PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : »»» گاهی نوشته ای



Ahmad
24-05-2012, 23:14
سلام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اینجا هر وقت این ذهن همراهی کنه و چیزی ازش بیرون بیاد اینجا می‌نویسم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پس هر آنچه اینجا نوشته میشه اعم از رمان داستان بلند کوتاه مینی مال ماکزی مال کاریکلماتور کلکاریماتور شعر و ...، برآمده از ذهن نویسنده‌ی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] اونه مگر اینکه خلافش با نوشتن منبع توسط اینجانب [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] مشخص بشه (گرچه اینجا کارگاه شعر و داستان نویسی‌ـه و مشخصه که نباید از جایی مطلبی برداشته بشه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

و چون دیدم جاهایی پستهایی از این انجمن رو دقیقا کپی پیست میکنن پس اگه خواستین از مطلبی استفاده کنین حتما منبع رو ذکر کنین. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

البته اگه آنچه می‌نویسم ارزش نوشتاری داشته باشه و اینکه اونها از پس ذهن خودم جاری شده باشه و به شکلی نباشه که گویی یک دژاوو Déjà vu ست.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ahmad
24-05-2012, 23:25
باز هم پیغامی دریافت کرد
این بار از یکی دیگر از دوستانی که خیلی وقت بود علامت + به ابتدای اسمش اضافه شده بود
ازش خواسته شده بود در انجمن موسیقی هم همانند دیگر انجمن‌ها فعالیت داشته باشه
هر بار بهانه‌ای برای عدم شرکتش در اون قسمت از انجمن نوشت
اما این بار این دوست قدیمی بدجور پیله‌اش شده بود
تا اینکه پیغامی از اون دریافت کرد که باعث شد گونه‌هایش خیس شود
برایش به زعم خودش و به شوخی نوشته بود:
"آهای مگه کری ، تو چرا نمیای تو قسمت موسیقی حداقل یه آهنگ معرفی کنی."

Ahmad
23-06-2012, 14:03
1- مردی چون خیلی مرد بود مرد

2- باز باران با ترانه با گوهر های های گریه کردند

3- با ملاقات بانوی سالخورده زندگیش بر باد رفته

4- دندون کرمی که دندونم رو خورده بود کرم خورد

Ahmad
18-09-2012, 22:24
- نه.
- چرا؟
- گفتم که، نمی‌خوام. مگه زوره؟
- زور که نیست. اما من دارم قیمت بالایی رو پیشنهاد می‌کنم.
- خب همینه که می‌گم نه. حتما چیزی هست که می‌خوای با این قیمت خونه‌ی منو بخری.
- آخه چه چیزی؟
- نمی‌دونم. اما حتما گنجی چیزی تو این خونه پنهونه که می‌خوای هرطور شده اون رو از چنگم دربیاری.
- بابا به کی قسم دلیلش این نیست.
- پس چیه؟ هان؟
- چه جوری بگم. بذار یه جور دیگه بگم. تمام شهر رو گشتم. تنها این خیابونه که اسمش نانوا ست.
- خب. درست
- پلاک خونت چنده؟
- پلاک خونه‌ام؟ 221
- گرچه یه حرف کم داره. ولی با این حال فهمیدی؟
- نه.

