PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 [8] 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19

my friend
22-12-2007, 02:03
یه سوتی از مخابرات!
دیروز که قبض مخابرات رو آوردند ، ته قبض چاپ کرده بودند : " عید سعید غدیر خم مبارک" !!!
فکر کنم هفته دیگه عید غدیر باشه...
(تقویم دم دستم نیست...)
اینها که نمیتونن دو ماه بعد بیان تبریک بگن ، پس پیشاپیش تبریک گفتن...

Balrog
22-12-2007, 06:05
اصلا متوجه نبوديم!
my friend راست مى‌گه.



mehdi_vsgh
22-12-2007, 12:23
ماله من که مهلت پرداخت رو هم نداشت :دی
خوب اگه بدهی داشته باشی برات مهلت پرداخت نمیزنن

SR72
23-12-2007, 08:56
خیلی باحال بود:دی
ممنون

آقا یه روز باز مدزسه بودیم .. آخر کار که تعطیل شدیم داشتیم همراه بچه ها میرفتیم بیرون ....
یکی از استاد ها به یکی از بچه ها گیر داده بود و خلاصه اون روز رو بیرون کلاس سر کرده بود ... ( رفیقم بود )

آقا خلاصه همینطور که داشتیم میومدیم بیرون من محض دلداری دست انداخته بودم دور گردن دوستم و داشتیم میومدیم بیرون ... اون همینطور فوش و فضیت میداد منمم تایید میکردم ( علی رغم میل باطنیم .. چون من با اون استاد خیلی رو در بایستی داشتم ) .. همینطور که اون یه فوش میداد و منم میگفتم
- آره ! درست میگی نفهمه دیگه نمیشه کاریش کرد .
آقا چشمت روز بد نبینه .. سرم رو که برگردوندم دیدم مثل شیخ اجل پشت سرمونه .. و همه ی حرفهامون رو شنیده ...
منو میگی ؟ مُردم ..! چون خیلی با اون رودربایستی داشتم ...
حتی نتونستم از اون به بعد به صورتش نگاه کنم .:18::18::18::18::19::19:

SR72
23-12-2007, 09:13
امتحان موتور داشتیم ...
یکی از بچه ها که واقعا گاو پیشش انیشتین هست هم پهلوی من نشسته بود .

این بنده خدا هیچی که نمفهمه .. فقط بلده اراجیف بنویسه ... هی روشو میکرد طرف من ..هی من رومو میکردم طرف دیگه ....منتظر بود تا یچی بهش برسونم ... خلاصه اینکه امتحان طول کشید تا لحظه آخر .. منم دست کردم یه کاغذ کوچیک برداشتم و تا_ زدم دادم بهش ... بنده خدا به امید اینکه توش تغلبه با هزار آرزو بازش کرد دید سفیده ... :-)

حالا اینو گفتم تا برسم سر تصحیح برگه ها ...
سوال اومده بود که ( ایگنیشن در موتور های پیستونی چطور صورت میگیره " این سوال تخصصیه خیلی تو بهرش نرید " )
جواب اومده بود ( از همون بچه که گفتم خیلی پشمکه ) :


_ با توکل به خدا , به سختی و امید به ظهور امام زمان

استادمون چنان کشیده ی آب نکشیده ای بهش زد که پنج انگشت دعا گو به معیَت مچ و کف و ما یتعلَقُ بهِ , بر روی صورت گل انداختش نقش بست .

Ramin.badboy
23-12-2007, 12:30
یا الله
بابا چه باحاله ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
دمتون گرم
منم سوتی زیاد میدم چون نگارشم خوب نیست نمیتونم بیان کنم
ولی باز سعی یم رو میکنم :8:

Ramin.badboy
23-12-2007, 12:40
یه بار با برو بکس قرار گذاشتیم که بریم کمک شهرداری برای متر کردن خیابونا
ما رفتیم بچه ها گفتن بریم تهران
ما هم که غلام حلقه بگوش,گوش دادیم.
رفتیم تهران همراه ارازل (ببخشید من زیاد املام خوب نیست)
یه هو معلوم نیست که به فکر کدوم انیشتین افتاد که بریم چیتگر ماهم گفتیم ok چون با شهرداری قرارداد بسته بودیم پیاده رفتیم .
باکلی جون کندن خودمون رو به در ورودی رسوندیم
بعد بازم معلوم نیست که به فکر کدوم انیشتن افتاد که کارت شناسایی نداریم.:41:
ماهم که ضایع شده بودیم برای اطمینان از اینکه متراز قبلی درسته یا نه؟ دوباره اون راسته رو متر کردم و رفتیم باغ وحش ارم:2:
گفتم ارم خواب از ارم چی ضایع تر

ببخشد زیاد باحال نبود

Kurosh
23-12-2007, 12:43
رامین جان...ممنون...خوب بود...

my friend
23-12-2007, 13:12
آقا ، این چیتگر کجاست؟!
اصلا برای چی هست؟! پارکه؟ باغ وحشه؟ چی چیه؟
آدرسش رو میشه بدید؟

ببخشید دیگه ، ساکن تهران نیستیم ، از خیلی جاها خبر نداریم :دی

Kurosh
23-12-2007, 13:33
آقا ، این چیتگر کجاست؟!
اصلا برای چی هست؟! پارکه؟ باغ وحشه؟ چی چیه؟
آدرسش رو میشه بدید؟

ببخشید دیگه ، ساکن تهران نیستیم ، از خیلی جاها خبر نداریم :دی
my friend جان،یه پارک جنگلی خیلی بزرگه تو اتوبان تهران کرج... به دستور خدا بیامرز محمدرضا شاه 20-30 هزار تا نهال از هلند با هلی کوپتر آوردن نشوندن اونجا! کاشنتشون!

پیست های دوچرخه سواریش معروفه...دختر پسر هم زیاد داره! :31:

my friend
23-12-2007, 13:50
اینجایی که این همه سن داره رو چرا اسمش رو نشنیده بودم؟!
من فکر میکردم یکی دو ساله که ساخته شده.

ممنون.

M.etallic.A
23-12-2007, 14:05
خونه یکی از اقوام ما اون طرفاس. خوب جاییه خووووب:دی

Ramin.badboy
23-12-2007, 15:44
آره جای جلبیه ه ه ه ه ه ه ه :21:
بخاطر همین خورد تو حالمون:9:
حیففففففففففففففففففف:41:

Ramin.badboy
23-12-2007, 23:02
این سوتی مال بابامه
موقع تحویل سال نو(1386) ما معمولاً بر رسم عادت زنگ میزنیم خونه فک فامیل که سال رو تبریک بگیم که نوبت به مامان بزرگم رسید
بابام: الو
{تو این موقع ماداشتم تو خونه در مورد مامان بزرگ صحبت میکردیم.....}
ننه بزرگ :الو کیه؟
بابام که یه هو حول کرده بود گفت سلام مامان بزرگ:31:
این حرف یه آن و ترکیدن خونه یه آن
البته بابام هنگام صحبت کردن :43:شده بود

SR72
24-12-2007, 08:42
خدا بیامرز محمد رضا شاه
نور به قبرش بباره ( آقا بن نکنید )

یه سوتیه خفن :

مدرسه ما رو که یادتون هست ؟

یه سری باید ساعت 10:30 سر کلاس عملی مدل شرکت میکردیم ..
هفته قبل استاد گفته بود که هفته ای که میاد جلسه میوفته واسه 2 هفته ی دیگه .
منم که اصلا تو این حال وهوا نبودم , مطلب رو نگرفتم و خوش و خوشال و خرم داشتم میرفتم سر کلاس ..
ما با ( بعضی ) معلم ها این حرف ها رو نداشتیم که آقا شرمنده دیر اومدیم و فلان و بهمان . . اون روز صبح که کلاس نداشتیم .. من یکم دیرم شده بود . ( انگار که کل مدرسه اون روز تعطیل بود و کلاس ما رو هم داده بودن خصوصی دخترا - حالا دیگه نمیدونم که چی بود ) منم که دیرم بود شوتی رفتم و در باز کردم و تا ته کلاس رفتم ...؟!!!؟!؟!؟! یه لحظه خودم و مین اون همه 2ختر دیدم ....
حالا جالب اینجان که من فکر کردم خابم , برگشتم دم در کلاس , یه نیگاه به شماره کلاس انداختم و مطمءن شدم که آره درست اومدم 2باره رفتم تو .....

:-)

deicide
24-12-2007, 09:41
13 ساله که بودم با یکی از دوستام رفته بودیم تئاتر و ردیف اول هم نشسته بودیم. یهو یک پسر بچه از پله ها رفت بالا و بالای قسمت تئاتر واستاد و شکلک واسه من درآورد.من هم بهش گفتم پدر... بیا پایین.
یهو یک مرده کنار من گفت با کی بودی پدر... گفتی؟ (باباش بود و شکلک رو واسه این در میاورد)
من که از ترس داشتم میمردم به دوستم اشاره کردم و گفتم با این بودم.مرده به دوستم گفت راست میگه؟ دوستم هم با ترس و لرز گفت آره به خدا من پدر ...م. من یهو خندم گرفت خودمو کنترل کردم ولی اون مرده زد زیر خنده و ما زود در رفتیم.دیگه از اونجا به بعد این اسم رو این بدبخت موند آخه خودش اعتراف کرده بود.

دو سال پیش یعنی وقتی 16 ساله بودم خواستیم بریم نمایشگاه. تعدادمون زیاد بود و بچه ها گفتند ما پول بلیط نمیدیم و از رو نرده ها و سیم خاردارها میریم. خلاصه من هم راضی شدم که از اونجا برم ولی گفتم من آخر میام.همه رفتند و رد شدند ولی من رفتم بالا بدجوری گیر کردم و ترس از ارتفاع هم دارم که نگو. یهو مردم منو دیدند و مامورای نمایشگاه مشهد هم اومدند و به جای اینکه منو پایین بیارن بهم میخندیدند و میگفتند حقته همون بالا بمونی. هر چی هم نگاه میکردم دوستام غیب شده بودند و فرار کرده بودند و من تنها اونجا شده بودم یک غرفه پر بیننده. بالاخره پایین آوردنم و من بدبخت با کلی خجالت سرمو انداختم پایین در رفتم.

۱۱-۱۲ساله بودم که یک مسافر مشهدی که میخورد 20 سالی داشته باشه رو با توریست ژاپنی اشتباه گرفتم (خیلی شبیه بود) و بلند به بچه ها گفتم بیایید ژاپنی پیدا کردم. فکر میکردم نمیفهمه. یارو از دوچرخه اومد پایین و تا میخوردم کتکم زد تا دیگه به یرانی نگم ژاپنی.

زمانیکه تازه کامپیوتر خریده بودم یه روز رفتم یه مغازه تا یکم سوال جواب کنم و البته یک دسته واسه بازی بخرم. بعد یکم صحبت گفت شما با کامپیوتر چیکار میکنی و من با رعایت نهایت کلاس جلوی اون همه ملت گفتم من تو کار هنگم!!!یارو تعجب کرد گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی سیستمهای دیگه رو از طریق اینترنت هنگ میکنم و اونهارو دستکاری میکنم و یکی از بهترین هنگ کن های مشهدم. (این هارو فقط مرده فهمید)یارو یه لبخند کثیف زد و با صدای بلند پرسید: شما از مایکروسافت (میخواست حالمو بگیره به گفت نامرد) بگیرید با این همه استعدادتون. گفتم کلاساش رو رفتم ولی امتحانش مونده. یهو ملت زدن زیر خنده و من به طرف در رفتم و مغازه دار کلی چرت و پرت بارم کرد که واسه ما کلاس میزاره و هیچی بارش نیست و این طور چیزها...

دم همگي گرم. ولي سوتي هاي اين دوستمون يه چيز ديگس . آخه چه جوري مي شه اين اتفاق ها واسه يه نفر بيفته . براي يکي از همکارام تعريف مي کردم ( البته دهنم به اندازه يک متر در يک متر باز شده بود از خنده :31: ) مي گفت که خالي بنديه . گفتم نه بابا واقعيه . خلاصه که دمتون گرم .

خوش باشيد
DEICIDE

Kurosh
24-12-2007, 10:15
نور به قبرش بباره ( آقا بن نکنید )

یه سوتیه خفن :

مدرسه ما رو که یادتون هست ؟

یه سری باید ساعت 10:30 سر کلاس عملی مدل شرکت میکردیم ..
هفته قبل استاد گفته بود که هفته ای که میاد جلسه میوفته واسه 2 هفته ی دیگه .
منم که اصلا تو این حال وهوا نبودم , مطلب رو نگرفتم و خوش و خوشال و خرم داشتم میرفتم سر کلاس ..
ما با ( بعضی ) معلم ها این حرف ها رو نداشتیم که آقا شرمنده دیر اومدیم و فلان و بهمان . . اون روز صبح که کلاس نداشتیم .. من یکم دیرم شده بود . ( انگار که کل مدرسه اون روز تعطیل بود و کلاس ما رو هم داده بودن خصوصی دخترا - حالا دیگه نمیدونم که چی بود ) منم که دیرم بود شوتی رفتم و در باز کردم و تا ته کلاس رفتم ...؟!!!؟!؟!؟! یه لحظه خودم و مین اون همه 2ختر دیدم ....
حالا جالب اینجان که من فکر کردم خابم , برگشتم دم در کلاس , یه نیگاه به شماره کلاس انداختم و مطمءن شدم که آره درست اومدم 2باره رفتم تو .....

:-)
ایول...عالی بود :8: کلی خندیدم!

Ramin.badboy
24-12-2007, 12:05
این سوتی برمیگرده به دوران اول دبیرستان زنگ دینی بود منم حال و حوصله، معلم و شعرو براشو نداشتم. :2:
من از فوتبال زیاد خوشم نمیاد ولی مجبوری از پنجره نگاه به لیگ مدرسه کردم:20: آقا نمیدونم چطوری جوگیر شدم تا اینکه یه بنده خدایی گل زد منم وسط حرف زدن معلم دادزدم:19: :19: گووووووووووووووووووول
معلم بنده خداهم:18:شده بود
و البته اون ترم از خجالت ما در اومد

kamran agha
24-12-2007, 12:25
آقا یه بار ما عجله داشتیم داشتیم می رفتیم بیرون. یه شماره ای رو هم می خواستم زنگ زدم 118 و خلاصه گفت چند لحظه صبر کن. یه چند ثانیه ای طول کشید منم که داشتم حرص می خوردم باید زود می رفتم همینطوری زیر لبی تو گوشی گفتم "اه ... جون بکن دیگه!" غافل از این که اینا وقتی میخوان جواب بدن گوشی رو نمیذارن زمین بلکه همینطوری به گوششونه! :8: طرف یه هو برگشت گفت جون بکنم؟! ...تــــــق !!! گوشی رو گذاشت و من موندم به این حالت :blink::24:

Kurosh
24-12-2007, 12:40
آقا،داداشم شب می خواست دفترش بمونه...تو چت بهم گفت صبح حتما" ساعت 7 بیدارم کن...منشیم میاد زشته خواب باشم...

صبح شد...من هم یادم رفته بود...ساعت 8 یادم اومد...زنگ زدم مثلا" بیدارش کنم...

شب اومدش...! بگین چی شده بود؟

آقا،این عادت داره لخت بخوابه (لخت لخت نه ها!) منشیش اومده! کلید انداخته بیاد تو! اینم بیچاره می بینه یه ذره پرستیژی که جلو این داشته در حال از بین رفتنه! سریع میاد یه شلوار پاش می کنه میره در و باز می کنه! شلواره به طرز فجیعی یه جاش! پاره میشه! تا شب فقط رو صندلیش نشسته بود!!!! بماند که تازگی ها شلواره رو (خیلیم گرون بوده مثل اینکه!) خریده...!

هیچی دیگه! شب اومد! شاکی! عصبی! ... بقیش رو خودتون می دونین دیگه!

Ramin.badboy
24-12-2007, 12:50
kurosh جان خیلی باحال بود

M.etallic.A
24-12-2007, 12:51
اول اینو بگم که من و داییم خیلی با هم خودمونی هستیم. عروسی پسرخاله م بود و تو یه قسمت باغ زنها نشسته بودن و وسط هم همه میرفتن میرقصیدن. من و داییم که کنار زنها وایساده بودیم. یهو من به داییم گفتم برو برقص ... گفت جم کن بینیم بابا تو برو... هیچی حالا منو داییم همدیگرو گرفته بودیم و هل میدادیم جلو که یهو پای من گیر کرد به پای صندلی و چون داییم رو گرفته بودم هر دو باهم افتادیم رو زنها:دی اونها هم هر چی میخوردیم ما رو زدن و شربتها رو میریختن رو سر ما و با خیار میزدن تو کله مون. یه زنه هم یه خیار رو فرو کرده بود تو حلق داییم و همونطوری مونده بود. با بدبختی بلند شدیم . تمام لباس و سرو صورتمون چسبناک شده بود واسه شربت. خیار هم همونطوری تو دهن داییم مونده بود.تمام ملت و همه فامیلها به ما خندیدن... حتی خواننده و گروهش هم آهنگ رو قطع کرده بودن و داشتن کرکر به ما میخندیدن.. ما هم سریع صحنه رو ترک کردیم و تا شب آفتابی نشدیم. راستی داییم 38 سالشه ها:دی

Ramin.badboy
24-12-2007, 13:32
این سوتی مال یکی از دوستهای دوستمونه
یه روز تو اتوبوس نشسته بود مقابل طرف دخترا از اینجا که جنبه، بچه های ما 273- است درحال گشت زنی {توسط نگاه} بود که دید یه دختره بدجور داره اینو نگاه میکنه:18: و خنده، مشکوکی مزنه:38: و این رفقمون که خوشش اومده بود ولو شد:26: و اون دختر هم رفتارش داشت بدتر میشد :34:که ناگهان یکی از دوستای پسره متوجه از زیپ چاک شده شلوارش شد:3: که بهش گفت . وتازه دوزاری نتانها کج بلکه دولا شدش افتاد و سریع از محل گریخت
نتیجه گیری اخلاقی : هر وقت دختر داره بدجور نگاهت میکنه اول زیپ شلوارت رو کنترل کن

Kurosh
24-12-2007, 13:53
این سوتی مال یکی از دوستهای دوستمونه
یه روز تو اتوبوس نشسته بود مقابل طرف دخترا از اینجا که جنبه، بچه های ما 273- است درحال گشت زنی {توسط نگاه} بود که دید یه دختره بدجور داره اینو نگاه میکنه:18: و خنده، مشکوکی مزنه:38: و این رفقمون که خوشش اومده بود ولو شد:26: و اون دختر هم رفتارش داشت بدتر میشد :34:که ناگهان یکی از دوستای پسره متوجه از زیپ چاک شده شلوارش شد:3: که بهش گفت . وتازه دوزاری نتانها کج بلکه دولا شدش افتاد و سریع از محل گریخت
نتیجه گیری اخلاقی : هر وقت دختر داره بدجور نگاهت میکنه اول زیپ شلوارت رو کنترل کن
:31::31::31::31::31::31::31::31::31::31::31::31::3 1::31::31::31::31::31::31::31::31::31::31::31:

Ramin.badboy
24-12-2007, 19:19
این سوتی مال دوستمه :10:
یه بار نصف شب بود یکی خونشون زنگ میزنه دوستم هم که در خواب ناز بود بیدار میشه و کفرش در میاد:47: ,گوشی رو برمیداره هرچی از دهنش در میاد میگه:19: .......{بوق}........:19:.{بوق} ...............{بوق}..........:19:.{بوق}
بعد که یکم آروم میشه یارو میگه :18:داود تویی!!!!!!!!!! {عمش بود}
دوستم که دوزاریش میفته سریع میگه الو الو صدا نمیاد بلند تر بعد قطع میکنه.
بعد عمش دوباره زنگ میزنه اینم میره ورمیداره عمش میگه:4: این چه طرز حرف زدن بود دوستم میگه اولاً سلام مگه چی طرز حرف زدنی:28: مگه چی شده؟
{ناکس داشت انکار میکرد}:25:
بعدش عمش رو متقاعدکرد که خط رو خط افتاده بود.:14::15:

Ramin.badboy
25-12-2007, 22:32
اینو نمیدونم بهش چی میگن سوتی یا.:41:....
ما میریم کلاس زبان یه بار معلوم نیست شاید خواستن به ما حال بدن:5: بردن طرف دخترونه:31:
و کردنمون تو یه اتاقی :46: تو این اتاق یه پنجره گرفته شده بود { یعنوی اونورش دید نداشت}
ما هم به هوای اینکه اون ور 2ختره میزدیم به پنجره
تق.....تقتقققققق.....تقتقتقتقت قت... تققت....... یعنی I Love You اونم جواب داد تقتقتق ما هم که خوشحال شدیم گفتیم ایول ...:10:
خلاصه نیم ساعتی گذشت من از دوباره کرمم گرفت:21: گفتم شماره تلفنم رو بدم :20:
تق تق تق تق تق تق تق تق تق تق و.......
آقا اون معلمه هم که کفرش در اومده بود :2: اومد تو کلاس ما که به ما بگه این چه کاریه ما هم تا قیافش رو دیدیم زدیم زیر خنده :16:معلمه هم ,ما رو تهدید به مرگ کرد گفت حتماً لحتون میکنم:47: اینو گفت کلاس ترکید:16: :16::16:اونم روشو کم کرد رفت . از اون به بعد به استادمون میگه نمیترسی به اینا درس میدی:18:

SR72
26-12-2007, 08:21
ایول...عالی بود :8: کلی خندیدم!

ممنون
این تو 2ران راهنمایی واسم پیش اومد ..
سر کلاس حرفه و فن بودیم . و بچه ها در تنشون انگار که واقعا چیزی وجود داشت که اینقدر میلولید :31:

کلاس هم تخیه سیاه و گچ داشت بجای وایت برد ... ..یادش بخیر . اون روز کلاس ما شده بود 2 قسمت که جنگ جهانی بینشون بود -
یکی از بچه ها یه بسته گچ بعنوان ادوات جنگی از دفتر کش رفته بود ...
تا معلم رو شو کرد طرف تخته جنگ شروع شد ... باران گچ بود که از اینور به اونور و برعکس پرتاب میشد ...

همینکه معلم رو شو میکرد طرف کلاس ... همه بچه سرشون رو مینداختتن رو کتاب و خودکار بدست :18:
و معلم بنده خدا هم 2چار توهم شده بود .... خلاصه میون این آشفته بازار .. من که ته کلاس بودم و هدف جلو کلاس ... نمیدونم چی شد که یکم زیادی دادم ... گچ نشست گوشه ی گوش معلم و گیر کرد ....:16:


فکرشو بکن گچ پشت گوش معلم گیر کنه .....!:22:

SR72
26-12-2007, 08:48
یه سری داشتیم تو کافینت یه بنده خدایی خرابکباری میکردیم .. ریجیستریش باز بود ...

همچینی که داشتیم شبکه رو نابود میکردیم ... اصلا حواسمون نبود که هیچی جز من و رفیقم اونجا نیستسم .. پس نظارت 100 % روی ماست ...

طرف اومد بالی سرمون گفت مشکلی پیش اومده ؟ منم در اومدم گفتم نه فقط میخواستم یکم security اینجا رو ببریم بالا ....

winter+girl
26-12-2007, 14:56
یعنی سوتی از این بدتر که یه sms با تمام احساسات واسه یکی بنویسی (خصوصا که اسم طرف هم توش باشه)و اشتباهی ارسال کنی واسه برادرت؟؟؟ حالا بماند با چه بد بختی قانع کردم که داداش من داشتم سر کارت میذاشتم

winter+girl
26-12-2007, 14:57
یعنی سوتی از این بدتر که یه sms با تمام احساسات واسه یکی بنویسی (خصوصا که اسم طرف هم توش باشه)و اشتباهی ارسال کنی واسه برادرت؟؟؟ حالا بماند با چه بد بختی قانع کردم که داداش من داشتم سر کارت میذاشتم

winter+girl
26-12-2007, 14:58
ای وای انگار دوبار فرستادم این تقصیر خودتونه دیگه آدم رو گیج میکنید موفق بمونید

Royce
26-12-2007, 15:49
سلام
يادمه كلاس اول دبيرستان بودم سر امتحان فيزيك يه سوال اومده بود كه تصوير در يك آينه ي مقعر با زائيه ي 30 درجه چگونه است؟
من هم كه كلا از بچگي مخم از رياضي و عربي و اينجور درسها تعطيل بود(خوب فيزيك هم يه چي تو مايه هاي رياضيه ديگه)در جوابش نوشتم:
تصوير بسيار شفاف و زلال است!!!!

soleares
26-12-2007, 17:30
سلام
يادمه كلاس اول دبيرستان بودم سر امتحان فيزيك يه سوال اومده بود كه تصوير در يك آينه ي مقعر با زائيه ي 30 درجه چگونه است؟
من هم كه كلا از بچگي مخم از رياضي و عربي و اينجور درسها تعطيل بود(خوب فيزيك هم يه چي تو مايه هاي رياضيه ديگه)در جوابش نوشتم:
تصوير بسيار شفاف و زلال است!!!!
بچه ها می گن دمت گرم ...

soleares
26-12-2007, 18:18
سوتی نیست ولی شبیه جوکه :





نقل قول:
نوشته شده توسط mehdi_vsgh
ببینم TCI به اینجا چه ربطی داره؟

اینجا تاپیک ایرانسله

خب آخه می خوام اینو بفروشم ایرانسل بخرم دیگه

--


توی تاپیک ایرانسل ...
برای من جالب و خنده دار بود البته قصد توهین به هیچ کاربر و عزیزی نیست.

moein_drj
26-12-2007, 18:19
اه.......

اینجا عجب جای باحالیه....

ایول خیلی پستاتون قشنگه.

البته ما مثل شما حرفه ای نیستیم:

اردیبهشت پارسال بود امتحان فیزیک داشتیم. منم تا اون موقع هیچی نخونده بودم. رفتم سر جلسه و به کمک دوستان امتحانو دادیم. معلمه هم که ما رو میشناخت( اگه تقلب نمیکردم 0 هم نمیشدم.) . هفته بعدش که جوابا رو داد یکی از بچه ها که تو المپیاد فیزیک یه رتبه ای داشت 19 شد. یه نفر هم 18 بقیه 12-13 به پایین شده بودند. چشتون هم روز بد نبینه من هم تنها نمره 20 بین 60 نفر شده بودم.

soleares
26-12-2007, 18:44
اه.......

