PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : اتاق خاکستری ( تراوشات دل بیمارم )



vahidhgh
13-06-2011, 12:40
در یک آشنایی ساده ما با هم دست دادیم
تو فقط دست دادی و من همه چیز از دست دادم
:11::11::11::11::11::11::11::11:

vahidhgh
14-06-2011, 13:22
با تو امروز به صد غصه و غم زیسته ام
ولی اگر فردا زنده بمانم چه کنم ؟

vahidhgh
14-06-2011, 21:14
این شبها چشمهای من خسته است ، گاهی اشک ، گاهی انتظار ، این سهم چشمهای من است

vahidhgh
16-06-2011, 12:31
روزی خواهد آمد از همین کوچه ها

vahidhgh
17-06-2011, 01:19
ترسم که این خاطره ها پاک شود
با من اینهمه یادگاریها خاک شود
بردار این ته مانده عشق و بگذار
این دل صافتر از دریا صد چاک شود

از خودم

vahidhgh
27-06-2011, 12:11
تویی و منو این شمع و این اندک نور
تو به من نزدیکی ولی من از تو دور
اشکهایت می کوبد بر روی سنگ قبرم
برو به دنبال زندگیت تا بخوابم منم در این گور

vahidhgh
28-06-2011, 12:04
کی میگه بی تو نمیشه زندگی کرد
یا اینکه بی تو باید خودکشی کرد
تو برایم مثل یک رهگذری
با کسی دیگه هم میشه جاتو پر کرد

vahidhgh
29-06-2011, 12:26
آمدنت آغاز من بود
رفتنت پایان من بود
فقط لحظه ای زندگی
رفت و آمدت چقدر کم بود

vahidhgh
01-07-2011, 12:43
نگاهم میکنی و رویت را بر میگردانی
مگر نمیدانی نگاهم را به نگاهت زنجیر کرده ام
نگاهی دیگر می اندازی و دل را هزار باره خون میکنی
پوسخندی میزنی زیر لب می گویی که هوس عاشق شدن نداری
نکند مرا لایق عشقت نمیدانی بهانه می آوری
دل من در طلب یک نگاهی به لبهایت چشم داشت
واسه گدایی عشق این نگاهم به دنبال هرکسی
می توانست برود ، ولی به نگاه تو عادت داشت
صدایت میکنم صدایم را نمیشنوی
نامت را گر بخوانم جوابی نمی گیرم
سرم را بالا می گیرم که شاید ببینی اشکهایم
برایت می گذارم بر جای قلب عاشقم را
و خواهم رفت که گویی هزاران سال
از این جاده کسی نیامده بود
بگو به همه دل عاشقش را برداشت و برد
بگو حرفهایش را نزد و اونها رو خورد
بگو یکی یکی بی وفاییهایم را شمرد
بگو که عاشقی داشتی و یک روز مرد...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

vahidhgh
14-08-2011, 03:10
سلام به همه
تصمیم گرفتن هرچی نوشته پراکنده دارم یک جا جمع کنم ، هرکی هم دوست داشت بیاد توی این اتاق خاکستری من به خاطر این خاکستری اسمش رو گذاشتم که ...... نوشته ها رو بخونید میفهمید

vahidhgh
14-08-2011, 03:15
بین ساعتهای اضطرابم دست و پا میزدم
استخاره کردم که با من
خواهی ماند یا عابر گذرایی
جواب آمد می مانی تا آخرش
تسبیح از دستم افتاد و پاره شد
دانه هایش رو شمردم
یکی کم شده بود
اینجا هم نیرنگ......

vahidhgh
15-08-2011, 02:58
از وقتی که عمل کرده ای بینی ات را
فقط به نوک آن است نگاهت
آنقدر که حتی دیگر
مرا که هستم در کنارت
هم نمیبینی

vahidhgh
16-08-2011, 03:09
امروز سر قرارم که دیدمش
موهایش را رنگ روشن زده بود
عصبانی شدم و فریاد زدم
رنگ پر کلاغی بزن
شاید یک رنگ بشوی !....

poonel
16-08-2011, 04:41
آقا این شعرها رو خودت گفتی یا عاریتی است؟

شعر یک رنگ خیلی قشنگ است.

vahidhgh
17-08-2011, 02:37
آقا این شعرها رو خودت گفتی یا عاریتی است؟

شعر یک رنگ خیلی قشنگ است.

