PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : راهنمایی پیرامون مسائل مرتبط با رمان و داستان نویسی



batlagh
18-02-2008, 15:42
سلام
من می خوام برای بیان افکارم یک رمان بنویسم و به چند موضوع هم فکر کردم که چه بنویسم و مثلا چگونه ولی احتیاج به کمک دارم
لطفا کمکم کنید.
یکی اینکه افکار خودم رو در قالب افرادی بیارم که هر دامشون بعدی از افکار من باشن چون من خودم مثلا به ریاضی فیزیک نجوم فلسفه ادبیات موسیقی سینما تئاتر و... علاقه دارم و میخوام خودم رو و افکارم رو در قالب چند شخصیت به نام محسن (اسم خودم دیگه) ولی نامخانوادگی متفاوت و در هر بخش یکی از این ها رو توضیح بدم و ماجرایی براش بسازم و تعریف کنم و در فصل آخر جوری بیان کنم که کسی که دارم می خونه منظور من رو بفهمه و بفهمه این ها همه ابعاد یک نفر و در فصل آخر فقط از اسم محسن تنها استفاده کنم که خواننده متوجه بشه.
من در اصل می خوام نماد یک انسان کامل و در همه ابعاد کار می کنه باشه.
یه چیزی توی این مایه ها...
کمکم کنید
چند تا موضوع دیگه هم دارم مثل ماجرای مداد و خودکار که بیشتر می خوام نمایشنامه اش کنم (مداد نماد انسان عارف و خودکار نماد یک انسان که هیچ کار مثبتی انجام نداده و به طوری که این ها در قالب یک انسان که داره زندگی نامه اش رو با مداد می نویسه و یکی که با خودکار مینویسه و یک نوجوان که داره این زندگی نامه ها رو می خونه...)
کمک کنید... لطفا
خدانگهدار

western
18-02-2008, 18:42
من نمی دونم چطور می شه به تو کمک کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه سوالی داری بپرس شاید کسی تونست جواب بده

Vinny_corleone
19-02-2008, 02:01
دوست عزیز لازمه ی نوشتن رمان اینه که شما در شروع داستان های کوتاه و چند صفحه ای بنویسید...تا بعد از اون اگه تواناییشو در خودت دیدی ادامه بدی...:46:

batlagh
19-02-2008, 09:33
سلام
ممنون
من داستان کوتاه می نویسم
ولی هنوز تلاشی برای رمان نوشتن نکردم
برای همین هم می خوام این رمان رو بخش بخش کنم و برای نشان دادن یک نفر از شخصیت های متفاوت استفاده کنم و نشان بدم که یک نفر چه کار هایی رو می تونه انجام بده
خدانگهدار

western
19-02-2008, 12:00
اگر می خواهی شخص اول رمان هات (که خودتی!)شخصیت های متفاوتی داشته باشند یعنی انگار که صفات دیگر
تو رو نشون می ده باید برای هر کدوم داستان متفاوت بسازی و خودتو توی اون موقعیتها قرار بدی اینطور که مثلاً در
یک داستان خیلی ثروتمند هستی فکر کن چه عکس العملی در مقابل حوادث نشون می دادی؟یک داستان بساز که
مشکلات و عشقها و ...یک فرد ثروتمند توش باشه یک اصل مهم در رمان نویسی(در حقیقت یکی از خصوصیات رمان)
اینه که شخصیتهای زیادی توش می شه مثل زندگی واقعی خود آدم!حداقل چند تا دوست و دختر وپسر خاله و بچه
همسایه و...هستند اول شخصیت پردازی کن(طوری که اون شخصیتها بدردت بخوردند و داستان ها تو بسازند )بعد
در مقابل رفتارها و حرفها و خرابکاری ها و کمکهای اونها عکس العمل نشون بده و داستانی بساز!موفق باشی

Mahdi_Shadi
19-02-2008, 15:37
اول از همه كه تا مي‌توني از وسترن استفاده كن...كمك خوبي برات خواهد بود...
بعدشم بذار نظر شخصيمو بهت بگم محسن جان:
اول اين كه خيلي خوبه كه مي‌نويسي...اين فرصت رو از دست نده...بعدشم اين كه تو مي‌خواي اولين رمان خودتو راجع به خودت بنويسي...من با اين سوژه يه كمي مشكل دارم...
نه اينكه سوژه‌ي بدي باشه..نه...چون خيلي سوژه‌ي خوبيه مي‌گم....ببين تو اگه حتي يك اپسيلون تو شناخت خودت كم گذاشته باشي و فقط به اندازه‌ي همون يك اپسيلون از خودت آگاه نباشي....مجبور مي‌شي از خودت تصويري بسازي كه در قدم اول حتي براي خودتم باور كردني نيست...براي همين مي‌ترسم كه وسط كار از اين سوژه خسته بشي....
پيشنهاد من اينكه روي يه موضوعه ديگه فكر كني....مثلا موضوع يكي از داستان‌هاي كوتاهت..يا هر چيز ديگه‌اي...به نظرم بهتر باشه كه اين سوژه رو نگه داري چند وقت ديگه....
.
.
.
ولي بازم ايول كه مي‌خواهي بنويسي....و بازم بهت توصيه مي‌كنم كه از وسترن كمك بگيري...و آخر آخرشم اگه قابل دونستي و قبول داشتي و اجازه دادي...منم خوشحال مي‌شم كه كمكت كنم...

batlagh
19-02-2008, 18:17
سلام
متشکرم که به من جواب می دید.
من خودم یک آدمی هستم که بسیار فکر می کنم و به هر چیزی فکر کردم حتی فکر کردم اگه اطرافیانم مردن چه کار کنم.
من در این باره با معلم ادبیاتمون صحبت کردم و گفتند موضوع خوبی هست (البته کمی موضوع فرق کرد توضیح میدم) و گفت شروع کنم به نوشتن تا رمان ننویسی انگار هیچ کاری نکردی. من دیشب به جای اینکه فیزیک که امتحان داشتیم بخونم نشستم یه داستان کوتاه نوشتم البته تمام نشد یعنی خیلی هم کوتاه نیست الان باید این داستان رو تموم کنم البته من جوری می نویسم که با خوندن کامل موضوع فهمیده بشه یعنی اگه تا نصف داستان رو بخونی به نظر خودت تا آخرش رو بفهمی ولی همین که خواستی نتیجه گیری کنی من به صراحت شما رو متوجه اشتباه میکنم که اصلا زود نتیجه گیری نکن و کمی هم اهل پیچوندن هستم.
موضوع رمان هم یه همچین چیزی می شه:
مثل قبل بخش بخش و به توصیه وسترن خودم رو جای نقش ها می زارم و کاملا متفاوت ولی با یک اسم و در آخر جوری می نویسم که خواننده بفهمه که اگه همه باهم بشن کامل می شن و یا اینکه یک نفر می تونه کامل باشه و در همه ابعاد رشد بکنه و نماد یک انسان تمام و کمال باشه. این بخش رو ایهام درش می یارم که خواننده بفهمه هم می شه با هم بود و کامل شد و هم می شه یک نفر بود و کامل شد.
خیلی ممنون از کمک هاتون
بازم منتظر نظراتتون هست
خدانگهدار

Mahdi_Shadi
19-02-2008, 19:04
بسيار خب...اگه تصميمتو گرفتي با دل و جون برو سمتشو انجامش بده....بازم اگه كمكي خواستي خوشحال مي‌شم برات انجام بدم....
...از همين الانم منتظرم كه رمان تموم شدتو بخونم و لذّت برم...

western
20-02-2008, 11:20
اتفاقاً سوژه خیلی خوبی پیدا کردی اگه بتونی از عهده اش بر بیایی عالی میشه با این روش تو خودت رو هم بهتر
خواهی شناخت!فقط باید صبر کافی داشته باشی چون جمعبندی رمان کار خیلی سخت و بزرگیه من برای رمان اولم
هفت سال برای دومی چهار سال و سومی (چون کمی ماهرتر شده بودم و البته رمانم کوتاه تر بود)دو سال زحمت کشیدم!

batlagh
20-02-2008, 19:39
سلام
ممنون
یه چی بگم من بعید می دونم بتونم 7 سال فقط روی یک رمان کار کنم
من خیلی طول بکشه 2 یا 3 ساله تمومش می کنم ولی هنوز دارم روی یک داستان کار می کنم که اصلا معلوم نیست که کی تموم می شه چون دارم هین نوشتن فکر می کنم که اگه خواننده این داستان رو بخونه می خواد بگه که آخرش چی می شه و دارم فکرم میکنم که خواننده چه فکری میکنه مثلا به یه جایی رسوندم که خواننده فکر کنه جواد با باران می خواد ازدواج کنه ولی اصلا این جوری نیست و در چند صفحه بعد معلوم میشه جواد از این جرات ها نداره که خواستگاری کنه و حالا حتی فکر کردم که چه کار کنم که اصلا خواننده به ذهنش نرسه ولی تصمیم دارم همین رو هم برای پایان داستانم استفاده نکنم و هنوز اصلا معلوم نیست که چی خواهد شد حتی خودم هم نمی دونم!!!!!!!!
خدانگهدار

western
21-02-2008, 09:53
نترس!رمان همین جوری میشه!نمی تونی تا آخرش تصمیم درستی بگیری بهت توصیه می کنم فقط بنویسی....هر چی به ذهنت زد بنویس فوقش بعداً پاره می کنی اما تا ننویسی داستان ساخته نمی شه می گند آگاتا کریستی
می گفت خود منم نمی دونم قاتل داستانهام کی اند!وقتی به اون موقعیت که نمی دونی رسیدی می بینی حالا
می دونی قراره چی بشه!اینه که به نویسنده هیجان می ده!چون در طول نوشتن کم کم شخصیتهاتو خوهی
شناخت.در مورد هفت سال باید بگم من اونوقتها بچه بودم و چون قرار بود داستانم خارجی باشه باید اطلاعات کافی جمع می کردم غیر از اینها شرایط خانواده گی ا م هم سخت بود برای همون طول کشید

batlagh
21-02-2008, 11:29
سلام
من همین داستانی که می خواستم زیاد طول نکشه و داستان کوتاه باشه داره طولانی می شه خدا بخیر کنه رمان نوشتنم رو!!!!!!!!
فعلا کاملا وقت من صرف فکر کردن به این داستانم داره میشه به مشاوره مدرسمون می گفتم که موضوع از چه قرار هست گفت می تونی فیلمنامه ایش کنی!!!!!!!!
پیدا کردم که شخصیت اول داستانم چرا حالش خوب نیست در اصل می خوام طوری بنویسم که خودم حالم خوب نیست و می خوام بدون که حقیقت چیست؟؟؟؟ این مفهوم این داستانی که دارم می نویسم هست اگه بخوام رمان بنویسم شاید همین داستان رو کمی بیشتر روش فکر کنم و رمانش کنم ولی معلوم نیست.
می خوام اسم داستان رو هم یه همچین چیزی بزارم:
برای افراد زیر سن بلوغ فکری ورود ممنوع
چون شخصیت باران یک دفتر داره به همین نام و همین طور خودم هم این دفتر رو دارم و کسی که داره داستان رو تعریف می کنه می خواد این دفتره رو پیدا کنه و زمانی این دفتر پیدا میکنه که به بلوغ فکری رسیده و در اون دفتر فقط نوشته شده که:
حقیقت چیست؟
و این آخرین صفحه داستان من هست.
حالا دیگه باید داستان رو شکل کلیش رو بنویسم و بعد ویرایشش کنم ولی من می دونم که اگه همین طوری پیش برم باید رشته ریاضی فیزیک رو ول کنم و برم انسانی بخونم!!!!!!!!!!!
خیلی ممنون
خدانگهدار

batlagh
02-03-2008, 15:10
سلام
من دارم می نویسم اما خوب نمی تونم فضا سازی کنم لطفا کمکم کنید
خدانگهدار

batlagh
08-03-2008, 13:40
سلام
من نمی تونم خوب فضا سازی کنم لطفا کمکم کنید
به نظرتون چه کار کنم؟
خدانگهدار

Mahdi_Shadi
17-03-2008, 23:23
سلام باتلاق جان!
به كجا رسيد اين رمانت؟ ما منتظريم‌ها...!خلاصه اين كه برادرانه هر كمكي خواستي ما در خدمتيم...هرچند كه بازم بهت پيشنهاد مي‌كنم از نظرات وسترن كمك بگيري كه خيلي كارسازه....

batlagh
18-03-2008, 19:49
سلام
من توی فضا سازی مشکل دارم کمکم کنید
بای

Mahdi_Shadi
19-03-2008, 15:51
خب آخه مشكلت چيه....فضات چيه....؟!

batlagh
19-03-2008, 16:25
سلام
من می دونم می خوام چه بلاهایی سر باران (نقش اول داستان) بیارم اما وقتی می نویسم به نظر خودم خوب خواننده داخل اون محیط قرار نمی گیره
کتابی چیزی نیست در این باره ؟؟؟؟؟
باران داره دنبال حقیقت می گرده ...
یه مسکل دیگه هم دارم خوب نمی تونم از یه اتفاق وارد یه اتفاق دیگش کنم
خدانگهدار

Mahdi_Shadi
19-03-2008, 19:07
اگه فضاي باران....بيشتر درگيري ذهنيه اونه و داره يه هدفي رو دنبال مي‌كنه....بهت پيشنهاد مي‌كنم حتماً كتاب « كافكا در كرانه» رو بخون.....
البتّه بذار راحتت كنم....اگه موضوع كتابت اين جوري هم نيست بازم اين كتاب رو بخون....مال هاروكي موراكامي هستش.....واقعاً فوق العاده است.....
در مورد داستان تو هم راستش تنها چيزي كه الان به ذهنم مي‌رسه اينه كه وقتي مي‌خواي باران رو وارد يه ماجراي ديگه بكني.....رفلكس خودت يا كسي كه شبيه باران هست رو تو دنياي واقعي بسنج.....مخصوصاً خودتو......بذار باران همون كاري رو بكنه كه تو هم مي‌كردي....بدنو هيچ تكلّف و پيچيدگي بي جهت....

batlagh
20-03-2008, 14:24
سلام
ممنون اگر درس ها اجازه بدهن حتما می خونم
من در واقع دارم افکار خودم رو در قالب باران بیان می کنم
یا علی
خدانگهدار

Mahdi_Shadi
15-06-2008, 14:03
باتلاق جونم رمانت چی شد؟
رسیدی تمئمش کنی؟...فقط نگو که دیگه نمی نویسی!

rostamiani
23-07-2010, 19:27
سلام
امروز تصمیم گرفتم از این به بعد هر روز خاطراتم رو بنویسم .ولی نمی دونم از کجا شروع کنم
تو دوران کودکی می خواستم خاطره بنویسم .ولی بیشتر از اینکه خاطره باشند به گزارش کارای روزانه شبیه می شد :31:
دوستان اگه تجربه ای دارید لطفا راهنمایی کنید
متشکرم :10:

mefmef
23-07-2010, 19:33
امروز تصمیم گرفتم از این به بعد هر روز خاطراتم رو بنویسم .ولی نمی دونم از کجا شروع کنم

شما در مرحله اول بایستی تمام اتفاقات قابل اهمیتی رو که هر روز براتون اتفاق می افتد رو یاد داشت کنی بعداز اون تو فاصله زمانی مثلا یک ساله اونا رو بازنویسی کنید با کمی حذف و اضافه

Haj_Amoo
23-07-2010, 22:49
لازم نيست خاطره فقط مسائل خاص و خيلي مهم باشه!! هر چيزي رو مي توني بنويسي!! از هر كجا و هر كسي و هر چيزي ... !
و تا مي توني خودموني بنويس و ساده!!

mmiladd
24-07-2010, 12:36
از دید من تو یه وبلاگ این کار رو انجام بدی بهتره.. دفتر یا هر چی ممکن دست کسی بیوفته یا

بلایی سرش بیاد..!

rostamiani
24-07-2010, 13:21
از دید من تو یه وبلاگ این کار رو انجام بدی بهتره.. دفتر یا هر چی ممکن دست کسی بیوفته یا

بلایی سرش بیاد..!
فکر خیلی خوبیه . متشکرم :)
ولی اینجوری که همش دست همه میفته ! هر چیزی رو نمیشه اونجا نوشت .ولی احتمالا بخش هایی از اونو توی وبلاگ می نویسم

خیلی خیلی متشکرم:10:

सेंटिआगो
24-07-2010, 13:42
بیشتر از اینکه خاطره باشند به گزارش کارای روزانه شبیه می شد

سلام بخاطر اینکه زیاد ننوشتی (احتمالا)

به مرور زمان و با تمرین نوشته هات رنگ و لعاب میگرن و قشنگ میشن.

