PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : تاپيك حرف هاي دلنشين . . .!



صفحه ها : [1] 2

Moh3en_DDD
12-02-2006, 18:45
مي خواهيم در اين تاپيك حرفها و جمله هاي دل نشيني كه از يك داشنمند يا امضاي بروبچ ديده ايم را بگذاريم تا همه از آن لذت ببرند . . . !

Moh3en_DDD
12-02-2006, 18:54
خب اول از آقاي EhsanHF شروع مي كنيم :

برای آنکه ايمان دارد غير ممکن وجود دارد. به اين نکته ايمان بياوريدوارثین بیشتر سهم کمتری می برند . ( ضرب المثل آلمانی )هرگز اميد را از کسي سلب نکن ، شايد اين تنها چيزي باشد که دارد.قانون مورفي: هر چيزي که ممکن است غلط از آب در بيايد، غلط از آب در مي آيد.

Moh3en_DDD
12-02-2006, 18:56
اين هم وصيت نامه ي امام حسين كه خيلي عبرت انگيزه :

"بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما أوصي به الحسين بن علي إلي أخيه محمد بن الحنفية إن الحسين يشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريک له و أن محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عنده و أن الجنة حق و النار حق و الساعة آتية لاريب فيها و أن الله يبعث من في القبور و أني لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنما خرجت لطلب الإصلاح في امة جدي(صلي الله عليه و آله ) أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنکر و أسير بسيرة جدي و أبي علي بن أبي طالب فمن قبلني يقبول الحق فالله أولي بالحق و من رد علي هذا أصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم و هو خيرالحاکمين، و هذه وصيتي إليک يا أخي! و ما توفيقي إلا بالله، عليه توکلت و إليه أنيب.

امام حسين عليه السلام هنگام حرکت از مدينه به سوي مکه اين وصيت نامه را نوشت و با مهر خويش ممهور ساخت و به برادرش محمد حنفيه تحويل داد:

" بسم الله الرحمن الرحيم...؛ اين وصيت حسين بن علي است به برادرش محمد حنفيه. حسين گواهي مي دهد به توحيد و يگانگي خداوند و اين که براي خدا شريکي نيست و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست و آئين حق( اسلام) را از سوي خدا( براي جهانيان) آورده است و شهادت مي دهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پيوست و خداوند همه انسان ها را در چنين روزي زنده خواهد نمود."

امام در وصيت نامه اش پس از بيان عقيده خويش درباره توحيد و نبوت و معاد، هدف خود را از اين سفر اين چنين بيان نمود:

" من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از شهر خود بيرون آمدم؛ بلکه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهي از منکر و خواسته ام از اين حرکت، اصلاح مفاسد امت و احياي سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علي بن ابي طالب(ع) است. پس هر کس اين حقيقت را از من بپذيرد( و از من پيروي کند) راه خدا را پذيرفته است و هر کس رد کند( و از من پيروي نکند) من با صبر و استقامت( راه خود را) در پيش خواهم گرفت تا خداوند در ميان من و بني اميه حکم کند که او بهترين حاکم است. و برادر! اين است وصيت من به تو و توفيق از طرف خداست، بر او توکل مي کنم و برگشتم به سوي اوست."

Moh3en_DDD
12-02-2006, 19:02
اين مطلب هم از HolySooshiant جان بود كه خيلي جالب بود :


هیچ چیز برای همیشه نیست ---------------------------------اگر کسي تو را آنطور که ميخواهي دوست ندارد به اين معني نيست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .---------------------------------در مورد اینده نگران نباش که تقدیر اون چه که باید بیاموزی به تو یاد میده در هر زمان به وسیله مخصوص خودش فقد از خدا بخوا

Moh3en_DDD
12-02-2006, 19:08
اين هم چند تا جمله ي زيباي انگليسي :

Lessons in Logic


,If your father is a poor man,it is your fate but,if your father-in-law is a poor man.it's your stupidity
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
- I was born intelligent .education ruined me
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

..Practice makes perfect..But nobody's perfect?so why practice
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

,If it's true that we are here to help others?then what exactly are the others here for
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

,Since light travels faster than sound.people appear bright until you hear them speak
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

?How come "abbreviated" is such a long word
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

.Money is not everything.There's Mastercard & Visa
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

.One should love animals.They are so tasty
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Behind every successful man, there is a woman.And behind every unsuccessful man, there are two
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

.Every man should marry.After all, happiness is not the only thing in life
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

.The wise never marry.and when they marry they become otherwise
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Success is a relative term..It brings so many relatives
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Never put off the work till tomorrow.what you can put off today
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

"Your future depends on your dreams"So go to sleep
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

There should be a better way to start a dayThan waking up every morning
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

"Hard work never killed anybody"But why take the risk
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

"Work fascinates me"I can look at it for hours
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

;God made relatives.Thank God we can choose our friends
* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

,The more you learn, the more you knowThe more you know, the more you forgetThe more you forget, the less you know.So.. why learn

* * * * * * * * * * * * * * * * * * *
.A bus station is where a bus stops
.A train station is where a train stops
...On my desk, I have a work station...what more can I say

Moh3en_DDD
12-02-2006, 19:11
شما هم چند تا بگيد ؟

Moh3en_DDD
12-02-2006, 19:23
من !

همين الان كوتاهترين سطر شعر دنيا را نوشتم . . .!
شما!
ممكن است بي معني باشد ولي
من...!
فقط همين
(مايكل دوگان_از كتاب يك زرافه ونيم اثر شل سيلور استاين)

Moh3en_DDD
12-02-2006, 19:28
به خودم گفتم بيا كنار پرچين بشين . . .
هرچند بي معني بود . . .
اما برا ي اطمينان دست خودم را گرفتم و با خودم كنار پرچين نشستم . . .!
(مايكل دوگان_از كتاب يك زرافه ونيم اثر شل سيلور استاين)

Moh3en_DDD
12-02-2006, 19:30
ممکن است شما از شکست خوردن نا اميد و مايوس شويد ولي اگر امتحان نکنيد، فنا خواهيد شد. (zml)

Moh3en_DDD
12-02-2006, 19:35
اين كه منو كشته :

: EASY & DIFFICULT

Easy is to get a place in someone's address bookDifficult is to get a place in someone's heartEasy is to judge the mistakes of others Difficult is to recognize our own mistakes Easy is to talk without thinking Difficult is to refrain the tongue Easy is to hurt someone who loves us Difficult is to heal the wound Easy is to forgive others Difficult is to ask for forgiveness Easy is to set rules Difficult is to follow them Easy is to dream every night Difficult is to fight for a dream Easy is to admire a full moon Difficult to see the other side Easy is to stumble with a stone Difficult is to get up Easy is to enjoy life every day Difficult to give its real value Easy is to pray every night Difficult is to find God in small things Easy is to promise something to someone Difficult is to fulfill that promise Easy is to say we love Difficult is to show it every day Easy is to criticize others Difficult is to improve oneself Easy is to make mistakes Difficult is to learn from them Easy is to weep for a lost love Difficult is to take care of it so as not to lose it Easy is to think about improving Difficult is to stop thinking and put it into action Easy is to think bad of others Difficult is to give them the benefit of the doubt Easy is to receive Difficult is to give Easy to read this Difficult to follow Easy is to keep friendship with words Difficult is to keep it with meaning

WooKMaN
12-02-2006, 22:31
دمت گرم
ادامه بده
باحال هست بهترم ميشه !

S@eid
12-02-2006, 23:00
منم این جمله رو امروز از استادمون شنیدم

برای عاشق شدن کسی رو انتخاب کن که دلش انقدر بزرگ باشه که برای جاشدن نیاز
نباشه خودت رو کوچیک کنی

موفق باشید
;) ;) ;)

Moh3en_DDD
12-02-2006, 23:38
ديگه نمينويسم مال كدام دوستانمون بود فقط ديگه مي ذارم :

چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
قصه دل دلکش است و خواندنیس
تا ابد این عشق و این دل ماندنیست

Moh3en_DDD
12-02-2006, 23:39
كاشك ميشد اشتباهات خود را Undo كرد . . .!

Moh3en_DDD
12-02-2006, 23:39
ماله خودمه :

خداوند به انسان دو دست، دو پا، دو چشم و دو گوش داده ولي يك قلب داده، تا انسان بگرده و دوميشو پيدا كنه!

Moh3en_DDD
12-02-2006, 23:40
زندگي كه مطالعه نشود ارزش زيستن ندارد (افلاطون)

Moh3en_DDD
12-02-2006, 23:43
دنيا به اميد برپاست و آدمي به اميد زنده است (علامه ي دهخدا)

Moh3en_DDD
12-02-2006, 23:45
سعادتمند كسي است كه به مشكلات و مصائب زندگي لبخند بزند . شكسپير

آنچه نخوري ذخيره مكن ! و آنچه بدان نياز نداري مخواه ! بزرگمهر

WooKMaN
12-02-2006, 23:46
كاشك ميشد اشتباهات خود را Undo كرد . . .!

اين خيلي باحال بود
كاش كاش كاش :sad: :sad:

Moh3en_DDD
12-02-2006, 23:46
زينت انسان سه چيز است : 1- علم 2- محبت 3 آزادي افلاطون

Marichka
13-02-2006, 03:07
سلام
اين جمله فكركنم اس ام اس بود ولي به نظر من جالبه:
در دنيا فقط يك قلب براي تو مي تپه اونم قلب خودته
--------------
موفق باشيد

Moh3en_DDD
13-02-2006, 14:03
اگه يه سيب خودي ديدي توش كرمه ناراحت نشو وقتي اونو گاز زدي ديدي توش يه كرم نصفه است ناراحت شو . . . !

Moh3en_DDD
13-02-2006, 14:18
توصيه من به جوانان سه چيز است 1. كار و 2. كارو 3. كار (اديسون)

Hidden-H
13-02-2006, 16:08
آدما مثل يه كتاب مي مونن كه تا وقتي تموم نشن براي ديگران جذابن پس سعي كن خودتو جلوي ديگران تند تند ورق نزني تا زود تموم بشي براي اينكه وقتي تموم بشي مطمئن باش مي رن سر يه كتاب ديگه

WooKMaN
13-02-2006, 16:18
اين جملات قشنگ قشنگ رو از كجا مياريد ؟
بگيد منم بيارم و اينجا بنويسم !

Moh3en_DDD
13-02-2006, 17:39
اين جملات قشنگ قشنگ رو از كجا مياريد ؟
بگيد منم بيارم و اينجا بنويسم !

بعضي هاش كه در امضاي بروبچ هست بعضي ديگر هم يه جوري مياريم ديگه باوفا . . . .! :tongue:

Moh3en_DDD
13-02-2006, 18:17
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
من در عجبم دوست چرامیشکند
دل ما شکست کس صدایش نشنید
اری دل مرد بی صدا میشکند

Moh3en_DDD
14-02-2006, 16:06
اين وصيت نامه ي داريوش ه با دقت بخونيد و عبرت بگيريد . . . !

وصیت نامه داریوش کبیر

اينك كه من از دنيا مي روم، بيست و پنج كشور جز امپراتوري ايران است و در تمامي اين كشورها پول ايران رواج دارد و ايرانيان درآن كشورها داراي احترام هستند و مردم آن كشورها نيز در ايران داراي احترامند، جانشين من خشايارشا بايد مثل من در حفظ اين كشورها كوشا باشد و راه نگهداري اين كشورها اين است كه در امور داخلي آن ها مداخله نكند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

اكنون كه من از اين دنيا مي روم تو دوازده كرور دريك زر در خزانه داري و اين زر يكي از اركان قدرت تو مي باشد، زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلكه به ثروت نيز هست. البته به خاطر داشته باش تو بايد به اين حزانه بيفزايي نه اين كه از آن بكاهي، من نمي گويم كه در مواقع ضروري از آن برداشت نكن، زيرا قاعده اين زر در خزانه آن است كه هنگام ضرورت از آن برداشت كنند، اما در اولين فرصت آن چه برداشتي به خزانه بر گردان .

مادرت آتوسا ( دختر كورش كبير ) بر گردن من حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم كن .

ده سال است كه من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف كشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را كه از سنگ ساخته مي شود و به شكل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه مي شود حشرات در آن به وجود نمي آيد و غله در اين انبارها چندين سال مي ماند بدون اين كه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبارهاي غله ادامه بدهي تا اين كه همواره آذوغه دو ياسه سال كشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از اين كه غله جديد بدست آمد از غله موجود در انبارها براي تامين كسري خوار و بار استفاده كن و غله جديد را بعد از اين كه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو براي آذوقه در اين مملكت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشك سالي شود .

هرگز دوستان و نديمان خود را به كارهاي مملكتي نگمار و براي آنها همان مزيت دوست بودن با تو كافيست، چون اگر دوستان و نديمان خود را به كار هاي مملكتي بگماري و آنان به مردم ظلم كنند و استفاده نا مشروع نمايند نخواهي توانست آنها را مجازات كني چون با تو دوست اند و تو ناچاري رعايت دوستي نمايي.

كانالي كه من مي حواستم بين رود نيل و درياي سرخ به وجود آورم ( كانال سوئز ) به اتمام نرسيد و تمام كردن اين كانال از نظر بازرگاني و جنگي خيلي اهميت دارد، تو بايد آن كانال را به اتمام رساني و عوارض عبور كشتي ها از آن كانال نبايد آن قدر سنگين باشد كه ناخدايان كشتي ها ترجيح بدهند كه از آن عبور نكنند .

اكنون من سپاهي به طرف مصر فرستادم تا اين كه در اين قلمرو ، نظم و امنيت برقرار كند، ولي فرصت نكردم سپاهي به طرف يونان بفرستم و تو بايد اين كار را به انجام برساني، با يك ارتش قدرتمند به يونان حمله كن و به يونانيان بفهمان كه پادشاه ايران قادر است مرتكبين فجايع را تنبيه كند .

توصيه ديگر من به تو اين است كه هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوي آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز عمال ديوان را بر مردم مسلط مكن و براي اين كه عمال ديوان بر مردم مسلط نشوند، قانون ماليات را وضع كردم كه تماس عمال ديوان با مردم را خيلي كم كرده است و اگر اين قانون را حفظ نمايي عمال حكومت زياد با مردم تماس نخواهند داشت .

افسران و سربازان ارتش را راضي نگاه دار و با آنها بدرفتاري نكن، اگر با آنها بد رفتاري نمايي آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل كنند ، اما در ميدان جنگ تلافي خواهند كرد ولو به قيمت كشته شدن خودشان باشد و تلافي آن ها اين طور خواهد بود كه دست روي دست مي گذارند و تسليم مي شوند تا اين كه وسيله شكست خوردن تو را فراهم كنند .

امر آموزش را كه من شروع كردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنويسند تا اين كه فهم و عقل آنها بيشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بيشتر شود تو با اطمينان بيشتري حكومت خواهي كرد .

همواره حامي كيش يزدان پرستي باش، اما هيچ قومي را مجبور نكن كه از كيش تو پيروي نمايد و پيوسته و هميشه به خاطر داشته باش كه هر كسي بايد آزاد باشد تا از هر كيشي كه ميل دارد پيروي كند .

بعد از اين كه من زندگي را بدرود گفتم ، بدن من را بشوي و آنگاه كفني را كه من خود فراهم كردم بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار ، اما قبرم را مسدود مكن تا هر زماني كه مي تواني وارد قبر بشوي و تابوت سنگي من را آنجا ببيني و بفهمي كه من پدرت پادشاهي مقتدر بودم و بر بيست و پنج كشور سلطنت مي كردم مردم و تو نيز خواهيد مرد زيرا كه سرنوشت آدمي اين است كه بميرد، خواه پادشاه بيست و پنج كشور باشد ، خواه يك خاركن و هيچ كس در اين جهان باقي نخواهد ماند، اگر تو هر زمان كه فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت مرا ببيني، غرور و خودخواهي بر تو غلبه نخواهد كرد، اما وقتي مرگ خود را نزديك ديدي، بگو قبر مرا مسدود كنند و وصيت كن كه پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا اين كه بتواند تابوت حاوي جسدت را ببيند.

زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعي و هم قاضي نشو، اگر از كسي ادعايي داري موافقت كن يك قاضي بي طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار دهد و راي صادر كند، زيرا كسي كه مدعيست اگر قضاوت كند ظلم خواهد كرد.

هرگز از آباد كردن دست برندار زيرا كه اگر از آبادكردن دست برداري كشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت، زيرا قائده اينست كه وقتي كشوري آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود، در آباد كردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازي را در درجه اول قرار بده .

عفو و دوستي را فراموش مكن و بدان بعد از عدالت برجسته ترين صفت پادشاهان عفو است و سخاوت، ولي عفو بايد فقط موقعي باشد كه كسي نسبت به تو خطايي كرده باشد و اگر به ديگري خطايي كرده باشد و تو عفو كني ظلم كرده اي زيرا حق ديگري را پايمال نموده اي .

بيش از اين چيزي نمي گويم، اين اظهارات را با حضور كساني كه غير از تو اينجا حاضراند كردم تا اين كه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را كرده ام و اينك برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي كنم مرگم نزديك شده است .