دوست من
همه نوشته ها کاره خودمه ، ممنون از حسن توجهت

vahidhgh
17-08-2011, 02:49
چله تابستون بود و هوا بسیار گرم
به دیدارش رفتم با هزار شوق و شور
به کنارش رفتم و دستش را گرفتم
سر تا پا علامت سوال شدم
مثل یک تیکه سنگ ، سرد شده بود
فقط میشد با وی در آن گرما
هوا رو عوض کرد و بس .....
رابطه سرد

vahidhgh
18-08-2011, 19:33
تمام نجواهای عاشقانه ام را
زمزمه کردم در گوشش
و وی تمام آنها را
هوس پنداشت
اگر بار اول بود که آنها را می شنید
فرق هوس و عشق را نمی دانست !....
تکرار

vahidhgh
20-08-2011, 12:02
همیشه و همیشه بهم گوشزد میکرد
از خط خوردگی نامه متنفرم
هیچ وقت نوشته ای
خط خورده برایم نفرست
دفتر خاطراتش را پیشم جا گذاشت
نگاه کردم و خشکم زد
تمام قسمتهای مربوط به من
خط خورده و سیاه بود.......

vahidhgh
21-08-2011, 10:34
اگر خواستی خنجر رفتنت را بزنی
در جلوی بدنم فرو کن
پشت من جای
زخم دیگری ندارد

vahidhgh
26-08-2011, 08:54
حلقه درون دستانم را چرخی دادم
روز اول را یادم آمد که می گفتی
ما یک روحیم در دو بدن
این قلب من برای تو تا ابد
من عاشقم و دوستت دارم
زندگی برایم هیچ است بی تو
پوسخندی زدم و حلقه را در آوردم
روی میز کنار حلقه خاک خورده ات گذاشتم
کاش حرفهای عاشقانه
قولی برای ماندن بود .........

vahidhgh
27-08-2011, 09:00
پنجره اتاق را باز خواهم گذاشت
ای که بی تو زندگی
هوای تازه نخواهد داشت
مرغ عشقم رفته در سکوت
ای بهترین نغمه عاشقی
و دوباره بی تو باز هم
هوای دل و اتاق هر دو گرفته است ...

vahidhgh
28-08-2011, 15:16
کاشکی کبوتر بودی
بالهایت را می چیدم
تا جلب خانه ات شوی
نه حالا که باید از روی بوم
غریبه ها پیدایت کنم...

vahidhgh
31-08-2011, 17:54
یه روزی در یک آشنایی ساده
ما به هم دست دادیم
دست دادن قول ماندن نبود
کاشکی به جای دست
دلت را به من می دادی ....

vahidhgh
04-09-2011, 02:29
من و تو مثل عقربه های ساعتیم
من اگه عقربه ساعت باشم تو ثانیه ای
اگر روزی هزار بار سر و گوشت بجنبد
اگر روزی هزار بار همه جا رو بگردی
باز در آخر به من میرسی ...

vahidhgh
05-09-2011, 01:58
پک غلیظ به ته مانده های سیگار
تکیه سر به جای جای دیوار
یه دل سیاه و خط خطی و بیمار
از هرچی عشق توی دنیا هست بیزار


همه اینها هدایای توست عزیزم ...

vahidhgh
12-09-2011, 01:04
تو مثل بستنی هستی
توی گرما
فقط میشه چند دقیقه
در دست نگهت داشت .....!

vahidhgh
24-09-2011, 16:17
آنقدر بلند پرواز بودی که
با اولین پریدنت
دستم هم بهت نرسید....

vahidhgh
27-09-2011, 13:13
رو به روی خانه ات نشسته ام
تکه کاغذی بر دست
چوب خط می زنم
باز یکی دیگه زنگ خانه را می زدند
با این می شود نفر سی و پنجم
به خودم می خندم ....

vahidhgh
04-10-2011, 03:20
می گن از هر دست بگیری
از همون دست پس میدی
پس کی و کجا باشد
وعده دیدار ما ؟

vahidhgh
07-10-2011, 03:37
من و
شمع و دیده های گریان
یه مشت خاطره رنگ و رو رفته و اشک پنهان
از وقتی رفتی هر شبم
شام غریبان است ...

vahidhgh
11-10-2011, 02:45
نگاهت میکنم که رو به رویم نشسته ای
بی هیچ دغدغه ای ناخن هایت را سوهان میزنی
گوشیت پشت هم زنگ می خورد
سرم را به دیوار تکیه میدهم
پک هایم به سیگار عمیق تر میشود
و تو همچنان در حال سوهان زدنی

امان از خیانت .....

vahidhgh
13-10-2011, 03:46
قطره قطره پیکم را پر میکنم ...
نگاهی به پیک می اندازم و لحظه ای تامل می کنم
چه فرقی می کند باشد یا نباشی
همه را تا انتها مینوشم
دوباره نگاهش میکنم
به سلامتی هرکی که به عهدش وفادار ماند ، پیک را میشکنم....

vahidhgh
16-10-2011, 01:49
سلام ، خوش اومدی ، هر چند خیلی دیر شده
فقط قبل از وداع همیشگی بیا اینجا مقابلم بنشین
میخواهم یک دقیقه سکوت کنیم
به احترام تمام لحظه هایی که در انتظار پاسخ تو مردند....


