتاجي بوجود نميآيد.
بيماری ريشه آرميلاريا ؛ پوسيدگی ريشه بند کفشی
PATHOGEN: armilaria sp
معمولا یکی از مهمترین بیماری های درختان در مناطق معتدل جهان است . این بیماری در جنگل های بومی ، جنگل های کاشته شده ، باغات میوه ، تاکستان ها و فضای سبز شهری دیده می شود . همچنین ممکن است در گیاهان غیر چوبی ( شکل 13 ) ایجاد شود . این بیماری خسارت های فراوانی را در بخش های معتدل امریکای شمالی ، اروپا ف آسیا ، ژاپن ، آفریقای جنوبی ،استرالیا و نیوزلند و هر جای دیگر به بار می آورد .
این بیماری همچنین در بعضی از مناطق حاه شامل بخش حاره آفریقا ، آمریکای جنوبی و سریلانکا رخ می دهد . اما در بسیاری از مناطق به شدت مناطق معتدل نیست و فقط در ارتفاعات رخ می دهد .
رشته های کوچک مانند قارچ شناسی و بیماری شناسی جنگل می توانند زیر و رو شوند وقتی که خبری به رسانه های گروهی می رسد . این اتفاقی بود که در سال 1992 رخ داد وقتی یک مقاله ی علمی چاپ شد در باره توانایی Armillaria gallica در تشکیل کلنی های بسیار بزرگ ، یا genets . همه اینها زمانی اتفاق افتاد که رسانه های گروهی این موضوع را با عبارت Humongous fungus مرتبط ساختند و برنامه های زیادی در مورد آن ساخته شد . این موضوع به تیتر اول روزنامه نیویورک تایمز ، گزارش خبری شبکه ABC به گزارشگری پیتر جنینگس و برنامه Top Ten دیوید لترمن و برنامه های بسیار دیگر بدل شد . ( شکل 14 ) حتی در این مورد یک صفحه اینترنت هم ساخته شد .
جفت های بزرگتری هم پیدا شده است و بزرگترین آنها تا کنون در اورگان شرقی یافت شده است که حدود 900 هکتار است بر آورد میشود بیش از 2400 سال عمر داشته باشد .
شب تاب :
شاید یکی از جالبترین چیزهای در مورد آرمیلاریا این است که میسلیوم های آن نور افشانی می کند ، خصوصا در چوبی که در حال تخریب باشد ف به چنین چوب درخشانی روباه آتشین می گویند .در قدیمی ترین شاهکار ادبی انگلیسی ( کتاب بیوولف ) به این موضوع اشاره شده است .
شما می توانید با پیدا کردن یک تنه درخت مرده که آرمیلاریا روی آن کلنی کرده باشد به آسانی این نور افشانی را ببینید . دنبال پوسیدگی های درخشانی بگردید که فعال باشند و توسط سایر قارچ ها اشغال نشده باشد . قطعاتی را قطع کنید و آنها را در داخل یک کیسه پلاستیکی بگذارید . تعداد زیادی جمع کنید زیرا نور افشانی در گونه های مختلف متفاوت است . حالا تاریکترین نقطه ممکن را پیدا کنید . برای اینکه شما و دوستانتان را در فضای ذهنی مناسبتر قرار دهیم به جنگل بروید در یک شب تاریک و طوفانی و ابری ، اول صبر کنید تا چشم هایتان به تاریکی عادت کند 1یا 2 داستان ترسناک بگوئید حالا از انچه جمع اوری کرده است پرده برداری کنید . چشم هایتان را منور کنید و دوستانتان را تعجب زده .
علائم و نشانه ها :
در بیماری ریشه آرمیلاریا اگر فرد بتواند به ریشه درخت یا پایه آن برسد معمولا به سادگی قابل تشخیص است . یک پولاسکی ( شکل شماره 2 ) وسیله خوبی برای تشخیص ریشه های بیمار درختان است زیرا با یک طرف آن می توان زمین را کند و با طرف دیگر ریشه را قطع کرد .
علائم تاج : سرخشکیدگی شاخه ها و باریک شدن تاج از علائم معمول ریشه آرمیلاریا هستند اما آنها همچنین علائم سایر بیماری های ریشه و سایر بیماری های درخت نیز محسوب می شوند . در بعضی از سوزنی برگان زرد شدن یا قرمز شدن جوانه های برگ یا تولید مخروط های سنگین تر از حد معمول ممکن است دیده شود .
علائم اولیه : در برخی از گونه ها؛ قارچ ممکن است از ریشه به تنه داخلی انتقال یابد و موجب شانکر بالای ریشه آلوده شود . در سوزنی برگ ها ی رزینی ، در اثر ( شکل 3 ) تراوش رزین در مجاورت ریشه آلوده ، طوقه و پایه ساقه resinosis دیده می شود .
