PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : سلمان ساوجی



golabi2
19-05-2010, 17:02
سلام
یه مقدار اطلاعات راجع به این شاعر میخوام!والبته این شعرم ازش دارم ولی فکرمیکنم کامل نیست:


"تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی

لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی

نو بهار است و گل و سبزه و ما عمر عزیز

می گذاریم به غفلت مگذار ای ساقی

موسم گل نبود توبه ی عشاق درست

توبه یعنی چه؟ بیا باده بیار ای ساقی

شاهد و باغ و گل و مل همه خوبند ولی

یار خوش خوشتر از این هر سه چهار ای ساقی

تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی

لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی "

sasha_h
19-05-2010, 17:02
خواجه جمال الدین سلمان بن خواجه علاءالدین محمد مشهور به سلمان ساوجی، در اوایل قرن هشتم هجری در ساوه به دنیا آمد. وی از آخرین قصیده سرایان معروف ایران پیش از صفویان است. او در تغزل و تشبیب نیز مهارت داشت. به عقیده وی، قدرت شاعری در توانایی به کارگیرری صناعات ادبی در شعر است. شایان نقل است که بیشتر قصاید سلمان در مدح سلاطین و وزراء‌و اندکی نیز در موضوعات اخلاقی، دنیاگریزی و نعت پیامبر و ائمه است.
والدین و انساب : پدر سلمان، علاءالدین نام داشت. پدر اهل فضل بود و شغل دیوانی داشت. [دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۸، زیر نر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳، ص ۱۲۱۰۹ ]
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : زندگانی سلمان تا حدودی به میل سلاطین بستگی داشت. از قطعات سلمان معلوم می شود که مرسوم شاه همیشه به وقتش نمی رسیده است و این امر باعث مقروض شدن شاعر گشته است. علاوه بر مرسوم که با طلا پرداخت می شد، شاعر گاه گاه از صمدوحان خود نیز انعام می گرفته است. که شامل لباس، گندم، جو، اسب، شتر و امثال اینها عبارت بود. [ملااحمد، میرزا. بازتاب اوضاع زمان در مقطعات سلمان ساوجی. ایران شناخت. تابستان ۱۳۷۷،ص ۲۱ ]
هم دوره ای ها و همکاران : سلمان در اوایل عمر خواجه غیاث الدین محمد وزیر سلطان ابوسعید ایلخانی را در قصاید خود مدح کرد. او سپس شیخ حسن بزرگ از سلسله جلایریان و سلطان حسین و سلطان اویس را نیز مدح کرده است. [لغت نامه دهخدا، ج۸، ص ۱۲۱۰۹] از قطعات سلمان ساوجی بر می آید که او با شاهان سلسله جلایری ، یعنی شیخ حسن بزرگ، همسرش دلشادخاتون و فرزند و وارثش سلطان اویس رابطه خیلی نزدیک داشته است و ارتباط شخصی خود را با آنها آشکارا به قلم آورده است. سلمان با سلطان اویس از زمان تولدش آشنایی داشته، و تا آخر عمر مربی و ندیم وی بوده است. از این جاست که اکثر قصاید و قطعات شاعر به او اختصاص داشته و کشور گشایی ها و وسیع شدن قلمرو او را یادآور می گردد. سلمان از ارتباط نزدیک با شاهان استفاده کرده و آنها را بعضاً نصیحت هم کرده است. [ملااحمد، بازتاب اوضاع زمان در مقطعات سلمان ساوجی، صص ۷-۱۲ ] سلمان سالهای زیادی را دور از خانواده، در بغداد و در خدمت شاهان جلایری بود. [همان،ص ۲۰ ] شاعران معروف در زمان سلمان، کمال خجندی و ابواسحاق شیرازی( بسحق اطعمه) می باشند. [کلیات سمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، ۱۳۷۶، ص بیست و شش ]
همسر و فرزندان : در مورد خانواده سلمان، قطعات او بهترین اطلاعات را به دست می دهند. سلمان صاحب زن بوده و فرزندان زیادی داشت. خود وی می گوید: قلت مال و منال و کثرت اهل و عیال- قرض خواه و بینوا کردند نا گاهان مرا. خانواده شاعر خیلی پر تعداد بوده و از بیست نفر تشکیل می شد: در چنین شهری وقتی با چنین بی برگه ای- بیست کس نانخوار دارد بنده و نانخوار نیست. از آن بین یکی از فرزندان وی در خردسالی وفات کرده است: چشم من جای تو بود ای نور چشم- رفتی و ماند از تو خالی جای تو. [ملااحمد، بازتاب اوضاع زمان رد مقطعات سلمان ساوجی، ص ۱۹ ]
