PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : !i!i!i!i!i!i!i!i نویسندگان روســـیه !i!i!i!i!i!i!i!i!



Dash Ashki
17-10-2006, 10:31
در این تاپیک سعی داریم نویسندگان معروف و برتر روســـیه را همراه با بعضی از آثارشون معرفی کنیم...!



:=:=.=:=.=:=.=:=.=:=.=:=.=:=.=:


-------------------------------------------
بزرگترین سایت دانلود کتاب های فارسی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Dash Ashki
17-10-2006, 10:37
آنتون چخوف، فرزند پاول ويوگنيا چخوف، در 1860 در تاگان روگ، شمال قفقاز، به جهان آمد. پدرش مغازه دار و شيفته آثار هنري بود. همين شيفتگي او را از کار داد و ستد بازداشت و دشواري هاي مالي براي خانواده اش به دنبال آورد. در دوران دبيرستان محيط خانه جايي دنج براي درس خواندن چخوف جوان نبود و او ناگزير دو سال ديرتر دبيرستان را به پايان رساند. در 1876 پدرش ورشکسته شد و خانواده اش به مسکو نقل مکان کرد اما او به قصد تمام کردن دبيرستان در زادگاه خود ماند. چخوف که تا آن زمان قطعه هاي بسياري نوشته بود سردبيري مجله مدرسه اش را برعهده گرفت. در 1819 به خانواده اش پيوست و به دانشکده پزشکي دانشگاه مسکو راه يافت. در وقت هاي فراغت داستان هاي کوتاه فکاهي مي نوشت و آنها را براي مجله ها مي فرستاد. اين داستان ها که از کيفيت چنداني برخوردار نبودند به گمان چخوف صرفاً پول توجيبي او را فراهم مي کردند، چخوف در 1886 به طور جدي به نوشتن پرداخت و از اين زمان به بعد بود که نوشتن، به بهاي از دست رفتن فرصت تمرين طب، سراسر وقتش را مي "رفت.
چخوف نخستين نمايشنامه اش، يتيم، را در 1877، هنگامي که هنوز در دبيرستان درس مي خواند، نوشت. برادرش، الکساندر، که نظر او همواره مورد احترام چخوف بود اين نمايشنامه را نپسنديد و نمايشنامه يتيم در سراسر زندگي چخوف نه منتشر شد و نه نمايش آن به اجرا درآمد. نمايشنامه در شاهراه نيز، که اقتباسي از يکي از داستان هاي کوتاه او به نام «پاييز» بود، همين سرنوشت را يافت. چخوف از 1887 به بعد بيشتر به نمايشنامه نويسي پرداخت و شماري قطعه هاي فکاهي تک پرده اي، که در مجموع به نام واريته مشهورند، ارائه داد. اين قطعه ها با اقبال مردم روبه رو شد.
نخستين نمايشنامه کامل چخوف، به نام ايوانف، در 1887 به روي صحنه آمد، اما چخوف از افراط کاري هايي که در صحنه هاي تئاتر معاصر او انجام مي گرفت ناراضي بود و اعتقاد داشت که بازيگران بايد «آدم ها و زندگي را آن گونه که هستند نشان دهند نه اينکه رفتارشان چنان باشد که گويي بر چوب پا حرکت مي کنند.» با اين همه دريافت که انتقال اين مفاهيم به بازيگران کاري دشوار است و اجراي نخست ايوانف او را راضي نکرد. سپس آن را با تغييرهايي بازنويسي کرد و متن جديد در 1889 به روي صحنه آمد که با تحسين همگان مواجه گرديد. چخوف در نماينشامه ديگر خود، ديو چوبي (1889) بسياري از قراردادهاي آن زمان صحنه را در جست وجوي «بناي احساسي» نو به دور افکند، با اين همه، نمايش ديو چوبي موفقيت ايوانف را تجديد نکرد و چخوف آن را پس گرفت. هشت سال بعد متن بازنويس شده اي از آن با عنوان دايي وانيا به چاپ رسيد.
چخوف پس از سفري به غرب ملک کوچکي نزديک مسکو خريد و نمايشنامه ديگر خود، مرغ دريايي، را در 1859 نوشت. اجراي اين نمايش، سال بعد، در سن پترزبورگ را همراه با ترديدهاي بسيار ترک کردم.» در اين زمان اعتماد به نفس او سخت تضعيف شده بود. چندي بعد در بستر بيماري افتاد. او که به بيماري سل دچار شده بود پس از مدتي درمان در يکي از درمانگاه هاي مسکو راهي جنوب فرانسه شد و سپس در 1898 به مسکو بازگشت. در همين سال بود که کنستانتين استانيسلاوسکي و ولاديمير نميروويچ _ دانچنکو با تأسيس تئاتر هنر مسکو، که اعتراضي به تئاتر تصنعي مرسوم روسيه بود، چهره تئاتر روسيه را به کلي تغيير دادند. اينان همچون چخوف، در اجراي نمايش، به جاي زرق و برق و نيرنگ در جست وجوي صداقت بودند.
نمايش مرغ دريايي به کارگرداني استانيسلاوسکي و لميروويچ دانچنکو در تئاتر هنر مسکو اجرا شد. اين نمايش که در آن استانيسلاوسکي خود نقش نويسنده، يعني تريگورين، را بازي مي کرد موفق ـرين نمايش تئاتر هنر مسکو در فصل گشايش به شمار آمد. تئاتر هنر مسکو به عنوان بزرگترين مفسر هنر چخوف شهرت يافت، هرچند چخوف هميشه هم با تفسيرهاي استانيسلاوسکي موافق نبود. چخوف خود عملا اجراي نمايش ها را تا سال 1900 نديده بود. در اين سال گروه استانيسلاوسکي به شبه جزيره کريمه آمد و چخوف، که به قصد درمان بيماري خود در کريمه به سر مي برد، پيش از شب نخست اجراي مرغ دريايي خود را به محل نمايش رساند. استانيسلاوسکي پيش از آن در 1899 دايي وانيا را به روي صحنه آورد اما موفقيت آن به پاي مرغ دريايي نرسيد. گويي تماشاچيان مسکو در شناخت آثار دوران پختگي چخوف چندان استعدادي نداشتند.
در سال 1900 چخوف سه خواهر را به دست گرفت اما نوشتن براي او با آن حال بيمارگون کاري توانفسرا بود و چخوف خود نمايشنامه را «ملال آور، طولاني و ناشيانه» توصيف کرده است. چخوف پس از اتمام نمايشنامه آن را به مسکو برد و در جريان تمرين نقشي فعال داشت اما اين بار نيز به هنگام اجراي نمايش در 1901 در نيس بود. چخوف در اواخر همين سال با اولگا کنيپر، يکي از بازيگران گروه استانيسلاوسکي، ازدواج کرد. اين ازدواج موفقيت آميز بود هرچند آنها بيشتر وقت ها دور از يکديگر، يکي در مسکو و ديگري در يالتا، به سر مي بردند.
نوشتن نمايشنامه باغ آلبالو براي چخوف بسيار دشوار بود؛ مي نويسد: «روزي چهار سطر مي نويسم و همين چهار سطر نيز بي اندازه خسته ام مي کند.» نمايش سرانجام در هفدهم ژانويه 1904، سالروز تولد چخوف، اجرا شد. او بار ديگر در سر تمرين ها حضور مي يافت و ميان او استانيسلاوسکي مخالفت هاي زيادي در مي گرفت. چخوف به اصرار مي گفت که باغ آلبالو «کمدي سبکي» است، درحالي که کارگردان آن را «نمايش جدي زندگي روسيه» مي دانست. به هرحال، چخوف در شب گشايش نمايش حضور يافت و از سوي تماشاچيان با تحسين بسيار روبه رو گرديد، هرچند حضور او در سالن تئاتر براي سلامتي او زيانبار بود. چخوف شش ماه بعد درگذشت و جسد او براي خاکسپاري به مسکو انتقال يافت.
نمايشنامه هاي عمده چخوف، که همه در مستغلات شهرستان ها يا پيرامون آنها مي گذرد، زندگي طبقه زميندار ممتاز روسيه تصویر می کند . این نمایشنامه ها از آنجا که در دوران اضطرا ب های سیاسی نوشته شده اند ، بارها مرثیه هایی بر دورانی گذرا بشمار آمده اند .
آخرین نمایشنامه های وی به یقین مقاومت بر دگرگونی اجتماعی را نشان می دهند : سه خواهر و باغ آلبالو . « هرچه بر انواع درمان های یک بیماری بیفزایید بیشتر اطمینان حاصل می کنید که درمان ناپذیر است » .
چخوف بر خلاف ایبسن ، به عصیان شخصی اعتقادی نداشت و آخرین نمایشنامه هایش از یک قهرمان اصلی که به روشنی توصیف شده باشد عاری است . او امکان عملی قهرمانانه را مردود می دانست .
چخوف در عین حال که نمایشنامه نویس برجسته ای است به عنوان یکی از بزرگ ترین داستان نویس های جهان با جیمز جویس پهلو می زند .
بهترین داستان های کوتاه وی ، « زن و سگ کوچک » ( 1899) - « عزیزم » ( 1898) توانایی های او را در ترکیب تراژدی و کمدی باز می نمایاند . داستان دیگر او « بخش شماره 6 » (1892) بخشی از تیمارستانی را نشان می دهد که نمادی از جامعه است .
چخوف با خودداری از شرح و بسط رویدادهای داستان ، مفهوم طرح را در داستان نویسی تغییر داد .رویدادهای داستان های وی اغلب از خلال وجدان آدم داستان ( نه قهرمان صرف ) ، که با زندگی خانوادگی معمول بیگانه است ، می گذرد .
چخوف در داستان های خود به بیماری های s80;امعه و انسان آن جامعه به صورت مفرد می پردازد و تراژدی نهفته موجود در آن را به صورت عریان به تصویر می کشد .
آنتون پاولوویچ چخوف در 44 سالگی هنگامی دیده از جهان فروبست که تاثیر به سزایی در داستان نویسی جهان گذاشته بود .



