PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : کاريکلماتور



صفحه ها : [1] 2 3

saye
05-05-2006, 23:14
سلامی از این هیچ ابن فلان به یاران خوش ذوق و اهل دلان


هر چي کاريکلماتور قشنگ داريد براي ما هم بنويسيد



سلام دوستان

در مورد تاپیک کاریکلماتور لازم شد توضیح‌هایی چند رو یادآوری کرده و روندی که تاپیک به پیش خواهد رفت رو بنویسم.

پس لطفا دقت بشه که برای فعالیت در این تاپیک موارد زیر رعایت شوند:





ابتدا یک جستجو در تاپیک انجام بشه تا کاریکلماتوری تکراری نوشته نشه.
هر کاربر میتونه حداکثر 3 کاریکلماتور در پستی بنویسه، به شرطی که هیچ‌کدام در پستی نوشته نشده باشه.
توصیه‌ی اکید میشه در هر روز تنها یک پست ارسال بشه.
نیازی به نوشتن زندگی‌نامه و مطالب مرتبط با کاریکلماتور نیست. مگر اینکه مطلب مرتبط، به تازگی منتشر شده و مرتبط با تاپیک باشه.
و اینکه کاریکلمانورهای خود کاربران در تاپیک کاریکلماتورهای کاربران ادبیات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) نوشته می‌شوند.






»»» تشخیص ماندن یا اعمال مدیریت بر پستها با مسئولین ادبیات است.


ممنون

Ahmad

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
05-05-2006, 23:15
اول خودم شروع میکنم

...

نيش هيچ عقربي کشنده تر از عقربه هاي ساعت نيست

saye
05-05-2006, 23:16
از وقتي دندان شيري ام افتاده نميتوانم شير بخورم

saye
05-05-2006, 23:16
شيب جاده با فلفل تند شد

saye
05-05-2006, 23:17
پيراهني که عزا گرفته بود از غصه سياه شد

saye
05-05-2006, 23:18
انجير از قيمت خود تعجب کرد و خشک شد

*NashenaS*
05-05-2006, 23:42
اصلا من چرا دخالت ميكنم اينجا خودش مدير داره
به هر حال معذرت ميخوام

دوست عزیز خوبه که ما تو این انجمن افزایش تعداد پست نداریم وگرنه فکر کنم ....
الهي... :laughing:

سايه خانم اين کاريکلماتور يعني چي؟

saviss
05-05-2006, 23:52
الهي... :laughing:

سايه خانم اين کاريکلماتور يعني چي؟
البته اشكان جان هم شما وهم سايه خانم منوميبخشيد كه پريدم وجواب دادم
من تعريفي نسبي از اين كلمه ميگم:كاريكلماتور (كاريكاتور+كلمه)رو فكر ميكنم نوعي بازي لفظي وشايد هم خيلي ظريفتر وزيبا تر باشه .........يكجور جمله پردازي حكيمانه باچاشني طنز كه بعضي وقت ها تلخي هم داره
پدر كاريكلماتور توي ايران پرويز شاپور بود وجالب تره كه بدوني پرويز شوهر فروغ بوده ويك پسر ازشون باقي مونده
بعضي ها كاريكلماتور رو جدي نميگيرند ولي من فكر مي كنم چيزهاي قابل تاملي توشون پيداميشه
اميدوارم كسي توضيح كاملتري ارائه كنه چون من ازروي حافظه ام اينارو گفتم و الان دسترسي به رفرنس ندارم

saye
06-05-2006, 00:12
ممنون دوست عزیز به خاطر تعریف خوبتون
کاریکلماتور عبارات یا جملاتی کوتاه است که در آن ها نویسنده با برجسته کردن برخی جزئیات، بازی با کلمات، برخورد مفاهیم متضاد و باعث ایجاد ذوق و تفکر در خواننده میشود.
باید اینجا بگم که
واژه ی کاریکلماتور ابداع شاد روان احمد شاملوست و معروفترین کاریکلماتور نویس ایران زنده یاد پرویز شاپور است

موفق باشید ...

saviss
06-05-2006, 00:22
ممنون دوست عزیز به خاطر تعریف خوبتون
کاریکلماتور عبارات یا جملاتی کوتاه است که در آن ها نویسنده با برجسته کردن برخی جزئیات، بازی با کلمات، برخورد مفاهیم متضاد و باعث ایجاد ذوق و تفکر در خواننده میشود.
باید اینجا بگم که
واژه ی کاریکلماتور ابداع شاد روان احمد شاملوست و معروفترین کاریکلماتور نویس ایران زنده یاد پرویز شاپور است

موفق باشید ...
بله واژه كاريكلماتور رو احمدشاملو ابدا ع كرد
خودش ميگفت يكروز از پرويز پرسيدم بالاخره كلمه نفت رو با ت مينويسن يا باط گفته بود با ط (به تلفظ ت دسته دار)
پرسيده بود چرابا ط (ت دسته دار)؟جواب داده بود براي اينكه هر وقت اتيش گرفت دسته اش رو بگيرن از پنجره بندازن بيرون :tongue:

saye
06-05-2006, 01:42
ممنون دوست عزیز جالب بود ...

وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر سکوتم رگ به رگ می شود.

saye
06-05-2006, 01:54
امیدوارم تاپیک خوب و جالبی بشه

گل ميخک با ديدن چکش پژمرد

saye
06-05-2006, 19:20
جاده ی متروک دیر گاهیست مقصد را از یاد برده است.

....

وقتی پایم پیچ خورد خفه شد

...

آبشار در اوج زیبایی سقوط می کند.

morteza karimi
07-05-2006, 21:13
موسي هرگاه بنده اي مرا بخواند آنچنان به سخن او گوش مي سپارم كه گويي بنده اي جز او ندارم،اما شگفتا بنده ام همه را چنان مي خواند كه گويي همه خداي اويند جز من.

حضرت موسي خسته براي استراحت به زير درختي در كنار نهري رفت.از زمان ورودش قورباغه اي مدام صدا ميكرد.
حضرت موسي به خداوند فرمود:خدايا براي استراحت آمده ام.اين مخلوق را خاموش كن.
خداوند فرمود موسي:از زمان ورودت در كنار اين نهر,قورباغه ميگويد:خداوندا من براي استراحت امده ام.لطفا اين مخلوق خود را به جاي ديگر ببر

saye
12-05-2006, 00:03
خوابگاه شب لبریز از هماغوشی پلکهاست.
...
عمری در قطار زندگی محکوم به پیاده روی بودم.

saye
12-05-2006, 23:30
یعنی واقعا کسی چیزی بلد نیست بگه!!!!
یعنی همش باید تنهایی پیش برم
......
خوب پس قدم رووووووووو
....

سر حرف را که میبندی، سر سکوت باز میشود.
...
گاهی برای خودت هم دستی تکان بده.

Satrikon
15-05-2006, 16:58
باران به سقوطش ميگريد.

saye
15-05-2006, 17:13
حواسم که پرت شد ، شیشه همسایه شکست.

Satrikon
15-05-2006, 17:31
وقتي يادم رفت باهاش خداحافظي كردم!

saye
15-05-2006, 17:35
یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از کار برکنار می کنه.

saye
16-05-2006, 00:04
قطرات باران هنگام هماغوشی در بستر آب غرق می شوند.
....
عاشق آدم دروغگویی هستم که چشمان راستگویش جبران دروغگوییهایش را میکند.

رويا خانوم
16-05-2006, 08:32
قطرات اشكم را به تساوي ميان چشمهايم تقسيم كردم.

رويا خانوم
16-05-2006, 08:33
اينكه قطرات اشكم را با دانه هاي باران اشتباه نكنم در روزهاي باراني اشك نمي ريزم.
مرحوم پرويز شاپور

رويا خانوم
16-05-2006, 08:34
شير فكرم را باز كردم و گلدان شمعداني را از فكرم سيراب نمودم.
مرحوم پرويز شاپور

رويا خانوم
16-05-2006, 08:35
با دسته گل به استقبال ميكربي كه تازه وارد بدنم شده بود شتافتم.

مرحوم پرويز شاپور

رويا خانوم
16-05-2006, 08:36
از وقتي گياهخوار شده ام به جاي خون در عروقم كلروفيل جريان دارد.

مرحوم پرويز شاپور

رويا خانوم
16-05-2006, 08:36
فلسفه به وجود آمدن شب فقط به خاطر اين است كه ما بتوانيم روزها را شماره كنيم.
مرحوم پرويز شاپور

رويا خانوم
16-05-2006, 08:37
براي اينكه صداي قلبم ناراحتم نكند شبها آن را خارج از قفسه سينه ام مي گذارم.

مرحوم پرويز شاپور

رويا خانوم
16-05-2006, 08:38
تمام حشراتي را كه براي تغذيه از جسدم وارد گورم شده بودند بلعيدم.
مرحوم پرويز شاپور

saye
19-05-2006, 23:33
ممنون رویا جان
واقعا زیبا بودن
....

گل وجودت را چون قلبم در میان گرفته ام.

مقابل در خروجی نگاهت انتظار تصویرم را میکشم.

saye
23-05-2006, 00:09
سر حرف را که میبندی، سر سکوت باز میشود.
...

اگر بتها را نشکنی، آن ها تو را خواهند شکست.
...
قلب آدم برفی، سفید است.
...
سیب، به اندازه توانائی اش بزرگ می شود.

saye
18-06-2006, 02:29
به گلخانه رفتم تا یک بوته ی فراموشی بخرم.
...
سبیل گذاشتم تا حرفها را زیر سیبیلی رد کنم.

mercedes
18-06-2006, 08:20
آدم های سر به زیر حتما در چاله نخواهند افتاد ، اما هیچ گاه هم آسمان آبی را نخواهند دید

mercedes
18-06-2006, 08:21
به دست آوردن تجربه های بزرگ معمولا منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود

mercedes
18-06-2006, 08:22
می گویند چرا دائما تغییر می کنی ، می گویم شما چرا دائما تغییر نمی کنید ؟

mercedes
18-06-2006, 08:23
روی آدم های منظم می شود حساب کرد ، اما نمی شود آنها را تحمل کرد .
من بعضی از دوستانم را از حقیقت بیشتر دوست دارم .
متوسط بودن ؟! یا بزرگ باش یا بمیر !

mercedes
18-06-2006, 08:24
انسان ها ممکن است که با شادی به هم نزدیک شوند ولی با درد در هم فرو می روند .

همیشه غمگینانه ترین لحظات را عزیزترین کسانمان به ما هدیه می کنند .

در سفيدي چشمانت تمام رنگها را تجربه کردم ، تا به سياهي رسيدم.

مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد.

حیف که گرسنگی شکم با کلمات شیرین برطرف نمی شود .

ننگ است که روشنايي ديدگان در ظلمات انديشه غرق شود.

mercedes
18-06-2006, 08:24
مهرباني را در کودکي يافتم که آبنباتش را به درياچه نمک انداخت تا شيرين شود

انقدر براي غربت تک دانه موي سفيدم غصه خوردم که تمام موهايم سفيد شد

بيچاره آن خروسي که با صداي ساعت شماطه دار از خواب برمي خيزد

خوش به حال آن موجود راحتی ،که شیطان برایش درد دل می کند .

سالهاست که کاممان را با حقیقت های تلخ شیرین می کنیم .

زن شکسته ترين و خميده ترين ، ايستاده دنيا است

mercedes
18-06-2006, 08:25
طفلك ستاره خجالتي چشمكي زد و فرار كرد.

زندگي ريسماني است كه از آن تا آنجا كه توان داري بالا مي‌روي.

وقتي كه خورشيد مات و مبهوت به زيبايي ماه مي نگرد ، شب ميشود.

زمستانها از بيني خورشيد قنديل نور آويزان ميشود .

عشق و مرگ دو مفهومي هستند كه اولي انسان را به آسمان ها مي فرستد و دومي به زير زمين.

اگر واحد پول شاخه نور بود ، بانكها چه نوراني مي شدند.

در ميهماني شبانه‌ام، ماه ساقي، خودكارم پياله و كاغذم تا خرخره نور مي‌نوشد

mercedes
18-06-2006, 08:26
چراغ راهنما از بس كه چشمك زد، مژه هايش ريخت.

تا دو كلمه حرف حساب زدم، چرتكه لبخند زد!

وقتي بچه را از شير گرفتند، عاشق بستني شد.

وقتي بهمن سقوط مي كنه، اسفند بالا مي ره!

لامپ از ذوق روشن شدن سوخت

mercedes
18-06-2006, 08:26
اگر درخت نبود، هيچ‌کس نمی‌توانست چوب لای چرخ ديگری بگذارد.

بيدمجنون، بهترين چوبه‌دار برای شکست‌خورده در عشق است

عاشق دلشکسته، هميشه زير درخت بيدمجنون می‌نشيند.

درودگر عاشق‌پيشه، دنبال درخت بيدمجنون می‌گردد.

بهترين زغال، از درخت روسياه به‌دست می‌آيد.

يک عمر سرپاايستادن، درخت را ازپامی‌اندازد.

هيچ درختی، به درختان ديگر تنه‌نمی‌زند.

درخت، تنها در برابر باد سرخم‌می‌کند

mercedes
18-06-2006, 08:27
براي اينكه صداي شكستن دلش شنيده نشود با صداي بلند مي خندد.

آنقدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود.

براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد.

خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند.

mercedes
18-06-2006, 08:28
نگاهم را زنده به گور کردم

آنقدر برايت کوتاه آمدم تا اينکه ناپديد شدم

با دم آهت آخرين شمع اميدم هم خاموش شد

از فرط نااميدي ،تمام اميدهايم را زير پا له کردم

در رقابت عقربه های ساعت با يکديگر هميشه بازنده چشم من است

وقتي که خارج از خانه چشمانت را باز مي کني ، عطر نگاهت در آسمان گم مي شود

ماهيهای آپارتمان‌نشين، در تنگ آب زندگی می‌کنند

ماهی، هيچگاه برای تعطيلات به کنار دريا نمی‌رود.

ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند.

عکس جوانيم را روی آينه چسبانده‌ام تا گذر زمان را نبينم.

مترسک رنجيده از کشاورز، با پرنده‌ها دست‌به‌يکی می‌کند

عاشق دلشکسته، تکه‌های دلش را از روی زمين جارو می‌کند..

با اين‌همه خون دلی که خورده‌ام، در شگفتم که چرا دراکولا نمی‌شوم

چون از زندگی خسته شده‌بود، مرخصی گرفت و رفت به جهان ديگر

mercedes
18-06-2006, 08:29
بيکاری هم، خودش يک کار است، افسوس که تعطيلی و مرخصی ندارد.
پرنده‌ای که فريب مترسک را بخورد، از گرسنگی می‌ميرد.
پرنده گوشه‌گير، روی شانه مترسک لانه می‌سازد.
گياه توی گلدان، شبها خواب باغچه را می‌بيند.
قلب تاکسيمتر، با ديدن مسافر به تپش می‌افتد.
گرمترین کلامها را از دستانت شنیدم .
با تخیلم به تماشای لطافتها می نشینم .
خورشید سلامم را با نگاهی منجمد کردی .
دلم می خواهد که خاموشی شب را با هم جشن بگیریم .
مرا ببخش ، زیرا خانه قلبم ، در تیرس زبانت یزم قرار دارد .
دلم می خواهد اولین کسی باشم که برای عروسی ماهی ها کل می زند .
همدل ، همراز ، همصحبت و ....... از پیشوند ( هم) نایاب تر هم یافته اید ؟
سایه ام عاشق سایه ات شده است ، می خواستم ببینم آیا می توانیم همسایه شویم ؟
آن شب که دستم روی گوشش قرار داشت ، خندید و گفت : قلبت دارد برای مغزت جوک تعریف می کند .
دلم می خواهد تمامی خاطرات خوشم را هم به دیگران هدیه دهم ، تا دیگر این دنیا هیچ منتی بر سرم نداشته باشد .
***
با نگاهت آرامش را به من می دهی،با کلمات آنرا می گسترانی و با بدرودت همه را ضایع می کنی .
پایمال ترین، بی بوترین ولی مقاوم ترین گل دنیا را روی قالی خانه مان یافتم .
نمي‌دانم چرا گل مریم را در هیچ چمنزاری نیافته ام ، فقط و فقط در گل فروشی ها .
وسوسه انگیز ترین وسیله ای را که در این سالیان اخیر دیده ام ، پریز برق بوده .
به عشق شنیدن صدای قور قور شکمم ، هر شب صدها قورباغه به کنار بسترم می آیند .
اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم ،مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد .
ان روز که به من گفتی ( ازت بدم می یاد ) ، با حرارت غمگینی بخار شدم .
آرزو دارم که روزی با چشمان خودم ، فاصله بین دو چشمم را ببینم .
با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد .
کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد .
***
وقتی کتاب می‌خونم چنان غرق مي‌شم که برای بیرون کشیدنم به نجات غریق نیازمندم
بعضي دل ها از جنس تفلون هستند. چيزي به خود نميگيرند و اگر هم گرفتند به راحتي مي‌شود پاكشان كرد.
***
آن‌قدر زندگيش شيرين بود, دلش را زد!
گرماي عشق هم به قلب يخ زده اثر نمي‌كند.
براي اين‌كه كاسه صبرش لبريز نشود كمي از روي آن برداشت!
***
وقتي صفر جلوي اعداد ديگر مي ايستد, احساس غرور مي كند.
بعضي ها به روحشان هم سفيد كننده مي زنند.
با كاسه سرم,افكارم را آبكشي مي كنم!
تير هميشه به راه راست مي رود!
دزد ناشي به جيب خود مي زند!
داس اجل آرزوهايم را درو كرد.
پاي افكارم را قلم كردم.
***
كارتونك, از خانه تكاني بيزار است.
ماهي خجالتي در موقع تحويل سال, قرمز شد!
درختان با شاخه هاي پر شكوفه به استقبال بهار رفتند.
بخاطر ماهي قرمز حوض, هفت سين را كنار حوض چيد
چشمان سبزش, كمبود سين در سفره هفت سين را جبران كرد.
باغبان كاملترين هفت سين را دارد, سوسن و سنبل و سرو و سيب و سنجد و سير!

mercedes
18-06-2006, 08:30
با سلام به دوستان
خوب شد يانه
اين هم يه بغل كاريكلماتور
اميدوارم خوشتون بياد
شاد باشيد

saye
16-07-2006, 12:13
با سلام به دوستان
خوب شد يانه
اين هم يه بغل كاريكلماتور
اميدوارم خوشتون بياد
شاد باشيد

سلام

عالی بود
مرسی ...
.........................
به حال موجودی اشک میریزم که می خواهد با زنگ ساعت از خواب غفلت بیدار شود.

