کنترل بيولوژيک مگس هاي مينور و پروانهها
* مگسهاي مينوز
مگسهاي مينوز از جمله آفات مهم محصولات گلخانهاي و گياهاي زينتي هستند. مگسها متعلق به خانواده آگرومايزيد (Agromyzidae) هستند.
تعدادي از مهمترين گونههاي (Agromyzidae) عبارتند از :
1)Liriomyza trifolii
2)Liriomyza sativae
3)Liriomyza bryoniae
در ايران اين گونهها جزء آفات مهم محصولات گلخانهاي و گياهان زينتي هستند. اين مگس به طول حدود 2 تا 3 ميلي متر به رنگ سياه و داراي لکههاي زرد رنگ در روي بدنشان هستند. حشرات کامل با فرو كردن تخمريز خود به داخل بافت گياه از ترشحات گياهي تغذيه مي کنند. محل فرو کردن تخمريز عموماً بصورت لکههاي زرد رنگي در سطح برگ گياهان ديده ميشود.
بعد از قرار گرفتن تخم در بافت گياهي، لارو خارج شده از بافت ايجاد گالريها يا تونلهايي مارپيچ در سطح برگ گياهان ميکند. ضخامت اين گالريها با افزايش اندازه لارو افزايش پيدا ميکند.
از مهمترين دشمنان طبيعي اين آفات، زنبورهاي پارازيتوئيد هستند که بصورت پارازيتوئيد داخلي يا ايندوپارازيتوئيد و پارازيتوئيد خارجي يا اِگزوپارازيتوئيد از لاروهاي اين آفات تغذيه ميکنند.
از مهمترين پارازيتوئيدها ميتوان به گونههايي مثل اپيوس پاليدوسOpius pallidus) ) و داکنوزا سيبريکا (Dacnusa sibrica) که پارازيتوئيد داخلي هستند و گونه ديگري بنام ديگليفوس ايسئا (Diglyphus isaea) که پارازيتوئيد خارجي است اشاره کرد.
پارازيتوئيدهاي داخلي تخمشان را در داخل بدن لارو ميزبان قرار ميدهند و حشرات کامل از داخل شفيره ميزبان خارج مي شوند. بدين صورت كه مراحل رشد و نمو لارو پارازيتوئيد در داخل بدن لارو ميزبان طي ميشود و وقتي که آفت به مرحله شفيرگي رسيد ميزبان را ميکشد و از داخل شفيره ميزبان خارج ميشود.
پارازيتوئيدهاي خارجي تخمشان را در مجاورت لارو ميزبان در داخل بافت گياه قرار ميدهند. ولي قبل از تخمگذاري تخمريزشان را به داخل بدن لارو ميزبان فرو ميکنند و باعث فلج شدن او ميشوند، سپس تخمشان را در کنار بدن لارو ميزبان در داخل بافت گياه قرار ميدهند. بعد از مدت حدود 2 روز لارو خارج ميشود و چون لارو ميزبان فلج است، نميتواند از محل تخم ميزبان دور شود و لارو پارازيتوئيد بعد از خروج از تخم شروع به تغذيه از لارو آفت ميکند.
زنبورهاي واکتورايسبريکا وOpius pallidus) ) از خانواده براکونيده پارازيتوئيد خارجي هستند. اين زنبورها تخمهايشان را در داخل بدن لارو ميزبان که در داخل بافت گياهي است قرار ميدهند.
با توجه با اينکه اين لاروها در داخل برگ هستند زنبورها چطور آنها را پيدا مي کنند؟
زنبورهاي پارازيتوئيد بوسيلهي اندامهاي حسي (شاخکها و تخمريز) ميزبان را پيدا ميكنند. تعدادي از طريق تخمريز، و تعدادي از پارازيتوئيدها از طريق شاخک ميزبان را پيدا ميكنند. اين زنبورها از طريق شاخک که همانند رادار عمل ميکند در سطح برگ گياهان جستجو ميکنند و بافتي را كه داراي لارو است را مشخص كرده و سپس لارو ميزبانشان را پارازيته ميکنند.
طول عمر حشرات کامل حدود دو هفته است و حدود 90 تخم را در طي اين مدت در داخل بدن لاروهاي ميزبان قرار ميدهند.
نبور ديگري که بعنوان دشمن طبيعي مهم اين گروه از آفات مطرح است ديگليفوس ايسئا (Diglyphus isaea) است که يك پارازيتوئيد خارجي ميباشد که تخم خودش را در مجاورت لارو ميزبان قرار ميدهد. بعد از حدود دو روز تخم تفريغ ميشود و در مدت حدود 6 روز مراحل لاروي اين زنبور کامل ميشود و دوره شفيرگي آن حدود 9 روز طول ميكشد، سپس برگ گياه را سوراخ كرده و از آن خارج ميشود.
بطور کلي در سالهاي اخير توجه زيادي به کنترل بيولوژيک مگسهاي مينوز خانوادههاي آگرومايزيده Agromyzidae)) شده است. مخصوصاً در کشورهاي اروپايي که آفات محصولات گلخانهاي را با فرآوردههاي بيولوژيک کنترل ميکنند. اين آفات را در سالهاي اخير بوسيله دشمنان طبيعي تحت کنترل در آوردهاند. البته توليد دشمنان طبيعي اين گروه از آفات نسبتاً مشکل است و هزينه بيشتري در مقايسه با توليد دشمنان طبيعي، آفاتي مثل کنه دو نقطهاي و سفيد بالکها دارد.
* پروانهها
گروه ديگري از آفاتي که گاهي بعنوان آفات مهم در گلخانهها و بر روي محصولات زينتي جلوهگر ميشوند پروانهها هستند. مخصوصاً تعدادي از گونههاي پروانههاي خانواده نوکتوئيده (Noctuidae). از گونههاي مهم اين خانواده ميتوان به گونههايي مثل مامسترا براسيکه (Mamestra braccicae)، اوتوگرافا گاما (Autographa gamma)، نوکتوا پرونوبا (Noctua pronuba) و گونههاي ديگري مثل اسپودوپترا ليتراليس Spodoptera lituralis)) و هلييونتيس آرميژرا (Helionthis armigera) اشاره كرد. اين پروانهها مثل بسياري ديگر از پروانهها، تخمشان را روي برگ گياهان قرار ميدهند، و بعد از اينکه لارو خارج ميشود بوسيله قطعات دهاني سائيده شروع به تغذيه از برگ و ساير قسمتهاي گياه ميکنند. بعد از تكميل دوره لاروي در داخل خاک تبديل به شفيره ميشوند.
براي کنترل بيولوژيک پروانهها عموماً از باکتريها استفاده ميشود. در اين بين باکتري باسيلوس تورنژنسيس (Bacillus thuringiensis) مهمترين نقش را در کنترل بيولوژيک پروانهها دارد.
فرآوردههاي مختلفي از اين باکتري توليد شده که هر يک بر روي گروههاي مختلفي از حشرات مؤثر واقع شدهاند. حشرات و از جمله لارو پروانهها وقتي که توکسينهاي اين باکتري را مورد تغذيه قرار ميدهند قطعات دهاني و نيز دستگاه گوارش آنها را فلج ميكنند و باکتري در مدت حدود 48 ساعت ميزبانش (پروانه) را از بين ميبرد.
همچنين گروههاي ديگري از اين باکتري وجود دارند که براي کنترل گروههاي ديگري از حشرات مورد استفاده قرار ميگيرند.
توليد اين باکتريها به چه صورت انجام ميشود؟
باکتريها عموماً براحتي در محيطهاي کشت تخميري پرورش داده ميشوند و در جمعيتهاي انبوه براي کنترل آفات مختلف مورد استفاده قرار ميگيرند.
