PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : فرخ تمیمی



farryad
10-08-2009, 10:51
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

فرخ تمیمی در 11/11/1312 خورشیدی در نیشابور زاده شد. پدرش «میرزا محمد خان طالقانی» از مردم طالقان و از اقوام «دکتر حشمت طالقانی» ، همرزم «میرزا کوچک خان جنگلی» بود.
میرزا محمد خان در جریان انقلاب مشروطیت و در هنگام زمامداری «سپهسالار تنکابنی» با سران نهضت، تماس نزدیک داشت و یکی از آزادیخواهان و نویسندگان کمیته انقلاب مشروطیت رشت به شمار می رفت. پدر فرخ به علت ارتباط تنگاتنگ با نهضت مشروطیت و نهضت جنگل، از سوی حکومت وقت دو بار مأمور مذاکره با سران نهضت جنگل شد.
فرخ در 2 سالگی پدر را از دست داد و زیر نظر مادرش بانو «نصرت السلطنه مقدم مراغه ای» از خاندان «حاج میر شکار آذربایجانی» در تهران بزرگ شد. او دوره های ابتدایی و متوسطه را در دبستان تمدن و دبیرستان دارالفنون گذراند.
سالهای نوجوانی و جوانی اش در تب و تاب سیاسی سالهای پس از جنگ جهانی دوم همراه بود و به نهضت ملی ایران تحت رهبری «دکتر مصدق» گرایش یافت . او به سال 1333 در نخستین دوره ی مهندسی دانشکده ی نفت پذیرفته شد اما چند ماه بعد به دلیل مشکلات مادی از ادامه تحصیل بازماند. سپس به خدمت سربازی رفت . دوره ی سربازی را در تهران، گرگان و ترکمن صحرا سپری کرد و پس از آن به کار در زمینه ی حسابداری پرداخت .درس این رشته را هم در آغاز دهه ی 1340 در « موسسه ی عالی حسابداری » خواند ؛ دانشکده ای که «عزیزالله نبوی» یکی از نخستین استادان رشته ی حسابداری در ایران بنیان نهاد . سال 1346 این دوره را به پایان بُرد. سپس به مدیریت حسابرسی و ریاست قسمت حسابداری کارخانجات و شرکتهای مختلفی رسید .
کارخانه ی لاستیک سازی بی-اف-گودریج ، کارخانه ی بیسکوئیت سازی مینو ، کارخانه ی اتومبیل سازی سیتروئن ، شرکت داروسازی ایران ارگانون ، و شرکت صنایع تهویه ی مطبوع کویرترموفریگ .

تمیمی در سال 1345 ازدواج کرد . نام همسرش «زهرا منشور» است و حاصل این ازدواج یک پسر به نام فرهنگ (متولد 1347) می باشد . ذوق شعری او از دوران دبیرستان با شعرهای چهارپاره و گاه آزاد ، که اغلب درون مایه ای ملی داشت شناخته شد .

او با توانایی های کلامی اش ، در صف نسل دوم شاعران نیمایی قرار دارد و با زبان متشخص شاعرانه جزو معدود مدرنیست ها به شمار می آید که بر شعر زمانش اثر گذار بوده است .

دفترهای شعرش از این قرار است :





آغوش (۱۳۳۵)
سرزمین پاک (۱۳۴۱)
خسته از بی رنگی تکرار (۱۳۴۰)
دیدار (۱۳۵۰)
از سرزمین آینه و سنگ (۱۳۵۶)
گزینه اشعار (۱۳۶۹)

او به زبان انگلیسی در حد بالایی تسلط داشت و گه گاه به ترجمه ی شعر ، مقاله و کتاب نیز می پرداخت که برخی از ترجمه های او از این قرارند :



ادبیات امروز آمریکای لاتین - سالنامه ی کیهان سال 1352 ( دفتر قصه ص 2-19 )
مردان پوک ( شعر تی.اس.الیوت همراه با تحلیل اُ.اِف کائیل ، مجله ی بنیاد سال 2 ش 16 تیر1357 . ص 24-26-80-81 )
دنیا از چشم هسه ( گزین گویه های هرمان هسه ، مجله ی دنیای سخن ، ش 25 فروردین 1368ص. 79-78 )
ازرا پاوند ( دبلیو ون اوکانر ، نسل قلم : کهکشان 1375 )
راینر ماریا ریلکه ( جی الستون ، نسل قلم : کهکشان 1376 )
ترانه های پینک فلوید ( ترجمه با م.آزاد ثالث 1377 )
شور ذهن ( زندگی نامه ی فروید . نوشته ی ایروینگ استون ، ترجمه با اکبر تبریزی ، مروارید 1378)

فرخ تمیمی در 23 اسفندماه 1381 به دلیل ایست قلبی در تهران درگذشت و در قطعه ی هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد . یادش جاودان .

F l o w e r
10-08-2009, 10:51
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



با دست ها اشارت باد است و بید ها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تو را می خوانم تو را شکوه مشرق ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سیاره ی زمین پیوند می خورد با ماه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
ما ، دو دیواریم . ما ، دو دیوار بلند کوچه ای تنگیم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من ، جوهر کبود نفرت را ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
من همان عاشق دیرینم و عصر های دیدار ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
هنگام آن رسیده که تقویم باد سرد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

farryad
16-08-2009, 12:44
من ، جوهر کبود نفرت را
در پنجه ام فشردم
و هرگز منتظر نماندم که جوهر
همچون کلاغچه فریاد بر کشد
و شکست تیره ی پشتش
روباه های زیرک ذهنم را
از خواب نیمروز برانگیزد .
از میله های خسته ی انگشتانم
جوهر چکید :
چک ... چک ... چک
و تمام خشک کن های اداره
خیسید از مکیدن آن جاری کبود ،
و منشی من که تنبل و زشت است
پلک سفید چشمش را با آن کبود کرد .

