PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : زندگینامه و نکاتی از امام حسین(واقعه کربلا/مناسک محرم/..)



hlpmostafa
24-04-2008, 01:35
سخنان امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا

نجمی

263 ک.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

babelirani
27-09-2010, 10:11
کتابی مولتی میدیا که حاوی 40 داستان از امام حسین ( ع ) هست

حجم : 1.84 MB

دانلود

speedyshare.com/files/24430497/40hadis-EmamHasan.exe

smyeganeh
15-12-2010, 15:00
داستان مصور عاشورا نتیجه تحقیق گروهی از عاشقان امام حسین (ع) درباره دقایق استراتژی جنگی در روز عاشورا .

زبان کتاب : فارسی
قالب کتاب : PDF
حجم فایل : 7,224 Kb



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

orochi
17-11-2012, 15:06
معجزات امام حسين عليه السلام




1. دعاى امام حسين عليه السلام مستجاب شد


علامه مجلسى از شيخ طوسى به سند معتبر از امام صادق عليه السلام روايت كرده است :
زنى در مكه طواف مى كرد. آن زن دست خود را از آستين بيرون آورد مردى دست خود را روى دست آن زن نامحرم گذاشت . آن مرد هر چه سعى كرد نتوانست دستش را جدا كند. تا اين كه مردم قطع طواف كردند و همه آن دو را تماشا مى كردند. خبر به والى مكه رسيد، چون والى حاضر شد فقها را طلبيد. تمام فقها فتوا دادند كه دست آن مرد خائن بايد قطع شود، براى اين كه خلاف اسلام رفتار كرده است . والى گفت : آيا كسى از فرزندان محمد صلى الله عليه و آله در اين جا هست ؟
گفتند: بلى امام حسين عليه السلام امشب تشريف فرما شده اند. پس والى حضرت را طلبيد و عرضه داشت : توجه فرماييد چه بلايى بر سر ايشان آمده است ! حضرت اين منظره را ديده رو به سوى كعبه گردانيد و دست به دعا برداشت و ساعتى دعا كرد. پس از دعا به سوى آنها آمد و دست آن مرد را گرفته از دست آن زن جدا كرد. پس از اين جريان والى عرضه داشت : اى پسر رسول خدا، آيا عقاب كنم او را به اين كارى كه كرده است ؟ حضتر فرمودند: نه

شايد غرض حضرت اين بوده كه همان مفتضح شدن ميان مردم مكافات علمشان بوده است . ولى متاسفانه اخيرا عده اى مجهول الحال در لباس ‍ روحانيت ترويج وهابيت كرده اين گونه كرامات را منكرند! (۱)



2. معجزه باغ بهشت


هنگامى كه امام حسين عليه السلام از مدينه طيبه به قصد زيارت بيت الله الحرام بيرون شد و در خدمت آن حضرت جمعيت زيادى بودند، مردى از قافله مريض شد و به آن حضرت عرض كرد: به انار خيلى ميل دارم . آن جناب فرمود: در اين بيابان باغى است از انار و ميوه هاى ديگر، برو و هرچه مى خواهى تناول كن . در آن سرزمين قبل از اين باغى نبود. اهل قافله رفتند باغى مشاهده كرده ، داخل آن شدند و هر كس از هر ميوه اى خواست خورد.
و چون از باغ بيرون آمدند از نظرها ناپديد شد (معجزه ديگر در آن وقت از آن حضرت سر زد) در همان حال آهويى پيدا شد حضرت به او اشاره نمود (آهو نزديك آمد)، فرمود او را ذبح كنيد و استخوان آن را نشكنيد آن حيوان را ذبح كردند و گوشت آن را خوردند و استخوان ها را در پوستش نهادند. آن حضرت دعا كرد و آهو زنده شد پس به اصحاب فرمود هر كدام به شير آهو مايل باشيد از آن بدوشيد. همه از آن دوشيدند و آشاميدند و به بركت دعاى حضرت همه را كفايت كرد. بعد به آهو فرمود تو را چند طفل است و انتظارت را مى كشند برو آنها را شير بده . (۲)

۳. زنده شدن مرده به دعاى امام حسين عليه السلام


يحياى ام طويل گويد: نزد مولايم امام حسين عليه السلام بودم كه جوانى بر آن حضرت داخل شد و او مى گريست . حضرت فرمود: چه تو را مى گرياند جوان عرض كرد: يابن رسول الله ، همانا مادرم در اين ساعت مرد و ثروتى زياد واگذارده و به من وصيتى نكرده و نمى دانم كجا او را دفن كنم (و او را از آن مال بازداشته بود) حضرت فرمود: هنگام مرگ به تو چه گفت ؟ عرض ‍ كرد: به من گفت : چون خواستى كارى براى من انجام دهى به جا نياور مگر به آنچه فرزند دختر رسول خدا اشاره فرمايد. اكنون اى مولايم چه مى فرمايى ؟
حضرت فرمود: آيا دوست دارى خداوند مادر تو را زنده كند و تو را به آنچه مى خواهى خبر دهد؟
آن جوان گفت : چه بسيار نيك است ، حضرت برخاست و با آن جوان روانه شد و مردم هم با آنان روانه شدند تا به منزل مادر او رسيدند. حضرت بر سر مادر او ايستاد و خداى عزوجل را به دعاهايى خواند كه نفهميدم . بعد فرمود: قومى يا امه الله باذن الله تعالى و اوصى الى ابنك بما تريدين . اى كنيز خدا به اذن خداى تعالى برخيز و به پسرت آنچه خواهى وصيت كن . ناگاه آن زن برخاست و شهادت داد و گفت : السلام عليك يابن رسول الله ، همانا نزد من مال زيادى بود در فلان جا نهادم ، آن را بيرون آور و دو سوم آن براى شما هر چه خواهيد بكنيد و ثيك سوم ديگر را به همين پسرم بده اگر مى دانى دوست شماست و اگر مخالف است از آن منعش فرما، زيرا مال من حرام است بر كسى كه شما اهل بيت را دشمن بدارد. آن زن دوباره مرد و حضرت فرمود: او را غسل دهيد و دفن كنيد.


4. زنده كردن اسبان


طبيبى بود اهل موصل از دوستان معاويه كه او را خليفه مى دانست . روزى يكى از پيروان مكتب علوى با او ملاقات كرد و در ضمن اتمام حجت به او فهمانيد كه امام بايد داراى فضايل و مكارم اخلاق باشد و اكنون علايم امات حجت به او فهمانيد كه امام بايد داراى فضايل و مكارم اخلاق باشد و اكنون علايم امامت در حسين بن على موجود است ، و از خوان احسان او ايتام و ارامل و مساكين بهره ورند، سخنان او را در دل آن طبيب موثر شد، اما با خود گفت : مى بايد گفتار اين كس را محك زد، اتفاقا در همسايگى او بيوه زنى بود كه يتيمى داشت و آن زن مريض شد. پسرش را نزد طبيب فرستاد و گفت : مادرم چنان حالتى يافته ، طبيب پس از استفسار از عقيده آن پسر ديد از محبان حسين عليه السلام است ، گفت : علاج مرض مادرت جگر اسبى است فلان رنگ . يتيم گفت : از كجا فراهم كنم ؟ پاسخ داد: از امامت حسين بطلب
آن طبيب خدمت امام حسين آمد و از غلامان خواست او را به طويله ببرند تا اسب ها را بنگرد. چون آنها را كشته ديد پرسيد نه براى چه اينها را كشته اند؟ گفتند: براى يتيمى كه مادرش معالجه شود طبيب تقاضا كرد خدمت حضرت برسد. چون او را آوردند به قدم هاى آن بزرگوار افتاد و از شيعيان شد. حضرت علت پرسيد؟ او جريان را بيان كرد. حضرت فرمود: اينها سهل است ، بيا تا به تو امرى بالاتر بنمايم و دعا نمود: الهى تو قادرى اينها را زنده كنى ، اگر ما را نزد تو قرب و منزلتى است به حرمت جد و پدر و مادر و برادرم اينها را زنده گردان اسبان به قدرت بارى زنده شدند.(۳)


۵. معجزه فرار تب


زراره بن اعين گويد: امام صادق عليه السلام آن مهد مرا حديث نمود كه عبدالله بن شداد بن الهادى احبشى مريض شد و سخت تب كرد، حسين بن على عليه السلام چون اين بدانست به عيادت او رفت . هنگامى كه از در خانه وارد شد، تب از عبدالله بيرون شد، عرض كرد: شاد و شاكرم از آن منزلت كه خداوند شما را عطا فرموده همانا تب از شما گريزان است . حضرت فرمود: والله ما خلق الله شيئا الا قد امره بالطاعه لنا
به خدا سوگند خداوند چيزى را نيافريد مگر اين كه او را به اطاعت ما امر نمود. عبدالله عرض كرد:
در اين هنگام صدايى شنيدم و كسى را نديدم كه همى گويد: لبيك .


۶ . داستان زن صابئى


عالم و فقيه فرزانه آيه الله العظمى آقاى حاج سيد محمد حسينى شيرازى دام ظله العالى در كتاب عاشورا روز تجديد اسلام معجزه اى را از حضرت امام حسين عليه السلام نقل مى كند، ايشان مى فرمايد: در كربلا با صائبى ها مباحثات فراوانى شنيده ام ، از جمله آنها اين داستان است .
يك زن صائبى شب عاشورا به يكى از مجالس سيدالشهدا عليه السلام كه در همسايگى آنها بر پا بوده مى رود و براى دختر خود مقدارى برنج به عنوان تبرك درخواست مى كند و از صاحب منزل مى خواهد اين امر را براى كسى نگويد، چون نزد صائبى ها اين كار بسيار ناخوشايند بوده و جرم به حساب مى آمد و اگر اين امر افشا مى شد احيانا به كشته شدن او مى انجاميده است .
بعد از گذشت يك سال با روى باز و چهره خندان به صاحب مجلس ‍ مى گويد: به بركت مجلس سيدالشهدا عليه السلام ، دخترم بعد از 13 سال حامله گشته و فرزندى به او عنايت شده كه نامش را حسين گذاشتيم و به اين وسيله تمام آن خانواده به دين اسلام مشرف مى شوند.(۴)


۷. معجزه انگور


در مدينه المعاجز عبدالله بن محمد گويد: در مسجد در محضر مقدس ‍ حسين بن على عليهما السلام نشسته بوديم ، فرزندش على اكبر در آمد و از پدر بزرگوارش در غير موسم انگور طلبيد. آن حضرت دست مباركش را بر ستون مسجد زد و انگور و موز بيرون آورد و فرمود: ما عند الله لاوليائه اكثر، آنچه نزد خداوند است براى دوستانش بيشتر از اين خواهد بود. (۵)

orochi
18-11-2012, 16:39
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


در آغاز به بيان و نقد و بررسى مهم ترين و مشهورترين آرا و ديدگاه هاى انديشمندان مسلمان پيرامون فلسفه قيام امام حسين(ع) مى پردازيم و سپس در ادامه به انگيزه قيام، از زبان خود حضرت كه از ميان وصيت نامه، خطبه ها، بيانات و نامه هاى آن حضرت از آغاز نهضت در مدينه تا فرجام آن در كربلا، مى توان به دست آورد، خواهيم پرداخت.