مجموعه داستانهای کوتاه از چخوف

Dash Ashki
18-10-2006, 02:37
آلکسی ماکسیمویچ پشکوف معروف به ماکسیم گورکی به سال 1869 در شهر نیژنی نوگورود یا گورکی گراد کنونی متولد شد. بیش از پنج سال نداشت که پدرش درگذشت و مادرش دوباره ازدواج کرد و او را با پدربزرگ پیرش تنها گذاشت.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

گورکی چند سال نزد پدربزرگش بسر برد ولی چون دید که پیرمرد ناتوان از عهده خرج خویش نیز بر نمی آید خانه او را ترک گفت و تنها و بی کس به سوی سرنوشت نامعلومش رهسپار گردید. به ادسا رفت و در آنجا باربر شد، پس از آن به شهرهای دیگر روسیه ازقبیل تفلیس، نمازان و سایر شهرها سفر کرد و به کارهای مختلف: شاگرد نانوایی، پاسبانی و مستخدمی راه آهن تن در داد. در همین مدت با سواد کمی که داشت مطالعه می کرد و به ادبیات عشق می ورزید. به تدریج دست به قلم برد و اولین داستان خویش را در یکی از روزنامه های قفقاز نوشت. به زودی توانست نظر مردم را به سوی خویش جلب نماید. در این تاریخ گورکی که شهرت یافته بود شروع به نوشتن آثار معروف خود کرد و سپس کشور را به سوی اروپا و آمریکا ترک گفت. در خارج از کشور نیز دست از فعالیت بر نداشت و به فعالیت خویش افزود تا آنکه انقلاب 1917 به ثمر رسید و گورکی همانند سرداری فاتح به کشور بازگشت. مدتی سخنگوی دولت بود تا آنکه به شدت بیمار گشت و سفری برای معالجه به خارج نمود. در سال 1928 به روسیه بازگشت و بالاخره در سال 1936 هنگامی که 67 سال داشت جان سپرد.

کتاب های زیر از مهمترین آثار گورکی می باشند:

ولگردان
آنها که وقتی آدمی بودند
دانشکده های من
توفان
سه رفیق
نهم ژانویه
همسفر
بوران
نخستین عشق من
استادان زندگی
نگهبان شدم
خرده بورژواها
واسکا، فضول
زندانیان
یک اعتراف
مادر .




هدف ادبیات...!

Dash Ashki
18-10-2006, 03:08
نيکلا واسيلويپ گوگول در سال 1809 در اوکرائين متولد شد و در سال 1852 در پترزبورگ در گذشت. او خود را هميشه در اين شهر غريبه حس مي‌کرد و روح صادق و ساده و روستايي او با اين پايتخت ظريف و آداب دان و سياست باز و پليس مآب سازگاري نداشت. گوگول کار ادبي خود را با نوشتن داستان‌هاي مردمي، مانند "شب نشيني‌هامو" (1831) آغاز کرد و سپس رمان تاريخي تاراس بولبا را نوشت. اما سبک ادبي او با خلق آثار انتقادي و نيشخندآميز: "دفتر خاطرات يک ديوانه"، "شنل" و "دماغ" تثبيت شد که در آن‌ها تاثيري از کارهاي هوفمند مشهود است و سال‌ها بعد کافکا از او تاثير مي‌پذيرد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شرح مكمل :

نیکلای گوگول در 19 مارس سال 1809 در یکی از توابع «پولتاوا» واقع در «اوکرائین» روسیه چشم به جهان گشود. پدرش یکی از ملاکان کوچک ولی نجیب اوکرائین به شمار می رفت. گوگول تحصیلات مقدماتی خویش را در همین جا آموخت و چون پدرش در سال 1825 درگذشت او مادرش نتوانستند از عهده خرج خویش به تمام و کمال برآیند. در سال 1828 با مادرش به «سن پترزبورگ» آمد و در یکی از وزارتخانه ها به کار پرداخت. مدتی بعد دبیر تاریخ یک مدرسه دخترانه شد، لیکن هرگز فکر نویسندگی در سر نداشت. به تدریج وضع مالی آنها رو به وخامت رفت و او نیز مجبور گشت که چیز بنویسد. در سال 1831 اولین اثر جالب خویش را به نام: شب نشینی های مزرعه دیکانگا به رشته تحریر درآورد. در سال 1835 مجموعه داستانی به نام میر گورود انتشار داد و معروفیت بیشتری کسب نمود. پس از آن دو کتاب دیگر به نام های تاراس بولبا و بازرس نگاشت. این کتاب ها نشان داد که او نویسنده توانایی است. گوگول بعد از انتشار نمایشنامه بازرس به خارج از روسیه سفر کرد و مدت ها در آلمان، سویس، فرانسه، ایتالیا، اطریش و سایر کشورهای اروپا به سیاحت مشغول بود. او مدتی نیز به بیت المقدس رفت و در سال 1848 به مسکو بازگشت. گوگول در 21 فوریه سال 1852 درگذشت.

معروفترین آثارش عبارتند از:

نفوس مرده
تاراس بولبا
بازرس
شنل
آرابسک
بینی
یادداشت های یک دیوانه
افسانه ها
مناظر نوسکی
تصویر
راهزنان
عروسی
ایوان غسل دهنده
یک شب ماه مه.