عاشق سکوتی هستم که از فریاد تقاضای پناهندگی میکند.

عمر هزار پا کفاف بستن بند کفشهایش را نمیدهد.

سقوط در آبشار آبتني ميکند.

مسافر منزوي در جاده متروک سفر میکند.

گامهایم صدای پایت را نها نمیگذارند.

عاشق پرنده ای هستم که ازادیش را با آب و دانه معاوضه نمی کند.

پرویز شاپور

yahoda
16-07-2006, 14:48
بعد از سلام خدمت دوستان با ذوق و هنرمند
...............................................
خدا حافظی سرود تنهاییست

اسانسور سقوط و صعود را نشخوار می کند

ادم احساساتی با قلبش فکر می کند

پرنده پیر احتیاج به قفس ندارد

سکوت واژه ها را می بلعد

ضربان قلبم صدای پای زندگیست

رنگین کمان اتش بازی ابکی طبیعت است

به محض اینکه شکوفه باز شد تگرگ نقل دهانش گذاشت

و

افرادی که پوست موز را زمین می اندازند با شخص خاصی دشمنی ندارند
.................................................
(کتاب چهارم _پرویز شاپور)

soleares
16-10-2006, 18:16
كودك زمين خورد و به جرم زمين خواري دستگير شد .. مراجعه شود به امضا ..

saye
03-11-2006, 02:36
مرسي بابت همه پستاي قشنگتون
............

“از بس چشمهایم را شستم و جور دیگر نگاه کردم، چشمهایم چپ شد”
“حسن صادقزاده”
.........
خداوند آزادی را به مردمی ارزانی می دارد که بدان عشق می ورزند
..............
موجود بدبين با خورشيد آدم برفی می سازد
..................
با چوب درختی كه برف كمرش را شكسته بود پارو ساختم
....................
قفسی كه فكر پرنده نتواند در آن پرواز كند هنوز ساخته نشده است
.............................
اگر خودم هم مانند ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسيده بودم
......................................
شيرين ترين خاطرۀ زندگی ام خداحافظی آدم پرچانه است
.................................
هر درخت پير صندلی جوانی ميتواند باشد
.......................
خواب غفلت احتياج به بستر ندارد
.................
سايه ام تا گور بدرقه ام كرد
..........
پـا ظريفترين وسيله نقليه است
.............
به عقيده گيو تين ، سر آدم زيادی است
.......................
اگر پشت دود به آتش گرم نبود ، آنقدر سر به هوا نبود
.................
آنقدر آرزو به گور بردم كه محلی براي جسدم باقی نمانده
...

محمد جاوید
04-11-2006, 00:09
خيال خامم را با لبوي پخته عوض كردم

×××××
چون فقط خود كشي بلد بود نتوانست آدم بكشد

saye
04-11-2006, 19:28
آنهائيكه با من و شما ” راه ” نمی آيند ، برای ديگران می دوند
....
اگر بخواهم پرنده را محبوس كنم قفسی به بزرگی آسمان می سازم

saye
12-11-2006, 08:40
فردی كه فكرش سياه است مويش زودتر سپيد می شود
.........................
تاريخ مصرف موش و ماهی را گربه تعيین می كند
....................
تنها پناهگاه موش سوراخ است
............
دنيا قفس بزرگی است
........
كارت شناسائی بهار گل است
...

saye
15-11-2006, 03:30
برای اينكه دلم خوش باشد ، الکی خوشم
....

سفر وقتی خوبست كه اميد بازگشت داشته باشی

.........

اگر درختان سربه زير بودند ، زرافه گردن كشی نمی كرد

............

دلم ، از ميان رديفهای موسيقی ، فقط شور ميزند

...............

بار زندگی را با رشته عمرم به گوش می كشم

....................

زمان حاصل جمع گذشته و آينده است

.........................

اوضاعم از خودم بی ريخت تر است

saye
02-12-2006, 04:23
رودخانه بر اثر فشار آب است كه دل به دريا می زند
..........
يك ليوان اشك به چشمی كه تشنه گريستن است هديه كردم
...........
آدم برفی وقتی به خورشيد نگاه می كند اشك در چشمش حلقه می زند
................
غنچه ، با ديدن نخستين اشعه آفتاب ، گل از گلش شكفت

saye
29-01-2007, 05:41
حماقت نمی تواند عذر موجهی باشد ، نگذاريد ” گل ” كند
............
زندگی مثل گل است . هر روزش رنگ و بویی دارد
.......................
امروزه روز ، گل را هم بزك می كنند

magmagf
29-01-2007, 07:09
- آب بافواره آسمان را نشان ماهيها مي‌دهد.

- آب به خاطر شيري كه چكه مي‌كند، اشك مي‌ريزد.

- آبتني ماهي، يك عمر طول مي‌كشد.

- آخرين برف، كفن زمستان است.

- آدم پر توقع انتظار دارد پرنده محبوس برايش آواز آسماني بخواند.

saye
03-02-2007, 03:38
هرگاه اوقاتم تلخ است به شيرينی فروشی می روم
.........
وقتی نيستی نگاهم دست خالی به چشمم باز می گردد
...............
در فصل بهار از ترس اينكه گياه روی گونه ام نرويد اشك نمی ريزم
.........................
اگر خورشيد عينك دودی بزند خلايق به عينك آفتابی احتياج پيدا نمی كنند

saye
17-02-2007, 10:10
بود و نبود بهار ، چيزی از زيبائی گلهای قالی كم نمی كند
........
نمی دانم خودم را كجا جا گذاشتم
...................
باغبان گلهای پيراهنت هستم
.............................
خنده ، گريه را عاقبت به خير می كند

magmagf
19-02-2007, 06:31
قناعت را بايد از سفره هفت سين ياد گرفت كه سالهاست تعداد سين هايش تغيير نكرده است


خساست را از چشمش ياد گرفته بود كه هر چقدر به آن نور مي تاباند ، تنگ تر مي شد


آدم ها وقتي به آسمان خوشبين بودند هواپيما ساختند و وقتي بدبين شدند چترنجات را

magmagf
19-02-2007, 06:33
- كسي كه خود را به نور ماه راضي كند ، نور خورشيد كورش خواهد كرد

- تجربه ، تنها معلمي است كه اول امتحان مي گيرد و بعد درس مي دهد

- از دودلي خسته شده بودم ، يكي از آنها را براي زاپاس كنار گذاشتم

- مگسهاي قرن 21 ، غذايشان را از زباله هاي اتمي تامين مي كنند

- گاهي موقع راه رفتن فراموش مي كنم كه دارم مي روم يا مي آيم

Boye_Gan2m
19-02-2007, 16:43
هیچ یخی یخ تر از یخ در تابستان نیست

معماچو حل گشت باید منتظره جایزه بود

ان قدر عجله داشت که خودش را هم جا گذاشت

هیچ نمکی شورتر تر از کاریکلماتورهایم نیست

قبل از اینکه غصه مرا بخوردمن غصه را میخورم

حتی نور هم در ترافیک تهران دیر به مقصد میرسد

موش تو لونش نمیره چون سقف خونش چکه می کنه

اگر می شد استوا را به قطب برد هوا نیز معتدل می شد

جوانی که بختش باز نمی شد به کلید سازی مراجعه کرد

کاش خوشبختی شتری بود که در خانه ی من هم میخوابید

nazila637
29-06-2007, 12:28
نميدونم آيا اين پست هايي كه ميزنم تكراريه يا نه

اگر تكراري بود به بزرگواري خود ببخشيد

-------------------------------------------------------------

مبدّع کاریکلماتور
زندگي نامه

پرويز شاپور متولد پنجم اسفند ماه 1303 شهر قم كه شناسنامه اش را در تهران گرفتند ، دوران ابتدائي را در مدرسه ” دقيقي ” گذراند . وي ديپلم خود را از دبيرستان ” دارائي ” گرفت . و در دانشگاه تهران به اخذ ليسانس اقتصاد نائل آمد .او در مدرسه صنعتي آن سالها شاگرد علي اسفندياري ( نيما يوشيج ) بود . بعدها با فروغ فرخ زاد كه در آن زمان شانزده ساله بود ازدواج كرد ( 1329 ) . بعدها فروغ از اين حادثه با عبارت ” عشق و ازدواج مضحك ” ياد كرد .

رابطه زناشوئي اين دو به خاطر دخالتهاي نزديكان در سال 1343 به جدائي ختم شد و حاصل اين ، پسري به نام كاميار بود ، كه فروغ در اشعار خود به او اشاره كرده ، و شاپور نيز از كامي به عنوان نام مستعار استفاده مي كرده. شاپور در طي سالهاي 1330 تا 1344 معاونت دارائي اهواز را به عهده داشت . او كارش را ابتدا با مجله تووفيق در صفحات ” دارالمجانين ” و ” سبديات ” شروع كرد .يك بار هم در همان سالها داستان هفته نامه توفيق ، مال شاپور بود . در اين داستان ، يك ماهي گربه اي را تحت تعقيب قرار داده بود .

شاپور زماني كه ساكن خوزستان بود ، نوشته هايش در روزنامه هاي محلي آنجا چاپ مي شد ، حدود سالهاي 31و 32 . در توفيق هم از سال 37 نوشته هايش با نامهاي مستعار كامي ، كاميار و مهدخت به چاپ رسيد .
تولد كاريكلماتور در 21 خرداد 1346 در نشريه خوشه به سردبيري احمد شاملو بود . و اين واژه را ” كاريكلماتور ” نيز شاملو نامگذاري كرده بود .

اولين كتاب كاريكلماتور را انتشارات نمونه چاپ كرد ، در سال 50 كه در برگيرنده طرحها و نوشته هاي شاپور از سال 37 تا 50 بود .
اين كتاب را انتشارات مرواريد در سال 55 تجديد چاپ كرد . كتابهاي ديگر شاپور از اين قرار است :

ــ‌ كاريكلماتور 2 انتشارات بامداد سال 1354
ــ‌ كاريكلماتور 3تحت عنوان ” با گردباد مي رقصم ” انتشارات مرواريد سال 1354
ــ‌ كاريكلماتور 4 انتشارات مرواريد سال 1356
ــ‌ كاريكلماتور 5 انتشارات پرستش سال 1366
ــ موش و گربه عبيد زاكاني با طرحهاي پرويز شاپور انتشارات مرواريد 1352
ــ فانتزي سنجاق قفلي انتشارات پويش 1355
ــ تفريحنامه ( طرحهاي مشترك بيژن اسدي پور و پرويز شاپور ) انتشارات مرواريد 1355
ــ شاپور در دو نمايشگاه نيز شركت داشته است ،يكي به طور مستقل در گالري زروان در سال 1354 ، و يكي هم به طور جمعي در نگارخانه تخت جمشيد در سال 1356 با بيژن اسدي پور و عمران صلاحي .
شاپور هرگز دوباره ازدواج نكرد و تا آخر عمر همراه با كاميار و دكتر خسرو شاپور برادرش در يك خانه قديمي زندگي مي كرد و سرانجام پير انرژيك طنز ايران در چهاردهم مرداد سال 1378 در بيمارستان طوس تهران درگذشت .
اصلا” بهتر است از نوشته هاي خود او درباره زندگي خصوصيش بدانيد ، پس متن زير را بخوانيد


زندگي نامه شاپور به زبان خودش


ما خانواده گربه دوستي هستيم . از قديم ، هميشه گربه توي خانه مان داشتيم . يادم مي آيد كه زمستانها اين گربه ها مي آمدند و با ژستهاي مختلف روي كرسي مي نشستند . گاهي خوابيده بودن ، يك وقت نشسته بودند و يك وقت هم با هم بازي مي كردند . اين است كه من با خطوط تن گربه خيلي آشنا هستم و ميتوانم بكشمش ، در صورتي كه فيل را نميتوانم بكشم .
گربه مثل يك لوكوموتيو است كه دو تا واگن دارد : موش و ماهي . ميتوانم بگويم كه كشيدن ماهي برايم آسان است چون خيلي ايستاده ام و ماهيها را توي تنگ يا حوض نگاه كرده ام.
توي نوشته هايم هم همينطور است . مثلا به” رنگين كمان” ميپردازم و درباره اش كاريكلماتورهاي زياد مي نويسم . بعد رهايش ميكنم . يك وقت يادم ميآيد كه در نوشته هايم تصوير چيزها خيلي وجود داشت . تصوير چيزها در آب . مثلا گفته بودم : وقتي تصوير گل محمدي در آب افتاد . ماهيها صلوات فرستادند يا فرض بفرماييد در زمستان وقتي تصوير درخت در آب افتاد آنقدر ماهي گلرنگ روي شاخه هايش نشست كه مثل درخت بهاري غرق شكوفه شد .
به طور كلي حس ميكنم كه توانسته ام خودم را بشناسم . از بچگي . خيام را از بربودم . از رباعيات خيام . كه از نظر حجم خيلي هم كم است . مفاهيم زيادي گرفته بودم . خيلي بيشتر از آنچه كه شايد آدم از خواندن يك ديوان پر از قصيده هاي بلند ميگيرد . هروقت چيزي ميديدم كه جلب نظرم را ميكرد و ميآمدم درباره اش با پدر و مادرم صحبت ميكردم . حرفم را نمي فهميدند . حتي چند بار سر اين موضوع كتك خوردم . حرفم را ميخوردم و جويده جويده صحبت ميكردم . خلاصه از همان اول عامل كوتاه نويسي و كوتاه گويي با من بود .
شاد هم سعي كرده ام كه” شاعرانه ”ها در نوشته هايم بيشتر باشند. براي اينكه حس كرده ام كه هم گفتنشان برايم آسان تر است و هم مردم بيشتر دوستشان دارند . اما من خودم بيشتر آنهايي را دوست دارم كه جنبه طنزشان قوي تر است .
من هميشه نگران آن هستم كه از من بپرسند طنز يعني چه ؟ چه بسا شبها از ناراحتي و نگراني اين سئوال خوابم نبرده است .
در لحظه اي كه كار مي كنم ـ چه نوشتني چه كشيدني ـ احساس آرامش عجيبي دارم و لحظات جهنمي برايم به لحظات بهشتي تبديل مي شوند . مثلا” وقتي با سنجاق قفلي بازي مي كنم ، ديگر ياد بدهكاريهايم نمي افتم و كيف مي كنم از اينكه توانسته ام مثلا” 150 كار مختلف با يك سنجاق قفلي كوچولو بكنم .
وقتي آدم كار مي كند هم لحظات را خوش گذرانده و هم وقتي شب احيانا” در آينه نگاه مي كند ، مي تواند به خودش بگويد : ” آفرين ، شاپور ” !!
ــ يك روز اين مدادهاي « ماژيك » رنگي را ديدم و خيلي خوشم آمد . يك دسته خريدم و آوردم خانه . بعد ، يك روز مادرم و اهل خانه تصميم گرفتند بروند مسافرت ، به زيارت . چون قبلاً يك بار دزد به خانه مان زده بود ، قرار شد من بمانم و مواظب خانه باشم . تا آن وقت ، طرح هايم را بيشتر توي كافه ها و ترياها مي كشيدم . وقتي اجباراً توي خانه ماندم ، چون ميز بزرگتري وجود داشت و من هم جاي بيشتري داشتم كه ماژيكهايم را پخش كنم ، توانستم طرح هاي رنگي بكشم .اين طور بود كه رنگ به طرح هاي منراه يافت .
ــ من طرح كشيدن را با سنجاق قفلي شروع كردم ،‌هم از جهت اين كه واقعاً قيافه اش را خيلي دوست دارم ، هميشه در ذهنم هست ، و هم اين كه در واقع ،‌طراحي از آن كار نسبتاً آساني بود . سنجاق قفلي صورت ساده اي دارد و مي شود باهاش بازي كرد .
ــ چيزهاي هستند كه در ذهن من مي مانند ، مثلاً از جبري كه اجباراً در مدرسه خواندم ،‌چيزي كه بخاطرم مانده ، دسته راديكال است .
ــ يك مقدار اشياء ديگر هم توي ايستاده اند و نوبت آنها هم مي رسد . به طور كلي ،‌من ساختمانم طوري است كه نمي توانم درباره يك شيء حق مطلب را ادا نكنم . حالابه سنجاق قفلي پرداخته ام و تا آنجا كه امكان دارد ، حقش را تضييع نمي كنم

nazila637
29-06-2007, 12:28
شنيدن بهشت است و ديدن جهنم !!!

كلمات نمي توانند حقيقت را عوض كند .

كلمات حبابهاي آبند و اعمال قطرات طلا .

در شطرنج ، ابلهان به شاهان ار همه نزذيكترند .

nazila637
29-06-2007, 12:29
دويدن كافي نيست بايد به موقع دويد .

ساعتم براي ارضاي غرورش جلو مي افتد .

سياست همچون دريايي باشكوه و وسيع و پهناور و ژرف است. گاهي حال آدم را به هم مي‏زند.

مأموران امداد آتش‏نشاني، براي مردي كه از ته دل مي‏خنديد، طناب انداختند تا بالا بيايد.

nazila637
29-06-2007, 12:29
چون مي‏خواستم فردا بيدار نشوم، يك بمب ساعتي كوك كردم و بالاي تخت گذاشتم.

خانوم براي ميهمان‏هايش سنگ تمام گذاشت. تمام دندان ميهمان‏ها ريخت.

