PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : دستــــــ نوشتـه هـــ ای مــن



amir 69
09-10-2009, 11:44
.


➚ تاپیک "دستـــــ نوشتــه هـــ ای من" مربوط به اشعار و یا نثرهایی است که توسط خود کاربران نوشته شده است . از کپی کردن محتوا از سایر منابع در این تاپیک خودداری کنید .


➚ به منظـور قـرار دادن اشعـار دیگر شاعران از تاپیک های در نظر گرفته شده استفاده نمایید .

راهنمای قــــرار دادن اشـــعـار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])



___________


گاهی وقتها نوشته هایی می نویسیم
که آخرش به خط خطی هایی میرسه
شاید حتی نا مفهوم..
اما نوشته های قشنگی از بین شون میشه پیدا کرد
خط خطی های خودتون رو تو این تاپیک بذارید..


تذکر: در این تاپیک، تنها نوشته های خود را بگذارید!
نوشته های این تاپیک ممکنه نقـــد بشه..
اگر نقدی ندارید ، تنها از [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]استفاده کنید.

NeGi!iN
10-10-2009, 15:45
:11: با تشکر از امیر جان به خاطر تاپیک قشنگشون ...
____________________________________________

-هر ثانیه واسه تنها نگات گریه میکنم واسه تنها صدات می میرم واسه دیدنت عمرمو ...

-تو دریای چشات .. قایقی شکسته رو دیدم .. که راهشو گم کرده ... و به دنبال سفینه نجات .. که اونو به ساحل ببره ...

-چرا هر جارو نگا میکنم تورو میبینم ؟ یا که صداتو میشنوم دورم ولی دورمو که نگا میکنم جز تنها بودن خودم چیزی نمیبینم

-ریشته فقط مقیاس زلزلس یا اثر عشق تو به منم هس ؟

-از بس غمگین بودم ستاره ها ازم خجالت کشیدن !!!

-بازم زمان داره خودشو مثه همیشه تکرار میکنه ...

-من داشتم حقیقتو میگفتم وقتی گفتم زیر هزاران ستاره منتظرت میمونم ...

beneficent
10-10-2009, 20:55
چرا باید رفت ...
چرا باید گفت...
با چه کسی باید رفت...
با چه کسی باید گفت...
چگونه گفت گفته های سالها نگفته را...
چگونه رفت جاده های نرفته را....
چگونه من صدا کنم تو را...
گمان کنم که بارها شنیده ام تو را...
صدایم کن خدا خدا خدا خدا....

keykavoos
12-10-2009, 19:13
تو گريه كردي و شد دردهاي من آغاز
تو گريه كردي و شد زخم هايم از نو باز
شراره اي شده قلبم از آتش غم تو
كه اينچنين ز لهيبت نشسته ام به گداز
از آن دمي كه تو را ديدم آنچنان غمگين
تمام هستي من پاره پاره شد به نياز
مزن شرار به اين قلب خون و افسرده
كه هست بهر دو چشم تو اينچنين سرباز
شراره اي بده با خنده اي به اين شيدا
كه در كرانه ي اين دل تو مي كني پرواز

NeGi!iN
12-10-2009, 19:44
دو عاشق ( قلم و دفتر )

چه عشقی !

قلم با تمام انفاسی که دارد خودش را فدای عشقش میکند فدای اونکه با در کنار بودن از او میخواهد با تمام وجودش عشق خودشو به دفتر ثابت کنه

و دفتر هم با دیدن فنا شدن عشقش صفحات زندگیش رو به پایان و نیستی میرود ...

هر دو در آغوش هم میمیرند قلم با کوچک کردن خود در مقابل دفتر و دفتر با سیاه شدن صفحات زندگیش ...

میتوان گفت : خط خطی های دفتر و قلم نیز زیباست خط خطی هایی که ما باید ...
________________________

در آغوش تو مردن آرزوییست برام اما ...

NeGi!iN
12-10-2009, 21:04
در شبی از شبهای غمگین .. در گوشه ای تاریک از گوشه های اتاق
گرفتم قلم را به دست تا نویسم غم و اندوهم را .. دیدم قلم می افتد از دست و فرار میکند
رفتم کنارش تا در بر گیرم او را ولی باز هم فرار کرد از من و از انگشتان لرزانم!!
تعجب کردم ! پرسیدم از او : چه شده با تو ای قلم ساده ی من ؟!
فرار میکنی از من ؟! یا از قسمت غمگینم ؟!
جواب داد با صدایی پر از غم و اندوه : خانم .. شدم خسته
از نوشتن درد و رنجهایت .. از نوشتن در آغوش گرفتنت غم های دیگران را
کردم تبسمی به او .. ای قلم غمگین من
زخم های خودمان را .. غم هایمان را .. ترک کنیم بدون افشایشان ؟!!

قلم : برو و هر چه در اعماق قلبت هست را به کسی گوی که برایت عزیزتر از روحتان میباشد !!
به جای عذاب دادن خود و عذاب دادن کسی که نه دل دارد و نه روح
پرسیدم از او : گر این زخمها به سبب آن کسی باشد که برایم عزیزتر از روحم میباشد چه ؟ برای کی افشا کنم ؟! به کی گویم ؟!
قلم اخمی کرد و ماند در سردرگمی و انداخت سرش را پایین و خیره به دفتر ..
برداشتمش .. گرفتمش .. فکر کردم به حالم متمایل شده است و کمکم میکند که خاطراتم را نویسم .. ولی دیدم روان شد جوهرش !! عجب

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


نگاهی کردمش و گفتم ... منظورت چیست ؟!
گفت : خانم .. مگر نه بی قلب و روحم من ؟!
خواهی از من غم های قلبت را نویسم و نگریم به قلب زخمیت ؟!
گرفتم قلمم را ..و التماس کردم برای نوشتن !!
گرفتم قلم رو برای نوشتن غم هایم ... امـــــــــــــــــــــــ ا ..
گریید قلم قبل از گریه ی چشمانم ...

halflife g
13-10-2009, 20:05
اي كاش ميشد همچون پرنده اي سبكبال در آسمان پرواز كنم رها و آزاد
ولي افسوس كه ناي راه رفتن هم ندارم
اي كاش عمرم مثل گل كوتاه ولي مفيد وزيبا بود
اما حيف كه به سان خاري سالخورده مضر و درنده مي مانم
اي كاش ميتوانستم مثل دختركي شاداب در انتظار آينده اي روشن بخندم و گوش دنيا را از موسيقي خنده ام كر كنم
ولي افسوس كه مثل زنداني پيري بسته به زنجير سترگ گذشته ام
اي كاش ميتوانستم مثل موجي روي آب هر روز گوش به زنگ ترانه باد به اين سو و آن سو بدوم و يا برقصم
ولي حيف كه مثل تله خاكي گل آلود همواره در انتظار جريمه بادم.


اي كاش ميشد براي لحظه اي انسان گونه و آزاد ميزيستم.............. .

2 SHAHROOZ
14-10-2009, 13:07
اینجا بهار است...
اینجا صدا هست ، اینجا نگاه هست ، اینجا عشق هست
ما همه ناگفته هاییم و اینجا لانه ی کبوتر پر بسته هست
در اینجا اگر دیدنت در خودت بگنجد برای داغ دلت هم دوا هست
اینجا عاشقانه ها می تراوند چون ایجا ماسه های روان هست ..
اینجا نان هست ، اینجا آب هست
اگر نادیدنی بودی در اینجا ناله ها هست
عشق از رویای کوچه ناگهانی دلت بادبادک میسازد پس اینجا همچنان صفا هست
-----------------------------------------------------------------------

2 SHAHROOZ
14-10-2009, 13:46
در رهایی شب زنده داری صبح
در بهار تنهایی عشق
تو را می جویم
تو را چشم در راه و غم در پشت نگاه بر پیچ و خم جاده های تنهایی می جویم
ولی تو باز مرا نادیده به کوهسار غم می فرستی
تورا می جویم
با اینکه شاید نیبنمت می جویم
تو را می جویم
تو را می جویم در زمانی که نگاه تو مرا نمیدید ولی من بازهم زبان نگاه تو را
نمیفهمم
تو را تا ابد می جویم
با اینکه نمی یابمت و گریزان و بی پاسخ می روی
با تنهایی در خستگی رها میشوی
تو را در خستگی پلکانم می جویم
پلکانی که در مرگ هم رها نمیشوند
تو را می جویم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mahdistar
14-10-2009, 14:13
نیمه شب است،خوابم نمیبرد...دغدغه اَم چیست؟!نمیدانم!شاید سیاه کردن یه کاغذ سفید...آری چه آرامشی بهتر از این...؛
پس قلمم را برمیدارم و کاغذ سفیدم را خط خطی میکنم؛
ای شب تاریک و تنها گوش کن
این همه حس و اَدا را گوش کن

هرچه گویم امشب از این درد و غم
تو در تاریکیت پنهان بکن

هر چه گویم امشب از شادی و عشق
تو با تنهاییت قسمت بکن...

farryad
15-10-2009, 12:57
من در نگاه تو تکرار مي شوم انگار
من با صداي تو بيدار مي شوم انگار

از بعد رفتنت اي آيه ي اميد
هر شب،به ياد تو بيمار مي شوم انگار

گفتي که با توام، اما نبوده اي
رفتي، بدون تو ديوار مي شوم انگار

من در شبم، سياهي مجنون يادها
ديوانه ام،به روي خود آوار مي شوم انگار

در اين سکوت مبهم شبهاي رفتنت
در تيک و تاک ثانيه تکرار مي شوم انگار...

2 SHAHROOZ
15-10-2009, 23:14
انگار این دل از یاد برده است ، عاشقانه های تکراری
انگار این دل به یاد نمی سپارد ، آوازه های بی قراری
انگار نمیداند
انگار نمیسازد
انگار در این مسیر متحرک است ، این فضای روحانی
انگار زمان را مرگ برده است ، در این بادهای بورانی
انگار نمی یابد
انگار نمی خواند

2 SHAHROOZ
16-10-2009, 00:20
شاید این باشد پیامم به تو ای باد صبا
شاید این باشد کلامم با تو ای ناز و ادا

شاید این جمله ی آخر باشد ای رها
شاید این رود ز یادت رازم حتی

شاید نباشد جمله ما جز از این بی سرو پا
شاید تو باز بشنوی این خسته کلام سمعا

شاید که همگان گویند رفته ای به ناکجا
شاید نگویم چون دانم جواب را پس کردم رها

شاید روم رود ز گلویم حتی صدا
شاید غم عشق برد قلبم را به ناکجا

پس شاید نگویم چون دانم جواب را
پس شاید جواب این است ، لا لا

t.s.m.t
16-10-2009, 00:27
--------------------

t.s.m.t
17-10-2009, 20:38
لعنت الله بر این مردم ناپاک سرشت...

t.s.m.t
17-10-2009, 20:45
--------------------

puss
18-10-2009, 12:31
یادت می اید ای دل خنده های شیرینش را وای چه زیبا شاد بود و چه زیبا تر من امروز انتظار خنده ای دوباره را می کشم
صدایت زیبا ترین اواز دنیا را به ارمغان می اورد و چه مبهوت اهنگ دلنشینش روحم را نوازش می داد
قامت زیبایت نازترین سروها را به ستایش می کشاند
اه چه پنهان است از من قامت رعنایت
چه کنم؟
تو کجا و من دیوانه ی بی دل به کجا!
قلبت را خانه ی کدامین الهه کرده ای؟
می دانم که هرگز نمی توانم ان بت عشق را که می پرستیدمش فراموش کنم اما تو چه بی ارزش مرا به گوشه ای رها کردی وقتی حتی نگاهی گذرا هم به پشت سرت نینداختی!
بی خبر از اینکه چگونه در فراقت می سوزم و روزگار می گذرانم
سرو زیبایم قامت رعنایت به کدامین گل نزدیک است
دستانت در دستان کدام پری رو نوازش می شوند
وای چه ساکت در خود می شکنم و چه دیوانه وار حسرت تو را به دل نوازش می کنم!

puss
18-10-2009, 13:10
دلم می خواهد با تو بخندم
با تو بگریم
با تو شاد باشم
با تو زنده یاشم
ولی با تو غمگین نباشم
بلکه هر گاه غمگین شدی تا شادت نکردم ارام نگیرم¸مگر زنده نباشم!
و اما نمی خواهم با تو بمیرم
چرا که می خواهم برای تو بمیرم
برای تو مردن برای تو شدن و برای تو ماندن بهترین واژه های واژگان عشقم است
ای بهترین نشانه ی عشق نشانم بده چگونه پیدایت کنم در اوج نا پیدایی و چگونه گمت نکنم در اوج با هم بودنمانم
میترسم
میترسم از اینکه به تو بگویم چقدر دوستت دارم
و می ترسم از اینکه بدانم چقدر دوستم داری
وای بر من اگر تو را در اوج دوست داشتن گم کنم

puss
19-10-2009, 21:25
مدتهاست لحظه ها ثانیه ها و صداها در تلاشند تا تورا به ماوای قلبم باز گردانند
درست یادم نیست تو را در کدام شب و یا شاید هم روز در ساحل ارام و گرم قلبم گم کردم شاید نه کلامی بود و نه ردپایی روی شنهای ساحلش !چرا شاید هم چیزی به نام هیچ همواره با ما بود وقتی به دور و برم نگاه کردم جز خودم ندیدم لحظه ای قلبم لرزید وای خدای من پس او کجاست!
اری تو را به یاد اوردم چقدر ساده رهایم کرده بودی چقدر سنگینی بی وفائیت را حس کردم و چه ارام در خودم ویران شد همچون اواری بر سر ارزو هایم خرابم کردی من خرد شدم شکستم و اهسته مردم اما تو نیامدی!
ان روزها به وسعت دریایی دلم گریستم تا اینکه در اشک غرق شدم انها مرا با خود به جزیره ای در دورترین نقطه ی عشق بردند جایی که دیگر چیزی برای شکستن نبود چرا که همه چیز را دیوانه ی عشق ویران کرده بود ومن چون غریبه ای در کنج جزیره ی دیوانگی نشستم و تنها ماندم تنها با خودم و قلبی خالی از تو تا اینکه تو را از یاد بردم و حالا دیگر حریم اسمانی قلبم را به رویت نمی گشایم تو دیر امدی که کاش نمی امدی بی وفا.........!

karin
04-11-2009, 16:50
و دقیقا روال کار اینگونه است.