که این بهترین علامت بیماری ریشه آرمیلاریا است . در برخی موارد ریشه های پوسیده ممکن است کاملا اشکار باشد و یا ممکن است پوسیدگی داخلی طوقه نمایان گردد
گونه های آرمیلاریا موجب پوسیدگی سفید چوب می شود . ( شکل 5 ) در مقابل برعکس پوسیدگی قهوه ای در پوسیدگس سفید لیگنین ، پلی ساکارید ( سلولز ) ؛ همی سلولز در نهایت از بین می رود . به دلیل اینکه لیگنین قهوه ای چوب از بین رفته است چوب حالت رنگ بری شده و ظاهری سفید دارد و در طول پوسیدگی سلولز های دست نخورده به چوب حالت قیبری می دهد . یعنی تمرکز رگه ها واضح است . در عوض در پوسیدگی قهوه ای سلولز و همی سلولز در تمام پوب در مراحل اولیه دز پلی مرایز می شوند . و لیکنین تقزیبا بدون تغییر باقی می ماند در نتیجه چوب ساختار فیبری خود را در مراحل اولیه پوسیدگی قهوه ای از دست می دهد و به سادگی شکننده و خرد می شود و قهوه ای تر است .
چوبی که توسط گونه های آرمیلاریا فاسد شده است معمولا اسفنجی ، چسبناک و احتمالا مرطوب است . رده های سیاهی که zone lines نامیده می شوند معمولا بر روی چوب های پوسیده شده دیده می شوند ،این خط ها در واقع صفحات حکاکی شده در چوب هستند ، گاهی اوقات آنها را صفحات pseudosclerotial می نامند . که تشکیل شده اند از سلول های قارچی تیره و ضخیم . آنها احتمالا در حفاظت از آرمیلاریا در برابر شرایط نامطلوب یا سایر قارچ ها یی که می خواهند سرزمین او را اشغل کنند( شامل سایر افراد گونه خودش )، نقش بازی می کنند . چوب در حال پوسیدگی ممکن است درخشان باشد و نور کمرنگی که در تاریکی قابل مشاهده است را تولید کند .
علائم : سه علامت بیماری ریشه آرمیلاریا ممکن است در باغات دیده شود . هر کدام از انها که به درستی تشخیص داده شوند تائید کننده بیماری است .
Mycelial fans تقریبا همیشه در درختان آلود و تازه مرده حضور دارند . اینها حصیر های( mat) سفید میسلیوم قارچ در بین تنه و چوب هستند . ( شکل 6)
اگر چه ممکن است سایر قارچ ها هم Mycelial fans تولید کنند اما آنهایی که مربوط به گونه آرمیلاریا armilaria است عموما قابل توجه تر بوده و بوی قارچ می دهد . معمولا الگوی بادبزن مانند دارند و در گونه های کوچکتر می توان آنها را پوست کند .
ریزومورف :(شکل 7&8 ) ریزومورف ها معمولا با این آلودگی همراه هستند و بسته به گونه ارمیلاریا آنها ممکن است کم تعداد ، کوچک ، شکننده باشند . پیدا کردنشان مشکل باشد و یا فراوان باشند . آنها استوانه ای شکل( در خاک ) و یا پهن شده در زیر ریشه هستند و 1-5 میلیمتر قطر دارند .قهوه ای قرمز تا سیاهند . شاخه شاخه هستند و سرشان در زمان رشد کرم رنگ است . بافت داخلی میسلیوم سفید رنک است اما ممکن است با افزایش سن آفتاب سوخته شود . ریزومورف ها اغلب به ریشه های آلوده می چشبند اما ممکن است به سطح ریشه های آلوده نشده هم بچسبند . گرچه سایر قارچ ها نیز طناب های mycelial و ریزومورف تولید می کنند اما من تا به حال نشنیده ام که ریزومورف های هیچ گونه ای با ریزومورف های آرمیلاریا armilaria اشتباه گرفته شود . بلکه بیشتر احتمال می رود با ریشه های درختان اشتباه گرفته شوند . حتی کارگران با تجربه گاهی باید آنها را با دقت برسی کنند تا تشخیص بدهند که آیا ریزومورف هستند یا نه .
قارچ ها ( شکل 1 ) ممکن است در آخر تابستان یا پائیز تولید شوند .میوه ( Fruiting) نامنظم قارچ ها ممکن است در برخی از سالها غائب باشند و در برخی از سالها فراوان . گرچه ریخت شناسی قارچ از گونه ای به گونه دیگر متفاوت است اما آنها غالبا به صورت خوشه هایی نزدیک و یا در روی پایه درخت هستند . چتر های قهوه ای عسلی معمولا با پرز یا موهای تیره با تیغه های شعاعی ( gills ) سفید .
اسپور prints های سفید و ساقه سفید تا قهوه ای است معمولا دارای ظاهر خالدار است بیشتر گونه ها دارای زائده ای هستند که آن حلقه روی ساقه را ایجاد می کند . تفاوت های دیگری در بین گونه ها در ریخت شناسی قارچ ها وجود دارد . که ظریف و گوناگون است . قارچ ها خوراکی هستند اما شما نباید قارچ های وحشی را بخورید مگر اینکه در این زمینه تجربه داشته باشید .
بیولوژی پاتوژن : آرمیلاریا armilaria از راسته basidiomycota . basidiospores در قارچ ها تولید می شود خصوصا در روی بازیدیا روی خط های تیغه های شعاعی در قسمت زیری چتر .