به يك معتادي گفتند خيلي تابلويي. رفت موزه‏ي لوور خودش را بفروشد.

جواني كه آرزوهايش بر باد رفته بود، از اداره هواشناسي شكايت كرد.

nazila637
29-06-2007, 12:30
خيلي خجالت كشيدم. همين روزها نمايشگاه مي‏زنم بياييد تماشا.

وقتي پست بالاتري به او دادند، با چتر نجات سر كار رفت.

نويسنده‏اي آن‏قدر خودش را سانسور كرد تا ناپديد شد.

زندگي ( تلخي ) است به غايت شيرين و ( شيريني ) است در غايت تلخي ، به همين دليل فقط هوشياران را به كام دل مي رساند !

nazila637
29-06-2007, 12:31
براي فردا نه خوشبختي اغنيا تضمين شده و نه بدبختي فقرا ، زندگي در گردش زمان تحول مي يابد .

مرگ كسي را خبر نمي كند ولي مرگ ديگران مخبر مرگ ماست .

مرگ بعضي انسانها را زنده تر مي كند !

nazila637
29-06-2007, 12:31
اگر حيوان دوپا نبود ، بقيه حيوانات احساس امنيت بيشتري مي كردند .

عقلش آنقدر بزرگ بود ، كه هيچ كلاهي به راحتي سرش نمي رفت .

اگر فشار نبود ، كسي نمي توانست از زغال الماس بسازد .

آخرين ايستگاه زندگي مرگ است .

nazila637
29-06-2007, 12:32
وقتی چراغ خيالات روشن است يخ زندگي آب مي شود. چراغها را خاموش نمي كنم اما لامپ كم مصرف زده ام

به اندازه هشت ماه مي ترسيدم به اندازه چهار هفته خسته بودم و به اندازه دو روز كار داشتم مهم نيست به اندازه يك ساعت خوشحالم

حواسم را باد خيال برده است و كاغذهايم را باد پنكه

قلم اما محكم در دستم نشسته است از اين بادها نمي لرزد

دارم ياد مي گيرم كه بعضي از خاطرات را تا كنم و در جيب كتم بگذارم اما كتي ندارم

nazila637
29-06-2007, 12:34
براي آنکه حقيقت را باور ندارد ، افسانه نگو.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
عامي، ثروتمند را خردمند مي بيند ، دانا خردمند را ثروتمند،
عامي ثروت را به عقل ترجيح مي دهد چراکه مي داند با پول چکار کند
اما نمي داند با عقل چکار کند .

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
آنکه مدرسه برايش غم انگيزترين زندان شود
زندان برايش غم انگيزترين مدرسه خواهد شد.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
نابخردانه ترين رنج، لذت فرزند زياد داشتن است.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

فرزند بيشتر، زندگي کمتر

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

گوهر عامي بودن چيست؟
هزينه اي که براي هوس مي پردازد را براي دانايي نمي پردازد.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

دوست داري از حقارت خود بگويي؟
از بزرگي پدرانت بگوي.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
تا نپرسي که چرا بايد زندگي کنم، کودکانه نيست که بپرسي چگونه بايد زندگي کنم؟
من نمي دانم چرا هر کس در تهران خودکشي مي کند زنده مي ماند!

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

دختر پسرهاي قديم قبل از هر شناختي ازدواج مي کردند.
دختر پسرهاي جديد ، بعد از شناخت کامل ازدواج نمي کنند.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مگر خود ساخته باشي، گرنه نزد شهوت و ثروت خودباخته اي.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
آدمی بدبخت است، به دلایل و علل بسیار،
اولین علت آن اینست که او آدم است،
و اولین دلیل اینکه او انسان نیست.

nazila637
29-06-2007, 12:35
تير شهاب تار سياه موي شب را سفيد مي كند .

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
از سوراخ سقف پشه بندم پشه چكه مي كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
هر درخت پير صندلي جواني مي تواند باشد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
پرندگان روی سكوت شكوفه های بهاری گلدوزی صوتی می كنند
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
عاقبت بهار در زير بهمن گلهاي پرپر شده مدفون مي شود .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
پرنده در دستگاه پر شكوفه بهاري غرق نغمه سراي است

nazila637
29-06-2007, 12:36
نمي توانستم دستي را كه گل مي چيند به گرمي بفشارم .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
هر كس صداي پاي خودش را مي شنود .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
خوشبختانه تبعيض نژادي نتوانسته است دامن گلهاي رنگارنگ بهاري را آلوده كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
درخت غرق شكوفه هم نمي تواند فرا رسيدن بهار را به آدم بدبين بشارت دهد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
عاشق باغباني هستم كه بيشتر از نوبهاران نگران شيشه شكسته گلخانه است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
درخت بهاري ناديدني هاي درخت پاييزي را ديدني مي كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
تصوير درخت بهاري آب را شكوفه باران مي كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
نسيم بهاري سرشار از صداي شكفتن شكوفه هاست .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
شكوفه هاي بهاري آرزوهاي برباد رفته پائيز است .

nazila637
29-06-2007, 12:37
بهار با سرعت باد پائيزي مي گذرد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
همزمان با پرپر شدن گل ، اشك روي پرنده مي ريزد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
به وسيله قطره باران تبخير شده براي خورشيد پيام مي فرستم .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
تصوير روشنايي را در چشم شب زنده دار ستاره مي بينم .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
قله اي كه زياد از كوه بالا برود ديده نمي شود .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
قله اي كه از كوه بالا نرود بر فراز نمي نشيند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
در جايي كه همه مي لنگند ، همه بر فردي كه نمي لنگد مي خندند.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
دشمني كه كلام شيرين بر لب دارد ، شمشيرش خيلي تيزتر است .

nazila637
29-06-2007, 12:38
خالي ترين ظرفها بلندترين صدا ها را مي دهد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
خدا اشك را آفريد تا آتش دروني را خاموش كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
درخواست ها ، گرم و تشكرات سردند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
جهنم واقعي وجدان معذب است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
از وقتي كه خودش را به موش مردگي زده بود ، از دست گربه ها امان نداشت .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
كسي كه در خانه شيشه اي زندگي مي كند نبايد سنگ بيندازد

nazila637
29-06-2007, 12:39
درخت عريان پاييزي نغمه سرايي پرنده را خزاني مي كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
در بستر خشك رودخانه بر مزار ماهي گل تشنه مي رويد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
باران شبانه تصوير ماه را در بستر خشك رودخانه افكند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
بعضي ها ، بارشان بار است و بعضي هيچي بارشان نيست
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
اكثراً دل مي دهند و قلوه مي گيرند وبعضي فقط دل مي دهند ...
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
براي غلبه بر تاريكي ها ، سعي كنيد چراغ دلتان را روشن نگهداريد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
هر بامداد ، يك فرصت تازه است ، فرصتي براي دوباره روئيدن .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
بعضي ها ،‌هر چقدر تند مي روند به خودشان نميرسند ،‌شما چطور ؟
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
در زندگي جماعتي كه جز ترس چيز ديگري را نمي شناسند اميد جايي ندارد .

nazila637
29-06-2007, 12:40
حتي يك ساعت خراب هم يك زماني را درست نشان مي دهد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
در بعضي حقي وجود ندارد كه ضايع شود .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
يكي مي گفت : آخرين چيزي كه به زندگي معنا مي دهد مرگ است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
زندگي را چه عرض كنم ولي مرگ ، براي هيچكس كم نمي گذارد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
در يك جامعه مصرفي ،‌همه وجود مرگ را از ياد مي برند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مرگ ، پلي است كه بعداً از آن خواهيم گذشت ....
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مرگ ، يك پاي زندگي است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مرگ همه كاره زندگي است .

nazila637
29-06-2007, 12:41
زمستان مي گذرد، و از آن جا که دوران استفاده از کرسي و زغال مدت هاست به سر آمده هيچ کس روسياه نخواهد ماند.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
هيچ کس حرف هايت را جدي نمي گيرد؛ اين است بزرگ ترين مشکل کسي که به شوخ طبعي شهرت دارد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
تو را به خاطر همه ي فضيلت هايت کيفر مي دهند، و آن چه بر تو مي بخشايند تنها لغزش هاي توست.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
چه سقوطي بالاتر از اين که يک "هميشه منتقد" بي رحم از تو تعريف کند....
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
شعارها؛ اختراعي براي نشخوار آسوده ي اذهان خالي از شعور است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
چه تلخ است درک اين حقيقت که عشق با مهرباني تفاوت بسيار دارد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مرگ را به اندازه ي مردن دوست مي دارم.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
باران با گلهاي دامنت زيباترين دسته گل را به آب مي دهد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
خودنويسم كلاهش را به احترام كاغذ سفيد بلند مي كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
خورشيد از حاصل جمع روزها امروز را مي بيند

nazila637
29-06-2007, 12:42
غروب از قايم‏باشك شب و روز خسته شد.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

براي اينكه آدم خوش‏بيني شود، بيني‏اش را عمل كرد.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

نگاهش آن‏قدر يخ بود كه وقتي نگاهم كرد، از شدت سرما لرزيدم.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

در روز باراني چتر الگوي فداكاري است.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

ضبط از صداي بلند نوار سردرد گرفت.


-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
عكس توقف زمان است.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

آسمان به زمين آمد ديد خبري نيست.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

آلبالو گران بود، چشمانش انگور مي‏چيد.

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

هر لقمه‏اي را كه فرو ميدهم، معده‏ام فرياد مي‏زند: خوش آمدي!

-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-

وقتي مي‏خواهم حرف پنهاني بزنم، گوش‏هايم را مي‏گيرم.

nazila637
29-06-2007, 12:43
براي اينكه حرفهاي بزرگي بزنم، دهانم را زير ميكروسكوپ ميگذارم.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
* دريا براي صرفه جويي در آب، كمتر موج مي فرستد.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
* روزگار غريبي است. يكي در آبپاش گلاب دارد و يكي در گلاب پاش آب هم ندارد!
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
* فكرهايم تابعيت مغزم را از دست دادند.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
* ساز شكسته را در دستگاه سكوت كوك مي كنم.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
* سيب به درخت چسبيده، به قانون نيوتن دهن كجي مي كند.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
* از دودلي خسته شده بودم، يكي از آنها را يدكي نگه داشتم.
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
* زنبور تنها پزشكي است كه بدون معاينه به مريض آمپول مي زند.

nazila637
29-06-2007, 12:44
پل در بستر خشك رودخانه از آب نمي گذرد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
آب به خاطر شيري كه چكه مي كند اشك مي ريزد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
عمر صرف به پايان رساندن خودش مي شود .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
يكي مي گفت : زندگي ، دكمه بازگشت ندارد ، مرگ را چه عرض كنم ...
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مرگ هم مثل زندگي وجود داره ، هرچند كه نخواهيم از آن حرف بزنيم .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
زندگي آدم را به بازي مي گيرد و مرگ بازي را تمام مي كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
زندگي در مقابل مرگ حرفي براي گفتن ندارد ، اميد چرا ...
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مرگ ، رفيق گرمابه و گلستان زندگي است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مرگ حقه و همه به حقشون مي رسن .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
مرگ همه چيز را ختم به خير مي كند ، خير پيش ....
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
از دزدها خيلي مي ترسيد ، زندگي به دزدي وادارش كرد، حالا از مردم مي ترسيد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
اولين باري كه دچار حمله فلبي شد ، آخرين بار بود .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
چشم در اثر خستگي آب ريزش بيني پيدا كرد .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
جيرجيرك هر شب براي باغچه درددل مي كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
آخرين ادوكلني كه استفاده مي كنم ،‌كافور بود .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
آب از هم آغوشي قطرات باران سرچشمه مي گيرد

nazila637
29-06-2007, 12:45
آب تشنه سلامتي ماهي را به خطر مي افكند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
گورستان سالن غذا خوري حشرات است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
قطرات باران در آغوش هم آب مي شوند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
فاصله بين دوباران را اب پر مي كند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
گربه بي دست و پا در جنگل هم نمي تواند از درخت بالا برود .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
فكر پرنده محبوس حاصل جمع بلند پروازي ها است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
براي نام نويسي روي سنگ قبر يك عمر فرصت داريم .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
سطل زباله سالن غذا خوري سگ و گربه است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
پرنده تير خورده همسفر سقوط است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
بعضي ها ، بالاخانه را اجاره مي دهند كه با درآمد حاصل از آن ،‌زيرزميني را اجاره كنند .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
برنده شدن صد باره را چه عرض كنم ولي قبول باختن دوباره ،‌غير قابل تحمل است .
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
آنها كه پا از گليم خود فراتر نمي نهند به چيزي بيرون از حد خود چشم ندارند

rsz1368
14-07-2007, 20:28
عصای پیر بر پیرمرد تکیه زده بود و پیر مرد او را می برد

سنگ آسیاب دلتنگ بود و الاغ او را به گردش برد

اسب رام بود و نجیب تا زمانی که چشمانش را بسته بودند

آب سر افکنده بود اما قرباغه ها ابوعطا می خواندند

hossein tabrizi
20-07-2007, 01:10
آبشار فواره واژگون است.

rsz1368
22-07-2007, 20:42
جغد عینک افتابی زد و به تماشای روز نشست.


شب از تاریکی می ترسید به دامان صبح پناه برد

saye
13-08-2007, 21:49
مگس ها مانند نا خدایان کشتی هستند ، یعنی بعد از مرگ انسان هم حاضر نمی شوند ، جنازه اش را ترک گویند.

........
اشخاصی که خودشان را با طناب حلق آویز می کنند هیچ فکر نمی کنند که در آینده ، رخت ها یشان را در روی چه پهن خواهند کرد؟
...........
ساعتم خراب شده ، یکبار می گوید تیک و دوباره می گوید تاک
...

hellgirl
20-08-2007, 15:33
براي اينكه لاستيك دوچرخه ش ساييده نشه، هرگز سوار اون نمي شد.

براي اين كه شيركاكائو بخوره، رفت و يه گاو قهوه اي خريد.

براي اين كه در جريان باشهف وسط رودخونه نشست.

hellgirl
20-08-2007, 15:47
براي اينكه دل نازكش نشكنه، هرگز به سنگ فكر نمي كرد.

براي اينكه در زندگي دلسرد نشه، هيچ وقت آب يخ نمي خورد.

كمترين امار طلاق متعلق به حلزون هاست چون نه مشكل خونه دارن نه مشكل ماشين!

hellgirl
20-08-2007, 15:50
بعد از مرگم، انگشتهايم را رايگان در اختيار اداره انگشت نگاري قرار دهيد.

به پزشك قانوني بگوييد روح مرا كالبد شكافي كد، من به ان مشكوكم!!!

مواظب باشيد به تابوت من آگهي تبليغاتي نچسبانيد.

rsz1368
20-08-2007, 22:06
عنکبوت کنج اتاق نشسته بود و تار می زد.

کودک زمین خورد و به جرم زمین خواری !دتگیر شد

M A R S H A L L
27-08-2007, 14:03
_ آدم شنوا و ناشنوا سکوت را يکسان مي شنوند.
_ وقتي به مرگ مي انديشم، زندگي سرزنشم مي کند.
_ شب هم به اندازه ي روز از خورشيد حرف شنوي دارد.
_ موجودي يافت نمي شود که از عمرش جان سالم به در ببرد.
_ وقتي به تو مي نگرم چشمم غرق تماشاي نگاهم مي شود.
_ آدم پرچانه گوشش را محکوم به کم کاري مي کند.

M A R S H A L L
28-08-2007, 01:50
سالهاست که کاممان را با حقیقت های تلخ شیرین می کنیم

بخاطر افکار فسیل واری که داشت, جشنواره فسیلی راه انداخت

آنقدر فکرش دست نخورده ماند, که کارتونک بست

بخاطر افکار عتیقه ای که داشت, مغزش را به موزه سپرد

مغز کوچکش در فضای جمجمه اش, لق میزند

چراغ راهنما از بس كه چشمك زد، مژه هايش ريخت

تا دو كلمه حرف حساب زدم، چرتكه لبخند زد!

وقتي بچه را از شير گرفتند، عاشق بستني شد

وقتي بهمن سقوط مي كنه، اسفند بالا مي ره!

لامپ از ذوق روشن شدن سوخت

بيکاری هم، خودش يک کار است، افسوس که تعطيلی و مرخصی ندارد

پرنده‌ای که فريب مترسک را بخورد، از گرسنگی می‌ميرد

ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند

پرنده گوشه‌گير، روی شانه مترسک لانه می‌سازد

hepco
28-08-2007, 13:53
چقدر خواستم اشك تو را بخندانم ،
اما تو بغض كردي و نم نم از خودت گفتي !

saye
18-11-2007, 03:38
يک نخ سيگار کشيدم ... هر کس ديد گفت : چه نقاش زبردستي !!!

salma_ar
18-11-2007, 12:44
-برای‌این‌که پرنده خیالش به پرواز در نیاید، با‌‌‌لهایش را چید.
-از ترس مجازات ، افکار عریانش را حجاب پوشاند.
-آن قدر تند صحبت کرد ، زبانش سوخت.
-گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .
-پزشک ناشی ، به جای تب بر قیچی تجویز می کند .
-اسپند دود می کنم که چشمم ، کسی را نخورد .
-به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .

raptor22
03-02-2008, 17:30
گربه نگاهش را با ماهي ميزان ميكند.
تا ضديخ در كاسه سرم نريزم به قطب شمال فكر نمي كنم.
قفسي كه فكر پرنده نتواند در آن پرواز كند هنوز ساخته نشده است.
گربه خجالتي وقتي مي خواهد ماهي بگيرد دستش را جلوي صورتش مي گيرد.
حتي حاضر نيستم مسوليت نوشته هاي روي سنگ قبرم را قبول كنم.

پرويز شاپور

-----------------

ابر زياد اشك آسمان را در مي آورد.
دنبال خط كشي ميگردم كه عمق فاجعه را اندازه بگيرد.
رودخانه براي با نمك شدن به دريا مي ريزد.
پاييز لانه كلاغ ها را لو ميدهد.