وقایع میانسالی : سلمان ساوجی مهمترین حوادق و وقایع زمان را به طور روشن و برجسته انعکاس داده است. طوری که اوضاع زمان و حوادث روزگار در اشعار او، بیش از سایر شاعران معاصرش تجسم یافته است. [ملا احمد، بازتاب اوضاع زمان در مقطعات سلمان ساوجی، ص ۱۳ ] سلمان در جایی از وضع ناآرام و ناگوار زمان و به ظلم و ستم مبتلا گشتن مردم اشاره کرده و اذعان می دارد:«‌ز حد گذشت به یکبارگی جفای فلک- نمی شود نفسی منقطع بلای فلک، [همان ، ص ۱۴ ] اکثر قطعه های سلمان مربوط به اشخاص و وقایع مشخص است. [همان،ص۱۵ ] به عنوان مثال، در مورد خراب شدن شهر بغداد بر اثر سیل، به خصوص باغ بهشت آباد چنین نقل می کند: به سال هفتصد و هشتاد و پنج گشت خراب- به آب شهر معظم که خاک بر سر آب دریع روضه بغداد آن بهشت آباد- که کرده است خرابش سپهر خانه آب. [همان،ص ۱۶ ] سلمان در برخی از قطعات خویش از موضوعات گوناگونی، همچون مذمت حرص و طمع، خست و غرور و ترغیب به قناعت و بلند همتی سخن رفته است. [همان،ص ۲۲ ]سلمان ساوجی که مداح ایلکانیان بود را می توان آخرین شاعر قصیده سرای بزرگ در دوره مغول می باشد. [صفا، ذبیح الله. خلاصه تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران از آغاز تا پایان عهد صفوی، چاپ دوم، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۲۵۳۶، ص ۲۰۳ ]
زمان و علت فوت : سلمان در آخر عمر از چشم جلایریان افتاد، و در ساوه انزوا جست و گرفتار پریشانی گشت. او سرانجام در سال ۷۷۸ در همانجا درگذشت. [لغت نامه دهخدا، ج۸، ص ۱۲۱۰۹ ]
مشاغل و سمتهای مورد تصدی : سلمان ساوجی شاعر دربار چلاپریان بود. از قطعه های سلمان برمی آید که منبع اساسی معیشت شاعر، رسومی بود که شاه برای او مقرر می کرد. که شاعر اکثر اوقات از کم بودن مقدار آن شکایت می کند. [ملااحمد، بازتاب اوضاع زمان در مقطعات سلمان ساوجی، صص ۱-۲۰ ]
فعالیتهای آموزشی : سخن پردازی های سلمان، تنها از قریحه و ذوق نبوده، و بلکه او تحصیل کمالات نیز کرده است. [لغت نامه دهخدا، ج۸، ص ۱۲۱۰۹ ] ظهور وی در شعر و اشتها و در آن فن، پس از کسب مقدمات علوم و آموختن آداب دیوانی و علم سیاق، در اواخر عهد ایلخانان و به هنگام وزارت غیاث الدین محمد بوده است. [اثر آفرینان، زندگینامه نام آوران فرهنگی ایران، مجلد سوم، زیرنظر دکتر سید کمال حاج سید جوادی؛ با همکاری دکتر عبدالحسین نوایی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، ۱۳۷۸، ص ۲۶۴ ]

F l o w e r
19-05-2010, 17:02
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


» غــزلــیــات :


تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])




آپدیت کامل بود تا پست: 4#

part gah
04-05-2012, 11:02
ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد

کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد

ما با خیال رویت، منزل در آبِ دیده
کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد

هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید
هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد

در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه
جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد

گر با تو بر سر زر، دارد کسی نزاعی
من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد

دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها
لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟

در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان
باید که در میانه، غیر از نظر نباشد

چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق
ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشد

از چشم خود ندارد، سلمان طمع که چشمش
آبی زند بر آتش، کان بی‌جگر نباشد




سلمان ساوجی