اینجا عجب جای باحالیه....

ایول خیلی پستاتون قشنگه.

البته ما مثل شما حرفه ای نیستیم:

اردیبهشت پارسال بود امتحان فیزیک داشتیم. منم تا اون موقع هیچی نخونده بودم. رفتم سر جلسه و به کمک دوستان امتحانو دادیم. معلمه هم که ما رو میشناخت( اگه تقلب نمیکردم 0 هم نمیشدم.) . هفته بعدش که جوابا رو داد یکی از بچه ها که تو المپیاد فیزیک یه رتبه ای داشت 19 شد. یه نفر هم 18 بقیه 12-13 به پایین شده بودند. چشتون هم روز بد نبینه من هم تنها نمره 20 بین 60 نفر شده بودم.
این سوتی نبود که !!
اگه معمله ازت سوال می کرد سوتی میشد !!
تازه بازم تابلو می شد سوتی نمیشد !!

ولی به هر حال دمت گرم

WooKMaN
26-12-2007, 20:17
این سوتی نبود که !!
اگه معمله ازت سوال می کرد سوتی میشد !!
تازه بازم تابلو می شد سوتی نمیشد !!

ولی به هر حال دمت گرم
سامان يه بار ديگه به دوستاني كه سوتي تعريف ميكنن گير بدي با دستان مبارك خودم خفت ميكنم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](18).gif

Ramin.badboy
26-12-2007, 21:58
هر چی فکر میکنم میبینم امروز سوتی خاصی ندادم

Talabkar
26-12-2007, 22:59
جريان از اين قرار بوده که اين رفيق ما هم با يکي از دوستاش با يه رنو5 پيزوري و اشغالي ميرن جاده
تو راه شروع مي کنند به هر اتوبوس يا کاميوني که سبقت مي گيرن يه بيلاخ حواله کردن و بعدشم گازشو مي گيرن و ....
مي گفت اينا شروع مي کردن چراغ دادن و بوق زدن که اگه مردين وايسين ما هم که تو دلمون مي خنديديم و مي گفتيم
اگه مرد ديدين بکشين رو خودتون
خلاصه بعد ازچند بار که اين کارو مي کنندو فلنگ رو مي بندن يکهو اين ماشينشون شروع مي کنه به تب تب کردن و خراب ميشه
اينا هم خب مجبور مي شن که بزنند بغل وبعد از مدتي اون ماشينايي که مورده مرحمت اينا قرار گرفته بودن از راه ميرسن
هر کدومشون هم به نوبه خودش يه حالي به اينا ميداده
يکي بوق ميزده (از اين بوقاي مخصوص خودشون) مي خنديده –يکي .... همه بچه محلاشون رو به ما حواله ميداد-يکي هم کلشو از پنجره بيرون مي کرد و علاقه شو به ما ابراز مي کرد ....
تا يه اتوبوسه که از کنارمون رد شد ولي نه بوق زد نه فحش داد بلکه وسط خيا بوون واستاد و با يه چوب اومد پايين و افتاد دنبالمون ما هم دو تا پا قرض کرديم و الفرار
شانس اورديم مسافرا رسيدن و يارو رو گرفتن

Talabkar
26-12-2007, 23:03
حاجي پارسال ننه هه از ما قول گرفت که ديگه لب به هيچ گونه سيگاري نزنم .
مام قول داديم . حالا اينجور وقتا که نمي خاي بزني از زمين و آسمون ميباره .
فرداش که پامونو از خونه گذاشتيم بيرون يکي از رفقا رو ديديم .... چاقيد کشيديم ........ سر کوچه دومي رو ديديم ......... چاقيد کشيديدم .......... سومي ............ چهارمي ........

خلاصه که اون شب كلي كشيديم. برگشتم خونه ديدم بعله کلي مهمون رسيده عمه و عمو و خاله و دايي و........ سري نفاز رو چکوندم و رفتم تو . ننه ي مام سفره رو انداخته بود .
همينجوري از جلو در يه سلام احوال پرسي سرسري کردم و چپيدم تو دسشويي که يه آب بزنم سرو صورتم
از دسشويي اومدم بيرون و يه راس رفتم نشستم سر سفره. ديدم همه دارن بد نيگا ميکنن ولي من خيلي سعي ميکردم همه چي تهت کنترل باشه . نيشم که باز نبود چشامم که گلي نبود هنوزم حرفي نزده بودم خيالم راحت بود که قضيه حله . ولي بازم نيگا ميکردن . از همشون بدتر ننه هه .
ذل زدم تو چشاش گفتم : ها چيه؟ گفت: اون چيه با خودت اوردي سر سفره؟ يه نيگا کردم ديدم بعلهههههه خسته نباشي آفتابه بود.

Ramin.badboy
27-12-2007, 09:33
حاجي پارسال ننه هه از ما قول گرفت که ديگه لب به هيچ گونه سيگاري نزنم .
مام قول داديم . حالا اينجور وقتا که نمي خاي بزني از زمين و آسمون ميباره .
فرداش که پامونو از خونه گذاشتيم بيرون يکي از رفقا رو ديديم .... چاقيد کشيديم ........ سر کوچه دومي رو ديديم ......... چاقيد کشيديدم .......... سومي ............ چهارمي ........

خلاصه که اون شب كلي كشيديم. برگشتم خونه ديدم بعله کلي مهمون رسيده عمه و عمو و خاله و دايي و........ سري نفاز رو چکوندم و رفتم تو . ننه ي مام سفره رو انداخته بود .
همينجوري از جلو در يه سلام احوال پرسي سرسري کردم و چپيدم تو دسشويي که يه آب بزنم سرو صورتم
از دسشويي اومدم بيرون و يه راس رفتم نشستم سر سفره. ديدم همه دارن بد نيگا ميکنن ولي من خيلي سعي ميکردم همه چي تهت کنترل باشه . نيشم که باز نبود چشامم که گلي نبود هنوزم حرفي نزده بودم خيالم راحت بود که قضيه حله . ولي بازم نيگا ميکردن . از همشون بدتر ننه هه .
ذل زدم تو چشاش گفتم : ها چيه؟ گفت: اون چيه با خودت اوردي سر سفره؟ يه نيگا کردم ديدم بعلهههههه خسته نباشي آفتابه بود.
ممنون خیلی باحال بود

برای آخر ترم ما امتحان داشتیم منم که باید در همه، امتحانا تقلب میکردم ,حتی ورزش (از بهترین روش تقلب استفاده میکردم که هیچ کس نمیفهمید ) چسب
بله چسب روی چسب مینوشته بعد میچسبوندم به میز....{البته باید وارون جانبی نوشت }
ما رفتیم
به تمام بدنم هم چسب چسبیده بود.
ما همین که رفتیم سر جلسه سریع چسبها چسبوندم .:5: البته بعضی از تقلب ها هنوز مونده بود
تا اونجا که میتونستم از تقلبها استفاده کردم
رسیدم به یه سوال که تقلبش مربوط به اونایی بود که به بدنم چسبیده بود ما با کلی تلاش تونستیم تقلب رو پیدا کنیم ( ناکس تقلبهای دیگه هم بهش چسبیده بود ) در کل درش آوردم تقلب اصلی رو نگه داشتم بقیه رو داشتم میذاشتم تو جیبم که یه هو از دستم افتاد.
افتادن همانا هو اومدن مراقب طرف من همانا منم که قیافم شده بود اینهو گج:18: یا رو رفت پایین که تقلب رو برداره :4:
منم مجبور پشیمان شدن بودم. اومدم بگم غلط کردم که یارو اومد بالا دیدم کلام دستشه
{کلام افتاده بود}:10:
بعد هیچی امتحان به خوبی و خوشی تمام شد.:40:

mehdi_vsgh
27-12-2007, 09:59
ممنون خیلی باحال بود

برای آخر ترم ما امتحان داشتیم منم که باید در همه، امتحانا تقلب میکردم ,حتی ورزش (از بهترین روش تقلب استفاده میکردم که هیچ کس نمیفهمید ) چسب
بله چسب روی چسب مینوشته بعد میچسبوندم به میز....{البته باید وارون جانبی نوشت }
ما رفتیم
به تمام بدنم هم چسب چسبیده بود.
ما همین که رفتیم سر جلسه سریع چسبها چسبوندم .:5: البته بعضی از تقلب ها هنوز مونده بود
تا اونجا که میتونستم از تقلبها استفاده کردم
رسیدم به یه سوال که تقلبش مربوط به اونایی بود که به بدنم چسبیده بود ما با کلی تلاش تونستیم تقلب رو پیدا کنیم ( ناکس تقلبهای دیگه هم بهش چسبیده بود ) در کل درش آوردم تقلب اصلی رو نگه داشتم بقیه رو داشتم میذاشتم تو جیبم که یه هو از دستم افتاد.
افتادن همانا هو اومدن مراقب طرف من همانا منم که قیافم شده بود اینهو گج:18: یا رو رفت پایین که تقلب رو برداره :4:
منم مجبور پشیمان شدن بودم. اومدم بگم غلط کردم که یارو اومد بالا دیدم کلام دستشه
{کلام افتاده بود}:10:
بعد هیچی امتحان به خوبی و خوشی تمام شد.:40:
آقا خیییییییییییلی باحال بود...

ولی فکر کنم تو اون لحظه یه شونصد باری مردی و زنده شدی :دی

ebicross
27-12-2007, 11:43
به این نمیشه گفت سوتی ولی جالبه:
یک سال پیش برای مجلس ترحیم بابای دامادمون رفتیم سبزوار. یک مسجد بود که در و پیکر نداشت و چون تابستون بود همه درها باز بود.
ملت گریه میکردن و صدای زنها که بلند بلند داد میزدن پایین میومد.
منم تو حال و هوای خودم بودم که زنبور نیشم زد، نمیدونم از کجا پیدا شده بود ولی تحمل نیاوردم و بلند داد زدم. البته به محض اینکه نیش زد من داد زدم و اصلا نمیشد کنترل کنم خودمو. آقا یهو دیدم همه گریشون بلند شد و زنها هم دیگه بدتر...
فکر کرده بودن من برا مرحوم داد و فریاد زدم.
البته داد زدن من اصلا شبیه عزا دارها نبود و معلوم بود از رو درده ولی هنوز که هنوزه همه جریان زنبورو میگن...
----------
از دامادمون گفتم بزارین اتفاق شب خواستگاری دامادمون رو بگم. چیزی که هنوز هم ازش خجالت میکشم...
حدود 7 یا 8 سال پیش بود که خانوادشون اومده بودن و من خیلی بچه بودم (8 یا 9 ساله) همه نشسته بودن و دایی های من و عموی داماد هم بود. خلاصه که خیلی شلوغ بود.
موقع خداحافظی همه وایستاده بودن و من برای خود شیرینی خواستم بابامو بلند کنم و یک قدرت نمایی هم بکنم. چون تنها داداش عروس بودم همه داشتن نگاه میکردن که من بابامو از رو زمین بلند کنم. زور زدن همان و در رفتن تلنگ هم همان...
خلاصه یهو همه از خنده مردن و داداش دامادمون از بس خندیده بود حالش بد شد.
من هم که خجالت کشیده بودم پشت در یکی از اطاقها رفتم و همونجا خوابم برده بود...
-----------
دو سال پیش برای المپیاد کامپیوتر شرکت کرده بودم.
دختر و پسر اون جا بودن و خیلی مختلط بود و حال میداد. ما پسرها دیدیم تمام سیستمها به هم وصله و همه به اینترنت هم وصله و قرار شد که هرکس بعد از جواب دادن همه سوالها؛ جوابها رو Share کنه تا بقیه پسرها هم بگیرن. کار به خوبی پیش میرفت که دخترها فهمیدن و به مراقب اطلاع دادن و با کلی بد بختی گفتیم اتفاقا دخترا این کار رو میکنن و ما اصلا بلد نبودیم. و اونها هم باور کردند چون مدرکی پیدا نکردند.
اونجا بود که به فکر تلافی افتادم. میز ها همش فلزی بود و به هم وصل بود ولی دخترها یک میز و پسرها یک میز داشتند که هر میز 4 تا سیستم داشت با یک تلفن.
اولش یکی از دوستان از دخترها اجازه گرفت که با اون تلفن یک زنگ بزنه و یک تک زنگ به گوشی من زد تا شماره بیفته.
بعد به بهانه ی قطعی سیم تلفن رفت اون پایین و سیم تلفن رو از جای چسبش وا کرد و زیر پایه ی میز گذاشت.
میدونید که خط تلفن موقع زنگ خوردن 60 ولت برق داره که واقعا آدم رو میلرزونه ما هم هی زنگ میزدیم به این تلفنه و هی این دخترارو برق میگرفت. تلفن هم که قطع بود و اونها هم نمیفهمیدن.
به هر حال هر چی بود خیلی حال داد و بی عقلا حداقل دستشون رو از میز برنمیداشتن تا برق نگیرتشون و با افتخار رفتن گفتن یکی از سیستمها اتصال داره و خلاصه اینکه ما لو رفتیم و انتخاب هم نشدیم...
-----------
قدیما که تازه Play Station اومده بود و پولداراش سگا داشتن، یه مغازه هایی بود که میگفتن بهش کلوپ و توش میرفتی و بازی میکردی. من اصلا اهل این چیزا نیستم و حوصله هم اون زمان نداشتم. (همین الانش هم تا حالا Game Net نرفتم. جدی میگم)
یه روز به اجبار یکی از دوستام رفتیم فوتبال بازی کنیم. خلاصه خیلی خوشم اومد و رفیقم گفت بزار یه بازی باحال نشونت بدم و Driver رو گذاشت.
یکم خودش بازی کرد و دسته رو به من داد و من خیلی حال کردم و تو بحر بازی بودم که یهو دستش لرزدید؛ منم از ترس نزدیک بود خودمو خیس کنم و دسته رو پرت کردم رو میز و سریع پاشدم. صاحب مغازه گفت چی شده؟ گفتم برق گرفت دستمو و طرف دوزاریش افتاد و یک پوز خند کثیف زد و گفت به اینا میگن دسته های ویبره... من که ویبره میبره نمیدونستم چیه و موبایل هم اون زمانها کم بود و من ویبره ندیده بودم. خلاصه طبیعیش کردم و گفتم از سیمش برق گرفت و خودم میدونم اینا ویبرس...

moein_drj
27-12-2007, 14:42
این سوتی نبود که !!
اگه معمله ازت سوال می کرد سوتی میشد !!
تازه بازم تابلو می شد سوتی نمیشد !!

ولی به هر حال دمت گرم

خوب عزیز دل... همه فهمیدن دیگه... معلمه هم اومد باهام صحبت کرد.
اینم یه سوتی کوتاه...( شرمنده ها جسارت میکنما)

این سوتیه یکی از دوستامه .
آقا یه بار رفته بودیم یدونه از اون game net های خفن. خودتون میدونید چه جو مزخرفی داره دیگه؟.. البته من تو بازی نبودم.... بچه ها 5 به 5 کانتر استریک بازی میکردن . بازی به اوجش رسده بود..

اوج کل کل... اوج فحش.....

در همون لحظه یدونه از بچه های بد دهن یکی از بچه های شاس حریفو headshot کرد.( خیلی خیلی خیلی ببخشید.!) بی ادب گفت : ایول!. مادرشو ----دم !! (خیلی ببخشید.!!! تو رو خدا ban نشما.!!) .

اون پسره ی شاس هم که مرده بود حواسش نبود برگشت گفت : آهان.... مادرم ----- شد.!!!!:27:

همون لحظه بود که gamenet ترکید. اون بد بخت هم نفهمیده بود چه گندی زده.

LeBron
27-12-2007, 17:15
با دو سه تا از دوستام که ارمنی هستن رفته بودم س.ار اتوبوس شدم یه دختره اون جلو بود این رفقای ما هم شروع کردن تعریف کردن از وجنات دختر خانوم به زبون ارمنی (البته خودم هیچی نمیفهمیدم :دی) حدود یه ربع کامل (البته در بعضی مواقع موضوع خطرناک هم میشد حسن)
تا وقتی رسیدیم به ایستگاه که دختره اومد طرف ما و گفت : " یه دو درصد احتمال بدین طرفتون ارمنی باشه !!! "
اونا هم که انگار پتک خورده تو سرشون 10 دقیقه هاج و واج در و دیوارو دید میزدن

kamran agha
27-12-2007, 17:25
آقا سوتی بالاییه رو خوندم یاد یکی از سوتیای دوستام افتادم.
اون دوستم کرمونشاهیه و تعریف می کرد توی آسانسور که بودن دو تا دختر اومدن و شروع کردن چند تا جمله کرمونشاهی رد و بدل کردن به خیال این که دوستم و رفیقاش نمی فهمن. بعد که اومدن پیاده شن دوستم برگشت به یکی از دخترا گفت "کی خیلی خودشو میگیره؟!" و دختره با فک آویزون آسانسور رو ترک کرد!!!!

Ramin.badboy
27-12-2007, 22:18
این سوتی مال امروزه داغ داغه امروز رفتم عطر فروشی تو اونجا 3تا دختر jگر بودن من خواستم کلاس بزارم بگم عطر دیزایر می خوام هول شدم گفتم عطر آیسبرگ میخوام { آیسبرگ اسم مغازش بود } اون لحظه من:18: شده بودم
ولی شانس آوردم عطر ساختگی خودشون رو به این نام گذاشته بودن. هیچی آورد من گفتم بزار تستش کنم عطر رو تستش کردم ایندفه:2::34::2: شدم چه عطر مزخرفی بود
منم گفتم هوووووووووووووووووو
یا رو میگی :47:شده بود داشت تو دلش به من فحش میداد:4:. من خواستم درستش کنم گفتم پس امین چی میگفت این عطر خوبیه .
یارو رو میگی:18::18::18:من گفتم اگه میشه دیزایر رو بیارید .
یا رو هم آورد ما هم با 5000 تومن آبروشو بردیم:5:

Ramin.badboy
28-12-2007, 13:40
کسی نمیدونه چرا تعداد پستهای من زیاد نمیشه
همیشه رو 1ه
هااااااااااااااااااا؟

Kurosh
28-12-2007, 13:59
کسی نمیدونه چرا تعداد پستهای من زیاد نمیشه
همیشه رو 1ه
هااااااااااااااااااا؟
واسه اینکه همه پستات در این مکان مقدس یعنی انجمن متفرقه زده میشه! و طبق قوانین پست های متفرقه شمارش نوشه!

Meisam Khan
28-12-2007, 14:28
ايني كه مي خوام بگم سوتي نيست ولي خيلي خنده داره.
1-يكي از بچه ها يه ترقه بمبي انداخت توي دستشويي معلم ها (البته كسي توش نبود) و گلاب به روتون تمام محتويات دستشويي چسبيد به سقف.
2-بچه ها سر كلاس مي گفتند هيپ هيپ هورا
معلم عصباني شد و گفت اگه يه بار ديگه گفتيد هيپ هيپ.....
بچه ها گفتند هورا

soleares
28-12-2007, 15:00
خوب عزیز دل... همه فهمیدن دیگه... معلمه هم اومد باهام صحبت کرد.
اینم یه سوتی کوتاه...( شرمنده ها جسارت میکنما)

این سوتیه یکی از دوستامه .
آقا یه بار رفته بودیم یدونه از اون game net های خفن. خودتون میدونید چه جو مزخرفی داره دیگه؟.. البته من تو بازی نبودم.... بچه ها 5 به 5 کانتر استریک بازی میکردن . بازی به اوجش رسده بود..

اوج کل کل... اوج فحش.....

در همون لحظه یدونه از بچه های بد دهن یکی از بچه های شاس حریفو headshot کرد.( خیلی خیلی خیلی ببخشید.!) بی ادب گفت : ایول!. مادرشو ----دم !! (خیلی ببخشید.!!! تو رو خدا ban نشما.!!) .

اون پسره ی شاس هم که مرده بود حواسش نبود برگشت گفت : آهان.... مادرم ----- شد.!!!!:27:

همون لحظه بود که gamenet ترکید. اون بد بخت هم نفهمیده بود چه گندی زده.


خیلی مشتی بود ... من بودم دود میشدم از هوا کش می رفتم بیرون :27:

با دو سه تا از دوستام که ارمنی هستن رفته بودم س.ار اتوبوس شدم یه دختره اون جلو بود این رفقای ما هم شروع کردن تعریف کردن از وجنات دختر خانوم به زبون ارمنی (البته خودم هیچی نمیفهمیدم :دی) حدود یه ربع کامل (البته در بعضی مواقع موضوع خطرناک هم میشد حسن)
تا وقتی رسیدیم به ایستگاه که دختره اومد طرف ما و گفت : " یه دو درصد احتمال بدین طرفتون ارمنی باشه !!! "
اونا هم که انگار پتک خورده تو سرشون 10 دقیقه هاج و واج در و دیوارو دید میزدن


دمت گرم ...
این موضوع زیاد اتفاق می افته
ما داشتیم فحش افتضاح آلمانی می دادیم
یه هو یه دختره فکر کنم با نامزدش بود گفت بسه دیگه !!! :18:
ما هم ترکیدیم چار تا فحشم به خودشو نامزدش دادیم در رفتیم :31:

ايني كه مي خوام بگم سوتي نيست ولي خيلي خنده داره.
1-يكي از بچه ها يه ترقه بمبي انداخت توي دستشويي معلم ها (البته كسي توش نبود) و گلاب به روتون تمام محتويات دستشويي چسبيد به سقف.
2-بچه ها سر كلاس مي گفتند هيپ هيپ هورا
معلم عصباني شد و گفت اگه يه بار ديگه گفتيد هيپ هيپ.....
بچه ها گفتند هورا



این آخرش خیلی دوپس بود ...

Meisam Khan
28-12-2007, 15:15
عرضم به حضورتون كه من زياد چت نميكنم ولي يه روز رفتم و شروع كردم چت كردن كه با يه پسر ايراني كه خودشو جاي يه دختر خارجي جا زده بود برخورد كردم و فهميدم كه مي خواد منو خر كنه.
يه ربع ساعت يا بيست دقيقه با هم انگليسي چت كرديم و اونم چند تا عكس فرستاد.
اخرش كه خواست ديگه برم با فينگليش نوشتم كه : خوب حالا بگو ببينم تو كدوم شهر هستي.
فكر كنم خودشو خيس كرد و هي مي گفت asl. كفتم بابا راحت باش منم ايرانيم . به انگليسي نوشت كه چطور فكر مي كنم كه اون ايرانيه . كفتم اگه نيستي پس چطور اين همه فينگليش رو خوندي . كه بعد ديگه منو ignore كرد.

Meisam Khan
28-12-2007, 15:21
ممنون
این تو 2ران راهنمایی واسم پیش اومد ..
سر کلاس حرفه و فن بودیم . و بچه ها در تنشون انگار که واقعا چیزی وجود داشت که اینقدر میلولید :31:

کلاس هم تخیه سیاه و گچ داشت بجای وایت برد ... ..یادش بخیر . اون روز کلاس ما شده بود 2 قسمت که جنگ جهانی بینشون بود -
یکی از بچه ها یه بسته گچ بعنوان ادوات جنگی از دفتر کش رفته بود ...
تا معلم رو شو کرد طرف تخته جنگ شروع شد ... باران گچ بود که از اینور به اونور و برعکس پرتاب میشد ...

همینکه معلم رو شو میکرد طرف کلاس ... همه بچه سرشون رو مینداختتن رو کتاب و خودکار بدست :18:
و معلم بنده خدا هم 2چار توهم شده بود .... خلاصه میون این آشفته بازار .. من که ته کلاس بودم و هدف جلو کلاس ... نمیدونم چی شد که یکم زیادی دادم ... گچ نشست گوشه ی گوش معلم و گیر کرد ....:16:


فکرشو بکن گچ پشت گوش معلم گیر کنه .....!:22:
واي خدا اشكم درومد. روده هام پيچيد به هم.

Meisam Khan
28-12-2007, 16:00
سر كلاس زبان سوم راهنمايي بوديم كه معلم از يكي از بچه كه گاو پيشش انشتينه يه سوال انگليسي پرسيد. پسره هم جواب داد:yes i am you.
براي يه لحظه فكر كردم توي كلاس يه بمب تركيده!!!!!!!!

soleares
28-12-2007, 23:52
میثم خان این سوتی هایی که می نویسی واقعا باحالن خیلی خوشم اومد ...

Boye_Gan2m
29-12-2007, 00:11
وا :دی عجب!

