PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : تجربه ی بابا لنگ درازی !!!



B.Russell
05-03-2015, 15:43
بابا لنگ‌دراز (Daddy-Long-Legs) محصول سال ۱۹۱۲، یک رمان نامه‌نگارانه دنباله‌دار، اثر جین وبستر، نویسنده آمریکایی است.

این داستان ماجراهای قهرمانش را که یک دختر جوان به نام جودی آبوت است و برای یک مرد ثروتمند و خیر که تا به حال او را ندیده است نامه می‌نویسد، روایت می کند.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




اگر از سانسور خارق العاده ای که در کارتون بابا لنگ دراز به خورد ما دادند چشم پوشی کنیم، محتوای جالب و شخصیت پردازی اون خیلی هارو تحت تاثیر قرار داده بود.

با گسترش فضای مجازی در ایران و شکل گیری مکالمه های دو نفره از طریق مسنجر و ... من شاهد پدیده ای بسیار شایع در میان نوجوانان و جوانان بودم که میخوام در اینجا اسمش رو تجربه بابا لنگ درازی بذارم !!

در تجربه بابا لنگ درازی دو نفر بدون اینکه کوچکترین شناخت فیزیکی در واقعیت از هم داشته باشن، ساعت ها با هم درد دل میکنند و ممکنه با هم بخندن یا حتی گریه کنن و حرفایی رو برای هم بنویسند که جرات به زبان آوردنش رو در واقعیت برای هیچکس نداشتن !!
.
.
.

آیا شما در تمامی مدت فعالیتتون در فضای مجازی، فردی رو به عنوان بابا لنگ دراز داشتین که باهاش درد دل کنید؟
و یا آیا بابا لنگ دراز کسی بودین؟

اگر پاسختون به هر کدام از این سئوالات مثبت هست، میتونین یک تجربه بابا لنگ درازی رو اینجا مطرح کنید.
(بابا لنگ دراز مد نظر ما حتما نباید مذکر باشه، میتونه مونث باشه و برعکس جودی مذکر)

B.Russell
05-03-2015, 16:07
با توجه به اینکه هیچکس شخصیت اصلی این تجربه کوتاهی که میگم رو نمیشناسه (چون مربوط به این فروم نیست) شاید گفتنش خالی از لطف نباشه.
حدود سال 89 بود که من برای اولین بار آنچه فکر میکردم رو در فضای مجازی هم ثبت میکردم.
یک دختر نوجوانی من رو به عنوان بابا لنگ درازش انتخاب کرده بود و اونموقع 17 سالش بیشتر نبود.


علاقه بسیار زیادی به رقص باله داشت و گویا بسیار هم تبحر داشت.
اما خانواده اش مذهبی بودن، مشکلات و موانعی که پیش راهش میگذاشتن واقعا آزار دهنده بود. از حبس کردنش در خانه گرفته تا فحش و توهین.
میخواستن در 18 سالگی شوهرش بدن تا دست از این کارا برداره و به قولی از این انحرافات دور بشه.


هنوز گریه های آن نوجوان از خاطرم نمیره، بابا لنگ درازی بودم که هیچ کاری هم نکردم.
و هیچ وقت هم نفهمیدم سرنوشتش چی شد، با وجودیکه خیلی از حرفای دلش رو بهم میگفت.
امیدوارم سرنوشتی سیاه اورا احاطه نکرده باشد.
:n28:

Atghia
05-03-2015, 16:13
من بابا لنگ دراز بودم
من بابا لنگ دراز داشتم

بابا لنگ دراز من چند مورد بود
همشون هم مذکر نبودن! مثلا من بابا لنگ درازی داشتم که یک دوست خوب بود برام (دختر) و شنوای حرفام

خودم هم بابا لنگ دراز خیلی ها شدم
دلداری ها دادم
راهکارها ارائه کردم

مثل همین کاری که در انجمن هم انجام میدم
منتهی اونجا مکالمات ادامه دار تر بود
الزاما نباید یک رابطه ی عاطفی باشه
میتونه یک رابطه ی دوستانه و تعامل نظر باشه
برای پیدا کردن راهکار

مثل اون قضیه که میگن برو بشین اتوبوس با بغل دستی درد دل کن چون مطمئنی تو رو نمیشناسه و هیچوقتم دیگه نمیبینتت!

