PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : جشن ها و سنت ها و آیین های ایرانی



saye
05-07-2006, 12:49
نوروز در تاريخ

پيشگفتار

نوروز، جشن آغاز سال، امروزه در ايران و کشورهای ديگر «جهان ايرانی» به عنوان مهمترين جشن سال، اهميت خاصی دارد. هرچند که در طول تاريخ ايران، جشنهای مهرگان، سده، آبانگان، يلدا، و جشنها و مراسم ديگر ملی، هميشه با شکوه خاصی جشن گرفته می شدند و حتی در بعضی موارد، اهميت آنها از نوروز نيز بيشتر بوده، اما جشن نوروز تنها نمونه اين جشنهای ملی است که همواره اهميت خود را حفظ کرده و در برابر اقداماتی که برای محدود کردن آن صورت گرفته، هميشه ايستاده است.

خاصيت فرا-مليتی و فرا-دينی نوروز يکی از دلايل اصلی اين استقامت و همگانی بودن آن در بين مردمان مختلف است. نوروز در طول تاريخ، هميشه به عنوان جشنی متحد کننده و بدون وابستگی های نژادی، زبانی، و دينی مطرح بوده و تمام مردمی که به صورتی وابسته به جهان فرهنگی ايرانی بوده اند، آنرا به عنوان جشن آغاز سال خود قبول کرده اند. در اين گفتار به بررسی نوروز در تاريخ ايران و ريشه های آن خواهيم پرداخت.

نوروز در تاريخ

دانش ما از آغاز جشن گرفتن نوروز بسيار محدود است. مدارک نوشتاری در تاريخ ايران، تا قبل از قرن اول بعد از ميلاد ذکری از نوروز نمی کنند. هرچند که بسياری از محققان بر اين عقيده هستند که يکی از دلايل ساختمان مجموعه پارسه (تخت جمشيد)، جشن گرفتن نوروز و بارعام نوروزی شاهنشاهان هخامنشی بوده، اما نبود هيچگونه نشانه ای از وقوع اين مراسم در دوران هخامنشی، برای بعضی از دانشمندان اين سوال را پيش آورده که آيا نوروز در دوران باستانی به عنوان يک مراسم دولتی جشن گرفته می شده يا نه؟

نخستين برخورد ما با نوروز در مدارک تاريخی به سلطنت ولاش اول اشکانی (78-51 پ م) باز می گردد. ولاش اول را عموما" پايه گذار بسياری از مراسم ايرانی از جمله سده می دانند و نوشته شدن قسمتهايی از اوستا را نيز به دوران او نسبت می دهند. متاسفانه کمبود مدارک کامل ما را از تحقيق لازم در مورد جزئيات برگزاری نوروز در دوران اشکانی محروم می کند.

برعکس، از مراسم نوروز در دوران ساسانی(650-224 پ م) اطلاعات جامعی در دست داريم. کتيبه های ساسانی، پند نامه ها و ديگر قطعه های ادبيات ايرانی ميانه، از برگزاری جشن سال نو در دربار ساسانی صحبت می کنند. مراسم بار نوروزی که در آن شاهنشاه برای تمام اعضای دولت و نمايندگان ملت، بارعام ترتيب می داد، از بازمانده های مراسم ساسانی است.

مراسم بارعام شاهانه در دوران بعد از اسلام نيز باقی ماند و تمام شاهان ايران، حتی پادشاهانی که از اصل غير ايرانی ميامدند (مانند سلاطين غز و مغول) نيز دربار خود را برای برگزاری رسوم ايرانی و از جمله نوروز آماده می کردند. در دربار خلفای عباسی که از بسياری جهات خود را ادامه شاهنشاهان ساسانی می دانستند، نوروز از مهمترين جشنهای سال بود و بار نوروزی با تمام جلال و شکوه آن انجام می گرفت.

با وجود داشتن مدارک مورد اطمينان در مورد جشن گرفته شدن نوروز در دوران ساسانی، دليلی در دست نداريم که نوروز را جشنی با گذشته بسيار قديميتر از دوران ساسانی فرض نکنيم. بسياری از جشنهای مهم جهان در ابتدا تنها بوسيله مردم عامی برگزار می شدند و جزو برنامه های سلطنتی حساب نمی گشتند. قديمی بودن و دست نخوردن مراسم نوروز می تواند گواهی از اين باشد که اين جشن مدتها قبل از اينکه پادشاهان ساسانی (و شايد اشکانی) آنرا تبديل به جشنی رسمی کنند، وجود داشته و مانند امروز، بوسيله همه مردم ايران جشن گرفته می شده.

ريشه های تاريخی نوروز

اکثر مردم نوروز و جشنهای جنبی آن (چهارشنبه سوری و سيزده بدر) را جشنهايی با گذشته صد در صد ايرانی می دانند. بعضی از اين مراسم، بخصوص چهارشنبه سوری، بخاطر اهميت آتش در آن، حتی وابسته به دين زرتشت دانسته شده. از طرفی، شواهد مختلف نشاندهنده اين مطلب هستند که اين جشنها تاريخی فراتر از قوم «ايرانی» (به معنای قوم هندو-اروپايی مهاجری که در حدود سال 3000 سال قبل به ايران آمدند) دارند و احتمالا" از مراسم قبل از آريايی اين فلات سرچشمه می گيرند و چه بسا اقوام عيلامی، کاسی، گوتی و ديگر اقوام باستانی نيز آنها را جشن می گرفته اند.

منبع اطلاعات ما در مورد باورهای اقوام هندو-ايرانی و بعدا" ايرانی، در درجه اول قديمترين قسمتهای اوستا و در حالت دوم، مقايسه باورهای ديگر مردم هندو-اروپايی (بخصوص هندو-آريايی ها) با باورهای ايرانيان باستان است. ريگ ودا، قديميترين بخش وداهای هندو-آريايی، يکی از بهترين منابع موجود برای پی بردن به اصول اعتقادی و جشنها و مراسم اقوام آريایی (هندو-ايرانی) است. باورهای اقوام ديگر مانند سکاها، نورستانی ها، و مردم ايرانی زبانی که در ماوراالنهر و مناطق شرق کوههای پامير زندگی می کردند نيز می توانند الگوهای ما برای فهميدن باورهای ايرانی های باستان باشند.

در اوستا، بخصوص در گاثاها و بقيه يسناها که قديميترين بخشهای اين کتاب هستند، هيچگاه صحبتی از نوروز و جشنهای وابسته به آن نشده است. مراسم اوستايی اصولا" نيايشهايی به امشاسپندان مختلف و فره وشی ها هستند. يسناها سرودهايی هستند که برای ستايش ميترا، آناهيتا، ورونا، هوم، و ديگر امشاسپندان نوشته شده اند که در جشنهای وابسته به آنها بايد خوانده شوند (کلمه های «جشن» و «يسنا» از يک ريشه هستند). در نتيجه، دربخشهای قديم اوستا ذکری از جشنهای نوروز، چهارشنبه سوری، سيزده بدر و يا حتی سده نداريم. نخستين نشانه از نوروز در اوستا، در فرگرد دوم «ويديودات» است که در ضمن توضيح زندگی «ييم» (جمشيد)، به دستور برگزاری نوروز نيز اشاره شده (اين روايت را فردوسی نيز ذکر می کند). اما ويديودات از اخيرترين بخشهای اوستاست که به احتمال زياد يا در دوران ساسانی نوشته شده و يا در آن دوران بطور کامل بازنويسی شده و بسياری از باورهای زرتشتی ساسانی در اين کتاب وارد شده.

با نگاه کردن به باورهای مندرج در ريگ ودا نيز اثری از مراسمی مانند جشنهای بالا نمی بينيم. جشن شروع سال در نزد اين اقوام اهميت زيادی نداشته و ذکر خاصی از برگزاری مراسم بخصوصی برای آن نمی کنند. همچنين در باورهای مردم نورستان افغانستان که تا صد سال قبل که به جبر مسلمان شدند، زير نام «کافران» به پرستش خدايان باستانی هندو-ايرانی ادامه می دادند، هيچ اثری از نوروز وجود ندارد، هرچند که جشنهای سنتی نزد اين مردم کاملا" حفظ شده است.

از طرفی، با نگاه کردن به طرز زندگی اقوام هندو-ايرانی و مقايسه آن با اقوام ساکن ايران و بين النهرين، می توانيم به نتايجی در مورد ريشه های تاريخی نوروز و جشنهای ديگر مربوط به آن برسيم. اقوام هندو-ايرانی بطور اعم، از راه دامداری و پرورش اسب زندگی می کردند و زندگی آنها برمبنان کوچ نشينی بنا شده بود. اين طرز زندگی به اين معنی بود که هندو-ايرانی های باستان (مانند سکاهای دوران تاريخی، سرمتها، هيونها، مغولان، و ترکها) به دنبال حيوانات خود برای پيدا کردن چراگاههای سرسبز روان بودند. در دشتهای محل سکونت اين اقوام، فقط دو فصل زمستان و تابستان معنی داشت و به دليل طبيعت نامعمول آن، خط تقسيم و زمان اين دو فصل همواره نامعلوم بود.

اما مردم ساکن فلات ايران، عيلامی ها، کاسی ها، گوتی ها، اورارتو، ميتانی ها، و تا حد بيشتری مردمان ساکن بين النهرين، وابسته به زندگی کشاورزی ساکن بودند. اين بدين معنی بود که ترتيب کاشت، داشت، و برداشت محصولاتی نظير گندم، مشغله اصلی اين مردم محسوب می شد و زمان انجام هرکدام از اين وظايف، اهميت خاصی داشت. می بينيم که نوشتن تقويمهای نجومی که برمبنای آن حصول فصلها را معين می کردند، از دستاوردهای اين مردم است. طغيانهای سالانه رودخانه ها، شروع فصل گرما، زمان برداشت محصول، زمان رها کردن نوبتی زمين ها، همه و همه از مشغوليات زندگی کشاورزی بوده و هستند. به همين دليل، تقسيم سال به دوازده ماه و چهار فصل (که حضورشان در اين منطقه کاملا" حس می شد)، تقسيم ماه به بيست و هشت روز (بر مبنای تقويم قمری) و وضع کردن هفته، همه از تقسيمات مردم سومر و بابل بود که از طرف مردمان همسايه آنها نيز استفاده می شد.

از جشن گرفته شدن آغاز بهار در بابل باستان مدارک بسياری در دست داريم. در روز آغاز بهار، پادشاه به سوی معبد مردوک، خدای بابل، می رفت و با در دست گرفتن دستهای اين خدا، حمايت او را از سلطنت خود نشان می داد. بعد از اين مراسم، پادشاه به قصر سلطنتی باز می گشت و دستور بارعام می داد که همه مردم می توانستند به ملاقات پادشاه بيايند. اهميت اين مراسم را در آنجايی می توانيم ببينيم که بعد از تسخير بابل از طرف کورش، پادشاهان پارسی تا زمان خشايارشا نيز هرساله اين مراسم را انجام می دادند. پايان جشنهای بهاری در روز سيزدهم بهار (که اولين بار در افسانه های بابلی به عنوان عدد شوم شناخته شد) با رفتن همه اهالی شهر، از جمله شخص پادشاه، به طرف دشتهای خارج از شهر اعلام می شده (نمونه اين رسم را می توان در داستان حضرت ابراهيم مشاهده کرد).

از سوی ديگر، بسياری از فرهنگهای جهان، از بابل باستان گرفته تا سلتهای اروپايی، مراسمی مانند برافروختن آتش در پايان فصل برداشت دارند. اصولا" روشن کردن آتش بعد از خرمن چينی جزو مراسم بسيار معمول همه جوامع کشاورزی بوده و حتی امروزه نيز در کشورهای اروپايی می توان نظير آن را مشاهده کرد. در ايران نيز امروزه در طی مراسم جشن سده (که جشن رسمی پايان فصل برداشت بوده)، برافروختن آتش مرسوم است. به همين ترتيب، می توان روشن کردن آتش در چهارشنبه سوری را نوعی از همين مراسم دانست.

بطور خلاصه، می شود حدس زد که جشن آغاز بهار و مراسم روشن کردن آتش و خارج شدن از شهر، از آيينهای جوامع کشاورزی مقيم ايران بوده است. اما اقوام ايرانی بعد از مهاجرت به اين کشور و ساکن شدن در آن، به اقتباس اين مراسم پرداختند و با وارد کردن بعضی از عقايد خود (تشبيه حلول بهار به پيروزی راستی بر دروغ)، آنرا تبديل به جشنی کاملا" ايرانی کردند. اين جشن، که شايد از دورانی حتی قبل از زمان هخامنشی بوسيله اين مردم برگزار می شده، تا مدتها جشنی مردمی بوده که توانسته به دليل طبيعت غير دينی و غير سياسی خود، به جشنی عمومی برای همه مردم تبديل شود و کم کم به صورت جشنی درآيد که حتی دستگاه دولتی اشکانی و ساسانی نيز آنرا به عنوان مراسم رسمی خود انتخاب کند.

نوروز امروز

امروزه، نوروز جشن اصلی بسياری از مردم آسيای غربی است. کشورهايی که حتی هيچگاه تحت سلطه سياسی ايران نبوده اند، آنرا به عنوان يکی از جشنهای اصلی خود محسوب می کنند. هرکدام از مليتهای مختلف، مراسم خاص خود را برای جشن گرفتن نوروز دارند، اما همه اين جشن را «نوروز» می نامند و آمدن آن را مقارن با حلول بهار حساب می کنند.

در ايران وافغانستان، نوروز همچنين آغاز سال رسمی کشور است که از ابتدای ماه فروردين محسابه می شود. استفاده از سال خورشيدی از دوران هخامنشيان در ايران معمول بود، هرچند که آغاز گاهشماری چندين بار در دورانهای مختلف تغيير کرده است. در دوران ساسانی به دليل رعايت نکردن اصول کبيسه، در چند مورد نوروز در فصول اشتباه مانند ميانه تابستان جشن گرفته شد. اين مشکل گاهشماری بوسيله ستاره شناس بزرگ، عمر خيام، در قرن ششم هجری حل شد و از آن تاريخ، تقويم «جلالی» به عنوان تقويم خورشيدی کشور انتخاب شد، هرچند که رسمی شدن آن به عنوان تقويم کشور، تا قرن چهاردهم خورشيدی (آغاز همين قرن ما) به طول انجاميد. يکی از مسايل مهم، رعايت کردن کبيسه صد و بيست ساله ايست که بوسيله عمر خيام توصيه شده و در بار آخر در زمان فتحعلی شاه قاجار رعايت شده. عدم رعايت اين کبيسه، باعث بهم خوردن تدريجی تاريخ سال تحويل می شود که شروع زودرس سال 1383، آنرا بصورت محسوسی در آورده است.

نام ماههای تقويم خورشيدی بارها تغيير کرده. در دوران هخامنشی، نامهايی استفاده می شد که بعد از دوران هخامنشی به فراموشی سپرده شد. نام ماهها در دوران ساسانی بر مبنای نشانه های زرتشتی وضع شد که تقويم ماهانه ساسانی که فاقد هفته است و در آن هرروز ماه يک نام دارد، بهترين اثر باقی مانده از آن است. در بيشتر دوران اسلامی، اسامی بابلی/آرامی ماههای مانند «تموز» و «نيسان» مورد استفاده بود، اما با برقراری تقويم جلالی به عنوان تقويم رسمی ايران در اوايل قرن جاری خورشيدی، اسامی ساسانی نيز دوباره برقرار شدند که متاسفانه تلفظ آنها در مواردی تغيير کرد. در زير تلفظ پارسی ميانه اين اسامی و اصل اوستايی آنها در پرانتز آورده می شود.

Fravartin (Frawashi)فره وشی، ارواح گذشتگان:
Ardiwehisht (asha-wahishta) بهترين بهتر (از اصول زرتشتی):
Khordad (Hauwartat) سلامتی
Teer (Tishtria) خدای باران
Amordad (Amartaat) ناميرايی، نامرگی:
Shahrivar (khshathrawara) پادشاهی خواسته شده:
Mihr (Mithra) خدای مهر و قراردادهای اجتماعی:
Aban (Apan) آبها (لقب آناهيتا):
Adhar (Atar) آتش:
Dey (Dawya): خدا
Wahman (wahu-mana) بهمن، تفکر برتر:
Spandaarmadh (Spanta-armaiti) آرماييتی مقدس (مادينه خدای طبيعت):

هفته نامه کاپوچينو - Cappuccino Magazine

saye
05-07-2006, 12:52
دين زرتشت

کوشش، فهم و علاقه‌ی جوانان ایرانی به گذشته‌ی خود و نگرش به تاریخ و زمینه سازی برای دریافت بینشی مردمی و جدید در جهان امروز مخصوصاً در تفکر جوانان هر ملتی که در هر عصری مشتاق به یادگیری سنت و فرهنگی هستند که پدران آنان هزاران سال در آن بسر برده‌اند، برایم بسیار جالب توجه و زیبا است.
از یک نظر می‌توان گفت فرهنگ و جهانی که ایرانیان، پیش از پذیرفتن دین اسلام داشتند با آنچه نصیب آنها شد کلاً تفاوت دارد. در این خصوص، ادیان سامی یهودی، مسیحی و اسلام با یکدیگر مشابه هستند، اما دین زرتشتی با اینکه جزو ادیان یکتاپرستی است، بیشتر با تفکر و ساختارِ دیگری به ما شناسانده شده است.
به هر حال، انسان همیشه نسبت به عصر پیش از خود گرایشی کلان و شیفته‌وار داشته است تا نسبت به عصری که در آن می‌زیسته است.
دینی که صدها سال بعد از ظهور زرتشت به نام زرتشتیگری شناخته شد، بیشتر دینی منزوی در خود بوده که به دست مغان و دستورهای زرتشتی اداره می‌شد. به این دلیل است که در دوران ساسانیان تحول و انقلاب جدیدی را در دین زرتشتی مشاهده می‌کنیم. در این زمان این دین از حالت انزوای خود در آمده، به صورت دینی فرهنگی و مکتوب بازآفریده می‌شود. با در نظر داشتن خصوصیات عصر تاریخی و یا مردم‌سالاری‌ای که اسلام در آن بوجود آمد، باز می‌توان شاهد آن بود که اسلام در اصل خود و از بسیاری لحاظ، مردمی‌تر و دینی فرهنگی‌تر از زرتشتیگری بوده است. به همین دلیل، زرتشتیگری در حیطه‌ی عام و مردمیِ ایران دینی از یاد رفته بوده، به‌درستی نتوانست در هیچ دورانی در تمامی سرزمینهای ایرانی ریشه بدواند. حتی پذیرش دین زرتشتی، چنانکه آن را در هندوستان امروز می‌بینیم، تنها به خود اقوام زرتشتی تعلق دارد و ورود به آن برای دیگران ممنوع است.
در عصر هخامنشیان، نامی از زرتشت در اختیار تاریخ‌دانان نیست، اما اهورا مزدا وجود خود را در سنگ‌نبشته‌های تخت جمشید و بیستون عرضه می‌کند. درباره‌ی زمان زندگی زرتشت، اختلافات و نظریه‌ها و پژوهشهای گسترده‌ای وجود دارد. در این رابطه، وجود فیزیکی او از ده هزار تا هزار و ششصد سال پیش از میلاد و حتی همزمان با عصر پیدایش بودا فرض شده است. به نظر من، بهترین و جوابگوترین این فرضیه‌ها برای نشان دادن وجود زرتشت همان توضیحی است که گشتاسپ (پدر داریوش یکم در بیستون و نه در «شاهنامه») را نخستین شخصی می‌داند که دین زرتشت را پذیرفته و گسترش داده است.
در این گفتار، برای ما تفاوتی ندارد که زرتشت در چه عصری زندگی می‌کرده و یا حتی اینکه درباره‌ی وجود جسمی او همانند عیسی مسیح شک کنیم. با دید علمی، هیچ اثر تاریخی‌ای از هر دوی آنها نمانده است. اما سعی ما بیشتر بر آن است که با تکیه به دین زرتشتیگری، تفکر، شناخت و خردگرایی ادیان را بررسی کنیم.

