واژهٔ فرهنگ در زبان و ادب فارسى
در ادبيات فارسي، اصطلاح فرهنگ برحسب زمان و مورد (قبل و بعد از اسلام) با مفاهيم مختلف بهکار رفته است. اين واژه از ديرباز در واژهنامهها، متنهاى پهلوى و نثرها و نظمهاى فارسى مىتوان جستجو کرد.
ريشهٔ واژهٔ فرهنگ
صورت باستانى فرهنگ در متن باز مانده از اوستا و نوشتههاى فارسى باستان يافت نشده است. صورت پهلوى آن فرهنگ است. پيشوند فر به معناى پيش و ريشهٔ باستانيِ شنگ بهمعناى کشيدن است. از اين ريشه، واژههاى ”هَنگ“ بهمعناى قصد و آهنگ، ”هنجيدن“ و هيختن“ بهمعناى بيرون کشيدن و برآوردن، ”آهنگ“ بهمعناى قصد و اراده و نيز موزونى ساز و آواز، ”آهنجيدن“ بهمعناى نوشيدن و کشيدن، ”آهنگيدن“، ”آهيختن“ بهمعناى کشيدن و برآوردن و نمونههاى ديگرى وجود دارد. از همين ريشه فرهيختن را داريم بهمعنى تربيت کردن، ادب آموختن، تأديب کردن و فرهخته و فرهنجيده را بهمعناى ادب آموخته و فرهنگ و فرهنج را. در واژهنامهها فراهختن و فراهيختن به معناى ادب کردن آمده است.
- فرهنگ در متنهاى پهلوى:
و چون به دادِ (سنٌ) هنگامِ فرهنگ رسيد به دبيرى و سوارى و ديگر فرهنگ ايدون فرهت که اندر پارس نامى بود.
(کارنامهٔ اردشير بابکان)
اين نيز ايدون که از فرهنگِ نيکِ خِرَد نيک بود و از خردِ نيکِ خويِ نيک بود [...] و اين نيز ايدون که از فرهنگِ بد خردِ بد و از خردِ بدخويِ بد.
(دنيکود)
بههنگام به فرهنگستان دادندام و به فرهنگ کردنام سخت شتافتند.
(خسرو و قبادان وريدک)
- فرهنگ در واژهنامهها:
فرهنگ، ادب باشد.
(صحاح الفرس)
فرهنج، عقل و ادب باشد.
(معيار جمالى)
فرهنج و فرهنگ، ادب و اندازه، و حدٌ هر چيزى و ادب کننده را مر به ادب کردن، بر اين قياس، فرهنجيدن و فرهنجيده و فرهنجيد و فرهنجد.
(فرهنگ رشيدى)
فرهنگ، ادب و دانش و بزرگي.
(شرفنامهٔ منيرى)
فرهنگ ... ادب و دانش و بزرگى و نيز نام کتابى در علم لغت .
(کشفاللغات)
بر وزن و معنى فرهنج است که : علم و دانش و عقل، ادب و بزرگى و سنجيدگي، کتاب لغت فارسي، نام مادر کيکاووس، شاخ درختى که در زمين خوابانيده و از جاى ديگر سر برآورند و کاريز آب را نيز گفتهاند چه دهن فرهنگ جائى را مىگويند از کاريز که آب بر روى زمين آيد.
(برهان قاطع)
- فرهنگ در نثر و شعر کهن فارسى:
اى آن که سياوخش را توکشتى [...] و از مردى و قوٌتِ و فرهنگِ او نترسيدى و از مهر و وفا و جوانمردى او ياد نکردي.
(تاريخ بلعمى)
... و تن خويش را بعث کن به فرهنگ و هنر آموختن، چيزى که ندانى بياموزى و اين تو را به دو چيز حاصل شود: يا بهکار بستن آن چيز که دانى يا به آموختن آن چيز که نداني.
(قابوسنامه)
گفتم اين جهان به چه در توان يافت؟ گفت به فرهنگ و سپاسداري.
(ظفرنامه منسوب به ابوعلىسينا)
هر ولايتى را علمى خاص است. روميان را علم طبٌ است [...] و هنر را تنجيم و حساب، و پارسيان را علومِ آدابِ نفس و فرهنگ؛ و اين علم اخلاق است.
(تاريخ بيهقى)
حکماى پارس گفتهاند که خرد رهنمونى بزرگ و پشتى قوى است و کليد دانشها -است؛ و دانش و فرهنگ انبازانِ خرد هستند.