مقدمه از زمانى كه قيام امام حسين(ع) با آن شرايط و ويژگى هاى خاص اتفاق افتاده است، سؤال‌هايى در ميان نخبگان و انديشمندان و حتى مردم عادى مطرح بوده است كه، انگيزه اصلى امام(ع) از اقدام به چنين كارى چه بوده است؟ آيا دعوت كوفيان فلسفه قيام آن حضرت بوده، يا قيام امام(ع) علت دعوت كوفيان؟ آيا دستيابى به حكومت، علت اصلى و غايت نهايى اين نهضت بوده است يا ايجاد اصلاحات و تغييرهاى محدود در ساختار حكومت اسلامى هم مى توانست هدف امام(عليه السلام)را تأمين كند؟ اگر هدف اصلى قيام، اصلاح وضعيت امت و جامعه اسلامى بود، آيا حضرت نمى توانست به شيوه مسالمت آميز به هدف خويش جامه عمل بپوشاند تا مردم شاهد ريختن خون فرزندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)و به اسارت رفتن اهل بيت(عليهم السلام) آن حضرت نباشد؟ و... اين پرسش ها و مانند آنها، هر كدام حاكى از نگرش ها و ديدگاه هاى خاص افراد به اين حادثه است. البته يكى از علل فزونى پرسش ها و ديدگاه ها درباره فلسفه قيام حضرت را بايد در پيچيدگى خاص و چند بُعدى بودن اين نهضت جست و جو كرد. نهضتى كه در طول تاريخ اسلام، نظيرى نمى توان براى آن يافت. نكته ديگرى كه تحليل چنين حادثه اى را مشكل مى سازد، عكس العمل دور از انتظار و غيرقابل باور و پذيرش بسيارى از مسلمانان در برابر اين قيام بوده است! چرا كه نه تنها كوفيان كه خود طلايه دار دعوت حضرت بودند، بلكه مردم ديگر شهرهاى اسلامى بويژه مكه و مدينه هم واكنش مناسب و پاسخ مثبت در برابر اين حادثه ازخود نشان ندادند و به رغم آنكه هنوز بيش از نيم قرن از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نگذشته بود، شاهد چنين جنايت و فاجعه اى بودند و دَم برنياوردند. يك تحليل گرتاريخ عاشورا، وقتى حضور تعدادى از صحابه و گروه زيادى از تابعين را در آن روزگار به ياد مى آورد و مى بيند كه از حريم خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) هيچ گونه دفاعى نمى كنند در حالى كه هم چنان ادعاى دين دارى مى كنند، با تناقضى غير قابل توجيه رو به رو مى شود، چرا كه از يك سو، ادعاى دين دارى و دين باورى اين دسته را مى بيند و ازسوى ديگر، به راستى و درستى حركت فرزند پيامبر(صلى الله عليه وآله) ايمان دارد. شخصيتى كه در دامن رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، دُخت بزرگوارش فاطمه زهرا((عليها السلام)) و نخستين امام شيعيان و چهارمين خليفه مسلمانان بزرگ شده است. اكنون پژوهش گر تاريخ كربلا با اين مشكل دست به گريبان است كه چگونه اين دو واكنش متضاد را بپذيرد و تضاد آن دو را توجيه كند؟! با عنايت به چنين واكنش دوگانه و متضادى از زمان وقوع اين حادثه تا به امروز، هر انديشمند مسلمانى كه با تاريخ عاشورا سروكارداشته است، به فراخور فهم و برداشت خويش از اين واقعه، درباره قيام كربلا و اهداف آن، سخن گفته است. البته در اين ميان، برخى از مورخان و انديشمندان اهل سنت به دلايل گوناگونى از جمله: سلايق و انگيزه هاى سياسى و دينى، گرايش و وابستگى به دستگاه حاكم و در نتيجه تحت فشاربودن از سوى حكومت وقت به منظور تحريف و وارونه جلوه دادن حقايق تاريخ اسلام و به ويژه تاريخ عاشورا، تأثير پذيرى از اوضاع سياسى ـ مذهبى زمان خويش و سرانجام از همه مهم تر، عدم سنخيت ميان شخصيت واقعه نگار و ابعاد شخصيتى رهبر و قهرمان حادثه، دچار تحريف ها و وارونه نويسى هاى گوناگون در تاريخ عاشورا و به ويژه درباره فلسفه نهضت عاشورا شده اند. هم چنانكه برخى از نويسندگان و انديشمندان شيعه نيز به سبب نگاه يك سويه و تك بُعدى به واقعه عاشورا و عدم توجه به ابعاد گوناگون اين قيام به ويژه شخصيت و رهبر اين قيام به عنوان امام معصوم و شخصى كه اطاعتش واجب است، دچار تحليل هاى نادرست يا ناقص و گاه جنجال برانگيز پيرامون اين حادثه بزرگ تاريخ اسلام شده اند. بنابراين اگرتحليل گر نهضت عاشورا بخواهد در تحليل خويش بيراهه يا كژراهه نرود و در دام تحليل هاى عقيم و ناكارآمد دراين باره نيفتد، لازم است نخست اينكه، سنخيتى بين خود و رهبر نهضت ايجاد كند تا روح و رفتار امام حسين(عليه السلام)را با جان و دل لمس كند، و دوم آنكه، در بررسى ابعاد و زواياى قيام كربلا، به شخصيت امام حسين(عليه السلام) به عنوان امام معصوم و كسى كه اطاعتش واجب و صاحب ولايت عام است، عنايت كامل داشته باشد. در اين صورت مى توان ادعا كرد كه پژوهش گر تاريخ كربلا در تحليل خويش درباره انگيزه قيام كربلا به تحليل نسبتا صحيح و جامع دست يافته است. با عنايت به اين مقدمه، در آغاز به بيان و نقد و بررسى مهم ترين و مشهورترين آرا و ديدگاه هاى انديشمندان مسلمان پيرامون فلسفه قيام امام حسين(عليه السلام) مى پردازيم و سپس در ادامه به انگيزه قيام، از زبان خود حضرت كه از ميان وصيت نامه، خطبه ها، بيانات و نامه هاى آن حضرت از آغاز نهضت در مدينه تا فرجام آن در كربلا، مى توان به دست آورد، خواهيم پرداخت. البته از سخنان ديگر ائمه(عليهم السلام) نيز درباره فلسفه قيام كربلا كه در برخى از زيارت نامه ها وارد شده است، استفاده خواهد شد. معرفى و نقد و بررسى مهم ترين و مشهورترين ديدگاه هاى مورّخان و انديشمندان مسلمان درباره فلسفه قيام كربلا; 1. ديدگاه و برداشت دنياگرايانه يكى از ديدگاه هاى مهم اهل سنت درباره فلسفه قيام عاشورا، برداشت دنياگرايانه از نهضت اباعبدالله(عليه السلام) است. اين برداشت از همان آغاز نهضت در برخوردهايى كه امام(عليه السلام) با برخى ازبزرگان و افراد سرشناس درمدينه ومكه داشتند، به روشنى نمايان است. آنان به اين گمان كه حسين بن على(عليه السلام) براى دستيابى به رياست و حكومت دنيايى قيام كرده است; اما در ارزيابى خود براى دست يافتن به چنين هدفى، دچار اشتباه شده است، حركت حضرت را تخطئه كرده و در لباس خيرخواهى، كوشش مى كردند امام(عليه السلام) را به هر شكل ممكن، از اين سفر باز دارند; چرا كه مى دانستند اين حركت به شكست نظامى منجر خواهد شد و دستيابى به حكومت، خيالى بيش نيست. چنانكه در همان زمان عبدالله بن عمر با چنين نگاهى چندين بار كوشيد تا حضرت را از هدف خود منصرف نمايد.211 عبدالله بن مطيع نيز با چنين اعتقادى ، از امام(عليه السلام)مى خواهد كه از تصميم خويش منصرف شود; چنانكه در ديدارش با حضرت مى گويد: "شما را به خدا، اى پسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، مگذار حرمت اسلام شكسته شود! شما را به خدا، حرمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و حرمت عرب را حفظ كن! به خدا سوگند، اگر آنچه را كه (امروز) در دست بنى اميه است (يعنى حكومت) در پى آن باشى، تو را مى كشند و اگر شما را بكشند، بعد از شما هرگز از كسى نمى هراسند.212 چنين انديشه اى محدود به عصر امام حسين(عليه السلام) نشد، بلكه در قرون بعدى نيز، برخى از مورّخان و انديشمندان اهل سنت ضمن تأييد و پذيرش و ترويج تفكر ياد شده، به ارائه تفسيرسطحى و دنياگرايانه از انگيزه قيام اباعبدالله(عليه السلام)و در نتيجه ارائه چهره اى تحريف شده و دگرگون از نهضت كربلا پرداختند. اين گروه در اثر چنين نگاهى (كه برخاسته ازمحاسبه هاى بشرى است) براين باورند كه نهضت امام(عليه السلام) يك حركت نسنجيده در شرايط نامناسب بوده است. چون حسين(عليه السلام) آن چنانكه بايد در ارزيابى قدرت حكومت و سنجش توان وجايگاه خويش دقت لازم نكرد. از اين رو براقدام امام(عليه السلام) خرده گرفته و آن را سبب تفرقه بين مسلمانان و خلاف مصالح جامعه اسلامى پنداشته و در اين زمينه برخى ازآنان تا آنجا پيش رفته اند كه حركت امام(عليه السلام) را براى خود او و اسلام و مسلمانان تا روز قيامت زيان بار دانسته اند. نمونه اى از اين اظهار نظرها چنين است: الف. قاضى ابوبكربن عربى اندلسى مالكى (م 543 هـ) مؤلف كتاب العواصم من القواصم در اين باره مى گويد: "اگر حسين بن على كه بزرگ اين امت و پسر بزرگ اين امت وشريف ترين شخص و پسر شريف ترين شخص امت بود، در خانه خود مى نشست يا به زراعت يا دامدارى مى پرداخت، مقرون به صلاح و صرفه بود. و اگر مردم از او درخواست قيام به حق مى كردند، از آنان نمى پذيرفت و توجه به هشدار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى كرد (كه از انگيزش فتنه بيم داده بود) و به خاطر مى آورد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)از صلح حسن بن على(عليه السلام) ستايش كرده است. اگر او تنها به اين نكته توجه مى كرد كه حسن بن على(عليه السلام) با آن همه نيروى نظامى خودحكومت و خلافت را از دست داد، چگونه او مى تواند به كمك اوباش و اراذل كوفه خلافت را چنگ آورد؟، چنين حادثه تأسف بارى هرگز رخ نمى داد!213 ب. ابن تيميه (م 728 هـ)، بنيان گذار انديشه وهابيت، نظريه جواز خروج حسين بن على(عليه السلام)بر يزيد را باطل مى داند. او بر اين باوراست كه: مفسده چنين خروجى از مصلحتش بيشتر بوده و در خروج وقيام حسين هيچ گونه مصلحت دنيايى ودينى وجود نداشته است. چرا كه حسين(عليه السلام) آنچه را كه ازكسب خير و دفع شر در نتيجه قيامش به دنبال آن بود، به دست نياورد و حتى با قيام و كشته شدنش، خوبى كاهش يافت و بدى فزونى گرفت، بلكه قتل حسين از كارهايى بودكه فتنه هاى زيادى را دامن زد.214 وى در جاى ديگر در بحث مقايسه اى بين قتل عثمان و شهادت امام حسين(عليه السلام)مى نويسد: "بى ترديد اجروثواب عثمان نزد خدا بيشتر وگناه قتلش بيشترازگناه كشتن كسى است كه حاكم وزمامدار مسلمانان نبوده; اما براى دستيابى به حكومت خروج كرده است چرا كه عثمان از خود صبر پيشه كرد و براى حفظ جان خويش با قاتلانش نجنگيد!..."215 ج. ابن كثير (م 774 هـ) دركتاب البداية والنهاية در فصلى با عنوان قصة الحسين بن على وسبب خروجه باهله من مكة الى العراق فى طلب الامارة وكيفية مقتله216 به جريان قيام كربلا پرداخته است. وى با انتخاب عنوان ياد شده هدف نهضت امام حسين(عليه السلام) را طلب حكومت ودستيابى به قدرت (طلب الامارة) بيان كرده و با اين سخن به اين قيام، ماهيتى سياسى ـ دنيايى داده است. د. ابن خلدون (م 808هـ) ديدگاه خويش را درباره قيام امام حسين(عليه السلام) چنين بيان مى كند: "... حسين ديد كه قيام بر ضد يزيد به سبب فسق وى واجب و ضرورى است. به ويژه بركسى كه توانايى چنين قيامى را داشته باشد. اوگمان كرد خود به سبب شايستگى وداشتن شوكت و نيرومندى، بر اين امر توانا ست; اما درباره شايستگى، هم چنان كه گمان كرد درست بود و بلكه بيش از آن هم لياقت داشت; اما درباره شوكت (وقدرت نظامى خويش كه خيال مى كرد بتواند با نيروى نظامى خويش بر دشمن غلبه كند) اشتباه كرد!"217 هـ . شيخ محمد طنطاوى مصرى (م 1277 هـ) درباره نهضت امام حسين(عليه السلام) مى نگارد: "حسين بن على(رضى الله عنه) از روى خوش گمانى به كسانى كه گرد او جمع شده بودند وشديداً او را براى قيام وقبضه كردن خلافت تحريك مى كردند،اطمينان پيدا كرد. از اين رو قيام كرد; اما از طرفى قدرت وشوكت بنى اميه و شدت عمل دستگاه حاكم را به حساب نياورد،وازطرف ديگر،فريب كارى مردم عراق راكه در گذشته پدر وبرادرش را فريب داده بودند، از نظر دور داشت!"218 و. عبدالوهاب نجار (م 1360 هـ)، استاد دانشگاه الازهر مصر نيز درباره قيام اباعبدالله(عليه السلام)، نظرى شبيه ديدگاه طنطاوى دارد، او مى گويد: "ظلم است كه گفته شود يزيد، حسين بن على را اجباراً به سوى عراق فرستاد زيرا حسين با اختيار خود به عراق رفت. او به دو سبب فريب خورد: يكى آنكه، خيال كرد عراقيان كه دعوتش كردند او را يارى خواهند داد وديگر آنكه، تصوركرد خويشاوندى با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چنان مقام اجتماعى به او داده است كه مى تواند دراين مبارزه پيروز شود."219 ز. محب الدين خطيب مصرى (م 1389هـ) در حواشى خود بر كتاب العواصم من القواصم ابن عربى، بعد از بيان نظر و كوشش هاى برخى از كسانى كه مى خواستند امام حسين(عليه السلام) را از سفر به عراق منصرف كنند، مى نويسد: "اين همه كوششى كه افرادخيرخواه براى ممانعت ازسفرحسين بن على به كوفه كردند، بى نتيجه ماند.سفرى كه براى خود و اسلام وامت اسلامى تا امروز وتا روز قيامت ناميمون وزيان آور بوده وتمام اين زيان ها به سبب جنايتى بود كه شيعيانش مرتكب شدند، زيرا آنان بودند كه از روى نادانى وغرور وحس فتنه انگيزى وايجاد شر و اختلاف، حسين بن على را براى قيام و سفر به عراق برانگيختند!"220 بررسى اين ديدگاه اين ها نمونه هايى ازديدگاه دنياگرايانه برخى از مورّخان و انديشمندان اهل سنت درباره فلسفه قيام عاشورا بود. اين نگرش از چند جهت قابل خدشه ونقد است: نخست: اين گروه مسئله تجاوز حاكمان يزيدى و بيعت خواهى اجبارى آنان از حضرت را ازنظر دور داشته وتوجه نداشته اند كه عاملان يزيد در هر فرصتى كه پيش مى آمد در پى قتل آن بزرگوار بودند. چه زمانى كه حضرت در مدينه بودند و به سبب عدم پذيرش بيعت اجبارى، مجبور به هجرت شبانه و مخفيانه از مدينه شدند و چه در ايام اقامت در مكه كه به سبب احتمال ترورش، نتوانستند اعمال حج را به پايان برسانند و به سرعت از مكه خارج شدند و چه در هنگام خروج از مكه كه مورد تعقيب نظاميان مسلح حكومت قرار گرفتند و چه زمانى كه سپاهيان عبيدالله بن زياد تحت فرماندهى حُرّ براى محاصره و جلب امام(عليه السلام)آمدند و از حركت امام(عليه السلام)به سوى كوفه يا بازگشت حضرت به حجاز جلوگيرى به عمل آوردند و سرانجام به رغم ميل باطنى امام(عليه السلام) وى رادر بيابانى خشك وبى پناهگاه فرود آوردند، و چه در روز عاشورا كه هر چه حضرت براى جلوگيرى از برخورد نظامى كوشيدند، سودى نبخشيد و سرانجام با آن تهاجم وحشيانه به امام(عليه السلام) واهل بيت(عليهم السلام) و اصحاب حضرت، آن فاجعه دهشتناك را آفريدند. بنابراين، اين دسته از مورخان وصاحب نظران اهل سنت چون تهاجم حاكمان يزيدى را به شمار نياورده اند يا نخواسته اند به شمار بياورند، در درك و تحليلِ انگيزه و ماهيت قيام آن حضرت دچار اشتباه شده و نتوانسته يا نخواسته اند تشخيص بدهند كه عامل اصلى اين فاجعه، حكومت تجاوزكار وزياده خواه يزيد بوده است نه حسين بن على(عليه السلام). دوم: از نگاه اين نويسندگان، اساس قيام حسين بن على(عليه السلام) براى به دست گرفتن حكومت بود وشكست آن هم مستند به سه چيز بود: 1. اشتباه در ارزيابى نيروى كوفيان و ميزان مساعدت آنان. 2. عدم توجه به عمق دشمنى بنى اميه با بنى هاشم. 3. غفلت از توان نظامى وقدرت تشكيلاتى سپاه يزيد. روشن است چنين برداشتى از نهضت عاشورا، ريشه درنگاه دنياگرايانه به قيام عاشورا دارد. اين گروه با چنين نگاهى، چون به بررسى گزاره هاى تاريخى درباره اين نهضت پرداخته و به اين نتيجه رسيده اند كه اوضاع و شرايط، براى قيام حسين بن على(عليه السلام)مناسب نبوده است، زبان به اعتراض گشوده گاهى مردم كوفه را مقصر قلمداد كرده اند كه به امام(عليه السلام)وعده هاى فريبنده دادند و به آن عمل نكردند و زمانى حركت حسين(عليه السلام) را اشتباه پنداشته اند كه ازيك سو به وعده هاى توخالى كوفيان (با آن پيشينه خيانت پيشگى وبى وفايى كه داشتند) اعتماد كرد و از سوى ديگر، توان