PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : توصیف " تــــو " از نگاه " من " (^_^)



(^_^)
14-02-2013, 14:34
هووووم
چه زود داریم بزرگ میشیم !
چه زود وابستگی من ، از سایــه خودم به من بیشتر شد ....
صدای نویز ـــه اسپیکرم ...
یه پیامک از تو ... ای جان ، دلم به اون 2 نقطه ستاره ی آخر نوشتت خوشه ...

(^_^)
14-02-2013, 14:39
عصر یه 5شنبـــه ی دیگه ، همه سعیم رو میکنم که با کلماتم بخدونمتـــ
ناسلامتی از وقتی تو اومدی ناراحتی مفهومش عوض شده ...
جالبه ، همین امروز صبح بود ، کنار ساحل بغلم کرده بودی و آرامشت رو توی برق چشات میدیدم ...
لعنتی ، هنوز چند ساعت نگذشته و من دلتنگ تر شدم ! ( سکوت ـــه بغض ! )
راستی ، ولنتاین مبارک معشوقم : )

hamidreza2010
14-02-2013, 14:44
سلام دوست عزیز
فوق العادس بهت تبریک میگم
ادامه بده

(^_^)
14-02-2013, 20:50
شبـــ میشه ، بی حوصله شدم !
جوابت رو سر بالا میدم و نگرانت می کنم ...
یه لعنت به من میفرستی و دیگه جوابم رو نمیدی !
ورق برگشت ، حالا من نگرانتم ...

(^_^)
16-02-2013, 17:55
روز ها گذشت !
مثل یه پیرمرد و پیرزن ، وسط باقچه خونمون چای می نوشیم و به روز هایی که میگذره نگاه می کنیم !
همه چیـــز رو میشه توی این ثانیه ها فوق العاده دید !
عاشقم ، عاشقــِـ این آرامش بعدِ طوفان ...
فقط دلم تنگ شده برای بـــو کشیدنـَــت !
همون بویــِــ تلخـــِــ عطرِ لعنتیت ...

(^_^)
16-02-2013, 20:17
تو آنی که توانی ، بی باده مرا مست کـُـنی ...!

(^_^)
17-02-2013, 00:10
شبـــ و آرامش !
هر چقدر هم روزمون سخت و نفسگیر باشه ، حرف های آروم ـــه شبونه ، خستگی رو از تنمون در میاره !
منو نگاه کن !
من دیوونه نیستم...
ولی دست خودم نیست ، اگه میبینی حرفاتو توی گوشیم میبینم و گوشیم رو میبوسم و محکم فشار میدم ...
هـــِــــــی ، به قول گوگوش که توی گوشم صداش پخش میشه ...
" من خدا رو هر شب این ثانیه ها ، به تماشای تو دعوت می کنم ... "

(^_^)
17-02-2013, 14:40
زخم !
توی یه رابطــه زخم مثلــِـ شعله های آتیشــِـ !
به مرور زمان خاکستر روی آتیش میشینه و به " ظاهر " خاموش میکنـــتش !
ولی با کوچیک ترین مشکلی ، انگار یه فوت محکم ، به خاکستر ها بدی ...
بوووم !
دوباره آتیش ، دوباره زخم های قدیمی ...

Master Root
17-02-2013, 15:31
زندگی باغی است
که با عشق باقی است..
مشغول دل باش
نه دل مشغول..
بیشتر غصه های ما
از قصه های خیالی ماست...
پس بدان اگر فرهاد باشی
همه چیز شیرین است....

(^_^)
14-09-2013, 22:41
هووم ، 1 سال گذشت !
1 سال شبا من بخوابونمت و صبحا تو بیدارم کنی ...
1 سال حرف های آروم ــه آخر شبی ...
1 سال بزرگ تر شدن " ما " ...
وقتی معنی دوست داشتن رو درک کنی تو خودت و براش خودتو تغییر بدی تا خوشحال شه ..
همه چیز اینجا خوبه !
نه ، خیلی هم خوب نیست ، کاش مثل 2 هفته پیش ، یه شب رو توی بغل هم می خوابیدیم و صبح می کردیم ...
پرانتز باز فردا صبح با همیم ، هورا پرانتز بسته !

(^_^)
06-06-2014, 13:26
7 ماه دیگه گدشت ...
حالا همه چیز تموم شده ، دیگه شب ها من نمی خوابونمت ، دیگه صبح ها تو بیدارم نمی کنی
یکی بیاد در این تاپیک رو گل بگیره ، از نوشته هام متنفرم !!

(^_^)
28-11-2015, 16:17
نمیدونم چند صد روز از نبودنت گذشته
چند روز پیش خیلی اتفاقی دیدمت ...
هنوز همون برق توی چشمای مشکیت بود ...
چند ثانیه بیشتر نتونستم ببینمت ، با غرور تمام سرم رو برگردوندم ، انگار نه انگار که میشناسمت ...
بیخیال ، از تپش قلب هایی که فکرت میاره برام بیزارم ...