PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دست نوشته های m_kh111



m_kh111
29-04-2012, 07:20
دستم را گرفتی
و من پیدا شدم
در این گوشه دلدادگی
دستم رها نکن
ترسم از گم شدن نیست
تو همرنگ شده ای..

m_kh111
06-05-2012, 09:11
وقتی تو هم فریاد را فراموش کرده ای
انتظار بیهوده ایست
روییدن لاله سرخ از این خاک
بگذار فقط..
شقایق داغدار بروید..

m_kh111
13-05-2012, 20:43
زخم هاي باغ
در پاييز
بسان قلب من
بعد رفتنت ..

m_kh111
31-05-2012, 19:44
چگونه است که اين قند
در آب حل مي شود
ولي من
در تو نه
تو آنقدر کوچک و کمي
يا من خيلي بزرگ شده ام
که قوانين
اجرا نمي شوند
دنياي من
شايد..
کسي نيست
که مارا به هم بزند..

m_kh111
18-09-2012, 00:08
راه گريزي نيست
نقشش بر ديواره ذهنم
حکاکي شده
نقشهاي عتيقه
موزه اي ساخته
با بازديدکننده هر روزه..!

m_kh111
09-11-2012, 17:40
تو، خودت نبودي
ولي با بودنت
من، خودم بودم
اکنون که رفته اي؛
من و تو
دوباره..
تهي از بودنيم..

m_kh111
03-01-2013, 21:37
کجاست اينجا...؟!
سوزِ زمستانش
کم مي آورد
در برابر
سرديِ قلب مردمانش..

m_kh111
07-01-2013, 00:08
حتي کمي فکر کردن به تو
گناه بزرگيست
و اينک
در اين روزهايِ سرد زمستان
فاصله سرد غربت
فاصله سرد زيستن در ابهام
بر فراز تپه اي سراسر خاکستري
گناه کارترين انسان ايستاده است..