جهان بینی ادیان، هبوط روح در ماده و چگونگی مسائل باطنی
از نخستین نکاتی که در رابطه با بینش ادیان باید در نظر داشت آن است که چگونه روح و قدرتهای آسمانی و الهی در انسان، ماده و یا جهان هبوط می‌کنند. این فرود آمدن روح در ماده در نخستین ادیان بزرگِ بشری بدون هیچ مشکلی اتفاق می‌افتاد. اما در ادیان موعودگرایی مانند زرتشتیگری، بودیسم و مسیحیت این مسئله با دید منفی‌ای وجود خود را در گیتی نشان داده است. در اینجا، تنها راه صحیح انسان در زندگی، برگشت به عصر طلایی و دوری از شهوت جسمانی است. در قسمت بعدی به این مسئله اشاره‌ی بیشتری می‌کنیم.
البته هبوط روح در ماده بینش و الگویی است از پیش طرح‌شده و ساختمانی است که در هوشمندی و تکامل بشری ریشه دوانده است. این تفکر در مغز انسان چنان اثری می‌گذارد که می‌توان آن را در تمامی تئوریهای علمی هم مشاهده کرد.
مثلاً بروز روح در ماده در اصطلاح پزشکی و یا عصب‌شناسی همان «جهان مفهوم دار شده‌ایست که هدف آن حیات است». فیزیکدانهای کلاسیک همچنان «انرژی را توانِ به انجام رساندن کار» تعریف می‌کنند. جهان‌بینی مذهبی و نظریه‌ی فیزیکِ کوانتوم هم به ترتیب روح و واقعیت مفهوم‌دار را «تمایل به بودن و زیستن» تعریف می‌کنند. در بینش مذهبی، مسئله‌ی «هبوطِ روح در انسان و وحدت آن دو» مورد نشان است. فیزیکِ کوانتوم در اندازه‌گیری حرکت موجی که عقربه‌ای را به نوسان در می‌آورد «بودن قدرتی» را تصریح می‌کند.
مفهوم‌دار کردن و یا معنی دادن به عکس‌العملهای روحی- الهی و انرژی- گرمایی در مذهب و علم دوباره با توضیحاتی روبرو هستند که مغز انسان باید گنجایش پذیرفتن و به کار بردن آن را داشته باشد. در غیر این صورت، تئوریها و اعتقادات، قابل پذیرش نیستند و به زودی از یاد خواهند رفت.
با دیدی خردگرایانه، می‌توان مثال خوبی داشت از هبوط روح در ماده در سه پیام اساسیِ دین زرتشتی:
1. پندار نیک
2. گفتار نیک
3. کردار نیک

این سه پیام، جهان‌بینی فرود آمدنِ روح در ماده را از بالا به پایین تأویل می‌کند؛ با توجه به اینکه پندار نیک به قدرتهای الهی نزدیک‌تر است تا کردار نیک، که زاویه‌ی عملی همان روح است. در این سه پیام، فرود آمدن و یا هبوطِ روح را در پندار به سمت گفتار و یا تأویل کردن آن پندار نیک مشاهده کرده و در مرحله‌ی آخر در انجام دادن کار و یا «کردار نیکی» که از «پندار نیک» در «گفتار نیک» تأویل شده است می‌توان مشاهده کرد. ترتیب این سه پیام را می‌توان به صورت دیگری هم توضیح داد.
مثلاً در اعضای بدن انسان:
1. مغز انسان (پندار) 2. زبان انسان (گفتار) 3. دست انسان (کردار)
و یا با مثال ادبی پیچیده‌تری که به این شکل در می‌آید:
1. نویسنده (پندار و اندیشه) 2. نوشتار (نظریه) 3. نوشتن (عمل)
به این دلیل، هر آفرینشی که از این سه مرحله عبور کند و به صورت واقعه‌ای در جهان پدیدار شود از کارهایی است که بزرگان تفکر کاملاً با آن آشنایی دارند. اما از پندار به کردار رسیدن راه پیچیده‌ای است که می‌توان آن را در اساطیر با گذر از هفت‌خوان‌ها تشبیه کرد. هر اندازه از بالا به پایین و یا به «کردار» نزدیک‌تر بشویم، انجام دادن ایده و یا «پندار» سخت‌تر شده و انرژی کلان فیزیکی بیشتری را می‌طلبد. چنانچه توماس آلوا ادیسون آن را توصیف می‌کند: «نبوغ عبارت از نود و نه درصد عرق بدن و یک درصد الهام روح است.»
رسیدن به این ارتباط و تکامل و تعادلی که هبوط روح را در ماده توصیف می‌کند، پوییدن خردی است بسیار کلیدی که انسان باید در زندگی دنیوی خود به آن مسیر هدایت گردد و آن را بیابد. همان‌گونه که آن را در سه پیام بالا بصورت واژه‌ی «نیک» مشاهده می‌کنیم.
فیلسوفان در رابطه با هرمنوتیک یا علم تأویل و کلام، جهان را در «زبان» توصیف کرده‌اند و حتی اندیشه و پندار را در زبان گنجانیده‌اند، اما در اینجا می‌توانیم مثال دیگری را در این سه پیام خردگرایِ دین زرتشتیگری بیاوریم:
1. ماورای زبان (احساسات و ناگفتنی‌ها؛ ارواح؛ خدایان و قدرتهای ماورای طبیعی)
2. علم تأویل و کلام (تئوری، تکنیک و ساختار)
3. کار (انجام کار به زور ماهیچه)
پس، اگر ایجاد همگرایی زبانی موجب آن شده است که جهان و واقعیت انسان در جوامعِ فرهنگی تا 99/99% در زبانش توصیف گشته و بوجود آید، نباید کوچک‌ترین درصدی را که در راستای ماورای زبان است از یاد برد. هر چند که در اینجا و دقیقاً به دلیل محدودیتهای زبانی دوباره به تناقضهای گفتاری بر می‌خوریم:
«کار فهم و تأویل همواره با معنا باقی می‌ماند. این نمایانگر همگانیت برتری است که خرد با آن فراتر از محدودیتهای هر زبان مفروضی قرار می‌گیرد. تجربه‌ی هرمنوتیکی اصلاحیه‌ای است که به اعتبار آن خردِ اندیشیده از زندان زبان می‌گریزد، اما این تجربه هم به نوبه‌ی خود در زبان شکل گرفته است!»(1)
هبوط کردن روح در ماده یکی از مدارهای مرکزی و پراهمیت‌ترین اندیشه‌ی ادیان است که باید با آن آشنایی فراوان داشت. حال باید دید که چگونه این اندیشه توسعه می‌یابد و با رشد فرهنگی در یک تفکر، ساخته و پرداخته می‌شود.

شک مذهبی در گیتی - ثنویت و دوگانه گرایی - زرتشت و بودا، عیسی و مانی
در فرهنگ بابل و در گسترش تفکر مذهبی انسان، نخستین نبرد بین نیروهای مادی و الهی را که در پارسیسم به اوج خود رسید مشاهده می‌کنیم. همان‌گونه که در بالا اشاره شد، جهان‌بینی ادیان پیش از این بینش نوین، هبوط روح در ماده را بدون هیچ مشکلی انجام‌شدنی می‌دانست. اما با شکی که در تفکر انسان بوجود می‌آید، شاهد نبردی می‌شویم که بین قدرتهای اهریمنی و اورمزدی رخ می‌دهد. ردپایی که آن را در دین مسیحیت و تفکر مانی به صورت آشکار مشاهده می‌کنیم، از همین تفکر نشأت گرفته و مسیح و بودا نیز از پیروان خویش می‌خواهند تا از روزیِ دنیا دوری کرده، در این جنگ، علیه شیطان و گناهان این‌جهانی شرکت کرده، به طرف وحدت الهی و یا نیروانا دست یابند.
بالاخره جدایی بین روح و جسم دقیقاً اصطلاحی را که «روح در جسم زندانی است» بوجود می‌آورد. این دوگانه گرایی و ثنویتِ تفکر، بینش مذهبی انسان را عوض می‌کند و او از این به بعد با دید اندوهگینی به زندگی‌ای که منشأ اتحاد روح و ماده، روان و جسم بوده، می‌نگرد.
در پارسیسم و یا دین زرتشتیگری «نبرد جهانی» با «ناجی موعود» و یا نجات‌دهنده‌ای (همان معنای واژه مسیح) روبرو است که انسان را از دردِ مادی این‌جهانی نجات دهد. نفوذ این افکار را در دین یهود، مسیح، مانی و بعد ها اسلام مشاهده می‌کنیم. ادیانی که نفوذ و تفکر پیدایش یک ناجی کمتر در آنها ریشه دوانده است، مهدی و ناجی را پس از حکومت هزاران سالانه‌ای می‌بینند که در آخرت بوجود می‌آید، اما در دین زرتشت، که با اندیشه‌ی جوامع و انقلاب کشاورزی روبرو است، آفرینش نوین و ظهور ناجی را با مراسم جشن نوروز باستانی ادغام‌شده می‌بینیم، که هر ساله تجدید می‌شود. همچنین می‌توان در کتاب بندهش گاهشماری و معاد شناسی 9000 یا 12000 ساله‌ی دین زرتشتیگری را با اسطوره‌ی نوینِ جهانِ علمیِ امروز تشبیه کرد؛ جهانی که پس از سکوتی بی‌کران با انفجار بزرگ (Big Bang) آغاز گشته و رستاخیز، آن روزی است که بالاخره ستاره‌ی خورشید سرد می‌شود و کره زمین را در مدار خورشیدی خود از بین می‌برد.
نام مسیح در میان پارسیان «سوشیانت» است (و بعد ها با میترا تشبیه می‌گردد) که بیشتر با زرتشت شباهت دارد. با ظهور او، رستاخیز و آفرینش جهانی نو بوجود می‌آید. در اینجا ادغام شدن روح در ماده به صورت همان جنگ بین اورمزد و اهریمن است که در نبرد آخرین به پیروزی قدرتهای خوب اتمام می‌پذیرد.
اهورا مزدا، پدر قدرتهای دوقلوی اسپنتا ماینیو (روح مقدس) و انگرا ماینیو (اهریمن، شیطان و مار) است. در این میان، دیوها که خدایان پیشین پارسیان بودند، در اسطوره‌ی نوین به روحها و قدرتهای پلید تبدیل می‌شوند؛ روندی که در تمامی اساطیر ملل در هنگام دگرگون شدن فرهنگی کهنسال به فرهنگ نوین رخ می‌دهد. برای دوری از این قدرتهای پلید، یکی از کتابهای دین زرتشتیگری که از تعداد 21 نسک اصلی کتاب مقدس زرتشتیان برای ما باقی مانده است همان کتاب «وندیداد» است که معنی آن به «قانون ضد دیو» برگردانده شده و از جمله در آن داستانِ آفرینشِ دنیای نوین، طریقه‌ی پاک نگهداری از جسم و آبها و دوری کردن از اهریمنان مکتوب شده است.
در ادیان هندو، نخست آشورها، که قدرتهای آشوبگرایانه‌ای بودند، حکومت می‌کردند، اما دیوها در مقابل آنها پیروز می‌شوند و جهان بوجود می‌آید. فرشته‌هایی که در دین مسیحیت هبوط و سقوط می‌کنند، برعکس نقش آشورها را می‌گیرند؛ و از این به بعد میان فرشته‌ها، صدرالملائک، امیران و پادشاهان تفاوت بوجود می‌آید. امیران، نگهبانان قدرتهای انسانی هستند و برای نگهداری از گیتی با خدایان لجوج در حال نبردند. در پاداش کسانی که به این نگهبانان پناه نمی‌آورند، وحدتی تعالی و تقدسی فراسویانه در کنار «ارباب ارواح» (اهورا مزدا) در نظر گرفته شده است که بعدها با «اسپنتا ماینیو» (یا روح مقدس) و «پسر بشر» همان تثلیت مسیحیان را بوجود می‌آورد که در پدر، پسر و روح‌القدس مشاهده می‌کنیم.
آتش در زرتشتیگری همان روح لجوج و خودسری است گرفته و مهارشده از آذرخش آسمانی که در آتشکده‌ها نگهداری شده و به صورت روان می‌سوزد.
تمامی این افکار در جوامع فرهنگی به صورت دو نوع خود را نشان می‌دهند. نخست، آنانی که موجودیت فیزیکی و جهان گیتی را با قید و شرط‌هایی که قانون و قدرتهای الهی برای انسان آماده کرده‌اند می‌پذیرند؛ مثلاً در هنگامه‌ی رشد فرهنگی دین زرتشتیگری و اسلام. دوم، تفکری است که زیستن در جهان مادی را نفی کرده و تنها توحید و برگشت روح و انسان را به مبدأ خود صحیح می‌داند؛ همانند دین بودا و دوران نخستین دین مسیحیت. در ادیان مختلف، آفرینش جهان اگر منفی دیده شود، به صورت لغزش خدا شناخته شده و اگر مثبت و خوب باشد، به صورت عظمت و بخشش او استخراج می‌شود.
در نتیجه، اوستا و یا زرتشتیگری را باید در ادیان موعودگرا و ریشه‌های دین مسیحیت، دین یهودی (کتاب دانیال نبی و خنوخ)، هندو و بودیسم، میترا و خورشید جست. جدا از این شناخت و کوشش اجتناب‌ناپذیر، مشکل می‌توان کلید فهم را دریافت و به این موارد پیچیده و پایه‌ای پی برد. اما آنکه شاه کلید را دریابد، تمامی درها بر روی او باز می‌شود.
درباره‌ی پیامبرانی مانند بودا، زرتشت و عیسی، تاریخها و افسانه‌های بسیاری در دست است. هر کدام از آنها شاخه‌ای هستند از حوادثی که در تکامل تفکر مذهبی و به طور کلی در جهان‌بینی انسان رخ داده است و می‌توان گفت که همگی از یک درخت تنومند نشأت گرفته‌اند.
شک و پرسشی که در اندیشه و پندار انسان بوجود می‌آید و ما در بالا به آن اشاره کرده‌ایم، به صورت فراوانی در اشعار ادبیات فارسی دیده می‌شود، که جایگاه ویژه‌ای دارند. در این افکار هنوز اينکه انسان کیست؟ از کجا آمده؟ چرا آمده؟ و به کجا می‌رود؟ بارها و بارها به پرسش کشیده شده است. تنها راه نجات از این زندگی مبهم و سرگشته در جهان، سنت و تکنیک عرفانی حفظ شده‌ایست که در تمامی ادیان، وجود خود را نگاه داشته و بر خلاف مذاهب (کتابی) دگم شده، خواستار اتحاد روح و ماده است تا ثنویت جهانی را از میان بردارد. حتماً در جای دیگری به بررسی آن خواهم پرداخت.

پي‌نوشتها:
1. از کتاب «حقیقت و روش»، هانس گئورگ گادامر

magmagf
08-07-2006, 08:40
دانش ما از آغاز جشن گرفتن نوروز بسيار محدود است. مدارک نوشتاری در تاريخ ايران، تا قبل از قرن اول بعد از ميلاد ذکری از نوروز نمی کنند. هرچند که بسياری از محققان بر اين عقيده هستند که يکی از دلايل ساختمان مجموعه پارسه (تخت جمشيد)، جشن گرفتن نوروز و بارعام نوروزی شاهنشاهان هخامنشی بوده، اما نبود هيچگونه نشانه ای از وقوع اين مراسم در دوران هخامنشی، برای بعضی از دانشمندان اين سوال را پيش آورده که آيا نوروز در دوران باستانی به عنوان يک مراسم دولتی جشن گرفته می شده يا نه؟
خيلي بحث برانگيزه ؟ واقعا مدركي نيست
اين قدر تعجب كردم بقيه را نخوندم

saye
01-09-2006, 12:05
فرشته آناهيتا ، فرشته موكل بر آب ، باران ، فراواني ، بركت، باروري ، زناشويي ، عشق ، مادري ، زايش ، پيروزي و ستاره ناهید ( سیاره زهره یا ونوس ) است. اين فرشته كه نمادي است از پاكي و كمال زن ايراني ، از دوران هاي كهن در ايران باستان ستايش مي شده است.
نام اين فرشته در اوستا اردوي سورا آناهيتا آمده است . اردوي به معنی بالنده و فزاينده است . سور هم ريشه است با نام خاص سورنا در زبانهاي فارسي پهلوي به معني نيرومند و آناهيتا به معني نيالوده و بي آلايش و پاك است و اين صفت آبها و رودهاست كه پاك و فزاينده و زورمند هستند.
نام های دیگر او آناهید ، آناهیت و ناهید می باشد.
در سوره آبان يشت اوستا توصيف اين فرشته بسيار دقيق و شاعرانه آمده است.
در آنجا آمده است كه در كنار هر يك از رودها و درياها ، كاخ با شكوهي كه بر روي هزار پايه قرار گرفته است و هزار ستون زيبا و يكصد پنجره درخشان دارد ، بر روي صفحه اي ، بستري زيبا و خوشبوي ، آراسته به پالش ها گسترده شده است. اين كاخ بلند و با شكوه از آن دختري زيبا ، جوان ، برومند و خوش اندام است. كه كمري زرين بر ميان بسته است .در آيه هاي ديگر آبان يشت ناهيد را بصورت دختری برنا، سپیدروی ، سپيد بازو ، راست كردار ، بلند بالا و خوش صورت و آزاده نژادي مي بينيم كه كمربند بر ميان بسته و كفشهاي درخشان پوشيده و با بندهاي زرين آنها را بسته است و زينتهاي فراوان دارد.
در جاي ديگر همان زن سروقامت و زيباپیکر را مي بينم كه پوشش زرين و پرچين در بر كرده و نيك ايستاده است.
گوشواره هاي چهار گوش زرين به گوش و گردن بندي بر گردن آويخته است و تاج زرين هشت پري كه زينتي جقه مانند در جلو دارد ، آراسته به گوهرهايي كه همچون ستاره مي درخشد بر سر دارد. در برخي پيكره ها نیز پوشش همانند چادر امروزين بر سر دارد.
در جاي ديگر او را به كردار دختري دلاور گردونه ران مي بينيم كه بر گردونه‌اي سوار است و لگام چهار اسب بزرگ و سفيد و يك رنگ و يك نژاد را كه نمودار باد و باران و ابر و تگرگ هستند در دست دارد و به سوي دشمن مي تازد .
گاهی نیز این فرشته پاکیها به چهره زنی جذاب لمیده بر بستری آسمانی توصیف شده است.
اين فرشته بزرگ فزاينده گله ورمه، فزاينده گيتي و دارايي و فزاينده كشور است.
مردان و زنان را براي زايش پاك مي سازد. دختران براي يافتن همسري نيك ا ز او یاری می جویند. همچنین در روایتهای ایرانی آمده است که به هنگام زايش زرتشت پاک، آناهيد مادر او ( دغدو ) را نوازش مي‌كند و زرتشت پس از تولد در روي او و در روي پدر و مادر مي‌خندد.
به طور کلی چهره ، اندام ، زیبایی ،اخلاق و رفتار او نمایانگر یک دختر ناب آریایی و زن اصیل ایرانی می باشد.
در نوشته های بازمانده از پارسی باستان نام او در نوشته های اردشیر دوم پادشاه هخامنشی بسیار است. پیکره های او در سراسر ایران زمین (مانند نقش رستم) در دوران هخامنشیان ، اشکانیان و ساسانیان و سکه های آن دوران دیده می شود. پرستشگاه های فراوانی به نام او در ایران زمین ساخته شده بود که هنوز یادمانهای برخی از آنها (مانند معبد کنگاور) وجود دارد.برخی از آنها نیز پس از اسلام تبدیل به زیارتگاه اسلامی گشته اند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
...

