PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : فريبا شش بلوکی



magmagf
25-10-2006, 02:07
من خودم اين شاعرا نمي شناختم
همين ديروز يك شعر ازش خوندم كه خيلي خيلي زيبا بود
و بعد دنبال بقيه شعراش رفتم و چون خيلي دوست داشتم گفتم بذار اينجا شماها هم بخونيد
قشنگ مي نويسه خيلي قشنگ


ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فريبا شش بلوكي در سال 1348 در تهران متولد شده است و ساكن كرج مي باشد . او از سن 14 سالگي شعر مي گفت اما اولين اثر خود را در سال 1383 به چاپ رسانيد . نخستين مجموعه شعر وي شبانه نام دارد و پس از ان 2 اثر ديگر تحت عنوان غريبانه و عاشقانه را نيز روانه بازار كرده است . او هم قالب كلاسيك را تجربه كرده و هم به سبك نيمايي و سپيد شعر گفته است .
وي در مورد شعر مي گويد : شعر يك موهبت الهي و مقدس ترين اتفاق زندگي من است .

F l o w e r
25-10-2006, 02:07
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

☚ بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :


1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



» بهـــانــه :
حسادت: نثار مقدمت صد باغ و بستان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دوباره گریه کردی : برایم گریه کردی ، باز پیداست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نه یوسف،نه زلیخا : همان یوسف که او در چاه بوده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تصویر تو : ابریشم شب که پشت و رو شد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بارانی : چرا تقصیر باران نیست؟! ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
برای ماندن : دیرست و خستگی هست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پرده در : ساعات پریشانی و آشفتگی من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مرگ پروانه : در چشم های تو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خیال کن : دریچه ی نگاه من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
افسرده : تو پیدا می شوی اما ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
برو : دوباره پشت پنجره ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دل دیوار : گل اندامی نمی بینم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
گل یا پوچ : شب را صدا کردم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نامه : شاید همین فردا دستی بکوبد در ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
جمعه : چتر چنار بسته شد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من و نسیم : به کوچه های شهر تو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بی نشان : قسم به آبروی تو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
زیرخاک : چه پرسشی؟ چه پاسخی؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
کافی است : عذاب می کشم ولی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
یک قدم : وقتی که ابر آسمان هم خسته می شد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دست باران : در دست های زرد پاییز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
افسوس : و خاطرات کودکی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هنوز خاطرات تو : هنوز اتصال من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
خط کشیده ام : وای از این ستاره ها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
امروز هم : امروز هم بیگانگی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
جریمه : بر سادگیم ستاره خندید ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
جدید : امروز روز خلوت دو تا کبوتر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هوای تو : در کوچه های ذهن من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بنفش : آری بنفش بود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
پاره : هزار رشته از دلم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
صدای ساعت : فقط یک پنجره باز است ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دیدی : دیدی که می رفت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
در جا : من و مرغکی گیج و دریا زده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
این همه بهانه : گردو شکستم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
شب شعر : به احترام قافیه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
قمار : در این خطوط مُرده ام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تا نور : ببین من از کنار تو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بهار بی تو : دلم گواه می دهد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
مانده : تا تو هستی که مرا خرد کنی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بهانه : به نیمه های شب قسم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

» شبـــانـه :

دوستت دارم : از بس که آسمان دلم ابريست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
صداي باران : نگاه کن گوش کن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
علت گريه : دويده ام به سوي تو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
زنده به گور : خلوتي مي خواهم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

» عاشقــانـه :
پنجره اي رو به خدا : پنجره اي رو به خدا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بي تو غروب : و غروب چه تماشائيست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

» دریـچــه :
كيش و مات : روزها را مي شمارم خوب من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
دریچه : قدم در وادی عشقت نهادم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

» غــریبـانـه :
سوء تفاهم : تو ندانستی چه می خواهم زتو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
درخت : باز از بوی درخت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

» آئیـنــه :
عبادتگاه : سايه اي در پشت پرده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
عبور لحظه ها : نشسته روی چهره ام ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

» من و شمع :
حسرت سکوت : از کران تا بیکران این جهان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

magmagf
25-10-2006, 02:10
دوستت دارم


از بس که آسمان دلم ابريست
تمام خاطراتم نمناک شده است
نمي دانم چرا؟
دريا را هم که ديدم
به ياد تو افتادم
روي ماسه هاي ساحل نوشتم
اگر طاقت شنيدن داري
من شهامت گفتن دارم
دوباره به دريا نگاه کردم
باز برگشتم
اين بار روي ماسه ها نوشتم
دوست دارم
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــ
اينم شعري كه اولين بار خوندم

magmagf
25-10-2006, 02:11
صداي باران


نگاه کن
گوش کن
پنجره مرا مي خواند
باران مرا صدا مي زند
باران با انگشتانش به شيشه مي زند
باران مرا صدا مي زند
و من
باران را خوب مي شناسم
باران مداديست
که بر همه چيز رنگ مي زند
باران تيريست که
بر دلي از سنگ مي زند
باران
سازيست که باز آهنگ مي زند

باران باز هم مرا صدا مي زند
و من
ترديد مي کارم
ميان ماندن و رفتن

magmagf
25-10-2006, 02:14
پنجره اي رو به خدا

پنجره اي رو به خدا
از همه جهان جدا
نشسته پاي آن دلم
اين دل زار بينوا
*
شکوفه کن به دست من
اي گل خوش نماي من
اين همه راه آمدم
که بشنوي صداي من
*
صداي من ، صداي من
صداي بغض و گريه است
نگاه کن، نگاه تو
براي من
که بهترين ِهديه است
*
تنم شراره مي کشد
شراره هاي پشت هم
شراره هاي آرزو
شبيه هم ، شبيه هم
*
تو با مني ، تو در مني
به هر کجا که مي روم
نمي شوم ز تو جدا
تا نفس هاي آخرم
*
بيا ببين ، بيا ببين
که بي تو من چگونه ام
چگونه ام
تب شده همنشين من
نشسته روي گونه ام
*
ستاره سهيلمي
که مي دمي به هر شبم
هر شب من پر از تو و...
غرقه ميان يک تبم

*
دست به زير چانه ام
خيره شدم به رو به رو
بمان بمان کنار من
ميان دشت آرزو
*
خسته شدم، خسته شدم
از اين همه خيال تو
ببين که غوطه ور شدم
به عشق بي زوال تو
*
گذشته ها گذشته اند
تو فکر فردا را نکن
غروب رفتنم شده
دگر مرا صدا نکن
*
مرا ببر ، مرا ببر
از همه جهان جدا
پنجره اي به من بده

روبه خدا، رو به خدا
...