روز اول: دلم به طرز وحشتناکی برایت تنگ میشود و از صبح تا شب با تلفن هایم سرت را درد می آورم

روز دوم: همان روز اول است با این تفاوت که دیگر روی زنگ زدن را ندارم

روز سوم: از تو متنفر میشوم و تصمیم می گیرم همه ی گذشته را رها کنم و زندگی جدیدی را آغاز کنم. نقاشی می کشم، درس می خوانم، اتاقم را مرتب می کنم، برای آینده برنامه می ریزم و به خیال خودم با تو سرد برخورد می کنم

روز چهارم: به اتفاقات دیروز فکر می کنم و از کرده ی خود سخت پشیمان می شوم چرا که می دیدم چطور جواب بدخلقی های من را با محبت می دادی. ولی روی برگشتن هم ندارم


روز پنجم: سعی می کنم تغییر رویه بدهم، در حالی که اتفاقات دیروز را به روی خودم نمی آورم

روز ششم: دریا کاملا آرام است . در تختم دراز می کشم و به دیوانه بازی های روزهای قبل فکر می کنم

روز هفتم: زندگی شیرین می شود.



و این داستان ادامه دارد. و هر بار من سعی می کنم از وقوع آنچه باعث این چرخه ی دردناک میشود جلوگیری کنم اما ... نمی توانم .. نمی گذاری بتوانم ... و یا شاید، نمی خواهم که بتوانم!

omid.k
06-12-2009, 20:32
میدونی یه وقتایی ته ته ته مغزم یه صدایی داد میزنه : آهای تو به من احتیاج داری . منی که اسمم غروره
و این تویی که باید بیوفتی به پای غرورت ، لبریز بشی از اون چیزی که حقته ، بشکنی زیر بار سنگینی که صداش میکن آزادی ..... تا بفهمی که هنوز وجود داری
بهش میگم خب تو بگو چیکار کنم
میگه : سبز سبز سبز 16 بار فریاد بزن جوانه خواهم زد

aminxa
08-12-2009, 00:34
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام

omid.k
11-12-2009, 23:58
نیمه باز
تهران / تابستان 86



ته آن پنجره جاییست هنوز .................که به من می نگرد دورادور

شاید بکشم آهی یا بریزم اشکی......... که بریزد در و دیوار اتاق

که به دیوار اتاقم بزنم چنگ.................. یا بپاشم به کفش آتش تنهایی را


چه پریشان سحری...........
چه درخشان خوابی...........

..................................نه امیدی ، نه پناهی ، چه هوار آشنایی ؟

غم آن رفته به خواب ..................که مشت می کوبد بی ثمر بر دیوار
میزند در یادم جسدی در مرداب...........مانده بی رونق و بی شور و قرار

روز سبز سفرم در راه است...........که بپاشد در و دیوار اتاق

از همان پنجره ی زرد تهی.............که ستایش میکنم این نیمه باز را
میدهم به امانت به نسیمی..............رسم این آخرین آغاز را

fanoose_shab
12-12-2009, 00:14
خورشید روی سقف اسمان مینشیندوبغل بغل گل عاطفه ارزانی ساکنان زمین میکند.
شب، ماه میاید وارامش چشمهای مهتابی اسمان روی دقایق ابی زمینیان مینشیند..
ورازهای سرگردان روی قلب ادمهامیمانندومیمانند....
کودکی هایم را خوب یادم هست.... دستهای مهربان فرشته زندگیم، اوکه چشمهایش عشق را به میهمانی زندگی ام اورد وقلب پاکش روزهایم را به شیرینی قصه های خوب مادربزرگ میکرد...یادم هست که با هرطلوع خورشیدچشمهایش قلبم را روشن میکرد وبا هر غروب لبخندمهربانش رویاهایم را....شیرینی نگاهش جان ودلم را نوازش میکرد...
میگویند گاهی چقدر زود دیرمیشود..... راست میگویند...من دیر شدن را لابه لای خاطرات شیرینم لمس کرده ام... من خورشید زندگی ام را دنیای کوچک رویاهایم رااحساسم را میان اتش کینه دشمنان دوست نما به پرواز دراورده ام..ققنوس اتشین با ل من، چه عاشقانه میان شعله های اتش به عرش پرکشیدی...چه زیبا بالهای عاشقیت را میان شعله های اتش رقصاندی....سکوت میکنم به حرمت نامت
دوستت دارم به اندازه بینهایت
به وسعت اسمانی که جایگاهت بود

fanoose_shab
12-12-2009, 00:18
عجب حکایتی دارد این روزگار وادمهای عجیب وغریبش...
شاید به دستهای اسمان که نگاه کنی پینه هایش راببینی بس که برای ادمها حیاط اسمانی اش را اب وجاروب میکند... اما افسوس... دلها که به اسمان کاری ندارند...!!!!!!!!!!!!!!
اشکهایش را قطره قطره به دل نازک غنجه هدیه میکند... غنچه از خواب بیدار میشود... اما ادمها!!... ابدا..!!! انگار نه انگار....

MohandesMCD
17-12-2009, 01:22
سوار آسانسور شدم.در آسانسور بسته شد.میخاست بره پایین که تکانهای شدیدی خورد.طناب آسانسور پاره شد و افتادم
همه جا تاریک شد.داشتم سقوط میکردم.به سمت پایین میرفتم و بالا رو میدیدم که داره ازم دور و دورتر میشه.
سعی کردم دستم رو به چیزی بگیرم ولی چیزی نبود.اگه میگرفتم دستم از بدنم جدا میشد؟
چرا اینقدر طول کشید؟ کمرم به جایی برخورد کرد.بدنم بی حس شد.چشمانم بسته

omid.k
22-12-2009, 17:45
نجوا
(1383 ... تهران )

.............

آنکه بي صدا بشکسته عهد ........... گوشه اي آرام بنشسته چند
نازک آراي تن خورشيد را ........... تاج قيصر بيرق جمشيد را
پيچک بشکسته بر ديوار دوست ......... اين پريشان چهره از احوال اوست
زنده اما بي امان در کار مرگ ......... مرده اما مي زند بر خاک چنگ
بي صدا و بي نفس از يک بهار ......... شب زده در فسون هر غبار
ميزند بر گردنش هر روز دار ......... مي کند جان اينچنين در مرگ زار
مانده از رونق و از شور و قرار ........ به نجواي درون گفت اينک اين هوار

......................
......................
......................
......................

شرح حالش از ترانه رسته است........ بي نشان و آرزو در خفا بنشسته است

پريشان گفته ام نا باور از او ........ مانده ام اما سخت تنها تر از او

aminxa
17-01-2010, 22:21
آغوشم ،
ولگردی است
در حوصله ی خط و سکوت
آغوشت اما،
اتفاق ساده یست .
پُر که می شوی
پَر می شوم از پنجره پرتاب
آواره،
در بغض کوچه ها و سایه ها
سیاه
سفید
خط
خط
معتاد این زندگی خط خطی
اتفاق های ساده
کوچه های ساکت


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

sepideh_bisetare
24-01-2010, 10:36
اشک هایم را بهانه ای می کنم تا باز بنویسم از عشق ....
آری از تو ..
از تویی که تمام ثانیه های من شده ای یا بهتر است بگویم نام لحظه هایم اسم مبارک توست
خانه هنوز در حسرت بوییدن عطر تن توست تا مگر شوقی به سر گیرد و جامه ی غم برون کند .
عادتی به نام انتظار در من ریشه دوانده است و هر لحظه شیرین تر از قبل است چرا که به فراسوی نگاه زیبای تو مرا نزدیک می کند .
می خواهم نزدیکتر از قبل شوم ...آنقدری که قدم هایم بر روی جای پاهایت و دستانم در دستانت و لبخندم در مقابل چشمان دلربای تو هویدا شود

می مانم زیرا که می دانم انتهای جاده رسیدن به خوشبختی است

sepideh_bisetare
24-01-2010, 10:39
توی نگاهش همه چی وارونه بود نگاهش خیلی خسته بود ولی بازهم نگاهش رو بر نمیداشت شاید دنبال یه معنا میگشت فقط سوال این بود که بلاخره جوینده یابنده است؟ یا نگرد ماگشتیم نبود

sepideh_bisetare
03-02-2010, 14:28
کتابو برداشتم
تاخواستم باز کنم
مامان اومد تو اتاق
کتابو گذاشتم رو میز
عاشقانه ها..
برداشت گفت عاشق شدی؟
خندیدم
خیلی بلند
فکر کنم نمیخواستم لو برم
هرچند مامان میدونه
میخواد اعتراف کنم
اما نمیکنم
همیشه میزنم به لودگی
گفتم ای مامان جان
ازعشق شعراش نصیبمون شده
خواست بره گفت
کاش عاشق میشدی
ومن توی دلم میگم کاش نمیشدم

---------- Post added at 02:27 PM ---------- Previous post was at 02:25 PM ----------

هر نفس مي رسد از سينه ام اين ناله به گوش
که در اين خانه دلي هست به هيچش مفروش!
چون به هيچش نفروشم؟ که به هيچش نخرند
هرکه بار غم ياري نکشيده ست به دوش
سنگدل ، گويدم از سيم تنان روي بتاب
بي هنر ، گويدم از نوش لبان چشم بپوش
برو اي دل به نهانخانه خود خيره بمير
مخروش اين همه اي طالب راحت! مخروش
آتش عشق بهشت است ، مينديش و بيا
زهر غم راحت جان است ، مپرهيز و بنوش
بخت بيدار اگر جويي با عشق بساز
غم جاويد اگر خواهي ، با شوق بجوش
پر و بالي بگشا ، خنده خورشيد ببين
پيش از آني که شود شمع وجودت خاموش!!!

---------- Post added at 02:28 PM ---------- Previous post was at 02:27 PM ----------

چغدر تلخ میگذرد واقعیت بودنت ...
تمام وجودم را احساست محاصره کرده انگار بی پناه و بدون هیچ سلاحی در میان گرگ هایی که شراره خون از دیده شان جاری است رها شده ام
دوست بی همتای من ... تمام همتم برای فراموشی ذهنت از خستگی ها بود و غافل از آنکه تو در عمق بیداری دیگران فراموش شده ایی
با آنکه دستانم توانی برای یاری ات ندارد ولی به سویت محتاج است ...
مرا در عمق باورت بیاب که تنها در خاطرت نمانم
خداوند امروز صدای ناله هایت را به پرندگان داده بود نمیدانی چغدر دلشکسته میخواندند ... کاش صبح فردا از آن تو باشد

68vahid68
03-02-2010, 18:23
بیشتر از دو ساله که تو تو این فروم چیزی نوشتم خواستم حالا که دوباره اومدم با این تاپیک که تاپیک کورد علاقه منه شروع کنم


دلا دیشب چه می کردی
تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل
تو هم گشتی رقیب من
حافظ( به نظرم البته)

eaw_Master
01-03-2010, 14:20
و اینست عمر گران که تباه می شود پای نوشته هامان
و سرمایه ای که دراین راه گذارده اید چقدر زمان شاید می برد برای استفاده درست
ها، هم این ، هم من ، هم آن، هم تو

به جای خط خطی، نگاهت را به آسمان بلند کن و صدای نجوای هجوم بودن را حس کن.

ايناس
05-03-2010, 19:25
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


ای ساکن شهر خيال من !
بيا ...
بيا تا از گرمای نفسهايت
هيکل سرد تنهاييم
آب شود

paiez
12-04-2010, 13:43
امروز ...

امروز یک زیبایی دیگری پیدا کن ...

امروز یک آرزوی دیگری درخواست کن ...

امروز یک اشک بیشتر پنهان کن ...

امروز یک زندگی دیگری را زندگی کن ...

از کجا معلوم ...
شاید فردایی باشد
یا نباشد ...

Sharim
03-05-2010, 21:28
و باز زار زار از راز آن روح لایزالت ای رویای بی تکرار میگریم...
و دیگر بار میگریم از این که نفهمیدمت تا بودی و نفهمیدی که فهمیدم که دیگر نیستی...
باز میگریم چرا رویای رویایم نمی آید به خوابم ،
من میگریم از آن که میفهمم با هر قطره اشکم میشکند عهدم ، چه شیرین بود آن دم ، بوسه ای گرم و کلامی نرم ..."گریه نکن هرگز به خاطر من"
مبگریم ، زار زار که نمیدانم چگونه سر میکند با تو پروردگار ، شاید هر روز عذاب عشق نافرجاممان را میکند تکرار ؟

مرا این جا ، تو را آن جای ، حالم من با مردمان این است ، حال تو با آن خدا صد وای ...