bb
03-09-2006, 06:19
آگاهی ایرانیان از گردش زمین بر گرد خورشید

رضا مرادی غیاث آبادی

دانش ستاره‌شناسي در ايران باستان از پيشرفت و گستردگي فراواني برخوردار بوده كه متأسفانه امروزه بدست فراموشي سپرده شده است. دستاوردهاي ايرانيان در اين زمينه به ميزان فراواني بر آگاهي‌هاي نجومي مردمان سرزمين‌هاي ديگر، افزوده، و در پيشرفت علم مفيد بوده است. از آنجا كه امروزه در رسانه‌هاي گروهي و كتاب‌هاي درسي، كمتر در اينباره سخن مي‌رود؛ نگارنده كوشش مي‌كند در اين سلسله مقاله‌ها كه روزهاي يكشنبه هر هفته در صفحه علم روزنامه شرق منتشر مي‌شود؛ در حد بضاعت خود، به موضوع ستاره‌شناسي باستاني و نيز باستان‌ستاره‌شناسي (تأثير رخدادهاي كيهاني بر زندگي و باورهاي مردم) بپردازد. نگارنده آمادگي دارد تا هر هفته در باره نامه‌ها و پيام‌هاي رسيده خوانندگان گفتگو نمايد و از اهل نظر خواهشمند است ديدگاه‌هاي خود در اين زمينه را گوشزد فرمايند.

مي‌دانيم كه اثبات گردش زمين بدور خورشيد كه ناقض نظريه «زمين‌مركزي» پيشينيان بوده، به يوهانس كپلر (سده هفدهم ميلادي) منسوب است. اما پيش از او گاليله و كوپرنيك (هر دو در سده شانزدهم) به فرضيه خورشيد مركزي اعتقاد داشته، اما موفق به اثبات آن نمي‌شوند. در نتيجه افتخار اثبات رياضي اين پديده از آنِ كپلر است. كوپرنيك در كتاب «درباره گردش افلاك آسماني» صادقانه بيان مي‌كند كه تحت تأثير افكار «ابن شاطر» قرار داشته است.

منابع موجود ايراني نشان‌دهنده اين است كه هر چند ايرانيان موفق به اثبات حركت زمين نشده بودند (و يا دستكم منابعي در اين زمينه در اختيار ما نيست)؛ اما گروهي از دانشمندان ايراني بر چنين نظريه‌اي اعتقاد داشته‌اند كه در واقع خورشيد ثابت بوده و زمين بر گرد آن در چرخش است. يكي از شواهد مكتوب، كتاب «اعلاق‌النفيسه» نوشته ابن‌رسته اصفهاني (قرن سوم هجري/ نهم ميلادي) است كه تنها يك جلد از هفت جلد آن باقي مانده است. (اين كتاب با ترجمه دكتر حسين قره‌چانلو توسط انتشارات اميركبير، و همچنين توسط كراچوفسكي و ديگران به زبان‌هاي ديگر منتشر شده است.) ابن‌رسته، هفتصد سال پيش از كوپرنيك مجموعه‌اي از نظريه‌هاي دانشمندان ايراني را گرد آورده است كه برخي از آنان قائل بر يك يا دو حركت وضعي و انتقالي زمين بوده‌اند.

زمين در هر شبانه‌روز، يكبار بر دو قطب خود مي‌گردد كه از مشرق آغاز و ظرف بيست و چهار ساعت با گذشتن از آنسوي زمين به همانجا مي‌رسد (ص 17). «گردشي كه از ستارگان به نظر مي‌رسد، در واقع حركت زمين است، نه فلك خورشيد ص 33 .

ابوريحان بيروني نيز در كتاب «قانون مسعودي» به معرفي دانشمندي به نام عبدالجليل سجزي (سيستاني) مي‌پردازد كه به نظريه گردش زمين به دور خورشيد اعتقاد دارد و بر همين پايه استرلابي معروف به «زورقي» (شناور/ گردان) ساخته است. بيروني شرح مي‌دهد كه «رد نظريه سجزي كار ساده‌اي نيست» (قانون مسعودي، متن عربي، بكوشش عبدالكريم الجندي، بيروت، 2002 ميلادي، جلد دوم، فصل ششم، ص 142. موجب تأسف است كه اين كتاب مهم بيروني هيچگاه در ايران ترجمه و نشر نشده است.) بيروني همچنين ششصد سال پيش از كپلر به صراحت مدار حركت سيارگان را نه دايره كامل، بلكه «بيضوي» دانسته است (همان، ص 148). هر چند بيروني به اثبات رياضي اين ادعا نمي‌پردازد؛ اما وجود چنين باوري مي‌تواند جالب توجه باشد.

اما صدها سال پيش از بيروني، سجزي و ابن رسته، يعني در دوره ساساني، گروهي از سيستانيان پيرو آيين ميترا (احتمالاً به دليل سختگيري‌هاي موبدان ساساني) به سرزمين‌هاي پيرامون رود سند (هند آنروز و پاكستان امروز) مهاجرت مي‌كنند كه در بين آنان ستاره‌شناسي بنام «ورازمهر» (در هندي «وراه ميهر) بوده است. Sitaram دانشمند هندي نقل كرده است كه اين گروه را در هند با نام «شكاديپي» (منسوب به سكا/ سيستان) مي‌شناخته‌اند و كتاب نجومي معروف «سيدهانتا» كه عموماً اثر هنديان شناخته مي‌شود در اصل نوشته ورازمهر سيستاني بوده است. ورازمهر در اين كتاب شواهد و دلايلي عرضه مي‌دارد كه بموجب آنها نتيجه مي‌گيرد «زمين متحرك و آسمان ثابت است». نظريه ورازمهر در همان هنگام مورد نقد و بررسي‌هاي علمي واقع شده و نمونه‌اي از آن مباحثات او و «براهماگوپتا» است. (براي آگاهي بيشتر نگاه كنيد به les Penseurs de Islam نوشته Baron carra de vaux؛ تاريخ علم در ايران، دكتر مهدي فرشاد، انتشارات اميركبير، جلد اول، 1365؛ سهم ارزشمند ايران در فرهنگ جهان، عبالحميد نير نوري، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، جلد دوم، 1377؛ و مقاله Iranian Influence on Indian Culture نوشته K. N. Sitaram در نشريه انستيتو كاما (Cama Institute Journal).

در پايان به اين نكته نيز بايد اشاره كرد كه كتاب اعلاق‌النفيسه ابن‌رسته اصفهاني از بسياري جهات ديگر نيز ارزشمند است. او نقل مي‌كند كه نخستين كسي كه «عربي» نوشت؛ آن خط را از مردمان شهر «انبار» كه در «دل ايرانشهر» واقع بود؛ فرا گرفته بود. او محدوده خليج فارس را نه تنها خليج فعلي، بلكه همراه با درياي عمان مي‌داند: «اول خليج فارس در مصب دجله و آخر آن، مكران است در اول هند». او همچنين روايت‌هايي به نقل از دانشمندان زمان خود در اندازه جرم، قطر و فاصله خورشيد، ماه و سيارگان از زمين را مي‌آورد كه برخي از آنها با دانش امروزي برابري مي‌كند

bb
03-09-2006, 06:21
تقویم آفتابی مسجد سلیمان

رضا مرادی غیاث آبادی

شهر «مسجد سلیمان» در استان خوزستان، نام خود را از بازمانده‌های بنایی باستانی به همین نام گرفته است که در بلندی‌های مشرف به شهر ساخته شده است و از نام اصلی آن اطلاعی در دست نیست. این محوطه باستانی که در گویش مردمان بومی به نام «صفه سرمسجد» نیز شناخته می‌شود، عبارت است از تختانی (صفه‌ای‌) چهارگوش به درازا و پهنای تقریبی 120 در 100 متر که تقریباً تمامی بناهای روی آن از بین رفته و تنها اندکی از شالوده‌های آنها برجای مانده است. برای ساخت این تختان و بناهای روی آن، در آغاز دیوارهایی در پایین شیب کشیده‌اند و آنگاه ناهمواری‌های بالای کوه را زدوده و با آوار آن فرورفتگی‌ها و گودی شیب را پر کرده‌اند تا تختان مناسبی برای ساخت‌و‌سازها فراهم آید. بر روی این تختان، شماری از بناهای گوناگون همراه با محوطه‌های باز، و نیز چندین ردیف پلکان برای دسترسی به آن ساخته بوده‌اند.

در زمینه کاربری بنای مسجد سلیمان هنوز هم آگاهی چندانی در دست نیست. برخی آنرا یک نیایشگاه یا کاخ و یا آتشکده احتمال داده‌اند که البته می‌توان احتمال‌های دیگری همچون بنایی برای گردهمایی‌های عمومی (همچو هگمتانه و تخت‌جمشید) را نیز گمان داد.

امروزه جز بقایای مبهمی از مجموعه بناها، چیزی برجای نمانده است. اما دیوارهای تختان، بسیاری از پلکان محوطه، و همچنین آثار سکونتگاه‌های پیرامون آن، تاکنون بازمانده‌اند و می‌توانند سرچشمه آگاهی‌های فراوانی باشند که تاکنون بگونه‌ای جدی به آن پرداخته نشده است.

بنای مسجد سلیمان شباهت‌های فراوانی با تخت‌جمشید و برخی از دیگر آثار هخامنشی دارد. هر دو، ساخته شده بر تختانی پشت به کوه، دیوارهایی در پایین شیب، سنگ‌های خشکه‌چین بزرگ و بدون ملات، بناهای گوناگون بر بالای تختان، و پلکان‌های سنگی عریض با خیز کم و پاخور زیاد هستند.

اما بنای مسجد سلیمان در مقایسه با آثار هخامنشی، کهن‌تر و بسیار ابتدایی‌تر است. این گمان وجود دارد که شاید این بنا از آن شاهان «انشان» یا هخامنشیان پیش از شاهنشاهی، همچون کمبوجیه یکم، کورش یکم یا چیش‌پیش باشد. به هر روی معماری مسجد سلیمان، پیشینه گونه‌ای از معماری ایرانی است که بعدها با ساخت پاسارگاد و تخت‌جمشید به اوج خود می‌رسد و نشان می‌دهد که این گونه معماری در ایران باستان ناشناخته نبوده است.

اما یکی دیگر از شباهت‌های بنای باستانی مسجد سلیمان با بناهای شاهنشاهی هخامنشی، عبارت است از سازه‌ای نیمه چلیپایی و تاقچه‌مانند که شباهت فراوانی با آفتاب‌سنج‌های بنای تقویمی «کعبه زرتشت» در نقش‌رستم و «زندان سلیمان» در پاسارگاد دارد. نخستین بررسی‌های نگارنده نشان می‌دهد که این سازه نیز همچو خود بنا، نمونه‌ای کهن‌تر، و پیشینه‌ای از آفتاب‌سنج‌های هخامنشی است و زاویه‌های تشکیل‌شده داخلی آن با زاویه میل خورشید به هنگام طلوع در آغاز هر یک از فصل‌های سال مطابقت دارد.

آفتاب‌سنج‌های مسجد سلیمان ابزاری برای تشخیص فرارسیدن زمان برگزاری مراسم ناشناخته آیینی در آن جایگاه بوده است و از آنجا که ضلع شمالی بنا (که آفتاب‌سنج نیز بر آن قرار دارد) در امتداد شمال‌ باختری به جنوب خاوری است و خورشید انقلاب زمستانی در امتداد همین ضلع بنا بر می‌دمد، گمان می‌رود که آیین‌های آن با شب یلدا یا زایش خورشید (مبدأ گاهشماری میترایی) در پیوند بوده باشد.

سالم‌ترین این سازه بر نمای خارجی دیوار شمال خاوری بنای مسجد سلیمان قرار دارد که به تمامی از سنگ‌های بزرگ و کوچک زبره‌تراش و خشکه‌چین ساخته شده است. بلندای کلی دهانه این آفتاب‌سنج 96 سانتیمتر و پهنای آن 64 سانتیمتر است در حالیکه دو فرورفتگی آن به ترتیب عمقی در حدود 25 و 28 سانتیمتر، و اضلاع انتهایی آنها به ترتیب پهنایی در حدود 20 و 27 سانتیمتر دارا هستند. این اندازه‌ها موجب ایجاد زاویه‌هایی در حدود 24 و 48 درجه در میان گوشه‌های ضلع‌ها شده است. ثبت اندازه‌های طول‌ها و زاویه‌ها با اعداد تقریبی، بخاطر فرسودگی و آسیب‌دیدگی اجزای این سازه است که نیاز به بررسی‌های بیشتر و اندازه‌گیری‌های دقیق‌تر پس از مرمت و نوسازی دارد.

در این تقویم آفتابی و به هنگام طلوع خورشید در آغاز هر یک از فصل‌های سال، سایه گوشه خاوری آفتاب‌سنج، به ترتیبی که در نقشه دیده می‌شود بر روی یکی از گوشه‌های داخلی آن ایجاد می‌شده است. البته با اینکه بنای مسجد سلیمان و تقویم آفتابی آن آسیب‌های جدی‌ بخود دیده (به ویژه در سال‌های اخیر) و هیچگونه کوششی برای حفاظت و نگهداری آن انجام نمی‌شود، هنوز هم می‌توان این پرتوها و سایه‌ها را با دقتی متوسط در محل مشاهده کرد.

امید می‌رود تا جوانان مسجد سلیمان و اداره میراث فرهنگی آن، بیش از این در اندیشه نگاهداری و مراقبت از این یادمان کهن دانشی ایرانیان باشند و برای دستیابی به دیگر توانایی‌های زمان‌سنجی آن (که هنوز نگارنده به پایان نرسانده است) بکوشند. مباد که رویدادهای تلخ و ویرانگر بناهای باستانی «برد نشانده» در بیست کیلومتری شمال مسجد سلیمان، در اینجا هم تکرار شود.

