PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : .:: تاریخچه و اطلاعات شهر های ایران ::.



صفحه ها : 1 [2]

eMer@lD
06-08-2009, 00:12
اسکله باسعیدو (قشم) واقع در روستای باسعیدو در بخش شهاب از توابع شهرستان قشم و از نقاط دیدنی استان هرمزگان در جنوب ایران است.
«اسکلهٔ باسعیدو قشم» که تاریخ بنای آن به دوران سلطنت ساسانیان بر می‌گردد ، در آخرین مرز باختری جزیره قشم و در ۱۴۴ کیلومتری شهر قشم قرار دارد . در ۲ کیلوتری مرز شمال غربی آن، زمین صاف و خالی از سکنه‌ای وجود دارد. در کناره شمالی این زمین، اسکله‌ای رو به شمال بنا شده‌است. این اسکله از دوران ساسانی است و در دوره‌های بعد نیز از آن استفاده شده‌است. اسکله از سنگ‌های بزرگ رودخانه‌ای «قلوه سنگ و ملات گچ زنده» ساخته شده‌است. در دوره مغول نیز از چنین سنگ‌ها و ملاتی استفاده می‌شده اما در بناهای مغول، قلوه سنگ‌های کوچک‌تری به کار می‌رفته‌است. درازای اسکله، در هنگام مد ، ۵۳ متر و در زمان جزر حدود ۷۰ متر است. پهنای نخستین اسکله ، بین ۳-۴ متر که در مد تنها ۱٫۵ متر آن پیداست. در اواخر دوره تیموری و اوایل صفوی ، این اسلکه تعمیر شده و دو رویه خاوری و باختری آن را با دو دیوار به کلفتی ۲ متر و با سنگ‌های رودخانه‌ای تراشیده شده، روسازی و سپ سبا ساروج بندکشی کرده‌اند، به همین دلیل پهنای اسکله به ۶ متر رسیده‌است. این گونه تعمیر و روسازی، در دژهای تیموری لافت و آرامگاه پیر خضر، در بندرعباس نیز انجام شده‌است.







چاههای لافت واقع در بخش مرکزی شهرستان قشم و از نقاط دیدنی استان هرمزگان در جنوب ایران است.
چاههای لافت یکی از جاذبه‌های گردشگری استان هرمزگان است. چاههای لافت که به (چاههای طلا) نیز معروف است، در پشت قلعه لافت و در داخل گودال مجاور قلعه وبر اساس تعداد روزهای سال کبیسه حلقه می‌باشند و برای جمع آوری آب باران حفر شده‌است برخی از محققین قدمت آنها را به دوران هخامنشی می‌رسانند . این چاههای در روستای لافت ودر کنار دریا واقع می‌باشند.

eMer@lD
06-08-2009, 00:15
غارهای خربس
غار خربس یکی از جاذبه‌های گردشگری شهرستان قشم و از نقاط دیدنی استان هرمزگان در جنوب ایران است. این غار در پانزده کیلومتری شهر قشم در سمت راست جاده قشم به روستای خربس وروستای درگهان قرار دارد . مهم‌ترین ویژگی آن که تعجب و شگفتی هر بیننده را بر می‌انگیزد ، معماری صخره‌ای موجود در آن است . در دل ارتفاعات روستای خربس ، آثار باشکوهی از معماری صخره‌ای دیده می‌شود که به عقیده برخی از محققین ، نیایشگاه پیروان میترائیسم و باپرستشگاه آناهیتا (خدای آب) بوده‌است .

عجایبی به نام تنگه چاه کوه در قشم
تنگه چاه‌كوه، پديده‌اى شگفت از فرسايش سنگ‌هاى رسوبى زمين، در جزيره قشم واقع شده كه كمتر معرفي شده و به همين دليل كمتر مورد بازديد گردشگران قرار گرفته است.
دره يا تنگه چاه‌كوه، در بخش شهاب از توابع شهرستان قشم، دره‌اى به عمق 100 متر، نمايشي از فرسايش سنگ‌هاى رسوبى است. اين دره در 70 کيلومتري شهر قشم و در کنار روستاي چاهوي شرقي، در بخش غربي ساحل شمالي جزيره قشم قرار دارد و يکي از مهمترين جاذبه‌هاي گردشکري جزيره قشم است.
اين دره‎ شگفت‌انگيز، در دل يک کوه سنگي يکپارچه که به شکل ضربدر برش خورده قرار دارد. چاه‌كوه در ابتدا عريض و با ديواره‎هاي بلند در برابر ديدگان مخاطب ظاهر مي‌شود، ولي به‌تدريج از عرض آن كاسته مي‌شود تا جايي كه عبور از ميان آن دشوار مي‎شود. اين درحالي است كه ارتفاع ديواره‌ها همچنان زياد است و به همين دليل داخل دره نور كمي وجود دارد.
اين دره از چهار سو چهار تنگه دارد که در جاهايي ديواره‌ها به هم مي‌رسند و فاصله دو ديواره از هم شايد به حدود نيم متر برسد. به نظر مي رسد اين دره و دره‌هاي مشابه اطراف آن مربوط به شكستگي‌هاي طاقديس بزرگي باشند كه بر ايجاد گنبد نمكي نمكدان هم نقش داشته است. جنس سنگهاي چاه‌كوه، از سنگهاي رسوبي موسوم به سنگهاي آهکي و مربوط به رشته کوه زاگرس مي‌شوند كه جزو يکي از سه گروه سنگهاي موجود در طبيعت (رسوبي و آذرين و دگرگوني) قرار مي‌گيرد.
در ديواره‎هاي دره چاه‌كوه، فرسايش آبي و انحلال، شيارهاي عميق و طويل، انواع حفره‎هاي عدسي، قاشقي و كروي شكل را حفر كرده‌اند. وجود شيارها و خطوط فرسايش موازي و همچنين حفره و طاقچه بر بدنه عمود اين دره و نيز وجود جوي‌هاي سنگي در کف دره، باعث شده تا تنگه چاه‌كوه به اعجاب تبديل شود. طرح‌ها و اشكالي كه روي ديواره‌هاي اين تنگه زيبا نقش بسته هر بيننده‌اي را تحت تاثير قرار مي‌دهد. اشكالي كه خيال‌انگيز و روياگونه‌اند و مانند آثار هنري ارزشمندي شده‌اند كه به دست هنرمند توانايي به‌وجود آمده‌اند.
باد، آب باران و بارش‌هاي سيل آسا و شديد، از مهمترين دلايل وجود اين حفره‌هاي زياد در ميان ديواره چاه‌كوه است. سنگهاي چاه‌كوه داراي آهک يا بي‌کربنات کلسيم است كه اسيد آب باران باعث حل شدن آنها و ايجاد شکاف‌ها و حفره‌هاي کوچکي در ميان آنها شده و اين حفره‌ها در طول چند ميليون سال بزرگتر شده و تبديل به دالانه‌هاي جالبي شده‌اند. در اين ميان، جاري شدن آب در زمان بارندگي، زيبايي اين دره را دو چندان مي‌کند.
دليل نامگذاري چاه‌کوه، وجود چاه‌هايي‌ است كه در ابتداي دره‌ حفر شده است. چند چاه كم‌عمق و کانال‌هايي براي هدايت آب، كه توسط اهالي روستاي چاهو حفر شده و زيبايي اين تنگه را دو چندان مي‌كند. از آنجا كه با توجه به گرم و خشك بودن منطقه، آب شيرين ذخيره شده ارزش بالايي دارد، اين چاه‌ها محل ذخيره آب باران است. اين كانال‌‌ها و چاه‌ها، قدمتي باستاني دارند و از زمان‌هاي دور براي تامين آب شيرين اهالي اين بخش از جزيره مورد استفاده قرار داشته است.
چاه‌كوه از جمله مناطق بسيار زيباي ايران است كه مي‌تواند گردشگران زيادي را به جزيره قشم جلب كند.