magmagf
25-10-2006, 02:16
علت گريه

دويده ام به سوي تو
رسيده ام به کوي تو
تمام هستي ام کنون
بسته به تار موي تو
***
مرا نماز کي بود؟
بدون رنگ و بوي تو
بهشت من تو بوده اي
چو بنگرم به روي تو
***
من که هميشه بوده ام
فقط به آرزوي تو
چگونه بگذرم کنون؟
به راحتي ز کوي تو
***
خون درون هر رگم
چو باده در سبوي تو
در شب وصل واي من
تنم گرفته بوي تو
***
مپرس ز گريه هاي من
ترسم از آبروي تو

magmagf
25-10-2006, 02:20
زنده به گور

خلوتي مي خواهم
قلمي از گل ياس
دفتري جنس بلور
بنويسم از عشق
بسرايم از نور

روي خط هاي نسيم
دو قدم راه روم
بکشم شکل تورا
و به دستت انگور

يادم افتاد شبي
رفته بوديم ته باغ
تو به من مي گفتي
بنويس
چشم شيطان شده کور

من نوشتم برکاج
که پرم از تو و عشق
دوستت خواهم داشت
تا سراشيبي گور

تو به من خنديدي
و به آينده در راه نه چندان هم دور

عشق رادار زدند
سر هر کوچه صبح
باز هم جار زدند
دلتان زنده به گور
دلتان زنده به گور

magmagf
25-10-2006, 02:25
كيش و مات

روزها را مي شمارم خوب من
تا تو برگردي دوباره پيش من
عاشقي مستي مطلق مي دهد
من كنون مات تو و تو كيش من
...
مي رسد روزي كه سر بر دامنم
اشك شوق از ديده ات جاري شود
با تپش هاي دل بي تابمان
لحظه ي مستي و دلداري شود
...
چشم مي دوزم به تقويمي كه هست
رو به رويم ، روي ديوار اتاق
مي گذارم يك نشان از روز قبل
خط به خط ، بر روي ديوار اتاق
...
فاصله هر روز كمتر مي شود
روز موعود من و تو مي رسد
لحظه هاي روشن فرداي ما
با شتاب و پر هياهو مي رسد
...
واي گيسوي رهايم را ببين
مست مي رقصد به دستان نسيم
ما چه خوشبختيم اي معشوق من
كز همه عاشقتران ، عاشقتريم
...
ياد باد آن لحظه هاي گفتگو
تا كه بغضت بي محابا مي شكست
موج لرزان صدايم ، واي ! واي !
آن چه حالي بود كه بر ما گذشت؟
...
من فروزان تر ز هر چه آتشم
ديده مي دوزم به فرداهاي خود
مي رسد روزي كه بي پروا تو را
غرق مستي سازم از لب هاي خود
...

وعده ي ديدار ما خواهد رسيد
سينه هامان پر تلاطم مي شود
كيش و مات هم شديم اي عشق من
لحظه هاي خستگي گم مي شود
...

magmagf
25-10-2006, 02:29
سوء تفاهم

تو ندانستی
چه می خواهم زتو
من نگفتم !
که بمان !
یا که برو !
من فقط می خواستم
شمعی شوم
تا بسوزم جان خود را
نزد تو
تو ولی از آتشم ترسیدی و
رفتی و
گفتی :
برو !
نه من ،نه تو
...

Marichka
25-10-2006, 10:13
سلام
دوست عزيز لطفا يه بيوگرافي جامع از شاعر مورد نظر براي معرفي كامل ايشون توي پست اول قرار بديد.
موفق باشيد

magmagf
26-10-2006, 01:23
درخت

باز از بوی درخت
نفسم می گیرد
چه کسی یاد تورا
از دلم می گیرد؟
*
حک شده روی دلم
طرح زیبای درخت
حک شده روی درخت
طرح زیبای دو دل
*
به گمانم دل من
شهرۀ شهر شده
*
به گمانم دل تو
بادلم قهر شده
*

وای! این بوی درخت
بدتر از زهر شده

...

magmagf
26-10-2006, 01:24
بي تو غروب

و غروب چه تماشائيست
و صدايي که نهانيست
اين جا همه چيز هست
حرف هاي خودماني ست
*
يک پرنده در قفس هست
بغض و فريادو نفس هست
خواهشي در قعر زندان
آرزوهايي عبث هست
*
بوي باران، بوي باران
نقطه هاي سرد پايان
يک نگاه عاشقانه
در وداع سخت ياران
*
يک اميد سردو خاموش
ساعت بي حسّ و بي هوش
انتظار و سنگ و ديوار
رفته ام از خود فراموش
*
گريه و تنهايي و خواب
عکس تو در حجم يک قاب
ضربه هاي قلب بي تاب
باز هم آئينه و آب
*
خاطرات رو سپيدت
عطر دستان نجيبت
يک سبد بر روي ميزم
از شکوفه هاي سيبت
*
باز هم تکرارو تکرار
زندگي مرغي گرفتار
پنجره همپاي مهتاب
نور مي پاشد به ديوار
*
شمع مي سوزد ز هجرت
دل اسير فکرو ذکرت
گل به گلدان سر فرو برد
خم شده از بار عشقت
*
تو پرنده اي غريبي
تو سکوتي آهنيني
جاي تو اما چه خالي
در غروبي اينچنيني
...

magmagf
26-10-2006, 01:24
عبادتگاه

سايه اي در پشت پرده
شعر باران مي سرود
دست هايي مهربان
زندگي را مي نواخت
*
در سحر گاه نجيب
من به فکر تو شدم
و نشستم پا به پاي لحظه ها
*
خوب ديدم يک گياه
سر به سجده مي زند
*
يک پرنده مي رود
شاخه اي نازک به نوک
تا بسازد لانه اي
پشت هم پر مي زند
*

دست هاي يک درخت
رو به بالا مي رود
مو پريشان مي کند
شاخه هاي نسترن
*
روز آغاز شده ست
شهر بيدار شده ست
کم کمَک کودک همسايه من
راهي مدرسه است
*
و صنوبر شايد
شاکي از همهمه است
*
در سحر گاه نجيب
مي روم، اما کجا؟
مي روم با فکر تو
*
باز در روياي من
لحظه زيباي ديدار شده ست

*
سايه آن سوي پرده مال تو
دست هاي مهربانت مال من
اي عبادتگاه من
...