saye
04-10-2006, 20:52
ولنتاين، وارث جشن اسفندگان

ماه اسفند و به ويژه روز پنجم آن كه در همه تقويمهاي ايراني «اسفندروز» ناميده ميشود؛ از روزگاران كهن، ماه و روز گراميداشت زمين بارور و بانوان در فرهنگ ايراني دانسته ميشد.
واژه فارسي اسفند يا سپندارمذ، از واژه پهلوي «سپندارمد» و اوستايي «سپَـنتَـهآرمَـئيتي»، گرفته شده است. اصل اين نام همانا «آرمئيتي» است كه واژه سپنته/سپند براي احترام و گراميداشت بيشتر، به آن افزوده شده است. معمولاً سپنتهآرمئيتي را به معناي «فروتني و آرامي پاك و مقدس» ميدانند، اما برخي از پژوهشگران اين معنا را نميپذيرند.
ل. مولتون در Early Zoroasrianism آنرا در اصل «آرا ماتا» به معناي «مادر زمين» ميداند كه با واژه سانسكريت و ودايي «اَرامتي» به معناي «زمين» اينهماني دارد. اين نامگذاري در متن پهلوي «زند وهومن يسن» نيز بكار گرفته شده است و در زبان و فرهنگ ارمنيان ايراني تداول دارد. آنان او را با نام «سپندارمت» ميشناسند و او را «ايزدبانوي باروري» ميدانند. گويا ايزدبانوي مياندورودي به نام «سَـرپانيتو» يا «اِروئا» كه همسر «مردوك» خداي بزرگ دانسته ميشده، خاستگاهي مشترك با سپندارمذ داشته است. چرا كه اِروئا، ايزدبانوي زايش بوده و حتي معناي واژه آن نيز «باروري» بوده است. در مياندورورد باستان و پس از كوچ «كاسيان» آريايي به آنجا، آييني به نام «هَـشادو» در اجراي نمادين وصلت مردوك و اِروئا، و ديگر مناسك مربوط به «ازدواج مقدس» برگزار ميشده است. در هر حال، حتي اگر آرمئيتي نه به معناي آرامي و فروتني، كه به معناي مادر زمين بوده باشد؛ نبايد پيوند و ارتباطهاي «آرامي» و «آغوش مادري» را حتي دستكم به شكل شباهت واژگان آن در زبانهاي هندوآريايي از ياد ببريم.
بنابر اين، واژه «آرمئيتي» به تنهايي و يا به شكل «سپنتهآرمئيتي» در آغاز، نام يا پاژنام «زمين» و به ويژه «زمين بارور» و يا «مادر زمين» بوده، و بعدها به فرشته يا ايزد پشتيبان زمين اطلاق ميشود. در «گاتها» زرتشت (سرود 45، بند 4)، او دختر اهورامزدا دانسته ميشود و پس از آن «سپندارمذ» به پيكر يكي از امشاسپندان يا ياران اهورامزدا در ميآيد.
از آنجا كه در باورهاي كهن، زمين را نيز مانند زنان، بارور، زاينده و پرورشدهنده ميدانستهاند و همه موجودات بر پهنه او و در پناه و آغوش او پروريده ميشدهاند، جنسيت او را نيز «مادينه» فرض ميكردهاند و از همين خاستگاه است كه عبارتهاي زيبا و دلانگيز «مام ميهن» و «سرزمين مادري» بوجود آمده و فراگير شده است. پيشينيان ما، همانگونه كه زمين را زن يا مادر ميدانستهاند، آسمان را نيز مرد يا پدر بشمار ميآوردهاند و تركيبهاي «مادرزمين» و «پدرآسمان» از همين جا برخاستهاند. بيگمان آنان شباهتها و پيوندهايي بين زن و مرد از يك سو، با زمين و آسمان، و بارندگي و رويش گياهان، از سوي ديگر احساس ميكردهاند. همچنين اين را نيز ميدانيم كه در باورهاي ايراني، نسل بشر يا نخستين زن و مرد جهان، به نام «مشي و مشيانه» از ريشه دوگانه گياهي به نام «مهرگياه» در دل زمين بوجود آمده و آفريده شدهاند و در واقع زمين يا سپندارمذ، مادر نسل بشري دانسته ميشده است.
كاركردهاي آرمئيتي يا سپندارمذ در فرهنگ و ادبيات ايراني بسيار فراوان و گسترده است. در «گاتها»ي زرتشت، هجده بار از او ياد شده است و زرتشت بارها او را براي زندگي پاك، براي آرامشبخشي به كشتزاران، چراگاهها و جانوران، و براي پيدايي يك فرمانرواي نيك، به ياري فرا ميخواند. در اساطير ايراني، او بود كه پيشنهاد و فرمان ساختن تيروكماني براي آرش كمانگير را به منوچهرشاه داد تا گستره و آغوشش را براي فرزندان خود، فراخناكتر كند. متن پهلوي «صددر بندهش» او را ياريرسان نويسندگان، به عنوان پديدآورندگان فكر و انديشه ميداند. پلوتارك نقل ميكند كه اردشير دوم- پادشاه هخامنشي- بهبودي همسرش آتوسا را از سپندارمذ طلب ميكند و او به ياري آنان ميشتابد. سراسر اوستا و به ويژه «فروردين يشت» و يسناي 38، آكنده از سخناني در ستايش و گراميداشت زمين و زن است.
در اينجا شايد اشاره به اين نكته هم مفيد باشد كه هر سه واژه آرمئيتي، زمين و زن، از واژگان كهن آريايي يا هندواروپايي هستند كه با اندك تفاوتهايي در ساختار ظاهري و تصريف آنها، در بسياري از زبانهاي هندواروپايي رواج و گستردگي دارند. همچنين يادآور ميشوم كه واژه «زن» با زندگي، و واژه «مرد» با مرگ و مردن در پيوند است. پيشينيان ما زن را بخاطر فرزندآوري، همواره زنده و زندگيبخش ميدانستهاند و مرد را مقطوعالنسل و مرگ او را پايان هستي او بشمار ميآوردهاند. به همين دليل نيز بوده است كه در دوران باستان نسل فرزندان را از جانب مادر ميدانستهاند و اين ارتباط چنداني با نظام «مادر شاهي» يا «زن سالاري» نداشته است. كتيبههاي موجود (به ويژه در ايذه) نشان ميدهد، حتي در دوران عيلاميان نيز با اينكه نظام مادرسالاري وجود نداشته است، اما همچنان در هنگام معرفي خود، گاه بجاي نام پدر به ثبت نام مادر و مادران ميپرداختهاند.
نامگذاري آخرين ماه فصل زمستان بنام اسفند يا سپندارمذ نيز از همين ويژگي باروري و زايندگي زمين سرچشمه گرفته است. چرا كه در همين ماه، نخستين جوانهها از خاك سربرميزند و زايش دوباره زمين را نويد ميدهد. از همين رو، مردمان ايراني اين ماه و به ويژه روز پنجم آن كه با نام ماه همانند است (يعني اسفندروز از اسفندماه يا سپندارمذروز از سپندارمذماه) را روز گراميداشت بانوان ميدانستهاند و در اين روز، مردان آيينهايي براي همسران خود برگزار ميكرده و هديههايي به او ميدادهاند كه متأسفانه آگاهي بيشتري از اين مراسم در دست نيست. همچنين بخاطر آغاز فصل رويش و زراعت، از اين روز با نام «جشن برزگران» كه خود همياران سپندارمذ در سبزاندن و باروري زمين هستند، ياد شده است. منابع موجود نشان ميدهد كه جشن اسفندگان، مانند بسياري از ديگر جشنها و آيينهاي ايراني در انحصار هيچيك از اقوام يا اديان ايراني نيست و به تمامي از پديدههاي طبيعت و روابط انساني برگرفته شده است.
ابوريحان بيروني از اين جشن به عنوان يك جشن كهن ياد ميكند و اضافه ميكند كه اين روز و ماه از ديرباز جشن زنان شوهردار بوده و همسران بر آنان بخشش ميكردهاند. او همچنين نقل ميكند كه در آن زمان اين جشن را با نام «مردگيران» ميشناختهاند، به اين معنا كه زنان از مردان خود هديهاي ميگرفتهاند.
امروزه تا آنجا كه اين نگارنده آگاهي دارد، اين جشن هنوز هم با نام «اسفندي» در بسياري از نواحي مركزي ايران، همچون اقليد، كاشان و محلات برگزار ميشود و زنان در اين روز، براي خوشنودي ايزدبانوي پشتيبان باروري خود، آشي نيز ميپزند كه بنام همين جشن، «آش اسفندي» ناميده ميشود. اين آيين در روستاهاي پيرامون كاشان، همچون نَـشَـلج، اِستَـرك و نياسر، در نخستين روز اسفندماه برگزار ميشود. مري بويس (در تاريخ كيش زرتشتي، جلد يكم) گزارش ميكند كه تا مدتي پيش در روز اسفندگان، زرتشتيان كرمان به صحرا ميرفته و تعداد بيشماري از حشرات و پرندگاني كه از نظر آنان آسيبرسان دانسته ميشدهاند را ميكشتهاند.
با توجه به منابع موجود دانسته ميشود كه اسفندگان روز گراميداشت زمين بارور و همتاي انساني آن يعني بانوان بوده است و نه روز زن به مفهوم مطلق و امروزي آن. به عبارت ديگر منظور از زن، همسر است و نه جنسيت آن. بيروني نيز در نقل آيينهاي جشن، از زن به عنوان همسر ياد ميكند و جنسيت زن را در نظر ندارد. آيينهايي نيز كه امروزه در بسياري از نقاط دور و نزديك ميهن برگزار ميشود، همگي در پيوند با روابط عاطفي و مهرآميز همسران است و ارتباطي با جنسيت زنانه ندارد.
عبارت «روابط عاطفي و مهرآميز همسران» را از روايت بيروني (آثارالباقيه، فصل نهم) است كه آيا در ريشه كهن و باستاني اين جشن، ارتباطهايي با جشن والنتاين (14 فوريه) وجود دارد يا نه. چرا كه زمان برگزاري و بسياري از درونمايههاي ايندو به يكديگر نزديكي و شباهت دارند؛ تنها يكي از آنها پيكري شرقي و ديگري نمود غربي دارد.
برگزاري نوروز در اول اسفند و برگزاري جشن اسفندگان در اول بهمنماه (آنگونه كه كراسنوولسكا در ميان زرتشتيان هند ديده است) و نيز در بيست و نهم بهمنماه، كه از تقويمي نوساخته در سالهاي اخير برخاسته؛ عملي غيرعلمي به گاهشماري ايراني، است.
«ميستاييم اين زمين را، ميستاييم آن آسمان را، ميستاييم روانهاي جانوران سودمند را، ميستاييم روانهاي مردان پيرو راستي را، ميستاييم روانهاي زنان پيرو راستي را، در هر سرزميني كه زاده شده باشند، مردان و زناني كه براي پيروزي آيين راستي، كوشيدهاند، ميكوشند و خواهند كوشيد» (اوستا، فروردينيشت، بند 153 و 154).

منبع: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
04-10-2006, 22:14
زندگی نامه زرتشت

درین نوشته بگونه ای کوتاه آورده می شود که زرتشت از چه و چگونه ساخته شد و برای چه پا بدین دنیا گذاشت و دلیل مبارزه اش چیست.

از انروز که اهریمن بد نهاد به جنگ با هرمزد آغاز کرد ، شش هزار سال گذشته بود و درین مدت، اهرمن دوبار با (آفات و دیوان و تاریکی و بیماری و درد و نیاز و خشم و دروغ) به جهان هورمزد کمین زده و آب و خاک و گیاه و حیوان و مردم را آزار کرده بود. در سه هزار سال سوم، هورمزد برای رهایی ازین آفت ها ، زرتشت را به این گیتی فرستاد و دین و آیینهای خود را به او سپرد تا مردمان را به سوی نیکی راهبری کند و جهان را به راستی و پاکی و آبادانی از شر و بدیِ اهریمن آزاد گرداند تا پیروزی هورمزد به انجام برسد. در پایان آن سه هزار سال، (رستاخیز) خواهد شد و بدی و زشتی و ناپاکی از میان بر خواهد خاست و دست اهریمن تا ابد از دامان آفریدگان اهورامزدا کوتاه خواهد شد و جهان، پاک و فرِ نخستین را باز خواهد یافت.

بنابر گفتارهای زرتشتی ، برای زادن زرتشت سه چیز از جهان بالا بهم پیوست: نخست، فره ی زرتشت که فروغ و شکوه ایزدی بود، دوم روان بود و سوم، تن. اینک بهترست به تشریح هریک ازین سه عنصر و چگونگی همگون شدن انها برای زایش اشو زرتشت پرداخته شود تا خواننده ای که بتازگی به کاوش در دین زرتشت علاقمند شده است بداند که خوشحالی و شگفتی زرتشتیان از زایش اشو زرتشت از چه روست.

فره ی زرتشت

فره ی زرتشت را اهورا مزدا از «روشنایی بیکران» که در «سپهر ششم» بود بنا کرد و از آنجا به خورشید و از آنجا به ماه و از انجا به سپهر ستارگان که در زیر سپهر ماه بود، فرود آورد. از «سپهر ستارگان» ، فره ی زرتشت به آتشگاه خاندان «فِراهیم روان زُیش» فرود آمد. از آن پس ، آتشگاه فراهیم بدون نیازمندی به چوب و هیمه ، پیوسته و با فروغ بسیار می سوخت. فراهیم نیای زرتشت شد و فره ی زرتشت از اتشگاه خانه در وجود زن فراهیم که فرزندی را آبستن بود داخل شد. پس از چندی زن فراهیم دختری بدنیا اورد که نامش را «دغدوا» یا «دغدو» گذاردند. دغدوا همچون دیگر کودکان رشد میکرد و چون فره ی ایزدی را در وجود خود داشت چون چراغ میدرخشید و نور می پراکند.

از دیگر سو، اهریمنان که از زادن زرتشت بیم داشتند ، وسیله انگیختند تا فراهیم و دیگر مردمان گمان کنند که دغدوا ازینرو انچنان میدرخشد که با جادوگران راه دارد. پس فراهیم فریب خورد و دغدوا را از خانه و قبیله ی خویش راند. دغدوا در مسیر آوارگی خود به قبیله ی «سپیتمان» رسید و در خانه ی سرور قبیله فرود آمد. پس از چندی دغدو با «پوروشَسپ»، فرزند رئیس قبیله ازدواج کرد. بدین گونه بود که فره ی زرتشت از خاندان فراهیم به خاندان سپیتمان و پوروشسپ، پدر زرتشت رسید.

روان زرتشت

روان زرتشت را هورمزد بگونه ی «ایزدان بهشتی» آفرید. پیش از آنکه زرتشت به جهان زیرین بیاید، روان وی در جهان بالا میزیست. چون زمان زادن زردشت رسید «بهمن» و «اردیبهشت» از ایزدان مینوی و یاوران هورمزد، ساقه ی بلند و زیبایی از گیاه «هَوم» را از سپهر ششم که جایگاه روشنایی بیکران است، برگرفتند و بزمین فرود آمدند و آنرا بر سر درختی که دو مرغ برآن آشیانه داشتند فرود آوردند.

«مار»ی به آشیانه راه یافت و چوجه ی مرغان را فرو برد. آنگاه ساقه ی هوم، مار را کشت و مرغکان را رهایی بخشید. آنگاه روزی پوروشسپ که تازه دغدوا را بزنی گرفته بود درپی گله به چراگاه رفت . در راه ، بهمن و اردیبهشت بر او آشکار شدند و او را بسوی درختی که ساقه ی هوم برآن بود رهبری کردند. پوروشسپ بیاری این دو مهین-فرشته، ساقه ی مقدس را بدست آورد و آنرا بخانه برد و بزن خویش سپرد تا آنرا نگاه دارد.

تن زرتشت

گوهرِ تن اشو زرتشت از «آب و گیاه» بدست «خورداد» و «امرداد» ، دو ایزد دیگر از یاوران هورمزد ساخته شد. خورداد، «ایزد آبها» ست و امرداد ، «ایزد گیاهان». پس خورداد و مرداد در آسمان، ابر انگیختند و باران فروانی بر زمین بارید. چارپایان و مردمان شاد شدند و گیاهان، تازه و خرم گردیدند. مایه ی تن زرتشت، که خورداد و امرداد در باران نشانده بودندش، با قطرات باران بزمین رسید و در دل گیاه جای گرفت.

آنگاه پوروشسپ براهنمایی خورداد و امرداد، شش گاو پرمایه برداشت و به چراگاه برد. گاوان از گیاهانی که مایه ی تن زرتشت در آنها بود خوردند. بزودی پستانهای گاوان پرشیر شد و مایه ی تن زرتشت به شیر انها آمیخت. پوروشسپ گاوان را بخانه برد و به دغدو سپردشان تا انها را بدوشد. آنگاه زن و شوی اش ، ساقه ی گیاه مقدس هوم را که بیاری بهمن و اردیبهشت بدست آورده بودند ، نرم کردند و در شیر آمیختند و از آن خوردند.

بدین گونه؛ روان زرتشت و مایه ی تن وی در وجود دغدوا با فره ی زرتشت گرد آمد و پس از چندی زرتشت برای راهبری دین و آیین هورمزد در ششم فروردینگان از مادرش دغدوا در کنار دریای چی چست ارومیه زاده شد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
15-11-2006, 22:19
کاوشی در پیشینه ی تاریخی چهارشنبه سوری

يکی از آئينهای سالانه ايرانيان چهارشنبه سوری يا به عبارتی ديگر چارشنبه سوری است. ايرانيان آخرين سه شنبه سال خورشيدی را با بر افروختن آتش و پريدن از روی آن به استقبال نوروز می روند.
مردم در اين روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهايشان مراسمی را برگزار می کنند که ريشه اش به قرن ها پيش باز می گردد.

قاشق زنی، آجيل مشکل گشا، پريدن از روی آتش، فالگوش ايستادن و... از مراسم اصلی شب چهارشنبه سوری است.

ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئينهای کهن ايرانيان است که همچنان در ميان آنها و با اشکال ديگر در ميان باقی بازماندگان اقوام آريائی رواج دارد.

اما دکتر کورش نيکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ايران باستان، عقيده دارد که چهارشنبه سوری هيچ ارتباطی با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شکل گيری اين مراسم را پس از حمله اعراب به ايران می داند.

دکتر نيکنام در اين باره می گويد:"ما زرتشتيان در کوچه ها آتش روشن نمی کنيم و پريدن از روی آتش را زشت می دانيم.

"در گاه شماری ايران باستان و زرتشتيان اصلأ هفته وجود ندارد. ما در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيم. شنبه و يکشنبه و... بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين اينکه ما شب چهارشنبه ای را جشن بگيريم( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گويای اين هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ايران مرسوم شد."

"ما پيش از تسلط اعراب بر ايران هر ماه را به سی روز تقسيم می کرديم. و برای هر روز هم اسمی داشتيم . هرمز روز، بهمن روز،..."

"برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در اين پنج روز آتش روشن می کرديم تا روح نياکانمان را به خانه هايمان دعوت کنيم."

"بنابراين، اين آتش چهارشنبه سوری بازمانده آن آتش افروزی ۵ روز آخر سال در ايران باستان است و زرتشتيان به احتمال زياد برای اينکه اين سنت از بين نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کردند و اين جشن را با اعتقاد اعراب منطبق کردند و شد چهارشنبه سوری."

گرد آوردن بوته، گيراندن و پريدن از روی آن و گفتن عبارت "زردی من از تو، سرخی تو از من" شايد مهمترين اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخير متاسفانه اين رسم شيرين جايش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است.

انداختن چادر بر سر و زدن قاشق برهم از ديگر رسوم اين شب است. معمولا جوانترها با انداختن چادری بر سر به در خانه همسايه ها رفته و با قاشق زدن، از آنها شيرينی يا مشتی آجيل می گيرند.

خوردن آجيل مشکل گشا که بی شباهت به آجيل شب يلدا نيست، از اصول چهارشنبه سوری است. که مردم با نيت دست يافتن به حاجتشان و يا رفع مشکلشان اين آجيل را می خورند.

در اواخر سلطنت سلسله قاجار در تهران در ميدان ارک توپی به نام " توپ مروارید" وجود داشت که در شبهای چهارشنبه سوری اطرافش مملو از دخترانی بود که در آرزوی پيدا کردن شوهر بودند.
آنها در اين شب به بالا اين توپ قديمی می رفتند و برای بر آورده شده حاجتشان بر روی اين توپ آرزو می کردند.

اصفهان: آتش افروختن در معابر، کوزه شکستن، فالگوش؛ گره گشائی و غيره کاملا متداول است.

مشهد: گره گشائی؛ آتش افروختن؛ کوزه شکستن و آتش بازی متداول است و علاوه بر آن در هر خانه يکی دو تير تفنگ می اندازند.

زنجان: آتش افروختن؛ فالگوش و کوزه شکستن متداول است. در مراسم کوزه شکستن در زنجان، پولی با آب در کوزه می اندازند و از بام به زير می افکنند.
ديگر از رسوم مردم اين شهر در چهارشنبه سوری اين که دخترانی را که می خواهند زودتر شوهر بدهند به آب انبار می برند و هفت گره بر جامه ايشان می زنند و پسران نابالغ بايد اين گره ها را بگشايند.

تبريز: آجيل و ميوه خشک از ضروريات است و ديگر اينکه در اين شب مردم از بام خانه ها بر سر عابرين آب می ريزند.

اروميه: شب جهارشنبه سوری بر بام خانه ها می روند و کجاوه ای را که زينت کرده و آرايش داده با طناب از بام به سطح خانه فرود می آورند و می گويند:" بکش که حق مرادت را بدهد." کسی که در خانه است مکلف است که در آن کجاوه شيرنی و آجيل بريزد وپس از آنکه در آن چيزی ريختند آن را بالا کشيده و به بام خانه ديگری می برند.