حسين گودرزي

--------------------

از نزديك ترين فاصله كلاهم را به احترام حاصل جمع آرا بر ميدارم.
بعد از گمانه زني ، با چانه زني به زير آب زني مشغول شدم.
پس از نامزد شدن در انتخابات به دنبال عروس ميگردم.
با اكثريت مطلق آرا راي نياوردم.

مهدي فرج الهي

------------------------

به نقل از ماهنامه گل آقا

m_kh111
05-03-2008, 13:23
عواطف و احساسات آنقدر یخ شده اند که کارخانه های یخچال سازی و فریزر سازی ورشکست شده اند.
برای اینکه بخندد افکارش را قلقلک میداد.
محبت تنها جوشکاری است که دلهای شکسته را مجانی جوش میدهد.

bidastar
28-03-2008, 11:09
واژه كاريكلماتور اولين بار توسط احمد شاملو بر روي نوشته هاي پرويز شاپور نهاده شد
(توضيح اينكه پرويز شاهپور شوهر فروغ فرخزاد بوده وفرزندش كاميار ثمره اين ازدواج است )

چند نمونه از كاريكلماتورهاي پرويز شاپور در اين تايپيك:

- وقتي عكس گل محمدي در آب افتاد ماهيها صلوات فرستادند.
- اگر بخواهم پرنده اي را محبوس كنم قفسي به بزرگي آسمان ميسازم .
- به عقيده گيوتين سر آدم زيادي است .
- به ياد ندارم نابينائي به من تنه زده باشد .
- وقتي بهار ديد با دسته گل انتظارش را ميكشم بابت چيدن گلها مرا سرزنش كرد .
- واژه سلام متواضعترين واژه هاست
- با اينكه گلهاي قالي خار ندارند اغلب مردم با كفش روي آن راه ميروند.
- قلبم پر جمعيت ترين شهر دنياست .

bidastar
28-03-2008, 11:09
به حال موجودی اشک میریزم که می خواهد با زنگ ساعت از خواب غفلت بیدار شود.
*عاشق سکوتی هستم که از فریاد تقاضای پناهندگی میکند.
*عمر هزار پا کفاف بستن بند کفشهایش را نمیدهد.
*سقوط در آبشار آبتني ميکند.
*مسافر منزوي در جاده متروک سفر میکند.
*گامهایم صدای پایت را نها نمیگذارند.
*عاشق پرنده ای هستم که ازادیش را با آب و دانه معاوضه نمی کند.
=================================

bidastar
28-03-2008, 11:10
نمی دونم از كی هستند اما از توی نت خیلی قبل ها جمع اوری كرده بودم!!


پرواز را نمی شناخت ، هر چه بالاتر رفتم در نگاهش کوچکتر شدم
قرص ماه را به جای مسکن خوردم !!

به روی افکار خوابیده ام لحاف انداختم !!

با یک نسخه از کتابم به داروخانه رفتم !!

برای رام کردن طبیعت وحشی ، مربی استخدام کردم !!
مدادي که کلفت بنويسه سرشو مي تراشن*



* عينکي که رو چشم نباشه فرصت ديدن نداره*



*پاي ميز محاکمه تو کفش سياستمردا نميره*
____________________________________________

bidastar
28-03-2008, 11:11
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
در چراگاه نصیحت، گاوی دیدم سیر.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
حیات، غفلت رنگین یک دقیقه‌ی"حواست"
و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می‌گشت.
پرده را برداریم/ بگذاریم که احساس، هوایی بخورد.
من گدایی دیدم، در‌به‌در می‌رفت و آواز چکاوک می‌خواست.
لب دریا برویم/ تور در آب بیندازیم و بگیریم طراوت را از آب.
بهترین چیز، رسیدن به نگاهی است که از حادثه‌ی عشق، تر است.
کسی نیست/ بیا زندگی را بدزدیم، آن‌وقت/ میان دودیدار قسمت کنیم.
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن/ من ندیدم بیدی، سایه‌اش را بفروشد به زمین.
به سراغ من اگر می‌آیید/ نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من.
زندگی رسم خوشایندی است/ زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ/ پرشی دارد اندازه‌ی عشق.
من قطاری دیدم، فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت/ من قطاری دیدم، که سیاست می‌برد و چه خالی می‌رفت.
من به اندازه‌ی یک ابر دلم می‌گیرد/ وقتی از پنجره می‌بینم حوری/ دختر بالغ همسایه/ پای کمیاب‌ترین نارون روی زمین/ فقه می‌خواند
______________________

bidastar
28-03-2008, 11:11
آن‌قدر مهربان بود برای اینکه مردم در زمستان سرما نخورند, سرشان کلاه می‌گذاشت و در فصول دیگر کلاه‌شان را بر می‌داشت.
همیشه می‌گفت تو نیمه گم شده من هستی؛ وقتی ترکم کرد فهمیدم که از شوق پیدا کردن نیمه گم شده‌اش, خودش را گم کرد!
برای‌این‌که پرنده خیالش به پرواز در نیاید، با‌‌‌لهایش را چید.
از ترس مجازات ، افکار عریانش را حجاب پوشاند.
آن قدر تند صحبت کرد ، زبانش سوخت
-------------------------------

bidastar
28-03-2008, 11:12
گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .
پزشک ناشی ، به جای تب بر قیچی تجویز می کند .
اسپند دود می کنم که چشمم ، کسی را نخورد .
به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .
----------------------------

bidastar
28-03-2008, 11:12
ازبس که به همه چپ چپ نگاه کرد, چشمانش چپ شد.
از بس که روشنفکر بود از خاموشی برق هراسی نداشت.
وقتی اشکم می خواهد به گردش برود سوار نگاهم می شود.
آنقدر خسیس بود که حتی وقتی مرد عمرش را به شما نداد.
وقتی واژه ای خارجی بیان می کنم, تمام واژه ها دور آن جمع می شوند.
امید و آرزو تنها دوستان واقعی مان هستند که تا آخرین لحظات زنگی, ما را ترک نمی کنند.
همیشه می گفت: آدم عاشق باید حرف دل را گوش کند, نه عقل را ولی حرف ازدواج که پیش آمد گفت: همیشه از روی عقل کار کن, نه دلت
___________________

bidastar
28-03-2008, 11:13
قناعت را بايد از سفره هفت سين ياد گرفت كه سالهاست تعداد سين هايش تغيير نكرده است
خساست را از چشمش ياد گرفته بود كه هر چقدر به آن نور مي تاباند ، تنگ تر مي شد
آدم ها وقتي به آسمان خوشبين بودند هواپيما ساختند و وقتي بدبين شدند چترنجات را
كسي كه خود را به نور ماه راضي كند ، نور خورشيد كورش خواهد كرد
تجربه ، تنها معلمي است كه اول امتحان مي گيرد و بعد درس مي دهد
از دودلي خسته شده بودم ، يكي از آنها را براي زاپاس كنار گذاشتم
مگسهاي قرن 21 ، غذايشان را از زباله هاي اتمي تامين مي كنند
گاهي موقع راه رفتن فراموش مي كنم كه دارم مي روم يا مي آيم
براي اينكه حرف هاي بزرگ بزنم ، هميشه آنها را متر مي كنم
با مخالفت باد ، رضايت بادبادك براي پرواز جلب مي شود
در انتخاب واحد زندگي ، دروغ پيش نياز همه درسهاست
بهترين جا براي تبعيد زنبوران مجرم ، گلهاي قالي است
براي تفسير لحظه ، ثانيه شمار را متوقف كرد
دلم تنگ مي شود ، آن را قالب كفاشي مي زنم
درخت باردار با خوردن سنگ ، فارغ شد
وقتي دلم مي گيرد ، ديگر ول نمي كند
سيب زميني خاكي ترين ميوه هاست
قلم زلزله نگار انديشه است
در را به روي افكارم محكم بستم .
افكارم را پشت ديوار قاب عكس پنهان كردم
افكارم مرا دنبال مي كند حتي در خواب
افكارم را در سكوت زنداني كردم
افكارم را در لابلاي كاغذها گم كردم
افكارم بر خلاف من حركت مي كنند
تعصبم خودكشي كرد ، تا من راحتر فكر كنم
هنگامي كه تعصب مرد افكارم يك صدا شدند
در روز سالگرد تعصب ، افكارم كروات مشكي زده بود


مهدی ساعی

bidastar
28-03-2008, 11:13
گل تشنه بر مزار آب مي رويد .
آرزوي نداشته بر باد نمي رود .
گوش خسته عاشق خداحافظي است .
شب به روشني روز غروب مي كند .
گوش خسته عاشق خداحافظي است .
پرنده گربه را سر به هوا مي كند .
قطرات باران در آغوش هم آب مي شوند .
عمر پائيز صرف پرپر كردن گلها مي شود .
آينه يك تنه در مقابل همه ايستادگي مي كند .
زندگي بدون آب از گلوي ماهي پائين نمي رود .
درخت از نردبان چوبي ساخته نشده بالا مي رود .
اگر مرگ نباشد تعداد خودكشي سر به فلك مي زند .
به عقيده گربه خوشمزه ترين ميوه درخت پرنده است .
لحظات گذران ، زنگوله قلب را به صدا در مي آورند .
مطالعه د رگورستان احتياج به ورق زدن سنگ قبرها ندارد .
قطره باران در مركز دايره اي كه روي آب ترسيم ميكند ناپديد مي شود .
با دسته گلي به شادابي حاصل جمع شكوفه هاي بهاري به استقبالت مي شتابم .
پرنده غمگين آوازي مي خواند كه شكوفه شاداب بهاري به ياد گل پرپر شده مي افتد .
-----------------------------------
_______________________

bidastar
28-03-2008, 11:14
يك عمر منتظر تولد مرگم مي مانم.
سر همه پادشاهان كلاه گذاشته اند.
بخاطر احترام مجبور به كلاهبرداري شدم.
نظامي ها وقت رفتن هم سلام مي دهند.
زندگي در جشن تولد مرگ شركت نمي كند.
آدم بي اراده كشيدن خجالت را هم نمي تواند ترك كند.
قوهء جاذبه زمين با سرعت همسفر پرنده تير خورده مي شود .
آنقدر كم غذا مي خورد كه انگل ها از دستش شكايت كردند.
قوهء جاذبه زمين انتظار سقوط بلند پروازي ها را مي كشد .
آنقدر دگرانديش بود كه مغزش افكار خودي را نابود مي كرد.
آنقدر دل همه را مي سوزاند كه آتش نشاني از دستش شكايت كرد.
قوه جاذبه زمين با سرعت سقوط ، سر در پي ميوه رسيده مي گذارد .
وقتي پائيز از درخت بالا مي رود بهار از اين شاخه به آن شاخه مي پرد .
ريلهاي راه آهن به هم نمي رسند ولي ديگران را به هم مي رسانند.
باغبان همزمان با شنيدن صداي پاي بهار در گلستان را مي گشايد .
باران وقتي از مقابل پرچم رنگين كمان مي گذرد سرود آسماني سر مي دهد .
پروانه طوري روي گل مي نشيند كه بتواند تصويرش را در شبنم ببيند .
پائيز به اندازه اي به گلستان نزديك شده كه اشك در چشم بهار حلقه زده است
آنقدر ميهمان نواز بود كه اجازه ورود همه انگلها را به بدنش صادر كرده بود.
پرنده در واپسين دم حيات زمستان ، روي درخت عريان با شكوفه بهاري وعدهء ديدار دارد .
_________________

bidastar
28-03-2008, 11:15
می خواست در مصرف عقل صرفه جویی کند،عاشق شد.
می خواست در مصرف عشق صرفه جویی کند،ازدواج کرد.
می خواست در مصرف بی خیالی صرفه جویی کند،بچه دار شد.
می خواست در مصرف زندگی صرفه جویی کند،خودش را دار زد.
می خواست در مصرف سلولهای مغز صرفه جویی کند،سیاستمدار یک کشور جهان سومی شد.
می خواست در مصرف انرژی صرفه جویی کند،به خانه آرزوهایش اسباب کشی کرد.
می خواست در مصرف بند رخت صرفه جویی کند،خوابید.(اصولا کارهای بی ربط زیاد می کرد!)
می خواست در مصرف سکوت صرفه جویی کند،به نشانه اعتراض سکوت کرد.
می خواست در مصرف انرژی حاصل از ترافیک صرفه جویی کند،به ابرها قرص ضد بارداری داد.
می خواست در مصرف راه صرفه جویی کند،برگشت!
می خواست در مصرف آب صرفه جویی کند،مطالبش راdelete کرد!
______________________

bidastar
28-03-2008, 11:15
وقتی من حتی لیاقت ندارم محرم نگاهش باشم چگونه توقع دارم محرم رازش باشم.
از وقتی آخرین نگاهت را در ذهنم آرشیو کردم ، قلبم آلارم دلتنگی می دهد.
بعد از درد و دل کردن برای سیگار، او هم آتش گرفت و دود گریست.
اشکهای آسمان در برابر اشکهای من حرفی برای گفتن نداشتند.
امروز حتی سایه ام هم از من فرار کرد، امروز اینجا بارانی بود.
من با رویایت زندگی می کنم و رویا با من مدارا.
___________________________________

bidastar
28-03-2008, 11:16
وقتی من حتی لیاقت ندارم محرم نگاهش باشم چگونه توقع دارم محرم رازش باشم.
از وقتی آخرین نگاهت را در ذهنم آرشیو کردم ، قلبم آلارم دلتنگی می دهد.
بعد از درد و دل کردن برای سیگار، او هم آتش گرفت و دود گریست.
اشکهای آسمان در برابر اشکهای من حرفی برای گفتن نداشتند.
امروز حتی سایه ام هم از من فرار کرد، امروز اینجا بارانی بود.
من با رویایت زندگی می کنم و رویا با من مدارا.
بخاطر افکار فسیل واری که داشت, جشنواره فسیلی راه انداخت.
آنقدر فکرش دست نخورده ماند, که کارتونک بست.
بخاطر افکار عتیقه ای که داشت, مغزش را به موزه سپرد.
مغز کوچکش در فضای جمجمه اش, لق میزند.
مهرباني را در کودکي يافتم که آبنباتش را به درياچه نمک انداخت تا شيرين شود
انقدر براي غربت تک دانه موي سفيدم غصه خوردم که تمام موهايم سفيد شد
بيچاره آن خروسي که با صداي ساعت شماطه دار از خواب برمي خيزد
خوش به حال آن موجود راحتی ،که شیطان برایش درد دل می کند .
سالهاست که کاممان را با حقیقت های تلخ شیرین می کنیم .
زن شکسته ترين و خميده ترين ، ايستاده دنيا است
__________________

bidastar
28-03-2008, 11:16
انسان ها ممکن است که با شادی به هم نزدیک شوند ولی با درد در هم فرو می روند .
همیشه غمگینانه ترین لحظات را عزیزترین کسانمان به ما هدیه می کنند .
در سفيدي چشمانت تمام رنگها را تجربه کردم ، تا به سياهي رسيدم.
مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد.
حیف که گرسنگی شکم با کلمات شیرین برطرف نمی شود .
ننگ است که روشنايي ديدگان در ظلمات انديشه غرق شود
غنچه ای که شکوفا نمی شود ، بهار را در خود احتکار کرده است.
وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر سکوتم رگ به رگ می شود.
یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از کار برکنار می کنه.
یکی از خوشحالی بال در میاره ، شکارچی شکارش می کنه.
یکی حواسشو جمع می کنه ، می بره جای دیگه پهن می کنه.
حواسم که پرت شد ، شیشه همسایه شکست.
روی زبانم وازلین مالیدم تا زبانی چرب و نرم داشته باشم.
به گلخانه رفتم تا یک بوته ی فراموشی بخرم.
یک کدو تنبل خریدم و آنرا به کلاس تقویتی فرستادم.
برای اینکه سر بسته حرف بزنم ، سرم را دستمال بستم.
سبیل گذاشتم تا حرفها را زیر سیبیلی رد کنم.
کفشم را در نمی آورم چون می ترسم کسی پا تو کفشم کند.
کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد.
برای اینکه از انسانیت بویی برده باشم انسانها را بو می کنم.
از مرحله پرت شدم پایم شکست
__________________

bidastar
28-03-2008, 11:17
سید ابراهیم نبوی
گردون 39- 40 ( اردیبهشت و خرداد 1373


یا در حال برنامه ریزی برای آینده هستیم یا برای گذشته تأسف می خوریم ؛ همه این اتفاقات در زمان حال می افتد و زمان حال از دست می رود .
مشکل بسیاری از حکومت های جهان در این است که ضریب هوشی شان از ضریب هوشی مردم پایین تر است .
کسانی که راه حل هایی برای مشکلات بشریت عرضه می کنند معمولا از حل مشکلات کوچکشان عاجزند .
آدم های سر به زیر حتما در چاله نخواهند افتاد ، اما هیچ گاه هم آسمان آبی را نخواهند دید .
هنر هیچ ربطی با اخلاق ندارد . اگر چنین نبود مردم این همه به هنر علاقه مند نمی شدند .
از کسانی که احمقانه صادقند بیشتر بدم می آید تا کسانی که دروغ های قشنگ می گویند .
وقتی با آدم های مشهور روبرو می شوم ، یقین می کنم که آدم های بزرگ شایعه اند.
به دست آوردن تجربه های بزرگ معمولا منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود .
می گویند چرا دائما تغییر می کنی ، می گویم شما چرا دائما تغییر نمی کنید ؟
روی آدم های منظم می شود حساب کرد ، اما نمی شود آنها را تحمل کرد .
من بعضی از دوستانم را از حقیقت بیشتر دوست دارم .
متوسط بودن ؟! یا بزرگ باش یا بمیر !
________________________________

bidastar
28-03-2008, 11:17
قبرستان ترمينال مرده هاست.
دو آيينه از ديدن يکديگر نفرت دارند.
جهنم ساعت استراحتش را به بهشت مي رود.
پروانه براي اينکه نسوزد شمع را فوت کرد.
گياه توي گلدان شبها خواب باغچه را مي بيند.
سرفه هاي آدم دلشکسته، صدای خرده شيشه مي دهد.
.براي اينکه پير نشوي ، ساعتت را از کار بينداز.
براي آنکه نفهمد که نمي فهمد ، خودش را به نفهمي زد.
ماهي تنها جانوري است که به راستي دل به دريا مي زند.
بيکاري هم خودش کاري است، افسوس که مرخصي و تعطيلي ندارد.
گداي فرزانه اي گفته است : گدايي کن تا محتاج ديگران نشوي.
چه کسي گفته است که دو خط موازي به يکديگر نمي رسند؟ مگر آخرش را ديده است؟؟


* آنقدر خيال بافتم كه تمام كلافهاي فكرم به لباس آرزويي در آمدند
...
كاش اندازه ام باشد

* وقتی چراغ خيالات روشن است يخ زندگي آب مي شود. چراغها را خاموش نمي كنم اما لامپ كم مصرف زده ام

* به اندازه هشت ماه مي ترسيدم به اندازه چهار هفته خسته بودم و به اندازه دو روز كار داشتم مهم نيست به اندازه يك ساعت خوشحالم

* حواسم را باد خيال برده است و كاغذهايم را باد پنكه
...
قلم اما محكم در دستم نشسته است از اين بادها نمي لرزد

* دارم ياد مي گيرم كه بعضي از خاطرات را تا كنم و در جيب كتم بگذارم اما كتي ندارم
_______________________

bidastar
28-03-2008, 11:18
خروس در جمع مرغان حكم پدر چند خانواده را دارد.
* گوسفند ها در صف كشتارگاه به هم بفرما مي زنند.
گلوله ی محافظه کار به همسر رئیس جمهور اصابت می کند.