B.Russell
05-03-2015, 16:33
مثل همین کاری که در انجمن هم انجام میدم
منتهی اونجا مکالمات ادامه دار تر بود
الزاما نباید یک رابطه ی عاطفی باشه
میتونه یک رابطه ی دوستانه و تعامل نظر باشه
برای پیدا کردن راهکار


یک جمله ای بود از داستایفسکی که یادم نمیاد تو کدوم تاپیک نوشته بودمش، اما پر محتوا بود:

می خواهم اقلا یک نفر باشد که من با او از همه چیز ، همان طورحرف بزنم که با خودم حرف می زنم.
.
.
.
چیزی که یک بابا لنگ دراز رو از یک مصلح و نیکوکار و خیراندیش جدا میکنه همین تعریف هست.
یعنی انسانی که حجاب هایی که بین خودت و او در جاری کردن کلام میبینی حداقل ممکنه باشه.
چون رابطه صرفا به تبادل نامه ها بدون شناخت فیزیکی معطوف میشه، مسلما سمت قضایای جنسیتی و... نمیره و بیشتر اون بعد عاطفی و احساسی بدون حجاب مورد توجه هست.

Rossin
05-03-2015, 18:07
من هم طی فعالیت چندین ساله توی نت هم بابا لنگ دراز بودم هم بابا لنگ دراز داشتم،هم مذکر و هم مونث

سال 86 که وبلاگ مینوشتم یکی از کسایی که بابا لنگ درازش بودم یه آقای 32 ساله بود اون موقع و اهالی یکی از جزیره های جنوب
یه روز اومد پیام خصوصی داد در مورد یکی از پست هام انگار دلش خیلی پر بود خیلی غم داشت و دنبال یکی میگشت حرفاشو بگه فقط بگه و بگه ...
تا مدت ها از همون پیام خصوصی در ارتباط بودیم تا اینکه رفتیم مسنجر و اونجا بیشتر حرف زدیم.
برام خیلی جالب بود که یه مرد 32 ساله که درس خونده و هنرمندم بود انقدر دل پری از خانواده و روابط عاطفیش داشته باشه.
نمیدونم خوبه یا بد ولی وقتی با یه آقا میخوام هم کلام بشم و راهنماییش کنم و گوشش بشم جووی رو براش ایجاد میکنم که فکر میکنه منم مثل خودش یه پسرم و حرف هامو از قالب مردانه بهش میگم.البته میدونن من خانوم هستما از جهت راحتی کلام میگم.

خلاصه تا سال 88 من با ایشون حرف میزدم هر روز حرفی برای گفتن داشت و حس میکردم هر روز میتونم مفید باشم براش و حرفام روش تاثیر داره. یه روز هم اومد گفت که رابطه اش با خانومی که دوستش داشت عالی شده و هفته دیگه داره میره شهر خاستگاریش و بعد از دیدن عکس مراسمشون رابطه ام رو باهاش قطع کردم کلا.

تجربه عجیبی بود که مردی توی اون سن و سال چقد مشکلات داره چقد تحت فشاره!



در مورد بابا لنگ دراز خودم بگم که اخرش شد مثل اخر داستان...:n12:

A.N.A.P
06-03-2015, 00:36
من بابا لنگ دراز دیگرانم و بابا لنگ درازی نداشتم . چه توی دنیای مجازی چه دنیای واقعی .

واسم جالبه .اکثرا خیلی راحت با من صحبت میکنن و درد دلاشون رو میگن . بر عکس خودم که حرف کوچیک و بزرگ خودمو به کسی نمیگم حتی نزدیک ترین آدمای زندگیم. مگر به خدا

A/|\IR
06-03-2015, 02:54
منم هر دو تجربه رو داشتم، تجربه ی بابا لنگ دراز بودن چندین بار رام پیش اومده ولی بابا لنگ دارز داشتن یه بار

سال 88 بود که یه دختر خانوم 21 ساله همیشه باهام تماس میگرفت و درد دل میکرد، نحوه آشنایی کاملا تصادفی بود این خانوم توسط گوشی مادرش شماره من رو گرفته بود بعد از چندین بار مزاحمت ازم خواست که به حرفاش گوش بدم، در مورد همه چی صحبت میکرد از تحت فشار بودن توسط برادر ها و پدرش تا شکست های تحصیلی و سرکوب های عاطفی ، حدود 6 ماه با هم همصحبت بودیم و کار من فقط دلداری دادن بودن تا اینکه روزی برادرش از طریق مادرش خبر دار شد و کلا همه چی تموم شد و الان هم ازش خبری ندارم .

یه دوست مذکر هم من داشتم که زیاد باهاش حرف میزدم و اون چیزی نمیگفت ، تو دوره ی نوجوانی بودم از همه چیز و همه کس ناراضی! بعد از حدود یک سال فهمیدم که مشکلات این دوستم خیلی فراتر از مشکلات من بوده و با این حال زیاد چیزی نمیگفته! منم کم کم تمومش کردم البتهالان هم گاهی اوقات باهاش در رابطه هستم ولی نه به صورت قبل!