گونه آرمیلاریا armilaria دارای یک سیکل هسته ای غیر معمول است که هنوز به طور کامل شناخته نشده است. بر اساس اغلب مطالعات انجام شده تفاوت های آنها با سایر اعضا بازیدومایکوتا basidiomycota در این است که، میسلیوم ها بعد از جفت گیری به جای اینکه هتروکاریوت باشند ، عمدتا دیپلوئید هستند.
تولید مثل جنسی :سازگاری جنسی بین بازیدیوسپورهای منفرد با دو هسته mating-type تنظیم می شود با الل های چند گانه در جمعیت .
ایزوله های باید الل های مختلفی در هر دو هسته داشته باشند تا از نظر جنسی سازگار باشند . اگر اینگونه باشند هیف ها می توانند جوش بخورند سپس هسته به فاصله کوتاهی جوش می خورد تا یک میسلیوم دیپلوئید ایجاد کند . چنین می سلیومی فاز غالب است که در جنگل پیدا می شود ؛ در خاک به عنوان ایزومورف و در درختان در حال مرگ نیز پیدا می شوند . در نهایت زمانی که شرایط مناسب باشد قارچ ها تولید می شوند . ممکن است در برخی از گونه های تغییرات هسته واسطه ای رخ دهد اما در نهایت در سلول های خاص ( بازیدیا ) که در gillهای قارچ ردیف شده اند میوز موجب تشکیل 4 هسته هاپلوئید می شود . هر هسته وارد یک بازیدیوسپور در حال رشد می شود و چرخه جنسی را کامل می کند .
تولید مثل غیر جنسی : گونه های آرمیلاریا اسپور غیر جنسی تولید نمی کنند اما آنها قادرند به صورت محلی پراکنده شوند و درختان جدید را کلونایز کنند . آنها این کار را از طریق رشد به عنوان میسلیوم از طریق تماس ریشه ای یا پیوند بین ریشه ای ؛ و یا رشد از طریق خاک به عنوان ریزومورف ( با قطر 1-5 میلیمتر به درخت مجاور ) انجام می دهند .
گونه ها: گرچه گونه های بسیاری از آرمیلاریا در طی سالها توصیف شده اند اما ویژگی ها و تفاوت های آنها نا مشخص است . بیماریشناسان گیاهی فهمیده اند که در پاتوژن گونه هایی وجود دارد اما مشکل بودن حل گوناگونی موجب شد تا همگی این پاتوژن ها را در گونه ای به نام mellea جای دهند . هنگامی که مشخص شد که گروههای intersterile یا گونه های بیولوژیک آرمیلاریا وجود دارد ، این وضعیت تغییر کرد . در داخل یک گروه جفت گیری با سیستم جفت گیری نرمال انجام می شود اما معمولا در بین گروهها جفت گیری اتفاق نمی افتد . معمولا تفاوت های طریفی بین گروههادر گزینش میزبان ، حالت تهاجمی ، جغرافیا ، ریخت شناسی قارچ و DNAدیده شده است . بیشتر گروهای intersterile حالا به گونه هایی که قبلا توصیف شده اند مرتبط شده اند و یا گروههای تازه ای توصیف شده است .
امروزه فکر می کنند که جنس آرمیلاریا خدود 400 گونه داشته باشد . برخی در چند قاره وجود دارند و برخی محدود به یک منطقه یا قاره هستند . حدود 9 گونه در امریکای شمالی شناخته شده است . دو پاتوژن مهم A.ostoyae (معمولا بر روی مخروطیان) ، و A, mellea (معمولا روی نهاندانگان ) .احتمالا در توزیع circumboreal دارند به این معنا که انها در نیمکره شمالی دیده می شوند .
چرخه بیماری و اپیدومولوژی : ( شکل 9 )
اپیدومولوژی : گونه های آرمیلاریا armilaria دو روش پراکندگی دارند و دو بخش منطبق چرخه بیماری هم دارند . اولین روش پراکندگی توسط بازیدیوسپور های جنسی و به صورت هوازاد صورت می گیرد و ممکن است گاهی اوقات یک مرکز آلوده کننده جدید ایجاد کند .
روش دوم پراکندگی رشد پاتوژن از درخت آلوده به درخت همسایه است و یا توسط میسلیوم در حال تلاقی ریشه های بیمار بایکدیگر، منتقل شده است و یا به صورت ریزومورف ها از طریق خاک رشد می کنند و با تماس میزبان حساس مجاور را آلوده می کنند .
نقش بازیدیوسپور ها :
نقش بازیدیوسپور ها مدتها یک معما در چرخه بیماری بود . ما می دانیم که گونه های آرمیلاریا armilaria مشترکا اسپور های زیادی تولید می کنند اما تلاش برای نشان دادن آلودگی یا ایجاد saprobic توسط بازیدیوسپور ها در طبیعت معمولا موفقیت آمیز نبوده است .