eMer@lD
06-08-2009, 00:16
خورهه ؛ شهر خورشید خبرگزاري ميراث فرهنگي ـ گردشگري ـ
ز خورهه برآمد يکي پهلوان دلير و خردمند و روشن روان
چو خورشيد تابان ميان يلان بلند اختري نام او اردوان
ساختار باستاني خورهه در روستاي زيبايي به اسم خورهه واقع شده است. از اين ساختار اکنون تنها دو ستون سنگي به ارتفاع 6 متر با سنگ‌بري‌هاي زيبا در بالاي آن باقي مانده است. به گفته باستان‌شناسان اين ساختار، خانه‌اي ييلاقي براي يکي از آزادان دوره اشکاني بوده‌است.
در دوره ايلخانيان بر روي ويرانه‌ها و خرابه‌هاي اين ساختار، گورستاني براي مسلمانان ساخته شده است. با حفاري‌هاي انجام شده، ديگر ديوارها و كف اين بنا از دل خاك بيرون آورده شده تا خاطرات زيباي دو هزار و اندي ساله اين ساختار، که در گذشته نيايشگاه و پرستشگاه تصور مي‌شد، دوباره زنده شود. براي حفاري بيشتر اسكلت‌هاي گورستان دوره ايلخاني ( حدود 600 سال پيش ) از اين ناحيه به گورستان مجاور منتقل مي‌شود تا ديگر زواياي تاريك اين ساختار شگرف روشن شود.
مجموعه معماري خورهه محلات که يک بناي اشکاني است 45 درجه به سمت شمال شرق منحرف شده و از اين جهت به چغازنبيل و معابد بزرگ ديگري چون اور و درگارا شباهت دارد. بررسي‌هاي باستان شناسان شباهت معماري اين مجموعه را با معماري بناي اشکاني ابوقبور بغداد نزديک مي‌داند.
در کاوش‌هاي باستان‌شناسي تعداد زيادي سفال و خمره پيدا شده است. کشف سفال‌هاي کلينگي(جرينگي) که ظرافت خاصي دارند، اثبات مي کند که اين خانه يک عمارت اربابي بوده است. .همچنين اين بررسي‌ها نشان مي‌دهد که اين عمارت با بناي اشکاني ابوقبور بغداد شباهت دارد. بررسي‌ها نشان مي‌دهد که ساکنان اين خانه، ساختمان را به قصد بازگشت ترک کرده‌اند. درب بنا با عجله و به وسيله سنگ و خمره هاي شکسته مسدود شده است اما ساکنان آن هرگز به آن بازنگشته‌اند. بررسي‌ها نشان مي‌دهد اين بنا با انقراض سلسله اشکاني متروک شده است و در دوره ساساني، يک گروه صنعتگر بر کناره آن تاسيسات کارگاهي داير کرده‌اند. در دوره اسلامي به‌ويژه ايلخاني نيز سطح تپه گورستان شده است. در اين گورستان چند کتيبه پيدا شده است که يکي از آنها وقف نامه و ديگري گفتاري از حضرت پيامبر (ص) است.
در نزديکي اين ساختار بركه‌اي زيبا قرار دارد كه تصاوير کشتزارهاي آفتابگردان مجاور درون آب آن جلوه‌اي ديدني دارد. بركه‌اي كه از آب دو چشمه زير سطحي تغذيه مي‌شود. نمك و املاح موجود در خاك جلوه‌هاي زيبايي در اطراف اين بركه ايجاد كرده ‌است. ديدن گل‌هاي آفتابگردان اطراف و قدم زدن درون اين کشتزارها و عكاسي از آنها لذتي است فراموش نشدني.


درياچه آب‌شوره
در نزدکي آثار باستاني خورهه مربوط به دوران اشکاني، يک درياچه آب شور قرار دارد که مردم محلي به آن آب‌شوره مي‌گويند. در قديم در اين محل يک چشمه کوچک قرار داشت که از آن آب شور و تلخ به صورت فوران‌هاي کوچک بيرون مي‌زد. آب اين چشمه با آب قناتي که در آن نزديکي است مخلوط مي‌شد و اين امر باعث شد بيشتر باغهايي که از آن قنات آبياري مي‌شدند خشک شدند. به اين دليل در حدود چهل و چند سال پيش کشاورزان و مردم خورهه تصميم گرفتند اين چشمه را خشک کنند.
سپس چندين کاميون خاک روي اين چشمه ريخته شد و مدتي اين چشمه خشک شد. اما پس از مدتي با توان بسيار بيشتر و مقدار آب خيلي زياد دوباره فوران نمود. در اينجا بود که براي مهار کردن اين آب محل چشمه خاکبرداري شد و به صورت يک درياچه کوچک و زيبا در آمد.
اينک مقدار ورودي آب دريآچه با مقدار خروجي آن در اثر تبخير برابر است و هيچ‌گونه آثار زيانباري براي کشاورزي و باغ‌داري منطقه ندارد. در محيط اين درياچه تا کنون هيچ جانداري به چشم نخورده است.

eMer@lD
06-08-2009, 00:17
هگمتانه ....
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




هِگمَتانه نام باستانی شهر همدان بود و معنایش «جای گرد آمدن مردمان».برخی هگمتانه را «دژ مادها» برگردان کرده اند.این شهر از نخستین شهرهای باستانی ایران امروزی است که ما از آن آگاهی داریم و همچنین پایتخت مادها بوده است.این نام را یونانیان اِکباتان می‌‌خواندند که یونانی شده هگمتانه است.هرودوت این شهر را ساخته دیااکو می‌‌داند و می‌‌گوید که هفت دیوار داشته که هر کدام به رنگ یکی از سیاره‌ها بوده اند.
امروزه عموم باستان شناسان، تپهٔ باستانی هگمتانه، واقع در مرکز شهر همدان را - که وسیع‌ترین تپه باستانی ایران است - بقایای ابنیهٔ کاسی، مادی، هخامنشی و بعد از آن می‌دانند. مساحت این تپه حدود ۳۰ هکتار می‌باشد، که با در نظر گرفتن بخش‌هایی که جزء محدودهٔ تپهٔ باستانی بوده، ولی اینک ساختمانهای مسکونی بر روی آن ساخته شده، به بیش از ۴۰ هکتار نیز می‌رسد.
این تپهٔ بیضی شکل، در داخل محدودهٔ شهر فعلی همدان در دو سوی خیابان اکباتان واقع شده‌است. «هگمتانه» یا «هنگمتانه» که به زبان پارسی قدیم به معنی محل تجمع بوده، ترکیبی از دو واژه «هنگ» به معنی «جا» و «متانه» به معنی «تجمع» است. این واژه در زبان یونان به صورت «اکباتانا» در آمده‌است و در کتیبه‌های عیلامی به صورت «آگ ماتونو» آمده‌است. برخی نیز معتقدند: «امدانه» یا «آمادای» که در کتیبه پلیسر پادشاه آشور آمده، به این محل اطلاق می‌شده‌است. «هگمتانه» در زبان ارمنی «اهمتان»، در زبان سریانی و پهلوی «اهمدان» و در گویش نویسندگان عرب «همدان» و در تورات «احتمانا» گفته شده‌است.
همچنین، سکه‌هایی از عهد ساسانی کشف شده که محل ضرب آنها «اهمتان» قید شده‌است. نخستین اشارهٔ مکتوب به نام مادها و سرزمین ماد، در سالنامهٔ بیست و چهارم سارل مانزر سوم (۸۳۶ قبل از میلاد) و سارگن دوم (۷۱۵ قبل از میلاد) بوده‌است که از این قوم و سرزمین آنان به نام «مادای» یا «آمادای» یاد کرده‌اند.




