PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : هاتف اصفهانی



Ahmad
29-06-2007, 19:04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


سید احمد حسینی متخلص به هاتف اصفهانی از شعرای نامی ایران در عهد افشاریه و زندیه است.
وی اصالتاً از خانواده‌ای آذربایجانی بود ولی در اصفهان بدنیا آمد.
سید احمد درکودکی به تحصیل علوم قدیمه و از جمله ادبیات فارسی و عربی، طب، منطق و حکمت پرداخت و گذشته از علم طب که در آن تسلط داشت، به یکی از سرآمدان زبان عربی مبدل گشت و اشعاری به زبان عربی سرود. هاتف در جوانی به سرودن اشعار خود پرداخت و در طول زندگی آرام خود از مدح شاهان و روی آوردن به دربار سلاطین خود داری کرد و بیشتر به مطالعه و حکمت و عرفان‌مشغول بود. وی در سال 1198 ه.ق. [~ 1162 ه.خ.] درگذشت.

هاتف اصفهانی شاعری توانا و مسلط به زبان و ادب فارسی بود.
وی از سبک شعرای متقدم ایران به ویژه حافظ و سعدی پیروی می کرد و طبع خود را در سرایش تمامی قالبهای شعری اعم از غزل، قصیده و رباعی، ترجیع‌بند و ترکیب‌بند آزمود.
شهرت عمده هاتف به سبب شاهکار بزرگ ادبی او (ترجیع‌بند عرفانی) است که در آن هم از حیث حسن ترکیب الفاظ و هم از حیث توصیف معانی داد سخن داده است.
وی مرثیه های زیبایی نیز با استفاده از ماده تاریخ (حروف ابجد) در مرگ بزرگان و دوستان خود سرود که این اشعار از ارزش بالایی برخوردارند.

مهم‌ترین اثر باقی‌مانده از هاتف اصفهانی دیوان اشعار او و چند صد بیت شعر به‌زبان عربی است.


ویکی‌پدیا

Ahmad
23-08-2008, 18:06


بـرای استفاده راحت تـر از فهرسـت بـه روش زیر عمل کنید :

1. Ctrl + f یا F3 را فشار دهید
2. کلمه ی کلیدی مورد نظر را وارد کنید
3. کلمات هایلایت شده را بررسی کنید



غزل

بی‌مهری اگر چه بی‌وفا هم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
به گردون می‌رسد فریاد یارب یاربم شب‌ها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])



رباعی

گر فاش شود عیوب پنهانی ما ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ای خواجه که نان به زیردستان ندهی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
بس مرد که لاف می‌زد از مردی خویش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])








بروزرسانی تا پست: 5#

hamed29
20-06-2012, 20:36
غزل شماره ۵۸




بی‌مهری اگر چه بی‌وفا هم
جور از تو نکو بود جفا هم

بیگانه و آشنا ندانی
بیگانه کشی و آشنا هم

پیش که برم شکایت تو
کز خلق نترسی از خدا هم

بس تجربه کرده‌ام ندارد
آه سحری اثر دعا هم

در وصل چو هجر سوزدم جان
از درد به جانم از دوا هم



ای گل که ز هر گلی فزون است
در حسن، رخ تو در صفا هم


شد فصل بهار و بلبل و گل
در باغ به عشرتند با هم

با هم ستم است اگر نباشیم
چون بلبل و گل به باغ ما هم

جز هاتف بی‌نوا در آن کوی
شاه آمد و شد کند، گدا هم





__________________________________________________ __________________________________________________ ____________________________________________



غزل شماره ۲









به گردون می‌رسد فریاد یارب یاربم شب‌ها
چه شد یارب در این شب‌ها غم تاثیر یارب‌ها

به دل صدگونه مطلب سوی او رفتم ولی ماندم
ز بیم خوی او خاموش و در دل ماند مطلب‌ها

هزاران شکوه بر لب بود یاران را ز خوی تو
به شکرخنده آمد چون لبت، زد مهر بر لب‌ها

ندانی گر ز حال تشنگان شربت وصلت
ببین افتاده چون ماهی طپان بر خاک طالب‌ها

جدا از ماه رویت عاشقان از چشم تر هر شب
فرو ریزند کوکب تا فرو ریزند کوکب‌ها

چسان هاتف بجا ماند کسی را دین و دل جایی
که درس شوخی آموزند طفلان را به مکتب‌ها

Ahmad
03-02-2014, 15:01
دوستان دقت کنیم در تاپیک مختص شاعران، شعر به صورت کامل نوشته شود.
و اگر تنها از قسمتی از شعر خوشمان آمده و یا می‌خواهیم تنها همان قسمت را بنویسیم، می‌توان آن قسمت‌(ها) رو Bold کرده یا به نحوی در شعر مشخص کنیم.
اما شعر به صورت کامل نوشته شود.
و شعری که نوشته شده دیگر بار نوشته نشود.

ممنون

:n16:

hamed29
03-02-2014, 19:10
گر فاش شود عیوب پنهانی ما
ای وای به خجلت و پریشانی ما

ما غره به دین‌داری و شاد از اسلام
گبران متنفر از مسلمانی ما




ای خواجه که نان به زیردستان ندهی
جان گیری و نان در عوض جان ندهی

شرمت بادا که زیردستان ضعیف
از بهر تو جان دهند و تو نان ندهی




بس مرد که لاف می‌زد از مردی خویش
در پیره‌زنی دیدم ازو مردی بیش

ابنای زمانه دیدم اغلب هاتف
مردند ولی با لب و با سبلت و ریش

Demon King
06-02-2014, 20:56
ای از لب تو به خون رخ لعل خضاب

وز خجلت دندانت گهر غرق در آب

چشم و دل من به یاد دندان و لبت

این در خوشاب ریزد آن لعل مذاب

" هاتف اصفهانی "

Mehran
03-04-2014, 12:22
گر آن گلبـرگ خـندان در گلستانی دمی خندد
در آن گلشـن گلـی بر گلبن دیگر نمــــی‌خندد

ز عشــــرت زان گریزانم که از غم گریم ایامـی
در این محفل به کام دل دمی گر بیغمی خندد

با تشکر مهران...

dorhato
15-07-2019, 15:12
روز و شب خون جگر مي خورم از درد جدايي
ناگوار است به من زندگي ، اي مرگ کجايي
چون به پايان نرسد محنت هجر از شب وصلم
کاش از مرگ به پايان رسدم روز جدايي
چاره درد جدايي تويي اي مرگ چه باشد
اگر از کار فرو بسته من عقده گشايي
هر شبم وعده دهي کايم و من در سر راهت
تا سحر چشم به ره مانم و دانم که نيايي
که گذارد که به خلوتگه آن شاه برآيم
من که در کوچه او ره ندهندم به گدايي
ربط ما و تو نهان تا به کي از بيم رقيبان
گو بداند همه کس ما ز توييم و تو ز مايي
بسته کاکل و زلف تو بود هاتف و خواهد
نه از آن قيد خلاصي نه ازين دام رهايي