فقط کافیه بنویسی.........

*انعکاس*
24-07-2010, 14:16
فکر خیلی خوبیه . متشکرم :)
ولی اینجوری که همش دست همه میفته ! هر چیزی رو نمیشه اونجا نوشت .ولی احتمالا بخش هایی از اونو توی وبلاگ می نویسم

خیلی خیلی متشکرم:10:

منم مینویسم اما همه ترسم اینکه: بعد از مرگم دفترو چی کارش میکنن؟دست کی میافته؟
هر چند وقت پیش به ترس از این واقعه دیگه دست از نوشتن برداشتم

اما وبلاگ هم فکر نمیکنم زیاد مناسب باشه...
1-وبلاگو یهو میبندن 2- همه میبینن 3-وبلاگ به درد نخوری میشه چون هیشکی غیر از خودم چیزی ازش نمیفهمه و من وقت اضافی برای توضیح و تفصیل ندارم
!!!

MohandesMCD
25-07-2010, 20:53
به نظر من خودت رو مجبود نکن هر ئروز بنویسی.واسه من این کار خسته کننده هستش.من چیزهایی رو مینویسم که 10سال دیگه بخونمش احساس حماقت بهم دست نده.البته حدود 4ماهی هست که ننوشتم بخاطر این هست که احساسات خودمو با کشیدن نقاشی های ساده و بدون هیچ سختگیری به تصویر میکشم

A.M.D.D.E.V.I.L
25-07-2010, 20:59
برای اینکه شبیه گزارش کارای روزانه نباشه باید جدول ضربی عمل کنی
خب یعنی چی: یعنی کارهاییکه هر روز انجام میدی رو ننویسی
مثلا هر روز دستشویی میری- مسواک میزنی . .. تلوزیون میبینی .... مگر اینکه حین اون کار یک اتفاق جالب یا مهمی بیفته

rostamiani
25-07-2010, 21:24
خیلی از همگی متشکرم :)
تا همینجا که خیلی چیزا یاد گرفتم :

۱. باید شروع کنم تا کم کم دستم بیاد .فقط باید شروع کنم .تا حالا هم کم نوشتم :)
۲.یه چیزی بنویسم که اون دنیا نگران نباشم که اگه یه نفر خوند گمراه بشه و برام گناه بنویسن ! اینجوری اگه کسی هم بخونه مشکلی نیست :31:
۳.نکته خیلی خوبی هست که کارای روزانه رو حذف کنم ! خیلی خوب بود
۴.در ضمن همیشه احساستم رو هم بنویسم و حتی می تونم نقاشی بکشم و ... !

خیلی خیلی متشکرم
امیدوارم چند وقت دیگه نتیجه کار و تجربه جدیدم رو برای شما و بقیه همینجا بنویسم

خیلی متشکرم

mohammad13.blogfa
13-09-2010, 19:59
با عرض سلام خدمت دوستان گل.
من مردد بودم که سوالم رو بپرسم یا نه.آخه به نظر خودم یه خورده سوالم احمقانه است.ولی خیلی گشتم و این تیر آخری هست که توی سیاهی پرتاب می کنم و منتظر کمک شما عزیزان میشینم.
من پسری شونزده ساله ام و به نظر خودم در نوشتن(داستان و قطعه ادبی و ...)مهارت قابل قبولی دارم.البته هنوز کار جدی ارایه نداده ام و خوب نوشتنم تنها به انشاهای دوره راهنمایی و یک تحقیق در دوره ی اول دبیرستان و یک داستان 3 صفحه ای خلاصه می شود.یادمه برای اثبات اینکه اون تحقیق رو خودم نوشتم یه یک ساعتی با دبیرمون سر و کله زدم،آخرم هم مطمین نشد.
خلاصه؛چندی پیش با مطالعه رمان های حریم عشق،الهه شرقی و رایکا به شدت به رمان نویسی علاقه مند شده ام و این پتانسیل رو در خودم می بینم که یک رمان قابل قبول به عنوان اولین اثر ادبی خودم ارایه دهم.اما برای شروع به مشکل بر خوردم.نمی تونم یه موضوع و یه قالب کلی برای رمانم در نظر بگیرم و موضوع هایی هم که پیدا می کنم بسیار کوتاه و سطحی هستند.آموزش های زیادی هم خوندم ، اما اونچیزی که همه به عنوان جرقه ازش یاد می کنن در من بوجود نمی یاد.
حالا می خواستم ببینم نظر شما چیه؟آیا شما نمی تونید یه موضوع به من معرفی کنید و یا حداقل کمک کنید بتونم یه موضوع انتخاب کنم؟(هر چی به ذهنتون رسید بگید ؛ نگید که این به دردش نمی خوره؛خدا را چه دیده اید؟)
خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید برای خوندن این پست.
منتظر جوابتون می مونم.

*IN*
13-09-2010, 20:35
سلام
به نظر من اگه میخوای تازه شروع کنی با یه "فن فیکشن"(اسمش رو مطمعن نیستم ولی یه چیز تو همین مایه ها بود:31:) شروع کن...
یکی از داستان هایی که قبلا خوندی رو موضوع قرار بده و فرض کن داری ادامشو یا یه داستان موازی تو همون دنیا مینویسی...
اگه خوب از آب دراومد برو دنبال نوشتن کتاب خودت...
:46:

mohammad13.blogfa
13-09-2010, 21:37
salam doste man
b nazar man edame bede
با تشکر؛چی رو ادامه بدم؟

---------- Post added at 11:37 PM ---------- Previous post was at 11:34 PM ----------


سلام
به نظر من اگه میخوای تازه شروع کنی با یه "فن فیکشن"(اسمش رو مطمعن نیستم ولی یه چیز تو همین مایه ها بود:31:) شروع کن...
یکی از داستان هایی که قبلا خوندی رو موضوع قرار بده و فرض کن داری ادامشو یا یه داستان موازی تو همون دنیا مینویسی...
اگه خوب از آب دراومد برو دنبال نوشتن کتاب خودت...
:46:
ممنون که وقت گذاشتی؛ایده قابل تاملی هست؛احتمالا به زودی اینی که گفتی رو اجرا میکنم.:46:
اگه فکر دیگه ای هم به ذهنت رسید دریغ نکن ؛
ممنونت میشم .

Gam3r
13-09-2010, 21:57
خب خب خب ... نويسنده ي جوان كچل !

بهتره از خودم بگم تا بهتر با جرقه آشنا بشي !‌
ببين ... من يه مدت يه بازي آنلاين به نام ايرپابليك ميكردم كه به فارسي خلاصش اين ميشه : " زندگي مجازي "
يعني هركاري كه اينجا ميكني رو اونجا هم ميتونستي انجام بدي ...
مثلا كانديد ميشدي براي رياست جمهوري، بعد مردم بايد بهت راي ميدادن تا از بقيه جلو بزني و رئيس جمهور بشي !
مشكل هم اين بود كه تنها راه براي معروف شدن، نوشتن مقاله بود ... مقاله هم بايد در مورد خود بازي ميبود نه در مورد چيزهاي ديگه، مثلا بايد در مورد اين ميبود كه فلان اتفاق توي بازي افتاد نه اينكه بياي از دنياي واقعي بنويسي و مثلا بگي كه موسوي فلان شد و فلان !
اين رو براي اين گفتم كه متوجه بشي چقدر موضوعمون محدود بود، يعني فقط و فقط در مورد خود بازي ...

خب، اين از پيش زمينه
ميرسيم به وقتي كه من وارد بازي شدم، اون موقع ها بايد براي رئيس جمهور شدن بالاي 1000 راي مياوردي ! يعني همه ي كشور ها بودن و اگه ميخواستي رئيس جمهور ايران بشي، بايد حداقل 1000 تا ايراني بهت راي دادن و تنها راه كسب اعتماد و رضايت مردم همين مقاله نويسي بود و اون هم فقط در مورد خود بازي ... !

من شروع كردم به مقاله نويسي ... اولا كسي محل نميداد ( مثل همين نويسنده هاي رمان هاي گم نام )
اما تمركزم رو در رابطه با اين موضوع بالا بردم ... بعد از حدود 3-4 ماه جوري شد كه هفته اي 3 تا مقاله مينوشتم و هر مقالم رو دست كم 3000 تا ايراني ميخوندن و ميگفتن دمت گرم و ... !‌

نميخوام از خودم تعريف كنم و اين همه رو هم براي اين ننوشتم كه بگم قبلا چي گذشت
اما دو چيز ساده باعث پيشرفتم شد ( در مقاله نويسي ميشه گفت زير مجموعه ي رمان نوشتنه )
1. انگيزه
2. الهام

انگيزه كه معلومه چيجوريه ... يعني اينكه اميد داشته باشي به گرفتن كار و بارت
و ميرسيم به الهام ... اينكه چيجوري من بر خلاف اون همه بازيكن هاي ايراني ديگه، ميتونستم همش موضوع جور كنم براي مقالاتم !
ببين، من اون روزها، در طول روز مدرسه ميرفتم، كلاس زبان ميرفتم، گاهي اوقات هم كلوب ميرفتم و گاهي اوقات ديگه هم با بچه ها ميرفتيم ميگشتيم

من توي تمام اين مدت كه بيرون چرخ ميزدم و پشت كامپيوتر نبودم ذهنم همش درگير بود و سعي ميكردم از هر چيزي كه توي دنياي واقعي گيرم مياد و ميشنوم توي دنياي مجازي ( همون ايرپابليك ) به عنوان موضوع مقاله استفاده كنم


يه مثال ساده ميزنم :
اكثر مقاله هاي من طنز بود و همين باعث محبوبيت سريعم شد
اون موقع ها درست يادمه كه توي ايرپابليك انتخابات رياست جمهوري بود و همه تلاش ميكردن تا خودشون رو معروف كنن
من هم همون روز ها، يه روز از يه بنده خدايي شنيدم كه يه تيكه كلام معروف رو گفت : " در شهر چه خبر است ؟ "
من همونجا ذهنم جرقه زد كه از اين براي مقالم استفاده كنم و عنوان مقالم اين شد :
" واپسين روز هاي انتخابات رياست جمهوري، در شهر چه خبر است ؟ "
و لازم به ذكر هست كه بگم همين مقاله ي طنز، در 2 ساعت 500 نفر بهش نمره دادن كه همچين چيزي توي كشور ايران اگه بي سابقه نبود، خيلي خيلي كم سابقه بود !

ديدي ؟ با موضوع هاي خيلي كوچيك ميشه يك مقاله ساخت به شرط اينكه خودت بخواي
حالا براي رمان كه بايد راحت تر هم باشه ...


من وقت نداشتم اين چيزهايي كه نوشتم رو بازخواني كنم و از ايراد هاشو بگيرم، اگه بعضي جاها غلط املايي داشتم يا اينكه فعل هارو برعكس نوشتم شرمنده، چون مثلا ممكن بود بخوام بگم " من مقاله مينوشتم " اما همون لحظه به خوردن فكر ميكردم و بجاش نوشته باشم " من مقاله ميخوردم ! "
شرمنده در كل ... ممكنه از اين اشتباه ها داشته باشم كه در متن هايي كه من مينويسم معمولا رايج هم هستند ! ( با اينكه در طول نوشتن اصلا كيبورد رو نميبينم و فقط مانيتور رو ميبينم تا ببينم غلط ملط نداشته باشم ! )


خب در كل فكر كنم كافي حرف زده باشم ...
سعي كن از اتفاق هايي كه دور و برت ميوفته استفاده كني، و همينطور رمان هاتو با يك نام جعلي چاپ كن ( اگه ميخواي چاپ كني )
يه نامي كه هم روون باشه و هم باكلاس تا اگه بعدا گند زدي بتوني جمع و جورش كني !



خلاصه موفق باشي ... بازم اون چيزي كه گفتم رو يادت نره، از پديده هاي دور و برت الهام بگير

-------

ويرايش : الان كه متن پست كردم ديدم چقدر زياد شده !! :دي
شرمنده كه زياده ... :پي
دركل من سريع مينويسم و مخصوصا وقتي كه جوگير بشم معلوم ميشه چي ميشه ديگه ... :دي

mohammad13.blogfa
14-09-2010, 00:51
خب خب خب ... نويسنده ي جوان كچل !

بهتره از خودم بگم تا بهتر با جرقه آشنا بشي !‌
ببين ... من يه مدت يه بازي آنلاين به نام ايرپابليك ميكردم كه به فارسي خلاصش اين ميشه : " زندگي مجازي "
يعني هركاري كه اينجا ميكني رو اونجا هم ميتونستي انجام بدي ...
مثلا كانديد ميشدي براي رياست جمهوري، بعد مردم بايد بهت راي ميدادن تا از بقيه جلو بزني و رئيس جمهور بشي !
مشكل هم اين بود كه تنها راه براي معروف شدن، نوشتن مقاله بود ... مقاله هم بايد در مورد خود بازي ميبود نه در مورد چيزهاي ديگه، مثلا بايد در مورد اين ميبود كه فلان اتفاق توي بازي افتاد نه اينكه بياي از دنياي واقعي بنويسي و مثلا بگي كه موسوي فلان شد و فلان !
اين رو براي اين گفتم كه متوجه بشي چقدر موضوعمون محدود بود، يعني فقط و فقط در مورد خود بازي ...

خب، اين از پيش زمينه
ميرسيم به وقتي كه من وارد بازي شدم، اون موقع ها بايد براي رئيس جمهور شدن بالاي 1000 راي مياوردي ! يعني همه ي كشور ها بودن و اگه ميخواستي رئيس جمهور ايران بشي، بايد حداقل 1000 تا ايراني بهت راي دادن و تنها راه كسب اعتماد و رضايت مردم همين مقاله نويسي بود و اون هم فقط در مورد خود بازي ... !