Moh3en_DDD
14-02-2006, 16:09
اين هم دربا ره ي آشورا و امام حسين كه درس بگيريد . . . !
عصر تاسوعاـ ابن زياد، مرتب افرادي را به كربلا اعزام مي‌كرد تا عمر بن سعد را وادار به‌شروع جنگ كنند. و ابن سعد كه فشار و تهديد ابن زياد را جدي ديد، عصر تاسوعا، دستور حمله داد. امام كه كنار خيمه‌اش به شمشيرش تكيه داده بود،صداي همهمه و هجوم را شنيد. از برادرش عباس خواست تا خبري بياورد.عباس خبر آورد كه ابن سعد مي‌گويد: يا بايد تسليم حُكْم‌ِ ابن زياد شويد ياآماده كارزار باشيد. امام از برادرش خواست تا از آنان بخواهد، امشب را به آنان‌مهلت دهند. ابن سعد سپاه كوفه را با فرياد يا خيل الله‌! اركبي‌؛ اي سپاه خداسوار شويد! پس از نماز عصر به نبرد فراخواند. ملاقات عباس با دشمن همراهبيست نفر از سپاهيان امام از جمله زُهَير بن قين و حبيب بن مظاهر صورت‌گرفت‌. شخصي به زهير گفت‌: تو عثماني مذهب بودي‌؟ زهير گفت‌: البته من‌نامه ننوشتم‌، اما وقتي ديدم‌، شما به او خيانت كرده‌، نقض عهد نموده و ميل به‌دنيا پيدا كرديد، وظيفه خود دانستم از او حمايت كنم و در حزب او قرار گيرم ‌تا حقي را كه شما از رسول الله ضايع كرده‌ايد، حفظ كنم‌. حبيب بن مظاهر هم ‌در اين لحظه با كوفيان سخن گفت‌: بد مردماني هستند كساني كه ذريّه ‌پيامبرشان را بكشند؛ و عُبّاد و شب زنده‌داران اين شهر را به قتل برسانند. تأخير جنگ از آن شب‌، از سوي امام حسين ـ عليه السلام ـ با اين هدف بود تافرصتي براي عبادت داشته باشند: لعلّنا نُصلّي لربّنا اللّيلة و نَدْعوه و نَسْتغفره‌،فهو يَعْلم أنّي قد كُنْت‌ُ أُحب‌ّ الصلاة له و تلاوة كتابه و كثرة الدُّعاءو الاستغفار.در اينجا باز روايت ابن اعثم افزوده ديگري دارد كه متناسب با اخباري است كه پيش از آن هم نقل كرده و آن اين كه لحظه‌اي كه امام كنار خيمه‌نشسته و به شمشيرش تكيه داده بود، اندكي به خواب فرو رفت‌؛ و وقتي بيدارشد، خطاب به زينب (س‌) كه او را از خواب بيدار كرده و خبر همهمه دشمن رابه او داده بود، فرمود: يا أختاه‌! رأيت جدّي في المنام و أبي عليّا و فاطمة اُمّي‌، وأخي الحسن عليهم السلام‌، فقالوا: يا حسين‌! انّك رائح الينا عن قريب‌. درروايتي هم كليني آورده است كه در روز تاسوعا بود كه ابن زياد كاملا مطمئن‌شد كه از عراق هيچ نيروي كمكي به امام حسين ـ عليه السلام ـ نخواهد رسيد.تاسوعا روز پنج شنبه بوده است‌. و بدون ترديد همان طور كه در بسياري ازمنابع آمده‌، روز عاشورا روز جمعه‌. ـ شب عاشورا، امام حسين ـ عليه السلام ـ ، اصحاب و افراد خاندانش را گردآورد. حمد و ثناي الهي گفت و از اين كه خداوند نبوّت را در ميان خاندان اوقرار داده‌، خداي را سپاس گفت‌. آن گاه به حاضران فرمود: فردا جنگ خواهدشد؛ شما از ناحيه من آزاديد تا از تاريكي شب استفاده كرده‌، اين محل را ترككنيد. دشمن در پي من است‌؛ اگر مرا در اختيار داشته باشد، به شما كاري ندارد.اهل بيت پاسخ دادند: لا أبقانا اللّه بعدك، لا واللّه‌، لانفارقك حتي يصيبنا ما أصابك. و اصحاب نيز همان پاسخ را دادند؛ امام آنان را دعا كرده از خداوند خواست تا بهشت را به ايشان پاداش دهد. آزاد كردن افراد به خاطر بيعتي بودكه با امام كرده بودند و حضرت بيعت را از آنان برداشت‌: أنتم من بيعتي في‌حل‌ّ. و ليس عليكم منّي ذمام‌. در اين شب‌، مسلم بن عوسجه و سعيد بن‌عبدالله حنفي و ديگر ياران‌، سخن گفتند. مسلم گفت‌: آن قدر با تو مي‌مانم كه‌نيزه‌ام در سينه آنان بشكند؛ تا شمشير در دست دارم مي‌جنگم‌؛ و اگر شمشيرنداشتم با سنگ از تو دفاع خواهم كرد تا بميرم‌. سعيد حنفي گفت كه دوست‌دارد هفتاد بار زنده شود و بميرد و همچنان از امامش دفاع كند. زهير گفت‌: به‌خدا دوست دارم كشته شوم‌، باز زنده شوم‌، باز كشته شوم تا آنكه هزار نفر را به‌قتل برسانم تا آن كه خداوند با اين كشتن من‌، از تو و جوانان خاندانت دفاع كند. از اهل بيت‌، عباس و سپس ديگران سخن گفتند. اين محفل نزديك شب‌،درست پس از بازگشت سپاه كوفه بود. امام حسين ـ عليه السلام ـ در همين خطابه به جمع اصحاب و اهل بيت فرمود: روي زمين خانداني بهتر از خاندان‌خود و ياراني بهتر از يارانش نمي‌شناسد. ـ در آن شب مسائل ديگري نيز رخ داد. امام از كساني كه بدهي دارند،خواستند تا همراه ايشان نجنگند. ضحّاك بن عبدالله مشرقي ‌و مالك بن نضرآمدند و گفتند بدهي دارند و عيالوارند. امام بيعت خود را از آنان برداشت وايشان رفتند. در همين حال به محمد بن بشير حضرمي خبر دادند كه فرزندت‌ توسط ديلمي‌ها اسير شده‌، بيا برويم تا او را با پول آزاد كنيم‌. امام او را حلال‌كرد، اما حاضر به جدا شدن از امام نشد. امام پنج لباس خوب به او داد تا به‌پسرش دهد تا بفروشد و برادرش را آزاد كند. يك خبر از صدوق حكايت ازآن دارد كه شب عاشورا، علي اكبر همراه با شماري از اصحاب به شط فرات رفته و آب آوردند. پس از آن امام به اصحاب فرمود: قوموا، فاشربوا من الماءيكن آخر زادكم‌، و توضّأوا و اغسلوا ثيابكم لتكون أكفانكم‌. گويا اين خبر درمنابع ديگر نيامده است‌. ايضا در اين شب‌، زينب (س) ر حالي كه مشغول تيمار امام سجاد ـ عليه السلام ـ بود، با شنيدن شعري از امام حسين ـ عليه السلام ـ كه‌اشاره به كشته شدنش داشت‌، بر آشفت و بر سر و صورت زد و غش كرد. امام با پاشيدن آب بر سر و صورت خواهر، وي را به هوش آورد؛ آن گاه از اوخواست تا اجازه ندهد شيطان‌، صبر و بردباري او را از ميان ببرد (يا أخية ‌لايذهبن‌ّ حلمكِ الشّيطان‌). آنگاه فرمود: اسوه هر مسلماني رسول خدا (ص‌)است‌. پس از آن هم از زينب (س)خواست تا پس از وي گريبان پاره نكند و فرياد نكشد. امام سجادـ عليه السلام ـراوي اين خبر مي‌افزايد: آنگاه پدرم‌، عمّه‌ام راباز كنار من نشاند و به سراغ اصحابش رفت‌. ـ در شب عاشورا، اصحاب‌، خيمه‌ها را نزديك به هم كرده و طناب خميه‌ها رابه گونه‌اي از يكديگر عبور دادند كه رفت و آمد بين خيمه‌ها دشوار باشد. (أمر باطناب البيوت‌، فقرنت حتي دخل بعضها في بعض‌، و جعلوها وراء ظهورهم‌لتكون الحرب من وجه‌ٍ واحد). اين بدان دليل بود كه از يك طرف با دشمن‌درگير باشند. خيمه‌ها به گونه‌اي ترتيب يافت كه به صورت يك نعل اسب درآمد و شيعيان از پشت سر و چپ و راست ايمن بوده و تنها از روبرو با دشمن‌مواجه بودند. پس از آن‌، وقتي نيمه شب شد، همه به شب زنده‌داري پرداخته ‌مشغول نماز شدند و تسبيح خداي را گفته‌، استغفار و تضرّع به درگاه خدامي‌كردند: لما جن‌َّ اللّيل علي الحُسَين و أصحابه‌، قاموا الليل كلّه يصلّون‌، ويسبّحون و يستغفرون و يدعون و يتضرّعون‌. صداي استغفار و دعاي اصحاب‌در برخي نقلها، به صداي زنبوران تشبيه شده كه منطقه‌اي را پر كرده باشد (ولهم دوي‌ّ كدوي‌ّ النحل ما بين راكع و ساجد و قائم و قاعد.) به علاوه‌، اطراف‌خيمه‌ها خندق مانندي نيز كنده شد (فحفروه في ساعة من الليل‌، فجعلوه‌كالخندق‌) وچوب و غيره در آن ريختند تا صبح عاشورا آن را آتش زده و مانع‌ورود دشمن به سمت خيمه‌ها باشد. نيمه‌هاي شب‌، شمر (يا عَزْرة بن قيس‌) همراه گروهي از سپاهيان كوفي به براي تجسّس و جمع آوري اطلاعات به‌نزديكي خيمه‌گاه امام حسين ـ عليه السلام ـ آمدند. در اين وقت امام حسين‌ـ عليه السلام ـاين آيه را خواند كه كفار گمان نكنند اگر عمر طولاني به آنان ‌داديم‌، برايشان خوب است‌؛ اين فقط براي آن است تا گناه‌شان زيادتر شود وعذابي دردناك در انتظار آنهاست‌. آن وقت يكي از افراد دشمن فرياد زد: ما طيّب هستيم‌. و بُرَير بن حضير فرياد زد: شما خبيث هستيد. شمر فرياد زد: به زودي كشته خواهي شد؛ برير گفت‌: أبالموت تخوّفني‌؟ و اللّه أن‌ّ الموت أحب ‌ّالينا من الحياة معكم‌. آيا مرا از مرگ مي‌ترساني‌؟ به خدا سوگند كه مرگ براي‌من دوست‌ داشتني‌تر از زندگي با شماست‌. ـ به نوشته برخي از مورخان‌، شب يا صبح (يا شب تا صبح‌ِ) عاشورا، بيست تاسي نفر از سپاه كوفه به امام حسين ـ عليه السلام ـ پيوستند. اين خبر در الامامة‌و السياسه‌، و برخي منابع ديگر سي نفر گزارش شده است‌. بُرَير بن حضير به مزاح با عبدالرحمان بن عبدربه (ياحبيب بن مظاهر) پرداخت‌؛ وقتي عبدالرحمان گفت‌: اكنون وقت شوخي‌نيست‌؛ برير گفت‌: اطرافيانم آگاهند كه من نه در جواني و نه پيري‌، در پي باطل‌نبوده‌ام‌؛ اما اكنون آگاهم كه ميان من و حورالعين‌، تنها فرود آمدن شمشير كوفيان فاصله است‌. دلم مي‌خواهد هرچه زودتر شمشير اينان بر من فرود آيد. صبح عاشورا صبح روز عاشورا ـ روز جمعه ـ ابن سعد، پس از نماز صبح‌! سپاهيانش رامنظم كرد. تركيب سپاه طايفه‌اي بود؛ يعني هر قبيله‌اي‌، يك فرمانده داشت‌: مذحج و اسد (عبدالرحمان بن ابي‌سبره جعفي‌)، ربيعه و كنده (قيس بن اشعث‌بن قيس‌)، تميم و همدان (حرّ بن يزيد كه به امام حسين ـ عليه السلام ـ پيوست‌) و گروهي هم از ساكنان عمومي شهر كوفه كه يكجا، يك فرمانده (عبدالله بن زهير ازْدي‌) داشتند. اين تركيب‌، به صورت نظامي‌، شامل‌نيروهاي سمت چپ و راست و پياده و سواره تحت فرماندهي افرادي مانندعمرو بن حجاج (راست‌)، شمر بن ذي الجوشن (چپ‌)، عَزْرة بن قيس(سواره‌) و شَبَث بن رِبْعي (پياده‌) قرار گرفتند. جمعا عدد آنان 22 هزار نفر، نه‌كمتر و نه بيشتر (و القوم اثنان و عشرون الفا و لايزيدون و لاينقصون‌) بوده‌است‌. برخي تا 28 هزار نفر هم نوشته‌اند.گذشت كه تا 35 هزار هم نوشته شده‌است‌. ـ امام حسين ـ عليه السلام ـ صبح عاشورا سپاهيانش را مرتّب كرد. در باره شمار آنان‌، ميان مورخان قديم اختلاف است‌. بلاذري مي‌نويسد: آنها 32 نفرسواره و 40 نفر پياده بودند. زُهَير بن قين فرماندهي سمت راست و حبيب بن‌مظهر (يا: مظاهر) فرماندهي سمت چپ را بر عهده داشت و پرچم هم در اختيار عباس بود و خانه‌ها ـ يعني خيمه‌ها ـ پشت سر آنان‌. در جاي ديگرمي‌نويسد: آنان جمعا حدود يك صد مرد يا قريب به آن بودند: پنج نفر از نسل ‌امام علي‌ـ عليه السلام ـ شانزده نفر هاشمي‌، و دو نفر هم از همپيمانان بني‌هاشم‌، يكي از طايفه سليم و ديگري از كنانه بود. دينوري همان ارقام را در باره‌شمار كلي رزم‌آوران سپاه امام حسين ـ عليه السلام ـ آورده است‌. پيش از آغازنبرد، امام حسين‌ـ عليه السلام ـ دستور داد تا داخل خندقي را كه اطراف‌خيمه‌ها كنده بودند، آتش بريزند تا دشمن نتواند از اطراف به خيمه‌ها و حرم ‌امام حسين ـ عليه السلام ـ وارد شود. شمر كه فرد بي‌حيايي بود، به امام حسين‌ـ عليه السلام ـ گفت‌: براي ورود در آتش عجله داري‌! امام پاسخ دادند: تواولي‌تر به ورود در آتش هستي‌؟ در اين وقت‌، مسلم بن عوسجه از امام خواست اجازه دهد، تيري به شمر بزند؛ اما امام فرمود: فاني أكره أن أبدأهم‌.نمي‌خواهم آغازگر اين جنگ باشم‌. ـ صبح روز عاشورا، ندايي از يكي از كوفيان برخاست كه خطاب به لشكر ابن‌زياد مي‌گفت‌: يا جند الله اركبوا! در آغاز نبرد، امام حسين ـ عليه السلام ـ سر برآستان الهي بلند كرد و با دعاي اللهم أنت ثقتي في كل‌ّ كَرْب‌، و رجائي في كل‌شدّة‌، و أنت لي في كل‌ّ أمرٍ نزل بي ثقة وأنت ولي‌ّ كل‌ّ نعمة و صاحب كل‌ّ حسنة ‌وجملاتي ديگر، به استقبال نبرد رفت‌. حضرت سوار بر اسب شده‌، قرآني درپيش رو گرفت و پس از آن نبرد آغاز گرديد. قبل از آني كه نبرد ميان طرف آغازشود، امام پس از نماز صبح‌، اصحابش را به تقواي الهي و صبر و جهاد دعوت كرد. هنگامي كه دو سپاه برابر هم قرار گرفتند، امام از بُرَير بن حضير همداني‌خواست تا با دشمن سخن بگويد و با آنان احتجاج كند. برير خطاب به كوفيان‌گفت‌: اكنون نسل محمد (ص‌) در ميان شماست‌؛ اينان ذرّيه‌، عترت‌، بنات وحرم پيامبرند. از آنان چه مي‌خواهيد؟ گفتند: تسليم شدن بر حكم ابن زياد. برير گفت‌: آيا نمي‌پذيريد به همآنجا كه آمده‌اند، باز گردند؟ آيا فراموش‌كرده‌ايد كه با نامه‌هاي شما به اينجا آمده‌اند؟ آيا از آبي كه يهود و نصارا ومجوس بهره مي‌برند، آنان را منع مي‌كنيد؟ با ذرّيه پيامبرتان بد رفتار مي‌كنيد؛ خداوند روز قيامت شما را سيراب نكند. برخورد دشمن جز تمسخر و خنده‌چيزي نبود. ـ پس از آن امام خود با كوفيان سخن گفت و فرمود: من پس از رسيدن نامه‌هاي‌شما كه در آنها گفته بوديد، سنّت از ميان رفته‌، نفاق برآمده و حدود تعطيل‌گشته است‌، به اينجا آمدم‌. از من خواستيد بيايم و امّت محمد (ص‌) را اصلاح‌كنم‌. اكنون آمدم‌؛ آيا سزوار است كه خون مرا بريزيد؟ آيا من فرزند دخترپيامبر (ص‌) شما نيستم‌؟ آيا حمزه و عباس و جعفر عموهاي من نيستند؟ آياسخن پيامبر (ص‌) را در حق من و برادرم نشنيديد كه فرمود: هذان سيّدا شباب‌أهل الجنة‌؟ اگر من در اين نقل تصديق مي‌كنيد كه چه هيچ‌، و گرنه از جابر بن‌عبدالله و ابوسعيد خدري و انس بن مالك و زيد بن ارقم بپرسيد. شمر پاسخداد: هو يعبدالله علي حرف‌. او به ظاهر خداي را پرستنده است‌. حبيب بن‌مظاهر به او پاسخ داد كه‌: اني أراك تعبدالله علي سبعين حرف‌. در همين جا بودكه حضرت برخي از كساني را كه نامه نوشته بودند و در سپاه كوفه بوده و حتي‌رهبري و فرماندهي داشتند، صدا زد: آيا شما نبوديد كه نامه نوشتيد؟ گفتند :خير. قيس بن اشعث بن قيس گفت‌: آيا حكم ابن زياد را نمي‌پذيري‌؟ حضرت فرمود: و اللّه لا أعطي بيدي اعطاء الذّليل و لا أفرّ فرار العبيد. امام با گروه گروه‌از مردم و حتي برخي افراد سخن گفت و پاسخ آنان اين بود: ما ندري ما تقول‌؛نمي‌دانيم چه مي‌گويي‌. متن كامل اين سخنان در روايت ابومخنف و منابع‌ديگر آمده است‌. امام در اين سخنان‌، بر آن بود تا براي كساني كه او رانمي‌شناختند، خود را معرفي كند و آنان را به تأمل در رفتار زشتشان بر انگيزد (راجعوا أنفسكم‌) و در واقع‌، به نوعي اتمام حجّت كند.اهل حرم كه سخنان آن‌حضرت را مي‌شنيدند، همه به گريه افتادند و امام حسين ـ عليه السلام ـ برادرش عباس را فرستاد تا آنان را ساكت كند. اين طولاني‌ترين سخنراني امام ‌براي كوفيان بود كه امام همه جنبه‌هاي مربوط به حركت خود، معرفي خويش‌و رفتار نادرست كوفيان را در آن باز نمود. اما پس از آن هم باز امام با سپاه كوفه‌سخن گفت‌. در اين سخنان كه در تحف العقول به صورت نامه و در برخي‌مآخذ ديگر به صورت سخنراني صبح عاشورا ـ درست وقتي كه دشمن آنان رابه صورت حلقه‌اي در ميان گرفته بود ـ درج شده‌، امام پس از حمله به كوفيان وبيان بي‌وفايي آنان‌، آن جمله معروف را دارد كه مي‌فرمايد: ألا و ان‌ّ الدّعي ابن‌الدّعي قد ركز بين اثنين‌: بين السِّلة و الذِّلَّة‌، و هيهات منا الذّلة‌. ابن زياد يكي از دو چيز را از من مي‌خواهد؛ يا مرگ يا ذلت‌؛ و دور باد كه من پذيراي ذلت باشم‌. ابن عساكر خطبه كوتاه ديگري نيز از حضرت نقل كرده است كه در آن‌، مردمان‌را از دنياطلبي پرهيز داده و فرمود: اگر بنا بود كسي در دنيا بماند، انبياي الهي‌مي‌ماندند. اما خداوند دنيا را براي مصيبت و اهلش را براي فنا آفريده وبهترين توشه‌، تقواي الهي است.ـ نصايح امام حسين ـ عليه السلام ـ تأثير گسترده‌اي را كه شايد مورد انتظار بود، نداشت‌؛ چون گوش شنوايي در ميان سپاه كوفه نبود؛ در واقع شيعيان ياكساني كه زمينه تشيع داشتند و ممكن بود سخن امام را بپذيرند، همه گريخته ‌بودند و اصلا به ميدان نيامده بودند. تنها كساني مانند حُرّ بن يزيد رياحي يابرخي ديگر كه گفته‌اند صبح عاشورا به امام پيوستند، در پي اين سخنان منقلب شدند. وقتي امام حسين ـ عليه السلام ـ سخنانش را تمام كرد و برگشت‌، فردي‌عمر نام از بني تميم‌، نخستين تير را رها كرد كه در ناحيه كتف امام به زره آن‌حضرت اصابت كرد و متوقف شد. امام كه بي‌اعتنايي دشمن را ديد، آماده كارزار شد. روشن بود كه اين جنگ نابرابر، به لحاظ ظاهري به نفع دشمن تمام خواهد شد. با اين حال‌، دو چيز آغاز جنگ را به عقب مي‌انداخت‌؛ يا به عبارتي شروع آن را دشوار مي‌كرد. يكي اين كه كوفيان‌، حتي اگر تا آن زمان توجه‌نداشتند، بعد از خطابه امام‌، به اهميت اين نبرد پي برده و شروع كردن آن‌برايشان دشوار شده بود. دوم آن كه اصولا، جنگيدن با يك صد نفر، براي‌سپاهي با بيش از بيست هزار نيرو، كار دشواري به نظر نمي‌آمد كه در آن عجله كنند. براي همين‌، وقتي زُهَير بن قين‌، پس از امام حسين ـ عليه السلام ـ جلو رفت تا سخنراني كند، هنوز زمينه براي شنودن سخنانش بود؛ گرچه شمر به هر صورت‌، كوشيد تا مانع ادامه سخن او شود. زهير خطاب به كوفيان گفت‌: بندگان خدا! فرزند فاطمه‌، بيشتر از فرزند سميّه سزاوار است تا كمك شود.اگر ياريش نمي‌كنيد، رهايش كنيد تا خود با يزيد سخن بگويد؛ يزيد بدون‌كشتن او هم از اطاعت شما راضي مي‌شود. شمر تيري به سوي او انداخت وگفت‌: ساكت شو. زهير گفت‌: شمر! تو را در قيامت به آتش جهنّم بشارت‌مي‌دهم‌. شمر پاسخ داد: خداوند همين الان تو و اطرافيانت را خواهد كشت‌. ـ ابومخنف با تفصيل بيشتري خطابه زهير را نقل كرده است‌: ما تا به ‌امروز برادر و بر دين واحد و ملت واحدي بوديم‌؛ تا وقتي كه شمشير ميان ما نيامده بود و شما اهليت پذيرش نصيحت از سوي ما را داشتيد؛ اما وقتي‌شمشير آمد، پرده‌ها دريده خواهد شد؛ آن وقت شما امّتي جدا و ما امّتي جداخواهيم بود. خداوند امروز ما را با ذريّه پيامبرش در معرض آزمايش قرار داده ‌تا ببيند ما و شما چه مي‌كنيم‌. من شما را به نصرت آنان و خوار كردن عبيدالله‌ دعوت مي‌كنم‌. پس از آن شرحي از برخورد خشونت‌آميز امويان با كوفيان و از جمله كشتن حُجْر بن عَدي و هاني و قطع كردن دست و پاي شيعيان و به دارآويختن آنان بيان كرد. بخش‌ِ نخست خطابه زهير، يك تحليل عالي و نهايي ‌است از اين كه شيعه از پس از حادثه كربلا، از بدنه امّت عثماني مذهب جدا شد و در دايره اختلاف مذاهب‌، گروه جدايي را تشكيل داد. وقتي شمر زهير راتهديد به مرگ كرد، زهير گفت‌: آيا مرا از مرگ مي‌ترساني‌! مرگ براي من بهتراز زندگي با شماست‌. آنگاه باز خطاب به مردم گفت‌: شما نبايست فريب چنين‌فرد سبك سرِ جِلْفي را بخوريد؛ بدانيد كه قاتلين حسين و ذرّيه پيامبر (ص‌)بهره‌اي از شفاعت او نخواهند برد. آنگاه مردي از اصحاب امام حسين ـ عليه‌السلام ـ ، زهير را صدا زد و گفت‌: حسين مي‌گويد برگرد، تو وظيفه خود را درنصيحت و ابلاغ ادا كردي‌. امام در آخرين لحظه‌، عمر بن سعد را صدا كرد. اواز آمدن كراهت داشت‌؛ اما بالاخره آمد. امام فرمود: آيا براي رسيدن به ملكري با من مي‌جنگي‌؟ بدان كه بعد از من در دنيا و آخرت خوشي و راحتي نخواهي ديد و بد روزهايي در انتظار توست‌. ـ زماني كه صفوف هر دو سپاه در برابر هم قرار گرفت‌، براي بسياري تازه اين ‌اطمينان حاصل شد كه جنگ واقع خواهد شد. تا اين زمان‌، مشتي از كوفيان براين باور بودند كه بالاخره صلح خواهد شد؛ اما اكنون شاهد آن بودند كه تا دقايقي ديگر نبرد رخ خواهد داد و طبعا بر اساس قدرت سپاه عبيدالله‌، حسين‌بن علي و همراهانش كشته خواهند شد. در اينجا بود كه حرّ بن يزيد رياحي كه‌در شمار اين افراد بود، گرفتار يك بحران روحي ميان گروش به امام حسين ـ عليه السلام ـ از يك سو، و آلت دست شدن براي دولت اموي و چهره‌هايپستي مانند ابن زياد و شمر از سوي ديگر شد. وي كه بزرگترين گناه را تا اين ‌زمان مرتكب شده و امام حسين ـ عليه السلام ـ و سپاهش را به اين واديكشانده بود، اكنون كه مي‌ديد جنگ در حال رخ دادن است‌، از كرده خويش‌پشيمان گشت‌. وي پس از شنيدن خطابه امام حسين ـ عليه السلام ـ نزد عمربن سعد آمد و گفت‌: [آيا واقعا قصد جنگ با اين مرد را داري‌؟] آيا هيچ يك ازپيشنهادهاي وي را نمي‌پذيريد؟ عمر سعد گفت‌: اگر تصميم با من بود، آري‌.حرّ پاسخ داد: سبحان الله‌! چه قدر دشوار است كه حسين اين مطالب را بگويدو شما از پذيرش آن ابا كنيد. پس از آن به سوي امام حسين ـ عليه السلام ـ رفت‌. حر به عمر سعد گفت‌: اگر چنين پيشنهادهايي را تُرك و ديلم ـ كه در آن زمان‌كافر بودند ـ مي‌دادند، شما حق نداشتيد آن را نپذيريد. وقتي حرّ نزد امام رسيد،پرسيد: من همان كسي هستم كه آن كارها را كردم‌؛ اكنون آمده‌ام جانم را در راه‌شما بدهم‌. آيا به عقيده شما راه توبه باز است‌؟ (و قد أتيْتُك مواسيًا لك بنفسي‌،أفتري ذلك لي توبة مما كان منّي‌؟) امام فرمود: (نَعَم‌، انّها لك توبة‌، فابشر، فأنت‌حرّ في الدنيا و أنت حرّ في الاخرة ان شاء الله‌). حرّ چنان به سوي امام آمد كه كوفيان گمان كردند براي جنگ مي‌رود؛ اما وقتي به اين سوي رسيد، متواضعانه در كنار امام قرار گرفت‌. تصوّر حر، همان گونه كه خود به امام اظهاركرد، بر اين بود كه در برخي از امور، از اين قوم ـ يعني حكام اموي ـ اطاعت‌مي‌كنم‌، به گونه‌اي كه از طاعت خارج نشده باشم‌. آنان نيز يكي از پيشنهادهاي‌حسين را خواهند پذيرفت‌. به خدا سوگند اگر مي‌دانستم كه نمي‌پذيرند، اصلا دست به اين كارها نمي‌زدم‌. خبر ابن اعثم چنان است كه حرّ پس از فرياد استغاثه امام حسين ـ عليه السلام ـ به اين سوي آمده است‌؛ زماني كه امام فريادزد: أما من مُغيث‌ٍ يُغيثنا لِوَجْه الله‌؟ أما من ذاب‌ّ يذب‌ّ عن حَرَم‌ِ رسُول الله‌؟ حرّ پس از آن كه به امام حسين ـ عليه السلام ـ پيوست‌، مردم كوفه را مورد عتاب‌ قرار داده گفت‌: مادرتان در عزايتان بگريد. آيا حسين را دعوت مي‌كنيد؛ ووقتي آمد او را اسير مي‌گردانيد و اجازه خوردن آب فرات را كه يهود و نصارا ومجوس و حتي حيوانات از آن مي‌خورند، از او و خاندانش مي‌گيريد؟ در حق‌ بقاياي خاندان محمّد بسيار بد مي‌كنيد. اجازه دهيد اين مرد به زمين خدا (درهر كجا كه هست‌) برود. آيا شما مؤمن نيستيد؟ آيا نبوّت محمّد (ص‌) را قبول ‌نداريد؟ آيا يقين به معاد نداريد؟ در اين وقت‌، پياده دشمن تير به سوي آوانداختند و او نزد امام بازگشت‌. در برخي از مآخذ داستاني از فرزند حرّ سخن‌به ميان آمده كه به جنگ دشمن رفت و هفتاد تن را كشت‌، كه بي اساس است‌. به جز حرّ، دو برادر كه از خوارج بودند با نام‌هاي سعد بن حارث و ابوالحتوف‌ برادرش‌، با شنيدن ناله فرزندان حسين ـ عليه السلام ـ به سربازان ابن زياد يورش برده و با كشتن سه نفر از آنان، خود كشته شدند. از شخصي با نام‌ ابوالشعثاء نيز ياد شده است كه همراه سپاه عمر بن سعد به كربلا آمد و در آنجابه امام حسين ـ عليه السلام ـ پيوست.