اگر خود باکتري براي کنترل بيولوژيک مورد استفاده قرار گيرد بعنوان يک خطر بالقوه محسوب ميشود زيرا ميتواند انواع حشرات اعم از حشرات مضر يا مفيد را از بين ببرد.
تکثير و رها سازي دشمنان طبيعي
مقدمه :
مراحل تكثير و رهاسازي دشمنان طبيعي در مواردي انجام ميشود كه
- دشمن طبيعي وجود نداشته باشد؛
- جمعيت آنها كم باشد؛
- ظهور آنها با تاخير صورت گيرد.
تکثير و رها سازي دشمنان طبيعي در شرايطي انجام ميشود که استقرار دائمي دشمن طبيعي امکانپذير نيست و بهترين شاخص اين موضوع شرايط گلخانهاي است. در گلخانهها بعد از برداشت محصول، گياه به همراه آفت و دشمنان طبيعي خود، از گلخانه خارج مي شود. در فصل بعد که گياه ديگري کشت ميشود نيازمند رهاسازي دوباره دشمنان طبيعي است.
* پرورش و تکثير دشمنان طبيعي
پرورش و تکثير دشمنان طبيعي شامل مراحل مختلفي است:
انتخاب دشمن طبيعي؛ دشمنان طبيعي از نظر توانايي كنترل با هم متفاوتند كه اين تفاوت به دليل اختلاف در خصوصيات زيستي آنها است. از جمله اين خصوصيات ميتوان به قدرت باروري، قدرت جستجو و فاکتورهاي ديگر نيز اشاره كرد.
1) کيفيت دشمنان طبيعي؛ دشمنان طبيعي مورد استفاده براي تکثير و رهاسازي بايد عاري از بيماري و هيپرپارازيتوئيدها باشند. دشمن طبيعي انتخاب شده براي تكثير بايد داراي كيفيت مناسب باشد. جمعيت موسس انتخاب شده، براي برنامه تکثير بايد يک جمعيت سالم و قوي باشد همچنين حفظ کيفيت دشمنان طبيعي در طي ساليان متمادي نيز از اهميت فوقالعاده زيادي برخوردار است. زيرا ورود دشمنان طبيعي به محيط بسته در واقع جمعيت آنها را از يک جمعيت باز به يک جمعيت بسته تبديل ميكند كه با گذشت چند سال احتمال كاهش تنوع ژنتيكي و هم چنين زوال ژنتيكي وجود دارد. به همين دليل القا ژن به داخل جمعيت بصورت مرتب ضروري مينمايد.
چگونگي القا ژن: معمولاً در برنامههاي تکثير بطور مرتب از جمعيتهاي وحشي گونه، به جمعيتهاي پرورشي اضافه ميشود تا از کاهش تنوع ژنتيکي جلوگيري شود.
2) هزينه پرورش دشمنان طبيعي؛ براي موفقيت و توسعه كنترل بيولوژيك بايد دشمنان طبيعي پرورش داده شده قدرت رقابت اقتصادي با ساير روشهاي كنترل آفات بويژه مبارزه شيميايي را داشته باشند.
تعدادي از دشمنان طبيعي براحتي بر روي ميزبان طبيعي خود پرورش داده ميشوند. براي مثال کنه فيتوزيولوس پرسيميلس (Phytoseiulus persimilis) براحتي بر روي تترا نيکوسلتيکه و گياه لوبيا پرورش داده ميشود. نمونه ديگر انکارسيا فورموزا (Encarsia formosa) است که بر روي (Trialearodes vaporariorum) به سادگي تکثير مييابد.
ولي در مورد بعضي از دشمنان طبيعي سيستمهاي طبيعي خيلي پر هزينه هستند. در سالهاي اخير توجه زيادي به پرورش دشمنان طبيعي آفات گلخانهاي بر روي ميزبانهاي مصنوعي انجام گرفته است. البته زماني خواهد رسيد كه مبارزه بيولوژيک با مبارزه شيميايي رقابت کند. کنترل بيولوژيک سه نوع مختلف دارد. در کنترل بيولوژيک کلاسيک يک دشمن طبيعي را در منطقهاي رهاسازي ميكنند كه براي هميشه مستقر ميشود و جمعيت آفت را تحت کنترل در ميآورد .در اين مورد هزينه خيلي ناچيز است اما سود بالايي دارد. به اين صورت كه هزينه روشهاي کنترل بيولوژيک حدود يک پنجاهم مبارزه شيميايي درميآيد.
3) ذخيره سازي و حمل و نقل دشمنان طبيعي؛ دشمنان طبيعي فقط در چند ماه از سال خريدار دارند. در حاليكه در طول سال بايد جريان توليد دشمنان طبيعي حفظ شود. زماني كه تقاضا براي دشمن طبيعي وجود ندارد بايد دشمن طبيعي را ذخيره نمود.
در مورد بعضي از دشمنان طبيعي بررسيهايي تاكنون انجام شده. مثلاً در مورد پشه آفيدولتوس آفيدوميزا (Aphidoletes aphidomyza) ثابت شده است که در دماي حدود يک درجه سانتيگراد تا مدت دو ماه حفظ ميشود. همچنين بال توري معمولي کريزوپرلا کارنئا (Chrysoperla carnea)، که براي کنترل بيولوژيک شتهها مورد استفاده قرار مي گيرد، را ميتوان حدود 31 هفته ذخيره سازي كرد.
4) روشهاي کاربرد دشمنان طبيعي؛ زمان و نحوهي رهاسازي دشمنان طبيعي در كارآيي و موفقيت آنها بسيار موثر است.
روشهاي کاربرد در مورد گونههاي مختلف دشمنان طبيعي بسيار متفاوت است. بعنوان مثال زنبور انکار سيافورموزا را بر روي کارتهايي ميچسبانند. بر روي هر کارت تعداد زيادي از شفيرههاي آفت وجود دارد که پارازتيه است و داخل گلخانهها به نهالها و گياهان زينتي آويزان ميکنند. زنبورهاي پارازيتوئيد که خارج ميشوند شروع به پارازتيه کردن ميزبان خودشان ميکنند. در صورتيكه بعضي از دشمنان طبيعي بوسيله هواپيما رهاسازي ميشوند.
5) ارزيابي فرآورده بيولوژيک يا دشمنان طبيعي؛ براي اطمينان از كاهش جمعيت آفت به پايينتر از سطح زيان اقتصادي ارزيابي دشمنان طبيعي ضروري است. اين ارزيابي ميتواند از طريق مقايسه ميزان پارازيتيسم در شرايطي که دشمن طبيعي را رهاسازي کرديم، با شرايطي که دشمن طبيعي وجود ندارد، انجام شود. از طريق مقايسه ميزان پارازيتيسم ميتوان ميزان کارآيي دشمن طبيعي را سنجيد. همچنين از طريق شمارش تعداد آفات در يک واحد سطح معين، در محلي که دشمن طبيعي استفاده شده و در محلي که دشمن طبيعي وجود ندارد نيز اين كار ميسر ميشود.
بيخطر بودن دشمنان طبيعي، دشمنان طبيعي رهاسازي شده بايد ساير موجودات مفيد را مورد حمله قرار ندهند.
روشهاي کنترل آفات گياهان زينتي
* روشهاي كنترل آفات گياهان زينتي
- توليد گياهان مقاوم به آفات؛
- استفاده از تکنيکهاي زراعي؛
- تکنيک رهاسازي نرهاي عقيم؛
- استفاده از تلههاي فرموني.
علاوه بر اين 4 روش در مبارزه با آفات روشهاي ديگري وجود دارد كه خيلي به صورت گسترده مورد استفاده قرار نگرفتهاند.