Dash Ashki
26-10-2006, 04:33
فرانک جان فقط به شعر اکتفا نکن...
به این لینک دقت کن...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرسی

saye
15-11-2006, 04:39
ارتباط مستقیم با شاعر : fariba_shehsboluki@yahoo.com

.............
عبور لحظه ها
نشسته روی چهره ام
خطوط عمق سال و ماه
صدای پای لحظه ها
که می رسد ز گرد راه
*
به شمع جان من نگر
ببین که آب می شوم
به سوی تو چو می دوم
شبیه خواب می شوم
*
به ذره ذره تنم
شراب معرفت بزن
ورق ورق کتاب من
به گریه ها تو خط بزن
*
به دست نازنین خود
گلاب عاطفه بپاش

به سطر سطر زندگی
کلام همنوایی باش
*
علامت سوال من
پشت نگاه خسته ام
چرا ؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
غمین و دل شکسته ام
*
نشسته روی چهره ام
خطوط عمق سال و ماه
شرر به جان من نزن
نکن به اینه نگاه
*
نپرس چرا چنین شدم
نگو چه شد موی سیاه
عبور لحظه ها ببین
نکن به اینه نگاه
...

saye
15-11-2006, 04:41
حسرت سکوت

از کران تا بیکران این جهان
در میان این زمین و آسمان
من چرا افتاده ام؟
لابه لای عابران خسته جان
....
شعر هایم می رسند از راه دور
از مکانی ناشناس و بی نشان
شعر می پیچید چو پیچک بر لبم
واژه هایی می نشیند بر زبان
....
می نویسم لیک با اندوه و آه !
شکوه هایم می رسد تا آسمان
باز می خواهم که در خلوت شوم
تکه ای کاغذ، نوشتم روی آن..
....
هیس!ساکت شو! دلم خوابیده است

...
نه ! نمی فهمند مرا این مردمان!
...

malakeyetanhaye
10-11-2007, 22:42
دریچه

قدم در وادی عشقت نهادم
شده پیچک که می پیچد به سویی
شدم همسایه لیلا و مجنون
شدم باران که می بارد به جویی
...
به بامم ماه در پیراهن ابر
به دستم نور سرخ و زرد و آبی
شکوفه می کند یادت همیشه
اتاقم پر شده از یادگاری
...
به چشمم هاله ای از برق امید
ستاره می درخشد در شب من
نشسته ایه های عاشقانه
به آوازی که خفته بر لب من
...
شبی دیدم به دستت یک دریچه
در این کوچه ، در این بن بست مرموز
سوالی نقش بسته بر لب من
جوابم را ندادی تا به امروز
...
تو ای باران شبهای بهاری
دریچه را به رویم می گشایی؟
و از آغوش باز این دریچه
سلامم را به گل ها می رسانی؟

god_girl
24-01-2008, 06:04
متن کامل کتاب بهانه از فريبا شش بلوکی

حسادت

نثار مقدمت صد باغ و بستان
دلم شد قاصدک تا روز محشر
...
تویی تعبیر خواب هر شب من
که آخر سرزده ، می آیی از در
...
گلاب ناب و عنبر ، دسته ی عود
تو می آیی به دستت یک کبوتر
...
برای لحظه های نازک عشق
شدم در شعر خود آهسته پرپر
...
صدایت می زنم در زیر باران
نگاهت می کنم با دیده ی تر
...
دل دریایی ات را می نوازم
کنار ساحل فردای بهتر...
...
سه شب بیداری و شمعی فروزان
طلوع روشن یک روز دیگر...
...
دلم گم می شود در کوچه ی عشق
و پیدا می شود در پیچ آخر !
...
تو را می خوانم و یک بوسه ی داغ
که می بخشی به دست و صورت و سر
...
فراوان می شوم از شور مستی
ولی در انتظار جام دیگر...
...
به پایان می رسد این شعر من نیز
کمی اندیشه کن در بیت آخر!
...
"چو این دستم برایت می نویسد
حسادت می کند آن دست دیگر" !!...

god_girl
24-01-2008, 06:04
دوباره گریه کردی

برایم گریه کردی ، باز پیداست
صدای هق هقت را می شناسم
...
میان ناله های پشت دیوار
فریبا گفتنت را می شناسم
...
مخواه پنهان کنی از من غمت را
سکوت نامه ات را می شناسم
...
دلت در حسرت پایان هجر است
دل شوریده ات را می شناسم
...
تمام سال و ماه و هفته و روز
غم دیرینه ات را می شناسم
...
نمی خواهی مرا غمگین ببینی
نگاه عاشقت را می شناسم
...
ولی از من مپوشان درد خود را
که راز سینه ات را می شناسم
...
مپوشان سرخی چشمان خود را
غروب دیده ات را می شناسم...
...
دوباره گریه کردی مثل هر شب
نگو نه! عادتت را می شناسم!

god_girl
24-01-2008, 06:05
نه یوسف،نه زلیخا

همان یوسف که او در چاه بوده
به زندان برلبانش آه بوده
به هر مویش دل صدها زلیخا
که چشمش سجده گاه ماه بوده!
...
زلیخا هم که او بی تاب بوده
ز عشق یوسفش بی خواب بوده
چو از شیطان نفسش پیروی کرد
تمام نقشه اش بر آب بوده!
...
همینک نزد ایزد آرمیدند
از این دنیای خاکی پر کشیدند
به امّید و به عشقی جاودانه
که آخر هم به یکدیگر رسیدند!
...
همان ایزد که ما را آفریدست
به شب هامان طلوع هر سپیده ست
تمام هستی ما در کف اوست
نه شیطانی که دائم نا امید است!
...
ولی من خسته از امروز و فردا
دو دستم می رسد تا آسمان ها
خدایا راه ما را ساده تر کن
که نه او یوسف است ! نه من زلیخا !
...

god_girl
24-01-2008, 06:06
تصویرتو

ابریشم شب که پشت و رو شد
آئینه ی دل به گفتگو شد
انگار ستاره ی قشنگی
یکباره شکست و زیرورو شد...
*
یک تکه ی آن به دستم افتاد
همراه دو دست خسته ی باد
آنگاه کنار صد شکوفه
تصویر تورا به من نشان داد!...
*
من خیره شدم به چشم مستت
همراه نگاه می پرستت
آویزه ی قطره های باران
شعری ز شراب من به دستت...
*
دیدم که سکوت خسته ی تو
از پنجره های بسته ی تو
آهسته به من اشاره ای کرد
دستان به غم نشسته ی تو...
*
اما من و حلقه های زنجیر...
این فاصله های دست و پاگیر...
یک تکه ستاره ی شکسته!...
انبوه بهانه های دلگیر...
*
انگار تورا نشسته دیدم!
درهای سیاه و بسته دیدم!
از موج سکوت و درد دوری
تصویر تورا شکسته دیدم!...
*
یکباره ستاره ی دلم مرد!
ابریشم شب دوباره تا خورد!
تا قطره ی اشک من فرو ریخت...
تصویر تورا پرنده ای برد!...

