PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دست نوشته های rex123



rex123
05-05-2012, 11:13
صدایی می آید...
دلم از تنگی به درد می آید
الان آهنگ تلخی با رفتنش در آید..
ریتم گریه هایم به رد پاهایش نمی آید!؟!
افسوس سکوت رفتنش هم به من نمی آید،
تا میرود صدایم به وجد آید!
شنیدن هق هق برایش هم به کشک آید..
گرچه رفت و دلم سوخت ولی ای کاش سر عقل آید!
صبر دل من یک روز به سر آید!

rex123
06-05-2012, 10:22
اگه توی زندگی یک خط برای ما باشه اون نه خط منه نه خط تو ...
                               اون خط نامرئی است که الان توی ذهنهای ما خطخطیه...

rex123
07-05-2012, 09:53
میدونی زندگی چی میشه اگه چشمامون یه رنگ شه ؟

میدونم که یه عشقه اگه که دلها یکی شه !

میدونی چی میشه اگه مخفی کاری ناپدید شه !

میدونی قلبم یه اشکه اگه که بره برنگشته !

میدونم دل پاره نمیشه اگه نزنن به ریشه !

میدونی کار سردی زمستون چی میشه اگه سرما هم شدید شه ؟!

میدونی فکر زمان تیک تیک چی میشه اگه تابستون هم طویل شه ؟!

میدونم دل خوب نمیشه اگه بازم وصله ای شه !

میدونی خون چی میشه اگه یک وقت رها شه ؟

میدونی جونم چی میشه اگه قصدم همین شه ؟

میدونی سید چی میشه اگه شعر اینوری شه ؟


خواستم کار ابتکاری بکنم که هم ابتدا به انتها و هم انتها به ابتدا بشه خوند.بخاطر همین فهمیدنش یکم سخت شد.یا شایدم اصلا غیر قابل تصور! ولی به بزرگواری خودتون ببخشین.



معنی از اینور:زمانی هست که یکی از دست خیانت عشقش خیلی ناراحته و تصمیم به خودکشی میگیره
فکر میکنی اگه از لحاظ دیداری و ظاهری آدمها یکجور باشن زندگی چطور میشه؟ میدونم که اگه دل ها باهم یکی و یک رنگ باشن فقط یک عشق خاص بین اونها وجود داره.متوجه میشی چی میگم اگه اون مخفی کاریهاتو پنهون نکنی.میدونی قلب هم اگه بره یا از یکی دور بشه شبیه اشکیه بیافته دیگه برنمیگرده.اینقدر میدونم که اگه درد عمیقی به دل نزنن دل هم پاره پاره و شکسته نمیشه.میتونی کار سردی زمستون وقتی هوا خیلی سرد میشه رو درک کنی؟ اینجا منظور مصداق سوزش سرما هست یا کند شدن زمان تیک تیک ساعت و فکر کردن زیاد وقتی که روزهای تابستون طولانیه کلا منظور زیادی فکر کردن به چیزی است.میدونم اگه باز هم با تو یا با کس دیگه ای هم ارتباط برقرار کنم بازم دیگه اون دل و حال و هوای قدیم نیستم.اگه شاهرگم رو بزنم میدونی دارم خودکشی میکنم؟ یعنی از دست ناراحتی میخوام دیگه خلاص بشم.خط آخرم سید بنده خدا داشت با من درد و دل میکرد چیز خاصی نمیگفت. :31:


وحالا پشت و روی شعر:


میدونی سید چی میشه اگه شعر اینوری شه ؟

میدونی جونم چی میشه اگه قصدم همین شه ؟

میدونی خون چی میشه اگه یک وقت رها شه ؟

میدونم دل خوب نمیشه اگه بازم وصله ای شه !

میدونی فکر زمان تیک تیک چی میشه اگه تابستون هم طویل شه ؟!

میدونی کار سردی زمستون چی میشه اگه سرما هم شدید شه ؟!

میدونم دل پاره نمیشه اگه نزنن به ریشه !

میدونی قلبم یه اشکه اگه که بره برنگشته !