بالا وقدرت سهمگين سپاه يزيد را ناديده گرفت. روح اين منطق و چنين انديشه اى آنست كه قدرت مادى، كه تجسم آن امكانات و قواى زمينى است و با جسم انسان سروكار دارد، اصل به شمار آورده شده است; اما احساس وظيفه و تكليف و دغدغه مصلحت دين، فرع وحتى هيچ پنداشته شده است. از اين رو در مقوله نهضت كربلا چون امكانات و قواى مادى امام(عليه السلام) را اندك مى بينند و هدف حضرت را نيز دستيابى به قدرت وحكومت مى پندارند، حركت حضرت را، حركتى نسنجيده و عجولانه قلمداد كرده و بر اين باورند كه در صورتى قيام حضرت معقول بود كه وى نيروى نظامى كافى و امكانات مادى فراوان در اختيار داشت. غافل از آنكه امام(عليه السلام) (چنان كه خواهيم نوشت) ازقدرت مادى و نظامى بنى اميه كاملا آگاه بود و قساوت قلب و پيشينه دشمنى اين خاندان را با دودمان رسالت از ياد نبرده بود و سابقه بى وفايى مردم كوفه هم در ياد او باقى بود. هم چنان كه حضرت نه تنها آرا و نظريات بزرگان و ناصحان را نيز رد نمى كرد، بلكه گاهى حتى به صراحت نظرآنان را تأييد مى كرد. چون مى دانست آنان به خاطر علاقه ومحبتى كه نسبت به وى دارند او را از سفر به عراق كه زندگى و مصالح دنيايى وى را به خطر مى انداخت، باز مى دارند; اما حسين بن على(عليه السلام) مصلحت دين و جامعه اسلامى را بر مصالح دنيايى خويش ترجيح داد و مسئوليت حفظ دين نزد وى (همانند جد، پدرو برادر بزرگوارش) بسيار خطيربود، ازاين رو نمى توانست براى حفظ مصالح دنيايى خود و اهل بيت(عليهم السلام) و يارانش، از مصالح دينى و آخرتى چشم پوشى كند. به همين سبب بود كه نهضت حضرت از اين بُعد مورد تحسين همگان بود.221بنابراين، برداشت دنيايى از نهضت عاشورا، با تفكر حسينى كه اصل را انجام تكليف مى داند، اگرچه دراين راه جان به خطر بيفتد، ناسازگارى و ناهم خوانى جوهرى دارد. سوم: چگونه مى توان پذيرفت كه امام حسين(عليه السلام)براى دنيا طلبى و رياست اقدام به قيام كرد، در حالى كه آن بزرگوار بر اساس آية شريفه: اِنّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً222 مانند: جد، پدر، مادر و برادرش، مبرّا از هرگونه پليدى است. آيه ياد شده كه بنا به اعتقاد شيعه و روايات بسيار فراوان اهل سنت درباره پيامبر(صلى الله عليه وآله)، على(عليه السلام)، فاطمه((عليها السلام))، حسن(عليه السلام) و حسين(عليه السلام) نازل شده است، بهترين دليل بر عصمت اين پنج تن از هرنوع پليدى است كه از مهم ترين آنها دنيادوستى و رياست طلبى است. افزون براين، اگر انگيزه حضرت از قيام مسلحانه، دستيابى به حكومت چند روزه اين دنيا بود، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)امر به يارى او نمى كردند، درحالى كه رواياتى حتى از طرق اهل سنت وارد شده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمان به يارى حضرت داده است. از جمله انس بن حارث نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: اِنَّ ابْنِى هذا يَعنِى الحُسَيْنَ يُقْتَلُ بِاَرْض مِنَ الْعِراقِ فَمَنْ اَدْرَكَهُ مِنْكُمْ فَلْيَنْصُرْهُ223; اين فرزند من يعنى حسين(عليه السلام) در زمينى از عراق كشته مى شود. پس هركس از شما اورا درك كرد، بايد اورا يارى كند. هم چنانكه حضرت كشندگان امام(عليه السلام) را نيز لعن كرده224 و آنان را از شفاعت خويش در قيامت محروم ساخته است.225 چهارم: اگر حسين بن على(عليه السلام) به دنبال رياست و حكومت بود، بايد مانند رهبران سياسى ديگر كه براى مغلوب كردن دشمن، به هر وسيله اى چنگ مى زنند و حتى از هرگونه دروغ و حيله و تزوير براى پيشبرد اهداف خويش، بهره مى گيرند، عمل مى كرد، هم چنانكه مانند بسيارى ديگر كه دنبال پيروزى هستند، بايد از هيچ كوششى در جلب نيرو، فروگذارى نكرده و هرگز از شكست خود و پيروزى ظاهرى دشمن سخن نگويد، چنانكه نبايد از اينكه آينده اى دهشتناك در انتظارش است، حرفى بزند و لشكر را از دور خويش پراكنده كرده و از مكان امنى كه نزد همگان محترم است و هتك آن براى دشمن گران تمام مى شود، بيرون روند. در حالى كه (چنانكه خواهد آمد) حضرت از آغاز تا پايان قيام در بسيارى از خطبه ها و بياناتشان، سخن از شهادت، مى زد و پايان كار خويش را شهادت و اسارت اهل بيت(عليهم السلام)مى داند. از اين رو، بسيارى از افراد كه به انگيزه هاى دنيايى حضرت را همراهى مى كردند، هنگام شنيدن اين سخنان، از دور حضرت پراكنده شدند. پنجم: (چنانكه خواهيم نوشت) مطالعه و انديشه در خطبه ها، نامه ها و سخنان امام(عليه السلام)در زمان نهضت وحتى قبل از آغاز آن در اواخر عمر معاويه، درباره انگيزه قيام و فعاليت هاى حضرت، چنين ديدگاهى را به روشنى مردود دانسته است. گويا امام حسين(عليه السلام)فضاى تبليغاتى بعد از شهادتِ خويش را مى ديد كه چگونه جنايت كاران اموى وقلم به مزد گيران آنان و حتى نسل هاى بعد (كه تأمين و تضمين نان و آبشان در گرو تأييد و ترويج چنين افكار و برداشت هايى وارونه از نهضت عاشورا بوده است) اين حادثه و اهداف آن را تحريف مى كنند. از اين رو امام(عليه السلام) در سخنرانى هشدار دهنده و نصيحت آميزى كه درسال هاى آخرحكومت معاويه در مكه و در جمع نخبگان و دانشمندان ديگر شهرهاى اسلامى داشتند، انگيزه هاى رياست طلبانه و دنياخواهانه از اقدامها و فعاليت هاى خويش ضد نظام حاكم اموى را اين گونه رد مى كنند: "خدايا! تو مى دانى كه آنچه از سوى ما انجام گرفته (از اقدامها و مبارزه ها بر ضد دستگاه حاكم) به سبب سبقت جويى در فرمانروايى و افزون خواهى در دستيابى به متاع ناچيز دنيا نبوده است."226 در وصيت نامه خود به برادرش محمد بن حنفيه در مدينه (پيش از ترك اين شهر) با رد چنين اتهامى، انگيزه قيام خويش را چنين بيان مى كنند: "من از روى سرمستى و گستاخى و تبهكارى و ستمگرى از مدينه خارج نشدم. بلكه براى طلب اصلاح درامت جدم خارج شده ام. مى خواهم امر به معروف ونهى از منكر كنم وبه سيره جدم و پدرم على بن ابى طالب عمل كنم."227 بنابراين با وجود چنين تصريحها و روشن گويى هايى از جانب خودِ حضرت درباره فلسفه حركت خويش، چگونه مى توان ادعاهاى غيرمستدل و سست ديدگاه پيشين را پذيرفت و نهضت امام(عليه السلام) را تخطئه كرد و زير سؤال برد؟ 2. نگرش عارفانه و صوفيانه عارفان وصوفيان، حادثه عاشورا را در چارچوب عرفان نظرى و عملى خود تفسير مى كنند. در اين نوع نگرش، نهضت حسينى زائيده عشق است. قهرمانان عاشورا عاشقان پاك باخته اى بودند كه به پيمان الست وفا كردند وعاشقانه به سوى حق شتافتند و فانى در او شدند و حضرت حق آنان را به مقام فنا و نوشيدن باده وصل رساند و در اعلا عليين جايشان داد.228 دراين ديدگاه آنچه اصالت دارد، عشق است، پس آنچه از حادثه عاشورا از عشق تهى باشد، تحريف شده بايد پنداشت وهرچه با عشق هم خوانى دارد، همان واقعه عاشوراست. از ديدگاه عارفان وصوفيان پاسخ اين پرسش ها كه: مگر امام حسين(عليه السلام) نمى دانست در كربلا كشته خواهد شد، پس چرا رفت و چرا وقتى خود را در ميان لشكر انبوه دشمن تنها يافت، با آنان صُلح نكرد؟ مگر در اينجا عقل حكم به سازش نمى داد؟ پاسخ اين سؤالها، در يك كلمه يعنى عشق خلاصه مى شود و عقل از پاسخ گويى عاجز مى ماند. وقتى كه عشق آتش به جان عاشق زند، جز معشوق هيچ چيز ديگر در نظرش مجسم نمى شود و با تمام توان وشتاب مى خواهد به وصال معشوق برسد. محو وفانى شدن در انوار معشوق براى عاشق وصال است و بس. در بينش صوفيانه، شهادت امام حسين(عليه السلام)همانند سر دار رفتن حلاج است. بر اساس اين ديدگاه، مردان خدا با كشته شدن به هدف عالى خويش كه همان راهيابى به محضر خداست، مى رسند. پس جاى سرور وشاديست نه جاى حزن و اندوه!. با چنين ديدگاهى است كه مُلاى رومى روز عاشورا را روز فرح وشادمانى مى داند. چون معتقد است كه اباعبدالله(عليه السلام)ويارانش با شهادت، بند و قفس روحشان را شكسته به عالم ملكوت به پرواز در آوردند. از اين رو او عزادارى و برپايى مجالس سوگوارى براى آن حضرت را مورد مذمت و قدح قرار داده و براين باور است كه عزاداران به سبب غفلت وبار سنگين گناهان خويش بايد برحال خود گريه و عزادارى كنند نه بر آن بزرگوار! چنانكه مى گويد: پس عزا بر خود كنيد اى خفتگان *** زآنكه بد مرگيست اين خواب گران روح سلطانى ز زندانى بجست *** جامه در يم و چون خاييم دست چون كه ايشان خسرو دين بوده اند *** وقت شادى شد چو بگسستند بند سوى شاد روان دولت تاختند *** كُنده و زنجير را انداختند دور ملكست و گه شاهنشهى *** گر تو يك ذره از ايشان آگهى ورنـه اى آگه برو بـر خود گـرى *** زانكه در انكار و نقل و محشـرى بر دل و دين خرابـت، نوحه كـن *** چون نمى بيند جز اين خاك كهـن229 عمان سامانى (م1322هـ) از ديگر عارفان و صوفيانى است كه حادثه عاشورا را براساس نگرش عرفانى تفسير و تحليل كرده است . او عاشورا را ميدانى براى سلوك سالكان و امام حسين(عليه السلام) را قطب عارفان و مرشد سالكان واصحاب او را مريدان وره پويان وصال مى داند. او براين اعتقاد است كه شهادت امام(عليه السلام) به مشيت وخواست الهى صورت گرفته است و چون نوبت به او رسيده است، وصالش با شهادت رقم خورده است: گويد او چون باده خواران الست *** هريك اندر وقت خود گشتند مست ز انبـيا و اوليا، از خاص و عام *** عهـد هريك شد به عهد خود تمـام نوبـت ساقى سرمستان رسيـد *** آنكه بُد پـا تا بسرمست، آن رسيـد230 عمان سامانى، امام حسين(عليه السلام) را عاشقى مى داند كه بهترين پاسخ به ناز معشوق را در شهادت خود مى داند، چون عاشقان تنها چيزى كه برايشان مهم است، خشنودى معشوق است نه خواست خودشان: ناز معشوق و نياز عاشقـى *** جور عذرا و رضاى وامقـى گفت اينك آمدم من اى كيا *** گفت: از جان آرزومندم، بي چون عاشق، اين پاسخ را از سوى معشوق شنيد، بى درنگ در هستى نگنجيد و مرگ خويش را خواست تا به وصل معشوق برسد. خدا با اين كار خويش، حسين(عليه السلام)را واله و شيداى خويش ساخت: گفت بنگر، بر زدستم آستين *** گفت من هم برزدم دامان، ببيـن لاجرم زد خيمه، عشق بى قريـن *** در فضاى ملك آن عشق آفريـن بى قرينى با قرين شد هـم قـران *** لامكانى را، مكان شد لامـكان و خدا كربلا را بهترين محل ابتلاى حسين قرار داد چرا كه بهشت و وصال معشوق را به بها و امتحان مى دهند نه به بهانه: كرد بر وى باز، درهاى بلا *** تا كشانيدش به دشت كربلا231 و از آن سو قاتلان وى را هم مهيا ساخت تا با حسين درآويزند و بر او تيغ بكشند و خون او بريزند تا معشوق از عاشق خونين چهره، خشنودتر شود، چرا كه راست گفته اند: عشق ز اول سركش و خونى بود.232 داد مستان شقاوت را خبر *** كاينك آمد آن حريف دربدر233 همچنين ميرزا حسن اصفهانى ملقب به صفى على شاه (م 1316 هـ) در كتاب زبدة الاسرار خود كه درباره اسرار شهادت سيدالشهدا(عليه السلام) نوشته، عاشورا را با اصول سير و سلوك صوفيانه تطبيق كرده است، چنانكه سروده است: آفتاب عشق ميدان تاب شـد *** عقل آنجا برف بود وآب شـد عقل تنها نى دم از هيهات زد *** عشق را بهـت برد ومـات زد تا آنجا كه مى گويد: پـرده كشـف الغـطـاء بـرچيـده شـد *** وانـچه حيـدر را يقيـن بُد، ديده شد ذات مطـلق بى حجـاب اى مـرد كـار *** گشـت در ميـدان توحيـد آشكـار هيـن چه ميدان ساحت غيب الغيـوب *** نه سپهرش جـزو خاك و خـاكروب آفتـاب لايـزالـى بـر فـروخـت *** پـرده هـاى لـن تـرانى را بسـوخت بـى حجـاب اسـرار ذات مـكتـتـم *** از حـجـاب افتـاد بيـرون تـام تـم آنـه در مـعـراج وحـى از وى رسيـد *** پيش پيش ذوالجنـاحـش مـى دويـد234 نقد و بررسى اين نگرش نگاه صوفيانه و عارفانه به قيام عاشورا اگرچه نسبت به نگاه هاى ديگر، كم اشكال تر و به سبب هم سويى نسبى آن با زبان دل، ازمقبوليت و جذابيت ويژه اى برخوردار است; اما اين نگاه نيز از چند نظر، خالى از تأمل و اشكال نيست: نخست اينكه: اصولا عارفان وصوفيانى، هم چون مولوى، عمان سامانى و صفى على شاه اين حقيقت را بايد در نظربگيرند كه اگر اين منطق صحيح باشد كه "مردان الهى با كشته شدن به ديدار خدا برسند پس جاى سرور وشاديست نه جاى تأثر وگريه"; از اين منطق اين نتيجه را نيز مى توان گرفت كه كشندگان مردان الهى خدمت بزرگى به آنان كرده اند چرا كه قفس روح آنان را شكسته اند و مرغ روحشان را به عالم ملكوت به پرواز درآورده اند! چنين تفسير و قرائتى از حادثه عاشورا، سبب مى شود كه شهادت امام حسين(عليه السلام) با آن همه عظمت و بزرگى، پوچ وخالى از محتوا تصوير شود و در هر صورت كشندگان حضرت تبرئه شوند. زيرا آنان نه به اراده و انتخاب خود، بلكه به خواست الهى براى اين كار از همان روز الست انتخاب شده و آلت اجراى اراده خداوند شده اند. در حالى كه چنين برداشتى پيرامون قيام عاشورا، مردود است، چرا كه در مقابل مشيت مقام ربوبى كه زمان معينى، روحى را در كالبدى براى تكامل بيشتر جاى داده است، نبايد كسى را جرئت وجسارت شكستن آن كالبد بوده باشد، به ويژه شكستن قفس روحى كه نتيجه اش فاسد و تباه كردن ارواح بسيارى ديگر از انسان هاست.235 دوم آنكه: اگرچه بى ترديد زبان اين تفسير زبان دل است و عرفان در شناخت اين حادثه، نقش كليدى دارد و از اساسى ترين جنبه هاى حادثه عاشورا، جنبه پاك بازى حسين(عليه السلام) در راه معبود است، ولى بايد توجه داشت كه عرفانى قابل اعتنا و پذيرش است كه مبتنى بر كتاب خدا و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) باشد، نه عرفان مسيحى، بودايى، هندى و... و عرفان به اصطلاح التقاطى. بنابراين با نگاه عارفانه و صوفيانه امثال مولوى، عمان سامانى و صفى على شاه نگريستن به حادثه عاشورا و غفلت از ابعاد ديگر اين حادثه سرنوشت ساز در تاريخ اسلام و به ويژه تأثير گذار در تاريخ رشد تشيع دوازده امامى، اين حادثه را تنها قابل استفاده براى اهل عرفان مى كند، در حالى كه نهضت امام حسين(عليه السلام)براى همگان درس آموز، عبرت آميز و مايه هدايت است. 3. بينش مسيحانه يكى از اصول اعتقادى مسيحيت درباره حضرت عيسى(عليه السلام) آنست كه آن حضرت به صليب كشيده شد تا فدا شونده236 و كفاره گناهان بشر باشد. بنابر چنين باورى: عيسى(عليه السلام)رنج ها و مرگ خود را با آزادى كامل پذيرفت، تا به نمايندگى از بشر، كفاره تمام گناهانى باشد كه مردم مرتكب شده و براثر آن، به خدا بى حرمتى كرده اند.237 بسيارى از افراد قشرى و شايد مقدس، با تفسيرى شبيه اين اصل اعتقادى در مسيحيت، پنداشته اند امام حسين(عليه السلام)براى مبارزه با حكومت باطل قيام نكرد، بلكه براى كشته شدن نهضت كرد تا خود را فداى امتش كند ودوستان اهل بيت(عليهم السلام)را كه مرتكب گناهانى شده اند، درقيامت شفاعت كرده وگناهان آنان را تبديل به حسنات كند. اينان با تشبث و تمسك به رواياتى كه فضيلت گريستن بر سيد الشهدا(عليه السلام) را برشمرده و تشويق و ترغيب به عزادارى مى كند و پاداش آن را، آمرزش گناهان و ورود به بهشت مى داند،238 بر اين باورند كه دوستان امام حسين(عليه السلام) هر گناهى كه انجام مى دهند، خيالشان از اين جهت راحت است . زيرا حضرت در عالم ذر، با خدا عهد كرده است كه خون او كفارة گناهان امتش باشد; چنانكه خود فرموده: انا قتيل العَبْرَة239 من كشته اشك هستم.