ساختار قلعه

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



اسکلت انسانی در موزه هگمتانه که به همان شکل کشف شده نگهداری می‌شودروایات مورخین یونانی نیز حاکی است که این شهر در دورهٔ مادها مدتها مرکز امپراتوری مادها بوده‌است و پس از انقراض آنها نیز به عنوان یکی از پایتخت‌های هخامنشی (پایتخت تابستانی و احتمالاً محل خزانهٔ آنها) به شمار می‌رفته‌است. گفته‌های هردوت مورخ یونانی، در قرن پنجم قبل از میلاد، مهم‌ترین ماخذ تاریخی در این مورد است. وی بنای اولیه این شهر را به «دایااکو» نخستین شهریار ماد نسبت می‌دهد (۷۲۸ قبل از میلاد). هردوت اوضاع سیاسی و اقتصادی نامناسب قوم ماد را در دستیابی دیااکو به قدرت موثر می‌داند.
دیگر مورخین یونانی چون پلی‌بیوس، کنزیاس، ژوستین و گزنفون نیز دربارهٔ هگمتانه مطالبی جمع آوری کرده‌اند. دیااکو پس از اینکه هگمتانه را به پایتختی خود برگزید، تصمیم به ساخت کاخی بزرگ و مستحکم، به صورت هفت قلعهٔ تو در تو، گرفت. به طوری که کاخ پادشاهی و خزانه، در درون قلعهٔ هفتم قرار داشته باشند. دیااکو به تقلید از رنگ آمیزی قصرهای بابلی دستور داده بود، کنگره‌های هر قلعه را به رنگی مخصوص در آورند.
به این ترتیب: رنگ کنگره‌های قلعه اول؛ سفید، دومی؛ سیاه، سومی؛ ارغوانی، چهارمی؛ آبی، پنجمی؛ نارنجی و کنگره در باروی داخلی؛ سیمین و زرین بودند. محیط بیرونی‌ترین دیوار قلعه، تقریباً به اندازهٔ حصار شهر آتن بوده‌است.
قصر شاهی، که در آخرین قلعهٔ درونی بر پا شده بود، دارای صدها اتاق بوده و مردم نیز خانه‌های خود را بیرون این قلعه‌ها و در کنار آن ساخته بودند. بنا به درخواست دیااکو، قوم ماد شهرهای کوچکی را که در آن می‌زیسته‌اند، رها ساخته و پایتخت را مورد توجه قرار دادند و در اطراف قلعه شاهی، خانه‌های خود را بنا کردند.
پلی بیوس مورخ یونانی (۲۰۴ تا ۱۳۲ قبل از میلاد) می‌نویسد: «در دامان کوه اورنت، («اورنت» یا «اورانتس» = الوند)، شهر هگمتانه با قلعه و ارگ مستحکم و حیرت‌آوری قرار گرفته و قصر شاهی در داخل آخرین قلعه آن استوار گردیده‌است. وضع ساختمانی، آرایش عجیب و تزئیناتی که در آن به کار رفته به نحوی بوده، که توصیف آن مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسد. چوب‌هایی که در آن به مصرف رسیده، پوشیده از زر و سیم است. درها، ستون‌ها و رواقهای آن، با هزاران گونه کنده‌کاری و نقش و نگار آراسته شده‌اند. یک دیوار بی‌پیرایه و یک تیر عاری از زیور، در آن کاخ نیست. حتی کاشی‌هایی که زینت‌بخش «ازاره‌ها» و دیواره‌های درونی قصر است، با پوششی از آب نقره، سیم اندود گشته و همهٔ چوب‌ها از جنس سرو و کاج هستند.»
کنزیاس مورخ یونانی و پزشک معروف اردشیر دوم هخامنشی (۴۰۴ تا ۳۰۵ قبل از میلاد) می‌نویسد: ««سمیرامین» ملکهٔ آشور، پس از دیدن وضعیت شهر و موقعیت مناسب آن دستور داده، که برای او در آنجا کاخی بسازند و چون دیده‌است که در شهر نوساز کمبود آب وجود دارد، دستور داده تا با صرف هزینه‌ای گزاف، نهری ساخته و آب دریاچه‌ای را که در آن سوی کوه اورنت (الوند) است، به این شهر سرازیر نمایند.»

eMer@lD
06-08-2009, 00:17
دوران هخامنشیان

پس از انقراض مادها، هر چند هگمتانه مرکزیت نخستین را نیافت، ولی به جهت قرار گرفتن در مسیر راه شاهی، که پارسه (تخت جمشید) را به سارد متصل می‌کرد، به عنوان پایتخت تابستانی هخامنشیان مورد توجه خاص بود و از این رو آن را آباد کردند.در زمانی که داریوش سوم با اسکندر مواجه می‌شود، هگمتانه به صورت ویرانه‌ای بوده‌است. ولی داریوش سوم بنا به پیشنهاد یاران خود، دستور می‌دهد در میانهٔ شهر، کوشکی بزرگ که آن را ساروق می‌نامیدند، بسازند. در این کوشک، سیصد مخفی‌گاه برای گنجینه‌ها و دارایی‌ها بر پا شد و برای آن هشت درب آهنین ساختند، که همه دو اشکوبی (دو لختی) و هر اشکوب، به بلندای دوازده گز بود.
از جمله ویژگیهای شهر باستانی هگمتانه، معماری و طرح و نقشه منظم این شهر بوده، که در بین آثار باستانی به دست آمده کم‌سابقه‌است. آثار کشف شده حاکی از وجود یک شبکهٔ منظم و پیشرفتهٔ آب‌رسانی در شهر حکومتی مادها و پارت‌ها است. در فواصل بین کانالهای آب رسانی، معابری بر عرض ۵/۳ متر وجود داشته و کف این معابر، تماماً با آجرهای مربع شکل و منظمی، مفروش بوده‌است. تحقیقات نشان داده که در فواصل ۳۵ متری بین معابر، دو سری واحدهای ساختمانی قرار دارند، که هر کدام شامل یک حیاط مرکزی (هال) است، با اتاق‌ها و انبارهایی به صورت قرینه در گرداگرد آن. به شکلی که هر واحد ساختمانی، فضایی در حدود ۵/۱۷ * ۵/۱۷ متر را در بر می‌گیرد. معابر مذکور با عرض ۵/۳ متر و پی بندی آجری در بخش وسیعی از تپه گسترش داشته و جهت شمال شرقی به جنوب غربی دارند.
در طی ۱۰ فصل حفاری انجام شده از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۸، که حدود ۱۴۰۰۰ متر مربع از بقایای این شهر مورد کاوش قرار گرفت، یکی از کهن‌ترین دوره‌های تمدّن بشری نمایان شده‌است. همچنین یک حصار طولانی به ارتفاع ۹ متر و دو برج عظیم و کم‌نظیر در درون آن کشف شده‌است. از جمله کاوشهای علمی سال ۱۳۶۲ تا کنون که به سرپرستی آقای دکتر محمد رحیم صراف به انجام رسیده، منجر به شناسایی شهر بزرگی در دل تپه هگمتانه شده‌است.
همچنین ادامه کاوش‌ها، بخش‌هایی از حصار عظیم شهر به قطر ۹ متر و ارتفاع ۸ متر را آشکار ساخته‌است. این حصار در فواصل معین، دارای بر جهان عظیم بوده، که هگمتانه قدیم را در بر می‌گرفته‌است.
به طور کلی این تپه در طول یکصد سال اخیر بارها مورد حفاری باستان شناسان داخلی و خارجی قرار گرفته‌است. ضمناً در طول حفاریهای انجام شده، آثار ارزشمند و بی‌نظیری کشف گردیده، که اغلب متعلق به دوران هخامنشیان و نیاکان آنهاست.



لوح‌ها



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

لوح زرین به نام آریارمنه : این لوح از زرِ ناب و به ابعاد ۱۲ در ۸ سانتیمتر و دارای ۱۰ سطر به خط میخی است. «آریارمنه»، جدِّ داریوش اول است. بنا به اظهار نظر باستان‌شناسان، این لوح قدیمی‌ترین اثر تاریخی است ودر موزهٔ برلن آلمان نگهداری می‌شود.

لوح زرین به نام ارشام : ابعاد این لوح ۸ در ۱۳ سانتیمتر است. لوح به خط میخی واز دوره هخامنشینان بجا مانده‌است. این لوح در اختیار مجموعهٔ شخصی مارسل ویدال امریکائی است.
لوح زرین به نام داریوش دوم : این لوح از زرناب به ابعاد ۵/۲۰ در ۵/۱۸ سانتیمتر و خطوط نوشته شده ۲۳ سطر به خط میخی است. این لوح خارج از کشور بوده‌است که به‌وسیلهٔ موزه ایران باستان خریداری گردید و اکنون جزو گنجینه‌های موزه ایران باستان است. لوح دیگری به ابعاد ۲/۱۶ در ۱۳ سانتیمتر یافت شده که دارای ۲۹ سطر به خط میخی است و در سال ۱۳۳۱ خریداری شده و در حال حاضر در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود.

لوح زرین به نام اردشیر دوم : این لوح به نام اردشیر دوم پسر داریوش دوم هخامنشی و ابعاد آن لوح ۱۳ در ۱۳ سانتیمتر و دارای ۲۰ سطر به خط میخی است که در روی زر ناب حک گردیده‌اند.



دیگر اشیاء یافت‌شده



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


خمره‌هایی مخصوص غذا و آب که در موزه هگمتانه نگهداری می‌شوندکوزه‌ای شکسته، به جا مانده از دورهٔ خشایار شاه (پسر داریوش اول). این کوزه از نقره‌است که قطر دهانهٔ آن ۵/۷ سانتیمتر و ارتفاع آن ۱۲ سانیتمتر است. خطوطی میخی بر این کوزه نقره حکاکی شده‌است که برخی از کلمات آن باقی است و برخی دیگر روی تکه‌های شکسته شده بود و مفقود مانده‌است. این کوزهٔ دورهٔ هخامنشی که در خارج از کشور بوده‌است خریداری گردیده و در حال حاضر در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود.

بشقاب نقره‌ای با قطر دهانه ۲۰ سانتیمتر از دوره هخامنشی. این بشقاب در سال ۱۳۲۴ از طرف موزه ایران باستان خریداری و به کشور بازگردانده شد و در موزه ایران باستان تهران نگهداری می‌شود.

بشقاب یا جام نقره مربوط به دوره اردشیر اول. قطر دهانهٔ آن ۷/۲۶ سانتیمتر است. این بشقاب در اختیار موزهٔ مترو پولیتن نیویورک است. در لبهٔ داخلی بشقاب به خط میخی یک سطرطولانی نوشته شده‌است که ترجمهٔ آن این است: «اردشیر شاه بزرگ، شاه کشورها پسر خشایار شاه، خشایارشا پسر داریوش شاه هخامنشی [بود] که این جام سیمین را [برای] کاخ پادشاهی خود درست کرد.»

