هرکی دوبیتی زیبا داره بذاره البته دوبیتی های بابا طاهر هست که حرف نداره ولی گلچینی از بهترین ها رو میخوام
دوستان بذارن (عاشقانه . عارفانه ...و هرچی که قشنگ باشه)
ممنون:11:
قوانين تاپيك:
Edited by Dianellaنقل قول:
Printable View
هرکی دوبیتی زیبا داره بذاره البته دوبیتی های بابا طاهر هست که حرف نداره ولی گلچینی از بهترین ها رو میخوام
دوستان بذارن (عاشقانه . عارفانه ...و هرچی که قشنگ باشه)
ممنون:11:
قوانين تاپيك:
Edited by Dianellaنقل قول:
به قلبم سوره کوثر نوشتند
دلم را بنده قنبر نوشتند
به کوی عاشقی، در لوح سینه
صد و ده مرتبه حیدر نوشتند
از یاد علی مدد گرفتیم
آن چیز که میشود گرفتیم
در بوتهی آزمایش حق
از نمرهی بیست، صد گرفتیم
ـ نگاهت مىكند آتش فشانى
مرا سوى هلاكت مىكشانى.
ـ ولى پروانه كى از شعلهى شمع
شكايت كرده با آتشنشانى؟
جوال سيم و زر مىخواهم امشب
كليد قفل و در مىخواهم امشب
دلم تنگه براى كوه و صحرا
خدايا بال و پر مىخواهم امشب
ای عشق به درد تو سری میباید ..... صید تو زمن قویتری میباید
من مرغ به یک شعله کبابم، مگذار ...... این آتش را سمندری میباید
دگر گوشی به آغوش درم نیست صدای آشنای باورم نیست
بغیر از لاشه ی پوشیده دل درین خانه کسی هم بسترم نیست
به هرسویی صدایی بی صدایی است ......... دل درد آشنای من هوایی است
درین ویرانه رستای نگاهم ........... جهانی را هوای کد خدایی است
خواهش میکنمنقل قول:
جمعه ها پلکاشونو وا می کنن
می کشن به آسمون نگاشونو
اگه از راه نرسی پنجره ها
وقف گریه می کنن دلاشونو
حتی اگر از غم جفا پیر شود
لعنت به دلم اگر زتو سیر شود
***
آنقدر برای تو غزل خواهم گفت
تا قصه عشق ما جهانگیر شود
رها کردی غم بی رنگی ام را
دل ساحل نشين سنگی ام را
دوبيتی هم اگر باشی از امشب
نمی بخشم به تو دلتنگی ام را
گويند که هم صحبتی حور خوش است
هجران و وصال و عشق پر شور خوش است
اما من از عشق و وصل تو فهميدم
((آواز دهل شنيدن از دور خوش است))
به روی دلبری گر مایلستم
مکن منعم گرفتار دلستم
خدارا ساربان آهسته میران
که مو وامانده این قافلستم
من را تو به راه عشق خواندی ممنون
از بابت عشق دل ستاندی ممنون
حتی به رقيب اگر مرا بفروشی
با من دوسه روز از اينکه ماندی ممنون
از طعنه جاهلان نخواهم ترسيد
بر خنده اين زمانه خواهم خنديد
من بر سر عشق پاک خود ميمانم
((تا کور شود هر آنکه نتواند ديد))
تا آخر عمر در دلم خواهی ماند
تنها تو چراغ محفلم خواهی ماند
ای پاکترين زلال جوشان دلم
ای آينه در مقابلم خواهی ماند
اگر آتش به زیر پوست داری
نسوزی، گر علی را دوست داری
اگر مهر علی در سینه ات نیست
بسوزی گر هزاران پوست داری
با اینکه زبد عهدی تو آزرده است
این دل همه حرف دلش را خورده است
ای دوست اگر تو هم مرا پس بزنی
پس چاه مگر نعوذ بالله مرده است؟
تا ژندهء عشق حق بر افراخته ايم
از مخمل خون به تن کفن ساخته ايم
ما مفت نه سهم می بريم از خورشيد
دامن دامن ستاره پرداخته ايم
ای چرخ فلك فغان ز بیداری تو
شادان اَحَدی نگشته در وادی تو
در دور جهان به هر طرف میگشتم
خوشحال كسی نبود ز آبادی تو
خداوندا مرا از لطف دریاب
دگر با من نمانده طاقت و تاب
به بیداری چه محرومم ز وصلش
میسر كن به من رویش تو در خواب
خداوندا مرا هشیار گردان
ز خواب غفلتم بیدار گردان
ز خواب غفلت و هول قیامت
زبانم را به استغفار گردان
به غربت رفتنم تعبیر داره
فلک بر گردنم زنجیر داره
فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامن گیر داره
نگاهم میل طغیان دارد ا مشب
گلویم بغض باران دارد امشب
برای خلوت خود همزبانی
دل من چشم گریان دارد امشب
ای که دایم می خوری اموال مردم را به زور
هیچ انگاری که روزی می روی در لحد وگور
گاه گاهی حیله وتزویر می داری به پیش
درچپیدن فرق نیست بیگانه را با قوم و خویش
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا
آب و هوای خاکیان نیست به عشق سازگار
آتش آه گو بسوز آنچه به دل هوس مرا
گر بسوزند استخوانم در نیستان همچو نی
گوید از ایشان گذشتم ناله ی خاکسترم
چشمه لغزان به سنگم خاطری روشن مرا
داده ای یارب که از سنگین دلی ها بگذرم!
شبیخون خورده را میمانم و میدانم این را هم
که میگیرد زمن جادوی تو چون عقل دین را هم
تو خواهی آمد و خواهی گرفت از من به آسانی
دلم را گر حصار خود کنم دیوار چین را هم
آمدي با تاب گيسو تا كه بيتابم كني؟
زلف يكسو زدي تا غرق مهتابم كني؟
آتش از برق نگاهت ريختي بر جان من
خواستي تا در ميان شعله ها آبم كني؟
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران
سحر گه به راهی یکی پیر دیدم
سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم چه گم کرده ای اندرین ره
بگفتا:جوانی جوانی جوانی
قشنگ بود
یاد داری که وقت زادن تو
همه خندان بودند و تو گریان
انچنان زی که بعد رفتن تو
همه گریان شوند و تو خندان
گر زکوی او خبر داری بگو
گر نشانی مختصردانی بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
یارب کمال عافیتت بر دوام باد
اقبال و دولت و شرفت مستدام باد
سال و مهت مبارک و روز و شبت بخیر
بختت بلند و گردش گیتی به کام باد
عمر گرانمایه درین صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به نانی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دونا
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در ایینه صبح
گز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
ای کرده شراب حب دنیا مستت
هوشیار نشین که چرخ سازد پستت
مغرور جهان مشو که چون مثل حنا
بیش از دو سه روزی نبود در دستت
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از ان شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار الوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت کش به بادامی بسازد
جز من اگرت عاشق شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو نیست بگو راست بگو