PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : تئوری موسيقی



bb
27-07-2006, 11:28
تئوری موسيقی

مختصري درباره فيزيك صوت :

صوت:

انچه را كه انسان به كمك حس ضنوايي خود ميشنود صوت نام دارد : فركانسي بين 20 تا 20000 هرتز ، صوت نتيجه ارتعاش جسم مادي است يعني هرگاه يك جسم مادي با سرعتي كم يا زياد به ارتعاش درايد از ان صوت حاصل ميشود هر چه رفت و امد هاي جسم مادي منظم تر باشد صداي صوت حاطله به صورات موسيقيايي نزديكتر خواهد بود .

به عبارت ديگر بسامد يا حركت رفت و امدي ان قابل ثبت يا شمارش باشد و صوت حاصل از ان موسيقيايي باشد ، پس به طور كلي صوتي كه دراي ارتعاشات منظم هستند موزيكال و اصواتي كه داراي ارتعاش منظم نيستند غير موزيكال هستند.

يك صوت دراراي مشخصات زير است :

1- زير و بمي
2- ديرند يا كشش
3- شدت يا ديناميسم
4- طنين يا رنگ

زير و بمي يا ارتفاع صوت :

صداهاي موسيقيايي ميتوانند در سطوح مختلف زير و بمي حاصل شوند چنانكه صداي مردان از صداي زنها كلفت تر است هر چه ارتعاش صوت كند تر باشد صوت حاصله از ان بمتر است .و به طور كلي هرچه طول سيمهاي يك ساز كوتاهتر باشد صداي ان زيرتر و هر چه بلند تر باشد بمتر خواهد بود و هر چه سيمها نازكتر باشد صوت زيرتر و هر چه كلفت تر باشند صوت بمتر خواهد بود ،در لوله هاي صوتي هر چه اندازه لوله ها بلندتر باشد صداي حاصل از ان بمتر و هر چه كوتاهتر باشند صداي انها زير تر است.در كل هر كدام از اين شرايط ميتواند بر ارتفاع يا زير و بمي صوت حاصل موثر باشند.

ديرند ( كشش ):

كشش يعني زماني كه هر صوت موسيقيايي ادامه ميابد ، يك قطعه موسيقي از صوتهايي تشكيل شده است كه ارزشهاي متفائت زماني دارند و اين ارزشهاي زماني را كشش هر صوت مينامند

شدت يا ديناميسم:

صوت موسيقي ممكن است نسبت به يكديگر ضعيف تر يا قوي تر باشد.در اين باره ميتوان گفت هر چه دامنه ارتعاش يعني ميدان حركت رفت و امدي لرزش جسم ، وسيعتر باشد صوت ، قويتر و هرچه دامنه ارتعاش كوتاهتر باشد صوت ضعيفتر خواهد بود.

طنين يا رنگ :

اخرين خصوصيتي كه در فيزيك صوت بررسي ميكنيم طنين يك صوت است ، طنين يا رنگ هر صوت با ديگري متفاوت است در واقع به خاطر رنگ هر ساز است كه ما به سازي علاقه مند ميشويم و از سازهاي ديگر انرا تمييز ميدهيم ، طنين در واقع تركيبي است از طول موجها با شدت هاي گوناگون و اين اصوات فرعي هستند كه رنگ ساز را بوجود مياورند.

موسيقي:

تعريفي ساده از موزيك , موزيك يعني، مجموعه اي از سر و صدا هاي تنظيم شده ي پيشرفته.

پيدايش موزيك و آلات آن:

انسان هاي اوليه با توليد صداهاي مختلف به وسيله حنجره ي خود قطعات ديگر را اجرا مي كردند. بعد ها با ضربه زدن به شيي و بعدها با ضربه زدن شيي به شيي ديگر. با فوت كردن در اسكلت جمجه ي حيواني صداهاي عجيب غريب از آن توليد مي شد، با سوراخ كردن استخوان هاي كلفت تر صدا هاي بيشتري از آن توليد مي كردند. انسان ها با كشيدن كمان و وسايلي امثالهم به فكر ساختن سازهاي سيمي با الياف، روده ي حيوانات و بعد ها سيم هاي فلزي افتادند. در اين جا ثابت مي شود كه ترتيب پيدايش سازها، كوبه اي، بادي و سيمي مي باشد.

پيدايش كلمه ي موزيك:

Music از كلمه ي يوناني Muse مي آيد. در اساطير يوناني« آپولو » نام خداي موسيقي و هنرهاي زيباست، و Muse نام نه فرشته اي هست كه همراه او در كوه « پارناس » به سر مي برند و هر يك در فني از آواز و نوازندگي مهارت دارند.

پيدايش نُت:

الفباي موسيقي را كه داراي 12 حرف (7 حرف اصلي و 5 حرف فرعي) هست «نُت» مي گويند. «گليسا» نام راهبيست ايتاليايي، كه نخستين بار نت را اختراع كرد، در سال 930 ميلادي «نوما» تقسيم بندي اصوات و بعدها «كباد» خطوط نت و خواندن آن را به وجود آورد و در سال 1480 ميلادي «سن جان» خطوط را تكميل كرد. دقيقا در دوره ي رنسانس كه برهه ي پر تحركي در زمينه ي موسيقي اروپا بود.

ساز ها و دسته بندي آنان:

در سال 1914، دسته بندي سازها توسط «اريش فن هور نبوستل» و «كورت زاكس» انجام گرفت كه پايه گذاري آن بر چگونگي توليد اصوات در سازها است. اين سيستم به پنج قسمت اصلي تقشيم شده، كه هر كدام از آنان قسمت بندي هاي ديگري دارند. 1- بادي ها 2- كوبه اي ها 3- پوستي ها 4- سيمي ها 5- سازهاي مكانيكي و الكترونيكي

1- بادي ها: بادي ها سازهايي هستند كه در آن صدا توسط ارتعاش هوا بوجود مي آيد. تقسيم بندي آنان نيز به ارتعاش صدا بستگي دارد كه شامل نمودار زير مي شوند.

بادي ها

سوراخ دميدني:
فلوت هاي مستقيم
فلوت هاي مايل
فلوت هاي بيني
فلون هاي آوندگونه
فلوت هاي چند شاخه
پان فلوت


منقاري شكل:
سوط ها
شوگل ها
بلوك فلوت ها
فلاژولت ها


يك زبانه:
كلاريت ها
ساكسفون


زبانه ي دوبل:
سورناها
ابواها
فاگوت ها


ني انبان


زبانه با نوسان آزاد:
ترومپت ها و پوزان ها
هورن ها


ارتعاشات نامحدود هوا:
هارمونيكاي دهني
آكاردئون ها
هارمونيم ها


چوب هاي غژغژي
صفحه ي مدور وزوزي


ارگ:
فلوت ها از عصر حجر تا به حال كارايي داشتند و به خود حالت سحر آميز نسبت داده اند. ساز هاي زبانه دار ساختمان پيچيده تر از فلوت ها دارند و منشا آنان مشرق زمين است. اين ساز ها امروزه در ديگر نقاط جهان نيز به چشم مي آيند. ساز هايي كه ارتعاش صدا در آنان نامحدود است در برخي از نقاط جهان ديده مي شوند مانند چوب هاي غژغژي و يا صفحه ي مدور وزوزي. امروزه ساز هاي بادي بيشترين بخش موزيك نظامي را تشكيل مي دهند. اين ساز ها در بسياري از نقاط جهان حالات جادويي و سحر آميز دارند، در مراسم سوگواري، برداشت محصول و يا هنگام شورش استفاده مي شوند. از قرون وسطي تا به امروز ارگ ها در كليساها مورد استفاده قرار مي گيرند.

2 - كوبه اي ها:

پيدايش اين سازها به هزاران سال پيش باز مي گردد زماني كه انسان اولين بار ضربات را تنظيم كرد تا توانسته باشد ريتمي براي رقص و پايكوبي اختراع كند. اين سازها اكثرا از مواد طيبعي ساخته مي شوند و در اركستر سمفونيك ها تعداد متعددي از اين ساز ها با ابعاد مختلف ديده مي شود. ساز هاي كوبه اي به 8 گروه تقسيم مي شوند. در اين گونه ساز ها ارتعاشات بر اثر ضربات توليد مي شود.

كوبه اي ها

طبل دهني

ساز هاي خراشيدني

ساز هاي مالشي

سنج ها

ضربه اي:
ميله هاي چوبي:
متالوفون ها
ليتوفون ها
اكسيلوفن ها
ساز هاي آوند گونه
گانگ ها


زنگ ها:
زنگ هاي ضربه اي
زنگ هاي سر خود


تكان دادني:
زنگ ها با زبانه جدا
زنگوله ها
راسل ها


كوباندني ها

كوبيدني ها

3- پوستي ها:

ساز هايي هستند كه ارتعاش در آنان توسط پوست و يا ورقه ي نازكي توليد مي شود.