ساير روشهاي كنترل آفات
- استفاده از تركيبات شيميايي دور كننده (Repelents)؛
- استفاده از مواد ضد تغذيه (Antifeedants)؛
- استفاده از عقيمکنندههاي شيميايي (Chemostrilants)؛
- استفاده از تلههاي نوري؛
- استفاده از تلههاي چسبناک.
در اينجا در مورد تعدادي از مهمترين روشها بصورت فشرده مطالبي ارائه ميشود.
* توليد گياهان مقاوم
يکي از روشهاي جالب توجه در مبارزه با آفات توليد گياهان مقاوم است. اصول اساسي اين روش دگرگوني مصنوعي گونههاي گياهي به روش ژنتيکي است به نحوي که گياه توليد شده ميزبان مناسبي براي آفت نباشد. اين تغييرات ميتواند به دو روش فيزيکي و شيميايي باشد.
تغييرات فيزيکي عمدتاً تغييراتي در ظاهر و بافت گياه است. بعنوان مثال گياهاني كه با بافت سخت توليد ميشوند در مبارزه با آفات مناسبترند. همچنين گياهاني که سطح برگ آنها از کرک بيشتري برخوردار است.
قابل توجه است که هر يک از اين روشها ممكن است فقط در مبارزه با يک آفت مفيد باشد و در مبارزه با گونه ديگر نقش منفي ايفا کند. لذا در مبارزه با آفات كلاً به مجموع آفاتي که بر روي يک گونه گياهي فعاليت ميکنند، توجه داشته باشيد.
تغييرات شيميايي در برگيرنده تغيير در مواد شيميايي موجود در گياهان است، که بصورتهاي مختلفي در کنترل آفات نقش دارد.
1)آنتيزنوز(Antixenosis) : مكانيزم شيميايي و فيزيكي كه باعث دفع حشرات و ممانعت از استقرار آنها روي گياه ميشود.
2)آنتيبيوز(Antibiosis) : مكانيزمي كه باعث اثرات معكوسي روي ويژگيهاي بيولوژيك آفت ميشود.
3) تحمل (Tolerance) : مكانيزمي كه باعث افزايش تحمل گياه در مقابل حمله آفت ميشود.
در توليد گياهان مقاوم، وجود ارتباط تنگاتنگ بين متخصصين ژنتيک گياهي و متخصصين حشرهشناسي مهم است. اين دو گروه از متخصصين الزاماً بايد در توليد گياهان مقاوم با هم همکاري داشته باشند.
توليد هر واريته يا هر گياه مقاوم به آفت، حداقل حدود 10 تا 15 سال طول ميکشد. مزيت عمده استفاده از گياهان مقاوم اينست که اين روش با ساير روشهاي مبارزه با آفات سازگار است. بعنوان مثال حشراتي كه در روي گياهان مقاوم به آفات تغذيه ميکنند عموماً در مقابل شرايط محيطي حساستر و ضعيفترند و سريعتر از بين ميروند. همچنين گياهان مقاوم به آفات ميتوانند کارآيي دشمنان طبيعي را افزايش دهند.
بعنوان مثال گياه توليد شده با ميزان کرک كمتر در سطح برگ، باعث افزايش کارآيي بعدي از پارازيتوئيدها ميشود. تاكنون گياهان مقاوم براي بيشتر از صد گونه گياهي توليد شدهاند.
آيا توليد گياهان مقاوم ميتواند بعنوان يک نوع کنترل بيولوژيک باشد؟
توليد گياه مقاوم اگر صرفاً بر روي جمعيت آفت تاثير بگذارد کنترل بيولوژيک نيست، در حاليکه اگر باعث افزايش کارآيي دشمنان طبيعي باشد نوعي کنترل بيولوژيک محسوب ميشود.
* استفاده از تكنيكهاي زراعي
از ديگر روشهاي مبارزه با آفات ميتوان به روشهاي زارعي اشاره کرد. كنترل زراعي آفات در برگيرنده تغييرات اَگروتكنيكي به منظور كاهش توليد مثل و بقاي آفت است. روشهاي زراعي از قديميترين روشهايي هستند که توسط بشر در کنترل آفات مورد استفاده قرار گرفتند.
كنترل زراعي آفات
- تغيير در زمان كاشت و برداشت؛
- شخم زدن؛
- تغيير فواصل كشت؛
- آبياري؛
- تناوب زراعي؛
- كاشت گياهان تله.
زمان کاشت در مورد بعضي از محصولات در کنترل آفات نقش مهمي دارد. به عنوان مثال با كشت گياه در زمان نبود آفت (زودتر يا ديرتر از زمان کشت معمول) گياه از خسارت آفت فرار داده ميشود.
در تناوب زراعي گياهي که بعنوان گياه دوم کاشته ميشود، نبايد در ارتباط سيستماتيک بوتانيکي با گياه اول باشد. در واقع اگر آفات گياه اول با آفات گياه دوم متفاوت باشد ميتوان در بيولوژي آفات ايجاد اختلال کرد و جمعيت آنها را کاهش داد.
* تكنيك رهاسازي نرهاي عقيم
در اين روش با تكثير جمعيت انبوهي از حشرات نر و قرار دادن آنها تحت تاثير مواد راديواكتيو و رهاسازي آنها در طبيعت در توليد مثل آنها اختلال ايجاد ميشود. اين يك روش ديگر مبارزه با آفات است. يکي از تکنيکهاي بسيار جالب که حداقل در مورد 10 گونه از آفات توصيه شده است. در اين روش بطور خلاصه، نرها را در اَنسکتاريوم يا محيط پرورش حشرات با جمعيتهاي بسيار انبوه توليد ميکنند، سپس آنها را تحت تاثير مواد راديواکتيو مثل کبالت قرار ميدهند، اين عمل باعث بوجود آمدن اختلالات ژنتيکي در اسپرم حشرات نر ميشود. بعد از رهاسازي حشرات نر در طبيعت، با حشرات ماده آزاد جفتگيري ميکنند. اما تخمهاي توليد شده توسط مادهها عموماً تفريغ نميشود و از آن نِتاجي بوجود نميآيد.
بيماری ريشه آرميلاريا ؛ پوسيدگی ريشه بند کفشی
PATHOGEN: armilaria sp
معمولا یکی از مهمترین بیماری های درختان در مناطق معتدل جهان است . این بیماری در جنگل های بومی ، جنگل های کاشته شده ، باغات میوه ، تاکستان ها و فضای سبز شهری دیده می شود . همچنین ممکن است در گیاهان غیر چوبی ( شکل 13 ) ایجاد شود . این بیماری خسارت های فراوانی را در بخش های معتدل امریکای شمالی ، اروپا ف آسیا ، ژاپن ، آفریقای جنوبی ،استرالیا و نیوزلند و هر جای دیگر به بار می آورد .
این بیماری همچنین در بعضی از مناطق حاه شامل بخش حاره آفریقا ، آمریکای جنوبی و سریلانکا رخ می دهد . اما در بسیاری از مناطق به شدت مناطق معتدل نیست و فقط در ارتفاعات رخ می دهد .
رشته های کوچک مانند قارچ شناسی و بیماری شناسی جنگل می توانند زیر و رو شوند وقتی که خبری به رسانه های گروهی می رسد . این اتفاقی بود که در سال 1992 رخ داد وقتی یک مقاله ی علمی چاپ شد در باره توانایی Armillaria gallica در تشکیل کلنی های بسیار بزرگ ، یا genets . همه اینها زمانی اتفاق افتاد که رسانه های گروهی این موضوع را با عبارت Humongous fungus مرتبط ساختند و برنامه های زیادی در مورد آن ساخته شد . این موضوع به تیتر اول روزنامه نیویورک تایمز ، گزارش خبری شبکه ABC به گزارشگری پیتر جنینگس و برنامه Top Ten دیوید لترمن و برنامه های بسیار دیگر بدل شد . ( شکل 14 ) حتی در این مورد یک صفحه اینترنت هم ساخته شد .