رويا خانوم
15-02-2006, 13:42
زمين عاشق شد و آتشفشان كرد و هزار هزار سنگ آتشين به هوا رفت. خدا يكي از آن هزار هزار سنگ آتشين را به من داد تا در سينه‌ام بگذارم و قلبم باشد.
حالا هروقت كه روحم يخ مي كند، سنگ آتشينم سرد مي شود و تنها سنگش باقي مي ماند و هروقت كه عاشقم، سنگ آتشينم گُر مي گيرد و تنها آتش‌اش مي‌ماند.
مرا ببخش كه روزي سنگم و روزي آتش.
مرا ببخش كه در سينه‌ام سنگي آتشين است.

neyrizboys
15-02-2006, 14:15
زندگي انسان دو قسمت است :
قسمت اول در انتظار قسمت دوم و قسمت دوم در حسرت قسمت اول

neyrizboys
15-02-2006, 14:16
نيش دوست از نيش عقرب بدتر است
پس بزن عقرب كه نيشت بهتر است

neyrizboys
15-02-2006, 14:17
وقتي كه بارون مياد هر چندتا قطره كه تونستي بگيري منو دوست داري و هر چندتا كه نتونستي بگيري من تو رو دوست دارم!

neyrizboys
15-02-2006, 14:18
خوشبختي داشتن دوست داشتنيها نيست ... دوست داشتن داشتنيهاست

neyrizboys
15-02-2006, 14:19
تو زندگيت دنبال كسي نباش كه بتوني باهاش زندگي كني... دنبال كسي باش كه بدون اون نتوني زندگي كني!

neyrizboys
15-02-2006, 14:20
كنم هر شب دعايي كز دلم بيرون رود عشقت
ولي آهسته مي گويم خدايا بي اثر باشد

رويا خانوم
15-02-2006, 14:22
عاشق شد و عشق قطره قطره پشت دلش جمع شد؛ و يك روز رسيد كه قلبش تَرَك برداشت و عشق از شكافِ دلش بيرون ريخت.
سيلي از عشق راه افتاد و جهان را عشق بُرد.
فرداي آن روز خدا دوباره جهاني تازه خلق كرد.
***
مردم اما نمي دانند جهان چرا اين همه تازه است. زيرا نمي‌دانند كه هر روز كسي عاشق مي‌شود و هر روز سيلي از عشق راه مي‌افتد و هر روز جهان را عشق مي‌بَرَد و خدا هر روز جهاني تازه خلق مي كند!

Hidden-H
15-02-2006, 18:56
زمين عاشق شد و آتشفشان كرد و هزار هزار سنگ آتشين به هوا رفت. خدا يكي از آن هزار هزار سنگ آتشين را به من داد تا در سينه‌ام بگذارم و قلبم باشد.
حالا هروقت كه روحم يخ مي كند، سنگ آتشينم سرد مي شود و تنها سنگش باقي مي ماند و هروقت كه عاشقم، سنگ آتشينم گُر مي گيرد و تنها آتش‌اش مي‌ماند.
مرا ببخش كه روزي سنگم و روزي آتش.
مرا ببخش كه در سينه‌ام سنگي آتشين است.
واقعا زيبا بود دوست خوبم

حرمت نگه دار دلم كين اشكها خونبهاي عمر رفته ي من است ميراث من نه به قيد غرور نه بهحكم عرف همه را يكجا سند زده ام به حرمت چشمانت به نام تو مهر و موم شده با آتش سيگار متبركت كه مي تركاند يكي يكي حفره هاي ريه هايم را تا آغاز كرده باشم شمارش معكوس را در اين مقصود بي مقصد
ممنون

navid_mansour
15-02-2006, 19:04
اسم این تاپیکو بزارید حرفای عشقولانه

Moh3en_DDD
15-02-2006, 20:02
اسم این تاپیکو بزارید حرفای عشقولانه

اخه همش كه ديگه عشقولانه نيست . . . !

mska
15-02-2006, 20:08
هر مشکلي در دنيا با دو پرسش چرا و چگونه حل خواهد شد.
روزي به عقب نگاه مي کنيد و به آنچه قبلا گربه دار بود مي خنديد.

از تلاش براي رسيدن لذت ببريد نه از نتيجه آن.مي توانيد عاشق پرواز باشيد و از پرواز لذت ببريد بدون اينکه به اين فکر باشيد که کي به مقصد مي رسيد.

mska
15-02-2006, 20:15
بيايد "م" مشکلات را برداريم و آنها را به شکلات زندگي کنيم بخنديم و از زندگي لذت ببريم.

هدف اولين قدم هر کار است.

فشار الماس خلاقيت را مي سازد.

ترس هرچه عميق تر باشد دروني ترين قدرت ما را به حرکت واخواهد داشت.

mska
15-02-2006, 20:21
شکست وجود ندارد تنها در صورتي شکست خواهيد خورد که به خودتان بگويد:"شکست خوردم".

خود شما هستيد که در لحظه اي خاص بر کارتان برچسب شکست مي زنيد.

روش ارزيابي هر کس ار مسائل زندگي موجب مي شود او احساس موفقيت کند يا شکست.

Moh3en_DDD
16-02-2006, 18:03
اگه يه خر بوست كنه بهتر از اينه كه يه بوس خرت كنه

saviss
16-02-2006, 18:09
اگه يه خر بوست كنه بهتر از اينه كه يه بوس خرت كنه
عاليترين چيزي بود كه تواين تاپيك خوندم :biggrin:

Moh3en_DDD
17-02-2006, 16:08
اين هم چند تا از anaheta جان كه در يه تاپيك ديگه گذاشته بودند . . . .!

می دونی قشنگیه راه رفتن زیر بارون چیه؟؟؟؟؟ اینه که هیچکس نمی تونه اشکاتو ببینه........................................ .......... .....................روزي که به دنيا اومدي داشت بارون مي اومد , ولي اونروز هوا باروني نبود .فرشته ها بودن که داشتند گريه مي کردند , چون يکي ازشون کم شده بود .................................................. ..................دنبال نگاه نرو چون ممکنه گولت بزنه .....دنبال دارايي نباش چون هرچي هم باشه بالاخره تموم ميشه....دنبال لبخند برو چون فقط لبخند مي تونه يک روز تاريک رو روشن و زيبا بکنه پس دنبال کسي برو که تو رو شاد کنه............................................ ....... ........................عشق رويا نيست بلکه مثل رويا زيباست...................................... ............ ................
کاشکی مونیتورت بودم ,تا همیشه رخ به رخت می بودم....کاشکی که کیبوردت بودم, تا همیشه لمسم می کردی....کاشکی که ویست بودم ,تا همیشه روی لبت می بودم...کاشکی که موست بودم,تا همیشه توی مشتت می بودم....کاشکی که پسوردت بودم,که تا همیشه توی فکرت می بودم...کاشکی که کامپیوترت بودم ,که تا همیشه عاشقم می بودی تو.... .................................................. .........................
فردي مي گفت : که سالها دنبال مفهوم خوشبختي مي گشتم , و پس از ازدواج فهميدم خوشبختي رو چه آسان از دست دادم.. .................................................. ..................پسرکی دو خط سیاه موازی روی تخته کشید!! خط اولی به دومی گفت ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم ..!! دومی قلبش تپید و لرزان گفت : بهترین زندگی!!! در همان زمان معلم بلند فریاد زد : " دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند مگر آنکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری خود را بشکند !!................................................ .. ..............................................مع رفت را باید از سیگار یاد بگیرید , با اینکه که میدونه بعد از اینکه تموم شد زیر پا لهش می کنی ولی بازم تا آخرش به پات می سوزه .................................................. ...........کاش میشد اشک رو تهدید کرد , مدت لبخند رو تمدید کرد...کاش میشد که میان لحظه ها , لحظه دیدار رو نزدیک کرد...!! .................................................. عشق" از "دوستی" پرسید :تفاوت من و تو در چیست؟ "دوستی" گفت: من افراد را به سلامی آشنا می کنم ولی تو با نگاهی...... و من آنان را با دروغی جدا می کنم ولی تو با مرگ!!!! ,................................................. ..........................

20بار دیدمت. 19 بار بهت خندیدم. 18 بار به من اخم کردی.17 بار از دستم خسته شدی ولی 16 بار دیگه سعی کردم. و 15 جمله عاشقانه رو 14 بار به 13 زبان و 12 لهجه و 11 روز و روزی 10 بار به کمک 9 نفر به تو گفتم.اما تو 8 بار قهرکردی.7 بار صورتتو از من برگردوندی و من 6 بار برات مردم .5 بار قربونت رفتم و 4 بار نازتو کشیدم .تو 3 بار ناز کردی و 2 بار خندیدی و جونموبه لبم رسوندی تا یک بار بگی دوستم داری!!!



با تمام قدرتی که شیطان داشت , برای هدف قرار دادن قلب , چیزی جز صدای دلنشین نیافت !!!............................................... ..تو مهربون, تو زیبا, تو ماه , تو دوست داشتنی , تو جذاب, تو بهترین, تو بی نظیر, تو یک فرشته .......... و من یک دروغگو. .................................................. ........در شهری به نام عشق, کوهی است به نام محبت . در این کوه رودی است به نام صفا ,در این رود آبراهی می رود به نام وفا ,سرانجام این آبراه به آبگیری می رسد به نام وداع. .................................................. ...................عاشقی یعنی علاقه , نه کفگیرو ملاقه!!!دوستت دارم یک عالمه, اندازه یک قابلمه!!من عاشق تو هستم, تو قابلمه نشستم یک لنگه کفش تو دستم منتظر تو هستم. .................................................. ..........................تا که بودیم, نبودیم کسی. مرا کشت غم بی هم نفسی.تا که مردیم همه یار شدند, خفته ایم همه بیدار شدند. قدر آیینه بدانید چون هست ,نه در آن وقت که افتاد و شکست. .................................................. .........................هیچوقت گریه نکن ,چون هیچکس لیاقت اشکهای تو را نداره. و اون کسی هم که لیاقتشو داشته باشه ,طاقت اشکاتو نداره .................................................. ......................................دستت رو بگذار روی قلبت , این ساعت عمرته داره تیک تیک می کنه.جالبه ,همونی که بهت زندگی میده ,برات شماره معکوس رو شروع کرده. منتظر باش اما معتل نشو. تحمل کن اما توقف نکن. قاطع باش اما لجباز نباش. صریح باش اما گستاخ نباش. بگو " آره" اما نگو "حتما" بگو "نه" ولی نگو "هرگز" ..........دوستتان دارم............ اگه مي خواي بدوني که چقدر منو دوست داري , وقتي بارون مي آد دستتو دراز کن و هرچقدر تونستي از قطره هاي بارون جمع کني به همان اندازه به من علاقه داري, اما اگر خواستي بدوني که من چقدر تو رو دوست دارم دونه هاي باروني که نتونستي بگيري رو بشمار , بدون به همون اندازه من دوستت دارم.......................................... ......... .................................................. ... می دونی فاصله بین انگشت هات واسه چیه؟ واسه ی اینه که یک نفر دیگه با انگشت هاش اونو پر کنه. پس به دنبال کسی باش که تا ابد بتونه بین انگشتهاتو پر کنه .................................................. . .................................................. .در تاریکیه شب 3 شمع روشن کردم اولی برای بودنت , دومی برای دیدنت و سومی برای بوسیدنت .در آخر هر 3 را خاموش کردم برای در آغوش گرفتنت!!! .................................................. ...........................

Marichka
17-02-2006, 17:40
سلام اين جمله رو از امضاي آقاي Reza1969 نقل مي كنم. واقعا قشنگه:

Your talent is God's gift to you. What you do with it is your gift back to God

اينم پروفايل ايشون ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Lovelyman
17-02-2006, 17:44
عشق مانند تپه اي است كه هر خ..ي از آن بالا ميرود.

Moh3en_DDD
17-02-2006, 21:51
عشق مانند تپه اي است كه هر خ..ي از آن بالا ميرود.


:biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin: دارمت .. . ! خيلي قشنگ بود :biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin:

k@vir
19-02-2006, 19:16
درها بی تقصیرند
دست های ما آن ها را
می بندند.

moslem.b
19-02-2006, 19:53
به کسي عشق بورز که لايق عشق باشه نه کسي که تشنه عشق باشه چون روزي سيراب ميشه


دنبال کسي نباش که بتوني با اون زندگي کني دنبال کسي باش که نتوني بدون اون زندگي کني

saeid_ronaldo
19-02-2006, 19:59
عشق يه چيزي مثل كشك و دوغه/تموم زندگي پر از دروغه
هيچ كسي هيچ كسي رو دوست نداره/دوست دارم عاشقتم شعاره

k@vir
19-02-2006, 20:47
شکوه و تقوا و زیبایی شور انگیز طلوغ خورشید را باید از دور دید
اگر نزدیکش رویم از دستش داده ایم!
لطافت و زیبایی گل در زیر انگشتان تشریح می پژمرد!
آه که عقل این چیز ها را نمی فهمد!


کویر
دکتر علی شریعتی

k@vir
19-02-2006, 20:49
عشق به زورمندی مرگ است و فنا ناپذیر
به سادگی یک نگاه شروع می شود
و پا بر چهارچوب روابط انسانی می گذارد!

k@vir
19-02-2006, 20:50
آنان که فانوسشان را بر پشت می برند
سایه هایشان پیش پایشان می افتد.

k@vir
19-02-2006, 20:52
خدا به انسان می گوید
شفایت می دهم از این رو که آسیبت می رسانم
دوستت دارم از این رو که مجازاتت می کنم.

k@vir
19-02-2006, 20:54
هر کودکی با این پیام به دنیا می آید
که خدا هنوز از انسان نا امید نیست.

k@vir
19-02-2006, 20:56
ماه روشنی اش را
در سراسر آسمان می پراکند
و
لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد.

k@vir
19-02-2006, 20:57
کاریز خوش دارد خیال کند
که رودها
تنها برای این هستند
که به او آب برسانند!

Moh3en_DDD
19-02-2006, 22:10
روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت........