منبع: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
15-11-2006, 22:22
جشن هاى كهنسال فصل پاييز

جشن هاى كهنسال ايرانى كه ريشه از تاريخ اسطوره اى ايران زمين مى گيرند، گوشه اى از باور هاى نمادين و زيباى ايرانيان را باز مى تابانند و در واقع مى توان آنها را نماد هاى ديگرى از هويت انسان كهن قلمداد كرد. هويت نمادينى كه گاه با اندك تغييراتى تا امروز به حيات پرشكوه خود ادامه داده است تا بيانگر بخشى از انگاره هاى فكرى انسان باستان درباره طبيعت پيرامونش باشد. اين جشن هاى ملى و اسطوره اى كه هر يك به مناسبت و با انگيزه اى خاص و براساس يك داستان اسطوره وار جاودانه پاس داشته مى شدند، همراه بودند با نمادها و مناسكى كه بدان روز و بدان جشن، هويت و ماهيت مشخصى مى بخشيد. سفره اى گسترده مى شد و نماد هايى از دل طبيعت جاودانه پروردگار بر آن مى نهادند تا هماره به ياد داده ها و نعمت هاى خداوند در اين روز هاى زيباى سال باشند و به پشتوانه اين آگاهى به جشن و شادى و پايكوبى مى پرداختند. اساساً شادى در قاموس انديشه وار انسان باستان، جايگاه ارزنده اى داشت. داستان هاى بازمانده از تاريخ نمونه هاى فراوانى از اين تلقى را نشان مى دهند. آغاز فصل تازه، زمان برداشت محصول، بهار طبيعت، پاسداشت زمين و مادر و داستان هاى اسطوره اى ريشه دار بازمانده از پيشداديان و كيانيان و غيره هر كدام انگيزه اى بود براى جشنى تازه. مجموعه اين جشن ها، بخشى از پيكره آئينى زرتشتيان باستان را هم تشكيل مى داد. (البته بايد به اين موضوع هم اشاره كنيم كه برخى از جشن هاى پرخرج و با شكوه كه معمولاً با قربانى كردن گاو و نوشيدن هوم همراه بود، از آنجا كه باعث لطمه خوردن به طبقات كشاورز و چوپان مى شد، از نظر پيامبر باستانى ايران زمين، زرتشت، چندان معقول و پذيرفتنى نبوده است.) زرتشتيان جشن هاى متعددى برگزار مى كنند كه هر يك بار معنايى خاص خود را به يدك مى كشد. شادمانى نهفته در دل اين جشن هاى آئينى پرشور روح خموده انسان اسير در روزمرگى را رهايى و تازگى مى بخشيد و براى آغاز فعاليت و فصلى ديگر آماده مى كرد. علاوه بر اينها برگزارى شادمانه اين جشن ها، باعث پيوند ميان مردم مى شد. پيوندى محكم و ارزنده كه با نمادهايى معنادار هويت جمعى ملتى را برمى ساخت.
دكتر زرين كوب درباره نماد هاى نهفته در اين سلسله جشن ها و ارتباطى كه با عناصر طبيعت پيدا مى كرد، مى نويسد: «چون بسيارى از ايزدان آريايى با پديده هاى طبيعت ارتباط داشتند، نيايش آنها نيز همه جا و در هر حال با دگرگونى هاى اين پديده در روز و شب، در سرما و گرما و در بهار و تابستان، مربوط مى گشت و اين نكته سبب مى شد كه از همان دوران زندگى مشترك نوعى گاهشمارى مشابه براى جشن ها و نيايش ها رايج شود. نام ماه ها آن گونه كه در كتيبه هاى هخامنشى باقى است، نشان مى دهد كه در نزد اين دسته از آرياها، فعاليت هاى كشاورزى و نياز هاى ناشى از آن با مراسم دينى مربوط بوده است و اين همه نقش مهمى در زندگى عامه داشته اند. از بعضى قراين برمى آيد كه ايرانى هاى شرقى مخصوصاً از وقتى در مرحله زندگى ده نشينى و كشاورزى پيش رفته اند، در آنچه به جشن ها و نيايش ها مربوط است به مسئله تغيير فصول توجه خاص مى ورزيده اند.» (تاريخ مردم ايران، ايران پيش از اسلام، انتشارات اميركبير، دكتر زرين كوب، ص۲۶) «كثرت انواع اين جشن ها... حاكى از روح شادخوارى و خوشبينى كم مانندى بود كه در آئين مزديسنان وجود داشت. حتى كشتن خرفستران و جانوران موذى و زيانمند هم آنگونه كه از روايت آگاثياس برمى آيد با نوعى جشن دينى همراه بود.» (همان ص ۴۲۹)
خلاصه اينكه ايرانيان باستان در هر فصلى از سال به برگزارى شادمانه جشن هاى آئينى نمادين اهتمام مى ورزيدند. در اين مقاله برآنيم تا به سه جشن مهمى كه از گذشته هاى دور تاريخ باستانى اين سرزمين در فصل پاييز برگزار مى شده است، اشاره كنيم.
• جشن مهرگان
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزاى اين نگار ماه چهر مهربان (مسعود سعد سلمان)
جشن مهرگان بعد از نوروز از مهمترين جشن هاى سمبليك ايران باستان محسوب مى شود. اين جشن مناسبت هاى ملى و اسطوره اى گونه گونى را در خود جاى داده است و ظاهراً به دليل همين مناسبت ها است كه ارزشى فراگير و جاودانه پيدا كرده است؛ گرچه امروز جشن مهرگان در برابر نوروز رنگ باخته و تنها از سوى زرتشتيان گرامى داشته مى شود. اما واقعيت اين است كه اين جشن از چنان جاذبه و گستردگى اى برخوردار بوده است كه تا امروز به حيات پرشكوه خويش ادامه داده و به نسل ما برسد.
روايت شده است كه مشى و مشيانه در اين روز به دنيا پا نهاده اند. از سوى ديگر مشهور است كه كاوه آهنگر در اين روز قيام خويش را پايه گذارى كرده است و از آنجا كه جشن ها در ايران قديم معمولاً نمادى بودند از پيروزى و شادى پس پيروزى برگزارى اين جشن به مدت پنج روز متوالى، توجيه عينى تر و ملموس ترى پيدا مى كند. در برخى ديگر از داستان هاى اسطوره اى اين روز را روز آفرينش روح در كالبد آدمى مى انگارند. در همين داستان ها آمده كه اين جشن، در واقع به پادشاهان تعلق داشته است. از سوى ديگر برخى از ايران شناسان و محققان «مهرگان» را ويژه آئين هاى سپاسگزارى به درگاه خداوند [اهورامزدا] كه اين همه نعمت به انسان ارزانى داشته دانسته و نيز اين جشن را نمادى براى تحكيم دوستى ها، محبت ها و عواطف انسانى قلمداد كرده اند. در واقع به نظر بسيارى از مورخان «مهرگان» آئين الزام ايرانيان به دوستى كردن و مهر ورزيدن به يكديگر هم به شمار مى آيد.
نگاهى به سنت هاى نهفته در دل اين آئين هم به خوبى بيانگر نقش كليدى پادشاهى و فره ايزدى در اين جشن ملى كهن است. درباره اين سنت ها كه امروز تنها رد پايى در دل تاريخ از خود به جا نهاده اند، بايد گفت كه معمولاً و براساس رسمى ديرينه در اين روز پادشاهان تاجى به شكل خورشيد كه در آن دايره اى مانند چرخ قرار داشت، به سر مى گذاشتند؛ از ديگر رسوم و سنت هاى جالب و نمادين اين جشن اين بود كه مردى با صداى رسا ندا مى داد اى فرشتگان به سوى دنيا بشتابيد و جهان را از گزند اهريمنان برهانيد.
معمولاً در اين روز ها پادشاهان لباس هاى گرانبهاى ارغوانى مى پوشيدند و با باده خوارى در اين جشن به رقص و پايكوبى مى پرداختند؛ موبد موبدان خوانچه اى را كه در آن ليمو، شكر، نيلوفر، سيب، به، انار و يك خوشه انگور سفيد و هفت دانه مورد گذاشته بود نزد شاه مى آورد. در اين روز پارسيان مشك و عنبر و عود به يكديگر مى دادند و توده هاى مردم براى پادشاه پيشكش و هديه به ارمغان مى آوردند. جالب اين جا بود كه اگر ارزش هديه كسى به ده هزار درم مى رسيد در ديوان ثبت مى شد و در صورتى كه همان شخص در زمانى ديگر به پول نياز پيدا مى كرد، دو برابر آن مبلغ را به او مى دادند. در دوره ساسانى سرايندگان موظف بودند كه براى هر روز آهنگى جديد بسازند و همراه با آن خوانندگان و شاعران آواز خوانده و سرود مى سرودند. در اين روز براى ايرانيان بازارى برپا مى كردند و نيز به سپاهيان و ارتش لباس هاى پاييزى و زمستانى مى دادند و سرانجام آنچه مى ماند روشنايى و زيبايى بود.
زرتشتيان از گذشته هاى دور رسم داشتند كه در روز مهر از ماه مهر به نيايشگاه ها رفته و به عبادت و راز و نياز با اهورامزدا پرداخته و با انواع خوراك هاى سنتى از يكديگر پذيرايى كنند و با سخنرانى هاى ملى و آئينى، سرود و شعر و دكلمه، جشن مهرگان را با شادى و اميدوارى به پايان برسانند.
جالب است بدانيد كه آئين مهرگان امروزه در روستا هاى زرتشتى نشين با شور و حرارت بيشترى برگزار مى شود. در برخى روستاها جشن مهرگان با ساز همراه است. روز پنجم پس از مهرگان كه در تقويم زرتشتى رام روز ناميده مى شود، گروهى از اهالى روستا و معمولاً جوانان در آتشكده محلى و يا سرچشمه و قنات گرد هم مى آيند و يكى از هنرمندان روستا با ساز سرنا و هنرمند ديگر با دف گروه را همراهى مى كند آنها با هم حركت كرده و از يك سوى روستا و اولين خانه شروع مى كنند و با شادى به خانه ها وارد مى شوند؛ كدبانوى هر خانه نخست آينه و گلاب مى آورد، اندكى گلاب در دست افراد مى ريزد و آينه را در برابر چهره آنها نگه مى دارد و سپس آجيلى را كه فراهم كرده به همه تعارف مى كند؛ آجيل مخلوطى از تخم كدو، آفتابگردان و نخودچى كشمش است. آن گاه يكى از افراد گروه نوازنده كه صدايى رسا دارد، اسامى كسانى كه پيش از اين در خانه سكونت داشته و اكنون فوت كرده اند، باز مى گويد و براى همه آمرزش و شادى روان آرزو مى كند. بعد از آن بشقابى از لرك (نوعى آجيل كه قبلاً بدان اشاره كرديم. ر.ك.) از اين خانه دريافت مى كنند و در دستمال بزرگى كه بر كمر بسته اند، مى ريزند و با نواختن ساز و دهل و شادى از خانه بيرون مى آيند و به خانه بعدى مى روند و چنان كه در خانه اى بسته باشد، براى لحظه اى بيرون خانه مى ايستد و با بيان اسامى درگذشتگان اين خانه بر روان و فروهر آنها درود مى فرستد. دادن پول و ميوه هم مرسوم است تا بدين وسيله به برگزارى هر چه بهتر و باشكوه تر جشن كمك شده باشد.
اين روز و اين جشن خوردنى هاى ويژه اى هم دارد كه تهيه آنها هم بخشى از شادمانى نهفته در اين مراسم سنتى ديرينه است. در اين روز نسبت به جمعيت لورگ (نوعى نان مخصوص) تهيه شده و گوشت هاى بريان شده را به قطعات كوچك تبديل مى كنند و با اندكى سبزى ميان دو عدد لورگ مى گذارند و موبد ده نيز هنگام اجراى گاهنبار، ميوه ها را به قطعات كوچك تقسيم كرده و پس از پايان مراسم به همه ميوه تعارف مى شود. مردم تا آنجا كه امكان دارد بالباس هاى ارغوانى (به عنوان نمادى از جشن پادشاهان ارغوانى پوش تاريخ باستان) گرد هم آمده و به رقص و شادى مى پردازند. از نكات جالب توجه در اين جشن ملى اهداى كارت تبريك به يكديگر است. رسمى زيبا و ارزنده كه محبت و پيوند ميان دوستان و خويشان را محكم تر مى كند.
مهرگان هم مانند نوروز سفره اى باشكوه دارد كه معمولاً به مدت پنج روز جشن و براى پذيرايى مهمانان در خانه ها گسترده مى ماند. اين سفره خود مجموعه اى است از نماد هاى عرفانى و معنوى آئين زرتشتى سفره مهرگان شامل گل و ريحان و آجيل و بوهاى خوش، كتاب مقدس (قرآن يا اوستا از اين جهت قرآن كه اين جشن در دوره هاى اسلامى هم برگزار مى شده و مردم شيعه و مسلمان هم آن را بنابر خواست خلفا و سلاطين گرامى مى داشتند. بيت شعرى از منوچهرى اشاره اى است به اهميت اين جشن در دل تاريخ بعد از اسلام اين سرزمين: شاد باشيد كه جشن مهرگان آمد / بانگ و آواى دراى كاروان آمد) آينه، سرمه دان، شربت، شيرينى، انار، سيب و آويشن، ترنج، كُنار، عناب، انگور سفيد، كاسه اى پر از آب و سكهو ظرف هايى از سنجد و بادام است، ضمن اينكه اسفند و عود نيز مى سوزانند، اين سفره معمولاً با انواع گل هاى شاداب تزئين مى شد. گل ها در واقع نمادى بودند از طبيعت رو به پايان تابستان و نشانه اى از آغاز زمستان. از ديگر نماد هايى كه رسم بود بر سر سفره مهرگان قرار دهند مى توان به مجمر آتش اشاره كرد. از سوى ديگر در سفره مهرگان ترازويى هم قرار مى دادند كه نمادى بود از آغاز اعتدال پاييزى كه به نوعى يادآور عدالت و پيوند عدالت با پادشاهى و حفظ فره ايزدى هم بود. از چيزهاى ديگرى كه بر سر سفره مهرگان مى نهادند و عميق شدن در معناى آن جنبه هاى جالبى از رمزينگى آنها را مى نماياند، هفت نوع حبوبات مثل ماش، عدس، لوبيا و نخود بود. چون در فصل قبل از جشن، اين محصولات برداشت مى شد، معمولاً خود حبوبات و نه سبزينه آنها را در هفت ظرف ريخته و به سفره مى افزودند كه اين عمل در واقع نماد برداشت محصول در ماه گذشته و كاشتن آن در ماه هاى بعدى بوده است. اين مراسم از اين جهت برگزار مى شده است كه مهرگان در واقع به خاطر پايان رسيدن كار جمع آورى محصول و آغاز شش ماهه شب هاى طولانى تر و سرما به وجود آمده بود.
• جشن آبانگان
آبانگان جشنى است ملى و سنتى كه روز دهم از ماه آبان برگزار مى شود. در فلسفه پيدايش اين جشن داستانى اسطوره اى نقل مى كنند كه مانند ديگر اساطير كهن به تاريخ دور ايرانيان بازمى گردد. درباره پيدايش جشن آبانگان روايت است كه در پى جنگ هاى طولانى بين ايران و توران، افراسياب تورانى دستور داد تا كاريزها و نهرها را ويران كنند. پس از پايان جنگ، پسر طهماسب كه «زو» نام داشت، دستور داد تا كاريزها و نهرها را لايروبى كنند و پس از لايروبى آب در كاريزها روان گرديد. ايرانيان آمدن آب را جشن گرفتند و همين جشن بود كه به عنوان پاسداشت فرشته نگاهبان آب هاى بى آلايش در تاريخ ماندگار شد... در روايت ديگرى آمده است كه پس از هشت سال خشكسالى در ماه آبان باران آغاز به باريدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پديد آمد. زرتشتيان در اين روز همانند ساير جشن ها به آدريان ها (آتشكده ها) مى روند و پس از آن براى گراميداشت مقام فرشته آب ها ناهيد، به كنار جوى ها و نهرها و قنات ها رفته و با خواندن اوستاى آبزور (بخشى از اوستا كه به آب و آبان تعلق دارد) كه توسط موبد خوانده مى شود، اهورا مزدا را ستايش كرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را كرده و پس از آن به شادى مى پردازند. جالب اينجا است كه مى گويند اگر در اين روز باران ببارد، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خويش را به آب مى سپارند و اگر بارانى نبارد، آبانگان زنان است و زنان آب تنى مى كنند.
• آذرگان
آذر بفروز و خانه خوش كن
ز آذر صنما به ماه آذر
(مسعود سعد سلمان)
نهمين روز از ماه آذر به نام آذر بوده و براساس اين تقارن مردم به ستايش و جشن آتش و الهه آن مى پرداختند. اين جشن در تاريخ اسطوره اى ايران زمين به «عيد آتش» معروف شده است. در اين روز زرتشتيان به دستور پيامبر خويش زرتشت به زيارت آتشكده ها مى رفتند و براى الهه و فرشته نگاهبان آتش فديه و قربانى مى دادند و با يكديگر به بحث و تبادل نظر مى پرداختند. ايرانيان باستان مو ستردن و ناخن چيدن و به آتشكده رفتن را در اين روز نيك مى دانستند.

نسيم خليلى - روزنامه شرق

magmagf
27-01-2007, 14:53
سلام
این تاپیک را به پیش نهاد چندتا از دوستان زدم
اول همه یک تشکر از کورش بزرگ که منبع اصلی و کمک کننده اصلی برای جمع اوری مطالب بوده و
انم ادرس منبع اصلی تر و اولیه ariapars.persianblog.com
امیدوارم به درد بخوره:rolleye:


جشن فروردینگان (فرودگ )
مخصوص فروهر در گذشتگان بوده و براي ياد بود آنهاست . اين مراسم اكنون بوسيله زرتشتيان ايران و هندوستان برگزار مي شود . در اين روز زرتشتيان براي شادي روان در گذشتگان به آرامگاه رفته و خواستار آرامش و شادي درگذشتگان مي شدند ( اين جشن هنوز هم در ايران پا برجاست ) . در خانواده هاي پارسي براي جشن فروردين خانه را تميز و ديوارها را سفيد مي كنند و اگر بتوانند همه اطاقهاي خانه را سفيد مي كنند .