آدم بد قول اسکناس بدون گوشه است
مدینه فاضله خروس مرغداری است

* گوسفند ها در صف كشتارگاه به هم بفرما مي زنند.
_______________

bidastar
28-03-2008, 11:18
- به علت صرفه جویی در سطل آشغال، خیلی ها از شهر به عنوان یک سطل آشغال بزرگ استفاده می کنند.

- موسیقی مورد علاقه دانش آموزان صدای دلنواز زنگ تفریح است که قبل از زدن آن را از راه حس ششم احساس می کنند.

- از انتصاب شایسته جنابعالی همه ما انگشت به دهان ماندیم، ترا به خدا راست است؟ البته این « پُست» حق مسلم من بود.

- به تعدادی کارگر ساده بی اطلاع از حق و حقوق خود نیازمندیم.

- وقتی کسی را به باد تمسخر می گیریم، باید خود را برای مقابله با توفان آماده کنیم.

- بعضی ها طرفدار پر و پا قرص « قرص» ند.

- آدم های ناتوان، همیشه از توانایی های خود حرف می زنند.

- کسانی که کارشان تقلید از این و آن است، هیچ شباهتی به خودشان ندارند.

- بعضی ها از ترس پیری جرأت ندارند پا به سن بگذارند.

- معمولاً برای کسانی یه تخته می زنند که یک تخته شان کم است.

- برخی ها بر این باورند که صدام چون بدون سلاح کشتار جمعی، جمعی را را کشتار نموده است می بایست مادام العمر رئیس جمهور می ماند.

- بعضی ها فکر می کنند در دام های صدم چون پاهای هزار پا اغراق شده است.

- لطفاً به علت رعایت موازین اخلاقی و عدم جریحه دار شدن احساسات بیماران محروم برای دادن زیرمیزی از در پشتی مراجعه فرمائید و پشت در را هم بیندازید.

- متأسفانه به علت عدم صرفه جویی، خانم ها کمتر« یک پارچه خانم» ند.

- به علت گرانی گوشت فعلاً به درس تئوری آبگوشت بسنده می کنیم.

- ساعت هر چند است گوباش. ما ساعت های دکوریمان را تنها تماشا می کنیم انگار زمان در آنها جاری نیست.

- ای مرده های متحرک که روح خود را به شیطان فروخته اید، آسمان بالای سرتان را بنگرید، می خواهید تا به کجا هبوط کنید.

- ازدواج، قباله ای است که در قبال آن به زوجین اجازه داده می شود که باقیمانده عمرشان را بدون عشق بگذرانند.

- کسانی که سایه همدیگر را با تیر می زنند، اغلب همسایه اند.

- حالا باید فرعون را حتما از سر راه برداریم، نمی شه ما خودمان از راه دیگری برویم.

- جهت اطلاع مخترعین، بهانه نیاورید، هنوز دماسنجی که نشان بدهد« هوا پس است» اختراع نشده است.

- در موقع خرید« پُست» به تاریخ انقضای آن توجه کنید.

- کمک های مردمی شما را به قدرت می گیریم، چه خیال کرده اید.

- پر شدن کاسه گدایی نتوانست کاسه چشمش را پر کند.

- دیگر گربه را هیچ جای حجله نمی توان کشت. برای گربه متأسفم.

- خیلی ها از شناسنامه تنها شماره آن را دارند.

- بعضی ها چون زالو با هر گروه خوانی سازگارند و برخی ها خونشان با هیچ گروهی نمی خواند.

- انسان، حیوانی است مُلبس، نمی دانم چرا برخی ها دوست دارند لباس کم کنند.

- بعضی ها مثل گاو برای روز قربانی از خود پذیرایی می کنند.

- همه بزرگ می شویم اما همه به اندازه هم از دنیای کودکی فاصله نمی گیریم.

- بعید نیست روزی علم آنقدر پیشرفت کند که کلاغها به جای صابون پودر رختشویی بخورند.

- بزرگسالان چشمشان کم سو می شود، چون نمی خواهند چشمشان روز بد ببیند.

- دوستی خاله خرسه تنها نوع دوست داشتن است که میان اطرافیان ما هنوز رواج دارد.

- مهم ترین بند هر درس، معمولاً بندی است که کمتر از آن درس می گیرند.

- با عشق به بزرگ شدن، احساس کوچکی نمی کردم؛ بزرگ شدنعجب کوچکم کرد.

- فکر اختراعات و اکتشافات انسان ها، اغلب خارج از وقت آزمایشگاهی دانشمندان بوده است.

- کودکان آینه های هستند که بزرگتر ها فقط خود را در آن می بینند.

- اینکه نمی توانند به معلمان برسند، لابد برای این است که مقام شامخشان را زیاد بالا برده اند.

- درد دل ها بالاخره به ناراحتی قلبی منجر می شود.

- یکی از دلایلی که بعضی از افراد در زندگی موفق نمی شوند این است که بعضی ها موفق ترند.

- در سمینار ها سخنران ها کمتر در فکر این هستند که چه می خواهند بگویند، بلکه بیشتر به این فکر هستند که چه باید بگویند.

- بعد از گره کردن مشت، دست آدم ها زود باز می شود.

- اگر دانشمندان بعد از اختراع سیگار، بیماری سرطان را کشف کرده اند کناه مردم بیسواد چیست؟

- انجام امور مربوط به زندگی مستلزم وقت بیشتری است که از عهده یک عمر بر نمی آید.

- مشق بچه ها گاهاً خستگی مشق سربازی را دارد، این مشق تنها خوشایند کسانی است که سرمشق آنها بوده اند.

- آنهایی که خود را به آب و آتش می زنند معمولاً طرز استفاده از آنها را نمی دانند.

- چار چوب ها فقط می توانند قاب عکس مردگان باشند.
__________________

bidastar
28-03-2008, 11:27
انسان ها ممکن است که با شادی به هم نزدیک شوند ولی با درد در هم فرو می روند .
همیشه غمگینانه ترین لحظات را عزیزترین کسانمان به ما هدیه می کنند .
در سفيدي چشمانت تمام رنگها را تجربه کردم ، تا به سياهي رسيدم.
مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد.
حیف که گرسنگی شکم با کلمات شیرین برطرف نمی شود .
ننگ است که روشنايي ديدگان در ظلمات انديشه غرق شود.
یا در حال برنامه ریزی برای آینده هستیم یا برای گذشته تأسف می خوریم ؛ همه این اتفاقات در زمان حال می افتد و زمان حال از دست می رود .
مشکل بسیاری از حکومت های جهان در این است که ضریب هوشی شان از ضریب هوشی مردم پایین تر است .
کسانی که راه حل هایی برای مشکلات بشریت عرضه می کنند معمولا از حل مشکلات کوچکشان عاجزند .
آدم های سر به زیر حتما در چاله نخواهند افتاد ، اما هیچ گاه هم آسمان آبی را نخواهند دید .
هنر هیچ ربطی با اخلاق ندارد . اگر چنین نبود مردم این همه به هنر علاقه مند نمی شدند .
از کسانی که احمقانه صادقند بیشتر بدم می آید تا کسانی که دروغ های قشنگ می گویند .
وقتی با آدم های مشهور روبرو می شوم ، یقین می کنم که آدم های بزرگ شایعه اند.
به دست آوردن تجربه های بزرگ معمولا منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود .
می گویند چرا دائما تغییر می کنی ، می گویم شما چرا دائما تغییر نمی کنید ؟
روی آدم های منظم می شود حساب کرد ، اما نمی شود آنها را تحمل کرد .
من بعضی از دوستانم را از حقیقت بیشتر دوست دارم .
متوسط بودن ؟! یا بزرگ باش یا بمیر !
مهرباني را در کودکي يافتم که آبنباتش را به درياچه نمک انداخت تا شيرين شود
انقدر براي غربت تک دانه موي سفيدم غصه خوردم که تمام موهايم سفيد شد
بيچاره آن خروسي که با صداي ساعت شماطه دار از خواب برمي خيزد
خوش به حال آن موجود راحتی ،که شیطان برایش درد دل می کند .
سالهاست که کاممان را با حقیقت های تلخ شیرین می کنیم .
زن شکسته ترين و خميده ترين ، ايستاده دنيا است
چراغ راهنما از بس كه چشمك زد، مژه هايش ريخت.
تا دو كلمه حرف حساب زدم، چرتكه لبخند زد!
وقتي بچه را از شير گرفتند، عاشق بستني شد.
وقتي بهمن سقوط مي كنه، اسفند بالا مي ره!
لامپ از ذوق روشن شدن سوخت.

bidastar
28-03-2008, 11:30
براي اينكه صداي شكستن دلش شنيده نشود با صداي بلند مي خندد.
آنقدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود.
براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد.
خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند.
نگاهم را زنده به گور کردم
آنقدر برايت کوتاه آمدم تا اينکه ناپديد شدم
با دم آهت آخرين شمع اميدم هم خاموش شد
از فرط نااميدي ،تمام اميدهايم را زير پا له کردم
مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد
در رقابت عقربه های ساعت با يکديگر هميشه بازنده چشم من است
وقتي که خارج از خانه چشمانت را باز مي کني ، عطر نگاهت در آسمان گم مي شود
ماهيهای آپارتمان‌نشين، در تنگ آب زندگی می‌کنند
ماهی، هيچگاه برای تعطيلات به کنار دريا نمی‌رود.
ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند.
عکس جوانيم را روی آينه چسبانده‌ام تا گذر زمان را نبينم.
مترسک رنجيده از کشاورز، با پرنده‌ها دست‌به‌يکی می‌کند
عاشق دلشکسته، تکه‌های دلش را از روی زمين جارو می‌کند..
با اين‌همه خون دلی که خورده‌ام، در شگفتم که چرا دراکولا نمی‌شوم
چون از زندگی خسته شده‌بود، مرخصی گرفت و رفت به جهان ديگر
بيکاری هم، خودش يک کار است، افسوس که تعطيلی و مرخصی ندارد.
پرنده‌ای که فريب مترسک را بخورد، از گرسنگی می‌ميرد.
ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند.
پرنده گوشه‌گير، روی شانه مترسک لانه می‌سازد.
گياه توی گلدان، شبها خواب باغچه را می‌بيند.
قلب تاکسيمتر، با ديدن مسافر به تپش می‌افتد
گرمترین کلامها را از دستانت شنیدم .
با تخیلم به تماشای لطافتها می نشینم .
خورشید سلامم را با نگاهی منجمد کردی .
دلم می خواهد که خاموشی شب را با هم جشن بگیریم .
مرا ببخش ، زیرا خانه قلبم ، در تیرس زبانت یزم قرار دارد .
دلم می خواهد اولین کسی باشم که برای عروسی ماهی ها کل می زند .
همدل ، همراز ، همصحبت و ....... از پیشوند ( هم) نایاب تر هم یافته اید ؟
سایه ام عاشق سایه ات شده است ، می خواستم ببینم آیا می توانیم همسایه شویم ؟
آن شب که دستم روی گوشش قرار داشت ، خندید و گفت : قلبت دارد برای مغزت جوک تعریف می کند .
دلم می خواهد تمامی خاطرات خوشم را هم به دیگران هدیه دهم ، تا دیگر این دنیا هیچ منتی بر سرم نداشته باشد .
با نگاهت آرامش را به من می دهی،با کلمات آنرا می گسترانی و با بدرودت همه را ضایع می کنی .
پایمال ترین، بی بوترین ولی مقاوم ترین گل دنیا را روی قالی خانه مان یافتم .
نمي‌دانم چرا گل مریم را در هیچ چمنزاری نیافته ام ، فقط و فقط در گل فروشی ها .
وسوسه انگیز ترین وسیله ای را که در این سالیان اخیر دیده ام ، پریز برق بوده .
به عشق شنیدن صدای قور قور شکمم ، هر شب صدها قورباغه به کنار بسترم می آیند .
اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم ،مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد .
ان روز که به من گفتی ( ازت بدم می یاد ) ، با حرارت غمگینی بخار شدم .
آرزو دارم که روزی با چشمان خودم ، فاصله بین دو چشمم را ببینم .
با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد .
کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد .
وقتي صفر جلوي اعداد ديگر مي ايستد, احساس غرور مي كند.
بعضي ها به روحشان هم سفيد كننده مي زنند.
با كاسه سرم,افكارم را آبكشي مي كنم!
تير هميشه به راه راست مي رود!
دزد ناشي به جيب خود مي زند!
داس اجل آرزوهايم را درو كرد.
پاي افكارم را قلم كردم.
كارتونك, از خانه تكاني بيزار است.
ماهي خجالتي در موقع تحويل سال, قرمز شد!
درختان با شاخه هاي پر شكوفه به استقبال بهار رفتند.
بخاطر ماهي قرمز حوض, هفت سين را كنار حوض چيد
چشمان سبزش, كمبود سين در سفره هفت سين را جبران كرد.
باغبان كاملترين هفت سين را دارد, سوسن و سنبل و سرو و سيب و سنجد و سير!

دل تنگم
28-03-2008, 14:01
فقط ابلیس از شکست یک انسان شاد می شود

god_girl
29-03-2008, 18:10
ازبس که به همه چپ چپ نگاه کرد, چشمانش چپ شد.
از بس که روشنفکر بود از خاموشی برق هراسی نداشت.
وقتی اشکم می خواهد به گردش برود سوار نگاهم می شود.
آنقدر خسیس بود که حتی وقتی مرد عمرش را به شما نداد.
وقتی واژه ای خارجی بیان می کنم, تمام واژه ها دور آن جمع می شوند.
امید و آرزو تنها دوستان واقعی مان هستند که تا آخرین لحظات زنگی, ما را ترک نمی کنند.
همیشه می گفت: آدم عاشق باید حرف دل را گوش کند, نه عقل را ولی حرف ازدواج که پیش آمد گفت: همیشه از روی عقل کار کن, نه دلت.

god_girl
29-03-2008, 18:11
قناعت را بايد از سفره هفت سين ياد گرفت كه سالهاست تعداد سين هايش تغيير نكرده است
خساست را از چشمش ياد گرفته بود كه هر چقدر به آن نور مي تاباند ، تنگ تر مي شد
آدم ها وقتي به آسمان خوشبين بودند هواپيما ساختند و وقتي بدبين شدند چترنجات را
كسي كه خود را به نور ماه راضي كند ، نور خورشيد كورش خواهد كرد
تجربه ، تنها معلمي است كه اول امتحان مي گيرد و بعد درس مي دهد
از دودلي خسته شده بودم ، يكي از آنها را براي زاپاس كنار گذاشتم
مگسهاي قرن 21 ، غذايشان را از زباله هاي اتمي تامين مي كنند
گاهي موقع راه رفتن فراموش مي كنم كه دارم مي روم يا مي آيم
براي اينكه حرف هاي بزرگ بزنم ، هميشه آنها را متر مي كنم
با مخالفت باد ، رضايت بادبادك براي پرواز جلب مي شود
در انتخاب واحد زندگي ، دروغ پيش نياز همه درسهاست
بهترين جا براي تبعيد زنبوران مجرم ، گلهاي قالي است
براي تفسير لحظه ، ثانيه شمار را متوقف كرد
دلم تنگ مي شود ، آن را قالب كفاشي مي زنم
درخت باردار با خوردن سنگ ، فارغ شد
وقتي دلم مي گيرد ، ديگر ول نمي كند
سيب زميني خاكي ترين ميوه هاست
قلم زلزله نگار انديشه است
در را به روي افكارم محكم بستم .
افكارم را پشت ديوار قاب عكس پنهان كردم
افكارم مرا دنبال مي كند حتي در خواب
افكارم را در سكوت زنداني كردم
افكارم را در لابلاي كاغذها گم كردم
افكارم بر خلاف من حركت مي كنند
تعصبم خودكشي كرد ، تا من راحتر فكر كنم
هنگامي كه تعصب مرد افكارم يك صدا شدند
در روز سالگرد تعصب ، افكارم كروات مشكي زده بود

[کاریکلماتورها از مهدی ساعی

دل تنگم
03-04-2008, 19:35
بهترین مترجم کسی است که بتواند سکوت را ترجمه کند

M A R S H A L L
05-04-2008, 18:17
اگر شیرینی زندگیت زیاد شود مرض قند در کمین است.

وقتی کلاهم را برداشتند سرمای تحقیر تا عمق جانم نفوذ کرد و در آنجا خود را گرم کرد.

