sasha_h
21-01-2010, 16:16
ساموئل بكت نمايشنامه نويس ايرلندي در سال1906 زندگي أي را آغاز كرد كه همواره تا پايان عمرش وي را از آن خلاصي نبود، او را به عنوان اوّلين ابزورد نويسي ميشناسند كه شهرت جهاني يافت. وي از همان نوجواني پيوسته احساس تنهايي و اندوه ميكرد، زندگياش را ساعتها در رختخواب ميگذراند، از بودن و هم صحبتي با مردم به خصوص زنان گريزان بود و به قدري ضعف و نوميدي بر او غلبه كرده بود كه بايد ساعتها مشروب مينوشيد تا قادر به صحبت كردن باشد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در سال1928 در پاريس با جيمز جويس آشنا شد كه در زمان كوتاهي از مريدان وي گشت، در بيست و سه سالگي مقالهأي به دفاع از جويس به نام اوپس مگنوم نوشت كه از او در مقابل تقاضاي عامّة مردم راحت طلب براي قطعات ساده فهم جانبداري كرد. وي ملاقاتهاي طولاني با جويس داشت تا جايي كه شايع شده بود آن دو ساعت ها در سكوت مينشينند و هر دو از دلتنگي و غصّه رنج ميبرند. وي در زندگي, كسي را به تنهايياش دعوت نميكرد، او يكبار در دفتر خاطراتش به دختر جيمزجويس اظهار علاقه كرده بود امّا زماني كه ديگر مرده بود و احساس انساني نداشت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در سال 1930 اوّلين جايزه ادبياش را به مبلغ ده پوند براي شعري با عنوان هرسكوپ كسب كرد و پس از آن مقالهأي درباره مارسل پروست نوشت كه زمينة مشغوليّت ذهني او درباره گذشت بيهوده زندگي انسان و تكرار عادات و اموري است كه هيچ نتيجهأي ندارد. اين انديشه موجب شد تا وي مقامش را در دانشكده تيريستي رها كند و به دوره گردي روآورد. او در طيّ اين مدّت از ايرلند,فرانسه و آلمان عبور كرد و وقتش را صرف نوشتن شعرها و داستانهايش كرد و كارهاي حيرتانگيزي براي گذران زندگي. وي عاقبت در سال 1937 در پاريس ساكن شد كه در آنجا توسّط مردي به منظور درخواست پول خنجر خورد. پس از بهبودي براي ملاقات ضاربش به زندان رفت وقتي كه از او علّت عمل را جويا شد شخص به فرانسوي پاسخش را دادكه بعدها در ارائه بعضي از شخصيتهاي گيج و گمشده در آثارش از آن استفاده كرد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در طول جنگ جهاني دوّم پاريس توسّط آلمانها به اشغال درآمد امّا بكت در همان جا ماند و به جنبش زيرزميني«نهضت مقاومت» ملحق شد تا سال 1942 كه بسياري از اعضاي گروهش دستگير شدند و او مجبور شد كه با زن فرانسوي الاصلش به منطقة اشغال نشده بگريزد. در سال 1945 بعد از آزادي پاريس از دست آلمانها, به پاريس بازگشت و دورة پركارياش را به عنوان يك نويسنده آغاز كرد. آثار وي در 5 سال بعدي شامل ا لوتريا- درانتظارگودو-بازي نهايي-رمانهاي مولوي، مالونه ميميرد، غيرقابل نامگذاري، مرسيداِركامير-دو كتاب داستان كوتاه و يك كتاب انتقادي بود. اوّلين نمايش بكت «الوتريا» آيينهأي بود از جستجوي خودش به دنبال آزادي، چرخشي پيرامون جستجوهاي مرد جواني كه از خانوادهاش و از قيود اجتماعياش ميبرد. بكت موقعيّتش را به عنوان يك نمايشنامه نويس مطرح در آوريل 1957 به دست آورد.يعني زماني كه دوّمين اثر مطرحش«بازي نهائي» به زبان فرانسه در تئاتر رويال شهرت لندن به نمايش درآمد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با وجودي كه زبان اصلي وي و زبان بين المللي انگليسي بود همة كارهايش به فرانسه نوشته شده است و اين بيانگر آن است كه او نظم و صرفهجويي در احساسات را كه يك زبان غير مادري بر او تحميل ميكرد, خواستار بود.
