PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : داستان جدید : خواب



iranibazar
26-08-2011, 14:06
این اولین داستان منه. امیدورام دوستان با نظراتشون راهنماییم کنن و اشکالاتم رو بهم بگن .

نام داستان : خواب
نویسنده : کاظم خورشیدی
تعداد صفحات : 20 صفحه
فرمت pdf
حجم : 140 kb

لینک دانلود فایل زیپ شده :
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

MobinS
26-08-2011, 18:49
نتونستم کلشو بخونم ... ولی این نکات رو ازش گرفتم :
1- جملاتت رو همیشه باید مرتب کنی... به موقع از علامت ها استفاده نکردی و پاراگراف بندیت درست نبود ... بر خلاف نظر خیلی ها که این اصل رو جزء داستان نمی دونن ولی خیلی نکته ی مهمیه...
2- با این که شیوه ی نقل داستانت فرق می کرد ولی جملاتت خیلی ضعیف بود..
3- شیوه ی نقل داستان خیلی سریع پیش می رفت... می تونستی 20 صفحه رو 30 صفحه کنی ولی با کیفیت بهتر...
4- داستان اش به نظر خوب نمیومد.. ولی کامل نخوندم... می خونم نظرمو بهت می گم..

nil2008
28-08-2011, 10:35
دوست عزيز...
داستانت به عنوان تجربه ي اول خوب بود .من يكي دوبار از اول تا آخر داستانت رو خوندم.نكاتي رو كه بنظرم ميرسه اگه رعايت كني نوشته ات بهتر ميشه مي نويسم:

_ فضاي دوران جنگ و بمباران ِ شهر توسط هواپيماهاي عراقي رو به خوبي توصيف كردي.مخصوصا" حالت فيزيولوژيك ِبدن رو پس از شكسته شدن ديوار صوتي وآوار خونه ها پس از خوردن موشك...
_ يكمي باورش سخته كه كسي بخاطر مرگ دوست ِ هم دانشكده اي اش آنقدر به هم بريزه و تا مدتهاي مديدي نتونه خودشو جمع و جور كنه وبعد هم مشروط و...البته مرگ دوست صميمي خيلي سخته ولي در اين موقعيت ها مخصوصا" آقا پسرا خيلي خوب و زود به حال اول برميگردن و اونقدر احساساتشون شديد نيست كه دنيا براشون تيره و تار بشه...(عموما") و نكته ي ظريف ديگه اينكه وقتي شهري بمبارون ميشد تا مدتها ،كارهاي آموزشي در مقاطع مختلف (حتي دانشگاهها)در اون شهر موقتا" تعطيل ميشد...نمونه اش هم مرخصي هاي ترمي كه بدون احتساب سنوات تحصيلي در مناطق جنگي جنوب و غرب به بچه هاي دانشجو ميدادند و عملا" امور آموزشي در اون مناطق تعطيل ميشد.منظورم اينه كه به همين راحتي كسي اخراج نميشد.
_ دوران آموزشي در زمان جنگ مخصوصا" اگه كسي رو به خط اول مي فرستادن با برنامه هاي به ياد موندني (مثل مانورهاي رزمي در نيمه هاي شب كه معمولا" خشم شب بهش ميگفتن و يا آموزشهاي جنگ تن به تن ) رو ميتونستي به توصيف دوره ي آموزشي داستانت اضافه كني ... در ضمن اگه امنيت ِ فضاي اطراف پايگاه رو بالا تر مي بردي بهتر بود يعني طوري كه خواننده فكر نكنه با يك ساختمون معمولي روبرو هست(مثلا" دورديف سيم خاردار دورتادور پايگاه رو احاطه كرده بود و يا زمين اطراف پايگاه رو با مين ضد نفر پوشش داده بودند ...)
_ از حقه ي (استفاده از گاو براي تعيين سطح هوشياري و آمادگي نيروهاي خودي )كه توضيح داده بودي خيلي خوشم اومد ...داستانهاي واقعي و مشابه اين حقه رو در استفاده ي ابزاري از سگها و گربه ها براي مشخص كردن محدوده ي مين گذاري شده در جبهه ها شنيده بودم...
_ اگه بيشتر روي درگيري داخل پايگاه كار كني بهتر ميشه ...سعي كني درگيري رو از چند ساعت به يكي دو روز بكشوني...
_ از پايان داستانت هم خيلي خوشم اومد ...جايي كه دوباره جواد ،به خواب دوستش مي آد ...و جمله ي آخر:« قراره امشب به پايگاه حمله بشه» و با اين جمله ، ناخودآگاه ، تمام اتفاقاتي كه در حمله ي گذشته به پايگاه پيش اومده در ذهن خواننده تداعي ميشه ...و اينكه نتيجه گيري به عهده ي خواننده ميمونه تا هر طوري مايله به پايان داستانت شكل بده . اين هم شگرد جالبي براي اتمام داستانت بود...
_ همونطور كه دوستمون هم گفتن در پاراگراف بندي جملاتت اگر دقت بيشتري كني ،خواننده به موقع و به جا ميتونه منتظر ادامه ي يك جمله بمونه ،يا جمله رو تموم شده فرض كنه ...
_ به هرحال انتخاب عنوان،موضوع وشخصيت ها وروند داستان ،همه نشون ميده كه استعداد نوشتن رو داري ...پس بيشتر و بيشتر بنويس و مطالعه داشته باش ...اگه داستان ديگه اي هم داشتي برامون بذار...خوشحال ميشيم .موفق و پايدار باشي...ياحق.