Sharim
07-05-2010, 20:01
هنر این نیست که آوازه عشقت همه ٌ شهر بپیچد و در گوشه ویرانه پس با بزنی بر تن تزریق الاحرام رها گشته زخاک که افتاده به پشت تا نبیند آخرین دم چشم بی سویش ،در و دیوار دیاری که پی یارش می دوید و تا نبیند هرچه از قدرت اوست که به حق ناحق است و نبیند گذر نامردمان پاک سوگلی ، که نه بر دامانشان لکه ننگین محبت ریخته ، نه به عشق آلودند ، نه به می لب زده اند ...
مردمان دوزخیم من نزد او ، او که نه طعم عشق را از کام یاری چیده و نه از پس شوق وصال ، مثل سگ واق زده ، نه به منجلاب پاکان پی یک لقمه نان زار زده .
حال بدان دانای جان ، گر همه عمر بر سرمن سنگ بریزی ،همه بی فایده است ، که آن چیزی که بود هرگز از آن تو نیست . هرگز از آن تو نیست ...و عجیب است حسادت ، نه چنین است ؟
راه او نیز چنین است و چنین اند همان پاکان نادان . راه تو ارزانی ات باد ، وقت خود را بیش از این بر سر من تلف مکن ،که هرگز خود را به حضیض آن ویرانه نابود ناعادلانه تو چرکین نخواهم کرد نه ،همان دوروز عشقم به تو و همه جهانت ، پس و پیش از ابد تا به ازل ارزید...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------- Post added at 09:00 PM ---------- Previous post was at 08:56 PM ----------

و زمان گمشده تردید است ، بین یک بود و نبود ، که نمیفهمدت انگار . تو یک رنگی ِ یک عمری و او ثانیه ها پیروی عمری تکرار . لحظه ای بارانی است ، من و تو مقیاسیم ، لحظه ، این لحظه کجاست ؟ روی دیوار ، توی ساعث است و لابد پی تکرار ...
لحظه ابزار خداست یا رفیقی دائم که بسی نامرد است ، که اگر دقیقه ای ، ثانیه ای ، پیش و پس فرقی نیست ، لحظه ای اگر زمان قافل بود ، از همان نظم خداگون کذایی ،تو چه می اندیشی ؟ گر بپرسی از من : بی گمان رویا بود ،بی گمان این جا بود

---------- Post added at 09:01 PM ---------- Previous post was at 09:00 PM ----------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

چه عجیب است این سفر ... که شوق رفتن آدمی را باز میدارد از رویای هدف ... این همان خوشبختی است ... ؟
چه شروعی ، راز پر پر شدن یک گل سرخ ، زیر پای باغبان ... چه تمامی که شروعش نرسیدست هنوز ، راز تیمار گل سرخ ، در وجود هیچ من ...

sepideh42224
15-05-2010, 00:09
کوله پشتی ام کو؟ باید وسایلم را جمع کنم. دفترم این جاست. مدادم هم که همیشه پیشم هست. ام… همین؟! کفش هایم کو؟ آهان! این جا.
راستی اصلا چرا باید بروم؟ پاسخش… پاسخش معلوم است.
گل هایی که به سمتتان آمدم تا بچینمتان، خدا حافظ.
گل هایی که با خار خود زخمیم کردید،‌ خدا حافظ.
گل هایی که شاید روزی به سمتتان می آمدم، رفتم،‌ خدا حافظ.
دوستان بی وفا، خدا حافظ.
دوستداران … ببخشید، دوستداری وجود ندارد. به هر حال خدا حافظ.
و پیشاپیش خدا حافظ ای کسانی که نیامده اید هنوز. کسانی که اگر خدا حافظی نمیکردم دوست داشتم جواب سلام مرا بدهید.
ولی… رفتن یعنی همین. یعنی قید همه ی سلام ها را زدن. رفتن یعنی منتظر نماندن. و این یعنی آزادی به بهای تنهایی.
خدا حافظ آرزوی با تو بودن.
آرزو می کنم وقتی به آرزویت نرسیدی، دلت نشکند. خدا نگهدار

نادر1368
17-05-2010, 22:36
مهم هست گریز کوچک نگاهت همواره مانعی بود بین ما امروز به من خیره بودی شاید همچنان که من بودم از انسوی شیشه دیوار.

نادر1368
18-05-2010, 22:27
هر روز بدین منوال میگذرد که تو مرا میخواهی؟ اما....شاید خواهی رفت به گرماگرم نگاهت تصور حسرت دیدارت عجیب بود ا...ندانی دوستت دارم؟........یک لحظه دوری...... نمی خواهم کتمان کنم که تو خواهی رفت.

ايناس
25-05-2010, 06:16
مي نويسم از تو
از تو كه سكوت زندگي جاويد مني
از تو كه هميشه همه جا برگهاي خزون زندگيمو جمع مي كني
برگهاي خزوني كه با ديدن تو سبز مي شن
مي نويسم از تو
تو
كه هميشه همه جا ، قلبمو با خودت مي بري
تو

.
.
.

Mahast Arya
01-06-2010, 09:35
تو
همیشه گفتی که
کشیدن ناز بال پروانه
چیزی جز پروندن رنگ از زیبایی اون نداره
منو آزاد کن از این بند اسارت
میشکنه بال دلم !
.
.
.

yuseph
18-06-2010, 13:37
نمیدونم چی شد.یا از کجا شروع شد! فقط میدونم من مقصر نیستم.خدایا خدوندا به فریادم برس.دست هایم میلرزد.چه کنم؟باید به پایان خط رسیده باشم.سیاهی نم ناکی چشمانم را گرفته دیگر نمیتوانم خوب ببینم.خدایا خدای من ...من چه کردم؟ولی پشیمان نیستم.فقط میترسم.میسترم.قطرات اشک صورت کبود شده ام را خیس می کردند.دیگر صدایی هم نمیشنیدم.آیا...آیا...آیا...نه ..من هنوز میتوانم بوی آخرین سیگارم را احساس کنم.آه ......حالا دیگر نفس کشیدن برایم غیر...ممکن شده....می ترسم....می ترسم.....خدا....مجبور بودم....آه...............تو...چه زیبا هستی....مادر این تویی؟ مادر؟ .........ویوسف در حالی که بروی تخت خوابش دراز کشیده بود به خواب آبدی رفت.شتافت یوسف به دیار باقی..درحالی که مادرش همان طور که وعده داده بود..به استقبالش آمد........

timsar jackson
07-07-2010, 17:55
من از این احساسِ غریبگی نفرت دارم

شاید توام مثل من گرفتاری

شاید تو ام نمیدونی چه احساسی به من داری!!

a@s
23-07-2010, 06:59
کلام ِ زینت شده، ازقلب ِ فهم ِ زیبامی آید. هردارویی بهرزخمی ست. وهرزخمی ازپی شمشیری ست: یازبان یا دست شرور. هرآنچه می آید شیطان پنهان است که شکست خواهدخورد. به یادآریم روزی راکه هم مفهوم بود وهم صورت. ومن همچنان به انتظار ایستاده ام... به انتظارپیام آوری بزرگ درعرصه هنر ِ ایران زمین،سرزمین ِ دختر ِ آفتاب.

a@s
24-07-2010, 01:35
یک قانون طبیعی است؛ اینکه همیشه ضعفا بیش ترند. و از آنجا که دموکراسی حکومت اکثریت است، همیشه ما را به سوی حکومت ضعفا سوق می دهد. و این خیلی خطرناک است؛ شاید حکایت همان گرگ زخم خورده. ضعفا گرگ نیستند اما زخم خورده اند. و وقتی به حکومت باب میل آنها می شود گرگ می شوند. و اینجا وضع خیلی خطرناک می شود؛ حکایت همان ترسیدن از چاقویی است که در دست یک آدم ناشی باشد، که یک چاقو کش می داند کجا را بزند و چگونه. همین دیگر. می خواستم بگویم دموکراسی هیچ خوب نیست..
گفته بودیدکه میتوان نوشته های این تاپیک رانقدکرد.ازین جهت نقل قول کردم.
مردم نمایندگان مجلس را انتخاب میکنندوآنهاقوانین را وضع میکنند. امابایدبه تاییدشورای نگهبان برسد. اعضای شورا :شش حقوقدان وشش فقیه هستند،گروه اول رارییس قوه قضاییه به مجلس پیشنهادمیدهدومجلس بااکثریت آراانتخاب میکند. فقهارانیز رهبرانتخاب میکند. رهبر رامجلس خبرگان واعضای مجلس خبرگان را نیزمردم انتخاب میکنند. این روند قدرت بخشی ست که دموکراسی ِ ماست.
من میگویم دموکراسی این نیست که مردم بتوانندبه هرکه میخواهندقدرت بدهند،دموکراسی آنست که مردم هرگاه که خواستندبتوانند قدرت رابازپس گیرند.
حالا این روند را معکوس کنید.آیامردم میتوانندچیزی راپس بگیرند؟

MSHOCK
28-07-2010, 20:52
قلم سیاه خویش را دوست میدارم
قلمی که همه ام نبوده
اما همه ام را میداند

حتی خود نیز خویشم را گم کرده ام
در یاد یاران که دفتری خالی از نوشته ام

.mehdi ©

Behradj
29-07-2010, 02:08
دوستان شرمنده اگر نوشته هایم خط خطی نیست !! اگر مثل شما قشنگ نیست...چون من نه احساسی دارم که حسی ازش بیرون بیاد...نه مغزی دارم که فکری ازش بیرون بیاد...پس ببخشید...
:40:

هنوز وقتی به تو فکر می کنم ... یاد دستات می افتم ... دستهایی که هر موقع میدیمت می گرفتمشون ... دستهایی که انقدر کوچولو بودن که همیشه توی دست من گم می شدن ... بهم می گفتی تو دستات بزرگه ... دستای من کوچولو نیست که ... راستم میگفتی ...
هنوزم بوی عطرت تو یادمه ... عطری که همیشه دوسش داشتم ... هر وقت می بوسیدمت سرمو نگه میداشتن کنار صورتت تا حسش کنم ...
هنوزم چشمات تو ذهنمه ... مشکیه مشکی ... بار اول که دیدمت ... هنوز یادمه حالت چشمات...
عاشقت شدم ... عاشقم شدی ...
فردای روزی که گفتی عاشقمی، ترکم کردی ... بی دلیل ...
با خودم عهد کردم برای اینکه همیشه تو ذهنم باشی ، حلقه ای که می خواستم شب اون روز بهت بدم رو همیشه تو دستم نگه دارم...
رفتی... تو ترکم کردی ...
هر روز تو فکرت بودم ... یه ماه بعد برگشتی... برگشتی و منم دوباره مثل قبل شدم ... حتی با اینکه گفتی نمیخوای مثل قبل باشی... برا من فقط با تو بودن مهم بود ...
به دو هفته نکشید .. ترکم کردی ... دوباره ... بی دلیل ... دیوانه شدم ... به خودم گفتم اگر دوباره برگرده دیگه قبولش نمی کنم ...
گذشت ... دو سال گذشت ...
ساعت یک نصف شب یکی از روزای خرداد دیدم یه مسیج برام اومد...دیدم اسم تو رو بالاش نوشته ... گفتی ناراحتی ... عهدم با خودم یادم رفت...یادم رفت قرار نبود دیگه بهت محل بدم ... آرومت کردم ... گفتی هیشکی عین تو منو اروم نمی کنه ... خوشحال شدم .. گفتی عاشقمی ... گفتم منم ... گفتی سرنوشتتم ... گفتم مرسی ...
زمان گذشت... یه ماه نشد ... دیدم اینبار من کم آوردم ... دیدم دیگه نمی شه ... عاشقت بودم ... خیلی ... اما در کنارت عذاب می کشیدم ... نمیدونم چرا ... بهت گفتم از هم جدا شیم ... ناراحت شدی ولی مثل همیشه با غرور همیشگیت گفتی باشه ...
رفتی ...
اما هنوزم عاشقتم...هنوز...اما دیگه به باتو بودن فکر نمی کنم ...
انگار رفتی تو خاطرم ... انگار شدی یه جزیی از خودم ...
جزیی که هنوزم که هنوزه ... باهامه ...
عشقو فقط با تو فهمیدم ...
هنوزم یاد دستات می افتم ... دستهایی که انقدر کوچولو بودن که همیشه توی دست من گم می شدن...

:40:

Behradj
02-08-2010, 00:23
چیزی که در ذهنم است بسیار تاریک و کوتاه است...
هر وقت به یاد آن می افتم خنده ام می گیرد...
گاه فکر می کنم دیوانه شده ام !
اما هنوز هم دلم برایت تنگ می شود...
همه چیز خوب بود...همه چیز عالی بود...
اما ناگهان چیزی شبیه به زلزله ای امد...همه چیز را خراب کرد ...
ما را از هم دور کرد...و دوری را به ما نزدیکتر...
حال تو بیشتر به دوری از من نزدیکی تا به خود من...
ای کاش دور می ماندی...
ای کاش هیچوقت برنمی گشتی...
دیر برگشتی...
زمانی که برگشتی...دیگر من، آن من قبلی نبودم ...
همه چیز از هم پاشید !
تمام شد ...
این بار تو ماندی و همه بی کسی هایت... این بار تو ماندی و همه چیز هایی که زمانی من با آنها تنهای تنها بودم...
این بار تو شدی تنهای تنها !
گاهی به یاد ان دوران می افتم ... باز هم خنده ام می گیرد !
خنده ای تلخ است، اما پشت آن تجربه ایست...
تجربه ای که اگر برنمی گشتی متوجهش نمی شدم...
ای کاش تا آخر یا با من می ماندی...
یا با دوری از من...

r*a*m*i*n
03-08-2010, 10:41
کاش خدا هنوز همین نزدیکی بود

کاش حس بودن جاودان خدا توی لحظه ها اینقدر دور نبود

کاش باز بارون میومد تو از بطن پاکیش ظهور میکردی

کاش نوازش نگاههای فرشته وارت تا آخرین تپش حیات ، نبض لحظه هام میشد

کاش هنوزم لمس حضور مهربونت معجزه ای بود واسه بهاری شدن برگ برگ پاییزی وجودم

کاش.....



پی نوشت:

خدا خوب میداند اگر بروی هرگز نمیبخشمش!

میداند اگر نباشی خواهم مرد

میداند.....

اما؛ باز دریغ میورزد!!!!!