SR72
29-12-2007, 08:42
به این نمیشه گفت سوتی ولی جالبه:
یک سال پیش برای مجلس ترحیم بابای دامادمون رفتیم سبزوار. یک مسجد بود که در و پیکر نداشت و چون تابستون بود همه درها باز بود.
ملت گریه میکردن و صدای زنها که بلند بلند داد میزدن پایین میومد.
منم تو حال و هوای خودم بودم که زنبور نیشم زد، نمیدونم از کجا پیدا شده بود ولی تحمل نیاوردم و بلند داد زدم. البته به محض اینکه نیش زد من داد زدم و اصلا نمیشد کنترل کنم خودمو. آقا یهو دیدم همه گریشون بلند شد و زنها هم دیگه بدتر...
فکر کرده بودن من برا مرحوم داد و فریاد زدم.
البته داد زدن من اصلا شبیه عزا دارها نبود و معلوم بود از رو درده ولی هنوز که هنوزه همه جریان زنبورو میگن...
----------
از دامادمون گفتم بزارین اتفاق شب خواستگاری دامادمون رو بگم. چیزی که هنوز هم ازش خجالت میکشم...
حدود 7 یا 8 سال پیش بود که خانوادشون اومده بودن و من خیلی بچه بودم (8 یا 9 ساله) همه نشسته بودن و دایی های من و عموی داماد هم بود. خلاصه که خیلی شلوغ بود.
موقع خداحافظی همه وایستاده بودن و من برای خود شیرینی خواستم بابامو بلند کنم و یک قدرت نمایی هم بکنم. چون تنها داداش عروس بودم همه داشتن نگاه میکردن که من بابامو از رو زمین بلند کنم. زور زدن همان و در رفتن تلنگ هم همان...
خلاصه یهو همه از خنده مردن و داداش دامادمون از بس خندیده بود حالش بد شد.
من هم که خجالت کشیده بودم پشت در یکی از اطاقها رفتم و همونجا خوابم برده بود...
-----------
دو سال پیش برای المپیاد کامپیوتر شرکت کرده بودم.
دختر و پسر اون جا بودن و خیلی مختلط بود و حال میداد. ما پسرها دیدیم تمام سیستمها به هم وصله و همه به اینترنت هم وصله و قرار شد که هرکس بعد از جواب دادن همه سوالها؛ جوابها رو Share کنه تا بقیه پسرها هم بگیرن. کار به خوبی پیش میرفت که دخترها فهمیدن و به مراقب اطلاع دادن و با کلی بد بختی گفتیم اتفاقا دخترا این کار رو میکنن و ما اصلا بلد نبودیم. و اونها هم باور کردند چون مدرکی پیدا نکردند.
اونجا بود که به فکر تلافی افتادم. میز ها همش فلزی بود و به هم وصل بود ولی دخترها یک میز و پسرها یک میز داشتند که هر میز 4 تا سیستم داشت با یک تلفن.
اولش یکی از دوستان از دخترها اجازه گرفت که با اون تلفن یک زنگ بزنه و یک تک زنگ به گوشی من زد تا شماره بیفته.
بعد به بهانه ی قطعی سیم تلفن رفت اون پایین و سیم تلفن رو از جای چسبش وا کرد و زیر پایه ی میز گذاشت.
میدونید که خط تلفن موقع زنگ خوردن 60 ولت برق داره که واقعا آدم رو میلرزونه ما هم هی زنگ میزدیم به این تلفنه و هی این دخترارو برق میگرفت. تلفن هم که قطع بود و اونها هم نمیفهمیدن.
به هر حال هر چی بود خیلی حال داد و بی عقلا حداقل دستشون رو از میز برنمیداشتن تا برق نگیرتشون و با افتخار رفتن گفتن یکی از سیستمها اتصال داره و خلاصه اینکه ما لو رفتیم و انتخاب هم نشدیم...
-----------
قدیما که تازه Play Station اومده بود و پولداراش سگا داشتن، یه مغازه هایی بود که میگفتن بهش کلوپ و توش میرفتی و بازی میکردی. من اصلا اهل این چیزا نیستم و حوصله هم اون زمان نداشتم. (همین الانش هم تا حالا Game Net نرفتم. جدی میگم)
یه روز به اجبار یکی از دوستام رفتیم فوتبال بازی کنیم. خلاصه خیلی خوشم اومد و رفیقم گفت بزار یه بازی باحال نشونت بدم و Driver رو گذاشت.
یکم خودش بازی کرد و دسته رو به من داد و من خیلی حال کردم و تو بحر بازی بودم که یهو دستش لرزدید؛ منم از ترس نزدیک بود خودمو خیس کنم و دسته رو پرت کردم رو میز و سریع پاشدم. صاحب مغازه گفت چی شده؟ گفتم برق گرفت دستمو و طرف دوزاریش افتاد و یک پوز خند کثیف زد و گفت به اینا میگن دسته های ویبره... من که ویبره میبره نمیدونستم چیه و موبایل هم اون زمانها کم بود و من ویبره ندیده بودم. خلاصه طبیعیش کردم و گفتم از سیمش برق گرفت و خودم میدونم اینا ویبرس...



ایول .... خیلی باحال بودن مخصوصا 2تای آخری:10:



یه سری به عنوان پروژه زبان فنی , به استادم CD ویروسی دادم ....

SR72
29-12-2007, 08:44
یه بار چیپس خریده بودم داشتم میخوردم .. و بدون اینکه توش رو نگاه کنم به مدیر مدرسه تعارف کردم ....
_ آقا خواهش میکنم ..
_ نه خیلی ممنون ..
_آقا بردارید لطفا ...
_ نه . برید سر کلاس زنگ خورده .
_ آقا بفرمایید
بعد از کلی تعارف و ...مالی دست کرد تو بسته چیپس , .............. خالی بود !

SR72
29-12-2007, 08:51
یه بار کلاسمون سالن بالا بود و زنگ خورد که بریم سر کلاس ...
من رفتم مایع دستشویی رو خالی کردم , قوطیشو انداختم وسط سالن تا بچه ها قبل از اینکه دبیر بیاد یکم فوتبال بزنیم ...
بچه ها هم انگار قوم آپاچی ریختن واسه فوتبال ... کم مونده بود که سقف بریزه تو دفتر ( سالن بالی سر دفتر بود ) ....
میون اون بازی نفس گیر دیدم یکی از بچه ها داره با دو میاد بالا از پله ها .. بعد دیدم که نه همه پشت سرش 2یدن تو کلاس و تازه 2زاریم افتاد که ناظم فهمیده و داره میاد بالا . این وسط سر من بی کلاه موند ... منم جلدی برا اینکه 3 نشه , قوطی رو برداشتم رفتم تو کلاس بغلی ( چون دیگه خیلی دیر شده بود . اگه میخواستم برم تو کلاس خودم میددنم ) – حالا این تیکه رو داشته باشید که کلاس بغلی خالی بود . منم که زرد کرده بودم رفتم پای تخته ( کلاس خالی بود ) و انگار که از همه چی بی خبرم دستم رو طوری رو تخته تکون میدادم که اگه کسی اومد تو فکر کنه دارم چیزی مینویسم .... در همون حالت هم داشتم سوت میزدم .... یه دفه ناظم که چشاشو خون گرفته بود اومد تو , _ کیا داشتن فوتبال بازی میکردن ؟
_ نمیدونیم آقا .
_تو که نبودی ؟
_من ؟ من غلط بکنم ... الان 2 ساعتی میشه که من دارم تمرین حل میکنم پای تخته .
_ یعنی من اینقدر خرم که فکر کنم تو با ماژیک نامرعی داری برای بچه های کلاس خالی در حالی که نفس نفس میزنیداری تمرین حل میکنی ...
من دیگه مونده بودم چی بگم ... خلاصه اون روزو دم دفتر سیر کردیم و دبیر دینی (که خدا هرچی که تو زندگی میخواد بهش بده ) اومد ضامن شد ...

SR72
29-12-2007, 08:54
یه زمستون برف اومده بود . از حیاط برف برداشتیم بردیم سر کلاس ... حالا این بزن و اون بزن ... نه که پرت کنیم واسه هم ; میزدیم با برف پس گردن هم . من دست کردم یه مشت برف از اون تگری هاش برداشتم .. ریختم تو یخه جلوییم ... اون بنده خدا انگار که شک 220 بهش دادن میلولید ... معلم که نگاش کرد , نمیدونست چی کار کنه بنده خدا ... پاشد اومد ردیف آخر دید بلانسبت ... زدن تو کلاس
همه جا خیس . منم واسه اینکه 3 نشه گفتم آقا از پنجره اومده ...:31:

Meisam Khan
29-12-2007, 08:58
يه معلم هندسه داشتيم كه داهاتي بود و با لهجه خاصي مي گفت كجا!!!
يه بار منو برد پاي تخته تمرين حل كنم وسطاي تمرين حل كردنم يكي از بچه ها گفت: اونجا رو اشتباه حل كردي منم با همون لهجه معلممون پرسيدم كجا!!!!!!!!!!!!
فكر كنم معلممون فهميد ولي به روي خودش نياورد.

ebicross
29-12-2007, 11:06
دوم راهنمایی یه مدرسه بود به اسم شهید مطهری که خیلی درخت داشت. با بچه ها زیر درخت نشسته بودیم که یهو سرم داغ شد.
دست زدم به سرم دیدم چسبناکه. یهو دیدم همه میخندن.
نامرد کلاغه اندازه یک تخم مرغ از بالا رو سر من ول کرده بود.

تو اون سرما سرمو زیر شیرهای آب یخ شده شستم...

Ladan
29-12-2007, 12:05
دوم راهنمایی یه مدرسه بود به اسم شهید مطهری که خیلی درخت داشت. با بچه ها زیر درخت نشسته بودیم که یهو سرم داغ شد.
دست زدم به سرم دیدم چسبناکه. یهو دیدم همه میخندن.
نامرد کلاغه اندازه یک تخم مرغ از بالا رو سر من ول کرده بود.

تو اون سرما سرمو زیر شیرهای آب یخ شده شستم...

اينارو گفتي ياده يه چيزي افتادم، دبستان كه بودم بعضي روزا ناهار مي برديم مدرسه
ميشستيم تو چمناي حياط مدرسه ،
يه بار يكي از بچه ها ماكاروني اورده بود
موقع خوردن متوجه شد يكي از اونا تو ظرف غذا داره تكون مي خوره
حالا اگه گفتين چي بود (كرم) من كه تا چند روز اشتهام به كل كور شده بود:2:

Meisam Khan
29-12-2007, 12:10
يه بار سر كلاس معلم دوست صميميم رو برد پاي تخته. بعد كه جچند تا سوال حل كرد معلم بهش گفت كه تخته رو پاك كنه . منم حواسم نبود و البته خوشبختانه كلاس كمي شلوغ بود به دوستم گفتم: جون بكن حيوون.

soleares
29-12-2007, 21:59
يه بار سر كلاس معلم دوست صميميم رو برد پاي تخته. بعد كه جچند تا سوال حل كرد معلم بهش گفت كه تخته رو پاك كنه . منم حواسم نبود و البته خوشبختانه كلاس كمي شلوغ بود به دوستم گفتم: جون بكن حيوون.
همچنان ای ول داری شما ...

pesare_classic
29-12-2007, 22:24
با سلام این سوتی منم مثل بعضی از سوتی ها تو گیم نت اتفاق افتاده یه روز ظهر از خونه به قصد گیم نت بیرون رفتم بگم که من یه دوست دارم که باباش کنار خونمون مغازه داره تا وارد گیم نت شدم همین دوستم از من پرسید تو راه میومدی بابام باز بود بلند گفت منم که حواسم به بچه ها نبود گفتم باباتو نمی دونم ولی مغازه باز بود یه دفعه گیم نت ترکید از اون به بعد بچها تا بهم می رسیدن مس گفتن بابای ... باز بود .....................

zahedy2006
30-12-2007, 00:29
یکی از روزهای آخر اردیبهشت بود سر زنگ ورزش معلم ورزش امتحان دو می گرفت من چون سرما خورده بودمبه معلم ورزش گفتم آخر از همه از من امتحان بگیره:41:
نوبت ما شد و زمان دویدن ما شد 4 دقیقه:37:
اعصاب ما خرد بود آخر زنگ با بچه ها رفتیم سپکتاکرا(والیبال با پا) بازی کنیم
وسط بازی یه توپ به من رسید خواستم بزنم ولی سایه شو زدم یه دفعه یکی گفت:نیگا کن پا شو هم نمیتونه بیاره بالا
من اعصابم خرد بود گفتم: تو یکی دیگه زر نزن...:grrr:
دیدم همه دارن می خندن یه نگاه انداختم دیدم ناظم مدرسه اون حرفو به من زده.

ناظم شده بود:weird:
منم شده بودم:blink::wac:

-----------------------------------------------
یه روز تو جمع مدیر و ناظم و بچه های مدرسه، دیدم داره بارون میاد گفتم : عجب هوای شرجیه ها!
یهویی بقیه شدند:wac::blink::34:

ebicross
30-12-2007, 11:44
تو خونه ی عموم مهمون بودیم.
خواهرم با مامانم روی یک مبل نشسته بودند و من از پشت سر رفتم صاف زدم پس کله خواهرم.
یهو برگشت دیدم زن عمومه!!!
ملت کف کردن ولی متوجه شدن که حواسم نبوده...

rezaete
30-12-2007, 11:55
یه ناظم داشتیم که قدش کوتاه بود . بعد توی صف ها میچرخید (invisible میشد ) و به اونا که داشتن حرف میزدن پس گردنی میزد . بچه ها هم دیگه با هم شوخی میکردن و هی پس گردنی میزدن . یه روز مدیر اومد به یکی پس گردنی زد . این هم به خیال اینکه دوستاش میخوان اذیت کنن برگشت یکی خوابوند تو گوشه مدیر . بعد مدیرمون گفت : کاری که عوض داره گله نداره و رفت :31::31::31:

SR72
30-12-2007, 12:21
یه ناظم داشتیم که قدش کوتاه بود . بعد توی صف ها میچرخید (invisible میشد ) و به اونا که داشتن حرف میزدن پس گردنی میزد . بچه ها هم دیگه با هم شوخی میکردن و هی پس گردنی میزدن . یه روز مدیر اومد به یکی پس گردنی زد . این هم به خیال اینکه دوستاش میخوان اذیت کنن برگشت یکی خوابوند تو گوشه مدیر . بعد مدیرمون گفت : کاری که عوض داره گله نداره و رفت :31::31::31:

:31::31::27: دقیقا مثل مدیر ما که قدش کوتاه بود .. ولی پسگردنی نمیزد ... یه سری تو صف invis شده بود و یکی از بچه ها که پشت بهش وایساده بود 2تا فوش آبدار نصارش کرد که طرف هم فهمید ...





یه روز هم کف حیاط خیس بود . و سومی ها نمیرفتن سر کلاس . مدیر اومد تو حیاط . یکیشون پوزخند زد بعد مدیرمون جوش اورد .... ( حیاط مدرسه سن ( یه قسمت که یکم بالا تر هست ) داشت ) مدیرهم 2ید اومد که یه لگد ول کنه واسه یکیشون سر خرد :31: بدجوری هم سر خرد:31::31::31:

Meisam Khan
30-12-2007, 12:24
من يه سوال داشتم.
پارسال نزديك عيد بود. به نظر شما چرا وقتي بچه هاي كلاس ما از معلم اجازه مي گرفتن كه برن دستشويي با كيف ميرفتن دستشويي؟!!!!!!
واقعا چرا؟؟؟؟

Kurosh
30-12-2007, 12:38
حالا خوبه واسه شما نزدیک عید بوده! واسه ما که روزای عادیش هم همین کارو می کنن!

SR72
30-12-2007, 12:44
واقعا جای بسی تامل است ...

M.etallic.A
30-12-2007, 13:03
ما بعد از رفتن طرف کیفش رو از پنجره پرت میکردیم تا بگیره. یه بار زنگ آخر همه بچه های کلاس یکی یک میرفتن و کیفهاشون از پنجره پرت می شد بیرون. تا اینکه همه کلاس رفتن و فقط من یه نفر موندم. معلم هم رو صندلی نشسته بود و داشت چرت میزد و منتظر زنگ بود. منم چون خونمون نزدیک بود گفتم میزم خونه یه ساعت بعد میام کیفم رو میگیرم. منم پا شدم اومدم بیرون رسیدم تو حیاط یهو دیدم یه چیزی بوم خورد زمین. دیدیم کیفمه بالا رو نگاه کردم دیدم معلم از پنجره داره بای بای میکنه :دی

Meisam Khan
30-12-2007, 13:16
ما بعد از رفتن طرف کیفش رو از پنجره پرت میکردیم تا بگیره. یه بار زنگ آخر همه بچه های کلاس یکی یک میرفتن و کیفهاشون از پنجره پرت می شد بیرون. تا اینکه همه کلاس رفتن و فقط من یه نفر موندم. معلم هم رو صندلی نشسته بود و داشت چرت میزد و منتظر زنگ بود. منم چون خونمون نزدیک بود گفتم میزم خونه یه ساعت بعد میام کیفم رو میگیرم. منم پا شدم اومدم بیرون رسیدم تو حیاط یهو دیدم یه چیزی بوم خورد زمین. دیدیم کیفمه بالا رو نگاه کردم دیدم معلم از پنجره داره بای بای میکنه :دی
جالب بود . عجب معله پايه اي.

moein_drj
30-12-2007, 13:32
ما بعد از رفتن طرف کیفش رو از پنجره پرت میکردیم تا بگیره. یه بار زنگ آخر همه بچه های کلاس یکی یک میرفتن و کیفهاشون از پنجره پرت می شد بیرون. تا اینکه همه کلاس رفتن و فقط من یه نفر موندم. معلم هم رو صندلی نشسته بود و داشت چرت میزد و منتظر زنگ بود. منم چون خونمون نزدیک بود گفتم میزم خونه یه ساعت بعد میام کیفم رو میگیرم. منم پا شدم اومدم بیرون رسیدم تو حیاط یهو دیدم یه چیزی بوم خورد زمین. دیدیم کیفمه بالا رو نگاه کردم دیدم معلم از پنجره داره بای بای میکنه :دی

ای ول عجب معلمه با حال بوده.....
حرف معلم شد. امروز بچه ها میگفتن پنجشنبه ای معلم زبانمون ( یک آدم ضایع ذوقی چاق) سر کلاسش فقط 4 نفر رفته بودن. اونم دونه دونه اسما رو میخونده و حاضر غیاب میکرده.( فک کنم دیوونه شده بوده. آخه نیومده ببینه کیا حاضر هستن بقیه رو غیبت بزنه.)[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Meisam Khan
30-12-2007, 17:59
اين تاپيك داره كم كم بي رونق ميشه.
سوتي بفرستيد ديگه.

Wisdom
30-12-2007, 18:13
امروز یکی از افسر نگهبان های وقت آمد داخل و به یکی از دوستان گفت جناب سروان گفت برای فلانی دو روز بنویس
ما هم سرمون شلوغ ؛ اساسی... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یکی از دوستان هم بلند شد و دور روز مرخصی ( 48 تی ) نوشت و من بردم داخل برای امضا [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جلوی دفترش یک لحظه حس کردم یکی داره صدام میکنه ولی توجی نکردم و رفتم داخل
پروانه مرخصی رو گذاشتم جلوش که امضا کنه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک دفعه سرش اورد بالا و خیره شد بهم و گفت "کی بهت همچین دستوری داده ، هان"
ما رو بگی یک دفعه جا خوردم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همچین که خواستم بگم خود شما ( که اگه گفته بودم الان توی آشپزخونه مشغول دیگ شدستن بودم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) دیدم همون دوستمون امد داخل و گفت " اشتباه شده همین الان عوضش میکنم , اشتباه شده , اشتباه شده"
با هم برگشتیم و امدم دیدم همه پشت در هستن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا اون افسرنگهبان وقت منظورش از 48 ساعت , 48 ساعت زندان بوده نه 48 ساعت مرخصی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شانسی که من اوردم این بود که اون روز روز خوشش بود وگر نه... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ramin.badboy
30-12-2007, 23:38
این سوتی که براتون میزام برای یکی از دوستانه که تو کامنتاش بود.:5:


یارو اومد به من شب یلدا رو تبریک بگه گفت روز یلداتون مبارک:16::33::22:
شما میدونید کجا یلدا رو تو روز جشن میگیرن

Ramin.badboy
31-12-2007, 12:15
کسی نمیدونه که چرا تعداد پست های من زیاد نمیشه؟

Ramin.badboy
31-12-2007, 12:17
آقا یادم اومد
mer 30

Lady parisa
31-12-2007, 12:37
شايد خنده دار نباشه ولي خوب ديگه!!!!!!!!!!!!
اين اهنگ جديد اس ام اس هست كه مي گه( براش مسيج اومده اجماعاً صلوات) روي زنگ اس ام اس منه
اون روز با عجله مي خواستم سوار اتوبوس بشم.البته اتوبوس از توي ايستگاه راه افتاده بود به خاطر من به نيش ترمز زد منم كه سوار شدم (بين سوار شدن بودنم كه برام اس ام اس اومد)(( چون صداي يه آقاپسره و بعدش همه باهم صلوات مي فرستن )) در اتوبوس كه بسته شد آهنگ اس ام اس منم تموم شد .يهو ديدم مردا و زنا همه با هم صلوات فرستادن..........
حالا تجسم كنين قيافه منو

winter+girl
31-12-2007, 15:38
bad boy جون متفرقه پست نمی افزاید امیدوارم منظورم رو گرفته باشی

mehdi_vsgh
31-12-2007, 16:56
شايد خنده دار نباشه ولي خوب ديگه!!!!!!!!!!!!
اين اهنگ جديد اس ام اس هست كه مي گه( براش مسيج اومده اجماعاً صلوات) روي زنگ اس ام اس منه
اون روز با عجله مي خواستم سوار اتوبوس بشم.البته اتوبوس از توي ايستگاه راه افتاده بود به خاطر من به نيش ترمز زد منم كه سوار شدم (بين سوار شدن بودنم كه برام اس ام اس اومد)(( چون صداي يه آقاپسره و بعدش همه باهم صلوات مي فرستن )) در اتوبوس كه بسته شد آهنگ اس ام اس منم تموم شد .يهو ديدم مردا و زنا همه با هم صلوات فرستادن..........
حالا تجسم كنين قيافه منو
نه اتفاقا جالب بید

moein_drj
31-12-2007, 22:27
شايد خنده دار نباشه ولي خوب ديگه!!!!!!!!!!!!
اين اهنگ جديد اس ام اس هست كه مي گه( براش مسيج اومده اجماعاً صلوات) روي زنگ اس ام اس منه
اون روز با عجله مي خواستم سوار اتوبوس بشم.البته اتوبوس از توي ايستگاه راه افتاده بود به خاطر من به نيش ترمز زد منم كه سوار شدم (بين سوار شدن بودنم كه برام اس ام اس اومد)(( چون صداي يه آقاپسره و بعدش همه باهم صلوات مي فرستن )) در اتوبوس كه بسته شد آهنگ اس ام اس منم تموم شد .يهو ديدم مردا و زنا همه با هم صلوات فرستادن..........
حالا تجسم كنين قيافه منو

بسی خندیدیم.... .[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما هم یه بار سر نماز جماعت بودیم. گوشیه یکی از دوستان زنگ زد. رینگ تونش هم از همین اندی مندی (فک کنم خوشگلا باید برقصن) بود.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نصف بچه ها زدن بیرون. حاج آقا هم بعدش کلی منبر رفت....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

soleares
01-01-2008, 00:38
بسی خندیدیم.... .[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما هم یه بار سر نماز جماعت بودیم. گوشیه یکی از دوستان زنگ زد. رینگ تونش هم از همین اندی مندی (فک کنم خوشگلا باید برقصن) بود.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نصف بچه ها زدن بیرون. حاج آقا هم بعدش کلی منبر رفت....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بسی باحال بود ...

Ramin.badboy
01-01-2008, 00:53
bad boy جون متفرقه پست نمی افزاید امیدوارم منظورم رو گرفته باشی
دمتون گرم
مطلبو گرفتم

Meisam Khan
01-01-2008, 12:55
يه سوتي كمي مذهبي
جواب سلام همه جا واجبه حتي توي نماز
توي نماز خونه بوديم و داشتيم نماز مي خونديم كه يه از بچه ها كه خيلي اذيت ميكرد اومد و گفت سلام عليكم جميعا!!!!!!!!1

Lady parisa
01-01-2008, 13:01
يه سوتي كمي مذهبي
جواب سلام همه جا واجبه حتي توي نماز
توي نماز خونه بوديم و داشتيم نماز مي خونديم كه يه از بچه ها كه خيلي اذيت ميكرد اومد و گفت سلام عليكم جميعا!!!!!!!!1



واقعا قشنگ بود

Oxizhen
01-01-2008, 14:20
بحث نماز داغه منم یکی بگم !

پسر عمم دفه ی اولش بوده رفته نماز جماعت... بعد از نماز خوب اونایی که پیش همدیگن به همدیگه دست میدن میگن قبول باشه و ازین حرفا !... گفت از ردیف جلویی یکی برگشته بهم دست داده منم که اصلا" تو باغ نبودم بهش گفتم سلام خوبی ؟!

ebicross
01-01-2008, 17:38
من یه بار تو کاشمر جو گرفت برم نماز جماعت تو مسجد شهید مدرس.
هر چی صبر کردم دیدم شیخ نیومد (جمعه هم بود)
دیدم مردم دارن نماز میخونن.من هم گفتم ولش کن خودم تنها میخونم و شروع کردم چهار رکعت نماز خونم.
موقع نماز فهمیدم ملت نگام میکنن.
فهمیدم شیخ نیومده چون هنوز اذان نگفته بودند و مردم هم داشتند دو رکعتی مستحبی میخوندند...
طبیعی کردمو و الفرار...

Ramin.badboy
01-01-2008, 23:10
بحث نماز داغه منم یکی بگم !

پسر عمم دفه ی اولش بوده رفته نماز جماعت... بعد از نماز خوب اونایی که پیش همدیگن به همدیگه دست میدن میگن قبول باشه و ازین حرفا !... گفت از ردیف جلویی یکی برگشته بهم دست داده منم که اصلا" تو باغ نبودم بهش گفتم سلام خوبی ؟!
:31::31::31::31: :31::31::31:
:31: :31: :31:

SR72
02-01-2008, 15:29
کسی نمیدونه که چرا تعداد پست های من زیاد نمیشه؟

عزیز اگه قرار بود که تو روم متفرقه پست آدم زیاد میشد که الان من مدیر باز نشسته بودم :31:

SR72
02-01-2008, 15:38
بخدا باورتون نمیشه اگه بگم که تو 2ران راهنمایی ناظممون که امام جماعت وایمیستاد یه بار نماز ظهر رو 6 رکعت خوند ..........:18::18::18::18:

منم اقامه گو بودم رکعت 4 رو که خوند بعد از سجده همین که اومدم بگم الله اکبر که سبحان الله ... دیدم طرف پاشد ما هم خشکمون زد 3شو گرفتم گفتم بحوالله و قوه :31: ایجاش جالبه که بعد از اون رکعت دیدم 2باره پاشد .... منم که اصلا مونده بودم چی بگم ... گفتم آقای جانبازی ( اسم طرف بود ) ترو خدا بیخیال شو .....:19:

moein_drj
02-01-2008, 15:49
عزیز اگه قرار بود که تو روم متفرقه پست آدم زیاد میشد که الان من مدیر باز نشسته بودم :31:

واقعا ؟منم نمیدونستم. یعنی انقدر علم پیشرفت کرده؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ebicross
03-01-2008, 06:38
بخدا باورتون نمیشه اگه بگم که تو 2ران راهنمایی ناظممون که امام جماعت وایمیستاد یه بار نماز ظهر رو 6 رکعت خوند ..........[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](24).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](24).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](24).gif[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](24).gif

منم اقامه گو بودم رکعت 4 رو که خوند بعد از سجده همین که اومدم بگم الله اکبر که سبحان الله ... دیدم طرف پاشد ما هم خشکمون زد 3شو گرفتم گفتم بحوالله و قوه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](4).gif ایجاش جالبه که بعد از اون رکعت دیدم 2باره پاشد .... منم که اصلا مونده بودم چی بگم ... گفتم آقای جانبازی ( اسم طرف بود ) ترو خدا بیخیال شو .....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](25).gif

جالب بود. خوب بود تو هم صلوات میفرستادی...
___________
من یک کاربر دیدم که کاربر فعال متفرقه بود. شاید من اشتباه کردم...

mehdi_vsgh
03-01-2008, 09:38
من یک کاربر دیدم که کاربر فعال متفرقه بود. شاید من اشتباه کردم...


