PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دست نوشته های عــــلی



عــــلی
31-07-2011, 15:32
گناه عاشقی

از دور مینگریست چیزی نگفتم،نزدیک آمدو باز هم نگریست،چیزی نگفتم،آمد جلویم ایستادو نگریست باز هم سکوت اختیار کردم
آهی کشید و برگشت.گفتم میروی؟
گفت نخواهی میروم
گفتم بمان
گفت نه
گفتم چرا می نگری؟
گفت عاشقم
گفتم چرا نمی مانی؟
گفت عاشقم نیستی
گفتم تو چه دانی ز عشق
به جلو آمدو گفت گر نباشی نیستم
گفتم عاشقم بمان
گفت لایقم نیستی
گفتم تو چه دانی ز لیاقت؟
گفت همیشه هستم به یادت
گفتم لایقم بمان
گفت طالبم نیستی
گفتم طالب کیست؟
کمی نگریست و گفت: من
گفتم طالبم بمان
گفت گناه کاری
گفتم چه گناهی؟
گفت عاشقم نیستی
گفت و عاشق کرد این دل،ولیکن برفت

عــــلی
01-08-2011, 03:35
سلام.
سلام بر تو ای زیباترین لحظه های خدا.
درود بر تو ای روشن ترین نور هستی
سلام ای عشق
ای قلب خدا
من خدا را دیدم در نوری سپید
من دیدم نوری که در قلب تو دمید
و نامت نامید
و بر چشمان پاکت دستی کشید
مرا جانی نبود
دلیلی برای بودن نبود
مرا عشقی نبود
مرا جز تو راهی برای رسیدن به خدا نبود

عــــلی
02-08-2011, 23:32
مرا نبر که گناه کارم
که گناهانم را کوته شمارم
گر ریزد آتش دوزخ به رویم
به یاد آرم تک تک گناهانم
مرا نبر که بنده ی ناسپاسم
گر بمانم شاید که رستگارم
مرا نبر که شیرین بیانم
مرا نبر که سزاوار عذابم
مرا نبر که جایم دوزخ نیست
من انسانم لایق عرش کبریایم

عــــلی
03-08-2011, 11:34
مثل بارون، مثل آب
مثل رویا، مثل خواب
مثل جنگل، مثل آفتاب

مثل شب، مثل نور
مثل ستاره و مهتاب

مثل قلبم، مثل عشق
همچو روحم که نوشت

مثل پاییز و بهار
لحظه ی دیدن یار

مثل ابر و آسمان
مثل ماه رمضان

دوستت دارم

عــــلی
04-08-2011, 21:17
خاطره نبودم که فراموش بشم...با عشق دیگری در آغوش بشم
در دلت نبودم که آغوش بشم....چو خاطره ای تلخ خاموش بشم
من آرام شدم تا تو را شاد کنم....که تو را در دل خود جای کنم
تو از سنگ شدی تا دل من خار کنی...من از گل شدم تا خار تو پنهان کنم



چَپیده بودیم توی صف... زیرِ باران...
منتظرِ تاکسی‏ های هفتِ تیر به پارکِ وی...
دختر ِ کنار دستی ‏ام از همان اولی که پشتِ سرم ایستاد،چترش را گرفت سمتِ من که: شما قدتان بلندتر است آقا، چتر را بگیرید دستتان من هم بیایم زیرش.
لبخند هم زد . . .
از آن جنس لبخندهای قشنگ... مهربان و ملیح. دخترانه و دلبر.
چطور می‏توانستم عاشقش نشوم؟
او لبخند زده بود و هوا بارانی بود... دیگر اختیار و انتخابی وجود نداشت... عاشق شدن یک ضرورت بود... یک باید . . .



خیلی زیبا و تاثیر گذار بود ممنون...

عــــلی
05-08-2011, 10:34
دل به کدامین ستاره دهم وقتی آسمانم همیشه ابریست....
دل بکدامین قطره ی باران دهم وقتی لبانم تشنه نیست....
دل بکدامین بوسه دهم....
.............................وقتی دلم نارازیست
دل به کدامین دل دهم...
وقتی دلم شکسته است

عــــلی
07-08-2011, 21:43
چشمانم بروی تو باز شد...................تا دیدمت دیدبانم شاد شد
چشمانت دیدِ چشمانم گرفت.............تا بگویم عاشقم قلبم گرفت
تا بگویم عاشقم گفتی ببین...............تو ندانی که چه گویم پس از این
تا بگفتی حرف دل، بشکست دلم.......پس نفهمیدم چه کردم با خودم

عــــلی
10-08-2011, 19:40
دل نوشته هایم خط خطیست......از تو نوشتن برایم ساده نیست
قلم قلبم بی جوهر شده................چشمانم چرا بینا نیست؟
نمیدانم چه نویسم از دلم.....حرفهایم که دیگر گویا نیست
چه بگوییم، چه نگوییم از عشق......او دگر رفته دگر با ما نیست
آری عشق رفته دگر با ما نیست......عشق رفته دگر تنها نیست
نمیدانیم چرا عاشق شدیم.....چرا از دلمان غافل شدیم؟
عاشقی را گفتیم بگذر ز عشق....تا توانست از ته قلبش نوشت
گفت برو گفت تو ندانی سرنوشت....چه کرد با عاشقی که بی عشقش نوشت