من شروع كردم به مقاله نويسي ... اولا كسي محل نميداد ( مثل همين نويسنده هاي رمان هاي گم نام )
اما تمركزم رو در رابطه با اين موضوع بالا بردم ... بعد از حدود 3-4 ماه جوري شد كه هفته اي 3 تا مقاله مينوشتم و هر مقالم رو دست كم 3000 تا ايراني ميخوندن و ميگفتن دمت گرم و ... !‌

نميخوام از خودم تعريف كنم و اين همه رو هم براي اين ننوشتم كه بگم قبلا چي گذشت
اما دو چيز ساده باعث پيشرفتم شد ( در مقاله نويسي ميشه گفت زير مجموعه ي رمان نوشتنه )
1. انگيزه
2. الهام

انگيزه كه معلومه چيجوريه ... يعني اينكه اميد داشته باشي به گرفتن كار و بارت
و ميرسيم به الهام ... اينكه چيجوري من بر خلاف اون همه بازيكن هاي ايراني ديگه، ميتونستم همش موضوع جور كنم براي مقالاتم !
ببين، من اون روزها، در طول روز مدرسه ميرفتم، كلاس زبان ميرفتم، گاهي اوقات هم كلوب ميرفتم و گاهي اوقات ديگه هم با بچه ها ميرفتيم ميگشتيم

من توي تمام اين مدت كه بيرون چرخ ميزدم و پشت كامپيوتر نبودم ذهنم همش درگير بود و سعي ميكردم از هر چيزي كه توي دنياي واقعي گيرم مياد و ميشنوم توي دنياي مجازي ( همون ايرپابليك ) به عنوان موضوع مقاله استفاده كنم


يه مثال ساده ميزنم :
اكثر مقاله هاي من طنز بود و همين باعث محبوبيت سريعم شد
اون موقع ها درست يادمه كه توي ايرپابليك انتخابات رياست جمهوري بود و همه تلاش ميكردن تا خودشون رو معروف كنن
من هم همون روز ها، يه روز از يه بنده خدايي شنيدم كه يه تيكه كلام معروف رو گفت : " در شهر چه خبر است ؟ "
من همونجا ذهنم جرقه زد كه از اين براي مقالم استفاده كنم و عنوان مقالم اين شد :
" واپسين روز هاي انتخابات رياست جمهوري، در شهر چه خبر است ؟ "
و لازم به ذكر هست كه بگم همين مقاله ي طنز، در 2 ساعت 500 نفر بهش نمره دادن كه همچين چيزي توي كشور ايران اگه بي سابقه نبود، خيلي خيلي كم سابقه بود !

ديدي ؟ با موضوع هاي خيلي كوچيك ميشه يك مقاله ساخت به شرط اينكه خودت بخواي
حالا براي رمان كه بايد راحت تر هم باشه ...


من وقت نداشتم اين چيزهايي كه نوشتم رو بازخواني كنم و از ايراد هاشو بگيرم، اگه بعضي جاها غلط املايي داشتم يا اينكه فعل هارو برعكس نوشتم شرمنده، چون مثلا ممكن بود بخوام بگم " من مقاله مينوشتم " اما همون لحظه به خوردن فكر ميكردم و بجاش نوشته باشم " من مقاله ميخوردم ! "
شرمنده در كل ... ممكنه از اين اشتباه ها داشته باشم كه در متن هايي كه من مينويسم معمولا رايج هم هستند ! ( با اينكه در طول نوشتن اصلا كيبورد رو نميبينم و فقط مانيتور رو ميبينم تا ببينم غلط ملط نداشته باشم ! )


خب در كل فكر كنم كافي حرف زده باشم ...
سعي كن از اتفاق هايي كه دور و برت ميوفته استفاده كني، و همينطور رمان هاتو با يك نام جعلي چاپ كن ( اگه ميخواي چاپ كني )
يه نامي كه هم روون باشه و هم باكلاس تا اگه بعدا گند زدي بتوني جمع و جورش كني !



خلاصه موفق باشي ... بازم اون چيزي كه گفتم رو يادت نره، از پديده هاي دور و برت الهام بگير

-------

ويرايش : الان كه متن پست كردم ديدم چقدر زياد شده !! :دي
شرمنده كه زياده ... :پي
دركل من سريع مينويسم و مخصوصا وقتي كه جوگير بشم معلوم ميشه چي ميشه ديگه ... :دي
اول از همه بگم که کچل خودتی:31:من که موهام رو گیس می کنم:27:
از شوخی گذشته واقعا ممنونم که راهنمایی کردی.خلاصه صحبت های ارزشمندت این بود که موضوعم رو توی کارهای روزمره و عادی زندگیم جست و جو کنم.سعی خودم رو می کنم ، امیدوارم در شروع به قول شما گند نزنم و حداقل برای بهبود کیفیت کارهام روحیه پیدا کنم.
خیلی زحمت کشیدی،امیدوارم انگشت هات تاول نزنن:31:آخه پست پر بازی بود و می دونم که کلی زحمت کشیدی.
از فردا باید روی زندگیم ذره بین بذارم.:46:
بازم ممنون

frnsh
14-09-2010, 06:34
سلام
خیلی خوب کاری کردی این تاپیکو زدی، چون این فقط مشکل شما نیست! :46:
منم اونقدرها رمان و داستان ننوشتم. وقتی بچه دبستانی بودم، یه دفتر واسه همین کار داشتم و توش داستانامو مینوشتم که الان که میخونم، یه کم خندم میگیره اما بعضی جاها برام جالبن.
بعد یه مدت زیاد ننوشتم تا دوسال پیش. و بعد هم واسه کنکور دوباره ولش کردم!

چندجا خوندم برای اینکه دستت راه بیفته خیلی عالیه که داستانهایی رو که شنیدی یا خوندی یا حتی فیلمشو دیدی رو به زبان خودت بنویسی. میدونم منظورت از سوالت پیدا کردن موضوع بود، ولی این که من میگم، اولین قدمه و خیلی هم مهمه. وقتی بتونی اینکار رو بکنی، اونوقت نوشتن داستان و تا حد خیلی زیادی هم موضوع پیدا کردن واست خیلی ساده تر میشه. چون شروع کردی به نوشتن! واسه همینم میگن "اولین قدم همیشه سختتره اما مهمتر!"

این پیشنهاد من بود، اگه این کارو انجام دادی یا میخوای از این مرحله بگذری؛ همینطور که دوستمون هم گفتن، واسه موضوع پیدا کردن باید به دورو برت نگاه کنی، ببینی چی بیشتر نظرتو جلب میکنه، هرچیزی میتونه باشه! میتونه یه گدا تو خیابون باشه، میتونه یه قسمت کوچیک از یه فیلم باشه، یا حتی میتونه یه کلمه توی یه آهنگ باشه! خلاصه هرچی که میبینی و برات جالبه، حتما واسه ی بقیه هم جالبه! اکثرا هم براشون جالبه ولی فقط در حد جالب بودنه نه چیز دیگه! واسه همینم کسی که درموردش مینویسه، خیلی طرفدار پیدا میکنه! چون مردم قبلا فقط به این موضوع نگاه کرده بودن اما درکش نکرده بودن!

ببخشید طولانی شد. امیدوارم مفید باشه.

mohammad13.blogfa
14-09-2010, 11:35
سلام
خیلی خوب کاری کردی این تاپیکو زدی، چون این فقط مشکل شما نیست! :46:
منم اونقدرها رمان و داستان ننوشتم. وقتی بچه دبستانی بودم، یه دفتر واسه همین کار داشتم و توش داستانامو مینوشتم که الان که میخونم، یه کم خندم میگیره اما بعضی جاها برام جالبن.
بعد یه مدت زیاد ننوشتم تا دوسال پیش. و بعد هم واسه کنکور دوباره ولش کردم!

چندجا خوندم برای اینکه دستت راه بیفته خیلی عالیه که داستانهایی رو که شنیدی یا خوندی یا حتی فیلمشو دیدی رو به زبان خودت بنویسی. میدونم منظورت از سوالت پیدا کردن موضوع بود، ولی این که من میگم، اولین قدمه و خیلی هم مهمه. وقتی بتونی اینکار رو بکنی، اونوقت نوشتن داستان و تا حد خیلی زیادی هم موضوع پیدا کردن واست خیلی ساده تر میشه. چون شروع کردی به نوشتن! واسه همینم میگن "اولین قدم همیشه سختتره اما مهمتر!"

این پیشنهاد من بود، اگه این کارو انجام دادی یا میخوای از این مرحله بگذری؛ همینطور که دوستمون هم گفتن، واسه موضوع پیدا کردن باید به دورو برت نگاه کنی، ببینی چی بیشتر نظرتو جلب میکنه، هرچیزی میتونه باشه! میتونه یه گدا تو خیابون باشه، میتونه یه قسمت کوچیک از یه فیلم باشه، یا حتی میتونه یه کلمه توی یه آهنگ باشه! خلاصه هرچی که میبینی و برات جالبه، حتما واسه ی بقیه هم جالبه! اکثرا هم براشون جالبه ولی فقط در حد جالب بودنه نه چیز دیگه! واسه همینم کسی که درموردش مینویسه، خیلی طرفدار پیدا میکنه! چون مردم قبلا فقط به این موضوع نگاه کرده بودن اما درکش نکرده بودن!

ببخشید طولانی شد. امیدوارم مفید باشه.
سلام خدمت شما.دیگه کم کم دارم شرمنده دوستان میشم که اینقدر زحمت می کشن.تا اونجا که من فهمیدم بخش اول صحبت های شما همون صحبت های جناب *IN* بود؛که به نظر من واقعا ایده ی جذابی هست و در آینده ای نزدیم پیاده اش می کنم/بخش دوم هم ایده ی قابل تاملی هست.
از نظرات ارزشمندتون ممنونم.
همینی که میبینم یه نفر مشکلات دوستانی که هرگز ندیدتشون براش مهمه ؛ برام یه دنیا ارزش داره:46:

hasti rs
14-09-2010, 12:20
سلام .. با اجازه ي آقا محمد منم مشكلمو تو اين تاپيك بگم .. اشكال نداره ؟؟ :11:
منم به نويسندگي خيلي علاقه دارم ، بچه كه بودم دفتر خاطرات روزانمو خيلي با ذوقو شوق مينوشتم ولي خجالت ميكشيدم كسي بخونشون وقتي عصبي ميشدم پارشون ميكردم .. الان چند صفشونو دارم خيلي خندم ميگيره وقتي ميخونم ..
حدودا" چند ماهي هم ميشه كه بازم مينويسم ولي واسه يه نفر مينوسم وقتي حوصله دارم ؛؛ ايندفعه هم هنوز كسي نوشته هامو نخونده و شايد بازم انداختمشون دور .. نويسنده ي گمنامي كه خودش خواننده ي نوشته هاش بود !! :20:

چند ماه پيشا هم يه داستان عاشقونه نوشتم ( كه خيلي چرت بود ) و حدودا" 4 صفه شد (‌خسته نباشم ! :31: ) اون رو هم هنوز به كسي ندادم كه بخونه و نظرشو بگه چون هيلي احساسي و چرت بود !:13:

دوستان واسه من چي تجويز ميكنيد ؟؟!! :10:

Gam3r
14-09-2010, 12:52
دوستان واسه من چي تجويز ميكنيد ؟؟!!


شما لطفا اول برو پيش خانوم منشي پول ويزيتت رو بده بعد بيا نسخه بگير :31:


نويسنده ي گمنامي كه خودش خواننده ي نوشته هاش بود !!

اين جملت من رو ياد يك كتاب تقريبا معروفي ميندازه
همين الان دارم ميره كتابه رو بيارم ... صبر كن !
خب ... آوردم : سينوهه ، پزشك مخصوص فرعون

اين جمله از آخر هاي كتابه ... ( چون همزمان هم داشتم به متن نگاه ميكردم و هم مينوشتم ممكنه غلط املايي داشته باشم، شما به بزرگي خودت ببخش )

3 پاراگراف مونده به آخر كتاب سينوهه ( صفحه ي 718 )
من، سينوهه ي مصري، تمام اينها را براي دل خويش نوشتم. نوشتن من نه از بهر خدايان بود و نه مردم و نه اينكه نامم را جاودانه سازم. نوشتم تا قلبم را كه اينك پيمانه اش پرشده، تسكين بخشم. ميدانم به محض مردن، نگهبانان تمام نوشته هايم را از بين خواهند برد و به فرمان حورمحب ( حاكم و فرعون مصر ) ديوارهاي خانه ام را فرو خواهند ريخت اما خودم نميدانم تمام اينها برايم از اهميت برخودارند يا نه.
پاراگراف يكي مانده به آخر
با اين حال، مي كوشم دفتر هايي را كه نوشته ام حفظ كنم. موتي ( خدمتكار پير سينوهه ) براي تك تك اين پانزده دفتر ( منظور همون كتاب سينوهه هست كه جمعا 15 دفتر هست و به صورت كلي 719 صفحه ) پوششي محكم از الياف نخ بافته است. اين دفتر ها را درون صندوقچه اي از نقره خواهم گذاشت و اين صندوقچه را درون صندوقي چوبي و آن را نيز درون صندوقي مسين قرار خواهم داد. درست مانند كتاب هاي مقدس تهوت ( فكر كنم خدا مصر منظورشه ) كه پس از بسته بندي به اعماق رودخانه سپرده شد. اين كه نوشته هايم به دست نگهبنان بيفتد و يا موتي پس از مرگم آن ها را در گورم قرار دهد، هيچ نميدانم و برايم نيز اهميتي ندارد.
پاراگراف آخر : چند خط آخر
من، سينوهه، به عنوان يك انسان، تا ابد در وجود آدميان زندگي خواهم كرد. تمايلي ندارم كسي بر سر مقبره ام قرباني كند و يا نامم جاودان بماند. اين كتاب سينوهه ي مصري است كه سراسر حياتش را در تنهايي سپري كرد.


حالا شما ببين كه سينوهه توي جامعه ي امروزي چقدر معروفه ... داستان زندگيش رو توي 15 دفتر نوشت ( داستان تمامي بد بختي هاش، داستان اينكه 3 بار توي عمرش دقيقا از 0 ـه 0 شروع كرد و بعد دوباره شد بهترين طبيب و چقدر نامردي بهش شد و با اين حال چقدر انگيزه داشت كه دوباره از صفر استارت زد. حتي پدر و مادر سينوهه به خاطر كاري كه سينوهه باهاشون كرد خودشون رو توي اطاقشون حبس كردند و با گاز ذغال خودشون رو كشتند ... در حالي كه در كنار يكديگر به آرامي خوابيده بودند ... و با اين حال براي سينوهه يك نامه نوشتند و گفتند كه ما ميدونم تو براي اون كاري كه كردي حتما يك دليلي داشتي و ما اون دليل تورو قانع كننده ميدونيم هرچند كه نميدونيم چيه، اما با اون كاري كه كردي زندگي براي ما كه بسيار پير هستيم بسيار مشقت بار شده براي همين اين كار رو با خودمون كرديم ... ببينين، با اين حال كه سينوهه انقدر بدبختي كشيد اما اميدش رو از دست نداد )

سعي كنيد هميشه براي خودتون داستان بنويسين و براي تست شدنش هم به يكي بدين بخونه، اما فردي رو انتخاب كنين كه جنبش رو داشته باشه ... يك احمقي نباشه كه فردا وقتي دفترچه ي خاطرات شمارو خوند و بعدش سر يه موضوعي با شما دعوا درست كنه و با خودش بگه اين جرات نداره جواب من رو بده چون من كل زندگيش رو ميدونم و اگه بهم كوچكترين بي احترامي بكنه ميرم كل داستان زندگيش رو به همه ميگم تا آبروش بره ... من از اين نمونه ها ديدم كه 2 تا دوست به هم اعتماد ميكنن و اسرار زندگيشون رو به هم ميگن، بعد يه دعوا ميشه و ميرن همه ي اين چيز هاي به مردم ميگن و آبروي هردوشون ميره ... يك ابلهي كه خاموش هست از يك خردمند پرحرف، باهوش تر به نظر ميرسه

درضمن، توي ايران كه اصلا چيزي به اسم نويسندگي و نويسنده وجود نداره و استقبال هم خيلي خيلي كمه، براي همين سعي كنيد هنر هاي نويسندگيتون رو توي جاهاي ديگه محك بزنين و اگه باز هم نميدونين چيكار كنين يك مثال ميزنم كه بهتر متوجه بشين : همون ايرپابليك ! يك محيط كاملا عالي براي محك زدن استعداد هاتون ... اما متاسفانه برادران گم نام اومدن و اون سايت رو فيلــتر كردن و براي همين همه ي ايرانيها از اون سايت رفتند و ديگه كسي نيست متاسفانه ... چقدر خاطرات داشتم اونجا ...