اینهمه عظمت نامحدود و اینهمه دریغ نامعلوم!!!!!

water_lily_2012
07-08-2010, 18:09
یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد میزد: کهنه قالی می خرم، دست دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم،گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست، عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست،
بوی نان تازه هوشش برده بود، اتفاقاً مادرم هم روزه بود
خواهرم بیرون دوید و گفت: آقا سفره خالی می خری؟

water_lily_2012
15-09-2010, 16:34
عاشقان را دست در دست میبینم
فارغ ز همه دنیا و آدمها
عشق بازی می کنند
از خودم می پرسم:
آنها چه تعبیری ز خوشبختی کنند؟
از خودم می پرسم:
این دو عشق و عاشقی را
تا کجا معنا کنند؟
تا مرگ؟
تا پس از مرگ؟
من چرا عشق را
با مرگ عاشق نابتر میدانم؟
من چرا اینگونه ام؟
من چرا عشق دل خود را
از همه پاک تر میدانم؟
من چرا بین عشق و هوس
یک دیوار بلند ساخته ام؟
من چرا از خودم میپرسم این ها را؟
آری...
سوالهای کودکانه دلم را
پشت گورستان ذهنم
روی قبلیها
خوب دفن میکنم
تا کسی پیدا شود
روز رستاخیز ذهنم را
روی تقویم دلم
خط بزند....

water_lily_2012
22-09-2010, 07:17
بچه ها شرمنده اولین پست را کامل نخوندم

دیگه از این اشتباهات نمی شه انشاالله

بازم ببخشید

حساموند
27-09-2010, 03:28
تبعیض چونان تازیانه ای بر پیکرم فرود می آید غم و درد روحم را اسیر خود کرده است و محبت از دادن بوسه ای بر گونه ام دریغ می ورزد

حساموند
10-10-2010, 02:24
به نظرم اين تاپيك به يه سمت ديگه منحرف شده اما نتونستم بي تفاوت باشم انتظار منجي با يكجا نشستن و تنبلي ما هيچ ارتباطي نداره. يعني اين بهانه خودمونه كه هر مصيبتي برامون اتفاق مي افته دست رو دست مي ذاريم و منتظر اون روز مي مونيم. اما انتظار واقعي يه چيز ديگه است .يعني معصوم منتظر حركت از طرف ماست يعني تا ما خودمون نخوايم اون براي كمك ما نمي ياد و به همين خاطر فرج ايشون اينقدر طول كشيده. منتظر يه وظايفي داره كه يكيش آماده كردن اذهان مردم براي ظهور منجيه . اما ميبينيد كه وضع جامعه چطوريه. بهرحال توي روايات در مورد جوونهاي آخرالزمون خيلي تعريف شده.

Hate Of Love
13-10-2010, 21:15
اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم

Hate Of Love
14-10-2010, 12:34
روزي تمام احساسات آدمي گرد هم جمع مي شن و قايم موشک بازي ميکنن ديوانگي چشم ميذاره همه ميرن قايم ميشن تنبلي اون نزديکا قايم ميشه حسادت ميره اون ور قايم ميشه عشق ميره پشت يه گل رز ديوانگي همه رو پيدا مي کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو ميده و به ديوانگي ميگه که رفت پشت گل رز عشق نمياد بيرون ديوانگي هرچي صدا ميزنه عشق بيا بيرون ديوانگي هم يه خنجر ور ميداره همينطور رز رو با خنجرش مي زنه تا عشق پيدا بشه يک دفعه عشق ميگه آخ چشمو کور کردی ديوانگي اشک مي ريزه به دست و پاي عشق بهش ميگه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاري بگي من انجام ميدم عشق فقط يک چيز از اون می خواد بهش ميگه با من هم درد شو از اون وقت به بعد ديوانگي هم درد عشق کور شد و بس

huti_421
18-10-2010, 22:50
روزنامه

می‌خواهیم روزنامه‌ای چاپ کنیم با تیراژ بالا. صاحب‌امتیازش تو باشی و سردبیرش من.
در صفحه‌ی اجتماعی‌اش بنویسیم :
صاحب‌امتیاز و سردبیر هر روز با هم قمار بازی می‌کنند.
در صفحه‌ی حوادثش بنویسیم :
دختری میوه‌ی ممنوعه را چید. مجازاتش تا ابد هم‌خوابگی با تنهاییست.
در صفحه‌ی آگهی تسلیتش بنویسیم :
کودکی متولد شد. امروز مراسم یادبود نام‌گذاریش است.
روزنامه‌ی ما صفحه‌ی سیاسی‌اش خالیست، چرا که ما سواد سیاسی نداریم.
روزنامه را برای همه می‌فرستیم، حتی برای خدا.
اگر خدا سواد نداشت، برایش می‌خوانیم. اگر کر بود، برایش با ایما و اشاره می‌گوییم و اگر کور بود برایش با بریل می‌نویسیم.

نوشته شده توسط : هومن هاتفی

Hate Of Love
18-10-2010, 23:52
خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من
من خسته‌ام! طلوع کن امشب، برای من

می‌ریزم آن‌چه هست برایم، به پای تو
حالا، بریز هستی خود را، به پای من

وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند
خوش باش، هم به جای خودت، هم به جای من

تو انعکاس ِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوز
تکرار می‌کنند تو را در صدایِ من

آهسته‌تر! که عشق ِ تو جُرم است، هیچ‌کس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من

شاید که ای غریبه، تو همزاد با منی
من... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!

Dr.FANOOS
20-10-2010, 23:51
فکرم خوب کار نمی کند.تنها هستم.صدای خدا را نمی شنوم.....
ذوب شدن جسمم را به عینه می بینم.... همه چی ریخته روی سرم.......
شانه هایم سنگینی می کند.احساس تنهایی می کنم.......
چون تنها هستم!
کسی صدایم را نمی شنود.کسی نگاهم را دیده بانی نمی کند.کسی ندایم را گوش جان نمی سپارد.
چون تنها هستم!
قلبم خوب نمی زند...کدر شده...سنگینی می کند...
دستهایم....دلم....
چاهی سراغ دارید؟ نعره هایم می خواهند بیایند.....چون .......

سه شنبه 89/7/27
تهران-پارک طالقانی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Alice in Wonderlan
21-10-2010, 10:37
و دنيا
يکی از قفسه های کتابخانه ی من بود
وقتی موهايت را فلسفه می بافتم،
- دکارت دم اسبی ! -
من خودکشی می کنم پس هستم،
و می توانم از فردا
در کتابی که آدم هايش
يک سطر در ميان گریه می کنند،
تا آخر آفتاب بخوابم .
من خودم را از يک کتابخانه ی عمومی امانت گرفته ام
آقا!شما مرگ مرا نديده ايد؟
نديده ايد گوشه ی اين شعر
دستفروشی کتاب هايش را با کمی اسب
حراج گيسوی زنی
که بر زخم ،شيهه می کشيد؟
ديده بود
از توی کتاب زده بود بيرون
و برای فصل بعدی
از مرگ های من يادداشت برداشته بود.

Alice in Wonderlan
22-10-2010, 16:55
کم‌کم تفاوت ظریفِ میان نگه‌داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. این‌که عشق تکیه‌کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند و هدیه‌ها، عهد و پیمان معنی نمی‌دهند.

و شکست‌هایت را خواهی پذیرفت، سرت را بالا خواهی گرفت با چشم‌های باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌هایت را هم ‌امروز بسازی که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست و آینده امکانی برای سقوط به میانه‌ی نزاع در خود دارد

کم کم یاد می‌گیری که حتی نور خورشید می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری. بعد باغ خود را می‌کاری و روحت را زینت می‌دهی به جای این‌که منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

و یاد می‌گیری که می‌توانی تحمل کنی… که محکم هستی… که خیلی می‌ارزی.

و می‌آموزی و می‌آموزی با هر خداحافظی یاد می‌گیری

Alice in Wonderlan
24-10-2010, 18:56
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده ی لب تو می نابم آرزوست.

ای پرده پرده چشم توام باغ های سبز،
در زیر سایه ی مژه ات ، خوابم آرزوست.

دور از نگاه گرم تو ، بی تاب گشته ام
بر من نگاه کن ، که تب وتابم آرزوست.

تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست !

تا وا رهم ز وحشت شب های انتظار
چون خنده ی تو مهر جهانتابم آرزوست. . .

zhoovaan
24-10-2010, 21:54
بانو
بانو
حرف هایت را انگار
نه می شنوم ، که مزه مزه می کنم ...
چشم میلغزانم که مبادا کلمات تمام شود و من چیزی جا گذاشته باشم
نقطه ای ، حرفی ، اشاره ای ... مخفی ...
بانو
کی مخاطبت می شوم ؟!

Alice in Wonderlan
25-10-2010, 10:53
هرگز نمی دانستم که عشق می تواند سکوتی باشد در دل، لحظه ای که زمان از حرکت باز می ایستد و هر آنچه در جستجویش بودم درست اینجا در آغوش من است، فقط منتظر فرصت است تا شروع کند

هرگز نمی دانستم که عشق می تواند آفتابی باشد در چشمان تو، در روزی که شاید آن را ندیده باشی و هر آن چه در جستجویش بوده ام، کلمات نمی توانند بیانش کنند، وقتی که نوازشی فراتر از هر چیز دیگری است؛

شاید هرگز ندانی که چقدر دوستت دارم، ولی از این بابت مطمئن باش بهشت تو اینجاست، اینجاست دفتر زندگانی تو، جایی که در آن من و تو تا ابد می مانیم و در شب تاریک روشنایی را دنبال می کنی و به جایی می روی که عشق باید به آنجا برود و صبحگاه به روی روزی بدیع چشم می گشایی تا تمامی نگرانی هایت دور شوند، شاید هرگز ندانی که چقدر دوستت دارم

paniz68
08-11-2010, 22:40
تو به هر شعله ي چشمان ترم مي سوزي
بيش از اين گريه مكن
كه بدين غمزدگي بيشترم مي سوزي
من چو مرغ قفسم
تو در اين كنج قفس بال و پرم مي سوزي
گل من گريه مكن
كه در آيينه ي اشك تو غم من پيداست
فطره ي اشك تو داند كه غم من درياست
دل به اميد ببند
نا اميدي كفرست
چشم ما بر فرداست
ز تبسم مگريز
در دندان تو در غنچه ي لب زيباست
گل من گريه مكن

hayla
14-11-2010, 21:21
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم
وقتی که رفت من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی او تمام کرد من شروع کردم
وقتی او تمام شد من آغاز شدم

hayla
14-11-2010, 21:41
موهایم را رنگ نمی کنم

تا بشناسی ام...

خنده هایم را می فروشم کفش می خرم...

و جلوتر از زمستان برایت شال می بافم...





سایه ام را باد برد

و هیچ کس ندانست که من

دیگر برگ ندارم.



صدای خنده هایم

زندگی را گریه کرد

من زنده ام

این جا

با گونه هایی که شوری اشک را تجربه گر است...



روی صورتم بغض شدی

و شوری ات از چشمهایم که ریخت

دیگر نبودی...

karin
27-11-2010, 00:44
صبح نسبتا زود، بالش و پتو به دست می آیم کنار بخاری دراز می کشم. خواب از سرم پریده. به زمین و زمان فکر می کنم.
به خودم، به آینده ی جاه طلبانه ای که در ذهنم ترسیم کرده ام.
به تو، به آینده ی گرم و خودمانی ای که برای خودت ترسیم کرده ای.
به خودمان، به اینکه قدم زدنمان در خیابان ولیعصر و شادی های بی دلیلمان تنها در خواب های من اتفاق می افتد.
به روزهای انتظاری که از کش آمدن خسته نمی شوند.
به تجدید دیدارهایی که به پلک زدنی می مانند.
.
.
.
خوابم می برد. بیدار که می شوم می بینم اس ام اسی که برایت نوشته بودم در درفت مانده.

KINGHMA
01-12-2010, 12:57
خدایا دوستت دارم.

خدایا دوستت دارم و می دانم که این یک حقیقت است.

دروغ نمی گویم چون می دانم ،دورغ دشمنت است.

خدایا هوای من را داشته باش ،چون تو بهترین هوا داری!

خدایا با نور و روشناییت به من بتاب و روشنم کن ،چون نور تو روشن ترین و گرمابخش ترین است.

خدایا لبخند شادی هایم را زیاد و گریه شوقم را بیشتر کن ،

خدایا همراهم باش چون تو بهترین همراهی.

خدایا دوستت دارم.

تا می توانم دوست میدارم و به دشمنی فکر نمی کنم،امیدوارم بقیه هم همینطور باشند.

خدایا به امید تو.

Yoo00ooVenToo00ooS
07-12-2010, 11:36
قلم سیاه خویش را دوست میدارم
قلمی که همه ام نبوده
اما همه ام را میداند

حتی خود نیز خویشم را گم کرده ام
در یاد یاران که دفتری خالی از نوشته ام

The Darkness
09-12-2010, 02:46
روي لبخند من اسيد بپاش
و بيا باز هم مرا بخراش

شكل دلخواه تو اگر نشدم
گونه هاي مرا كمي بتراش

به جهنم! كمي مجسمه تر
توي ميدان شهرداري باش

كه ببيني چقدر مرتبطم
به مترسك، به اين حقيقت فاش

دست در دست من و عكس بگير
شب روشن بدون اينكه...فلاش

بك-برگرد توي صورت من
شكل يك مشت، شكل يك پرخاش

Gilopa
02-01-2011, 15:07
ای خدا ذره ای بین مرا ! بس که گفتم حکمتیست پوکیدم تا به کی حکمتت حکمفرماست !
نفهمیدم طمع خوشی .. نفهمیدم زندگی ...
روز خوش بر من حرام است یا که من بر خوشی حرام ..
... بنال ای دل بگو خستم ... خسته حتی از نوشتن

black elm
04-01-2011, 22:18
خوره اي كه به جانت افتاده واقعي است؟تنهايي مضحك سكون در فاضلاب درد.ضجر ضجه هاي ضعف به سستي قلبي سرد بدل شد.رنگ باختن تدريجي همه ي رنگ ها چقدر سخت است.چقدر سخت است از زندگي سيلي روي گونه هايت را هم حس نكني.درد من...تنها مرهم قلب سرد ضعيف خسته اي باقي بمان

E m i l y
06-01-2011, 17:30
متاسفم واسه سازنده تاپیک و حتی ناظر انجمن ادبیاتتتتتتتتت

که مطالب وبلاگها رو اینجا به اسم خودشون درج کردن

واقعا خجالت نمیکشین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این کار کم از دزدی نداره ....

