استاد شجریان : با غزل زندگي کرده ام
استاد شجریان : با غزل زندگي کرده ام
» نوشتن مقدمه براي گفتگو با هنرمند نام آوري چون شجريان سهل و ممتنع است. واژه استاد هم براي او به کار نمي برم به همان دليلي که او در مراسم بزرگداشت جليل شهناز و در حضورش گفت که واژه استاد را آنقدر بي جا و بي مورد به کار برده اند که براي شهناز اين لقب کم است. شجريان خواننده و هنرمندي است که شايد وجوه هنري او در اين بعد (آواز) بارزتر و نمايان تر شده باشد وگرنه صاحبدلي اهل ذوق که خوشنويسي ، عکاسي ، ورزش و... از ديگر دلمشغولي هاي او و گذشته از آن از ديگر هنرهاي اوست.
خوانندگي هم مي توانست در کنار ديگر هنرهايش مطرح شود، اما اينک او به عنوان يکي از خوانندگان صاحب سبک تاريخ موسيقي ايران به شمار مي رود. دل نگراني هاي شجريان براي موسيقي و کمرنگ شدن آواز در آثار امروزي در قالبهاي مختلف کنسرت ، آلبوم و حتي تدريس موجب شد تا کمر همت ببندد و کارگاه هاي آواز را دو مرتبه فعال کند. صحبت و مطلب درباره اين کارگاه ها زياد گفته و نوشته شده است ، اما به قول او نتايج اين کارگاه ها را بايد در سالهاي آينده و شايد در نسلهاي بعد جستجو کرد. به هر حال در زمان برگزاري يکي از اين کارگاه ها مجالي پيش آمد تا با محمدرضا شجريان گفتگويي انجام دهيم. در اينجا لازم مي دانم از همراهي جناب حميدرضا نوربخش (خواننده و مديرعامل خانه موسيقي) که در انجام اين مصاحبه مساعدت کردند، سپاسگزاري کنم.
جناب استاد، در حال حاضر شرايط موسيقي کشور را چگونه مي بينيد؟ منظور از اين شرايط وضعيت کلي براي آموزش ، اجرا و ديگر موارد مربوط به جريان موسيقي است.
محيط مناسبي براي رشد نيست. همين علاقه مندان و فعالاني هم که وجود دارند و تلاش و تکاپوي آنها با همه مسائل و مشکلاتي که هست جاي شکرگزاري دارد. با وجود برخي خانواده هاي مخالف موسيقي ، تامين نبودن منابع مالي جوانان مشتاق ، گرفتاري هاي مختلف و... حضور و فعاليت هنرمندان و هنرجويان را بايد پاس داشت.
براي اعتلاي موسيقي و نماياندن راه درست و راهنمايي مشتاقان و علاقه مندان به موسيقي چه توصيه هايي مي توان داشت؟
ما نمي توانيم به مردم نصيحت بکنيم. هر که راهي را انتخاب کرده و طي مي کند. يکي موسيقي کلاسيک دوست دارد و به آن مي پردازد، يکي به موسيقي پاپ علاقه دارد و... به هر صورت مردم خودشان راهشان را بلدند. آنها مي دانند که بايد به دنبال معلم خوب باشند، دنبال محيط مناسب مي گردند و... اما ايجاد محيط مناسب و شرايط مطلوب بسيار مهم است چرا که اين شرايط به آنها کمک مي کند تا راهشان را بخوبي و با سهولت بيشتر طي کنند و ايجاد اين شرايط هم از وظايف دولت است. اين دولت است که مي تواند در رشد يک پديده فرهنگي هنري دخيل باشد و اوست که بايد موقعيت مطلوب را فراهم کند تا استعدادها رشد کنند و هنر شکوفا شود و آن وقت سودش عايد همه و از جمله خود دولت هم مي شود و مردم هم کاملا متوجه مي شوند که در اين زمينه دولت کار کرده و کار مي کند و اگر هم نشود باز مي فهمند که مثلا دولت دارد چوب لاي چرخ مي گذارد... در هر حال اين دست دولت است. از سوي ديگر دولت هم ممکن است بگويد در اين شرايط و موقعيتي که هزاران مشکل داخلي و خارجي وجود دارد اولويتي براي اين کار نمي بيند!
دانشکده موسيقي و فعاليت هاي علمي در سطح دانشگاه که مستقيما زير نظر دولت و وزارت علوم اداره مي شود از مجموعه فعاليت هايي است که دولت براي ايجاد شرايط مطلوب براي موسيقي انجام مي دهد.
از دانشگاه که موزيسين بيرون نمي آيد. در آنجا فقط يک مقدار تئوري و فرمول موسيقي و همچنين تاريخچه موسيقي را از بر مي کنند و غالبا به عنوان تعدادي تئوريسين موسيقي فارغ التحصيل مي شوند. محال است فارغ التحصيل موسيقي خوب به مفهومي که مدنظر ما است بيرون بيايد؛ چرا؟ چون تعداد معلم و استاد خوب (به لحاظ کمي و کيفي) ندارند. چون حقوق خوب نمي توانند به اساتيد بدهند و... و اين ضعف دولت است. در هنرستان ها هم همين طور بوده و هست. آنجا هم معلم خوب نداشت من نگذاشتم «همايون» در هنرستان ادامه تحصيل بدهد. براي اين که معلم نداشت هر روز مي آمد و مي گفت ما امروز معلم نداشتيم و من گفتم جايي که وقتت تلف مي شود به چه درد مي خورد؟ و نگذاشتم ادامه دهد. در آنجا هم نمي توانستند به معلم خوب حقوق مکفي بدهند. حق التدريس معلمان هنرستان و دستمزد آنها آنقدر ناچيز و کم بود که نقل آن خجالت آور است و نتيجه هم معلوم بود که چه مي شود.
آيا در خارج از کشور هم نمي توان انتظار داشت که از مراکز آموزش موسيقي ، هنرمند و موسيقيدان فارغ التحصيل شود؟
خير؛ در آنجا کاملا برعکس است. در آنجا همه هنرمندان و موزيسين ها از کنسرواتوارها بيرون مي آيند. براي اين که آنجا شرايط و محيط براي تعليم و تعلم موسيقي مناسب است و براي اين که در دانشگاه ها و کنسرواتوارها هم تمامي امکانات و تجهيزات و استادان و... مهيا است حتي در سالنهايي که ما کنسرت مي دهيم دهها سالن تمرين وجود دارد چه رسد به محيطهاي آموزشي و علمي که اين گونه مسائل بهتر ديده شده است.
شما خودتان مراحل آموزشي و تکامل را در زمان پيش از انقلاب طي کرديد. آيا در آن زمان شرايط براي رشد و فعاليت موسيقي مناسب بود؟
نه در آن زمان هم شرايط مناسبي نبود. اما به نامطلوبي الان هم نبود. ما هنوز که هنوز است پس از چند دهه دانشگاه و يا دانشکده اي با امکانات ويژه «موسيقي» نداريم به طوري که فارغ التحصيلان آن به موسيقي به عنوان يک هنر عملي تسلط کامل داشته باشند.