نه عزیز این که چیز عجیبی نیست

سعید رونالدو کاربر فعال متفرقه هست

pooyan.kh
03-01-2008, 10:41
سلام...
یه بار با شوهر خالم رفته بودم بازار که ایشون شلوار بخرن،رفتیم تو یه پاساژه و مشغول نیگاه کردن به ویترینای مغازه ها شدیم،که یهو احساس کردم خوردم به یه نفر و اونم الانه که نقش زمین بشه همین که برگشتم که از یارو معذرت خواهی کنم میبینم کمر یکی از این مانکنا تو دستمه و دارم ازش معذرت خواهی میکنم...:27:شوهر خالمو میگین؟؟؟تا خود شب نامردی نکردو به ما خندید.خلاصه تا یک هفته سوژه خنده ملت شده بودیم...:31:

*PiNk PaNTHeR*
03-01-2008, 11:04
کوتاهش میکنم:

گفتن: برو خونه همسایه کتاب فلان دخترشونو برای امشب بگیر...
من هم کاملا حواسم پرت بود. رفتم زنگ زدم چون یکمکی خجالتیم وقتی درخواست دارم کاملا تصادفی کتاب از جمله ام حذف شد و گفتم اگه میشه دخترتونو برای امشب بدید:blush:

Vahid67
03-01-2008, 12:00
کوتاهش میکنم:

گفتن: برو خونه همسایه کتاب فلان دخترشونو برای امشب بگیر...
من هم کاملا حواسم پرت بود. رفتم زنگ زدم چون یکمکی خجالتیم وقتی درخواست دارم کاملا تصادفی کتاب از جمله ام حذف شد و گفتم اگه میشه دخترتونو برای امشب بدید:blush:

ایول خیلی باحال بود:46::46:

moein_drj
03-01-2008, 13:33
کوتاهش میکنم:

گفتن: برو خونه همسایه کتاب فلان دخترشونو برای امشب بگیر...
من هم کاملا حواسم پرت بود. رفتم زنگ زدم چون یکمکی خجالتیم وقتی درخواست دارم کاملا تصادفی کتاب از جمله ام حذف شد و گفتم اگه میشه دخترتونو برای امشب بدید:blush:

khayli با حال بود....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اردلان
03-01-2008, 15:25
ديروز بعد امتحان اومديم بيرون و همه ام ريخته بودن بيرون مدرسه برف بازي!(برف نديده ن اينا!) بعد كلي شالو كلاه كرديم كه بريم خونه از دره مدرسه نيومده بودم بيرون ديدم زارت ... يه گوله برف با سرعت نور خورد به همونجايي كه نبايد ميخورد! هيچي مجرم هم واستاده بود هي ميخنديد ... خودش هم نفهميده بود كجا زده ! يخده اينور اونور كرديم كه صداش در نياد!
آخرش كلي از خجالت اونو و بقيه در اومديم!(با برف) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاصه خدا سايه ي اين برفو كوتاه نكنه!

ebicross
03-01-2008, 15:56
فکر نمیکنم اینو قبلا گفته باشم ولی اگر تکراری بود شرمنده:
تو ورزشگاه ثامن مشهد برای بازی پرسپولیس ابومسلم رفته بودم. من خودم استقلالی ام ولی چون دوستم پرسپولیسیه باهاش رفتم طرف پرسپولیس نشستم.
دقیقا پشت دروازه ی ابومسلم بودیم.
بادامکی یک شوت زد از بالای دروازه بیرون رفت یعنی صاف داشت طرف من می اومد.
من این پله های ورزشگاه رو که هر کدوم اندازه ی 4 تا پله ی معمولیه میرفتم پایین تا به توپ برسم.
خلاصه توپ صاف داشت می اومد تو دستام که یهو خورد به میله ی محافظ دور زمین و برگشت داخل.

فکر کنید سی هزار نفر بهم خندیدند و حتی چند تا پرسپولیسی مثل همون مو زرده خارجیه چی بود اسمش یادم نیست اون هم داشت گرم میکرد بهم خندید.
جدی میگم و اصلا خالی بندی نیست چون به هرکی میگم ورزشگاه یهو ترکید کسی باور نمیکنه!!!!
__________________
بازیه استقلال و ابومسلم تو همین ورزشگاه روز قبلش بارون اومده بود.
من رفتم تو که یهو دیدم رفتم طرف ابو مسلمیها. درها داشت بسته میشد و من با سرعت به طرف در دویدم.

واسه که میون بر بزنم از تو باغچه رفتم که یهو دیدم دارم با جوراب میدویم. نگاه کردم دیدم کفشام تو گل فرو رفته و گیر کرده.
با هزار بدبختی در آوردمشون (هر کی رد شد از خنده مرد) و پام کردم ولی هر پام شده بود اندازه ی پای فیل چون رو کفشام پر از گل بود و تازه جورابام هم همش گلی بود.

Ramin.badboy
03-01-2008, 19:04
یه بار منو دوستم خواستیم با مترو بریم امام خمینی تو ایستگاهش میدونید چه خبره دیگه.
مونده فقط رو سر آدم صف وایستن
من گفتم بیخیال بریم اونور وایسیم چون خلوت بود یا به اصطلاح هیچکی نبود
ما رفتیم وایستادیم 1 دقیقه بعد 2تا زنه اومدن کنار ما وایستادن ما توجه نکردیم:5::5:بعد دیدیم تعدادشون داره زیاد میشه و همه دارن مارو نگاه میکین
ما یکم به تفکر مشغول شدیم :10:دیدم ..اااااااااااااااااااا
طرف کوپه زنا وایستادیم .ما هم که :43::43:شده بودیم . با کمال خونسردی رفتیم طرف مردا:15::17:

mehdi_vsgh
03-01-2008, 19:24
Ramin.badboy با اینکه سوتیهات اکثرا بی مزس!!! ولی از بس باحال تعریف میکنی کلی میخندم!!!! :دی

دهمت گرم

Ramin.badboy
03-01-2008, 19:34
Ramin.badboy با اینکه سوتیهات اکثرا بی مزس!!! ولی از بس باحال تعریف میکنی کلی میخندم!!!! :دی

دهمت گرم
:13::46::27::10:

Ramin.badboy
03-01-2008, 19:34
Ramin.badboy با اینکه سوتیهات اکثرا بی مزس!!! ولی از بس باحال تعریف میکنی کلی میخندم!!!! :دی

دهمت گرم
:13::46::27::10:
دیگه اگه بیمزس شرمنده جدیداً زیاد سوتی نمیدم

Ramin.badboy
03-01-2008, 19:43
کوتاهش میکنم:

گفتن: برو خونه همسایه کتاب فلان دخترشونو برای امشب بگیر...
من هم کاملا حواسم پرت بود. رفتم زنگ زدم چون یکمکی خجالتیم وقتی درخواست دارم کاملا تصادفی کتاب از جمله ام حذف شد و گفتم اگه میشه دخترتونو برای امشب بدید:blush:
دمت گرم باحال بید

علیرضا
03-01-2008, 20:13
ديروز بعد امتحان اومديم بيرون و همه ام ريخته بودن بيرون مدرسه برف بازي!(برف نديده ن اينا!) بعد كلي شالو كلاه كرديم كه بريم خونه از دره مدرسه نيومده بودم بيرون ديدم زارت ... يه گوله برف با سرعت نور خورد به همونجايي كه نبايد ميخورد! هيچي مجرم هم واستاده بود هي ميخنديد ... خودش هم نفهميده بود كجا زده ! يخده اينور اونور كرديم كه صداش در نياد!
آخرش كلي از خجالت اونو و بقيه در اومديم!(با برف) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاصه خدا سايه ي اين برفو كوتاه نكنه!

اي خدا مردم از خنده !!
عجب باحال بود اردلان جان !! ( خدا نصيب نكنه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )


يه سوتي كمي مذهبي
جواب سلام همه جا واجبه حتي توي نماز
توي نماز خونه بوديم و داشتيم نماز مي خونديم كه يه از بچه ها كه خيلي اذيت ميكرد اومد و گفت سلام عليكم جميعا!!!!!!!!1

آخ آخ !!
اينو بايد يادم بمونه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mehdi_vsgh
03-01-2008, 22:07
:13::46::27::10:
دیگه اگه بیمزس شرمنده جدیداً زیاد سوتی نمیدم

نه اتفاقا خیلی باحال تعریف میکنی!!! خوشم میات:31:

boy iran
03-01-2008, 22:26
نه اتفاقا خیلی باحال تعریف میکنی!!! خوشم میات:31:

الله اکبر

فقط تو مونده بود تز بدی :27:

بنده خدا من از روی داش ووکی خجالت میکشم

وگرنه یک کاری میکردم تاپیک بره ترش :27:

Meisam Khan
04-01-2008, 16:22
يه معلم داشتيم كه چيزاي خيلي بي مزه مي گفت و بعد خودش شروع مي كرد خنديدن.
بچه هاي كلاس ما هم پايه بوديم اساسي.
وقتي اين معلم يه چيز مثلا بامزه مي گفت ما براي 10 ثانيه صبر مي كرديم و بعد به شكل بشيار وحشتناك مي خنديديم. در اين ميون هم فقط يكي از بچه نمي خنديد. بعد كه خندهي ما تموم ميشد هموني كه تا حالا نخنديده بود ميزد زير خنده.

rafifar
04-01-2008, 17:25
یه سوتی بد دادم امروز!
داشتیم ناهار می خوردیم بعد غذا نمکش کم بود گفتم مامان این چرا کم نمکه؟ گفت ببخشید دیگه با نمکه خودتون بخوریدش!
بعد یه کم که گذشت دیدم آب نیست سر میز گفتم مامان خانوم آیم نیاوردی لابد باید با آبه خودمون بخوریمش!
وای اولش نفهمیدم چی گفتم! ولی وقتی فهمیدم که گند زده بودم رفته بود:دی
هنوزم مامانم می خنده بهم :دی

SR72
04-01-2008, 17:48
جالب بود. خوب بود تو هم صلوات میفرستادی...
___________
من یک کاربر دیدم که کاربر فعال متفرقه بود. شاید من اشتباه کردم...

ممنون
صلوات رو هم که آخر کار فرستادم ...




یه سری زنگ آخر کلاس داشتیم . دبیر هم پایه بود ..ولی نه تا حدی که بیای دست بندازی 2ره گردنش ...
خلاصه هیچکی هم اونروز حال و حوصله مدرسه رو نداشت ...
معلم هم که درس نمیداد چون جلو بودیم ... به خاطر همین بچه ها یکی یکی بدون اینکه دبیر بفهمه میرفتن بیرون ( چون دبیر درسش تموم شده بود داشت چرت میزد ) ... بعد از 15 دقیقه نصف کلاس خالی شد و بعد هم من موندمو 2 نفر دیگه ...همینکه خواستیم بریم بیرون دبیر دید که کلاس زیادی ساکت شده . بعد که بلند شد ..دید یه نفر داره از در میره بیرون و فقط من و یکی دیگه و خود معلم فقط موندیم ... تازه داشت حواسش سر جاش میومد بلند شد از صندلی اومد گفت : - وایسا ببینم ... بچه ها کو ؟ منم آقا دیگه وای نسادم دبرو که بریم ... رفتم :31:

ebicross
04-01-2008, 17:53
هر وقت بابام اینا میرن جایی تمام ارازل و دوستام میریزن خونه ی ما.
یه روز همینطوری بود که بابام اینا رسیدن و بابام اومد تو اطاق سلام و احوالپرسی که یهو گوشی این رفیقم رو دید که N90 داره.
گوشی رو یک نگاه کرد گفت چه دوربین بزرگی داره و بعد چشمشو گرفت جلوی دوربین (مثل دوربین هندیکمهای بدون Lcd) و گفت چرا سیاهه؟؟؟
دوستم گفت چی سیاهه؟؟
گفت چرا تصویر نشون نمیده؟؟
رفیقام کنترل از دستشون در رفت و زدن زیر خنده و این بابای ساده ی مارو هر هر بهش خندیدن.
البته بابام آدم باهالیه ولی از همونجا شد سوژه...
_____________________________________________
من یه بچه خواهر دارم که الان 3.5 سالشه و این سوتی مال زمانیه که 1.5 سالش بود.
این بچه خواهرم از نمکی میترسید و تا صداش رو میشنید در میرفت.
یه روز این بچه ی خواهرم رو آورده بودم تو کوچه و با بچه ها دورش جمع بودیم، یهو یه صدای بلندی آمد گفت نـــمــــکـــــــیِــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــه...
ما یهو ترسیدیدم که صدا از کجا بود. یهو دیدم بچه ها مردن از خنده.
نگو بابام از پنجره سرشو آورده بیرون خواسته مبینا (بچه خواهرم) رو بترسونه...
این کار بابام اینقدر رو بچه ها تاثیر گذاشت که الان هم برین تو کوچه ما میبینید رو یکی از دیوارای کوچه بزرگ نوشتن نــــمــــکــــیــــه...

SR72
04-01-2008, 17:53
جالب بود. خوب بود تو هم صلوات میفرستادی...
___________
من یک کاربر دیدم که کاربر فعال متفرقه بود. شاید من اشتباه کردم...

ممنون
صلوات رو هم که آخر کار فرستادم ...




یه سری زنگ آخر کلاس داشتیم . دبیر هم پایه بود ..ولی نه تا حدی که بیای دست بندازی 2ره گردنش ...
خلاصه هیچکی هم اونروز حال و حوصله مدرسه رو نداشت ...
معلم هم که درس نمیداد چون جلو بودیم ... به خاطر همین بچه ها یکی یکی بدون اینکه دبیر بفهمه میرفتن بیرون ( چون دبیر درسش تموم شده بود داشت چرت میزد ) ... بعد از 15 دقیقه نصف کلاس خالی شد و بعد هم من موندمو 2 نفر دیگه ...همینکه خواستیم بریم بیرون دبیر دید که کلاس زیادی ساکت شده . بعد که بلند شد ..دید یه نفر داره از در میره بیرون و فقط من و یکی دیگه و خود معلم فقط موندیم ... تازه داشت حواسش سر جاش میومد بلند شد از صندلی اومد گفت : - وایسا ببینم ... بچه ها کو ؟ منم آقا دیگه وای نسادم دبرو که بریم ... رفتم :31:

SR72
04-01-2008, 17:59
جالب بود. خوب بود تو هم صلوات میفرستادی...
___________
من یک کاربر دیدم که کاربر فعال متفرقه بود. شاید من اشتباه کردم...

ممنون
صلوات رو هم که آخر کار فرستادم ...




یه سری زنگ آخر کلاس داشتیم . دبیر هم پایه بود ..ولی نه تا حدی که بیای دست بندازی 2ره گردنش ...
خلاصه هیچکی هم اونروز حال و حوصله مدرسه رو نداشت ...
معلم هم که درس نمیداد چون جلو بودیم ... به خاطر همین بچه ها یکی یکی بدون اینکه دبیر بفهمه میرفتن بیرون ( چون دبیر درسش تموم شده بود داشت چرت میزد ) ... بعد از 15 دقیقه نصف کلاس خالی شد و بعد هم من موندمو 2 نفر دیگه ...همینکه خواستیم بریم بیرون دبیر دید که کلاس زیادی ساکت شده . بعد که بلند شد ..دید یه نفر داره از در میره بیرون و فقط من و یکی دیگه و خود معلم فقط موندیم ... تازه داشت حواسش سر جاش میومد بلند شد از صندلی اومد گفت : - وایسا ببینم ... بچه ها کو ؟ منم آقا دیگه وای نسادم دبرو که بریم ... رفتم :31:

SR72
04-01-2008, 18:00
جالب بود. خوب بود تو هم صلوات میفرستادی...
___________
من یک کاربر دیدم که کاربر فعال متفرقه بود. شاید من اشتباه کردم...

ممنون ...
آخر کار که صلواتو فرستادم


یه سری زنگ آخر کلاس داشتیم . دبیر هم پایه بود ..ولی نه تا حدی که بیای دست بندازی 2ره گردنش ...
خلاصه هیچکی هم اونروز حال و حوصله مدرسه رو نداشت ...
معلم هم که درس نمیداد چون جلو بودیم ... به خاطر همین بچه ها یکی یکی بدون اینکه دبیر بفهمه میرفتن بیرون ( چون دبیر درسش تموم شده بود داشت چرت میزد ) ... بعد از 15 دقیقه نصف کلاس خالی شد و بعد هم من موندمو 2 نفر دیگه ...همینکه خواستیم بریم بیرون دبیر دید که کلاس زیادی ساکت شده . بعد که بلند شد ..دید یه نفر داره از در میره بیرون و فقط من و یکی دیگه و خود معلم فقط موندیم ... تازه داشت حواسش سر جاش میومد بلند شد از صندلی اومد گفت : - وایسا ببینم ... بچه ها کو ؟ منم آقا دیگه وای نسادم دبرو که بریم ... رفتم :31:

SR72
04-01-2008, 18:11
هر وقت بابام اینا میرن جایی تمام ارازل و دوستام میریزن خونه ی ما.
یه روز همینطوری بود که بابام اینا رسیدن و بابام اومد تو اطاق سلام و احوالپرسی که یهو گوشی این رفیقم رو دید که N90 داره.
گوشی رو یک نگاه کرد گفت چه دوربین بزرگی داره و بعد چشمشو گرفت جلوی دوربین (مثل دوربین هندیکمهای بدون Lcd) و گفت چرا سیاهه؟؟؟
دوستم گفت چی سیاهه؟؟
گفت چرا تصویر نشون نمیده؟؟
رفیقام کنترل از دستشون در رفت و زدن زیر خنده و این بابای ساده ی مارو هر هر بهش خندیدن.
البته بابام آدم باهالیه ولی از همونجا شد سوژه...
_____________________________________________
من یه بچه خواهر دارم که الان 3.5 سالشه و این سوتی مال زمانیه که 1.5 سالش بود.
این بچه خواهرم از نمکی میترسید و تا صداش رو میشنید در میرفت.
یه روز این بچه ی خواهرم رو آورده بودم تو کوچه و با بچه ها دورش جمع بودیم، یهو یه صدای بلندی آمد گفت نـــمــــکـــــــیِــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــه...
ما یهو ترسیدیدم که صدا از کجا بود. یهو دیدم بچه ها مردن از خنده.
نگو بابام از پنجره سرشو آورده بیرون خواسته مبینا (بچه خواهرم) رو بترسونه...
این کار بابام اینقدر رو بچه ها تاثیر گذاشت که الان هم برین تو کوچه ما میبینید رو یکی از دیوارای کوچه بزرگ نوشتن نــــمــــکــــیــــه...

:31: جالب بود ...
ebicross خان سوتی هایی که شنیدم از تو اکثر خلافی زیاد داشتن :27:




بچه ها شرمنده که سیستمم قاط زده ... یه هو 3 تا پست پشت سر هم فرستاد ....شرمنده دست خودم نبود

moein_drj
04-01-2008, 20:21
یه سوتی بد دادم امروز!
داشتیم ناهار می خوردیم بعد غذا نمکش کم بود گفتم مامان این چرا کم نمکه؟ گفت ببخشید دیگه با نمکه خودتون بخوریدش!
بعد یه کم که گذشت دیدم آب نیست سر میز گفتم مامان خانوم آیم نیاوردی لابد باید با آبه خودمون بخوریمش!
وای اولش نفهمیدم چی گفتم! ولی وقتی فهمیدم که گند زده بودم رفته بود:دی
هنوزم مامانم می خنده بهم :دی


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .

منم یاد یه خاطره افتادم.ولی امکان داره واسه شما خنده دار نباشه. چون موقعیت ما خیلی خاص بود. هر کی بود میترکید از خنده.
رفته بودیم اردو مشهد. اومدنا تو قطار بودیم. ما 4 نفر با ناظم مدرسه تو یه کوپه بودیم.
ما آخر سر نفهمیدیم این ناظم ما شوت بود یا نه حالت عادیش اینجوری بود( آخه خیلی مذهبی بود). خلاصه....

از قضا شام کنسرو لوبیا داشتیم. من و یکی از دوستام هم روبه روی ایشون بودیم.
من یا این درباز کنا در کنسرو رو باز کردم. یه مقدار آب لوبیا ریخت رو زمین.
ناظممون : اه.... معین( اینجانب) آبش اومد؟!

من و دوستم یه کم خودمونو کنترل کردیم.

همون لحظه در یه کنسرو دیگه رو باز کرد داد به یکی از بچه ها گفت : بیا بخور....!

آقا ما خودمونو یه مقدار کنترل کردیم.(آخه باهاش خیلی خیلی رودروایستی داریم).

اون دوستم که سرخ شده بود.

یه ذره گذشت . برگشت به همون دوستم گفت : آهان.... خوشت اومده؟ خوشمزست؟!

همین لحظه بود که دوستم زد از کوپه بیرون. بد بخت داشت میترکید. همین رفت بیرون صدا خندش اومد.

منم دیگه خودمو نمیتونستم کنترل کنم. آقا 20 ثانیه نگذشت : برگشت به یکی دیگه از بچه ها که غذاشو تموم کرده بود گفت: اگه بازم میخوای بیا مال منم بخور.

دیگه من نتونستم خودمو کنترل کنم. تصور بکنین. دهنم پر بود لوبیا. دویدم از کوپه بیرون. دیگه داشتم میمردم.همون جا با دهن پر زدم زیر خنده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] . کف واگن رو هم کثیف کرردم.

cyrus_ln
04-01-2008, 20:47
ویرایش شد.

ebicross
04-01-2008, 21:10
منم یاد یه خاطره افتادم.ولی امکان داره واسه شما خنده دار نباشه. چون موقعیت ما خیلی خاص بود. هر کی بود میترکید از خنده.
رفته بودیم اردو مشهد. اومدنا تو قطار بودیم. ما 4 نفر با ناظم مدرسه تو یه کوپه بودیم.
ما آخر سر نفهمیدیم این ناظم ما شوت بود یا نه حالت عادیش اینجوری بود( آخه خیلی مذهبی بود). خلاصه....
کجاش خنده دار نبود؟؟؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مردم از خنده بعدش میگی شاید جالب نباشه...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

یه دبیر زیست داشتیم به اسم آقای مردانی... معلم خوبی بود هر جا باشه موفق باشه...
یه روز سر کلاس عصبانی شد به یکی از دوستام گفت: رضویان فامیلت چیه؟؟

این سوتی رو یه خانمه تو سبزی فروشی داد باز نگین خلاف مینویسم هـــــا...
داشتم میوه میخریدم یهو خانمه سرشو آورد تو بلند گفت اقا ببخشید (با صحاب مغازه بود) این بادمجونا ت*خمیه یا نه؟؟
بین اون همه یهو من زدم زیر خنده بعدش مغازه داره دو زاریش افتاد خندید و سری تکون داد...
___________
یه بار تو صف نونوایی بودم چند تا بچه داشتن بازی میکردن کنار ماماناشون.
یهو یکی از بچه ها کلاه اون یکیرو از رو سرش برداشت.
دیدم بچه هه یه جور عجیبی کچل بود مثل مردای 60 ساله. یعنی جلوش نداشت ولی پشت سرش مو داشت.
منو میگی از خنده داشتم میمردم ولی نمیشد بخندم. یهو از دستم در رفت زدم زیر خنده بقیه فکر کردن من قاطی دارم به من خندیدن.

Alireza.M67
05-01-2008, 01:05
کجاش خنده دار نبود؟؟؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][IMG]مردم از خنده بعدش میگی شاید جالب نباشه...[



این سوتی رو یه خانمه تو سبزی فروشی داد باز نگین خلاف مینویسم هـــــا...
داشتم میوه میخریدم یهو خانمه سرشو آورد تو بلند گفت اقا ببخشید (با صحاب مغازه بود) این بادمجونا ت*خمیه یا نه؟؟
بین اون همه یهو من زدم زیر خنده بعدش مغازه داره دو زاریش افتاد خندید و سری تکون داد...
.