من از دیروز دارم اینجارو میخونم و مقایسه میکنم با بعضی وبلاگا که نویسند ش روحش خبر نداره که یکی به اسم خودش درج کرده

حداقل اسم وبلاگ و عنوانش رو درج کنین

نمونه ش این پست
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

و این وبلاگ
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید



یا این پست
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید و این وبلاگ
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

یا این وبلاگ و این پست
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید و
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

و خیلیای دیگه

E m i l y
06-01-2011, 19:24
اولین پست از سازنده تاپیک اینکه که مطالب از خودتون باشه ولی جالبه که خودشم مقصره

و حتی ناظر این انجمن که معلوم نیس چه جوری ناظر شده

اگه با کپی پیست کردن میشه ناظر شد خب منم مشتاق این پستم

جالبه بهتون بگم که من پستای تاپیک های کتاب که در مورد توضیح کتاب و حتی یه جمله از کتاب که تو انجمنه رو میخوندم دیدم بازم

همین دوستان کپی کردن از وبلاگهااااااا

میتونم واستون بازم بزارم

بابا خیلی زحمت میکشین واسه انجمنننن چقدر بار این انجمن رو بالا میبرین با کپی کردن ها

rambo_1386
06-01-2011, 21:32
متاسفم واسه سازنده تاپیک و حتی ناظر انجمن ادبیاتتتتتتتتت

که مطالب وبلاگها رو اینجا به اسم خودشون درج کردن

واقعا خجالت نمیکشین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این کار کم از دزدی نداره ....

من از دیروز دارم اینجارو میخونم و مقایسه میکنم با بعضی وبلاگا که نویسند ش روحش خبر نداره که یکی به اسم خودش درج کرده

حداقل اسم وبلاگ و عنوانش رو درج کنین

نمونه ش این پست
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدو این وبلاگ
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
دوست عزیز اولین لینکی که گذاشتی باز کردم دیدم پست ناظر فهمیدم یه کاسه ای زیر نیم کاسست و کلا همه چی دستگیرم شد!!!:13:
دوست عزیز تو که میخوای آشوب به پا کنی حداقل یکم خلاقیت به خرج بده!!! : دی
اومدی تو لینک اول پست ناظر گذاشتی با یه وبلاگ دیگه اگه یکم تاریخ سرت بشه و فرق میلادی با شمسی بفهمی به سادگی میتونی حساب کنی این نوشته هارو خانم ناظر تو تاریخ 10/10/2009 تو سایت گذاشته و وبلاگی که قرار دادی تو تاریخ 26/1/2010 این مطلب نوشته این یعنی کی کپی کرده؟؟؟ :13:
به خاطر همین من دیگه به خودم زحمت ندادم بقیه لینکاتو بخونم!:20:
شایدم تو راست میگی ناظر انجمن یه قهوه میخوره میره گذشته این مطالبو سرچ میکنه بعد میاد اینجا میذاره : دی:31:
هدفت هم یکی از این موارد 1- بی کفایت جلوه دادن ناظر انجمن 2- به آشوب کشاندن تاپیک

و حتی ناظر این انجمن که معلوم نیس چه جوری ناظر شده

اگه با کپی پیست کردن میشه ناظر شد خب منم مشتاق این پستمکه با این حرفت تابلو شد فقط میخواستی ناظرانجمن ادبیات تخریب کنی که فکر نکنم بتونی !!! : دی
متاسفانه یا خوشبختانه ناظرانجمن ادبیات هیچ توهینی و بی احترامی به بقیه نمیکنه و نوشته هایی هم که قرار میده جزو زیباترین نوشته های انجمن ادبیات :46:

karin
06-01-2011, 21:32
دوست عزیز
چه طرز برخورده؟
اصولا عادت دارید نرسیده همه چیز رو میبرید زیر سوال؟

مساله کاملا روشنه
تاپیکی ایجاد شده برای قرار دادن نوشته های شخصی
حالا اینکه یه نفر به شعور خودش و مخاطبش توهین میکنه و مطلبی رو از وبلاگی کپی میکنه تقصیر بنده یا ناظر انجمن یا زننده ی تاپیکه؟ ناظر وظیفه نداره تک تک پست ها رو با وبلاگ های موجود چک کنه، اصلا به نظرتون این کار منطقیه؟!

تازه با فرض اینکه از وبلاگ کپی شده باشه و وبلاگ از اینجا کپی نکرده باشه!
من تعدادی پست ترجمه تو این انجمن دارم که با یه سرچ کوچیک تو تعداد زیادی وبلاگ میتونید پیداشون کنید بدون ذکر منبع ; )

هر موقع پستی دیده بشه که من و دوستانم بدونیم صاحب اثر شخص دیگری ست حتما پست مذکور پاک شده و با ارسال کننده ی پست برخورد میشه



اولین پست از سازنده تاپیک اینکه که مطالب از خودتون باشه ولی جالبه که خودشم مقصره


بر چه اساسی ؟!


و حتی ناظر این انجمن که معلوم نیس چه جوری ناظر شده

شما حق ندارید به این سادگی زحمات یک کاربر قدیمی که بسیار هم برای انجمن زحمت میکشند رو زیر سوال ببرید
در صورت ادامه ی لحن توهین آمیزتون اخطار خواهید گرفت!


اگه با کپی پیست کردن میشه ناظر شد خب منم مشتاق این پستم

جالبه بهتون بگم که من پستای تاپیک های کتاب که در مورد توضیح کتاب و حتی یه جمله از کتاب که تو انجمنه رو میخوندم دیدم بازم

همین دوستان کپی کردن از وبلاگهااااااا

میتونم واستون بازم بزارم

بابا خیلی زحمت میکشین واسه انجمنننن چقدر بار این انجمن رو بالا میبرین با کپی کردن ها

بی دلیل جو سازی نکنید لطفا

این مساله به هیچ عنوان قابل بررسی نیست که اگر باشه باید به تعداد کاربران ناظر باشه برای چک کردن کپی بودن یا نبودن پست ها


این لحن نامناسبتون رو میگذارم به حساب جدید بودنتون ; )

اگر موردی هست با حفظ ادب و احترام (!) با من یا ناظر انجمن در میان بگذارید تا به موضوع به طور جزئی رسیدگی بشه


موفق باشید

E m i l y
07-01-2011, 12:36
خانوم محدثه اینقدر زود قضاوت نکن من کاربر جدید نیستم از سال 2007 میام تو این انجمن

حالا اگه نام کاربریم جدیده دلیل بر جدید بودنم نیس چون همه رو میشناسم کم و بیش

در ضمن اقا امیر شما بهتره تو همون انجمن اموزش عالی فعالیت خودتو کنی که یه دفعه میای اینجا و وکیل مدافع همه میشی


صحبت من اینه چرا کاربر فعال انجمن ادبیات و ناظر ادبیات خودشون قوانین رو رعایت نمیکنن !

خودتون میدونین این روزا خیلی وبلاگها تو زمینه کتاب و شعرفعالیت میکنن و اثار خودشونو ارائه میکنن

ولی متاسفانه برخی دوستان برای کاربر فعال شدن و پستهاشون ناچار به کپی پیست میشن

بازم میتونم وبلاگایی که در زمینه کتاب هستن و معرفی کتاب داشتن رو معرفی کنم که بعضی دوستان تو پستاشون کپی کردن

موافقین ؟ اینجوری حداقل بهتون ثابت میشه که من دروغ نمیگم واستون تو پیغام خصوصی میزارم خانوم کارین

karin
07-01-2011, 14:38
خانوم محدثه اینقدر زود قضاوت نکن من کاربر جدید نیستم از سال 2007 میام تو این انجمن

حالا اگه نام کاربریم جدیده دلیل بر جدید بودنم نیس چون همه رو میشناسم کم و بیش

در ضمن اقا امیر شما بهتره تو همون انجمن اموزش عالی فعالیت خودتو کنی که یه دفعه میای اینجا و وکیل مدافع همه میشی


صحبت من اینه چرا کاربر فعال انجمن ادبیات و ناظر ادبیات خودشون قوانین رو رعایت نمیکنن !

خودتون میدونین این روزا خیلی وبلاگها تو زمینه کتاب و شعرفعالیت میکنن و اثار خودشونو ارائه میکنن

ولی متاسفانه برخی دوستان برای کاربر فعال شدن و پستهاشون ناچار به کپی پیست میشن

بازم میتونم وبلاگایی که در زمینه کتاب هستن و معرفی کتاب داشتن رو معرفی کنم که بعضی دوستان تو پستاشون کپی کردن

موافقین ؟ اینجوری حداقل بهتون ثابت میشه که من دروغ نمیگم واستون تو پیغام خصوصی میزارم خانوم کارین


اول مدرک بیارید بعد همه رو ببرید زیر سوال

طبق کدوم مدرک ناظر یا کاربر فعال کدوم قانون رو رعایت نکرده؟!!

در ضمن شما که به قول خودتون از 2007 ـه میاید انجمن هنوز نحوه ی برخورد درست رو یاد نگرفتید؟ که اگر موردی بود جای جنجال به پا کردن در تاپیک با مدیر و ناظر بخش مربوط در میان بگذارید؟

در هر حال منتظر پیغام خصوصی تون هستم
امیدوارم حرفاتون صحت داشته باشه در غیر این صورت مجبورم جور دیگه ای برخورد کنم!

rambo_1386
07-01-2011, 16:47
در ضمن اقا امیر شما بهتره تو همون انجمن اموزش عالی فعالیت خودتو کنی که یه دفعه میای اینجا و وکیل مدافع همه میشی

تو هم بهتره با یوز اصلیت بیای حرف بزنی!!! : دی
با این کارت تابلو شد هدفت فقط بی کفایت نشان دادن ناظر و مدیر انجمن بوده :31:
بدجوری واسه مدیری و ناظری دندون تیز کردی البته یوزر اصلیت این یوزر بدله واسه رسیدن به اهداف!!!:31:
نشونش هم اینه که وقتی متن ناظر تو وبلاگ دیدی از بس هول شدی یه نگاه کوچولو به تاریخشون ننداختی ببینی وبلاگ کپی کرده یا ناظر!!! : دی
+
در ضمن بیا انجمن آموزش عالی در خدمت باشیم!!! : دی

black elm
10-01-2011, 00:58
غم شب هاي سردم را به دست دنيا نمي سپارم...شب هايم را ،ضجه هايم را نگه خواهم داشت تا تباه نشود.خدايا از دنيا ضجه اي و فرياد اندوه بارم را ديگر نگير.اتش قلبم را به سردي مرگ نميسپارم تا بسوزد و روحم را اتش بزند تا خدا روحم را شعله ور ببيند و به سردي دنيا بخندد

black elm
24-01-2011, 22:32
خداي من اگر زجري خواستم فقط براي ان بود كه فراموش نكنم انسانم
كه فراموش نكنم مردمانت شكستند انچه را بود و بردند همه چيز را
ولي غير از درد
درد را نگه دار برايم
چون در لحظه هاي بي تابي است كه احساسم نويد حضورت را ميدهد
ولي لحظه هاي سرد ديگر از تو خالي است
خدايا دردم را ميدهم براي يك ثانيه دست گرمت
چشم هايم بي تابي ميكند براي سيل اشكم
همه را ميدهم
خدايا يك لحظه كافيست

amatraso
30-01-2011, 18:26
رود ها می خرو شند اما همیشه زلال اند
کاش آدم ها هم مثل رود بودند

Facon_Archi
19-02-2011, 00:43
" ت ن ف ر "
بازی، بازی ِ حرف هاست.
جا به جایشان می کنم که شاید، چشمانم را نزند آن معنای ِ روح کُششان.
" ن ف ر ت "
دیگر چشمم را نمی زند. روحم اما، مُرد

Dreamland
23-02-2011, 01:36
تلاش برای نجات فرزند از سقوط

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خدایا
می دانم
برای من هم محافظانی گذاشته ای
که هرگاه خواستم از خانه‎ات ، از بندگیت بیرون روم
مرا نگه دارند تا بی تو تلف نشوم

خدایا از تو و محافظان مهربانت که لحظه ای از من چشم بر نمی دارند سپاسگذارم ...

black elm
06-03-2011, 10:44
صداي شرشر باران
زمين نمناك
علف زنده
سفيدي قشنگ پشت كهساران شهر
ان دور ها را
من نميخوام
همين يك قطره هم كافر است
همين اشكي كه ميجوشد
كه ميبويم چو ميرويد
كه شكري در پي رقص غم انگيزش نميگويم
خدايا من چه گويم چون رسد
گوياي صد نكته ست
همين يك قطره هم كافي ست

تمام نرگس و سنبل،شقايق،نسترن
را شاعرا ارزاني شعر سپيدت
خدا را شاهدي گيرم
براي من همين يك لاله هم كافي ست

ز ناي من نوايي نيست
ز ناي من رهايي نيست
چرا نالم چو ني،پستي بگيرد درد دل
حرفي نگويم
ساكتي
گفتار پر معناست

Gilopa
09-03-2011, 23:45
کاش میشد جوری زندگی کرد که ذاتت تغییر نکنه یه روزایی چقدر اکتیو و شاد بودم اما به هر دری میزنیم آخرش عوضمون میکنند
که چی .. خوشی ها و تلخیهای این زندگی همش نوسان دارن ! چقدر بده وقتی بدونی شادیه الانی که توش هستی گذراست .. دوروبریهات میگند بدبین نباش .. تو دلت میخندی میگی اون روزایی که خوشبین بودم و میخواستم از واقعیت فرار کنم شماها کجا بودید ؟ حالا بزار با واقعیت روبرو شم ... وای که چقدر واقعیت هم تلخه ... آخه خدا که چی ... منظور چیه !