منبع:

hamandishi

orochi
18-11-2012, 18:12
سوال:

به چه دليل و با كدامين توجيه منطقي، امام حسين (علیه السلام) به هيچ وجه حاضر نبود، ولو از روي مصلحت با يزيد بيعت

كند؟



پاسخ:

نخست بايد دانست هر تصميم تاريخ‏ساز، در يك موقعيت حساس و در پي مجموعه‏ي از علل و حوادثي اتخاذ مى ‏شود كه طرفين منتظر چنين

فرصتي از قبل بوده ‏اند.


زاويه انحراف از سنت نبوي و عدالت علوي، از زمان گذشته آغاز شده بود اما با ظاهرفريبي روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بيت (ع) و صحابه

پاك- همچون سلمان، ابوذر، عمار و- در هر فرصتي به ابراز حق و آگاه كردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏ي از تاريخ فرا مى‏رسد كه طرفين

احساس مى‏كنند، بايد حرف آخر را بزنند و كار را يكسره كنند. پس از درگذشت معاويه و روي كار آمدن يزيد، چنين موقعيتي ظاهر شد. از يك

سو يزيد منكر همه چيز شد و اعلام كرد:


لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل(1)

«بنى‏هاشم با حكومت بازى‏كردند و هيچ خبري از آسمان نيامد و هيچ وحيي نازل نشد».

او تصميم قاطع گرفته بود كه با تهديد و يا قتل، اجازه هيچ گونه فعاليت را به ديگران ندهد به طوري كه قبل از انتشار خبر مرگ معاويه سعي

داشت از امام حسين (ع)، عبدالله بن زبير و عبد الله بن عمر بيعت بگيرد حتي با تهديد به قتل. اينجا بود كه امام حسين (ع) نيز بايد تصميم

جدي خود را بگيرد. هنر آن حضرت در اين بود كه «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت كوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد به گونه‏ي كه بر

همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته كرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقي بماند و قابل محو شدن و

كم رنگ شدن نباشد. لذا اين رنگ الهي تنها با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند.


از ديدگاه امام حسين (ع)- كه آيينه وحي است و در خانه وحي و محل رفت و آمد فرشتگان الهي است- امامت و رهبري امت اسلامي

صلاحيت‏هايي را مى‏طلبد كه يزيد و هر كس كه مثل يزيد فاقد آن بوده است. امام حسين (ع) مى‏فرمود: «ما الإْمام الا الْعامل بالْكتاب و الْقائم

بالْقسْط بدين الْحق و الْحابس نفسه‏علي ذات اللّه».


