PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : نوشته های [ دری وریه ] یک عدد من بالغ



1 عدد من
28-03-2013, 22:26
من خدا را در قمقمه آب يافته ام ،
در عطر پيچ امين الدوله ،
در خلوص برخي كتاب ها و حتي نزد بي دينان .
اما تقريباً هيچ گاه وي را نزد آناني كه كارشان سخن گفتن از اوست ، نيافته ام .
رستاخيز
كريستين بوبن




خودم شخصا خدا را توی خیلی جاها دیدم . وقتی یک فصل از کتاب رو کامل حذف میکنی و فردا سر امتحان میبینی که هیچ سوالی ازش نیومده . اون موقع هاست که خدا میزنه سرشونه هام میگه بیا حال کردی ؟
یا مثلا وقتی میبینی تو دقیقه 90 همه چیز برعکس میشه ، خدا از گوشه تصویر سرشو میاره تو کادر و میگه اگه زودتر همه چیزا درست کرده بودم فکر میکردی همه کارا رو خودت کردی و اصلا بهم توجهی نداشتی .

یا بعضی وقتها که آدم یه کاری را میخواد با تمام وجودش بکنه ولی هرکاری میکنه انجام نمیشه و بهش نمیرسه ، دقیقا میشه نیروی خدا رو ثابت کرد . به قول یکی :


من با تمام وجود تو را میخواهم و تو هم با تمام من را میخواهی ولی چرا به هم نمیرسیم ؟
ببین خدا چه نیروی بزرگی دارد .


یا وقتی که یک امتحان را گند میزنید و خیلی ناراحتید ولی وقتی نتیجه امتحان میاد میبینید خیلی بهتر از اون چیزی هست که فکر میکردید . وقتی برگه امتحان را تحویل میدید و برگه ها بایگانی میشوند خود خدا شخصا وقتی کسی حواسش نیست میره برگه ها رو برمیداره و گزینه ها رو تغییر میده . خودم اینا با چشما خودم دیدم .
حتی یک بار هم دیدم برگه ی کلید جواب ها را داشت تغییر میداد ( این کارش خیلی زشت بود )

من خدا را جاهای خیلی زیادی دیدم ، جاهایی که حتی فکرشم نمیتونید بکنید ،
یه روز که ساعت 8 امتحان داشتم و حواسم نبود ساعت را کوک کنم خدا اومد بالا سرم ساعت 7:45 صدام زد ولی وقتی بیدار شدم هرچی گشتم پیداش نکردم . بعد که سوار تاکسی شدم و دقیقا ساعت 8 به دانشگاه رسیدم تازه فهمیدم چرا پیداش نکرده بودم . چون تا صدام زده بود سریع رفته بود یه تاکسی پیدا کرده بود و بهش گفته بود سر ساعتی که من میرسم سر خیابون اون اونجا باشه ، از اون طرف هم رفته بود اداره کنترل ترافیک اصفهان و برنامه ریزی کرده بود که همه چراغ سبز ها سر چهارراها بهمون بخوره .
یک دفعه هم که کسی خونه نبود و از گرسنگی داشتم می مردم رفتم سر یخچال و یک تیکه پیتزا پیدا کردم . اون روز فهمیدم خدا علاوه بر آدمای مومن ، خدای آدمهای گبر و گشاد هم هست .