ظرف طلا که مانند کاسه‌ای است گود که رویهٔ بیرونی آن دارای برجستگهائی است. این نقوش از لبهٔ ظرف شروع شده و در وسط برآمدگی تکرار می‌شود. بین برجستگیها و لبهٔ بالائیِ ظرف یک سطرخط میخی نقره شده جمله‌ای به زبان پارسی باستان بابلی- عیلامی تکرار می‌شود و ترجمهٔ فارسی «داریوش شاه بزرگ» است. قطر دهانه ظرف ۴/۱۸ سانتیمتر و ارتفاع آن ۷/۱۰ سانتیمتر است. این کاسهٔ طلائی دورهٔ هخامنشی، گذشته از ارزش باستان‌شناسی‌ای که دارد می‌تواند از نظر هنر طلاکاری و ظرافت یکی از کارهای هنری منحصر به فرد محسوب گردد. این ظرف جزو مجموعهٔ گورگیان در نیویورک است.

پایهٔ ستون سنگی مربوط به اردشیر دوم. این پایه ستون مربعی است به طول ضلع ۹۳ سانتیمتر که از سنگ یک تکه ساخته شده؛ بطوری که مربع زیرین بزرگ‌تر و در روی آن مربع وسط شال ستون بصورت دایره روی مربع وسط قراردارد. در حاشیهٔ فوقانی مربع زیرین این ته ستون کتیبه‌ای به خط میخی کنده شده‌است که ترجمهٔ آن چنین است: «ستون سنگی کاخ آپادانا اردشیر بزرگ...پسر داریوش شاه هخامنشی...». از قرار معلوم این ته ستون سنگی پیش از سال ۱۳۱۴ در تپهٔ هگمتانه بدست آمده و تا سال ۱۳۲۸ دراخیتار ادارهٔ فرهنگ وقت (آموزش و پرورش) بوده‌است. سپس به موزهٔ ایران باستان تحویل داده شد و در حال حاضر در همان موزه نگهداری می‌شود.

ته ستون دیگری به نام اردشیر دوم هخامنشی. پایه ستونی از سنگ با ۷ سطر کتیبه به خط میخی مربوط به اردشیر دوم که در تپهٔ هگمتانه پیدا شد و درحال حاضر در تملک شخصی است در انگلستان. کتیبه‌ای که بر این ته ستون نوشته شده‌است از این قرار است: «اردشیر شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین، پسر داریوش شاه [که] داریوش پسر ارد شیر شاه [و] اردشیر پسر خشایار شاه [و] خشایارشا پدر داریوش شاه [و] داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی [بودند]، این کاخ را به لطف اورمزد و ناهید و مهر مرا از همه بدی‌ها حفظ فرمایند و آنچه من ساخته‌ام از گزند و آسیب محفوظ دارند.»

eMer@lD
06-08-2009, 00:18
آرامگاه بو علی سینا و بابا طاهر در همدان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 00:19
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 00:20
گنجنامه همدان




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

گنجنامه، در یکی از دامنه های کوهستان الوند و به فاصله 5 کیلومتری جنوب غربی همدان، در دوره مصفای عباس آباد قرار دارد.
در نزدیکی گنجنامه، چشم انداز زیبایی از آبشار گنجنامه و دره های سر سبز عباس آباد، تاریک دره و کیوارستان دیده می شود. تاریک دره نیز به دو شاخه تقسیم می گردد: در شاخه شرقی آن، تاسیسات پیست اسکی تاریک دره احداث شده است و در ضلع غربی تاریک دره، در خط الراس گردنه (گدوک)، جاده ماشین رو جدید با راه کاروان رو قدیمی یکی می شود. این دره عصر هخامنشیان، شروع جاده هگمتانه – استخر، معروف به “ جاده شاهی“ بوده، که هگمتانه را از طریق پیچ و خمهای تاریک دره، گدوک (دره)، ورد آورد علیا، شهرستانه، اشتران به تویسرکان، نهاوند، کرمانشاه، لرستان، تخت جمشید و فارس مرتبط می ساخته است. این راه، همچنین یکی از راههای ارتباطی همدان به غرب و جنوب کشور ( و میانرودان) یا بین النهرین (عراق امروزی) بوده است. به سبب آنکه هگمتانه، پایتخت تابستانی هخامنشیان بوده و در مسیر جاده شاهی قرار داشته است، داریوش اول هخامنشی پس از اتمام کار سنگ نبشه های بیستون، دستور نقر کتیبه کنونی گنجنامه را داده است. پس از او فرزندش خشایار شاه نیز به پیروی از او کتیبه ای در سمت راست و کمی پائین تر از سنگ نبشته پدر، بر جای گذارده است. ( حدود 500 سال ق – م)
هر یک از کتیبه های به سه زبان، در سه ستون و 20 سطر، بر روی صخره ای بزرگ حک شده اند، که در ستون دست چپ، متن فارسی باستان، ستون وسط؛ عیلامی یا شوشی و ستون دست راست کتیبه ها، به زبان بابلی یا اکدی و هر سه به خط میخی مادی یا هخامنشی می باشند. اولین واژه ستونی که به فارسی باستانی حک شده، کلمه “baga“ به معنی خداست.در تاریخ معاصر، ایران شناسان بسیاری در صدد ترجمه متون کتیبه های گنجنامه بوده اند، که “ اوژن فلاندن“ باستان شناس فرانسوی و “ پاسکال کست“ (1840 و 1841 میلادی ) دستیارش، از آن جمله اند. ولی عاقبت “ سر هنری راولینسن“ انگلیسی موفق شد، که رمز خط میخی پارسی باستان را کشف نماید و سرانجام این پندار مردم، که این کتیبه ها را راز مکتوب یک گنج پنهان تصور می کردند، با کشف رازهائی از تاریخ باستان این سرزمین تعبیر شد و اینک ترجمه سنگ نبشته داریوش هخامنشی:
خدای بزرگ است اهورامزدا که این سرزمین را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید، که داریوش را شاه کرد، یگانه شاه از میان شاهان بسیار و یگانه فرمانروا از میان فرمانروایان بسیار. من (هستم) داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای با ملت های بسیار، شاه این سرزمین بزرگ دور دست پهناور، پسر ویشتاسب هخامنشی.
متن هر دو کتیبه یکی است، فقط در کتیبه خشایار شاه به جای داریوش، خشایارشاه آمده و به جای ویشتاسب، داریوش و عبارت: “hyah maoistah baganam“ به معنی: “ که بزرگترین خدایان است،“ فقط در کتیبه خشایارشاه به جای داریوش، خشایارشاه آمده و به جای ویشتاسب“ داریوش و عبارت : “ hyah maoistatah baganam “ به معنی : “ که بزرگترین خدایان است،“ فقط در کتیبه خشایارشاه آمده است. این کتیبه ها از دیرباز تا کنون“ نامهای گوناگونی به خود گرفته اند.ابن فقیه همدانی، در سال 290 هجری، در کتاب “ اخبار البلدان“ از آن به عنوان “ تب نابر“ نام برده است و اسامی دیگر عبارتند از : “ سنگ نبشته“ “ “ نبشت خدایان“، کتیبه های الوند“ ، “ جنگ نامه“ و “ گنج نامه که دو نام آخر“ در سده های اخیر مصطح شده اند. این اثر طی شماره 92 مورخ 15/10/1310 در فهرست آثار تاریخی و ملی ایران به ثبت رسیده است.در سال 1373 نیز توسط شهرداری همدان، ترجمه های فارسی و انگلیسی هر دو کتیبه بر روی دو تخته سنگ خارا کنده کاری شده و در ضلع دیگر محوطه گنجنامه قرار داده شده است.