با سیلی روزگار صورت هیچکس سرخ نمیشود.

دل تنگم
16-04-2008, 02:19
دوست داشتن آن هایی که دوستمان دارند کار بزرگی نیست.
مهم این است آن هایی را که دوستمان ندارند را دوست بداریم...

"؟"

دل تنگم
17-04-2008, 13:36
در وجود هر انسان خلا ای وجود دارد که هیچ موجود بشری قادر به پر کردن آن نیست و تنها خداوند قادر به اینکار است.

"پاسکال"

دل تنگم
18-04-2008, 13:47
آدم ها وقتی ترحم می کنند بی رحم تر می شوند

دل تنگم
20-04-2008, 01:11
زندگي مانند پيانو است ...
دكمه هاي سياه براي غم ها؛ دكمه هاي سفيد براي شادي ها.
اما زماني مي توان آهنگ زيبايي نواخت كه دكمه هاي سفيد و سياه را با هم فشار دهيم ...

دل تنگم
20-04-2008, 01:14
محبت مثل سكه مي مونه كه اگه بيفته تو قلك قلب نمي شه درش بياري اگر هم بخواي درش بياري بايد دل و بشكني...
__________________________________

بيا غم ها را تفريق كنيم ... بيا غصه ها را تقسيم كنيم ... و بيا شادي ها را ضرب كنيم.
__________________________________

به كسي عشق بورز كه لايق عشق باشد، نه تشنه عشق، زيرا تشنه روزي سيراب مي شود.
________________________________________

هيچ كس لياقت اشك هاي تو را ندارد و كسي كه لياقت دارد هيچ وقت باعث اشك ريختنت نمي شود.
_________________________________

من از نگاه تو اميد مبهمي دارم... نگاهت را مگير از من كه با آن عالمي دارم.

دل تنگم
20-04-2008, 01:20
احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دوست داره، اما قشنگ ترین احساس وقتیه که بدونی یکی تو رو هرگز فراموش نمی کنه
______________________________________________

تو ممكنه در تمام دنيا فقط يك نفر باشي ولي براي يك نفر تمام دنيايي
______________________________________________

چقدرسخته گل آرزوهات رو تو باغ يكي ديگه ببيني و هزار بار تو خودت بشكني و اون وقت زير لب بگي: گل من باغچه نو مبارك!

دل تنگم
20-04-2008, 23:33
خوشبختی داشتن ِ دوست داشتنی ها نیست، بلکه دوست داشتن ِ داشتنی هاست.

دل تنگم
20-04-2008, 23:35
شاد بودن بزرگ ترین انتقامی است که می توان از زندگی گرفت.

دل تنگم
21-04-2008, 00:14
لیز خوردن بهانه ای است تا دست هایی که دوست داری محکم تر بفشاری

hamidghoty
21-04-2008, 15:04
دوست داشتن بهترين شکل مالکيت است و مالکيت بدترين شکل دوست داشتن.

تنها داشتن فکر خوب کافي نيست، مهم اينست که آنرا خوب بکار ببريم

يک اراده قوی بر همه چيز غالب می‌آيد حتي بر زمان

عامه مردم روح خود را مي فروشند تا با عايدات آن عمري را با وجدان طي کنند.

بدون تو تحمل بهشت ممکن نيست و با تو دوزخ ديگر مکاني جهنمي نيست. (جان اسپارو، سنگ نوشته اش بر قبرهمسرش)

دو تراژدي دردناک در زندگي وجود دارد: يکي اينکه در عشقت ناکام شوي و ديگر اينکه به وصال عشقت برسي.

شنا کردن در جهت جريان آب، از عهده ماهي مرده هم بر مي آيد.

دل تنگم
21-04-2008, 18:10
مرد از راه چشم و زن از راه گوش به دام ميافتد.


________________________________________

دوری، عشق را شدت مي بخشد و نزديکی، قوت.
________________________________________

پيری مانع از عشق نيست اما عشق تا حدودی مانع از پيريست.
__________________________________________________ _

هرگز ندا نستم چگونه ستايش کنم تا آنکه آموختم.

عشق ِ ناتمام مي گويد: من تو را دوست دارم چون به تو نياز دارم.
_________________________________________________

عشق ِ تمام مي گويد: من به تو نياز دارم چون تو را دوست دارم.
_________________________________________________

در حسابِ عشق يک + يک مساوی است با همه چيز و دو منهایِ يک برابر هيچ.
_________________________________________________

عشق چيزی جز يافتن خويش در ديگران و شادکامی در شناخت نيست.

عشق چون پروانه اي ست که اگر سفت بگيری له ميشود و اگر سست بگيری مي گريزد.

عشق چون ميوه است، ممکن است خوب به نظر آيد اما تا وقتی که نرسيده آن را گاز نزن.

عشق چون ساعت شنی است. با خالی شدن مغز، قلب پر مي شود. عشق غلبه خيال بر خرد است.

مرد به کرات عشق مي ورزد، اما کم. ولی زن به ندرت، اما بسيار.

مردها همواره مي خواهند اولين عشق يک زن باشند و زن ها دوست دارن آخرين عشق يه مرد باشند.

تنها پاداش عشق، تجربه عاشقی است.
______________________________

با عشق وشکيبائی چيزی ناممکن نيست.

hamidghoty
21-04-2008, 19:44
نوشتن، بیرون جهیدن از صف مردگان است.



يافتن آب به عشق است
نه به سعي اما پس از سعي.


يکی زيبايی منظره را می بيند، ديگری کثيفی پنجره را. اين شما هستيد که انتخاب می کنيد چه چيزی را ببينيد و به چه چيز بينديشيد

غنچه خوشبختی در جای تاريک، بيصدا و گودی پنهان است که بسيار نزديک ماست ولی کمتر از آنجا می‌گذريم و آن دل خود ماست

hamidghoty
21-04-2008, 19:49
اگر در کار ما اگر نباشد بطور قطع پيروز خواهيم شد

زبان سرچشمه سوء تفاهم است.


فقط بچه ها ميدانند که به دنبال چه می گردند.

هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نميشود شناخت.

آداب معاشرت يعنی ياد بگيريم چگونه با دهان بسته خميازه بکشيم.


شاعران كوچك حرفهاي قديمي را تكرار مي كنند.
شاعران متوسط به سليقه مردم شعر مي سرايند.
شاعران بزرگ سليقه مردم را مي سازند.

سياستمداران كوچك مردم شهر را به جان هم مي اندازند.
سياستمداران متوسط كشورها را به جنگ وا مي دارند.
سياستمداران بزرگ جهان را به لجن مي كشند

با زنی ازدواج کنيد که اگر مرد بود بهترين دوست شما ميشد

پيشنهاد ازدواج پيشنهاد تبانی برای کشتن ناب‌ترين احساس بشری است

بهترین دوست انسان، انسان است نه کتاب. کتابهای خوب رسم دوست داشتن را می آموزند

همیشه می‌دانستم که دوران بزرگسالی به حساب نمی‌آید: پس از بلوغ، زندگی چیزی جز یک موخره نیست

دل تنگم
23-04-2008, 06:27
هيچ وقت پنجره ي دلت رو تا آخر واسه كسي باز نكن، چون باد مياد و اون رو واسه هميشه مي بنده!

رفاقت ماجراست و جدايي يك قانون، پس به اين ماجرا دل نبند چون قانون هميشه اجرا مي شه . . .

هر گاه شاد بودید آرام بخندید تا غصه بیدار نشود، و هر گاه غمگین بودید آرام گریه کنید تا شادی نا امید نشود.

دل تنگم
26-04-2008, 02:03
دل تنها عضوي است كه با نگاه لمس مي شود.

دل تاري است كه وقتي بشكند بهتر مي نوازد


غرور از فرشته، شيطان، و تواضع از خاك، انسان مي سازد
حقيقت رنگ كردن مردم عينكي شدن خود است

زني كه جواهر است از جواهرات براي خويش بت نمي سازد

چشم دروغگو بيشتر از معمول پلك مي زند

مطالعه يك كتاب تجربه يك زندگيست

لبخند طاق نصرتي بر دروازه دل است

كودكان خوبند اگر خلاف كردند بزرگترها را ادب كنيد


رابطه اي كه با هوس شروع شود، با تنفر خاتمه مي يابد


چاله شكست پر است از انسان هاي تندرو


دوست جديد دنياي جديد است


همه از عشق دم مي زنند اما عاشقان در سكوت مي ميرند

هر كس در هنگام شكست ها نشكند پيروز است

همه انسان ها در شهر خيال خويش اسطوره هايي منحصر به فردند


زندگي ساختني است نه گذراندني


بقا از آن خداست باور نداريد از گذشتگان بپرسيد

كسي كه هدف هاي بزرگ دارد بزرگ مي ميرد

در ميدان عشق قاتل و مقتول محبوب يكديگرند


اگر روزی عاشق شدی، قصه ات را برای هیچکس بازگو مکن، این روزها چشم حسودها هم به دودِ اسپند عادت کرده است


یادت باشد که دنیا گِرد است، هر زمان احساس کردی به نقطه ی پایان رسیده ای، شاید در نقطه آغاز باشی

با گذشته تان صلح کنید تا زمان حال شما را خراب نکند

خودتان را خیلی جدی نگیرید، دیگران هم این کار را در مورد شما نمی کنند

malakeyetanhaye
01-05-2008, 17:35
زمستانها از بيني خورشيد قنديل نور آويزان ميشود .

عشق و مرگ دو مفهومي هستند كه اولي انسان را به آسمان ها مي فرستد و دومي به زير زمين.

اگر واحد پول شاخه نور بود ، بانكها چه نوراني مي شدند.

در ميهماني شبانه‌ام، ماه ساقي، خودكارم پياله و كاغذم تا خرخره نور مي‌نوشد

چراغ راهنما از بس كه چشمك زد، مژه هايش ريخت.

تا دو كلمه حرف حساب زدم، چرتكه لبخند زد!

وقتي بچه را از شير گرفتند، عاشق بستني شد.

وقتي بهمن سقوط مي كنه، اسفند بالا مي ره!

لامپ از ذوق روشن شدن سوخت.

آنقدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود.

براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد.

خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند.

malakeyetanhaye
01-05-2008, 17:38
بيکاری هم، خودش يک کار است، افسوس که تعطيلی و مرخصی ندارد.

پرنده‌ای که فريب مترسک را بخورد، از گرسنگی می‌ميرد.

ماهی تنها جانوری است که به‌راستی دل به‌دريا می‌زند.

پرنده گوشه‌گير، روی شانه مترسک لانه می‌سازد.

گياه توی گلدان، شبها خواب باغچه را می‌بيند.

قلب تاکسيمتر، با ديدن مسافر به تپش می‌افتد

malakeyetanhaye
01-05-2008, 17:39
با نگاهت آرامش را به من می دهی،با کلمات آنرا می گسترانی و با بدرودت همه را ضایع می کنی .

پایمال ترین، بی بوترین ولی مقاوم ترین گل دنیا را روی قالی خانه مان یافتم .

نمي‌دانم چرا گل مریم را در هیچ چمنزاری نیافته ام ، فقط و فقط در گل فروشی ها .

وسوسه انگیز ترین وسیله ای را که در این سالیان اخیر دیده ام ، پریز برق بوده .

malakeyetanhaye
01-05-2008, 17:40
به عشق شنیدن صدای قور قور شکمم ، هر شب صدها قورباغه به کنار بسترم می آیند .

اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم ،مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد .

ان روز که به من گفتی ( ازت بدم می یاد ) ، با حرارت غمگینی بخار شدم .

آرزو دارم که روزی با چشمان خودم ، فاصله بین دو چشمم را ببینم .

با دم آهت آخرین شمع امیدم هم خاموش شد .

کدام دکتری می تواند نبض روحم را بگیرد

دل تنگم
02-05-2008, 01:52
اینکه دیگران در مورد شما چه فکری می کنند، به شما ارتباطی ندارد.
_________________________

از سفر ِ زندگی لذت ببرید، ما مجبور نیستیم با سرعت از کنار همه چیز بگذریم.
___________________________

صبحانه تان را مانند یک شاه، ناهارتان را همانند یک شاهزاده، و شام تان را مثل یک دانشجویی که پولی ندارد، بخورید.


مي دانيد چرا وقتي مي خواهيد به رویا فرو روی چشمانتان را مي بنديد؟ وقتي مي خواهيد گريه كنيد يا فكر كنيد چشم هایتان را مي بنديد؟ حتي وقتي مي خواهيد عشقتان را ببوسيد چشمانتان را مي بنديد؟

"زیرا قشنگ ترين چيزهاي اين دنيا قابل ديدن نيست!"

روشن کردن یک شمع بهتر از ملامت کردن تاریکی ست..

ali266
02-05-2008, 13:07
درسفيدي چشمانت،تمام رنگها را تجربه کردم تا به سياهي رسيدم.


چشمانش به سياهي آسمان شب بود،ولي هرگز درآن آسمان ستاره اي نبود.



از بس دهن کجی کرده ام حرف راست نمی توانم بزنم.


عابر شبگرد با هر گامی که بر می دارد یک قدم به سپیده دم نزدیک تر میشود.


یکی می گفت من در چاپخانه کارم خبر چینی است.

تنها آتشی که با آتش خاموش میشود آتش دل است.

malakeyetanhaye
03-05-2008, 16:42
قرص ماه را به جای مسکن خوردم !!

به روی افکار خوابیده ام لحاف انداختم !!

با یک نسخه از کتابم به داروخانه رفتم !!

برای رام کردن طبیعت وحشی ، مربی استخدام کردم

* عينکي که رو چشم نباشه فرصت ديدن نداره*

* مدادي که کلفت بنويسه سرشو مي تراشن*

malakeyetanhaye
03-05-2008, 16:46
*به حال موجودی اشک میریزم که می خواهد با زنگ ساعت از خواب غفلت بیدار شود.
*عاشق سکوتی هستم که از فریاد تقاضای پناهندگی میکند.
*عمر هزار پا کفاف بستن بند کفشهایش را نمیدهد.
*سقوط در آبشار آبتني ميکند.
*مسافر منزوي در جاده متروک سفر میکند.
*گامهایم صدای پایت را نها نمیگذارند.
*عاشق پرنده ای هستم که ازادیش را با آب و دانه معاوضه نمی کند.

دل تنگم
02-06-2008, 17:30
يک توپ بسکتبال تو دست من تقريباً 19 دلار ميارزه.
يک توپ بسکتبال تو دست مايکل جوردن تقريباً 33 ميليون دلار ميارزه
بستگي داره تو دست کي باشه.


A basketball in my hands is worth about $19.
A basketball in Michael Jordan's hands is worth about $33 million.
It depends whose hands it's in.


يک توپ بيس بال تو دست من شايد 6 دلار بيارزه.
يک توپ بيس بال تو دست راجر کلمن 4.75 ميليون دلار ميارزه.
بستگي داره تو دست كي باشه





A baseball in my hands is worth about $6.
A baseball in Roger Clemens' hands is worth $4.75 million.
It depends on whose hands it's in


يک راکت تنيس تو دست من بدون استفاده است.
يک راکت تنيس تو دست آندره آقاسي ميليون ها مي ارزه..
بستگي داره تو دست کي باشه.




A tennis racket is useless in my hands.
A tennis racket in Andre Agassi's hands is worth millions.
It depends whose hands it's in

يک عصا تو دست من مي تونه يه سگ هار رو دور کنه.
يک عصا تو دست موسي درياي بزرگ رو مي شکافه.
بستگي داره تو دست کي باشه.



A rod in my hands will keep away an angry dog...
A rod in Moses' hands will part the mighty sea.
It depends whose hands it's in.
____________________________________


يک تيرکمون تو دست من يک اسباببازي بچگانه است.
يک تيرکمون تو دست داوود يک اسلحه قدرتمنده.
بستگي داره تو دست کي باشه.




A slingshot in my hands is a kid's toy.
A slingshot in David's hand is a mighty weapon.
It depends whose hands it's in.

____________________________________


دوتا ماهي و پنج تيکه نون تو دست من دوتا ساندويچ ماهي ميشه.
دوتا ماهي و پنج تيکه نون تو دستاي عيسي هزاران نفر رو سير ميکنه.
بستگي داره تو دست کي باشه.




Two fish and 5 loaves of bread in my hands is a couple of fish sandwiches.
Two fish and 5 loaves of bread in Jesus' hands will feed thousands.
It depends whose hands it's in.





پس دلواپسي ها، نگراني ها، ترس ها، اميدها، روياها، خانواده ها و نزديکانت رو به دستان خدا بسپار چون

همونطور که مي بيني
بستگي داره تو دست کي باشه.


As you see now , it depends whose hands it's in.
So put your concerns, your worries, your fears, your hopes, your dreams, your families and your relationships in God's hands because...
It depends whose hands it's in.

___________________________________


اين پيام، تو دستاي توست.
باهش چي کار مي کني؟

بستگي داره تو دستاي کي باشه!


This message is now in YOUR hands.
What will YOU do with it?

It Depends on WHOSE Hands it's in

Enter_The_Love
04-06-2008, 12:39
آن‌قدر مهربان بود برای اینکه مردم در زمستان سرما نخورند, سرشان کلاه می‌گذاشت و در فصول دیگر کلاه‌شان را بر می‌داشت.

همیشه می‌گفت تو نیمه گم شده من هستی؛ وقتی ترکم کرد فهمیدم که از شوق پیدا کردن نیمه گم شده‌اش, خودش را گم کرد!

برای‌این‌که پرنده خیالش به پرواز در نیاید، با‌‌‌لهایش را چید.

همیشه می گفت: آدم عاشق باید حرف دل را گوش کند, نه عقل را ولی حرف ازدواج که پیش آمد گفت: همیشه از روی عقل کار کن, نه دلت.

به اندازه هشت ماه مي ترسيدم به اندازه چهار هفته خسته بودم و به اندازه دو روز كار داشتم مهم نيست به اندازه يك ساعت خوشحالم.

pegah_f
05-07-2008, 08:51
كلمات نمي توانند حقيقت را عوض كند .