Dash Ashki
18-10-2006, 18:27
آرتور آدامف، نویسنده روسی الاصل، در قزلودسک، در ناحیه قفقاز به سال 1908 متولد گردید. آدامف در سنین کودکی با آثار بالزاک آشنا شد و به مطالعه رمان های فرانسوی پرداخت. مقارن آخرین سال های جنگ جهانی دوم (1945) آدامف شروع به نوشتن نمایشنامه کرد. به هرحال آدامف علاوه بر نوشته های خود ترجمه هایی از داستایوسکی، گوگول، بوخنر، گورکی و چخوف نیز از خود بر جای نهاده است.

آرتور آدامف در سال 1970 چشم از جهان فرو بست. برخی از آثارش عبارتند از:

اعتراف
سنگر
استلا
رژه بزرگ و کوچک
مسیر رهروی
استاد تاران
همان طور که بوده ایم
دوباره یافته شدگان
پینگ پونگ
پائولو پائولی
برچیلان
صمیمیت
شکوه مرد مسخره
من فرانسوی نیستم
اروپای مقدس
بهار هفتاد و یک
مانوور بزرگ و کوچک
حمله.

Dash Ashki
19-10-2006, 04:47
الکساندر سرگه ایئویچ پوشکین در سال 1799 میلادی در مسکو به دنیا آمد و زیر نظر مادربزرگ و دایه ای که قصه های دلفریب می دانست بزرگ شد. پدر و عمویش شعر می ساختند و آثار تمام شاعران قرن هجدهم فرانسه در کتابخانه شان یافت می شد.

الکساندر که از همان عنفوان جوانی زبان فرانسه را کاملاً می دانست، هرچه زودتر به زبان فرانسه شروع به تقلید از آنها کرد. در 1811 در مدرسه ای که امپراتور الکساندر نزدیک قصرش در «تسارسکوئه سلوبنا» می کرد، پذیرفته گردید و در آنجا به فراگیری ادبیات پرداخت. هفت سال بعد به عنوان کارمند وزارت امورخارجه وارد این وزارتخانه گردید و با برخوردار گردیدن از خوشی های پایتخت، شعرهای فراوانی ساخت و در 1820 نخستین منظومه خود «روسلان ولودمیلا» را به وجود آورد که از لحاظ ذوق و ملاحت توصیفات از سایر منظومه های نظیر خود در قرن هجدهم بهتر بود.

پوشکین چون با سازمان های مخفی همکاری می کرد و همچنین چون شعر او به دست پلیس شاهی می افتد در بهار سال 1820 به عنوان کارمند به کیف و بعد به ادسا تبعید گردید. طی سال هایی که در جنوب گذرانید قریحه اش تقویت شد و چیزهایی جالب ملل متفاوت و خلاصه چیزهای غیربومی که رمانتیک ها از مشرق انتظار داشتند بر او آشکار گردید و در همین دوران بود که آثار بایرون را خواند و زندانی قفقاز و فواره باغچه سرای را به رشته تحریر کشید.

آزادمنشی طبع و حرکات و سکنات غیرمتعارف او دشمنی حاکم ادسا را بدو جلب کرد تا جایی که از حکومت مرکزی تقاضای تبعید او را کرد. عاقبت در 1824 او را به دهکده میخائیلوسکوئه که متعلق به خانواده شاعر بود و در حوالی ناحیه پسکوف قرار داشت گسیل داشتند تا تحت نظر باشد. مدتی بیش از دو سال در آنجا منزوی زیست تا بالاخره در شورش دسامبر 1825 با جلوس نیکلا مورد مرحمت او واقع شد و به مسکو آمد و شاه به او وعده داد که در آینده او را تنها منشی مطبوعاتیش خواهد کرد. پوشکین در 1831 با ناتالی گانچارووای زیبا که علی رغم او یک زندگی سراسر عیش و عشرت را بدو تحمیل کرد ازدواج نمود، بالاخره بعد از مدتی مردم پست با هم پیمان بستند و از طنازی خیره کننده زنش استفاده کرده و با ایجاد توهمات ناروا خواستند او را نسبت به زنش مظنون کنند، سرانجام شاعر یکی از آنها را که فرانسوی و به بارون آنته معروف بود به جنگ تن به تن خواند و در 27 ژانویه 1837 به طرز مهلکی مجروح گردید. پس از دو روز که درنهایت رنج بسر برد و مردانه آن را تحمل کرد جهان را بدرود گفت. جسد او را به کلیسا حمل کردند و از آنجا به دیر سن مونتانی که در جوار میخائیلوسکوئه واقع بود بردند و در آنجا به خاک سپردند. از میان آثار بی شمار او می توان اینها را نام برد: بوریس گودونف، سوار برنجی، پولتاوا، دختر سروان یا تاریخچه عصیان پوگاچف، تابوت ساز، غلام پست، ضربه آتشین، دوبروفسکی، دام سیاه، بی بی بیک، کولی ها و طوفان. تيرانداز- چندچامه و درام- داستانهاي ايوان پترويچ.

Dash Ashki
19-10-2006, 10:45
بوريس پاسترناك Bouris Pasternak از نويسندگان و شاعران به نام روسيه است، كه در سال 1890 در مسكو متولد گرديد. او فرزند بزرگ خانواده‌اي بود كه پدرش «لئونيد پاسترناك» نقاش چيره‌دست و مشهور و مادرش «روزا كافمن» از پيانيست‌هاي زبردست بودند.

پدر پاسترناك خانواده‌اش را به انگلستان برد و خود نيز در هما نجا درگذشت، ولي بوريس پاسترناك در روسيه باقي ماند و به فرا گرفتن موسيقي مشغول گشت. به تدريج از موسيقي دست كشيد و به آلمان براي تحصيل فلسفه رفت و در آنجا نزد. پروفسور «كهن» به فرا گرفتن فلسفه مشغول گشت و چون جنگ اول جهاني آغاز شد، به روسيه مراجعت نمود و در يك كارخانه به كار مشغول گشت.

پس از مدتي فعاليتا دبي خويش را آغاز نمود و به سرودن شعر پرداخت و از سال 1917 به بعد به انتشار آثار، افكار و عقايد خويش پرداخت. سپس به ترجمه آثار گرانبهاي خارجي به زبان روسي دست زد و بيشتر آثار شكسپير به وسيله او بدين زبان ترجمه گشت.

در سال 1932 به علت عدم توافق فكري بين او و بعضي از افراد سرشناس، گوشه عزلت اختيار نمود و تا آخر عمر كمتر به اجتماعات سر مي‌زد. در سال 1958 برنده جايزه ادبي نوبل گرديد، ليكن از دريافت آن امتناع ورزيد. پاسترناك در سال 1962 درحالي كه كمتر با كسي معاشرت داشت چشم از جهان بربست.

معروفترين آثار پاسترناك عبارتند از:
«دكتر ژيواگو»
«بر فراز حصارها»
«رهبري بي‌خطر»
«آثار برگزيده»
«اشعار منتخب».