وقتي وليد استاندار مدينه طيبه، امام حسين (ع) را به سوي استانداري دعوت كرد و خبر مرگ معاويه را به آن حضرت داد و نامه‏ي را كه يزيد

بري گرفتن بيعت به او نوشته بود قرائت كرد(2) امام در پاسخش فرمود: اينكه من در پنهاني و خلوت بيعت كنم، بري تو كافي نخواهد بود مگر

آنكه آشكارا بيعت كنم و مردم آگاه شوند. وليد گفت: آري فرمود: تا بامداد صبر كن و در اين موضوع تصميم بگير

مروان گفت: به خدا سوگند اگر حسين در اين ساعت بيعت نكند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهي يافت. او را حبس كن و نگذار از

اينجا خارج شود مگر آنكه بيعت كند يا گردنش را بزن

امام حسين (ع) فرمود: وي بر تو ي پسر زرقاء آيا تو امر مى‏كني به كشتن من؟ دروغ گفتي و پستي كردي. سپس روي به وليد كرد و فرمود:

«ي امير ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز كرده و با

ما به پايان مى‏رساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بي گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. كسي مانند من با مثل او بيعت نكند

ولي بامدادان خواهيم ديد كه كدام يك از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».

وقتي امام (ع) از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من كردي به خدا ديگر چنين فرصتي به دست تو نخواهد افتاد. وليد گفت: وي

بر تو تو به من مى‏گويي دين و دنيي خود را از دست بدهم به خدا سوگند دوست ندارم كه مالك دنيا باشم و حسين را كشته باشم. سبحان

الله آيا حسين را بكشم بري اينكه مى‏گويد: من بيعت نمى‏كنم به خدا كسي كه خدا را به خون حسين ملاقات كند، ميزان عملش سبك است

و خدا روز قيامت به او نظر نمى‏كند و به او رحمت ننمايد و بري او عذابي دردناك هست(3)

اين فراز از تاريخ، امام حسين (ع) بري درك علّت قيام و خودداري آن حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد، بسيار حساس و مهم

است زيرا مواردي را يادآور شده كه هر يك بري ردّ بيعت و وجوب قيام كافي است.

مواردي كه امام حسين ( ع) مستند و دليل امتناع از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داد، چيزهايي بود كه كسي در صحت و درستي آن شك

نداشت و صغري و كبري آن مورد قبول و اتفاق همه بود حتي وليد عموزاده يزيد و استاندار او، درستي اين سخنان را انكار نكرد و در برابر قوّت

منطق و صحت استدلال و احتجاج امام حسين (ع) هيچ ايراد و اشكالي ننمود.

عبارت: «و مثلي لا ي بايع مثله» نتيجه دلايل مستندي است كه راجع به صلاحيت بي نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد

فرمود يعني «كسي مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبري به حقي كه نسبت به جامعه دارد، با كسي مثل يزيد بيعت نمى‏كند

زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمين، تعهد اطاعت و انقياد به كسي است كه مركز تحقق هدف‏هي عالي اسلامي، مصدر عزّت و اعتلي

مسلمين و اعلي كلمه اسلام، حامي قرآن، آمر به معروف، ناهي از منكر و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيغمبر باشد.

معني بيعت صحيح، ابراز آمادگي در فرمان‏بردن از اوامر خليفه واقعي و فداكاري در راه انجام اوامر او است كه بر هر مسلمان به حكم «اطيعوا

الله وا طيعوا الرسول و اولي الاْمْر منْكمْ» واجب است و اين بيعت با مثل يزيد- هر چند صورت‏سازي و بري دفع ضرر باشد- امضي قانوني شدن

فسق و فجور، تجاهر به منكرات و معاصي، تضييع حقوق، اتكا به ظالمان، ستمكاران، فاسقان و فاجران است و صدور آن از مثل امام حسين

(ع) امكان شرعي و عرفي نداشت.

اين بيعت، تعّهد همكاري در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است و ساحت مقدس امام حسين (ع) به اين بيعت ننگين آلوده

نخواهد شد. لذا آن حضرت جمله «مثلي لا يبايع مثله» را مانند يك حكم بديهي و مورد اتفاق و مسلم همه فرمود زيرا احدي از مسلمانان با

وجدان نمى‏گفت: شخصيتي مثل حسين (ع) با ناكسي مثل يزيد بيعت كند.

اين يك نتيجه مورد قبول همه بود كه آن حضرت پس از بيان سوابق ديني و معنوي خود و پيشينه پرننگ يزيد اعلام فرمود.

آري اگر فرضاً تمام مسلمانان به اين ذلّت و پستي تن در دهند و با مثل يزيد بيعت كنند و به زمامداري امثال او ري دهند امام حسين (ع)- كه

صاحب آن مكارم، فضايل ومقامات است و چشم اسلام و اسلاميان به مساعي و كوشش او در نجات دين و برنامه‏هي قرآني دوخته است- با

كسي كه مركز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بيعت نمى‏كند.


حساب امام حسين (ع) از حساب همه جدا است. او اهل بيت نبوت، معدن رسالت، مركز آمد و شد ملائكه، محل هبوط رحمت و پس از

برادرش حسن (ع) پسر منحصر به فرد دختر پيغمبر بود. آن حضرت در يكي از منازل به فرزدق فرمود: «اين مردم ملازم اطاعت شيطان شده و

اطاعت خدي رحمان را ترك كرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند واموال فقيران و بينوايان را به خود اختصاص

داده‏اند و من سزاوارترين افراد هستم به قيام بري ياري دين و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از بري اعلي كلمه خدا».(4)

پس وقتي كار به اينجا كشيد كه كسي مانند يزيد بخواهد بر مسند پيغمبر بنشيند و خود را رهبر ديني و سياسي مسلمين و پيشوي عالم

اسلام بداند، بري امام جز اعلام خطر و قيام واعلان شرعي نبودن حكومت، وظيفه‏ي ديگر نيست زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يك از بزرگان

صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاك، امضي صحت حكومت، ابطال حقيقت خلافت، عدول از تمام شرايط زعامت اسلامي و جانشيني پيغمبر و

كشاندن جامعه به ضلالت بود. اين بيعت در گردن مردان خدا، مانند سلسله‏ها و زنجيرهي عذاب است و سنگيني و فشار آن بر روح آنان از

سنگيني كوه‏ها بيشتر است.


امام حسين (ع) با اين منطق قيام كرد و بر سر اين سخن ايستاد و فرمود: «ما الاْمام الا الْعامِل بِالْكِتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدينِ الْحق،

و الْحابِس نفسه علي ذات الله»(5) «امام نيست مگر آنكه به كتاب خدا حكم كند و عدل و داد بر پا نمايد و دين حق را گردن نهد و خويشتن را

وقف رضي خدا كند».


آن حضرت در روز عاشورا كه باران مصيبت‏ها بر سرش مى‏باريد، همان منطق را تكرار كرد و فرمود: «اما و الله لااجيبهم الي شى‏ء


مما يريدون حتّي القي الله و انا مخضب بدمي»(6)


«به خدا سوگند به خواسته‏هي اين مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را ديدار كنم، در حالي كه صورتم به خونم رنگين و خضاب شده باشم».

بري آشنايي بيشتر و منصفانه‏تر با وضعيت جامعه اسلامي در زمان امام حسين (ع) به ديدگاه يكي از انديشمندان روشنفكر اهل سنت

يعني، سيد قطب (مفسر و متفكر انقلابي مصري) اشاره مى‏كنيم:

«حكومت امويان، خلافت اسلامي نبود بلكه سلطنت استبدادي بود و منطبق با وحي اسلام نبود بلكه ناشي از افكار جاهليت بود. بري اينكه

بدانيم حكومت بنى‏اميه بر چه اساسي استوار شد كافي است كه همان صورت بيعت يزيد را ببينيم. معاويه گروه‏هايي از مردم را احضار كرد تا

راجع به گرفتن بيعت بري يزيد نظر بدهند. مردي كه او را يزيد بن مقفع مى‏گفتند، برخاست و گفت: اميرالمؤمنين اين است و اشاره به معاويه

كرد.


سپس گفت: اگر معاويه مرد، اميرالمؤمنين اين است و اشاره به يزيد كرد. پس از آن گفت: هر كس اين را نپذيرد، پس اين است [و اشاره به

شمشير كرد]. معاويه گفت: بنشين تو سيد خطبايي».

پس از آن، داستان بيعت گرفتن معاويه را بري يزيد در مكه ذكر مى‏كند كه چگونه با زور و شمشير و قدرت سرنيزه و خدعه و نيرنگ از مردم


بيعت گرفت.(7)

بعد از آنكه شرحي از نابكارى‏هي يزيد- مانند مى‏گساري، زنا و ترك نماز- را نقل كرده، مى‏گويد:

«اعمال يزيد مانند: قتل حسين و محاصره خانه كعبه و رمي آن به سنگ و تخريب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد كه

هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نيست تعيين يزيد بري خلافت يك ضربت كاري به قلب اسلام و نظام اسلامي و هدف‏ها و مقاصد

اسلام بود».(8)

در زمان حكومت معاويه روز به روز، روش زمامداري از روش اسلامي دورتر گشته و تحولي عجيب در شكل حكومت ظاهر مى‏شد و معاويه آن را

با ولايت عهدي يزيد تكميل كرد و همان طور كه سيد قطب گفت، ضربت كاري به قلب اسلام و به نظام اسلام واردشد. پس بر امام حسين (ع)

واجب بود كه آن را جبران نمايد و مرهمي به جراحاتي كه بر پيكر اسلام رسيده بود، بگذارد و به عموم مردم بفهماند كه اين شكل حكومت

شرعي نيست و با حكومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.


آن حضرت با قيام خود نظر دين را درباره حكومت يزيد اعلام كرد. با سكوت يا بيعت امام (ع)، مردم بيش از پيش در مورد اسلام و نظام اسلامي

به اشتباه مى‏افتادند و اسلامي باقي نمى‏ماند.


محمد غزالي (نويسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حكومتي بنى‏اميه مى‏نويسد: «واقعيت اين است كه حركت و

تكاني كه اسلام از ناحيه فتنه‏هي بنى‏اميه ديد، به طوري شديد بود كه به هر دعوت ديگر اين گونه صدمه رسيده بود آن را از ميان مى‏برد و

اركان آن را ويران مى‏ساخت».(9)


اين بود مختصري از زيان‏هي آفت خطرناكي كه به نام يزيد و حكومت اموي به جان حكومت اسلامي افتاد و شكل حكومت را- كه عالى‏ترين

نمايش عدالت اسلامي بود- به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.


اگر قيام امام حسين (ع) در آن هنگام به فرياد اسلام نرسيده بود و انفصال آن حكومت را از زمامداري اسلامي آشكار نساخته بود بزرگ‏ترين

ننگ و عار دامن اسلام را لكه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حكومتي دين خدا پايمال و نابود مى‏گشت.

منبع:



برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

orochi
18-11-2012, 19:07
دلایلی دیگر:

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
تاریخ، حوادث تلخ و شیرین بی شماری را به یاد دارد که از درون آن قهرمانان فراوانی سر بر آورده اند، ولی هیچ حادثه ای به اندازه حادثه عاشورا جاودانه و تاریخ ساز نبوده است. گرچه این حادثه در مکانی معیّن و زمانی محدود اتفاق افتاد، اما شعاع آن همه عالم را فرا گرفت. این ویژگی خاص می طلبد که درباره واقعه ای با این عظمت و پیرامون آن، پژوهش و تحقیق جامعی صورت گیرد. این نوشتار می کوشد تا به طور مختصر به یکی از زوایای این نهضت ماندگار یعنی دلایل عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید بپردازد و تحقیق گسترده تر را بر عهده پژوهش گران عزیز قرار دهد.
داده های تاریخی نشان می دهد امام حسین (ع) در برابر حکومت وقت دو راه بیشتر نداشت: 1 - قیام؛ 2 - بیعت. نتیجه قیام، شهادت و یا تشکیل حکومت بود و نتیجه بیعت، ذلت و نابودی اسلام. امام (ع) قیام را انتخاب کرد و هدف خود را امر به معروف و نهی از منکر دانست و بارها از محو دین و ظهور بدعت(1) سخن گفت و خطرات امویان را گوشزد کرد.(2) از سوی دیگر، همگان را نیز به قیام علیه یزید و ستم گران فراخواند.(3) نتیجه قیام امام حسین (ع) احیای اسلام،(4) انقراض حکومت اموی(5) و نهادینه کردن فرهنگ عزت مندی بود،(6) به گونه ای که گفته شده است: «ان الاسلام محمدی الحدوث، حسینی البقاء».(7)
موسیو ماربین آلمانی می گوید: «حسین با قربانی کردن عزیزترین افراد خود... به دنیا درس فداکاری آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ، ثبت و در عالم، بلند آوازه ساخت و اگر چنین حادثه ای پیش نیامده بود، قطعاً اسلام به حالت کنونی باقی نمی ماند و ممکن بود یک باره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند.»(8)
امام حسین (ع) با شرکت در یک جنگ نابرابر به شهادت رسید و اهل بیت او را به اسارت بردند، ولی به قول استاد شهید مطهری (ره) آن حضرت به اهداف خود دست یافت.(9) این در حالی است که اگر امام با یزید بیعت می کرد، نه تنها به آرمان ها و اهداف خود دست نمی یافت؛ بلکه بیعت او آثار منفی متعددی را در پی داشت، که به مواردی اشاره می کنیم:
1) تثبیت حکومت غیر مشروع امویان امویان در صدد بودند حکومت خود را موروثی کنند. روزی ابوسفیان خطاب به افراد قبیله خود گفت: «یا بنی امیّة! تلقّفوها تلقف الکرة...؛(10) ای فرزندان امیه! با خلافت اسلامی مانند توپ، بازی کنید و آن را به یک دیگر پاس دهید.»
معاویه نیز سعی کرد با بهره گیری از زر و زور و تزویر، حکومت امویان را حفظ کند، از این رو ولایت عهدی یزید را مطرح کرد و با بیعت گرفتن برای او، کوشش نمود به اهداف خود دست یازد. بی تردید حکومت یزید بر اساس لیاقت و مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی تشکیل نشد، چرا که او ویژگی های یک رهبر اسلامی را نداشت. مردم و به ویژه خردمندان جامعه یزید را می شناختند و او را فاسق و فاقد مدیریت می دانستند. حتی طرف داران معاویه نیز به این مطلب آگاهی داشتند و بر او خرده گرفتند. هنگامی که معاویه به «زیاد»، فرمان دار مدینه نامه نوشت که برای یزید بیعت بگیرد وی در جواب نوشت: یزید، مردی است که با سگ ها و میمون ها بازی می کند و جامه های رنگارنگ می پوشد و پیوسته شراب می نوشد... اگر مردم را به بیعت وی بخوانیم به ما چه خواهند گفت؟ در حالی که هنوز مردانی چون حسین بن علی (ع) و عبد الله بن عباس... در میانشان هستند. امام حسین (ع) نیز در نامه ای معاویه را به دلیل طرح رهبری یزید نکوهش کرده و از وی به شراب خوار و فاسق یاد کرده است.(11)
معاویه در زمان خود موفق نشد از امام حسین (ع) برای یزید بیعت بگیرد، اما به یزید سفارش کرد از شخصیت هایی مانند عبد الله بن زبیر و امام حسین (ع) بیعت بگیرد. البته به او توصیه نمود با امام حسین (ع) با خشونت رفتار نکند، زیرا امام موقعیت اجتماعی خاصی دارد.
بیعت امام با یزید دو فایده برای حکومت داشت: یکی، زمینه بیعت دیگران را فراهم می کرد و دوم، موجب مشروعیت حکومت یزید می شد و زمینه موروثی شدن حکومت امویان را آماده می نمود.
بعد از مرگ معاویه، یزید به ولید بن عتبه، استان دار مدینه دستور داد که از امام (ع) بیعت بگیرد. آن حضرت در جواب ولید فرمود: ما از خاندان نبوت و معدن رسالت و جای گاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم، در حالی که یزید مردی است فاسق، می گسار و قاتل بی گناهان؛ او کسی است که آشکارا مرتکب فسق و فجور می شود. بنابر این هرگز شخصی چون من، با مردی همانند وی بیعت نخواهد کرد.(12)
استاد شهید مطهری می نویسد: «گذشته از مفاسد دیگر، دو مفسده در بیعت این آدم بود که حتی در مورد معاویه وجود نداشت: یکی، بیعت با یزید، تثبیت خلافت موروثی [امویان ] از طرف امام حسین (ع) بود؛ یعنی مسئله خلافت یک فرد نبود؛ مسئله خلافت موروثی مطرح بود. مفسده دوم مربوط به شخص خاص یزید بود... .»(13)
اما عدم بیعت امام حسین (ع) موجب نابودی حکومت امویان شد. بررسی تاریخ حکومت بنی امیه نشان می دهد حکومت کوتاه آنان با مشکلات و بحران های فراوانی روبرو شد و دوام پیدا نکرد.
عباس محمود عقاد می نویسد: «دست آورد یکی از روزهای دولت بنی امیه (فاجعه کربلا) این شد که کشوری به آن وسعت و پهناوری، به اندازه عمر طبیعی یک انسان نپایید و از چنگشان بیرون رفت. امروزه که عمر گذشته هر دو طرف را در ترازو می گذاریم و حساب برد و باخت هر یک را می سنجیم، پیروزمند روز کربلا (یزید) را مغلوب تر از مغلوب و شکست خورده می بینیم و پیروزی را کاملاً با حریف او (امام حسین )می یابیم.»(14)
2) آسیب به دین تاریخ نشان می دهد که امویان، دین ستیز بودند و حیات خود را در دین زدایی جست و جو می کردند. روزی ابوسفیان خطاب به امویان گفت: «... ای خویشاوندان من! بدانید نه بهشتی در کار است و نه دوزخی، بلکه حکومت مطرح است و باید به حکومت رسید...».(15) شبی مغیره نزد معاویه آمد و در همان وقت صدای اذان بلند شد. معاویه با شنیدن شهادت به رسالت پیامبر (ص)، چنان ناراحت شد که گفت: ببین محمد چه کرده، نام خود را کنار نام خدا گذاشته است.(16) او آن چنان به دین و ارزش ها بی اعتنا بود که نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند.(17) ولید بن عبد الملک هنگامی که به خلافت رسید، خطاب به قرآن گفت: زمانی که نزد خدا رفتی، بگو: ولید مرا تیر باران کرده است.(18)
یزید نیز گفت: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل؛ بنی هاشم با حکومت بازی کردند و هیچ خبری از آسمان نیامد و هیچ وحیی نازل نشد.»
در این جا برخی از سخنان امام حسین (ع) را می آوریم که دین زدایی امویان را نشان داده و جوّ حاکم در جامعه آن روز را ترسیم کرده است.
آن حضرت در مسیر کربلا با فرزدق ملاقات کرد و به روشنی از خلاف کاری های حاکمان شام سخن گفت: «گروهی هستند که پیروی شیطان را پذیرفتند و اطاعت خدای رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهی را از بین بردند... در حالی که من از هر کس به یاری دین خدا و سربلندی آیینش و جهاد در راه خدا سزاوارترم تا آیین خدا پیروز و برتر باشد.»(19)
امام در نامه ای به مردم بصره نوشت: «من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می خوانم، چرا که این گروه (امویان) سنت پیامبر را از بین برده و بدعت را (در دین خدا) احیا کردند... .»(20)
امام صادق (ع) فرمود: پس از شهادت امام حسین (ع) هنگامی که ابراهیم بن طلحه (در مدینه) با امام سجاد (ع) رو به رو شد، (از روی طعنه) گفت: ای علی بن حسین! در این نبرد چه کسی پیروز شد؟! امام فرمود: اگر می خواهی بدانی پیروزی و غلبه با چه کسی بود، به هنگام فرا رسیدن وقت نماز اذان و اقامه بگو.(21) امام با این پاسخ فهماند که هدف یزید محو اسلام و نام پیامبر (ص) بود، ولی هم چنان طنین «لا اله الاّ اللّه و محمد رسول اللّه» بر مأذنه ها می پیچد.
دشمنت کشت، ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود، نور خداست
3) گمراهی مردم ما شیعیان باور داریم که رفتار و گفتار امامان (ع) حجت و الگو است و الگو بودن بدین معناست که آنان خط مشی زندگی انسان ها را تعیین می کنند؛ از این رو باید به گونه ای رفتار نمایند که زمینه هدایت مردم فراهم شود. اگر امام حسین (ع) با یزید بیعت می کرد، زمینه گمراهی مردم ایجاد می گردید و به پیروی از آن حضرت، تسلیم یزید می شدند و دلیل کار خود را نیز بیعت ایشان ذکر می کردند.(22)
از سوی دیگر این اندیشه به وجود می آمد که می توان با حکومت ظالم کنار آمد و از آن حمایت کرد. یکی از دلایل بیعت خواستن حکومت از امام نیز همین بود، چرا که بیعت او زمینه بیعت برخی از مسلمانان را فراهم می کرد.
امام خطاب به برادرش محمد حنفیه فرمود: «ای برادر! به خدا سوگند، اگر در هیچ نقطه ای از دنیا، هیچ پناه گاه و جای امنی نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.»(23)
بیعت نکردن امام (ع) این نگرش را به وجود آورد که حکومت یزید غیر مشروع است. مردم کوفه نیز بعد از بیعت نکردن امام، از حضرت دعوت و مخالفت خود را با حکومت یزید اعلام کردند. افزون بر آن، عدم بیعت امام زمینه رشد فکری و قیام های بعدی را فراهم کرد. آیة اللّه مصباح یزدی می نویسد: «در نتیجه قیام حضرت سید الشهدا مردم متوجه شدند که بنی امیه خلیفه به حق رسول خدا (ص) نیستند. این اولین خدمتی بود که حسین بن علی (ع) با قیام خود انجام داد... .»(24)
قیام های توّابین، قیام مردم مدینه و قیام مختار، در پی شهادت امام و عدم بیعت ایشان با یزید شکل گرفتند؛ همان سان که امروزه نیز نهضت های آزادی بخش با الگوگیری از حادثه کربلا به وجود آمده اند. پیروزی ملت ایران بر رژیم طاغوت و سلطنتی شاه ریشه در حماسه حسینی دارد. مردم لبنان و فلسطین نیز با الهام از سرور شهیدان علیه رژیم سفّاک اسرائیل مبارزه می کنند. بدین سان جهاد حسین (ع) در صفحه تاریخ جاویدان ماند و همواره نیروبخش اصلاح طلبان است.
4) ستم پذیری همان گونه که اشاره شد، یزید لیاقت رهبری را نداشت، زیرا وی هم قبل از خلافت و هم بعد از آن با ارتکاب گناه و ظلم، بی لیاقتی خویش را به اثبات رسانیده بود.
شهید مطهری معتقد است که وجود خود یزید مفسده بود، زیرا وی نه سیاست داشت و نه عدالت و تقوا. وی نه تنها مردی فاسق و فاجر بود، که به فسق و گناه نیز تظاهر می نمود. این در حالی است که معمولاً خلفای اموی تظاهر به فسق نمی کردند.(25)
در این جا لازم است بعضی از ظلم ها و جنایات یزید را بعد از حادثه عاشورا بررسی کنیم تا معلوم گردد که امام حسین (ع) چرا با یزید بیعت نکرد.
بعد از حادثه عاشورا، هنگامی که گروهی از مردم مدینه به سرپرستی عبد الله بن حنظله برای آگاهی از افکار یزید به شام سفر کردند و اعمال یزید را دیدند، گفتند: ما از نزد مردی آمدیم که دین ندارد، شراب می نوشد، تنبور می زند و با سگ ها بازی می کند.(26) دیگری گفت: به خدا سوگند، وی شراب می نوشد و به گونه ای مست می شود که نماز را ترک می کند.(27) ابن جوزی از قول عبد الله بن حنظله نقل می کند که گفت: ما در حالی از نزد یزید بیرون آمدیم که خوف آن را داشتیم که (بر اثر گناهان فراوان وی) از آسمان سنگ بر سر ما ببارد. او مردی است که با مادر و خواهرانش نیز زنا می کند؛ وی شراب می نوشد و نماز نمی خواند.(28)
مهم تر از همه جنایت ها و ظلم های یزید که در تاریخ اسلام سابقه نداشت، به شهادت رساندن امام حسین (ع) و به اسارت گرفتن خاندان وی بود.
جنایت دیگر یزید، قتل عام مردم مدینه بود که به واقعه «حرّه» معروف است.
پس از حادثه کربلا و آگاهی مردم از جنایات یزید، مردم مدینه به رهبری عبد الله بن حنظله علیه وی قیام کردند. مورّخان نوشته اند: مسلم بن عقبه به دستور یزید قیام مردم مدینه را سرکوب کرد و جنایات بسیاری را مرتکب شد، به گونه ای که از آنان به زور بیعت گرفت و کسانی را که بیعت نمی کردند به قتل می رساند.(29) در این جنگ، افراد زیادی از مردان و زنان کشته شدند و اموال آنان غارت شد. تعداد ده هزار زن بی شوهر شدند(30) و تعداد زیادی از دختران بعد از فاجعه، آبستن گردیدند. مهم تر از همه این که به مسجد الحرام هتک حرمت شد،(31) زیرا در این مکان مقدس انسان ها به قتل رسیدند. سیوطی، از اندیشمندان اهل سنت، از حسن بصری نقل می کند که گفت: به خدا سوگند، هیچ کس از آن حادثه نجات نیافت و به هزار دختر تجاوز قرار شد.(32)
به آتش کشیدن کعبه، از دیگر جنایت های یزید بود. لشکر یزید پس از غارت مدینه برای نبرد با عبد الله بن زبیر به سوی مکه حرکت کرد. مورّخان نوشته اند: هنگامی که «حصین بن نمیر» فرمانده لشکر یزید با سربازان خود وارد مکه شدند، آن جا را محاصره کردند و به دلیل این که ابن زبیر در مسجد الحرام پناه گرفته بود، به خانه خدا حمله نمودند و با منجنیق حرم امن الهی را آتش باران کردند، به طوری که پرده ها و سقف کعبه آتش گرفت.(33)
بیعت امام (ع) با یزید، علاوه بر این که نوعی کمک به ظالم بود، نوعی ستم پذیری نیز بود و حال آن که در فرهنگ خاندان وحی، ظلم پذیری معنا ندارد؛ چنان که امام حسین (ع) به آن اشاره نموده است.(34) بر این اساس بود که امام حسین (ع) یزید را سلطان جابر نامید(35) و فریاد بر آورد که رهبر جامعه باید عادل باشد: «ما الامام الاّ العامل بالکتاب و القائم بالقسط».(36) حضرت امام حسین (ع) در طول قیام الهی خویش همواره از ستم ستیزی سخن می گفت: «موت فی عزّ خیر من حیاةٍ فی ذلّ».(37) هنگامی که دشمن او را میان جنگ و بیعت مخیّر کرد، فرمود: «ناپاکِ ناپاک زاده مرا بین دو چیز مخیّر کرده است: شمشیر و ذلت؛ ذلت از ما بسیار دور است.(38)
آری، سید الشهدا (ع) با بیعت نکردن خود با یزید فرهنگ ستم ستیزی و آزادی خواهی را در جوامع نهادینه کرد و به همگان یاد داد که بهای آزادی، جان فشانی و مبارزه بی امان با ظلم و ستم است. مهاتماگاندی، رهبر استقلال طلب هند گفت: حادثه کربلا در آزادی مردم این کشور نقش داشت.(39)
نهضت ماندگار امام حسین (ع) به همه آزادی خواهان آموخت که آزادی و آزادگی در گرو قیام و جهاد است و تا هنگامی که شرک و جهل و باطل و ستم و استبداد باقی است، تقابل حق و باطل نیز ادامه دارد: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».
محورهای پژوهش: لطفاً فقط یکی از محورهای زیر را انتخاب کرده و درباره آن مقاله بنویسید.
1 . علل و انگیزه های قیام امام حسین (ع).
2 . آثار و پی آمدهای نهضت عاشورا.
3 . نقش بیعت نکردن امام حسین (ع) در سقوط حکومت بنی امیه.
4 . انقلاب امام حسین (ع) از منظر اندیشمندان غیر مسلمان.
5 . نقش اهل بیت امام حسین (ع) در واقعه عاشورا.
6 . تأثیر نهضت امام در شکل گیری قیام ها و نهضت های آزادی بخش.
7 . جای گاه حادثه عاشورا از منظر استاد شهید مطهری.
8 . آثار زیان بار سکوت خواص در برابر شهادت امام حسین (ع).
منابع پژوهش:
1 . مرتضی مطهری، حماسه حسینی (ج 1 تا 3) و سیری در سیره ائمه اطهار (ع).
2 . سیدجعفر شهیدی، قیام امام حسین (ع).
3 . مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان.
4 . سیدهاشم رسولی محلاتی، زندگانی امام حسین (ع).
5 .سیدعبدالکریم هاشمی نژاد، درسی که حسین (ع) به انسان ها آموخت.
6 . سعید داودی و مهدی رستم نژاد، عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها.
7 . لطف الله صافی، شهید آگاه.
8 . محمدرضا صالحی کرمانی، الفبای فکری امام حسین (ع).
9 . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا.
10 . محمد یزدی، حسین بن علی (ع) را بهتر بشناسیم.
11 . رسول جعفریان، حیات سیاسی امامان شیعه و تأملی در نهضت عاشورا.
12 . محمدرضا حکیمی، قیام جاودانه.
13 . سیدعطاءالله مهاجرانی، پیام آور عاشورا.
14 . محمدتقی مصباح یزدی، در پرتو آذرخش.
15 . ابراهیم آیتی، بررسی تاریخ عاشورا.
16 . مهدی شمس الدین، ارزیابی انقلاب امام حسین (ع).
17 . نفس المهموم، ترجمه ابوالحسن شعرانی.
18 . محمدصادق نجمی، سخنان امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا.