موفق باشي

mohammad13.blogfa
14-09-2010, 15:34
سلام .. با اجازه ي آقا محمد منم مشكلمو تو اين تاپيك بگم .. اشكال نداره ؟؟ :11:
منم به نويسندگي خيلي علاقه دارم ، بچه كه بودم دفتر خاطرات روزانمو خيلي با ذوقو شوق مينوشتم ولي خجالت ميكشيدم كسي بخونشون وقتي عصبي ميشدم پارشون ميكردم .. الان چند صفشونو دارم خيلي خندم ميگيره وقتي ميخونم ..
حدودا" چند ماهي هم ميشه كه بازم مينويسم ولي واسه يه نفر مينوسم وقتي حوصله دارم ؛؛ ايندفعه هم هنوز كسي نوشته هامو نخونده و شايد بازم انداختمشون دور .. نويسنده ي گمنامي كه خودش خواننده ي نوشته هاش بود !! :20:

چند ماه پيشا هم يه داستان عاشقونه نوشتم ( كه خيلي چرت بود ) و حدودا" 4 صفه شد (‌خسته نباشم ! :31: ) اون رو هم هنوز به كسي ندادم كه بخونه و نظرشو بگه چون هيلي احساسي و چرت بود !:13:

دوستان واسه من چي تجويز ميكنيد ؟؟!! :10:
با سلام خدمت شما دوست عزیز.تشکر می کنم که تایپک بنده رو لایق عنوان کردن مشکلتون دونستید.
به نظر من صحبت های GAM3R بسیار آموزنده بود.من شما رو نمیدونم؛اما خودم آدم بسیار بسیار تنهایی هستم و عاشق غمگین بودن هستم،شاید دلیل علاقه ام به نوشتن هم پر کردن خلا تنهایی هام است.به همین خاطر زیاد به فکر این نیستم که بابت نوشته هام کسی برام کف بزنه.اونا رو می نویسم که دل خودم آروم بگیره.
شما هم زیاد روی ارزش نوشته هات فکر نکن،فقط بنویس و اونوقتی که احساس کردی به حدی از رضایت رسیدی ، نوشته ات رو به یکی که خودش نویسنده ی خوبی باشه بده و اونوقت لذت خوب نوشتن رو با تمام وجود درک کن.
به نظر من سخت ترین کار برای نوشتن یک نوشته فوق العاده اینست که شما از جمله اولتون رضایت داشته باشین؛بقیه نوشته رو به احساستون بسپارید و از نوشتن نهراسید.اونوقت خودت از لبخند رضایت بار خودت لذت خواهی برد.
به امید موفقیت برای شما دوست عزیز و هر کس که لایق موفق شدن باشد.

Lady Negar
14-09-2010, 16:02
با سلام به آقای محمد

ببین دوست خوبم,از نظر من شما نباید
بیای به دوستها یا آشناها بگی آهای
به من کمک کنید یه ایده میخوام واسه نوشتن!!!
شما خودت نویسنده ای و این ایده باید از دورن تو شکل بگیره!!
و گرنه سراسر داستان تو میشه کلیشه!میشه تکراری!!
هرنویسنده ای واقعا درمورد یه تیپ موضوعات میتونه بنویسه
دنیا و نوشته ای که خودش خلق میکنه و از درونش سرچشمه میگره!
اومدیم به شما بهترین موضوع هم بدند. یه ایده ناب!اما تا وقتی اون ایده رو
درک نکنی چی میتونی درموردش بنویسی که مخاطبت رو جذب کنه!!
بهترین رمانها و نوشته ها اونایی بودند که رابطه ی گسست ناپذیری با
نویسنده داشته!!
نمیدونم تونستم بهت منظورمو بگم یا نه!!
موفق باشی

mohammad13.blogfa
14-09-2010, 17:18
با سلام به آقای محمد

ببین دوست خوبم,از نظر من شما نباید
بیای به دوستها یا آشناها بگی آهای
به من کمک کنید یه ایده میخوام واسه نوشتن!!!
شما خودت نویسنده ای و این ایده باید از دورن تو شکل بگیره!!
و گرنه سراسر داستان تو میشه کلیشه!میشه تکراری!!
هرنویسنده ای واقعا درمورد یه تیپ موضوعات میتونه بنویسه
دنیا و نوشته ای که خودش خلق میکنه و از درونش سرچشمه میگره!
اومدیم به شما بهترین موضوع هم بدند. یه ایده ناب!اما تا وقتی اون ایده رو
درک نکنی چی میتونی درموردش بنویسی که مخاطبت رو جذب کنه!!
بهترین رمانها و نوشته ها اونایی بودند که رابطه ی گسست ناپذیری با
نویسنده داشته!!
نمیدونم تونستم بهت منظورمو بگم یا نه!!
موفق باشی
ممنون از توجه شما دوست عزیز.
کاملا با شما موافقم.اما من خدمتتون گفتم که اولین بارم هست که تصمیم به چنین کاری گرفتم.به همین خاطر نمی تونم اون چیزی رو که می خوام پیدا کنم و حتی بشناسم.من فقط گفتم که دوستان یه موضوع معرفی کنند تا من بدونم یه موضوع باید چه شکلی باشه و بعد خودم بگردم و اونچیزی رو که می خوام پیدا کنم؛و اگر نه من خودم از کلیشه بودن متنفرم.
بازم ممنون که وقت گذاشتی

mohammad13.blogfa
14-09-2010, 22:28
با عرض سلام خدمت دوستان گلم.
تا اینجا خیلی کمک کردین؛واقعا ممنونم.من تقریبا دیگه توی انتخاب موضوع مشکلی ندارم.حالا موندم چجوری بنویسم.منظورم اون سبک و قالب نوشته است.
دوستانی که رمان خون حرفه ای باشن حتما تا حالا نام مرتضی مودب پور یا همون م.مودب پور معروف رو شنیدن و کتاب هاش رو خوندن.این آقا که به نظر من موفق ترین رمان نویس عصر جدید هست،مانند بسیاری از نویسندگان دیگه برای نوشتن رمان شروع میکنه به روایت یک داستان.داستانی ساده و عاری از صنایع ادبی.داستانی را که حتی یک مادربزرگ پیر هم، با لحنی بسیار دلنشین قادر به گفتن آن است.راستیتش من از این سبک نوشتن هراس دارم.مدام می ترسم کمبود صنایع ادبی برای نوشته من یه ضعف اساسی بشه و خوانندگان فکر کنن که من فقط یه فرد با تخیل قوی هستم ، نه یه نویسنده با قلم شیوا.از طرفی اگه بخوام زیاد از آرایه های ادبی استفاده کنم،نمیتونم داستان رو اونطور که باید و شاید پیش ببرم.
می دونم توضیحاتم بسیار گنگ بود.اما باور کنید برام سخته که منظورم رو بگم
منتظرتون میمونم

Iman_m123
14-09-2010, 22:30
صحبت های همه دوستان رو خوندم و استفاده بردم ، گفتم ما هم یه نظری بدیم شاید کمکت کنه ! ( بعید میدونم :31: )

به نظر من واسه شروع چند تا داستان کوتاه و در حد یک صفحه بنویس به شرطی که داستانی رو که مینویسی براش ارزش قائل باشی و این خیلی مهمه . نه اینکه یه چیزی رو که مینویسی بگی بد شد و اه و اوه و ...

در ضمن شما گفتین تنهایید و اینا فکر کنم داستان عاشقانه و در همین سبک ها بنویسید بهتره.
سعی کنید موضوعی رو که انتخاب میکنید به شخصیت خودتونم ربط داشته باشه که بیشتر در اون نقش قرار بگیرید.

منتظر کارهای شما هستیم...

Gam3r
15-09-2010, 08:36
با عرض سلام خدمت دوستان گلم.
تا اینجا خیلی کمک کردین؛واقعا ممنونم.من تقریبا دیگه توی انتخاب موضوع مشکلی ندارم.حالا موندم چجوری بنویسم.منظورم اون سبک و قالب نوشته است.
دوستانی که رمان خون حرفه ای باشن حتما تا حالا نام مرتضی مودب پور یا همون م.مودب پور معروف رو شنیدن و کتاب هاش رو خوندن.این آقا که به نظر من موفق ترین رمان نویس عصر جدید هست،مانند بسیاری از نویسندگان دیگه برای نوشتن رمان شروع میکنه به روایت یک داستان.داستانی ساده و عاری از صنایع ادبی.داستانی را که حتی یک مادربزرگ پیر هم، با لحنی بسیار دلنشین قادر به گفتن آن است.راستیتش من از این سبک نوشتن هراس دارم.مدام می ترسم کمبود صنایع ادبی برای نوشته من یه ضعف اساسی بشه و خوانندگان فکر کنن که من فقط یه فرد با تخیل قوی هستم ، نه یه نویسنده با قلم شیوا.از طرفی اگه بخوام زیاد از آرایه های ادبی استفاده کنم،نمیتونم داستان رو اونطور که باید و شاید پیش ببرم.
می دونم توضیحاتم بسیار گنگ بود.اما باور کنید برام سخته که منظورم رو بگم
منتظرتون میمونم

جون هركي دوست داري اصلا از اين آرايه هاي ادبي مثل " من همي رفتم به دكان خيار فروش ! " استفاده نكن !
من يه كتاب از ژول ورن خريدم به قيمت 11.000 تومان، با اسم " فرزندان كاپيتان گراند " . شايد باور نكني كه چقدر چرت هست ! در مورد يك ناخدا هست و كتاب هم فقط و فقط در مورد اينه كه طرف ميره به اينجا ميره به اونجا و فلان جزيره طول جغرافياييش انقدره و ... !! حتي چند بار وسط اين كتاب خوابم هم برد !

الان شما نويسنده هاي معروف مثل رولينگ رو ببين، چقدر كتاب هاش سادس و همه ميفهمن ... يا مثلا دارن شان رو ببين، اصلا آرايه هاي ادبي مشكل نداره ... يا بيا همين اميلي رودا رو ببين كه تقريبا ميشه گفت معروفه، با اين حال اون هم آرايه هاي ادبي نداره ولي فضاي حاكم بر داستانش هميشه يك فضاي ترسناكه كه آدم خيلي لذت ميبره ...
مثلا من وقتي كتاب هاي رولينگ رو ميخوندم، گاهي اوقات حوصلم سر ميرفت چون هيجانش نوسان داشت و يكدفعه خيلي باحال ميشد و بعد يكدفعه خيلي افت ميكرد ... اما كتاب هاي اميلي رودا مخصوصا كتاب " اژدهايان دلتورا " جوري بود كه من هر صفحه رو كه ميخوندم غرق در لذت ميشدم از بس قشنگ بود ... با اينكه مثل كتاب هاي ديگه بود اما فضاي خيلي قشنگي داشت

شما هم سعي كن از مسائل روز مردم استفاده كني براي نوشتن رمان ... اگه ميخواي براي نوجوان ها و جوانا بنويسي كه بهتره اسم هاي قشنگ انتخاب كني، چون اگه كتابت قشنگ باشه ولي اسمي كه انتخاب كردي قشنگ نباشه با اين حال فروش زيادي نداره ... ( اگه ميخواي چاپ كني ) و همينطور اگه اسم قشنگي داشته باشه ولي كتابه چرت باشه باز هم فروش داري چون به خاطر اسم ميخرن مردم !

درضمن ... سعي كن كتابهات جوري باشه كه خواننده به وجود بياد ... خواننده هيچ خوشش نمياد كه شخصيت اصلي داستان همش بميره ! يا اينكه براش مشكل هاي اعصاب خورد كن پيش بياد و توي كتاب هم چيزاي غم انگيز باشه ! اگه ميخواست همش غم انگيز باشه كه ميرفت برنامه هاي تلويزيون ايران رو ميديد ! حالا خودمونيما ... ميخواي عنوان كتابت رو برام پ.خ. كن ببينم چيجوريه :31:

mohammad13.blogfa
15-09-2010, 10:57
صحبت های همه دوستان رو خوندم و استفاده بردم ، گفتم ما هم یه نظری بدیم شاید کمکت کنه ! ( بعید میدونم :31: )

به نظر من واسه شروع چند تا داستان کوتاه و در حد یک صفحه بنویس به شرطی که داستانی رو که مینویسی براش ارزش قائل باشی و این خیلی مهمه . نه اینکه یه چیزی رو که مینویسی بگی بد شد و اه و اوه و ...

در ضمن شما گفتین تنهایید و اینا فکر کنم داستان عاشقانه و در همین سبک ها بنویسید بهتره.
سعی کنید موضوعی رو که انتخاب میکنید به شخصیت خودتونم ربط داشته باشه که بیشتر در اون نقش قرار بگیرید.

منتظر کارهای شما هستیم...
با عرض سلام خدمت دوست خوبم.
پیشنهادات جالبی هستند.اما باید بگم من از مرحله ای که شما فرمودید با موفقیت بیرون اومدم.چند وقت پیش به داستان کوتاه نوشتم که دوستانم با خوندنش کف خون قاطی کردن.
درباره ی موضوع هم ایده های قابل تاملی هستند.
واقعا ممنونم.

---------- Post added at 12:57 PM ---------- Previous post was at 12:55 PM ----------


جون هركي دوست داري اصلا از اين آرايه هاي ادبي مثل " من همي رفتم به دكان خيار فروش ! " استفاده نكن !
من يه كتاب از ژول ورن خريدم به قيمت 11.000 تومان، با اسم " فرزندان كاپيتان گراند " . شايد باور نكني كه چقدر چرت هست ! در مورد يك ناخدا هست و كتاب هم فقط و فقط در مورد اينه كه طرف ميره به اينجا ميره به اونجا و فلان جزيره طول جغرافياييش انقدره و ... !! حتي چند بار وسط اين كتاب خوابم هم برد !