VektOr
20-02-2006, 02:13
اگه يه خبر بوست كنه خيلي يهتره تا يه بوس خرت كنه !

k@vir
20-02-2006, 15:07
الهی تو دوست می داری که من تو را دوست بدارم
با آن که بی نیازی از من
پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری
با این همه احتیاج که به تو دارم
الهی مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم
اکنون کار با فضل تو افتاد.

k@vir
20-02-2006, 15:11
الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی
دریاب که می توانی
الهی عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم
گفتی و فرمان نکردم درماندم و درمان نکردم
الهی عاجز و سرگردانم نه آن چه دارم دانم نه آن چه دانم دارم
الهی اگر تو مرا خواستی من آن خواستم که تو خواستی
الهی به بهشت و حور چه نازم مرا دیده ای ده که از هر نظر
بهشتی سازم
الهی در دل های ما جز تخم محبت مکار وبرجان های ما
جز الطاف و رحمت خود منگار و بر کشت های ما جز باران رحمت خود مبار
به لطف ما را دست گیر و به کرم ما را پای دار
الهی حجاب ها را از راه بردار و ما را به ما مگذار.

k@vir
20-02-2006, 15:12
((rose bud))
The red rose
whispers her desire
The white rose
sings to the dove
I send
best regards
by rose bud
رز قرمز آرزوهایش را نجوا می کند
رز سفید برای کبوتر آواز می خواند
من بهترین سلام خود را با یک غنچه گل می فرستم.

k@vir
20-02-2006, 15:13
ساده بگویم نگاه زاده ی علاقه است
اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند دیگر تو
از آن خود نیستی
زمان میگذرد زمانه نیز هم
کودک می شوی
جوان هستی و جوانی نمی کنی
می گذری
پیر می شوی
می مانی
باز هم مثل همیشه در پی آن گمشده ای هستی که با تو هست و نیست
باز در پی آن علاقه ی پنهان
آن نگاه همیشه تازه هستی
باز آن دو چشم روشن عشق را در غبار بی امان زمان
جستجو می کنی
غافل از آن که او دیگر تکه ای از تو شده
سایه ای خوش بر دل تو
گوشه گوشه ی این دل خراب سرشار از عطر نگاه توست
عزیز دل.

k@vir
20-02-2006, 15:14
گاهی که از تو دور می افتم به تمام ابرهایی که بالای سرت راه می روند
حسودیم می شودآن وقت آرزو می کنم کاش ابر کبودی بیودم که تو به خاطر باران دوستش داشتی
گاهی که دیدنت محال می شود به ستاره ها چشم می دوزم که مرا به یاد برق نگاهت می اندازد
و از ماه و خورشید می پرسم در چه روزی متولد شدند.
وقتی نیستی روحم رود سر گردانی می شود که احوال تو را از همه ی دریا ها می پرسد.
موجهایی که حتی یک بار تو را دیده اند هرگز به سکوت و ساحل نمی اندیشند.
پیراهنم از من خوشبخت تر است چون اولین کسی است که نام تو را از صدای تاپ تاپ قلبم می شنود.
چه کاروان چه قطار چه پرنده های آهنین هر چه مرا به سوی تو بیاورد و فاصله ها را کم کند دوست داشتنی است.
مهم نیست حتی اگر همه ی راه را در خواب باشم.
هر که تو را یک بار ببیند شاعر می شود
من از روز ازل شعر می گفتم و آن ها را برای فرشتگان می خواندم
راستی پروانه هایی که لای دفتر چه های خاطرات خشک شده اند هم شاعرند.
روذهای دیدار همیشه بارانی است
مثل همیشه فراموش می کنیم چتری به همراه بیاوریم و حرف هایمان زیر باران
تازه می شوند.
در این اتاق در این تاریکی چه صبح دلپذیری جریان دارد!
چراغ را روشن می کنم رویاهایم بیدار می شوند
من حتم دارم دستی که اولین گل سرخ را لبخند زنان در زمین کاشت
خوب می دانست
که یک روز انبوهی از آن تقدیم تو خواهد شد.

k@vir
21-02-2006, 17:19
پسر کوچولو گفت:گاهی وقت ها قاشق از دستم می افتد
پیر مرد بیچاره گفت:از دست من هم می افتد
پسرکوچولوگفت:من گاهی شلوارم را خیس می کنم
پیر مرد بیچاره گفت:من هم همین طور
پسر کوچولو گفت:من اغلب گریه می کنم
پیرمرد سر تکان داد و گفت:من هم همین طور
پسر کوچولو گفت:از همه بدتر بزرگترها به من توجهی ندارند
و گرمای دستی چروکیده را احساس کرد:می فهمم چه می گویی کوچولو میفهمم!

k@vir
21-02-2006, 17:20
عشق بخشیدن است
عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است
عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است
عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است
عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است.

k@vir
21-02-2006, 17:21
آرزو کردن شرط نیست شرط تحقق آرزوهاست.(داوینچی)
صاحبان اخلاق روح جامعه ی خود هستند.(امرسون)
تنها نعمتی که به رنج زیستن می ارزد آزادی است(محمد حجازی)
آینده را ما می سازیم مگر از دیروز تا امروز نساخته ایم(حسین بهزاد)
تحصیل ادب به از تحصیل زر است.(حضزت علی (ع) )
سخن را زیوری جز راستی نیست.(جامی)
زیبایی مرد در فصاحت زبان است.(حضرت محمد(ص) )

k@vir
21-02-2006, 19:21
تو می توانی دوست بداری فرق تو با سنگ وشیشه همین است
تو می توانی کنار جاده منتظر بمانی تا او از راه برسد وشادمانه دستمال صورتی خود را برایت تکان دهد
تو می توانی عبور قطار ها بارش ابرها و پر کشیدن چلچله ها را ببینی
تو می توانی بر سینه ی همه ی درخت ها و پنجره ها بنویسی
((دوستت دارم))
فزق تو با سنگ و شیشه همین است
چرا نشسته ای؟
چرا این همه عابری را که مشتاقانه به سوی عشق می روند نمی بینی؟
چرا به کاج ها و علف ها سلام نمی کنی؟
چرا دست هایت را به زیارت یک ضریح غریب و روشن نمی بری؟
چرا سکوت کرده ای؟
چرا آسمانی را که هر روز بالای سرت نفس می کشد نمی بینی؟
چرا مزرعه های مهربانی دشت های صفا کوهستان های وقار و
دریاهای ایثار را از یاد برده ای؟
تو می توانی عاشق باشی و هر صبح خروسخوان
دنیا را با ترانه ای سبز بیدار کنی!
تو می توانی آغوشت را بر روی هر که و هر چه که دوست داری بگشایی
و هر سال بهار به خاطر سرو ها و ستاره ها شکوفه کنی
فرق تو با سنگ و شیشه همین است
چرا غمگینی؟
تو می توانی نیل را در دستانت بگیری و
ماه را به ضیافتی در زمین مهمان کنی
و از باغ حوا عطر های تازه بیاوری
تو می توانی بی هیچ دغدغه ای از جنگل های وحشی بگذری
و صدای قناری ها را به شاخه های بی برگ بدهی
تو می توانی هر وقت که بخواهی از نردبان نور بالا بروی
و به خداوند که همچنان به تو نزدیک است بگویی
((دلت برایش تنگ شده است))
فرق تو با سنگ و شیشه همین است!
__________________________________________________ _-
تقدیم به استاد گرامی[/b]

Hidden-H
21-02-2006, 23:00
نگاهش را به دختر دوخته بود و لحظه ای چشم از او بر نمی داشت مانده بود که چکار کند! با التماس از راننده خواست که نگه دارد راننده هم غرغر کنان ماشین را نگه داشت به سرعت از ماشین پیاده شد و خود را به دختر رساند پیره مرد نفس نفس زنان به دخترک گفت: دخترم همه ی گلهات چند؟
لحظه ای بعد دخترک در حالی که پولهایش را می شمرد آرام آرام از دایره ی نگاه پیره مرد محو شد. شب بود پیره مرد هنوز درخیابان داشت گلهایش را می فروخت...

WooKMaN
21-02-2006, 23:26
دوست عزيز اين پست بالا رو من نفهميدم يعني چي ميشه توضيح بدي ؟

Hidden-H
21-02-2006, 23:37
دوست عزيز اين پست بالا رو من نفهميدم يعني چي ميشه توضيح بدي ؟
سلام
خوب اولش كه شروع به خوندن مي كني چه فكر مي كني؟
بعد كه جلو تر رفتي مي بيني كه فكرت غلط بوده

WooKMaN
21-02-2006, 23:49
سلام
خوب اولش كه شروع به خوندن مي كني چه فكر مي كني؟
بعد كه جلو تر رفتي مي بيني كه فكرت غلط بوده

وااااااااااااي اصلا متوجه نبودم حالا گرفتم چي شد
مرسي ;)

WooKMaN
21-02-2006, 23:50
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Hidden-H
22-02-2006, 00:09
واااااااااااااااااااي
خيلي قشنگ بودن
دستت درد نكنه

Y.O.U.S.E.F.P.3.0
22-02-2006, 05:31
واي كه چقدر دلنشين بودن اينها :rolleye: ... در مورد كامپوتر كسي حرف دلنشين نداره :blink:

متشكرم
يوسف

k@vir
22-02-2006, 15:19
برای رشد جوانه های عشق.....
آن را در هوایی مملو از ذرات خوش قلبی قرار دهید
ریشه های آن را دز گلدانی از اعتماد و اطمینان قرار دهید
با توجه و افکار مثبت آن را آب دهید
هراز گاهی مقداری از احساس بر خاک آن بیفزایید
برگ های سوءتفاهم را هرس کنید.

k@vir
22-02-2006, 15:19
زن تاج آفرینش است.
فصیح ترین زبان عمل است.
بهشت این دنیا عشق است و وفاداری.(محمد حجازی)
هیچ چیز در این دنیا اتفاقی نیست.(وین دایر)
خوبی سخن در کم گفتن است.(حضرت علی(ع) )
دوست هر کس خود اوست و دشمنش نادانی او.(حضرت علی(ع) )
نهال دوستی واقعی آهسته رشد می کند.
دشمن کوچک وجود ندارد.(فرانکلین)
چراغ دروغ بی فروغ است.(بناپارت)
شناسایی خدا روشنایی قلب است.(حضرت علی(ع) )
حقیقت دارویی تلخ است که ثمرات شیرین دارد.(گاندی)
جوان مخلوطی است از غرور و نشاط.(شیلر)
دنبال حقیقت نگردید حقیقت در وجود خودتان است.
تنها بودن بهتر از رفیق بد داشتن است.(حضرت علی(ع) )
برای شاد کردن دیگران آرزوهایشان را بفهم.
از پیروزی تا سقوط فقط یک قدم فاصله است.(بناپارت)
اصل شجاعت اتکا به نفس است.(شارل دوگل)
پرسش های ما افکار ما را می سازد.(آنتونی رابینز)
مرد پرهیزکار هرگز پارسایی خود را نمی سنجد.(پاسکال)
حس وجدان بزرگ ترین فیلسوف است.(روسو)

k@vir
22-02-2006, 15:21
یک بار خواب دیدن تو به تمام دنیا می ارزد
پس نگو
رویای دور از دسترس خوش نیست
قبول ندارم
گر چه به ظاهر جسم خسته است ولی دل دریاییست
تاب و توانش بیش از این هاست
دوستت دارم
تاوان آن هر چه باشد باشد
دوستت خواهم داشت
بیشتر از دیروز
باکی ندارم از هیچ کس و هر کس
که تو را دارم عزیز.

k@vir
22-02-2006, 15:22
نمی خواهم به جز من دوستدار دیگری باشی
نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمی خواهم صفای خانه ات را دیگری بیند
نمی خواهم که نامم جز به لب های تو بنشیند
نمی خواهم میان ما جدایی سایه اندازد
خیال دیگری بنیان عشق بر اندازد
به اشکی کز غمت بر چهره دارم
تو را چون شمع و رویا دوست دارم

k@vir
22-02-2006, 15:23
کودک نجوا کرد:خدایا با من حرف بزن
مرغ دریایی آواز خواند کودک نشنید
سپس کودک فریاد زد:خدایا با من حرف بزن
رعد در آسمان پیچید اما کودک نشنید
کودک نگاهب به اطراف انداخت و گفت
خدایا بگذار ببینمت
ستاره ای درخشید ولی کودک توجهی نکرد
کودک فریاد زد خدایا به من معجزه ای نشان بده
و یک زندگی متو لد شد اما کودک نفهمید
کودک با نا امیدی گریست
خدایا با من در ارتباط باش بگذاز بدانم اینجایی
بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد
ولی کودک پروانه را کنار زد و رفت!

k@vir
22-02-2006, 15:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام
دستت درد نکنه خیلی متن زیبایی بود.
موفق باشی.

neyrizboys
22-02-2006, 15:33
نيش نيش كارش درسته من كه نديدم مطلب بدي بنويسه! همه مطلب هاش توپه!!!

k@vir
22-02-2006, 19:34
وقتی گلبر گ های یک گل از بودن در کنار هم
سیر می شوند وقتی به ساقه ی خویش با دیده ی
تحقیر نگاه می نگرند وقتی اصالت ریشه را به
لجن می کشند زندگی به آخر می رسد.
وقتی تن خسته ات به امید فردای نازنینی جان
می گیرد
وقتی در برابر تازیانه ی بی مهری می ایستی
و در برابر دستان زرد پاییزی سبز می مانی
وقتی که غم باران را با اشک ولبخند همراه
می شوی وقتی می خواهی تا بمانی
زندگی آغاز می شود.

k@vir
22-02-2006, 19:35
تویه بازار تویه شهر مغازه زیاده آدمها هم زیادن.تویه بازارتویه شهر
یه عالمه چیزه که فروخته میشه.تو یه بازار تو یه شهر یه عالمه ویترینه
پر چیزای رنگارنگ پر ظرف پر ماشین پر عروسک...این چیزها درست
عین آدمهان ارزون و گرون دارن... یکی می تونه بخره ویکی نمی تونه
اما تویه بازار تو یه شهر یه مغازه است یه آژانس آژانس املاک با خونه-
های نقلی که پشت ویترین هم جا می شن اما این خونه ها با بقیه فرق دارن
سرخند و شبیه یه پنج بر عکس!می گن مهندسشون یکیه که خیلی بزرگه
می گن خونه هاش نور داره گرمه خلاصه همه چی داره...اسم این خونه ها
رو هم گذاشتن قلب!وقتی هم می خری شون جای اسمت می نویسن عاشق!
بعضی از این خونه ها خیلی گرونه بعضی هاش خیلی ارزون بعضی هاش
هم اجاره ایه... بعضی خیلی راحت می رن تو مغازه و یکی می خرن بعضی ها
هم چند تا می خرن یه سری هم مستاجرن و خونه به دوش... بعضی ها هم
ساعت ها پشت ویترین قلب ها رو نگاه می کنن اما نمی تونن یکی شو انتخاب
کنن.آخه می ترسن اونی که می خرن سقفش ترک داشته باشه آوارشه رو سرشون
اما تو همین بازار تو همین شهر یه دختره که حتی جلوی ویترین هم نمی ره
اینو غرورش می گه.
می گه خدایا نمی خوام مستاجر باشم قلبمو به کسی نفروش...!
_________________________
این متن و چون یه حس قشنگ و پاکی توش بود نوشتم و قصد توهین یا
محکوم کردن عملی رو ندارم!فقط می خواستم شما هم بخونین و ببینین
از کدوم دسته این.همین
موفق باشید.

k@vir
22-02-2006, 19:36
آسمان ماه دارد خورشید دارد
ولی من ندارم
و من
دل دارم
که آسمان ندارد
پس من بهتر از آسمانم.

k@vir
22-02-2006, 21:27
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ببینم این جا تایپیکی پیدا می شه واسه وقتی که آدم دلش می گیره یا می خواد چیزی بنویسه؟
یا وقتی که خیلی حالش گرفته است؟
:sad: :sad: :sad: :sad: :sad: :sad: :sad: :sad: :sad: :sad: :sad: :sad: :sad: :sad:

Moh3en_DDD
23-02-2006, 17:17
کویر جان دست درد نکنه . . . !

FX64 Dual Core
23-02-2006, 20:54
با سلام

ممنون از متن هاي زيباتون :) نمی دونم جای اینا هم اینجاس یا تاپيك سخنان بزرگان ؟! ولي دلنشين هم هستن.

اشتباه را محکوم کن نه آنکه اشتباه از او سر زده . ( شکسپیر )
حرمت اعتبار خود را هرگز در میدان مقایسه خویش بادیگران مشکن . ( نانسی )
بهترین انتقام فراموشی و بخشش است . ( دیل کارنگی )
اشکهای دیگران را به نگاههای پراز شادی نمودن بهترین خوشبختی است . ( بودا )
خردمند به کار خویش تکیه میکند و نادان به آرزوی خویش . ( حضرت علی (ع) )
اگر به جایی رسیدی فراموش نکن از کجا شروع کردی .
عاقل هرگز همچون سار نميپرد.
یه درخت همونطور که شاخه ها و برگهاشو به سمت آسمون بالا میبره , با تمام قدرتش ریشه هاشو به عمق زمین فرو می بره.

موفق باشید.

WooKMaN
23-02-2006, 22:09
نيش نيش كارش درسته من كه نديدم مطلب بدي بنويسه! همه مطلب هاش توپه!!!

شما هميشه نسبت به من لطف داري
ممنون :)

mozhgan
24-02-2006, 09:59
ممنون از پست هاي قشنگتون. :)
زندگي عطيه خداوند است
زندگي كن...
از ان لذت ببر ...
شكرانه اش را به جا اور...
و به تمام اهداف زندگي ات جامه عمل بپوشان.

k@vir
26-02-2006, 20:18
کویر جان دست درد نکنه . . . !
سلام
خواهش می کنم .من این تایپیک رو خیلی دست دارم و از این که بتونم توش چیزی بنویسم که همه ازش استفاده کنن و خوششون بیاد خوشحال می شم
آدم گاهی ...... :sad:
بی خیال
موفق باشید :rolleye:

k@vir
26-02-2006, 20:20
با سلام

ممنون از متن هاي زيباتون :) نمی دونم جای اینا هم اینجاس یا تاپيك سخنان بزرگان ؟! ولي دلنشين هم هستن.

اشتباه را محکوم کن نه آنکه اشتباه از او سر زده . ( شکسپیر )
حرمت اعتبار خود را هرگز در میدان مقایسه خویش بادیگران مشکن . ( نانسی )
بهترین انتقام فراموشی و بخشش است . ( دیل کارنگی )
اشکهای دیگران را به نگاههای پراز شادی نمودن بهترین خوشبختی است . ( بودا )
خردمند به کار خویش تکیه میکند و نادان به آرزوی خویش . ( حضرت علی (ع) )
اگر به جایی رسیدی فراموش نکن از کجا شروع کردی .
عاقل هرگز همچون سار نميپرد.
یه درخت همونطور که شاخه ها و برگهاشو به سمت آسمون بالا میبره , با تمام قدرتش ریشه هاشو به عمق زمین فرو می بره.

موفق باشید.
:ohno:
:biggrin: :biggrin: :biggrin:
سلام
خیلی جمله های قشنگی بودن!
موفق باشید.

k@vir
26-02-2006, 20:23
((رویاهای شکسته شده))

همان گونه که کودکان گریه کنان اسباب بازی هایشان
را برای تعمیر نزد ما می آورند منهم رویاهای شکسته ام
را نزد خدا که دوستم بود آوردم.
اما به جای آن که او را تنها و راحت بگذارم آن جا ماندم
و سعی کردم به روش خودم به خدا کمک کنم.
بالاخره رویاهایم را چس گرفتم و فریاد زدم:
((تا کی باید منتظر بمانم؟))
خداوند گفت:(( فرزندم وقتی تو مرا راحت نمی گذاری چگونه می توانم کار کنم؟!))

k@vir
26-02-2006, 20:26
وقتی گلبر گ های یک گل از بودن در کنار هم
سیر می شوند وقتی به ساقه ی خویش با دیده ی
تحقیر نگاه می نگرند وقتی اصالت ریشه را به
لجن می کشند زندگی به آخر می رسد.
وقتی تن خسته ات به امید فردای نازنینی جان
می گیرد
وقتی در برابر تازیانه ی بی مهری می ایستی
و در برابر دستان زرد پاییزی سبز می مانی
وقتی که غم باران را با اشک ولبخند همراه
می شوی وقتی می خواهی تا بمانی
زندگی آغاز می شود.

k@vir
26-02-2006, 20:36
به من بگو که چند خیابان دیگر منتظر چشمانت بمانم؟
هنوز هیچ بامدادی بودن های بی تو را رسم نکرده ام
من منتظرم که زود تر از همیشه به سراغم بیایی
اگر بیایی تمام جاده ها و لحظه ها را به خاطر تو
دوست خواهم داشت
اگر بیایی....

k@vir
26-02-2006, 20:37
بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ می زنن
گنجشک ها جدی جدی می میرن
آدما شوخی شوخی زخم می زنن
قلب ها جدی جدی می شکنن!!!

Moh3en_DDD
26-02-2006, 20:51
وقتی میخواهی ببینی کی چقدر دوست داره اونو عصبانی کن . .. ! در آن صورت هرچی در باره ی تو هست را میگه !

*NashenaS*
26-02-2006, 20:58
من تا هالا وارد اين تاپيك نشده بودم... فكر مي كردم واسه هم Love مي تركونيد اينجا.... :laughing: :tongue: .

k@vir
26-02-2006, 21:16
من تا هالا وارد اين تاپيك نشده بودم... فكر مي كردم واسه هم Love مي تركونيد اينجا.... :laughing: :tongue: .
سلام
نه بابا این خبرا نیست!!!!!!!!!!!!!
دلت خوشه ها مگه هنوزم عشق هست؟
واژه ی عشق فقط یک رویاست :sad:

در هر حال موفق باشید. :)

Moh3en_DDD
27-02-2006, 14:28
من از پایان می ترسم پس آغاز کردم . . .!

Moh3en_DDD
27-02-2006, 14:39
اگر نتوانيم از نفس حقيقت تبعيت كنيم , بايد از چيزي تبعيت كنيم كه به حقيقت نزديك ترين باشد . ( دكارت )

k@vir
27-02-2006, 20:30
وقت خوشحالی آروم بخند تا غم بیدار نشه
وقت ناراحتی آروم گریه کن تا شادی ناامید نشه!!!!!

k@vir
28-02-2006, 20:16
دوستی مثل سیمان خیس می مونه هر چی بیشتر روش بایستی
رد شدن ازش مشکل تر می شه
اما اگه ازش گذر هم کنی باز جای پات روش می مونه!!!!

k@vir
28-02-2006, 20:17
اگه خواستی بدونی که کسی دوست داره
به چشاش زل بزن
اگه نگاهت کرد یعنی دوست داره
اگه سرش و انداخت پایین و خجالت کشید یعنی عاشقته
اگه رفت تو فکر یعنی بدون تو می میره
اما اگه خندید و حرف رو عوض کرد بدون اصلا دوست نداره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

k@vir
28-02-2006, 20:20
عزیزم
اسمت گذاشتم آفتاب ترسیدم غروب کنه
اسمت گذاشتم گل ترسیدم غروب کنه
اسمت می ذارم نفس
که اگه رفتی منم با خودت ببری!!!!!!!!!!!!!!!!!!

محمد جاوید
28-02-2006, 23:57
چون شمع سرشك غم زچشمم جاريست// پروانه صفت سوختنم ا جباريست
يارب تو مرا به وصل جانان برسان// بهر دل بيمار، رُخَش دلداريست

Marichka
01-03-2006, 00:39
ممنون از پست هاي قشنگتون. :)
زندگي عطيه خداوند است
زندگي كن...
از ان لذت ببر ...
شكرانه اش را به جا اور...
و به تمام اهداف زندگي ات جامه عمل بپوشان.

ساده
عميق
زيبا...