موسيقي فقط تئوري نيست. موسيقي کار تجربي و عملي است. يک موسيقيدان و موزيسين در رشته هاي مربوطه اش بايد خوب «رهبري» ارکستر بکند، خوب «آهنگسازي» بکند ، خوب «ساز» بزند (نوازنده) و خوب «آواز» بخواند و...
اما در دانشگاه هاي ما هنوز چنين اتفاقاتي نمي افتد. براي اين که محيط، محيط هنري نيست براي اين که اتاق تمرين ندارند، به مطالب و محتواي آموزش توجه نمي شود و... که به آنها اشاره کردم.
اختصاصا در مورد خواننده ها چطور؟ آنها چه مشکلاتي دارند؟
در مورد خوانندگان هم اين مسائل و مشکلات هست. اينجا اگر خوانندگان بخواهند تمرين کنند بايد به کوه بروند! مشکلات خانمها هم که مضاعف است. ما مي خواهيم از درختي که به آن آب و خاک مناسب نمي دهيم ميوه بچينيم ، خب نمي شود و در اين شرايط از درخت همسايه که يکي ديگر آب داده سوء استفاده مي شود و ميوه هاي آن را مي برند. اثر و نواري که ديگران با زحمت و خون دل تهيه کرده اند به راحتي مورد بهره برداري ديگران قرار مي گيرد.
درباره کارگاه هاي آواز صحبت کنيد. انگيزه تان از برگزاري اين کارگاه ها چه بود؟ با توجه به اين که برنامه هاي آموزش آواز توسط معلمان مختلف آواز وجود داشته و دارد.
تنها آموزش در «آواز» کافي نيست بلکه «پرورش» هم مهم است و پرورش هم مربي و معلم خاص مي خواهد تا بتواند با هنرجو سينه به سينه کار کند و لغزش ها و اشتباهات را بگويد در حالي که ما در اين زمينه ها بسيار کمبود داريم. همان طور که مي دانيد چند سال پيش هم 3 برنامه آموزش آواز (کارگاه) در تالار وحدت و خانه هنرمندان برگزار کردم. اين کارگاه ها هم در ادامه همان برنامه هاست و دليل آن هم اين بود که من احساس کردم در کار آموزش و پرورش آواز دچار کمبود هستيم. من دراين کارگاه ها مي کوشم درباره نکات کليدي و مهم در آواز صحبت کنم چرا که اغلب هنرجويان به اين نکات توجه کافي ندارند. ضمن اين که در اين کارگاه ها به دنبال استعداد و صداي خوب هستم. وقتي شما به يک جوان بااستعداد يک کليد بدهيد او مي تواند 10 تا در را باز کند.
اين کارگاه ها تاکنون بيش از 6 جلسه برگزار شده است و گويا دو سه جلسه ديگر هم ادامه خواهد داشت. شما تا چه زماني خودتان را درگير اين کارگاه ها خواهيد کرد؟ آيا تا سالهاي آينده ادامه دارد؟
نه. شما اگر به يک جوان مستعد و پيگير دو کلمه بگوييد مي رود به دنبال يادگيري و اصلاح اشتباهش. اين اصلاح ممکن است دو سه سال طول بکشد. بايد بگويم که تاثيرات اين کارگاه ها به اين زودي نمايان نمي شود؛ شايد 8 سال ، شايد 10 سال ديگر جواب دهد و در اين شرايط من احساس کردم بايد حرکتي کرد چرا که «آواز» دارد خاموش مي شود. حيف است. همه دنبال خواندن تصنيف هستند حتي عده اي دنبال موسيقي هاي التقاطي (ميکس) و ادغام موسيقي هاي جاز و سنتي و کلاسيک رفته اند که البته اين گونه کارها و آثار تاريخ مصرف دارد و زمان محدودي مي تواند مطرح باشد. اينها تحت تاثير ارتباطات و تکنولوژي امروزي که همه را به نوعي به هم نزديک کرده است به وجود آمده و يکي از نمودهاي آن در هنر هم همين نوع موسيقي هاي التقاطي است که مثل يک «تب» مي ماند و زودگذر است اما آنچه ماندگار است آنهايي است که پايه و اساس دارند مثل «زبان» که پايه و اساس و پيشينه دارد. ما بايد به دنبال اصالت ها باشيم و آنها را حفظ کنيم. اگر آواز ما از بين برود، «غزل» ما فراموش مي شود. غزل حافظ، سعدي و مولانا با تصنيف ارزش خودش را پيدا نمي کند. ما بسيار ديده ايم که بعضي ها با ساخت تصنيف شعر را خراب و بي معني و بي محتوا کرده اند و اگر شاعر مي دانست و مي توانست قطعا عصباني مي شد و اعتراض مي کرد که آقا شما به چه حقي شعر مرا خراب کرده ايد؟!
فقط «آواز» آن هم آوازي اصولي و درست است که مي تواند حق شعر را ادا کند. خواننده اي که شعر را بشناسد، موسيقي کلام را بداند و آواز را به صورت اصولي فرا گرفته باشد مي تواند شعر را با آواز زنده کند و هنگامي که شعري به صورت آواز اجرا مي شود، مي شود آن را در هر مکان و زماني شنيد و با آن ارتباط برقرار کرد، غزل ما مرهون موسيقي آوازي است. آواز بايد غزلمان را حفظ کند. براي اين که ما خيلي حرفها در غزل داريم و اين آواز است که آن را نگه مي دارد و نه تصنيف.
سالهاست که صحبت از انتشار رديف هاي آوازي شما هست. آيا چنين رديف هايي را براي انتشار در دست اقدام داريد؟
من قبلا تمامي رديف هاي آوازي را خوانده ام ، فقط اسمهايش را نگفته ام.
تکنيک هاي صداسازي چطور؟
بله ؛ تکنيک هاي صداسازي را مي خواهم که ثبت و ضبط کنم. به صورت نوار ارائه دهم. البته آنها نوشتني و عملي است اما مهمتر از اينها کلاس درس است. هر کدام از هنرجوياني که مي خوانند اشکالي دارند. من ابتدا بايد اشکالات آواز را به آنها بگويم. قصد دارم تجربيات خودم را به صورت کلاسه شده و مرتب در قالب يک متد آموزش آواز تهيه کنم و براي انتقال به نسل بعد ارائه دهم تا از بين نرود.