این نوشته با اس ام اس به دستم رسید از یه ناشناس
با روحیات من خیلی جوره
حیفم اومد نذارمش

vahidhgh
17-10-2011, 01:52
شاید بتوانی
شاید بتوانی من رو پاک کنی
از ذهنت و خیالت و از صفحه روزگارت
از برگ برگ دفتر خاطراتت
از هرچی که میشه فکرش رو کرد
که بتوان از بین برد نابود منهدم کرد
ولی نازنینم
مرا چگونه می توانی پاک کنی
از جای جای بدنت
بدنی که سرتاسرش را مثل مورچه
سالها در نوردیدم
چگونه ؟ ........




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

vahidhgh
21-10-2011, 01:57
میگن مرد و قولش
تا آخر پای دستی که بهت دادم هستم
حتی اگر
تو هم نباشی

vahidhgh
22-10-2011, 20:00
از دنده چپ بلند شده بودم انگار
ترس و دلهره
تمام وجودم رو به زانو در آورده بود
این نگرانی بی خود
این چشم مضطرب
قدم زنان خودم را به پارک رساندم
صدای گنجشکان زیباست
روی نیمکتی دور دست
دو نفر پشت به من سر روی شانه هم
چه لباس آشنایی
دستم می لرزد و شماره میگیرد
صدایی با ترس جواب میدهد
( سر کلاس هستم )
گوشی و رابطه هر دو قطع میشود......

vahidhgh
24-10-2011, 02:29
بچه که بودیم
میشد با هرکسی که دوستش داری همبازی شد
کاش کودکی را پایانی نبود...

vahidhgh
02-11-2011, 03:15
سوفیا طاقت دیدن اشکهای جیمی را نداشت ، به چشمان جیمی زل زد و اشکهای چکیده روی صورتش را با نوک انگشتانش کنار زد و در حالی که از زور گریه بریده بریده حرف می زد به جیمی گفت
( جیمی ... دیدن اشکهایت برایم از جدایی سخت تر است ، برو ، برو جیمی ، بیا این هم ساک لباسهایت ، فقط خواهش میکنم ، التماست میکنم جیمی ، قدمهایت را آرام بردار تا رفتنت را به درازا بکشاند ، بگذار بلکه برای آخرین بار چشمانم از دیدنت سیر شوند ...)
جیمی سوفیا را بوسید و سپس کلاه خودش را بر سرش گذاشت ، سرش را پایین انداخت با قدمهایی آهسته گامهایش را به سوی رفتن کج کرد ، هنوز از سوفیا فاصله نگرفته بود که صدای گریه سوفی رو پشت سرش شنید ، چند لحظه ایستاد و تامل کرد ، دو دل بود که به سمت سوفیا برگردد یا نه ، دستش را مشت کرد و دوباره قدمهایش را از سر گرفت ، جیمی برنگشت تا سوفی رو حتی نگاه کند ، سوفیا هم که دید اشکهایش برای جیمی اهمیتی ندارد گریه اش بیشتر شد ، جیمی برنگشت تا سوفیا رو ببیند چون که چهره اش خیس از اشک بود و نمی خواست سوفیا چشمان گریان او را ببیند ، آنقدر از سوفیا فاصله گرفت که در کشاکش سیاهی غروب سوفیا نتواند چشمان پر اشکش رو ببیند ، سپس با آستین لباسش اشکهایش را پاک کرد و سرش را به سمت سوفی چرخاند تا برای آخرین بار رویای زندگی خود را ببیند ، سوفیا با دیدن جیمی گریه اش تمامی نداشت ، جیمی اگر سوفیا رو دوست داشت باید تمومش می کرد هر چه بیشتر طول می کشید سوفیا خودش را از بین می برد ، با اشکهایی از گونه سرازیر دستش را تا نزدیک کلاهش بالا آورد و به سوفیا سلام نظامی داد و سپس پوتینهایش را به سمت راه بی برگشت چرخاند و در سیاهی شب غرق شد .


قسمت حذف شده از رمان


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

vahidhgh
07-11-2011, 22:47
دوباره تو آتیش هوس کی سوختی
دوباره چشمهات رو به کی زل زدی دوختی
یک موی باریکه فقط بین عشق و هوس
داری دست و پا میزنی تو لجن هوس
خیلی وقته عشقت رو کردی کنج قفس
می ترسم یه روز به خودت بیای که دیر بشه
دلم از تو و اسمت دیگه سیر بشه