god_girl
24-01-2008, 06:07
بارانی

چرا تقصیر باران نیست؟!
همین باران که می بارد
شبی ، شاید برای ما
گل اندوه می کارد!...
...
نصیحت های پوسیده...
گلایه های تکراری...
نگاه خسته ی دیوار...
و ساعت های دیواری...
...
چشیدم خاطراتت را !...
کمی شیرین تر از گیلاس!
صدای کوچه ی دیروز...
بزن احمد ! بگیر عباس!
...
و توپ ساده ی کودن !
لباس شسته ی مادر...
سکوتی تا ته کوچه ...
سپس آهنگ زنگ در...
...
خطوط چهره ای خندان...
ببخشید توپمان افتاد!...
هزاران بار می خواند
دل غمگین من در باد...
...
قرار روز یکشنبه ...
همیشه رنگ پاییز است!
هوایش ابری و تیره...
و تکرارش غم انگیز است!
...
رسیدم ،منتها دیدم
کسی در آن خیابان نیست !
نماندی تا بیایم من !...
نگو تقصیر باران نیست !...
...

god_girl
24-01-2008, 06:08
برای ماندن

دیرست و خستگی هست
گاهی برای ماندن
در فصل بوسه چینی
شعری دوباره خواندن !
...
هر روز و شب ، من و تو
سرگرم کار خویشیم
فردا که می رسد باز
تکرار روز پیشیم !
...
من خسته از دویدن
در کوچه های تیره...
بیهودگی ، بطالت...
چشمان مات و خیره !
...
در آیه های دستت...
بنگر که خواهشی نیست
بین من و نگاهت ...
حتی نوازشی نیست !
...
من رفتم و گذشتم
از لحظه های تکرار...
بعد از نماز صبحم
خواندم به گوش دیوار!...
...
بر شیشه های شعرم
ردّ شکستگی هست
«دیگر برای ماندن»
دیرست و خستگی هست!...

god_girl
24-01-2008, 06:08
پرده در

ساعات پریشانی و آشفتگی من
تصویر دلم بود که در سایه فرو رفت

فریاد تو ویرانگر افسردگی ام شد ...
هر چند که سنّم شده پایان سی و هفت!
...
ما پرده در هر چه قوانین زمینیم ...
اسناد من و تو که شناسنامه ی ما نیست!

این شعر که یاریگر دستان من و توست
از روح حقیقت طلب ما که جدا نیست!
...
سبز است کنار من و تو عشق ...
وین بوته ی خوشرنگ نوازشگر دیده ست

رفتیم به یک دشت پر از ساقه ی گندم
از راز من و تو چه کسی قصه شنیده ست؟!
...
گفتی که شب ِ خواب و خیالات سحر شد
دیدم سبدی سوسن وحشی سر دیوار

هم پیچک نیلوفر و هم بوسه ی خورشید
فارغ شدم از شبزدگی های دلازار...
...
بگذارکه مردم همه درخواب شب پیش !
ما بر سر بامیم ، سزاوار یقینیم...

بر مُهر شناسنامه ی ما جوهر عشقست !
ما « پرده در» هر چه قوانین زمینیم!...

god_girl
24-01-2008, 06:09
مرگ پروانه

در چشم های تو
پروانه ای می مرد
وقتی که اشک تو...
بر گونه سُر می خورد
*
من اوج حسرت را
در نامه ات خواندم
تا ساعتی دیگر ...
در کوچه ات ماندم
*
یک رهگذر می دید
دلواپسی هایم...
اما نمی پرسید!
از بی کسی هایم...
*
یک عابر دیگر...
خندیدو رد می شد
از فکر کوتاهش...
حالم چه بد می شد!...
*
من غرق آن نامه
با دیدگانی تر...
می رفت و می آمد
هی عابری دیگر...
*
تا مادری دیدم
طفلی به آغوشش...
یک ساک سنگین هم
آویزه ی دوشش...
*
یکباره یاد تو...
با خود مرا هم برد
آن جا که اشک تو
بر گونه سُر می خورد
*

دیدم که بر اسمت
کوچه قسم می خورد!
وقتی که پروانه...
در چشم تو می مرد!
...

god_girl
24-01-2008, 06:10
خیال کن

دریچه ی نگاه من
ببین شکسته می شود
و حفره ی دهان غم
که باز و بسته می شود!
...
به گوش من نمی رسد
اذان صبح دیدنت
نماز وحشتی بخوان
برای دل بریدنت!
...
از آنهمه سکوت من
بگو ، بگو چه حاصلست؟
میان اسم ما دوتا
هزار خطّ فاصله ست!
...
کجای خاطرات من
به حرف حق رسیده ای؟
خیال کن که بعد از این
تو هم مرا ندیده ای!
...
سوال بیخودی نکن!...
تو را ز یاد برده ام!
بله ! درست شنیده ای!
خیال کن که مرده ام!...
...

god_girl
24-01-2008, 06:11
افسرده

تو پیدا می شوی اما...
فراموشی گرفتم من!
و گلدان نگاهت را
به خاموشی گرفتم من!
...
صدایم می زنی ،شاید ...
نمی فهمم چه می گویی!
هنوز افسرده ام ، اما...
نه درمانی! ...نه دارویی!
...
هوای گرم تابستان ...
ندارد با دلم سازش ...
نمی خواهم که بنشینم
به پای میز آرایش!...
...
نه خطّی گوشه ی چشمم!
نه رنگی بر لب و گونه ...
اتاق خواب من خالی ...
ز عطر وحشی پونه !...
...
دوباره روی تخت من ...
کتاب شعر و خودکارم!
و تعدادی ورق پاره ...
برو!...از عشق بیزارم !
...

god_girl
24-01-2008, 06:12
برو!

دوباره پشت پنجره...
هجوم بغض حنجره...

دوباره نامه های تو...
تروخدا...برو ! برو !

برای تو نوشته ام...
و با غمی سرشته ام...

جواب نامه های تو...
تروخدا...برو ! برو !

و اشک بیصدای من...
و عشق تو به پای من...

نگاه من ، نگاه تو...
تروخدا...برو ! برو !

و شاخه های زرد غم...
کنار من به پیچ و خم...

هوای بوسه های تو...
تروخدا...برو ! برو !

ستاره های آرزو...
دوباره گرم گفتگو...

صدای من ، صدای تو...
تروخدا...برو ! برو !

دوباره بوی نسترن...
و ساعت حزین من...

و دست آشنای تو...
تروخدا...برو ! برو !

و پیچک شکسته ام...
و سایه های خسته ام...

سکوت من ، سکوت تو...
تروخدا...برو ! برو !

و آسمان ِ راز من...
و آخرین نیاز من ...

دوباره ردّ پای تو...
تروخدا...برو ! برو !

به اشک من نظر نکن...
نگاه ِ پشت سر نکن...

که مُردم از فراق تو...
تروخدا...برو ! برو !

دوباره نه ! به من نگو!
از این مسیر روبه رو ...