جفت های بزرگتری هم پیدا شده است و بزرگترین آنها تا کنون در اورگان شرقی یافت شده است که حدود 900 هکتار است بر آورد میشود بیش از 2400 سال عمر داشته باشد .
شب تاب :
شاید یکی از جالبترین چیزهای در مورد آرمیلاریا این است که میسلیوم های آن نور افشانی می کند ، خصوصا در چوبی که در حال تخریب باشد ف به چنین چوب درخشانی روباه آتشین می گویند .در قدیمی ترین شاهکار ادبی انگلیسی ( کتاب بیوولف ) به این موضوع اشاره شده است .
شما می توانید با پیدا کردن یک تنه درخت مرده که آرمیلاریا روی آن کلنی کرده باشد به آسانی این نور افشانی را ببینید . دنبال پوسیدگی های درخشانی بگردید که فعال باشند و توسط سایر قارچ ها اشغال نشده باشد . قطعاتی را قطع کنید و آنها را در داخل یک کیسه پلاستیکی بگذارید . تعداد زیادی جمع کنید زیرا نور افشانی در گونه های مختلف متفاوت است . حالا تاریکترین نقطه ممکن را پیدا کنید . برای اینکه شما و دوستانتان را در فضای ذهنی مناسبتر قرار دهیم به جنگل بروید در یک شب تاریک و طوفانی و ابری ، اول صبر کنید تا چشم هایتان به تاریکی عادت کند 1یا 2 داستان ترسناک بگوئید حالا از انچه جمع اوری کرده است پرده برداری کنید . چشم هایتان را منور کنید و دوستانتان را تعجب زده .
علائم و نشانه ها :
در بیماری ریشه آرمیلاریا اگر فرد بتواند به ریشه درخت یا پایه آن برسد معمولا به سادگی قابل تشخیص است . یک پولاسکی ( شکل شماره 2 ) وسیله خوبی برای تشخیص ریشه های بیمار درختان است زیرا با یک طرف آن می توان زمین را کند و با طرف دیگر ریشه را قطع کرد .
علائم تاج : سرخشکیدگی شاخه ها و باریک شدن تاج از علائم معمول ریشه آرمیلاریا هستند اما آنها همچنین علائم سایر بیماری های ریشه و سایر بیماری های درخت نیز محسوب می شوند . در بعضی از سوزنی برگان زرد شدن یا قرمز شدن جوانه های برگ یا تولید مخروط های سنگین تر از حد معمول ممکن است دیده شود .
علائم اولیه : در برخی از گونه ها؛ قارچ ممکن است از ریشه به تنه داخلی انتقال یابد و موجب شانکر بالای ریشه آلوده شود . در سوزنی برگ ها ی رزینی ، در اثر ( شکل 3 ) تراوش رزین در مجاورت ریشه آلوده ، طوقه و پایه ساقه resinosis دیده می شود .
که این بهترین علامت بیماری ریشه آرمیلاریا است . در برخی موارد ریشه های پوسیده ممکن است کاملا اشکار باشد و یا ممکن است پوسیدگی داخلی طوقه نمایان گردد
گونه های آرمیلاریا موجب پوسیدگی سفید چوب می شود . ( شکل 5 ) در مقابل برعکس پوسیدگی قهوه ای در پوسیدگس سفید لیگنین ، پلی ساکارید ( سلولز ) ؛ همی سلولز در نهایت از بین می رود . به دلیل اینکه لیگنین قهوه ای چوب از بین رفته است چوب حالت رنگ بری شده و ظاهری سفید دارد و در طول پوسیدگی سلولز های دست نخورده به چوب حالت قیبری می دهد . یعنی تمرکز رگه ها واضح است . در عوض در پوسیدگی قهوه ای سلولز و همی سلولز در تمام پوب در مراحل اولیه دز پلی مرایز می شوند . و لیکنین تقزیبا بدون تغییر باقی می ماند در نتیجه چوب ساختار فیبری خود را در مراحل اولیه پوسیدگی قهوه ای از دست می دهد و به سادگی شکننده و خرد می شود و قهوه ای تر است .
چوبی که توسط گونه های آرمیلاریا فاسد شده است معمولا اسفنجی ، چسبناک و احتمالا مرطوب است . رده های سیاهی که zone lines نامیده می شوند معمولا بر روی چوب های پوسیده شده دیده می شوند ،این خط ها در واقع صفحات حکاکی شده در چوب هستند ، گاهی اوقات آنها را صفحات pseudosclerotial می نامند . که تشکیل شده اند از سلول های قارچی تیره و ضخیم . آنها احتمالا در حفاظت از آرمیلاریا در برابر شرایط نامطلوب یا سایر قارچ ها یی که می خواهند سرزمین او را اشغل کنند( شامل سایر افراد گونه خودش )، نقش بازی می کنند . چوب در حال پوسیدگی ممکن است درخشان باشد و نور کمرنگی که در تاریکی قابل مشاهده است را تولید کند .
علائم : سه علامت بیماری ریشه آرمیلاریا ممکن است در باغات دیده شود . هر کدام از انها که به درستی تشخیص داده شوند تائید کننده بیماری است .
Mycelial fans تقریبا همیشه در درختان آلود و تازه مرده حضور دارند . اینها حصیر های( mat) سفید میسلیوم قارچ در بین تنه و چوب هستند . ( شکل 6)
اگر چه ممکن است سایر قارچ ها هم Mycelial fans تولید کنند اما آنهایی که مربوط به گونه آرمیلاریا armilaria است عموما قابل توجه تر بوده و بوی قارچ می دهد . معمولا الگوی بادبزن مانند دارند و در گونه های کوچکتر می توان آنها را پوست کند .
ریزومورف :(شکل 7&8 ) ریزومورف ها معمولا با این آلودگی همراه هستند و بسته به گونه ارمیلاریا آنها ممکن است کم تعداد ، کوچک ، شکننده باشند . پیدا کردنشان مشکل باشد و یا فراوان باشند . آنها استوانه ای شکل( در خاک ) و یا پهن شده در زیر ریشه هستند و 1-5 میلیمتر قطر دارند .قهوه ای قرمز تا سیاهند . شاخه شاخه هستند و سرشان در زمان رشد کرم رنگ است . بافت داخلی میسلیوم سفید رنک است اما ممکن است با افزایش سن آفتاب سوخته شود . ریزومورف ها اغلب به ریشه های آلوده می چشبند اما ممکن است به سطح ریشه های آلوده نشده هم بچسبند . گرچه سایر قارچ ها نیز طناب های mycelial و ریزومورف تولید می کنند اما من تا به حال نشنیده ام که ریزومورف های هیچ گونه ای با ریزومورف های آرمیلاریا armilaria اشتباه گرفته شود . بلکه بیشتر احتمال می رود با ریشه های درختان اشتباه گرفته شوند . حتی کارگران با تجربه گاهی باید آنها را با دقت برسی کنند تا تشخیص بدهند که آیا ریزومورف هستند یا نه .
قارچ ها ( شکل 1 ) ممکن است در آخر تابستان یا پائیز تولید شوند .میوه ( Fruiting) نامنظم قارچ ها ممکن است در برخی از سالها غائب باشند و در برخی از سالها فراوان . گرچه ریخت شناسی قارچ از گونه ای به گونه دیگر متفاوت است اما آنها غالبا به صورت خوشه هایی نزدیک و یا در روی پایه درخت هستند . چتر های قهوه ای عسلی معمولا با پرز یا موهای تیره با تیغه های شعاعی ( gills ) سفید .