Dash Ashki
20-10-2006, 23:56
ايوان الکساندرويچ گنچارف، در سيبري، در ششم ژوئن 1812 به دنيا آمد و در 1891 در سن پترزبورگ درگذشت. و در همه عمر کارمند دولت بود. با اين وصف بين سال‌هاي 1855 و 1857 سفري به دور دنيا کرد که محصول آن داستاني بود و روايتي که مدت‌ها با تورگنيف که او را متهم به سرقت ادبي مي‌کرد بر سر آن بحث و مجادله داشت. جمعا گنچارف شخصيت عجيبي داشت که براي هيچ کس شناخته شده نبود. در داستان "سيل گاه" از گروهي از افراد زحمتکش و سرکش سخن مي‌گويد که زير بار زور نمي‌روند. اما خود او در اداره سانسور روسيه خدمت مي‌کرد. راستي گنچاروف چه کسي بود؟

Dash Ashki
21-10-2006, 00:00
لئونید آندریف، از معروفترین نویسندگان روسی می باشد. وی در سال 1871 متولد شد و در سال 1919 درگذشت. برخی از آثار وی عبارتند از:

اندیشه
لبخند خونین
مغاک
در هوای مه آلود
تبسم سرخ
به سوی ستارگان
زندگی بشر
نقاب های سیاه
اقیانوس
هفت به دار آویخته
آنفیسا
یکاترینا ایوانوونا
پروفسور استوریتیسن
کسی که سیلی می خورد
به دار آویختگان
محکوم شدگان
هفت نفری که به دار آویخته شدند
یکی بود یکی نبود
گرداب
در مه جناب آقای فرماندار
زندگی بشری
سیلی خورده.

Dash Ashki
21-10-2006, 12:28
هارولد لمب، نویسنده روسی که کتاب چنگیزخان اثر مشهور او می باشد.

از دیگر آثار او می توان موارد زیر را نام برد:

شعله اسلام
کورش کبیر
جنگ های صلیبی
سرکرده قزاق ها
تئودور امپراتور.

Dash Ashki
21-10-2006, 12:31
نیکولای سمینوویچ لیسکوف، رمان نویس معروف روسی در سال 1831 میلادی به دنیا آمد و در سل 1895 در سن 64 سالگی فوت نمود و آثار او به شرح زیر می باشد:

بن بست
تا پای خنجر
جزیره نشینان
لیدی ماکبت
کشیشان
در ته دنیا
کوهستان
آزادی زیبا
فرشته دست و پا بسته
زن پرخاش جو
عشق گرامی
خنجرهای آخته
روحانیان
فرشته موم اندود
قصه ای مصری
خانواده ورشکسته
طاووس
زن هرزه گرد
لیدی مکبث اهل متسنسک
ماجرای یک زن.

Dash Ashki
26-10-2006, 06:34
گئورگی والنتینوویچ پلخانف، نویسنده روسی در سال 1856 به دنیا مد و در سال 1918 فوت کرد.


آثار نویسنده بدین شرح می باشد:

استنباط و یا تعبیرهای مادی تاریخ
درباره بسط و اعمال نظریه مونیستیک در تاریخ
درباره ماتریالیسم تاریخی
درباره اهمیت فرد در تاریخ
تاریخ از نظر مادی
مقدمه تاریخ اجتماعی روسیه.

Dash Ashki
26-10-2006, 06:35
سرگئی فیئیویچ آکساکف، از نویسندگان قرن 19 روسیه می باشد. وی در سال 1823 چشم به دنیا گشود. او آثار زیادی از خود برجای گذاشته است. آکسانف در سال 1886 در سن 63 سالگی فوت کرد.


این آثار از وی می باشد:

یادگارهای ماهیگیر
یادگارهای شکارافکن
تاریخ خانواده
سال های کودکی نوه باگرو
یادگارها.

Dash Ashki
26-10-2006, 22:30
بانو نينا يميليانووا از سال ۱۹۳۱ به عالم ادبيات گام گذاشت . قبل از شروع به كارهاي ادبي او سالهاي متمادي در هيات هاي مامور اكتشاف معادن خدمت كرد و به شمال سلسله جبال اورال ، به مناطق زر خيز يني سئي وبه جنگلهاي سرزمين او سورييسكي مسافرت نمود.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

او سال هاي درا ز براي گرد آوري مطالب وموضوعا تي از زندگي حقايق و وقايع و همچنين غني ساختن زبان و خامه خود زحمت كشيد . نخستين اثر بانو يميليا نووا به نام ((زاما نشچينا )) در سال 1931 در مجله ((سيبير سكيه او گني )) منتشر گرديد . رمان (( جراح )) نام او را مشهور ساخت . از آثار او (( چشمه ها)) و (( خانه پدري )) به كودكان اختصاص دارد .

داستا نهاي بانو يميليا نووا به كرات در مجموعه بهترين داستانهاي سالهاي ا خير به چاپ رسيده و داستان ((عاشقان )) يكي از آنهاست .

Dash Ashki
28-10-2006, 06:37
آلکسی نیکلای ویچ آربازف، یکی از نمایشنامه نویسان قرن بیستم روسیه می باشد. وی در سال 1908 چشم به جهان گشود.

آثار این نویسنده بدین شرح می باشد:

شش عاشق
جاده طولانی
طبقه
تانیا
جاویدانان
خانه در اطراف شهر
در شهر شفق
ساعت 12
سال های مسافرت
ملاقات با جوانی.

Dash Ashki
29-10-2006, 04:21
سركئي الكساندرويچ اسنين در 1895 در كنستانتينوفه به دنيا آمد. خانواده‌اش از كشاورزان طبقه سوم روسيه بودند و او به واسطه فقر تحصيلات زيادي نكرد و اجتماع به خودي خود معلم او گرديد. نخستين كتاب او «شورش» به سال 1916 انتشار يافت در 1919 گروه ايماژيست را تشكيل داد و آرمان‌هاي اساسي آن را به عنوان عوامل اساسي خلق شعر اعلام نمود. انقلاب روسيه نتوانست روح سركش او را خرسند سازد و لذا راه نوميدي پيش گرفت و از اين شهر به آن شهر رفت، ولي هيچ جا آرامشي را كه در جست‌وجويش بود نيافت و حتي شعر هم نتوانست او را از شتافتن به سوي مرگ باز دارد. اسنين در 28 دسامبر 1925 در يك اطاق محقر واقع در لنينگراد خودكشي كرد. ماكسيم گوركي وي را بعد از پوشكين بزرگترين نابغه شعر غنايي روس خوانده است.

Dash Ashki
31-10-2006, 10:42
واسيلي يان در سال 1898 پس از پايان دانشگاه سن پطر بورگ كوله باري بدوش انداخت و در روسيه به سياحت پرداخت . پس از دو سال سياحت بعنوان خبرنگار روزنامه به انگلستان رفت و تمام بخش جنوبي آن كشور را با دو چرخه پيمود. زبانشناس جوان با استعداد پس از باز گشت به روسيه در يكي از شهرهاي كوچك آسياي ميانه ساكن شد و با شغل بازرس چاه هاي آب بكار پرداخت . در سال 1901 اسبي خريد و سواره از صحراي قره قوم گذشت و از شهرهاي خيوه وبخارا ديدن كرد. سپس عازم ايران شد و از طريق سيستان و بلوچستان به مرزهاي هندوستان ( پاكستان كنوني ) رسيد ... ظاهرا در يكي از همين نقاط بود كه با چوپان كوير لوت كه از سرنوشت غم انگيز وطن خويش با او سخن گفت ملاقات كرد. آنجا نخستين بار به فكر نوشتن كتابي درباره سايه هاي مهيب دوران گذشته افتاد ولي اين فكر سالها بعد يعني پس از انقلاب اكتبر تحقق پذيرفت . واسيلي يان در سالهاي 1905- 1917 بعنوان مخبر روسي مشهور خبر گزاريهاي گوناگون بارها به آسياي ميانه ، منچوري ، كشورهاي بالكان ، مصر . تركيه و غيره سفر كرد.

او كمي پس از انقلاب اكتبر در سال 1918 به روسيه باز گشت . جمهوري جوان در تمام رشته ها به افراد با فرهنگ نياز فراوان داشت و يان از هيچ كار ي روي بر نمي تافت :دبير دبيرستان ، رداكتور روزنامه ها و مجلات ، اقتصاددان ، نمايشنامه نويس و كارگردان تاتر انقلابي جديد . واسيلي يان در هر يك از اين مشاغل نهايت كوشش خود را بكار مي برد..