(تحفةالملوک)
جهان پر بود از سباع و حوش و شياطين آدمى - صورتِ بىدين و ادب و فرهنگ و عقل و شرم.
(تاريخ طبرستان)
واجب است بر عاقل که اخلاق خويشتن فرهنگ کند و از شهوت و غضب بپرهيزد.
(رسائل اخوان الصٌفا)
بياموخت فرهنگ و شد برمَنِش برآمد زبيغاره و سرزنش
(فردوسى)
هيچکس را به بخت فخرى نيست زان که او جفت نيست با فرهنگ
به يک اندازهاند بر درِ بخت مردِ فرهنگ با مُقامِرِ شَنگ
(ناصر خسرو)
هرچه خواهى کن که ما را با تو روى جنگ نيست
پنجه - با - زورآوران - انداختن فرهنگ نيست
(سعدى)
بار ديگر برون کن از حجاب از براىِ عاشقانِ دَنگ را
تا که عاشق گم کند مر راه را تا که عاقل بشکند فرهنگ را
(مولوى
جامعه شناسی خانواده/تعريف ازدواج
ازدواج در زمرهٔ پيچيدهترين روابط انسانى است. بهدرستى مىتوان گفت هيچ يک از روابط انسانى داراى ابعادى وسيع و متعدد همانند ازدواج نيست.
ازدواج مظهر برخورد فرهنگ و طبيعت است. به بيان ديگر، جامعه مىکوشد تا طبيعت (روابط غريزي) را مهار کرده و بر آن اَنگ فرهنگ زند.
ميثاق زناشوئى داراى ويژگىهائى چون، پايائى (بهاستثناء ازدواج موقت)، اجتماعى بودن، جهات و ابعاد جسمانى داشتن و تاميٌت است.
تأکيد مفرط بر قداست پيوند زناشوئى در بعضى از موارد موجب شده است که طلاق يا قطع ارادى پيوند ممنوع شود.
جامعه شناسی خانواده/انواع و اشکال ازدواج
وجود و اهميت ازدواج در بين جوامع و در خلال همهٔ اعصار و قرون از طرفى و توجه خاص جوامع بشرى به آن، و لذا قرار دادن ازدواج در متن جامعه و بازيابى انگشت و نشان هر جامعهٔ خاص از طرف ديگر موجب شدهاند که حتى در درون هر جامعه با توجه به سبک زندگى مردمان شيوهها و صُوَر خاصى در زوجيٌت پديد آيد.
ازدواج ربایشی
ازدواج موقت
ازدواج تنظیم شده
ازدواج از طریق خرید همسر
ازدواج مبادلهای
انواع دیگر ازدواج
ازدواج ربايشى
در مورد وجود اين نوع ازدواج در ايران، راسخ و بهنام در اثر خود مقدمه بر جامعهشناسى ايران مىنويسند: ”تاريخ ايران که داستان جنگ و همچشمى قبايل است، شاهد موارد بىشمارى از همسرربائى است. همين رسم در گزينش همسر را ويل دورانت، در اسپارت مىيابد. آنجا که محيط اجتماعى بر تنازع تأکيد دارد، از نخستين سالهاى زندگى فرزندان جامعه را به کشمکش و تلاش در راه پيروزى وا مىدارد و بالاخره خوى قبيلهگرائى را در شرايط زندگى شهرى تعميم مىبخشد.
رواج اين گونه زناشوئى تنها به شرق اختصاص ندارد؛ و در بين سرخپوستان آمريکاى شمالي، سرخپوستان جزاير کارىبى و در بين اسکيموها نيز از آن ياد شده است.
اين رسم در بعضى از جوامع نظير اسپارت چنان رواج داشت که از نظر ريشهشناسى مفهوم ازدواج بهمعناى ربودن بود.
در دنياى امروز چنين رسمى تقريباً منسوخ گرديده است، زيرا با نظام ارزشى موجود جهان ما انطباق ندارد؛ اما بقاياى آن را مىتوان در پيدائى ازدواج شبهربايشى ديد. در اين نوع ازدواج، ابتدا زوجين گزيده و مشخص مىشوند و سپس مرد با اسب بهدنبال همسر رفته، به ريايش نمايشى آن مىپردازد.
بىشبهه، بايد ازدواج شبهربايشى را که در ايلات ايران نيز مشاهده مىشود، مظهر کوشش جامعه در راه انطباق سنتها با شرايط جديد اجتماعى دانست.