البته شواهد فراوانی گرچه غیر مستقیم از مطالعات ساختار جمعیتی و بروز بیماری در کشتزارهایی که قبلا جنگل بوده اند ، نشان می دهد که ایجاد قارچ ها از بازیدیوسپور ها در این حالت اتفاق می افتد . تنوع در ساختار جمعیتی مبین آن است که تنوع در بسامد این افتاق ممکن است ناشی از آب و هوا خصوصا رژیم رطوبتی باشد .
انتقال محلی و مراکز بیماری :
شیوع محلی توسط رشد قارچ مطمئنا شایعترین منشا آلودگی است . این بیماری با انتقال میسلیوم در جاهایی که ریشه ها به هم می رسند و پیوند می خورند و یا به وسیله رشد ریزومورف ها از طریق خاک به درخت مجاور ، اتفاق می افتد .
منشا اینوکلوم می تواند یک سیستم ریشه درختی باشد که به تازگی مسموم شده یا سالها از مرگ ان می گذرد . اگر بیماری به این ترتیب پیشرفت کند تعداد زیادی درختان مرده به وجود می آید که اغلب به آنها مرکز ریشه بیمار گفته می شود . شکل ( 10-12) معمولا درختانی که مدتی از مرگشان می گذرد در مرکز این دایره و درختان در حال مرگ و آنهایی که علائم بیماری را دارا هستند در لبه ها هستند . ایزوله هایی از درختان در مرکز ریشه بیمار معمولا به همان genet یا کلون قارچ تعلق دارند . گرچه آلودگی ممکن نیست به صورت مقطعی و موضعی به این روش سامان داده شده باشد ،وقتی بیماری ایجاد می شود مهم است مرکز بیماری را شناسایی کنیم تا بتوانیم درک کاملی از همه گیری ( اپیدومولوژی) محلی بیماری به دست بیاوریم .
راز بقا اینکلوم :
میسلیوم در ریشه های کلنی شده و ریزومورف هایی که آنها تولید می کنند، متعارفترین اینکلوم ها هستند . در کل inocula چوبی قطعات بزرگتر بیشتر آلودگی تولید می کنند تا قطعات کوچکتر . آرمیلاریا برای 50 سال یا بیشترمی تواند در stumps (از پا درآمده ،) بسته به آب و هوا و اندازه stumps و سایر عوامل؛ زنده بمانند .
استرس
در بعضی از موارد بیماری آرمیلاریا armilaria موجب خسارت فراوانی به درختانی می شودکه توسط یک یا چند عامل زنده یا غیر زنده تحت استرس قرار گرفته اند . آنها شامل : خشکی ، از بین رفتن برگ ، سایر بیماری ها و حشرات ؛ فشردگی خاک وسایر مشکلات خاک و عوامل بسیار زیاد دیگر .
نقش استرس در بیماری گاهی اوقات آنقدر کلی است که بیماری معمولا به عنوان مسئله جانبی سایر مشکلات توصیف می شود . در حقیقت بیماری گاهی اوقات علت اصلی است که به میزبان سالم حمله می کند و در موارد دیگر علت فرعی است و به میزبان های تحت استرس حمله می کند . مثالی از عامل فرعی بودن بیماری مربوط به استرس در جنگل های بلوط شرق آمریکا است . Armilaria gallica معمولا یک پاتوژن درچنین جنگل هایی است اما تمایل دارد تا پوسیدگی کنده (butt rot ) ایجاد کند . ( تخریب آهسته چوب داخلی قدیمی تر ریشه های اصلی و پایه ساقه) و به ندرت درختان را از بین می برد .همچنین یک ساپروفیت کارآمد است که سیستم های ریشه درختان و stump های در حال مرگ را کلنی می کند . گرچه وقتی درختان در طی چندین سال توسط gypsy moth ( Lymantria dispar ) ( یک حشره غیر بومی ) دچار بی برگی می شود، درختان حساس تر می شوند و . Armilaria gallica بیشتر به بافت های حیاتی ریشه و پایه ساقه حمله می کند و درختان را می کشد و گرچه بیماری در اینجا مربوط به استرس است و عامل فرعی به حساب می آید اما مسئله مرگ و زندگی این درختان به حساب می آید .
انهایی که بیماری آرمیلاریا به آنها حمله نکرده است معمولا می توانند از بی برگی جان بدر برند و دوباره رشد طبیعی خود را در عیبت بی برگی بازیابند . برعکس A, mellea یک بیماری کشنده اولیه در بسیاری از جنگل های مخروطیان و کشتزار هاو دربسیاری از تاکستان ها است . در برخی اینکلوم برای چنین بیماری به سیستم ریشه های جنگل قبلی بر می گردد . اما در برخی موارد درمیان باغات و درختان مو شیوع اتفاق نمی افتد.