ويژگي يک معلم آواز که بتواند شاگردان خوبي را تربيت کند چيست؟
يک معلم آواز حتما بايد خواننده اي قابل و صاحب شيوه و تکنيک باشد، حتما داراي صدا و تحرير بوده ، خارج نخواند و فراتر از رديف ، خلاقيت داشته باشد. در کل ويژگي هاي يک معلم آواز بسيار زياد است ، ولي اين نکته را هم لازم مي دانم اشاره کنم که براي تربيت يک هنرمند آوازخوان ، وجود و حضور يک معلم و استاد آواز بسيار ضروري است اما 10 درصد تاثير دارد 90 درصد به خود هنرجو بستگي دارد.
از برنامه هاي اجرايي تان در سال جديد بفرماييد.
امسال يک سري کنسرت هايي را در تهران و چند شهر بزرگ برگزار خواهيم کرد. همچنين در ارديبهشت و در 2 مرحله در چند کشور اروپايي کنسرت خواهيم داشت.
حمیدرضا عاطفی
نگاهی به بداهه نوازی های لطفی
آغاز سخن سخت است چرا که وقتی بر روی کاغذ می نویسیم «هنر بداهه نوازی» یا حتی این عبارت را از کسی می شنویم در دریای خیال غرق می شویم. عجب عبارت شگفت انگیزی است و بحق که این همه حیرت بیخود نیست. بداهه سراسر شگفتی و شور و احساس است به خصوص اگر بداهه در تجرید موسیقی باشد.
موسیقی ایرانی تا به حال در این مملکت بیشترین لطف از بداهه های خود را نصیب ما کرده است و گاه گاه شور استادان موسیقی چنان ما را با خود برده اند که بداهه های آنان را چون سمفونی هایی که ساعت ها وقت صرف تنظیمشان می شود شنیده ایم و بعضاً فراموش کرده ایم که بداهه اند، ولی به راستی چه حسی است این احساس منحصر به فرد سفر با بداهه نوازی که هر بار ما را به سویی می برد؟
مقدمه گفتم از آنجا که سخن پیرامون هنرنمایی بداهه ای است که از چند روز دیگر از سوی محمدرضا لطفی اجرا می شود. شاید تا به حال بارها از خود سوال کرده ایم که کدام یک از کارهایی که عاشقانه دوستشان داریم بداهه اند؟
به نظرم خیلی از آنها بداهه اند. مگر می شود موسیقی را مثل فرمول سرهم بندی کرد (گرچه مردن هایی، امسال جان کیج، بازی ها با آن درآورده اند آنقدر که از خود خالی اش کرده اند) مگر می شود چیزی زد و ساخت که از عمق وجود بیاید و تا عمق وجود برود و نوعی بداهه ننامیمش؟ چیست این ارتباط عجیب ذهن و زبان (موسیقی) که در لحظه می آید و در لحظه نواخته می شود و چیست این تسلط حیرت انگیز نوازندگی و این شفافیت درون و بیرون.
گفته اند (البته نه چندان دقیق) که تاریخ بداهه نوازی در ایران به «علی اکبرخان فراهانی» می رسد. و از آن زمان و پس از ورود ویولن و پیانو به ایران بوده که بداهه در میان ما شکل گرفته است. تاریخش آنقدرها مهم نیست (حداقل برای الان ما و چند شب آینده مان). بداهه (improvise) از واژه لاتین improvisus به معنای پیش بینی ناپذیر گرفته شده است و چه هیجانی بیشتر از آنکه هر لحظه در انتظار شنیدن چیزی باشی که نمی دانی چیست، هر چند بدانی که در کدام دستگاه و کدام گوشه است.
در مقام قیاس، بداهه نوازی را می توان با گفت و گو در برابر خواندن از روی متن نوشته شده مقایسه کرد. بداهه کار کردن دایره گسترده ای از هنرها، از تئاتر تا رقص و موسیقی و فیلم و تلویزیون و نمایش های تک نفره را دربر می گیرد. و آن هنگام که خوب اجرا شده است اولین نتیجه آن احساس رضایت بینندگان و شنوندگان آن بوده است.
بداهه نوازی در اغلب سبک ها و شاخه های موسیقی مشاهده می شود، ولی بیشتر در خصوص بداهه نوازی های ملودیک موسیقی جز بود که این اصطلاح قوت معنایی یافت.
در سبک های موسیقی شرقی، موسیقی های ایرانی و هندی و در سبک های غربی، جز، بلوز و بلوگرس از عمده ترین زمینه هایی بودند که بداهه نوازی به اوج شکوفایی خود در آنها رسیده است. اگر به موسیقی کلاسیک غربی نگاه کنیم تعداد بسیاری کمی از موزیسین ها را پیدا می کنیم که قطعه بداهه مشهوری همچون رسیتال پیانو «فرانتس لیست» یا کارهای قدیمی تری که از موتسارت و بتهوون به جا مانده است داشته باشند.
البته هر چه به سمت قرن بیستم نزدیک می شویم و خصوصاً با پیدایش موسیقی جز کارهای بسیار موفقی در این زمینه مشاهده می کنیم. در این خصوص می توان به «کیث جرت» اشاره کرد که بحق یکی از موفق ترین موزیسین ها در امر بداهه نوازی بود. او با برگزاری کنسرت های بداهه نوازی فراوان بسیاری از مردم دنیا را شیفته خود کرده بود.
البته امروزه بسیاری در خصوص موسیقی جز که معتقد بودند در ابتدا جنبشی راستین و انسانی بود، به مخالفت برخاسته اند چرا که معتقدند که صرفاً تبدیل به فرم و محتوایی کلیشه ای شده است و دیگر آن چیزی نیست که از عمق وجود هنرمند بیرون بیاید؛ بلکه تبدیل به قانون هایی (احتمالاً زیبایی شناسانه) شده و کلیت همگی آنها با هم مشابه است.
بداهه نوازی وجهی بسیار مهم در موسیقی است. بداهه نوازان غالباً با درک زبان یکی دو سبک از موسیقی مثلاً بلوز، جز یا راک خلاقیت و اصالت لحظه را چاشنی کار خود کرده و به بیان های تازه تری می رسند. در موسیقی ایرانی نیز به همین ترتیب با احاطه به ردیف، سازهای موسیقی و تکنیک های موجود در آن به یک بیان مستقل و خلق در لحظه می رسند.
بداهه نوازی همچنین می تواند به صورت تکنوازی یا همراه جمعی دیگر از سازها نواخته شود. محسن نفر نوازنده تار و سه تار، در خصوص بداهه نوازی می گوید؛ «قبل از هر چیز باید به املای کلمه بداهه توجه کرد، چرا که ارتباط مستقیم بین زبان و تفکر دارد و امری اثبات شده است. زمانی که بداهه با «ح» نوشته شده به معنای نوعی ماهی، آشکار، فراخ، وسیع و شکفتن است. اما زمانی که کلمه بداهه با واژه «ه» نوشته می شود به معنای ناآگاه آمدن، بدون آمادگی قبلی وارد شدن، حاضرجوابی و بی اندیشه سخن گفتن است.