پوستي

ميرلتين ها

طبل ها:
طبل هاي مالشي
طبل هاي قاب دار
طبل هاي آوند گونه


طبل هاي لوله اي:
طبل هاي كشيده
طبل هاي پايه دار
طبل هاي كاسه اي
طبل هاي ساعت شني
طبل هاي بشكه اي
طبل هاي مخروطي
طبل هاي استوانه اي


همان طوري كه درنمودار ديد اين سازها بر دو فرم هستند. طبل ها بيشتر از ميرليتن ها مورد استفاده قرار مي گيرند. طبل هايي در بين النهرين و مصر يافت شده كه حداقل به 4000 سال پيش باز مي گردد. از قرن 18 طبل ها و تمپاني ها عضوي از اركستر اروپا قرار گرفته اند. ملل هاي متعددي طبل ها را وسايلي جادويي و يا قابل پرستش مي دانند. آن ها را براي رفع بدبختي و شومي، در هنگام فرا خواندن روح و يا رفع بيماري به صدا در مي آوردند. ساز هاي پوستي ساز هايي هستند كه بيشتر در همراهي آواز و يا رقص و پايكوبي مورد استفاده قرار مي گيرند.

4- سيمي ها:

در اين ساز ها ارتعاش صدا توسط سيم هاي ساز توليد مي شود. ساز هاي سيمي بر پنج نوعند.

سيمي ها

كمان ها:
كمان ساده
كمان بارزوناتور
كمان هاي دهني
كمان هاي زميني
كمان هاي چند شاخه


لير ها:
لايرهاي جبعبه اي
لايرهاي آوندگونه


هارپ ها:
هارپ هاي خميده
هارپ هاي زاويه دار
هارپ هاي قاب دار


عود ها:
عود هاي مضرابي:
عود هاي پشت خميده
عود هاي پشت صاف


عود هاي آرشه اي:
عود با پرده بندي
عود بدون پرده بندي


سيتر ها:
سيترهاي ساده:
سيترهاي تغاري
سيترهاي لوله اي
سيترهاي كلك گونه
سيترهاي ميله چوبي


سيترهاي كشيده

سيترهاي تخته اي مضرابي:
اسپنت
ويرجينال
چمبالو
پسالتريم


سيترهاي چوبي نواختي:
هاك برت
كلاويكورد
پيانو


در ميان اين ساز ها كمان ها از همه قديمي ترند كه امروزه در آمريكا و آفريقا نواخته مي شوند. چنگ ها و لير ها ساز هايي هستند كه حدود 5000 هزار سال قبل از ميلاد مسيح در يونان، ايران، مصر و سومر نواخته مي شدند. امروزه چنگ ها در نقاط مختلف جهان نواخته مي شوند ولي لير ها كار برد كمتري دارند و بيشتر در آفريقا نواخته مي شوند. عودهاي مضرابي هم داري تاريخچه ي زيادي هستند. عود هاي پشت خميده در عهد ساسانيان در ايران نواخته مي شدند. گيتار هاي امروزي از خانواده ي عود ها هستند. و گيتار هاي الكتريكي نمونه ي كاملا پيشرفته ي آنان هستند. آرشه ها ابتدا براي سازهاي همچون «فيدل» مورد استفاده بود، اولين بار در قرن 10 ميلادي آرشه براي عود به كار رفت و خانواده ي ويولن تكامل يافت. سيترهاي امروزي با سيتر هاي ابتدايي تفاوت هاي بسياري دارند، سيتر ها به نوعي شبيه به برخي از ساز هاي كوبه اي مانند اكسيلوفون هستند.

5- ساز هاي مكانيكي و الكترونيكي:

اولين ساز مكانيكي صندوقچه اي بود كه توسط يك ساعت ساز سوئيسي در اواخر قرن 18 ميلادي ساخته شد. طولي نكشيد كه صندوقچه هاي مجهز به غلتك هاي خاردار محبوب شدند. در اواخر قرن 19 غلتك ها تبديل به صفحه هاي خاردار شدند كه محبوت تر بودند زيرا صفحه هاي خار دار قابل تعويض بودند. «گرامافون» ها نمونه پيشرفته ي اين صندوقچه ها مي باشند. ساز ها مكانيكي و الكتريكي ساز هايي هستند كه انسان، به صورت كامل در نواختن آنها دست نداشته و يا در برخي بطور كلي دست ندارد. اين ساز ها بر دو دسته اند.

سازهاي مكانيكي و الكترونيكي

لايرها با دسته ي گردان
ويولن هاي مكانيكي


ويولن هاي اتوماتيك
اركستريوم


ساز هاي متعددي همانند پيانو، ارگ، ويولن و گيتارها، شيوه ي مكانيكي و الكتريكي آن ها نيز اختراع شده است. گيتار ها و ارگ هاي الكتريكي امروزه استفاده زيادي دارند.
بار ديگر اشاره مي شود كه دسته بندي سازها به ارتعاش صدا در آنان بستگي دارد نه به تاريخ بوجود آمدن آن ها.

الفباي موسيقي

موزيك (musique) : به معناي تعليمات روحي است.

نت ( munt) : الفباي مخصوص موسيقي كه مركب از هفت گام است.

موزيكال(musical) : به معني همراه و آميخته به موسيقي

گام (gamme) : عبارت است از هفت صورت متوالي كه به طور طبيعي درفواصل معين واقع شده باشد.

تن ( ton) : واحد فاصله صوتي بين دو نت متوالي را تن مي گويند.

مقام يا تناليته (tonalite): هر گاه يك قطعه موسيقي با نتهاي معيني اجرا شود گويند كه آهنگ داراي تناليته است.

مدولاسيون (modulation) : تغيير دادن مقام را مي گويند.

اكرد (accord) : مجموع چند صورت را كه تحت قاعده معيني تركيب شود را اكرد گويند.

نوا يا ملودي ( melodi) : مايه اصلي موسيقي است.

همفون (homophone) : ملودي يا نوايي است كه با ساز و آواز تنها اجرا شود.

پوليفون ( polyphone) : ملودي كه از چند ساز و آواز تشكيل شده باشد.

ضرب يا ريتم (rythme) : در موسيقي عبارت از توالي ضربات آهنگ است و براي موزون كردن نواي موسيقي به كار مي رود.

هارموني (harmonie) : دستورها و قواعد مدوني است كه بين اصوات مختلف در يك قطعه چند صدايي توافق و هماهنگي برقرار مي سازد.

آريا ( aria) : قسمت اصلي و ملوديك اپرا را آريا گويند.

اركستر فيلارمونيك: نام اركسترهايي كه وابسته به انجمن دوستداران موسيقي است.

اوورتور : بمعني در آمد است و در موسيقي كلاسيك اورتور يك قطعه موسيقي سازي است كه در مقدمه اپراي دسته جمعي اجرا مي شود.

الگرو (allegro) : قسمت هاي تند و سبك در موسيقي سنفونيك (الگرو) ناميده ميشود.

آرانژمان (arrangement) : در موسيقي چنانچه آهنگي را براي اركستر مشخصي نوشته باشند و به صورت ديگر تنظيم شده باشدآنرا آرانژمان گويند.

باريتون (baryton) : بم ترين صداي مرد.

تنور (tenor) : صداي مرد جوان.

كنتر آلتو ( contralto) : صداي بم زن.

سونات( sonate) : فرمي از موسيقي را مي گويندكه توسط يك يا دو ساز اجرا شوند و شامل سه قسمت است.

سنفوني(symphonie) : فرمي است كه براي يك اركستر بزرگ تصنيف شده باشدو قواعد آن مانند سونات است .

اپرا ( opera) : نمايشي است كه با آواز و به همراهي اركستر اجرا مي شود.


- بطور کلی سازهای ارکستر به چهار دسته عمده تقسیم می شوند : سازهای زهی ، سازهای بادی ، سازهای ضربی و سازهای کلاویه

1-ساز های زهی : سازهای زهی شامل چهار ساز اصلی است :

ويلون : ویلون سپرانوی سازهای زهی است و می تواند آهنگهای حساس را بخوبی اجرا کند.اصل ویلون از شرق است که بعد از جنگهای صلیبی به اروپا آمد ؟ این ساز دارای چهار سیم است که عبارتند از : می _ لا_ ر _سل .

ويولا ( VIOLA ) : که آلتو خوانده می شود ، کمتر آلتوی سازهای زهی است ، این ساز شبیه ویولون می باشد و تنها فرقش بت ویولون این است که اندکی بم تر از ویلون است .

ويولونسل : سازی است که به لحاظ اندازه بعد از کنتر باس بزرگترین ساز زهی است و اندکی بم تر از ویولاست .

کنتر باس : بزرگتر از ویولونسل است و پایین آن بر روی زمین قرار می گیرد و ایستاده نواخته می شود .

هارپ : بزرگتر از ویولونسل است و پایین آن بر روی زمین قرار می گیرد و ایستاده نواخته می شود . این ساز از ساز های استثنایی ارکستر است و گاهی اوقات هم در ردیف سازهای بادی هم قرار می گیرد .

2- سازهای بادی : سازهای بادی از حیث صدا و ساختمان به دو دسته تقسیم می شوند:

سازهاي بادي چوبي
سازهاي بادي مسي

پپيگلو ( piccolo ) : یکنوع فلوت کوچک است که زیرترین اصوات بادی را اجرا می کند . این ساز کوچکترین ساز موسیقی است و در زمان بتهون وارد ارکستر شد و جزء سازهای بادی چوبیاست .

فلوت : از سازهای بادی و یکی از اعضاء اصلی سازهای ارکستر سنفنیک است .

اوبوا : از سازهای قديمي است و صدایی شبیه قره نی دارد و نغماتی که بیشتر جنبه چوپانی دارد توسط این ساز اجرا می گردد.

کر آنگله ( cor anglais ) : یک نوع اپرا به شمار می رود و اولین بار توسط واگنر وارد ارکستر شد صدای کرانگله صدایی است شیرین و عاشقانه .

