PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دست نوشته های ma@@#



ma@@#
06-07-2012, 17:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انگار به یک عکس بعد از سوختنش دل بستی...
و هر روز نگاهش میکنی؛
امروز بهانه ی رفتنت پایان یافته
و من اینجایم ،دستهایم اینجاست و هنوز بکر اند ،دستی را لمس نکرده اند ...
مرا می شناسی من همانم که روزگاری دستهایم را گرفتی و از پس یک بوسه به سرزمین تحقیر تبعیدم کردی
برای دوباره رفتنت بهانه ای داری؟
چند سال دیگر باید حسرت صدایت را بکشم
لبهای زهر آگینت را واکن
بهانه ای برایم بیاور
میخواهم منتظر بمانم
تو حال و هوای هنگامی که هیچ بهانه ای نیست را نمیدانی
بهار!بهانه ای دیگر بیار..که سخت است رنج مبهوت ماندن؛
میدام اسمم عاشق است ولی تو اگر نخواستی هوای عشقبازی با تو هرگز در سرم نبود و نیست
اسیر نادانی خود گشتم و تو را من شمردم
و تو هرگز این را نمیخواستی
میدانم از من تنفر داری
خود پایانش دادی
و از پایانش شادی
پس امروز چوبه ی دار آخرین امیدم را با دستان خود برپا میکنم
هر چه بادا باد
عزیزم سلام
عزیزم خدانگهدار..
<مسعود عزیزی>

ma@@#
06-07-2012, 17:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دو فنجان چای پاشو دم کن ای گل
مسافر آمدی از خود پذیرایی کن ای گل
حسد بر گونه ی سرخت چمن کرد
تبسم کن کمی ای غنچه ای گل
هوا با عطر گیسویت شده پر
سما کردی تو روشن نازم ای گل
نوشتی مشق ها در دوری از ما
چه شد اصلان یا روباهی ای گل؟
دم صبح هست و من بیدار ناگه
چو میدانم تو هم بیداری ای گل
بیا خواب از چشانم ریشه بردار
برایم چشمکی بفرست ای گل
<مسعود عزیزی>

ma@@#
06-07-2012, 17:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کودک نازاده نازا
جان من اینجا نیا، اینجا تو را گهواره نیست
گوی سرگردان به شیب افتاده رد شو
جان من اینجا نیا
آن که گویی یافتم من یافتم
آمدن خواهم سراغش یافتم
جان من گر عشق اینجا لانه کرد اینجا نیا
جان من ما را ببین اینجا نیا، جان بر لبم
زخمدل اینجا نباشد مرحمت اینجا نیا
عاقلان احساس را دیروز دار آویختند
عارفان دیشب کتاب خود به می آمیختند
چارپایان نقش زیباییست تنها زین دیار
خار تنها بد ولی پوچ است زیبا زین دیار!
دوستان فرسنگ ها دورند و از خاطر جدا
دشمنان گل گوید و گل بشنوند اطراف ما
جان من اینجا نیا جان من اینجا نیا
روز نو اینجا نیا گر آمدی زینجا برا...
<مسعود عزیزی>

ma@@#
06-07-2012, 18:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حیف شد!
کاش امروز نبود
که دیروز٬ آن را، فردا
یک لقمه چپس خواهد کرد
ته بشقاب را خواهد لیسید
چنانکه اثری از آن نماند
بدون هیچ تازگی
بدون تو
بدون من!
او بزرگ خواهد شد
و ما کودک خواهیم ماند
در دیروز
دیروز با تو بودن
دیروز با تو بودنی که
بی تو بودن را آغوش گرفت
و ما هم در آغوشش ماندیم
<مسعود عزیزی>

ma@@#
06-07-2012, 18:19
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

صبح تا عصر همگی می گویم کرامت در ماست
غافل از این که همه روی چمن زار زمین میغلتیم
دفتر جود گشودیم به لج
سطرها در همگان نا خواناست
و چه بی باک دم از ماهیت خود داریم
شکوه ها دارم از آنها ، آنها
گفتند که آیا تو چشانت بیناست
که قمر را به دو قسمت دیدی
برو ای کور تو نادانی و دور
کاکو از دختر همسایه ندانی چه رسد گردن حور!
یک چنین اوضاعی احوالیست
چه لزومیست لبم باز شود لخت شمارند عقلم
یا بگویند زبانش چو سگان بیرون است
منم اینبار چو این بی باکان می پوکم
'ترن آف' خاموشم...
<مسعود عزیزی>

ma@@#
06-07-2012, 18:20
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ناهید که رد گشته ای از صورت خورشید٬منم
دیوانه ی آن دختر خوش روی وفادار منم
ناهید قسم خسته سحر باز همانجا بودم
جوینده ی آن دخترک دور تو گردان منم
ناهید اگر کل جهان گفت نداری قمری
ماه تو شناسان یکی تو٬دگری هم که منم
ناهید دخت را به شبانگاه نبند
دزد شب تار گل خندان، بدانی که منم
ناهید گواراتر از این هست مگر سالی چند
او راهی و من باز همانم که منم
ناهید رخت حال بسی تاریک است
شاید تو ندانی که تماشاگرو عکاس منم...
<مسعود عزیزی>