بنابراین املای این کلمه با واژه «ه» صحیح است، چرا که ما در بداهه با فضایی روبه رو هستیم که بدون اینکه نتی را دیده باشیم باید در لحظه نت را بسازیم و اجرا کنیم. در این زمینه باید از قوه خلاقیت بهره برد...» به اعتقاد داریوش طلایی نیز، «تکیه اصلی بداهه نوازی بردانسته ها و توانمندی های نوازنده استوار است.
ضمن آنکه بداهه نوازی زمانی اتفاق می افتد که تکنوازی یا تک خوانی مطرح باشد و حتی اگر چند موسیقیدان نیز بداهه نوازی کنند، یک نوازنده نقش اصلی را برعهده دارد. بداهه نوازی از آنجا که خلق آهنگ در لحظه است لذا نمی تواند از پیش تعیین شده باشد و در واقع بداهه نوازی با حسابگری جور درنمی آید. اما چگونه امر بداهه اتفاق می افتد و اساساً چرا این حالت همیشگی نیست و تنها گاهی برای نوازنده یا خواننده پیش می آید؟
طلایی در این خصوص می گوید؛ «یکی از مهم ترین مراحل بداهه این است که نوازنده خود را در حالت الهام قرار دهد و قرار گرفتن در این حالت البته بسیار مشکل است که تنها در صورت تمرین، تمرکز و ریاضت به وجود می آید. ضمن اینکه تجربه زندگی نیز در این میان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.»
امروزه نادرترین چیز در موسیقی ایران اجرای کنسرت های تکنوازی و بداهه نوازی است. کنسرتی که نوازنده تک و تنها بیاید، بر روی سن بنشیند و با ساز خود با مردم سخن بگوید. سازهامان کم حرف شده اند و خجالتی. یکی در پس دیگری می آید و صدای زیر یکی را صدای بم دیگری پوشش می دهد و تا آنجا می رود که ناگاه بالغ بر ۲۰ ساز در کنار هم نشسته اند و واقعاً چیزی نمی نوازند که باید و صدایی نمی شنویم که باید.
در این بین فردی پیدا می شود که می آید و دو ساعت تک و تنها می نشیند و ساز می زند آن همه بداهه، و ترس آن ندارد که صدای سازش کسی را آزرده کند یا تکنوازی وی موجب کسالت طرفدارانش شود، که طرفداران او اصلاً برای همین آمده اند.
آمده اند که هنرمندشان دست آنها را گرفته و با خود ببرد. مردم با حضور در کنسرت اختیار خود را به هنرمند داده و سوال هم نمی کنند که کجا و چگونه، هدف فقط رفتن است. سیر در دنیای بیکران موسیقی و احساس است.
سیر در دنیایی که هنرمند برایمان در لحظه خلق می کند و چه زیبا خواهد بود لحظه هایی را که هنرمندی برایمان خلق می کند، که می شناسیمش و سال هاست که با نوای زیبای ساز او و همنشینی با آثار لطیف منبعث از خوش قریحگی و خلاقیتش همراه بوده ایم. در آخر آنکه، بر جسارت بی مانند او (ببینید که چند کنسرت بداهه تا به حال اجرا کرده است) درود فرستاده و مشتاقانه در انتظار هنرنمایی او خواهیم نشست.
کامران معتمدی
روزنامه شرق
بهار كمانچه با «بهاری» بود1
نگاه شخصیت های موسیقی ایران به استاد كمانچه ایران علی اصغر بهاری
این را دیگر همه می دانیم كه استاد علی اصغر بهاری حلقه اتصالی است میان كمانچه نوازان عهد قاجار و نسل امروز. او نوع نگاه مردم به كمانچه را آنگونه كه خود متعهدانه به این ساز می نگریست، تغییر داد. پیرنیاكان درباره استاد بهاری می گوید: او یكی از باتقواترین استادان موسیقی ماست. متن زیر بخش هایی از سخنان استادانی است كه در روز بزرگداشت وی ایراد كرده اند.
● پیرنیاكان و استاد بهاری
یك روز به اتفاق حسین علیزاده و مجید درخشانی برای دیدن استاد شهنازی به منزلش در آبسرد دماوند رفتیم. وقتی رسیدیم ایشان گفتند از آقای بهاری خبری دارید، گفتیم نه. گفت خوب است به اتفاق به منزلش برویم. استاد شهنازی نشانی را بلد بودند و پیش افتادند. وقتی در زدیم جوانی در را باز كرد. استاد شهنازی به او گفت به آقای بهاری بگویید فلانی آمده است. چند دقیقه پس از رفتن آن جوان، دیدیم كه استاد بهاری نفس زنان خود را به دم در رساند و استاد شهنازی را در آغوش گرفت. او جوری به استقبال آمد كه گویی یك مقام بلند پایه مملكتی در منزلش را زده بود. وقتی در اتاق دور هم نشستیم، آقای علیزاده به استاد بهاری گفتند می خواهم مصاحبه ای بكنم و بعد صحبت ها شروع شد. ایشان در لابه لای حرف هایشان گفتند: من از آقای شهنازی خیلی استفاده كردم و در واقع شاگرد ایشان بودم. استاد شهنازی تعارف كردند و گفتند: نه آقا، ما با هم همكار بودیم. اما استاد بهاری گفت: نه آقای شهنازی بگذار این جوان ها بدانند كه من یك دوره ردیف را پیش شما كار كردم.
● علی اكبر شكارچی: بهاری خونگرم و بی ادعا بود
«علی اكبر شكارچی» چهره نام آشنای كمانچه نوازی معاصر معتقد است «تجلیل از بهاری، تجلیل از موسیقی ایران است و امروز كه این برنامه به یادبود استاد برگزار می شود، نشانه قدرشناسی ملت ایران است». شكارچی همچنین یادی از كمانچه نوازان فقید چند سال اخیر همچون كامران داروغه و محمد طغانیان (نوازنده محلی) كرد و سپس در سیری گذرا بر زندگی استاد بهاری، ادامه داد: «بهاری، استادی مهربان بود كه موسیقی را از دایی ها و از پدربزرگش آموخت. بهاری همه شاگردان خود را بسیار دوست می داشت و هرگز نمی شد كه از زبان او برتری كسی را با فرد دیگری شنید».
شكارچی، استاد بهاری را تنها حلقه اتصال نسل كمانچه نوازان عهد قاجار با نسل امروز عنوان كرد و افزود: «رشد و پیشرفت كمانچه نوازی نسل بعد از دهه ۵۰ متأثر از سه شیوه نوازندگی است؛ اول نوازندگی محلی كه در اقصی نقاط ایران با گویش ها و لحن های مختلف جریان دارد، دوم نوازندگی با لحن آذری كه هابیل علی اف نماینده شاخص آن هستند و سوم نوازندگی دستگاهی كه استاد بهاری به عنوان تنها منبع زنده در عصر حاضر آن را نمایندگی كردند و اینك به همت استاد بهاری است كه در حوزه موسیقی شهری، نوازندگان شاخصی این ساز را زنده نگه داشته اند».