دیر نشده برای تو...
تروخدا...برو ! برو !
..

god_girl
24-01-2008, 06:13
دل دیوار

گل اندامی نمی بینم!
پرستویی نمی خواند!
دلم نازکتر از شیشه...
کسی اما نمی داند!
...
و شب در کوچه پنهانست
نه مهرویی ، نه مهتابی !
تصور می کنم با خود ...
تو هم امشب نمی خوابی!
...
و سقف خانه های ما...
همیشه سرد و رنجورست!
و ماه ِ بر لب ِ بامم ...
همیشه از زمین دورست!
...
دو دست خسته ی خواهش
دل ما را نمی پاید ...
شراب و مطرب و ساقی
به کار ما نمی آید ...
...
که عهد بوسه و مِی نیست!
کسی مستی نمی جوید !
ز زلف یار و ابرویش ...
کسی دیگر نمی گوید !
...
دوباره گفتم و گفتم ...
شبم طی شد ، لبم خشکید!
سه ساعت مانده تا فردا ...
و دیدار من و خورشید !
...
دل دیوار این خانه ...
اگر چه ظاهراً سنگ است!
ز بس نالیده ام هر شب...
برای خنده ام تنگ است!
...

god_girl
24-01-2008, 06:13
گل یا پوچ

شب را صدا کردم
آیا کسی خوابست؟
یا مثل من بیدار...
در فکر مهتابست!
...
اما صدا پیچید...
در کوچه های غم
می رفت و برمی گشت
پژواک این ماتم...
...
دیوانگی کردم !
اما ، دلم فهمید!
یک بار دیگر هم
فریاد من پیچید!
...
آیا کسی خوابست؟
ای مردم خاموش !
امشب فریبایی...
با گریه هم آغوش!
...
اماخجل باشید !
او سوز و سازی داشت!
تا روز مرگش هم...
در سینه رازی داشت !
...
وقتی که مشتش را
سربسته می دیدید!
گل بوده یا پوچ است؟
هرگز نفهمیدید...
...

god_girl
24-01-2008, 06:14
نامه

«شاید همین فردا...
دستی بکوبد در !
از سوی تو باشد...
یک نامه ی دیگر !
...
اول سلامت کو؟
حرفی ندارم من...
یا خسته و خاموش!
یا بی قرارم من !
...
حالم پریشانست!
دیدی که دلتنگم !
وقتی نباشی تو...
من تکه ای سنگم!
...
این عشق دیرین هم
کاری به دستم داد!
دلتنگی و دوری ...
آخر شکستم داد!
...
باران که می بارد...
پشتم به دیوار است!
مادر نمی خندد ...
شاید که بیمار است!
...
دیشب که خوابیدم
ساعت صدایم کرد!
دیوانه بازی داشت!
با غم رهایم کرد!
...
رفتم ، خداحافظ
رفتم به جایی دور...
تو لایق صبحی ...
با بوسه های نور...»
...

شبهای بسیاری...
اشکم به دامن بود!
آخر نفهمیدی ...
این نامه از من بود!
...
...

god_girl
24-01-2008, 06:15
جمعه

چتر چنار بسته شد!
پرنده پر کشید و رفت...
به چشمک ستاره ها
شاپرکی پرید و رفت...
...
و من دوباره می دوم
کنار ردّ پای تو ...
هر چه شتاب می کنم !
نمی رسم به پای تو...
...
به قله های معرفت
به آسمان رسیده ای!
شبیه سیب قصه ها
مرا ز شاخه چیده ای!
...
سبکتر از سکوت شب
دلت زلال آرزو ...
هزار دفعه گفته ام !
چه پشت سر ، چه روبه رو!
...
کنار پیچ حادثه ...
شبی که گنگ و مبهم است!
تو می رسی به کهکشان!
زمین برای تو کم است!
...
هزار ، شنبه دست تو
نمی رسد به دست من
دوشنبه های منتظر
که می دهد شکست ِ من
...
سه شنبه های بعد ِ تو
دلم ستاره می شود!
برای حسّ بودنت ...
بگو چه چاره می شود؟
...

شبی بیا ز من بگیر...
خطوط این ادامه را ...
تمام هفته یک طرف!
غم غروب جمعه را ...
...

god_girl
24-01-2008, 06:16
من و نسیم

به کوچه های شهر تو...
نسیم می بَرَد مرا...

کنار درب خانه ات ...
و پچ پچ پرنده ها ...

دوباره لمس می کنم ...
درخت خانه ی تو را...

و طعم میوه های غم ...
و شاخه های مرده را ...

اتاق سبز رنگ تو ...
اشاره های تا به تا ...

دوباره چشم روشنت ...
نرو ، بمان ، بیا ! بیا ...

و پنجره گشوده شد ...
شروع بزم ما دو تا ...

تو آنطرف ، من اینطرف ...
و پنجره میان ما ...

دوباره بوسه های تو...
یکی یکی ، دوتا دوتا ...

هجوم اشک شوق تو ...
و بغض های بی صدا ...

دلم چه ساده می شود...
اسیر دست واژه ها ...

دوباره پرس و جو نکن ...
نگو چرا ؟ نگو چرا ؟!

که این نسیم رهگذر ...
رحم نمی کند به ما ...

به سمت خانه ی خودم ...
شبانه می برد مرا ...

و می رسم به خانه ام ...
و انتهای ماجرا ...

همه به خواب رفته اند ...
به جز من و ستاره ها ...
...

god_girl
24-01-2008, 06:17
بی نشان

قسم به آبروی تو ...
فراق را چشیده ام !
تمام لحظه های خود...
تو را نفس کشیده ام!
...
تو را سکوت کرده ام...
تو را پناه داده ام ...
تو را شب ِشروع ِ دل...
نشان ِ ماه داده ام !
...
به سایه سار سینه ام ...
تو را درخت خوانده ام !
خزان نمی رسد به تو ...
تو را به گُل نشانده ام !
...
به ساقه های نسترن...
بنفشه های زیر و رو...
تو را بهار کرده ام ...
شکوفه های خنده رو !
...
تو را همیشه دیده ام...
نشسته ای به پای من !
و دست های گرم تو...
بین من و خدای من !
...
تو گوش کن به حرف من!
من که خطا نکرده ام !
برای حفظ راز خود ...
ببین فقط چه کرده ام !
...
تو را چنان نهفته ام ...
به شعرهای خوانده ام...
که خسته ام ز جستجو...
و «بی نشانه» مانده ام!

god_girl
24-01-2008, 06:18
زیرخاک

چه پرسشی؟ چه پاسخی؟
خودم جواب می دهم ...
تو را شبیه دسته گل...
شبی به آب می دهم!
...
شبی که شعرهای من...
دگر تمام می شود...
شبی که دست های تو...
به من حرام می شود!
...
شبی که بوسه ی اجل
مرا به خواب می دهد...
چه باشکوه و بی صدا...
به من شراب می دهد!
...
شبی که آخرین نفس
ز غصه پاک می شود...
تمام خاطرات من ...
اسیر خاک می شود!
...
شبی که سیب می دهد
درخت خانه ی خدا !
و من دخیل بسته ام ...
تو را به شاخه ای جدا !
...
نگو که بی وفا شدم!
تو را ز یاد برده ام !
کفن بکن مرا ولی...
گمان مبر که مرده ام!
...
فقط نهان نمی کنم...
دگر تورا ز دیگران ...
مرور می کنم تو را ...
به زیر خاک مهربان !
...

god_girl
24-01-2008, 06:18
کافی است

عذاب می کشم ولی...
سوال های بی جواب...