الان شما نويسنده هاي معروف مثل رولينگ رو ببين، چقدر كتاب هاش سادس و همه ميفهمن ... يا مثلا دارن شان رو ببين، اصلا آرايه هاي ادبي مشكل نداره ... يا بيا همين اميلي رودا رو ببين كه تقريبا ميشه گفت معروفه، با اين حال اون هم آرايه هاي ادبي نداره ولي فضاي حاكم بر داستانش هميشه يك فضاي ترسناكه كه آدم خيلي لذت ميبره ...
مثلا من وقتي كتاب هاي رولينگ رو ميخوندم، گاهي اوقات حوصلم سر ميرفت چون هيجانش نوسان داشت و يكدفعه خيلي باحال ميشد و بعد يكدفعه خيلي افت ميكرد ... اما كتاب هاي اميلي رودا مخصوصا كتاب " اژدهايان دلتورا " جوري بود كه من هر صفحه رو كه ميخوندم غرق در لذت ميشدم از بس قشنگ بود ... با اينكه مثل كتاب هاي ديگه بود اما فضاي خيلي قشنگي داشت

شما هم سعي كن از مسائل روز مردم استفاده كني براي نوشتن رمان ... اگه ميخواي براي نوجوان ها و جوانا بنويسي كه بهتره اسم هاي قشنگ انتخاب كني، چون اگه كتابت قشنگ باشه ولي اسمي كه انتخاب كردي قشنگ نباشه با اين حال فروش زيادي نداره ... ( اگه ميخواي چاپ كني ) و همينطور اگه اسم قشنگي داشته باشه ولي كتابه چرت باشه باز هم فروش داري چون به خاطر اسم ميخرن مردم !

درضمن ... سعي كن كتابهات جوري باشه كه خواننده به وجود بياد ... خواننده هيچ خوشش نمياد كه شخصيت اصلي داستان همش بميره ! يا اينكه براش مشكل هاي اعصاب خورد كن پيش بياد و توي كتاب هم چيزاي غم انگيز باشه ! اگه ميخواست همش غم انگيز باشه كه ميرفت برنامه هاي تلويزيون ايران رو ميديد ! حالا خودمونيما ... ميخواي عنوان كتابت رو برام پ.خ. كن ببينم چيجوريه :31:
سلام مجدد خدمت دوست هميشه همراهم
من صحبت هات رو کاملا قبول دارم.اما رمان هايي که من تا حالا خوندم ، به نظر خودم اونا رو هر کس و با هر سطح دانشي ميتونه بنويسه.
منظورم از آرايه اين بود که اون رو هر کسي نتونه بنويسه ، هر کس بخونه حداقل بفهمه اين آقا يکم ذوق به خرج داده و اينا رو نوشته.
شايد باور نکني،اما همون ديروز يه موضوع به ذهنم رسيد و شروع کردم به همون نثر ساده 5 صفحه از رمانم رو توي 30 دقيقه نوشتم ، اما اين چيزي نيست که من ميخوام.ميتونم تعدادي از جملاتش رو برات بنويسم ، خواهي ديد که با رمان هاي معروف هيچ تفاوتي نداره. بهت قول ميدم ميتونم رمانم رو توي 6 روز تموم کنم.اونم فقط وقط براي نوشتن مي خواد نه چيز ديگه.حالا به نظرت رماني که توي يه هفته نوشته بشه ارزش داره
شما جسارتا اگه وقت کرديد کتاب الکترونيکي گيله مرد رو توي اينترنت پيدا کن و فقط پاراگراف اولش رو بخون.داخلش صنايع ادبي بيداد ميکنه ، اما شما از خوندن سير نميشين.
اون چيزي که من گفتم دلم رو آروم ميکنه نوشتن نيست،زيبا نوشتنه.با خودم فکر ميکنم اگه چنين رمان ساده اي رو بنويسم بيشتر مورد تمسخر مردم قرار مي گيرم و اگر هم طرف مقابلم خيلي با شعور باشه ميگه چه خيالپردازي قوي داره و نميگه چه استعدادي.اما من مي خوام طرفم توي انبوه آرايه ها گم بشه ، از چند نفر معاني جملاتم رو بپرسه .من ميخوام داستان رو بر دوش آرايه ها بگذارم ، همون چيزي که من بهش ميگم قطعه ادبي حالا در قالب يک داستان پياده بشه ؛ در قالب يک داستان بلند شبيه يک رمان واقعي.
شرمنده اگه جملاتم کمي مبهم بود،اميدوارم که منظورم رو فهميده باشيد.
تا همين جا هم خيلي لطف کردين،واقعا ممنونم
MER30

Gam3r
15-09-2010, 12:10
سلام مجدد خدمت دوست هميشه همراهم
من صحبت هات رو کاملا قبول دارم.اما رمان هايي که من تا حالا خوندم ، به نظر خودم اونا رو هر کس و با هر سطح دانشي ميتونه بنويسه.
منظورم از آرايه اين بود که اون رو هر کسي نتونه بنويسه ، هر کس بخونه حداقل بفهمه اين آقا يکم ذوق به خرج داده و اينا رو نوشته.
شايد باور نکني،اما همون ديروز يه موضوع به ذهنم رسيد و شروع کردم به همون نثر ساده 5 صفحه از رمانم رو توي 30 دقيقه نوشتم ، اما اين چيزي نيست که من ميخوام.ميتونم تعدادي از جملاتش رو برات بنويسم ، خواهي ديد که با رمان هاي معروف هيچ تفاوتي نداره. بهت قول ميدم ميتونم رمانم رو توي 6 روز تموم کنم.اونم فقط وقط براي نوشتن مي خواد نه چيز ديگه.حالا به نظرت رماني که توي يه هفته نوشته بشه ارزش داره
شما جسارتا اگه وقت کرديد کتاب الکترونيکي گيله مرد رو توي اينترنت پيدا کن و فقط پاراگراف اولش رو بخون.داخلش صنايع ادبي بيداد ميکنه ، اما شما از خوندن سير نميشين.
اون چيزي که من گفتم دلم رو آروم ميکنه نوشتن نيست،زيبا نوشتنه.با خودم فکر ميکنم اگه چنين رمان ساده اي رو بنويسم بيشتر مورد تمسخر مردم قرار مي گيرم و اگر هم طرف مقابلم خيلي با شعور باشه ميگه چه خيالپردازي قوي داره و نميگه چه استعدادي.اما من مي خوام طرفم توي انبوه آرايه ها گم بشه ، از چند نفر معاني جملاتم رو بپرسه .من ميخوام داستان رو بر دوش آرايه ها بگذارم ، همون چيزي که من بهش ميگم قطعه ادبي حالا در قالب يک داستان پياده بشه ؛ در قالب يک داستان بلند شبيه يک رمان واقعي.
شرمنده اگه جملاتم کمي مبهم بود،اميدوارم که منظورم رو فهميده باشيد.
تا همين جا هم خيلي لطف کردين،واقعا ممنونم
MER30

هممممم ... پس ميخواي يه چيزي توي مايه هاي كتاب سينوهه بنويسي و اينجور چيزا ... درسته ؟
ببين، آرايه هاي ادبي ميتونن يك نوشته رو فوق العاده زيبا كنند و ميتونن يك نوشته رو فوق العاده حال به هم زن بكنند

مثلا همين كتاب سينوهه، پزشك دربار فرعون رو مثال ميزنم با يك كتاب ديگه به نام كوروش كبير
توي اين كتاب سينوهه كه 2 بار هم به صورت كامل خوندمش، آرايه ها به شيوه اي استفاده شدند كه آدم كيف ميكنه وقتي ميخونه اما همين كتاب كوروش كبير كه واقعا پشيمون شدم چرا خريدمش، جوري هست كه خوندنش كاملا غير ممكنه ! انگار نويسنده وقتي داشته كتاب رو مينوشته كلا توي يه عالم ديگه سير ميكرده براي همين يك آرايه هاي ادبيي به كار برده كه يكي از فاميلامون با اينكه فوق ليسانس زبان فارسي و عربي هست هم نفهميد طرف چي نوشته !

آرايه ادبي داريم تا آرايه ادبي !
آرايه هاي ادبي تشبيه و جان بخشي به اشيا هم خيلي مهمن

و يك چيز ديگه رو هم بگم : سعي كن رمان براي كسايي بنويسي كه توي سن خودتن ... هرچند كه بتوني براي سن هاي كودك و بزرگسال هم بنويسي اما اگه براي كسايي بنويسي كه توي سن خودتن باعث ميشه كه بهتر و بيشتر بتوني بنويسي و تبحر بيشتري داشته باشي توي نوشتن
اگه هم كه داستانت مثل هري پاتر هست و شخصيت خوب و بد داره و مبارزه بين اين دو تا هست ... بايد جوري باشه كه خواننده رقبت براي خوندن داشته باشه يعني اينكه شخصيت بد داستان خيلي بد و پليد باشه


اميدوارم رمانت رو ويترين كتاب فروشي ها ببينم :31:

frnsh
15-09-2010, 12:59
با عرض سلام خدمت دوستان گلم.
تا اینجا خیلی کمک کردین؛واقعا ممنونم.من تقریبا دیگه توی انتخاب موضوع مشکلی ندارم.حالا موندم چجوری بنویسم.منظورم اون سبک و قالب نوشته است.
دوستانی که رمان خون حرفه ای باشن حتما تا حالا نام مرتضی مودب پور یا همون م.مودب پور معروف رو شنیدن و کتاب هاش رو خوندن.این آقا که به نظر من موفق ترین رمان نویس عصر جدید هست،مانند بسیاری از نویسندگان دیگه برای نوشتن رمان شروع میکنه به روایت یک داستان.داستانی ساده و عاری از صنایع ادبی.داستانی را که حتی یک مادربزرگ پیر هم، با لحنی بسیار دلنشین قادر به گفتن آن است.راستیتش من از این سبک نوشتن هراس دارم.مدام می ترسم کمبود صنایع ادبی برای نوشته من یه ضعف اساسی بشه و خوانندگان فکر کنن که من فقط یه فرد با تخیل قوی هستم ، نه یه نویسنده با قلم شیوا.از طرفی اگه بخوام زیاد از آرایه های ادبی استفاده کنم،نمیتونم داستان رو اونطور که باید و شاید پیش ببرم.
می دونم توضیحاتم بسیار گنگ بود.اما باور کنید برام سخته که منظورم رو بگم
منتظرتون میمونم

سلام
قسمتی که گفتین هراس دارین رو اصلا تایید نمیکنم،
شما اوایل کارتونه، چه انتظاری از خودتون دارین؟
تا ننویسین و تمرین نکنین، هیچ وقت به اون نقطه ی اوج نمیرسین، تا اشتباه نکنین ازش درس نمیگیرین، اصلا "شکست مقدمه ی پیروزیه!" همه ی نویسنده های معروفم از 0 شروع کردن. از یه عالمه اشتباه شروع کردن و به اینجا رسیدن.
به نظرم تخیل و استعداد بیشتر توی خون آدمه، ولی چیزی که واقعا با تمرین به دست میاد، همون قلم شیواس که شما میگین. پس بازم میگم، انتظار نداشته باشین اینم سریع به دست بیارین.
:11:



هممممم ... پس ميخواي يه چيزي توي مايه هاي كتاب سينوهه بنويسي و اينجور چيزا ... درسته ؟
ببين، آرايه هاي ادبي ميتونن يك نوشته رو فوق العاده زيبا كنند و ميتونن يك نوشته رو فوق العاده حال به هم زن بكنند

مثلا همين كتاب سينوهه، پزشك دربار فرعون رو مثال ميزنم با يك كتاب ديگه به نام كوروش كبير
توي اين كتاب سينوهه كه 2 بار هم به صورت كامل خوندمش، آرايه ها به شيوه اي استفاده شدند كه آدم كيف ميكنه وقتي ميخونه اما همين كتاب كوروش كبير كه واقعا پشيمون شدم چرا خريدمش، جوري هست كه خوندنش كاملا غير ممكنه ! انگار نويسنده وقتي داشته كتاب رو مينوشته كلا توي يه عالم ديگه سير ميكرده براي همين يك آرايه هاي ادبيي به كار برده كه يكي از فاميلامون با اينكه فوق ليسانس زبان فارسي و عربي هست هم نفهميد طرف چي نوشته !

آرايه ادبي داريم تا آرايه ادبي !
آرايه هاي ادبي تشبيه و جان بخشي به اشيا هم خيلي مهمن

و يك چيز ديگه رو هم بگم : سعي كن رمان براي كسايي بنويسي كه توي سن خودتن ... هرچند كه بتوني براي سن هاي كودك و بزرگسال هم بنويسي اما اگه براي كسايي بنويسي كه توي سن خودتن باعث ميشه كه بهتر و بيشتر بتوني بنويسي و تبحر بيشتري داشته باشي توي نوشتن
اگه هم كه داستانت مثل هري پاتر هست و شخصيت خوب و بد داره و مبارزه بين اين دو تا هست ... بايد جوري باشه كه خواننده رقبت براي خوندن داشته باشه يعني اينكه شخصيت بد داستان خيلي بد و پليد باشه


اميدوارم رمانت رو ويترين كتاب فروشي ها ببينم :31:

تا حدی تایید میشه، آرایه ادبی میتونه هر کاری با یه نوشته بکنه، فقط مهم اینه که طرف کی باشه و چه استعداد و توانایی داشته باشه،
هیچ وقت نمیشه گفت نوشته با آرایه بده یا خوب، فقط مهم اینه که سبک نویسنده چیه و توی آرایه مهارت داره یا بدون آرایه!
شما بدون آرایه دوست داری، پس حتما توی چیزی که بهش علاقه داری هم مهارتت خیلی بیشتره.

mohammad13.blogfa
15-09-2010, 13:38
هممممم ... پس ميخواي يه چيزي توي مايه هاي كتاب سينوهه بنويسي و اينجور چيزا ... درسته ؟
ببين، آرايه هاي ادبي ميتونن يك نوشته رو فوق العاده زيبا كنند و ميتونن يك نوشته رو فوق العاده حال به هم زن بكنند

مثلا همين كتاب سينوهه، پزشك دربار فرعون رو مثال ميزنم با يك كتاب ديگه به نام كوروش كبير
توي اين كتاب سينوهه كه 2 بار هم به صورت كامل خوندمش، آرايه ها به شيوه اي استفاده شدند كه آدم كيف ميكنه وقتي ميخونه اما همين كتاب كوروش كبير كه واقعا پشيمون شدم چرا خريدمش، جوري هست كه خوندنش كاملا غير ممكنه ! انگار نويسنده وقتي داشته كتاب رو مينوشته كلا توي يه عالم ديگه سير ميكرده براي همين يك آرايه هاي ادبيي به كار برده كه يكي از فاميلامون با اينكه فوق ليسانس زبان فارسي و عربي هست هم نفهميد طرف چي نوشته !