مدیریت بیماری :
گرچه بیماری ریشه آرمیلاریا جزء شایعترین بیماریهای درختان است که در جهان بر روی آن مطالعه شده و رویکرد های بالقوه بسیاری برای مدیریت این بیماری وجود دارد اما واقعیت آن است که در بسیاری از موارد ما ابزاری کارآمد و عملی برای کاهش بیماری نداریم . علاوه بر این ما درک نمی کنیم و نمی توانیم با اطمینان تاثیر برخی فعالیت های مدیریتی را مانندنازک کزدن جنگل کاری بر توسعه بیماری پیش بینی کنیم . گرچه در برخی مناطق و برخی سیستم های میزبان ، برخی از رویکرد ها ی زیر می تواند در کاهش وقوع بیماری کارآرایی داشده باشد ؛ در مواردی که بیماری فرعی است و به دنبال عوامل استرس رخ می دهد ، میدیریت بهتر است به سمت از بین بردن استرس جهت گیری شود تا کنترل مستفیم بیماری آرمیلاریا .
انتخاب گونه های درخت :
گرچه گونه های بسیاری از درختان میزبان بیماری آرمیلاریا هستند اما تفاوت هایی در میان حساسیت بین گونه های محلی وجود دارد . در برخی مناطق شدت بیماری با تغییر گونه هماهنگی دارد .
از بین بردن اینوکلوم
آقای رابرت هارتیگ در سال 1874 برای اولین بار توصیه کرد که سیستم های ریشه آلوده از خاک برداشته شود تا راهی برای کاهش آلودگی های بعدی باشد . از بین بردن stump در سالیان طولانی معمول ترین راه برای کنترل بیماری در باغات میوه با ارزش بوده است . به تازگی فهمیده اند که این کار در جنگل ها نیز موثر است . گرچه اینکار در بعضی جنگل ها انجام شده است اما عملکرد آن به مکان های با ارزش ، شیب ملایم ، نوع خاک و سیستم های silvicultural (وابسته بپرورش جنگل .)
خاص بستگی دارد . کارآمدترین حالت وقتی است که برای از بین بردن ریشه های متوسط که با stump بیرون کشیده شده اند ، با root raking ریشه همراه شود .
اجتناب :
وقتی که امکان انتخاب مکان برای سرمایه گذاری پرورش جنگل silvicultural و یا کاشت درختان جنگلی horticultural وجود دارد . حضور گونه ها و فراوانی آرمیلاریا باید تعیین کننده مکان کاشت باشد . برای به حداقل رساندن میزان بیماری در آینده باید بر اساس دانش محلی از رفتار گونه های آرمیلاریا سایت را انتخاب کرد . علاوه بر فراوانی و گونه های آرمیلاریا فاکتور های دیگری هم مانند نوع خاک را باید در محل شناسایی کرد و آن را با امکان بیماری آرمیلاریا مرتبط ساخت . مثال پرهیز از ایجاد campgrounds های جدید در جنگل ها است . وقتی که بیماری ریشه آرمیلاریا یک نگرانی بالقوه است مکان های کاندید شده باید نسبت یه ترکیب گونه های درخت و حضورو فراوانی گونه های آرمیلاریا مقایسه شوند.
لحاظ کردن اسن اطلاعات موجب انتخاب سایتی می شود که پوشش جنگل مطلوبی در campgrounds خواهد داشت . و از به وجود آمدن درختان بیمار که برای campers خطرناک هستند جلوگیری می شود .
تنک کردن :
تنک کردن به صورت بالقوه یک شمشیر دو لبه است که بر بیماری ریشه آرمیلاریا اثر می گذارد . جایی که تراکم درخت باعث استرس می شود و استرس بیماری را افزایش می دهد . تنک کردن بیماری را کاهش می دهد به همین ترتیب از تنک کردن می توان برای تنظیم ترکیب گونه ها به نفع گونه های مقاومتر استفاده کرد . گرچه تنک کردن از طرف دیکر می تواند ، با فراهم کردن منابع stump برای قارچ ها و افزایش اینوکلوم بالقوه، بیماری را تحریک کند. ما به درستی نمی دانیم چه چیزی کدام یک از این اثرات را تعیین می کند بنابراین پیش بینی اثر تنک کردن مشکل است .
کنترل بیولوژیک : امید زیادی به استفاده از کنترل بیولوژیک برای بیماری ریشه آرمیلاریا وجود دارد . بیشتر چهارچوب ها stump ها را نشانه رفته اند . با استفاده از قارچ آنتوگونیست برای کلنی کردن پیش گیرانه و یا با حذف گونه های آرمیلاریا در درخت .
گرچه تحقیقات بیشتر که بیشتر آنها برای میزبان های محلی طراحی شده باشد ، شرایط و جوامع قارچی قبل از شروع عملیات لازم است .
موانع خاک : در بعضی موقعیتها خصوصا در باغات میوه ایجاد یک مانع در خاک برای ریشه و رشد ریزومورف می تواند یک راه عملی برای محدود کردن گسترش پاتوژی باشد . معمولا به این عمل ( خندق کندن )trenching می گویند . این کار با کندن گودالی به عمق یک متر و گذاردن یک لایه لاستیک و پر کردن مجدد انجام می شود .البته برای اینکه کار امد تر باشد باید پاتوژن را از اطراف هم محدود کرد.
معالجه شیمیایی : قارچ کش هایی نظیر کلروپیکرین chloropicrin بی سولفیدکرین carbon disulphide ، و متیل بوماید گاهی بعد از برداشتن stump و قبل از کاشت استفاده می شوند
قارچ کش ها همجنین به صورت موفقیت آمیزی برای از بین بردن قارچ ها از stump استفاده شده اند امادر عمل استفاده نمی شوند .