Ahmad
30-09-2012, 00:10
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



ترجیح می‌دهم پیاده‌ای آزاد باشم تا اینکه شاهی باشم در بند

Ahmad
10-12-2012, 21:59
کلاه گشاد زندگی



اولین کلاه زندگی‌ام را خودم بر سرم گذاشتم
از کودکی یاد گرفتم که زیر کلاه خودم بایستم
کلاه از سر برمی‌دارم، کلاهی دیگر بر سر می‌گذارم و به زندگی خویش ادامه می‌دهم
یاد روزی افتادم که کلاه‌مان توی هم رفت و ما بیشتر به این علت می‌خندیدیم که چرا دعوایمان نمی‌شود
کلاهِ خود را قاضی می‌کنم؛ دیگر نیازی به رفتن به دادگاه نیست
هر وقت به حمام می‌روم، گریه‌ام می‌گیرد. آخر این دقیقه‌های جدایی از کلاهم را چگونه سپری کنم
درست است که در سر عقل می‌باید، اما بی‌کلاهی باور کنید برایم عار است؛ مردم که درون سر مرا نمی‌بینند
بارها سعی کرده‌ام خرگوشی از کلاهم خارج کنم تا شاید با فروشش یا خوردنش روزی را به شب برسانم؛ اما چرا همیشه شپش
مردم شب‌ها چه چیزها که در آغوش نمی‌گیرند؛ حال من باید با کلاهی در آغوش، بخوابم
مرا با کلاهم به خاک بسپارید؛ چرا که همه‌ی عمر همراهم بود؛ البته نه بر روی سرم، بگذارید بر روی سینه‌ام؛... هردویشان را.






امضاء...................
کسی که یک عمر سرش بی‌کلاه ماند

Ahmad
06-01-2013, 00:35
- بزرگتر که شدی می‌فهمی.
- چیو ؟
- اینکه نباید با بزرگتر از خودت شوخی کنی

Ahmad
09-03-2013, 00:28
فهمید که اشتباه کار کجا بوده
تأسف می‌خورد برای فرصتی که دیگر برایش باقی نمانده بود
داشت غرق می‌شد
و دیگران زین‌پس چه شانسی آورده‌اند
که او این‌بار فراموش کرده بود
بسنجد
عمق فاجعه‌ای را که به‌بارآورده‌بود

Ahmad
24-06-2013, 23:16
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


...

روزنامه‌ای برمی‌دارم تا مطالعه کنم.
به متن خبر که می‌رسم با خود می‌گویم که بجای خواندن این مطلب‌ها بهتر نیست کتابی را که در دست مطالعه دارم ادامه دهم؟
پاسخ مشخص است.
روزنامه‌ به کناری پرت می‌شود.

مجله‌ای را به‌دست می‌گیرم.
با تلاش فراوان مطلبی را چند خطی ادامه می‌دهم.
اما بهتر نیست بجای خواندن آن مطلب وقت را اختصاص دهم به خواندن کتابی که در دست مطالعه دارم؟
مجله به کناری گذاشته می‌شود.

برنامه‌ای علمی یا فیلمی سینمایی یا سریالی و ... را مشاهده می‌کنم.
بهتر نیست از این وقت برای خواندن کتابی که در دست مطالعه دارم استفاده کنم؟
فیلم نیمه‌کاره رها می‌شود.

...

روز به پایان می‌رسد و خسته کتاب را برمی‌دارم
پاراگرافی می‌خوانم اما هیچ نمی‌فهمم
بیدار می‌شوم و تکرار می‌کنم
اما باز چند خطی نخوانده از هوش می روم.
گویا امشب هم قرار نیست این کتاب مطالعه‌اش ادامه پیدا کند.

من مانده‌ام و کتابی که چندین و چند روز است که در دست مطالعه دارم.

Ahmad
01-08-2013, 20:42
دیکتاتورها عادت ندارند ببینند کسی بر سرشان مسلط است.
بیچاره آرایشگرهایشان


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ahmad
13-08-2013, 23:06
شنیده بود که مؤمن کسی است که هنگام خواب نگاهی به اعمالی که در طی روز انجام داده بیندازه و ببینه که آیا دچار لغزشی شده یا نه
امشب خیلی خوشحال بود
چرا که هر چه فکر کرد دید جز خوبی کار دیگری انجام نداده
با آرامش خوابید اما خواب‌های پریشان بسیار دید


پدر خانواده صبح زود برای خرید نان بیرون میره
در صف نانوایی بود که دید شخصی که بعد از او آمد، دوست خود رو دیده و به جلوی صف میره و بعد از صحبت با اون دوست و خنده و ... نان خود را می‌گیره و می‌ره.
نوبت که به او می‌رسه نان تمام شده و می‌بایست منتظر بمونه
ده دقیقه‌ بعد مرد نان خود را گرفته
تلفن همراهش زنگ زده و ضمن صحبت نمی‌بیند که ماشینی درحال آمدن است و ...