میدونی چی میشه اگه مخفی کاری ناپدید شه !

میدونم که یه عشقه اگه که دلها یکی شه !

میدونی زندگی چی میشه اگه چشمامون یه رنگ شه ؟


از اینور:زمانی هست که یکی داره عزیزترینش رو بخاطر عمل جراحی از دست میده...
میدونی اگه راضی بشم بر سر عزیزترینم چی میاد؟ میدونی اگه رگ رو اشتباه وصل نکنن و رها کنن میدونی خونریزی داخلی چی میشه؟ میدونم اگه بازم رها نشه و دل رو هم به خوبی پیوند بزنند بازم امیدی نیست. الان میفهمی تیک تیک دستگاه ضربان قلب و زنده بودنش چقدر اهمیت داره و سخته دقت کردن به اون اگه طول روز هم مثل تابستون زیاد باشه؟ میدونی کارهای سخت زمستونی رو با سرمای شدید چطور به تنهایی باید انجام بشه؟ میدونم اگر به ریشه قلب نزنن دل پاره نمیشه.میدونی قلبم اگه وایسه دیگه بر نمیگرده؟ شبیه اشکی که بیافته دیگه برنمیگرده.این رو زمانی میفهمی که دکترها سریع به آدم بگن و قضیه مردن رو پنهون نکنن.میدونم اگه یکی از این دل ها به درستی کار کنه چقدر حال و خوشحالی و عشق داره.فکر میکنی الان چه بر سر زندگیت میاد اگه فقط از نظر تنها بعد ظاهری نگاه کنی؟ ( یا میتونه باشه : ) الان اگه بازم توی چشماتون اشک جمع بشه آیا بازم میدونی زندگی چی میشه؟ میمیره یا نه؟

فکر کنم کل تفسیر من با وقتی که شما خوندید فرق کنه.من که منظورم شبیه همینا بود اگه بد متوجه شدین از بی تجربگی من و اشتباه نوشتنم بود. ببخشید. خیلی سعی کردم بهتر بنویسم ولی باز میدیدم از اون ور شعر یا خراب میشه یا به شعر نمیاد.بیشتر نتونستم کلمات بهتر رو اضافه کنم.خوشحال میشم نظرتون رو بدید.
فقط میخواستم ابتکاری کرده باشم البته اگه کسی قدیم نکرده باشه.ممنونم تا اینجا تحمل کردین.

همچنین با تشکر از دوست عزیزی که در این باره کمک فراوانی به من کرد!

 
 
 
 
 
 

rex123
08-05-2012, 09:16
من در خفا بد حال شدم...
          با غم یکجا درهم شدم...
افسوس شادی هم نیاید پیش کس...
          گر ببیند غم هست و بس...
هرگز یاران نیایند پیش من...
          از بس غم چسبناک است و بس...
آرزو داشتم با شادی تنها شوم...
          تا جمع یاران را شامل شوم...
بیشتر تنها و بیزار شدم همچنین...
          وقتی غم گفت اینچنین...
لیاقت خیانتت همین است و همین!!!
 
 
 

rex123
09-05-2012, 11:12
دل را دیدم به تندی گفتم این یکی!
عشــــق را دیدم به تندی گفتم آن یکی!
خود را یافتم به آرامــــے گفتم رو به تنــــــهایـــے ...

rex123
10-05-2012, 17:53
دلم میخواهد! اما ...
او میخواهد حتی! ...
---
قلم گر نگذارد بنویسم بیش از این ...
چند قطره اشک هم به پیوست این ...

rex123
11-05-2012, 19:51
چه عذابهایی دادم ...

در مقابل چه مهرهایی که دیدم ...

هنوز ز عشقت نفهمم

چطور می بخشی و می خندی

وقتی فقط می گویم ممنونم!