Enter
01-03-2006, 01:00
... خلوت خلوتم را نشكن شايد اين خلوت من كوچ كند به شب پروانه به صداي نفس شهنامه به طلوع اخرين افسانه و غروبي كه در ان نقش ديوانگي يك عاشق بر سر ديواري پيدا شد. خلوتم را نشكن خلوتم بس دور است ز هواي دل معشوق سهند خلوتم راه درازي ست ميان من و تو خلوتم مرواريد است به دست صياد خلوتم تير وكماني ست به دست ارش خلوتم راه رسيدن به خداست خلوتم را نشكن کامی

Enter
01-03-2006, 01:03
ياد تو تو را نظاره ميكنم به ماه تاب آسمان به كوهها به دشتها به رودها به كوچه ها تو نيستي كنار من ولي نگاه و ياد تو كه با منست و با منت چه گفتگو كه مانده است تو اي ترانه ساز من گمان مگن كه رفتنت تو را برد ز ياد من كه جاودان جاودانه اي تو در خيال من000

saye
01-03-2006, 02:12
قوها پیش از آنکه بمیرند آواز می خوانند . کاش بعضی ها پیش از آنکه آواز بخوانند می مردند«سامویل تیلور کالریج»

سه چیز اندکش خوبست زیادش بد : خمیر مایه , نمک و شک.«تلمود»

کوتاهترین فاصله میان دو نفر لبخند است«ویکتور برج»

آرام بشتاب«آگاستوس»

k@vir
01-03-2006, 12:47
اگر ماه بودم به هر جا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
و اگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر ره گذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی- به صد ناز- شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
و گر سنگ بودی به هر جا که بودم
مرا می شکستی مرا می شکستی! :sad:

k@vir
01-03-2006, 22:13
بدترین شکل دلتنگی اینه که پیشه اونی که دوسش داری باشی ولی بدونی که هیچوقت بهش نخواهی رسید. :sad:

saye
03-03-2006, 03:38
هرگز اشتباه نکن .............اگه اشتباه کردي تکرار نکن.............اگه تکرار کردي اعتراف نکن ...............اگر اعتراف کردي التماس نکن ............واگر التماس کردي ديگه زندگي نکن

jarooo_khakandaz
03-03-2006, 16:31
خيلي حالم گرفتست............

saye
04-03-2006, 01:59
عشق را به کسانی بدهید که لایق آن هستند نه تشنه آن زیرا تشنه روزی سیراب خواهد شد

ویکتور هوگو

haya
04-03-2006, 03:12
انسانهای شرافتمند زیباترین پدیده خلقتند . «رومن رولان»

چیزی که این روز به اقتضای شرایط جامعه یا اصلا پیدا نمیشه و یا کم یابه

رويا خانوم
04-03-2006, 10:14
لحظه خطرناکی است لحظه ای که =

اميد جای خود را به نا اميدی می دهد
عجله جای خود را به صبوری می دهد
همدردی جای خود را به طرد کردن می دهد
" ما " جای خود را به من و تو می دهد
پريدن جای خود را به خزيدن می دهد
نور جای خود را به تاريکی می دهد
انسانيت جای خود را به خوی حيوانی دهد
بخشش جای خود را به خشم دهد
درک و تأمل جای خود را به لجبازی می دهد
جمع بينی جای خود را به خود بينی می دهد
صلح جای خود را به جنگ می دهد
منطق جای خود را به سنت می دهد
معنويات جای خود را به ماديات می دهد
عشق جای خود را به هوس می دهد
شراکت جای خود را به خيانت می دهد
آشنائی جای خود را به غريبی می دهد
صداقت جای خود را به دروغگوئی می دهد
صفا و صميميت جای خود را به کينه می دهد
خير رسانی جای خود را به شرارت می دهد
عقل و تفکر جای خود را به تقليد می دهد
زمان حال جای خود را به زمان گذشته می دهد
علم و منطق جای خود را به خرافات و رسوم می دهد

+WarriorKing
04-03-2006, 19:20
:Italian Proverbs

Better one day as a lion than a hundred as a sheep

Love rules without rule

When the chess game is over, the pawns, rooks, knights, bishops, kings, and queens all go back into the same box

The liar needs a good memory

The tongue has no bone but it breaks bone

+WarriorKing
04-03-2006, 19:21
!!!Words begin with A,B,C. Numbers begin with 1,2,3. Music begins with do, re, mi. And friendship begins with You & Me


A DOCTOR can save my life. A LAWYER can defend my life. A SOLDIER can give me a peaceful life. But only a FRIEND like you can give me a MEANINGFUL LIFE


Love not one , Love not two Love the one who loves you true
Love not three , Love not four Love the one who Love you more
Love not five , Love not six Love the one who really sticks
...Love not seven , Love not eight Love the one who really waits

+WarriorKing
04-03-2006, 19:22
به خدا نگوييد كه مشكلات بزرگي داريـد، بـه مـشـكـلات بـگويـيـد كه خداي بزرگي داريد...


افسوس آن زمان کـه بـايـد دوســت بداريم کوتاهي ميکـنـيـم، آن زمان کـه دوستمان دارند لجـبـازي مـيکـنيم و بـعـد بــراي آنـچـه از دسـت رفـتـه آه ميکشيم...


روياها در ابتدا غـير ممكن به نظر ميرسند ســپس غـير محـتـمـل و سرانجام غير قابل اجتناب...

+WarriorKing
04-03-2006, 19:24
اگر نفس خويـش را بـکــاري مشـغول نکني او ترا به خود مشغول خواهـد کرد...


سعي كنيد تا چيزهايي راکه دوسـت داريـد بـدست آوريـد و گــرنه ســرانــجام نـاچـار خـواهيد شد چيزهايي را کـه بدست آورده ايـد دوست بداريد... (جرج برنارد شاو )


دنـيـا هـم بـه انسانهاي خوش بيـن نـيـاز دارد هـم به انسـانـهاي بدبين؛ چون انسان خوش بين هواپيما مي سازد، انسان بد بين چتر نجات!!!


كسـي جـرات موفق شدن را دارد كه جرات شروع كردن را داشته باشد...


هميشه كـاري را انجام دهيد كه از بازگو نمودن آن پيش هر كس ابايي نداشته باشيد...

+WarriorKing
04-03-2006, 19:26
انـديشيدن بـه اينكه نمي خـواهم ديگر به تو بينـديـشم همچنان به تو انديشيـدن اسـت پـس بگذار تا بـكوشـم تـا نـيـنـديــشم كه نميخواهم به تو بينديشم...


مراقـب افـكارتان باشيد چون ممكن است هـر لــحظـه مـبـدل بــه واژه گان گردند...


هـميــشه رويــائــــي را بـبـيـن كـه مـي خـواهي، جـايـي بـرو كـه دوست داري، چـيـزي باش كــه آرزو داري؛ چرا كـه فقط يـك بار بـه دنيا مي آيي و بس...


کسـي کـه فـکر و تـدبــير دارد از هر چيزي که ببـيند پند مي گيرد !!!
حضرت علي (ع)


افراد موفق درهر رشته لزوما بهترين قويتـــرين و باهوشترين افراد نيستنـد، بـلـكـه پـايـدارتـرين افـرادنـد. پـايـداري نسبـت بـه هــدف و تـعقـيب بي وقفه رمز موفقيت است...

+WarriorKing
04-03-2006, 19:27
فرصـت مـمكــن اسـت فـقـط يـك بــار در خـانـه شـمـا را بـزند، امـا وسـوسـه هميشه بر زنگ در تكيه زده است...


باورهـاي منـفـي دقـــيــقــا بـاورنـد نــه واقـعيـت؛ زمـيـن هـيچـگاه مـسطح نـبود، هرچند همه براين باور بودند كه مسطح است...


كارهاي مشكل مجموعه كارهاي آساني است كه بموقع انجام نشده است...


اهــداف شـــما مــــنهاي شك و ترديـدهـاي شما مساويسـت بــا حقيقت شما...


تجربه معلــــم بدي است چـون اول امـتــــحان مي گيرد بعد درس ميدهد...

+WarriorKing
04-03-2006, 19:28
خداوند پيشاپيش من گام بر ميدارد، تمام احتياجات و خواسته هاي من قبل از گفتن به نتيجه رسيده است...


هميشه دو آينه پيش رو داشته باش؛ در يكي عيب خود را بنگر و در ديگري محاسن مردم را...


زنـدگي زيـبــاست نـه بـه زيـبـايـي حقيقت، حقـيـقت تـلخ اسـت نـه بـه تـلــخي انتظار، انتظار سخت است نه به سختي جدايي...


بـسياري از مردم عمر خود را در جزيره اي خيالي به نام "يـك روز دست بكار خواهم شد" سـپري ميكنند...


خوشبختي مي تـواند مـحـصول يك لبخند ماندگار باشد زمانـــي كه به ديدگان خود رنگ محبت مي زنيم...

+WarriorKing
04-03-2006, 19:29
خـداوندا مـن در كـلبـه حـقيرانـــه خـود چيزي دارم كه تو در عـرش كبرياي خود نداري من چون تويـي دارم كه تو همتاي خود نداري...


آن روز كه گفتي با تـو تـا آخر دنيـا مـي‌مانم، تازه فهميدم كه دنيا دو روز است...


شما بخاطر زيبايي هـمـسـرتان عــاشـــق او نـيـســتـيـد، ولــــي هـمسرتان زيبا است چون شما عاشق او هستيد...


عشق مانند ساعت شني عمـل مــي كند؛ هـمزمـان كه قلب را پر مينمايد، مغز را خالي ميگرداند...


وقتي مردي ميخواهد ازدواج كند در شگفت است كـه خـوشبخت خواهد شـد يـا خيـر. يك زن قبل از ازدواج ميداند...

+WarriorKing
04-03-2006, 19:32
وقتي مردي ميخواهد ازدواج كند در شگفت است كـه خـوشبخت خواهد شـد يـا خيـر. يك زن قبل از ازدواج ميداند...

rozbeh85
08-03-2006, 01:18
درخت تنهایی همه رو پر میکند، تنهایی کویر، تنهایی انسان، تنهایی موجودات
تنهایی درخت رو چه کسی پر میکند!

FX64 Dual Core
10-03-2006, 22:59
با سلام

اين هم جمله اي كه براي من خيلي زيباست ولي از خودم نيست :

خدايا اسم منو از دفتر مهربوني هات خط نزن.

رويا خانوم
12-03-2006, 09:55
جلسه محاكمه عشق بود
و قاضي عقل
و عشق محكوم به تبعيد به دورترين نقطه مغز شده بود
يعني فراموشي
قلب تقاضاي عفو عشق را داشت
ولي همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداري از عشق
آهاي چشم مگر تو نبودي كه هر روز آرزوي ديدن اونو داشتي
اي گوش مگر تو نبودي كه در آرزوي شنيدن صدايش بودي
و شما پاها كه هميشه آماده رفتن به سويش بوديد
حالا چرا اينچنين با او مخالفيد؟
همه اعضا روي برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند
تنها عقل و قلب در جلسه مادند
عقل گفت :ديدي قلب همه از عشق بيزارند
ولي من متحيرم كه با وجودي كه عشق بيشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمايت ميكني !؟
قلب ناليد:كه من بدون وجود عشق ديگر نخواهم بود
و تنها تكه گوشتي هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند
و فقط با عشق ميتوانم يك قلب واقعي باشم
پس من هميشه از او حمايت خواهم كرد حتي اگر نابود شوم :sad:

jasmin
12-03-2006, 21:57
سلام
تاپیک دلنشینی هست
ممنون بروبچز

:::::::::::::::::::::::::::::

ميگويند شيشه ها احساس ندارند .اما وقتي روي شيشه ي بخار گرفته اي نوشتم:دوستت دارم
آرام گريست...

::::::::::::::::::::::::::::

در كنار اين معلمان و درسها
در كنار نمره هاي صفر و نمره هاي بيست ؛
يك معلم بزرگ نيز !
در تمام لحظه ها و تمام عمر نيز !
در كلاس هست و در كلاس نيست !
نام اوست : مرگ
و انچه را كه درس ميدهد !
زندگيست

...

WooKMaN
12-03-2006, 22:46
خيلي تاپيك عشقولانه اي شده !!!!!!!!!
ادامه بديد لطفا
------------------------------
من كه از اين چيزا بلد نيستن بگم
پس بهتره فقط بخونم

sahelaram
15-03-2006, 00:21
ما برای دنیایی بهتر می جنگیم دنیایی که در اَن انسانها مانند برادر در کنار هم زندگی می کنند و نه مانند گرگها به جان هم افتاده اند

"دقیقا نمی دونم از کیه "

leuven
15-03-2006, 00:28
ما برای دنیایی بهتر می جنگیم دنیایی که در اَن انسانها مانند برادر در کنار هم زندگی می کنند و نه مانند گرگها به جان هم افتاده اند

"دقیقا نمی دونم از کیه "


سلام , فکر نمیکنید کمی ضد و نقیضه ؟ البته فضولی نباشه اما اگه میخواد همه مثل برادر باشند پس چرا بازم میجنگه؟ :puke: :blink:

leuven
15-03-2006, 00:31
یه جمله زیبا هست که در مورد آموختن درس زندگی و تلاش از مورچه , کسی جمله کاملشو بلده , لطفا ؟ :)

و آواتار این دوستمون nishnish منو یاد جمله زیبایی میندازه ; دلیل پیدایش عینک , دنیا رو از بالا دیدنه . ( چه جمله ای در اومد ؟ ) :biggrin: :rolleye:

رويا خانوم
15-03-2006, 09:38
شبي بنده اي در خواب ديد كه با خداي خود در ساحل دريا راه ميرود.

در افق صحنه هايي از گذشته و زندگي خود را مي ديد كه همچون صاعقه اي از برابر چشمانش عبور مي كردند.

در هر صحنه دو رد پا روی شن ها مي ديد. يكی رد پای خود او و ديگري رد پای خدايش.

وقتي از صفحه ی آخر آسمان مي گذشت به عقب باز گشت. به رد پاهای روی شن ها نگاه كرد.

شگفتا كه در بسياری از مواقع آن هم در سخت ترين و غم انگيز ترين لحظه های زندگيش تنها يك رد پا وجود داشت.

از اين موضوع عميقآ متاثر شد و از خدای خود پرسيد: خداوندا تو گفته بودی تا هر زمان كه پيرو تو باشم مرا در راه

زندگي تنها نمي گذاری و همواره همراهم خواهی بود.

اما امروز ديدم كه در سخت ترين زمان های زندگيم تنها يك جفت رد پا وجود داشته است.

نميدانم چطور در چنين لحظه هايي كه بيشترين احتياج را به تو داشتم مرا تنها ميگذاشتی..؟

خداوند به لطف و مهربانی پاسخ داد: فرزندم من تو را دوست دارم و تو را هرگز تنها نميگذارم.

آن زمان ها و در لحظه های رنج و سختي كه تنها يك جفت رد پا ديدی، آن رد پای من بود كه تو را در آغوش گرفته بودم

و در مسير زندگی به جلو ميبردم.

k@vir
15-03-2006, 11:27
همیشه همه چیز را از خدا بخواه
که اگر داد نعمت است و اگر نداد حکمت.
هیچ وقت هیچ چیز را از بنده ی خدا نخواه
که اگر بدهد منت است و اگر ندهد خفت!

k@vir
15-03-2006, 11:28
غرورت را به خاطر دل کسی که دوستش داری بشکن
ولی هیچ وقت دل کسی را که دوستش داری به خاطر غرورت نشکن!

k@vir
15-03-2006, 11:29
ازدواج کنید به هر وسیله که می توانید
اگر زن خوبی داشتید خوشبخت می شوید
و اگر همسر بدی داشتید فیلسوف می شوید
که این در هر دو حالت برای مرد جالب است.
پیش از ازدواج چشمهایتان را خوب باز کنید
و پس از آن کمی آن ها را روی هم بگذارید.(سقراط)

k@vir
15-03-2006, 11:32
عشق یعنی......؟
عشق یعنی وقتی که تو دیگر در انتخابت شک نداشته باشی!
عشق یعنی پادشاهی دل
عشق یعنی وقتی اطمینان داری که مرد ایده آل خود را پیدا کردی
عشق یعنی وقتی یک مرد همسر دلخواهش را می یابد
عشق یعنی کم کردن فاصله ها
عشق یعنی دو تایی سوار یک ما شین قوی برای عبور از پستی بلندی های زندگی بودن
عشق یعنی فرار کردن به دنیای خصوصی
عشق یعنی در موفقیت هم شریک بودن
عشق یعنی ثبت لحظات قشنگ زندگی
عشق یعنی خاطرات خوش با هم داشتن
عشق یعنی اینکه از خودت بپرسی:((چرا دم به ساعت به من زنگ نمی زنه؟!!!))
عشق یعنی همیشه برای هم زنگ زدن!
عشق یعنی در روز تولدش درست همان چیزی را بخری که دوستش دارد!
عشق یعنی تو ملکه ی قلب هایی
عشق یعنی وقتی که بوی عطرش از یادت نره!
عشق یعنی قصه ی زندگی ما!!!

br0991
15-03-2006, 11:33
[ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


خوشبختی يعنی : بپذيری زندگيت مال توست و آزاد هستی با فکرو ا عمالی که دوست داری با اونا زندگی کنی

خوشبختی يعنی : خودت تصميم بگيری و برای خوشحالی خودت زندگی کنی

خوشبختی يعنی : مسؤوليت زندگيتو بپذيری و صرف نظر از هر آن چه که تو رو ميترساند به تنهايی بپيمايی

خوشبختی يعنی : از کلت بيرون کنی که بشينی و منتظر باشی کسی از راه برسه و تمام مشکلاتت رو برات حل کنه

خوشبختی يعنی : نخواهی در مورد ديگران قضاوت کنی و اونارو کنترل کنی

خوشبختی يعنی : اولين چيزی که تو ذهنت هک ميکنی اين باشه : تنهايی رو از افتادن و یا ماندن در هر دامی ارزشمندتر بدونی

خوشبختی يعنی : قلبی رو نشکنی ، دلی رو نرنجونی ، آبرويی رو نريزی

خوشبختی يعنی : به خودت متکی باشی ، ولی برای نشون دادن خودت ديگران رو خورد نکنی

خوشبختی يعنی : قبول کنی که ديگران به اندازه تو به امنيت ، آرامش ، محبّت ، گذشت و آزادی نياز درند

خوشبختی يعنی : کسی به شرط فرمانبردار بودن و کنترل کردن تو دوستت نداشته باشد چون عشق همراه با اعتماد و ايمان ناگهان ايجاد ميشود

خوشبختی يعنی : وقتی آزرده هستی نا اميد نشی ، وقتی ترسيدی خودتو نبازی ، وقتی عصبانی شدی کسی رو دشمن نبينی

خوشبختی يعنی : کمی دليرتر و معقولتر باشی

خوشبختی يعنی : بدونی کجا ميری ، کجا ميمونی ، کی ميری و کی بر ميگردی

خوشبختی يعنی : بدون احساس گناه "نه" بگويی و بدون خود خواهی پاسخ مثبت بدهی

خوشبختی يعنی : به خاطر موقعيت خودت شکايت نکنی چون خودت با فکر خودت اين موقعيتو درست کردی و سعی کنی خودت حلّش کونی

خوشبختی يعنی : قبل از اين که به فکر تغیير زندگی ديگران باشی قاضی زندگی خودت باشی

خوشبختی يعنی : هر گاه کسی از تو تقاضای کمک کرد تحقيرش نکنی و فقط بگويی : خوشحالم که ميتوانم کمکت کنم

خوشبختی يعنی : پذيرفتن اين واقيت که هيچ انسانی کامل نيست و انسان ممکن اشتباه کنه

خوشبختی يعنی : برای رسيدن به رويايی که در سر داری بخواهی که تلاش کنی و خيلی از سختيهايی که حتی پيش بينی نميکردی تحمل کنی و مبارزه کنی

خوشبختی يعنی : باور کنی که اوضاع به اندازه اي که ميگويی وخيم نيست وبرای ناکامی خودت بهانه تراشی نکنی

خوشبختی يعنی : باور کنی که تا اشتباه نکنی نميتونی راه درست رو بياموزی و پيشرفت کنی

خوشبختی يعنی : بپذيری که تنها انسانهای بزرگ و مهربان پوزش می طلبند پس برای رنجشی که تو عاملش بودی صادقانه پوزش بخواهی

خوشبختی يعنی : کمتر بخواهی رقابت کنی تا مورد حسادت ديگران قرار نگيری زيرا تو در انتخاب ، آزادی و باور کن هيچ گاه نياز به تماشاچی نداری و اينها برايت نخواهند ماند

خوشبختی يعنی : باور کنی که انسانهای نو آور و پيروز هميشه برای شکستن حصارها بد نام شده اند پس زندگی را که ميخواهی بکن و منتظر تمجيد و تحسين ديگران نباش

خوشبختی يعنی : باور کنی که اگر به احساس واقعيت اعتماد کنی و برای آن مبارزه کنی در آخر زخمها التيام خواهند يافت پس ، از آزاد کردن احساس واقعيت نترس

خوشبختی يعنی : شجاعت و توان گريستن داشته باشی چون برای گريه کردن مجبوری احساس واقعيت رو آشکر کنی و پس از آن آرامش از راه خواهد رسيد

خوشبختی يعنی : چيزی را به ديگران ببخشی که آرزوی دريافت آن را داری ، مهرت را ببخش تا غرق در محبّت شوی

خوشبختی يعنی : گذشته را با شجاعت ببخشی تا تجربه های درد ناک تکرار نگردد

خوشبختی يعنی : شکر کنی که زنده ای که احساس داری که دوستت دارند که عشقی در قلبت داری و باور کنی به هر چه که لياقتشو داشته باشی خواهی رسيد

بخواه که خوشبخت باشی و برای رسيدن بهش مبارزه کن

k@vir
16-03-2006, 19:12
مشکلات خود را بر ما سه ها بنویسید و موفقیت ها یتان را بر روی سنگ مرمر!
------------------------------------------------------------------------------------------
زما نی که به دنیا آمدی باران می بارید
ولی این باران با باران های دیگر فرق داشت
آن روز فرشته ها گریه می کردند زیرا یک نفر از میا نشان رفته بود!!!
-----------------------------------------------------------------------------

فرشته از سنگ پرسید: چرا از خدا نمی خواهی که تو را هم به شکل انسان در آورد؟
سنگ پاسخ داد :هنوز آنقدر سخت نشده ام که بتوانم انسان باشم!!!
----------------------------------------------------------------------------------
در دونیا چهار چیز را دوست دارم:
در آسمان خدا
در زمین وطنم
در وطنم قلبم
و در قلبم تو را.

vorojax
17-03-2006, 14:26
هر كس به طريقي دل ما ميشكند × بيگانه جدا دوست جدا
بيگانه اگر ميشكند حرفي نيست × از دوست بپرسيد كه چرا مي شكند

vorojax
17-03-2006, 14:27
زندگي ارزش مردن ندارد

vorojax
17-03-2006, 14:28
مردي را نبود فتاده را پاي زدن گر دست فتاده گيري مردي

jasmin
17-03-2006, 14:35
جلسه محاكمه عشق بود
و قاضي عقل
و عشق محكوم به تبعيد به دورترين نقطه مغز شده بود
يعني فراموشي
قلب تقاضاي عفو عشق را داشت
ولي همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداري از عشق
آهاي چشم مگر تو نبودي كه هر روز آرزوي ديدن اونو داشتي
اي گوش مگر تو نبودي كه در آرزوي شنيدن صدايش بودي
و شما پاها كه هميشه آماده رفتن به سويش بوديد
حالا چرا اينچنين با او مخالفيد؟
همه اعضا روي برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند
تنها عقل و قلب در جلسه مادند
عقل گفت :ديدي قلب همه از عشق بيزارند
ولي من متحيرم كه با وجودي كه عشق بيشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمايت ميكني !؟
قلب ناليد:كه من بدون وجود عشق ديگر نخواهم بود
و تنها تكه گوشتي هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند
و فقط با عشق ميتوانم يك قلب واقعي باشم
پس من هميشه از او حمايت خواهم كرد حتي اگر نابود شوم :sad:

چقدر قشنگ بود :rolleye:

::::::::::::::::::::::::::::::::::

زن برتر است يا مرد.