ازدواج از طريق خريد همسر (Marriage by Purchase)
نظام پدرسرى (Patriarchy) و همراه آن پيدائى مردسالارى (Androcracy) و وضع انتسابى (Ascriptive Position) براى مرد، موجب شد مردان بهکار خريدارى همسر يا همسران خود اقدام کنند. اين وضع که با کالا شدن يا کالا پندارى زن در تاريخ همراه است، به صُوَر گوناگون در تاريخ تحقق يافته است. گاه خريدارى زن بهصورتى آشکار و گاه داراى صُوَرى پوشيده، نهان يا تلويحى است؛ ولى در هر حال، نتيجه همان است. محروميت زن را از کسب پايگاههاى برتر اجتماعى موجب مىشود، بهروايت باستانى پاريزي، در نظام بردهداري، خريدارى برده بهعنوان همسر پديدهاى رايج بوده است و چنين زنى را در اصطلاح ”امٌ ولد“ (مادر فرزند) مىناميدهاند.
بههمين مناسبت نيز در عصر هومر در يونان باستان از دختران ”گاوآور“ نام برده مىشود. به زعم گونتر ”خريد زن اساسىترين شکل ازدواج در بين اقوام هند و اروپائى و مردم آلمانى نژاد بوده است، بهطورىکه مىتوان گفت ازدواج از طريق خريد در حقيقت همان ازدواج هند و اروپائى است.“
برخى تا آنجا پيش مىروند که معتقد هستند رسومى چون با شلق، مهر و شيربها، بقاياى همين امر يعنى خريدارى همسر از جانب مردان است.
جامعهٔ جديد را سرمايهطلب (Capital Intensive) مىخوانند. يعنى جامعهاى که در آن تکنولوژى به کمک انسان آمده و مىتواند در بسيارى از موارد بار سنگين کار از دوش انسان بردارد؛ از جانب ديگر مرد بودن بهخودىخود کمتر امتيازات مفوضى کسب مىکند؛ پس مىتوان به اصالت انسان بر وراى جنس او انديشيد، بهشرط آنکه از پيچيدگى مکانيسم استثمار آگاهى يابيم.
ازدواج موقت
در بين انواع گوناگون زوجيٌت، ازدواج موقت، بهعنوان يکى از وجوه خاص جاى مىگيرد.
شناخت علمى و آمارى اين نوع ازدواج ممکن نيست، چون مىتواند در رابطهٔ متقابل و نهان از چشم جامعه جاى گيرد (همواره نيازى به ثبت در دفتر نيست).
شريعت مقدٌس اسلام با وضع چنين قاعدهاى درصدد آن است تا حداقل انتظام در روابط بين دو جنس پديد آيد و از فحشا و فساد جلوگيرى بهعمل آيد.
در اين نوع ازدواج فرزندان نيز از ارث برخوردار هستند،
هرچند ازدواج موقت، پديدهاى اسلامى است، ليک در ديگر نقاط جهان انواع مشابه آنرا مىتوان يافت.
در اين ازدواج، مبلغ و زمان در آغاز بهصراحت تعيين مىشوند،
در صيغه هيچ نوع محدوديت کمّى براى مرد وجود ندارد.
از جهاتى چند مىتواند پذيرفت که صيغه کارکرد ازدواج آزمايشى (trial marriage) را بهعهده گيرد.
ازدواج مبادلهاى (Marriage by Exchange)
برخى مبادله را اساس حيات اجتماعى مىدانند. انسانها در گردونهٔ روابط متقابل اجتماعى قرار مىگيرند و اساس اين روابط را تبادل تشکيل مىدهد.
به اين معنى که انسانها در برابر جامعه و همچنين در برابر يکديگر به نوعى داد و ستد دست مىزنند. ليک اين داد و ستد همواره بر مبناى مادى و کالائى نيست و از همين رو است که نظريهٔ انسان اقتصادى (Homo Oeconomicus) که اقتصاددانانى چون آدام اسميت (A.Smith)، ديويد ريکاردو (D.Ricardo)، جان استوارتميل (J.S.Mils) عنوان کردهاند، محدوده يا مفهومى نارسا در تبيين گوناگونى رفتار و مبادلاتى است که انسانها در طول حيات خويش به آن دست مىزنند.
انسان در اجتماع، گاه در برابر دادههاى خود هيچ نمىستاند؛ يعنى تبادل مادى و کالائى صورت نمىگيرد.