کلارنيت ( clarinette ) : یا قره نی سازی است که قادر است بیش از اکتاوا را اجراء کند و انواع مختلف این ساز با اسامی مختلف در ارکستر وجود دارد .

ساکسفون : سازی است که در سال 1840 توسط آدلف ساکس اختراع شد .در این اواخر توسط موسیقی دانانی مثل دبوسی واستر اونیکسی وارد ارکستر شد با این حال هنوز جزء سازهای اصلی موسیقی کلاسیک محسوب نمی شود .

ترومپت : نوعی شیپور است که جزء سازهای بادی مسی است و در قدیم آنرا از شاخ حیوانات می ساختند . این ساز را یهودی ها به نام شوفار در معابد خود به کار می بردند و بعدها یونانیان آنرا از فلز ساختند .

کرنه ( cornet ) : صدایی شبیه شیپور دارد و صدایی گرفته وحالتی غم انگیز به موسیقی می دهد .

کر ( cor ) : به معنی شاخ است و صدای گرفته ای دارد .

ترمبن ( trombone ) : دارای صدای نافذی است و نواهای با شکوه و پر سر و صدا را اجرا می کند . شبیه ترومیت است ولی قوی تر و بم تر .

توبا ( tuba ) : بم ترین و بزگترین ساز موسیقی است .

منبع: ملاصدرا

khaiyam
31-07-2006, 14:07
جالب بود مرسي اگر از اين چيز ها باز هم داري بزار

Shahin King
17-08-2006, 07:19
سلام

pdf این مقاله .

»» شاهین کینگ

bb
03-09-2006, 08:13
وقتي هارمونيكهاي مختلف ، تارهاي مختلف ساز با هم به طور كامل كوك نمي‌شوند در داخل صوت موسيقي ناهنجاريهايي شنيده مي‌شود كه اختلاف جزئي با آهنگ اصلي دارد. اين مساله در مباحث علمي تحت عنوان پديده طنين مطرح است. در حالت كلي اكثر ناهنجاريهاي صوتي كه فركانس ناخوشايند توليد مي‌كنند به اين پديده مربوط مي‌شود.

مفهوم طنين

اگر ارتعاشي ناهماهنگ باشد. افزون بر بلندي و ارتفاع يك خاصيت ديگر نيز دارد اين زنگ صداي خاص يا طنين آن مي‌باشد.

طنين چگونه بوجود مي‌آيد؟

اگر به جاي دياپازون ، سيرن ساده‌اي يعني ديسك چرخاني را كه داراي سوراخ‌هايي است و جريان هوا روي آنها ديده مي‌شود، با افزايش فشار جريان هوا نوسانهاي چگالي هواي پشت سوراخها را شدت مي‌بخشيم و صوت با حفظ ارتفاعش بلندتر مي‌شود. با افزودن به سرعت چرخش ديسك ، دوره قطع جريان هوا را كاهش مي‌دهيم. صدا زيرتر مي‌شود ولي بلندتر نمي‌شود.

مي‌توانيم در ديسك دو رديف يا بيشتر سوراخ كنيم و تعداد سوراخ‌هاي هر رديف را متفاوت بگيريم. هر چه تعداد سوراخهاي رديفي زيادتر يعني دوره قطع كوتاهتر باشد. صوت از ديدن جريان زيرتر است.

تفكيك صداها

هنگامي كه سيرن به عنوان چشمه صوت باشد. ارتعاشهاي دورهاي و ناهماهنگ به دست مي‌آيد، ثپ ( پالس ) چگالي هواي جريان متناوب ناگهاني عوض مي‌شود. از اين رو صداي سيرن با اينكه صوت موسيقي است. ولي به صداي دياپازدن شبيه نيست ، يعني صوت سيرن را با ، دياپازدن هم صدا كرده همين طور بلندي دو صوت را نيز مي‌توان يكسان كرد.

با وجود اين ، مي‌توان صداي سيرن را از صداي دياپازن با آساني تميز داد. از اين رو اگر ارتعاشي ناهماهنگ باشد. افزودن بر بلندي و ارتفاع يك خاصيت ديگر نيز دارد. اين رنگ صداي خاص ، يا طنين آن است. به سبب طنينهاي مختلف ، مي‌توان صداهاي صحبت ، سوترفي ، تار پيانو ـ تار ويولون ، فلوت ، آكاردئون و غيره را از هم تميز داد. حتي اگر اين صداها ارتفاع و بلندي يكسان داشته باشند. ما صداي اشخاص را طنين صدايشان تشخيص مي‌دهيم.

خواص تشخيص ارتعاش طنين صوت

نوسان نگاشت‌هاي توليد شده با پيانو و قره ‌ني از نت يكسان يعني صوت هم ارتفاعي متناظر با دوره 0.01s را نشان مي‌دهد. نوسان نگاشت‌ها نشان مي‌دهند كه مد هر دو نوسان يكي است. ولي در شكل نت خيلي فرق دارند. و در نتيجه طنين هماهنگ متفاوت دارند. هر دو صوت عبارتند از نوسانهاي هماهنگ ( تنها ) يكسان ، اما تنها ( اصلي و ابر تنها ) در اين صوتها با دانه‌ها و فازهاي متفاوت نشان داده شده‌اند. بنابراين ، بايد پيدا كنيم كه در طنين خاصي چه عواملي دخالت دارند.

عوامل دخيل در طنين

- دامنه ارتعاش:

براي گوش انسان فقط بسامد و دامنه ، تنهاي صوت اساسي‌اند ، يعني طنين صوت را طيف هماهنگهايش تعيين مي‌كند.

- فاز ارتعاش:

تغيير وضع تك تك تنها با زمان يعني جابه جاييهاي فاز تنها ، با اينكه شكل ارتعاش برآيند را به مقدار زيادي عوض مي‌كنند ولي گوش آنها را احساس نمي‌كند. بنابراين ، صوت يكساني را مي توان با شكلهاي ارتعاشي به كلي متفاوت ، شنيد. فقط مهم اين است كه طيف ، يعني بسامد و دامنه تنهاي مؤلفه ، بدون تغيير بمانند.

منبع : دانشنامه رشد

bb
03-09-2006, 08:14
صوت موسيقي يا نت ، صوتي است كه از ارتفاعهاي منظم تشكيل شده است و اثر خوشايندي بر گوش انسان دارد.

صوتي را كه مي‌شنويم به خصوصيتهاي گوش و ساز و كار شنوايي و نيز ويژگي‌هاي فيزيكي صوت بستگي داد. صوتي را كه انسان با دستگاه شنوايي خود درك مي‌كند، بر حسب سه مشخصه بلندي ، ارتفاع و طنين بيان مي‌كنند.

تار مرتعش

هنگامي كه يك تار را مرتعش مي‌كنيم، تنها هماهنگ اول آن ايجاد نمي‌شود. بلكه هماهنگهاي ديگر آن نيز بوجود مي‌آيند. از برهمنهش اين هماهنگها يك موج مركب ايجاد مي‌شود. آنچه ما پس از مرتعش كردن يك تار مي‌شنويم، از اين موج مركب ايجاد مي‌شود. اگر موج صوتي حاصل از پيانو و ويولون را با هم مقايسه كنيم و در هر دو مورد فركانس صوت اصلي 440 باشد، تعداد و دامنه هماهنگهايي كه در ساختن اين موج مركب سهيم هستند، متفاوت خواهد بود. در نتيجه اگر شكل موج مركب حاصل را رسم كنيم باهم فرق خواهند داشت.

مشخصه‌هاي صوت

طنين

طنين صوت به شكل موج مركب بستگي دارد. يعني طنين به نوع ، تعداد و دامنه‌هاي هماهنگهايي كه ايجاد شده‌اند، وابسته است.

ارتفاع

ارتفاع صوت با فركانس موج اصلي كه موج مركب از آن ساخته مي‌شود، تعيين مي‌شود.

بلندي

بلندي صوت به شدت صوت و خصوصيتهاي شنونده بستگي داد.

توصيف صوت موسيقي

فاصله موسيقي

نسبت فركانس دو نت را فاصله موسيقي مي‌نامند. تجربه نشان داده است كه هر فاصله‌اي براي انسان خوشايند نيست. به همين خاطر صوت موسيقي از ساير اصوات متمايز مي‌گردد. لازم به ذكر است كه اين احساس خوشايند نسبت به صوت موسيقي فقط مختص انسان نيست، بلكه ساير موجودات زنده نيز نسبت به آن حساسيت نشان مي‌دهند. بگونه‌اي كه اثرات صوت موسيقي بر اعمال موجودات زنده در بسياري از مسائل تجربي مشاهده شده است.

گام موسيقي

گام موسيقي مجموعه‌اي از چند نت است كه فاصله آنها براي گوش خوشايند است. گامهاي متفاوتي در موسيقي وجود دارد.

- گام طبيعي :

گام طبيعي از هشت نت do2 , re , mi , fa , sol , la , si , do2 تشكيل شده است كه فاصله آنها از يك نت مبنا (do2) كه كمترين فركانس را دارد به صورت زير است.

1. (Si) نسبت به (do1) مثل 15 به 18 است.

2. (la) نسبت به (do1) مثل 5 به 3 است.

3. (Sol) نسبت به (do1) مثل 3 به 2 است.

4. (fa) نسبت به (do1) مثل 4 به 3 است.