آره عزیزم
داری دست و پا میزنی تو لجن هوس

vahidhgh
05-12-2012, 01:37
بین من و تو قولی بود که شکست
بین من و دنیا عهدی بود که گسست
از این تابوت خسته استخوانی بر جاست
که آن هم بعد از تو به خاطره پیوست

vahidhgh
22-02-2013, 13:08
تمام درسهای مدرسه به کنار
تو درسی به من دادی
که سالهای سال از یادم نرود
درسی به نام
" درس عبرت "

vahidhgh
23-02-2013, 18:16
جای بودنت را
دیواری برایم پر کرده است
هم سرم را بر رویش می گذارم
هم شانه ام را
هم سردی دستانت را دارد
هم زبری احساست را
هم سنگی قلبت را دارد
هم دو رنگی ات را
این دیوار هر چه که هست
بر عکس تو
با وفاست
تا هر زمانی که بخواهم و
زنده باشیم
کنارم می ماند

vahidhgh
28-02-2013, 20:36
رو پله های سنگی میشینم تا تو بیای
چشمام به خورشید و ابرها
سرم روی آجرهای دیوار
گذشته سالهای سال
من از این دوران بی تو بیزار

vahidhgh
05-03-2013, 14:41
وقتی نبود کسی که اسمش را صدا زند لبهای من
به خاطرش اشکم روانه شود از چشمهای من
نگاه کرد مرا عکس درون آیینه و فریاد زد
نیست جز من کسی همدم تنهایی من

vahidhgh
07-03-2013, 23:40
دل من
ملامت کن
او چه داند عاشقی چیست ....

vahidhgh
08-03-2013, 17:20
دل من
بذار بخندد در خیال خویش
منکه میدانم دوست داشتنش چه زیباست
منکه میدانم من بی او یعنی هیچ
او نمیداند دوست داشتن را
منکه می دانم عشق او برایم دنیاست
او نمی داند فردایش بی من یعنی چی
منکه میدانم این خسته با وجودش سرپاست
بذار بخندد در خیال خویش
منکه میدانم بی من کسی التیام اشکش نیست

بذار بخنند به گریه هایم
بذار بخندد به بچگی هایم


اگر با دیدن اشکهایم شاد می شود
خدایا مرا در عشق او تا همیشه
تا ابد زنده نگه دار
بذار ببینم برای همیشه
این لبخند زیبایش را


این چند خط بدجوری بهمم ریخت . خیلی دوست داشتم کاملش کنم ولی نتونستم فعلا بیشتر بنویسم تا وقتی با خودم کنار اومدم بتونم کاملش کنم

vahidhgh
03-04-2013, 18:57
نذر نکردم بمانی
نذر کردم در نبودنت
تاب بودن داشته باشم

vahidhgh
12-04-2013, 10:41
برای دیدنم باید عازم ساحلها بشی
همنشین ماهی های درون قلابها بشی
برای بوییدنت باید بوی وفا بدی
باید غم هزاران غم این دنیا کشی
برای عشق شرم گل سرخ لازم است
باید همنشین فراق قاصدکها بشی
باید فقط من و تو متصل باشیم به هم
باید مثل نخ فقط وصل بادبادکها بشی
باید سبک شی تا برسی به پرواز
باید زوزه باد در بادبانها بشی
نری زیر سنگ توی اقیانوس بگردی
باید چشم به راه ابرهای آسمان بشی
نه در کتاب و نه در سطرهای دفترم
باید خیره به راه بی پابان خدا شی
چشم من در آسمان توست برای دیدنم
باید چشم به چشم چشمک ستاره ها بشی
رویایم دیدن گل سرخ در دستان توست
باید در رویای خواب و مثل آرزوهام بشی
برایت خواهم که بهترین نفر در دنیا شی
باید شاهزاده نشسته بر اسب کتابها بشی
رنگها در رنگین کمان زیباست نازنینم
می خواهم یکرنگ برایم آبی آسمانها بشی

برای درک تنهایی بی من بودنت
باید مثل خود خود خدا تنها بشی

نمیخواهم مثل عاشقان درون کتابها بشی

باید خودت باشی و در عشقت رها بشی

vahidhgh
14-04-2013, 11:05
دوست داشتم یه تاپیک بزنم با عنوان نصیحت به کودک فردا و همه عزیزان در اون شرکت کنند و مثل شعر زیر قرار دهند

کودکم دنیای آدمها نامرده
احساس خیلی ها مثل خودشون سرده

vahidhgh
28-04-2013, 22:08
خدایا
سرنوشت با تک دل من قمار میکند
مدتهاست حاکم فقط تویی
برایم تک دل بازی کن
عوض کن قضا را
سربازت از این بازی
نا امید است ...........