گرچه کم است این قدر

هرچه هم با تمام وجود گویم

روزت مبارکــــــــــــــــــــ ـ مادر!

rex123
12-05-2012, 09:47
و اما این دفتر کهنه عشق همچنان نگاهش به بازی فراموشی زندگی چشم دوخته است ...

rex123
13-05-2012, 10:57
اگه یک لاکپشک داشته باشی میدونی همیشه سرش توی لاک خودشه

اگه گربه داشته باشی میدونی همیشه مهربان و دوست داشتنیه

اگه سگ باشه میدونی همیشه وفادار و حرف گوش کنه

و نمی دانم این چه خلقتی است که اشرف مخلوقات هیچ یک نیست! ...

+                                   
شاید برتری ما در این است که بعضی وقتها ما از آنها یاد بگیریم...

rex123
14-05-2012, 09:17
امروز بشدت زیباست ...
ای دل بناز که هر چه نازی امروز زیباست ...
امروز عاشقم یک بار دیگر در نگاهت بنگرم ...
امروز عاشقم در آینه طوری دگر بنگرم ...

rex123
15-05-2012, 09:43
امروز هم آمد ...
    آیا فردا هم می آید؟ ...

rex123
16-05-2012, 07:23
پایان زندگی این نیست که بگویی رفتی من باختم ...
         بهتر این است که بگویی تو رفتی من یک درس زندگی آموختم ...

rex123
17-05-2012, 10:42
درسهایی که والدین به ما دادند و ما گوش ندادیم و اشتباهاتی که دوباره انجامشان دادیم و درسهایی که ما دوباره به فرزندانمان خواهیم داد...

rex123
18-05-2012, 08:56
میدونی آدم کی بیشتر از خدا یاد میکنه؟!؟ ...

وقتی که آدم بخواد اشتباهش رو جبران کنه ولی خرابترش کنه ...

rex123
21-05-2012, 18:42
بس است! اینقدر نگویید هوا را آلوده نکنید! قبل از آن، خودمان از خیانت و جرم همدیگر را کشته ایم!

rex123
22-05-2012, 08:20
ای عزیزترینم ...

قشنگترینم ...

مهربونم ...

گریه نکن! ...

خودم میام نازت رو میخرم ...

اگه نتونم حتی یک روز توی این غربت ناز دلم رو خودم بخرم پس باید برم بمیرم!

rex123
23-05-2012, 10:20
وقتی دل هم از سکوت حرفی ندارد ...
                  این نقاشی ها چه زیباست!!!

rex123
25-05-2012, 21:25
یواش گفت ناراحتم ...
بلند گفتم خب باش! من چیکار کنم! ...
گفت دارم میمیرم ...
گفتم خب بمیر! من با این چیزا ناراحت نمیشم! ...
یواش در یواش غمناک گفت: تو کجایی عزیزم! من که قلبت بودم ...
نه اون موقع دیگه نتونستم چیزی بگم چون هرری دلم شکست ...
برداشت آزاد ... فقط امیدوارم اینقدر از خودمون هم دور نشیم که دیگه نتونیم خودمون رو پیدا کنیم ...

rex123
26-05-2012, 21:03
وقتی بچه بودیم اونقدر توی خوشحالی بودیم که حواسمون به خطرهای زندگی نبود ...

حالا مگه اتفاقی هم افتاده که بزرگ شدیم دیگه توی خطرهای زندگی حتی یادی از خوشحالی نمی کنیم؟ ...

با آرزوی شادی دوباره همه عزیزان ...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rex123
27-05-2012, 11:20
آری یافتن شاد زیستن سخت است
اما
به اندازه کشــیـــــدن سختی غم !؟! ...
بگرد ای دل بگرد ...

rex123
29-05-2012, 12:01
دل!
وقتی بلیطت ارزانــــــی باشد ...
نثارت پوچ و بی توجهــــــی باشد
میروم بچسبانم
تکــه تکــــــه های
بلیطــت را
تا خود جا پر کنش باشــــــــم ...

rex123
31-05-2012, 10:41
یکی میاد اینجا
یکی از غمش
یکی از غصه اش
یکی از نداریش
یکی از قناریش
یکی که باید دیگه نباشه
یکی که مهم نباشه
یکی که باید فناشه
یکی که وقت رفتن
یکی که وقت مردن
یکی که وقت بغضاش
یکی که نداره نایی تا بگه کجایی!
یکی که دیگه خداحافظ
یکی که آخریشه
یکی که میگه منم همین یکیم!