● كیهان كلهر: استاد بهاری موجب شد من از صدای كمانچه خوشم بیاید
«وقتی پنج ساله بودم استاد را در تلویزیون در حال نواختن كمانچه می دیدم، اما هرگز فرصت نشد تا از او درس بگیرم ولی باید بگویم كه او موجب شد من از صدای كمانچه خوشم بیاید. نسل ما در هر حال مدیون این مرد بزرگ است، چه آنها كه شاگردش بودند و چه آنها كه مانند من چنین توفیقی را پیدا نكردند».
● بهاری از زبان خودش:
«سال ۱۲۸۴ شمسی در تهران به دنیا آمدم. پدرم نایب محمدتقی خان كه صاحب مختصر ملك و زمینی در شمیران بود تربیت مرا تا سن ۱۳ سالگی برعهده داشت. زمانه و ایام، اما با پدرم سرسازگاری نشان نداد و به یكباره مالباخته و ورشكسته گردید. مادرم گوهر خانم فرزند میرزاعلی خان، نوازنده چیره دست كمانچه ناگزیر همراه خانواده به خانه پدری پناه برد.
از این زمان به بعد زیرسایه پرهنر پدربزرگم با عالم موسیقی انس و الفت گرفتم. آنجا بود كه برای نخستین بار مونس صدای گوش و دلنواز كمانچه میرزاعلی خان شدم. نه فقط او كه صدای ساز دایی بزرگم رضاخان كه ماهرانه كمانچه می نواخت و نیز نواختن ماهرانه به وسیله دایی دیگرم اكبرخان، مرا با این ساز رابطه و عشقی جانانه بخشید. خدا بیامرزد مادرم را وقتی به شور و عشق من نسبت به موسیقی مخصوصاً كمانچه آشنا شد، از پدربزرگم میرزاعلی خان خواست به من كمانچه نوازی را تعلیم دهد. او مدت دوسال با حوصله و صبر تمام زیر و بم های ساز كمانچه را به من آموخت تا آن كه سرانجام ادامه تعلیم مرا به دایی ها سپرد. مدت چهارسال نیز در خدمت دایی ها به تكمیل معلومات و تمرین ساز كمانچه پرداختم.
در سن ۱۶ سالگی همكاری خود را با اركستر كوچكی كه بیشتر برای اجرای موسیقی مناطق نفت خیز جنوب می رفت، آغاز كردم، درست همان ایامی كه مصادف شد با بیماری و مرگ پدرم و اداره امور زندگی از سوی من كه پسر بزرگ خانواده بودم. چند سال بعد با رواج ویلن به جای كمانچه و پیانو به جای سنتور من نیز مدتی كمانچه را زمین گذاشته به نواختن ویلن مشغول شدم.
درك محضر استاد دلسوخته رضا محجوبی، سهمی همیشه ماندنی دربالا بردن سطح آگاهی من نسبت به موسیقی ایرانی به حساب می آید و جالب تر آن كه او پس از اتمام دوره تعلیم من، آنچنان از حاصل كار دل خشنود بود و راضی كه تمامی شهریه ای را كه پرداخته بودم یكجا به من باز گرداند؛ پیشكش صله جانانه ای كه هرگز از خاطرم نمی رود. ۲۷ ساله بودم كه به مشهد مقدس رفتم و با امكاناتی محدود كلاس تعلیم موسیقی را در آن شهر دایر كردم. دو سال بعد به تهران برگشتم، ایامی بعد با گشایش رادیو مرا نیز به همكاری فراخواندند. حوالی سال ۱۳۳۲ بود كه بعداز سالها دوری از كمانچه با عشق و ارادت تمام دوباره این ساز را دست گرفتم، یعنی روزگاری كه این ساز داشت فراموش می شد و اغلب به دیده تحقیر به آن نگاه می كردند و بی پرده و آشكار كمانچه را سازی خاص نوازنده های دوره گرد قلمداد می نمودند.
من تمام سعی و تلاش خودم را وقف احیای این ساز كردم و در رادیو به اجرای برنامه با كمانچه پرداختم. سازی مهجور كه بعد ازیك دوران طولانی تحقیر و گمنامی با مدد از عشق من به كمانچه، از طریق رادیو به گوش همگان رسید. خدا را سپاس می گویم كه به سهم و بضاعت ذوق هنری خویش توانستم آبرو و اعتباری دوباره به این ساز ببخشم و بی آنكه قصد خود خواهی در میان باشد كمانچه را از مرگ و فراموشی نجات دادم.
كمانچه كه زنده شد دانشگاه تهران بعداز چند سالی مرا برای تعلیم هنرجویان طالب یادگیری این ساز دعوت كرد، در راه به ثمررساندن وظیفه و تعهد خود نسبت به تعلیم كمانچه از نثار هیچ ذوق و تلاشی كوتاهی نكردم، حاصل سال های تعلیم من تربیت هنرجویانی بود صاحب ذوق كه هركدام به سهم استعداد خویش در زمینه این ساز خوش درخشیدند و چه بسیار كه صاحب نام و شیوه و شگردی نیز گردیدند.
در سالیان زندگی هنری ام، خاطرات بسیاری از همكاری با یاران هنرمندم همانند زنده یادان صبا، عبایی، علی اكبر خان شهنازی، دوامی، اقبال و محمودی خوانساری در خاطر و خیالم مانده است كه نقل آنها در این مختصر نمی گنجد.
سال ۱۳۴۶ با دعوتی كه رادیو فرانسه برای اجرای تكنوازی با كمانچه از من به عمل آورد با این ساز غریب و تنها در سالن «دولاویل» كه بیش از سه هزار نفر جمعیت مشتاق در آن گردهم آمده بودند به اجرای برنامه پرداختم كه شور و غوغای بسیاری را برانگیخت... بعداز آن با اجرای برنامه در كشورهایی چون آلمان، انگلستان، ایتالیا و هلند ارزش و اعتبار كمانچه را به سهم خویش نزد جهانیان آشكار ساختم.
همكاری جدی من با تلویزیون زمانی آغاز شد كه برنامه هایی را به تكنوازی با كمانچه اختصاص دادند و بعد از آن به عضویت مركز حفظ و اشاعه موسیقی، رادیو و تلویزیون و نیز مكتب صبا درآمدم.
درمجموع از حاصل سالیان طولانی خدمت و ادای دین و تعهدم به موسیقی پرحرمت و با اعتبار و سنتی سرزمینم در پیشگاه خدا و بندگان خدا به سهم ناچیز خودم احساس سرفرازی می كنم، چرا كه همه گاه حرمت موسیقی ایران را پاس داشته و عمری به آن به چشم عبادت نگریستم».