vahidhgh
13-05-2013, 21:21
راست می گفتی
من مثل تو نیستم
من آزادم
غلط میزنم در چمنها
می پرم تا آسمانها
نه نگران چشمان هیزم
نه نگران نگاههای خیره به زیر میزم
نه نگران پاک شدن رژ لبم
من نگران رفتن به ناکجاها نیستم
من مثل تو نیستم
نگران مانتویی در باد
یا روسری افتاده در خواب
نه منتظر آمدن کسی در زندگیم
نه نگران رفتن
نه در التهاب متلکی در خیابان
نه آرایش میکنم و نه آرایش می شوم
بی هیچ رنگ و لعابی
من همینم
منتظر هر ماشینی نمیشوم
نه دورنگم نه بی رنگ
من همینم
نه پنبه ای آتش می زنم
نه گلی پر پر میکنم
نگاهی به غریبه ای تعارف نمیکنم
تو به این شکلی یا همه تو ها
چه فرقی دارد من آزادم
به ساحل می روم
در دل شب تنها می روم
نه کسی به دنبالم سایه به سایه شماره به دست
نه نگران آمدن به درب خانه
نه نگاه سنگین پدر دارم نه برادر
نه حرف همسایه هست و نه خویشان
از دیدنم هر صبح در آیینه نمی ترسم
من آزادم
دست میدهم و میبوسم بی آنکه دغدغه
پاک شدن پنککی داشته باشم
نه به دنبال یافتن آرایشگاهی
نه پی یافتن هر باشگاهی
من آزادم و به خود می بالم
این آزادی را با دنیا عوض نمیکنم
من آزادم و به خود می بالم

vahidhgh
18-05-2013, 18:57
یاد اون پیرمرد ژولیده بخیر
که با لبخندی می گفت
اگر به یاد کسی که رفته باشی
گویی با زنی مرده
عشق بازی کرده ای .......

vahidhgh
20-05-2013, 17:41
کودکم به یاد داشته باش
هرگز کاری نکنی
که هی بگی ای کاش ای کاش
یه وقت نشکنی دله دوستت رو
تنفر و عشق هر دویش به جاش
نکنه عاشق کسی بشی
نخوای دنیا رو بکنی فداش
دنیای آدما نامرده عزیزکم
هزاران میله داره هر پنجره هاش
یه روزی مثل من عاشق کسی میشی
میخوای همه زندگیتو بریزی به پاش
خیانت مثل زهر تلخه کودکم
خیلی زود میگی ندیده بودمش ای کاش
منکه دوسش داشتم اینجوری شد چرا
پس این عشق من آخه مشکل داشت کجاش

دلبندم دنیای آدما همینه
همش خیانت و ریا و فریبه
یه روز به خودت میای که
می بینی همه دوستات شدن غریبه
کودکم خیلی سخته
رفتن و برگشتن یه عشق
دوستی های الان
فقط واسه گرفتن وقته

حواست باشه دنیای آدما نامرده
احساس خیلی ها مثل خودشون سرده
یه وقت نری زیر چتر و سایه ای
آقا گرگه هنوزم قایم شده پشت پرده

vahidhgh
21-05-2013, 17:51
داستان ما از

من و تو

خیلی وقته گذشته
حالا دیگه باید بگی

من یا تو

vahidhgh
22-05-2013, 17:51
چقدر سخت است
برای ندیدن کسی که
از کنارت رد می شود
سرت را پایین بندازی......

vahidhgh
29-05-2013, 16:54
از تو
فقط منی به جای میماند که
روزی تو را دوست داشتم ........

vahidhgh
31-05-2013, 23:45
شبیه مترسکی شده ام برایت
با این تفاوت که
تو به من نوک هم می زنی و می روی .........

vahidhgh
06-06-2013, 14:20
هنوزم به یادت که می افتم
سیگاری روشن می کنم
امان از روزی که
پاکت سیگار تمام شود ......

vahidhgh
16-06-2013, 18:50
می ترسم
می ترسم این نخ متصل به این بادبادک
با نگاهی پاره شود
دلم برود پی زندگیش .....

vahidhgh
23-06-2013, 16:18
سکوت می کنم
عبور کن ....

vahidhgh
13-07-2013, 21:30
حالم خوب است
فقط این روزها
چشمهایم سنگین است
پنجره رو به کوچه
هر ثانیه شسته می شود ....

vahidhgh
19-07-2013, 02:22
چه فرقی می کند باشد یا نباشی
دلم از بی تو بودن می ترسید
از دوباره عاشقی کردن
حالا من می ترسم وحشت دارم
به تو و عشق جدیدت
عزیزم تبریک می گم .....

vahidhgh
29-07-2013, 23:18
آرام بر گونه ام می لغزد
تاوان بی فکری های دیروزم
کاش انقدر مفت
نمی باختم .....

vahidhgh
30-07-2013, 18:13
انقدر دست روی دست گذاشتم
که به راحتی از دستت دادم
حالا این منو دست خالی
تو و دستی که می فشارد دستت

vahidhgh
05-08-2013, 20:18
برو
دنیا رو بگرد
یا چشمهایت سیر شود
یا خسته
من نمیخواهم واست اینجوری اولین باشم
میخواهم آخرین همراهت باشم ....

vahidhgh
08-08-2013, 20:37
دوباره و
دوباره
و دوباره
به سلامتی تو می رود بالا پیکم
چه فرقی میکند باشد یا نباشی
بعد از رفتنت
من و این پیک
مدتهاست که با هم رفیقیم .....