معالجه treatment خاک اطراف درختان موجود برای جلوگیری از آلوده کردن یا معالجه آلودگی های موجود معمولا موفقیت آمیز نبوده است یا اثر آن دائمی نبوده است .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مگس ميوهNatal fruit fly Ceratitis rosa(Karsh) Diptera:Teph
اهميت اقتصادي:
اين مگس بسيار پلي فاژ باعث خسارت به دامنه وسيعي از ميوه هاي خانواده هاي مختلف مي شود. اين آفت در بسياري از مناطق كه همراه مگس مديترانه اي بوده جانشين آن شده است.
اهميت قرنطينه اي:
اين مگس علاوه بر حضور در ليست آفات و بيماريهاي قرنطينه خارجي ايران در ليست آفات و بيماريهاي قرنطينه خارجي EPPO به عنوان يك مگس ميوه غير اروپايي وجود دارد.و همچنين در ليست هاي JUNAC و OIRSA به عنوان آفت قرنطينه اي محسوب مي شود. اين آفت مانند مگس ميوه شرقي مي تواند در مناطق جنوبي EPPO مستقر شود و ممكن است به مناطق گرمسيري محدود شود كه مي تواند خطر مستقيم ايجاد كند. در بررسي هاي اخير در مورد خطر گونه هاي Ceratitis sp. براي EPPO اين مگس تنها آفت مهم دامنه وسيعي از درختان ميوه است. براي كشورهاي اروپايي در صورت وجود اين مگس وضع قوانين سختگيرانه قرنطينه اي در مورد صادرات ميوه لازم است .
ميزبانها:
اين آفت بسيار پلي فاژ بوده و به درختان ميوه: سيب، زردآلو، آووكادو، مركبات، نانگي، گواوا، انجير، انگور، ليچي، انبه، پاپايا، هلو، گلابي، آلو، به، و گوجه فرنگي حمله مي كند.
ليست ميزبانها:
Citrus, Coffea (coffee), Averrhoa carambola (carambola), Capsicum frutescens (chilli), Carica papaya (papaw), Citrus aurantium (sour orange), Citrus reticulata (mandarin), Citrus sinensis (navel orange), Coffea arabica (coffee (arabica)), Cydonia oblonga (quince), Eugenia uniflora (surinam cherry), Ficus carica (fig), Garcinia mangostana (mangosteen), Lycopersicon esculentum (tomato), Malus pumila (apple), Manilkara zapota (sapodilla), Prunus armeniaca (apricot), Prunus domestica (damson), Psidium littorale (strawberry guava), Pyrus communis (European pear), Syzygium aqueum (watery rose-apple), Syzygium cumini (black plum), Syzygium jambos (rose apple), Syzygium malaccense (malay-apple), Terminalia catappa (Singapore almond), Theobroma cacao (cocoa), Ziziphus jujuba (common jujube), Psidium guajava (guava), Annona reticulata (bullock's heart), Eriobotrya japonica (loquat), Mangifera indica (mango), Persea americana (avocado), Prunus persica (peach), Vitis vinifera (grapevine), Carissa macrocarpa, Litchi chinensis (lichi).
مناطق انتشار:
اين آفت از ناحيه EPPO و اروپا گزارش نشده است.
آفريقا: آنگولا، اتيوپي، كنيا، مالاوي، مالي، موريتيوس، موزامبيك، نيجريه، رونيون، روآندا، آفرقاي جنوبي، سوازيلند، تانزانيا، اوگاندا، زئير، زامبيا و زيمباوه
مناطق انتشار Ceratitis rosa
علائم خسارت:
محل تخمگذاري به صورت نقاطي روي ميوه هاي مورد حمله مشاهده مي شود.
شكل شناسي:
اين آفت مانند ساير گونه هاي Ceratitis sp. داراي بالهاي نوار دار و سپرچه متورم است كه داراي نقوش زرد و سياه است. وجود نقش و خال خاكستري در قاعده سلولهاي بال گونه هايCeratitis sp. را از ساير گونه هاي خانواده Tephritidae جدا مي سازد.
بالغين:
رنگ: نوارهاي بال و رنگ عمومي بدن قهوه اي ، نوار Costal از زير انتهاي رگبال R1شروع شده و از رگبال عرضي Discal توسط ناحيه اي شفاف در انتهاي R1 جدا مي شود. قسمت نوك رگبال M توسط ناحيه Infuscate قطع نمي شود.
سر: جفت موي Orbital جلويي به هيچ وجه تغيير نيافته است.