eMer@lD
06-08-2009, 00:23
غار چال نخجیر در نراق ، یک سازه متفاوت

خبرگزاري ميراث فرهنگي_ گردشگري_ غار چال نخجير نراق در 5 کيلومتري غرب شهر نراق در 34 درجه و 2 دقيقه طول شرقي و 50 درجه و 45 دقيقه عرض شمالي قرار گرفته و دهانه غار از سطح دريا حدود 1660 متر مي باشد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اين غار قدمتي هفتاد ميليون ساله دارد. عامل اصلي و اوليه بوجود آمدن اين غار، گسل معکوسي است که در منطقه عمل کرده است و پس از گذشت ميليون ها سال به گونه کنوني خود در آمده است.
به عبارت ديگر مي توان غار موردنظر را از نوع تکتونيکي به حساب آورد و چگونگي تشکيل آن را به اين گونه روشن نمود که در اثر بوجود آمدن درزه ها و شکاف و در مواردي گسل در سنگها بوده و در مرحله بعدي،آبهاي حاصل از ريزشهاي آسماني که گاز کربنيک دار شده و خاصيت اسيدي پيدا کرده در شکستگيهاي سنگها نفوذ کرده و با انحلال کربنات کلسيم موجب گسترده تر شدن شکستگيها و در پايان پس از ميليونها سال آنچه هم اکنون مي بينيم پديد آمده استوب شرقي استان مرکزي با 70 ميليون سال قدمت يکي از زيباترين غارهاي طبيعي جهان به شمار مي رود. اين غار در منطقه اي به نام چال نخجير در حدود مابين نراق و دليجان واقع شده است. کارشناسان آن را مربوط به دوبه سوم زمين شناسي مي دانند و با توجه به مناظر کم نظير اهميت ويژه اي در امر جذب جهانگردان جهان دارد.
با توجه به قرار گرفتن غار در دامنه کوه دسترسي به آن بسيار آسان بوده و بازديدکنندگان به راحتي قادر به بازديد اين محل مي باشند. تنوع سنگ هاي موجود، سنگهاي کريستال با شکلهاي مختلف مثل آبشار ، زيبايي خاصي به غار داده است به طوري که هر بيننده اي را به شگفتي وامي دارد.
غار چال نخجير نراق داراي يک حوضچه بسيار بزرگ نيز مي باشد که به نوبه خود به ارزش آن افزوده است. اين غار در سال 81 در آثار ملي ايران به ثبت رسيده است. و برنامه هاي زيادي جهت ايجاد اماکن گردشگري در کنار غار تهيه شده است.
قرار گرفتن غار در کنار ابنيه تاريخي نراق يک محيط کاملا توريستي را بوجود آورده است و با اين تنوع مي توان به رونق صنعت گردشگري در منطقه اميدوار بود.

eMer@lD
06-08-2009, 00:24
اثر طبیعی و ملی غار چال نخجیر - گروه چکاد

غارچال نخجير در يازده كيلومتري شمال دليجان و در نزديكي روستاي نراق قرار دارد و اكنون زير نظر كارشناسان سازمان ايرانگردي و جهانگردي در حال آماده سازي جهت توريستي شدن مي باشد. غار چال نخجير در اواخر سال 1367 در اثر يك انفجار در نزديكي هاي دهانه آن توسط سازمان آب دليجان كشف گرديد.

خصوصيات غار چال نخجير

تا ششصد متري اول غار مسير مشترك و در امتداد جنوب به شمال مي باشد و بعد از آن داراي دو انشعاب مي شود يكي از انشعابات به طرف شمال شرق و ديگري به شمال غرب امتداد مي يابد طول كل هر كدام از شعب حدود يكهزار و سيصد متر است. از امتيازات غار مزبور افقي بودن كل مسير است.

تالارهاي متعدد و حوضچه هاي آب، راهروهاي طولاني، مسيرهاي مشكل در بعضي از نقاط و چكنده و چكيده هاي بلورين و بسيار متنوع و زيبا و حتي در نقاطي منحصر به فرد از خصوصيات آن است. حدود 95% از بدنه غار پوشيده از چكنده و چكيده است و فقط 5% باقيمانده سنگي ميباشد كه اين خود بر زيبايي غار مي افزايد. غار چال نخجير از تالارهاي مختلفي تشكيل شده كه كوچكترين آن به متر 3*5*20 و بزرگترين آن به متر 30*40*120 وسعت دارد. زيباترين تالار آن، تالار چهلستون نام دارد كه با انواع چكيده و چكنده هاي مختلف و رنگهاي خيره كننده پوشيده شده است. از ديگر تالارهاي اين غار مي توان تالار سفره عروس, درياچه، برزخ، باغ وحش، چهلچراغ و تالار زيبائيها را نام برد. شما میتوانید عکسهای زیبای این غار را از روی کروکی غارچال نخجیر مشاهده نمایید.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] کروکی غار چال نخجیر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


دهانه اصلی این غاردارای 10 متر عرض و بین 10 تا 40 متر ارتفاع است که هر بیننده ‌ای با گذر از این دهانه و ورود به غار به حیرت و تفکرفرو می ‌رود.

این غار دارای یک شاخه‌ اصلی و چند شاخه فرعی است که تا کنون توسط افراد محلی و غار نوردان مجرب در حدود 4 کیلومتر از آن شناسایی شده و پیش بینی می شود حدود 8 تا 10 کیلومتر عمق داشته باشد. تاکنون بالغ بر 2هزار متر فضای خشک در محوطه درونی این مجموعه شناسایی شده ‌است که عموما "کریستالیزه" بوده و تزئینات بلوری و اسفنجی کف، دیوارها و سقف آن از ناب ترین نمونه‌ های موجود جهان است. دست خلاق طبیعت طی میلیون‌ها سال با مدد از شرایط خاص‌ آب وهوایی ‌و جغرافیایی درون غار، دهلیزها، دالان ها، کریدورها، تراس ها و حوضچه‌ های بی ‌نظیری را به وجود آورده که بازتاب نور از منشورهای بلور"کلسیت" در کنار آویزه ‌های پر حالت آن هر بیننده ‌ای را متحیر و مبهوت می‌ کند.


در گنجینه شگفتی این غار اسرارآمیز ، سنگ‌ های تزئینی با اشکال متنوع مانند عقاب، لاک پشت، گوزن، انسان، کبوتر و تندیس های عظیم ‌الجثه بلورین ایجاد شده است که بیشتر آنان از جنس آهک است. وجود یک دریاچه در بخش انتهایی و زیردست غار که دیواره، سقف و پیکره ‌های اسرار آمیزآن را سنگ‌ های عجیب محاصره کرده، زیبایی زاید الوصفی به این غار داده ‌است.

تهویه ‌طبیعی هوای درونی غار در فصول تابستان و زمستان یکی دیگر از عجایب این غار شگفت انگیزاست، در تابستان خنک و در زمستان گرم است و هیچ گاه در این مجموعه بازدید کنندگان با کمبود اکسیژن روبرو نمی ‌شوند. رسوبات دولومیتی با رنگ آمیزی جاذب در جای ‌جای غارپتانسیل عظیمی ‌از اسفنج های بلورین و کریستاله، باغهای مرجانی و مخروط های گل کلمی شکل را خلق کرده است.


تالارهای "عروس" ، "گل کلمی" ، "آبشارگلی" ، "فرسنگ" و "هیولا" از جمله بخش های دیدنی این غار نادر و عجیب است.

eMer@lD
06-08-2009, 00:25
روستای تیس سيستان و بلوچستان ـ تيس
از خانه جن‌ها تا خلوت با دريا

آنجا روي يکي از آن صخره‌هاي آهکي بلند که هنوز از پسمانده آفتاب ظهر گرمند، گوشه‌اي دنج و خلوت پيدا مي‌کني و مي‌نشيني و خورشيد را نگاه مي‌کني که سرخ و لرزان و بي هيچ تقلايي در دريا غرق مي‌شود و به صداي موج‌هايي گوش مي‌کني که آرام و منظم بر تن صخره‌ها مي‌کوبند و اگر حوصله داشتي به بلوچ‌هاي سپيدپوشي که با دست پر از دريا برمي‌گردند، «خداقوت» مي‌گويي، اما همه اين توصيف‌ها حتي گوشه‌اي از زيبايي‌هاي روستاي ساحلي تيس، از توابع بخش مرکزي شهرستان چابهار در سيستان‌وبلوچستان نمي‌شوند و حتما پيشينيان ما هم اين را فهميده‌اند که از 2500 سال پيش در تيس ساکن شده‌اند و به آن گاهي بندر تيزيا گفته‌اند و گاهي تيز و گاهي تسي.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تيس، سه قلعه باستاني مهم دارد؛ اولي قلعه تيس است که سبک معماري‌اش نشان مي‌دهد، به دوره سلجوقي تعلق دارد، دومين قلعه، «پيروز گت» نام دارد که به غير کوهنوردها پيشنهاد نمي‌کنيم از داخلش بازديد کنند، چون راه ورود به آن سخت و خطرناک است، قلعه سوم، «بلوچ گت» است که بالاي کوه قرار گرفته و دو مقبره هرمي کوچک هم در آن ساخته شده است.
انتخاب سفر به تيس ـ که از طرف نيک‌شهر و جاده چابهار ـ کنارک جاده‌اي آسفالته دارد ـ با خودتان است، اما فقط اين هشدار را بشنويد که اگر به تيس نرويد، نه مقابر جناني گچ را (که به باور اهالي، محل سکونت جن‌ها بوده) مي‌بينيد، نه پيل‌بند را، نه سدهاي تيس را، نه غارهاي بان مسيتي و نقاشي‌هاي عجيب و غريب داخلشان را، نه چاه باستاني تيس کوپان را و نه حتي گورهاي مرموز تپه نهادي را.