vahidhgh
10-08-2013, 01:23
عشق من
الهی من بمیرم
صدای هق هق گریه ات رو نبینم
عشق من
الهی من بمیرم
دوباره چشمای خیست رو نبینم

عشق من بگو
بگو که بی تاب شده جون من
چی شده دوباره
چی گذشته دوباره در نبود من

تا من هستم
چرا تو گریه می کنی بی من؟
فدای اون خنده هایت بشم من

بخند و زندگی کن
من هنوزم اینجام کنارت عزیزم
هنوزم که هنوزه
میخوام این جونم رو بکنم فدایت عزیزم

بخند عشق من
دوباره هوای خنده هایت رو کرده این دل من
بخند که پر بکشه کلاغ سیاه غم

بخند فدای تو شود جان من
تو میخندی دنیام شیرینه عشق من
این دل خستم سیراب میشه عشق من

vahidhgh
13-08-2013, 21:26
من مثل کودکی پر جنب و جوش
عاشق و یه دنده و شیطون
تو مثل به آدامس بادکنکی برایم
انقدر بادت کردم که
ترکیدی و از دست رفتی .....

به یاد آهنگ
هرکی اومد تو زندگیم
می بردمش تا آسمون

vahidhgh
13-09-2013, 22:53
من از عذاب خداوند
سالهاست که نمی هراسم
عذاب عشق تو برایم
هزاران هزار جهنم است ......

vahidhgh
14-09-2013, 23:14
این کلمات بهم دوخته شده کجا و احساسات من عاشق کجا

vahidhgh
30-09-2013, 20:15
منو اون خاطره و لب دریا
چقدر راحت تموم شده دوست داشتن ما
خدایا کجا رفته بازم از کنارم
حالا من و موج و دل و ساحل دریا
بگو نازنینم آخه الان کجایی ؟
بیداری یا که در آغوش کسی دوباره خوابی ؟
با من شرط کردی که وابستت نمونم
بیا که من باختم عشق رو به سرابی
من اینجا مدتهاست که شنها رو می شمارم
با اینکه میدونم عمریست با تو سر کارم
ولی خیال دوست داشتن تو برایم
روز و شب نگذاشته به این حال زارم
خدایا منو جا گذاشته در این دنیای غم
به یک چشم دیدن هم راضیم به خدا به همین کم
خدایا همه دنیایت ارزانی این همه آدمت
منو تنها نکن در این دنیای بی در و پیکرت
صدای امواج ، شلاق می زند روی تنم
پس کجا رفته از کنارم ، سایه سرم

vahidhgh
15-10-2013, 22:42
من آن نشکستنی بودم
شکستی روزی
امتحانش
دنیام رو ویرانه کرد ....

vahidhgh
16-10-2013, 00:16
بزن بارون بزن بر روی این تنم
بزن عاشقم کن که بی عشقش پر پرم
بزن بارون خیسم کن ترم کن
دوباره این دل هوای آتش عشقی کرده
بزن که چشمانم در هوس عشقی پر زده

vahidhgh
22-10-2013, 17:33
یه وقتایی منو در این همه شلوغی تنها کردی
میون این همه آدم تو منو انتخاب کردی
یه وقتایی از سر شوق یا ناچاری صدایت کردم
خدایا ای خدای من منو بدجوری عاشقت کردی

vahidhgh
23-10-2013, 19:40
تازگی ها یه جوری شدم
دست خودم نیست
قلمم که روی کاغذ می رود
به جای نوشتن از تو
استفراغ می کند .....

vahidhgh
02-11-2013, 13:53
عروس قصه های من
پاییزی زده به نوشته های من
مردمم نمیخوان قصه ای با تو بگویم
دنبال عروس یک شبه می گردمم

vahidhgh
21-11-2013, 01:26
یکی بود و یکی عین خیالش هم نبود
یکی اینجا همیشه هست و یکی نرفته دل به یکی دیگه بست
یکی دلش جا مانده بود و یکی درهمین حوالی تنها مانده بود
یکی با غصه به خواب رفته بود و یکی در آغوشی بی تاب رفته بود
یکی دلیلی برای زنده مادن نداشت و یکی بهانه ای برای غم نداشت
یکی نان خوردن نداشت و یکی هزاران هدیه تولد داشت
یکی همیشه در پی یکی بود و یکی همیشه با یکی نبود
تا یکی مثل من و یکی مثل تو بود همیشه دنیا همینجوری بود

vahidhgh
05-12-2013, 03:19
تکس رپ

من با تو خوشم
تو با کی خوشی ؟
من با توست همه عشقم
تو با کی عشق میکنی ؟
تو با من بد می کنی
من با تو سر می کنم
من با تو فردا می کنم
تو امروز رو با من فردا می کنی ؟
تو به من من نگاه میکنی
من با تو روی آسمان پرواز می کنم
با من وقتی دعوا میکنی
بی بهانه ای پشتم رو خالی میکنی
بمون فقط نکنه منو تنها کنی
تو رو به رویم و من کنارت
فاصله این نفسها رو خودت داری زیاد میکنی
دیدنت با هر غریبه ای سخته می دونی
با این کارت قرصهای هر شبم رو زیاد می کنی
یه روزی با یه میس من پرواز میکردی
امروز با دیدن شمارم رو گوشی چه میکنی ؟
میدونی سخته ولی واسه من نیست فقط
خودت هم نمیدونی داری با خودت چیکار میکنی
امروز این فردا اون و آخر هفته جای دیگه
میدونم سیر نمیشی ولی خودتو خسته نمیکنی ؟