● شخصیت هنری استاد
آنچه از زندگی و رفتار هنری ایشان و از دوستان و شاگردان و نزدیكان آن بزرگوار شنیده می شود، به معنی واقعی كلمه گواهی است بر زندگی درویشانه استاد بهاری چه از نظر معنوی و چه از نظر مادی.
یكی از شاگردان ایشان در این باره می نویسد: «به یاد دارم در حضور ایشان در مركز حفظ و اشاعه موسیقی ایران در مورد نحوه تقسیم درآمد گروه « استادان موسیقی ایران» به سرپرستی فرامرز پایور می گفتند: «قرار براین شد كه درآمد به نسبت سابقه و نوع ساز تقسیم شود ولی من با این كار مخالفت كرده و نظر براین شد كه درآمد به صورت مساوی تقسیم شود»، در موردی دیگر استاد بهاری در راهنمایی اینجانب درباره طی طریق در عالم هنر فرمودند: پسرم كمانچه سازی است بی نظیر مانند اسبی است وحشی، اگر توانستی این اسب را رام كنی همراه و دمساز تو خواهد شد وگرنه برزمینت خواهد انداخت. این ساز اگر در دست نوازنده رام شد آنچنان توان و قدرت و ظرافت دارد كه می شود با آن گفت وگو كرد و شاید به خاطر همین توانایی است كه در بعضی موارد آوازخوان ها از همراهی با آن طفره می روند و در مورد دارایی و مال و ثروت فرمودند: پول و ثروت بیش از اندازه چه از راه درست و چه از راه غلط انسان را فاسد می كند پس هرگز به دنبال آن مباش.
● ریتم در آثار استاد بهاری
از نگاهی كلی به مبحث ریتم در شرق می توان گفت، انسان شرقی نگاهی بسیار عمیق و عارفانه به لحظه ای كه زندگی در آن جریان دارد داشته است و بدین سبب ناخودآگاه به دنبال روشی رفته است كه بتواند از لحظه و زمانی كه خود در آن جاری و ساری است نهایت لذت و بهره را ببرد.
اما درمورد استاد بهاری به تحقیق می توان گفت او یكی از نوادر نوازندگان معاصر است كه در كارهایش چه در بخش های آوازی و چه در بخش های ضربی نمودهای بسیار زیبا و مثال زدنی اجرا شده است.
سمیه قاضی زاده
روزنامه ایران
بهار كمانچه با «بهاری» بود2
آقای مهدی آذرسینا در كتاب « آثاری از استاد بهاری » در بیان نحوه نگارش و توضیح ریتم در ساز استاد بهاری می نویسد: «احساس وزن و درك ریتم در اجرای یك نوازنده در هر شرایطی از نواختن، از اساسی ترین اركان تبحر و توانایی است. مقوله ریتم در موسیقی ایران گستردگی و ژرفای خاصی دارد و نیازمند تحقیق موسیقیدان هاست و یقیناً در محدوده چند نوع میزان و عدد میزان متداول در نت نویسی امروز موسیقی ایران نمی گنجد. رعایت وزن و ایجاد شكل های ریتمیك الزاماً نیازمند میزان های مساوی و ریاضی وار نیست و به نظر می رسد این طرز فكر و اجرا در موسیقی ایرانی كه در آن حتی زمان میزان ها با مترونم تنظیم می شود، در اثر نیاز به اجراهای گروهی و نداشتن فرصت كافی برای تمرین به وجود آمده است. با این حال اگر چه خط موسیقی گستردگی لازم را برای ثبت تغییرات ریتم دارد نوشتن تمام جزئیات و ظرایف دشواری هایی را در پی خواهد داشت كه ناچار باید تنها به نوشتن مواد اساسی و درونی ریتم اكتفا كرد. در اجراهای استاد بهاری طرز تلقی از ریتم به صورتی است كه در موسیقی سنتی ایران مطرح است. سرعت درحد زیادی تغییر پیدا می كند. زمان نتها و سكوتها دقیقاً بر مبنای الگوهای میزان ها حفظ نمی شود. روشن است كه در این قطعات اجرای میزان های متفاوت و لنگ و... منظور نبوده است. پس اغلب قطعات با میزان های ثابت و معمول نوشته شده و به ندرت میزانی درهم شكسته است. این مطلب نیز باید افزوده شود كه این شیوه تكنوازی بدون تعمق و شناخت حال و هوای موسیقی سنتی قابل تقلید نیست و...
در قسمت دیگری از همان كتاب آقای دكتر داریوش صفوت نظر خود را درباره ریتم در ساز استاد بهاری چنین عنوان می كند: «نكته جالبی كه در اجرای استاد بهاری وجود دارد و باید بدان توجه داشت مسأله ضرورت های ریتمیك است. توضیح مطلب آن كه از ۱۰۰سال پیش كوشش هایی به عمل آمد كه قطعات ضربی موسیقی ایرانی را به خط نت غربی بنویسند تا همگان بتوانند از روی نت این قطعات را یاد بگیرند، البته این كار بسیار مفید بود و از نظر حفظ موسیقی ایران خدمت بزرگی به شمار می رود، اما این آوانویسی براساس ضوابط غربی انجام شد و در نتیجه قطعات ضربی ایرانی در قالب میزان های دوضربی و سه ضربی و چهارضربی ساده و تركیبی گنجانده شد و ادوار و سیكل های ضربی قدیمی ندیده گرفته شد. در اینجا قصد ورود به تجزیه و تحلیل این مطلب را نداریم همین قدر كافی است كه بدانیم استاد بهاری قطعات ضربی را دو نوع اجرا می كنند: یكی با ضرب یا همراه با گروه نوازندگان، یكی هم به صورت تنها.وقتی همراه با ساز دیگر می نوازد ضرب قطعه را به همان صورتی كه آوانویسی می شود یعنی در قالبهای ریتمیك فوق الذكر به دقت اجرا می كنند ولی هنگام تكنوازی ریتم و ضرب را به اقتضای حالت آهنگ و آن طور كه احساس قوی موسیقایی خودشان اقتضا می كنند تغییر می دهند و از چارچوب خشك آوانویسی خارج شده سیكل های احساسی قدیمی را نشان می دهند.
● شیوه آرشه كشیدن
آرشه از آن جهت كه نقشی حیاتی در ایجاد تمام افت و خیزها دارد ، ابزاری است كه به مانند شمشیری دولبه وارد میدان می شود و می تواند حد نوازندگی یك نوازنده كمانچه را از عرش تا فرش تغییر دهد. آرشه استاد بهاری درعین ملاحت و لطافت از تكنیك و شیوه منحصر به فردی برخوردار است به طوری كه گویی در گفتن و پرداختن هیچ جمله ای عاجز و ناتوان نیست. در نواختن چهارمضراب ها و رنگ ها استفاده خلاق از چپ و راست ها و درابهای صحیح و بجا تنوع صوتی و ریتمیك دلپذیری ایجاد می كند كه برای نمونه می توان به چهارمضراب ماهور و چهارمضراب چهارگاه از ساخته های استاد بهاری اشاره كرد. در زمینه ایجاد نوانس ها و شدت و ضعف ها و همچنین ایجاد فضای صوتی مناسب و به اصطلاح گرفتن صدایی به نهایت زیبا و دلنشین از كاسه و تمام قسمت های ساز دست راست استاد بهاری با به حركت درآوردن آرشه نقشی حیاتی و سرنوشت ساز را ایفا می كند.