iranibazar
28-08-2011, 21:57
از دوستان خوبم خیلی خیلی ممنونم که به نکات بسیار آموزنده ای اشاره کردند.راهنمایی های شما دلگرم کننده و امید بخش بود. به زودی انشالله یک داستان جدبد میذارم . بازهم نیازمند تذکرات مشفقانه شما عزیزان هستم و خواهم بود.

iranibazar
01-09-2011, 22:00
داستان دوم رو هم آپلود کردم .

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

joseph.n
02-09-2011, 15:11
مـن هنوز مایلم کـه اولی رو بخونم. اولاً کـه خستـه نباشید بنده رو پذیـرا باشید .
دومـاً کـه بـرای اولین قلمتون (؟) بسیـار عالیه.

nil2008
06-09-2011, 13:17
داستان دوم رو هم آپلود کردم .
دوست عزيز...
اين داستان تقربيا"تخيلي كه نوشتي نميدونم چرا منو به ياد روند تكاملي انسان انداخت ارز تولد تا مرگ...اسم داستانت هم تولد بود ...تولد ،رشد و نمو ،عاشق شدن و پيري و زوال ...مطابق با روند زندگي انسان بود ...خيلي از همزاد پنداري برگ با انسان خوشم اومد...
در انتهاي داستان ،منظورت اين بود كه از برگ ،به عنوان سيگار استفاده شده ؟ يا برداشت من غلط بود ؟ اگه همين بود كه خيلي عالي پايان داستانت رو تموم كردي ...و خيلي با استعدادي ...بنظرم داستانهات رو جمع كن و يك كتاب منتشر كن ...:8:

حساموند
06-09-2011, 13:59
قدرت تخیلت خیلی قویه. فضای داستان رو می تونستم کاملا حس کنم
(منظورم داستان دومیه)

iranibazar
07-09-2011, 18:24
دوست عزيز...
اين داستان تقربيا"تخيلي كه نوشتي نميدونم چرا منو به ياد روند تكاملي انسان انداخت ارز تولد تا مرگ...اسم داستانت هم تولد بود ...تولد ،رشد و نمو ،عاشق شدن و پيري و زوال ...مطابق با روند زندگي انسان بود ...خيلي از همزاد پنداري برگ با انسان خوشم اومد...
در انتهاي داستان ،منظورت اين بود كه از برگ ،به عنوان سيگار استفاده شده ؟ يا برداشت من غلط بود ؟ اگه همين بود كه خيلي عالي پايان داستانت رو تموم كردي ...و خيلي با استعدادي ...بنظرم داستانهات رو جمع كن و يك كتاب منتشر كن ...:8:
از ابراز نظر و لطف شما بسیار سپاسگذارم .
منظور من در پایان داستان تبدیل شدن به سیگار نبود ... دوباره و بادقت بیشتری جملات انتهایی داستان را مطالعه فرمائید . احتمالا من بعلت کم تجربگی نتوانسته بخوبی منظورم را القا کنم . به این جملات دقت کنید :
"بعدها فهمیدم اسمش تنفس بود" " گریه ام گرفته بود ... " " کمی دقت کردم . صدای آشنایی داشت.انگار آن را جایی شنیده بودم . بازهم گوش کردم ... دیگر گریه نمی کرد . من هم دیگر گریه نمی کردم"
و مهمتر از همه ٰ عنوان داستان : تولد که بیانگر آغاز است نه پایان ( که سیگار پایان می پذیرد ) .
این را می دونم که معمولا داستان نویس ها انتهای داستان را بعهده خواننده میذارن ولی بذارید بهتون جواب سوالی رو که تو ذهنتون نقش می بنده رو بدم . نمی دونم گفتنش درسته یا نه ولی جواب اینه :
برگ نمادی از روح است . در این داستان روح پس از اینکه از اصل و ریشه خود جدا می گردد در قالب نوزادی حلول می کند و " متولد " می شود . روح داستان ما قلوی دوم یک زایمان است !
(" کمی دقت کردم . صدای آشنایی داشت.انگار آن را جایی شنیده بودم . بازهم گوش کردم ... دیگر گریه نمی کرد . من هم دیگر گریه نمی کردم " )