Sahar Girl
10-03-2011, 07:00
· بال امروزت زنوراست گرجمالش بنگری

· گردآنروزازهواها بودنگهدارش شدی

· خواب دوشینه همان بودارجوابش بنگری

· دیدوربادیدبان جملگی آماده اند

· عادتت گشته ارادت چونکه نیکش بنگری

· حالیاسیرمن الخلق الل حق گشته ای

· پشت این صورت بسیرت جاودانش بنگری

· هوشیاری کی شودزائل خمارانش زوصل

· بس کن ای داود صندوق را کلون تاکه جمالش بنگری

Sahar Girl
10-03-2011, 07:00
از مسیر چشمان تو

باید گذشت

برای رسیدن به بهشت

توکه هوای چشمانت همیشه ابری و مه گرفته است

نکند بازهم پایم بلغزد و زمینی شوم؟

Sahar Girl
10-03-2011, 07:00
دانه های کلامم را
آفتاب می کنم.
تا بخشکند.
آتش می دهم.
و کنار آجیل شب یلدا
یک کاسه کلام بوداده بی مغز
می گذارم
و یکریز حرف می زنم،
برای
شمع و کرسی و هندوانه.
و از یاد می برم
یک ظرف کلام بوداده بی مغز،
کنار بساط گذاشته ام

Only For You
12-03-2011, 08:28
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم

نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد
بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم

بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم

به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم

و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم
و خنده، ...به فرهنگ مرده خواه کنیم

گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا
که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم

بیا بساط قرار و گل و محبت را
دوباره دست به هم داده، روبراه کنیم

اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم

برای سرخوشی لحظه هات هم که شده
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

barani700
06-04-2011, 01:15
پشت این پنجره ی بسته
من خسته
یار..
دل نگران
چه کسی فاصله را خوش دارد!

p30worldtizhosh
10-04-2011, 07:45
حرام" دیدن عریانی ات نیست!

ندیدن یک ثانیه از زیبایی‌ ات است.......!!!

H.Operator
18-04-2011, 13:14
سلام دوستان منم 2 تا شعر سرودم اینجا قرارشون میدم:20:

شعر اول:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شعر دوم:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شاد باشید
حسین:11:

H.Operator
20-04-2011, 02:57
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

H.Operator
23-04-2011, 00:55
روی تکه کاغذی می نویسم
می نویسم که یادم باشد
می نویسم که تکرار نکنم
اما چه فایده
عمریست در حال نگارشم
هر بار با شوقی نوشتم
اما افسوس عاقبت همان شد که می شد

Lady parisa
02-05-2011, 09:16
دوستم داری

دوستت دارم

نمی گویم

نمی گویــی

نمی دانــم

تــا کی غرور باید آشنای چــشم های بی قرارمان باشد ؟

Lady parisa
11-05-2011, 12:14
هنوز قلبم جایی حوالی ِ تو می تپد ...!

نه خیالی نه حالی جایی حوالی‌ِخود ِ خودَت .

مواظبَش باش




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

حساموند
15-05-2011, 23:40
سال ها پيش مي پنداشتم دنيا برايم تا ابد ادامه خواهد يافت ،مرگ را باور نمي كردم و به گمانم اين نفس ها پاياني نداشت.رشته محكمي از حيات را چسبيده بودم كه بيم گسستنش را نداشتم،و اين جسارت فوق العاده اي به من مي بخشيد و بي پروايي فراواني از من سر ميزد.سالها پيش ،آه كه چه دوران بي خيالي بود.من بودم موجود بي فكري كه در زمان حال زندگي ميكرد.نه مي انديشيد نه دغدغه داشت

حساموند
16-05-2011, 00:03
اي روياي فراموش شده چندين قرن است كه سوت و كور و مخفي باقي مانده اي.سالها در طلبت چه قيمت گزافي كه به جان نخريدم ،چه مصيبت ها كه پشت سر نينداختم و باز از پا ننشستم.تو را حس مي كردم در وراي گوش خود،نجواي آهسته و بي رمقت را مي شنيدم اما به هر سو رو مي كردم نمي ديدمت.كجا بودي كه در ميان تمام اين زمان پر طول و دراز سنگين،آرزوي مرگ فرجام عبثي بود،مي خواندمت و ياري مي طلبيدم

minu1
16-05-2011, 08:33
می نویسم از سالهایی که فکر میکردم دوران بلوغ است و جوانی، می نویسم از لحظه هایی که بیهوده به هدر رفت ؛ و من دلشکسته از پشت پنجره به دوردستها خیره میشوم و قطره اشکی آرام از کنج چشمهایم می چکد روی گونه های سردم. دستهایم توان پاک کردن اشکها را ندارد. با اینکه شور دارم ولی دلم دیگر درون سینه ام نیست. دستانم می لرزد و توان ندارد اشکی را پاک کند که یادآور لحظه های از دست رفته است. و من همچنان با هر غروب غمگین دلم میگیرد از روزهایی که رفت و قدر ندانستم.

Lady parisa
17-05-2011, 08:59
بدون مكالمه عشق به جان كندن مي افتد؛

و چقدر هم سخت است

دوام بخشيدن به اين

گفتگوهاي

آبي روشن

Lady parisa
22-05-2011, 11:25
لعنت به تمام کسانی که تو نیستند ولی عطر تو را می زنند

nazanin261
05-06-2011, 10:22
من هم بعضی وقتا یه چیزایی مینویسم و خط خطیش میکنم ولی اگه بیام اینجا بنویسمشون چجوری باید خش خطیشون کنم؟:20:

Miss Artemis
07-06-2011, 17:17
دوستان تازه وارد به تاپیک لطفا قبل از پست دادن ، پست اول رو بخونید .

در این تاپیک، تنها نوشته های خود را بگذارید!

در این تاپیک فقط دل نوشته های خودمون رو میذاریم ... و متن ها نباید کپی از جای دیگه باشه :46:

- Saman -
08-06-2011, 22:20
و چه آسان به او عاشق شدم تنها با يك نگاه اما چه مشكل جدايي از او حتي با هزاران نگاه


اديت : مي تونه ازاين بهتر باشه


چه آسان است عاشق شدن با يك نگاه اما مشكل است جدايي حتي با هزاران نگاه



في البداهه بيد ! :)


همچنين دوباره از nil2008 به خاطر نظر لطفشون تشكر مي كنم :)

anon85
10-06-2011, 21:30
باز باران بی ترانه میخورد بر بام قلبم باورت شاید نباشد خسته است این قلب تنگم.....


بند كفشم را مى بندم
همه چيز را فراموش مى كنم
مى روم سرم را به ديوارهاى بلند مى كوبم
و از اتاق هاى كوچك ياد مى گيرم
كه فكرهاى بزرگ نكنم

سلام،

دوست عزيز، تو اين تاپيك فقط نوشته هاي خودمونو ميذاريم؛

همين دو صفحه پيش دوستمون يادآوري كردن:


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Mohammad
14-06-2011, 18:45
دوستان یه نکته رو متذکر بشم که :


تذکر: در این تاپیک، تنها نوشته های خود را بگذارید!

بنابراین در این تاپیک مطلبی بصورت کپی/پیست مورد قبول نیست .

ممنون :20:

Mohammad
15-06-2011, 00:43
اشاره من رو به هيچكدوم از دوستان نبود ، صرفا يه يادآوري براي حفظ روند اصلي تاپيك .:20:

Mohammad
16-06-2011, 19:35
خودم را
در گور می خوابانم
و فکر می کنم
باید سنگ قبری سفارش دهم
تا رهگذران را
_حتی لحظه ای_
بایستاند
تا بدانند
زیر این سنگ
مردی خفته است
که هنوز به رویاهایش فکر می کند ...

...


این جمله از شماست ؟


نویسنده: فائزه شاکری - یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸٩

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Macushla
16-06-2011, 21:08
می گویم ..
عشق شاید همین باشد ...
که تو بغض نگذاری..
و من چشمک ...
از تمام اسمایلی های دنیا !!!
و دل ببندیم به این قسمت ...
و مهم نیست که کسی شعرم را می فهمد آیا ؟؟!!
وقتی تو این عشق را خوب میدانی و می گویی ...
عشق باید همین باشد !!!

Mohammad
16-06-2011, 21:43
دوست گرامی !! شاید آدرس رو اشتباه اومدین ! بعید می دونم با این همه پست قوانین تاپیک " نوشته های خط خطی " رو ندونید !
شاید بهتر باشه دوباره نگاهی به پست اول و یا تذکر که چندین باره داده شده بندازید !

ممنون.

anon85
16-06-2011, 22:07
اينجا تاپيك اشعار گمنامه يعني هر شاعري كه شهرتي نداشته باشه خيلي وقتا بدون ذكر نام شاعر نوشته ميشه ( كه البته بهتره نوشته بشه) ولي چك بكني كار روتينيه توي اين تاپيك. شعر خودشون باشه معمولا زيرش مينويسن از خودم!
آقاي مدير!

سلام،
تاپیک شعر گمنام:

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

R Д M ß Ô
18-06-2011, 23:30
میگم با این همه تذکر بهتر نیست اسم تاپیک عوض بشه مدیر عزیز؟!:20:
تازه طبق قوانین اسم تاپیک باید مربوط به موضوع باشه و مناسب!
هیشکی با خوندن خط خطی متوجه نمیشه باید اشعار خودشو بذاره پس این اسم مناسب نیست در نتیجه شما و ناظر محترم به زحمت میفتید و مجبورید همش تذکر بدید:20:

Mohammad
18-06-2011, 23:59
میگم با این همه تذکر بهتر نیست اسم تاپیک عوض بشه مدیر عزیز؟!:20:
تازه طبق قوانین اسم تاپیک باید مربوط به موضوع باشه و مناسب!
هیشکی با خوندن خط خطی متوجه نمیشه باید اشعار خودشو بذاره پس این اسم مناسب نیست در نتیجه شما و ناظر محترم به زحمت میفتید و مجبورید همش تذکر بدید:20:

اتفاقا پیشنهاد خوبی هست ! گرچه این اسم خیلی هم بی ربط نیست اما اسمی مناسب تر می تونه به نظم تاپیک هم کمک کنه ...
ممنون

Macushla
19-06-2011, 18:09
یه دونه من بهش اضافه کنید ، بد نمیشه به نظرم ! :31:

نوشته های خط خطی ِ من !!

Sayam
20-06-2011, 18:58
به در و دیوار خانه چشم میدوزم
از کنار پنجره ها سرم رو بیرون میبرم
میرم تو خیابونا و قدم میزنم
زندگی من شده همین
همین و صد تا علامت سوال و تـــــ ــو !

+

در مورد عنوان که بقیه نظراتی دادند ، من با همین عنوان موافقم و اشکالی درش نمی بینم

.mehdi
22-06-2011, 14:27
بچه که بودیم ، آرزو داشتیم بزرگ بشیم .. ،

حالا که بزرگ شدیم آرزو میکنیم برگردیم به بچگی .

بچگیمون در آرزوی بزرگ شدن سوخت و بزرگیمون در جسرت بچگی ...

befermatooo
22-06-2011, 16:22
احوال خودم :


سالها بدون یار زیستم

چند صباحی با عزیزی بودم

حال او را در کنار خویش دارم

Sayam
26-06-2011, 20:09
تا بهشت چند قدم بیشتر نمانده بود

همان بهشتی که بزرگترین نعمتش بودن تو بود

و آن بهشتی که سالها در رویاهایم نقاشی اش میکردم

اما نشد . . . .

نگذاشتند تا بشود. . . . .

دستی پیدا شد و مرا از تو فرسنگ ها دورتر پرتاب کرد

و حالا من ماندم و این دوزخ

اما باور کن ،

فقط کافی بود تا تو باشی ، تا اسم اینجا را نگزارم دوزخ

دوزخ که هیچ ...

بی تو ، بهشت هم بـــهــــــــشـــت نیست !

Scary Feelings
03-07-2011, 08:06
واقعا فک کردی بقیه دلشون برا تو میسوزه که میگن مردی میری بهشت؟!!
نه !
اونا اینو میگن چون خودشون دارنش , فک کردی این همه که میگن بهشته اینطوری هست اونطوری هست کسی از بهشت نامه میده؟ نه! اونا بهشت خودشونو دارن , اونه که برای تو تعریف میکنن , وقتی توام میگی منم میخوام.. اون موقس که میگن بمیری بری بهشت یعنی اینطرفا ما حکومت میکنیم نه خدا! پس اینجا نمیتونی بری بهشت
به هر حال شایدم حرفم کفر باشه
شاید این دنیا همو نبینیم , اما جهنم وعده دیدار

Ice Pain
10-07-2011, 15:32
هر روز از کنار همون پارک و همون نیمکتی رد میشم که یه روی تو بودی و با هم مینشستیم ، میگفتیم ، میخندیدیم .....

اما حالا تو نیستی ، نمیشینم ، نمیگم ، نمیخندم

حالا زیر اون نمیکت پر شده از ته سیگارهای من. !
:41:

ŞHÍЯÍŃ
24-07-2011, 04:25
امروز من فقط به این بهانه نفس میکشم

که گاهی مرا در آغوش گرم خود بفشاری

و آرام در گوشم بگویی که دوستت دارم:40:

4MaRyAm
25-07-2011, 17:44
من اسیر ذهن مردمانی هستم که...

احساس پاک مرا...

به حقیرانه ترین هوس های خود تشبیه می کننــــــــــــــــــــد

4MaRyAm
27-07-2011, 19:17
سرسبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟

افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟


من شور و شر موج و تو سرسختی ساحل

روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟


هرکس به تو از شوق فرستاد پیامی

من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی


مغرور، ولی دست به دامان رقیبان

رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟


«تنهایی و رسوایی»، «بی‌مهری و آزار»

ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی

سلام دوست خوبم
حتما پست اول رو مطالعه کنید.


تذکر: در این تاپیک، تنها نوشته های خود را بگذارید!