آرايه ادبي داريم تا آرايه ادبي !
آرايه هاي ادبي تشبيه و جان بخشي به اشيا هم خيلي مهمن

و يك چيز ديگه رو هم بگم : سعي كن رمان براي كسايي بنويسي كه توي سن خودتن ... هرچند كه بتوني براي سن هاي كودك و بزرگسال هم بنويسي اما اگه براي كسايي بنويسي كه توي سن خودتن باعث ميشه كه بهتر و بيشتر بتوني بنويسي و تبحر بيشتري داشته باشي توي نوشتن
اگه هم كه داستانت مثل هري پاتر هست و شخصيت خوب و بد داره و مبارزه بين اين دو تا هست ... بايد جوري باشه كه خواننده رقبت براي خوندن داشته باشه يعني اينكه شخصيت بد داستان خيلي بد و پليد باشه


اميدوارم رمانت رو ويترين كتاب فروشي ها ببينم :31:
خوشم میاد خوب منو درک می کنی ؛ حالا اگه بخوام چنین کاری بکنم باید چه داستان و چه موضوعی رو در ذهن داشته باشم؟

mohammad13.blogfa
15-09-2010, 13:52
سلام
قسمتی که گفتین هراس دارین رو اصلا تایید نمیکنم،
شما اوایل کارتونه، چه انتظاری از خودتون دارین؟
تا ننویسین و تمرین نکنین، هیچ وقت به اون نقطه ی اوج نمیرسین، تا اشتباه نکنین ازش درس نمیگیرین، اصلا "شکست مقدمه ی پیروزیه!" همه ی نویسنده های معروفم از 0 شروع کردن. از یه عالمه اشتباه شروع کردن و به اینجا رسیدن.
به نظرم تخیل و استعداد بیشتر توی خون آدمه، ولی چیزی که واقعا با تمرین به دست میاد، همون قلم شیواس که شما میگین. پس بازم میگم، انتظار نداشته باشین اینم سریع به دست بیارین.

با تشکر از توجه شما.

به نظرم تخیل و استعداد بیشتر توی خون آدمه، ولی چیزی که واقعا با تمرین به دست میاد، همون قلم شیواس که شما میگیناز این حرفتون هیچ خوشم نیومد.به نظر من نویسنده ها نویسنده به دنیا میان.اون چیزی که توی رگشون هست خوب نوشتنه نه تخیل.اگر اینجوری که شما میگید بود که همه می تونستن بعد از گرفتن دیپلم قلم بردارن و پا بذارن جا پای جلال آل احمد.حرفا می زنیدا.
من در اول کارم نمی خوام معجزه کنم.اما می خوام راهم رو درست انتخاب کنم تا بعد از 10 سال بگم ای کاش این کار رو می کردم و ای کاش...
به هر حال همین که به تایپک بنده سر می زنید مای افتخار من میباشد
با تشکر از شما

Gam3r
15-09-2010, 17:58
از این حرفتون هیچ خوشم نیومد.به نظر من نویسنده ها نویسنده به دنیا میان.اون چیزی که توی رگشون هست خوب نوشتنه نه تخیل.اگر اینجوری که شما میگید بود که همه می تونستن بعد از گرفتن دیپلم قلم بردارن و پا بذارن جا پای جلال آل احمد.حرفا می زنیدا.


حرفا ميزنيا برادر !
كي گفته نويسنده ها نويسنده به دنيا ميان ؟ كارگردان ها كاگردان به دنيا ميان ؟ و مديرها مدير به دنيا ميان ؟!
همه چيز دست انسان هست ... اين انسانه كه باعث ميشه توي يك زمينه پيشرفت كنه و توي يك زمينه ي ديگه پيشرفت نكنه
بهت پيشنهاد ميكنم كه مستند The Secret رو ببيني كه توي اون اكثر دانشمندان و بزرگان جهان صحبت كردند و تفاوت بين افراد موفق و غير موفق رو گفتند

ببين عزيز من ... شما ميگي پس اينجوري كه همه ميشدند جلال آل احمد !‌ افراد مختلف خيلي با هم فرق دارند ...
خيلي ها قبل از اينكه به هدف برسند دست از كارشون ميكشد و اينو نميدونن كه چقدر به هدف نزديكن
خيلي از افراد " احمق " فقط خودشون رو با ديگران مقايسه ميكنن دريغ از اينكه خودشون ميتونن بهترين باشن

شما هم خيلي خوبه كه توي اين سن نويسندگي ميكني ... من خودم وقتي سن شما بودم يا كمي كمتر، برنامه ي مديريت دخل و خرج چند تا مغازه رو نوشته بودم كه بعدش يك اتفاقي پيش اومد كه ديگه اين كارو نكردم و گذاشتم كنار ... با اين حال اين رو مد نظر داشته باش كه " انقدر شكست ميخورم تا راه شكست دادن را بياموزم "
توي ايران راه نويسنده شدن خيلي دشوار و سخت هست چون مردم ما هيچكدومشون كتاب نميخونن و فكر ميكنن كه كتاب خوندن خيلي بده ! من خودم دوران دبيرستان معدلم 20 بود و كتاب زياد ميخوندم و خلاف هم زياد ميكردم ! با اين حال توي همون سال هاي دبيرستان به چند تا از فاميل هاي درس خون ديگمون ميگفتم بيا فلان رمان رو بخون خيلي باحاله ... اما هي ميگفتن نه ! آخرش يكيشون قبول كرد و يك جلدش رو خوند بعد به بقيه گفت واقعا قشنگه، بعد از اون كتاب خونه ي شخصي من شده بود كتاب خونه ي شخصي فاميل ! هر رفته 10 نفر ميومدن كتاب ميگرفتن و كتاب ميگذاشتن !!

ايراني ها از همون سنين ابتدايي اين تفكر رو پيدا كردند كه كتاب خوندن همراه با كتكه و اگه نخوني هم فحش ميخوري هم كتك ! كم كم تازه داره نظام آموزشي تغيير ميكنه و به معلما ميگن كه بچه رو حق ندارين بزنين، با اين حالا باز هم ميبينيم كه معلمه بچه هه رو به خاطر كم گرفتن ميزنه ! و همين باعث ميشه آدم از كتاب و معلم نفرت پيدا كنه و اين اصلا تركيب خوبي نيست


خوشم میاد خوب منو درک می کنی ؛ حالا اگه بخوام چنین کاری بکنم باید چه داستان و چه موضوعی رو در ذهن داشته باشم؟


مطمئنا شما كه نميتوني كتاب هاي عشق و عاشقش توي اين سن بنويسي چون هنوز تجربت به اون سطح نرسيده كه مسائل رو شفاف توضيح بدي هرچند كه بلد باشي چيكار كني ! و متاسفانه توي ايران حال حاظر ما دخترها توي اين سن فكر ميكنند كه تنها تفريح فوق العاده جذاب و باحال و خنده دار اينه كه يك پسر رو سر كار بزارن و مسخرش كنن ! دريغ از اينكه اگه همين پسرا نباشن خيلي از مشكلات برطرف نميشن
براي همين متاسفانه اينجور كه من ميبينم پسرها توي سن ما ( 20-22 ) همش توي فكر اينن كه دختر بلند كنن و شماره بدن ! استاد فيزيك ما هم حرف خوبي ميزد و ميگفت كه انقدر هم مغذشون محدوده كه نميفهمن بيان يه مدرك دكترا بگيرن و بعد يك شركت با 100 تا كارمند زير دستشون باشه ... اونوقت دخترا سر و دست ميشكنن تا بتونن با اين پسره حرف بزنن و اگه هم مفتخر بشن حرف بزنن انقدر هول ميشن كه همش بريده و بريده حرف ميزنن !‌

چقدر زياد در مورد موضوع عشقي براي رمان حرف زدم ... :دي ! دركل سعي كن براي موضوع يك چيزي رو انتخاب كني كه عامه پسند باشه
يعني ببين تو از چي خوشت مياد، واقعا از چه سبك رمان هايي خوشت مياد ؟ پس همون مدلي بنويس و مطمئن باش كه بقيه هم خوششون مياد


تا ننویسین و تمرین نکنین، هیچ وقت به اون نقطه ی اوج نمیرسین، تا اشتباه نکنین ازش درس نمیگیرین، اصلا "شکست مقدمه ی پیروزیه!" همه ی نویسنده های معروفم از 0 شروع کردن. از یه عالمه اشتباه شروع کردن و به اینجا رسیدن.


اين هم كاملا تاييد ميشه

اگه باز نخوام پز بدم كه من فلان قدر مقاله مينوشتم و ... بايد بگم كه من 30-40 تا مقاله اولم با اينكه خوب بودند اما از حمايت خيلي خيلي ضعيفي برخوردار بودم ولي خوشبختانه نااميد نشدم ... شما هم نبايد نااميد بشين، اصلا چرا نااميد ؟ وقتي به چيزهاي خوب فكر كنين چيزهاي بعد مجال پرورش يافتن توي ذهن شمارو پيدا نميكنن


تا حدی تایید میشه، آرایه ادبی میتونه هر کاری با یه نوشته بکنه، فقط مهم اینه که طرف کی باشه و چه استعداد و توانایی داشته باشه،
هیچ وقت نمیشه گفت نوشته با آرایه بده یا خوب، فقط مهم اینه که سبک نویسنده چیه و توی آرایه مهارت داره یا بدون آرایه!

نه كه ما مهد تمدن و فرهنگ و هنر هستيم، همه ي آرايه هاي ادبي هم از اينجا سرچشمه ميگيرن !
من 4-5 سال پيش رفتم يك رمان براي سن نوجوان بگيرم ( اون موقع رمان براي اين سنين خيلي كم بود و فقط ميشد گفت مشهورش هري پاتر و دارن شان بودن، براي همين رمان هاي بزرگ سال اكثرا ميخوندم ) بعد كه طرف گفتم يك رمان براي سنين بزرگسال بدين كه آرايه هاي ادبي زياد داشته باشه ... طرف با عينك جفت 7 ـش رفت يك رمان آوردم ... رفتم خونه خوندم ديدم كلش در مورد اينه كه يك پسره بستني فروشه و ميره به چند تا جوون بستني بفروشه كه جوونا پول بستنيشو نميدن و اين گريه ميكنه و يكي از هم سن و سالاش كه دشمنش بود ميره پول بستني هايي كه دزديدن ازش رو به صاحب كارش ميده و اين 2 تا دشمن با هم دوست ميشن ! به همين سادگي ! با اين حال آرايه هاي قشنگي داشت ...


شما بدون آرایه دوست داری، پس حتما توی چیزی که بهش علاقه داری هم مهارتت خیلی بیشتره.


من متوجه نشدم ... اين جمله معناهاي زيادي داره ميشه واضح تر بگين ؟



ويرايش : هي به خودم ميگم ممد جوگير نشو باز 40 صفحه بنويسي ... :دي
ببخشيد مثل اينكه از اونكه انتظار داشتم زيادتر شد :دي

mohammad13.blogfa
15-09-2010, 18:50
حرفا ميزنيا برادر !
كي گفته نويسنده ها نويسنده به دنيا ميان ؟ كارگردان ها ...


اول باید بگم بازم شرمندم کردی و کلی زحمت کشیدی.


كي گفته نويسنده ها نويسنده به دنيا ميان ؟ كارگردان ها كاگردان به دنيا ميان ؟ و مديرها مدير به دنيا ميان ؟!


من فقط نویسنده ها رو گفتم:31:چرا بیخود شلوغش می کنی.در ضمن منظورم از این که نویسندگی تو خونشون هست ، این بود که به نویسندگی علاقه دارن و به قول شما برای پیشرفت تلاش می کنن.کسی که الان قادر به نوشتن نیست اگر سرش رو هم بزنید نمیتونه بنویسه ، چون نمی خواد بنویسه.


ايراني ها از همون سنين ابتدايي اين تفكر رو پيدا كردند كه كتاب خوندن همراه با كتكه و اگه نخوني هم فحش ميخوري هم كتك ! كم كم تازه داره نظام آموزشي تغيير ميكنه و به معلما ميگن كه بچه رو حق ندارين بزنين، با اين حالا باز هم ميبينيم كه معلمه بچه هه رو به خاطر كم گرفتن ميزنه ! و همين باعث ميشه آدم از كتاب و معلم نفرت پيدا كنه و اين اصلا تركيب خوبي نيست

با این تیکه به شدت موافقم.شاید باورتون نشه ، دلیل علاقه من به نویسندگی این بود که در سال پنجم دبستان برای بار اول که انشا نوشتم معلممون گفت براش دست بزنید و بعد تا ربع ساعت سینجینم کرد که خودم نوشتم یا نه؟


مطمئنا شما كه نميتوني كتاب هاي عشق و عاشقش توي اين سن بنويسي چون هنوز تجربت به اون سطح نرسيده كه مسائل رو شفاف توضيح بدي هرچند كه بلد باشي چيكار كني

متاسفانه درسته:37:.من خودم عاشق رمان های عشقولانه هستم،اما از نوشتنش خجالت می کشم و فکر کنم اگه اقوام هم نوشته های این شکلیم رو بخونن حسابی از خجالتم در بیان:47:.


رفتم خونه خوندم ديدم كلش در مورد اينه كه يك پسره بستني فروشه و ميره به چند تا جوون بستني بفروشه كه جوونا پول بستنيشو نميدن و اين گريه ميكنه و يكي از هم سن و سالاش كه دشمنش بود ميره پول بستني هايي كه دزديدن ازش رو به صاحب كارش ميده و اين 2 تا دشمن با هم دوست ميشن ! به همين سادگي ! با اين حال آرايه هاي قشنگي داشت ...


منم دوست دارم یه همچین چیزی بنویسم.

ويرايش : هي به خودم ميگم ممد جوگير نشو باز 40 صفحه بنويسي ...
ببخشيد مثل اينكه از اونكه انتظار داشتم زيادتر شد
نخیر؛مثل همیشه عالی بود و به اندازه.
فقط ببین ؛ فکر خودت نیستی فکر اون کیبورد بدبختت باش:31:
خیلی باحالی ، دمت گرم ، واقعا گلی.

Gam3r
15-09-2010, 19:34
اول باید بگم بازم شرمندم کردی و کلی زحمت کشیدی.


وظيفه هست جيگر :چشمك


من فقط نویسنده ها رو گفتمچرا بیخود شلوغش می کنی.در ضمن منظورم از این که نویسندگی تو خونشون هست ، این بود که به نویسندگی علاقه دارن و به قول شما برای پیشرفت تلاش می کنن.کسی که الان قادر به نوشتن نیست اگر سرش رو هم بزنید نمیتونه بنویسه ، چون نمی خواد بنویسه.

همممم، يادش بخير بچه كه بودم يه بار با اعتماد به نفس كامل رفتم به يه روزنامه فروشي و گفتم : آقا روزنامه كثير الانتشار دارين ؟ فروشندهه هم با كمال آرامش گفت نه نداريم !
حالا ربطش به اينكه شما نوشتي رو نميدونم چيه ولي يهويي دلم اومد كه اينو بنويسم ! :31:

به قول شما برای پیشرفت تلاش می کنن

شايد باورت نشده ولي افرادي كه توي اين كشور تلاش واقعي ميكنن خيلي خيلي كمن ...
باز هم بهت پيشنهاد ميكنم كه اگه اينترنت پرسرعت داري، لينك دانلود مستند راز رو بهت بدم و حتما ببينش كه خيلي درس هاي خوبي به آدم ميده، هرچند كه من وقتي ديدم اكثرا رو ميدونستم و كاش زودتر ميديدم ...