سينه: سپر داراي نقوش سياه و زرد با نوارها يا نواحي زرد رنگ كه به حاشيه مي رسند و هر موي نوك سپرچه اي((apical scutellar در قاعده يا چسبيده به نوارهاي زرذ است. ران پاي مياني در نرها بدون موي ستبر شكمي ، ساق پاي مياني داراي رديفهايي از موهاي ستبر در نيمه انتهايي لبه هاي جلويي و عقبي است كه سيمايي پر مانند به آن مي دهد. طول بالها 6-4 ميليمتر است. نرهاي بيشتر گونه هاي زير جنس Pterandrus داراي رديفهاي از موهاي ستبر روي لبه هاي عقبي و جلويي ساق پاي مياني داشته و سيمايي پر مانند به آن مي دهد. C.rosa از بيشتر افراد اين زير جنس بواسطه اين خصوصيت و نداشتن موي ستبر روي سطح زيرين ران پاي مياني قابل تشخيص است. نرهاي زير جنس Ceratitisهمچنين بدون پيوست هاي قاشقي در سر مي باشد. متاسفانه روش ساده اي براي تشخيص ماده ها به جز گونه هاي Pterandrus-كه داراي نوارهاي بال و بدن عموما قهوه اي رنگ كه در مقايسه با لكه هاي زرد رنگ C.capitataاست- وجود ندارد.
بيماري ريزومانياي چغندرقند
ريزومانيا يكي از مخربترين و پرخسارتترين بيماريهاي مهم چغندرقند مي باشد كه در مناطـق مختلف كشور بويژه مناطق مغان ، اصفهان و خراسان شروع و شيوع كرده وگزارشــاتي نيز مبني بر صحت وجود اين بيماري قيد شده است . بيماري ريزومانياي چغندرقند كه بخـــاطرعلا مت بيماري (پرمويي و ريش بزي شدن) در دو طرف ريشه اصلي به ديوانگـــــــي ريشه موسوم است...
و به جهت كوتوله شدن ريشـه و ادامه رشد ريشه در قسمت سطحي خاك محصول برداشتي خيلي كم ميشود و شديداً عملــكرد شكـر در هكتار كاهش مي يابد و عدم رعايت اصول كنترلــــي و كاهش بيماري عمــلاً كشت چغندر قند را دركشور به مخاطره خواهد انداخت.
علائم بيماري و تشخيص مزرعه اي : در مزارع آلوده در تابستان معمولاً لكه هاي سفيد و زردي در اطراف رگبرگها بوجود ميآيد كه از علائم اوليه بيماري مي باشد ، برگها ممكن است چروكيــــده و پژمرده شوند و بدون سبزينه باشند ، بعضي وقتها برگهاي كوچكتردرقسمت طـوقه جوانه زده و تكثير يابند. زردي عمومي معمولاً در برگها اتفاق مي افتد و بجهت اينكه ريشه هاي آلوده از لحاظ آب و جذب مواد غـــــذايي در كمبود هستند، نشانه هاي معمول برگي ، شبيه به استرس آبي يا كمبود نيتروژن هستند. در ســطح پيشرفته بيماري، علائم بيماري شامل كوتوله شدن ريشه گياه و انشعاب بيش از حد ريشــه هاي جانبي مرده و پوسيده در اطراف ريشه (غده ) اصلي است كه به آن ظاهري ريش دار ميدهد، با آلودگــي هاي بعدي ريشه هاي ذخيره اي گياه اغلب پوسيده ميشوند و در زير سطح خاك بهم فشــرده مي گردند و غده شكل ليوان ( جام شراب ) را به خود ميگيرد و حلقه هاي آوندي نيز ضمن چوبي شدن ظاهــري تيره رنگ (قهوه اي) به خود مي گيرد، در بعضي اوقات رگبرگـــها كمي زرد رنگ شده و حالت ايستاده پيدا مي كنند، حالت بد شكلي در برگها نيز مشاهده شده و منجر به رشد غير عادي بافت طوقه گياه ميشود ، امكان سستي و پژمردگي بدون تغيير رنگ در برگ هاي گياه در مراحل بعدي وجود دارد و در برخي از موارد بندرت علائم زردي رگبرگي مشخص همراه با لكه هاي نكروتيك نيز قابل مشاهده است اين علائم حتي درصورت نادر بودن از مشخصات بارز بيماري هستند.
تشخيص آزمايشگاهي: تشخيص درست بيماري در صورت عدم تشخيص مزرعه اي و مشكوك بودن ، بوسيله تست سرولو ژيك آزمايشگاهي ELISA انجام ميگيرد. اپيدمي بيماري اين ويروس بوسيله قارچ پلي ميكسا بتائه منتقل ميشود ، اين قــارچ در بافت زنده ميزبان قادر به توليد مثل است ، قارچ مذكور خاكـــزي بوده وحـامل ويروس عامل بيماري است از ميزبا نهاي ديگر قارچ مذكـور اعضاي خانواده هاي اسفناجيان و تاج خروس بصورت محدود است و ويروس مذكور از طريق مكانيكي به گونه هاي ميزبان منتقل ميشود . شرايط مطلوب جهت بروز و توسعه بيماري :از شرايط مطلوب بيماري درجه حرارت نسبتاً خاك ( بيش از20 درجه سانتيگراد ) براي مدت طـولاني، رطوبت بالاي خاك حاصل از بارندگيهاي مداوم ، بدي بافت خاك ، آبياري فـشرده ، خاكهاي ضعيف فاقد مواد آلي ، زهكشي ضعيف و بي تفاوت بودن خاك نسبت به خاصيت قليايي ضعيف است. پيشرفت و توسعه اين بيماري بستگي به بيولوژي قــارچ ناقل دارد و در كل شدت بيماري در اثر زيادي آب چه از طريق باران و چه از طريق آبياري باشد بيشتر مي شود.