افسوس مرز نفرت من آشکار نیست
من بارها
با تیرهای چوبی انصاف
و یاری معشوقه ام :
میم . کاف . ژ
مرز کویر نفرت را محدود کرده ام اما همیشه دستی
چوب نشان و یاری او را
ربوده است .
شاید اتاق یخ زده ی قلبی
در انتظار معجزه ی گرم چوبهاست .

افسوس مرز نفرت من آشکار نیست .
انبوه کار
و زمزمه کولر
و بوی خشک کن خیس
نیروی جست و جو را در من
شکسته است .

farryad
19-08-2009, 11:48
با دست ها اشارت باد است و بید ها
وقتی که باد ، حادثه ی دشت تفته را
در گوش بید گفت
لرزید بید .

فانوس مرده
بر خیمه های سوخته ،
باری
یاد آفرین سوگ شهید قبیله بود .

amir 69
20-08-2009, 21:15
تو را می خوانم
تو را شکوه مشرق
که خون آبی تو در رگم تراویده ست
که هُرم دم زدنت
درون پوست سردم
روان تازه دمیده ست .

در خواب
سنگی رها شد از دستم
سرب هوای دودی مسموم را شکافت
و بالا
بالاتر ،
شمشیر یک شهاب مسافر شکسته شد .
شنگرف نور فرو ریخت .

در جمع کورها
پیغمبران
با هاله ی بنفش
ظاهر شدند
و ادعای نبوت
چندان که ...

در جمع کور ها از دفتر سرزمین آینه وسنگ

amir 69
22-08-2009, 15:25
سیاره ی زمین
پیوند می خورد
با ماه
مریخ
با زهره
مشتری
و
دست بلند و محتشم انسان
یک روز
خواهد رسید
تا کهکشان دور
تا عمق کائنات
تا انفجار نور

دست بلند و محتشم انسان
اما
کوتاه می شود
هنگام دستگیری دست برادری !

انسان از دفتر دیدار

farryad
28-08-2009, 16:23
ما ، دو دیواریم .
ما ، دو دیوار بلند کوچه ای تنگیم .
دست معماری که شاید نام آن تقدیر - یا هر چیز دیگر بود -
خشت روزان جوانی را
روی هم می چید و می خندید .

قلب های نوجوان ما
در گل هر خشت می نالید .

ما ، دو دیواریم .
سال های سال
روزها ، شبها
رهگذرهای شتابان را به کار خویش می بینم ،
رهگذرهایی که سر در گوش هم دارند .
رهگذرهایی که تنهایند و تنهایند .

ما ، دو دیواریم و در ما پلک هر در ، بسته ی جاوید
تا نسیم گفتگویی از نهفت کوچه می خیزد
پلک درها ، با خیال دست پنهان نوازشگر
نرم می لرزد

دست پنهان نوازشگر ، ولی افسوس
پلک درها را به رؤیای گشایش گرم می دارد .
لحظه ها و پلک ها چون سرب .

ما ، دو دیواریم .
ما کنار خویش و دور از خویش می میریم .
ما اسیر پنجه ی معمار تقدیریم .

farryad
03-09-2009, 13:35
هنگام آن رسیده که تقویم باد سرد
در وازه های سکت بهمن را
از لحظه های یاس تهی دارد
و همراه جیوه ی متحرک
در لوله های تنگ حرارت سنج
سوی بهار سبز بشتابد .
آوندها - این کوچه های سبز -
از خواب های قطبی بیدار گشته اند
و پیغام دوستانه ی ژرفای خاک را
تا انتهای مویرگ برگ می برند .
ای سبز جاودانه
ای کلروفیل
پیغام خاک را
با شاخه های منتظر دست من بگو
تا بارور شود .
تا آفتاب را
دعوت کنم به خانه ی قلبم
و با سخاوتی که از پدرم ارث برده ام
زنبیل های سرشار از سیب نور را
بخشم به خیل گرسنگان شهر :
- این شبزیان تنبل بیمار -
آنان که بی خبر ز کسان باد کاشتند
توفان درو کنند
و توفان
نظم و شکوه گردش باد آس قریه را
در هم شکسته است .
و دشتبان پیر
در باورش که این همه آسیب
تأثیر کوچ کردن ایمانست
بر کاغذ گشوده ی خاک زرد
تکرار واژه های گاو آهن است و خیش
و قوس های شاخ بلند گاو
افراشته است
پس طاق های نصرت درموکب بهار .

amir 69
05-11-2009, 23:17
من همان عاشق دیرینم
و عصر های دیدار همانگونه دلپذیر و خاكسترین
اگر هوای دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پای كن
كه در گذرگه متروك
تمشك های وحشی گسترانیده اند ...
از بانگ سگ ها آشفته مشو
دیریست كه بوی تو را می جویند
این وفاداران
حضور دوست را بر من مژده می دهند ...

"فرخ تمیمی"