ادامه و ویرایش می شود ....

vahidhgh
17-12-2013, 15:00
تکس رپ سبک آرمین

رفتی فکر کردی بدون تو میمیرم
یا خودکشی میکنم از زندگی دیگه سیرم
نه فقط تا دو روز واست مشکی میپوشم
که بگم واسه فراموش کردنت می کوشم
می شنوی صدای پچ پچ بقیه رو پشتت
که من چی بودم مثل یه بازیچه تو مشتت
بسکی از دورو وریهام زخم زبون خوردم
روزی صدبار زنده می شدم دو باره می مردم
منو ببین وقتی با تو بودم اینجوری بودم ؟
منکه فقط واست آهنگ شاد می خوندم
من چیزی رو تو زندگیم از دست ندادم
منکه شکستم غرورو بهت عشق هدیه دادم
تو ولی یکی رو مثل من بهش پشت کردی
که صد سالم بگردی لنگش رو پیدا نمیکردی

پکهای سنگین لعنتی به این سیگار
گذاشتن سر جای جای این دیوار
دیدن دستهای خالی از تو دوباره
فقط از خدا می خوام داغ عشق رو دلت بذاره

اینو میبینی واسه تو تنم کردم
نیستی پس واسه ندیدنت خاکت کردم
رفتی و رفت رو مخم که خودکشی کنم
خودم رو از بین ببرم و آدم کشی کنم
برم بالای یه برج خودم رو پایین پرت کنم
یا بشینم یه گوشه تزریق مواد و گرد کنم
دیدم مردن من چه فرقی آخه واسه اون داره
معلوم نیست تو بغل کی الان خوابه یا بیداره
نه باید باشم تا با دیدن من زجر بکشه
دوره هرچی عشق و عاشقیه خط قرمز بکشه
می خوام بدونی بدون تو زندگیم فرقی نکرده
فقط یه لباس مشکی رو به تنم هدیه کرده
دل من فقط تو زندگی یکی رو دوست داشته
حالا هم یه مشت خاک و سنگ قبر روش کاشته
بخشیدمت برو از زندگیم بیرونت می کنم
منم فقط واست تا دو روز واست گریه می کنم

پکهای سنگین لعنتی به این سیگار
گذاشتن سر جای جای این دیوار
دیدن دستهای خالی از تو دوباره
فقط از خدا می خوام داغ عشق رو دلت بذاره

برم یه مشت قرص بندازم بالا
که پاک کنم همه خاطرات این سالها
تیغ و بکشم رو این رگ دستم
به خدا از تو و از همه آدما دیگه خستم
من و باش چه رویایی باهات ساختم
تو یه چشم به هم زدن تو رو هم باختم
آهای تو که با یه لبخند گذاشتی رفتی
بگو تو رابطت با اون داشتی پیشرفتی
نمی خواد واسم بهانه بی سرو ته بیاری
اگه با من بودی و طاقت میاوردی مردی
آخه اگه منم خیانت کنم که مثل تو می شم
من باید با تو یه فرقی داشته باشم وقتی پیر شم
سفیدی باید باشه تا سیاهی خودش رو نشون بده
یکی مثل من باید باشه تا دلت رو خون بده

پکهای سنگین لعنتی به این سیگار
گذاشتن سر جای جای این دیوار
دیدن دستهای خالی از تو دوباره
فقط از خدا می خوام داغ عشق رو دلت بذاره

این دله من که همه جوره با تو سر کرد
بگو چی کم گذاشت چی کار واست نکرد
با اینکه می دونم الان هیچی دوسم نداری
حقمه بدونم چرا میشه واسم یه دلیل بیاری
کاشکی یه روزی به خودت بیای که دیر نباشه
این دله هزار تیکه ماله کسی دیگه نباشه
شایدم چشماتو بستی رو هر چی که بود و نبود
شایدم عشقم واسه تو زیادی یا که کم بود
فقط بگو به من چرا بگو به من فقط
قول میدم بگذرم ازت نقطه بذارم سر خط
مثل خاموش کردن سیگار با چایی ته لیوان
فراموش می کنم خاطرات و اون همه عهد و پیمان

پکهای سنگین لعنتی به این سیگار
گذاشتن سر جای جای این دیوار
دیدن دستهای خالی از تو دوباره
فقط از خدا می خوام داغ عشق رو دلت بذاره

