در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز
گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیش خوشآویز نه در عمر دراز
ک
Printable View
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز
گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیش خوشآویز نه در عمر دراز
ک
ليك بگريزيد از سرد خزان
کان کند کاوکآرد با باغ و رزان
ژ
ژرفـای نگـاهـت، بی نیـازی از هر واژه ای برای توصـیف است
ذ
ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج به غیر خود ،مگردان ما را
بعدی با خ
==============
پ.ن :تاپیک جالبی نیست...همون مشاعره سنتی بود دیگه...
مرا چشم انتظار مگذار
شبی دیگر بی تو اینجا باشم دیوانه خواهم شد
دیگری نیست
هیچ کس دیگری نیست
هیچ عشق دیگری نمی تواند جای تو را بگیرد
ص
صد پدر صد مادر اندر حلم ما
هر نفس زايد در افتد در فنا
ژ
خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم
خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم
خدایا خاطرات سرکش یک عمر شیدایی
گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم
خیال رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد
خدایا این شب آویزان چه می خواهند از جانم
همه واسه یک شعره همه با خ شروع میشه
س
ساعتى تاخير کرد اندر شدن
بعد از آن شد پيش شير پنجه زن
ژ:31:
ژاله بر گل فتاده چون عرقی
که به رحسار یار من باشد
جنقل قول:
من نمیدونم دوستان احساس زرنگی میکنن همه ژ میزنن ؟
جانا بیار باده که ایام میرود
تلخی غم به لذت آن جام میرود
ز