در سال 1923 واسيلي يان به مسكو آمد و به كار خلاق تاليف رمانهاي تاريخي پرداخت . رمانهاي كشتي فينيقي ، اسپارتاك ، روبرت فولتون ، آهنگران اورال ، و آتش تپه ها يكي پس از ديگري انتشار يافت.

يان در سال 1939 تاليف رمان چنگيزخان را كه نخستين كتاب از رمانهاي سه گانه اوست بپايان رساند. در سال 1941 رمان ((باتو )) ودر سال 1954 رمان ((بسوي آخرين قلزم )) كه بخش نهايي رمانهاي سه گانه است ، از چاپ خارج شد . اين سه رمان تاريخي كه به ا ستيلاگران مغول اختصاص دارد ، هم از نظر حجم وهم از نظر اهميت ادبي مهمترين اثر نويسنده است . رمان هاي تاريخي واسيلي يان علاقه فراوان خوانندگان شوروي و كشورهاي ديگر را بخود جلب كرد . (( چنگيز خان )) بدريافت جايزه دولتي اتحاد شوروي نائل آمد و به بسياري از زبانهاي خارجي ترجمه شد و بارها تجديد چاپ گرديد، از آن جمله در انگلستان ، فرانسه ، فنلاند، آرژانتين ، ايالات متحده امريكا و كشورهاي ديگر. در سال 1965 مجله ((مسائل ادبيات )) چاپ مسكو در باره كتاب ((چنگيزخان )) نوشت : (( اين كتاب بدون ايجاد شيفتگي كاذب به زور و اقتدار و بدون هيچگونه گذشت در قبال گژي ها و ناراستي ها حق تعلق به ادبيات كلاسيك شوروي را بدست آورده است .

Dash Ashki
03-11-2006, 05:05
بانو ورا اينبر از نويسندگان وشعراي معروف معاصر روسيه است . اينبر در سال 1912 نخستين ديوان اشعار خود را در پاريس انتشار داد . ولي قهرمانان دلخواه ونازنين ، مضامين وسبكهاي ويژه خود را بعدها يافت . ورا اينبر در سالهاي 20 و 30 به عنوان روزنامه نگار به مسافرتهاي متعددي در روسيه واروپاي باختري پرداخت و در اين سالها داستانها ونوولهاي فراواني نوشت و(( مايا و افسانه سريرا )) يكي از بهترين آثار اين دوره فعاليت اوست .

در اين نوول وضع زندگي يكي از شهرهاي كوچك جنوبي روسيه در آغاز سالهاي 20، در روزهاي استقرار حكومت روسيه تشريح گرديده است . ورا اينبر سالهاي جنگ كبير ميهني را در لنينگراد محصور به سر برد ودر آنجا منظومه ((نصف النهار پولكو )) را كه اكنون شهرت به سزايي كسب نموده و همچنين دفتر يادداشتهاي روزانه خود موسوم به (( تقريبا سه سال )) را نوشت وبه پاس آنها به اخذ جايزه دولتي نائل گرديد .

Dash Ashki
06-11-2006, 10:38
Piliniac


پیلینیاک، نویسنده روسی در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. پدر و مادر او با درآمدی کم زندگی خود را می چرخاند. پلینیاک آثار نویسندگان فرانسوی را زیاد مطالعه می کرد. بعد از آن، کم کم روی به نویسندگی آورد و با اثر ولگا به دریای خزر می ریزد، معروفیت پیدا کرد.

Dash Ashki
06-11-2006, 10:38
Chernishovski


چرنیشفسکی، یکی از نویسندگان هم دوره تولستوی می باشد که آثار بسیاری دارد
و فقط می توان به یک اثر او اشاره کرد: چه باید کرد؟

Dash Ashki
15-11-2006, 04:11
Babel - Issak

بابل - ايساك
ايساك بابل در 1894 در ادساي روسيه چشم به جهان گشود. بابل در جواني خانواده و زادگاهش را ترك گفت ؛ ابتدا به كيف رفت ، سپس بدون برداشتن پروانه اقامت به سن پترزبورگ پاگذاشت. در اين هنگام بيست و يك ساله بود . بابل در آنجا، در خيابان پوشكين ، در زيرزميني زندگي مي كرد و داستانهايي مي نوشت كه كسب بدانها اعتنايي نمي كرد . ماكسيم گروكي به ياري اوشتافت و داستان «ايساكويچ و مارگاريتا» را در نشريه خود به چاپ رساند. با اين همه ، به او گفت كه اين داستان او به طور تصادفي قابل چاپ درآمده و به اندرز دادكه ادبيات را رها كند و به ميان مردم برود. بابل درباره گوركي گفته است كه همه چيز خود را مديون او است . بابل سپس درارتش سرخ در جبهه روماني به خدمت پرداخت . در 1917 جانب بلشويكها را گرفت . بابل در 1921 در جنگ روسيه – لهستان شركت كرد و به لهستان اعزام گرديد . او پنج سال بعد با انتشار مجموعه داستان سواره نظام (1926) كه در واقع خاطرات او از اين سفر است، به شهرت رسيد . گزارشهاي منسجم ، دقيق و دوپهلوي اين كتاب غنايي تازه به زبان روسي بخشيد . آدم هاي بابل در اين داستان يا انسان هاي ساده و بي آلايشي‌اند يا روشنفكران ضعيف و حساس. سواره نظام گزارشي حماسي از تجربه هاي يك افسر است كه در يك هنگ قزاق به خدمت منصوب شده است . بي رحمي و خشونتي كه در اين داستانها ارائه مي شود حدو مرز ندارد اما با لحني غنايي بيان مي شود و از طنز و ابهام آكنده است ؛ به طوري كه خواننده در نظر اول نمي تواند تشخيص دهد كه روايتگر با ثبت بيرحمي برآن است كه جانب بي‌رحمي را بگيرد يا بر آن بتازد . سبك يگانه ، ايجاز، تصويرپردازي و مهمتر از همه مناظر غم انگيز و ترسناك تاثيري غريب به داستان هاي سواره نظام بخشيده اند .

ايساك بابل در بيست وشش سالگي در سرزمين بيگانه ، لهستان ، با اينكه بسيار ديده و بسيار تحمل كرده است ، اما همچنان خود را در آغاز راه مي بيند . او بر آن است تا توانايي خويش را به بوته آزمايش بگذارد . اين آزمايش ابزرا شجاعت نيست . ايساك بابل با استيفن كرين و ارنست همينگوي مشابهت هاي بسيار دارد؛ اما پرسشي كه با آن روبروست پرسشي نيست كه اين نويسندگان سرشناس امريكايي براي آن ارجي بسيار قائل بودند. بابل از خود نمي پرسد كه آيا مي تواند با افتخار با خطر روبه‌رو گردد ؛ به سخن ديگر ، آيا مي توان «كشته شدن» را تحمل كرد ؟

بلكه براي بابل اين پرسش مطرح است كه آيا مي توان«كشتن » را تحمل كند . در داستان كوتاه«پس از نبرد» ، روايتگر داستان از ماموريتي بازگشته ، اما دوست قزاقش از دست او عصباني است، نه بدين سبب كه ترسيده ، بلكه بدين سبب كه با تفنگي خالي سوار بر اسب بوده است . سرانجام ، داستان با اين درخواست روايتگر از سرنوشت پايان مي يابد كه «ساده ترين مهارت را به من عطا كن ، مهارت كشتن همنوعانم را .»