orochi
18-11-2012, 20:28
ويژگي‌هاى بزرگ اخلاقى‏ اباعبدالله


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



بخشنده و بزرگوار

1 - روزى يك اعرابى نزد امام حسين آمد و عرض كرد: اى فرزندرسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله من پرداخت ديه‏اى كامل را ضمانت كرده‏ام امّا از اداى آن ‏ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترين مردم، آن را تقاضا مى‏كنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده‏تر نيافتم.

پس امام حسين به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏كنم ‏اگر يكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن ديه را به تو مى‏دهم و اگر دو پرسش ‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏ گفتى تمام مالى را كه مى‏خواهى به تو مى‏دهم".

اعرابى عرض كرد: آيا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون‏ منى مى‏خواهد بپرسد؟

حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآلهشنيدم كه مى‏فرمود.معروف به اندازه معرفت است".

اعرابى عرض كرد: آنچه مى‏خواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هيچ)و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.

امام عليه السلام پرسيد: "برترين اعمال چيست؟"

اعرابى گفت: ايمان به خدا.

حضرت سؤال كرد: "راه رهايى از نيستى و نابودى چيست؟"

اعراى گفت: اعتماد به خداوند.

امام حسين پرسيد: "زينت دهنده انسان چيست؟"

اعرابى گفت: علم همراه با حلم.

امام پرسيد: "اگر اين نشد؟"

اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.

حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"

اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".

حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"

اعرابى گفت: در اين صورت صاعقه‏اى از آسمان بر او فرود آيد و بسوزاندش كه او سزاوار آن است.




آن‏حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار رامى‏خواند: - چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش




آنگاه امام حسين ‏عليه السلام خنديد و كيسه‏اى كه در آن هزار دينار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگين آن به دويست درهم مى‏ارزيد، بدو بخشيد و فرمود: "اى اعرابى اين طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."

اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد."(1)

2 - انس بن مالك گويد: پيش امام حسين‏عليه السلام بودم كه كنيز آن‏حضرت‏داخل شد و در حالى كه دسته‏اى گل براى آن‏ حضرت آورده بود، به وى‏ سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد كردم".

عرض كردم: او به شما با دسته‏اى گل سلام كرد. اين امر براى آن كنيز چندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!

فرمود: "خداوند ما را چنين ادب آموخته است. او فرمود: "چون به‏شما تحيّت فرستادند شما نيز تحيّتى بهتر از آن يا همانند آن بفرستيد".بهتر از تحيّت اين زن، آزاد كردنش بود".(2)

ياور ضعيفان‏

اين صفت در حقيقت به مثابه شاخه‏اى از صفات پسنديده بخشش ‏و كرم آن‏حضرت است. زيرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاك و والابرسد نسبت به ديگران مهر مى‏ورزد همچنان كه ابر بر زمين و خورشيد برديگر ستارگان مهربانى و محبّت مى‏بخشد.

1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن‏ حضرت زخمى عميق مشاهده‏كردند. به نظر مى‏رسيد كه اين زخم در اثر ضربت چند شمشير بر شانه ‏آن‏ حضرت پيدا شده است. كسانى كه اين زخم را ديدند دريافتند كه اين، زخمى عادى نيست. از امام سجادعليه السلام در اين باره پرسش كردند. آن‏حضرت ‏پاسخ داد: "اين زخم در اثر حمل توبره‏اى بود كه حسين‏عليه السلام آن را بردوش مى‏گرفت و به منزل بيوه زنان و يتيمان و بيچارگان مى‏برد".(3)

3 - آن‏حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار رامى‏خواند:

- چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش.

- پس بخشش، نابود كننده آن نعمت هاى رسيده نيست و بخل نمى‏تواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.

در حقيقت او پيش از آنكه گوينده خصال نيك باشد، عامل بدان هابود. داستان زير از همين ويژگى امام حسين‏عليه السلام حكايت مى‏كند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



شجاعت و دلاورى‏

ما شيعيان بر اين باوريم كه ائمه معصوم ‏عليهم السلام به قلّه همه كمالات ‏انسانى رسيده و در رسيدن به هر كمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرايط خاصّ‏ اجتماعى كه هر يك از ائمه‏ عليهم السلام در آن به سر مى‏برده‏اند، موجب مى‏شده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرايط در آن نمود بيشترى پيدا كند.

بنابر اين مى‏توان گفت كه هر كدام از آنان صفتى متفاوت‏ از ديگرى داشته‏ اند. صفت برجسته امام حسين ‏عليه السلام، كه وى را از ديگر ائمه متمايز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آن‏حضرت است.

هر گاه انسان واقعه كربلا را با آن صحنه‏ هاى شگفت انگيز به خاطرمى‏ آورد صحنه‏ هايى كه در آنها خون با اشك و بردبارى با مروّت و همدلى‏ با فداكارى آميخته بود، چهره قهرمان يكى از دلير مردان اين ميدان يعنى‏ حسين بن على‏ عليه السلام در شكوهمندترين و درخشانترين شكل خود نمايان‏مى‏شود به گونه‏اى كه اگر از توانايي‌هاى جنگى آن ‏حضرت كه آن را دست به‏دست و سينه به سينه از پدران خويش به ارث برده بود آگاهى نداشتيم و ياآنكه در اين باره مدارك و اسناد قطعى تاريخى در دست نداشتيم و اگر براين باور و اعتقاد نبوديم كه رهبران معنوى مى‏بايست آيت خلقت ‏و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسيارى از حقايق ثابتى كه عقل و انديشه و ضمير ما در برابر آنها سر تعظيم فرود آورده، گرفتار گمان‏ و ترديد مى‏شديم.

امام حسين‏عليه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به ميدان نبرد گام‏ مى‏نهاد و در ميان تاخت و تاز اسبان براى يافتن جسد صحابى يا هاشمى‏كه شهيد شده بود به جستجوى مى‏پرداخت. و چه بسا تا رسيدن بر سر جسد ياران خود درگيري‌هاى بس خونين ميان او و دشمنانش در مى‏گرفت.


هر يك از اين درگيري‌ها و نبردها، خود يورشى بى همتا و دشوارمحسوب مى‏شد. مصيبت، خود از نيروى انسان و اراده او مى‏كاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعيف مى‏كند و توان او را كاهش مى‏دهدو گرماى شديد خود عامل ديگرى است كه تلاش بيشترى از وى مى‏طلبد.

شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسخت‏ترين ‏حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين ‏همه آن‏حضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند
تمام اين موارد، در روز عاشورا براى امام حسين به وجود آمده بود. امّابا اين حال او نيم زرهى در بركرده بود و با يورش‌هاى شجاعانه خويش بردشمن درنده خوى مى‏تاخت. همچون صاعقه‏اى بود كه چون فرود مى‏آمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاك‏وخون مى‏نشاند.

يكى از كسانى كه در صحنه عاشورا حضور داشت، مى‏گفت:

"هيچ كس را دليرتر از حسين نديدم. چون يورش مى‏آورد، دشمنان‏ مانند حيوان ضعيفى كه از پيش روى شير مى‏گريزد، از مقابل او مى‏گريختند. بعلاوه اينكه فصيح‏تر از ايشان كسى وجود نداشت".

عقاد در اين باره مى‏نويسد: "در ميان نوع انسان هيچ كس دلدارتر ازحسين‏عليه السلام در روز عاشورا يافت نمى‏شود."(4)

بردبار حكيم:

1 - شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسخت‏ترين ‏حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين ‏همه آن‏حضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند.

