PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دست نوشته های RAHIL_2



RAHIL_2
03-02-2010, 14:19
من اینجا بس دلم تنگ است و
هر سازی که می بینم
بد آهنگ است
بیا ره توشه بر داریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است؟

RAHIL_2
03-02-2010, 14:20
دل كباب جگر كباب
دل بي دلبر كباب
دل بخور غصه نخور
غصه دلو خون مي كن

RAHIL_2
03-02-2010, 14:25
دقیقا در این نقطه که می ایستم نگاهم تنگ می شود در دوست داشتنت.
در ان لحظه ای گیر می کنم که حس کردم دوستت دارم.
درست همان لحظه ای که بی خیال داشتن های دیگر غرق می شوم در ابهت یک سلام .
لحظه ای که بار دیگر اگر پیش اید می دانم که خرد می شوم و میریزم و از صدای شکستنم چه مست مست میشوم...می شوی...
درست است که دل تنگ رابطه ام اما بدتر از ان اینست که چقدر دل تنگ نداشتنت هستم و بس..
همین یک جمله: چقدر دل تنگ نداشتنت هستم
می توانی شمارش اشک هایم را درست حدس بزنی؟

RAHIL_2
03-02-2010, 14:27
با غروب این دل گرفته مرا میرساند به دامن دریا
میروم گوش میدهم به سکوت
چه شگفت است این همیشه صدا
چه غروبی چه سرشکن سنگی
موج کوب است این خیال شما
دل خورشید هم بحالم سوخت سرخ تر از همیشه گفت بیا

RAHIL_2
03-02-2010, 14:33
پارسال با او زیر باران راه می رفتم.......امسال راه رفتن او را با دیگری در زیر باران اشکهایم دیدم......شاید باران پارسال اشکهای فرد دیگری بود

RAHIL_2
27-06-2010, 13:33
براي گفتن من __________ شعرهم به گل مانده

نمانده عمري و _________________ نمانده عمري و صدها سخن به دل مانده

RAHIL_2
27-06-2010, 13:38
اگر می خندم از اجبار عکاس است
وگرنه
من کجا...
خنده کجا...!

RAHIL_2
27-06-2010, 13:41
روزگار خون و عصر التهاب
نوبت غمها و روز ناخوشي
تيغ ضحّاکان خون ريز زمان
خسته از بيداد و اين آدم کشي


ناله ي افتادگان از شّط شب
مي رسد با پيک غمگين زمان
آذرخش افتاده اندر پيکرم
از سفير آه هر پير و جوان


در نگاه سرد هر جنبنده اي
نفرت است و حزن و صد بيگانگي
يادم آيد چشم پاک پير ما
گرمي اش بود و دو صد فرزانگي


خنده تصوير غريب نفرت است
بر لبان خسته ي اين آدمان
آرزوي مرگ هم دارند و باز
سخت مي خندند و شادند اين زمان


حرف مي پيچد به راه حلق من
تا مجال عرضه اي يابد همي
باز مي بندم مسير حرف دل
با ملاط بغض و گاهي ماتمي

RAHIL_2
05-07-2010, 10:14
تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری



همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری



تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی



غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری



شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ -



هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری



بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند



مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت خودداری



همین که چشم خدا باز است به روی هرچه که پیش آید



ببین چه مرهم شیرینیست برای سختی و دشواری!!



کمی پرنده اگر باشی در آسمان دلم هستی



رفیق ماهی و مهتابی؛عزیز سرو وسپیداری...



چقدر منتظرت بودم !ببینمت کمی آسوده...



دوباره آمده ای اما؛ همان همیشه عزاداری!


---------- Post added at 11:14 AM ---------- Previous post was at 11:10 AM ----------

هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم
شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم
هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم
شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را
کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...
هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم
زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود
گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟
آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی
زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی
مـکـتــوب ِ یــار ؛
نـیـاورده ســت ؟
.....
هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم
هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم ...

sasha3sh
24-04-2014, 15:30
نوشته هاتون زیباست ممنون

sasha3sh
24-04-2014, 15:33
دل كباب جگر كباب
دل بي دلبر كباب
دل بخور غصه نخور
غصه دلو خون مي كن
عاشقی بد جور دلتو
داره داغون میکنه
حال و هوای چشمتو
غرق بارون میکنه
دل کباب جگر کباب
دل بی دلبر کباب