حتماً اطاقي را كه در آن مراسم نوروزي بر پا مي شود ، پاك مي كنند و مي آرايند وبر روي ميزي كوزه آب و گلدان و ظرفي از آتش مي گذارند و آتش را با چوب معطر (صندل ) و چوبهاي خوشبوديگر نيرو مي دهند و هر كس مي بايستي با دست خود چوب بر آتش بگذارد و نام درگذشتگان خانواده خويش را بر شمارد . گاهي براي هر يك از كساني كه بتازگي درگذشته باشند يك گلدان گل در اطاق مخصوص فروردين مي گذاشتند.

magmagf
08-03-2007, 06:37
نوروز بزرگترين جشن ملی ايرانيان است. كهن ترين جشنی كه آغاز سال را در بر ميگيرد. جشن رستاخيز طبيعت
و تجديد زندگی است. جشن حركت و جنبش و تكاپو و كار است. جشن طبيعت است. عيد نوروز و گرامی بودن آن
نزد ايرانيان بسيار قديم و كهن ميباشد چنانچه پيدايش آن را به جمشيد نسبت داده اند. جشن آغاز سال و تجديد زمان و
تجديد حيات و آفرينش است كه برگزار ميشود.

نخستين كسی كه نوروز را پديدار ساخت و برقرار كرد كياجم (جمشيد) بود. سبب آنكه وی در نوروز دنيا را به -
تصرف درآورد و ايرانشهر را به غايت آبادانی رسانيد و پس از آن مقرر كرد تا مرتب نوروز را جشن سازند.
جمشيد يكهزار و پنجاه سال شاهنشاهی داشت. آنگاه به دست ضحاك (اژی دهاك) كشته شد. ضحاك نيز يك هزارسال
فرمانروايی كرد تا زمان فريدون فرارسيد. فريدون ضحاك را در كوه دماوند (بوسيله كاوه آهنگر) به زنجير كشيد و
اين بند كردن واقع شد در نيمه روز مهرماه در مهر روز (شانزدهم مهر = مهر روز) و اين روز را مهرگان ناميدند و
نوروز را جم (جمشيد) استوار كرد و مهرگان را آفريدون (فريدون) و نوروز دو هزار و پنجاه سال از مهرگان قديمتر
است.

بار دينی و باورهای اساطيری: نوروز ايرانی جشن ويژه اهورامزدا است. نخستين روز هر ماه اورمزد نام دارد و
هم روزی است كه آفرينش جهان در آن روز واقع شده و پس از بعث و رستاخيز مردگان و از ميان رفتن بدان و اهر
يمن و ديوان جهان نو ميشود. در اين روز جهان آفريده شد و انسان خلق گشت و مقدرات برای هر ماه و هر روز -
تقسيم شد. بخت و سرنوشت مردم تعيين گشت و مردم به حوادثی كه در اين روز روی دهد تفال زده و خوبی و بدی
آن را پيشگوئی ميكنند چنانچه از سبز كردن انواع غلات نوع غله ای را كه در آن سال محصول بيشتری ميداد پيش
گوئی ميكردند.

از زمان ساسانيان جشن سال نو و نوروز در آغاز بهار برگزار ميشده است. همچنين سال به دو بخش تقسيم ميشده:
آغاز تابستان (اول بهار) و آغاز زمستان (اول پائيز) كه جشن نوروز و جشن مهرگان هردو با مراسمي تقريبا همسان
رواج داشت.

آثاری كه در تخت جمشيد به شكل حجاری باقی است و نمايندگان تابعه ملل گوناگون را نمايش ميدهد كه تحف و
هدايايی آورده و در انتظارند كه به ترتيب به حضور شاهنشاه رسند كه برگردان و رسمی از رسوم آيينی نوروزی
ميدانند.

برای آغاز سال نو مردم شست و شو و غسل های ويژه و اعتراف به گناهان و طلب بخشش و آمرزش از دوستان و
معاشران و خانه تكانی و نو كردن و سفره پهن كردن و ميهمانی دادن و سور برپا داشتن و به ياد مردگان بودن انجام
ميدادند.

مراسم و آدابی كه روزهاي پيش از جشن نوروز و مهرگان و روزهای پس از آن انجام ميگرديد افروختن آتش برای
راندن ارواح خبيثه و شياطين و نيز دود كردن اسفند وكندرو صمغ و گياهان ويژه برای استمرار سلامتی و تندرستی
بوده اند.

يكی از مراسم سال نو كه در آخرين روزهای سال انجام ميشد يادكرد از مردگان و بزرگداشت ارواح درگذشتگان و
اهدای نذور و صدقات و خيرات برای آنان است و بلافاصله در نخستين روز بهار مراسم سور و سرور و شادی و
جشن آغاز ميشد.

مراسم ميرنوروزی: ميرنوروزی عبارت از فردی عامی و از توده و عوام الناس بوده كه او را تحت شرايطی بر-
گزيده و برای چند روز زمام امور شهری را به عهده اش می سپردند و تفريح ميكردند. در ايام نوروز محض تفريح
عمومی و خنده و بازی ميرنوروزی را بر تخت شاهی می نشاندند و پس از انقضای ايام جشن سلطنت او نيز پايان
ميافت.

از دوران كهن يكی از آيين های نوروزی سبز كردن دانه ها و حبوبی است كه بويژه زنان در ظروف گوناگونی
بعمل آورده و روز سيزدهم نوروز و جشن بهاری دسته جمعی به بيرون شهر رفته و آن را به آب روان می افكنند.
اين سبزه ها را گاه به گونه هفت كه از اعداد مقدس است سبز ميشد. اقلامی كه از دانه ها سبز ميكردند عبارت بود
از : گندم، جو، برنج، لوبيا، عدس، ارزن، نخود، كنجد، باقلا، كاجيله، ذرت و ماش. در سفره های هفت سين معمولا
سه ظرف سبزه به عنوان كنايه از سه اصل دينی: انديشه نيك، گفتار نيك و كردار نيك قرار ميدادند كه اغلب گندم و
جو و ارزن بود. امروزه نيز يكی از رسوم جشن سال نو در ايران سبز كردن سبزه در ظروف سفالی است كه در -
آغاز اعتدال بهاری انجام ميشود. چه بسا سبز كردن سبزه خود نمادی از تكرار آفرينش باشد و يادبود آفرينش ازلی و
نخستين است.

در جشن نوروز مردم به هم آب ميپاشيدند و اين سنت از آداب كهن ايرانی است و در زمان ساسانيان معمول بوده
است و هنوز در ميان ارمنيها و زرتشتيها چنين رسمی باقی است.

در قديم در هنگام نوروز و مهرگان نمايندگان ملل تابعه و وزيران و بزرگان كشوری و لشگری و نمايندگان اصناف
و برزيگران و غيره هدايايی را طی تشريفات به حضور شاه پيش كش كرده و شاهنشاه خود در اين مراسم حضور
می يافت.

روز نخست فروردين نوروز عامه يا نوروز كوچك است. روز ششم فروردين يا خردادروز از ماه فروردين تولد
زرتشت بوده و در آن روز بسا از حوادث بزرگ روی داده. در رساله ای از دوران ساسانی موسوم به “روز خرداد-
ماه فروردين” كه نوروز خاصه است آمده اغلب حوادث مهم ملی و دينی ايرانيان در چنين روزی روی داده است.

مراسم نوروزی: هفت سين، خطبه خوانی، بار عام و دادخواهی، اهدای هدايا و نوعی تاديه مالياتی و ترتيب به -
حضور بار يافتن طبقات گوناگون و بسا امور ديگر بوده است كه كم و بيش در جشن مهرگان نيز انجام ميشده است.

سفره هفت سين امروزی همان سفره ای بوده كه جهت ارواح درگذشتگان در هر خانه ای گسترده ميشد.

يكی از اقلام عمده سفره هفت سين آب است، كنايه از آنكه سراسر سال آبسالی باشد و آب در سفره نوروزی چون
ساير چيزها، نشانه باروری و بركت ميباشد. تخم مرغ نيز در سفره نوروزی، نشان نطفه و نژاد است. آيينه و سمنو
كه از جوانه های تازه رسيده گندم پخته ميشود، سنجد كه نشان عشق و دلدادگی و زايش وتولد است و ماهی كه نشان
برج حوت (= ماهی) يا اسفند كه سپری شده و سيب كه ميوه ايست با راز و رمزعشق وزايش و انار كه ميوه درختی
مقدس است نزد ايرانيان ، و سكه های تازه ضرب كه نشان بركت و ثروت و دارندگی است، و گل بيد مشك كه
نمايشگر امشاسپند سپندارمذ و گل ويژه اسفند ماه است و نارنج كه گوی مانند چون زمين است در ظزفی از آب و
دانه هايی مقدس اسپند كه بخوری بسيار جالب توجه است و شمع و لاله و بسياری چيزهای ديگر در سفره هفت سين
از لوازم ميباشد. در اغلب نقاط و شهرهای ايران، هفت سين با كم و بيش اختلافی مرسوم است. در سفره ويژه: يك
ظرف كوچك سمنو، يك يا چند عدد سكه نو ضرب، يك ظرف كوچك چينی يا بلور از سركه، چند دانه سير، ظرف
كوچكی سنجد، مقداری سماق، ظرفی سيب، و مقداری سبزه قرار دارد. به احتمال در زمانهای گذشته به جای هفت
سين، هفت شين نيز در سفره نوروزی معمول بوده است مثل شهد، شير، شراب، شكر، شمع، شمشاد، شايه (تخم -
مرغ).

هفت سين بموجب شمارش هفت امشاسپندان (فرشتگان) در خوان نوروزی قرار ميگيرد..

كسی كه صبح عيد وارد خانه شود اگر زن باشد بد است و اگر مرد بيايد خوب است. بطور كلی كسی كه وارد خانه
ميشود بايد خوش قدم باشد و بگويد: صد سال به اين سال ها برسيد. در صورتيكه خود صاحبخانه خوش قدم باشد،
بايد از در خانه بيرون برود و برگردد. هر كسی در اين روز شادی و خرمی بكند تا سال ديگر به او خوش خواهد -
گذشت.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
10-03-2007, 06:15
حماسه آرش كه در تيريشت از آن سخن آمده است ، در زمان منوچهرشاه نوه ايرج رخ داد . در آغاز پادشاهي منوچهر پس از جنگ ميان ايران و توران ، بخشي از خاك كشور به يغما رفت تا اينكه با عقد قراردادي ميان منوچهر و افراسياب ، پيماني مبني بر پرتاب تيري توسط يك تيرانداز ايراني بسته شد ، در هرجا تير فرود آمد آنجا حريم دو كشور گردد.آرش با مهري پاك به ميهن تير از كمان كشيد و با ياري اهورامزدا ، تير در كنار رود جيحون بر بدنه درخت گردوي تناوري فرود آمد و سرحد دو كشور شد.پس از اين تلاش غرورآفرين ، آرش كه تمام نيرو و جان خود را در تير كرده بود ، جان به جان آفرين تسليم كرد .



حماسه آرش يكي از بزرگترين و غرورآميزترين حماسه هاي ملي ايران و نشانه اي از بزرگي روان و سرشت ايراني است



ازجهت نجومي ، اين جشن برابر است با بزرگترين روز سال خورشيدي و گرماي تابستان كه همان تير روز از ماه تير است. برابر با سالنماي كهن ايران و سالنماي زرتشتيان اين روز ، سيزدهم تيرماه است اما در سالنماي كنوني ايران به علت ماههاي سي و يك روزه ، جشن ، سه روز به جلو مي افتد و در روز دهم تيرماه برگزار مي شود ، كه با نيايش ، آب پاشيدن كودكان بر روي هم و هديه دادن نامزدها به يكديگر و گاه با گرفتن فال حافظ و خوردن ميوه و آجيل و خواندن سرود و پايكوبي به پايان مي رسد

magmagf
10-03-2007, 06:18
اين جشن ميان زرتشتيان دوره اي ده روزه داشت و از تير روز از تيرماه ، روز سيزدهم شروع و به باد ايزد يعني روز بيست و دوم پايان مي گرفت. زرتشتيان تيرگان را “ تير و جشن Tiru-Jashn ” مي نامند و برايش اهميت فراواني قايل اند. لباس و پوشاك نو مي پوشند و نقل و شيريني و ميوه و خوراك هاي سنتي و ويژه مي پزند. پيش از اين روز خانه را خوب پاكيزه نموده و بامدادان شست و شو مي كنند و خواندن دو نيايش “ خورشيد نيايش ” و “ مهرنيايش” از اوستا را بسيار نيكو مي دانند.


شايد “ تير و جشن” يكي از شادترين جشن هاي كهن ايراني بوده باشد. در اين جشن بيش از همه بچه ها بهره مي بردند با تارهاي نخي و رنگيني كه به مچ دست مي بستند در كوچه ها و خانه ها و بامها مي دويدند ، ترانه مي خواندند و كنار نهرها و جويها و تالاب ها به هم آب مي پاشيدند و يا به آب مي پريدند .
از مهم ترين چيزهايي كه در اين جشن تدارك مي ديدند، بندي بود از تارهاي هفت رنگ ابريشم يا نخ كه با رشته اي از سيم زرين و نازك مي بافتند. اين بند را “ تير و باد Tiru-Bad ” مي ناميدند. در اين روز كله قند را در كاغذهاي سبز رنگ بسته بندي كرده و دور آن “ تيروباد” مي بستند و به خانه تازه عروسان و نودامادان پيش كش مي فرستادند. از روزهاي پيش از جشن “ تيروباد ” در همه خانه ها مهيا مي شد. بامداد روز جشن از كوچك و بزرگ - به ويژه كودكان - اين بند را به مچ دست يا به دكمه لباس و جايي از پوشاك مي بستند. اين بند را با خوشي و شادماني تا روز پايان جشن يعني باد روز با خود داشتند. آنگاه در روز مذكور به دشت يا بام خانه رفته ، بند را باز كرده و با فرياد و بانگ شادماني به باد مي سپردند. اين كردار اشاره اي به عمل آرش كمانگير دارد كه تير را رها كرد و مرز ايران زمين معين شد. جنگ و ستيزي طولاني پايان يافت و به فرمان خداوند، باد يا ايزد باد، تير را در آن مسافت دور برد. به همين جهت بر آن تمثيل اين رسم انجام مي شد كه باد آن بند را به ياد حادثه مذكور به دورها مي برد. به همين جهت است كه مبدا جشن را تير روز و پايان آن را باد روز قرار داده اند، بر اين انديشه كه تير در روز باد، پس از ده روز از حركت ايستاد.
ديگر از آداب اين جشن ميان زرتشتيان، فال كوزه مي باشد. مقدمه فال كوزه در روز دوازدهم برگزار ميشود، به اين طريق كه در مجلسي كه از پيش كساني در آن دعوت شده اند ، دختر نابالغي كوزه اي خالي يا پر از آب را دور مجلس مي گرداند و هركس به نيتي كه دارد چيزي در آن مي اندازد و سپس كوزه را در جايي مي نهند كه زير درخت باشد و پارچه سبزي روي كوزه مي كشند و آيينه اي روي آن مي گذارند. آنگاه عصر روز تير و جشن ، همان دختر مراسم تطهير انجام داده و كشتي نو مي كند و كوزه را برداشته و باج مي گيرد يعني ساكت و خاموش مي ماند و سرگذر در محله مي نشيند. مهمانان روز پيش، كه هريك با نيت چيزي در كوزه افكنده بودند مي آيند. هر كس شعري مي خواند و دختر دست در كوزه كرده ، چيزي بيرون مي آورد. صاحب آن شي ، نيت خود را با شعري كه خوانده شده سنجيده و بدان فال گرفته و آنرا شگون مي داند.