اسپور prints های سفید و ساقه سفید تا قهوه ای است معمولا دارای ظاهر خالدار است بیشتر گونه ها دارای زائده ای هستند که آن حلقه روی ساقه را ایجاد می کند . تفاوت های دیگری در بین گونه ها در ریخت شناسی قارچ ها وجود دارد . که ظریف و گوناگون است . قارچ ها خوراکی هستند اما شما نباید قارچ های وحشی را بخورید مگر اینکه در این زمینه تجربه داشته باشید .
بیولوژی پاتوژن : آرمیلاریا armilaria از راسته basidiomycota . basidiospores در قارچ ها تولید می شود خصوصا در روی بازیدیا روی خط های تیغه های شعاعی در قسمت زیری چتر .
گونه آرمیلاریا armilaria دارای یک سیکل هسته ای غیر معمول است که هنوز به طور کامل شناخته نشده است. بر اساس اغلب مطالعات انجام شده تفاوت های آنها با سایر اعضا بازیدومایکوتا basidiomycota در این است که، میسلیوم ها بعد از جفت گیری به جای اینکه هتروکاریوت باشند ، عمدتا دیپلوئید هستند.
تولید مثل جنسی :سازگاری جنسی بین بازیدیوسپورهای منفرد با دو هسته mating-type تنظیم می شود با الل های چند گانه در جمعیت .
ایزوله های باید الل های مختلفی در هر دو هسته داشته باشند تا از نظر جنسی سازگار باشند . اگر اینگونه باشند هیف ها می توانند جوش بخورند سپس هسته به فاصله کوتاهی جوش می خورد تا یک میسلیوم دیپلوئید ایجاد کند . چنین می سلیومی فاز غالب است که در جنگل پیدا می شود ؛ در خاک به عنوان ایزومورف و در درختان در حال مرگ نیز پیدا می شوند . در نهایت زمانی که شرایط مناسب باشد قارچ ها تولید می شوند . ممکن است در برخی از گونه های تغییرات هسته واسطه ای رخ دهد اما در نهایت در سلول های خاص ( بازیدیا ) که در gillهای قارچ ردیف شده اند میوز موجب تشکیل 4 هسته هاپلوئید می شود . هر هسته وارد یک بازیدیوسپور در حال رشد می شود و چرخه جنسی را کامل می کند .
تولید مثل غیر جنسی : گونه های آرمیلاریا اسپور غیر جنسی تولید نمی کنند اما آنها قادرند به صورت محلی پراکنده شوند و درختان جدید را کلونایز کنند . آنها این کار را از طریق رشد به عنوان میسلیوم از طریق تماس ریشه ای یا پیوند بین ریشه ای ؛ و یا رشد از طریق خاک به عنوان ریزومورف ( با قطر 1-5 میلیمتر به درخت مجاور ) انجام می دهند .
گونه ها: گرچه گونه های بسیاری از آرمیلاریا در طی سالها توصیف شده اند اما ویژگی ها و تفاوت های آنها نا مشخص است . بیماریشناسان گیاهی فهمیده اند که در پاتوژن گونه هایی وجود دارد اما مشکل بودن حل گوناگونی موجب شد تا همگی این پاتوژن ها را در گونه ای به نام mellea جای دهند . هنگامی که مشخص شد که گروههای intersterile یا گونه های بیولوژیک آرمیلاریا وجود دارد ، این وضعیت تغییر کرد . در داخل یک گروه جفت گیری با سیستم جفت گیری نرمال انجام می شود اما معمولا در بین گروهها جفت گیری اتفاق نمی افتد . معمولا تفاوت های طریفی بین گروههادر گزینش میزبان ، حالت تهاجمی ، جغرافیا ، ریخت شناسی قارچ و DNAدیده شده است . بیشتر گروهای intersterile حالا به گونه هایی که قبلا توصیف شده اند مرتبط شده اند و یا گروههای تازه ای توصیف شده است .
امروزه فکر می کنند که جنس آرمیلاریا خدود 400 گونه داشته باشد . برخی در چند قاره وجود دارند و برخی محدود به یک منطقه یا قاره هستند . حدود 9 گونه در امریکای شمالی شناخته شده است . دو پاتوژن مهم A.ostoyae (معمولا بر روی مخروطیان) ، و A, mellea (معمولا روی نهاندانگان ) .احتمالا در توزیع circumboreal دارند به این معنا که انها در نیمکره شمالی دیده می شوند .
چرخه بیماری و اپیدومولوژی : ( شکل 9 )
اپیدومولوژی : گونه های آرمیلاریا armilaria دو روش پراکندگی دارند و دو بخش منطبق چرخه بیماری هم دارند . اولین روش پراکندگی توسط بازیدیوسپور های جنسی و به صورت هوازاد صورت می گیرد و ممکن است گاهی اوقات یک مرکز آلوده کننده جدید ایجاد کند .
روش دوم پراکندگی رشد پاتوژن از درخت آلوده به درخت همسایه است و یا توسط میسلیوم در حال تلاقی ریشه های بیمار بایکدیگر، منتقل شده است و یا به صورت ریزومورف ها از طریق خاک رشد می کنند و با تماس میزبان حساس مجاور را آلوده می کنند .
نقش بازیدیوسپور ها :
نقش بازیدیوسپور ها مدتها یک معما در چرخه بیماری بود . ما می دانیم که گونه های آرمیلاریا armilaria مشترکا اسپور های زیادی تولید می کنند اما تلاش برای نشان دادن آلودگی یا ایجاد saprobic توسط بازیدیوسپور ها در طبیعت معمولا موفقیت آمیز نبوده است .
البته شواهد فراوانی گرچه غیر مستقیم از مطالعات ساختار جمعیتی و بروز بیماری در کشتزارهایی که قبلا جنگل بوده اند ، نشان می دهد که ایجاد قارچ ها از بازیدیوسپور ها در این حالت اتفاق می افتد . تنوع در ساختار جمعیتی مبین آن است که تنوع در بسامد این افتاق ممکن است ناشی از آب و هوا خصوصا رژیم رطوبتی باشد .
انتقال محلی و مراکز بیماری :
شیوع محلی توسط رشد قارچ مطمئنا شایعترین منشا آلودگی است . این بیماری با انتقال میسلیوم در جاهایی که ریشه ها به هم می رسند و پیوند می خورند و یا به وسیله رشد ریزومورف ها از طریق خاک به درخت مجاور ، اتفاق می افتد .
منشا اینوکلوم می تواند یک سیستم ریشه درختی باشد که به تازگی مسموم شده یا سالها از مرگ ان می گذرد . اگر بیماری به این ترتیب پیشرفت کند تعداد زیادی درختان مرده به وجود می آید که اغلب به آنها مرکز ریشه بیمار گفته می شود . شکل ( 10-12) معمولا درختانی که مدتی از مرگشان می گذرد در مرکز این دایره و درختان در حال مرگ و آنهایی که علائم بیماری را دارا هستند در لبه ها هستند . ایزوله هایی از درختان در مرکز ریشه بیمار معمولا به همان genet یا کلون قارچ تعلق دارند . گرچه آلودگی ممکن نیست به صورت مقطعی و موضعی به این روش سامان داده شده باشد ،وقتی بیماری ایجاد می شود مهم است مرکز بیماری را شناسایی کنیم تا بتوانیم درک کاملی از همه گیری ( اپیدومولوژی) محلی بیماری به دست بیاوریم .
راز بقا اینکلوم :
میسلیوم در ریشه های کلنی شده و ریزومورف هایی که آنها تولید می کنند، متعارفترین اینکلوم ها هستند . در کل inocula چوبی قطعات بزرگتر بیشتر آلودگی تولید می کنند تا قطعات کوچکتر . آرمیلاریا برای 50 سال یا بیشترمی تواند در stumps (از پا درآمده ،) بسته به آب و هوا و اندازه stumps و سایر عوامل؛ زنده بمانند .