گزيده اي از سخنراني دكتر الهي قمشه اي
خداوند زن را از پهلوي سمت چپ مرد آفريد زيرا:
از سر مرد, زن را نيافريد تا نسبت به مرد تسلط نداشته باشد.
از پاي مرد, زن را نيافريد تا مرد نسبت به او تسلط نداشته باشد.
از پهلوي مرد آفريد تا هر دو برابر هم باشند و هيچ كدام نسبت به ديگري برتري نداشته باشند و تكيه گاه يكديگر باشند.
از سمت چپ آفريد زيرا نزديكترين مكان به قلب است.
مكاني كه منبع عشق است.
تا بتوانند نسبت به يكديكر عشق بورزند و يكديگر را دوست بدارند.

...

saye
18-03-2006, 00:04
امام علی(ع):
بي‌خرد در شهر خود غريب است و در ميان عزيزان خود خوار.

امام حسين(ع):
بخشنده‌ترين مردم كسي است كه به آنكه به او چشم اميد نبسته بخشش كند.

سقراط :

براي دوست خود يك دفعه تمام محبت خود را ظاهر مكن زيرا هر وقت اندك تغييري مشاهده كرد تو را دشمن مي دارد .

saye
18-03-2006, 00:08
دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميد که هيچ زندگی نکرده است.
تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پريشان شد و آشفته و عصبانی.
نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد.دادزد و بد وبيراه گفت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سکوت کرد،جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد. به پر و پای فرشته و انسان پيچيد، خدا سکوت کرد، کفر گفت و سجاده دور انداخت و باز هم سکوت کرد، دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد، اين بار خدا سکوتش را شکست و با صدايی دلنشين گفت:
عزيزم بدان که يک رزو ديگر را هم از دست دادی!
تمام روز را به بد و بيره و جار و جنجال از دست دادی. تنها يک روز ديگر باقيست. بيا و لااقل اين يک روز را زندگی کن.
لابه لای هق وهقش گفت: اما با يک روز..... با يک روز چه کاری می توان کرد.....؟
خدا گفت: آن کس که لذت يک روز زيستن را تجربه کند، گويی که هزار سال زيسته است و آنکه امروزش را درنيابد، هزار سال هم به کارش نمی آيد.
و آن گاه سهم يک روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت:
حالا برو و زندگی کن
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشيد. اما می ترسيد حرکت کند ، می ترسيد راه برود، زندگی از لای انگشتانش بريزد.
قدری ايستاد..... بعد با خودش گفت: وقتی فردايی ندارم، نگاهداشتن اين زندگی چه فايده ای دارد، بگذار اين يک مشت زندگی را مصرف کنم.
آن وقت شروع به دويدن کرد. زندگی را به سرو رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و بوييد و چنان به وجد آمد که ديد می تواند تا ته دنيا بدود،می تواند بال بزند، می تواند، پا روی خورشيد بگذارد و می تواند... او در آن يک روز آسمان خراشی بنا نکرد، زمينی را مالک نشد، مقامی را به دست نياورد، اما..... اما در همان يک روز دست بر پوست درخت کشيد، روی چمنها خوابيد، کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی که نمی شناختندش سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او همان يک روز آشتی کرد و خنديد و سبک شد ، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد.
او همان يک روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند:
او درگذشت ، کسی که هزار سال زيسته بود.

armin_goooodboy
18-03-2006, 04:00
هر كس به طريقي دل ما ميشكند × بيگانه جدا دوست جدا
بيگانه اگر ميشكند حرفي نيست × از دوست بپرسيد كه چرا مي شكند

سلام
فکر کنم کاملش اینه

آه
دل ما شکست کس صدایش نشنید * آری دل مرد بی صدا میشکند
هر کس به طریقی دل ما میشکند*بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست*من در عجبم دوست چرا می شکند

شرمنده :tongue:

armin_goooodboy
18-03-2006, 04:11
خودم از این شعر خیلی خوشم میاد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

با یک دل غمگین به جهان شادی نیست * تا یک ده ویران بود آبادی نیست
تا در همه جهان یکی زندان هست * در هیچ کجای عالم آزادی نیست

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++
من از بی قدریه خار سر دیوار دانستم * که نا کس کس نمیگردد از این بالا نشینی ها
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++
هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ ++
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است

خوش باشید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

رويا خانوم
19-03-2006, 11:40
آنگاه که با دستانت واژه ی عشق را برقلبم نوشتی سواد نداشتم، اما به دستانت اعتماد داشتم. حال سواد دارم اما دیگر به چشمان خود اعتماد ندارم.

رويا خانوم
19-03-2006, 11:46
سعي نكن زندگي را درك كني .آن را زندگي كن !
سعي نكن عشق را درك كني .به درون عشق قدم بگذار .
آنگاه در خواهي يافت ...و آن دريافت از تجربه كردن تو نشات خواهد گرفت .
آن شناخت هرگز اين راز را از ميان برنخواهد داشت، اينكه هر
چه بيشتر بداني ،بيشتر در مي يابي كه چيزهاي بسياري براي شناختن باقي است

k@vir
19-03-2006, 21:19
از كودكي پر سیدند:عشق چيست؟گفت:بازی!
از نوجوانی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:دختر بازی!!!
از جوانی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:پول و ثروت!
از پیر مردی پرسیدند:عشق چیست؟گفت:عمر!
از عاشقی پرسیدند:عشق چیست؟
چیزی نگفت ! سرش را به زیر انداخت و آرام گریست!!!

jarooo_khakandaz
21-03-2006, 01:01
ز عشقولي منو ويلون وکردي ***ز غم عين ني قليون وکردي!
همه وزن دوبيتي هامو چرمنگ*مفا ليلون,مفا ليلون وکردي! ...

رويا خانوم
10-04-2006, 07:55
چون روز رستاخيز رسد،در پل صراط و ترازوگاه،نامه اي از سوي حق رسد كه اي بنده من تو را رايگان بيافريدم، صورت زيبا بنگاشتم، قدو بالات بر كشيدم، كودك بودي و منت راه نمودم از ميان خون شير بهر تو بيرون آوردم،پدر و مادر بهر تو مهربان كردم،ايشان را به پرورش تو وا داشتم،و از باد وآب و آتش نگاه داشتم، از كودكي به جواني و از جواني به پيري رسانيدم، تو را به فهم و فرهنگ بياراستم و به دانش و هنر بپيراستم، اي بنده من ، من كه با تو اين همه نيكوييها كردم ،تو براي ما چه كردي ؟؟؟؟
چه گناه ها كه نكردي ؟؟چه نيكيها كه به جاي نياوردي؟؟آيا هرگز در راه ما پولي به نيازمندي دادي؟ سگي تشنه از بهر ما آب دادي؟؟
بنده من ، كردي آنچه نبايد مي كردي، و مرا شرم آيد كه با تو آن كنم كه سزاي آني من با تو آن كنم كه خود شايسته آنم ، رو كه تو را آمرزيدم تا بداني كه من منم و تو تويي
اي عبد بدان كه گدايي كه نزد پادشاهي رود به او نگويند چه آوردي؟؟؟؟به او گويند چه خواهي؟؟؟
خدا چگونه ننوازد كه اكرم اكرمين است و چگونه نيامرزد كه ارحم الراحمين است؟؟
--------------------------------------------------------------
از : منجات نامه خواجه عبد ا... انصاري

رويا خانوم
10-04-2006, 09:01
يكي بود يكي نبود زير گنبد كبود يك كبوتر بال و پر شكسته بود . صياد چشمش به كبوتر افتاد انو اسير كرد صياد نامروت بال و پر انو تو غم شكست .
صياد قصد نداشت كبوتر و آبش بده ننونش بده عاشقي رو يادش بده . اون مي خواست قلب تنهاي كبوتر رو اسير كنه صياد قصد نداشت براي كبوتر لالاي بخونه فقط مي خواست قلب شكسته ي كفتر رو شكسته تر كنه .
كبوتر تا چشمش به صياد مي افتاد دلش خون مي شد از دست اين روزگار .
كبوتر به همون عمر ديروز خود راضي بود چرا كه ديروز درزير يك سايه درخت بود مي تونست بخونه فرياد بزنه گريه كنه اما امروز تو دست صياد توان هيچ حركتي نداشت وقتي يادش مي آمد آب و هواي خوش تنهايي رو آروم آروم تو قلبش گريه مي كرد وقتي يادش مي آمد كه دلش مي گرفت روي بومي مي نشست . با آواز پرنده هاي ديگر خودش رو دلگرم مي كرد .
اما حالا خدايا هيچ بال و پري براي پرواز نداره و فقط مي گريد دلش نمي خواد با وجود نامردي صياد اونو تنها بزاره آخه امروز كبوتر دلش پيش صياد اسيره . خدايا چرا كبوتر زود دل به صياد داد خدايا مگر اون نمي دونست كه دنيا خيلي بي رحمه و براي دل نازك كبوتر جايي نداره مگر اون صياد نبود پس چرا كبوتر مهر اون رو به جون خريد .
ديگه كسي نديد پرنده بخونه شاديش رو به كسي بده ديگه كسي پرنده رو شاد نديد. زيبا نديد. وفقط از او پرواز بر سر قله ها را به ياد داشتند وبهم مي گفتند كه پرواز را به خاطر داشته باش پرنده مردنيست . پرنده مردنيست .
حالا كبوتر فقط دعا مي كنه كه چي مي شد به بي نيازي ديروز مي رسيد . خدايا قصد صياد چي بود چرا دل كبوتر رو اسير كرد . شايد خود صياد قبلا كبوتر بوده و حالا صياد شده . ولي چه ظالمانست كه صياد بخواهد اين كار را با كبوتر ديگر بكند .

Wisdom
10-04-2006, 19:11
كوله ‌پشتي‌اش‌ را برداشت‌ و راه‌ افتاد. رفت‌ كه‌ دنبال‌ خدا بگردد؛ و گفت: تا كوله‌ام‌ از خدا پر نشود برنخواهم‌ گشت.نهالي‌ رنجور و كوچك‌ كنار راه‌ ايستاده‌ بود.
مسافر با خنده‌اي‌ رو به‌ درخت‌ گفت: چه‌ تلخ‌ است‌ كنار جاده‌ بودن‌ و نرفتن؛
و درخت‌ زير لب‌ گفت: ولي‌ تلخ‌ تر آن‌ است‌ كه‌ بروي‌ و بي‌ رهاورد برگردي. كاش‌ مي‌دانستي‌ آن‌چه‌ در جست‌وجوي‌ آني، همين‌جاست
.مسافر رفت‌ و گفت: يك‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ مي‌داند، پاهايش‌ در گِل‌ است، او هيچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نخواهد يافت.و نشنيد كه‌ درخت‌ گفت: اما من‌ جست‌وجو را از خود آغاز كرده‌ام‌ و سفرم‌ را كسي‌ نخواهد ديد؛ جز آن‌ كه‌ بايد.مسافر رفت‌ و كوله‌اش‌ سنگين‌ بود.
هزار سال‌ گذشت، هزار سالِ‌ پر خم‌ و پيچ، هزار سالِ‌ بالا و پست. مسافر بازگشت. رنجور و نااميد. خدا را نيافته‌ بود، اما غرورش‌ را گم‌ كرده‌ بود. به‌ ابتداي‌ جاده‌ رسيد. جاده‌اي‌ كه‌ روزي‌ از آن‌ آغاز كرده‌ بود.درختي‌ هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده‌ بود. زير سايه‌اش‌ نشست‌ تا لختي‌ بياسايد. مسافر درخت‌ را به‌ ياد نياورد. اما درخت‌ او را مي‌شناخت.
درخت‌ گفت: سلام‌ مسافر، در كوله‌ات‌ چه‌ داري، مرا هم‌ ميهمان‌ كن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، كوله‌ام‌ خالي‌ است‌ و هيچ‌ چيز ندارم.
درخت‌ گفت: چه‌ خوب، وقتي‌ هيچ‌ چيز نداري، همه‌ چيز داري. اما آن‌ روز كه‌ مي‌رفتي، در كوله‌ات‌ همه‌ چيز داشتي، غرور كمترينش‌ بود، جاده‌ آن‌ را از تو گرفت. حالا در كوله‌ات‌ جا براي‌ خدا هست. و قدري‌ از حقيقت‌ را در كوله‌ مسافر ريخت. دست‌هاي‌ مسافر از اشراق‌ پر شد و چشم‌هايش‌ از حيرت‌ درخشيد و گفت: هزار سال‌ رفتم‌ و پيدا نكردم‌ و تو نرفته‌اي، اين‌ همه‌ يافتي!
درخت‌ گفت: زيرا تو در جاده‌ رفتي‌ و من‌ در خودم. و پيمودن‌ خود، دشوارتر از پيمودن‌ جاده‌هاست.

moh3en62
11-04-2006, 03:34
سلام
من اولین باره توی این تایپیک میام و خودم هم دفتری شبیه این تایپیک دارم.هر وقت اومدم یه چیزی میزارم.
از شکسپیر:
همیشه سعی کن اون چیزی رو که دوست داری بدست بیاری,نه اون چیزی رو که بدست آوردی دوست بداری.
موفق باشید

saye
13-04-2006, 00:39
زندگي دو نيمه داره: نيمه اول به اميد نيمه دوم مي گذره و نيمه دوم در حسرت نيمه اول

حسرت چيزي رو خوردن خيلي سخته . ديدن چيزي كه تا چشمات رو مي بندي مي بينيش هم به نوبه خودش خنده به گريه هاييه كه هيچكي نمي تونه اونا رو باور كنه . بخندين ، آره با شمام ، شمايي كه مي دوني من با شمام . مث يه دره ي عميق از خنده دهنت رو بازو بسته بكن ، بخند به گريه اولي كه ديدن نداشت ، بخند به آخرين رقصي كه از يه برگ خشك توي پائيز ديدي ، بخند به صدايي كه ديگه نميشه گرماي احساس رو توش درك كرد ، بخند به لحظه هايي كه هم ضربان و هم بغض مث يه گلدون كهنه مي شكنه ، آره واقعاً خنده داره ، درست فهميدي همه نوشته هام خنده دارن ، آره من بي مخم ، آره من واقعاً مخم تعطيل شده ، نمي دونم شايد اينجوري نباشه كه بخايم به اين اميد بمونيم كه يكي بياد بهمون ياد بده كه هميشه بايد اميد داشت توي زندگي و نبايد حسرت داشتن اميد رو داشت ، مث يه درخت كه وقتي قد ميكشه با ريشه هاش به همه مي فهمونه كه آره زندگي رو قراره يه جور ديگه معني كنه ، هم نفس داشتن توي تنهايي هايي كه بايد يه تسكين داشته باشه از اين قاعده خارج نيست و حالا اما ميشه گفت :



زندگي دو نيمه داره:نيمه اول به ساخت نيمه دوم مي گذره و نيمه دوم با تکيه بر نيمه اول

moh3en62
13-04-2006, 05:40
اللهي!پنداشتم كه تو را شناختم,اكنون پنداشت خود را به آب انداختم.
اللهي!عاجز و سرگردانم,نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم.

mehdi_bjt
13-04-2006, 06:54
سلام
انسان آزاد است تا آنجا كه به حق كسي تجاوز نكند .

Behroooz
13-04-2006, 09:37
از سگي كه پارس نمي كنه و ادمي كه خيلي ساكته بپرهيزيد

ضرب المثل اسپانيايي

رويا خانوم
13-04-2006, 09:50
بهتر است غرورتان را به خاطر کسی که دوستش دارید از دست بدهید ، تا این که او را به خاطر غرورتان از دست بدهید.

Behroooz
13-04-2006, 19:46
من پی سی ورلدی ها رو دوست دارم و اگه کاری از دستم بر بیاد براشون می کنم

saye
13-04-2006, 20:13
من یکی از مرده های ساکن این قبرستونم....
اینجا یه قبرستون معمولی نیست.....
توی هیچ کدوم از این قبرا جنازه نیست.....
بعضیا دلشونو اینجا خاک کردن بعضیا روحشونو....مرده متحرک!
ادمایی که میان اینجا موقع ورود یا خیلی ناراحتن یا خیلی برافروخته یا خیلی نا امید یا...
ولی موقع بیرون رفتن همه یه جورن.....انگا بی حسه جسمشون...یه جورایی انگار خسته ن...خیلی خسته..چشمای سنگی....گاهی هم یه لبخندی که نیومده روی لب میماسه.....
تو هم خسته ای؟؟؟؟؟
حس میکنی یه چیزی قبلا بود که دیگه نیست؟؟؟
انگار تو خالی شدی؟؟؟؟؟
پس همسایه ایم!.....قطعه ی چند؟ردیف چند؟؟؟؟؟ادرس بده هر از چند گاهی بهت سر بزنم...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Moh3en_DDD
14-04-2006, 17:58
انرزی هسته ای حق مسلم ماست !!!

k@vir
15-04-2006, 09:55
هيچ باراني قادر نخواهد بود رد پاي تو را از كوچه ي خاطراتم بشويد.

رويا خانوم
18-04-2006, 13:45
هنگامي که پروردگار جهان را خلق مي کرد ، فرشتگان مقرب در گاهش را فراخواند .
خداوند از فرشتگان مقرب خود خواست در تصميمش ياري اش دهند که اسرار زندگي را کجا جاي دهد يکي از فرشتگان پاسخ داد :در زمين دفن کن.
ديگري گفت : در اعماق دريا جاي بده .
يکي ديگر پيشنهاد کرد : در کوه ها پنهان کن .
خداوند پاسخ داد : اگر آنچه را شما مي گوييد انجام دهم ، تنها اشخاص معدودي اسرار زندگي را مي يابند . اسرار زندگي بايد در دسترس همه باشد .
يکي از فرشتگان در جواب گفت: بله درک مي کنم ، پس در قلب تمام ابناي بشر جاي بده .
هيچ کس فکر نمي کند که آنجا دنبالش بگردد.
خداوند گفت : درست است ! در قلب تمام انسانها .
پس بدين ترتيب اسرار زندگي در وجود همه ما جاي دارد.