magmagf
28-03-2007, 21:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


● آغاز سال
مردم شناسان را عقیده براین است که محاسبه آغاز سال، در میان قوم ها و گروه های کهن، از دوران کشاورزی، همراه با مرحله ای از کشت یا برداشت بوده و بدین جهت است که آغاز سال نو در بیشتر کشورها و آیـیـن ها در نخستین روزهای پاییز، یا زمستان و یا بهار می باشد. آغاز سال ایرانیان، هر چند زمانی دستخوش تغیـیـر شد ولی حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و الانبـیـاء و ابوریحان بـیـرونی در آثار الباقیه گفته اند که آغاز سال ایرانی، از زمان خلقت انسان (یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه فروردین بود. وقتی که آفتاب در نصف النهار، در نقطه اعتدال ربـیـعی و طالع سرطان بود.
● پیدایش جشن نوروز
در ادبـیـات فارسی جشن نوروز را، مانند بسیاری دیگر از آیـیـن ها، به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری، چون فردوسی و طبری و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبـیـات پـیـش از اسلام بوده، نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند.
▪ اشعار زیر نمونه ای از این گفته هاست:
جهان انجمن شد برتخت اوی
از آن برشده فره بخت اوی
به جمشید برگوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فروردین
بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
ابوریحان بـیـرونی پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز می داند؛ چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز برآن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیـدن این امر به شگفت شدند و این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب می نـشـیـنـند و تاب می خورند.
درخور یادآوری است که جشن نوروز پـیـش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز، با آنکه جشن را به جمشید منسوب می کند، یادآور می شود که، آن روز را که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پـیـش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود.
گذشته از ایران، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشن ها و آیـیـن هایی را در آغاز بهار سراغ داریم. در منطقه لیدی و فری ژی، براساس اسطوره های کهن، به افتخار سی بل، الهه باروری و معروف به مادر خدایان و الهه آتیس جشنی در هنگام رسیدن خورشید به برج حمل و هنگام اعتدال بهاری، برگزار می شد. مورخان از برگزاری آن در زمان اگـوست شاه در تمامی سرزمین فری ژی و یونان و لیدی و آناتولی خبر می دهند. به ویژه از جشن و شادی بزرگ در سه روز ۲۵ تا ۲۸ مارس (۴ تا ۷ فروردین).
● روزهای مردگان و پنجشنبه آخر سال
یکی از آیـین های کهن پـیش از نوروز یاد کردن از مردگان است که به این مناسبت به گورستان می روند و خوراک می برند و به دیگران می دهند. زردشـتیان معـتـقدند که؛ روان و فروهر مردگان، هیچ گاه کسی را که بوی تعلق داشت فراموش نمی کند و هر سال هنگام جشن فروردین به خانه و کاشانه خود برمی گردند. در روزهای پنجه، از جمله رسم ها، تهیه کردن غذا، آیـینی مذهبی بوده است.
غذا پختن و برمزار مردگان بردن در قرن چهارم رسم بوده است.یکی از صورت های برجا مانده این رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن پنجشنبه آخر سال است، به ویژه در نزد خانواده هایی که در طول سال عضوی را از دست داده اند، رفتن به زیارتگاه ها و زیارت اهل قبور، در پنجشنبه - و نیز، روز پـیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال - رسمی عام است. در این روز، خانواده ها خوراک (پلو خورش)، نان، حلوا و خرما برمزار نزدیکان می گذارند و برمزار تازه گذشتگان شمع، یا چراغ روشن می کنند. در برخی از شهرهای ایران، روز پیش از عید، خانواده های عزادار، از خویشان و نزدیکان با غذا و حلوا پذیرایی می کنند و در سر مزار جمع می شوند. و نیز رسم است که ایرانیان شیعه، در موقع سال تحویل، به زیارت قبور امامان و امامزادگان می روند.
● خانه تکانی
اصطلاح خانه تکانی را بیشتر در مورد شستن، تمیز کردن، نو خریدن، تعمیر کردن ابزارها و نوکردن فرش ها و لباس ها و به مناسبت فرارسیدن نوروز، به کار می برند. در برخی از شهرهای آذربایجان نخستین چهارشنبه ماه اسفند (چهارشنبه موله) به شستن و تمیز کردن فرش های خانه اختصاص دارد.
● کاشتن سبزه
اسفند ماه، ماه پایانی زمستان، هنگام کاشتن دانه و غله است. کاشتن سبزه عید به صورت نمادین از روزگاران کهن، در همه خانه ها و در بین همه خانواده ها مرسوم است. در ایران کهن، بـیست و پنج روز پیش از نوروز، در میدان شهر، دوازده ستون از خشت خام برپا می شد، برستونی گندم، برستونی جو و به ترتیب، برنج، باقلا، کاجیله (گیاهی است از تیره مرکبان)، ارزن، ذرت، لوبـیا، نخود، کنجد، عدس و ماش می کاشتـند و در ششمین روز فروردین، با سرود و ترنم و شادی، این سبزه ها را می کندند و برای فرخندگی به هر سو می پراکندند. و ابوریحان نقـل می کند که؛ این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت استوانه بکارند و از رویـیدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالانه حدس بزنند. این سبزه ها را در روز سیزده فروردین به بیرون از خانه برده و در آب روان می اندازند.
● سفره هفت سین
رسم و باوری کهن است که همه اعضای خانواده در موقع سال تحویل (لحظه ورود خورشید به برج حمل) در خانه و کاشانه خود در کنار سفره هفت سین گرد آیند. در سفره سفید رنگ هفت سین، از جمله، هفت رویـیدنی خوراکی است که با حرف (س) آغاز می شود و نماد و شگونی برفراوانی رویـیدنی ها و فراورده های کشاورزی است - چون سیب، سبزه، سنجد، سماق، سیر، سرکه، سمنو و مانند این ها- می گذارند. افزون بر آن آینه، شمع، ظرفی شیر، ظرفی آب که نارنج در آن است، تخم مرغ رنگ کرده، تخم مرغی روی آینه، ماهی قرمز، نان، سبزی، گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب دینی (مسلمانان قرآن و زردشتیان اوستا و...) نیز زینت بخش سفره هفت سین است. این سفره در بیشتر خانه ها تا روز سیزده گسترده است.
در برخی از نوشته ها از سفره هفت شین (هفت رویـیدنی که با حرف شین آغاز می شود) سخن رفته و آن را رسمی کهن تر دانسته اند. در ریشه یابی واژه هفت سین نظرهای دیگری چون هفت چین (هفت رویـیدنی از کشتزار چیده شده) و هفت سینی از فرآورده های کشاورزی نیز بیان شده است.
● پوشیدن لباس نو
پوشیدن لباس نو در آیـین های نوروزی، رسمی همگانی است. تهیه لباس، برای سال تحویل، فقیر و غنی را به خود مشغـول می دارد. در جامعه سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی - به ویژه برای کودکان- رسمی در حد الزام بود.
خلعـت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز، برای نو پوشاندن کارگزاران و زیر دستان بود. مورخان و شاعران از خلعـت بخشیدن های نوروزی فراوان یاد کرده اند. و برای این باور است که در وقف نامه حاجی شفیع ابریشمی زنجانی آمده است؛ هر سال شب های عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود.
در گذشته که فروشگاه ها و بازارهای فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاط ها سفارش می دادند، نوبت های دوخت و کار شبانه روزی خیاطان یکی از دشواری های خانواده ها بود. اگر در روزهای پیش از نوروز، در خانواده ها، محله ها، مدرسه ها و سازمان های نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند، این کار نیک پیش از آن که برای کمک و همراهی باشد، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است. این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی، همواره می بـینیم که؛ از طبـیعت پـیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بـپوشیم که شگون شادمانی و آرامش است.
● خوراک های نوروزی
در کتاب ها و سند های تاریخی و ادبی کهن، به ندرت از خوراکی هایی که ویژه جشن نوروز (یا جشن های دیگر) باشد سخن رفته است. نویسندگان و مورخان بحث از خوردنی ها را، شاید، پـیش پا افتاده، نازیبا و یا بدیهی می دانستند. در کتاب های قرن چهارم به بعـد، شرح و وصف های دقیق، به شعر و نثر، درباره نوروز و مهرگان و جشن ها و آیـین های دیگر کم نیست، ولی از نوع و ویژگی خوراک های جشن ها، نه در دستگاه پادشاهان و امیران و نه در خانه های عامه مردم، سخنی نرفته است.
امروز در تهران و برخی شهرهای مرکزی ایران، سبزی پلو ماهی خوردن در شب نوروز و رشته پلو در روز نوروز رسم است و شاید بتوان گفت که غذای خاص نوروز در این منطقه است. پلو در شهرهای مرکزی و کویری ایران (می توان گفت غیر از گیلان و مازندران در همه شهرهای ایران) تا چندی پـیش غذای جشن ها، غذای میهمانی و نشانه رفاه و ثروتمندی بود. و این بهترین غذا، خوراک خاص همه مردم - فقیر و غنی - در شب نوروز بود.
● دید و بازدید نوروزی، یا عیددیدنی
از جمله آیـین های نوروزی، دید و بازدید، یا عید دیدنی است. رسم است که روز نوروز، نخست به دیدن بزرگان فامیل، طایفه و شخصیت های علمی و اجتماعی و منزلتی می روند. در بسیاری از این عید دیدنی ها، همه کسان خانواده شرکت دارند. کتاب های تاریخی و ادبی، تـنها از عید دیدنی های رسمی دربارها و امیران و رئـیسان خبر می دهند. رسمی که هنوز هم خبرگزاری ها و رسانه ها، به آن بسنده می کنند.
دیدار های نوروزی که ناگزیر بازدید ها را به دنبال دارد و همراه با دست بوسی و روبوسی است، در روزهای نخست فروردین که تعطیل رسمی است و گاه تا سیزده فروردین (و می گویند تا آخر فروردین) بـین خویشاوندان و دوستان و آشنایان دور و نزدیک، ادامه دارد. رفت و آمد گروهی خانواده ها، در کوی و محله - به ویژه در شهرهای کوچک - هنوز از میان نرفته است.
● نوروز اول
در دید و بازدیدهای نوروزی رسم است که نخست به خانه کسانی بروند که نوروز اول درگذشت عضوی از آن خانواده است. خانواده های سوگوار افزون برسومین، هفتمین و چهلمین روز که بیشتر در مسجد برگزار می شود، نخستین نوروز را که ممکن است بیش از یازده ماه از مرگ متوفا بگذرد، در خانه می نشـینند. و در این روز است که خانواده های خویشاوند لباس سیاه را از تن سوگواران در می آورند. جلسه های نوروز اول که جنبه نمادین دارد، در عین حال از فضای دید و بازدیدهای نوروزی برخوردار است و دیدارکنندگان، در نوروز اول، به خانواده سوگوار تسلیت نمی گویند.

روزنامه کارگزاران

V E S T A
10-02-2014, 22:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اردیبهشتگان' یا گلستان جشن از جملهٔ جشنهای دوازدگانهٔ سال ایران باستان بوده است و از شمار جشن‌های آتش است. روز سوم از هر ماه باستانی به نام اردیبهشت می‌باشد و بر اساس گاهشماری امروزین، دوم اردیبهشت خورشیدی، برابر با جشن اردیبهشت‌گان است.


ایرانیان از هزاران سال پیش در روز جشن اردیبهشتگان، لباس سپید رنگ می‌پوشیدند که نمایانگر پاکیزگی است. زمان برگزاری جشن اردیبهشتگان (دوم اردیبهشت) از سویی دیگر همزمان است با زمانی که در بسیاری از مناطق ایران، گلها شکوفا شده‌اند. از این رهگذر، این جشن به نوعی جشن گلها نیز بدل شد؛ جشنی که اکنون در هلند نیز تقریبا همزمان با جشن اردیبهشتگان برگزار می‌شود.

به موجب یزدان‌شناسی اوستایی اردیبهشت دومین امشاسپند است. این نام در اوستا اشه وهیشته و یا ارته‌وهیشته می‌باشد. جزء اول اشه یا ارته به معنی درستی و راستی و نظم و جزء دوم صفت عالی است به معنی بهترین پس رویهم به معنی بهترین راستی یا بهترین نظم و قانون می‌شود.


چنانکه همهٔ امشاسپندان دارای دو وجه مینوی و زمینی هستند این امشاسپند در جهان مینوی نمایندهٔ پاکی و راستی و نظم و قانون اهورایی و در زمین نگاهبانی آتش بدو محول است. در این مورد منظور از آتش نظم و داد و راستی و پارسایی است چون در آیه‌ای از اوستا ملاحظه می‌شود که اهریمن با ظهور زرتشت می‌گریزد با فریادی این چنین که «زرتشت مرا بسوزانید با اشاوهیشه و از زمین براند مرا» که چون اهریمن نمایندهٔ بی‌نظمی و آشوب و دروغ و ناپاکی است با آتش راستی و پاکی و داد و قانون گریزان می‌گردد.


خلف تبریزی آورده که در این روز نیک است به معبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و به جنگ و کارزار شدن.



"ویکی پدیا"

V E S T A
19-02-2014, 20:20
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


سروش روز

در ماه فروردین علاوه بر عید نوروز چند جشن دیگر هم وجود داشت، یکی در روز ششم، که زادروز زرتشت در نظر گرفته شده‌است (که فاقد منبع تاریخی است)، روز نوزدهم جشن فروردگان و دیگری جشن سروش روز بود. این روز از این روی فرخنده دانسته می‌شد که به سروش اختصاص داشت و سروش فرشته‌ای است که شب را مراقبت می‌کند. به غیر از سروش روز در روز هفدهم هر ماه نیز سروش نام دارد. در برهان قاطع آمده‌است که نیک است در این روز دعا کردن و به آتشکده رفتن.

جشن آبانگاه

در روز دهم ماه فروردین جشنی بر‌گزار می‌شده‌است، موسوم به آبانگاه که آنهم با آب و باران و مراسمی در تقدیس آن مربوط است.

جشن خزان

گویا دو جشن تحت عنوان خزان بر‌گزار می‌شد. جشن خزان نخستین و جشن خزان دوم. اولی در روز هشتم شهریور ماه و دومی روز اول مهر.

سیرسور

در روز چهاردهم دی ماه رسم بود که خوراک‌هایی با سیر طبخ کرده و بخورند. از آنجا که به اعتقادایرانیان باستان در این روز بود که دیوان بر جمشید چیره شدند و او را کشتند بنابراین رسومی را برای دفع دیوان داشتند که یکی از آن‌ها خوردن سیر بود. آنان سیر را با غذا می‌خوردند یا آن را درون گوشت می‌نهادند و می‌پختند.

جشن بتیکان

روز پانزدهم از ماه دی یعنی روز دی به مهر که دیبگان نیز خوانده شده، عامهٔ مردمی جشنی موسوم به بتیکان داشته‌اند. در این روز مردم برای از بین بردن موجودات زیان‌رسان از خمیر یا گل تندیسی از آدمی ساخته و آنرا در مدخل در یا راهرو خانه‌ها می‌نهادند، بعداً این مجسمه را می‌سوزاندند.

جشن گاوگیل

شانزدهمین روز ماه دی که به نام ایزدمهر نام گذاری شده جشن گاوگیل یا کاوکیل واقع بوده است. سبب این جشن را گفته‌اند مملکت ایران در این روز از ترکستان جدا شده و گاوهایی که ترکستانیان از ایرانیان به یغما برده بودند، پس گرفته‌شد.

جشن بادبره

وجه تسمیهٔ این جشن به عنوان آن است یعنی بادبره. گویند هفت سال در ایران باد نیامد. در این روز شبانی پیش کسری آمده گفت «دیشب آن مقدار باد آمد که موی بر پشت گوسفندان بجنبید.» پس در آن روز نشاطی کردند و خوشحالی نمودند و به این روز به یادگار به بادبره شهرت یافت. ابوریحان بیرونی می‌گوید در قم و حوالی آن باد روز با مراسم بسیار مفصلی که با شادی و پایکوبی همراه‌است بر‌گزار می‌شود و بازاری تدارک می‌بینند که در آن بازار وسایل شادی و رفت‌وآمد و گونه‌ای کارناوال برپا می‌گردد. اما در اصفهان این روز را کژین می‌نامند و جشنی تدارک می‌شود به مدت یک هفته و چون جشن‌های بزرگ به طول می‌انجامد.

یلدا

واژهٔ یلدا از زبان سریانی و به معنای تولد است و سبب این نام گذاری را چنین دانسته‌اند که در پایان این شب دراز که اهریمنی است خورشید یا مهر متولد می‌شود و تاریکی را از میان می‌برد. یلدا و مراسمی که در نخستین شب زمستان و بلندترین شب سال برپا می‌کردند، سابقه‌ای چند هزار ساله دارد و از رسوم ویژه آریایی‌هاست. اقوام قدیم هندوایرانی و هندواروپایی جشن تولد آفتاب را آغاز زمستان می‌گرفتند به ویژه ژرمنی‌ها عید تولد آفتاب را در آغاز زمستان گرفته و آن را به خدای آفتاب نسبت می‌دادند و این بی‌تناسب هم نیست، چه واقعاً آغاز زمستان مثل تولد جدید خورشید است. آشکار است که به موجب بلندترین شب که تاریکی که مظهر اهریمن بود بیشتر در زمین می‌پایید، این شب را نحس و بدیمن می‌شمردند. در شب یلدا جهت رفع این نحوست، آتش می‌افروختند، گرد هم جمع می‌شدند و خوان ویژه می‌گستردند. این سفره جنبهٔ دینی داشت و مقدس بود.

نوروز انهار

در گاه‌شمار ایران باستان، روز نوزدهم هر ماه فروردین نام داشته است. نوروز انهار جشنی بوده در روز فروردین از ماه اسفند که مردمان در این روز به دشت و دمن، به ویژه کنار رودها و چشمه‌ها رفته و طی مراسمی عطر و گلاب در آب‌ها می‌افشاندند.

جشن بمو

جشن بمو بزرگترین و مهمترین جشن مانویان بوده‌است که در شهریور روز از شهریور ماه برابر با چهارم شهریور از گاهشماری مانوی بر‌گزار می‌شده‌است. این جشن پس از قتل‌عام مانویان به فراموشی سپرده شد.


"ویکی پدیا"

V E S T A
10-03-2014, 15:37
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

جشن فروردگان یا جشن همسپثمیدیه جشن فروردگان یا جشن همسپثمیدیه نام جشنی بوده که به مدت ده روز، در روزهای پایان سال بر‌گزار می‌شده‌است. این جشن در دوران باستان، جشن فروهرها یا روان درگذشته بود. آخرین گاهنبار، همسپثمیدیه نامیده می‌شد که شامل پنج روز اضافی یا همان پنجه دزدیده بود و جای آن در پایان آخرین ماه، از ماه‌های سی روزه بود. بر طبق عقاید مردم در این ده روز روان‌های درگذشتگان به ترتیب از بهشت و از دوزخ خارج می‌شوند و برای بازدید خانه‌هایشان می‌آیند.

فدیه‌هایی تقدیم آنها می‌شود و کوشش می‌گردد که آنها راضی باشند. روان‌های دوزخیان غمگین هستند و احساس یک زندانی را دارند که گریخته است و هر لحظه بیم آن را دارد که دوباره گرفتار شود. روان‌های بهشتیان شادند و شادمانی می‌کنند و دعای خیرشان را نثار افراد خانواده‌شان می‌نمایند. بنابر سنت‌های دیگر اعتقاد بر این بود که این روان‌های درگذشتگان نیست که باز می‌گردد بلکه فروهر آنهاست. بنابر اعتقاد زرتشتیان فروهرها قبل از تولد انسان و حتی قبل از آفرینش وجود داشته‌است. در فروردین یشت یشت سیزده بند چهل و نهم به بعد، آمده‌است که در مدت همسپتمدم، فروهرهای مؤمنان از اقامتگاه‌های خود می‌آیند و مدت ده شب در کنار مردمان می‌مانند.

زمان جشن زمان جشن ده روزهٔ فروردگان، از اشتاد روز (۲۶ اسفند) تا انیران روز (۳۰ اسفند) و پنج روز گات‌ها یا همان پنجه دزدیده (پنج روز اول فروردین) بود. بنابر عقیده ایرانیان باستان، در این هنگام آفرینش انسان صورت گرفته و آخرین گاهنبار است. ابوریحان بیرونی چنین آورده که «این جشن ده روز طول می‌کشیده، آخرین پنج روز اسفند ماه را، نخستین فروردگان و پنجهٔ مسترقه را دومین فروردگان می‌گفته‌اند.

مؤرخین آورده‌اند که خسرو انوشیروان در مدت ده روز جشن فروردگان سفیر امپراتور روم ژوستین را نپذیرفت چون مشغول بجای آوردن اعمال عید بود. عدم اجرای کامل کبیسه یا انجام کبیسهٔ ناقص همیشه در جابجایی زمان جشن‌ها ایجاد اشکال و اختلاف می‌نمود، جشن فروردگان نیز چون جشن‌های دیگر از این قاعدهٔ جابجایی برکنار نبوده‌است.

رسوم جشن فروردگان بازماندگان خانه و کاشانه را پاکیزه و تمیز می‌کردند و نقل و نبات و شیرینی و سبزی و انواع خوراکی در اتاق و بر بام می‌نهادند. دشمنی و بدخواهی را به دوستی تبدیل می‌کردند و همگان از هم خشنودی می‌طلبیدند تا فروهرها و روانان شادمان شوند و برای‌شان دعای خیر کنند و یاری‌شان دهند. یکی از جمله مهم‌ترین مراسم این جشن افروختن آتش بود. مردم روی پشت بام‌ها آتش بر می‌افروختند و اعتقاد داشتند که با این کار فروهرها به طور گروهی مانند سپاه بازگشته و به بازماندگان کمک خواهند کرد. این رسم هنوز هم در بین زرتشتیان یزد و کرمان مرسوم است.این آغاز جشن فرودگان که با افروختن آتش همراه بود، بعد از اسلام تبدیل به چهارشنبه سوری شد.