كلمات حبابهاي آبند و اعمال قطرات طلا .

در شطرنج ، ابلهان به شاهان ار همه نزذيكترند .

دويدن كافي نيست بايد به موقع دويد .

ساعتم براي ارضاي غرورش جلو مي افتد

شنيدن بهشت است و ديدن جهنم

مأموران امداد آتش‏نشاني، براي مردي كه از ته دل مي‏خنديد، طناب انداختند تا بالا بيايد.

چون مي‏خواستم فردا بيدار نشوم، يك بمب ساعتي كوك كردم و بالاي تخت گذاشتم.

خانوم براي ميهمان‏هايش سنگ تمام گذاشت. تمام دندان ميهمان‏ها ريخت.

به يك معتادي گفتند خيلي تابلويي. رفت موزه‏ي لوور خودش را بفروشد.

جواني كه آرزوهايش بر باد رفته بود، از اداره هواشناسي شكايت كرد.

pegah_f
05-07-2008, 08:53
سياست همچون دريايي باشكوه و وسيع و پهناور و ژرف است. گاهي حال آدم را به هم مي‏زند
خيلي خجالت كشيدم. همين روزها نمايشگاه مي‏زنم بياييد تماشا.

وقتي پست بالاتري به او دادند، با چتر نجات سر كار رفت.

نويسنده‏اي آن‏قدر خودش را سانسور كرد تا ناپديد شد.

زندگي ( تلخي ) است به غايت شيرين و ( شيريني ) است در غايت تلخي ، به همين دليل فقط هوشياران را به كام دل مي رساند !

براي فردا نه خوشبختي اغنيا تضمين شده و نه بدبختي فقرا ، زندگي در گردش زمان تحول مي يابد .

مرگ كسي را خبر نمي كند ولي مرگ ديگران مخبر مرگ ماست .

مرگ بعضي انسانها را زنده تر مي كند

اگر حيوان دوپا نبود ، بقيه حيوانات احساس امنيت بيشتري مي كردند .

عقلش آنقدر بزرگ بود ، كه هيچ كلاهي به راحتي سرش نمي رفت .

اگر فشار نبود ، كسي نمي توانست از زغال الماس بسازد .

آخرين ايستگاه زندگي مرگ است .

به اندازه هشت ماه مي ترسيدم به اندازه چهار هفته خسته بودم و به اندازه دو روز كار داشتم مهم نيست به اندازه يك ساعت خوشحالم

حواسم را باد خيال برده است و كاغذهايم را باد پنكه
قلم اما محكم در دستم نشسته است از اين بادها نمي لرزد
دارم ياد مي گيرم كه بعضي از خاطرات را تا كنم و در جيب كتم بگذارم اما كتي ندارم

bewitch
08-07-2008, 08:36
- گورستان لبريز از عمرهاي سپري شده است

به مرگ به اندازه اي نزديك شده ام كه در خروجي زندگي را از نزديك ترين فاصله ميبينم

- آهوي پير آهسته تر از مورچه راه مي رود

- براي اينكه از راه راست منحرف نشوم ، در فاصله بين خطوط موازي گام بر ميدارم .

- حاصل جمع سنگ قبر ها حكايت از عمر هاي گذشته مي كند

- پروانه گل هاي پيراهنت هستم

- در حاصل جمع پرواز ها سقوط كردم .

- آتش در واپسين دم حياتش ، كفت خاكستري مي پوشد .

- هوا به قدري سرد بود كه آتش تن پوش خاكستري پوشيده بود .

- آتش در دل شب ، آنچنان زبانه كشيد كه ستاره چشمش را بست .

- دختر دريا براي اينكه اشك ريختنش را ببيند ، سر از آب بيرون مي آورد .

- عاشق لحظه اي هستم كه امواج دختر دريا را روي دست مي برند .

- آدم گرسنه فريب سراب را نمي خورد

-آدم گرسنه در سراب ، ساندويچ مي بيند .

- به اندازه اي تشنه هستم كه سراب از من فرار مي كند .

- به اندازه حاصل جمع سراب ها ، تشنه هستم .

- سراب را مي نوشم و تشنه تر مي شوم .

- تشنه تر از آن هستم كه آب جان سالم به در ببرد .

- اگر مقصد كوي يار باشد ، مسافر احساس خستگي نمي كند.

- ماهي آرزوي رفع تشنگي را به گور مي برد .

- وقتي به دور دست ها مي روي ، گوشهايم لبريز از سكوت پر گويي هايت مي شود .

bewitch
08-07-2008, 09:03
- به حال ماهي اي اشك ميريزم كه طول عمرش كمتر از عرض رودخانه است .

- خواب غفلت احتياج به لالايي ندارد .

- موج پايش را از گليمش درازتر مي كند .

- آدم پر توقع انتظار دارد وقتي عمر گذشته را با عمر نگذشته معاوضه ميكند ، سرانه هم بگيرد .

- در فاصله بين گامهايت ، اطلسي هاي عشقم را مي كارم .

- نهال گام هايت را با اشكم آبياري مي كنم .

- گياه مورد علاقه باغبان پير ، درخت كهن است .

- دهن گربه با شنيدن صداي سوت بلبلي ، آب مي افتد .

- صداي پايم را آنچنان با صداي پايت ميزان ميكنم كه يك صداي پا شنيده مي شود .

- وقتي به كوي يار مي روم ، گام هايم را با ضربان قلبم شماره مي كنم .

- فريادي كه تار هاي صوتي اش را از دست داده بود ، از سكوت تقاصاي پناهندگي كرد .

- نگاهم با سرعت شهاب به چشمت اصابت كرد .

- پالتو سنگين ، ستون فقرات چوب لباسي فرسوده را شكست .

- آتش تا بي نهايت از آب مي ترسد .

- در گورستان پروانه ها ، شمع اشك مي ريزد .

- فاصله بين چشم هايمان را نگاه پر ميكند .

دل تنگم
27-09-2008, 03:06
گاه گاهی نوشتن، پوشاندن صورتمان با دست است، وقتی همه بسویت مشت پرت میکنند و گاهی مشتی است که حواله صورت دیگران می کنیم.
___________________________

ما بیشتر از کارهای خویش، شرمنده از گاف های کسانی هستیم که روزگاری برایمان آخر همه چیز بودند.
___________________________

کی گفته من شاعرم؟ من یه سارق ادبی ام! به خدا! شاعرا از رو دلشون می نویسن من از رو نگاه تو ...
___________________________


گاهی این قدر دلم برات تنگ می شه که دیگه تو دلم جا نمی شی
___________________________

آدمی اگر زنده است به داشتن ایده و روش زیستن اختصاصی خویش است و ماندگاری اش، نیز به ماندگاری ایده های و روش هایش.
__________________________

اون روزا تو اون قدر بزرگ نشده بودی که مَرد باشی، منم اون قدر بزرگ نشده بودم که بفهمم مَرد نشدی...
امروز تو هنوز اون قدر بزرگ نشدی که بفهمی من اون قدر بزرگ شده ام که بفهمم تو مَرد نشده ای!
___________________________

به نظرت من خوشگل ترین بدبخت دنیام یا بدبخت ترین خوشگل دنیا؟
___________________________

سادگی، جزو سجایای اخلاقی نیست، بلکه نشان دهنده عدم موفقیت در ارتباط با دیگران و یا کمبود عقل است.

MaaRyaaMi
07-10-2008, 19:19
چون آدم دلسوخته ای بود همیشه بوی کباب میداد!

از بس بی کلاس بود خیرین مدرسه ساز به دادش رسیدند.

آدمهای تنبل خیلی با ادبند چون همیشه دست روی دست میگذارند!

می خواست از خودش عکس بگیرد روی کاغذ نوشت "خودش" و عکس گرفت.

دل تنگم
06-11-2008, 12:35
اگر از دوران مجردي لذّت نمي بري، ازدواج کن! آن وقت حتماً از فکر کردن به دورانِ مجرديّت، لذّت خواهی بُرد!

Ghorbat22
18-11-2008, 04:14
چقدر خواستم اشك تو را بخندانم ،
اما تو بغض كردي و نم نم از خودت گفتي !
.................


درسفيدي چشمانت،تمام رنگها را تجربه کردم تا به سياهي رسيدم.
................


مرگ بي سروصدا مي آيد، شما بيخود هياهوبه راه مي اندازيد‍.
................


چشمانش به سياهي آسمان شب بود،ولي هرگز درآن آسمان ستاره اي نبود.
...............


گياه توي گلدان شبها خواب باغچه رامي بيند.
...............

از بس دهن کجی کرده ام حرف راست نمی توانم بزنم.
..............


به خاطر وقت کشی به خودم تسلیت گفتم!!
.............


به دست آوردن تجربه های بزرگ
معمولا" منجر به از دست دادن زندگی عادی می شود .
............


ساعتی که ضمن کار کردن چرت می زند ، عقب می ماند.

Ghorbat22
19-11-2008, 17:39
بعضی ها افکارشان بقدری بازاست که حرف حساب هم درآن بند نمی شود.

آدمی نه آنقدر زنده است که به اندازه کافی فکر کند
و نه آنقدر فکر می کند که به اندازه کافی زنده است.

متخصص کلیه بود، اما در مورد کلیه بیماریها اظهار نظر می کرد!

گورستان لبريز از عمرهاي سپري شده است.


غم مجموعه خنده ام را به سرقت برد.


گفت: «چه لک لک قشنگی!»
نگاهش به پیراهنم بود که دو تا لک از غذای دیشب رویش باقی مانده بود.


در محضر دادگاه سوگند خورد که جز حقیقت چیزی نخواهد گفت.
اما سوگند در گلویش گیر کرد: خفه شد و مرد.

اگر برف مي دانست

كره ي خاكي اينقدركثيف است ، هنگام فرود آمدن لباس سفيد نمي پوشيد.

غروب از قايم‏باشك شب و روز خسته شد.

نگاهش آن‏قدر يخ بود كه وقتي نگاهم كرد، از شدت سرما لرزيدم.

Ghorbat22
19-11-2008, 18:04
آلبالو گران بود، چشمانش انگور مي‏چيد.
.................


پروانه طوري روي گل مي نشيند كه بتواند تصويرش را در شبنم ببيند .
....................

براي اينكه حرفهاي بزرگي بزنم، دهانم را زير ميكروسكوپ ميگذارم.
..............

وقتي مي‏خواهم حرف پنهاني بزنم، گوش‏هايم را مي‏گيرم.
.............

در روز باراني چتر الگوي فداكاري است.
............

پرندگان روی سكوت شكوفه های بهاری گلدوزی صوتی می كنند .
...........

دلم بحال مسافری میسوزد که پاهایش در اثر خستگی اعتصاب میکنند
...........

آتش جهنم آرزوي خاكستر شدن را به گور مي برد
..........

وقتی ماه را جو می گیرد ، خسوف می شود .

Ghorbat22
20-11-2008, 04:35
ترشی خنده هایم را برای روزهای غمگین در شیشه های زندگی می اندازم.
............
شاعرحواس پرت شعرهایش را در مغزش جا میگذارد.
...........
مگسها مانند ناخدایان کشتی اند،یعنی بعد از مرگ انسان هم حاضر نمی شوند که جنازه اش را ترک گویند.
.........
موجود تک سلولی تا آخر عمرش محکوم به سلول انفرادی است!
.........
برای آنکه سایه ام سنگین نشود رژیم می گیرم!
........
خورشيد، هنگام طلوع، راهي به روشني روز پيش پاي بندگان خدا مي‌گذارد.
........
به قدري حواس سايه‌ام پرت است كه سر در پي شخص ديگري نهاد.
........
شب هنگام، براي اينكه باغچه را از نور سيراب كنم، سر آبپاش را به چراغ قوه زدم
.........
با مخالفت باد ، رضايت بادبادك براي پرواز جلب مي شود .

Ghorbat22
26-11-2008, 06:52
درخت باردار با خوردن سنگ ، فارغ شد .
.......
تعصب بي جا مانع كسب است !!
......
هنوز هم در پی جراح زبردستی می گردم تا سرنوشت من و تو را به هم پیوند بزند!
.....
سقوط شيرين است، وقتی که مقصد دل تو باشد!
.....
چشم مي گذارم و تا ده مي شمارم
اينجا باش ، قبول ؟
.....
اگر شانس به من روبياورد ، رويش را زمين نمی اندازم
.....
خانه ای که از صداقت ساخته می شود دیوارش دست به انتحار نمی زند
.....
انجير از قيمت خود تعجب کرد و خشک شد
......
وقتی پایم پیچ خورد خفه شد
......

هیچ فضانوردی زودتر از معتاد به فضا نمی رود!

barani700
29-04-2009, 02:23
آن‌قدر مهربان بود برای اینکه مردم در زمستان سرما نخورند, سرشان کلاه می‌گذاشت و در فصول دیگر کلاه‌شان را بر می‌داشت.
همیشه می‌گفت تو نیمه گم شده من هستی؛ وقتی ترکم کرد فهمیدم که از شوق پیدا کردن نیمه گم شده‌اش, خودش را گم کرد!
برای‌این‌که پرنده خیالش به پرواز در نیاید، با‌‌‌لهایش را چید.
از ترس مجازات ، افکار عریانش را حجاب پوشاند.
آن قدر تند صحبت کرد ، زبانش سوخت.

barani700
29-04-2009, 02:25
در خانه تان را از پاشنه در می آورم تا لولا کار بگذارم .
---------------
سوار خر شیطان شد چون از اتوبوس ارزانتر بود .
-------------
حتی گربه هم نمی تواند از درختی که حاضر نیست در برابر او کوتاه بیاید ، بالا برود .
---------
وقتی پشم گوسفندان را چیدم تنها چیزی که دیدم یک گله گرگ بود .

barani700
29-04-2009, 02:26
گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .
--------
پزشک ناشی ، به جای تب بر قیچی تجویز می کند .
---------
اسپند دود می کنم که چشمم ، کسی را نخورد .
-----------------
به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .

barani700
03-05-2009, 00:24
* مدرسه تمام می شود و رو سیاهی اش به تخته سیاه می ماند .
*خرچنگ و قورباغه به اتهام اغتشاش در سطح کاغذ دستگیر شدند .
* شناگر ناشی در زندگی غرق می شود .
* با هیچ نسخه ی کتابی نمی توان از داروخانه دارو خرید .

barani700
03-05-2009, 00:24
ازبس که به همه چپ چپ نگاه کرد, چشمانش چپ شد.
از بس که روشنفکر بود از خاموشی برق هراسی نداشت.
وقتی اشکم می خواهد به گردش برود سوار نگاهم می شود.
آنقدر خسیس بود که حتی وقتی مرد عمرش را به شما نداد.
وقتی واژه ای خارجی بیان می کنم, تمام واژه ها دور آن جمع می شوند.
امید و آرزو تنها دوستان واقعی مان هستند که تا آخرین لحظات زنگی, ما را ترک نمی کنند.
همیشه می گفت: آدم عاشق باید حرف دل را گوش کند, نه عقل را ولی حرف ازدواج که پیش آمد گفت: همیشه از روی عقل کار کن, نه دلت.

barani700
03-05-2009, 00:56
قناعت را بايد از سفره هفت سين ياد گرفت كه سالهاست تعداد سين هايش تغيير نكرده است
خساست را از چشمش ياد گرفته بود كه هر چقدر به آن نور مي تاباند ، تنگ تر مي شد
آدم ها وقتي به آسمان خوشبين بودند هواپيما ساختند و وقتي بدبين شدند چترنجات را
كسي كه خود را به نور ماه راضي كند ، نور خورشيد كورش خواهد كرد
تجربه ، تنها معلمي است كه اول امتحان مي گيرد و بعد درس مي دهد
از دودلي خسته شده بودم ، يكي از آنها را براي زاپاس كنار گذاشتم
مگسهاي قرن 21 ، غذايشان را از زباله هاي اتمي تامين مي كنند
گاهي موقع راه رفتن فراموش مي كنم كه دارم مي روم يا مي آيم

barani700
03-05-2009, 01:07
براي اينكه حرف هاي بزرگ بزنم ، هميشه آنها را متر مي كنم
با مخالفت باد ، رضايت بادبادك براي پرواز جلب مي شود
در انتخاب واحد زندگي ، دروغ پيش نياز همه درسهاست
بهترين جا براي تبعيد زنبوران مجرم ، گلهاي قالي است
براي تفسير لحظه ، ثانيه شمار را متوقف كرد
دلم تنگ مي شود ، آن را قالب كفاشي مي زنم
درخت باردار با خوردن سنگ ، فارغ شد
وقتي دلم مي گيرد ، ديگر ول نمي كند
سيب زميني خاكي ترين ميوه هاست
قلم زلزله نگار انديشه است

boomba
03-05-2009, 18:38
كاش ميان روياهايمان
چند مولكول واقعيت براي زندگي كردن باقي بماند!

boomba
03-05-2009, 18:42
من به هواي تـو ،
هميشه غرق قافيه ام ....

boomba
03-05-2009, 18:43
عطر خوش داشتنت ، مانده روي پيراهن آرزوهايم ،
نگاهش داشته‌ام ، تا در شب نوروز آمدنت تن كنم .

boomba
03-05-2009, 18:43
تو براي آسمان كوچك زندگي من ؛
خيلــي خورشيـدي ...

boomba
03-05-2009, 18:44
خوشمزه ترين غذاها در هنگام انتظار و دلواپسي ، گوشت خودم است.

boomba
03-05-2009, 18:44
در اوج چراغاني شهر ، من در سوگ خودم هلهله کردم .

boomba
03-05-2009, 18:45
گوشي تلفن تمام داستان هاي جهان را شنيده است .

boomba
03-05-2009, 18:46
در آن هنگام که در خواب بودی ، از پشت پلکهایت
آبی ترین نگاه هایت را دیدم .

boomba
03-05-2009, 18:46
قسم بر آرزو هایم که روزی باد را متوقف خواهم کرد.

boomba
03-05-2009, 18:47
با من به خيمه تنهاييم بيا و به صداي سکوتم گوش فرا ده .

boomba
03-05-2009, 18:48
حرفهايت جز آلودگي صوتي حاصلي ندارد.

boomba
03-05-2009, 18:49
صدای پای تاريکی از خواب بيدارم کرد.

boomba
03-05-2009, 18:49
صدای زار زار قلبم را می شنوم و هيچ نميگويم.

boomba
03-05-2009, 18:50
اوقاتت را شيرين کردم تا اوقاتم را تلخ کنی!

boomba
03-05-2009, 18:50
بعضي ها ثروتمند زندگي ميكنند وبعضي ها ثروتمند ميميرند.

barani700
06-05-2009, 01:11
در شبکه های تلوزیونی میلیاردها ریال خرج می شود تا فقط سه ریال ساخته شود .