كارهاي نمايشي بكت بر عوامل اساسي نمايش تكيه ندارد، او به پلات-شخصيّت پردازي و گره گشايي نهائي كه تاكنون به عنوان اصول اصلي نمايش تلّقي شدهاند به صورت يكسري از تصّورات واقعيت نما نگاه ميكند. براي او زبان بي فايده است چرا كه نگاه وي به جهان يك نگاه اسطورهأي است، مردمش به عنوان مخلوقاتي تنها هستند كه تلاش احمقانهأي دارند براي اظهار چيزهاي غير قابل اظهار و شخصيّتهايش در خلاء رؤيا مانند وحشتناكي كه ناشي از فشار احساسات گمراه كننده اندوهناك و كوششهاي عجيب براي برخي ارتباطات است زندگي ميكنند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در سال1928 در پاريس با جيمز جويس آشنا شد كه در زمان كوتاهي از مريدان وي گشت، در بيست و سه سالگي مقالهأي به دفاع از جويس به نام اوپس مگنوم نوشت كه از او در مقابل تقاضاي عامّة مردم راحت طلب براي قطعات ساده فهم جانبداري كرد. وي ملاقاتهاي طولاني با جويس داشت تا جايي كه شايع شده بود آن دو ساعت ها در سكوت مينشينند و هر دو از دلتنگي و غصّه رنج ميبرند. وي در زندگي, كسي را به تنهايياش دعوت نميكرد، او يكبار در دفتر خاطراتش به دختر جيمزجويس اظهار علاقه كرده بود امّا زماني كه ديگر مرده بود و احساس انساني نداشت.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در سال 1930 اوّلين جايزه ادبياش را به مبلغ ده پوند براي شعري با عنوان هرسكوپ كسب كرد و پس از آن مقالهأي درباره مارسل پروست نوشت كه زمينة مشغوليّت ذهني او درباره گذشت بيهوده زندگي انسان و تكرار عادات و اموري است كه هيچ نتيجهأي ندارد. اين انديشه موجب شد تا وي مقامش را در دانشكده تيريستي رها كند و به دوره گردي روآورد. او در طيّ اين مدّت از ايرلند,فرانسه و آلمان عبور كرد و وقتش را صرف نوشتن شعرها و داستانهايش كرد و كارهاي حيرتانگيزي براي گذران زندگي. وي عاقبت در سال 1937 در پاريس ساكن شد كه در آنجا توسّط مردي به منظور درخواست پول خنجر خورد. پس از بهبودي براي ملاقات ضاربش به زندان رفت وقتي كه از او علّت عمل را جويا شد شخص به فرانسوي پاسخش را دادكه بعدها در ارائه بعضي از شخصيتهاي گيج و گمشده در آثارش از آن استفاده كرد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در طول جنگ جهاني دوّم پاريس توسّط آلمانها به اشغال درآمد امّا بكت در همان جا ماند و به جنبش زيرزميني«نهضت مقاومت» ملحق شد تا سال 1942 كه بسياري از اعضاي گروهش دستگير شدند و او مجبور شد كه با زن فرانسوي الاصلش به منطقة اشغال نشده بگريزد. در سال 1945 بعد از آزادي پاريس از دست آلمانها, به پاريس بازگشت و دورة پركارياش را به عنوان يك نويسنده آغاز كرد. آثار وي در 5 سال بعدي شامل ا لوتريا- درانتظارگودو-بازي نهايي-رمانهاي مولوي، مالونه ميميرد، غيرقابل نامگذاري، مرسيداِركامير-دو كتاب داستان كوتاه و يك كتاب انتقادي بود. اوّلين نمايش بكت «الوتريا» آيينهأي بود از جستجوي خودش به دنبال آزادي، چرخشي پيرامون جستجوهاي مرد جواني كه از خانوادهاش و از قيود اجتماعياش ميبرد. بكت موقعيّتش را به عنوان يك نمايشنامه نويس مطرح در آوريل 1957 به دست آورد.يعني زماني كه دوّمين اثر مطرحش«بازي نهائي» به زبان فرانسه در تئاتر رويال شهرت لندن به نمايش درآمد.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با وجودي كه زبان اصلي وي و زبان بين المللي انگليسي بود همة كارهايش به فرانسه نوشته شده است و اين بيانگر آن است كه او نظم و صرفهجويي در احساسات را كه يك زبان غير مادري بر او تحميل ميكرد, خواستار بود.
كارهاي نمايشي بكت بر عوامل اساسي نمايش تكيه ندارد، او به پلات-شخصيّت پردازي و گره گشايي نهائي كه تاكنون به عنوان اصول اصلي نمايش تلّقي شدهاند به صورت يكسري از تصّورات واقعيت نما نگاه ميكند. براي او زبان بي فايده است چرا كه نگاه وي به جهان يك نگاه اسطورهأي است، مردمش به عنوان مخلوقاتي تنها هستند كه تلاش احمقانهأي دارند براي اظهار چيزهاي غير قابل اظهار و شخصيّتهايش در خلاء رؤيا مانند وحشتناكي كه ناشي از فشار احساسات گمراه كننده اندوهناك و كوششهاي عجيب براي برخي ارتباطات است زندگي ميكنند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]