eMer@lD
06-08-2009, 00:27
شهر سوخته شهري با شگفتيهاي بسيار كه رازها در دل خود دارد



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


شهر سوخته (Burned City) در۵۶ کيلومتري زابل در استان سيستان و بلوچستان و در حاشيه جاده زابل - زاهدان واقع شده است. اين شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از ميلاد پايه گذاري شده و مردم اين شهر در چهار دوره بين سال‌هاي ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ قبل از ميلاد در آن سکونت داشته اند.
کلنل بيت، يکي از ماموران نظامي بريتانيا از نخستين کساني است که در دوره قاجار و پس از بازديد از سيستان به اين محوطه اشاره کرده و نخستين کسي است که در خاطراتش اين محوطه را شهر سوخته ناميده و آثار باقيمانده از آتش سوزي را ديده است. پس از او سر اورل اشتين با بازديد از اين محوطه در اوايل سده حاضر، اطلاعات مفيدي در خصوص اين محوطه بيان کرده است. بعد از او شهر سوخته توسط باستان‌شناسان ايتاليايي به سرپرستي مارتيسو توزي از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسي و کاوش قرار گرفت. اين شهر يکي از آثارتاريخي استان سيستان و بلوچستان به شمار مي آيد.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بر مبناي يافته‌هاي باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد و بقاياي آن نشان مي‌‌دهد که اين شهر داراي پنج بخش مسکوني واقع در شمال شرقي شهر سوخته، بخش‌هاي مرکزي، منطقه صنعتي، بناهاي يادماني و گورستان است که به صورت تپه‌هاي متوالي و چسبيده به هم واقع شده اند. هشتاد هکتار شهر سوخته بخش مسکوني بوده است. تحقيقات نشان داده است اين محوطه بر خلاف اکنون که محيط زيست کاملاً بياباني دارد و فقط درختان گز در آنجا ديده مي‌‌شود، در پنج هزار سال قبل از ميلاد منطقه‌اي سبز و خرم با پوشش گياهي متنوع و بسيار مطلوب بوده و درختان بيد مجنون، افرا و سپيدار در آنجا فراوان وجود داشته است. در آن دوران نيز اين منطقه بسيار گرم بوده، اما آب رودخانه هيرمند و شعباتش به خوبي زمين‌هاي کشاورزي شهر سوخته را سيراب مي‌‌کرده است. درياچه هامون در ۳۲۰۰ قبل از ميلاد درياچه‌اي بزرگ و پرآب بوده و رودها و شاخه‌هاي قوي از آن منشعب مي‌‌شده و در اطراف آن نيزارهاي وسيعي وجود داشته است. در بررسي‌هاي منطقه‌اي در اطراف شهر سوخته بستر رودخانه‌هاي مختلف و آبراه‌هايي پيدا شده که به مزارع کشاورزي شهر سوخته آب مي‌‌رسانده اند. در اولين فصل کاوش در شهر سوخته کوچه‌ها و خانه‌هاي منظم، لوله کشي آب و فاضلاب با لوله‌هاي سفالي پيدا شد که نشان دهنده وجود برنامه ريزي شهري در اين شهر است

eMer@lD
06-08-2009, 00:28
منطقه گورستان

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از سال1376 تا 1383 تعداد 14 گمانه به مساحت تقريبي 2300 متر مربع در گورستان شهر ،حفار ي شده و در نتيجه 310 گور كشف شده است. طي كاوش هاي بعمل آمده توسط باستان شناسان ،برخي از مردم شهر سوخته را با لباس و پارچه كفني دفن مي كرده اند.در تعدادي از قبرها، آثار پارچه در روي بدن اجساد مردگان ديده مي شود. پارچه ها به سه شكل مختلف در قبرها ديده مي شود.

به صورت كفن ،كه مرده ها را در آن مي پيچيده اند.
به شكل لباس زير انداز و رو انداز .
كف قبر فرش شده و مرده را با لباس در آن مي گذاشتند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اشياء سفالي اصلي ترين موادي هستند كه تقريبا در همه قبرها وجود دارند در كنار اين دسته از اشياء ،هداياي ديگري ساخته شده از سنگ،چوب، پارچه در قبور ديده مي شود.

صنعت و مشاغل در شهر سوخته

شهر سوخته مرکز بسياري از فعاليت‌هاي صنعتي و هنري بوده، در فصل ششم کاوش در شهر سوخته نمونه‌هاي جالب و بديعي از زيورآلات به دست آمد. در جريان حفاري‌هاي فصلهاي گذشته در شهر سوخته مشخص شد که با توجه به صنعتي بودن شهر سوخته و وجود کارگاه‌هاي صنعتي ساخت سفال و جواهرات در اين منطقه، ساکنان شهر سوخته از درختان موجود در طبيعت محوطه براي سوخت استفاده مي‌‌کرده اند. شهر سوخته مرکز بسياري از فعاليت‌هاي صنعتي و هنري بوده است....
باستان شناسان با يافتن مهره‌ها و گردنبندهايي از لاجورد و طلا در يک گور در باره روشهاي ساخت ورقه‌ها و مفتول‌هاي طلايي به تحقيق پرداختند و دريافتند صنعتگران شهر سوخته با ابزار بسيار ابتدايي ابتدا صفحه‌هاي طلايي بسياز نازک به قطر کمتر از يک ميليمتر تهيه کرده و بعد آنها را به شکل لوله‌هاي استوانه‌اي درمي آوردند و پس از اتصال دو سوي ورقه‌ها به يکديگر مهره‌هاي سنگ لاجورد را در ميان آن قرار مي‌‌دادند. در شهرسوخته انواع سفالينه‌ها و ظروف سنگي، معرق کاري، انواع پارچه و حصير يافت شده که معرف وجود چندين نوع صنعت، به ويژه صنعت پيشرفته پارچه بافي در آنجاست. تاکنون ?? نوع بافت پارچه يکرنگ و چند رنگ و قلاب ماهيگيري در شهر سوخته به دست آمده و مشخص شده مردم اين شهر با استفاده از نيزارهاي باتلاق‌هاي اطراف هامون سبد و حصير مي‌‌بافتند و از اين ني‌ها براي درست کردن سقف هم استفاده مي‌‌کردند. صيد ماهي و بافت تورهاي ماهيگيري نيز از ديگر مشاغل مردمان شهر سوخته بوده است. شهر سوخته بدون شك جز شهرهاي بسيار پيشرفته زمان خود بوده است. اين نكته نه تنها در بقاياي آثار معماري و كارهاي ظريف دستي وصنعتي ديده مي شود بلكه در سازمان دهي اجتماعي شهر نيز ديده مي شود. شهر سوخته داراي تشكيلات منظم و مرتبي بوده است.آثار باقي مانده نشان دهنده اين امر است كه در اين شهر طي هزاره سوم پيش از ميلاد، داراي يك نظام مرتب و منظم آبرساني،تخليه فاضلاب ودانش پزشكي بوده تا آن حد كه پزشكان اين شهر نه تنها از علومي چون شكسته بندي آگاه بوده اند ،بلكه مي توانسته اند به اجراي اعمال شگفت انگيز جراحي مغز دست بزنند. از سوي ديگر پيدا شدن تنها لوح نوشته دوران آغاز ايلامي اين شهر،همراه با آثار مهرها ، نشان از ارتباطات تجاري و كنترل اقتصادي منطقه از سوي اين جامعه دارد .


چشم مصنوعي در شهر سوخته



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

براي نخستين بار در شهر سوخته يك چشم مصنوعي متعلق به ۴۸۰۰ سال پيش كشف شد. به نقل از روابط عمومي پژوهشگاه سازمان ميراث فرهنگي، سيد منصور سيد سجادي سرپرست گروه باستان شناسي شهر سوخته با اعلام اين مطلب گفت: اين چشم متعلق به زني تنومند ۳۲ تا ۳۶ ساله است كه در قبر شماره ???? منطقه گورستان مدفون بوده است. وي با اشاره به مطالعات اوليه كه بيانگر وجود آثار آبسه در زير طاق ابرو است افزود: به علت طول زمان زيادي كه بخش زيرين چشم مصنوعي با پلك در تماس بوده آثار ارگانيكي پلك چشم در روي ان قابل رويت است.
سجادي در خصوص جنس چشم مصنوعي اظهار داشت: جنس و ماده چشم ياد شده هنوز مشخص نيست و تشخيص آن به آزمايش هاي بعدي موكول شده اما به نظر مي رسد در ساخت اين چشم از قير طبيعي كه با نوعي چربي جانوري مخلوط شده استفاده شده است. سرپرست هيأت باستان شناسي شهر سوخته خاطرنشان كرد: در روي اين چشم مصنوعي ريزترين مويرگ هاي داخل چشم توسط مفتول هاي طلايي به قطر كمتر از نيم ميليمتري طراحي شده اند. وي تصريح كرد: مردمك اين چشم در وسط طراحي شده و تعدادي خطوط موازي كه تقريبا يك لوزي را تشكيل مي دهند در پيرامون مردمك ديده مي شود و از دو سوراخ جانبي واقع در دو سوي اين چشم مصنوعي جهت نگهداري و اتصال آن به حدقه چشم استفاده مي شده است.