استرس
در بعضی از موارد بیماری آرمیلاریا armilaria موجب خسارت فراوانی به درختانی می شودکه توسط یک یا چند عامل زنده یا غیر زنده تحت استرس قرار گرفته اند . آنها شامل : خشکی ، از بین رفتن برگ ، سایر بیماری ها و حشرات ؛ فشردگی خاک وسایر مشکلات خاک و عوامل بسیار زیاد دیگر .
نقش استرس در بیماری گاهی اوقات آنقدر کلی است که بیماری معمولا به عنوان مسئله جانبی سایر مشکلات توصیف می شود . در حقیقت بیماری گاهی اوقات علت اصلی است که به میزبان سالم حمله می کند و در موارد دیگر علت فرعی است و به میزبان های تحت استرس حمله می کند . مثالی از عامل فرعی بودن بیماری مربوط به استرس در جنگل های بلوط شرق آمریکا است . Armilaria gallica معمولا یک پاتوژن درچنین جنگل هایی است اما تمایل دارد تا پوسیدگی کنده (butt rot ) ایجاد کند . ( تخریب آهسته چوب داخلی قدیمی تر ریشه های اصلی و پایه ساقه) و به ندرت درختان را از بین می برد .همچنین یک ساپروفیت کارآمد است که سیستم های ریشه درختان و stump های در حال مرگ را کلنی می کند . گرچه وقتی درختان در طی چندین سال توسط gypsy moth ( Lymantria dispar ) ( یک حشره غیر بومی ) دچار بی برگی می شود، درختان حساس تر می شوند و . Armilaria gallica بیشتر به بافت های حیاتی ریشه و پایه ساقه حمله می کند و درختان را می کشد و گرچه بیماری در اینجا مربوط به استرس است و عامل فرعی به حساب می آید اما مسئله مرگ و زندگی این درختان به حساب می آید .
انهایی که بیماری آرمیلاریا به آنها حمله نکرده است معمولا می توانند از بی برگی جان بدر برند و دوباره رشد طبیعی خود را در عیبت بی برگی بازیابند . برعکس A, mellea یک بیماری کشنده اولیه در بسیاری از جنگل های مخروطیان و کشتزار هاو دربسیاری از تاکستان ها است . در برخی اینکلوم برای چنین بیماری به سیستم ریشه های جنگل قبلی بر می گردد . اما در برخی موارد درمیان باغات و درختان مو شیوع اتفاق نمی افتد.
مدیریت بیماری :
گرچه بیماری ریشه آرمیلاریا جزء شایعترین بیماریهای درختان است که در جهان بر روی آن مطالعه شده و رویکرد های بالقوه بسیاری برای مدیریت این بیماری وجود دارد اما واقعیت آن است که در بسیاری از موارد ما ابزاری کارآمد و عملی برای کاهش بیماری نداریم . علاوه بر این ما درک نمی کنیم و نمی توانیم با اطمینان تاثیر برخی فعالیت های مدیریتی را مانندنازک کزدن جنگل کاری بر توسعه بیماری پیش بینی کنیم . گرچه در برخی مناطق و برخی سیستم های میزبان ، برخی از رویکرد ها ی زیر می تواند در کاهش وقوع بیماری کارآرایی داشده باشد ؛ در مواردی که بیماری فرعی است و به دنبال عوامل استرس رخ می دهد ، میدیریت بهتر است به سمت از بین بردن استرس جهت گیری شود تا کنترل مستفیم بیماری آرمیلاریا .
انتخاب گونه های درخت :
گرچه گونه های بسیاری از درختان میزبان بیماری آرمیلاریا هستند اما تفاوت هایی در میان حساسیت بین گونه های محلی وجود دارد . در برخی مناطق شدت بیماری با تغییر گونه هماهنگی دارد .
از بین بردن اینوکلوم
آقای رابرت هارتیگ در سال 1874 برای اولین بار توصیه کرد که سیستم های ریشه آلوده از خاک برداشته شود تا راهی برای کاهش آلودگی های بعدی باشد . از بین بردن stump در سالیان طولانی معمول ترین راه برای کنترل بیماری در باغات میوه با ارزش بوده است . به تازگی فهمیده اند که این کار در جنگل ها نیز موثر است . گرچه اینکار در بعضی جنگل ها انجام شده است اما عملکرد آن به مکان های با ارزش ، شیب ملایم ، نوع خاک و سیستم های silvicultural (وابسته بپرورش جنگل .)
خاص بستگی دارد . کارآمدترین حالت وقتی است که برای از بین بردن ریشه های متوسط که با stump بیرون کشیده شده اند ، با root raking ریشه همراه شود .
اجتناب :
وقتی که امکان انتخاب مکان برای سرمایه گذاری پرورش جنگل silvicultural و یا کاشت درختان جنگلی horticultural وجود دارد . حضور گونه ها و فراوانی آرمیلاریا باید تعیین کننده مکان کاشت باشد . برای به حداقل رساندن میزان بیماری در آینده باید بر اساس دانش محلی از رفتار گونه های آرمیلاریا سایت را انتخاب کرد . علاوه بر فراوانی و گونه های آرمیلاریا فاکتور های دیگری هم مانند نوع خاک را باید در محل شناسایی کرد و آن را با امکان بیماری آرمیلاریا مرتبط ساخت . مثال پرهیز از ایجاد campgrounds های جدید در جنگل ها است . وقتی که بیماری ریشه آرمیلاریا یک نگرانی بالقوه است مکان های کاندید شده باید نسبت یه ترکیب گونه های درخت و حضورو فراوانی گونه های آرمیلاریا مقایسه شوند.
لحاظ کردن اسن اطلاعات موجب انتخاب سایتی می شود که پوشش جنگل مطلوبی در campgrounds خواهد داشت . و از به وجود آمدن درختان بیمار که برای campers خطرناک هستند جلوگیری می شود .
تنک کردن :
تنک کردن به صورت بالقوه یک شمشیر دو لبه است که بر بیماری ریشه آرمیلاریا اثر می گذارد . جایی که تراکم درخت باعث استرس می شود و استرس بیماری را افزایش می دهد . تنک کردن بیماری را کاهش می دهد به همین ترتیب از تنک کردن می توان برای تنظیم ترکیب گونه ها به نفع گونه های مقاومتر استفاده کرد . گرچه تنک کردن از طرف دیکر می تواند ، با فراهم کردن منابع stump برای قارچ ها و افزایش اینوکلوم بالقوه، بیماری را تحریک کند. ما به درستی نمی دانیم چه چیزی کدام یک از این اثرات را تعیین می کند بنابراین پیش بینی اثر تنک کردن مشکل است .
کنترل بیولوژیک : امید زیادی به استفاده از کنترل بیولوژیک برای بیماری ریشه آرمیلاریا وجود دارد . بیشتر چهارچوب ها stump ها را نشانه رفته اند . با استفاده از قارچ آنتوگونیست برای کلنی کردن پیش گیرانه و یا با حذف گونه های آرمیلاریا در درخت .
گرچه تحقیقات بیشتر که بیشتر آنها برای میزبان های محلی طراحی شده باشد ، شرایط و جوامع قارچی قبل از شروع عملیات لازم است .
موانع خاک : در بعضی موقعیتها خصوصا در باغات میوه ایجاد یک مانع در خاک برای ریشه و رشد ریزومورف می تواند یک راه عملی برای محدود کردن گسترش پاتوژی باشد . معمولا به این عمل ( خندق کندن )trenching می گویند . این کار با کندن گودالی به عمق یک متر و گذاردن یک لایه لاستیک و پر کردن مجدد انجام می شود .البته برای اینکه کار امد تر باشد باید پاتوژن را از اطراف هم محدود کرد.