5. (mi) نسبت به (do1) مثل 5 به 4 است.

6. (re) نسبت به do1 مثل 5 به 4 است.

7. (do2) نسبت به (do1) برابر 2 است.

فركانس do2 دو برابر فركانس do1 است و اكتاو do1 ناميده مي‌شود. اگر do2 را نت مبنا بگيريم، با رعايت فاصله فوق مي‌توانيم گام دوم را بسازيم. به همين ترتيب مي‌توان بر مبناي do3 كه اكتاو do2 است، گام سوم را ساخت و به همين ترتيب ادامه داد.

منبع : دانشنامه رشد

Marichka
03-09-2006, 08:47
سلام bb جان
مرسی از مقاله ی جالبت درمورد موسیقی ;)
فقط شما خودتون قبلا یه تاپیک درمورد تئوری موسیقی ایجاد کرده بودین:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مطالبتون رو در این زمینه اونجا ادامه بدین لطفا
موفق باشید

MaFia
03-09-2006, 21:45
ادغام شد تاپیک

Shahin King
24-09-2006, 04:17
سلام مجدد

مقاله های دوم و سوم Pdf شــــد. :)

» شاهین

bb
13-10-2006, 08:42
وزن عروضي و وزن هجايي در موسيقي سماعي

دکتر سيدمصطفي آزمايش ـ پاريس
گر به طريق عارفان رقص کني به ضرب کن
دنــــــــــيا زير پاي نه دست به آخرت فشان
(سعدي)