نخستين ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ �‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ � ��‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ �‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ � ��‌تصوير متحرك جهان در شهر سوخته پيدا شد


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پنج هزار سال پيش در «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ �‌‌‌‌‌‌‌‌شهر سوخته»، هنرمند نقاش، روي يك جام سفالين طرحي از يك «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بز» را نقاشي كرد. او در نظر داشت كه نقش بز را در اطراف دهانه جام تكرار كند، اما وقتي شروع به كار كرد، توانست در 5 حركت، بزي را طراحي كند كه به سمت درختي حركت كرده و برگ آن را مي‌خورد. اين اولين باري بود كه در جهان باستان، «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ �‌‌‌‌‌‌‌‌تصوير متحرك» پا به عرصه حيات گذاشت.
سفال‌ها در جهان باستان، نقش «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌بوم» را براي نقاشان و هنرمندان زمان خود ايفا مي‌كردند. آن‌ها با نقاشي روي سفال‌هاي گوناگون، از اعتقادات و محيط اطراف خود به ويژه طبيعت پيرامون، به عنوان نماد استفاده مي‌كردند.
در سفال‌هاي «‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ �‌‌‌‌‌‌‌‌شهر سوخته»، كه از متمدن‌ترين و پيشرفته‌ترين تمدن‌هاي باستاني در پنج هزار سال پيش است، نقش بز و ماهي بيش از هر نقش ديگري ديده مي‌شود. بز و ماهي، دو حيواني هستند كه در اين منطقه بيش از هر حيوان از آنان استفاده مي‌شد و ساكنان شهر سوخته را به ادامه حيات اجتماعي خود اميدوار مي‌كرد.
كشف اين سفال، با نقاشي متحرك ثبت شده روي آن، در ميان سفال‌هاي اين منطقه نيز بي‌مانند بوده است. اين نقاشي، حركت تصاوير را در كوتاه‌ترين زمان ممكن روي جامي كه قطر دهانه‌ي آن 8 سانتيمتر است، نشان مي‌دهد. در ديگر سفال‌هاي يافته شده در شهر سوخته، نقش متفاوتي ديده مي‌شود كه گاهي تكرار شده‌اند. اما حركتي در آن‌ها ديده نمي‌شود.
از نگاه باستان‌شناسان، اين كشف نشان‌دهنده آن است كه مردمان شهر سوخته بسيار باهوش،‌ هنرمند و در زمان خود پيشرو بوده‌اند.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 00:28
شهر سوخته زابل
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 00:29
ایرانشهر [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

1-جغرافیایی طبیعی
1-1حدود جغرافيايى:

این شهرستان از شمال به شهرستان خاش ,از خاوربه سراوان , از جنوب به شهرستان های سرباز و نیکشهر و از باختربه استان کرمان و دشت جازموریان محدود است . شهر ايرانشهر مرکز شهرستان است که با ارتفاع متوسط591 متر از سطح دریا در ْ60 طول خاورى و ْ27عرض شمالى در فاصله 345 کیلو متری مرکز استان سیستان و بلوچستان واقع است .

1-2 وسعت :
شهرستان ایرانشهر در ناحیه مرکزی بلوچستان با مساحتی بالغ بر 30200 کیلومتر مربع قرار داشته ، 15 درصد وسعت استان را به خود اختصاص داده است .

1-3تقسيمات شهرستان:
این شهرستان شامل 4 بخش ( مرکزی , بمپور , بزمان و دلگان ) و 4 شهر (ایرنشهر , بزمان , گلمورتی، بمپور- دلگان ) 10 دهستان ( حومه , بمپور شرقی بمپور غربی , دامن , ابتر ,آب رئیس , بزمان , دگان , هودیان و جلگه چاه هاشم ) و 545 آبادی دارای سکنه است
.

1-4 شرايط آب و هوايى :
آب و هوای این شهرستان بواسطه وجود مناطق کوهستانی و مناطق پست شدیدا تحت تاثیر عوارض جغرافیایی و پستی و بلندی های متنوع ان می باشد.به‌گونه‌اى که در تابستان گرم و خشک و در زمستان معتدل است و بادهاى باران آور موسمى در فصل تابستان و بادهاى باران‏ آور غربى در فصل زمستان در اين منطقه موجب ريزش پراکنده باران مى‏شوند..متوسط سالانه دما 23 درجهسانتی گراد است که در تابستان ها به بیش از 40 درجه سانتیگراد می رسد. و حداقل دما در زمستان 2 درجه سانتی گراد بالای
صفر می باشد. ميانگین بارش سالانه در این شهرستان 5/105میلی متر مى باشد.


1-5 پوشش گیاهی
پوشش گیاهی مناطق مختلف کوهستانی و نیمه کوهستانی با مناطق جلگه ای و پست و هموار این شهرستان متفاوت می باشد انواع گونه های جنگلی داز ,کهور , کلیر ,چگرد , چش و کنار و ... را نام برد .علاوه بر گیاهان و درختچه های یاد شده گیاهانی همچون کلیر , مشکک , ریش بز , سداپ , بنگ دانه , وگون و درمنه و حنا , بارهنگ , پوته , اسپند و.... با مصارف دارویی نیز در این شهرستان می روید .


1-6منابع آبی

شهرستان ایرانشهر در مقایسه با سایر شهرستان های استان از نظر آب های زیر زمینی و سطحی از وضعیت بهتری برخوردار بوده و در حال حاضر عمده منابع تامین آب شهرستان ,رود خانه های فصلی و دائمی دامن و رودخانه بمپور می باشد.که از ارتفاعات کارواندر سر چشمه گرفته و پس از طی مسیری تقریبا 170 کیلومتری به ریگزار جازموریان می ریزد. آب این شهرستان ازطریق 1042 حلقه چاه و13 رشته قنات با میزان آبدهی 5/95 میلیون متر مکعب و رودخانه های کاجو با میزان آبدهی 500 میلیون متر مکعب بطور متوسط سالانه تامین می شود.

1-7ارتفاعات :
ازمهمترین ارتفاعات این شهرستان می توان به رشته کوههای بزمان با قله آتشفشانی نیمه فعال ان اشاره نمود که با ارتفاع 3497 متر از سطح دریا پس از کوه تفتان مرتفع ترین ناهمواری استان سیستان و بلوچستان محسوب می گردد . کوه خضر نیزاز مهمترین قله های رشته کوههای بزمان می باشد .
2- جغرافياى انسانى

2-1تراکم جمعيت

بر اساس آخرین سر شماری سال 1385 کل جمعیت این شهرستان 274136 نفر بوده است که از این میان 143715 نفر آن را جمعیت شهری و 130421 نفر را جمعیت روستایی تشکیل می دهند .

2-2 دين و زبان
مردم شهرستان ایرانشهر به زبان بلوچی تکلم می‌کنندکه این زبان همانند زبان های رایج گیلکی و کردی ریشه زبان پهلوی میانه است . 92/99 درصد جمعیت آن را مسلمانان شیعه و سنی، تشکیل می دهند.

2-3 نحوه زندگى مردم
عشایر بلوچ درصد بالایی از ساکنان مناطق روستایی و غیر شهری شهرستان ایرانشهر را تشکیل می دهند که عمدتا در سیاه چادر ها (گدام ) و کپر های ساخته شده از شاخ و برگ نخل خرما و داز زندگی می کنند , عمده معیشت این خانوار ها از طریق نگه داری دام خصوصا بز می باشد .

2-4 پوشاک
پوشش مردان و زنان بلوچ بسیار ساده و در عین حال زیبا و مناسب برای اقلیم بلوچستان می باشد .عموما پوشاک مردان بلوچ شامل یک پیراهن بلندو شلوار گشاد و بسیار پرچین به همراه دستار یا لنگی بردور سر می باشد . پوشاک زنان بلوچ نیز تقریبا مشابه پوشاک مردان است با این تفاوت که بخشهایی از سرآستین , سر پارچه و قسمت پیش و جلوی پیراهن را با قطعات پارچه با زیبا ترین نقش های بومی و محلی رنگارنگ سوزن دوزی شده و تزئین نموده اند , رنگ و نقش این تزئینات سوزن دوزی شده در مناطق مختلف بلوچستان اندکی با هم متفاوت می باشد .