معالجه شیمیایی : قارچ کش هایی نظیر کلروپیکرین chloropicrin بی سولفیدکرین carbon disulphide ، و متیل بوماید گاهی بعد از برداشتن stump و قبل از کاشت استفاده می شوند
قارچ کش ها همجنین به صورت موفقیت آمیزی برای از بین بردن قارچ ها از stump استفاده شده اند امادر عمل استفاده نمی شوند .
معالجه treatment خاک اطراف درختان موجود برای جلوگیری از آلوده کردن یا معالجه آلودگی های موجود معمولا موفقیت آمیز نبوده است یا اثر آن دائمی نبوده است .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مگس ميوهNatal fruit fly Ceratitis rosa(Karsh) Diptera:Teph
اهميت اقتصادي:
اين مگس بسيار پلي فاژ باعث خسارت به دامنه وسيعي از ميوه هاي خانواده هاي مختلف مي شود. اين آفت در بسياري از مناطق كه همراه مگس مديترانه اي بوده جانشين آن شده است.
اهميت قرنطينه اي:
اين مگس علاوه بر حضور در ليست آفات و بيماريهاي قرنطينه خارجي ايران در ليست آفات و بيماريهاي قرنطينه خارجي EPPO به عنوان يك مگس ميوه غير اروپايي وجود دارد.و همچنين در ليست هاي JUNAC و OIRSA به عنوان آفت قرنطينه اي محسوب مي شود. اين آفت مانند مگس ميوه شرقي مي تواند در مناطق جنوبي EPPO مستقر شود و ممكن است به مناطق گرمسيري محدود شود كه مي تواند خطر مستقيم ايجاد كند. در بررسي هاي اخير در مورد خطر گونه هاي Ceratitis sp. براي EPPO اين مگس تنها آفت مهم دامنه وسيعي از درختان ميوه است. براي كشورهاي اروپايي در صورت وجود اين مگس وضع قوانين سختگيرانه قرنطينه اي در مورد صادرات ميوه لازم است .
ميزبانها:
اين آفت بسيار پلي فاژ بوده و به درختان ميوه: سيب، زردآلو، آووكادو، مركبات، نانگي، گواوا، انجير، انگور، ليچي، انبه، پاپايا، هلو، گلابي، آلو، به، و گوجه فرنگي حمله مي كند.
ليست ميزبانها:
Citrus, Coffea (coffee), Averrhoa carambola (carambola), Capsicum frutescens (chilli), Carica papaya (papaw), Citrus aurantium (sour orange), Citrus reticulata (mandarin), Citrus sinensis (navel orange), Coffea arabica (coffee (arabica)), Cydonia oblonga (quince), Eugenia uniflora (surinam cherry), Ficus carica (fig), Garcinia mangostana (mangosteen), Lycopersicon esculentum (tomato), Malus pumila (apple), Manilkara zapota (sapodilla), Prunus armeniaca (apricot), Prunus domestica (damson), Psidium littorale (strawberry guava), Pyrus communis (European pear), Syzygium aqueum (watery rose-apple), Syzygium cumini (black plum), Syzygium jambos (rose apple), Syzygium malaccense (malay-apple), Terminalia catappa (Singapore almond), Theobroma cacao (cocoa), Ziziphus jujuba (common jujube), Psidium guajava (guava), Annona reticulata (bullock's heart), Eriobotrya japonica (loquat), Mangifera indica (mango), Persea americana (avocado), Prunus persica (peach), Vitis vinifera (grapevine), Carissa macrocarpa, Litchi chinensis (lichi).
مناطق انتشار:
اين آفت از ناحيه EPPO و اروپا گزارش نشده است.
آفريقا: آنگولا، اتيوپي، كنيا، مالاوي، مالي، موريتيوس، موزامبيك، نيجريه، رونيون، روآندا، آفرقاي جنوبي، سوازيلند، تانزانيا، اوگاندا، زئير، زامبيا و زيمباوه
مناطق انتشار Ceratitis rosa
علائم خسارت:
محل تخمگذاري به صورت نقاطي روي ميوه هاي مورد حمله مشاهده مي شود.
شكل شناسي:
اين آفت مانند ساير گونه هاي Ceratitis sp. داراي بالهاي نوار دار و سپرچه متورم است كه داراي نقوش زرد و سياه است. وجود نقش و خال خاكستري در قاعده سلولهاي بال گونه هايCeratitis sp. را از ساير گونه هاي خانواده Tephritidae جدا مي سازد.
بالغين:
رنگ: نوارهاي بال و رنگ عمومي بدن قهوه اي ، نوار Costal از زير انتهاي رگبال R1شروع شده و از رگبال عرضي Discal توسط ناحيه اي شفاف در انتهاي R1 جدا مي شود. قسمت نوك رگبال M توسط ناحيه Infuscate قطع نمي شود.
سر: جفت موي Orbital جلويي به هيچ وجه تغيير نيافته است.
سينه: سپر داراي نقوش سياه و زرد با نوارها يا نواحي زرد رنگ كه به حاشيه مي رسند و هر موي نوك سپرچه اي((apical scutellar در قاعده يا چسبيده به نوارهاي زرذ است. ران پاي مياني در نرها بدون موي ستبر شكمي ، ساق پاي مياني داراي رديفهايي از موهاي ستبر در نيمه انتهايي لبه هاي جلويي و عقبي است كه سيمايي پر مانند به آن مي دهد. طول بالها 6-4 ميليمتر است. نرهاي بيشتر گونه هاي زير جنس Pterandrus داراي رديفهاي از موهاي ستبر روي لبه هاي عقبي و جلويي ساق پاي مياني داشته و سيمايي پر مانند به آن مي دهد. C.rosa از بيشتر افراد اين زير جنس بواسطه اين خصوصيت و نداشتن موي ستبر روي سطح زيرين ران پاي مياني قابل تشخيص است. نرهاي زير جنس Ceratitisهمچنين بدون پيوست هاي قاشقي در سر مي باشد. متاسفانه روش ساده اي براي تشخيص ماده ها به جز گونه هاي Pterandrus-كه داراي نوارهاي بال و بدن عموما قهوه اي رنگ كه در مقايسه با لكه هاي زرد رنگ C.capitataاست- وجود ندارد.
بيماري ريزومانياي چغندرقند
ريزومانيا يكي از مخربترين و پرخسارتترين بيماريهاي مهم چغندرقند مي باشد كه در مناطـق مختلف كشور بويژه مناطق مغان ، اصفهان و خراسان شروع و شيوع كرده وگزارشــاتي نيز مبني بر صحت وجود اين بيماري قيد شده است . بيماري ريزومانياي چغندرقند كه بخـــاطرعلا مت بيماري (پرمويي و ريش بزي شدن) در دو طرف ريشه اصلي به ديوانگـــــــي ريشه موسوم است...
و به جهت كوتوله شدن ريشـه و ادامه رشد ريشه در قسمت سطحي خاك محصول برداشتي خيلي كم ميشود و شديداً عملــكرد شكـر در هكتار كاهش مي يابد و عدم رعايت اصول كنترلــــي و كاهش بيماري عمــلاً كشت چغندر قند را دركشور به مخاطره خواهد انداخت.