نویسندگی تو خونشون هست

بحث توي خون بودن نيست ... چون تاثير اينجور چيزا زياد نباشه، كمه ...
مثلا هيتلر، يادمه يه جا خونده بودم ( اگه با يه آدم ديگه اشتباه نگرفته باشم ) پدرش نجار بود !
اونوقت بايد هيتلر نجار ميشد ؟ يا اينكه كار با چوب توي خونش بود ؟ طرف اومد شد يكي از بزرگترين مغزهاي دنيا هرچند كه از مغزش بد استفاده كرد
و يا مثلا بيل گيتس كه ميگن پدر كامپيوترهاي جهانه، اون موقع كه بيل گيتس شركت مايكروسافت رو زد، توي هر 100 تا خونه ميگشتي يك كامپيوتر پيدا ميكردي كه اونم طرف يا ميلياردر بود ( اون موقع ميلياردر خيلي خيلي پولدار بود ! بيليونر الان جاي ميليونر اون موقع هست ) يا اينكه رفيق مفيق داشت و كامپيوتر قاچاقي جور كرده بود، بيل گيتس هم شعارش رو با : "هر خانه يك كامپيوتر" شروع كرد و با اين شعار كارش رو خاتمه داد تا جايي كه الان كه كناره گيري كرده ميبينيم واقعا توي ايران كه جهان سوم هم هست توي هر خونه حداقل يك كامپيوتر پيدا ميشه هرچند كه من خيلي از رفيق هامو ميشناسم هركدوم از اعضاي خوانوادش يك كامپيوتر شخصي داره ...


با این تیکه به شدت موافقم.شاید باورتون نشه ، دلیل علاقه من به نویسندگی این بود که در سال پنجم دبستان برای بار اول که انشا نوشتم معلممون گفت براش دست بزنید و بعد تا ربع ساعت سینجینم کرد که خودم نوشتم یا نه؟


منو ياد يك خاطره انداختي ...
منم يادمه كه پنجم دبستان كه بودم، توي اولين جلسه ي درس انشا، يك انشا نوشتم و خودم توي انشا نقش يك عدد آدامس موزي رو داشتم و خيلي هم قشنگ بود ! بعد از تموم شدن انشا معلمه گفت براش دست بزنيد ولي ديگه سوال پيچم نكرد :31:


متاسفانه درسته.من خودم عاشق رمان های عشقولانه هستم،اما از نوشتنش خجالت می کشم و فکر کنم اگه اقوام هم نوشته های این شکلیم رو بخونن حسابی از خجالتم در بیان.


همممم، يكي ديگه از مشكلات كشور هاي مذهبي !‌
توي خارج بچه هه همين كه ميرسه به اول راهنمايي باباهه براش يك دست ژيلت با امكانات كامل ميخره ميگه ديگه بزرگ شدي ! بعدش اگه بچه هه باز هم نگيره چي شده، كم كم پدره بهش ميگه برو دوست دختر پيدا كن و ... !‌
اما اينجا طرف 25 سال داره اما هنوز دهنش بوي شير ميده متاسفانه !

در مورد اين خجالت هم كه ميگي دركت ميكنم ... فردا صفحه پشت سر آدم ميزارن كه بچه هه توي اين سن ببين چه چيزا نوشته !! واي واي واي !! اين بزرگ بشه چي ميشه !! حالا كسي نيست بهشون بگه خودتون توي اين سن بودين كه از اين بدتر بودين ! ( مخصوصا اون دوران قديم كه شهر پر بود از فساد و ... )


منم دوست دارم یه همچین چیزی بنویسم.


اميدوارم موفق بشي چون معمولا توي اين سبك ها زياد مينويسن
سبك هاي خاص مثل جادوگري خيلي قشنگن چون تخيلي هستن و خيلي ها دوست دارن در موردش بخونن
مثلا رولينگ يك مدرسه ي جادوگري با كلي استاد و كلا يك دنياي جادويي ساخت و براي همين خيلي جاها خودنم كه نويسنده هاي بزرگ در مورد رولينگ ميگفتن كه رولينگ يكي بود و ديگه رولينگي زاده نخواهد شد


نخیر؛مثل همیشه عالی بود و به اندازه.


خيلي لطف داري محمد جان ( هم اسمم هستيم :31: )


فقط ببین ؛ فکر خودت نیستی فکر اون کیبورد بدبختت باش


من از دستگاه هاي جديد استفاده ميكنم كه كافيه فقط فكر كني و اون خودش برات مينويسه :27:


خیلی باحالی ، دمت گرم ، واقعا گلی.


باحالي از خودته :40::31:

mohammad13.blogfa
15-09-2010, 20:22
با تشکر؛راستش دیگه حوصله ندارم تک تک باهات بحث کنم.فقط تا همین حد بگم که با تک تک جمله هات موافقم.


( اون موقع ميلياردر خيلي خيلي پولدار بود ! بيليونر الان جاي ميليونر اون موقع هست )

اینو گفتی یاد یه جوک افتادم ؛ ((آیادانی داشته خالی می بسته.میگه ما سال 45 با دو نفر دعوامون شد ، البته تو اون سنه دو نفر خیلی بود)):31::31::31:


-----------

آقا فقط یه سوال دیگه؛بنظرت اگه من یه داستان در حد هری پاتر بنویسم(البته دور از جون هری پاتر:31:)می تونم به چاپش امید داشته باشم.(با توجه به سن کمم ، تجربه کمم و از همه مهمتر پول کمم:31:)
خیلی گلی.

Gam3r
15-09-2010, 20:30
با تشکر؛راستش دیگه حوصله ندارم تک تک باهات بحث کنم.فقط تا همین حد بگم که با تک تک جمله هات موافقم.


خيلي ممنونم :40:


اینو گفتی یاد یه جوک افتادم ؛ ((آیادانی داشته خالی می بسته.میگه ما سال 45 با دو نفر دعوامون شد ، البته تو اون سنه دو نفر خیلی بود))


خب شايد راست ميگفته :31:


آقا فقط یه سوال دیگه؛بنظرت اگه من یه داستان در حد هری پاتر بنویسم(البته دور از جون هری پاتر)می تونم به چاپش امید داشته باشم.(با توجه به سن کمم ، تجربه کمم و از همه مهمتر پول کمم)

البته كه ميتوني

اما يادت نره همين سريال فرار از زندان كه الان انقدر معروفه، كلي طول كشيد تا يك شركت براي فيلم براي قبولش كرد ...
اگه كتابت قشنگ باشه 3 سوته ميقاپنش ! :27: پيشنهاد ميكنم قبل از اينكه بدي به يه ناشر، بشين روش هاي كلاه برداري رو هم مرور كن كه يه وقت سرت كلاه نزارن، از اين چيزا تو ايران زياده

خیلی گلی.

:40::40:

frnsh
15-09-2010, 22:22
با تشکر از توجه شما.
از این حرفتون هیچ خوشم نیومد.به نظر من نویسنده ها نویسنده به دنیا میان.اون چیزی که توی رگشون هست خوب نوشتنه نه تخیل.اگر اینجوری که شما میگید بود که همه می تونستن بعد از گرفتن دیپلم قلم بردارن و پا بذارن جا پای جلال آل احمد.حرفا می زنیدا.
من در اول کارم نمی خوام معجزه کنم.اما می خوام راهم رو درست انتخاب کنم تا بعد از 10 سال بگم ای کاش این کار رو می کردم و ای کاش...
به هر حال همین که به تایپک بنده سر می زنید مای افتخار من میباشد
با تشکر از شما

همونطور که محمد جان گفتن (منظورم Gam3r جان هستن :31:) هیچ کسی نویسنده به دنیا نمیاد! همه از دم شکست رو شاخشون بوده!
همین بیل گیتس (که بازم Gam3r جان اشاره کردن) مایکروسافت رو از پارکینگ خونه ش شروع کرد! اینقدر هم شکست خورده بود تا اینکه به اینجا رسید! بازم میگم، تلاش و پشتکار و ناامید نشدنه که باعث پیشرفت میشه!

راهتون رو هم که درست انتخاب کنی، آخرش حتما حتما اشتباه میکنی! این خصوصیت انسانه دیگه. حتی بعضی اوقات مجبوری بین بد و بدتر بد رو انتخاب کنی! چون واقعا اونقدر ها اختیار دست آدم نیست!

خواهش میکنم، موضوع جالبیه و خوشحال میشم کمکی بکنم. :11:



خيلي از افراد " احمق " فقط خودشون رو با ديگران مقايسه ميكنن دريغ از اينكه خودشون ميتونن بهترين باشن

دقیقا،
هیچ وقت نباید خودتونو دست کم بگیرین!
برای همین شکستهای اولیه ست که خیلی ها از یه کاری دست میکشن و بهانه های مختلف میارن و میگن استعداد ندارم و واسه این کار ساخته نشدم و اینا! انگار یادشون میره با چه شور و شوقی واردش شدن! بیشترش هم واسه همینه که دست کم میگیرن خودشونو! فراموش میکنن که همه همینطور بودن!



ايراني ها از همون سنين ابتدايي اين تفكر رو پيدا كردند كه كتاب خوندن همراه با كتكه و اگه نخوني هم فحش ميخوري هم كتك ! كم كم تازه داره نظام آموزشي تغيير ميكنه و به معلما ميگن كه بچه رو حق ندارين بزنين، با اين حالا باز هم ميبينيم كه معلمه بچه هه رو به خاطر كم گرفتن ميزنه ! و همين باعث ميشه آدم از كتاب و معلم نفرت پيدا كنه و اين اصلا تركيب خوبي نيست


شدیدا تایید میشه!
ما خیلی فرهنگهای بد دیگه هم داریم!
و همچنان در انتظار پیشرفت! بدون اینکه تلاش قابل توجهی براش بکنیم!



من متوجه نشدم ... اين جمله معناهاي زيادي داره ميشه واضح تر بگين ؟

منظورم اینه که شما که زیاد به نوشته های با آرایه علاقه نداری و داستان و محتواش براتون خیلی مهمتره، پس حتما هم توی نوشتن نوشته هایی که زیاد آرایه نداره مهارت زیادی دارین.

mohammad13.blogfa
15-09-2010, 22:47
همونطور که محمد جان گفتن (منظورم Gam3r جان هستن :31:) هیچ کسی نویسنده به دنیا نمیاد! همه از دم شکست رو شاخشون بوده!
همین بیل گیتس (که بازم Gam3r جان اشاره کردن) مایکروسافت رو از پارکینگ خونه ش شروع کرد! اینقدر هم شکست خورده بود تا اینکه به اینجا رسید! بازم میگم، تلاش و پشتکار و ناامید نشدنه که باعث پیشرفت میشه!

راهتون رو هم که درست انتخاب کنی، آخرش حتما حتما اشتباه میکنی! این خصوصیت انسانه دیگه. حتی بعضی اوقات مجبوری بین بد و بدتر بد رو انتخاب کنی! چون واقعا اونقدر ها اختیار دست آدم نیست!

من نمیدونم شما چرا اینقدر مایوسانه به این قضیه نگاه می کنید.همش شکست و شکست و شکست.بابا یک کم از پیروزی بگو دلم گرفت:31:(شوخی میکنما،نزنی زیر گریه:31:)نگاه شما واقع بینانه است ، اما قلمتون یه خورده تلخه.اما در کل بهترین ها برای الگو گرفتن همان هایی هستند که شما مثال زدید و من با شما موافق هستم.


شما بدون آرایه دوست داری، پس حتما توی چیزی که بهش علاقه داری هم مهارتت خیلی بیشتره
منظورم اینه که شما که زیاد به نوشته های با آرایه علاقه نداری و داستان و محتواش براتون خیلی مهمتره، پس حتما هم توی نوشتن نوشته هایی که زیاد آرایه نداره مهارت زیادی دارین.


با تشکر از اظهار نظرتون،فقط فکر کنم شما از نوشته های پیشین من برداشت اشتباهی کردید.من عرض کردم تمایل به نوشتن نوشته های پر آرایه دارم،نه بی آرایه:19:(خودمونیم،سش رو بگیر:46:)


و در آخر از حضور فعال شما در تایپک به شدت تشکر می کنم.:40:
MER30

mohammad13.blogfa
15-09-2010, 22:56
با عرض تشکر مجدد از دوستانی که در بحث شرکت می کنن.{مخصوصا آقا(به قول خودش)ممد یا همون GAM3R عزیز}
تنها برای جهت دادن به بحث میگم.اگه می خواین روی همون مطالب قبلی بحث کنید . اگر نه من یکی از داستان های کوتاهم رو آپ کردم.بی زحمت یه نگاه بهشون بیندازین و نظر شریفتون رو بگید.(خیلی حجمش کمه)
منتظر محبت هاتون می مونم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به نظرتون سرودن یک داستان بلند با این سبک چه نتیجه ای رو در بر داره.

Gam3r
16-09-2010, 08:34
داستان قشنگي بود محمد جان ...
شما با اين سنت افكارت چقدر وسيعه ماشالا :31:

mohammad13.blogfa
16-09-2010, 09:10
داستان قشنگي بود محمد جان ...
شما با اين سنت افكارت چقدر وسيعه ماشالا :31:
قابل شما رو نداشت.چشمات قشنگ میبینه.
حالا به نظرت من میتونم با این سبک و قالب یک داستان بلند بنویسم؟به نظر شما چه موضوعی رو انتخاب کنم؟

Gam3r
16-09-2010, 12:14
حالا به نظرت من میتونم با این سبک و قالب یک داستان بلند بنویسم؟به نظر شما چه موضوعی رو انتخاب کنم؟

تونستن كه ميتوني عزيزدل ولي به نظر من جالب نمياد، شايد خيلي هاي ديگه خوششون بياد ...
من اگه جات بودم يك رمان هيجاني مينوشتم، به صورت ساده بگم : مبارزات خير و شر !

frnsh
16-09-2010, 13:16
من نمیدونم شما چرا اینقدر مایوسانه به این قضیه نگاه می کنید.همش شکست و شکست و شکست.بابا یک کم از پیروزی بگو دلم گرفت:31:(شوخی میکنما،نزنی زیر گریه:31:)نگاه شما واقع بینانه است ، اما قلمتون یه خورده تلخه.اما در کل بهترین ها برای الگو گرفتن همان هایی هستند که شما مثال زدید و من با شما موافق هستم.


با تشکر از اظهار نظرتون،فقط فکر کنم شما از نوشته های پیشین من برداشت اشتباهی کردید.من عرض کردم تمایل به نوشتن نوشته های پر آرایه دارم،نه بی آرایه:19:(خودمونیم،سش رو بگیر:46:)

و در آخر از حضور فعال شما در تایپک به شدت تشکر می کنم.:40:
MER30

حرفات تایید میشه! :31:
شاید واقعا خیلی دارم ضدحال میزنم!!! آخه از اون طرف هم نمیخوام از واقعیت دور بشم!
اصلا منظورم این نیست که پیروزی درکار نیست، فقط خواستم گفته باشم که همه شکست داشتن، اگه یه موقع، فقط یه موقع شکست و ناامیدی داشتی بدون طبیعیه!
ولی در کل، وقتی کارت خوب باشه، همیشه پیشرفتت رو داری. :11:

ای بابا! منظورم اون یکی محمد جان بودن که گفتم بی آرایه دوست دارن نه شما!
شما که معلومه به آرایه علاقه دارین. :20:

==
در ضمن نوشته ت رو هم خوندم، قشنگ بود. آرایه هات رو خیلی به جا استفاده کردی.
فقط یه کم نوشته ت تلخه :31: : دی

mohammad13.blogfa
16-09-2010, 13:44
:46::46::46:
حرفات تایید میشه! :31:
شاید واقعا خیلی دارم ضدحال میزنم!!! آخه از اون طرف هم نمیخوام از واقعیت دور بشم!
اصلا منظورم این نیست که پیروزی درکار نیست، فقط خواستم گفته باشم که همه شکست داشتن، اگه یه موقع، فقط یه موقع شکست و ناامیدی داشتی بدون طبیعیه!
ولی در کل، وقتی کارت خوب باشه، همیشه پیشرفتت رو داری. :11:

ای بابا! منظورم اون یکی محمد جان بودن که گفتم بی آرایه دوست دارن نه شما!
شما که معلومه به آرایه علاقه دارین. :20:

==
در ضمن نوشته ت رو هم خوندم، قشنگ بود. آرایه هات رو خیلی به جا استفاده کردی.
فقط یه کم نوشته ت تلخه :31: : دی
جایی برای انتقاد و یا تکذیب باقی نگذاشتید.از حضورتون صمیمانه تشکر میکنم.مثل همیشه دقیق و به موقع.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
این بخش صحبتم با دوستان دیگه هست،شما هم بیاین و توی بحث شرکت کنین و GAM3R و FRNSH عزیز رو یاری کنید.با تشکر.