Scary Feelings
31-07-2011, 19:54
بعضی ها میگن احمق خودکشی میکنه و عاقل خودکشی نمیکنه , اما دلیل اینکه ما هنوز زنده ایم این نیست که عاقلیم , اینه که احمق تر از اونیم که خودمونو خلاص کنیم . . .

Ice Pain
01-08-2011, 22:24
روزی که تو رفتی یک داغ به دلم نشست
دیگه ولم نکرد
لامصب کوتاه نمیاد
خیلی سعی کردم با خنده های دروغکی
به خودم دروغ بگم
اما زرنگ تر از این حرفام

4MaRyAm
03-08-2011, 09:52
زندگی بعنی اونیکه میخای رو بهت ندن! اونیکه نمیخای دودستی تقدیمت کنن...
زندگی یعنی دویدن و نرسیدن... زندگی یعنی حسرت بی پایان...
زندگی یعنی ماسک داشتن... زندگی یعنی دیگران!!! تو هیچی...
زندگی یعنی خیمه شب بازی که کارگردانش هر طور دلش بخاد بگردونتمون...

زندگـــــــــــــــــی همان مـــــــــــــــــُردگیست ... فقط نامش زندگیستـــــــــــ
...

dariushko
04-08-2011, 09:37
اگــر بــه کـــــــسی بــیش از حــد بــها دهــی ،

حــتما بــه او بــدهــــــکار مــیشویم ... !

Ice Pain
10-08-2011, 15:58
شبا تا صبح بیدارم

روزا میگرم میخوابم

تقصیر خودم نیست

روشنی به ما نیومده

همش تیره و تار و تاریک

gelayoll
10-08-2011, 16:19
چقدر زندگی ساده تر از اون چیزی که ما فکرشو میکنیم و انتظارشو داریم/

babelirani
10-08-2011, 18:32
توی دنیام گیر کردم

دنیایی که خودم باعث گره خوردنش کردم

نمیدونم چجوری میتونم از این کلاف سردر گم در بیام

هرچی میخوام از این مشکلات خلاص بشم مثل باتلاق بیشتر توش گیر میکنم

clickestan
10-08-2011, 20:44
*حقیقت زندگی خوب*
حقیقت جز خوب اندیشی چیزی نیست
جز انچه اکنون هستیم نیست.
برای زندگی نیک حقیقت چیز خارق العاده ای نیست
حقیقت رازش در دلش است
که انسان حسود نتواند باشد باطنش حق پرست.
حقیقت را در خویش خود جستجو کن
حقیقت در بزرگی و عظمت فکر خود جستجو کن.
در گفتن حقیقت بی اندیش
که مبادا از ترس شود حقیقت ناپیدا
بگو خقیقت را رسوا اینگونه
که صداقت بهترین سیاست رسوایی حقیقت است بدون هیچ چونه
بدان به خوبی رسوا شود حقیقت
عاقبتش عدم توسل به زور و رنجست
شناخت حقیقت جز پیروی از ان نیست
حجب و حیا عقل هم در جانب باطل نیست.
دور کن در گفتن حقیقت از خود
شرارت را که می رهاند بزرگی از خود
همیشه حق با بهترین سخنگو نیست
سنجش کن با عقل منطق خود حقیقت خویشتن داری خویش

Ice Pain
11-08-2011, 17:53
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



هوای جبهه و خاک و خون زده به سرم
هوای حاج ابراهیم همت
هوای شبهای مهتابی فکه:41:

poonel
16-08-2011, 05:41
سکوت این شب
چرا به سر نمی شود
چرا در این خزان
صبح دگر نمی شود
غبار غم گرفته باز
صبح سحر نمی رسد
__________________

sara_program
30-08-2011, 17:22
سکوت خواب عمیقی بود که با چشمان باز به استقبالش رفتم. خیلی مواظب بودم نشکند. افسوس که تعبیرش تنهایی بود.

نویسنده: خودم:20:

rami_hemi
14-09-2011, 13:05
گاهی که میشینم و برای خودم مینویسم

همیشه از مرگ فرار میکنیم همیشه یادمون میره که این تقدیر همه ما هست
هر چقدر هم بریم فرقی نمیکنه زمان برای ما روزی می ایسته و ما رو از ماده مبرا میکنه
حالا سوال من از خودم اینه چه فرقی داره در یک رخت خواب گرم باشیم یا در اعماق آبهای سرد
یا در دهان یک هیولا یا زیر چرخهای یک بولدزر یا در یک قدمی بمب یا زیر آوار ؟

N.amd
14-09-2011, 13:16
غمگینم و امیدم نیست به روزهای روشنِ بی درد
چه شد ، کجا رفت آن همه امید...
روزگاریست تلخ و پر دردم
نه یارای فریادم هست و
نه توان در خویش نهفتن
به نیمه های راه رسیده ام
نه خشنود از راه آمده
نه میلی به ادامه رفتن دارم
وای بر من
چه بیهوده مانده ام در دنیا...!
ن.ا

ŞHÍЯÍŃ
27-09-2011, 12:00
دلم برای خــ ــ ـودم نمیسوزد که پــ ــ ـدرم یا یک مــ ــ ـاه یک بار میبینم

دلم برای پــ ــ ـدرم میسوزد که قرار است روزی بتواند من را فقــ ــ ـط در آلبــ ــ ـوم عکس خانوادگی ببیند.........:20:

M-I-L-A-D
05-10-2011, 17:08
تمام روزهایم را هورت کشیده ای..
آن وقت ..
یک جرعه از لحظه هایت را هم،
از من دریغ می کنی ..

elahe_11
10-10-2011, 19:53
گل من بیا برگرد دلم خیلی گرفته
از این دنیای نامرد دلم خیلی گرفته
گل من بیا برگرد از این دنیای نامرد دلم خیلی گرفته:37:

shady_er
10-10-2011, 20:14
تو خودت می دانی
که کجا جا داری؟؟
.
.
.
ده قدم مانده به تو
پشت سر
رو در رو
تو ندیدی من را
دل پر دردم را
من تو را جان دیدم
مثل باران دیدم
دل پر مهرم را بی تو ویران دیدم
....

NEGAR7
12-10-2011, 14:39
خدایا....
من ایمان دارم.
ایمان دارم ب انکه هر ک دلش هوایی تو شود.
تو هوایش را داری.....

Erfan.B
15-10-2011, 21:33
می توانستی از اول کلمه ی «عشق » را ننویسی.

می توانستی بنویسی و سپس خط بزنی.

امااین که ده هاکلمه ی «عشق» بنویسی و همه راخط بزنی ...........هیهات!!

آخریکی از آن ها باورش شده بود که فقط کلمه نیست و خود « عشق » است !

وقتی به خاطر یک مشت کلمات ریز ودرشت و کج وکوله ی دیگراوراخط زدی،بغضش ترکید واشکش سرازیرشد وهمه ی نوشته های تورا به هم ریخت.

حالا تو، یک صفحه کاغذ سیاه شده ی پرازخط خوردگی داری که هیچ چیز از«عشق» نمی توان در آن خواند وبه همین خاطر هرکس که اندکی عاشق باشد،ازآن دوری خواهد کرد.

پس ازمن دلخورنباش اگراسمم راازتوی آن کاغذ لعنتی پاک کردم!

غلامعلی نوری
29-10-2011, 18:18
بنام خدا

یکی می نالید از درد سینه


کای خدا شکرت زندگی اینه؟


از دردش همی من بی قرارم


دمی رحمی کن بر حال زارم


از صبح تا به شام آزار می دهد


با درد دستورِ نوار می دهد


آماده کردم هر چیز برایش


زخامه و گوشت، دادم غذایش!


پس این بی وجدان وجدانش کجاست


دیگر چه خواهد ، درمانش کجاست ؟


به اوگفت قلبش با زبان حال


تو مقصری، تو ای خوش خیال


من از تو باید شکایت کنم


مپندار که من رهایت کنم !


این درد هایم خشم نهان است


پندی برای پیر و جوان است


سی روز ماه را سیگار میکشی


آن وقت از دستم هوار میکشی ؟


یا پشت فرمان یاپشت میزی


از نرمشی کم هم می گریزی


اگر هم روزی تو کوه بروی


یا که بر خیزی پیاده روی


تنها تنباکو با خود می بری


تو به جای توت توتون می خری


سیگار میکشی روزی چند پاکت


روغن وچربیست خورد وخوراکت


آنقدر خوردی تا که چاق شدی


از فشار خون ،خون دماغ شدی


ماهی یک ماهی تو هم نخوردی


من را به گوشتِ قرمز سپردی


کم چربی بخور کم روغن دان


خسته نشدی از پشت فرمان


ورزش رگت را لایروبی کند


کیست که برایت این خوبی کند


پس پند مرا اگر نشنوی


بجز درد ورنج دگر ندروی


سکته می کنم از دستت خلاص


با توچه کنم من آس وپاس


آخرش دیدی از دستت مردم


تورا با خودم آن دنیا بردم


کز اندرز من سودی نبردی


خود را به چربی ، چاقی سپردی


آتش زد ترا آتش سیگار


اما دریغا نگشتی بیدار


غلامعلی نوری 1382

ramin1988
02-05-2012, 12:50
قسمت اگر باشد
امسال هم برایت عروسی می‌‌گیرم
یک شب مهتابی تابستان ( همانطور که خودت دوست داشتی )
دورِ حوضِ خانه صندلی‌ می‌‌چینیم ( نخندی ولی‌ تازگی‌ها دو تا خریده‌ام ... خیلی‌ قشنگ ... خیلی‌ قشنگ )
آب پاشی می‌‌کنیم
چراغانی می‌‌کنیم
شیرینی‌ پاپیونی سفارش می‌‌دهیم
نقل بادامی‌ می‌خریم
بریز و بپاشی می‌کنیم برای خودمان
هر کس را هم که دوست داشتی دعوت کن ( هر کس که دوست دارد ما با هم باشیم)
موسیقی هم لازم نیست اصلا ( به احترام آقا جانِ شما که مذهبی‌ ‌ست )
قسمت باشد
لباس سفید تنت می‌‌کنی‌
مثل فرشته ها
مثلِ تازه عروس ها
مثلِ هر سال که من اینجا برای تو عروسی می‌‌گیرم
تو را به روحِ مادر جانت اگر گریه کنی‌
این خانه ، آن خانه ندارد ( دارد ، دارد ... دا ا ا ا ا ا ا ا ر د )
کنارِ هر که باشی‌
هر کجا که باشی‌
لباس سفید که بپوشی‌
باز عروس منی
فقط سفید بپوشی
مثل فرشته ها

گاهی‌ وقت‌ها آدم با آرزوهاش پیر میشه

گاهی‌ وقت‌ها هم ... آرزو‌ها آدم رو پیر می‌‌کنه
Ramin 1988

ramin1988
03-05-2012, 09:47
خودم را زیبا کرده‌ام
آراسته همانطور که دوست داشتی
خواهی‌ آمد
انگار که هیچوقت نرفته بودی
غرق بوسه‌ام خواهی‌ کرد
غرق بوسه خواهم شد
و من مثل هیچوقت‌ها
هیچ اعتراضی نخواهم کرد

چقدر امروز همه چیز مثلِ آنوقت‌ها شده که هنوز هیچ اتفاقی‌ نیفتاده بود

ramin1988
05-05-2012, 20:32
بعد از تو درهای این خونه همیشه بازه ...... همیشه

که شاید ..... شاید یک روزی .......

نه، نه فکر نمیکنم .......

اصلا بزار دزد بزنه به این خونه ......

مهم نیست ...... مهم من بودم که تو بردی

( رامین 1988 )

Eblis 2011
12-05-2012, 20:12
تــو از دل چه انتــــــــظاري داری ؟

وقتے كه روزه در سفــــر مے شكند

Sufia
14-05-2012, 09:45
از قلبم برون آی ای دوست که تا آن زمان که تو در آنی، آنم نیست.

Sufia
14-05-2012, 10:15
بشتاب ای دوست که در این بزم دُر در حال جان سپردنم بی دوست ...

Eblis 2011
17-05-2012, 17:16
اصلا میدونی چیه؟

از این به بعد هر کی بهم گفت دوست دارم

میرم جلوش وامیسم و تو چشماش نگاه میکنم

و صورتم رو میبرم نزدیک صورتش آروم سرشو میزارم رو شونم

یواش در گوشش میگم زررررررررر نزن

guzga
07-06-2012, 19:57
يادت باشه اما، من آدمِ نرفتن‌ام، آدمِ دوست موندن. يا اصلن آدمِ دير رفتن‌ام، خيلی دير. وقتی برم اما، ديگه آدم برگشتن نيستم. آدم مثل قبل شدن نيستم. اين يکيو باور کن.

hes25
16-07-2012, 14:23
سلام


آهای آهای مـــــــــــادر ها

با شما هــام پــــــــــدر ها

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بچه هـا تو این زمونه ...

از دَم،یهـــو لـــــوس شدن.

اسیـــــر بند یه نـــــازو...
دوتا مــاچ و بـــــوس شدن!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بچه هاتون میگیرن...
دائــم ، هَمَش بهــــــــونه
وقتی شلوغ میکنن...

اعصاب مصـاب می مـــونه؟

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این مرضــــا علاجش
اصلا کــــــار پزشک نیست!
ادب کردن،مشکلــه...

چــــــکوندن زرشک نیست!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اسیــر شدین،ملولین...

کلافـــــــــه این...میـــدونم
دارم میگم، هنـــوزم...

در اعجـــازش(؟)حـــــیرونم!


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
میگین اگه راست میگم

به شما هم یـــاد بـــــــدم؟
دار و ندارم و یهویی...

اینطوری من برباد بـــــــدم؟

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
میخواین شمام بدونین

دوای درد اون چـــه چیـــزه؟
باشه میگم...

نثــــــــار دوتا چک تمیزه!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آهـــــــان چی شد...

شما ها میگین نمیـــــشه؟
گنــــــــــاه داره...
طـــفله، بچه س، عزیــــزه؟

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
**********
بچت میگه ،بابایــــی...