علائم بيماري و تشخيص مزرعه اي : در مزارع آلوده در تابستان معمولاً لكه هاي سفيد و زردي در اطراف رگبرگها بوجود ميآيد كه از علائم اوليه بيماري مي باشد ، برگها ممكن است چروكيــــده و پژمرده شوند و بدون سبزينه باشند ، بعضي وقتها برگهاي كوچكتردرقسمت طـوقه جوانه زده و تكثير يابند. زردي عمومي معمولاً در برگها اتفاق مي افتد و بجهت اينكه ريشه هاي آلوده از لحاظ آب و جذب مواد غـــــذايي در كمبود هستند، نشانه هاي معمول برگي ، شبيه به استرس آبي يا كمبود نيتروژن هستند. در ســطح پيشرفته بيماري، علائم بيماري شامل كوتوله شدن ريشه گياه و انشعاب بيش از حد ريشــه هاي جانبي مرده و پوسيده در اطراف ريشه (غده ) اصلي است كه به آن ظاهري ريش دار ميدهد، با آلودگــي هاي بعدي ريشه هاي ذخيره اي گياه اغلب پوسيده ميشوند و در زير سطح خاك بهم فشــرده مي گردند و غده شكل ليوان ( جام شراب ) را به خود ميگيرد و حلقه هاي آوندي نيز ضمن چوبي شدن ظاهــري تيره رنگ (قهوه اي) به خود مي گيرد، در بعضي اوقات رگبرگـــها كمي زرد رنگ شده و حالت ايستاده پيدا مي كنند، حالت بد شكلي در برگها نيز مشاهده شده و منجر به رشد غير عادي بافت طوقه گياه ميشود ، امكان سستي و پژمردگي بدون تغيير رنگ در برگ هاي گياه در مراحل بعدي وجود دارد و در برخي از موارد بندرت علائم زردي رگبرگي مشخص همراه با لكه هاي نكروتيك نيز قابل مشاهده است اين علائم حتي درصورت نادر بودن از مشخصات بارز بيماري هستند.
تشخيص آزمايشگاهي: تشخيص درست بيماري در صورت عدم تشخيص مزرعه اي و مشكوك بودن ، بوسيله تست سرولو ژيك آزمايشگاهي ELISA انجام ميگيرد. اپيدمي بيماري اين ويروس بوسيله قارچ پلي ميكسا بتائه منتقل ميشود ، اين قــارچ در بافت زنده ميزبان قادر به توليد مثل است ، قارچ مذكور خاكـــزي بوده وحـامل ويروس عامل بيماري است از ميزبا نهاي ديگر قارچ مذكـور اعضاي خانواده هاي اسفناجيان و تاج خروس بصورت محدود است و ويروس مذكور از طريق مكانيكي به گونه هاي ميزبان منتقل ميشود . شرايط مطلوب جهت بروز و توسعه بيماري :از شرايط مطلوب بيماري درجه حرارت نسبتاً خاك ( بيش از20 درجه سانتيگراد ) براي مدت طـولاني، رطوبت بالاي خاك حاصل از بارندگيهاي مداوم ، بدي بافت خاك ، آبياري فـشرده ، خاكهاي ضعيف فاقد مواد آلي ، زهكشي ضعيف و بي تفاوت بودن خاك نسبت به خاصيت قليايي ضعيف است. پيشرفت و توسعه اين بيماري بستگي به بيولوژي قــارچ ناقل دارد و در كل شدت بيماري در اثر زيادي آب چه از طريق باران و چه از طريق آبياري باشد بيشتر مي شود.
كنترل بيماري : اسپورهاي استراحتي پلي ميكسا بتائه مي توانند در خاكهاي آلوده براي مدت 10 سال به زندگي ادامه دهند ، بنابراين به محض ورود ويروس به اراضي كشاورزي جلوگيري از آلودگــــــي از طريق روش هاي زراعي يا شيميايي تقريباً غير ممكن است .به هر صورت از اقدامـات اساسي زير جهت كنترل و كاهش بيماري با رعايت اصولي و صحيح مي توان تا حد ريشه كن كردن بيماري و فراتر ازكنترل ، گام برداشت و بهره جست و تا حد امــــــكان مانع از گسترش آلودگي به مزارع سالم گرديد.1- عدم كشت چغندرقند در مناطق آلوده حداقل تا 5 سال(پرهيز از تناوب تكراري)2- استفاده از ارقام مقاوم و متحمل به بيماري مذكور3- عدم انتقال خاك و چغندرهاي آلوده به مزارع سالم4- كشت زود هنگام (خنكي خاك هنوز موجود باشد) تا امكان الگوي كشت5 - مديريت صحيح آبياري اوايل فصل زراعي (شش هفته اول) عدم ماندآبي6- اعمال مديريت صحيح در كود دهي و استرس آبي7- كنترل هرزآب مزارع(جهت جلوگيري از آلودگي مجدد و عدم انتشار اسپورهاي عامل آلودگي به مزارع سالم)8- بهبود زهكشي مزارع با انجام شخم عميق و زير شكني لايه هاي سخت9- جلوگيري از كوبيدگي و فرسايش خاك (كوبيدگي زهكشي را كاهش مي دهدو فرسايش بادي خطر انتشار بيماري را افزايش ميدهد).10- رعايت بهداشت كنترل آلودگي در استفاده از ادوات كشاورزي(ضد عفوني و شتشو با مواد شوينده)11- رعايت قرنطينه بذور وارداتي و رعايت كنترل ايزولاسيون مزارع آلوده12- كنترل جابجايي گله هاي گاو و گوسفنددر بين مزارع آلوده به مزارع سال13- تميز نمودن خاك همراه (لاستيك و ساير قسمتهاي تراكتورو ماشينهاي خاك ورزي و ماشين آلات برداشت)14- استفاده از پوتين و چكمه پلاستيكي در بازديد از مزارع آلوده(ضدعفوني آنها و در صورت شدت آلودگي سوزاندن آنها)15- استفاده از مواد ضدعفوني خاك مثل Telone II . (مقرون به صرفه اقتصادي نيست)16- پرهيز از عمليات زراعي غير ضروري در مزرعه(جهت كاهش پخش و گسترش عامل بيماري)17- استفاده از آب گرم بعلاوه صابون ، تحت فشار جهت پاكسازي و تميز نمودن ادوات كشاورزي و وسايل حمل و نقل کنترل بهتر از مبارزه است استانداردها را رعايت کنيم تا خدای ناکرده..
داروي بيماري ويروسي ريزومانيا چغندرقند در ايران توليد شدآنتي بادي پلي كلونال براي مبارزه با بيماري ويروسي ريزومانياي چغندرقند كه در سالهاي گذشته به كشور وارد مي شد، براي اولين بار در ايران توليد شد.با انجام طرحي با عنوان «بررسي برخي خصوصيات فيزيوشيميايي و بيولوژيكي ويروس زردي نيكروتيك رگبرگ چغندرقند (عامل بيماري ريزومانيا) و تهيه آنتي سرم عليه ويروس مذكور» كه به مدت 4 سال به طور انجاميد اين آنتي بادي ساخته شد در زمينه موارد كاربرد اين آنتي بادي می توان گفت اين آنتي بادي جهت آزمون سرولوژيكي الايزا براي تعيين شدت آلودگي بوته ها به بيماري ريزومانيا، در كارخانجات توليد قند به منظور تشخيص بيماري، در موسسات تحقيقات آفات و بيماريهاي گياهي به منظور تشخيص بوته ها يا والدهاي عاري از ويروس و در نهايت براي به نژادي و انتخاب ارقام مقاوم به كار مي رود. درباره مراحل انجام كار پس از تكثير ويروس در گياه با استفاده از سانتريوفوژ و خالص سازي آن در بخش ويروس شناسي گياهي، ويروس بدست آمده به خرگوش تزريق شد و سپس از خون خرگوش اين آنتي بادي تهيه شد. خريد يك كيت (200 ميكروليتر) از اين آنتي بادي حدود 700 هزار تومان از خارج خريداري مي شد اما با توليد اين آنتي بادي اين مبلغ صرفه جويي خواهد شد. آنتي بادي توليد شده قابل رقابت با نوع خارجي آن بوده و داراي كيفيت خوبي است
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]