جشن‌های آتش یک رشته از جشن‌های آریایی از اقوام هند و ایرانی و هند و اروپایی جشن‌های آتش است. منظور از جشن‌های آتش جشن‌هایی است که با افروختن آتش جهت سور و سرور و شادمانی آغاز و اعلام می‌شد. میان رومیان و یونانیان و بعضی از ملل دیگر اروپایی نظایرش با جشن‌های آتش ایرانی هنوز باقی است. از جمله جشن‌های آتش که هنوز در ایران باقی‌مانده جشن چهارشنبه سوری و جشن سده است. از جشن‌های آتش که فراموش شده، باید از جشن آذرگان در نهم ماه آذر و جشن شهریورگان در روز چهارم ماه شهریور نام برد. لازم به یادآوری است که زرتشتیان عقیده دارند، روشنی و آتش و آفتاب تجلی اهورامزدا است. اهورامزدا به وسیلهٔ نور تجلی می‌کند.

جشن سده ار جملهٔ بزرگترین جشن‌های آتش در ایران باستان که تدوام داشته و تا به امروز ادامه دارد جشن سده است یعنی جشنی که به یادگار پیدایی آتش بر‌گزار می‌شود. فردوسی شرح آن را در ضمن احوال هوشنگ چنین آورده‌است.

«هوشنگ شاه پیشدادی روزی به هنگام شکار که با گروهی همراه بود، مار سیاهی (مظهر مرگ و نیستی در ایران باستان) می‌بیند. سنگی با شدت به سوی مار پرتاب می‌کند. بر اثر اصابت سنگ بر سنگ جرقه می‌جهد و خار وخاشاک اطراف آن به آتش کشیده می‌شود و مار می‌گریزد و شاه و همراهان به گرد آتش (مظهر فروغ ایزدی) به جشن و سرور تا شب هنگام پرداخته و نمی‌گذارند آتش هیچ‌گاه خاموش شود. از آنگاه آن جشن را سده نام نهادند.»


وجه تسمیهٔ این جشن به همان عدد سد می‌رسد و مربوط است به موقعیت‌های فصلی. در دورانی ایرانیان سال را به دو فصل تقسیم می‌کردند، تابستان بزرگ که هفت ماه بود از آغاز فروردین تا پایان مهر ماه و زمستان بزرگ که از اول آبان ماه شروع و به پایان اسفند ماه می‌رسید و بعضی پنجه را نیز در این پنج ماه به شمار می‌آوردند که مجموعاً یک سد و پنجاه روز می‌شد.

گویند چون صد روز از زمستان بزرگ سپری می‌شد، ایرانیان جشن سده را برپا می‌کردند چون بر آن بودند که اوج و شدت سرما سپری شده و این پدیدهٔ نابسامانی و سکون که از کردار اهریمن است، توان و نیرویش رو به زوال و کاستی است. این جشن را آبان روز از بهمن ماه برابر با دهمین روز از بهمن ماه بر‌گزار می‌کردند به شب هنگام و در این وقت درست سد روز از زمستان بزرگ می‌گذشت. در جشنی بزرگ آتش را که جلوگاه و رمز و کنایت از اهورامزدا است، می‌افروزند تا نیروهای اهریمنی ضعیف و نابود شوند.


یکی از مشخصات و ویژگی‌های جشن سده تعاون و همکاری مردم است. این جشنی است، همگانی در گذشته مرسوم بوده که گردآوری هیزم و خار و خاشاک برای جشن فریضه‌ای دینی است و کرداری است که ثواب دارد. مغان را سنتی بوده‌است که جانوارن موذی و زیان‌آور را باید منهدم سازند تا زیان و آسیب اهریمنی کاسته گیرد. جانوران موذی را در اصطلاح خرفستر می‌گویند و آلتی داشتند که بدان آن جانواران موذی را نابود می‌کردند که خرفسترغن نامیده می‌شد با توجه به قراین مذکور و با تأمل در داستان هوشنگ و مار و آتش گویا رسم سنتی مغان چنان بوده که در جشن سده جانواران موذی و زیان‌آور را در آتش می‌رانده‌اند.

جشن سوری پایان سال در تقویم و روزشماری ایرانیان شنبه و چهارشنبه و یا آدینه وجود نداشته‌است. اساس تقسیم آنان در روز شماری بر آن پایه نبود که ماه را به چهار هفته با نام‌های کنونی روزها بخش کنند، لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقیقاً چنین جشنی بر‌گزار نمی‌شده‌است. روز شماری کنونی بر اثر ورود اعراب به ایران باب شد.

جشن سوری یک عادت و رسم قدیمی بوده که در پایان سال اجرا می‌شده است و آنچه مسلم است، چهارشنبه نبوده‌است. علت جشن و آتش افروزی در ایام آخر سال مربوط می‌شود به جشن فروردگان که فروهرها یا ارواح مردگان به مدت ده شبانه روز از جایگاه اصلی خود در آسمان به شهر و دیار و خان‌ومان فرودآمده و میان بازماندگان زندگی می‌کنند. یکی از واجبات و سنت‌های معمول آتش افروختن بر سربام‌ها و در کوی و برزن بوده‌است. علتی که برای آن ذکر می‌کنند، اینست که ارواح را راهنما باشد تا در روشنی و فروغ آن به خانه‌های خود درآیند.

"ویکی پدیا"

V E S T A
30-07-2014, 22:11
واژه اوستايی امرداد،(امرتاته- Amertata) است که به معنی بي مرگي است و اگر الف آن را که پیشوند نفی است از قلم بیندازیم معنی آن عوض شده و فرشته بی مرگی و جاودانگی به دیو نیستی و مرگ تغییر شکل می دهد.
زیرا همانطور که امرداد به معنای بی مرگی است مرداد معنی مرگ می دهد.بنابراین شایسته است که این کلمه را امرداد بخوانیم، و چون امرداد فرشته جاودانگی و بی مرگی می باشد، در عالم جسمانی نگهبانی گیاهان و روییدنی ها و آبادانی و افزایش دار و درخت با اوست.

نیاکان ما در این روز به باغ ها و مزارع خرم و دلنشین می رفتند و پس از نیایش به درگاه اهورامزدا طی مراسمی این جشن را با شادی و سرور در هوای پاک و در دامن طبیعت برگزار می کردند.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




امردادگان روز هفتم مُرداد (امُردادروز در امُردادماه) در گاه‌شمار زرتشتی (و سومین روز مردادماه در گاهشماری رسمی ایران)، یکی از جشن‌های دوازدگانهٔ سالیانه ایرانی در روزهای ِ هم‌نام‌شدن ِ روز و ماه است. و برای گرامی‌داشت ِ منش و کُنش و خویش‌کاری امُرداد (/ در گاهان ِ زرتشت و اوستای ِ پسین: اَمِرِتات به مفهوم ِ بی‌مرگی/ جاودانگی)

یکی از فروزه‌های ِ شش‌گانهٔ ِ خِرَد و دانش ِ فرمان‌روا بر فرارَوَند ِ هستی (نام‌بُردار و شناخته به اهوره‌مَزدا) است. امشاسپند ِ جاودانگی ِ امرداد همواره در کنار امشاسپند ِ رسایی ِ خرداد، نگهبان آب و گیاه هستند. ایرانیان در گذشته برای برگزاری این جشن به باغات و مزارع رفته و به شادی می‌پرداخته‌اند.

در یادگارهای ِ کهن ایرانی، از این روز و جشن ِ ویژهٔ ِ آن، سخن ِ بسیار گفته‌شده‌است در متن ِ پهلوی‌ی ِ بُندَهِش، می‌خوانیم:
امُرداد ِ بی‌مرگ، سَروَر ِ گیاهان ِ بی‌شمارست؛ زیرا او را به گیتی، گیاه، خویش است. گیاهان را رویانَد و رَمهٔ ِ گوسفندان را افزاید؛ زیرا همهٔ ِ دام‌ها از او خورند و زیست‌کنند. به فِرَشکرد ِ [/ نوگردانی‌ی ِ جهان و زندگی در پایان ِ کار ِ جهان به سالاری‌ی ِ سوشیانت، رهاننده‌ای از تبار ِ زرتشت]، نیز "انوش" [/ خوراک ِ بی‌مرگی] را از امرداد آرایند. اگر کسی گیاه را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه امُرداد [از او] آسوده یا آزَرده بُوَد...
(گزارش ِ دکتر مهرداد بهار در پژوهشی در اساطیر ِ ایران، چاپ یکم، ص ۱۱۷)

با روی‌کرد به خویش‌کاری‌ی ِ امرداد در جهان ِ اَستومَند (/ جهان ِ مادّی) که نگاهبانی از گیاهان ِ روی ِ زمین و سرسبز و باروَرنگاه‌داشتن ِ آنهاست، و نماد ِ جاودانگی و بیمرگی و جوانی‌ی ی همیشگی به شمارمی‌آید، مسعود سعد ِ سلمان، چکامه‌پرداز ِ سدهٔ پنجم ِ هجری، می‌گوید:


روز ِ مُرداد [/ امُرداد] مُژده داد بدان
که جهان شد به طبع، باز جوان.

و همچنین می گوید :

مرداد مه است سخت خرم
مَی نوش پیاپی و دمادم


هریک از فروزه‌های دوازده‌گانه که جشن‌های هم‌نامی‌ی ِ روز و ماه برای ِ گرامی‌داشت ِ آنها برگزارمی‌شود، گل ِ ویژه‌ای دارد. گل ِ ویژهٔ ِ امُرداد، زنبق (/ چمبک) است.

در برگ ۲۵۰ برگردان فارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی چنین آمده است که :


«… مرداد ماه که روز هفتم آن مرداد روز است و آن روز را به انگیزهٔ پیش آمدن دو نام با هم، جشن می گرفتند. معنای امرداد آن است که مرگ و نیستی نداشته باشد. امرداد فرشته ای است که به نگهداری جهان و آراستن غذاها و داروها که اصل آن از نباتات است و بر کنار کردن گرسنگی و زیان و بیماری‌ها می باشد، کارگزاری یافته است…»

خیام در نوروز نامه می نویسد:

“مرداد ماه یعنی خاک، داد ِ خویش بداد از بَرها ومیوهای پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار ِ خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب، مر برج اسد را باشد. “
خیام به جای نام اَمرداد از واژه مرداد استفاده کرده است.

تغییر تلفظ نام :

ماه اَمرداد و جشن اَمردادگان امروزه به نام مردادگان، در بین مردم رایج است. مرداد به معنی نیستی و مرگ است اما وقتیکه حرف الف در اول آن قرار می گیرد آن را نفی می‌کند و به بی مرگی و جاودانگی، تغییر معنی می دهد. زیرا امرتات در زبان اوستایی و امرداد در زبان پهلوی، از ششمین امشاسپندان و یکی از صفات اهورامزدا در گات‌ها است که دلالت بر بی مرگی و جاودانگی و زوال ناپذیری اهورامزدا دارد.
و در این باره در زراتشت نامه چنین سروده شده است:




چو گفتار خردادش آمد به سر
همان گاه امرداد شد پیش تر


چو گفتار خردادش آمد به سر
همان گاه امرداد شد پیش تر


سخن گفت در باره رستنی
که زرتشت گوید ابا هر تنی

نباید به بیداد کردن تباه
به بیهوده برکندن از جایگاه

کزو راحت مردم و چار پاست
تبه کردن او، نه راه خداست



منبع:
سالنمای راستی
ویکی پدیا

Captain_America
26-07-2016, 13:06
گاهشماری صیادی در جزیره قشم/ نگاهی به راز و رمزهای آیین "نوروز صیاد"

صیادان جزیره قشم آخرین روز تیرماه هر سال را نوروز یا نوروز صیاد می‌نامند كه اولین روز از فصل گرمای واقعی است. در نوروز صیاد، هیچ‌یك از صیادان قشمی هیچ ماهی و موجود آبزی دیگری را صید نمی‌كنند و از خوردن هر گونه آبزی‌ای امتناع می‌كنند...

اسطوره‌شناسان و محققانی كه در حوزه‌های فرهنگ مردم پژوهش و مطالعه می‌كنند، منشا تمامی فرهنگ‌ها را برآمده از اصول فرهنگی كشاورزی و چوپانی و در نهایت مدنی یا یكجانشینی كه به شهرنشینی ختم می‌شود می‌دانند. البته این باور كاملا قابل قبول است زیرا انسان برای تهیه غذا نیازمند كشاورزی و دامداری بوده و هست و در طول تاریخ تمام رفتار‌های بشری پیرامون همین قضایا شكل گرفته است. اما از آنجایی كه باورها و اندیشه‌های انسانی هیچ‌گاه مطلق نبوده است نمی‌توان تنها به دو اصل كشاورزی و دامداری در زیرساخت‌های زندگی انسان بسنده كرد. به‌عنوان مثال می‌توان به جشن یا آیین «نوروز صیاد» اشاره كرد؛ جشنی كه توانسته خود را از سالیانی بس دور به دروازه‌های هزاره سوم از تاریخ بشر برساند.

بی‌شك هر كسی كه برای یك‌ بار در این آیین شگفت شركت كند به این نتیجه می‌رسد كه «نوروز صیاد» هیچ تاثیری از باورهای چوپانی و كشاورزی نگرفته است. پیش از ورود به مبحث جشن «نوروز صیاد» باید به این موضوع توجه داشت كه هر جشن و آیینی مبانی تقویمی و گاهشماری دارد و تمامی كشاورزان و دامداران بر مبنای آن گاهشماری جشن‌ها و مراسم خود را برگزار می‌كنند.

صیادان منطقه جنوب كشور نیز مانند سایر اقوام ایرانی دارای تقویم و گاهشماری مخصوص به خود هستند؛ تقویمی كه آغاز سال نو صیادی در آخرین روز ماه تیر اتفاق می‌افتد. سال صیادان هم مانند سال دامداران و كشاورزان چهار فصل دارد و این جشن هم همه ساله در آخرین روز تیرماه یعنی شروع فصل جدید صید توسط روستاییان جزیره قشم برگزار می‌شود.

صیادان جزیره قشم آخرین روز تیرماه هر سال را نوروز یا نوروز صیاد می‌نامند كه اولین روز از فصل گرمای واقعی است. سال پس از یك گردش كامل به جای اولش بازگشته كه این اتفاق مصادف با به پایان رسیدن فصل صید ماهی «حور» و «كوسه» است. در نوروز صیاد، هیچ‌یك از صیادان قشمی هیچ ماهی و موجود آبزی دیگری را صید نمی‌كنند و از خوردن هر گونه آبزی‌ای امتناع می‌كنند. آنها باور دارند در این روز باید همه ماهی‌ها باشند تا نسل خود را در هر كجای دریا خواستند بپراكنند و این را امری حیاتی برای تداوم و تكثیر هر چه بیشتر ماهی‌ها می‌دانند.

در ستاره‌شناسی ایران باستان باورهای فراوانی وجود دارد؛ یكی از این باورها گذاشتن نام ماهی روی آخرین ماه سال است كه امروزه به «حوت» در صور فلكی از آن یاد می‌شود. آنها بر این باور بودند كه خورشید در آخرین روز از ماه سال مانند ماهی در آب فرومی‌رود و در آغازین روز از سال جدید مانند بزی روی قله كوه‌ها نمایان می‌شود. گمان می‌رود كه این باور تحت تاثیر نوروز صیاد باشد.

به هر حال از فردای نوروز صیاد، صید «گرگور» شروع می‌شود و براساس گاهشماری صیادی تا «دهی گرما» (ده روز اول گرما)، بیستی گرما، سی‌ای گرما، چهلی گرما، پنجاهی گرما، شصتی گرما و نیم در شصتی است كه گرما ادامه پیدا می‌كند. در آغاز فصل بعدی، صیادان با قلاب به صید ماهی‌های بومی می‌پردازند. ماهی‌های غیربومی مهاجر، مثل حور در دو فصل پاییز و بهار به صیدگاه‌های ساحل‌نشینان جنوب می‌آیند.

ساكنان بومی قشم بر این باورند كه در نوروز صیاد تمامی چشمه‌ها به دریا می‌ریزند و بر همین اساس این روز را جشن می‌گیرند و تن به آب‌های متلاطم دریا می‌سپارند تا همه بیماری و بلایا را از تن خود دور كنند. این رسم بی‌شك باید ریشه در غسل داشته باشد و یادآور غسل آتش در پایان سال ایرانی است. در این روز فرزندان، پدر و مادر سالخورده خود را در دریا می‌نشانند و به نیت شفابخشی بر سر و لباس آنها آب می‌ریزند كه این رسم هم به نوعی «آب نیسان» و «آب پاشان» را در ذهن تداعی می‌كند .

از دیگر رسم‌های این روز می‌توان به «به آب سپردن لباس‌های كهنه»، «پوشیدن لباس‌های رنگی و نو و رفتن به دریا»، «رنگ‌آمیزی درهای چوبی خانه‌ها - به باور آنها در‌های چوبی روح دارد و رنگ‌آمیزی درختان و احشام با خاك سرخ سواحل هرمز» اشاره كرد. خواندن دعای «لوبن» برای سلامت احشام نیز از دیگر رسم‌های نوروز صیاد است.

ساكنانی كه در كنار صید به پرورش دام نیز مشغولند در این روز نزد یكی از چند دعاخوان نوروزی می‌روند تا برای آنها «لوبن» بخوانند. «لوبن» دعایی است كه ضمن افزایش بركت دام‌ها، آنها را از گزند بلایا در امان نگه می‌دارد. به باور آنها این دعا فقط تا شش ساعت پس از تحویل سال صیادی تاثیر دارد و پس از تمام شدن زمان معین دعا تاثیر خود را از دست خواهد داد.

كسی كه برای هر دامی «لوبن» می‌خواند نخ سبزرنگی گره می‌زند. در پایان، نخ گره زده‌شده كه به تعداد دام‌هاست به صاحب دام‌ها داده می‌شود تا آن را در سوراخ دیواری پنهان كند و روی آن را بپوشاند تا كسی نتواند آن را پیدا كند یا گرهی از آن باز كند. در هر روستا فقط دو یا سه نفر می‌توانند این دعا را بخوانند و هرگاه یكی از دعاخوانان تصمیم بگیرد آن را به شخص دیگری كه معمولا از خودش جوان‌تر است بیاموزد، بعد از یاد دادن دعا خودش دیگر دعا نمی‌خواند زیرا بر اساس باور‌هایشان دیگر دعاهای او تاثیری نخواهد داشت.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%D8%AF.jpg

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sohila22
24-06-2021, 18:59
هنر دستان زنان و مردان این مرز و بوم که تلفیق جذابی از حفظ سنتها و کاربرد آنهاست نمادی از جریان آداب و رسوم هر قوم و منطقه ایران است با حمایت از صنایع دستی کشورمان به حفظ و تداوم فرهنگ ایرانی خود و انتقال آنها به نسل بعد کمک می کنیم لطفا صنایع دستی ایران را حمایت کنید irankardasti2010 را در شبکه های اجتماعی جستجو کنید:»:»:»:»