یکی نوشت : تا فرصت دیدار دیگر بدرود . . .

rex123
06-06-2012, 15:56
دیگر نگاهی نیست

عشقی نیست

چه دیدار سوت و کوری ایست

باید دید!

زمین را،

زمان را،

چطور بازی دهد ما را …

کجایی نیما؟

ببینی این را!

گفتن شعرهایت هم به دشواریست …

rex123
08-06-2012, 23:31
قاب عکس


چگونه ببینم

قاب شکسته عکست را

دستانم خیس

اشکانم خون

چطور پای بگذارم در این راه

نریزم ریز ریز جون

بیا خود بردار

عکست را !

چسبی هم زن …

این قاب

این دلم را ! …

rex123
23-06-2012, 22:08
شناگر نیستم
چرا دل به دریا داده ام
رهاکنان سوی اعماق هی، روم
چشمانم باز، دیدگانم تاریکتر
در این شب، خورشید ز کدامین سو بود؟
می روم تا روزنی پیدا کنم
اندر آن اعماق نوری پیدا کنم!
نفسم تنگ!
گفتی یار و دلدار کیست ؟
اینچنین فراموشی ز اکسیژن گرفته ام!
خواهم روم سوی آسمان
گیرم نفس!
طاق بیش از این ندارم
چشمانم بسته
بگذار
فعلا با آب رقاصی کنم!

rex123
03-07-2012, 19:16
یک وقتهایی میخوای یک حرفهارو بزنی نمیتونی!
یک وقت یک خوشحالی داری که نمیدونی!
یک وقت هم هست که هیچ وقت قدرش رو نمیدونی!
هیچ چیز هم ارزش نداره و به همون خوشحالی خودت هم نمی ارزه!
مثل همین!

rex123
05-07-2012, 14:26
به یاد آن مورچک (مورچه کوچک)

نگهی برد مورچکی زهوش
سر خود به زیر و راه به کوش
بر سرزمینی بیکران! ،
در آن سو …
عاشق بی طاقش
آخر در سر زد هوس
سر نهد گریبان در عسل
شیرینتر از هر مثل
چنان دست و پا می زند
عشق دلش را یکجا می زند
دیگری بیند
او هم دل به دریا می زند
قبرستان مرگ است انگار
شیرین اما تلخ است انگار … ،
حال مورچک بی خبر
شاخکی به آن و این
بو می کشد از این و آن
همچنان راه می رود از روی این
نوشته ها!
که نوشته ها هم می رود از روی آن!
جانی می دهد، اما
با عشق نیمه جان می رود
لنگان
لنگان
به سختی
بر عشقی بی خبر
خندان بار می برد
شاید برای دیگری دل تنگ بود
عشقی که فقط در یک بند بود

.
به یاد آن مورچک با عشق
که درون حرف هایم
پایی گذاشت محکم!
و اینگونه اکنون
به او دل بستم! ….

rex123
18-07-2012, 13:04
یک آرزو

خنده پر مهر ،
نعره پر درد ،
در دلم یک آرزو!
دستی برآریم
شبها و روزها
در این هستی کوتاه
قلب همه صخره ها ، سنگ ریزه ها
تشنه و بی تاب
پر ز شادی
زیر سایه ی آب!
نگاهی همچون
به ماهی ِ خواب ،
دوباره آیی؟
توی مرداب ،
هر چه داریم
از تاج سر تا کار غم
دهیم به گرداب؟

rex123
14-08-2012, 23:31
فکر میکنی همه وجودته ، توی نصف شب هم آروم نمیزاره! خوابو ازت میگیره! فقط براش گریه میکنی! اما دریغ ، بازم میدونی فردا در کار نیست و نخواهد تو را دید! شاید بازی بود. اما چرا من؟؟؟؟ بنویس روزگار! بنویس! ... شاید برای تو چیزی شوم! بنویس همه جور برای بازیش بودم تا از همینم خوشحال شوم! ...