روزهای نبودنت رو چوب خط می زنم روی دیوار
از وقتی نیستی اضافه شده به زندگیم سیگار
من پر از عیب قبوله و تو خوب و بدون عار
هرچی خواستی بگو ولی نگو شدی ازم بی ذار
دستهایی که یه روز بود توی دستم
پشت و پناهی بود واسه این تن خستم
دارم میخونم که بدونی هنوزم هستم
درسته که از قبل یکم بیشتر شکستم
ولی برگ آخر کتابت رو هم بستم
زندگی ما بازی کلاغ پری بود
از اول همش من بودم و حکایت تو پر بود
انقدر بهت پرو بال دادم که یه روزی
رفتی اونجا که فکر هم نرسیده بود
دیگه انگار که اصلا من نبودم رفتم
دیگه انگار که اصلا من نبودم رفتم
بخشیدمت از زندگیم بیرونت می کنم
منم فقط واست تا دو روز گریه می کنم


بدون اجازه استفاده نشود .....ممنون

vahidhgh
08-04-2017, 18:15
بوسه هایت بوی باروت می دهد
هر چقدر نزدیکم می شوی
آتش رفتنت بیشتر زبانه می کشد

vahidhgh
08-04-2017, 20:37
کودکم
موهای چون آبشارت رو پریشان نکن
در این شهر بازی با دل ادمیان نکن
در اینجا چشمها به کوتاهی نگاهیست
آرزوی پرواز را تو در زیر باران نکن
با کج کردن قدمی از راه به ظاهر درست آنها
پج پج آدمیان رو بشنو ولی گوش جان نکن
شکست بدرقه چشمانی را خواهی نگاشت
هیچ وقت پرچم ادمیت خود را بطلان نکن
از انسان انسان و از گرگ گرگ زاده شود
بی خود در میان آنها نام انسان را عنوان نکن
نگاهت را از آدمیان این شهر بدزد کودکم
با چشمهای معصومانه آنها را شکنجه و زیان نکن
در این شهر صداقت آرزویی شده برای هر فردی
مثال بقیه آدمیان پشت دروغ خودت را پنهان نکن
هر بی سرو پایی ادعای عشقی برایت خواهد داشت
خود را آلوده هوس بازی کثیف این دزدان نکن
عشق پاک مثل لبخند کودکیست در آغوشت
به غیر از این آنرا جای دیگر جستجو و اذعان نکن

vahidhgh
09-04-2017, 15:41
کودکیت فدای قصه ها شود
جوانیت خرج غصه ها شود
دلبندم دنیایت چه زیبا می شود
وقتی خالی از عشق آدمها شود
هیچکس ارزش عشقت را نداند
نکند دلت قبر محبت بیگانه ها شود
بخند بگو زندگی را زیبا کن
بازی کن که این عمر زود تمام می شود
زمانی به من می رسی که آنروز
دلت پر ز حسرت این روزها می شود
کودکم آینده چه زود خود را نشان میدهد
چه زود دست آدمها برایت رو می شود
تو که دغدغه ات باز ی فردایت بود
فردا زندگیت بازیچه آدمها می شود
زمانی چشم میگشایی در اوج وفا که
دوستانت بهترین دشمنانت می شود
کودکم حالا عروسکت بهترین هم بسترت است
فردا دلی پر ز کینه هم بستر تنهاییت می شود

vahidhgh
10-04-2017, 16:16
برای دیدنم باید عازم ساحلها بشی
همنشین ماهی های درون قلابها بشی
برای بوییدنت باید بوی وفا بدی
باید غم گسار غم همه دنیاها بشی
برای عشق شرم گل سرخ لازم است
باید همنشین فراق قاصدکها بشی
باید فقط من و تو متصل باشیم به هم
باید مثل نخ فقط وصل بادبادکها بشی
باید سبک شی تا برسی به پرواز
باید زوزه باد در بادبانها بشی
نروی زیر سنگ عمق دریا بگردی
باید چشم به راه ابرهای آسمانها بشی
نه در کتاب و نه در سطرهای دفترم
باید خیره به راه بی پابان خدا بشی
چشم من در آسمان توست برای دیدنم
باید چشم به چشم چشمک ستاره ها بشی
رویایم دیدن گل سرخ در دستان توست
باید برایم رویا و مثل آرزوهام بشی
مثل تو عشقی نیست برای پرستش من
برایت خواهم که بهترینم در دنیا بشی
برای بوسیدن روی ماه عروس قصه ام
باید شاهزاده نشسته بر اسب کتابها بشی
رنگها در رنگین کمان زیباست نازنینم
می خواهم یکرنگ برایم آبی آسمانها بشی

برای درک تنهایی بی من بودنت
باید مثل خود خود خدا تنها بشی

نمیخواهم مثل عاشقان درون کتابها بشی
باید خودت باشی و در عشقت رها بشی