نگاهت میکنم که رو به رویم نشسته ای
بی هیچ دغدغه ای ناخن هایت را سوهان میزنی
گوشیت پشت هم زنگ می خورد
سرم را به دیوار تکیه میدهم
پک هایم به سیگار عمیق تر میشود
و تو همچنان در حال سوهان زدنی
امان از خیانت .....
Printable View
نگاهت میکنم که رو به رویم نشسته ای
بی هیچ دغدغه ای ناخن هایت را سوهان میزنی
گوشیت پشت هم زنگ می خورد
سرم را به دیوار تکیه میدهم
پک هایم به سیگار عمیق تر میشود
و تو همچنان در حال سوهان زدنی
امان از خیانت .....
قطره قطره پیکم را پر میکنم ...
نگاهی به پیک می اندازم و لحظه ای تامل می کنم
چه فرقی می کند باشد یا نباشی
همه را تا انتها مینوشم
دوباره نگاهش میکنم
به سلامتی هرکی که به عهدش وفادار ماند ، پیک را میشکنم....
سلام ، خوش اومدی ، هر چند خیلی دیر شده
فقط قبل از وداع همیشگی بیا اینجا مقابلم بنشین
میخواهم یک دقیقه سکوت کنیم
به احترام تمام لحظه هایی که در انتظار پاسخ تو مردند....
این نوشته با اس ام اس به دستم رسید از یه ناشناس
با روحیات من خیلی جوره
حیفم اومد نذارمش
شاید بتوانی
شاید بتوانی من رو پاک کنی
از ذهنت و خیالت و از صفحه روزگارت
از برگ برگ دفتر خاطراتت
از هرچی که میشه فکرش رو کرد
که بتوان از بین برد نابود منهدم کرد
ولی نازنینم
مرا چگونه می توانی پاک کنی
از جای جای بدنت
بدنی که سرتاسرش را مثل مورچه
سالها در نوردیدم
چگونه ؟ ........
میگن مرد و قولش
تا آخر پای دستی که بهت دادم هستم
حتی اگر
تو هم نباشی
از دنده چپ بلند شده بودم انگار
ترس و دلهره
تمام وجودم رو به زانو در آورده بود
این نگرانی بی خود
این چشم مضطرب
قدم زنان خودم را به پارک رساندم
صدای گنجشکان زیباست
روی نیمکتی دور دست
دو نفر پشت به من سر روی شانه هم
چه لباس آشنایی
دستم می لرزد و شماره میگیرد
صدایی با ترس جواب میدهد
( سر کلاس هستم )
گوشی و رابطه هر دو قطع میشود......
بچه که بودیم
میشد با هرکسی که دوستش داری همبازی شد
کاش کودکی را پایانی نبود...
سوفیا طاقت دیدن اشکهای جیمی را نداشت ، به چشمان جیمی زل زد و اشکهای چکیده روی صورتش را با نوک انگشتانش کنار زد و در حالی که از زور گریه بریده بریده حرف می زد به جیمی گفت
( جیمی ... دیدن اشکهایت برایم از جدایی سخت تر است ، برو ، برو جیمی ، بیا این هم ساک لباسهایت ، فقط خواهش میکنم ، التماست میکنم جیمی ، قدمهایت را آرام بردار تا رفتنت را به درازا بکشاند ، بگذار بلکه برای آخرین بار چشمانم از دیدنت سیر شوند ...)
جیمی سوفیا را بوسید و سپس کلاه خودش را بر سرش گذاشت ، سرش را پایین انداخت با قدمهایی آهسته گامهایش را به سوی رفتن کج کرد ، هنوز از سوفیا فاصله نگرفته بود که صدای گریه سوفی رو پشت سرش شنید ، چند لحظه ایستاد و تامل کرد ، دو دل بود که به سمت سوفیا برگردد یا نه ، دستش را مشت کرد و دوباره قدمهایش را از سر گرفت ، جیمی برنگشت تا سوفی رو حتی نگاه کند ، سوفیا هم که دید اشکهایش برای جیمی اهمیتی ندارد گریه اش بیشتر شد ، جیمی برنگشت تا سوفیا رو ببیند چون که چهره اش خیس از اشک بود و نمی خواست سوفیا چشمان گریان او را ببیند ، آنقدر از سوفیا فاصله گرفت که در کشاکش سیاهی غروب سوفیا نتواند چشمان پر اشکش رو ببیند ، سپس با آستین لباسش اشکهایش را پاک کرد و سرش را به سمت سوفی چرخاند تا برای آخرین بار رویای زندگی خود را ببیند ، سوفیا با دیدن جیمی گریه اش تمامی نداشت ، جیمی اگر سوفیا رو دوست داشت باید تمومش می کرد هر چه بیشتر طول می کشید سوفیا خودش را از بین می برد ، با اشکهایی از گونه سرازیر دستش را تا نزدیک کلاهش بالا آورد و به سوفیا سلام نظامی داد و سپس پوتینهایش را به سمت راه بی برگشت چرخاند و در سیاهی شب غرق شد .
قسمت حذف شده از رمان
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?t=348211
دوباره تو آتیش هوس کی سوختی
دوباره چشمهات رو به کی زل زدی دوختی
یک موی باریکه فقط بین عشق و هوس
داری دست و پا میزنی تو لجن هوس
خیلی وقته عشقت رو کردی کنج قفس
می ترسم یه روز به خودت بیای که دیر بشه
دلم از تو و اسمت دیگه سیر بشه
آره عزیزم
داری دست و پا میزنی تو لجن هوس
بین من و تو قولی بود که شکست
بین من و دنیا عهدی بود که گسست
از این تابوت خسته استخوانی بر جاست
که آن هم بعد از تو به خاطره پیوست