اما باز تبادل در معناى وسيع آن صورت مىپذيرد. به اين معنى که آنان در برابر آنچه مىدهند، کالائى غيرمادي، يعنى اعتبار اجتماعي، احترام و وجههٔ جمعى طلب مىکنند و در نهايت هم اين خواست خود را با ستايش از خويشتن متجلى مىسازند. پس نظام تبادل در حيات اجتماعى جاى دارد و ليک همواره از هر دو سو (دادن و ستدن) عينى نيست، اين زمينهٔ اجتماعى در مواردى بسيار خاستگاه انسانهائى است که در برابر دادههاى خود، جزءِ رضاى درونى يا خشنودى مقام ملکوتى هدف ديگرى ندارند.
به زعم بسيار چون لوى استروس اساس حيات انسانى بر مبادله است؛ اما برخلاف صاحبنظران اقتصاد کلاسيک که مفهوم انسان اقتصادى را محور انديشهٔ خود قرار داده بودند يا هرگز چنين نيست که تمامى رفتارهاى انسانى در حوزهٔ اقتصاد و محاسبهٔ سود و زيان خلاصه شود؛ انسانها مىتوانند به بالاترين و تاريخىترين رفتار حماسى بدون هيچ درخواست يا انتظار مادى دست زنند؛ از جانب ديگر، اين نيز درست نيست که پوتلاچ جلوهگاه رفتار بدون هيچ انتظار است؛ زيرا در آن نيز بخشش درجه کسب يا دريافتى صورت مىگيرد که غيرمادى است (منزلت اجتماعي)، پس تبادل در معناى وسيع آن مطمح نظر است.
در ازدواج مبادلهاى زنان نقشى وسيع دارند، آنان هستند که دو طايفه را بههم پيوند مىدهند، که آنان هستند که مظهر تداوم دودمان به حساب مىآيند.
ازدواج مبادلهاى انواع و صور بسيار مىيابد، اما در تمامى موارد، جريان متقابل و دوطرفهٔ امتيازات، کالاهاى حياتى و انسانها را مشخص مىدارد.
در مورادى چند، دو جريان متقابل (رفت و بازگشت) بهطور همزمان صورت نمىگيرد، بلکه ارائهٔ خدمت يا کالا در قبال دخترى که از خانوادهاى بهزنى گرفته شده است، براى زمانهاى آتى تعهد مىشود.
در مواردى چند ارائهٔ زن به همسري، در مقابل مرگ صورت مىگيرد و هدف جلوگيرى از درگيرى دو طايفه يا قبيله، در زنجيرهٔ پايانناپذير انتقامهاى متقابل است.
ازدواج تنظيم شده
ازدواج تنظيم شده، مظهر تام قرار گرفتن نهاد ازدواج در خدمت اهداف اجتماعى است. در اين نوع ازدواج سعادت زوجين ارزش يا هدف اولى نيست؛ بلکه غايت تأمين مصالح جامعه از طريق بزرگترها است که خود کارگزاران اصلى چنين ازدواجى به حساب مىآيند.
ازدواج تنظيم شده مظهر سلطهٔ گروه بر فرد است. از اين رو است که در اين ازدواج بلوغ جسمانى شرط زوجيٌت نيست. در بسيارى از موارد، کودکى شش ماهه به عقد کودکى ديگر درمىآيد.
روشهائى چون خواستگارى و افرادى همچون بندانداز و ... بهعنوان افراد واسطه در اين نوع ازدواج بهچشم مىخورند.
ازدواج تنظيم شده را بايد در يک معنا، نفى و يا سرکوب کامل بعد عاطفى در ازدواج دانست.
بسيار طبيعى است که طرفين از نظر سليقه و علائق فردى هيچ نوع تطابق نداشته باشند. از اين رو است که در آن مرد ارزشگذار خانه و زن کارآموز آن بهحساب مىآيد. با اين ديدگاه بايد هر نوع تلاقى سليقه بهنفع خواست مرد فيصله يابد.
گزينش همسر در فرآيند چنين ازدواجى فاقد بُعد ذهنى و روانى است. جوان بههنگام ”سفارش زن“ به مادر يا بزرگترها، صفاتى چون رنگ مو، اندازهٔ قد و ... را تعيين مىکند و بزرگترها نيز سعى در رعايت سفارشها و هم تأمين مصالح اجتماعى دارند.