ضرورت تسليم شدن به آزمايش را در ديگرداستان هاي بابل مي بينيم . در داستان «غاز اول من» فرمانده پرزرق و برق ، قزاق تازه وارد را تحقير مي كند ؛ زيرا عينك بر چشم دارد ، روشنفكر است و نازدك دل و با خشونت و سنگدلي ميانه اي ندارد . سررشته دار مي گويد؛« ما اينجا براي آدمهايي كه فكر مي كنند جايي نداريم . بچه ننه ها بايد بروند تنگ دل مادرشان بخوابند . » پنج تن دوستان تازه وارد اين موضوع را روشن مي كنند كه او غريبه است و به دردشان نمي خورد . آن وقت بي درنگ سربه سرش مي گذارند و ناراحتش مي كنند . اما او با يك حركت دشمني آن ها را نسبت به خود و عينكش از ميان مي برد . گرسنه است و از زن صاحبخانه درخواست خوردني مي كند. زن غاز خود را به او مي دهد تا بكشد . مرد غاز را با بيرحمي سرمي برد و سپس شمشير خود را در تن آن فرو مي برد و به سوي زن دراز مي كند و به او دستور مي دهد براي خوردن آماده كند . بحران اكنون فرو نشسته ؛ بهاي جامعه پرداخت شده است . گروه پنج نفري اكنون شش نفر شده اند . همه چيز به خوبي و خوشي گذشته است. بحثي در مي گيرد ، سپس مي خوابند ، « خوابيديم ، هر شش نفر، زير سقفي كه از لابه لاي چوبهايش ستاره ها ديده مي شد ، پاهاي ما در هم فرو رفته بود ، همديگر را گرم مي كرديم ، خواب ديدم ، خواب زن ها را ديدم ، اما دست هايم خونين بود ، غرقه در خون .»

اثر ديگر او ، داستان هاي ادسا ، كه در 1930 در مسكو منتشر شد، ادساي پيش از انقلاب را نشان مي‌دهد. نمايشنامه هاي بابل ، غروب آفتاب (مسكو، 1928) و ماريا (مسكو ،1933) از شهرت چنداني برخوردار نيستند .

ايساك بابل در نخستين كنگره نويسندگان شوروي كه در 1934 برپا گرديد حضور داشت و سخنراني ساده اي كه بعدها ثابت شد بسيار طنز آميز بوده است ايراد كرد . از سال 1936 به بعد ديگر نامي از اين داستان نويس نابغه در هيچ يك از انتشارات شوروي به چشم نمي خورد . او ناپديد شده است .

Dash Ashki
01-12-2006, 05:47
Dostoyevsky - Feodur , Michelaovich


داستايفسکي، فرزند دوم پزشک ويژه مستمندان، در مسکو به جهان آمد. ظاهراً نخستين سال هاي زندگيش در محيطي محصور و منزوي سپري شد. پدرش مردي تندخو و مستبد و مشروبخوار بود و با اين همه با توجه به معيارهاي زمانه از تحصيلات عالي برخورداري داشت؛ مادرش زني فرهيخته تر از پدر و از خانواده اي اصيل بود. خانواده داستايفسکي، به جز خواندن انجيل، به مطالعه ادبيات روسي و مهمترين نشريه هاي روز دلستگي داشت. احتمالاً برجسته ترين خاطرات دوران کودکي داستايفسکي تماشاي نمايش چپاولگران شيلر به سن ده سالگي است. کيفيت هاي نمايشي اين اثر و دعوي آزادي رمانتيک گونه آن معنايي ماندگار و عميق بر داستايفسکي نويسنده بر جا گذارد. مستغلاتي فقرزده نيز که پدر او در 1831 به چنگ آورد و شامل دو روستاي استان تولا بود و در آن خانواده داستايفسکي تعطيلات سالانه خود را مي گذراند تأثيري همسان بر او داشت. حضور در اين مستغلات نخستين آشنايي واقعي داستايفسکي با مردم روس بود که بعدها بسيار فصيح پيرامون آنها به نوشتن پرداغخت. از آثار شيلر و استان نکبت بار تولا درونمايه ها و رويدادهايي بيرون تراويد که ذهن داستايفسکي را در سراسر زندگي به خود مشغول داشت و تأثير عمده خود را در آخرين رمان او، برادران کارامازف، برجا گذارد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به سال 1837، دو سالي پس از مرگ پدر، که ظاهراً به دست دهقانان خود کشته شد، مادرش درگذشت. داستايفسکي در مؤسسه مهندسي نظامي سن پترزبورگ به تحصيل پرداخت و هرچند در آنجا به تحصيل رشته فني مشغول بود اما ظاهراً بيشتر وقت خويش را منحصراً به مطالعه آثار کلاسيک روسي و نيز آثار برخي نويسندگان گوناگون اروپايي (از والتر اسکات تا هوفمان و دوکوئينسي و بالزاک) اختصاص مي داد. در اين هنگام به مسائل فوق طبيعي و ترسناک دلبستگي داشت. پس از اتمام دوره مهندسي و فراغت از خدمت نظام يکسره به ادبيات روي آورد. داستايفسکي در 1846 بي درنگ به دنبال انتشار نخستين کتاب عمده خود، بيچارگان، ترجمه اوژني گرانده، اثر بالزاک، را منتشر کرد. بيچارگان با تحسين بسيار از جانب منتقد برجسته، و.گ.بلينسکي، مواجه شد و کمابيش يک شبه نويسنده آن در ادبيات روسي تثبيت گرديد. اثر دوم او به نام همزاد (1846) موفقيت اثر نخست را تجديد نکرد. داستايفسکي در همين زمان با به کار گرفتن درونمايه هايي همچون قدرت افسانه (ارباب، 1847) و قدرت رؤيا (شب هاي سفيد، 1848) به تجربه هاي ناموفقي دست يازيد. در اواخر دهه 1840 به گروه پتراشفسکي راه يافت و در بحث هاي آنان پيرامون سوسياليسم آرماني و انقلاب شرکت جست. او به يقين از چنين عقايد زمانه تأثير پذيرفت، هرچند آثارش عاري از موضوع هايي است که نشان دهد او صادقانه به آراي انقلابي پرداخته است. داستايفسکي همراه با ديگر اعضاي گروه پتراشفسکي دستگير شد، به زندان افتاد و در دادگاه نظامي به اعدام محکوم گرديد. اتهام عمده او اين بود که نامه معروف بلينسکي را به گوگول به صداي بلند در يکي از نشست هاي گروه خوانده است. منتقد در «نامه به گوگول»، به سبب شيفتگي مذهبي گوگول، بر او تاخته و اعلام داشته است که مردم روسيه عميقاً به زيبايي گرايش دارند. حکم مجازات مرگ که به دستور تزار، نيکلاي اول، صادر شده بود به زندان با اعمال شاقه و تبعيد تبديل گرديد و بنابراين داستايفسکي در آغاز سال 1850 با دست و پاي زنجير شده به سيبري فرستاده شد. تجربه اي را که داستايفسکي در اردوگاه کيفري امسک از سر گذراند خردکننده بود. در اينکه بيماري صرع داستايفسکي، که بعدها خود را نشان داد، حاصل اقامت او در اين اردوگاه است يا نه ترديد وجود دارد، اما در اينکه داستايفسکي تا پايان عمر از بيماري صرع رنج بسيار برد ترديدي نيست. گزارش او از چهار سال زندان در اردوگاه کيفري (يادداشت هاي خانه مردگان، 2-1861) اثري کلاسيک در ادبيات زندان به شمار مي آيد. هنگامي که در 1854 آزاد گرديد هنوز حق خروج از سيبري را نداشت اما از زندگي نسبتاً آزادي برخوردار بود، به ويژه که به عنوان افسر مشغول خدمت شد. پس از چندي با بيوه يکي از همکاران ازدواج کرد و سرانجام در 1859 اجازه يافت به بخش اروپايي روسيه بازگردد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ازدواج داستايفسکي روي هم رفته با شادکامي همراه نبود. از اين گذشته، او در جامعه اي با تجديد شهرت و اعتبار روبه رو بود که همه جا از اصلاح و دگرگوني هاي انقلابي سخن به ميان مي آمد. تجربه هاي او سبب تحکيم احساسات مذهبي در او گرديد که در دهه 1840 در وجود او نهفته بود و هنگامي که به ياري برادرش روزنامه زمان را در 1861 پايه ريزي کرد، در زمينه عقايد سياسي، فردي محافظه کار، ميهن پرستي تجاوزگر و کمابيش توده گرا بود؛ بدين معني که به طبقه دهقان روسي دلبستگي داشت و از جامعه روشنفکر مي خواست که از آنان بياموزد. داستايفسکي در روزنامه زمان بود که نخستين رمان خود را به نام تحقيرشدگان (1861) انتشار داد و نيز گزارش نخستين سفر خود را به اروپا با عنوان يادداشت هاي زمستاني پيرامون برداشت هاي تابستاني (1863) در همين روزنامه به چاپ رساند. سرمايه داري کلان شهر غرب، به ويژه آنچه او در لندن به چشم ديد، براي او تکان دهنده بود و آراي ضد غربي و ضد اصلاحگرانه را در او برانگيخت.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به دنبال افزايش بدهي هاي داستايفسکي روزنامه او نيز به سبب چاپ مقاله اي پيرامون شورش سال 1863 لهستان از سوي مقامات توقيف گرديد؛ و با آنکه اجازه انتشار روزنامه ديگري را با عنوان دوران به دست آورد، مرگ همسر، مرگ برادر و مرگ آپولون گريگورف، صميمي ترين همکارش در انتشار روزنامه، ضربه هايي کاري بر او بود. داستايفسکي هرچند برجسته ترين اثرش را تا آن زمان، به نام يادداشت هاي زيرزمين (1864)، در روزنامه دوران به چاپ رساند، ديري نگذشت که اين روزنامه به تأخيرهايي مواجه شد و سپس به کلي متوقف گرديد و بدهي هاي زيادي براي او بر جا گذاشت. او در ويسبادن، در آغاز پاييز 1865، به سبب روبه رو بودن با تنگناهاي خردکننده، نوشتن رماني را با عنوان جنايت و مجازات (1866) طرح ريزي کرد، اما به سبب بستن قرارداد نوشتن رمان ديگري به نام قمارباز (1867)، و تعهد اتمام آن در مدت يک سال، موقتاً نوشتن اثر عمده خود را رها کرد. رمان قمارباز را داستايفسکي براي زن جوان تندنويسي، به نام آنا اسنيتکين، تقرير مي کرد و او مي نوشت. داستايفسکي يک سال بعد با اين زن ازدواج کرد و با اينکه يک رب قرن با يکديگر اختلاف سن داشتند ازدواج آنان با شادکامي و موفقيت همراه بود.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