ایول ، این قضیه بادمجون خیلی باحال بود کلی خندیدم .
منم یکی میگم امیدوارم جالب باشه .
من یه داداش کوچیک دارم که 8 سالشه خیلی هم گیره .
یه بار خاله ام داشت تلویزیون نگاه میکرد ، داداشم هی میومد جلوش نمره هاشو نشونش میداد نمیذاشت برنامشو ببینه .
منم یهو از دستم در رفت گفتم : "ای بابا ، بکش بیرون دیگه "
بعد از چند لحظه که همه نگاهم کردن فهمیدم که چه فضاحتی به بار اومده .

blackfox
05-01-2008, 02:17
منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .

ebicross
05-01-2008, 07:02
یک رفیق داشتم اسمش سروش بود خیلی آدم شاد و شنگولی بود و یکسره دنبال تفریح و خوش گذرونی بود.
یه روز دیدم این سروش با یک شلوارک و پیرهن سفید که پر از لکه ی خون بود داره میاد تو کوچه یعنی داشت میرفت خونشون.
گفتم چی شده؟ گفت هیچی خوردم زمین.
یهو دیدم یکی دیگه از بچه ها با یک پیکان قراضه اومد تو کوچه درو وا کرد اقتاد رو زمین از خنده.
گفتم چی شده؟ گفت دستی ماشین رو درست کردم به سروش گفتم بیا بریم دستی بکشیم.
تو بولوار دستی کشیدم، در اونور خرابه، باز شده سروش افتاده از ماشین بیرون.
گفتم چرا نرسوندیش خونشون بد بختو؟؟ گفت داشتم تا الان میخندیدم...

soleares
05-01-2008, 10:12
منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .
لا لنگی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

soleares
05-01-2008, 10:13
یه کیلو خیار واسش گذاشت


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خیلی خیلی باحال بود [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

SR72
05-01-2008, 10:41
یه دبیر زیست داشتیم به اسم آقای مردانی... معلم خوبی بود هر جا باشه موفق باشه...
یه روز سر کلاس عصبانی شد به یکی از دوستام گفت: رضویان فامیلت چیه؟؟

این سوتی رو یه خانمه تو سبزی فروشی داد باز نگین خلاف مینویسم هـــــا...
داشتم میوه میخریدم یهو خانمه سرشو آورد تو بلند گفت اقا ببخشید (با صحاب مغازه بود) این بادمجونا ت*خمیه یا نه؟؟
بین اون همه یهو من زدم زیر خنده بعدش مغازه داره دو زاریش افتاد خندید و سری تکون داد...
___________
یه بار تو صف نونوایی بودم چند تا بچه داشتن بازی میکردن کنار ماماناشون.
یهو یکی از بچه ها کلاه اون یکیرو از رو سرش برداشت.
دیدم بچه هه یه جور عجیبی کچل بود مثل مردای 60 ساله. یعنی جلوش نداشت ولی پشت سرش مو داشت.
منو میگی از خنده داشتم میمردم ولی نمیشد بخندم. یهو از دستم در رفت زدم زیر خنده بقیه فکر کردن من قاطی دارم به من خندیدن.

:31::31: جالب بود ....
سوتی هم اگه خلاف نباشه که مزه نمید ه
در ضمن در مورد اون که گفتی یه نفر کاربر فعال انجمن متفرقه هست ...داریم از اینجور افراد .. فکر کنم یکی با یوزر ronaldo_ ... همیچین چیزی ...یکی از همین هاست

SR72
05-01-2008, 10:47
اینم محض اینکه گفتید میوه فروشی ... یه جوک هست :
یه مرده میره میوه فروشی ..میگه لطفا یک کیلو سیب بدین ... _ میوه فروش میگه سیب چیه ؟ بگو میوه ی بهشتی ...
بعد میگه باشه 1 کیلو میوه ی بهشتی بدین یه دو کیلو هم خرما بدین ...
طرف میگه خرما چیه ؟ بگو غذای حضرت علی .. خلاصه طرف یه چند قلم میوه میخره بعد میخواست بادمجونم بخره ...میگه _ قربون دستات یه دو کیلو بل و بسات بلال حبشی هم بده ... :-) ( آقا بن نکنید )

my friend
05-01-2008, 10:47
منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .
من اینو دیشب ساعت 3:20 خوندم ، همه خواب بودن تو خونه ، چنان قهقهه ای زدم که همه از خواب بیدار شدن و اومدند تو اتاقم برای دعوا...
هنوز هم وقتی میخونمش از خنده دل درد میگیرم... یه بار هم از بس خندیدم ماهیچه های فکم برای چند ثانیه گرفتش...
به جرات میتونم بگم قشنگترین سوتی این تاپیک 1878 پسته ، این سوتی هستش!!!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

SR72
05-01-2008, 11:00
زدی پیج رو ترکوندی ....

winter+girl
05-01-2008, 13:18
واسه چه چیزایی شما میخندین اینا نهایتش یه لبخند داشته باشه نه دیگه!!!!!!

moein_drj
05-01-2008, 14:03
منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .

ها..........[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بسی خندیدیم........[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ebicross
05-01-2008, 15:42
منم یه با رفته بودم میوه فروشی ، یه پیر زنه اومد گفت : آقا ( منظورش صاحب مغازه بود ) یه کیلو لالنگی ( نارنگی ) ؟
مغازه داره هم یه کیلو خیار واسش گذاشت .
BlackFox نیرنگ کرد به جای سوتی جک نوشت.
ولی این جک رو هر چند بار هم بشنوی بازم جدیده.

ebicross
05-01-2008, 15:52
دسته اول جدید:
این سوتی نیست ولی دقیقا 3 ساعت پیش سر امتحان نهایی ریاضی سوم اتفاق افتاد.

با بچه ها قرار گذاشتیم جلسه رو بهم بزنیم.
برای زدن کارت رو سینه هامون، بهمون سوزن میدن و ما (5 - 6 نفری بودیم) که هیچی ریاضی بلد نیستیم و امتحان نهایی داشتیم قرار گذاشتیم زود پاشیم و سوزنها رو بر عکس یعنی طوریکه نوک تیزش بالا باشه تو سوراخهای پرچهای صندلیها فرو کنیم.
چون تا پا شی یکیرو از سالن که سرده میارن تو کلاس و ما باید زود فرار میکردیم.
خلاصه به هم اشاره کردیم و سوزنها کار گذاشته شد.
هنوز به پله ها نرسیدیم که سه بار صدای داد تو فاصله ی کم اومد و بعدش دو صدای دیگه اومد.
ما هم دو پا داشتیم دو تا دیگه هم قرض گرفتیم الفرار...
_____
خلاصه پیشنهاد میکنم این کار رو بکنید و سوزنهای کارت دانش آموزی رو بر عکس تو سوراخهای میخ پرچ صندلی فرو کنید و نتیجه ی خوشایندش رو ببینید.

rainysky50
05-01-2008, 15:54
يه معلم داشتيم كه چيزاي خيلي بي مزه مي گفت و بعد خودش شروع مي كرد خنديدن.
بچه هاي كلاس ما هم پايه بوديم اساسي.
وقتي اين معلم يه چيز مثلا بامزه مي گفت ما براي 10 ثانيه صبر مي كرديم و بعد به شكل بشيار وحشتناك مي خنديديم. در اين ميون هم فقط يكي از بچه نمي خنديد. بعد كه خندهي ما تموم ميشد هموني كه تا حالا نخنديده بود ميزد زير خنده.

بچه های کلاس ما هم عین همین کار رو پارسال برای کی از معلمهای بی نمکمون انجام میدادن!!یکی از بچه ها که صدای کلفتی داشت بعد از خنده ی الکی بچه ها به صورت خرکی وار میزد زیر خنده!!معلم هم بلانسبت گاو بود به بچه ها میگفت این کی بود که پدر و مادرش رو صدا کرد!!!!!!!!:27::31:

cyrus_ln
05-01-2008, 19:51
اين چرا شبيه من ؟ :دي

تو چرا شبیه ووکمنی؟
نکنه بدلشی؟
ببینم آمریکا میخواد ووکمنو بگیره که ووکی بدل داده بیرون؟؟

M.etallic.A
05-01-2008, 19:53
یه سوتی بد دادم امروز!
داشتیم ناهار می خوردیم بعد غذا نمکش کم بود گفتم مامان این چرا کم نمکه؟ گفت ببخشید دیگه با نمکه خودتون بخوریدش!
بعد یه کم که گذشت دیدم آب نیست سر میز گفتم مامان خانوم آیم نیاوردی لابد باید با آبه خودمون بخوریمش!
وای اولش نفهمیدم چی گفتم! ولی وقتی فهمیدم که گند زده بودم رفته بود:دی
هنوزم مامانم می خنده بهم :دی

باحال بود :دی اشتهام کور شد :دی

M.etallic.A
05-01-2008, 19:54
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .

منم یاد یه خاطره افتادم.ولی امکان داره واسه شما خنده دار نباشه. چون موقعیت ما خیلی خاص بود. هر کی بود میترکید از خنده.
رفته بودیم اردو مشهد. اومدنا تو قطار بودیم. ما 4 نفر با ناظم مدرسه تو یه کوپه بودیم.
ما آخر سر نفهمیدیم این ناظم ما شوت بود یا نه حالت عادیش اینجوری بود( آخه خیلی مذهبی بود). خلاصه....

از قضا شام کنسرو لوبیا داشتیم. من و یکی از دوستام هم روبه روی ایشون بودیم.
من یا این درباز کنا در کنسرو رو باز کردم. یه مقدار آب لوبیا ریخت رو زمین.
ناظممون : اه.... معین( اینجانب) آبش اومد؟!

من و دوستم یه کم خودمونو کنترل کردیم.

همون لحظه در یه کنسرو دیگه رو باز کرد داد به یکی از بچه ها گفت : بیا بخور....!

آقا ما خودمونو یه مقدار کنترل کردیم.(آخه باهاش خیلی خیلی رودروایستی داریم).

اون دوستم که سرخ شده بود.

یه ذره گذشت . برگشت به همون دوستم گفت : آهان.... خوشت اومده؟ خوشمزست؟!

همین لحظه بود که دوستم زد از کوپه بیرون. بد بخت داشت میترکید. همین رفت بیرون صدا خندش اومد.

منم دیگه خودمو نمیتونستم کنترل کنم. آقا 20 ثانیه نگذشت : برگشت به یکی دیگه از بچه ها که غذاشو تموم کرده بود گفت: اگه بازم میخوای بیا مال منم بخور.

دیگه من نتونستم خودمو کنترل کنم. تصور بکنین. دهنم پر بود لوبیا. دویدم از کوپه بیرون. دیگه داشتم میمردم.همون جا با دهن پر زدم زیر خنده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] . کف واگن رو هم کثیف کرردم.

فکر کنم ناظم شما بچه باز بود...

M.etallic.A
05-01-2008, 20:09
یه بار عروسی یکی از اقوام بود. پسرعموی من یا آدم گیج و خنگیه... در کل بچه باحالیه اگه باهاش باشی باید همش بخندی. تو عروسی تو یکی از اتاقها خلافها جمع شده بودن و تل میزدن و مشروب میخوردن. آقا این پسر عموی منم اشتباهی کله میکنه میره تو اون اتاق و جمع هم که میشناختنش. بهش میگن تو که اومدی تو اتاق حتما باید مشروب بخوری. خلاصه دو قطره ته استکان میریزن و میدن میخوره. آقا ما یهو دیدیم این از اتاق پرید بیرون اومد وسط مجلس و شروع کرد رقصیدن... ول کن نبود و کل عروسی وسط بود و میرقصید. تموم مهمونا رفته بودن و ارکستر هم جمع کرده بود رفته بود این هنوز داشت میرقصید. آخرش همه خوابیده بودن این تو حیاط داشت برک میزد. آخرش با زور نگهش داشتیم و گفتیم چته بابا تموم شد عروسی چرا ول نمیکنی. گفت بابا من عرق خوردم. گفتم چه قدر خوردی مگه. گفت ته استکان یه ذره. گفتم اصلا اثر کرد بهت داغ شدی ؟ گفت نه اصلا هیچ فرقی نکردم گفتم پس چرا اینجوری تابلو بازی در میاری ؟ گفت من فکر کردم هر کی عرق بخوره باید خودشو بزنه به دیوانگی و برقصه و مسخره بازی در بیاره ....

اردلان
05-01-2008, 20:14
امروز كلاس زبان داشتيم . بعد قرار شده بود فردارو كلاس فوق العاده بذارن. اين معلممون(خانومه) هم به يكي از بچه ها گير داده بود كه تو چرا ورك بوكتو نمينويسي اگه كامل نكني از نمره فاينالت كم ميكنمو از اين حرفا ... بعد آخراي كلاس بود داشتيم بندو بساتمونو جمع ميكرديم كه بريم... كه يهو معلمه براي اتمام حجت گفت فلاني ورك بوكتو كامل كن شب ميام ميبينم!... بعد سوتيشو ماسمالي كرد كه آره فردا ميبينم! :18: ماهم نيشخندي زديمو و يكم بقل دستيو نيگاه كرديم(نگاه كرديم كه نگاه كرديم برداشت منفي نكنيد!) معلمه هم نيشخندي ول كرد :27: براي ماسماليزاسيون بيشتر!

moein_drj
05-01-2008, 20:52
فکر کنم ناظم شما بچه باز بود...

بفرما....
لابد ما هم.....
عزیزم یه خورده با ادب باش.( شوخی کردما.!![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])



امروز كلاس زبان داشتيم . بعد قرار شده بود فردارو كلاس فوق العاده بذارن. اين معلممون(خانومه) هم به يكي از بچه ها گير داده بود كه تو چرا ورك بوكتو نمينويسي اگه كامل نكني از نمره فاينالت كم ميكنمو از اين حرفا ... بعد آخراي كلاس بود داشتيم بندو بساتمونو جمع ميكرديم كه بريم... كه يهو معلمه براي اتمام حجت گفت فلاني ورك بوكتو كامل كن شب ميام ميبينم!... بعد سوتيشو ماسمالي كرد كه آره فردا ميبينم! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ماهم نيشخندي زديمو و يكم بقل دستيو نيگاه كرديم(نگاه كرديم كه نگاه كرديم برداشت منفي نكنيد!) معلمه هم نيشخندي ول كرد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] براي ماسماليزاسيون بيشتر!

وای بدبخت معلمه....
نیش خند می زنیییییییییییم.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

soleares
05-01-2008, 20:57
یه بار عروسی یکی از اقوام بود. پسرعموی من یا آدم گیج و خنگیه... در کل بچه باحالیه اگه باهاش باشی باید همش بخندی. تو عروسی تو یکی از اتاقها خلافها جمع شده بودن و تل میزدن و مشروب میخوردن. آقا این پسر عموی منم اشتباهی کله میکنه میره تو اون اتاق و جمع هم که میشناختنش. بهش میگن تو که اومدی تو اتاق حتما باید مشروب بخوری. خلاصه دو قطره ته استکان میریزن و میدن میخوره. آقا ما یهو دیدیم این از اتاق پرید بیرون اومد وسط مجلس و شروع کرد رقصیدن... ول کن نبود و کل عروسی وسط بود و میرقصید. تموم مهمونا رفته بودن و ارکستر هم جمع کرده بود رفته بود این هنوز داشت میرقصید. آخرش همه خوابیده بودن این تو حیاط داشت برک میزد. آخرش با زور نگهش داشتیم و گفتیم چته بابا تموم شد عروسی چرا ول نمیکنی. گفت بابا من عرق خوردم. گفتم چه قدر خوردی مگه. گفت ته استکان یه ذره. گفتم اصلا اثر کرد بهت داغ شدی ؟ گفت نه اصلا هیچ فرقی نکردم گفتم پس چرا اینجوری تابلو بازی در میاری ؟ گفت من فکر کردم هر کی عرق بخوره باید خودشو بزنه به دیوانگی و برقصه و مسخره بازی در بیاره ....
ey vooll [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M.etallic.A
05-01-2008, 21:50
بفرما....
لابد ما هم.....
عزیزم یه خورده با ادب باش.( شوخی کردما.!![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])




وای بدبخت معلمه....
نیش خند می زنیییییییییییم.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بابا منظورم شما نبودی. تو اینجور موارد تر و خشک میسوزن. ما سال چهارم ابتدایی یه معلم داشتیم که مثل ناظم شما بود. منتها ما اول سال آمارشو گرفتیم و زیاد دورورش نمیپلیکیدم. اما سر کلاس یه سری از بچه ها رو میبرد دور صندلی خودش مینشوند اون بنده خداها هم کلی حال میکردن. باهاشون شوخی میکرد رو پاشون دست میکشید اونا هم کلی واسه ما کلاس میزاشتن که با معلم رله هستن . ما هم نیشخند میزدیم.

rainysky50
05-01-2008, 23:00
این موردی که متالیکا تعریف کردند یه جک بوده!!متالیکا جون شما هم؟؟؟؟؟؟!!منظورم با خاطره ی مشروب بود!!

M.etallic.A
05-01-2008, 23:50
بابا مگه من گفتم خودم ... ؟ اصلا یه چیزی بگم ؟ تو ایران همه کمپلکس س ک س ی دارن. هر کی رو گیر بیارن ترتیبش رو میدن. واسه همینه ایرانیها 80% شوخیهاشون س ک س ی ه یا فحش هاشون س ک س ی ه. صمیمت دو نفر رو میشه از رو حرفهای س ک س ی و شوخی های س ک س ی که با هم میکنن فهمید. بگذریم اینجا جاش نیست. فقط اینو بادتون باشه 70 میلیون نفر دنبال شمان :دی ( مخصوصا خانمها ) سوتی ها رو تعریف کنی...

rainysky50
06-01-2008, 00:23
صحبت از نصف شب شد!ما هم یاد یه سوتی که چه عرض کنم بلکه یک سخن جدی از معلم فیزیکمون افتادیم!اقا همین امسال که سال پیش دانشگاهی هستم ما عادت داریم سر کلاس اگه یکی از بچه ها از دبیر سوالی کرد یهو از مثلا گوشه ی کلاس یکی بگه ساعت 3 شب بیا جوابتو بگیر!!!اقا این دبیر فیزیکمو توی یکی از این امتحانات ازش سوالی پرسیدم بهم گفت ساعت 3 شب بیا جوابتو بگیر!!!بدبخت با این صحبتش خیال کرد بچه ها شاد شدند!نخیر!وقتی توی امتحان کلاس شلوغ بشه جون میده واسه ی برگه عوض کردن!ما هم از فرصت سو استفاده کردیم و برگه عوضی کردیم و خواهر و مادر جناب دبیر رو................

اردلان
06-01-2008, 08:51
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بچه ها بيزحمت يكم رعايت كنيد ... دوباره سر و كله ي جناب مافيا هم پيدا ميشه و ...

SR72
06-01-2008, 08:59
دسته اول جدید:
این سوتی نیست ولی دقیقا 3 ساعت پیش سر امتحان نهایی ریاضی سوم اتفاق افتاد.

با بچه ها قرار گذاشتیم جلسه رو بهم بزنیم.
برای زدن کارت رو سینه هامون، بهمون سوزن میدن و ما (5 - 6 نفری بودیم) که هیچی ریاضی بلد نیستیم و امتحان نهایی داشتیم قرار گذاشتیم زود پاشیم و سوزنها رو بر عکس یعنی طوریکه نوک تیزش بالا باشه تو سوراخهای پرچهای صندلیها فرو کنیم.
چون تا پا شی یکیرو از سالن که سرده میارن تو کلاس و ما باید زود فرار میکردیم.
خلاصه به هم اشاره کردیم و سوزنها کار گذاشته شد.
هنوز به پله ها نرسیدیم که سه بار صدای داد تو فاصله ی کم اومد و بعدش دو صدای دیگه اومد.
ما هم دو پا داشتیم دو تا دیگه هم قرض گرفتیم الفرار...
_____
خلاصه پیشنهاد میکنم این کار رو بکنید و سوزنهای کارت دانش آموزی رو بر عکس تو سوراخهای میخ پرچ صندلی فرو کنید و نتیجه ی خوشایندش رو ببینید.
:31::31::31::31::31::31::27::27::27:

ایول ....
یه سری ما چسب قطره ای ریختیم رو صندلی یکی از بچه ها ...
وقتی پاشد .. صدا اومد ..
: جررررررررررررررررر :19:

DHAMID
06-01-2008, 11:37
:31::31::31::31::31::31::27::27::27:

ایول ....
یه سری ما چسب قطره ای ریختیم رو صندلی یکی از بچه ها ...
وقتی پاشد .. صدا اومد ..
: جررررررررررررررررر :19:

ما چسب و اینا زیاد رو صندلی بچه ها ریختیم اما یه سری رو صندلی یکی از معلما با گچ قرمز یه ضربدر کشیدیم معلم وقتی بلند شد رو نشیمنگاهش یه ضربدر بزرگ قرمز بود:21::21:معلممون هم از اون خوش تیپا بود که خیلی به خودش میرسید:27:

moein_drj
06-01-2008, 11:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بچه ها بيزحمت يكم رعايت كنيد ... دوباره سر و كله ي جناب مافيا هم پيدا ميشه و ...

100% تایید میشه.

Benygh
06-01-2008, 12:21
فکر نمیکنم اینو قبلا گفته باشم ولی اگر تکراری بود شرمنده:
تو ورزشگاه ثامن مشهد برای بازی پرسپولیس ابومسلم رفته بودم. من خودم استقلالی ام ولی چون دوستم پرسپولیسیه باهاش رفتم طرف پرسپولیس نشستم.
دقیقا پشت دروازه ی ابومسلم بودیم.
بادامکی یک شوت زد از بالای دروازه بیرون رفت یعنی صاف داشت طرف من می اومد.
من این پله های ورزشگاه رو که هر کدوم اندازه ی 4 تا پله ی معمولیه میرفتم پایین تا به توپ برسم.
خلاصه توپ صاف داشت می اومد تو دستام که یهو خورد به میله ی محافظ دور زمین و برگشت داخل.

فکر کنید سی هزار نفر بهم خندیدند و حتی چند تا پرسپولیسی مثل همون مو زرده خارجیه چی بود اسمش یادم نیست اون هم داشت گرم میکرد بهم خندید.
جدی میگم و اصلا خالی بندی نیست چون به هرکی میگم ورزشگاه یهو ترکید کسی باور نمیکنه!!!!
__________________
بازیه استقلال و ابومسلم تو همین ورزشگاه روز قبلش بارون اومده بود.
من رفتم تو که یهو دیدم رفتم طرف ابو مسلمیها. درها داشت بسته میشد و من با سرعت به طرف در دویدم.

واسه که میون بر بزنم از تو باغچه رفتم که یهو دیدم دارم با جوراب میدویم. نگاه کردم دیدم کفشام تو گل فرو رفته و گیر کرده.
با هزار بدبختی در آوردمشون (هر کی رد شد از خنده مرد) و پام کردم ولی هر پام شده بود اندازه ی پای فیل چون رو کفشام پر از گل بود و تازه جورابام هم همش گلی بود.
از خنده مردم ... دمت گرم ...

Gita
06-01-2008, 15:31
خیلی دوست داشتم بدونم اینا که مزاحم ناموس مردم میشن وقتی چند خیابون اونورتر میرن و می بینن یه گردن گلفتی مزاحم ناموس خودشون شده چه عکس العملی نشون می دن ، بالاخره طبق قانون انیشتن هر عملی یه عکس العملی هم داره اینطور نیست.

منبع:


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

کلا 90 درصد نظرات این صفحه کرکر خنده است! بویژه اونایی که علت مزاحمت های خیابانی برای دخترا رو رفتار خود دخترا میدونن!

WooKMaN
06-01-2008, 15:52
الله اکبر

فقط تو مونده بود تز بدی :27:

بنده خدا من از روی داش ووکی خجالت میکشم

وگرنه یک کاری میکردم تاپیک بره ترش :27:

اين تاپيك تا حالا 7-8 باري قفل شده دوباره باز شده ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پرونده بس سياهي دارد كه نگو و نپرس ! ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بچم بميره [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دست از پا خطا كني 17.800 پستي كه زدي رو ميتركونم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](173).gif
هي آپلود نكن ، بشين دو تا سوتي تعريف كن ملت بخندن بعد دعا بجونت كنن ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mehdi_vsgh
06-01-2008, 17:49
دوستان خواهشا رعایت کنید!!!

اینجا یه فرومه عمومیه!!!

نزارین که دوباره تاپیک به ناکجا آباد بره!!

الان اگه اقا بابک بیان سه سوته تاپیک را میفرستن تراش!!!! یه هفت هشتتایی اخطار هم میدن!!!

مافیا هم که بیاد یه هفت هشتایی را اخراج میکننن!!!! :دی

my friend
06-01-2008, 19:06
دست همگی درد نکنه...

راستی ، نوید:
میگم چطوره عنوان تاپیک به "داستان سرا" یا "خاطرات خوشمزه!" یا یه چیزی تو این مایه ها تغییر پیدا کنه؟
خیلی از مطالبی که گذاشته شده و جالب هم هستن در دسته سوتی قرار نمیگیره و به خاطره شبیه هستن!

راستی ، رامبد ، سوتی های شرکتی دیگه نمیدی؟!
قبلنا که روزی چند تا میدادی!!!

Ramin.badboy
06-01-2008, 21:49
بروبکس سلام
2 سوال
:دی یعنی چی
این شکلکها چرا برای من نداره

winter+girl
06-01-2008, 22:30
از یه چیزه اینجا بدم میاد اونم اینه که تا یکی در باره ی یه چیز میگه ذهن بقیه میره همونور خوب یکیتون تذکر داد چرت ننویسین بسه دیگه حالا یعنی همه باید یه دور بیان بگن؟؟؟؟
اینکه یکی میاد سوتی طرف رو نقل قول میکنه مینویسه خیلی خندیدم/ دمت گرم /باحال بودو.... اینا یعنی چی؟؟؟؟ نوع جدید ابراز وجوده؟؟؟تمومش کنید این رفتار ها رو یکی از مسافرت میگه بقیه هم همون و میگیرن میرن تا ته یکی از نماز میگه 20 نفرد یگه تا نگن تموم نمیکنن اه

winter+girl
06-01-2008, 22:39
شرمنده انگار دو تا انتقاد کردم

mehdi_vsgh
06-01-2008, 22:49
بروبکس سلام
2 سوال
:دی یعنی چی
این شکلکها چرا برای من نداره
:دی چند معنی داره

:دی معادل فارسی :d هستش

این هم اگه چت باز باشی میدونی تو یاهو مسنجر کد این اسمایله[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اما در مورد اون اسمایلا که گفتی این اسمایلا مخصوص ووکمنه از سایتهای مختلفی میتونی کدهای مربوط به اونو بهدست بیاری
pic4ever.com
یکی از این سایتاست

Ramin.badboy
06-01-2008, 23:32
:دی چند معنی داره

:دی معادل فارسی :d هستش

این هم اگه چت باز باشی میدونی تو یاهو مسنجر کد این اسمایله[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اما در مورد اون اسمایلا که گفتی این اسمایلا مخصوص ووکمنه از سایتهای مختلفی میتونی کدهای مربوط به اونو بهدست بیاری
pic4ever.com
یکی از این سایتاست

دمت گرم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Oxizhen
06-01-2008, 23:33
امروز تقریبا" عصر بود ... وارد خونه که شدم دیدم مامانم اینا نشستن مهمونم داشتیم دارن با هم حرف میزنن... رفتم طرف کلید برق لامپا رو روشن کردم یهو از دهنم پرید گفتم چرا دارید تو این تاریکی چت میکنید؟!

ebicross
07-01-2008, 04:10
از یه چیزه اینجا بدم میاد اونم اینه که تا یکی در باره ی یه چیز میگه ذهن بقیه میره همونور خوب یکیتون تذکر داد چرت ننویسین بسه دیگه حالا یعنی همه باید یه دور بیان بگن؟؟؟؟
اینکه یکی میاد سوتی طرف رو نقل قول میکنه مینویسه خیلی خندیدم/ دمت گرم /باحال بودو.... اینا یعنی چی؟؟؟؟ نوع جدید ابراز وجوده؟؟؟تمومش کنید این رفتار ها رو یکی از مسافرت میگه بقیه هم همون و میگیرن میرن تا ته یکی از نماز میگه 20 نفرد یگه تا نگن تموم نمیکنن اه
خوب وقتی یکی از مسافرت میگه، ماهم سوتیهای مسافرتی یادمون میفته دیگه... این چیز طبیعیه دیگه.
در مورد نقل قول باهات موافقم ولی اگر نقل قول کردید تو ادامش هم یه سوتی بنویسید. اینطوری بی هدف هم پست ندادیم.
________________________________________
یکی از فامیلامون یه دختر داشتن که خیلی شکمو بود و سنش حدود 20 سال بود.(خدا کنه اینو نخونه)
مامانش تعریف میکرد که یه بار نصف شب تو خونه ی مامان بزرگش رفته تو اطاق و در قوطی رب انار رو باز کرده و تند تند میخورده.
میدیده یه چیزای سفتی توش داره ولی فکر میکرده رب اناراش سفت شده.
یهو مامانه میره تو اطاق چراغ رو روشن میکنه و روشن شدن چراغ همان و بهم خوردن حال این دختره همان.
نگو این رب انارا قدمت تاریخی داشته و توش پر از سوسک بوده.
هنوزم که هنوزه و 10 سال از این اتفاق میگذره دیگه این خانم رب انار نمیخوره و وقتی یاد اون شب میندازیش حالش بد میشه...