چَک می خُولَم دَد دالَــــــم!؟
قُولـــتِش دادم و اما...

الان چِــــــــکم دَد دالَــــــم!؟


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عب نداره بابایی...
چــــک...کلی ویتامین داره!
گوشت و کبــــــــــاب!

نیــــم کیلو ام آهیــــن داره!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
غصـــــــــه نخور باباجون...

ترس از دلـــــــــــت میریـزه!
میخوری و بعدش میگی...

بابایـــــــی چِــــقَدِه لـذیذه!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
**********
چــک نخـوره به بچه...

بچــــــت بــــــزرگ نمیشه!
میگی میشه ولیکن...

بچــــــت ستـــُرگ نمیشه!

:47:
حالا شما باباها...

گــــــــوش بکنین به حرفام
به جای این اداها...

چـــــک بزنین صبح تا شام!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


دل نوشته جدیدم: « چک بخور چک بخور»

سبک :طنز منفی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

dizgah
19-07-2012, 10:28
هنگام دیدار آخر ترس کفن پیچم میکند!
ترس از اینکه یادت زندگی خاکستری ام را سیاه و تار کند.
چه سخت میتوان آموخت فراموش کردنت را ...

famile dur !
24-07-2012, 15:39
▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄

دل از شوق وصالت گشته بیدل
شده امواج مرئی از تو حاصـــل
فوتون های ظهورت کن نمایـــان
که در کار جهان افتاده مشکـــل

توضیح: فوتون◄ به کوانتوم یا ذره ی نور فوتون می گویند.

▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄

فضاپیمای دل در کهکشــــــانت
بدون سوخـــت اندر بیکـــــرانت
بریز اندر دل ما قطر ه ای عشق
که ره یــــــابد دل ما در جهـــانت

▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄ ▄

نظراتتان را به انتظار می نشینم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

famile dur !
25-07-2012, 00:26
وقتی گل لبخند بر لبانمان شکوفا می شود که تو بیایی

و با آمدنت چشم های ما را خیس تر از همیشه کنی.

آری! اشک هایمان که بر زمین چروکیده ی لبانمان برسد؛ گل خنده بر لبانمان شکوفا خواهد شد ...

کدام جمعه را باید به خاطر سپرد ...

famile dur !
14-08-2012, 01:48
. . . به پای وسعت خورشید گرم دستانت

دلی که سنگ بود هم مذاب می ریزد . . .

EHSANRF
16-08-2012, 15:23
من بودم
حالا من نیست
به دیروزم برگردان
این من سرگردان را
نمی دانی
کدامین درخت
تکیه گاهش شده!
"او" رفتنی ست....
درختان را رزرو کرده اند
"من" های شهر...

Ice Pain
23-08-2012, 20:38
کاش شانه ای بود !
که سرم را بگذارم 
و شروع کنم .... :37:

*Melody*
04-09-2012, 15:00
شاید در نگاه دیگران دور باشی و غیر قابل دید...
اما من باور دارم که همیشه در کنارمی، میفهمم که یاریم میکنی.
خدایا در سخت ترین لحظات، دستای پر محبت تورا میخواهم...

D4Rk knight
07-09-2012, 12:56
عمیق ترین درد زندگــے دل بستن بهـ کســـے است، کهـ بدانـــــــے بهـ تو تعلق ندارد

Hapoofesgeli
16-09-2012, 15:19
آری...سال ها گذشت و هنوز هستند کسانی که تنها نوشته هایشان چند خط دفتر انشایشان است...
آری،هنوز هستند کسانی که نمیدانند چه و برای چه مینویسیم...
کسانی که ساعت ها پشت کتابند و کلمه ای نخوانده اند...
آنها هنوز هستند ولی هنوز کسانی هم هستند که با دل میخوانند،مینویسند...حتی اگر بدانند کسی آنرا نمیخواند...
هنوز هستند آنهایی که مینویسند...کسانی که نوشتن نمیدانند و مینویسند...کسانی که مینویسند بی آنکه دستی برای آن داشته باشند...بدون آنکه قلمی در اختیار داشته باشند...
هنوز هستند آنهایی که نوشته هایشان را بلند میخوانند...میخوانند اگرچه دهانشان دوخته شده...میخوانند حتی اگر شنونده ای نباشد...
و هنوز هم خواننده هایی هستند که این را بدانند...
آری خواننده هایی که نویسنده اند...

rami_hemi
22-09-2012, 22:05
ویران شد ، شهری که چشم به راه تو بود ، بیایی یا نیایی، دیگر فرقی نمی کند

hamijoon
24-09-2012, 17:56
دوستت داشتم
مثل آرامش پس از طوفان
غافل از اینکه تو خود
پس لرزه های
بعد از
زلزله ای مهیب بودی!!!

hamijoon
25-09-2012, 17:12
حرف هايت قشنگ بود...
اما
براي من
نه" واژه " شدند
نه "جمله"....
تنها
حرف بودند
حرف !!!

rami_hemi
27-09-2012, 18:44
دلم در کودکی مانده هنوز ، همیشه خوب دیده ام آدمها را ، دنیا برایم یک شهر بازی بود ، من همیشه سوار چرخ و فلک میشدم ، غافل از انکه چه چرخها میچرخد ، افسوس که دیر آموختم .

famile dur !
27-09-2012, 19:29
با اینکه طوفان زده ی هوسهایم هستم اما هنوزم موج سواری میکنم :37: کوسه! بیا منو بخور دیگه. خسته شدم :37:

hamijoon
30-09-2012, 12:12
خاطراتـمـان را سـوزانـدم
خاکسترش را ...
بـه امواج خیال سپردم
شاید دوباره
بـه سویم بازگشتی

rami_hemi
03-10-2012, 20:35
اگرکسی روزی ممکن بود و میتوانست ،شاید فراموش کردن بزرگترین انقلاب بود .

D4Rk knight
19-10-2012, 11:16
ایـטּ بــہ شـنـآسـنـآمــہ هـآ هـیـچ ربـطــے نـבآرב !

בلماטּ کــہ بآهم بآشـב

یـعـنــے : گـور پـבر فـآصـلـہ هــآ

EHSANRF
22-10-2012, 00:22
می آید
صدای پای مهر
که دارد می رود
این بار
عاشق پاییزی ما
قاتل شده!

سر ناسازگاری دارد..
مُــهــر قرمزی زد
به شناسنامه ی بهاری
26 گل نوشکفته
به جرم اردیبهشتی بودن...

* تقدیم به فرشتگان از دست رفته بروجنی حادثه رانندگی دهدز و بازماندگان آنان ...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

lmohsen
24-10-2012, 17:01
دیشب خدا را دیدم!
در انتهای خیابانمان نشسته بود
رفتم سمتش ,خواستم کمی دردِ دل کنم
خدا کلافه بود
تا امدم سخن بگویم
رفت!

محسن امیرزاد

lanzik
25-10-2012, 17:59
ایول خیلی قشنگن اینا

lmohsen
28-10-2012, 13:52
یک پیک شراب ناب
به دنبالش نخی سیگار,گیچ و منگ
پوک هایی سنگین ,فضایی مبهم
چند روزیست بی خبرم
خنجر افکار ذهنم را لتُ پار می کند
زنگ گوشی....
صدایت میلرزد ,بو میدهد لحنت..
بویِ گندِ خیانت!
سیگار بر لب, در خیابانم به دنبالت
حال اما,خنجر به دست.......
محسن امیرزاد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

کاربر شماره ی یک
12-11-2012, 23:50
باز باران با ترانه

کی خورد بر بام خانه ؟

زنده ام با این امیدم :

"باز آید روز باران "

خم شده پشت شقایق

در فراق ابر گریان

سهراب خسته شدم من

باز باید زندگی کرد ؟

EHSANRF
16-11-2012, 23:25
چنار باران خورده چه عطری دارد..
خش خش برگهای زرد پاییزی درختان چنار خیابان هشتــــم،
چه خاطره خوبی..
کاش همیشه باران باشد، تــ ــ ـو باشی و درختان چنار خیابان هشتم!
عطر دیوانه کننده چنار مگر ما را به هم برساند ...

armin69
28-11-2012, 00:22
دلم گرفته است
آن قدر که
حرف ها
پاسخگو ی دلتنگی ام
نیستند

armin69
28-11-2012, 13:12
عجب مبارزه جالبی !!

عجب حریف سر سختی !!

این روزه ها که از پی هم میگذرند من نیز قدم به قدم به نابود شدن نزدیکتر میشوم ...

پایان مبارزه که مشخص است دیگر بازی چرا !! ؟


پایان مبارزه مشخص نیست

اگر حتی نخواهی ببری

_______________________

یه روزی خواهد آمد

که تو می خواهی مسابقه را ببری

هنوز هم
پایان مسابقه مشخص نیست


وقایع داخل مسابقه مهم نیست نتیجه اش مهم است
مانند فوتبال که برنده اش کسی نیست که قشنگ تر بازی کرده است!

rayka.d
28-11-2012, 15:05
همیشه میخواست چشمانم را ببندم



چه ساده بودم......

نمی دانستم در آغوش من به خیال دیگریست

نگاهم حواسش را می دزدید....

Amir Hossein
01-12-2012, 14:19
تمام ذهن فاسدم فلج میشود....
وقتی با تمام وجود میخوانمت....
و تو حتی خشک و خالی نمیگویی جانم.......

rayka.d
02-12-2012, 02:25
آره عزیزم یادمه که گفتم

آخر یه روز تموم میشه این سفر

اما تو بودی تنها بهونه ی

برگشت من...


نمی خوام تموم شه این سفر

وقتی آخرش تو نیستی چشم به راهم

نمی خوام برگردم به خونه

وقتی بوی عطرت جا مونده هنوزم


اگه برگردم آغوشم تورو کم میاره

شبای کوچه باز تورو یادم میاره

نه دیگه نمی خوام تموم شه این سفر
وقتی که تو نیستی مال من...
شاید این سفر،باشه یه مرهم ، واسه دل خوش باورم

Amir Hossein
04-12-2012, 01:31
تنها دلخوشی من در این عصر عذاب آور بی تو زیستن این است که...
با هر دم قدمی به سوی مرگ نزدیک تر میشوم...

Amir Hossein
10-12-2012, 00:47
خدایا...
یه لحظه مسخره بازی در نیار.برای یک بار هم که شده گوش کن...
ببین زندگی من و خیلی های دیگه خیلی داره به گند کشیده میشه...
یه حرکتی بکن دیگه

Hatek
13-12-2012, 13:18
صدایت میزنم تا که بیایی
تو که خالی از هر رنگ و ریایی
صدا میزنم دلت را
که میماند به دریایی
صدا میزنم با اوج بی صدایی
تا پاسخی بشنوم حتی اگر باشد خیالی
نزد من زیباست حتی خیالت
حتی خیالی که باشد طوفانی
طوفانی که حتی کشتی نوح هم
نتواند از آن یابد رهایی

:n19::n19:
یه چی بگم باور میکنین؟
اولین شعری بود که توی زندگیم گفتم همی الان سرودمش:n02:
دیگه اگه مسخره بود یا معنی نداشت شرمنده

D4Rk knight
15-12-2012, 01:37
ما فڪر میڪنیـم بدتـریـטּ درد ؛
اَز دستـ ـ ـ ـ دادטּ ڪسیہ ڪہ دوستـش داریم !
اَمّــ ــــا ….
حَقیقتـ ـ ـ ـ اینہ ڪہ :
اَز دستـ ـ ـ دادטּ خـودمـوטּ ،
و اَز یــاد بُردטּ اینڪہ ڪے هستیـم و چقدر اَرزش داریم ؛
گاهے وقتہا خیلے دردنــاڪ تـره … !.

semorena
21-12-2012, 02:31
در وصیت نامه اش نوشت:
"خطاب به خدا: لطفا به مرگم احترام بگذار و دوباره زنده ام مکن!"..

rayka.d
22-12-2012, 00:43
دلم برایت تنگ است
وسعتش را می خواهی
خدا را تصور کن......

Mehran-King
29-12-2012, 17:46
دلم شکسته از اون کسانی که زمانی با من خوب بودند زمانی که می خواستم جونمو براشون بدم!

دلم گرفته از دوستام از اون دوستای نیمه راهم...

دیگه نفسم نمیره ...

دیگر آرزوی دیدنشان را هم نــــدارمــــــــــــــــ ــــ

hp722
06-01-2013, 10:34
چقدر سخته وقتی دلیلی برای جدایی نداره بهت میگه...عشق ما دوریش قشنگه...از این جمله متنفرم...

rayka.d
07-01-2013, 00:02
مثله سیگار روی لبت...
سوختم...
واسه تسکینه درد تویی که دلت یه جای دیگه گیره...

hp722
11-01-2013, 21:57
الان داشتم فکر میکردم...2ساعت باهاش فاصله دارم...ولی این فاصله بقدری طولانیه که هرچقدر برم بهش نمیرسم...

Sfrd171
15-01-2013, 13:21
دوتا لجباز
هر سال زمستان من و كوچه مان با هم قهر مي كنيم. من شب ها لحاف برفي اش را لگدمال مي كنم، او هم هر روز ردپاي بلاتكليفم را به همه نشان مي دهد.

Ahmad
15-01-2013, 19:37
سلام

این تاپیک از این به بعد قفل شده

و هر کاربری که قصد داشت دست نوشته اش رو بنویسه ، میتونه تاپیکی در این بخش ایجاد کرده

عنوانی مناسب که خود انتخاب می‌کنه نوشته و در آن پستهای خود را ارسال کنه

در این تاپیک پستهای کاربرانی که از حد مشخصی بیشتر بودند به تاپیکی مستقل منتقل شدند

این کاربران میتونن درخواست بدن تا اگر عنوان دیگری رو برای تاپیکشون می‌پسندند، آن را تغییر بدیم

ضمنا به قانون شماره‌ی 10 انجمن ادبیات هم دقت کنید

قوانین و راهنمای کاربری انجمن ادبیات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

ممنون