دور سرم باند می پیچم تا افکارم از آسمان خیال فرود بیایند .

با آنکه پررو بود ولی جلوی آدم های دورو کم می آورد .

barani700
06-05-2009, 01:12
گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .

خواستم دخل و خرجم را یکی کنم ، دخلم درآمد .

با قدی کوتاه همیشه پایش از گلیم دارز تر بود.

barani700
06-05-2009, 01:13
در را به روي افكارم محكم بستم .

افكارم را پشت ديوار قاب عكس پنهان كردم

افكارم مرا دنبال مي كند حتي در خواب

افكارم را در سكوت زنداني كردم

افكارم را در لابلاي كاغذها گم كردم

افكارم بر خلاف من حركت مي كنند

barani700
06-05-2009, 01:13
تعصبم خودكشي كرد ، تا من راحتر فكر كنم

هنگامي كه تعصب مرد افكارم يك صدا شدند

در روز سالگرد تعصب ، افكارم كروات مشكي زده بود

barani700
06-05-2009, 01:14
عاشق سکوتی هستم که از فریاد تقاضای پناهندگی میکند.

barani700
06-05-2009, 01:14
در زمستان وقتی تصویر درخت در آب افتاد آنقدر ماهی گلرنگ روی شاخه هایش نشست كه مثل درخت بهاری غرق شكوفه شد .

boomba
06-05-2009, 15:48
وقتي سن انسان بالا ميره آينده كوتاهتر ميشه.

boomba
06-05-2009, 15:49
بعضي ها نگهبان ثروت خودشون هستند و انباردار وارث.

boomba
06-05-2009, 15:50
منجمان، آدمهاي سر به هوايي هستند .

boomba
06-05-2009, 15:50
قلم خسيس هيچ گاه زيبا نمي نويسد .

boomba
06-05-2009, 15:51
براي شكستن سرم نانم را آجر كرد .

boomba
06-05-2009, 15:52
آدمهاي فقير نه مشت دارند و نه پشت .

boomba
06-05-2009, 15:53
براي باز شدن اشتهايش كليد ساز آورد

boomba
06-05-2009, 15:54
به افكار بيدارم ،قرص خواب دادند.

boomba
06-05-2009, 15:54
با آنكه شغلش حسابدار بود، ولي نتوانست ، آن دنيا حساب پس بدهد .

barani700
12-05-2009, 00:06
به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .

خواست سر از کار دنیا دربیاورد .... دنیا سرکارش گذاشت.

barani700
12-05-2009, 00:06
وقتی سه تار را در دست بگیرم ، به سیم آخر می زنم .

barani700
12-05-2009, 00:07
ابرهای سیاه ، به آسمان آبی رنگ پس نمی دهند .

سیاهی شب ، رنگ پس داد ، آسمان شهر دودی شد .

barani700
12-05-2009, 00:07
حقیقت آنقدر با ارزش است که در مصرفش صرفه جویی می شود!

پرواز را نمی شناخت ، هر چه بالاتر رفتم در نگاهش کوچکتر شدم .

barani700
12-05-2009, 00:08
ماهی قلاب گرفت و از قایق ماهی گیری بالا رفت .
لوله اگزوز فداکار ، شعار آسمان آبی می دهد .

barani700
12-05-2009, 00:08
در طرح آسمان آبی ، ماهی دودی بایکوت می شود .

سرباز با انفجار بمب، دست و پایش را گم کرد!

barani700
19-05-2009, 23:54
برای انکه بیکار نماند،دنبال کار می گردد!
از وقتی همه را سر کار گذاشته اند دیگر کسی بیکار نیست!
هیچ کارخانه دار اسباب بازی ای به اندازه ی سیاستمداران مردم را سرگرم نمی کنند!
اگر انسان تمام عمر خویش همچنان کودکی کند،بزرگسالی بر اوو اسان خواهد گذشت!
متخصص کلیه بوود،اما در مورد همه ی بیمارها اظهار نظر می کرد!

barani700
19-05-2009, 23:55
انقدر خیال بافتم که تمام کلافهای فکرم به لباس ارزوویی در امدند...کاش اندازه ام باشد!
وقتی چراغ خیالات روشن است یخ زندگی اب می شود.چراغها را خامووش نمی کنم اما
لامپ کم مصرف زده ام!
به اندازه ی هشت ماه می ترسیدم به اندازه ی چهار هفته خسته بوودم و به اندازه ی دو
رووز کار داشتم مهم نیست به اندازه ی یک ساعت خوشحالم!

boomba
21-05-2009, 20:45
بعضي از رقابتها، رفاقت را از بين مي برد .

boomba
21-05-2009, 20:46
در فوتبال هيچ كس كاري از دستش بر نميآيد، بجز دروازه بان.

boomba
21-05-2009, 20:46
در برخورد با آدمهاي بي حال ،حالم گرفته مي شود
دل خيلي ها به اندازه حرفهايشان بزرگ نيست.

boomba
21-05-2009, 20:47
زيادي رفته بود تو فكر ، با طناب بیرونش آوردند

boomba
21-05-2009, 20:49
ميخ مدعي شد كه از من توسري خورتر وجود ندارد .

boomba
21-05-2009, 20:49
شوك هنگام تولدم، تا دوسال مانع سخن گفتنم شد

boomba
21-05-2009, 20:50
قبل از عقد دنبال جراح متخصصي بود كه سرنوشتشان را پيوند زند .

boomba
21-05-2009, 20:51
بعضي ها را از سر راه بر مي دارند و بعضي ها را سر راه مي گذارند

boomba
21-05-2009, 20:51
افكارم را با سكوت زنداني نمودم .

boomba
21-05-2009, 20:52
گاهي خودم را در لحظه اي از زمان جا مي گذارم

boomba
21-05-2009, 20:52
بعضي از آدمهاي پر حرف ،حروف نشخوار مي كنند

boomba
21-05-2009, 20:53
چون از كلمات كاري ساخته نبود، كاريكلماتور متولد شد

barani700
23-05-2009, 00:19
شرط بست که دیگر شرطی نبندد!
دکه ی روزنامه فرووشی نانوایی مغز است!
امید و ارزو تنها دووستان واقعی مایند که تا اخرین لحظات زندگی ما را ترک نمی کنند!

barani700
23-05-2009, 00:19
برخی صلاحشان در این است که سلاحشان همیشه در دستشان باشد!
وقتی حقیقت را برایم روشن کرد،خاموشم کرد!

barani700
23-05-2009, 00:20
سووختن و ساختن خورشید را می ستایم.
انقدر انتظار کشید که دفتر نقاشیش تمام شد.
انقدر دلم برایش سووخت که زنگ زد به اتش نشانی.

barani700
23-05-2009, 00:21
برف سنگین،کار دانش امووز را سبک کرد.
چووب خشک زبان اتش را بهتر می فهمد.
امیدوارم تبعیض،نژادی دامن رنگین کمان را الووده نکند.
وقتی "برنز" گرفت پیش همه "سه" شد.
برای انکه حرفهایم برایش عادی نباشد انها را با پست سفارشی فرستادم.

mahdistar
24-05-2009, 08:53
امیدوارم تکراری نباشه:چون صفحاتو نخوندم
پرنده وقتی اسیر میشود فکرش پرواز است.
گربه؛بیش از دیگران به فکر آزادی پرنده محبوس است.
به یادندارم نا بینایی به من تنه زده باشد.

mahdistar
24-05-2009, 08:59
دو راهی،مشکل مسافر دو دل را؛دو برابر می کند.
شب یلدا انتقام بلند ترین روزها را از خورشید میگیرد.
پاییز بر مزار بهار،دسته گل نثار می کند.
مدّ،بالش زیر سر دریا می گذارد؛جزر ،آن را بر میدارد.

mahdistar
24-05-2009, 09:03
به حال ابر عقیم،اشک می ریزم که تن پوشش،خشک تر از رخت های روی بند است.
آینه نمیگذارد،آرزوی دیدن خودمان را به گور ببریم
مطالعه در گورستان احتیاجی به ورق زدن سنگ قبر ها ندارد
دود از هر نقطه که بلند بشود،به چشم آسمان می رود

barani700
24-05-2009, 23:24
یه نفر دلشو می بازه،مربی اش رو از کار برکنار می کنه.
یکی از خوشحالی بال در میاره،شکارچی شکارش می کنه.
یکی حواسشو جمع می کنه،می بره جای دیگه پهن می کنه.
حواسم که پرت شد،شیشه ی همسایه شکست.

barani700
24-05-2009, 23:25
رووی زبانم وازلین مالیدم تا زبانی چرب و نرم داشته باشم.
به گلخانه رفتم تا یک بووته ی فرامووشی بخرم.
یک کدوو تنبل خریدم و انرا به کلاس تقویتی فرستادم.
برای اینکه سر بسته حرف بزنم،سرم را دستمال بستم.

barani700
24-05-2009, 23:26
سبیل گذاشتم تا حرفها را زیر سیبیلی رد کنم.
کفشم را در نمی اورم چون می ترسم کسی پا توو کفشم کند.
کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد.
برای اینکه از انسانیت بوویی برده باشم انسانها را بوو می کنم.
از مرحله پرت شدم پایم شکست.

barani700
24-05-2009, 23:27
تیر چراغ برق به قلب کسی نخورده است.
دریا در خودش غرق نمی شود.
مرداب به جایی نمی رود.
کووه های کم طاقت اتشفشان اند.

barani700
24-05-2009, 23:28
هر کجا پاهایم می روند مجبوورم همراهیشان کنم.
مشکل بعضی در این است که مشکلی ندارند.
بعضی ها وقتی نقد می شوند،جواب نسیه می دهند.
هیچ انسانی در مقام زوور ازمایی با اینه برنده نخواهد شد.
در اسفالت تهران هرچه پس انداز می کنیم خرج دست انداز می کنیم.

barani700
06-06-2009, 00:09
گل تشنه بر مزار آب مي رويد .
آرزوي نداشته بر باد نمي رود .
گوش خسته عاشق خداحافظي است .

barani700
06-06-2009, 00:10
شب به روشني روز غروب مي كند .
گوش خسته عاشق خداحافظي است .
پرنده گربه را سر به هوا مي كند .

barani700
06-06-2009, 00:11
قطرات باران در آغوش هم آب مي شوند .
عمر پائيز صرف پرپر كردن گلها مي شود .
آينه يك تنه در مقابل همه ايستادگي مي كند .

barani700
06-06-2009, 00:12
زندگي بدون آب از گلوي ماهي پائين نمي رود .
درخت از نردبان چوبي ساخته نشده بالا مي رود .
اگر مرگ نباشد تعداد خودكشي سر به فلك مي زند .

barani700
10-07-2009, 15:18
به عقيده گربه خوشمزه ترين ميوه درخت پرنده است .
لحظات گذران ، زنگوله قلب را به صدا در مي آورند .
مطالعه د رگورستان احتياج به ورق زدن سنگ قبرها ندارد .

barani700
10-07-2009, 15:19
قطره باران در مركز دايره اي كه روي آب ترسيم ميكند ناپديد مي شود .
با دسته گلي به شادابي حاصل جمع شكوفه هاي بهاري به استقبالت مي شتابم .
پرنده غمگين آوازي مي خواند كه شكوفه شاداب بهاري به ياد گل پرپر شده مي افتد

barani700
10-07-2009, 15:19
يك عمر منتظر تولد مرگم مي مانم.
سر همه پادشاهان كلاه گذاشته اند.
بخاطر احترام مجبور به كلاهبرداري شدم.
نظامي ها وقت رفتن هم سلام مي دهند.

barani700
10-07-2009, 15:20
زندگي در جشن تولد مرگ شركت نمي كند.
آدم بي اراده كشيدن خجالت را هم نمي تواند ترك كند.
قوهء جاذبه زمين با سرعت همسفر پرنده تير خورده مي شود .
آنقدر كم غذا مي خورد كه انگل ها از دستش شكايت كردند.

barani700
10-07-2009, 15:21
قوهء جاذبه زمين انتظار سقوط بلند پروازي ها را مي كشد .
آنقدر دگرانديش بود كه مغزش افكار خودي را نابود مي كرد.
آنقدر دل همه را مي سوزاند كه آتش نشاني از دستش شكايت كرد.
قوه جاذبه زمين با سرعت سقوط ، سر در پي ميوه رسيده مي گذارد .

barani700
10-07-2009, 15:21
وقتي پائيز از درخت بالا مي رود بهار از اين شاخه به آن شاخه مي پرد .
ريلهاي راه آهن به هم نمي رسند ولي ديگران را به هم مي رسانند.
باغبان همزمان با شنيدن صداي پاي بهار در گلستان را مي گشايد .
باران وقتي از مقابل پرچم رنگين كمان مي گذرد سرود آسماني سر مي دهد .

barani700
10-07-2009, 15:22
پروانه طوري روي گل مي نشيند كه بتواند تصويرش را در شبنم ببيند .
پائيز به اندازه اي به گلستان نزديك شده كه اشك در چشم بهار حلقه زده است
آنقدر ميهمان نواز بود كه اجازه ورود همه انگلها را به بدنش صادر كرده بود.
پرنده در واپسين دم حيات زمستان ، روي درخت عريان با شكوفه بهاري وعدهء ديدار دارد .

mahdistar
10-07-2009, 15:33
گربه ی گرسنه توقع دارد،موش به خودش سس گوجه فرنگی بزند.
ابر بغض کرده با اشکهایش شعر باران را سرود.
درختی که از زندگی سیر شده بود برای هیزم شکن،کارت دعوت فرستاد

mahdistar
17-07-2009, 19:41
ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند.
پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند.
با اینکه گل های قالی خار ندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند

mahdistar
17-07-2009, 19:43
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد.
قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد.
فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند.
قلبم پر جمعیت ترین شهر دنیاست.

mr.arian
17-07-2009, 22:06
نانوايي جوش شيرين ميزد ... بيچاره فرهاد
توضيح :
داستان شيرين و فرهاد رو يادتون مياد ؟

mahdistar
09-09-2009, 14:10
آرزو مي كنم در سال جديد حتي اتوموبيلها هم با محور صداقت
كار كنند.

در روزهای بارانی سایه ام به دنبال کارهای شخصی اش میرود

نمی دانم چرا همه به فکر روز مبدا هستند ولی اسمی ازاین روز در تقویم نیست.

بعضی از آدمها قبل از اتمام تاریخ مصرفشان، فاسد میشوند.

وقتی نوشته هایم به پایان رسید ، قلم از فرط خستگی به خواب رفت.

mahdistar
09-09-2009, 14:14
ویزای سفر افکارم را رویاها صادر می کنند.

آنهایی که مغز ندارند ، دچارمرگ مغزی نمی شوند

زمان دشمن عمر ماست ، زمانه را چه عرض کنم.؟!!

راهزنان پائیزی، درختان را لخت می کننند.

آدم لال درون حنجره اش تار سکوت می نوازد

mahdistar
09-09-2009, 14:19
هنوز حقوق بشر پرداخت نشده ، تورم چند برابر شده است

سكوت از بلعيدن واژه ها لذت مي برد

بیشتر اوقات موهای سرم را با لالائی سشوار می خوابانم.

معمولا میکرب عشق از راه چشم وارد بدن میشود.

بعضی ها باورها و عقاید خود را از بازار آزاد تهیه می کنند.

وقتي آخر ماه مي شود، كيفم از فراق اسكناس اشك مي ريزد!

mahdistar
09-09-2009, 14:23
کلیه نوشته هایم سنگ ساز شده است.

شست پایم گاهی از روزنه جورابم سلام میکند

نوه ام از مینی«بوس» های من کلافه شد.

برای اینکه حرفهای پخته بزنم ،به کلاس آشپزی رفتم.

باد دیوانه وار کتابم را ورق زد.

وقتی چشمهای نخودیش را دیدم از آبگوشت خوشم آمد.

hamid_diablo
20-07-2011, 12:09
سلام دوستان
این تاپیک با پست من به روز شد!!
از دوستان خواهش میکنم مثل سایر تاپیکها اینجا هم فعالیت داشته باشند

وقتی تجربه با "ناکامی" تصادف کرد، سر کوشش شکست.
وقتی می خواهم بخوابم، فتیله نگاهم را پایین می کشم.
اشکها اسکی سوارانی ماهرند که از پیست زیر چشمها شروع می کنند و از روی گونه ها با مهارت می پرند و در کنار لب ها از خط پایان می گذرند.
وقتی دستش را برید، رگها گریه کردند.
می‌خواست زمان نگذرد، باتری ساعت را درآورد.
می‌خواست با خودش حرف بزند، شماره خانه خودشان را گرفت.

attractive_girl
20-07-2011, 18:23
قرار ِ من باش ! تا در مدار ِ تو باشم ! ... چه قرار مداری بهتر از این...!

nil2008
21-07-2011, 07:26
آنقدر دست و پايش را گم ميكرد ...كه بي دست و پاشد!!!

Pessimist
21-07-2011, 19:32
آب تنی ماهی یک عمر طول می کشد
به نگاهم خوش آمدی
سایه ی 4 نژاد از یک رنگ است
پرنده ی پیر با کمک گربه از درخت پایین می اید
سکوت راه را برای فریاد هموار می کند
آدم گرسنه از زندگی سیر می شود