AThEisT
16-09-2010, 14:16
من به شخصه خودم سبک تلخ نوشته های صادق هدایت و کافکا و ... رو دوست دارم !

اگر با این سبک کار موافقی ...
من یک موضوع بهت پیشنهاد میکنم ...

mohammad13.blogfa
16-09-2010, 16:28
من به شخصه خودم سبک تلخ نوشته های صادق هدایت و کافکا و ... رو دوست دارم !

اگر با این سبک کار موافقی ...
من یک موضوع بهت پیشنهاد میکنم ...
اتفاقا من عاشق همین سبکم.اگه داستان کوتاهم رو که توی صفحه قبل گذاشتم رو می خوندی می فهمیدی که تمام سعی من نزدیکی به همین سبک بوده است.متاسفانه داستان های صادق هدایت رو نخوندم.اما چند تا شعر از کافکا خوندم که بد نبودن.به هر حال با اشتیاق منتظر جواب و موضوعت می مونم.
اینم داستانمه(حجمش خیلی کمه)

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
MER30

AThEisT
16-09-2010, 20:44
ببین دوست من ...
اصولا سبک داستانی که شما نوشتی به هیچ عنوان شبیه به سبک کافکا و هدایت و ... نبود ...
اصلا سبک داستان نبود ...


اون چیزی که شما نوشتید یک نثر ادبی بود تا یک داستان !
خواننده حوصله و توان خوندن این همه آرایه های ادبی بی مورد رو در یک داستان به سبک نوستالوژیک یا رئالیسم یا ... (سبک های مورد کاربرد کافکا و هدایت ) نداره ...
شما باید به جای به کار بردن از آرایه های ادبی در توصیف محیط داستان ... از آرایه های ادبی در توصیف و جلو بردن خود داستان استفاده کنید ...

به طور مثال :


جکوب دستان سارا را گرفته در اوج قهقرای نیستی ، خسته از آینده ی خود به جایی نگاه میکرد که همه زندگیش را در دوراهی پوچی تباه میدید !
دستان سارا را رها کرد...
احساس خلاء در تمام مویرگ های بدنش کشیده شد!
قطره اشکی چکید ...
آن ها را دیدی ...

صدایی از گلویش خارج شد اما به هیچ شبیه نبود ! تبدیل دستانش را دید ...
دستان جیکوب به موجودی میماند که حیکوب در روزهای کودکی وقتی مادربزرگ برایش قصه میخواند آن را با خود تصور میکرد ! درست با همان جزییات ...
جکوب از هیچ نترسید ...
وقتی انسان نقطه روشنی در آینده اش نباشد همچنان در پوچی سرگردان می دود و ذره ذره وجودش را فدای افکار اورمانیسمی اش میکند !
جیکوب با انگشتان بلندش که اکنون دراز و باریک و خشک همچون انشگتان حشره افسانه ای درون کتاب های کافکا شده بود دست در جیبش فرو برد و همه محتویات آن را فرو ریخت ...
پاکتی سیگار ، کبریت ، تیغ و تخمه هندوانه !
افکارش چنان سرمست از حضور شیاطین در آن مکان بود که موهای بدنش که همچون پشم پشت کمر گوژپشتی شده بود را سیخ نگه داشته بودند !
سیگار را روشن کرد و در دود آن غرق شد ! تمام خاطرات زندگی اش ! آرزوهایش و رویاهایش را در ورای افسانه های درون کتاب ها میدید !
خود را گم کرد !
دود را که در گلویش فرو برد ! به هیچی رسید !
تیغ را برداشت !
دستانش را برای آزمودن این امتحان سخت چنان محکم نگاه داشته بود که گویی قلب معشوقه اش را همچون مرشد و مارگاریتا ...
تیغ را بر رگ دستش کشید !
هیچکس نبود
در آن جهان خلا
نه رهگذری
نه عابری
نه حتی خدایی

جیکوب بود و جیکوب با یک دنیا آرزو برای آینده اش
احساس جلادی را داشت که در شب بارانی پای جوخه اعدام به گریه می افتد ! فریاد میزد ...
فریاد میزد ...
فریاد ...

قطره اشکش باز بر روی لبانش افتاد و از مزه شور اون به حال تهوع !
دستانش در حال تبدیل به یک چرک بزرگ بودند !
زیر لب زمزمه میکرد :

صدای مرگ
صدای عشق
صدای من

شنیدم همه را ...

به اینجا که رسید به هق هق افتاد !
جیکوب با لبخندی مصنوعی که در تمام این مدت بر لب داشت تیغ را به دستانش زد !
احساس آزادی می کرد ! احساس ...

و (( هیچ )) در لحظه اتفاق افتاد !!!

چیزی نمانده بود جز ته سیگار جیکوب که خاکرهایش تمام تن آن تخم هندوانه را پوشانده بود !
خونی نیامد ! حتی دردی نکشید !

وقتی درد فکر جیکوب به حدی رسید که درد جسمانی را حتی احساس نکرد !

و این پایانی بود بر قصه پسرکی که تمام خواسته اش یک دنیا زندگی معمولی بود ...

و همچنان ته سیگار جیکوب خاکستر می شد ...


باید توی داستانت ، اگر علاقه ای به سبک کافکا و هدایت داری ، به دور از تقلید کورکورانه و نا به جا از این 2 استاد ! بتونی خلاقیت داشته باشی ...
باید از کلماتی که توی دنیای واقعی به عنوان کلمات و اشیا تلخ یاد برده میشه استفاده کنی
مثل:
تیغ ، سیگار ، مرگ ، کفن ، سرفه ، خون و ...

امیدوارم تونسته باشم مقداری کمکت کرده باشم ...

ضمنا یادت باشه سبک ( تلخ رئالیسم ) رو هر کسی نمیپسنده !
اگر میخوای کارت عامه پسند باشه ، بیخیال این سبک شو ...
اما اگر واست مهم نیست و میخوای واسه دل خودت سبک مورد علاقت رو بنویسی ادامه بده ...



و اما موضوع مورد پیشنهاد من :
شخص پولدار و با قدرتی که به خاطر یک اشتباه کوچک همه چیزش رو از دست میده ...

توی اول داستان سعی کن تصویر سازی رو از یک شخص بسیار مهم و ثروتمند بسازی که بسیار هم احساساتی هست و به خانوادش اهمیت میده
اونوقت هنر خودت رو نشون بده و تلخی رو وارد داستان کن و ببینم چجوری میتونی توی داستان همه چیز رو از این شخص بگیری و ...

نویسنده خوب اون کسی هست که اشک خواننده رو در بیاره ...
یادت باشه !

Gam3r
16-09-2010, 21:00
با تك تك كلمات پست آخر AThEisT موافقم
خيلي خوب نوشتش ...
منم همين هايي كه گفت :دي

son of the sun
21-09-2010, 07:49
سلام به همه دوست داران ادبیات و نویسندگی.
برای نوشتن خیلی بیشتر از اینکه موضوع و سبک نوشتن مهم باشه, به نظر من تفکر و اندیشه پشت نوشته مهمه. اینکه درباره چی می نویسی مهم نیست. اینکه با چه سبکی هم می نویسی در درجه دوم اهمیت است. اما از نوشتن موضوعت چه منظوری داری خیلی مهم می شه. ممکنه موضوع خیلی تکراری باشه. مثل یه عالمه موضوعات عشقی مختلف که مایه ی داستانها و رمانها شدن. اما اگه توشون اندیشه و فکر نباشه مفت نمی ارزن. نشان دادن یه واقعیت تازه. عنوان کردن یه طرز فکر جدید. نتیجه گیری غیر معمول از چیزهای معمولی دور و برمون که نگاهی از زاویه دید دیگری باشه. کلا نگاه تازه به همه چیز باعث می شه متن, نوشته, سخنرانی, مقاله یا هر چیز دیگری با ارزش باشه و طرفدار پیدا کنه. از همه مهمتر اینکه خودت رو راضی می کنه که به چه دلیل چیزی را می نویسی.
بیشتر از اینکه به فکر این باشی که چیزی عامه پسند بنویسی به فکر این باش که چقدر خودت به چیزی که می گی اعتقاد داری.
سوژه برای نوشتن انقدر زیاده که نمی شه شمردش. اما تفکر و اندیشه نو خیلی کمه. کار مهم اینه.
من خیلی خوشحالم که این همه دوستان نظرات جالب و عالی می دن برای کمک به پیشرفت دیگران. مخصوصا از اینکه این همه مشتاق نویسندگی و ادبیات و رمان سعی می کنن نظراتشون رو بدن خیلی هیجان زده می شم. همگی موفق باشید.
پیشنهاد میدم همهمون شروع کنیم به نوشتن و متنهای کوتاهمون رو بگذاریم تا این همه دوستان صاحب صلاحیت بخوانند و نظر بدهند. این رو برای این می گم که خودم هم از کسانی هستم که تا به حال فقط برای خودم می نوشتم. به عبارتی تنها مخاطب نوشته من فقط خودم بودم. اما می خوام از این پوسته بیرون بیام. و تلاش همه شما را برای شروع این راه خیلی تایید می کنم.

مثل اینکه منم دست کمی از بقیه ندارم و زیادی می نویسم.

Gam3r
21-09-2010, 08:01
همممم، اين چند روزي همش به ياد اين تاپيك ميوفتادم بعد ميديدم كسي پست نميده نا اميد ميشدم تا اينكه امروز دوباره اين تاپيك رو در ليست به روز شده هام ديدم و نصايح دوستمون " فرزند خورشيد " ( به فارسي البته ! ) خوندم كه خيلي خوب بودند

درضمن، محمد جان، به امضاي من يه سر بزن تا موضوع داستان نوشتن دستت بياد :31:

حساموند
28-09-2010, 00:02
دست همگی درد نکنه عجب تاپیک پرباریه
حالا یه نظر هم من می دم :
کاملا به احوالات ذهن و قلبتون دقت کنید اینکه چه چیزهایی بیشتر توجه شما رو جلب می کنه .. و علاقه تون به سمت چه چیزیه؟ ..مثال .یکی به جزییات مکان ها و اشیائ خیلی علاقه داره ..توصیف این شخص فوق العاده از آب در میاد . یکی به روابط بین آدم ها و کنش ها و واکنش هاشون دقت می کنه و می تونه نقطه قوت داستانشو در همین مورد قرار بده .. و چون با علاقه دنبال این چیز ها می ره ذهنش خود به خود به دنبالشونه .. و بدونهیچ زحمتی این نقاط قوت رو می تونه پرورش بده . هر نویسنده ای از یک یا چند لحاظ جنبه مثبت داره و در واقع میتونه هنر نمایی اش رو به طور کامل نشون بده .

amatraso
25-10-2010, 11:25
به نظر من اگه قبل از نوشتن داستان یک طرح کلی وجامع در حد ده دوازده خط ازش بنویسید وچند تا شخصیت اصلی رو خیلی کلی تعریف کنید اون وقت مثل آدم های واقعی میشن وشما میتونین از روی خصوصیات اخلاقیشون عکس العمل هاشون رو شرح بدید این طوری هم نویسنده وهم خواننده بهتر میتونن با شخصیت های داستان ارتباط برقرار کنند و نوشته منسجم تر میشه

ferya khanum
28-10-2010, 21:14
منم همین مشکل رو دارم ، تازه یه مشکل دیگه هم دارم ، وقتی می نویسم و اون رو میذارم که فردا ادامه بدم فردا نمی تونم به هیچ وجه ادامه بدم و ناقص می مونه .

niha24
31-10-2010, 19:18
سلام آقا محمد اولن افرین میگم به اعتماد به نفسی که داری اینقدر همه کمک کردن و نظراته خوبی دادن که منم کلی انرژی گرفتم بهت افتخار میکنم ومنتظرم که یه روز کتابت به دستم برسه انشا الله.

موفق باشی.

Puneh.A
21-11-2010, 20:56
سلام
فکر میکنم یه کمی
نه ببخشید ، خیلی دیر تاپیک شما رو خوندم.:46:
ولی نظرم رو میگم امیدوارم بهت کمک کنه
من همیشه با خودم فکر میکنم اگه یه روزی قرار باشه رمان بنویسم ذاستان زندگی خودم یا یکی از اطرافیانم رو می نوشتم.
فکر نمیکنم امتحانش ضرری داشته باشه ، مثلأ از یکی از نزدیکات(فامیل یا دوست ) بخواه که ماجرای زنوگیشو برات بتعریفه . شاید یه جرقه تو ذهنت زده بشه.:11:

batlagh
23-12-2010, 18:56
سلام
خیلی وقت بود دیگه اینجا نیومده بودم
نوشتم همان و دانشگاه همان!
هنوز که هنوزه باران داره ادامه می ده اما فعلا با فیلم نامه و نمایش نامه بیشتر می تونم ارتباط برقرار کنم تا رمان
ممنونم از همه ی دوستان
بای

genius_islamic
23-01-2011, 15:09
سلام مرداد 1367

saghar goli
28-01-2011, 15:37
اگه ما بگیم چی بنویسی خب ما میشیم نویسنده ی رمانت
جزیی تر سوال بپرس

Amir_oscar
29-01-2011, 19:31
نویسنده تا موضوعی رو که می خواد بنویسه با مغز استخونش درک نکنه، نمی تونه جذاب بنویسه. باید سوژه رو لمس کرد. این که یک سوژه در نظر بگیریم و بخوایم بنویسیم در موردش، کاری نشدنیه. باید جوری بشه که بدون فکر کردن، روایت توی مغز آدم باشه...

manya-atashin
12-05-2012, 13:19
سلام دوستان ...

رمان يا داستان ! فرقي نداره

ايده هم دارم يعني يه طرح جالب
ولي نميدونم چند صفحه ميشه

بعد نميخوام بصورت معمولي در بياد ...
ميخوام يه گفتگو باشه
مثلا يه جورايي مثل چت كردن !
يه چيزي اين ميگه
يه چيزي اون
همديگه رو ملاقات نميكنن يعني ! منظورم اينه
شايدم شما راه بهتري داشته باشين
واسه رماني با شخصيت هايي كه همو نميبينن ...از چه طريقي ؟

راهنمايي ميخوام كلا ... واسه نوشتن يه رمان جذاب ! نو باشه ...