کلمه پوئتري(poetry) در زبان انگليسي و کلمه پوئه تيک(poetique) در زبان فرانسه به ريشه لاتيني کهني بازميگردد که داراي مشتقات فراواني مانند پوئه ام(poeme)، پوئزي(poesie) و پوئت(poete) ميباشد که به معناي شعر و شاعري و ملحقات آن است. البته اصل اين کلمه لاتين نيز مصدر يوناني poesis به معناي ساختن يا ابداع است. کتابي به نام شاعرانه (poetique) در بيان فن شاعري از ارسطو در دست بود که در قرن اول هجري از زبان سرياني به زبان عربي بازگردانده شده و بوطيقا نام گرفت که خود اين واژه عربي شده واژه لاتيني «پوئه تيک» است. نويسنده در اين کتاب از شعر به عنوان خيالي شاعرانه ياد ميکند قطع نظر از ساختار قالبي آن. اما خواجه نصيرالدين طوسي در کتاب اساس الاقتباس خويش که در فن منطق تدوين نموده، برخلاف نظر منطقيون قديم ميفرمايد: «محققان متاخران ميگويند شعر کلامي است مخيل، مولف از اقوال موزون متساوي مقفي.» به اين ترتيب وزن، جزء مختصات شعري است. و بر اين مبنا اهل فن نتيجه گرفته اند که«شعر تاليفي از کلمات است که نوعي وزن در آن بتوان شناخت»
وزن عروضي
چنان که گفتيم از لوازم شعر فارسي ضرب و آهنگ ميباشد و بدون ضرب و آهنگ که مندرج در وزن و در ساختار شعر است، شعر فارسي واقعيت خود را از دست ميدهد. اما وزن در شعر چيست؟ خواجه نصيرالدين طوسي در معيار الاشعار، گويد«اما وزن هياتي است تابع نظام تربيت حرکات و سکنات و تناسب آن در عدد و مقدار که نفس از ادراک آن هيات لذتي مخصوص يابد که آن را در اين وضع وزن خوانند» آملي در تعريف وزن، ميگويد: شعر از به هم پيوستن حرف هاي متحرک و ساکن که به تعداد مساوي و به يک ترتيب باشند به وجود مي آيد. مرحوم دکتر پرويز ناتل خانلري بر اين تعريف خرده گرفته و گفته است:
«وزن شعر عبارت است از تقسيم هجاهاي مختلف به دسته هايي که يا متساوي و متشابه باشند يا در عدم تساوي و تشابه آنها نظم و قرينه اي وجود داشته باشد و تکيه کردن روي يکي از هجاهاي هر دسته، اين دسته ها را از يکديگر جدا ميکند. و مراد از اين که در عدم تساوي و تشابه نظم و قرينه اي باشد، اين است که في المثل شعر از دو جزء مختلف مانند مستفعلن و فعولن ترکيب شده که به تناوب در پي يکديگر قرار گفته باشند.»(۱) بنابر اين تعريف، دکتر خانلري وزن شعر را عبارت از تقسيم شعر به هجاهاي منظم و متقارن ميداند اعم از اين که متساوي و متشابه الاجزاء باشند يا نباشند. يعني وي نظم و ترتيب هجايي در درون ساختار شعر را عامل ايجاد وزن در شعر ميشمارد. به اين ترتيب وزن شعر تابعي از نظم هجايي ميگردد.
هجا چيست؟
هجا عبارت از صورت و آوايي است که به واسطه آن، حرف قابليت ادا شدن مي يابد.
يعني حرف«ب» و «ت» اگر به هم پيوسته شوند کلمه«بت» را به دست ميدهند. پيداست که بيان اين کلمه مستلزم اختلاط صوت با آن است. به اين ترتيب«بت» به صورت کلمه قابل بيان نيست مگر آن که زير و زبر و ضمه و فتحه و کسره و جزم و سکون و تشديد بر آن وارد شود، مثلا«بت»، پس آوا و سکون در کلماتند که باعث خوانده شدن آنها ميگردند و اين مصوت ها را هجا ميتوان ناميد. مبناي شعر فارسي کميت «هجا»هاست. در کميت هجايي با دو دسته صوت سر و کار داريم:
الف) هجاي بلند: مانند آباد که داراي دو الف ممدود است.
ب) هجاي کوتاه مانند ابد که داراي دو فتحه و يک سکون است.
معمولا يک هجاي بلند با دو هجاي کوتاه برابر است. اما عامل ديگري که دخيل در کميت هجايي است، تکيه(accent tonique) ميباشد که سبب قوت و ضعف اصوات ميگردد و بر وزن تاثير مينهد.
اقسام وزن شعر
اکنون که وزن شعر را اندکي دريافتيم نگاهي به اقسام وزن شعر ميکنيم. نظم بندي دروني شعر بر حسب ترتيب هجايي يا«تقسيم بندي اصوات به دسته هاي متساوي و متشابه به يکي از سه اعتبار ممکن است.
اول ـ کميت هجاها: امتداد اصوات و هجاها در زمان.
دوم ـ تکيه: قوت يا شدت بعضي از هجاها نسبت به يکديگر.
سوم ـ تعداد: يعني شماره هجاها صرفنظر از امتداد و قوت آنها.»
تقطيع بحر عروضي
به قول خانلري:«در شعر فارسي مبناي اصلي شعر همان کميت هجاهاست و عروض نويسان بي آن که به اين اصل متوجه باشند قواعدي وضع کرده اند که به وسيله آنها اوزان را تشخيص داده و اشعار را تقطيع ميکنند.»
تاثير شعر بر شنونده
کي شعرتر انگيزد خاطر که حزين باشد؟(حافظ)
ميتوان از اين گفته حافظ چنين استنباط نمود که علي القاعده«شعرتر» کلامي است که در اثر شنيدن آن«خاطر محزون» تغيير حالت يافته و شادمان ميشود. اکنون بايد ديد آنچه سبب تغيير احوال دروني شنونده يک شعر ميشود ريشه در کجا دارد؟ در مفهوم کلمات و محتواي ترکيبها؟ و يا در ساختار شعر و آهنگ کلمات و ارتعاشي که از خوانده شدن اين کلمات در فضاي ذهن شنونده پديدار ميشود؟
بررسي ادب ايران اين انديشه را تقويت ميکند که وزن و ضرب و غالب ويژگي هايي که امروزه در مغرب زمين از لوازم موسيقي شمرده ميشود، در شعر فارسي از مشترکات ميان شعر و موسيقي به شمار مي آيد. حتي شايد بتوان گفت که از لوازم شعر فارسي ضرب و آهنگ ميباشد و بدون ضرب و آهنگ که مندرج در وزن و در ساختار شعر است، شعر فارسي واقعيت خود را از دست ميدهد. اين وزن و ضرب و آهنگ که در ساختار دروني شعر موج ميزند خود به تنهايي براي ايجاد اثر در وجود شنونده شعر عامل مهمي است، اعم از آن که شعر داراي مفهوم نيرومندي باشد يا نباشد. پس در بررسي شعر فارسي، پژوهنده نه فقط با فن معاني که مرتبط با محتواي پيام و معني کلي و جزئي کلمات است سر و کار دارد، بلکه با فن موسيقي که ناظر بر ساختار شعر است نيز سر و کار پيدا ميکند. ساختار شعر فارسي مانند سيم هاي تار و سهتار و چنگ است که وقتي خوانده شوند به ارتعاش در مي آيند و از اثر آن ارتعاش، موسيقي و آهنگي در فضاي ذهن خواننده پديدار ميشود و احوال دروني او را دگرگون ميسازد. به اين ترتيب موسيقي دروني شعر فارسي ميتواند به تنهايي به تغيير احوال خواننده منجر شود و او را غمزده يا شادمان، مست يا مخمور، مشتاق يا بي تاب نموده، و خاطر حزين را شادمان سازد.
آهنگ دروني کلام و ميل ترکيبي حروف و کلمات
آن شکل بين
و آن شيوه بين
و آن قد و خد و دست و پا
آن رنگ بين
و آن هنگ بين
و آن ماه بدر، اندر قبا
اي رونق جانم ز تو
چون، چرخ، گردانم ز تو
گندم فرست ايجان
که تا
خيره نگردد آسيا(ديوان شمس)
نخستين عاملي که سبب رواني وزن دروني شعر ميشود، ميل ترکيبي حروف با يکديگر است. زيرا برخي نسبت به يکديگر تمايل آوايي دارند و برخي تنافر آوايي. حروفي که تمايل آوايي دارند وقتي با يکديگر ترکيب شوند کلام آهنگين و دلنشين ميسازند(مانند چهار پاره فوق در بحر رجز کامل) و برعکس از ترکيب حروف متنافر، کلامي نادلچسب و ناموزون به وجود مي آيد. براي نشان دادن ترکيب ناموزون از جمع آوردن حروف متنافرالطنين اين مثال از منوچهري دامغاني معروف است:
غــــــرابا مزن بيشتر زين نعيقا
که مهجور کردي مرا از عشيقا
اما ترکيب حروف متمايل الطنين براي ايجاد وزن موزون و متين به تنهايي کافي نيست. بلکه آنچه آهنگ دروني را دلنشين ميسازد، علاوه بر کاربرد کلمات ساخته شده از حروف متمايل الترکيب، استفاده درست و دقيق از پديده تشديد است.
پديده تشديد
يکي از عواملي که به وزن دروني شعر مي افزايد، پديده تشديد است. پديده تشديد عبارت از به کار گرفتن کلماتي خوش آهنگ در درون يک بحر است که حروف مشابهي در ساختار آنها به کار رفته باشد. تسلسل کلمات با حروف مشابه يا به عبارت ديگر تکرار مکرر برخي حروف، ايجاد طنين و طنطنه خاصي در شعر کرده و پديده تشديد به وجود مي آورد. اکنون باز هم در بحر رجز کامل مثالي از حافظ ميزنيم:
گفتم گره نگشوده ام ز آن طره تا من بوده ام
گفتا منش فرموده ام تا با تو طراري کند
گٌفً تُم گِره نُگً شْودِه اَم مستفعلن مستفعلن
زِآن طٌرِه تا مُن بْودِه ام مستفعلن مستفعلن
گٌفً تا مُنُشً فرموْده اَم مستفعلن مستفعلن
تا با تو طرً آري کند مستفعلن مستفعلن
در گفتمگر هنگشوده ام به واسطه ميل ترکيبي حروف و تکرار مکرر گاف و نيز در دو ترکيب«زآنطرهتا» و «تا با تو طر» به واسطه تکرار«ت» پديده تشديد ايجاد شده است.
وزن پنهان شعر
با توجه به نکاتي که ياد شد به نظر ميرسد که آهنگ دروني شعر چيزي مستقل از کارکرد اوزان عروضي ميباشد. راز ديگري است که براي گفتگو در مورد آن بايد ابتدا به تقطيع يکي دو بحر از چهارده بحر عروضي پرداخت. براي انجام اين امر ابتدا ما کامل ترين بحر را که رجز کامل نام دارد و از چهار پاره متساوي الاجزاء و منطبق با ضرب مستفعلن ساخته شده مورد بررسي قرار ميدهيم.
بحر رجز کامل: مستفعلن مستفعلن مستفعلن
اي ساربان منزل مکن جز در ديا ريا رمن(امير معزي)
مستف علن مستف علن مستف علن مستف علن
اي ساربان آهس ته ران کارامه جا نم ميرود(سعدي)
اي يْو سْفِ خوش نامِ ما خوش ميرُوي بر بام ما(شمس)
مستف علن مستف علن مستف علن مستف علن
زمان و تکيه در تقطيع هجايي
آنچه تقطيع هجايي و عروضي را از يکديگر متفاوت مينمايد در زمان داخلي و تکيه گاه هاي توقفي ميباشد. يعني يک وزن عروضي ثابت را ميتوان به وزن هاي هجايي مختلف اجرا نمود و اين اجراهاي متفاوت آثار متفاوتي از خود بر مخاطب به جا ميگذارند. آن چه امکان اين تغيير اوزان هجايي را در درون يک قالب عروضي ثابت ايجاد مينمايد زمان داخلي است. اکنون براي نمونه به همين بحر رجز کامل يعني مستفعلن چهارپاره خود باز ميگرديم:
اي سا... ره بان! آهه... سته ران!
اي يو... سفه! خوشنآ... مه ما!
در اين نحو تقطيع هجايي شش نقطه علامت امتداد زماني ملحوظ شده در هر يک از چهار پاره يک بيت است. اکنون با کم و زياد کردن اين زمان داخلي وزن هجايي تغيير مي يابد.
اي! يو. س فه! خوش نا مه ما
اين تقطيع هجايي با ضرب هايي پياپي و بدون صرف زمان داخلي مانند مارش رسمي و سرود ملي و ضرب هاي نظامي و قدم رو سربازان به هنگام رژه رفتن ميباشد. اکنون تقطيع هجايي همين شعر:
تقطيع وزن هجايي
ً ـ ًـ ًـ ً-
حرکت سکون حرکت سکون حرکت سکون حرکت سکون
تن تن تن تن
اِ ي يْ و سْ وْ ف ة
خْ ش ن اُ آ مِ م ا
خْ ش م ي رُ و و ي
بُ ر ب آ آ م مِ ا
ر ب آ آ م مِ ا
ايوسفه خشنامه ما
خشمي روي بر بامه ما
ايبرشکس ته جامه ما
اي بر دري ده کامه ما
تقطيع چکشي
هرگاه فاصله زماني در تقطيع کمتر شود شدت ضربان دروني کلمات بيشتر و بيشتر ميگردد. تقطيع سريعتر و تکيه بر روي تکيه گاه ها چنين صورتي به دست ميدهد.
اي يوسفه خْشنام ما: خْشميروي بر بام ما
ايبرشکسً تِه جامما: ايبر دري ده کام ما
اين تقطيع را ميتوان «تقطيع چکشي» نام نهاد؛ زيرا مانند کوبش پيامي و بي وقفه مسگران و زرگران است که چکش خود را بر روي مفتول مسينه يا زرينه ميکوبند و با استادي تمام و آهنگ سريع دستان خويش آن را شکل ميدهند. اين وزن که وزن تند هجايي است، وزن تند سماعي نيز ميباشد و به همين دليل بر روي شنونده موثر واقع شده و بدن او را بي اختيار به حرکت در مي آورد. از اين رو است که يک بار که مولانا از وسط بازار مسگران ميگذشت به ناگهان در اثر استماع کوبش مکرر چکش آنان به چرخش آمده و ساعتها به گردش و دوران و سماع پرداخت.
درک وزن هجايي
«کف ميزد و دف ميزد»
ميتوان زدن دو کف دست را بر روي هم براي دريافت وزن سريع بحر رجز مورد استفاده قرار داد، به اين نحو:
اي يوسفه ـ دو ضربه
خوشنام ماـ دو ضربه
خوش ميروي ـ دو ضربه
بر بام ماـ دو ضربه
تعداد ضربه هاي کف زدن با زمان داخلي تقطيع هجايي نسبت عکس دارد.
به اين ترتيب که هر چقدر زمان در درون تقطيع هر مصرع بيشتر گردد تعداد ضربه هاي کف دو دست به يکديگر کمتر ميشود و برعکس اين ضربه ها تعيين کننده وزن موسيقي غنايي است. تغيير فرکانس کف زدن، آهنگ دروني شعر غنايي را به هم ميزند.
غنا و قوالي
غنا خواندن شعر با آواز است و خواننده شعر را مغني مينامند. حافظ ميفرمايد:
دلم از پرده بشد، حافظ خوش لهجه کجاست؟
تا به «قول» و غزلش ساز و نوايي بکنيم
در بسياري از سلاسل صوفيه ـ که رسم قوالي را معمول ميدارند(مانند چشتيه) ـ قوالان و مغنيان گاهي به عوض استفاده از آلات و ادوات موسيقايي؛ فقط از روش«کف زدن» استفاده ميکنند.
هرگاه که قوال مصلحت بداند تا در حضار حالت جديدي ايجاد کند، تعداد«مکث» و «زمان» و «تکيه» و «شدت» و «سرعت» کف زدن را تغيير ميدهد. اثر کف زدن در قوالي سماع گران به قدري زياد است که گويي سراسر حالات و احوال صوفيان در ميان دو دست قوال و نقال قرار دارد.
دستي زده بر دستي
به فرموده مولانا گويي با کوبش دست قوال، پنبه وجود صوفي زده ميشود و زنگارهاي کدورت منيت و انانيت او فرو ميريزد و او خالص و پاک ميشود. با تغيير فرکانس کف زدن و تغيير سرعت هجايي شعر غنايي که به تغيير آهنگ سماع مي انجامد آثار غنا بر مستمعان نيز تغيير مي يابد.
تاثير تغيير فرکانس آهنگ هاي غنايي بر شيمي مغز و امواج صوفي امري است که مکررا ثابت شده است. زيرا ميان آهنگ دروني شعري که قوال ميخواند و صوفي ميشنود و «طنين دروني» اين آهنگ ها در وجود صوفي رابطه مستقيمي وجود دارد. يعني شايد به يک اعتبار بتوان قلب صوفي و حلق قوال را به دو دياپازن تشبيه نمود. وقتي تارهاي حنجره قوال و ضربه هاي کف زدن او تغيير آهنگ ميدهند؛ اين تغيير آهنگ، دياپازون مولد امواج مغزي صوفي را تحت الشعاع قرار داده و آهنگ دروني فعاليت هاي غدد زير جمجمهاي او را دگرگون ميسازد. تغيير فرکانس کف زدن و غنا توسط قوال سبب تغيير حالت صوفي ميشود. هر فرکانس غنايي ايجاد يک رزنانس داخلي ميکند و اين رزنانس از جهت طبي به صورت ترشح سوبستانس هاي گوناگون غدد اندو کربن در وجود صوفي ظهور مينمايد. گاهي صوفي مست و گاهي مخمور و گاهي بيهوش ميشود و گاهي در وجد و زماني در شور مي افتد.
و آن ساقي هر هستي، با ساغر شاهانه
وزن غنايي راهي به سوي نيستي است. صوفي با استماع ضربات تقطيع هاي قوالان از خود «بيخود» شده و روي در فنا مي آورد. «بيخود» يي که مقدمه خويشتن يابي و فنايي که مقدمه خويشتن يابي و فنايي که مقدمه بقا است. راهي که از ميان دستان قوال آغاز ميشود تا بي نهايت امتداد مي يابد.
مطربان رفتند و صوفي در سماع
عشق را آغاز هست؛ انجام نيست
(سعدي)
گويي قوالي و غنا مانند جام و ساغر بزرگي است که درون آن داروهاي موثر گوناگوني وجود دارد و اين داروها را ساقي که همان قوال مغني است با دو کف دست خود از راه گوش در درون پيکر صوفي فرو ميريزد و احوال او را دگرگون ميسازد. در حقيقت«روزن گوش صوفي» دهان و دهانه اي به درون جان او است و روح او مانند جنيني در درون جسمش از اين روزن غذا ميگيرد و رشد ميکند.
به همين دليل مولانا ميفرمايد:«آدمي فربه شود از راه گوش». آهنگ غنايي و تغيير فضاهاي دروني هجاهاي آن به صورتي که ياد شده از راه گوش بر جان صوفي تاثير ميگذارد و گوش آنچه را که ديگران، ميشنوند و ميتواند ببيند و تا نبيند سرمستي بر او غلبه نمينمايد. مولانا نيز خود در اين مورد تصريح ميکند و ميفرمايد:«ديده شود حال من ار چشم شود گوش شما».
در تن درآ در تن درآ در تن درآ در تن درآ
الله هو الله هوالله هوالله هو
صوفيان و قوالان معتقدند که تاثيرات شديد کف زدن و الحان غنايي بر احوال دروني صوفي و به طور کلي تاثير موسيقي بر نفسانيات آدمي و حتي جانوران و نباتات از آن سبب است که با از دميده شدن روح به درون ماده جسم موجود زنده به وقت آفرينش تطبيق ميکند. به گفته آنان وقتي خداوند گل آدم را آفريد، در او از روح خود دميد. دميدن روح در بدن او به اين عبارت بود«در تن درآ در تن درآ» و روح از راه بيني و دهان به صورت نسيمي وارد بدن شد. پس وزن در تن درآ سبب بيداري روح و حرکت آن در بدن ميشود و به جنبش در مي آيد و عزم عالم بالا ميکند.
اکنون مولانا را در تصور بياوريد که همراه با آهنگ چکشي غنايي و کف زدن قوالان سر خود را در چرخ و دوار آورده و با ضربه دستي، يک بار چرخي به سر خود ميدهد و اين اشعار از درون جانش موج ميخورد و بيرون ميريزد که:
ايو، سْفه، خْشنًا، مه ما؛ خْشًمي، رُوي، بُرًبا، مِه ما
اِيدُرِ، شِکَس، تِه جا، مِه ما، ايِبُر، دُري، ده دا، مِه ما
اِي نْو، ره ما، اِي سو، ره ما، اِي دو لَتِه، منصو، ره ما
جوْشي، بِنه؛ دُر شوْ، رِ ما؛ تا مي، شُوُد؛ انگو، رِ ما
ايدل، بُرو؛ مقصو، دِ ما؛ ايقِب، لِئو؛ معبو، دِ ما؛
آتش، زدي، در عو، دِ ما، نظا، رِ کٌن، در دو، دِ ما
اييا؛ رِ ما؛ عُيا؛ رِ ما؛ دامِ، دِله، خُمار، رِ ما،
پاوا، مُکَش، از کا، رِ ما، بستان، گرو، دستا، رِ ما
در گِل، بمان، دِ پا، يه دل، جا نمي، دُهُم، چِجا، يه دل،
وزآ، تشه، سودا، يه دل، ايوا، يه دل، ايوا، يه ما
ايوايه دل ايوايه ما ايوايه دلا يوايه ما ايواي ما ايواي ما در تن درآ در تن درآ...
الله هو الله هو هوالله مولانا و هوالله هو الله هو
در بحر رجز کامل مولانا جلال الدين بلخي خراساني غزل هاي بسيار زيادي سروده است. اين بحر و تقطيعات هجايي آن نشانگر وجد و بي خويشي و شور و جنون و ديوانگي کامل و مطلق و خالص است.
اين بحر در زماني که مولانا از مشرب شمس الدين تبريزي شراب بي خويشي مينوشيده مورد استفاده قرار گرفته است.