در آن دوران ویلن جای كمانچه را گرفت و در واقع حدود یك قرن پیش وقتی ویلن به همراه سازهای غربی دیگر وارد موسیقی ایرانی شد، كمانچه نوازان بنام آن زمان تعلیم ویلن را عهده دار شدند، در نتیجه مطالبی كه به طوركامل موسیقی صیقل یافته و زلال ایرانی بود و با كمانچه نواخته می شد به شاگردان تعلیم داده شد. ویلن سازی بود تكامل یافته و روشهای نوازندگی آن گسترده و این امر سبب شد كار به تدریج به انحراف كشیده شود تا آنجا كه موسیقی اجراشده برروی ویلن در اغلب موارد كاملاً خالی از محتوا گردیده و از آنجا كه ارزش ساز را اجراكنندگان آن تعیین می كنند، بی مایه بودن اكثر نوازندگان ویلن ارزش و اعتبار خود ویلن را هم در موسیقی ایرانی خدشه دار كرد و این نیز یكی از دلایل مهم روآوردن موسیقیدان ها به كمانچه بود.
بنابراین كمانچه سازی بود كه تنها و بی سرپرست مانده بود كه استاد بهاری یكه و تنها وارد میدان شد. مسئولیت این ساز را به عهده گرفت و بعدها در سال های قبل از دهه ۵۰ به دعوت دانشكده هنرهای زیبا كه حالا نظارت بر موسیقی ایرانی در آن به عهده نورعلی خان برومند بود پاسخ مثبت داد و این گونه كمانچه به جایگاهی مهم و سرنوشت ساز دست یافت. بنابراین می توان گفت، استاد بهاری تأثیری شگرف بر جوانانی كه در دهه ۵۰ در مرحله یادگیری بودند گذاشت و موجب شد دانسته هایی كه اندوخته بود، دستمایه های پرباری برای اجراهای انفرادی و گروهی جوانان خوش آتیه آن دوران به وجود آورد. حتی آوازخوانان نیز در محضر استاد با رموز تصنیف های قدیمی و نحوه اجرای آنها و تكنیك هایی كه شاید در هیچ كلاس دیگری نمی شد آموخت آشنا شدند و آنها را به كار گرفتند، البته در این میان برخی از هنرآموختگان مكتب بهاری حتی اشاره ای به مراحلی كه نزد استاد بی ادعا گذرانده بودند نكردند.
● داود گنجه ای: بهاری برای من سمبل انسانیت بود.
چگونگی و چیستی بودن و شدن یك هنرمند فراتر از فن و مهارت صرف خلجان درونی و كنشی است كه فراگردهایش را با معیارها و پیشنهادهایی درمی یابد. روزگاری كه من ویلن را كلاسیك تمرین می كردم و مرتب با این ساز همساز بودم، روزی استاد نورعلی خان برومند از من خواستند كمانچه ای كه می نوازم سعی كنم حال و هوای موسیقی با معرفت پیدا كند. نخستین جلسه ای كه با استاد فرزانه علی اصغر بهاری به وسیله نورعلی خان برومند داشتم، پس از مدت كوتاهی دریافتم كه موسیقی فقط تكنیك نیست در زمینه موسیقی، مسائل درونی، بسیار مهم است و تأثیر معلم بر شاگرد انكارناپذیر. حدود ۳۰ سال در كنار استاد بهاری مطالب موسیقی را دوره كردم، با وجود این كه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم و تمام آثار مكتوب موسیقی ایرانی را نیز با ویلن می نواختم، ولی هر لحظه كه كمانچه را به دست می گرفتم قطعاتی از داده های استاد بهاری را تمرین می كردم، روح و روانم تحت تأثیر چیزی شگفت انگیز قرار می گرفت كه همانا معرفت انسانی است.بدیهی است موسیقی ما با عرفان پیوند ناگسستنی دارد و آن حالت اشراقی كه در این نوع به دست می آید و تجربه می شود، انسان را كم كم به پالایش می رساند. او به جایی می رسد كه فقط حضرت دوست را می بیند كه همانا خداوند یگانه است. بنابراین از این پس مسئولیت عجیبی به عهده هنرمند واگذار می شود. به اعتقاد من، هنرمند باید از همه آلودگی ها دور باشد تا بتواند برای مردم و برای ارشاد و راهنمایی نسل های بعد از خود كوشا باشد. همیشه بهاری برای من سمبل انسانیت بود، از او آموختم كه انسان باید بتواند در كنار كارهای روزمره به حالتی از عرفان دست پیدا كند تا بتواند خوشی های خود را با دیگران تقسیم و غم های خود را در نهانخانه دل خود مدفون كند. بهاری به تصدیق اكثر هنرمندان واقعاً مردی وارسته بود، آنچه آموخته بود با معرفت در اختیار شاگردانش قرار می داد. روحش شاد».
● یاد استاد بهاری در آلبومی تازه
«به یاد استاد بهاری» بداهه نوازی كمانچه از «درویش رضا منظمی» از آلبوم های شنیدنی موسیقی ایرانی است كه چندی پیش از سوی نشر موسیقی «آوای باربد» منتشر شد.
«درویش رضا منظمی» كه از شاگردان مرحوم بهاری است و مدتی ریاست گروه موسیقی دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را هم به عهده داشت، در مورد سبك و سیاق استادش می گوید: مرحوم علی اصغر بهاری یكی از استادان درجه یك موسیقی ایرانی بود. هر چه داریم از سبك و سیاق كمانچه كشی استاد بهاری داریم و هر كسی بخواهد بر آن اساس كمانچه نزند، می گویند كه كمانچه خراب شده اند و ویلنی اجرا می شود! متأسفانه امروز چنین شده كه دیگر كسی نمی خواهد از پیشكسوتان كمك بگیرد و یادگیری كند. همه تا چیزی یاد می گیرند، می گویند ما دیگر كل دانش كمانچه كشی هستیم و یا سازهای دیگر. من افتخار شاگردی استاد بهاری را در دانشگاه داشتم، زمانی كه در سال های ۱۳۵۱ ، ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳ در هنرهای زیبای دانشگاه تهران دانشجو بودم ایشان تشریف می آوردند و هفته ای یكبار من در خدمت شان بودم. البته شاگرد حسین خان یاحقی نیز بودم و افتخار شاگردی ایشان را از سال ۱۳۴۲تا ۱۳۴۷ داشتم. كمانچه كشی من بیشتر به او شباهت دارد ولی خب، این بار به فكر ۱۳۴۲ مرحوم استاد بهاری افتادم. در سال ۱۳۷۷ از شمال می آمدم كه در امامزاده هاشم توفقی كردم. آنجا بر مزار شریف ایشان دعایی خواندم.