ملا نصرالدین
06-03-2015, 23:30
من هم بابا لنگ دراز بودم
هم بابا لنگ دراز داشتم

یک نفر بود که دینش توی ایران ممنوعه بود.بخاطر مسائل امنیتی نمیتونم بگم.ولی یادمه اولین بار بود که من اسم اون دین رو میشنیدم.البته به روی خودم نیاوردم و برای اون جالب بود که چرا بعد از گفتن نام دینش من نرفتم ....

یک نفر دیگه بود که فامیلیش دقیقا مثل من بود.جایی زندگی میکرد که تا قبل از اون نمیدونستم کجای تهران میشه و الان ما خودمون همون منطقه خونه خریدیم.برای من واقعا بابا لنگ دراز بود.با اینکه هیچ وقت ندیدمش.

banii
07-03-2015, 01:36
البته زیاد اهل درد دل کردن نیستم ... اغلب توی خودم میریزم و حرفی نمیزنم ...


خودم نمیدونم بودم یا نه...

اما در مورد داشتن چنین شخصیتی بله.
توی این انجمن @raana ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ی نازنین و مهربان ام...
یاد خاطرات سال 92 ی لعنتی بخیر ...


توی یک انجمن دیگه هم چند دوست مهربان دیگه بودند و هستند... که اگرچه دوستانی مجازی اند اما از هرچه دوست واقعی که داشتم برایم بهتر بوده اند ...


توی دنیای واقعی هم یکی داشتیم یادش بخیر... "غم سرگردونیامو با تو صادقانه گفتم/اسمی که اسم شبم بود با تو عاشقانه گفتم..."

B.Russell
11-03-2015, 17:16
هنگام درد دل کردن با یک بابالنگ دراز، هیچ وقت خودتون رو یک ضعیف از پیش بازنده نشون ندین.
وگرنه هیچ وقت در نزد بابا لنگ درازتون جایگاه والایی پیدا نخواهید کرد.
و او صرفا به خاطر دلسوزی و از سر ترحم پای حرفاتون خواهد نشست.
.
.
.

به این چند جمله جودی آبت در نامه اش به بابا لنگ دراز خوب دقت کنید:


من با این نظریه که بدبختی و غم و نا امیدی قوای اخلاقی آدم را میسازد مخالفم.

آدم هایی خوشبخت هستند که وجودشان سرشار از مهر و محبت است.
من اعتقادی به افراد بیزار از مردم و مردم گریز (کلمه ی قشنگی است. تازه یاد گرفته ام) ندارم.

بابا جون شما که مردم گریز نیستید نه؟

Amir Hossein
11-03-2015, 19:21
سلام...

من تجربه بابا لنگ دراز بودن رو داشتم...یعنی به نوعی الان هستم... دوستانی هستن که واقعا رابطشون باهام مثل جمله بالا هستش...

می خواهم اقلا یک نفر باشد که من با او از همه چیز ، همان طورحرف بزنم که با خودم حرف می زنم.
که خوب جنسیتشون هم برام فرق نمیکنه... هم خانوم بودن هم آقا...
حتی بوده برام تجربه ای مثل دوست عزیز b.russell که دختر خانومی رو خلاف میلش میخواست به کسی بدن که اصلا نمیخواست... این شخص زنگ میزد فقط گریه میکرد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


ولی درمورد خودم هم... نمیدونم... تاحالا پیش نیومده بخوام واقعا هرچی تو دلم هستو بگم... دوستان خوبی تو نت دارم... شاید کسایی باشن که بتونم روشون حساب کنم... ولی در کل از اون نوع اشخاصی هستم که همه چی رو میریزم تو خودم...

خوبیه نت اینه که با یه دو نقطه دی زدن...وانمود میکنی که انگار نه انگار درونت غوغاییه.. :31:

Mr_100_dolari
11-03-2015, 20:18
هنگام درد دل کردن با یک بابالنگ دراز، هیچ وقت خودتون رو یک ضعیف از پیش بازنده نشون ندین.
وگرنه هیچ وقت در نزد بابا لنگ درازتون جایگاه والایی پیدا نخواهید کرد.
و او صرفا به خاطر دلسوزی و از سر ترحم پای حرفاتون خواهد نشست.
.
.
.




دقیقا درست میفرمایید ...