دکتر سيدمصطفي آزمايش shahrvand

bb
13-10-2006, 08:52
سماع چيست؟

سماع در لغت به معنای گوش دادن ودر عرفان وسلوک به معنی رقص وپايکوبی به همراه بعضی الات موسيقی مانند نی و دف به همراهی شعر و اواز شخصی که به او قوال گويند که اشعاری را با صوت خوش ميخواند.

امروزه مجالس سماع از جانب عده ای مورد انتقاد و بدگويی وحتی جلوگيری نيز بوده که البته بعضی از اين مجالس در خور انتقاد هستند اما از اين که سماع مورد استفاده بزرگانی همچون خواجه عبدالله انصاری.حافظ شيرازی . شمس الدين لاهيجی . ابوسعيد ابوالخير.باخرزی و سعدی نيز بوده هيچ شکی نيست وبدون ترديد انان از اين سماع دريچه ای رو به حضرت دوست گشوده و به حق نزديک گشتند

vahide
01-11-2006, 11:31
درباره چگونگی و زمان پيدايش موسيقی ميان محققان اختلاف وجود دارد ، اما آنچه محقق به نظر می رسد آدمی قبل از آنکه تکلم و صوت را آموخته باشد با هنر موسيقی کم و بيش آشنا بود زيرا وزنها و آهنگها و حتی آواهائيکه از حنجره اش بر می آمد نخستين گامها در راه پيدايش و ظهور موسيقی بود .در اينکه نخست وزن وجود داشت و سپس صوت به وجود آمد ، ترديدی نيست . اما آلات موسيقی نيز به نوبه خود ابتدا از استخوان و سپس از وسائل زهی مانند روده و تارهای گياهی سر انجام از سيم ساخته شد . موسيقی آدميان نخستی به هر شکل و صورتی که بود جنبه روحانی داشت و وقتی موسيقی به قالب ترکيب در آمد و ريتميک شد باز هم در ستايش و نيايش خدايان و امور دينی به کار افتاد . موسيقی همواره راه کمال پيمود و مراسم مذهبی ، هم موسيقی و هم شعر و رقص و نقاشی را تحت الشعاع خود قرار داد تا اينکه در قرن ششم پيش از ميلاد بوسيله فيثاغورث موسيقی بارياضی در آميخت و قواعد و اصول خاص و دقيقی يافت و نوسانات و فرکانس های آن فورمول ها و محاسباتی پيدا کرد .
موسيقی در نزد هنديان ، چينيان و مردم آشور و سومر سابقه ای طولانی دارد . در اثر اکتشافات باستان شناسی برخی آلاتموسيقی را يافته اند که ۵۰۰۰ تا ۷۰۰۰ سال سابقه تاريخی دارد. بودائيان اساسآ کتب مذهبی خود را با نوعی موسيقی ميخوانند و آداب مذهبی آنان همراه رقص و آواز است . در زمانی که حماسه های همر را برای تشجيع سربازان می خواندند عده ای نوازنده بودند که آن اشعار را همراهی می کردند .در تاريخ يهود نيز به داوود و سليمان بر می خوريم که حدود سه هزار سال پيش می زيسته اند ، داوود آوازی خوش داشت و سليمان و پدرش به موسیقی علاقه مند بودند . موسيقی کم کم راه کمال می پيمود. در سال ۹۳۰ ميلادی موسيقی تقسيمات تازه ای يافت و با حروف الفبا اصوات را نشان می دادند تا اينکه سر انجام در سال ۱۴۵۰ ميلادی نت تکميل شد و در چهار خط موازی علائم نهادند (دو ، ر ، می ، فا ، سل ، لا ، سی ) اين تکامل مرهون و نتيجه موسيقی کليسايی بود و بعد ها آوازها نيز نام گذاری شد به اين ترتيب : کوندوکتوس - موتت - روندل و روتا .شواهدی وجود دارد که همراه با پيشرفت موسيقی فولريک و عاميانه و حماسی نيز در خارج از محيط و انحصار کليسا رونقی داشت تا اينکه برخی از موسيقی دانان از آهنگهای عاميانه الهام گرفتند . خلاصه اينکه آواز دسته جمعی (کور‌) به وجود آمد و بالا خره فکر ايجاد ارکستراسيون در قرن هفدهم پديدار گشت .

vahide
03-11-2006, 08:23
آغاز آشنايی ايرانيان با موسيقی علمی يا چند سرايی به 150 سال پيش بر می گردد.
"محمود تهرانی"

ناصرالدين شاه در سفرش به فرانسه يا آنچه در آن ايام "فرنگ" خوانده می شد به موسيقی نظام علاقه مند شد و از مقامات وقت فرانسوی خواست تا نظاميان ايران را نيز با اين نوع موسيقی که هنگام رژه يا سلام های رسمی نواخته می شد آشنا کند.