SR72
07-01-2008, 14:38
خوب وقتی یکی از مسافرت میگه، ماهم سوتیهای مسافرتی یادمون میفته دیگه... این چیز طبیعیه دیگه.
در مورد نقل قول باهات موافقم ولی اگر نقل قول کردید تو ادامش هم یه سوتی بنویسید. اینطوری بی هدف هم پست ندادیم.
________________________________________
یکی از فامیلامون یه دختر داشتن که خیلی شکمو بود و سنش حدود 20 سال بود.(خدا کنه اینو نخونه)
مامانش تعریف میکرد که یه بار نصف شب تو خونه ی مامان بزرگش رفته تو اطاق و در قوطی رب انار رو باز کرده و تند تند میخورده.
میدیده یه چیزای سفتی توش داره ولی فکر میکرده رب اناراش سفت شده.
یهو مامانه میره تو اطاق چراغ رو روشن میکنه و روشن شدن چراغ همان و بهم خوردن حال این دختره همان.
نگو این رب انارا قدمت تاریخی داشته و توش پر از سوسک بوده.
هنوزم که هنوزه و 10 سال از این اتفاق میگذره دیگه این خانم رب انار نمیخوره و وقتی یاد اون شب میندازیش حالش بد میشه...

ایولا ...:31::31::31:




من یه بار تو کاشمر جو گرفت برم نماز جماعت تو مسجدشهید مدرس.
هر چی صبر کردم دیدم شیخ نیومد (جمعه هم بود)
دیدم مردم دارن نمازمیخونن.من هم گفتم ولش کن خودم تنها میخونم و شروع کردم چهار رکعت نمازخونم.
موقع نماز فهمیدم ملت نگام میکنن.
فهمیدم شیخ نیومده چون هنوز اذاننگفته بودند و مردم هم داشتند دو رکعتی مستحبی میخوندند...
طبیعی کردمو والفرار...


:27::27::27::27:

SR72
07-01-2008, 15:26
یه بار سال اول یکی از برو بچس از این ترقه هایی که بد بو هست اورد مدرسه ( چ س مصنوعی ) . میخواس که تو مدرسه بزنه ... ما هم بهش هی میگفتیم ... بیخیال ! میزنی اینجا رو با گ ه یکی میکنی ...
بچه های کلاس خودمون همه فهمیده بودن و نمیشد زیر پای کسی گذاشت .... منم رفتم یه ژیگول از اون کلاس اووردم ..دست انداختم دور گردنش در اوج بحث که امتحان رو چیکار کردی , کشوندمش تو کلاس ...
بعد دیدم نه .. طرف هم فهمیده .. ما هم که حوصلمون سر رفته بود ... به زور نشوندیمش ....

آقا چشمت روز بد نبینه .... تمام سالن رو گ ه برداشته بود ... حالا ما اینرو سالن بالا زده بودیم , سالن پایین تو دفتر با گ ه یکی شده بود ...:31::31::31:

تا یه هفته بعد از این ماجرا , مدیر ول کن نبود . میخواست بفهمه که عامل این فاجعه کی بوده ...
ما هم که میدونید ...بچه ها پایه .... آخر هم نفهمید کی بود :21:

SR72
07-01-2008, 15:34
:41:
يه بار به مدت 3 روز حمام گير كردم.آخه برقا رفته بود نتونستم دستگيره در رو پيدا كنم
Wookman خوب شد پیدات کردم ....
چرا ریست شدی ؟ :31:

SR72
07-01-2008, 15:44
مگه گم شده بودم؟! ديدم حوصلم سر رفته بود گفتم ريست كنم.يعني ميخواي بگي كار تو بود؟

من ؟ شما اساد ما هستید ...کار دیگه ای باهات داشتم ...

تو همین تاپیک ... اولین پست که مال خودته .... لینک بهترین سوتی ها رو تو هر 100 تا سوتی بذار ... ( البته با نظر بچه ها ) چطوره ؟:31:

SR72
07-01-2008, 15:51
حالا میدونیم از این کارا بلدی... ... نظرت راجع به اون چیه ... ؟

M.etallic.A
07-01-2008, 16:05
ببین این ووکمن نیست. ووکمونه...

SR72
07-01-2008, 16:19
تا جمع سوتی خون ها جمع هست یه سوتی بدم ....

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


:31::31: یه سوتی بدم ..یعنی یکی از سوتی هامو بگم ....

یه سری کلاس همهمه بود و همه داشتن با هم حرف میزدن به جای اینکه به درس گوش بدن ....
معلم هم درسشو میده حالا میخوان بچه ها یاد بگیرن میخوان نگیرن ...
همهمه بود و من داشتم نفرتم رو نسبت به یکی برا دوستم میگفتم .... ( طرف هم دوستش بود )
بعد گفتم که طرف خیلی .... ک ش هست .
گفت چی ...؟ ( یعنی اینکه من نفهمیدم )
منم واسه اینی که کم نیارم بلند گفتم : ... کش !!!
آقا همون لحظه هم کلاس ساکت شده بود ..:18:

صدای منم پیچید تو مدرسه ! :31::31::31:

SR72
07-01-2008, 16:24
ببین این ووکمن نیست. ووکمونه...

ووکمنه ...پس کیه ..
ها ...اونکه آی دیش شبیه ووکمنه ؟ نه اون نیست ..... راستی چطور ریسیت میکنن ؟

farshidshd
07-01-2008, 17:44
من خودم end سوتی هستم
به زودی سوتی های من رو هم میشنوید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Ramin.badboy
07-01-2008, 22:26
این عکسها مال محلمونه
آخه کسی نیست بهشون بگه آدم عاقل وقی میبینی ۵۰ سانتیمتر برف اومده تو هم که زنجیر چرخ نداری
آخه واسه چی ماشینو میاری بیرون که بعد تو خیابون ول کنی...!!!!!!!!!!!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

SR72
08-01-2008, 08:31
این عکسها مال محلمونه
آخه کسی نیست بهشون بگه آدم عاقل وقی میبینی ۵۰ سانتیمتر برف اومده تو هم که زنجیر چرخ نداری
آخه واسه چی ماشینو میاری بیرون که بعد تو خیابون ول کنی...!!!!!!!!!!!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

رامین جان ..عکستو نگرفتیم ...2باره آپلود کن ....

ebicross
08-01-2008, 10:19
یه زمانی تو خط گرفتن تک زنگ بچه ها بودیم و من گوشیمو گذاشته بودم رو پاسخگویی با هر کلید، خلاصه که یه یه دفعه بابام زنگ میزنه و نمیدونم چطوری یکی از کلیدهای این گوشی ما فشار میخوره و تماس برقرار....
البته من نفهمیدم بابام چقدر گوشی رو نگه داشته بود ولی تا جایی که یادمه وقتی رفتم خونه همه بد نگاه میکردند.
خلاصه که همه ی اسرار فوق سری و محرمانه و همه ی آبرومون بر باد رفت...
نتیجه گیری: گوشی رو روی پاسخگویی با هر کلید نزارین.

miss_ava7
08-01-2008, 12:49
بازی ایران مکزیک بود.خونوادگی بازی رو میدیدیم .تلویزیون هم مدام رافایل مارکزو نشون میداد.میدونید که مارکز قیافش مردونس ولی موهاش بلند و دم اسبیه.اومدم مثلا گیر بدم این چه قیافه ایه واسه خودش درست کرده گفتم این مارکز هم از جلو شبیه مرداس از پشت مثل زناس!:18::38:
تا گفتم دوزاریم افتاد چه سوتی ای دادم:31:

miss_ava7
08-01-2008, 13:58
این هم ادرسه یه فرومه که توش سوتی های جالبی نوشتن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

khook
08-01-2008, 15:08
بازی ایران مکزیک بود.خونوادگی بازی رو میدیدیم .تلویزیون هم مدام رافایل مارکزو نشون میداد.میدونید که مارکز قیافش مردونس ولی موهاش بلند و دم اسبیه.اومدم مثلا گیر بدم این چه قیافه ایه واسه خودش درست کرده گفتم این مارکز هم از جلو شبیه مرداس از پشت مثل زناس!:18::38:
تا گفتم دوزاریم افتاد چه سوتی ای دادم:31:

اتفاقا سوتي نبوده! حرف راست رو زدي

moein_drj
08-01-2008, 19:21
این سوتیه یکی از دوستامه جدیدیا تعریف کرده ولی شاید خیلی خفن نباشه. در هر صورت.( ایشون همشهریه من هستن (قزوین))

آقا این دوست ما شناگر هست. رفته بود مسابقات شنا تهران.( مسابقات نسبتا مهمی بود که کلی آدم از سراسر کشور اومده بودن. این دوست ما شناش خوبه ها ولی تجربه مسابقات کشوری رو نداشته.) سرتونو درد نمیارم....

نوبت مسابقه این دوست ما رسید. از شانس بدش هم تیم تهران هم شرکت کرده بوده که یکی از بهترین شناگرهای ایران هم بینشون بوده.( طرف خیلی خفن بوده)

همه وایستاده بودن که مسابقه شروع شه.(جهت اطلاع : داور 1و2و3 میگه تا مسابقه شروع شه و اگه کسی زود تر بپره تو آب . foul هست و از مسابقات اخراج میشه.)

چشتون روز بد نبینه. داور میگه 1و2
.. 3رو نگفته این دوست ما حول میشه میپره تو آب.از قضا اون یارو خفنه هم حول میشه. اونم میپره تو آب. همون جاست که یه جمعیت اونجا میزنن زیر خنده. بد بختا جفتشون هم از مسابقه اخراج میشن.
اون دوست ما رو هم اومدن نجاتش دادن بدبخت از خنده داشته تو آب خفه میشده.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ramin.badboy
08-01-2008, 19:46
رامین جان ..عکستو نگرفتیم ...2باره آپلود کن ....
ok
ایندفه هم باز نشد روش راست کلیک کنیید و show picturs رو بزنید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ebicross
08-01-2008, 22:15
این هم ادرسه یه فرومه که توش سوتی های جالبی نوشتن
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دوست خوبم، شما طبق قوانین سایت نباید لینک فرومهای فارسی زبان رو بزاری.
_____________________________________
همین دیشب مامانم سرما خورده بود داشت به شدت سرفه میکرد که بابام بهش گفت برات یک لیوان آب جوش بیارم حالت بهتر شه؟
مامانم به سختی گفت بیار.
بابام گفت کتری خاموشه صبر کن روشنش کنم... (بنده خدا شوخی نمیکرد)
منو میگی مردم از خنده...

M.etallic.A
08-01-2008, 23:22
سال سوم دبیرستان همون اکیپ 4 نفره ما که قبلا براتون گفتم. کنار پنجره دفتر ناظم که رو به حیاط بود کلید زنگ آویزون بود. یعنی رو تاقچه پنجره بود ولی از تو حیاط هم دست میرسید بهش. از وقتی که ما این موضوع رو کشف کردیم یکی از ما شده بود مسئول زنگ زدن. همیشه زنگهای آخر رو ما میزدیم و بچه ها حمله میکردن از مدرسه خارج میشدن. ناظم هم فکر میکرد مدیر زده مدیر هم فکر میکرد ناظم زده و خلاصه یه مدتی داستان داشتیم واسه خودمون. تا اینکه یه روز زنگ آخر بود و معلم هم درس نمیداد و چرت میزد. ما هم که حوصله مون سر رفته بود و همش منتظر بودیم زنگ بخوره. من یه ساعت مچی داشتم ولی یادم رفت بود اول پاییز یه ساعت بکشم جلو و چون زیاد هم برام استفاده نداشت فقط محض کلاس بود. یه نگاهی به ساعتم انداختم و به دوستم که داشت رو میزش نقاشی میکشید گفتم برو زنگو بزن بابا ساعت دوازده و نیمه. گفت نه بابا چه زود ما که تازه اومدیم سر کلاس. گفتم برو بزن بینیم بابا الان دیگه خود ناظم میزنه زود باش بابا حوصله مون سر رفت. اون بیچاره هم از معلم اجازه گرفت و رفت بیرون. هنوز یه دقیقه هم نشده بود که یهو صدای زنگ تو مدرسه پیچید. همه بچه ها یه نگاهی به هم دیگه کردن و از جاشون پریدن و به سمت در فرار کردن معلم هم از خدا خواسته سریع کتش رو پوشید. تو حیاط سیل جمعیت داشت به سمت در خروجی میدوید که یهو دیدیم ناظم داره داد میکشه وایسید ولی کی گوشش بدهکار بود همه رفتیم خونه. اما من هرچی دم در وایسادم دوستم نیومد منم بیخیال شدم فکر کردم زودتر رفته. اومدم خونه. فردا رفتم مدرسه بازم خبری ازش نبود. تا اینکه زنگ خورد و داشتیم میرفتیم سر کلاس دیدم تو سالن مدرسه داره تی میکشه :دی

ramyar.v
09-01-2008, 00:07
بچه ها خواهشا داستان های تخیلی و من در اوردی تعریف نکنن:31::27:
سوتی های واقعی رو تعریف کنین:31::10:

miss_ava7
09-01-2008, 15:47
دوست خوبم، شما طبق قوانین سایت نباید لینک فرومهای فارسی زبان رو بزاری.
_____________________________________
همین دیشب مامانم سرما خورده بود داشت به شدت سرفه میکرد که بابام بهش گفت برات یک لیوان آب جوش بیارم حالت بهتر شه؟
مامانم به سختی گفت بیار.
بابام گفت کتری خاموشه صبر کن روشنش کنم... (بنده خدا شوخی نمیکرد)
منو میگی مردم از خنده...
شرمنده.نمی دونستم

reza3600
09-01-2008, 22:58
با اجازه gilopa
پست 5 رو بخونید


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

ebicross
09-01-2008, 23:42
شرمنده.نمی دونستم
:46::31:منم اولش نمیدونستم. قوانین رو بخون.:27::20::31:
________________________________
این رو من یک جایی خوندم که واقعا نمیدونم کجا بود. شاید همین p30world بوده. زیاد شبیه سوتی نیست ولی بی ربط هم نیست:

یک بار قرار بود از شرکت Erickson بازدید کنم. برای همین با یکی از کارمندان بومی اونجا به طرف شرکت رفتیم. این طرف هنوز بیشتر از 100 متر به شرکت مونده بود که ماشین رو پارک کرد.
من گفتم چرا نمیری جلوی کارخونه نگه داری؟
گفت: ما الان زود رسیدیم و میتونیم پیاده بریم. جا پارکهای خالی که نزدیک کارخونه هست باید بمونه برای کسانیکه دیرتر میرسن و وقت کمتری دارن. مگر شما تو کشورتون چنین رسمی ندارید؟
من هم فقط خجالت کشیدم...

Balrog
10-01-2008, 03:46
دوست خوبم، شما طبق قوانین سایت نباید لینک فرومهای فارسی زبان رو بزاری.
زير بار قانون‌هاى غير منطقى هم نبايد رفت!



ebicross
11-01-2008, 09:27
زير بار قانون‌هاى غير منطقى هم نبايد رفت!
مثل احمدینژاد حرف میزنی. ;دی
____________________________
چرا کسی اینجا سوتی نمینویسه؟؟؟؟ چه خبر شده؟؟؟؟؟؟
منم دیگه کفگیرم خورده ته دیگ هرچی فکر میکنم سوتی یادم نمیاد.

my friend
11-01-2008, 12:32
این رو من یک جایی خوندم که واقعا نمیدونم کجا بود. شاید همین p30world بوده. زیاد شبیه سوتی نیست ولی بی ربط هم نیست:

یک بار قرار بود از شرکت Erickson بازدید کنم. برای همین با یکی از کارمندان بومی اونجا به طرف شرکت رفتیم. این طرف هنوز بیشتر از 100 متر به شرکت مونده بود که ماشین رو پارک کرد.
من گفتم چرا نمیری جلوی کارخونه نگه داری؟
گفت: ما الان زود رسیدیم و میتونیم پیاده بریم. جا پارکهای خالی که نزدیک کارخونه هست باید بمونه برای کسانیکه دیرتر میرسن و وقت کمتری دارن. مگر شما تو کشورتون چنین رسمی ندارید؟
من هم فقط خجالت کشیدم...
قابل توجه افرادی که ادعای فرهنگ ، تمدن ، قدرت میکنن!
متاسفانه اینجا همه سعی میکنن نزدیک ترین جا رو برای پارک انتخاب کنن تا کمتر پیاده روی کنن... و میگن: "گور بابای کسی که دیر اومده... اصلا به ما چه؟!"
متاسفانه.

boy iran
11-01-2008, 13:58
فقط به خاطر داش ووکی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

از اون سوتی ها زیر مجموعه خدمت براتون میگم بالاخره مرخصی تشویقی گرفتیم بیائیم همین چیزا رو بگیم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

یک مربی داری ستوان دو هست آقا با کلی کلاس این چیزا که من ژ3 رو فولم این حرفا ( آره جون عمت ) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] رفت برای ما توضیح بده چطوری باز بسته میکنیم

بعد شروع کرد به باز کردن آقا خشاب رو برداشت و از پائین شروع کرد یک دفعه حواسش رفت اون ور و یادش رفت کجا بود خلاصه ترتیب باز کردن از دستش پرید و گلنگدن رو هی میکشید تا بیاد بیرون حالا قنداق رو باز نکرده بود ما هم همه آش خور هیچی حالیمون نبود [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خلاصه هی گلنگدن
رو میکشید میدید بیرون نمیاد آخه تفنگهای ارتش هم برای چهل سال پیش بود یک صدائی میداد که نگو یک ده بار کشید شاکی شد داد زد مربی اسلحه خونه رو صدا کرد گفت بیا بابا این تفنگ خرابه ببرش مربی اومد یهو گفت چی شده اونم بهش گفت که یهو دیدیم مربی مثل دیونه ها داره میخنده ما هم خندمون گرفته بود از طرفی ستوان هم حرص میخورد گفت میگه چیه میخندی گفت بابا تو هنوز قنداق رو باز نکردی میخوای گلنگدن رو نشون اینا بدی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خلاصه یارو هم ادعاش میشد تحصیلکرده این چیزا بد بدخت بد سوتی داده بود حسابی قرمز شد زد از کلاس بیرون و مربی اسلحه خونه توضیح داد برامون

خلاصه همه این سوتی رو یک هفته ای سوژه کرده بودن بد بخت ستوان صداش هم در نیومد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Oxizhen
11-01-2008, 22:44
قابل توجه افرادی که ادعای فرهنگ ، تمدن ، قدرت میکنن!
متاسفانه اینجا همه سعی میکنن نزدیک ترین جا رو برای پارک انتخاب کنن تا کمتر پیاده روی کنن... و میگن: "گور بابای کسی که دیر اومده... اصلا به ما چه؟!"
متاسفانه.

طرفای ما میگن سحر خیز باش تا کامروا شوی !

aminphysics
12-01-2008, 01:40
دست همگی درد نکنه با اینکه خاطرات اکثر دوستان برای خودشون بد بوده ولی بسی باعث شادی و فرح در ما شد تا باشد سوتی بدهیم تا دیگران بخندند و از خنده آنان دمی شاد شویم
اینجا همه خوابند نمی دونید چه جوی دارم می خندم بابا منفجر شدم دستم به دهنمه !
دوست کوچک شما امین

my friend
12-01-2008, 13:02
این رو من یک جایی خوندم که واقعا نمیدونم کجا بود. شاید همین p30world بوده. زیاد شبیه سوتی نیست ولی بی ربط هم نیست:

یک بار قرار بود از شرکت Erickson بازدید کنم. برای همین با یکی از کارمندان بومی اونجا به طرف شرکت رفتیم. این طرف هنوز بیشتر از 100 متر به شرکت مونده بود که ماشین رو پارک کرد.
من گفتم چرا نمیری جلوی کارخونه نگه داری؟
گفت: ما الان زود رسیدیم و میتونیم پیاده بریم. جا پارکهای خالی که نزدیک کارخونه هست باید بمونه برای کسانیکه دیرتر میرسن و وقت کمتری دارن. مگر شما تو کشورتون چنین رسمی ندارید؟
من هم فقط خجالت کشیدم...
قابل توجه افرادی که ادعای فرهنگ ، تمدن ، قدرت میکنن!
متاسفانه اینجا همه سعی میکنن نزدیک ترین جا رو برای پارک انتخاب کنن تا کمتر پیاده روی کنن... و میگن: "گور بابای کسی که دیر اومده... اصلا به ما چه؟!"
متاسفانه.

طرفای ما میگن سحر خیز باش تا کامروا شوی !
به این میگن طنز بودار!
(نمیدونم به این حرف بخندم یا گریه کنم؟!!!؟؟؟!؟!)

ebicross
12-01-2008, 20:17
زمانیکه دبیرستان بودم من مسئول کامپیوتر مدرسه بودم.
یه روز مدیر مدرسه با ناظم و اینا گفتن بیا چت رو بهمون نشون بده.
گفتم باید آی دی بسازیم. خلاصه آی دی ساخته شد و رفتم روم Voice Chatو چون VC خیلی شلوغ بود نظر مدیر ما جلب شد و تو چشم مدیر و ناظممون برق عجیبی بود که ناشی از کنجکاوی بود.
خلاصه اینکه با هزار اهن اوهون کردن کلید VC رو زد و یه سلام کرد و چون VC رو از بقیه گرفته بودیم یهو انواع PM و صداهای +18 سال نثار آقای مدیر شد و خواهر و مادر و پدر بزرگ و جد این بنده خدا رو لرزوند.
از اون روز به بعد سر صف فقط میگفت چت نکنید و وقتی دعوت والدین میکرد اول میپرسید چت که نمیکنه پسرتون؟ اگر میگفتند آره کلی میگفت که چیز بدیه و فحشهای بد میدند و ...

moein_drj
12-01-2008, 20:39
زمانیکه دبیرستان بودم من مسئول کامپیوتر مدرسه بودم.
یه روز مدیر مدرسه با ناظم و اینا گفتن بیا چت رو بهمون نشون بده.
گفتم باید آی دی بسازیم. خلاصه آی دی ساخته شد و رفتم روم Voice Chatو چون VC خیلی شلوغ بود نظر مدیر ما جلب شد و تو چشم مدیر و ناظممون برق عجیبی بود که ناشی از کنجکاوی بود.
خلاصه اینکه با هزار اهن اوهون کردن کلید VC رو زد و یه سلام کرد و چون VC رو از بقیه گرفته بودیم یهو انواع PM و صداهای +18 سال نثار آقای مدیر شد و خواهر و مادر و پدر بزرگ و جد این بنده خدا رو لرزوند.
از اون روز به بعد سر صف فقط میگفت چت نکنید و وقتی دعوت والدین میکرد اول میپرسید چت که نمیکنه پسرتون؟ اگر میگفتند آره کلی میگفت که چیز بدیه و فحشهای بد میدند و ...

ایول. بسی لذت بردیم.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

-------------------------

چند سال پیش خونه یکی از فامیلا بودیم.(مهمونی بود) اون موقع خیلی بچه بودیم.

یه چند وقتی هم بود تو جو تکون دادن نوشابه بودم.

با یکی از دوستام غذامونو کشیدیم . منم نمیدونم یدونه از این نوشایه های شیشه ای از کجا گیر آوردم.( آخه اصلان سر میز پارچ بود.)

سرتونو درد نمیارم. رفتییم یدونه از این اتاقای پشتی ( فک کنم اتاق خواب بود.)

آقا یخورده از اون نوشابه خوردم دیدم خیلی گاز داره.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] شصتمو گذاشتم رو دهنش چند تا تکون اساسی دادم.

تکان دادن نوشابه همانا... پاشیدن نصف شیشه نوشابه به سقف همانا.....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بعدشم فرار کردیم رفتیم. خوشبختانه کسی نفهمید.

یکی دو سال بعدشم که اتفاقا دوباره رفتم تو اون اتاق. دیدم هنوز جاش هست.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

my friend
12-01-2008, 22:13
بحث نوشابه شد:

راهنمایی که بودیم ، کار هر زنگ من و رفیقام این بود که میرفتیم و نوشابه شیشه ای میگرفتیم...
نوشابه ها خیلی بی مزه بودند ، اما خیلی گاز داشتند و ما هم به همین دلیل نوشابه میگرفتیم...
شصتمون رو میگذاشتیم رو دهنش و حسابی تکونش میدادیم ، شیشه نوشابه رو سر ته میگرفتیم و یه خورده شصتمون رو شل میکردیم و نوشابه داخل شیشه تا چند متر اونور تر پاشیده میشد...