END_GIRL
18-04-2006, 14:14
و من اكنون در كنار توام و لبريز از عشق تو
در ان لحظه كه مردم , چشم هاي تو به من خيره ميشوند
تنها نگاه مستانه ي دنيا را نثار چشم هاي لبريز از درياهاي تو مي كنم
و هرگز نمي گذارم ردپاي نگاهي ديگر در چشم هايت بر جاي بماند
سرازير ميشوم در نرمينه ي دستهايت و قلبت را احساس ميكنم
و طراوت زندگي من جوانه ميزند
عشق را مي بوسم ودر صندوقچه ميگذارم كه همانا
قلب تو سندي است كه مي خواهم به نام من باشد...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

END_GIRL
18-04-2006, 14:39
هميشه خواستم بگم دوستت دارم اما نتونستم
هر وقت از کنارم مي گذشتي ارزو داشتم اينو از چشمام بخووني
ولي ولي افسوس که تو بي اعتنا از کنارم مي گذشتي :sad:
تا اينکه امروز قلم رو گرفتم و خواستم بنويسم که از تو بيزارم
ولي وقتي که قلم رو از روي کاغذ برداشتم با تعجب ديدم که نوشتم دوستت دارم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] :blink:

===================================
براي کسي که معشوقه هست و يکي عاشقشه:

وقتي پر از سکوت شدي بياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه
وقتي نا اميد سدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش توي
وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره

===================================
غم عشق......:

تنهاييم را با تو قسمت ميکنم
ولي بدان سهم کمي نيست
گسترده تر از عالم تنهاي من عالمي نيست
خداي من بر مگير خودستايي را که بيشک تنهاتر از من در زمين و اسمانت ادمي نيست
اي خدا انقدر غم دارد اين دلم که ديگر همدمي نيست
همواره چون من نه , فقط يه لحظه اي خوب به من بيانديش
تا ببيني که سخت تر از غم عشق (عشق تو ) غمي نيست

Mehrshad-msv
18-04-2006, 15:17
هميشه خواستم بگم دوستت دارم اما نتونستم
هر وقت از کنارم مي گذشتي ارزو داشتم اينو از چشمام بخووني
ولي ولي افسوس که تو بي اعتنا از کنارم مي گذشتي :sad:
تا اينکه امروز قلم رو گرفتم و خواستم بنويسم که از تو بيزارم
ولي وقتي که قلم رو از روي کاغذ برداشتم با تعجب ديدم که نوشتم دوستت دارم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] :blink:

قشنگ بود [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Black Hawk
18-04-2006, 15:23
و زندگي روياي شيرينيست از واقعيت خيال زندگي بازي نيست اما واقعيت هم نيست زندگي نيمه پر ليوان است
نميه ي خالي آن ماييم زندگي شايدهم هفت رنگ رنگين كمان باشد زندگي زير چتر بودن در زير يورش وحشي باد هاي شماليست شايد زندگي نه سياهست نه سفيد زندگي رنگ محبت هاي مادر هنگام طلوعست شايد
زندگي قاه قاه كودكان بهنگام بازيست زندگي نيست هرآنچه ماهستيم زندگي نيمه اميد بقا تا ابد است.زندگي خواستن اما نرسيدن به هدف است.زندگي مي تواند تلخترين كابوس باشد
صبحها خوب نگاهي بكنيد در آن دور دست كسي منتظر شماست.................................

leila_kl
18-04-2006, 15:56
آن كه مي گويد دوستت مي دارم
خنيانگر غمگيني است
كه آوازش را از دست داده است
اي كاش عشق را زبان سخن بود

هزار كاكلي شاد در چشمان توست
هزار قناري خاموش در گلوي من
عشق را
اي كاش زبان سخن بود

آنكه مي گويد دوستت مي دارم
دل اندوهگين شبي است
كه مهتابش را مي جويد
اي كاش عشق را زبان سخن بود

هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره گريان در تمناي من
عشق را اي كاش زبان سخن بود...

leila_kl
18-04-2006, 15:58
دوستت دارم نه به اندازه بارون چون يه روز بند مي ياد
دوستت دارم نه به اندازه برف چون يه روز آب مي شه
دوستت دارم نه به اندازه گل چون يه روز پژمرده مي شه
دوستت دارم به اندازه دنيا چون هيچوقت تموم نمي شه

Behroooz
18-04-2006, 17:20
من يكي را دوست دارم ولي جامعم نمي زاره بهش بگم
اي داد

Behroooz
18-04-2006, 17:22
يكي قرار بود عكس اويتورش را به ما بده ولي نمي ده

بين اين پست و پست قبلي ارتباطي نيست

Black Hawk
18-04-2006, 19:26
يكي قرار بود عكس اويتورش را به ما بده ولي نمي ده

بين اين پست و پست قبلي ارتباطي نيست

فكر كنم اين يكي خارج از بحث بودا :exclamati

k@vir
18-04-2006, 20:50
عده اي عشق مي ورزند براي آن كه مي دانند روزي خواهند مرد
عده اي مي ميرند براي آن كه مي دانند روزي عشقشان خواهد مرد.

Moh3en_DDD
18-04-2006, 22:11
عیب کسان منگر و احسان خویش دیده فروبر به گریبان خویش

آینه روزی که بگیری به دست خود شکن آن روز مشو خود پرست

رويا خانوم
22-04-2006, 10:33
سازنده‌ترين كلمه گذشت است ... آن را تمرين كن
پرمعني‌ترين كلمه ما است ........ آن را به كار ببر
عميق‌ترين كلمه عشق است ..... به آن ارج بنه.
بي رحم‌ترين كلمه تنفر است ..... از بين ببرش.
سركش‌ترين كلمه حسد است .... با آن بازي نكن.
خودخواهانه‌ترين كلمه من است... از آن حذر كن.
ناپايدارترين كلمه خشم است...... آن را فرو ببر.
بازدارنده ترين كلمه ترس است ..... با آن مقابله كن.
با نشاط‌ترين كلمه کار است ......... به آن بپرداز.
پوچ ترين كلمه طمع است ............آن را بكش
سازنده ترين كلمه صبر است......... براي داشتنش دعا كن.

Behroooz
22-04-2006, 11:23
هميشه خواستم بگم دوستت دارم اما نتونستم
هر وقت از کنارم مي گذشتي ارزو داشتم اينو از چشمام بخووني
ولي ولي افسوس که تو بي اعتنا از کنارم مي گذشتي
تا اينکه امروز قلم رو گرفتم و خواستم بنويسم که از تو بيزارم
ولي وقتي که قلم رو از روي کاغذ برداشتم با تعجب ديدم که نوشتم دوستت دارم

عالي بود

رويا خانوم
23-04-2006, 11:27
* نا مهرباني ها را با مهرباني پاسخ مي دهي .
* به چهره هاي عبوس و اخمو لبخند هديه مي دهي .
* فريادهاي حاکي از عصبانيت را با صداي بلند سکوت ، خاموش مي کني.
* در تمام کارهايت فقط به خدا توکل مي کني .
* بار همه زنديگيت را به خدا مي سپاري .
* هر روز صبح تصميم مي گيري بهتر از ديروز زندگي کني .
* به جاي ترسيدن از موانع ومشکلات ، با شور و شادي به راههايي فکر مي کني که تو را به موفقيت مي رسانند.
* ايمان داري که خواستن ، توانستن است.
* براي کمک به ديگران سر از پا نمي شناسي .
* هميشه به خير و صلاح مردم کار مي کني .
* اهداف بلند مدت و کوتاه مدت زنديگيت ، طعم معنوي دارند

leila_kl
26-04-2006, 17:00
خداراشكر كه تمام شب صداي خرخر شوهرم را مي شنوم اين يعني او زنده و سالم
در كنار من خوابيده است.
I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me

خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است.اين يعني او در خانه است
ودر خيابانها پرسه نمي زند.
I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street.

خدا را شكر كه ماليات مي پردازم اين يعني شغل و در آمدي
دارم و بيكار نيستم.
I am thankful for the taxes that I pay , because it means that I am employed

خدا را شكر كه بايد ريخت و پاش هاي بعد از مهماني را جمع كنم. اين يعني در ميان دوستانم بوده ام.
I am thankful for the mess to clean after a party , because it means that I have been surrounded by friends.

خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند . اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم.
I am thankful for the clothes that a fit a little too snag , because it means I have enough to eat.

خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم.اين يعني توان سخت كار كردن را دارم.
I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I have been capable of working hard.

خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم.اين يعني من خانه اي دارم.
I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning , because it means I have a home.

خدا را شكر كه در جائي دور جاي پارك پيدا كردم.اين يعني
هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبيلي براي سوار شدن.
I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot, because it means I am capable of walking and that I have been blessed with transportation

خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم. اين يعني من توانائي شنيدن دارم.
I am thankful for the noise I have to bear from neighbors , because it means that I can hear.

خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم. اين يعني من لباس براي پوشيدن دارم.
I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have clothes to wear.

خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام.
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive.

خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم . اين يعني بياد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم.
I am thankful for being sick once in a while , because it reminds me that I am healthy most of the time.

خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم.
I am thankful for the becoming broke on shopping for new year , because it means I have beloved ones to buy gifts for

خداراشكر...خدارا شكر...خدارا شكر

armin_goooodboy
26-04-2006, 21:15
leila_kl جان
واقعا زیبا بود
مرسی

رويا خانوم از شما هم به خاطر جملات و شعر های زیبایی که میذارید ممنون

از همه دوستان تشکر میکنم

j0l6
26-04-2006, 22:51
تایپیک قشنگیه خیلی مرسی از همه شما

رويا خانوم
27-04-2006, 12:55
مادربزگش خدابیامرز همیشه می گفت : این قدر موهایت را کوتاه نکن . بختت بسته میشه ها . دختر وقتی سن شوهر کردنش می رسه باید موهاش بلند باشه وگرنه سیاه بخت می شه .
سنش که بیشتر شد و برایش خواستگار آمد با خودش گفت همه اش به خاطر موهایبلندم است .
شوهرش هم می گفت : عاشق موهای بلندش است .
اما امروز جلوی آینه ایستاده بود و موهایش را کوتاه می کرد . آخر امروز فهمیده بود که شوهرش عاشق موهای بلند دیگری شده است .

Allegro
27-04-2006, 15:54
یک روز غمی میرسد اندازه کوه
یک روز نشاط ، اندازه دشت
افسانه زندگی همین است عزیز...
در سایه کوه باید از دشت گذشت....

Allegro
27-04-2006, 16:01
راز خوشبختی عبارت است از بدی ندیدین، بدی نشنیدن، بدی نکردن (چینی)

می آییم و می گرییم. اینست زندگی!می گرییم و می رویم اینست مرگ (فرانسوی)

Behroooz
28-04-2006, 11:44
خداراشكر كه تمام شب صداي خرخر شوهرم را مي شنوم اين يعني او زنده و سالم
در كنار من خوابيده است.
I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me

خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است.اين يعني او در خانه است
ودر خيابانها پرسه نمي زند.
I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street.

خدا را شكر كه ماليات مي پردازم اين يعني شغل و در آمدي
دارم و بيكار نيستم.
I am thankful for the taxes that I pay , because it means that I am employed

خدا را شكر كه بايد ريخت و پاش هاي بعد از مهماني را جمع كنم. اين يعني در ميان دوستانم بوده ام.
I am thankful for the mess to clean after a party , because it means that I have been surrounded by friends.

خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند . اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم.
I am thankful for the clothes that a fit a little too snag , because it means I have enough to eat.

خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم.اين يعني توان سخت كار كردن را دارم.
I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I have been capable of working hard.

خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم.اين يعني من خانه اي دارم.
I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning , because it means I have a home.

خدا را شكر كه در جائي دور جاي پارك پيدا كردم.اين يعني
هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبيلي براي سوار شدن.
I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot, because it means I am capable of walking and that I have been blessed with transportation

خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم. اين يعني من توانائي شنيدن دارم.
I am thankful for the noise I have to bear from neighbors , because it means that I can hear.

خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم. اين يعني من لباس براي پوشيدن دارم.
I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have clothes to wear.

خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام.
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive.

خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم . اين يعني بياد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم.
I am thankful for being sick once in a while , because it reminds me that I am healthy most of the time.

خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم.
I am thankful for the becoming broke on shopping for new year , because it means I have beloved ones to buy gifts for

خداراشكر...خدارا شكر...خدارا شك

خيلي زيبا بود

leila_kl
29-04-2006, 08:18
قابل نداشت :biggrin:

k@vir
29-04-2006, 20:19
هر وقت ديدي ماهي بتونه پرواز بكنه
هر وقت تونستي گريه ي سنگ رو ببيني
هروقت تونستي بوسه بر آتش بزني
بدون من فراموشت كردم.

Setareh 2006
30-04-2006, 05:58
دوستان من دنبال يك متن يا شعر زيبا براي روز معلم ميگردم .

كسي ميتونه كمكم كنه ؟

Moh3en_DDD
30-04-2006, 15:29
دوستان من دنبال يك متن يا شعر زيبا براي روز معلم ميگردم .

كسي ميتونه كمكم كنه ؟

اگه تو همین تاپیک یکم بگردی بیدا میشه ؟؟؟؟!

راستی اصلا من فکر نمیکردم که این تاپیک انقدر طرفدار داره !!!!

دمتون گرم ..... ایول ... !

kazemfdisk
30-04-2006, 17:31
می گویند شیشه ها فاقد احساسند
ولی وقتی روی شیشه بخار کرده اتا قم نوشتم
دیگر مرا دوست ندارد قطره قطره بارید

saye
30-04-2006, 17:50
هنوز کسي هست که مرا در کهنه ترين خاطراتش ...ياد اورمي شود .....پس اينجا بايددر پشت درهاي بسته کسي باشد...قلبي باشد که ميتپد...اين صداي قلب است که ميسازد...پرنده را به پرواز در مي اورد...چشمان را اشک مي زايد....درخت را شاخ و برگ مي دهد....هر چيز قلب دارد ...مي تپد ....اين قلب است که عشق مي افريند.....

saye
30-04-2006, 17:51
شب بود و شب، شب و شب و .. خورشيد خواب بود

من فـــــــــکر روز و ســـــــــــــاعت دنيا خراب بود


من هی ورق زدم : شب و شب بــــــــــود و باز شب

پس آفتــــــــــــــــــــــ ـــاب صفحه چند ِ کتاب بود ؟!


باور کنيــــــــــــــــــــــ ـــد بخت من اينقدر شب نبود

در طالعم نشانه ای از آفتــــــــــــــــــــــ ـــــاب بود !

...

رويا خانوم
02-05-2006, 13:48
خدا گفت :ليلي يك ماجراست ، ماجرايي آكنده از من .
ماجرايي كه بايد بسازيش .
شيطان گفت : تنها يك اتفاق است . بنشين تا بيفتد .
آنان كه حرف شيطان را باور كردند ، نشستند
و ليلي هيچ گاه اتفاق نيافتاد .

مجنون اما بلند شد ، رفت تا ليلي را بسازد .
خدا گفت : ليلي درد است ، درد زادني نو ، تولدي به دست خويشتن .
شيطان گفت : آسودگي ست . خيالي ست خوش .
خدا گفت : ليلي ، رفتن است ، عبور است و رد شدن .
شيطان گفت : ماندن است . فرو ريختن در خود .
خدا گفت : ليلي جستجوست . ليلي نرسيدن است و بخشيدن

شيطان گفت : خواستن است . گرفتن و تملك .
خدا گفت : ليلي سخت است . دير است و دور از دست .
شيطان گفت : ساده است . همين جا و دم دست
و دنيا پر شد از ليلي هاي زود . ليلي هاي ساده اينجايي .
ليلي هاي نزديك لحظه اي .
خدا گفت : ليلي زندگي است . زيستني از نوعي ديگر .

ليلي جاودانه شد و شيطان ديگر نبود
مجنون ، زيستني از نوعي ديگر را برگزيد و مي دانست كه ليلي تا ابد طول مي كشد ليلي گريه کرد
ليلي گفت : امانتي ات زيادي داغ است . زياد تند است .
خاكستر ليلي هم دارد مي سوزد ، امانتي ات را پس مي گيري ؟
خدا گفت : خاكسترت را دوست دارم ، خاكسترت را پس مي گيرم .

ليلي گفت : كاش مادر مي شدم ، مجنون بچه اش را بغل مي كرد .
خدا گفت : مادري بهانه عشق است ، بهانه سوختن ؛ تو بي بهانه عاشقي ، تو بي بهانه مي سوزي .
ليلي گفت : دلم مي خواهد ، ساده ، بي تاب ، بي تب
خدا گفت : اما من تب و تابم ، بي من مي ميري

ليلي گفت : پايان قصه ام زيادي غم انگيز است ، مرگ من ، مرگ مجنون ، پايان قصه ام را عوض مي كني ؟
خدا گفت : پايان قصه ات اشك است . اشك درياست ؛
دريا تشنگي است و من تشنگي ام ، تشنگي و آب . پاياني از اين قشنگتر بلدي ؟
ليلي گريه كرد . ليلي تشنه تر شد .
خدا خنديد .
خدا گفت : زمين سردش است . چه كسي مي تواند زمين را گرم كند ، ليلي گفت : من .

خدا شعله اي به او داد . ليلي شعله را توي سينه اش گذاشت سينه اش آتش گرفت . خدا لبخند زد . ليلي هم .
خدا گفت : شعله را خرج كن . زمين ا م را به آتش بكش
ليلي خودش را به آتش كشيد . خدا سوختنش را تماشا مي كرد .
ليلي گر مي گرفت .خدا حافظ مي كرد .
ليلي مي ترسيد . مي ترسيد آتش اش تمام شود . ليلي چيزي از خدا خواست . خدا اجابت كرد .
مجنون سر رسيد . مجنون هيزم آتش ليلي شد . آتش زبانه كشيد . آتش ماند . زمين خدا گرم شد .

خدا گفت : اگر ليلي نبود ، زمين من هميشه سردش بود .

Behroooz
02-05-2006, 14:14
هر كس مي خواهد من و تو ما نشويم خانه اش ويران باد

kazemfdisk
02-05-2006, 18:59
کاش می شد اشک راتهدید کرد
فرصت لبخند را تمدید کرد
کاش می شد در غروب لحظه ها
خا طرات عشق را تمدید کرد

Behroooz
02-05-2006, 21:17
کاش می شد اشک راتهدید کرد
فرصت لبخند را تمدید کرد
کاش می شد در غروب لحظه ها
خا طرات عشق را تمدید کرد

اي كاش ميشد كسي كه دوستش داري را يكبار ديگه ببيني

ولي اين بار كمي ديدار طولاني تر باشه

saye
03-05-2006, 00:27
اگر باران را باور كردي كوير نخواهي شد

Behroooz
03-05-2006, 10:45
من پي سي ورلد را ميشناسم پس هستم

saye
04-05-2006, 04:24
شاید مرا دیگر نشناسی، شاید مرا به یاد نیاوری،اما من تو را خوب میشناسم. ما همسایه شما بودیم و شما همسایه ما و همه مان همسایه خدا........

یادم میآید گاهی وقتها میرفتی و زیر بال فرشته ها قایم میشدی. و من همه آسمان را دنبالت میگشتم...تو میخندیدی و من پیدایت میکردم....

خوب یادم هست که آنروزها عاشق آفتاب بودی . توی دستت همیشه قاچی از خورشید بود. نور از لای انگشتهای نازکت میچکید.راه که میرفتی ردی از روشنی روی کهکشان میماند.

یادت میآید؟ گاهی شیطنت میکردیم و میرفتیم سراغ شیطان. تو گلی بهشتی به سمتش پرتاب میکردی و او کفرش در می آمد.اما زورش به ما نمیرسید. فقط میگفت : همین که پایتان به زمین برسد میدانم چطور از راه بدرتان کنم.....

تو شلوغ بودی ، آرام و قرار نداشتی. آسمان را روی سرت میگذاشتی و شب تا صبح از این ستاره به آن ستاره می پریدی و صبح که میشد در آغوش نور به خواب میرفتی.

اما همیشه خواب زمین را میدیدی.آرزویی رویاهای تو را قلقلک میداد. دلت میخواست به دنیا بیایی . و همیشه این را به خدا میگفتی. و آنقدر گفتی و گفتی تا خدا به دنیایت آورد. من هم همین کار را کردم. بچه های دیگر هم، ما به دنیا آمدیم و همه چیز تمام شد.

تو اسم مرا از یاد بردی و من اسم تو را. ما دیگر نه همسایه هم بودیم و نه همسایه خدا.ما گم شدیم و خدا را گم کردیم...

دوست من ، همبازی بهشتی ام ! نمیدانی چقدر دلم برایت تنگ شده.

هنوز آخرین جمله خدا توی گوشم زنگ میزند: " از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم هست ، اگر گم شدی از این راه بیا..."

بلند شو . از دلت شروع کن. شاید همدیگر را دوباره پیدا کنیم........

saye
04-05-2006, 04:25
چه وحشى است آن عشقى كه گلى مى كارد و مزرعه اى را ريشه كن مى سازد، آن عشقى كه ما را به روزگارى احيا مى كند و به قرنى سرگشته مى نمايد.
«جبران خليل جبران»

- يك قطره عشق، والاتر از يك اقيانوس عقل است.
« بلز - پاسكال»

- دنيايى كه در آن زندگى مى كنيم، از عشق مسرور است و ما بدون اين سرور، لحظه اى آرام نخواهيم گرفت.
«كريستيان بوبن»

- عشق عبارت است از عكس العمل تمايلات ما كه ديگر متعلق به شخص خود و مالك نفس خود نباشيم.
«لئو تولستوى»

- عشق بر عاشق امير است اما در قبضه اقتدار معشوق اسير است.
«عين القضات همدانى»

- عشق، خطرى است در كمين تنهاترين كس.
« فردريش نيچه»

- عشق الهى هم اكنون براى تصحيح اين وضع به كاملترين كار خود سرگرم است.
«كاترين پاندر»

- عشق انسان به خداوند، با عشق او به ساير ابناى بشر اثبات مى شود.
«دالايى لاما»

- عشق كور است و عشاق كارهاى احمقانه را نمى توانند ببينند.
«كريستوفر مارلو»

- هرگونه نفرت و انزجار را با عشق پاسخ گوييد و در اين زمينه از هيچ كوششى فروگذار نكنيد.
«حضرت عيسى مسيح»

- با عشق شروع مى كنم و با عشق به پايان مى برم. همان گونه كه زندگى يك انسان بزرگ با عشق شروع و با خدا به پايان رسيد.
«اوشو»

- وقتى عشق به خود را از دست مى دهيد، عشق يارتان نمى تواند احساس بهترى در شما به وجود آورد.
«جاى گرى»

- عشق هميشه تنها دغدغه زندگى مردم بوده است و اين سرنوشت جامعه مرفه است.
«ناپلئون بناپارت»

موفق باشید و عاشق

FX64 Dual Core
04-05-2006, 12:51
با سلام

همه چيز از ياد آدما ميره , الا يادش كه هميشه يادشه.