يک دسته موزيک نظامی، افسران رديف جلو: عبدالله ميرزا، ميرزا حسين خان، سالار معزز
آموزش موسيقی نظامی در مدرسه دارالفنون که به همت اميرکبير، صدر اعظم نامدار ايران ساخته شده بود، توسط يک افسر فرانسوی به نام " لومر" آغاز شد و رفته رفته به يک رشته آموزشی تبديل شد.
فارغ التحصيلان اين رشته، بعدها رهبری دسته های موسيقی نظام را به عهده گرفتند. با آغاز مشروطيت و آشنايی بيشتر ايرانيان با تحولات دنيای غرب و بازگشت تعدادی از تحصيلکرده های ايران از کشورهای خارج، موسيقی علمی غربی در ايران رونق بيشتری گرفت.
مدرسه موسيقی تاسيس شد و آموزش موسيقی علمی، ابتدا به صورت سرود و سپس به صورت يک رشته درسی در هنرستان موسيقی تدريس شد. در اين ميان آهنگسازان ايرانی به صرافت تلفيق اين موسيقی با موسيقی سنتی ايرانی افتادند و موسسه ها و انجمن هايی نظير انجمن فيلارمونيک تهران به اشاعه بيشتر موسيقی اروپايی در ايران کمک کردند.
بعد از وقفه کوتاهی در جريان جنگ جهانی، با مراجعت فارغ التحصيل ايرانی رشته های موسيقی و آواز به ايران، رونق بيشتری گرفت و گروه هايی برای اجرا اپرا و تشکيل دسته های کر بوجود آمد.
در وزارت فرهنگ، اداره کلی برای توسعه امور فرهنگی بوجود آمد و با تاسيس وزارت فرهنگ و هنر و تالار رودکی، ايران دارای ارکستر سمفونيک و سازمان اپرا شد و ارکستر مجلسی برای راديو تلويزيون ايران در نظر گرفته شد.


ارکستر مدرسه عالی موسيقی در سال 1304 به سرپرستی کلنل علينقی وزيری
مدرسه ای برای تربيت خوانندگان اپرا تاسيس شد و چند ارکستر مختلف در وزارت فرهنگ و هنر بوجود آمد. بطوری که در پنج - شش سال آخر پيش از انقلاب، ايران به يکی از مراکز عمده موسيقی در آسيا مبدل شده بود.
چهره های سرشناسی چون يهودی مينوهين، نوری اف و يا مارگولا فونتن به ايران دعوت شدند و گروه ها و ارکسترهای معتبر جهان مثل ارکستر سمفونيک برلين به رهبری فن کاريان در تالار رودکی هنر نمايی کردند.

bb
10-11-2006, 14:52
وحيده خانوم ممنون

vahide
14-11-2006, 08:08
;) :)
تاثيرات موسيقی بر ذهن :
آیا همه انسانها نابغه‌اند؟ آمارها اين طور نشان نمي‌دهد. در حقيقت شايد بيشتر انسانها ذاتا‌ً با استعداد نباشند. بيشتر مردم تقريبا‌ً در حد متوسط هستند. شايد تعداد خيلي كمي بالاتر يا پايين‌‌تر از اين حد باشند.
به طور كلي مردم براي ياد گرفتن در تلاش‌اند و مي‌خواهند بيشتر در مورد دنياي اطرافشان بدانند و آگاه‌تر شوند. برخي انسانها سريع‌تر و بهتر ياد مي‌گيرند و اين سرعت يادگيري است كه نوابغ را از نظر يادگيري از طبقه متوسط جدا مي‌كند. نابغه‌ها در زمان يادگيري دچار مشكل نمي‌شوند چون خيلي زود ياد مي‌گيرند ولي ديگران، به كمك احتياج دارند. روش مناسب در افزايش سرعت يادگيري، موسيقي است.
افراد با موسيقي، آموزش مي‌بينند و به خاطر آن مغزشان سريع‌تر رشد مي‌كند. برخي موسيقيها هنگامي كه به طرز صحيحي اجرا مي‌شوند مي‌تواند اثرهاي مثبتي بر يادگيري و طرز برخورد و نگرش فرد داشته باشد. موسيقي وسيله‌اي ‌است قوي و وقتي به مفهوم آن توجه كنيم مي‌تواند تغييرات مثبت و منفي چشمگيري در زندگي‌مان داشته باشد.
اولين و مهم‌ترين آن يادگيري در كودكان است. اصول يادگيري در سن كم به كودك القا مي‌شود و اهميت به اين اصول مي‌تواند تأثيرات مهمي در آينده يادگيري كودك داشته باشد، البته وقتي موسيقي به روش سودمندي به كار برده شود، اين در بسياري جهات به كودك كمك مي‌كند.
روشي كه يادگيري را براي كودك آسان‌تر مي‌سازد، برگزاري كلاسهاي موسيقي در فعاليتهاي روزمره كودك است. مطالعه‌اي بر روي ده كودك سه ساله انجام شد كه توانايي و سرعت چيدن قطعات پازِل در آنها مورد آزمايش قرار گرفته بود.
بعد از گرفتن آزمون اوليه به پنج كودك روزانه سي دقيقه آموزش خوانندگي و به پنج كودك ديگر هفته‌اي پانزده دقيقه درس پيانو داده شد. درسها براي يك دوره، بيش از شش ماه اجرا شد و بعد از شش ماه همه بچه‌ها پيشرفت چشمگيري در سرعت چيدن پازل از خود نشان دادند.
محققان اين مهارت را، در كنار هم قرار دادن قطعه‌هاي پازل يافتند، مثل استدلال مشابهي كه مهندسان، شطرنج‌بازان و رياضيدانان عالي‌رتبه به كار مي‌برند. اين مطالعه بر روي كودكاني انجام شد كه امتيازات اولية آنها پايين‌تر از حد متوسط بود ولي پس از آزمايش، امتياز آن تقريبا‌ً دو برابر شد.
محققان كار‌ِ قرار دادن قطعات پازل در كنار هم را استدلال انتزاعي ناميدند. با آموزش موسيقي چنين مهارتهاي انتزاعي را در انجام رياضي و يا برخي كارهاي ديگر كه فرد بايد آنها را در ذهنش به تصوير بكشد، تمرين مي‌كند و به كار مي‌برد.
مطالعه‌اي هشت ماهه توسط فرانسيس. اچ. راشر (Frances H. Rauscher) از دانشگاه كاليفرنيا صورت گرفت كه در آن به نوزده كودكستاني‌ِ حدودا‌ً بين 3 تا 5 سال، هفتگي آموزشهاي پيانو و روزانه آموزش خوانندگي داده مي‌شد. درحالي‌كه به پانزده كودكستاني ديگر هيچ آموزش موسيقي داده نشد. در نيمه و پايان اين مطالعه، آزمايشي روي آنها صورت گرفت. تنها بعد از چهار ماه امتيازها در آزمون قرار دادن قطعات پازل براي درست كردن يك عكس در گروهي كه آموزش موسيقي ديده بودند به طور قابل توجهي پيشرفت كرده بود، درحالي‌كه گروه كنترل‌شده پيشرفتي نداشت گرچه هر دو گروه با امتيازي مساوي شروع كرده بودند.
شايد اين نوع پيشرفت آن طور كه مردم تصور مي‌كنند باعث تغيير و اصلاح نشود ولي نتيجة آن را نمي‌توان ناديده گرفت. راشر(Rasher)، اظهار مي‌كند كه آموزش موسيقي مي‌تواند باعث پيشرفت هوشي كودك براي مدت طولاني و شايد هم به طور دائمي شود.
در آينده، با استفاده از اين مهارتها، تحقق چنين تغييرات و پيشرفتهايي در يادگيري كودك مي‌تواند تأثيرات مهمي بر آنها داشته باشد.
طبق پيشرفتهاي حاصل‌شده در اين دوره، موسيقي مي‌تواند خيلي مفيد باشد. وقتي موسيقي در كلاسهاي درس اجرا مي‌شود و ضمن آن برنامة درسي اصلي آموزش داده شود، وسيله‌اي مفيد در فهم خواهد بود. در نيويورك برنامه‌اي به نام آموزش از طريق برنامه هنري توسعه‌يافته يا LEAP براي مدتي اجرا شد كه در آن موسيقي در دوره تحصيلي مدرسه اجرا شد تا امتيازات تحصيلي كودكان را در همه سطوح بهبود بخشد. يكي از راههايي كه موسيقي در آن اجرا مي‌شود رياضيات است و آن را رياضي موسيقايي ناميده‌اند.
در آن معلم ريتم (نواخت) را در حساب كردن و محاسبه و به دست آوردن سود، در اصول رياضي جاي داده. با ريتم، دانش‌آموزان بهتر اصول پايه رياضي مثل كسر و ضرب را مي‌آموزند. كريستين بارد (Christin Bard) مشاور LEAP بيان مي‌كند كه موسيقي به مهارتهاي ادراكي كمك مي‌كند و اين به دانش‌آموزان اعتماد به نفس مي‌دهد. در كل، دانش‌آموزان با اعتماد به نفس به موفقيت دست مي‌يابند و مهم‌تر از همه نگرش و طرز برخوردشان نسبت به رياضي و يادگيري به طور اساسي بهبود مي‌يابد.
موسيقي به‌عنوان برنامه تحصيلي كامل و جداگانه مي‌‌تواند تغييرات اساسي مثبتي در فرايند يادگيري جوانان داشته باشد. مري جين كالت (Mary Jane Collete) رئيس اداره تحصيل فرهنگي هنري بخش آموزش و پيشرفت حرفه‌اي مدارس دولتي نيويورك بيان مي‌كند:

فكر‌ِ بسيار خوب‌ِ تحصيل موسيقي نه تنها باعث يادگيري موسيقي كه ارزش اصلي دارد مي‌شود بلكه به دانش‌آموزان فرصت گوش دادن، عكس‌العمل، ديدن، لمس كردن و حركت را مي‌دهد. همچنين ‌آموزش مهارتهاي موسيقي، اجرا و تئوري، تدابير ارزشمندي را تأمين مي‌كند كه به يادگيري مهارتهاي تجزيه و تحليل، تركيب و ارزيابي كودكان كمك مي‌كند. دانش‌‌آموزان مي‌آموزند اطلاعات را پردازش كنند و با استفاده از تجربه‌هاي عيني، شناختي و ادراكي و حركتي دانش را انتقال دهند.
مري‌جين‌كالت طرفدار برنامه‌اي است به نام يادگيري خواندن توسط هنر (LTRTA) كه هنر را رشته‌اي جداگانه، در برنامه تحصيلي پايه، به جاي استفاده از آن به‌عنوان كمكي براي قسمتهاي مختلف دورة‌ تحصيلي به حساب آورده. موسيقي در حين شنيدن به شكلهاي مختلف آن، صحبت كردن در مورد آن، در تلاش بودن براي فهميدن و تفسير كردن آن به روشهاي مختلف و در بسياري جهات از طريق دنبال كردن و پيروي از آن ياد گرفته مي‌شود.
او در ادامه بيان مي‌كند:
اين تجربيات موسيقايي باعث ايجاد شور و هيجان در كودك مي‌شود و بدين وسيله باعث پيشرفت كودك در خواندن، نوشتن، فكر كردن و مهارتهاي ديگر مي‌شود. يادگيري به كمك تمام حواس، فرايند يادگيري را توسعه مي‌بخشد و شيوه‌هاي مختلف آموزشي را اصلاح مي‌كند.
وقتي كلاس درس، موسيقي را شامل مي‌شود، مي‌تواند تأثيرات عظيمي بر مراحل اوليه يادگيري كودك داشته باشد. موسيقي همچنين مي‌تواند تأثيرات قابل توجهي بر بزرگ‌ترها از نظر يادگيري داشته باشد ولي اين تأثير به اندازه تأثير موسيقي بر كودكان نيست.
به‌هرحال اين موضوع واضح و كاملا‌ً قابل درك مي‌باشد كه كودك سريع‌تر مي‌آموزد و همچنين براي كودكان، انجام كارهاي وابسته به موسيقي مثل نواختن يك آلت موسيقي چيزي است كه شايد به آن اندازه براي بزرگ‌ترها جالب و هيجان‌آور نباشد. كودكان اين كار را انجام مي‌دهند چون براي آنها جديد و هيجان‌آور است در‌حالي‌كه بزرگ‌ترها براي انجام كارها بايد تحريك شوند چون كاري را كه به نظرشان ساده مي‌آيد انجام نمي‌دهند. اين براي بزرگ‌ترها يك موضوع انتخابي است ولي وقتي انتخاب كردند كه موسيقي را در زندگي روزمره خود جاي دهند تأثيرات چشمگيري خواهد داشت ولي باز با تأثير آن بر كودكان قابل مقايسه نيست.
موسيقي اثر مهم ديگري نيز بر افراد در تمام سنين دارد و آن طرز برخورد آنهاست. اين منطقي به نظر مي‌رسد كه تظاهر كنيم موسيقي براي افرادي كه كمترين تمايل را به شغلهاي خاص و يا فعاليتهاي ويژه دارند بيشترين كمك را مي‌كند، ولي موسيقي اين نظر را تغيير مي‌دهد. موسيقي به شنونده انگيزه و طرز برخورد مثبت ارائه مي‌دهد. با گوش فرادادن به موسيقي دلپذيري در محيط و حين انجام كاري دشوار مي‌توان آن را آسان‌تر ساخت. در مواردي ممكن است موسيقي طرز برخورد مثبت را افزايش ندهد ولي فشار كار را كم و آن را آسان‌تر مي‌كند.
مطالعه‌‌اي توسط Shawn E. Mueske فارغ‌التحصيل دانشگاه Mankato State صورت گرفت تا تأثيرات موسيقي (زمينه) را بر برخورد، موقعيت، گذر زمان در لابراتوار و بر رفتار كاري افراد، تعيين كند. او از گروهي كنترل‌شده كه به موسيقي معروف و دلنشيني به‌عنوان موسيقي زمينه گوش مي‌دادند استفاده كرد و فهميد كه تفاوت واقعي‌اي در رفتار و شيوه برخورد يا موقعيت و پيشرفت دو گروه نيست ولي افزايش قابل توجهي در گذر زمان در لابراتوار و مدت زمان كاركردن به وجود آمد.

موسيقي زمينه‌ مي‌تواند هنگامي كه افراد فكر مي‌كنند، ياد مي‌گيرند و كار مي‌كنند مفيد باشد ولي موسيقي بايد درست اجرا شود. به سادگي فهميده مي‌شود كه موسيقي غنايي بايد آرام باشد چون اگر اين گونه نباشد ذهن را منحرف مي‌كند و منطقي است كه نتيجه بگيريم، اگر موسيقي مفيد است مي‌توان آن را بلندتر از موسيقي غنايي كرد ولي نه زياد بلند، چون هر موسيقي كه بيش از اندازه كافي بلند باشد يادگيري و تفكر را سخت‌تر مي‌كند.
همان‌طور كه مي‌بينيم شنونده بر موسيقي برتري دارد چون هدف اصلي و اولية موسيقي اين است كه بر حالت رفتاري و طرز برخورد شخص اثر بگذارد. اگر شخص به موسيقي غنايي گوش كند، درحالي‌كه اين موسيقي او را ناراحت مي‌كند، اين نوع موسيقي نمي‌تواند به او كمك كند كه فكر كند چون بسيار سخت است كه ذهن بتواند بر آن غلبه كند.
وقتي شخص به موسيقي زمينه گوش مي‌دهد مهم است كه موسيقي‌اي كه برايش آشناست و آن را دوست دارد باشد و همچنين به او آرامش دهد و اين اصلا‌ً خوب نيست كه شخص به موسيقي‌اي گوش كند كه فرض مي‌كند باعث آرامش مي‌شود و نيز برايش آشنا نيست.
امروزه استرس و اضطراب، خطري براي سلامتي است. استرس در زندگي روزمره فراوان است و بنابراين ما هر كاري كه براي سلامتي خود انجام دهيم مفيد است. روشي مهم براي كم كردن استرس در زندگي روزمره، گوش دادن به موسيقي است. سالها پيش قطعه موسيقيهايي منحصرا‌ً به هدف تمدد اعصاب و كاهش استرس خلق شد. مطالعات نشان داده كه موسيقيهاي Relaxation يا تمدد اعصاب تنشها را كم مي‌كند اما گوش دادن به موسيقي انتخابي اثر بهتر و سودمندتري دارد.
مطالعة ديگري روي 205 نفر صورت گرفت تا اثرات موسيقي مينور و ماژور را نشان دهد. موسيقي مينور (گام كوچك) به فرد احساس ماليخوليايي، غم و اندوه و نااميدي و موسيقي ماژور(گامي بزرگ) بيشتر اوقات احساس خوشحالي، سرزندگي، شادابي، لذت و هوشياري را به فرد مي‌دهد.
موسيقي وسيله‌اي مفيد است و انكار آن دور از حقيقت مي‌باشد. موسيقي و ساير هنرها باعث ارزش بخشيدن به زندگي مي‌شود و بدون آن تنوعي نيست و حتي در فرهنگ نيز خلل ايجاد مي‌شود. در آينده، شايد، روشي مطلوب براي يادگيري اين باشد كه موسيقي را در هر مدرسه‌اي در دورة تحصيلي جاي دهند. اگر هر مدرسه‌اي دانش‌آموزانش را پشتيباني و تشويق كند كه موسيقي را آزادانه دنبال كنند و در زندگي روزمره خود بياموزند و به كار برند، افراد در يادگيري و كار كردن كارآمدتر خواهند بود، و در كل دانش‌آموزان بهتري نيز خواهند شد.
موسيقي براي انسان قدرتي است بزرگ‌تر از آنچه تصور مي‌شود. با مطالعه بيشتر انسان مي‌آموزد كه چگونه قدرت آن را مهار نمايد و از آن استفاده بهتري كند.
---------------
منبع: ماهنامه موسيقی مقام