یه بار من و رفیقام نفری یه شیشه نوشابه گرفتیم ، تکونش دادیم و دنبال سوژه گشتیم تا حال گیری کنیم اساسی و کلی بهش بخندیم...
دیدیم یکی از بچه های کلاس دومی داره جلومون راه میره ، ما هم شیشه نوشابه هامون رو آماده پاشیدن کردیم ، تقریبا 20% اش تموم شده بود که پسره در رفت ، ما هم بقیه رو روی نفر جلوییش خالی کردیم... چشمتون روز بد نبینه... ما اینجوری بودیم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] که یارو برگشت طرف ما... چشمتون روز بد نبینه! دبیر عربی مون بود که داشت میرفت خونشون... (اونروز فقط یه زنگ کلاس داشت و زنگ تفریح میرفت)
دبیر پایه ای بود و چیزی بهمون نگفت... اما نمره مستمر رو به همه مون 6 داد تا حساب کار دستمون بیاد و با دم شیر بازی نکنیم!

DaRiOuShJh
12-01-2008, 22:17
حیف!
من تا به حال سوتی ای ندادم

ولی میتونم داستان بگم
خواستید بگید

*PiNk PaNTHeR*
12-01-2008, 22:21
به این میگن طنز بودار!
(نمیدونم به این حرف بخندم یا گریه کنم؟!!!؟؟؟!؟!)

SCAPE.
---------
بحث رو منحرف نکنید ژون من.

Ramin.badboy
12-01-2008, 23:47
بحث نوشابه شد
تو دوران راهنمایی ما رسم داشتیم که نوشابه رو خوب خوب تکون میدادیم و بعد یعدفه شصتمونو از سر شیشه نوشابه ور میداشتیم { به طور کامل } بعد هم محتویات داخل نوشابه یه دو -سه متری بالا میرفت و میخندیدیم
خلاصه........
ما یه بار این کارو کردیم بعد تمام محتویات ریخت سر کچل ناظم بدبختمون
چشمتون روز بد نبینه
چندتا تنبیه لفظی کرد ما هم شرمنده شدیم
البته جرعت کم کردن نمره، انظباط رو نداشت .
ما هم با نمره انظباط 20 رفتیم یه کلاس بالاتر.:21:

Kurosh
12-01-2008, 23:56
بحث نوشابه شد:

راهنمایی که بودیم ، کار هر زنگ من و رفیقام این بود که میرفتیم و نوشابه شیشه ای میگرفتیم...
نوشابه ها خیلی بی مزه بودند ، اما خیلی گاز داشتند و ما هم به همین دلیل نوشابه میگرفتیم...
شصتمون رو میگذاشتیم رو دهنش و حسابی تکونش میدادیم ، شیشه نوشابه رو سر ته میگرفتیم و یه خورده شصتمون رو شل میکردیم و نوشابه داخل شیشه تا چند متر اونور تر پاشیده میشد...

یه بار من و رفیقام نفری یه شیشه نوشابه گرفتیم ، تکونش دادیم و دنبال سوژه گشتیم تا حال گیری کنیم اساسی و کلی بهش بخندیم...
دیدیم یکی از بچه های کلاس دومی داره جلومون راه میره ، ما هم شیشه نوشابه هامون رو آماده پاشیدن کردیم ، تقریبا 20% اش تموم شده بود که پسره در رفت ، ما هم بقیه رو روی نفر جلوییش خالی کردیم... چشمتون روز بد نبینه... ما اینجوری بودیم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] که یارو برگشت طرف ما... چشمتون روز بد نبینه! دبیر عربی مون بود که داشت میرفت خونشون... (اونروز فقط یه زنگ کلاس داشت و زنگ تفریح میرفت)
دبیر پایه ای بود و چیزی بهمون نگفت... اما نمره مستمر رو به همه مون 6 داد تا حساب کار دستمون بیاد و با دم شیر بازی نکنیم!


بحث نوشابه شد
تو دوران راهنمایی ما رسم داشتیم که نوشابه رو خوب خوب تکون میدادیم و بعد یعدفه شصتمونو از سر شیشه نوشابه ور میداشتیم { به طور کامل } بعد هم محتویات داخل نوشابه یه دو -سه متری بالا میرفت و میخندیدیم
خلاصه........
ما یه بار این کارو کردیم بعد تمام محتویات ریخت سر کچل ناظم بدبختمون
چشمتون روز بد نبینه
چندتا تنبیه لفظی کرد ما هم شرمنده شدیم
البته جرعت کم کردن نمره، انظباط رو نداشت .
ما هم با نمره انظباط 20 رفتیم یه کلاس بالاتر.:21:
چقدر این 2 پست شبیه همن!!!!!؟؟؟؟؟:21:

Ramin.badboy
13-01-2008, 00:47
چقدر این 2 پست شبیه همن!!!!!؟؟؟؟؟:21:
می خوایی مچ بگیری
برای من ریخت سر ناظم کچلمون :21:
برای اوشون ریخت رو معلم عربی :5:
نمره انظباط من شد 20
نمره مستمر اوشون 06
:10:

Balrog
13-01-2008, 05:34
مثل احمدینژاد حرف میزنی. ;دی
حداقل يه بلا نسبتى، دور از جونى، چيزى بگو! به همين راحتى مش محمود رو چسبوندى به ما؟! :happy:



SR72
13-01-2008, 08:55
رفته بودیم ختم یه نفر ...
بعد که بلند میشی از در مسجد بری بیرون ... یه چند نفر وایسادن که باید بگی تسلیت میگم ... انشالله غم آخرتون باشه و ....

منم که اصلا هواس نداشتم در اومدم گفتم .. " خوشحال شدیم . "

zrebar
13-01-2008, 09:27
خیلی زول بودی ها!!!!!!

soleares
13-01-2008, 10:51
یه زمانی تو خط گرفتن تک زنگ بچه ها بودیم و من گوشیمو گذاشته بودم رو پاسخگویی با هر کلید، خلاصه که یه یه دفعه بابام زنگ میزنه و نمیدونم چطوری یکی از کلیدهای این گوشی ما فشار میخوره و تماس برقرار....
البته من نفهمیدم بابام چقدر گوشی رو نگه داشته بود ولی تا جایی که یادمه وقتی رفتم خونه همه بد نگاه میکردند.
خلاصه که همه ی اسرار فوق سری و محرمانه و همه ی آبرومون بر باد رفت...
نتیجه گیری: گوشی رو روی پاسخگویی با هر کلید نزارین.
برا منم همین اتفاق افتاده
منتها برعکس من دو ساعت داشتم گوش می دادم بابام چی می گه !

soleares
13-01-2008, 11:00
زمانیکه دبیرستان بودم من مسئول کامپیوتر مدرسه بودم.
یه روز مدیر مدرسه با ناظم و اینا گفتن بیا چت رو بهمون نشون بده.
گفتم باید آی دی بسازیم. خلاصه آی دی ساخته شد و رفتم روم Voice Chatو چون VC خیلی شلوغ بود نظر مدیر ما جلب شد و تو چشم مدیر و ناظممون برق عجیبی بود که ناشی از کنجکاوی بود.
خلاصه اینکه با هزار اهن اوهون کردن کلید VC رو زد و یه سلام کرد و چون VC رو از بقیه گرفته بودیم یهو انواع PM و صداهای +18 سال نثار آقای مدیر شد و خواهر و مادر و پدر بزرگ و جد این بنده خدا رو لرزوند.
از اون روز به بعد سر صف فقط میگفت چت نکنید و وقتی دعوت والدین میکرد اول میپرسید چت که نمیکنه پسرتون؟ اگر میگفتند آره کلی میگفت که چیز بدیه و فحشهای بد میدند و ...
خیلی باحال بود ...
دمت گرم

dizgah
13-01-2008, 15:36
تابستون تو مخابرات کارآموزی بودیم من و 4 تا از دوستام
این دوستم گوشیمو گرفت و گفت میخوام یه جازنگ بزنم گوشی خودم شارژنداره منم دادم بهش
این مردشور هم برداشت گوشی را گذاشت رو آهنگ همین Dj خروس(همون خروسی که دی جی قوقولی قوقو میکنه ) و صدا را هم گذاشت آخرش منم از همه جا بی خبر وقتی تو قسمت امور مشترکین بودیم یهدقعه رییس مخابرات هم اومد تا یه سر به کارکنای اونجا بزنه همون موقع هم این دوست منحوسم زنگ زد به گوشیم
وای نمیدونین چه صدای خروسی کل اتاق را برداشته بود:27:
البته منم عوضش را درآوردم چون بایگانی اونجا طوری بود که قفسه های پرونده ها متحرک بودن تا جای کمتری بگیرن
وقتی اون رفته بود یه پرونده دربیاره رفته بود داخل قفسه ها بنده خدا یکم هم چاق بود
منم کل قفسه ها را بستم و بنده خدا موند لای قفسه ها هرچی داد میزد من اینجام گوش نمیدادم و محکمتر قفسه ها را میبستم آخرش هم قفسه ها را تاجایی که جا داشت بستم و رفتم بعد چند ساعت کارمندها درش آورده بودن :27:
یه دفعه هم یه کارمند خانوم را (البته این بار اشتباهی ) لای قفسه ها زندانی کردم

moein_drj
13-01-2008, 17:42
تابستون تو مخابرات کارآموزی بودیم من و 4 تا از دوستام
این دوستم گوشیمو گرفت و گفت میخوام یه جازنگ بزنم گوشی خودم شارژنداره منم دادم بهش
این مردشور هم برداشت گوشی را گذاشت رو آهنگ همین Dj خروس(همون خروسی که دی جی قوقولی قوقو میکنه ) و صدا را هم گذاشت آخرش منم از همه جا بی خبر وقتی تو قسمت امور مشترکین بودیم یهدقعه رییس مخابرات هم اومد تا یه سر به کارکنای اونجا بزنه همون موقع هم این دوست منحوسم زنگ زد به گوشیم
وای نمیدونین چه صدای خروسی کل اتاق را برداشته بود:27:
البته منم عوضش را درآوردم چون بایگانی اونجا طوری بود که قفسه های پرونده ها متحرک بودن تا جای کمتری بگیرن
وقتی اون رفته بود یه پرونده دربیاره رفته بود داخل قفسه ها بنده خدا یکم هم چاق بود
منم کل قفسه ها را بستم و بنده خدا موند لای قفسه ها هرچی داد میزد من اینجام گوش نمیدادم و محکمتر قفسه ها را میبستم آخرش هم قفسه ها را تاجایی که جا داشت بستم و رفتم بعد چند ساعت کارمندها درش آورده بودن :27:
یه دفعه هم یه کارمند خانوم را (البته این بار اشتباهی ) لای قفسه ها زندانی کردم

بسی شیطانی خندیدیم.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

samd600
13-01-2008, 22:07
با سلام

یه دونم ما بگیم


اقا 1 هفته پسیش این پسر خاله خدابیامرز ما تو جریان این برف اومدنا با ماشینش رفت ته دره و مستقیم اون دنیا (روحش شاد پسر خوبی بود:41:)

مراسم ایشون بود و من تو حیاط داشتم به اشپزا تو اوردن وسایل و دیگو این جور چیزا کمک میکردم :5:
کل زنا و دخترای فامیل هم اونور مشغول دلداری دادن و اروم کردن خالم بودن


من داشتم میرفتم سمت در که اجاق گاز بزرگی رو که مال اشپزا بود بیارم همینکه یه قدم ورداشتم دنیا دور سرم چرخید و اوفتادم رو دیگا و دیگچه:2::18:

اق یک صدایی کرد که نگو بلند که شدم دیدم همه خالم و ول کردن و دارن زی زیرکی :21::18::18:میخندن

نگو اون یه تیکه رو از شانس من بخت برگشته نمگ و خورده چوب نریختن به خیال اینکه ته ضر فا کثیف میشه
که به جاش ما تحت من سرویس :2:شد
تا مراسم چهلمش فکر کنم سوجه شدم

خیلی ضایع شدم:31:

M.etallic.A
13-01-2008, 23:49
آقا من صحنه سوتی بالا رو نگرفتم یه بار دیگه بگو... چی شد دقیق ؟

samd600
14-01-2008, 08:59
اق صحنه محنه کجا بود حرف واسه ما در میارید اااااااا


هیچی داداش با زمین خوردن من انچنان صرو صدای درنگ و دورونگی به پا شد که فکر کنم خواجه حافظ شیراز هم تو گورش بندری رقصید

Ramin.badboy
14-01-2008, 13:07
اینم سوتی های یه هفته نامه، رایگان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ramin.badboy
15-01-2008, 20:07
سلام:11:
اشتباه نکنید اینی که دارین میبینید [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نه جنایت صدامه نه شکنجه جسمی:27:
فقط دست بابای بیچاره ی منه که توسط بخاری سوخته و به این شکل در اومده :31:
ما هم گفتیم شاید یه نوع سوتی باشه پس ازش عکس گرفتم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به چی میخندی برای خودتم اتفاق میفته ها
.
.
.
.
.
.
شوخی کردم بخندین تا دنیا بهتون بخنده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

moein_drj
15-01-2008, 20:39
سلام:11:
اشتباه نکنید اینی که دارین میبینید [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نه جنایت صدامه نه شکنجه جسمی:27:
فقط دست بابای بیچاره ی منه که توسط بخاری سوخته و به این شکل در اومده :31:
ما هم گفتیم شاید یه نوع سوتی باشه پس ازش عکس گرفتم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به چی میخندی برای خودتم اتفاق میفته ها
.
.
.
.
.
.
شوخی کردم بخندین تا دنیا بهتون بخنده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

برای چی بخندیم.؟دی:

tohid_rasa
15-01-2008, 21:12
آقا سلام به همه
راستش منم سوتی زیاد دادماااااااااااااااااااا
اما آخریش که کاملا کارمو خراب کرد این بود:
تو اتوبوس بودم که موبایلم زنگ زدو یکی از رفیقام گفت که برای بازی تو یه سریال بهم پیشنهاد شده و باید به یه خانم زنگ بزنم.
منم به اون خانم زنگ زدمو قرار گذاشتیمو پس فرداش رفتم دفترشون.
اونا هم یه فرم دادن که پر کنم.
تو این فرم یه قسمت داشت به نام قابلیت ها که منظورشون توی بازیگری و یا موتور سواری و از این چیزا بود.
منم همه چیزو نوشتم آخرشم نوشتم روابط عمومی قوی.
بعدا خودم کلی خندیدم . خودمم نمی دونم چه ربطی به هم داشتن بازیگری و روابط عمومی قوی.
همین باعث شد از لیست خط بخورم.
فکر کنم کارگردانه با برو بچ بازیگر کلی بهم خندیده باشن............

winter+girl
15-01-2008, 21:38
هیچ دقت کردید دخترا سوتی نمیدن؟؟؟ هر چی هست زیر سر پسراست حالا منم از دختر خالم میگم دلتون نشکنه
دوشنبه ختم مادر بزرگم بود دختر خالم اومد حرف بزنه گفت 75 سال با من زندگی کرد چه زود گذشت (دختر خالم 11 سالشه)

Ramin.badboy
15-01-2008, 22:25
این سوتی ماله 30 دقیقه پیشه یعنی09:50 pm
مثل عادت تمام ایرانی ها
وقتی که غذا رو تموم میکنیم
میگیم که دستتون درد نکنه , سفرتون همیشه پر برکت و خدا شما رو برای ما زنده نگه داره و رفتگان شما رو بیامرزه و........
مامان بزرگم به مامانم اینا رو میگه
مامان ما هم هول میشه میگه خدا رفتگان شما هم زنده کنه :دی

M.etallic.A
16-01-2008, 00:55
هیچ دقت کردید دخترا سوتی نمیدن؟؟؟ هر چی هست زیر سر پسراست حالا منم از دختر خالم میگم دلتون نشکنه
دوشنبه ختم مادر بزرگم بود دختر خالم اومد حرف بزنه گفت 75 سال با من زندگی کرد چه زود گذشت (دختر خالم 11 سالشه)

دخترا که کلا سوتی هستن خودشون :دی

MILIN3M
16-01-2008, 01:01
منم میگم.......سه سال پیش بود من داشتم میرفتم سمت اموزشگاه کنکور(تبلیغ ممنوع) ............اخی یادش که میو فتم دلم میسوزه................اها میگفتم همین طوری که میرفتم یه خانوم جوان و باریک با مانتوی سفید اونم از نوع خیلی سفید داشت جلو ما راه میرفت.....خلاصه تو همین اوضاع وسط کوچه اب لجن جمع شده بود(در حد تیم بارسلونا) خانومه فرمون داد اینور از کنارش رد شد........تقریبا من با هاش نیم متر فاصله داشتم ............منم به جای اینکه مثل اون خانوم راهنما بزنم بندازم لاین بقلی ترجیح دادم ار روی این اب سیاه رنگ(خیلی سیاه مرکب دوات ..) بپرم چشتون روز بد ببینه.چیز نبینه من یک خیز بر داشتم او مدم بپرم یعنی همون لحظه که داری از رو زمین بلن میشی ......تو هوا معلق چشم اوفتاد به بند کفشم.......نمیدونم چه جوری تصمیم به این سرعت گرفتم که برای اینکه بنده کثیف نشه با اون یکی پا فرود بیام.....خلاصه وسط زمینو اسمون دست پامو گم کردم یه راس وسط اب لجن فرود اومدم........................ مثل این فیلمای اسلوموشن دیدم این ابه بلند شد پرواز به سمت خانوم سفیده...........خیلی جالب بود از نوک کمر تا باسن مبارک رو پیکاسو کردم به انضمام کمی از پاچه شلوارش که اونم بدبختی سفید بود.........البته خانومه چون سرش پایین بود فقط موتوجه شد کمی از پاچش کثیف شده....یه نگاه کرد به یه نگاه به پاچش چنتا فوش بهم دادی(البته از پشتش بویی نبرد) منم گفتم خودتی....برگشتم دیدم همه همین طوری عین خری که دارن به نعل بندش نگاه میکنه... منو نظاره میکنن.......اخی یادمه 7 ال8 تا پایی برای جیم شدن قرض کردم

M.etallic.A
16-01-2008, 01:27
خیلی باحال بود :دی

Balrog
16-01-2008, 07:13
تابستون بود. يه بار با ماشين داشتم از دانشگاه برمى‌گشتم. خيلى هم عجله داشتم. رسيدم يه جا به يه دونه از اين جوب‌هاى كوچيك سيمانى (حالت مقعر داره) كه پر آب بود. كنار خيابون هم يه مادر و دختر سانتى‌مانتال داشتن رد مى‌شدن! من سرعتم بالا بود، اين دو تا رو هم دير ديدم، گفتم نمى‌صرفه يه دفعه بزنم رو ترمز! به محض اينكه دو چرخ جلوى ماشين افتاد تو جوق، يه موجى از آب و گل تا ارتفاع سر اين مادر و دختر بلند شد و خيس آبشون كرد! وقتى اين جورى شد من سريع شيشه رو دادم بالا كه فحش‌هاى مادره رو نشنوم و گازشو گرفتم رفتم. تو راه برگشت چند بار ضمن مجسم كردن صحنه و ريسه رفتن، از خداوند طلب عفو كردم!



M.etallic.A
16-01-2008, 12:49
شما همتون قاتلید اما من بیچاره همیشه مقتولم و تو اینجور صحنه ها آب به سروپام میپاچه. یه بار داشتم میرفتم خونه دوستم. تو کوچه اینا همیشه آب جمع میشه. یه ماشین پراید با شیشه های دودی از کنارم رد شد و آب پاشید به شلوارم. منم عصبانی شدم شروع کردم به فحش دادن ( +18 ) یهو دیدم ماشین یه کم جلوتر ترمز زد آماده یه بزن بزن شده بودم که یهو دیدم در ماشین باز شد و یه دختر خوشگل و خوش تیپ از ماشین پیاده شد اومد جلو و کلی معذرت خواهی کرد و از کیفش یه دستمال تمیز و خوشبو در آورد داد به من. منم از خجالت مردم به خاطر فحشهایی که دادم گفتم نه دستمالتون کثیف میشه دیدم خودش شروع کرد پاک کردن باور کنید قلبم داشت تالاپ تولوپ میزد دستمالو ازش گرفتم و یه کمی پاک کردم. بعدشم به من تعارف کرد هر جا میرید برسونم.خلاصه تا خونه رفیقم منو رسوند. فقط همینو بگم کف ادب و متانت این دختر شدم...

Ali_Moradi
16-01-2008, 13:07
شما همتون قاتلید اما من بیچاره همیشه مقتولم و تو اینجور صحنه ها آب به سروپام میپاچه. یه بار داشتم میرفتم خونه دوستم. تو کوچه اینا همیشه آب جمع میشه. یه ماشین پراید با شیشه های دودی از کنارم رد شد و آب پاشید به شلوارم. منم عصبانی شدم شروع کردم به فحش دادن ( +18 ) یهو دیدم ماشین یه کم جلوتر ترمز زد آماده یه بزن بزن شده بودم که یهو دیدم در ماشین باز شد و یه دختر خوشگل و خوش تیپ از ماشین پیاده شد اومد جلو و کلی معذرت خواهی کرد و از کیفش یه دستمال تمیز و خوشبو در آورد داد به من. منم از خجالت مردم به خاطر فحشهایی که دادم گفتم نه دستمالتون کثیف میشه دیدم خودش شروع کرد پاک کردن باور کنید قلبم داشت تالاپ تولوپ میزد دستمالو ازش گرفتم و یه کمی پاک کردم. بعدشم به من تعارف کرد هر جا میرید برسونم.خلاصه تا خونه رفیقم منو رسوند. فقط همینو بگم کف ادب و متانت این دختر شدم...

چه رمانتیک...
والا برای منم همچین اتفاقی افتاده بود ، منتها طرف سیبیل بود....
احتمالاً منظور دیگه ای داشته [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

moein_drj
16-01-2008, 13:33
چه رمانتیک...
والا برای منم همچین اتفاقی افتاده بود ، منتها طرف سیبیل بود....
احتمالاً منظور دیگه ای داشته [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

احتمالا طرف همشهری من بوده...:21::27:

winter+girl
16-01-2008, 17:25
شما همتون قاتلید اما من بیچاره همیشه مقتولم و تو اینجور صحنه ها آب به سروپام میپاچه. یه بار داشتم میرفتم خونه دوستم. تو کوچه اینا همیشه آب جمع میشه. یه ماشین پراید با شیشه های دودی از کنارم رد شد و آب پاشید به شلوارم. منم عصبانی شدم شروع کردم به فحش دادن ( +18 ) یهو دیدم ماشین یه کم جلوتر ترمز زد آماده یه بزن بزن شده بودم که یهو دیدم در ماشین باز شد و یه دختر خوشگل و خوش تیپ از ماشین پیاده شد اومد جلو و کلی معذرت خواهی کرد و از کیفش یه دستمال تمیز و خوشبو در آورد داد به من. منم از خجالت مردم به خاطر فحشهایی که دادم گفتم نه دستمالتون کثیف میشه دیدم خودش شروع کرد پاک کردن باور کنید قلبم داشت تالاپ تولوپ میزد دستمالو ازش گرفتم و یه کمی پاک کردم. بعدشم به من تعارف کرد هر جا میرید برسونم.خلاصه تا خونه رفیقم منو رسوند. فقط همینو بگم کف ادب و متانت این دختر شدم...


احساس میکنم اندکی خالی بندی داشت :27:

ebicross
16-01-2008, 18:37
احساس میکنم اندکی خالی بندی داشت [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](33).gif
نه بابا سوتی هاتونو تعریف کنین بهم گیر ندین تا تو خیابون کسی روتون آب نپاشه.

Ramin.badboy
16-01-2008, 18:53
شما همتون قاتلید اما من بیچاره همیشه مقتولم و تو اینجور صحنه ها آب به سروپام میپاچه. یه بار داشتم میرفتم خونه دوستم. تو کوچه اینا همیشه آب جمع میشه. یه ماشین پراید با شیشه های دودی از کنارم رد شد و آب پاشید به شلوارم. منم عصبانی شدم شروع کردم به فحش دادن ( +18 ) یهو دیدم ماشین یه کم جلوتر ترمز زد آماده یه بزن بزن شده بودم که یهو دیدم در ماشین باز شد و یه دختر خوشگل و خوش تیپ از ماشین پیاده شد اومد جلو و کلی معذرت خواهی کرد و از کیفش یه دستمال تمیز و خوشبو در آورد داد به من. منم از خجالت مردم به خاطر فحشهایی که دادم گفتم نه دستمالتون کثیف میشه دیدم خودش شروع کرد پاک کردن باور کنید قلبم داشت تالاپ تولوپ میزد دستمالو ازش گرفتم و یه کمی پاک کردم. بعدشم به من تعارف کرد هر جا میرید برسونم.خلاصه تا خونه رفیقم منو رسوند. فقط همینو بگم کف ادب و متانت این دختر شدم...

به امید اتفاق افتادن این ماجرا
برای ما :دی
فقط غرق متانت شدی:41: تلی,آدی هی ,میلی هیچی.......:13:
واقعا +

DHAMID
16-01-2008, 19:43
آقا دیروز با دوتا از رفیقامون سوار اوتوبوس شدیم داشتم میرفتیم جایی.قسمت مرودونه خلوته خلوت بود اما قسمت زنونه اونقدر شلوغ بود که یه سری هم امده بودن تو قسمت مردونه.خلاصه... یکی از رفیقامون سردش بود به اون یکی گفت کاپشنتو بده بپوشم سردمه این یکی رفیقمونم که هدفون تو گوشش بود و صداشم تا آخر زیاد کرده بود:headphone برگشت بلند بهش گفت به ت.مم که سردته :19::19: :18: یعنی اونقدر بلند گفت که صداش تو کل اوتوبوس پیچید.خوشبختانه دم ایستگاه بود و ما 3تایی جیم شدیم ولی از بیرون صدای فشایه زنا رو میشنیدیم
خلاصه شرمنده یه کم بی ادبی بودا:7:

Gita
16-01-2008, 22:15
احساس میکنم اندکی خالی بندی داشت :27:

اگه شما از این اخلاقا نداری، دلیل نیست که همه دخترا همین طور باشن! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
(شوخیه ناراحت نشی)

M.etallic.A
17-01-2008, 00:31
احساس میکنم اندکی خالی بندی داشت :27:

احساساتی نشو دوست من به عقلت رجوع کن اگه اونم همینو گفت شک نکن عاشقی ( چی گفتم ؟!! ):20:

M.etallic.A
17-01-2008, 00:33
به امید اتفاق افتادن این ماجرا
برای ما :دی
فقط غرق متانت شدی:41: تلی,آدی هی ,میلی هیچی.......:13:
واقعا +

دیگه وارد مسائل حاشیه ای نشدم وگرنه اونقدرم شلغم نیستم بالاخره ما هم یه حرکتی کردیم ولی فکر کردم گفتنش بدآموزی داشته باشه.