زن و شوهر سپس براي فرار از دست طلبکارها به تبعيدي اجباري در اروپا دست زدند و چهار سالي را در درسدن گذراندند. داستايفسکي در اين مدت دو رمان عمده خود، ابله (1868) و جن زدگان يا شيطان ها (2-1871) را نوشت. در بازگشت به روسيه، همسر داستايفسکي نقش ناشر آثار شوهر را برعهده گرفت و زندگي خانوادگي آرام و استواري را پي ريزي کرد. رسيدگي دقيق و فداکارانه او به مسائل مالي داستايفسکي، به تدريج، سبب پرداخت تمام بدهي هاي او گرديد. هرچند مرگ هاي زودرس برخي از بچه هايش و حمله هاي وخيم بيماري صرع او دهه آخر عمرش را بر او سخت ناگوار کرد اما در سايه فعاليت خاطرات نگاري (يادداشت هاي يک نويسنده، که در سال 1873 آغاز گرديد و با وقفه هايي تا هنگام مرگ ادامه يافت) و نيز در سايه مطالعه آثار خود در حضور مردم، روزنامه نگاري (ويراستاري روزنامه شهروند، 4-1873) و کارش در مقام رمان نويس (جواني خام، 1875) و سرانجام بر تارک همه اينها، با انتشار بزرگترين رمانش، برادران کارامازوف، در 80-1879 به شهرت ادبي کم نظيري دست يافت. شهرت او در طول جشن هايي که به مناسبت پرده برداري از پيکره پوشکين در مسکو، به سال 1880، برپا شد با ايراد سخنراني پيرامون پوشکين، که ستايش همگان را برانگيخت، به اوج رسيد. و آنگاه تشييع جنازه او در اول فوريه 1881، پس از مرگش در 28 ژانويه، قلب هاي بسياري را از اندوهي بي حد آکند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بيچارگان ، نخستين اثر داستايفسکي ، ممکن است در نظر اول به شيوه کهنه مبادله نامه ميان دو تن ( کارمندي تهديست و ميانسال ، به نام دووشکين ، و دختري بسيار جوان تر ) نوشته شده باشد ، اما اين شيوه ساده از عميقي روانکاوانه برخوردار است و نامه هاي شخصيت داستايفسکي گونه ويژه آن به صورت اعترافات پيچيده اي در مي آيند که نه تنها عشق بي حد او را به دختر افشا مي کنند بلکه او را به آگاهي مي رسانند و هويت شخص او ، جاي او در جامعه و معناي فقر او را به او نشان مي دهند .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

داستايفسکي هنگام رهايي از زندان براي خبرنگاری به تردیدها و ایمان خود اعتراف کرده است :
« من همين قدر مي توانم درباره خود به شما بگويم که من فرزند زمانم ، فرزند بي اعتقادي و ترديد و تا اين لحظه و حتي تا پايان عمرم بر اين باور خواهم بود ... ديگر بگويم ، اگر کسي براي من ثابت کند که مسيح از دايره حقيقت بيرون است و به راستي يقين حاصل کنم که حقيقت ها فرسنگ ها با مسيح فاصله دارد ، باز هم ترجيح مي دهم در کنار مسيح بمانم در کنار حقيقت . » اين گفته را يکي از برجسته ترين وصيت نامه هاي قرن نوزدهم به شمار مي آورند، قرني که روشنفکران آن رفته رفته به اين نتيجه مي رسيدند که بايد خود را از بندهايي که پدران ناآگاه آنان بر دست پاي ذهن شان بسته اند رها سازند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اين وصيت نامه ، ده سال بعد ، مناسبت خاص ادبي خود را پيدا کرد و داستايفسکي در يادداشت هاي زيرزمين ترديدهاي خويش را پيرامون علم گرايي ، با عقيقده مرسوم که انسان را اساسا موجودي عقلاني مي پنداشت ، درک خود را از انسان به عنوان موجودي هوسباز ف شکاک و خودسر ارائه داد . راسکولنيکف در رمان جنايت و مجازات نمونه وفق ارائه چنين درکي است . او در اين رمان دانشجويي است که دست به جنايت مي زند تا ثابت کند که ناپلئون خودسري است اما سرانجام به خطا و بيهودگي انگيزه هايش پي مي برد . راسکولينکف خود او نيز دشواري سرگردان مي بيند که در حقيقت شخصيت دوباره خود او نيز هست . در اينکه او به تاثير سونياي فاحشه به تهذيب اخلاق مي رسد عمق عقايد مطرح شده در آن و تکريب کابوس گون واقعيت زندگي نکبت بار داستايفسکي ، به عنوان برترين رمان نويس قرن نوزدهم روسيه بر آن متکي است .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