2 - يكى از خادمان آن‏حضرت مرتكب عملى شد كه بر وى مجازات‏ لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ )(و آنهايى كه خشم و غضب خود فرو نشانند) امام ‏فرمود: رهايش كنيد. خادم گفت: (وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم‏ در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:

(وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)(و خداوند نيكو كاران را دوست مى‏دارد) امام فرمود: "تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى كه پيش از اين به تو مى‏دادم، به تو خواهم داد".(5)

منبع:

basijelmi

orochi
18-11-2012, 20:42
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


1- سزاوار است كه حال دوستان آل محمد صل الله عليه و آله در دهه اول محرم تغيير نموده و در دل و سيماى خود، آثار اندوه و درد اين

مصيبتهاى بزرگ را آشكار نمايند.
2
- خوب است كه مقدارى از لذائذ زندگى را كه از خوردن و نوشيدن و حتى خوابيدن و گفتن به دست مى آيد، ترك نمايند و مانند كسى باشند

كه پدر يا فرزند خود را از دست داده است .
3
- خوب است كه روز تاسوعا و عاشورا، ديدار با برادران دينى را ترك كرده و آن روز را روز گريه و اندوه خود قرار دهند.
4
- مستحب است كه در دهه اول محرم ، هر روز امام حسين عليه السلام را با زيارت عاشورا زيارت نمايند.
5
- سزاوار است كه اگر مى توانند مراسم عزادارى آن حضرت را در منزل خود با نيتى خالص بر پا نمايند و اگر نمى توانند در مساجد يا منازل

دوستانش به برپايى اين مراسم كمك كنند.
6
- شايسته است كه هر روز مقدارى از اوقات خود را در مكانهاى عمومى به عزادارى بپردازد.
7
- مستحب است كه در آخر روز عاشورا، زيارت تسليت را بخوانند.
8
- يكى از اعمال مهم دهه اول ، دعاى اول ماه است و براى اينكه اول اين ماه ، اول سال بوده و از طرف ديگر دعاهاى قبل از وقت نيز تاءثير

خاصى در برآورده شدن حاجات و رسيدن به امور مهم دارد؛ اين دعا تاءثير زيادى در سلامتى و دورى از آفات دينى و دنيايى آن سال و بهبودى

حال و به دست آوردن نيكيها دارد.
9

- بهتر است كه در شب اول ، بعضى از نمازهايى را كه در اين شب وارد شده به مقدار حال و توانايى خود بخواند؛ حداقل دو ركعت نمازى را كه

شامل حمد و يازده بار قل هو اللّه احد است را بخواند. بعد از آن ، دعايى را كه پيامبر صل الله عليه و آله بعد از اين نماز خوانده است و در كتاب

اقبال نقل شده را بخواند و فرداى آن روز را روزه بگيرد. در روايت آمده است كسى كه چنين عملى را انجام بدهد مانند كسى است كه به مدت

يك سال كارهاى خوب انجام داده و تا سال آينده محفوظ خواهد بود.
10
- مستحب است كه روز سوم را روزه بگيرد. در روايت آمده است : حضرت يوسف عليه السلام در اين روز از چاه خارج شد. و اگر كسى اين روز

را روزه بگيرد، خداوند مشكل او را برطرف نموده و سختيها را بر او آسان مى نمايد.
11
- روايت شده است : مستحب است كه انسان تمام ماه را روزه بگيرد. و در مورد روزه روز تاسوعا و عاشورا روايت مخصوص داريم ، اما احتياط

اين است كه روز عاشورا را روزه نگيرد ولى از خوردن و آشاميدن تا عصر خوددارى نمايد و آنگاه چيزى بخورد يا بياشامد؛ به جهت اين كه امام

حسين عليه السلام و ياران حضرت در عصر از غصه هاى اين دنياى پست رهايى يافتند.
12
- از كارهايى مثل سرمه كشيدن و غير آن ، بهتر است پرهيز شود.
13
- مستحب است كه شب عاشورا تا صبح پيش قبر امام حسين عليه السلام بماند.
14
- از شيخ مفيد رحمة اللّه روايت شده است كه شب بيست و يكم محرم ، شب زفاف سرور تمام زنان جهان حضرت فاطمه عليه السلام است

و به همين جهت روزه آن روز مستحب مى باشد.
15

- مستحب است كه در آخر ماه محرم محاسبه نفس ، استغفار و دعا براى اصلاح حال ، صورت پذيرد.

orochi
18-11-2012, 20:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

باز محرم شد و شور نوای حسینی به پا خواسته است، محرم که می شود در رگ های مرده ما خون می دود، در چشم های خشک شده ما چشمه اشک به جوشش می آید و باران حیات بخش عشق حسینی بر قلب های قفل شدیمان باریدن می گیرد و ما زنده می شویم. محرم که می شود سرزمین ها، شهر ها و روستاها از سکون و سکوت در می آیند و جانی دوباره می گیرند، شور محرم که به پا می شود عقل ها انگشت حیرت به دهان برده و در عجب می مانند که این چه سودایی است که پس از قرن ها هنوز اینگونه تازه است؟ وقتی شور محرم به پا می شود و شهر سیاه پوش عزا، خیلی ها به این می اندیشند که این عزاداری ها پس از این همه سال چه تأثیری برای این مردمان دارد؟ اصلا چرا ما باید عزا داری کنیم؟ دلایل عزاداری برای امام حسین علیه السلام بسیار زیاد است که آن را می توان از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد، ما در اینجا به یکی از آن دلایل اشاره می کنیم که شاید مهم ترین دلیل هم باشد. عزاداری محرم رمز بقای اسلام ائمّه اطهار(علیهم السلام) با تأکید بر برگزارى مراسم عزادارى حسینى، برنامه آن حضرت را «محورى» براى وحدت مردم قرار دادند. به گونه اى که امروزه در ایام شهادتش میلیونها انسان با اختلاف طبقات و نژاد و مذهب در هر کوى و برزن به عزادارى آن حضرت بپاخاسته و گرد بیرق حسینى اجتماع مى کنند. در واقع ائمّه اطهار(علیهم السلام) با ترغیب مردم به اقامه مجالس حسینى از پراکندگى نیروها جلوگیرى به عمل آوردند و توده هاى متفرّق را بسیج کردند و با ایجاد وحدت و یکپارچگى در میان آنها قدرت عظیمى را به وجود آوردند. حرکت خودجوش میلیونى مردم مسلمان ایران در نهضت شکوهمند انقلاب اسلامى در ماه محرّم و صفر به ویژه روزهاى تاسوعا و عاشورا که لرزه بر اندام طاغوتیان مى انداخت سرّ تأکید ائمّه اطهار(علیهم السلام) بر محور قراردادن عزا داری امام حسین علیه السلام را روشن تر مى کند. در واقع ائمّه اطهار(علیهم السلام) با ترغیب مردم به اقامه مجالس حسینى از پراکندگى نیروها جلوگیرى «ماربین آلمانى» در اثر خود مى نویسد: «بى اطّلاعى بعضى از تاریخ نویسان ما موجب شد که عزادارى شیعه را به جنون و دیوانگى نسبت دهند. ولى اینان گزافه گفته و به شیعه تهمت زده اند. ما در میان ملل و اقوام، مردمى مانند شیعه پرشور و زنده ندیده ایم، زیرا شیعیان به واسطه بپا کردن عزادارى حسینى سیاست هاى عاقلانه اى را انجام داده و نهضت هاى مذهبى ثمر بخشى را بوجود آورده اند».(1) همین نویسنده آلمانى مى گوید: «هیچ چیز مانند عزادارى حسینى نتوانست بیدارى سیاسى در مسلمانان ایجاد کند».(2) مخالفت دشمنان اسلام با اقامه این مجالس و تلاش آنها در جهت به تعطیلى کشاندن آن، حتّى اقدام آنان بر انهدام قبر امام حسین علیه السلام و مانع شدن از زیارت قبر آن حضرت(3)، خود شاهد دیگرى است که حکومت ها تا چه اندازه از این نیروى عظیم وحشت داشته و دارند. مجالس حسینى در طول تاریخ پناهگاه خوبى براى جوامعى که تحت ستم قرار گرفته بودند، محسوب مى شد. امروزه وحشتى که در دل دشمنان دین از برپایى این مجالس افتاده است بر کسى پوشیده نیست، تا جایى که گاه با وارد کردن اتّهامات ناروا بر شیعیان از طریق وابستگان داخلى خویش و گاه با برانگیختن دیکتاتورهاى دست نشانده خویش، امثال رضاخان، و گاه با بى محتوا ساختن چنین مجالسى، براى ریشه کن کردن شعائر حسینى تلاش کرده و مى کنند. با نگاهى گذرا به تاریخ اسلام بعد از حادثه کربلا مى بینیم این مجالس و پیام هاى عاشورایى تا چه اندازه سرمشق قیام هاى مجاهدان راه خداوند در مقابل گردنکشان و طاغوتیان بوده است. مجالس حسینى در طول تاریخ پناهگاه خوبى براى جوامعى که تحت ستم قرار گرفته بودند، محسوب مى شد، نه تنها در انقلاب اسلامى ایران، مردم حدّاکثر بهره بردارى را از مجالس حسینى کرده و با شور و هیجان این مجالس، پاسخ دندان شکنى به نیروهاى اهریمنى دادند، بلکه در استقلال عراق و پاکستان و... نیز همین مسأله مطرح بود.
در کلام معروفى از گاندى، رهبر استقلال هندوستان، مى خوانیم: من زندگى امام حسین آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده ام و توجّه کافى به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستى از سرمشق امام حسین پیروى کند.(4) ولى این در صورتى است که نیت ها خالص باشد و رقابت هاى مخرّب جاى خود را به همکارى سازنده دهد و این مجالس کانون وحدت گردد و نشانه هاى ایثار و فداکارى در آن ظاهر شود. از آنجا که مسأله اجراى عدالت و ظلم ستیزى منحصر به جهان اسلام نیست، تعلیماتى را که امام حسین علیه السلام در کربلا به نسل بشر داد، مى تواند راهگشاى تمام امّت ها گردد.

orochi
19-11-2012, 17:12
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

حضرت ابوالفضل(علیه السلام) نیز با آن فداکاری‌هایش می‌خواست به آنان بفهماند که محبت خدا و محبت دوستان خدا چیز دیگری است که تحمل هرگونه دشواری در راه آن شیرین است. ما درجات و مقامات شهدای کربلا را نمی‌توانیم درک کنیم حضرت آیت الله بهجت(ره) در فرمایشات خود درباره درسهای کریلا فرموده‌اند: حضرت سیّدالشهدا(علیه السلام) با اختیار خود آن همه مصایب و شهادت و اسارت اهل و عیال خود را تحمل نمود؛ زیرا پیوسته و حتی در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه می‌شد که یا نصر و پیروزی را انتخاب کنند و یا لقاءاللّه و معاهده و پیمانی را که با خدا بسته است، ولی ایشان با اختیار خود آن مقامات عالیه را انتخاب کردند. خدا می‌داند که آن‌ها چه می‌دیدند! حضرت قاسم(علیه السلام) راجع به مرگ می‌گوید: «اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ.»به نقل از قاسم بن حسن (علیه السلام) شیرین‌تر از عسل است. آیا این تعبیر شوخی است؟! ما نمی‌توانیم درجات و مقامات آن‌ها را تعقل و درک کنیم که چه خبر بوده و چه درک می‌کردند و چه می‌دیدند، همین قدر نقل شده که امام حسین(علیه السلام) مقامات اخروی آن‌ها را به آنان نشان داد. این که نقل شده عباس(علیه السلام) در روز عاشورا در میدان جنگ در برابر دشمن لخت شد و زره را از تن درآورد، یک کار عادی و آسان نبود، خواست به دشمن بفهماند که ما از روی عقیده و مرام، راه شهادت را اختیار و انتخاب کرده‌ایم، نه از روی ناچاری و اجبار و تهدید و اکراه و یا به جهت شرم و حیا، بلکه این مرام ما است، و شجاعانه و عاشقانه و داوطلبانه می‌جنگیم و کشته می‌شویم و باکی از شهادت نداریم، و طرف مقابل عمر سعد بیچاره و دربند و اسیر ملک «ری» است. حضرت ابوالفضل(علیه السلام) نیز با آن فداکاری‌هایش می‌خواست به آنان بفهماند که محبت خدا و محبت دوستان خدا چیز دیگری است که تحمل هرگونه دشواری و ناگواری و سختی در راه رسیدن به آن، سهل و آسان و شیرین است. منبع:سایت برنا

logos
25-11-2012, 00:28
منبع معتبر ؟؟؟!!!!

silver65
25-11-2012, 01:11
به حق چیزای ندیده و نشنیده :sq_6::sq_14:

E.G_band
25-11-2012, 11:04
کسی معجزاتی که در روز عاشورا رخ داده رو می تونه پیدا بکنه؟؟؟؟

مثل:درختی که در روز عاشورا خون می گرید.

حسی جان دست به کار بشو

orochi
01-12-2012, 22:41
منبع معتبر ؟؟؟!!!!
چرا شک کردی دوست عزیز؟
نکنه فکر میکنی معجزات امام حسین الکی هست؟:دی


به حق چیزای ندیده و نشنیده :sq_6::sq_14:
این اتفاقات افتادن وهیچ شکی درش نیست چون باید به خدا و انباییش
اعتماد دارم


کسی معجزاتی که در روز عاشورا رخ داده رو می تونه پیدا بکنه؟؟؟؟

مثل:درختی که در روز عاشورا خون می گرید.

حسی جان دست به کار بشو
حسی نه حسین:دی
در روز عاشورا که خیلی معجزه شده اون درختی که هم شما گفتی فکر کنم
در روز عاشورا نبوده حالا نمیدونم.
یکی از معجزات هم که من شنیدم امام حسین زمانی که بچه ها تشنه بودن کمی اب از خدا درخواست میکنه
و بچه ها را کمی سیراب میکنه حالا نمیدونم راست باشه یانه.
اما چشم من تحقیق میکنم و پاسخی کامل میدم.
باتشکر:

حسین