خودکشی (2)
انسان رفتارهای زیادی بروز میده که فکر میکنه دلیلشون رو میدونه، اما وقتی این اعمال عمیق بررسی میشن معلوم میشه که دلیلشون چیز دیگری بوده، ... در این مورد نظریات فروید جالبن، از نظر فروید دلیل غالب رفتار انسان میل جنسی هست، حتی رفتارهایی که خود فرد در اونها آگاهانه هیچ میل جنسی رو احساس نمیکنه... در بعضی مکاتب اخلاقی دلیل تمام رفتارهای انسان کسب سود و دفع ضرر هست، حتی رفتارهایی که در اونها فرد آگاهانه انتظار هیچ سودی رو نداره، مثه رفتارهای ایثارگرایانه ...
اینکه ایا دلیل رفتار انسان واقعا اینها هستن یا نه اینجا اهمیتی نداره، اونچه اهمیت داره اینه که شکی نیست در اینکه انسان گاه رفتارهای بروز میده که برخلاف تصورش دلیل واقعیشون رو نمیدونه، شاید این نوعی مکانیزم دفاعی باشه که در مواقع خاص بکار می افته و فرد رو فریب میده تا هرطور شده به هدفی که داره برسه ...
در مورد خودکشی هم شاید چنین چیزی صدق کنه، یعنی فرد ظاهرا هدفش نابودی مطلق خودش هست، اما دلیل اصلی چیز دیگری باشه، راحت شدن از این زندگی، فرار از خود، خالی شدن از این زندگی و شروع زندگی دوباره بدون اون چیزهایی که باعث شدن فرد به اینجا برسه و ...
در داستان زنده به گور، هدایت به بهترین شکل حالات روحی یه بیمار روانی بشدت افسره و بدبین که قصد خودکشی داره رو به تصویر کشیده، در قسمتی از داستان هدایت چیزی می نویسه که جای تامل داره:
چرا شخصیت داستان (احتمالا خود هدایت) براش مهمه بعد از مرگ در موردش چه فکری میکنن؟ چرا میخواد وقتی جسدش رو روی تخت می بینن لباسش شیک باشه و بوی خوش بده؟ آیا کسی که در اعماق وجودش ایمان داره که بعد از مرگ نیست و نابود خواهد شد و دیگه هیچ درکی نخواهد داشت چنین نگرانی داره؟ از این نگرانی نمیشه نتیجه گرفت که شخصیت داستان ناخودآگاه اعتقاد داره که بعد از مرگ هم هست، می بینه، می شنوه، درک میکنه و ...؟