هنوزمانده ام که تو ...
گناه هستی یا صواب ؟!

شعارهای روز و شب ...
حباب های روی آب ...

هنوزمانده ای که من ...
حقیقتم یا که سراب ؟!

نمانده فرصتی دگر ...
از این شمارش و حساب...

هر چه که بوده بگذریم ...
زلال و جاری مثل آب...

«همین حضور کافی است ...
من و تو و کمی شتاب» ...

...
...

god_girl
24-01-2008, 06:19
یک قدم

وقتی که ابر آسمان هم خسته می شد
یا چشم های روشن تو بسته می شد
تا نامه های عاشقانه یک قدم بود ...
اما تمام نامه ها سربسته می شد!
...
من خط به خط نامه ها را می دویدم
تاریک و روشن، واژه ها را می دویدم
تا بوسه های عاشقانه یک قدم بود...
اما تمام سایه ها را می دویدم!
...
وقتی زمستان از سپیدی خسته می شد
یا وقت تکبیر تو بر گلدسته می شد
تا خنده های عاشقانه یک قدم بود...
اما تمام خنده ها یخ بسته می شد!
...
من در سراشیبی غمها می دویدم
بالا و پایین، پله هارا می دویدم
تا گریه های عاشقانه یک قدم بود...
اما تمام کوچه ها را می دویدم!
...
وقتی پرنده از پریدن خسته می شد
یا ریزش برگ خزان پیوسته می شد
تا قصه های عاشقانه یک قدم بود...
اما تمام پنجره ها بسته می شد!
...
من مثل موجی رو به دریا می دویدم
با انتظارِ صبح فردا می دویدم
تا لحظه های عاشقانه یک قدم بود...
اما تمام لحظه هارا می دویدم!
...
وقتی که قلبم از تپیدن خسته می شد
یا هر دو پایم از دویدن خسته می شد
تا آیه های عاشقانه یک قدم بود...
اما دو دستم از نوشتن خسته می شد!

god_girl
24-01-2008, 06:19
دست باران

در دست های زرد پاییز
انگار باران بود و جالیز
...
...
وقتی که چشمم گریه می خواست
اما نگاهم بر نمی خاست ...
...
...
من بی محابا می دویدم
از سایه ی شب می پریدم
...
...
خط می کشیدم روی دیوار
تاریخ و ساعت، روز دیدار
...
...

یکشنبه ی پاییزی و زرد
یاد آور تنهایی و درد
...
...
ساعت که می چرخید و می گفت:
او هم به یاد عشق تو خفت
...
...
گفتم که حیرانم از این راز!
خوابی که دیشب دیده ام باز!
...
...
رحمی ندارد باد پاییز
من ، تو ،نگاهی سوی جالیز
...
...
باران که شست از روی دیوار
تاریخ و ساعت، روز دیدار!
...

god_girl
24-01-2008, 06:20
افسوس

و خاطرات کودکی...
صدای کفش مادرم...
*
شبی عروس غم شدم
تور فریب بر سرم!
*
گفتم :بله! ولی چه بود؟
نگاه تو به پیکرم؟
*
هوس ،گناه، هرزگی...
چه آمده کنون سرم؟
*
نگاه کن به آینه...
و روزهای پرپرم...
*
بیا نظاره کن به من...
بیا بخوان ز دفترم...
*
«زنی که شعر می شود
میان دیده ی ترم»
...

god_girl
24-01-2008, 06:21
هنوز خاطرات تو...

هنوز اتصال من...
به خاطرات مرده ات!
نگاه ناتمام من...
به عکس خاک خورده ات!
...
هنوز بوی کهنگی
میان شعر دفترم...
شبی که ماه می دمد
به اشک های آخرم...
...
کدام اهل معرفت
سری به خانه ام زده؟
و عطر ساده ی گلی
به روی شانه ام زده؟
...
کدام دست مهربان
مرا اشاره کرده است؟
کنار خانه ی دلم
چرا حصار و نرده است؟!
...
و سوت ساده ی قطار
چرا حزین و خسته شد؟
چرا تمام راه ِ من
پر از خطوط بسته شد؟
...
هنوز در حیاط ما...
کنار یاس مرده ات!
کسی نگاه می کند...
به کفش خاک خورده ات!
...
کسی سوال می کند...
کسی جواب می دهد...
و نامه های پشت هم...
مرا عذاب می دهد!
...

سوال می کنم چرا؟
نمانده جای پای تو!
چرا نمی رسد به من؟
جواب نامه های تو!
...

god_girl
24-01-2008, 06:21
خط کشیده ام

وای از این ستاره ها!
آخ از این پرنده ها !
ما همه همسفریم...
سهم من مال شما!
...
مثل باران و درخت...
مثل آن شاخه که در باد شکست!
مثل ذرات هوا ...
که به پیوند نفس ها پیوست...
...
من که خط کشیده ام به زندگی
با تمام ِهر چه هست!
روزهای زرد و خشک ...
خاطرات زشت و پست ...
...
با دو دستی بی توان ...
با نگاهی گیج و مست ...
سهم من مال شما!
که دلم سخت شکست!
...
خط کشیده ام به عشق!
با تمام ِ هر چه بود...
تکیه بر بازوی تو ...
در خیالات ِ کبود ...
...
خط کشیده ام به تو !
هر چه بادا باد، هر چه شد که شد!
زیر ِ ابری در شبی باران زده!
خط کشیده ام به روی چشم خود !
...
...

god_girl
24-01-2008, 06:22
امروز هم

امروز هم بیگانگی...
چای و سلام و یک نگاه...
دستان نامأنوس ما...
بغض و سکوت و اشک و آه...
...
افسوس از تنهائی ام!
شب های تاریک و سیاه...
یک زن کنار پنجره ...
در انتظار نور ماه...
...
بی اعتنا ، بی حوصله!
مثل نسیم ، در به در !
غرق ِ فراموشی خود...
مهمان ندارد پشت ِ در...
...
گاهی پر از بیهودگی...
با چشم های خسته تر...
گاهی به فکر یک پرش!
تا آرزویی تازه تر...
...
با حزن بی پایان خود...
با بغض های پشت ِ هم...
دستی به شیشه می کشد...
با آه های دم به دم ...
...
تنها تر از برگ خزان !
محو سکوت و غرق غم ...
مبهوت در اوهام خود...
تکرارهای مثل ِ هم ...
...
ناگه سپیده می زند!
خورشید و دستان پگاه ...
امروز هم بیگانگی...
چای و سلام و یک نگاه ...
...