بعد قیافه جذاب و شیرین او واقعاً مرا جذب كرد. از كرج تا به خانه رسیدم قطعات ایشان را مدام بر لب زمزمه می كردم. مطالب حفظ شد و چون قبلاً هم خدمت شان كار كرده بودم، آمادگی داشتم كه بتوانم بر آن اساس و آن روش یاد بدهم. به همین دلیل وقتی آمدم خانه به دخترم اشاره كردم كه ضبط را بیاورد كه من ذكر حال مرحوم بهاری در ذهنم هست و دلم خیلی برایش تنگ شده و می خواهم آن را ضبط كنم. ضبط را آماده كردیم و ضبط این كار هم شروع شد كه به مدت ۸-۷ سال ادامه داشت.
سمیه قاضی زاده
روزنامه ایران
گفتگوي اختصاصي با رحمت الله بديعي نوزانده برجسته ويولون
رحمت الله بدیعی، یکی از چهره های پر توان شناخته شده موسیقی سنتی ایران و از بهترین شاگردان ابوالحسن صبا و نوازنده ویولون و کمانچه هستند که سالها در کنار فرامرز پایــور به حفظ موسیقی اصیل ایران از گزند آلودگی های آن زمان پرداختند .
ازچه زمانی و به چه دلیلی ساکن اروپا شدید ؟ا
ز سال 1979 چوت تحصیلات من موسیقی کلاسیک بود و در آن مقطع زمانی کاری برای من در ایران نبود به اروپا آمدم و در یک امتحان ورودی در یکی از ارکسترهای سمفونیک شمال هلند به عنوان نوازنده ویولون پذیرفته شدم و از سال 1979 تا 1999 در این ارکستر مشغول به کار بودم و در سال 1999 بازنشسته شدم .
آیا یک جور کم کاری از جانب شما در رابطه با موسیقی ایرانی نبوده است ؟
نه اصلا . اتفاقا من بسیار هم در این زمینه پرکار هستم و قطعات بسیاری ساختم و اجراهای بسیار زیادی هم داشته ام . حتی در محافل غیر ایرانی تلاش زیادی جهت معرفی موسیقی اصیل ایران و شناساندن آن داشته ام . شاگردان بسیاری تربیت کرده ام . شاید به دلیل اینکه من اصولا در هر جایی نمی روم و نسبت به موسیقی خودمان وسواس خاصی دارم و هرگونه کاری را در این زمینه انجام نمی دهم انگونه به نظر بیاید ولی در زوایایی که به آنها معتقد هستم بسیار هم پر کار هستم .و در این سالها بار ها رادیو تلو یزیو نهای اروپا کار های من را در زمینه موسیقی ایرانی پخش کرده اند
در رابطه با موسیقی ایرانی در این سالها چه کرده اید ؟
شما می دانید که من یک ایرانی هستم و موسیقی ایران همیشه جایگاه والا و خاصی نزد من داشته و خواهد داشت . در این سالها با تمام مشکلاتی که بود بیشتر در زمینه تربیت شاگردان تلاش کرده ام . چون تعداد ایرانی ها در جایی که من زندگی می کنم کم است، طبیعتا علاقمندان به موسیقی آن هم موسیقی ایرانی و از همه اینها گذشته ساز ویولون یا کمانچه که بسیار هم مشکل است، نمی توانست قابل توجه باشد . به ناچار در شهرهای بزرگ که جمعیت ایرانی مقیم هم بیشتر است، باید به این مهم پرداخت . من سالها در شهر کلن آلمان در مرکز موسیقی و فرهنگی نوا که به همت نازنین هنرمند مجید درخشانی برپا بود به تدریش ویولون، کمانچه و ردیفهای موسیقی ایران مشغول بودم که فاصله زیادی تا محل زندگی من داشت و پس از اینکه چندین سال پیش متاسفانه مرکز نوا تعطیل شد، چند سالی هم بطور آزاد با همکاری چند تن از دوستان در همان شهر به تدریس ادامه دادم و متاسفانه با توجه به اینکه می باید هر هفته 600 تا 700 کیلومتر را طی می کردم تا کلاس ها را برگزار کنم، کم کم تعداد هنرجویان کم شد و کلاسها تعطیل شد و در کنار کلاسها من در فستیوال های مختلف هنری نیز شرکت می کردم .و در همان مرکز نوا هم کنسرت های متعددی داشتم
در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید ؟
پس از بازنشسته شدن، گروهی را به نام "بدیعی" تشکیل دادم که دخترم پریسا بدیعی که تحصیلات عالیه موسیقی دارد به عنوان خواننده با من همراهی می کند . اعضای این گروه، آقای احمد انوشه نوازنده بسیار خوب نی، فرزین دارابی نوازنده جوان و خوب تار با من در این گروه همکاری می کنند . حاصل کار من با این گروه چندین کنسرت و چند آلبوم است که در زمینه موسیقی سنتی و موسیقی محلی ایران، که آخرین آلبوم "نگارا" نام دارد که با صدای دخترم در چهارگاه اجرا شده است . یکی از این آلبوم ها موسیقی بی کلام است که در آن "راک" ها را در دستگاه های مختلف اجرا کرده ام . همانظور که می دانید ما گوشه ای به نام "راک" داریم که در خیلی از دستگاه ها است و من آنها را در یک مجموعه آورده ام . همینطور قطعه "دخترک ژولیده" ساخته استاد وزیری را به روی ویولون انتقال داده و اجرا کرده ام و نام این آلبوم "حدیث مهر" است . فعالیت من در موسیقی ایرانی به همین جا ختم نمی شود . یکی از کارهایی که در این سالها انجام داده ام، ویرایش ردیفهای استادم "ابوالحسن صبا" است که به صورت یک مجموعه چهار جلدی همرا با چهار CD است . جلد اول آن توسط انتشارات "سرود" در ایران عزیزمان مدتی است که منتشر شده است . کتاب سوم و CD های 1 تا 3 هم که مربوط به این کتاب است و توسط خود من نواخته شده است تا نوروز 1385 منتشر خواهد شد و اکنون مشغول کارهای نهایی کتاب دوم هستیم ولی کتاب چهارم و CD آن را که می توان "دوره عالی صبا" نام نهاد، تا کنون در هیچ جا موجود نبوده و منتشر نشده است، مجموعه قطعاتی است که استاد صبا برای شاگردان خودش نوشته یا اجرا کرده است و توسط من گردآوری و تهیه شده که مشغول تکمیل آن جهت انتشار هستم ...
كيهان كلهر