ولی خوب با توجه به موقعیت باید تغییر موضع داد ... یعنی اگر از همون ابتدا خیلی مقتدرانه عمل کنی ممکنه طرف که در ابتدا جایگاهش رو بالاتر از شما می بینه نخواد به بابا لنگ دراز بودن ادامه بده ... اما کم کم میشه در وقت مناسب جای خودتون رو با بابا لنگ دراز مورد نظر تغییر بدین ... و اونوقت می بینن که شما شدین بابا لنگ دراز طرف مقابل /

lieee
13-03-2015, 22:36
اولین بار که این تاپیک و که دیدم با خودم گفتم خوش بحالشون تا اینکه الان...
الان یادم اومد منم ی بابالنگ دراز داشتم حوالی نزدیک به دو سال پیش اصلا نمیدونم کجاست شمارشو ازش گرفتم بعد گوشیم خراب شد شماره ها پرید و...
یک بابالنگ دراز مجازی برای منی که شاید هر کی یک چیزی از زندگیم بدونه اما اینقدر تودارم که هیشکی ار کل زندگیم هیچی نمیدونه
بادممیاد اصلا با هم صمیمی هم نبویدم فقط یادممیاد که یکحسی میگفت بگو حرف بزن باید با کسی حرف بزنی وگرنه میمیری ده روز بعدش از شدت شوک و استرسی که سر یک دیدار بهم وارد شده بود تمام بدنم کهیر زد
نشستم از کل زندگیم از بچه گیم چیزهایی که هیشکی نمیدونه براش گفتم..
جالب اینجا بود که اون هم از زندگیش میگفت اعتراف میکنم اصلا اینقدر شرایط روحیم بد بود که اصلا درست نخوندم چی میگه نقطه مشترکمون اینجا بود که هر دومون خوب به این موضوغ معتقد بودیم که نفر دوم شنونده /خواننده بهانست ما داریم در اصل با خودمون حرف میزنیم

از زندگیمکه میگفتم براش بعدش با خودم میگفتم این تو بودی ؟ این تویی؟ امکان نداره تو اینجوری بوده باشی ؟ اینقد جسور و بااراده ؟پس این کیه (چند سال از زندگیم سر ی ماجرا که الان برام خنده داره تو رکود مطلق گذشت ) بعد از اینکه برای اون حرف زدم یواش یواش یادم اومد کی بودم چی بودم دوباره بلند شدم دوباره تلاش کردم دوباره برای رویاهام جنگیدم

بابا لنگ دراز من در اصل هیچ کاری برای من نکرد فقط گوش کرد .. گوش کرد تا من یادم بیاد کی بودم و با همین گوش کردن ساده من و تا ابد مدیون خودش کرد .. یک کسی که تو این دنیای مجازی / واقعی که ادم ها گاهی چه کارها که نمیکنند یادش برام یک لبخنده به پهنای تمام صورتم . ./

دوست دارم پیداش کنم و بهش بگم که من به قولمون عمل کردم من برای رویاهام جنگیدم
دوست دارم بشنوم ازش که دانشجوی ارشده دانشگاه ملیه .. دوست دارم ازش بشنوم که به قولش عملش کرده
بابا لنگ دراز من برای من ی دنیا بود .

B.Russell
05-04-2015, 00:16
بعضی وقت ها هم نمیخوای بابا لنگ دراز کسی باشی و بهت کلید میکنه نه تورو خدا بیا باش !!
دلیل اصلی نخواستن رو هم نمیشه به طرف مقابل بگی چون ممکنه باعث شکسته شدن دل طرف بشه.
و باز مجبوری دروغ پشت دروغ ببافی که به این دلایل واهی نامه ننویس لطفا !!

یک بابا لنگ دراز دروغگو و یک جودی از همه جا رانده شده، اصلا تقابل جالبی نیست ...

Motaharri
17-05-2015, 09:52
از هر 100 تا آدمی که بشه بدون دیدنشون با اونا راحت حرف زد، شاید کمتر از 5 نفرشون قابل اعتماد باشن و درد دل هاتو پیش خودشون نگه دارن.
من وقتی 19 سالم بود و اولین بار تو فضای مجازی با یک پسر بزرگتر از خودم درد دل میکردم و مسائل شخصیم رو بهش میگفتم، فکر نمیکردم یک روز از همه اونا بر ضد من استفاده کنه.
ولی یک عده هستن که اینجورین، در مواقع خشم و ناراحتی به کل گذشته لگد میزنن.

با توجه به اینکه تأثیر لگد محکم این بابا لنگ درازا خیلی بیشتر از تأثیر مهربونیشون هست، نگرفتن بابالنگ دراز تو مجازی بیشتر به صلاحه.
ممکنه یه عده خوش شانس تر باشن، ما که نبودیم.