زن و فرزند همچنان منتظر آمدن او هستند


دنیایشان نابود شد

Ahmad
10-10-2013, 20:48
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





امشب پس از هشت سال، حس آن کاربری را دارم که همین چند لحظه پیش در انجمن ثبت‌نام کرده و اولین پست خود را ارسال کرده است.



این به من می‌آموزد که ما با هم برابریم.






چقـــدر این سکانس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) رو دوست دارم

Ahmad
07-11-2013, 01:23
- ببخشید، گویا به دنبال چیزی هستید. می‌تونم کمکی بکنم؟
- ممنون. فکر نکنم بتونید کمکی کنید.

- خواهش می‌کنم. من کارم اینه. شما بفرمایید چه کتابی مدنظرتونه، خوشحال میشم بتونم راهنمایی خوبی داشته باشم.
- من در جستجوی زمان از دست رفته هستم.

- (با لبخند) بفرمایید، نگفتم می‌تونم کمکتون کنم! ببینید، تمام هفت جلد، دقیقا روبروی شماست.
- ...

Ahmad
03-12-2013, 00:06
- دو سوال می‌پرسم اگر به هردو پاسخ درست بدهی آزادی. در غیر این‌صورت اعدام می‌شوی.
- قبول

- کتاب "کنت مونت کریستو" اثر کیست؟
- (با خوشحالی) الکساندر دوما

ـ آفرین. حال بگو کتاب "پسر کنت مونت کریستو" اثر کیست؟
- ( با خوشحالی بسیار فراوان) الکساندر دوما ـی پسر



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ahmad
18-01-2014, 21:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




آن‌هنگام که در دوردست یکدیگر را دیدیم
مستقیم به سوی هم حرکت کردیم
و دقیقا زمانی که رخ به رخ شدیم
همچون یک سرباز
مسیر حرکتش را کج کرد و رفت
گویی قلب دیگری را هدف گرفته بود

Ahmad
16-03-2014, 23:39
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

- واتسن امیدوارم در سال جدید یعنی نود و سه، نود و سه کتاب بخونی.
- نود و سه کتاب!؟
- زیاده؟!
- یکم.
- خب پس یه کار دیگه می‌کنیم. نه به‌اضافه‌ی سه میشه دوازده. ماهی یک کتاب بخون.
- دوازده؟!
- باز هم زیاده؟!!
- اِی.
- خب پس یه کار دیگه‌ می‌کنیم. یک به‌اضافه‌ی دو میشه سه. فصلی یک کتاب بخون و یک فصل هم استراحت.
- من یه پیشنهاد دیگه دارم.
- چی؟
- سه فصل استراحت. یک فصل کتاب.
- یعنی فقط یک کتاب؟!!!
- اوهوم.
- باشه.
- خب خوبه. حالا چی بخونم.
- گفتم که چی بخونی.
- گفتی؟!
- اوهوم. هم من گفتم، هم خودت.

Ahmad
02-08-2014, 23:52
خواب می‌بینم هر که را دوست می‌دارم می‌میرد. پس با خودم لج می‌کنم و امروز تنها و تنها خودم را دوست می‌دارم.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خواب می‌بینم، هر که را دوست می‌دارم می‌میرد. پس، با خودم و دنیا لج می‌کنم و همه را بی‌خودی و الکی دوست می‌دارم.
ماریا تبریزپور | اصلا مهم نیست

Ahmad
18-11-2014, 00:51
- اگر تا یک ماه دیگر نیامدم مرا فراموش کن.

مرا واقعا فراموش کرده بود.

Ahmad
15-12-2014, 22:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


از فردا تا مدتی نامعلوم
قهوه‌ی کافه‌ها طمعی دیگر خواهند داد
طمع تلخ ترس

Ahmad
25-01-2016, 23:22
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


بدها چه خوشحال خواهند شد آن‌گاه که بدتر از خود را می‌بینند
چرا که می‌پندارند این‌گونه آن‌ها را خوبتر جلوه خواهد داد

Ahmad
13-03-2016, 22:48
سبزی‌فروش با تعجب ازم پرسید: "چرا این‌قدر تره؟!!"

گفتم: "این‌ها بی‌اعتنایی‌های یک عمر است که می‌بایست خرد شوند."