كنترل بيماري : اسپورهاي استراحتي پلي ميكسا بتائه مي توانند در خاكهاي آلوده براي مدت 10 سال به زندگي ادامه دهند ، بنابراين به محض ورود ويروس به اراضي كشاورزي جلوگيري از آلودگــــــي از طريق روش هاي زراعي يا شيميايي تقريباً غير ممكن است .به هر صورت از اقدامـات اساسي زير جهت كنترل و كاهش بيماري با رعايت اصولي و صحيح مي توان تا حد ريشه كن كردن بيماري و فراتر ازكنترل ، گام برداشت و بهره جست و تا حد امــــــكان مانع از گسترش آلودگي به مزارع سالم گرديد.1- عدم كشت چغندرقند در مناطق آلوده حداقل تا 5 سال(پرهيز از تناوب تكراري)2- استفاده از ارقام مقاوم و متحمل به بيماري مذكور3- عدم انتقال خاك و چغندرهاي آلوده به مزارع سالم4- كشت زود هنگام (خنكي خاك هنوز موجود باشد) تا امكان الگوي كشت5 - مديريت صحيح آبياري اوايل فصل زراعي (شش هفته اول) عدم ماندآبي6- اعمال مديريت صحيح در كود دهي و استرس آبي7- كنترل هرزآب مزارع(جهت جلوگيري از آلودگي مجدد و عدم انتشار اسپورهاي عامل آلودگي به مزارع سالم)8- بهبود زهكشي مزارع با انجام شخم عميق و زير شكني لايه هاي سخت9- جلوگيري از كوبيدگي و فرسايش خاك (كوبيدگي زهكشي را كاهش مي دهدو فرسايش بادي خطر انتشار بيماري را افزايش ميدهد).10- رعايت بهداشت كنترل آلودگي در استفاده از ادوات كشاورزي(ضد عفوني و شتشو با مواد شوينده)11- رعايت قرنطينه بذور وارداتي و رعايت كنترل ايزولاسيون مزارع آلوده12- كنترل جابجايي گله هاي گاو و گوسفنددر بين مزارع آلوده به مزارع سال13- تميز نمودن خاك همراه (لاستيك و ساير قسمتهاي تراكتورو ماشينهاي خاك ورزي و ماشين آلات برداشت)14- استفاده از پوتين و چكمه پلاستيكي در بازديد از مزارع آلوده(ضدعفوني آنها و در صورت شدت آلودگي سوزاندن آنها)15- استفاده از مواد ضدعفوني خاك مثل Telone II . (مقرون به صرفه اقتصادي نيست)16- پرهيز از عمليات زراعي غير ضروري در مزرعه(جهت كاهش پخش و گسترش عامل بيماري)17- استفاده از آب گرم بعلاوه صابون ، تحت فشار جهت پاكسازي و تميز نمودن ادوات كشاورزي و وسايل حمل و نقل کنترل بهتر از مبارزه است استانداردها را رعايت کنيم تا خدای ناکرده..
داروي بيماري ويروسي ريزومانيا چغندرقند در ايران توليد شدآنتي بادي پلي كلونال براي مبارزه با بيماري ويروسي ريزومانياي چغندرقند كه در سالهاي گذشته به كشور وارد مي شد، براي اولين بار در ايران توليد شد.با انجام طرحي با عنوان «بررسي برخي خصوصيات فيزيوشيميايي و بيولوژيكي ويروس زردي نيكروتيك رگبرگ چغندرقند (عامل بيماري ريزومانيا) و تهيه آنتي سرم عليه ويروس مذكور» كه به مدت 4 سال به طور انجاميد اين آنتي بادي ساخته شد در زمينه موارد كاربرد اين آنتي بادي می توان گفت اين آنتي بادي جهت آزمون سرولوژيكي الايزا براي تعيين شدت آلودگي بوته ها به بيماري ريزومانيا، در كارخانجات توليد قند به منظور تشخيص بيماري، در موسسات تحقيقات آفات و بيماريهاي گياهي به منظور تشخيص بوته ها يا والدهاي عاري از ويروس و در نهايت براي به نژادي و انتخاب ارقام مقاوم به كار مي رود. درباره مراحل انجام كار پس از تكثير ويروس در گياه با استفاده از سانتريوفوژ و خالص سازي آن در بخش ويروس شناسي گياهي، ويروس بدست آمده به خرگوش تزريق شد و سپس از خون خرگوش اين آنتي بادي تهيه شد. خريد يك كيت (200 ميكروليتر) از اين آنتي بادي حدود 700 هزار تومان از خارج خريداري مي شد اما با توليد اين آنتي بادي اين مبلغ صرفه جويي خواهد شد. آنتي بادي توليد شده قابل رقابت با نوع خارجي آن بوده و داراي كيفيت خوبي است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]