god_girl
24-01-2008, 06:23
جریمه

بر سادگیم ستاره خندید!
انگار خدا نشسته بر بام!
...
مظلوم تر از همیشه بودم...
آسوده از این گردش ایام...
...
بر دفتر مشق ِمن تو بودی...
حرف دل و نقطه های اتمام...
...
یک نقطه کنار بید مجنون ...
یک نقطه کنار درس بادام...
...
ای وای ! دلم شکسته از عشق!
عشقی که مرا کشیده در دام !
...
بادام شکست ، من رسیدم!
از اوج خیال و فکر و اوهام !
...
صدبار رسیده ام به جمعه ...
تکرار ِ من و خدای بر بام ...
...
انگار جریمه ام همین است !
مشق شب و درس بی سرانجام...

...
...

god_girl
24-01-2008, 06:24
جدید

امروز روز خلوت دو تا کبوتر
در کوچه باغ خاطرات سبزو شاد است
...
امروز روز ِ مشق های نا نوشته
در فصل درس فرق های سین و صاد است
...
امروز روز بازی گیسوی خورشید
در چنگ پر از شهوت باران و باد است
...
وقتی که چشمان تو را بی تاب دیدم
گفتم که امروز آخرین فریاد و داد است
...
وقتی که احساسم شکوفا گشته از عشق
تنها صدای تومرا درعمق یاد است
...
تو راست گفتی ،من خیالاتی شدم باز!
این شعر هم شکل جدیدجیغ و داد است
!
...
...

god_girl
24-01-2008, 06:25
هوای تو

در کوچه های ذهن من
هنوز رد پای تو
شکوه نکن ز فاصله
نمی رسد صدای تو
...
رسیده ای به انتها
به نقطه ی سیاه عشق
به هیچ کس نگو که من
بریده ام زراه عشق
...
کتاب شب ورق ،ورق
پر از خطوط بی کسی
نوشته روی جلد آن
که تو به من نمی رسی
...
کبوترانه آمدم
به برج دیدگان تو
مرا به درد می کشد
غمی که شد از آنِ تو
...
تمام ماجرای من
سه واژه شد برای تو
سه واژه ی جدا ،جدا
من و...
شب و ...
هوای تو...

god_girl
24-01-2008, 06:25
بنفش

آری بنفش بود
آن خاطرات سرد...
آ ن جا که قاصدک
هر گز گذر نکرد...
...
آن جا که دختری
بر صندلی نشست ...
چیزی درون او
صد تکّه شد ، شکست
...
با دست های خود
از بودنش گذشت ...
امضا برای چه ؟!
تقدیر و سرگذشت ؟!
...
آری بنفش بود
آن سکه های زرد!
آن خانه ی کبود!
آن بوسه های سرد
...
آن جا که پنجره
مهمان تازه داشت ...
یک مشت آرزو ...
آیا کسی نکاشت ؟!
...
گنجشک می پرید
از شاخه های دور
آری بنفش بود
خندیدن و عبور...
...
آن جا که تکیه گاه
لغزنده و دروغ
خواب عجیب شب ...
کمرنگ و بی فروغ
...
آری بنفش بود
حتی چنار پیر ...
آن سایه های مات
آن تور ... آن حریر !
...
آن درب نیمه باز
آن ارتفاع پست
بغضی که می شکست
با سوت و خنده ، دست!
...
آری بنفش بود
...

god_girl
24-01-2008, 06:27
پاره

هزار رشته از دلم
شبی ستاره می شود
ز هر ستاره ، نقطه ای
به تو اشاره می شود
...
ز چشمک ستاره ها
هزار غنچه می دمد
ز غنچه های رنگ رنگ
هوا بهاره می شود
...
شبی درخت خاطره
هزار شاخه می دهد
پلی میان ما دو تا
ز سنگ خاره می شود
...
تمام انتظار ما
شبی کنار می رود
خدای خوب و مهربان !
گرم نظاره می شود
...
نفس نفس ، قدم قدم
سحر ز راه می رسد
تو می دوی به سوی من
تنم شراره می شود
...
ولی همین که دست ما
به فکر چاره می شود
تمام رشته های من
خراب و پاره می شود
...

god_girl
24-01-2008, 06:27
صدای ساعت

فقط یک پنجره باز است
و من فریاد می خواهم
خدا را نیمه شب دیدم !
دگر شب ها نمی خوابم
...
صدای مهربانی گفت :
«فریبا جان ! تو بیداری ؟!»
«دوباره اشک می ریزی؟!»
«بگو ... کاری اگر داری !»
...
و برفی نرم می بارید
و شب مرموز و مبهم بود!
و از میدان دید ِ من
جهان لبریز ماتم بود !
...
خدایا در مسیر من
کسی دیوار می چیند !
کسی گل را نمی فهمد!
کسی من را نمی بیند !
...
و بوی نسترن ها را
کسی می دزدد از خانه !
و باران را نمی داند !
و نه پرواز و پروانه !
...
کسی بر دست و پای من
غل و زنجیر می خواهد !
سکوتم را نمی فهمد !
مرا دیوانه می خواند !
...
خدایا در مسیر من
فقط یک پنجره باز است !
و من پرواز می خواهم ...
دل من یک سبد راز است !
...
به چشمم اشک مهمان شد!
و آهی بر لبم جاری...
صدای ساعتم آمد !
«فریبا جان ! تو بیداری ؟!»
...

god_girl
24-01-2008, 06:28
دیدی؟!

دیدی که می رفت ...
تا باورِ من ...
برف از سر ِبام...
آّب از سر من ...
*
دیدی که بی تو ...
آمد از این در ...
خرداد و مرداد...
آبان و آذر ...
*
دیدی که شب شد ...
وقتی نبودی ...
من بودم و دل ...
شعر وسرودی ...
*
دیدی بنفشه ...
در دست من مُرد...
تا دشت خواهش...
اما مرا برد...
*
دیدی که گل داد...
آئینه ی من ...
از جای پایت...
بر سینه ی من ...
*
دیدی که باران...
بر شیشه می خورد...
وقتی که طوفان...
پروانه را برد...
*
دیدی که این است...
معنای امروز...
دیروز ِفردا...
فردای دیروز...
*

god_girl
24-01-2008, 06:29
در جا

من و مرغکی گیج و دریا زده ...
تو و کاغذ و نامه ای تا زده ...
*
من و امتداد تو و سادگی ...
تو و ریشه هایی که سرما زده ...
*
من و رنگ عشق و غروب و خزان ...
تو و بوی باران که بر ما زده ...
*
من و وسعت و فرصت و فاصله ...
تو و تکیه گاهی که فردا زده ...
*
من و یک سبد آرزوی محال ...
تو و سنگ سختی که با پا زده ...
*
من و کوچه ای رو به روی دعا...
تو و نردبانی به بالا زده ...
*
معلم که آمد کلاس دلم ...
تو شاگرد خوبی که بر پا زده ...
*
چه حاصل ؟ چه حاصل ؟ از این انتظار ...
من و تو ... و عشقی که در جا زده ...
*

god_girl
24-01-2008, 06:30
این همه بهانه !