زنده ياد حسين پناهي

saye
05-05-2006, 00:06
این مقام همیشگی نیست وگرنه هیچگاه به تو نمی رسید

رويا خانوم
06-05-2006, 07:47
به او صليبي هديه کردم گفت:اين چيست؟
گفتم هديه جدايي!
گفت:ديگر تو را دوست ندارم!
گفتم مي دانم
گفت:پس چرا به من هديه مي دهي؟
گفتم:اين صليب را به تو هديه دادم تا آن را روي گردنت بيا ويزي ونگه داري که همگان بدانند قلب تو گورستان عشق من است.

k@vir
10-05-2006, 08:10
10 شاخه گل به تو هديه مي دهم
نه تاي آت طبيعي و يكي مصنويي است
تا وقتي كه آخرين شاخه گل پ‍ژمرده بشه دوستت خواهم داشت!!!!! :)

رويا خانوم
10-05-2006, 11:26
اگر خدا كفيل رزق است غصه چرا؟
اگر رزق تقسيم شده است حرص چرا؟
اگر بهشت حق است تظاهر به ايمان چرا؟
اگر جهنم حق است اين همه نا حق كردن حق چرا؟
اگر قبر حق است ساختمانهاي مجلل چرا؟
اگر حساب حق است جمع مال حرام چرا؟
اگر دنيا فريبنده است اعتماد به آن چرا؟
اگر قيامتي است خيانت به مال مردم چرا؟
واگر دشمن انسان شيطان است پيروي از او چرا؟

Behroooz
10-05-2006, 12:08
حرفهای جدید بزنید بهتره
مگه نه؟

k@vir
10-05-2006, 12:34
حرفهای جدید بزنید بهتره
مگه نه؟

خب اين جا واسه نوشتن اين جور حرف هاست ديگه! :)
مثلا چي بنويسيم كه جديد باشه؟از نظر شما؟ :blink: :blush:

k@vir
12-05-2006, 18:17
((از 1000 تا 1 ))
1000 مرتبه 900 جمله ي عاشقانه را در 800 جاي جهان به 700 زبان مختلف پيش 600 نفر مطرح كردم
500 نفر آن ها 400 جمله ي آن را به 300 زبان در 200 برگ ترجمه كردند و من 100 بار 90 روز روزي 80
دقيقه آن را خواندم و 70 جز ء آن را 60 بار روزي 50 مرتبه در 40 روز برايت تكرار كردم 30 جزء آن را آموختي
و تا 20 روز روزي 10 دقيقه از تو 9 سوال كردم 8 مرتبه به 7 سوال من جواب دادي در فاصله ي 6 يا 5 روز
4 بار تو را 3 مرتبه دعوت كردم 2 ساعت از تو خواهش كردم تا 1 مرتبه بگويي دوستت دارم!

saye
13-05-2006, 05:08
گفتم به بلبلي كه علاج فراق چيست؟از شاخ گل بخاك فتاد وطپيدومرد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

k@vir
14-05-2006, 19:24
اشك را دوست دارم اگر براي عشق باشد
عشق را دوست دارم اگر براي تو باشد
و تو را دوست دارم اگر ماله من باشي.

bb
15-05-2006, 07:33
اینم یادگاری از من
اصلاح شد

leila_kl
15-05-2006, 17:30
من لبان خويش را با آتشي مقدس تطهير كردم تا از عشق سخن بگويم

I purified my lips with the seared fire to speak of love

اما وقتي دهان گشودم، زبانم بند آمده بود

But when I opened my lips , found my self speechless

پيش از آنكه عشق را بشناسم، عادت داشتم نغمه هاي عاشقانه سر دهم،

Before I knew love, I was wont to chant the songs of love

اما شناختن را كه آموختم، كلمات در دهانم ماسيد،

Bur when I learned to know, the words inmy mouth become naught save breath

و نواهاي سينه ام در سكوتي ژرف فرو افتادند.

And the tunes within my breast fell in to deep silence.

leila_kl
15-05-2006, 17:33
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خواهم بدانم
كوزه گر از خاك اندامم
چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم
كه از خاك گلويم
سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشد به دست
كودكي گستاخ و بازيگوش
و او يكريزي و پي در پي
دم گرم و خموشش را
درون سوتك اندازد
بدينسان
بشكند دايم
سكوت مرگبارم را.....
(دكتر علي شريعتي)

leila_kl
15-05-2006, 17:38
به دنبال کسي باش که تو را به خاطر زيبايي هاي وجودت زيبا خطاب کند نه به خاطر جذابيتهاي ظاهريت

who calls you back when you hang up on him

کسي که دوباره با تو تماس بگيرد حتي وقتي تلفنهايش را قطع مي کني

who will stay awake just to watch you sleep

کسي که بيدار خواهد ماند تا سيماي تو را در هنگام خواب نظاره کند

wait for the guy who kisses your forehead

در انتظار کسي باش که مايل باشد پيشاني تو را ببوسد[حمايتگر تو باشد]

who wants to show you off to world when you are in your sweats

کسي که مايل باشد حتي در زماني که درساده ترين لباس هستي تورا به دنيا نشان دهد

who holds your hand in front of his friends

کسي که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگيرد

wait for the one who is constantly reminding you how much he cares about you and how lucky he is to have you

در انتظار کسي باش که بي وقفه به ياد توبياورد که تا چه اندازه برايش مهم هستي و نگران توست و
چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد

wait for the one who turns to his friends and says that's her

در انتظار کسي باش که زماني که تو را مي بيند به دوستانش بگويد اون خودشه[همان کسي که مي خواستم]

saye
15-05-2006, 17:43
دلم گرفته است به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده’شب مي كشم چراغ ها رابطه تاريكند كسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد كرد كسي مرا به ميهماني گنجشكها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردني است

leila_kl
15-05-2006, 18:23
بچه ها شوخي شوخي به گنجشكها سنگ مي زنند... و گنجشكها جدي جدي مي ميرند... آدمها شوخي شوخي زخم مي زنند... و قلبها جدي جدي مي شكنند... و تو شوخي شوخي لبخند مي زني... و من جدي جدي عاشق مي شوم

mehdi_bjt
15-05-2006, 23:13
بچه ها شوخي شوخي به گنجشكها سنگ مي زنند... و گنجشكها جدي جدي مي ميرند... آدمها شوخي شوخي زخم مي زنند... و قلبها جدي جدي مي شكنند... و تو شوخي شوخي لبخند مي زني... و من جدي جدي عاشق مي شوم
سلام
تو شوخي شوخي خيلي طبع شعر داري ولي من جدي جدي ميگم اي ول.

leila_kl
16-05-2006, 08:16
سلام
تو شوخي شوخي خيلي طبع شعر داري ولي من جدي جدي ميگم اي ول.

سلام
مرسي از تعريفت ولي شعر از خودم نبود :blush:

Moh3en_DDD
20-05-2006, 21:19
مي دونم اين آهنگ ربطي به اين تاپيك نداره ولي حيفم اومد اين آهنگ پر معني و دلنشين را براي شما نذارم (رها شايان):
لازم به ذكر است كه به فرمت هاي توجه كنيد .... !

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

kazemfdisk
29-05-2006, 11:38
با خواب خیال با تو هستم با صداقت با آواز دلنیشینت وبا نگاه سر شار از مهر ومحبتت
خو گرفته بودم من مبتلا به غم دوری تو بودم (chera) تنهایم گذاشتی
بی تو زندگیم بوی مرگ وفراموشی میدهد
بی تو هر روز دلم در این شهر غریب سر گردانم و همیشه به دنبال گمشده ام می گردم
گر(chi)می دانم تو دیگر هرگز به سرایم باز نمی گردی در زندان خیال تو دلم را به روی همه
دوستارانم بسته ام. اما من باز هم در خیابانهای شهر عشق به دنبال تو می گردم
و ای کاش دیگر بار زندگیم را عشقم را به افسانه ای مبدل میساختی
و با نگاهت روح افسرده ام را صفایی تازه می بخشیدی اما افسوس
روحت شاد روزگارت در بهشت

saye
07-06-2006, 00:25
درد دلهای شبانه ی یک کودک ...

خدايا ...

نمی دونی چقدر حرف زدن برام سخته وقتی تو اون بالايی و من اين پايين

نمی دونی وقتی فکر می کنم همين الان ميليون ها نفر دارن باهت حرف می زنن

و تو حرف همه رو ميشنفی چه احساس خنده داری بهم دست ميده .

خدايا .. می ترسم حرفاشونو باهم قاطی کنی .. آخ زبونمو گاز می گيرم ...

خدايا راستشو بگو تو چن تا گوش داری .. چن تا چش داری ...

چن تا زبون بلدی آخه ... چينی و ژاپونی خيلی سخته ... فرانسه هم همينطور ...

خدای من .. نمی دونم کلمه خدای من درسته ؟

آخه تو خدای من که نيستی خدای هوار تا هوار آدم و جن و حيوونی ..

خدايا منو می بينی اصلن .. يا اصلن منو ديدی .. اسمم می دونی چيه و شماره شناسنامم ؟

خدايا تو چقدر پهنی ... چقدر درازی و چقدر گودی ...

چرا تو همه جا هستی وقتی هيچ جا نيستی ..

خدايا ... چرا ازون اول که نديدمت غيب بودی ؟

می خوام ببينمت ... حتی اگه به قيمت جونم باشه ... درکم میکنی ؟

اصلن الان بيداری يا خوابی .. شايدم جلسه داری ...

خدايا چقدر مهربونی ؟ چقدر ؟

خدايا ما آدمای بدبخت ميون جنگ شيطون با تو چه کاره بيديم ؟

اصلن چرا بهش ميدون می دی ؟ بکشش راحتمون کن ... هم خودتو هم ما رو.

خدايا چرا طعم لذتو به من می چشونی و بعد می گی جيززززه ؟

نمی دونی ... بعضی وقتا حس می کنم من يه بازيچه بيشتر نيستم توی دستات ...

خب تو حق داری .. تو خدايی ...

خدايا سردمه ... داد بزنم می فهمی ؟

سردمه ... کسی اينجا نيس .. همه مردن ...

خدايا مردن درد داره ؟ سخته ؟ خودکشی گناهه ؟ کاش جواب می دادی ...

سرم درد می کنه .. گيجم ... منگم .. خوابم مياد ... خدايا قرص داری ؟

دهنم خشک شده ... مورمورم ميشه ... کاش بابام زنده بود ... اونو تو کشتی خدايا ؟

چرا تنها ديدن من تو رو خوشحال می کنه ؟

خوابم مياد ... نمی دونم ... شايد امشبم حرفای منو با حرفای بقيه قاطی کردی ...

راستی پیش تو هم الان تاریکه ؟

خدایا من می ترسم ...

خسته ام ...

خدايا شب به خير ...

رويا خانوم
07-06-2006, 11:37
خدايــــــــــا اگر مـــا بد كنيــــــــم تورا بنـــــــده هاي
خــــوب بسيــــــــار اســــــــت
تــــــــــو اگر مــــدارا نكنـــي
مـــــارا خداي ديگر نيســت

دربيكران زندگي دوچيز افسـونـــم كــرد
آبــــــــــي آســمان وخدا
آبي آسمان را ميبينم و ميدانم كه نيست
خدارا نمي بينم و ميدانم كه هست

رويا خانوم
11-06-2006, 09:10
مرگ از زندگی پرسید: آن چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟
زندگی لبخندی زد و گفت: دروغ هایی که در من نهفته است و حقیقتی که تو در وجودت داری.

siteavval
11-06-2006, 18:33
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )

M.B.M
11-06-2006, 22:17
دل من دير زماني است كه مي پندارد :
“ دوستي ” نيز گلي است
مثل نيلوفر و ناز
ساقة تردِ ظريفي دارد
بي گمان سنگدل است آنكه روا مي دارد
جانِ اين ساقة نازك را
دانسته
بيازارد !
در زميني كه ضمير من و توست
از نخستين ديدار
هر سخن ، هر رفتار
دانه هائي است كه مي افشانيم
برگ و باري است كه مي رويانيم
آب و خورشيد و نسيمش “ مهر ” است


گربدانگونه كه بايست به بار آيد
زدگي را به دل انگيزترين چهره بيارايد
آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف
كه تمناي وجودت همه او باشد و بس
بي نيازت سازد ، از همه چيز و مه كس
زندگي ، گرمي دل هاست به هم پيوسته است
تا در آن دوست نباشد همه در ها بسته است


در ضميرت اگر اين گُل ندميده است هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحراي نهادت نو زيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت
آب خورشيد و نسيمش را از ماية جان
خرج مي بايد كرد
رنج مي بايد بُرد
دوست مي بايد داشت !


با نگاهي كه در آن شوق برآرد فرياد
با سلامي كه در آن نور ببارد لبخند
دست يكديگر را
بفشاريم به مهر
جام دلهامان را
مالامال از ياري ، غمخواري
بسپاريم به هم
بسرائيم به آواز بلند
شادي روي تو !
اي ديده به ديدار تو شاد
باغِ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه
عطر افشان
گلباران باد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
11-06-2006, 22:24
من كه چند صفحه از اين تاپيك رو خوندم يه حسي داشتم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اولا از همه دوستان كه توي اين تاپيك مطلب ميزارن تشكر ميكنم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوما ميگم كه بهتره زياد دلتون رو به اين حرف ها خوش نكنيد چون زندگي كردن با رويا خيلي سخته ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا من اين حرف رو زدم شروع نكنين تذكر دادن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] منظوري نداشتم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ozgor
11-06-2006, 23:32
هر که خوبي کرد زجرش ميدهند هر که زشتي کرد اجرش ميدهند باستان کاران تباني کرده اند عشق را هم باستاني کرده اند هرچه انسانها طلايي تر شدند عشق ها هم موميايي تر شدند اندک اندک عشق بازان کم شدند نسلي از بوزينگان آدم شدند

ozgor
11-06-2006, 23:37
هر که خوبي کرد زجرش ميدهند هر که زشتي کرد اجرش ميدهند باستان کاران تباني کرده اند عشق را هم باستاني کرده اند هرچه انسانها طلايي تر شدند عشق ها هم موميايي تر شدند اندک اندک عشق بازان کم شدند نسلي از بوزينگان آدم شدند

M.B.M
12-06-2006, 00:25
عشق، تن به فراموشي نمي سپارد، مگر يك بار براي هميشه.
جامِ بلور، تنها يك بار مي شكند. ميتوان شكسته اش را، تكه هايش را، نگه داشت. اما شكسته هاي جام، آن تكه هاي تيزِ برَنده، ديگر جام نيست.
احتياط بايد كرد. همه چيز كهنه ميشود و اگر كمي كوتاهي كنيم، عشق نيز.
بهانه ها جاي حسِ عاشقانه را خوب مي گيرند...

M.B.M
12-06-2006, 00:25
بسیار کمتر از آنچه می دانیم می اندیشیم
بسیار کمتر از آنچه دوست داریم می دانیم
و بسیار کمتر از آنچه باید دوست داشته باشیم دوست داریم
و در درصد دقیق بسیار کمتر از آنیم که هستیم
آردی لینگ

M.B.M
12-06-2006, 00:44
هيچ چيز جز احساسات نمي تواند تاريکي را به روشنايي و ياس و دلمردگي را به تحرک تبديل کند. (آنتوني رابينز)

saye
12-06-2006, 01:19
ما دیگر ازین خانه و کاشانه گذشتیم
آسوده ز دامیم،که از دانه گذشتیم

سیرش همه ارزانی کوته نظران باد
ما سیر شدیم،از سر آنخانه گذشتیم

مایم که با همت خود،جمله جهان را
افسانه گرفتیم و از افسانه گذشتیم

روز طرب و نوبت آبادی ما بود
روز که از این عالم ویرانه گذشتیم

به دل خلق جهان داغ نهادیم
هر چند در این شهر غریبانه گذشتیم

M.B.M
12-06-2006, 09:48
عاشقی تکرار واژه دوست داشتن است
عاشقی تکرار من و توست
آنقدر که صيقل خورِِِيم
شويم چون آب
تا نور تو از من من عبور کند
آنقدر که شويم يکی
آنقدر که نگويم دستهايت را به من بسپار
چون دستهايت بر تن من است

M.B.M
12-06-2006, 09:48
براي تو مي نويسم : لبانم براي اين آمده اند تا نام تو را فرياد كنند
براي تو مي نويسم : دستهايم براي اين آمده اند تا به دور تو حلقه شوند
براي تو مي نويسم : گامهايم براي اين آمده اند كه به سوي تو بشتابند
براي تو مي نويسم : قلب من براي اين آمده است كه تو را بستايد
براي تو مي نويسم : دل من براي اين آمده است كه تو را در خود بنشاند
براي تو مي نويسم : جان من براي اين آمده است كه به پاي تو قرباني شود

M.B.M
12-06-2006, 09:49
تنها دلیل من که خدا هست و ,
این جهان
زیباست,
وین حیات عزیز و گرانبهاست
لبخند چشم توست!
هرچند با تبسم شیرینت,
آن چنان
از خویش می روم,
که نمیبینمش درست!
لبخند چشم تو
در چشم من, وجود خدا را
آواز میدهد.
در جسم من, تمامی روح حیات را
پرواز میدهد
جان مرا که دوری ات از من گرفته شیرین و خوش,
دوباره به من باز می دهد.

آيدا
12-06-2006, 11:40
دوست داشتن کساني که دوستمان مي‌دارند کار بزرگي نيست، مهم آن است آنهايي را که ما را دوست ندارند، دوست بداريم

آيدا
12-06-2006, 11:41
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ ، ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که ز آدمی پس از مرگ چه ماند ، لطف است و محبت است و باقی همه هیچ

آيدا
12-06-2006, 12:36
نابينا به ماه گفت : دوستت دارم . ماه گفت : چه طوري ؟ تو که نمي بيني . نابينا گفت : چون نمي بينمت دوستت دارم . ماه گفت : چرا ؟
نابينا گفت : اگر مي ديدمت عاشق زيباييت مي شدم ولي حالا که نمي بينمت عاشق خودت هستم .

رويا خانوم
17-06-2006, 11:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک نفر دلش شکسته بود
توی ایستگاه استجابت دعا
منتظر نشسته بود
منتتظر،ولی دعای او
دیر کرده بود
او خبر نداشت که دعای کوچکش
توی چار راه آسمان
پشت یک چراغ قرمز شلوغ
گیر کرده بود
*
او نشست و باز هم نشست
روزها یکی یکی
از کنار او گذشت
*
روی هیچ چیز و هیچ جا
از دعای او اثر نبود
هیچ کس
از مسیر رفت و آمد دعای او
با خبر نبود
*
با خودش فکر کرد
پس دعای من کجاست؟
او چرا نمی رسد؟
شاید این دعا
راه را اشتباه رفته است!
پس بلند شد
رفت تا به آن دعا
راه را نشان دهد
رفت تا که پیش از آمدن برای او
دست دوستی تکان دهد
رفت
پس چراغ چار راه آسمان سبز شد
رفت و با صدای رفتنش
کوچه های خاکی زمین
جاده های کهکشان
سبز شد
*
او از این طرف، دعا از آن طرف
در میان راه
باهم آن دو رو به رو شدند
دست توی دست هم گذاشتند
از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند
وای که چقدر حرف داشتند
*
برفها کم کم آب می شود
شب ذره ذره آفتاب می شود
و دعای هر کسی رفته رفته توی راه مستجاب می شود
شعر: عرفان نظرآهاری

رويا خانوم
25-06-2006, 13:49
اولين باري که عاشقت شدم يادته ؟ من يه کرم سيب بودم و تو يه کرم ابريشم .
من به تو قول دادم ديگه هيچوقت سيب نخورم و تو هم قول دادي دور خودت پيله نزني .
ولي نمي دونم چي شد که من طاقت نياوردم و فقط يه خورده سيب خوردم .
تو هم از غصه دور خودت پيله بستي . ...
حالا دومين باره که عاشقت شدم ولي حالا من هنوز يه کرم سيبم و تو يه پروانه خوشگل تو پر زدي و رفتي
و من موندم و سيبايي که جايي براي خورده شدنشون نمونده ... از هر چي سيبه منتنفرم

magmagf
25-06-2006, 16:00
ما بدهكاريم
ما بدهكاريم به كسانيكه صميمانه ز ما پرسيدند : معذرت مي خواهم چندم مرداد است؟
و نگفتيم چون كه مرداد گور عشق گل خون رنگ دل ما بوده است

Moh3en_DDD
25-06-2006, 18:21
اين خانوما فقط تو نوشتن جمله ها مهارت دارند . . . !

Moh3en_DDD
25-06-2006, 18:27
نمي دونم چي شدش .... پاي خودنويس چشمات .... پاي كاغذ نگاهت.... يهو لرزيدو لغزيدو نوشتم . . . دوست دارم . . . به خدا دست خودم نيست !

kazemfdisk
26-06-2006, 10:50
اين خانوما فقط تو نوشتن جمله ها مهارت دارند . . . !
اینو هستم
.فقير آن نيست که کم دارد بلکه آن است که بيشتري مي طلبد !!!

Moh3en_DDD
26-06-2006, 19:05
ببينم موضوع ديگه اي غير از عشقو دوست داشتن نيست ؟ ... بابا يكم از اين دوران بياييد بيرون ... چيزي ازتون كم نمي شه !