علیرضا
17-01-2008, 00:44
سوتي مال يكي از هم كلاسي هاي پيش دانشگاهيمونه !! : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اينا خوابگاهي بودن !
يه بار مدير مياد تو خوابگاه و اين دوست ما داشته يه كاري مي كرده و حواسش تو كار خودش بوده ...
مدير هم با همه صميميه !!! يدونه از پشت مي زنه به شونه‌ي اين دوست ما !
دوست ما هم فكر مي كنه كه يكي از بچه هاس داره اذيت مي كنه و تو همون حالت يه فحش خواهر خيلي آب دار نثار مدير مي كنه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ...
بعد بر مي گرده و مي بينه كه ، بـــــــــله !!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Talabkar
17-01-2008, 01:30
يه رستوران .................. . يه خاطره جالب [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


ساعت 1 ظهر يه روز از تابستون امسال بود با يکي از رفيقام بنام فرهاد بيکار بوديم

اين شد که رفتيم يه چک رو دستي از بانک بگيريم (مبلغ چک : 800000 تومن (لازمه گفته بشه!))

يارو حسابش موجودي نداشت مام برگشت نزديم فقط تلفن صاحب حساب رو گرفتيم

که بعداً بهش زنگ بزنيم که کي بريم بانک. (تيريپ مايه داري [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )

شديداً گرسنه بوديم خلاصه همين جوري که داشتيم قدم زنون ميرفتيم چشم

کور شدمون افتاد به يه رستوران عربي رديف . گفتم بريم اينجا گفت بريم

آقا رفتيم تو ولي همين جوري که پله هاشو ميرفتيم پايين پاهامون شُل تر ميشد! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

رو در و ديوارش عکس ها همه سفير و وزير و وکيل و رييس جمهوراي

بعضي کشوراي عربيو و اروپايي رو زده بودن که قبلاً اونجا نشخوار کرده بودن.

طبقه ي پايين که رسيديم يه دونه ازين پشخه پرونا ! آويزون بود که بگمونم

هفت هشت تومن مايه ش بود همه زنجيراش يا طلا بود به نظرم يا نقره [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

وارد که شديم ديگه مات بوديم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] سرتاسر

درخت و گل و بلبل و پرچم تموم کشوراي دنيا (غير از رژيم غاصب اسراييل)

(تيريپ جلوي سازمان ملل) بود ارتفاع سالن غذاخوري 6 متر بود همه طرف

لوستر و تجملات و موزوخ عربي زنده

و هوارتا آدم مو بلوند و آبجو الکل دار [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] وشيخ و الحبيبي و اينا به وفور

يافت ميشد




تيريپش هم تخت داشت و قليان نيز هم و هم صندلي داشت که تو

بگير کاخ ورساي نداره . يه عرب با يه زن پوشيده و چن تا

باديگارد اومد از کنارمون رد شد ، اونقد چاق بود مگه تموم ميشد ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

گردنشو ماکيتا sb16 * حريف نميشد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] گفتم فرهاد کجا بشينيم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] گفت لب اون حوضه خوبه گمونم !!!

خلاصه يه گوشه خلوت نشستيم کسي نبينمون و منو رو هنوز ور نداشته بوديم

که Fooooooof دو تا پيشخدمت پرسپوليسيه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بغلمون ظاهر شدن

تعظيم کنان و در خدمتم ارباب گويان ودر عرض يک دقيقه کوکا اومد

پپسي اومد jever * اومد آب معدني نستله رو اولين بار بود ميديدم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] که اومد

دلستر و دوغ اومد نون در انواع و اقسام اومد ماست اومد الويه اومد سالاد

فصل و شيرازي اومد کره و پون و انير و منگور اومد سبزي اومد و.... اومد

ما کفمون بريده بود! يعني شانديز بيا برو نايب بخواب بابا

..........


يه نيگا به منو کرديم ديديم اََََََََََََ َ َ َ َ َ َ َ َ =مععععععععععععععععع! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چقدر صفر دارن اين قيمتا!

من گفتم شيشتوق (غذايي عربي شبيه بلغاري) ميخورم ، فرهاد گفت يه

هفتوقم واسه من بيارين [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نه خ.ش اون گفت مُجمَل* ؟ مجمله همچين چيزايي

خلاصه رفتن غذا رو بيارن که دو نفر ديگه اومدن : سوپ اومد.. قهوه عربي با

ظرف مخصوص* (هموني که عکسش روي سکه ي يه درهمي امارات هستش)

اومد - چاي اومد و......اومد

اينجا بود که تيريپ اون دو تا کفترا که ميگفتن تو هم داري به همون چيزي

که من فکر ميکنم فکر ميکني من به فرهاد گفتم چه قدر پول جيبته؟ گفت

14500 تومن! گفتم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] من رو حساب تو اومدم تو خودم 4 تومن

بيشتر ندارم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


خلاصه آقا گاري سونو صدا کردم گفتم عزيزم ما سرجمع 17.5 داريم سعي

کن بيشتر نشه بيلمون [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

يارو گفت : تا همين الان 40 بيشتر پياده اين!!!

آقا سرتو درد نيارم :

Fooooooof دو تا پيشخدمت پرسپوليسيه دوباره ظاهر شدن

و در عرض يک دقيقه کوکا [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] نرفت

چون دست خورده بود! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پپسي رفت jever رفت آب معدني نستله رو که

دومين بار بود ميديدم! رفت دلستر و دوغ رفت نون در انواع و اقسام رفت

ماست رفت الويه رفت سالاد فصل و شيرازي رفت کره و پون و انير و منگور

رفت سبزي رفت و.... رفت سوپ نرفت.. قهوه عربي با ظرف مخصوص

(هموني که عکسش پشت سکه ي يه درهمي امارات هستش [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) رفت - چاي

موند و......رفت خ.ش

ما مونديم و دو دست قاشق چنگال [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خلاصه همچين با قيافه اي شبيه چندش اول شيشتوق رو آوردن انداختن

جلومون ما هم عين اين سگان درباري اوفتاديم روش [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و در 2 دقيقه غيبش

کرديم (ولي چه لذيذ بود [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )


در همين اثناها من متوجه شدم فرهاد رفته بيرون! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] گفتم قال گذاشت

14 و 500 هم برد ديگه بي شک اين عربا ....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] زنگ زدم گفتم

کجايي گفت زنگ زدم به صاحب حساب (به همون شماره اي که از بانک

گرفته بوديم) گفت امروز صبح از فلان شعبه حواله تلفني شده محاله نيومده

باشه تو حساب... خلاصه يه ربع بعد که تازه داشتن مجمل رو مياوردن همزمان

فرهاد وارد شد!! با هشت ميليون ريال معادل هشتصد هزار تومان نقد رو دستش [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

( همه رو از قصد هزاري پونصدي گرفته بود [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) اومد سر ميز پولارو

عين ميز قمار رديف چيد رو ميز و داد زد گارسون!! بيار اون منو رو کارش دارم! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

حالا ملت هيشکي خبر نداره چي شده فقط حافظ نميدونست! همه زدن زير خنده...

سرتو درد نيارم در عرض يه دقيقه:

Fooooooof دو تا پيشخدمت پرسپوليسيه سه باره ظاهر شدن

دست به سينه و در عرض يک دقيقه پپسي اومد

jever اومد آب معدني نستله رو که سومين بار بود ميديدم! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] برگشت دلستر و

دوغ برگشت نون در انواع و اقسام برگشت ماست برگشت الويه برگشت

سالاد فصل و شيرازي برگشت کره و پون و انير و منگور برگشت سبزي

برگشت و.... برگشتند! سوپ برگشت.. قهوه عربي با ظرف مخصوص (هموني

که عکسش به هر حال يه طرف سکه ي يه درهمي امارات هستش!) برگشت -

از همه مهمتر.... قليان آمد ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

-----------
راستي اسم غذاهه مجمل نبود! يادم اومد مُشَکَل بود

----------
jever :

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


---------
* ظرف مخصوص

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

--------------

ماکيتا sb16 اينه

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Talabkar
17-01-2008, 01:38
داستان از ديروز صبح شروع شد که داشتم با خودم فکر ميکردم چند وقته يه برف بازي وحشيانه نکردم !!!
خلاصه با دوستان قرار گذاشتيم بعد از ظهر بريم کوههاي اطراف يه دل سير برف بازي کنيم!!!
دوستان بنده هم سر ساعت اومدن زنگ خونمون زدن ، منم با لباس رزم اومدم برم دم در که سرو صداي برف بازي و حشي بازي به گوشم خورد !!!
منم شاکي از اين که بدون من شروع کردن همونجا 2 تا گوله برفي ابکي خرکي اماده کردم و دم در کمين کردم تا سرو صداشون به در ما نزديک شه !!!
و در لحظه اي که احساس کردم يکيشون قشنگ در تير رس در و باز کردم پريدم بيرون و هر دو گوله برفيو شلال ( پرتاب خرکي !!! ) کردم تو صورتش !!!
اين بابا هم غافلگير شد و تنها کاري که کرد اين بود که دستاشو گرفت جلو صورتش و پشتشو کرد به من که فرار کنه !!!
منم که هنوز کامل ارضاء نشده بودم رفتم تو کار کشتي باچوخه ( نوعي کشتي محلي استان خراسان يا مازندران يا هر جاي ديگه اي !!! ) و يقه و پشت کمرشو گرفتم و درختکنش ( فن در کشتي ) کردم اينم با پشت خورد زمين !!!

حالا سوتي اين داستان کجا بود ؟!!

سوتيش اين بود که دوستاي ما تو ماشين نشسته بودن و خيلي متمدنانه مارو نگاه ميکردن و اين اکيپي که من باهاشون درگير شدم يه گروه ديگه اي بودن که من تا به حال نديده بودمشون و اونا هم ايضا [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و تازه بعد اين که اين پسر خورد زمين من ميخواستم سرو کلشو بکنم تو برفا خون به مغزم رسيد و دقت کردم (!) ديدم بلــــــــــــــــــــه !!!

تو عمرم اين همه کلمه اقا شرمندمو و گ ه خوردمو تکرار نکرده بودم !!!
دوستاي من که داشتن تو ... خودشون دست پا ميزدن !!!
دوستاي طرفم اول فکر کرده بودن من اين بابا رو ميشناسم بعدش هم که جريان فهميدن به همون حالت دوستاي من در اومدن !!!

خلاصه رفتيم برف بازيو کرديم اومديم ولي هيچ کس جرات نکرد طرف من بياد تا اخر

Balrog
17-01-2008, 03:02
والا برای منم همچین اتفاقی افتاده بود ، منتها طرف سیبیل بود....
احتمالاً منظور دیگه ای داشته [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


احتمالا طرف همشهری من بوده...:21::27:
:laughing: (ايشون اهل قزوين هستن!)



iman_s
17-01-2008, 03:12
يه رستوران .................. . يه خاطره جالب [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


ساعت 1 ظهر يه روز از تابستون امسال بود با يکي از رفيقام بنام فرهاد بيکار بوديم



این سوتی بود یا فقط خواستی دل ما رو آب بندازی؟:41:

ebicross
17-01-2008, 09:36
يه رستوران .................. . يه خاطره جالب [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یکی از بهترینهایی بود که خونده بودم...

داستان از ديروز صبح شروع شد که داشتم با خودم فکر ميکردم چند وقته يه برف بازي وحشيانه نکردم !!!
ایول کلی خندیدم.

__________________________________________________ _______

همین دیشب ناظم مدرسمون زنگ زد به گوشیم و چون صداش خیلی شبیه به یکی از دوستامه من نشناختم و هی میگفت من فلانیم و من میگفتم امیر شناختمت ضایع شدی...
آخر گفت بابا من فلانیم (همون فامیلش منظورمه) منم گفتم تو غلط کردی فلانی باشی الاغ بیشعور و خلاصه یکسری فحش از اونهایی که رفقای صمیمی بهم میدن بهش دادم.

آخر سر این بدبخت قطع کرد و به گوشی بابام زنگ زد، منم طبیعی کردم گفتم بگو خونه نیست. اونم هنوز فعلا زنگ نزده تا ببینم چه خاکی میتونم تو سرم کنم.

yoosef_st
17-01-2008, 10:34
فکر کنم از مدرسه اخراج شی!![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](33).gif

moein_drj
17-01-2008, 13:43
يه رستوران .................. . يه خاطره جالب [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بسی جالب بود....و هیجان انگیزناک.

----------------------------

امروز من هم یه سوتی دادم خیلی خفن نیست ولی تازست....

این معلم شیمی ما پدرش پریروز فوت کرده بود.
تصمیم گرفتیم با یکی از معلما بریم مسجد فاتحه....

4 نفر شدیم با معلم ادبیاتمون سوار ماشینش شدیم رفتیم مسجد.

اونجا واسه کفشا پلاستیک گذاشته بودن. که ببریدش داخل. ما هم کفشا رو گذاشتیم تو پلاستیک زدیم زیر بغلمون رفتیم تو.....

داخل مسجد که نشستیم واسمون میوه آوردن.از قضا میوه رو توی یه ظرف یه بار مصرف گذاشته بودن که روش هم یه پلاستیک کشیده بودن.......( ما فقط چای خوردیم)

یه ذره که نشستیم. بچه ها پاشدن که برن. منم سریع پا شدم که از غافله عقب نمونم.

رفتیم با همه ی صاحب مجلسا دست دادیم و با معلمون هم روبوسی کردیم و تصلیت گفتیم.
ولی من حس میکردم که همه منو یه جوری نگاه میکنن. یه ذره هم قیافشون خندون شده.

اومدیم که کفشامونو بپوشیم. به پلاستیکه نگاه نکردم. همینجوری دستمو کردم تو پلاستیک که کفشامو درآرم.

همون جا بود که دوستام زدن زیر خنده .... گفتن موز میخوای پات کنی؟!!

همون جا بود که فهمیدم چه گندی زدم.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

(اشتباهی به جای پلاستیک کفش .پلاستیک میوه ها رو آورده بودم.....)

yoosef_st
17-01-2008, 15:11
آقا چرااین تاپیک یه صفحه اضافه داره؟ نگاه کنین الان 200 صفحه هست. ولی آخرین صفحه 199 هست.

Balrog
17-01-2008, 15:17
خيلى از تاپيك‌ها اينجورى شده...



Gita
17-01-2008, 17:16
دقیقا یه سال پیش بود، آخرین امتحان پایان ترم رو داده بودیم و بقدری سخت بود که همه فکر میکردن می افتن. استاد گفت ساعت 4 عصر نمره هارو میزنه. ساعت 4:30 دانشگاه رسیدم از اون طرف چندتا از همکلاسی ها رو دیدم که برخلاف من دارن بسرعت میان بیرون.
گفتن استاد هنوز نمره هارو نزده.ما بلیط داریم، نمره ما رو برامون sms بزن. داشتن میرفتن که گفتم احتمالا استاد نمره ها رو با شماره دانشجویی میزنه. شماره دانشجویی تون رو بدین. از دفترچه یادداشتم همینجوری یه صفحه باز کردم، داشتن دفترو ازم میگرفتن که متوجه شدم یه چیزایی اول صفحه نوشتم، سعی کردم ورق بزنم یه صفحه سفید بیاد اما لامصب انگار لج کرده بود ورق نمیخورد. بچه ها هم خیلی عجله داشتن، از طرفی خودمم انقدر خسته بودم که گفتم ولش.
وقتی داشتن شماره دانشجویی هاشون رو مینوشتن، حس کردم یه جوری دارن بالای صفحه رو نگاه میکنن. خودم از اون زاویه نمیدیدم چی نوشته شده، یه خورده این پا اون پا کردم. به خودم گفتم: اه دختر میمردی میزدی صفحه بعدی؟ حالا نکنه یه دری وری اونجا نوشته باشی؟
وقتی دفترو دادن و باز با عجله سمت دانشکده راه افتادم. تو اون مدتی که منتظر بودم استاد نمره ها رو بزنه. دفترچه رو باز کردم. اصلا چیز خاصی ننوشته بودم! فقط همین: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1- گرفتن حال ریاضی ها
2- کتابخونه
3- خرکردن مهتاب
خب حالا این چی بود؟ از به اصطلاح برنامه ریزی های روزانه ام(که البته مربوط به چند وقت قبل بود)، معمولا مینویسم که یادم باشه انجامشون بدم.
مورد اول:سر یه کل کل با بچه های دانشکده ریاضی میخواستم تلافی کنم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] یادداشت کرده بودم، اما این مهم نبود. اما مورد بعد:
مهتاب هم یکی از همکلاسی ها و دوست همونایی که دفترو خوندن، بود که میخواستم سر یک مسئله نظرشو جلب کنم.
از اونجا که معمولا هدفم در نوشتن لیست کارها خلاصه نویسیه، کوتاه ترین جمله ای که میتونست منظورمو بیان کنه این بود. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
جالب اینجا بود که وقتی استاد نمره هارو زد با نام خودمون بود نه شماره دانشجویی...

Kurosh
17-01-2008, 17:30
رفیقات آمارتو ندادن به این مهتابی؟ :31:

Gita
17-01-2008, 18:07
والله مهتابی که چیزی بهم نگفت ولی فکر میکنم بهش گفته باشن و سفارش کردن چیزی نگو خب اگه حرفغی میزد معلوم میشد اونا بهش گفتن.

dizgah
17-01-2008, 20:38
پارسال پاییز بود تو مدرسه
زنگ خورده بود ولی من و چند تا از دوستام تو حیاط مدسه بازی میکردیم( یه دسته بیل تو باغ پشتی مدرسه پیدا کرده بودم و با یکی از دوستام دو تایی یکی دیگه را دنبال میکردیم تا با دسته بیل بزنیم )
همون موقع بود که چند لحظه جلوی در سالن مکث کردم تا نفس بگیرم یه دفعه دیدم یکی محکم زد پس گردنم
فکر کردم همون دوستمه منم چشمهامو بستم و محکم با سیلی زدم تو صورتش ولی وقتی خوب نگاه کردم دیدم ناظمه :27:
البته ناظم باحالی بود زود مشکل حل شد :27:

ebicross
18-01-2008, 09:48
یکی از آشناها میگه:

مهمونی بودیم و اونجا یک CD فیلم آوردن و گذاشتن و ما داشتیم همگی نگاه میکردیم. خونه ی این طرف چون آپارتمانی بود و تازه اومده بودن هنوز آنتن نزاشته بودن و آنتن از این دو شاخه ای ها بالای تلویزیون بود.
میگه داشتیم فیلم رو نگاه میکردیم که یهو CD گیر کرد و واستاد.
یهو دختر این طرف صاحب خونه هم پا شد گفت من درستش کنم.
رفت طرف تلویزیون و آنتن رو تکون میداد تا تصویر صاف بشه.
خلاصه که الان دو سالی هست که CD گیر میکنه این رو صدا میکنن تا آنتن تکون بده...
_____________________________________
این هم یه سوتی که خودم دیدم:
آقا ما تو ماه رمضون هر چند شبی یک بار میرفتیم مجلس دوره ی قرآن. اونجا همه جور آدم بود و کلی هم شلوغ بود.
اگه یادتون باشه تو فیلم میوه ممنوعه این دختر حاج یونس که شوهر گرفته بود یه شب تو خونه وقتی شوهرش نبود داشت خواب میدید و ناله میکرد که یهو شوهرش آمد. حالا اینها به کنار. این خانم تو فیلم خیلی بد ناله میکرد و اگر تشبیه کنم مطمئنم رو این اسم من یک خط میاد و زیرش هم یک Banned.
خلاصه که مجلس تمام شده بود ولی همه ساکت نشسته بودند که یهو یکی از بچه تلویزیون رو روشن کرد. شانس ما داشت همونجا رو نشون میداد یعنی هم روشن کردیم چون صدای تلویزیون هم زیاد بود یهوی صدای ناله اومد و ...
مردها که همه برگشتند رو به تلویزیون و چشاشون چهار تا شد و دوستم سریع تلویزیون رو خاموش کرد ولی طرف مرا چیزی نگفتند چون دیدند که تلویزیون بود ولی زنها که تو اطاق بودند میگفتند خدا لعنتتون کنه با این موبایل هاتون. خدا ذلیلتون کنه. فکر میکردن صدای کلیپی چیزی توی موبایل بوده.
هنوز که یادم میاد با خودم میگم یعنی این کارگردان فیلم تشخیص نداد که این خانم بازیگر خیلی بد ناله و آه و اوه میکرد شاید یکی صدا رو بشنوه فکر بد بکنه؟؟؟؟!!!!!!!

sara_lovely
18-01-2008, 10:39
یکی از آشناها میگه:

مهمونی بودیم و اونجا یک CD فیلم آوردن و گذاشتن و ما داشتیم همگی نگاه میکردیم. خونه ی این طرف چون آپارتمانی بود و تازه اومده بودن هنوز آنتن نزاشته بودن و آنتن از این دو شاخه ای ها بالای تلویزیون بود.
میگه داشتیم فیلم رو نگاه میکردیم که یهو CD گیر کرد و واستاد.
یهو دختر این طرف صاحب خونه هم پا شد گفت من درستش کنم.
رفت طرف تلویزیون و آنتن رو تکون میداد تا تصویر صاف بشه.
خلاصه که الان دو سالی هست که CD گیر میکنه این رو صدا میکنن تا آنتن تکون بده...
_____________________________________
این هم یه سوتی که خودم دیدم:
آقا ما تو ماه رمضون هر چند شبی یک بار میرفتیم مجلس دوره ی قرآن. اونجا همه جور آدم بود و کلی هم شلوغ بود.
اگه یادتون باشه تو فیلم میوه ممنوعه این دختر حاج یونس که شوهر گرفته بود یه شب تو خونه وقتی شوهرش نبود داشت خواب میدید و ناله میکرد که یهو شوهرش آمد. حالا اینها به کنار. این خانم تو فیلم خیلی بد ناله میکرد و اگر تشبیه کنم مطمئنم رو این اسم من یک خط میاد و زیرش هم یک Banned.
خلاصه که مجلس تمام شده بود ولی همه ساکت نشسته بودند که یهو یکی از بچه تلویزیون رو روشن کرد. شانس ما داشت همونجا رو نشون میداد یعنی هم روشن کردیم چون صدای تلویزیون هم زیاد بود یهوی صدای ناله اومد و ...
مردها که همه برگشتند رو به تلویزیون و چشاشون چهار تا شد و دوستم سریع تلویزیون رو خاموش کرد ولی طرف مرا چیزی نگفتند چون دیدند که تلویزیون بود ولی زنها که تو اطاق بودند میگفتند خدا لعنتتون کنه با این موبایل هاتون. خدا ذلیلتون کنه. فکر میکردن صدای کلیپی چیزی توی موبایل بوده.
هنوز که یادم میاد با خودم میگم یعنی این کارگردان فیلم تشخیص نداد که این خانم بازیگر خیلی بد ناله و آه و اوه میکرد شاید یکی صدا رو بشنوه فکر بد بکنه؟؟؟؟!!!!!!!
جالب بيد:31:

Ramin.badboy
18-01-2008, 20:23
این هم یه سوتی که خودم دیدم:
آقا ما تو ماه رمضون ................................بازیگر خیلی بد ناله و آه و اوه میکرد شاید یکی صدا رو بشنوه فکر بد بکنه؟؟؟؟!!!!!!!


خیلی باحال بود
برای خودم هم اتفاق افتاده:8:

DaRiOuShJh
18-01-2008, 21:16
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]هه هه هه
خوشم اومد[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کلی خندیدیم! مرسی از همگی تا به اینجا[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] امشبی هم که هم جمعه هست هم عاشورا هم پس فردا باید بریم ولایت دنباله بدبختی! خفن دپرس بودم
از اون حال و هوا مقادیری اومدم بیرون
منم یه کوتاه بگم البته سوتی حساب نمیشه ولی شما منو میشناسید دیگه!

قبنل زمانی که 7-8 سال جوون تر بودم میرفتیم میهمونی ای چیزی مثله همه خوب یه مقدار سلام و احوال پرسی و گفتنه رگباریه خوبید شما، حالتون، احوالتون، فلانی چه طوره و ... تا برس جاهایه سختش
منم که از این چیزا بلد نبودم! سنم هم اصولا بالاتر از اونی که بودم میزد و اون موقع میگفتن از الانم هم بزرگترم!!!
اونایی هم که کمتر میشناختن از اون سختاش میکردن
منم برایه این که تابلو نباشه وا میستادم با پدر و مادرم اونا که مبگفتن منم شروع میکردم به چپ و چوله کردنه لبو لوچم که مثلا دارم حرف میزنم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] واقعا چشام اشگ زده الان که دارم این موضوع رو مینویسم از خنده!!! خارشک هم گرفتم!!!

خلاصه یه صداهایی هم در میاوردم در همین حال که فضا پر شه تابلو نشه (مثلا ههااااااااااااااااا اوی وای ...) یه چیزی تو مایه هایه لاب لاب لابه خارجکی ها!!!

خلاصه این کارا رو میکردم و اونا که احوال پرسیشون تموم میشد منم میپیچوندم خیلی relax میرفتم باهاشون
همه هم میگفتن چه پسره شخیصی! چه آداب دونه و ...

واقعا خیلی کاربردی بود! حرف نداشت

ولی پشته تلفن مشکل داشتم اساسی!!!

حالا که خدا رو شکر به مراتب این مشکل حل شده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Kurosh
18-01-2008, 21:42
گفتم الان می خوای بگی،یهو همه ساکت شدن،فقط صدای من میومد،تابلو شدم!!!!

تا حالا یعنی سوتی ندادی؟