داستايفسکي در دومين رمان خود ، ابله ، تلاش مي کند تا درک خويش را از مسيح معاصر در قالب ابله کودک مانند ، يعني شاهزاده ميشکين ، که کتاب انجيل او ترکيبي از رستگاري به ياري قدرت زيبايي و مسيح گرايي ادبي است ، تجسم بخشد. هر چند بخش هاي پاياني کتاب درخشان است اما اين اثر به طور کلي تلنبار از طرح هاي فرعي و آدم هاي پرگو و طرفدار بحث و جدل است . اگر در ابله در سايه نويد مسيح روسي اميدي براي روسيه وجود دارد ، در رمان جن زدگان يا شيطان ها ، رمان بزرگ روشنفکر ، مسموم از عقايد غربي و تاثيرهاي پوچگرانه ، نه ايماني به خود پيدا کند نه به مردم خداپرست روسيه . استاورگين ، منجي فرضي جامعه روشنفکر ، ظاهرأ ميان بينش پوچگرايانه از آزادي ( که در قالب هواخواه اوکريلف ارائه مي شود ) و امکان ايمان مذهبي ( که در قالب شاتف ايمان جوي تجسم مي يابد ) سرگردان است . اما سرانجام تسليم عقايد ورخونسکي تروريست مي گردد تا هدف هاي ويران کننده خويش را تحقق بخشد . اين رمان از آنجا که استبداد سياسي را که در نتيجه انقلاب دامنگير روسيه مي شود تشخيص مي دهد تفسير آن براي منتقدان شوروي کاري سخت دشوار بود.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

داستايفسکي پس از اين کمدي پر قدرت و سياه ، بر آن شد تا موقعيت روسيه را در شرايطي اصولي تر بيازمايد؛ اما از بررسي خود پيرامون يک «خانواده تصادفي » ( جواني خام ) چيزي به دست نياوردو تنهاي هنگامي که ، به سال 1878 ، در محاکمه ورا زاسوليچ تروريست حضور يافت ، چارچوب آخرين و بزرگ ترين رمانش ف برادران کارامازوف ، را به دست آورد.

خانواده کارامازوف همچون روسيه کوچکي تصوير مي شود که در آن روسيه معاصر و زميني در قالب دميتري ، نفوذ غرب در قالب ايوان ، و روسيه مذهبي در قالب آليوشا تجسم مي يابد و در اني ميان انتقاد ايوان از کليسا ( به ويژه در فصل معروف « بازجوي بزرگ ) همچون حمله اي پاسخ ناپذير به بي عدالتي جهان شمرده مي شود.

براداران کارامازوف به عنوان اوج دستاورد داستايفسکي بازتاب نگراني اوست پيرامون دستواري هاي انتخاب که پيوسته پيش روي بشر قرار دارد.

آدم هاي داستان هاي داستايفسکي در پي تغيير نيستند ، در پي اصلاح نيستند ، آنان تلاش مي کنند خويشتن را در برابر زشتي ها و پليدي ها ، که شمارشان اندک نيست ، همواره نيرومندتر و مجهزتر کنند.

"چنين گفت نيچه": "داستايوسکي تنها کسي است که از آثار او چيزهايي درباره روانشناسي آموخته ام."

Dash Ashki
28-12-2006, 04:30
Kheraskof - Michael.M

میخائیل ماتویئویچ خراسکوف

میخائیل ماتویئویچ، از شاعران اهل روسیه می باشد که در سال 1733 به دنیا آمد و در سن 74 سالگی در سال 1807 دارفانی را وداع گفت.

این دو کتاب از او می باشد:

روسیاد، ولادیمیر، حماسه روسی و تجدید حیات ولادیمیر.

Dash Ashki
02-02-2007, 09:02
Erenborg - ILLia

ایلیا ارنبورگ



ایلیا ارنبورگ نویسنده و داستان نویس روسی به سال 1891 دیده به جهان گشود و به سال 1967 چشم از جهان فرو بست.

برخی از آثارش عبارتند از:

سقوط پاریس
طوفان
سیزده پیپ
رویداد زمین
راه های اروپا
گوهر اسپانیا
بدون نفس گرفتن
بازگشت از اتازونی
آنچه را که شایسته مردان است
حوادث شگفت انگیز خولیو خورنیتو و پیروانش
پول پرست
دومین رزو خلقت
بدون نفس تازه کردن
نهمین موج
اندیشه هایی در مورد آینده
حکایات جنگی در آن سوی رودخانه
شیر در میدان
صلح
کار نویسنده
نورنبرگ.

magmagf
09-03-2007, 05:35
ناتالی ساروت Nathalie Sarraute ( زاده: 18 ژوئیه 1900 در ایوانووا روسیه – مرگ: 9 اکتبر1999 در پاریس فرانسه ) حقوقدان، رمان نویس و نظریه پرداز ادبی یهودی بود.

ساروت یکی از برجسته ترین نویسندگان مکتب رمان نو در فرانسه است. اثر تئوریک او عصر بدگمانی (1970) در کنار کتاب درباره رمان نو نوشته آلن رب گری یه مانیفست این مکتب شمرده می شوند.


زندگی
ناتالی در خانواده ای روشنفکر و یهودی در ایوانووا شهری در نزدیکی مسکو به دنیا آمد. پدرش شیمی دان و مادرش نویسنده بود. در 1909 همراه آن ها به پاریس رفت و در سوربن (حقوق)، آکسفورد (تاریخ) و برلین (جامعه شناسی) درس خواند. ناتالی در 1925 با وکیلی به نام رمون ساروت ازدواج کرد. در 1941 با اشغال پاریس توسط نازی ها او مجبور شد به طور مخفیانه زندگی کند و از همسرش جدا شود. با پایان جنگ او و همسرش زندگی خود را از سر گرفتند و ناتالی به شکل جدی تری نویسندگی را دنبال کرد.

سبک
ساروت در داستان های خود همواره به دنبال کشف واقعیت روان شناختی نهفته در ورای مکالمات و رویدادهای روزمره است. عدم استفاده از پیرنگ داستانی محکم و بی توجهی به شخصیت پردازی نوشته های او را دیر فهم و سنگین کرده است. در آثار او بینشی شاعرانه، طنزآمیز و رنجبار از زندگی به چشم می خورد.

آثار
تعدادی از مهمترین رمان های ناتالی ساروت:

تصویر مردی ناشناس ( Portrait d’un inconnu)1948
میوه های زرین les Fruits d'or) ) 1963
میان مرگ و زندگی (Entre la vie et la mort) 1968
صدایشان را می شنوید؟ Vous les entendez ?) ) 1972
برگرفته از «[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%B1%D9%88%D8%AA»

magmagf
09-03-2007, 05:38
ورا فیودوروونا پانووا (روسی: вера фёдоровна панова) نویسنده روس در زمان اتحاد جماهیر شوروی بود. چند رمان او برنده جایزه استالین شد.

او نویسنده رمان همقطارها می باشد که آلک قازاریان آن را به فارسی ترجمه کرده است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Dash Ashki
04-04-2007, 10:28
Tromildore - Josef


یوسف ترومیلدور، از نویسندگان روسی الاصل یهودی مذهب است که در سال 1885 متولد و در سال 1921 فوت کرد. او زحمات فراوانی برای استقلال اسرائیل کشید.


این سه کتاب از او می باشد.

زندگی یهودیان
دلدادگان صیون
سرمشق کشاورزی.

Dash Ashki
15-09-2007, 09:22
آنا اخما تووا، نویسنده روسی است. این نویسنده برجسته آثار متعددی دارد که فقط دو کتاب از او را می توان نام برد:

تسبیح و گریز زمان.

.