گردو - شکستم...
خواب تورا ندیدم !
ازتو - گذشتم...
از سرِ دل پریدم!
*
رفتم - رسیدم...
بازی کودکانه!
گفتی - شنیدم...
شمع وگل وپروانه!
*
یکشب- نبودی...
شکل توراکشیدم!
رفتی - ندیدی...
من به کجا رسیدم!
*
آن شب - شکستم...
گردوی خاطراتت!
خواندم - چشیدم...
مزه ی نامه هایت!
*
آری- رسیدم...
به شاخه و جوانه!
دل را - سپردم...
به این همه بهانه!
...

god_girl
24-01-2008, 06:30
شب شعر

به احترام قافیه
دلم قیام می کند
تنم شکوفه می دهد
لبم سلام می کند
...
غزل ، قصیده ، مثنوی
رباعی نگاه ِ من
سروده های بی کسی
طلوع مهر و ماه من
...
اشاره می کنم شبی
به عابران روی پل
شبی ستاره می شوم
به چادر ِ نماز گل
...
شبی شکست می خورم
از آسمان و پنجره
هجوم بغض می رسد
به ناله های حنجره
...
شبی به سجده می روم
به شعر و شاخه های آن
به بیت ،بیتِ یک غزل
به واژه ،واژه های آن
...
به افتخار لحظه ها
شروع شعر بی ریا
شبی که سوت می کشم !
تو هم به دیدنم بیا
...
ببین کنار خانه ام
به سمت چپ که می روی
نوشته ام به کاج خود
« ز یاد من نمی روی »
...

god_girl
24-01-2008, 06:31
قمار

در این خطوط مُرده ام
درامتداد لحظه ها ...
تو و قیام شاخه ها
من و دوباره هرزه ها
...
دوباره بوی خانه را
هوای تنگ سینه ام
کسی فشار می دهد
مرا به چنگ سینه ام
...
چه بی صدا پریده ام
از این بهار تا خزان
چو بسته ام دو دیده را
رسیده ام به آسمان
...
و از سکوت ِدست ِخود
که می کشم به پرده ام
ببین به روی دامنم
گلی ز پشت ِنرده ام!
...
دوباره در رکوع دل
صدای یک رها شدن
صدا ، صدای اتّفاق
اسیر لحظه ها شدن
...
به جمعه ها سلام ِ من
رسیده ام به بوی تو
من از کجا گذشته ام ؟
نمی رسم به کوی تو ؟
...
در این قمار ، بی دغل
من از تو پیش برده ام
تو خط خطی شدی ، و من
در این خطوط مرده ام!
...

god_girl
24-01-2008, 06:31
تا...نور

ببین ! من ازکنارتو
به سمت نور می روم
به لکّه ای ، به نقطه ای
به جایی دور می روم ...
*
هجوم می برد به من
دو دست سرد خواهشت
به کوچه های چشم تو
ولحظه ی نوازشت ...
*
حوا لی صدای دل
به گرد و خاک می رسم
پس ازخیال سبز تو
به آب پاک می رسم
*
به قا مت ستاره ای
پرنده لانه می کند
سکوت عشق در پرش
هوای خانه می کند
*
تو گفته ای که حرف من
همیشه گنگ و مبهمست!
ولی شتاب می کنی !
نگاه تو به من کم است !
*
من آن پرنده ام که تو
مرابه لانه می بری
سکوت عشق در پرم
به آشیانه می بری
*
سپس ، من ازکنارتو
به سمت نور می روم ...
چه چیزگنگ و مبهمست؟!
به جایی دورمی روم...
*

god_girl
24-01-2008, 06:32
بهار بی تو

دلم گواه می دهد
مرا ز یاد برده ای
بهار می رسد ولی ...
تو در دلم نمرده ای
*
چه زود رفت ، آرزو
و روز های بی غروب
تمام اهتمام ما ...
برای یک شروع خوب
*
شروع فصل دستمان
و سیب و سکّه در سبد
شکوفه های صورتی
سقوط لحظه های بد
*
چه زود رفت ، دست تو
به شاخه های بی ثمر
و سایه سار سال نو
و خاطرات یک سفر
*
نسیم شب ، نسیم شب
و لانه ی پرندگان ...
جوانه های تُرد وتَر
و سبزه های عشقمان
*
چه زود در بهارمان
خزان سرک کشیده است
کنار هفت سین دل
کسی تورا ندیده است ...
*
دلم گواه می دهد
که قاصدک نمی رسد
مرا ز یاد برده ای
بهار بی تو می رسد ...
*

god_girl
24-01-2008, 06:33
مانده

تا تو هستی که مرا خرد کنی
متنفر شدم از بودن خود
خاک بر حادثه های شب و روز
این منم منتظر لحظه آسودن خود
*
مانده تا درک کنی شعر مرا
مانده تا باز شود پرده راز
مانده تا سر برسد وقت غروب
عطش تشنگی و سوز و گداز
*
تو دلت خوش که مرا آزردی
تو که در پرده غفلت خوابی
من پس از این... خاموش!
مانده تا حرف مرا در یابی
....

god_girl
24-01-2008, 06:33
بهانه

به نیمه های شب قسم!
که من بهانه جو شدم
به بند بند اسم تو
اسیر آرزو شدم !...
...
سرک کشیده خواهشی
به ناکجای خانه ام
پرنده های یاد تو
نشسته روی شانه ام!
...
نفس نفس ،سکوت من
به دست تو ترانه شد
تمام انتظار تو ...
به سوی من روانه شد!
...
به شاخه های سرو من
کبوتری نمی پرد ...
صدای خواهش تو را
نسیم شب نمی برد !
...
ستاره های بغض من
عروس ابر پاره شد
نگاه تو ،به دست من
اشاره ای دوباره شد!
...
به سوی نردبان تو
مسیر من نمی رسد ...
به التهاب واژه ها
هجوم گریه می رسد!
...
بخوان به نام زندگی
سروده های بی ریا
و دعوتت نمی کنم...
خودت بسادگی بیا!
...
که من خزان خانه را
پر از جوانه می کنم
برای خنده رو شدن...
تو را «بهانه» می کنم
...
...