2-5شعر و موسیقی و بازیهای محلی
موسیقی ایرانشهر طی سالیان دراز گرما بخش شادی و شور مردم این سامان بوده است سازه هایی مثل قیچک ,رباب , بنجو , تمبورک ,و دهلک و سازهای ضربی مانند تشت و کوزه که خاص منطقه است وسعتی در خور توجه به موسیقی این خطه داده است . دهل و سرنا از دیگر ساز های رایج بویژه در منطقه دلگان رونق افزای جشن و سرور می باشد . از انواع موسیقی در شهرستان می توان موسیقی های رزمی , مجلسی و عرفانی و حماسی را نام برد .از استادان و هنرمندان بنام ایرانشهر می توان از استاد شیر محمد اسپندار نوازنده دونلی و غلامرسول دینار زهی خواننده و نوازنده موسیقی بلوچی و قادر بخش آبسالان شاعر معاصر نام برد .تنوع و تعدد بازی های سنتی نيزدر بلوچستان گسترده است برخی از این بازیها عبارتند از تلکی , هپت سنگ , هدکان رو , لکرشانکی , سرسره بازی و ....


2-6اعیاد
از مهمترین اعیاد آنها اعیاد مذهبی غدیر ,قربان و فطر به همراه مناسبت های دیگری همچون مبعث پیامبر (ص) نیمه شعبان و سالروز ولادت ائمه اطهار می باشد .

2-7 روش تحصيلى
36 درصد از مردم شهرستان ایرانشهر بیسواد هستند . در سال تحصیلی 83-1382تعداد کل دانش آموزان مقاطع مختلف تحصیلی(بدون بزرگسالان و مراکز تربیت معلم ) شهرستان 70238 نفر بوده که 04/13 درصد از دانش آموزان استان را تشکیل می دهد.در سال تحصیلی 83-1382 در شهرستان ایرانشهر ، 1389دانشجودر حال تحصیل بوده که از این تعداد 2/37 در صد در دانشگاه پیام نور و و 7/62 درصد در دانشگاه غیر دولتی مشغول به تحصیل بوده اند.

3- شمه‌اى از جغرافياى اقتصادى
عمده ترین شیوه های معیشتی مردمان ایرانشهر کشاورزی , دامداری , تجارت و صیادی و صنایع دستی می باشد .شهرستان ایرانشهر به واسطه گستردگی و تنوع اقلیم دارای منابع طبیعی و اقتصادی گوناگونی می باشد که از مهمترین آنها می توان به منابع معدنی و انواع کانسار ها ،منابع و تولیدات کشاورزی همچون باغات نخیلات , صیفی جات و مرکبات و همچنین صنایع دستی و سنتی مانند گلیم بافی و حصیر بافی , سکه دوزی و آئینه دوزی و سفالگری و همچنین مشاغل صنعتی بازرگانی اشاره نمود .

3-1 صنايع دستى
در کنار زندگی متداول روز مره , دستان هنرمند زنان و مردان بلوچ دست ساخته ها و دست بافته های زیبایی را خلق می کنند که جهت استفاده خود و جهت فروش به نقاط دیگر صادر می شود .سوزن دوزی , تکه دوزی , بلوچی دوزی , گلیم , حصیر , سبد , زیور آلات سنتی و البسه محلی از مشهورترین صنایع دستی و محصولات این شهرستان می باشد که در ذيل به طور مختصر به شرح هريک مى پردازيم :

eMer@lD
06-08-2009, 00:30
سوزن دوزی
شاخص ترین هنر مردم بلوچستان سوزن دوزی می باشد این هنر که از هنر های پر سابقه و اصیل این منطقه است عبارت است از نقش آفرینی زنان بلوچ با سوزن و نخ های رنگی بروی قطعه ای پارچه .سوزن دوزی مهمترین هنر زنان بلوچ است که با اندکی تغییر در نقش مایه ها در تمامی نقاط بلوچستان مشاهده می گردد .

سفال گری
با توجه به پژوهش های باستان شنا سی انجام یافته در سایت های مهم باستانی این شهرستان سابقه تولید و استفاده از ظروف سفالی به 7000 سال قبل باز می گردد . از مهمترین مناطق باستانی متعلق به هزاره های چهارم و سوم پیش از میلاد در شهرستان ایرانشهر می توان به سایت های باستانی چاه حسینی , خوراب , بمپور , دامن , اسپیدژ و چگردو و ... اشاره نمود که در آن مجموعه ای متنوع از دهها هزار بقایای ریز سفالی با فرمهای گوناگون همچون کاسه , خمره , سبو , پیاله و کوزه و...با خمیره های نخودی , قرمز و خاکستری منقوش و یا نقوش گیاهی جانوری و هندسی وجود دارد . نقش مایه عمده سفال ها ی بلوچستان را نقوش گیاهی و جانوری بومی و محلی همچون نقش نخل خرما , و نقوش حیواناتی همچون نقوش عقرب و پرندگان و.. . تشکیل می دهند .

حصير بافى
از ديگر هنرهاى دستى ايرانشهر مى توان به حصير بافى ( بوريا بافى و پرده بافى ) اشاره نموده ، مواد اوليه حصير از نوعى درخت وحشى خرما به نام داز که در کنار رود خانه ها مى رويد ، تهيه مى گردد . از محصولات عمده آن مى توان به زير انداز سجاده ، پرده و سبد و... اشاره کرد .

3-2 کشاورزى
با وجود انکه‌ کار و پيشه‌ رايج‌ در اکثر روستاها زراعت‌، دامدارى‌، باغدارى‌ و مرغدارى‌ است‌ اقتصاد غالب‌ منطقه‌ مربوط‌ به‌ بخش‌ کشاورزى‌ است‌. در سال زراعی 83-1382 سطح زیر کشت محصولات زراعی و باغی شهرستان ایرانشهر بالغ بر 38084 هکتار است که 7/23 درصد از سطح کشت زیر کشت استان را تشکیل می دهد . از این مقدار 25 درصد به کشت باغات و75 درصد به زراعت های سالانه اختصاص دارد. مهمترين‌ فرآورده‌هاى‌ کشاورزى‌ منطقه‌ را گندم‌، جو، برنج‌، کنجد، تره‌ بار، بنشن‌، انواع‌ ميوه‌ ... تشکيل‌ مى‌دهد

3-3 صنعت و معدن
تعداد صنایع موجود شهرستان ایرانشهر 76 واحد می باشد که هیچ کدام از آنها در روستاهای این شهرستان نیست. عمده ترین معادن موجود در سطح این شهرستان را آهک، مرمر، منگنز و تالک تشکیل می دهد.

3-4 صنعت توريسم
شهرستان ايرانشهر بواسطه قرار گيرى در شاه راه ارتباطى فرهنگ هاى بزرگ پيش از تاريخ منطقه ، در بردارنده مجموعه اى از کهن ترين ، با ارزش ترين و مهمترين اثارتاريخى وجاذبه هاى طبيعى مى باشد .که از آن جمله ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود :


3-4-1جاذبه هاى تاريخى
قلعه ناصرى
اين قلعه زيبا در مرکز شهر ايرانشهر واقع شده است و يکى از وسيعترين و در عين حال زيباترين قلعه منطقه محسوب مى گردد . در گذشته از آن به عنوان مرکز حکمرانى ايالت بلوچستان استفاده مى شده است .ناصر الدوله فرمانروا حاکم وقت ايالت کرمان و بلوچستان پيشنهاد ساخت يک دژ نظامى عظيم را در محل فعلى شهر ايرانشهر (فهرج يا پهره قديم ) به ناصر الدين شاه قاجار مى دهد ، ناصر الدين شاه با ساخت قلعه در فهرج موافقت مى نمايد و بدين طريق کار ساخت قلعه در سال 1264 ه . ق توسط شخصى بنام استاد حسين معمار باشى کرمانى آغاز و پس از هفت سال به پايان رسيد و از آن پس بنام قلعه ناصريه ناميده مى شود .پس از ساخت اين قلعه عظيم و مستحکم مرکز حکمرانى بلوچستان از بمپور به ايرانشهر منتقل مى گردد . پس از استقرار دوست محمد خان اين قلعه با حکمرانى محلى اين حاکم به قلعه دوست محمد خان نيز ناميده مى شود .

اسپيدژ
يکى از مهمترين کانون ها و مراکز استقرارمتعلق به دوران پيش از تاريخ و هزاره هاى سوم و دوم پيش از ميلاد در شهرستان ايرانشهر اسپيدژ مى باشد . اسپيدژ در سال 1381 توسط سازمان ميراث فرهنگى شناسايى و با شماره 6745 در فهرست آثار ملى کشور ثبت گرديد . گورستان اسپيدژ حدود 25 هکتار وسعت دارد و آثار دو دوره متمایز دوره اسلامی و دوره پیش از تاریخ را در بر دارد . دوره اسلامی ان دارای قلعه سنگی , استحکامات سنگ چین و قبور آن می با شد .آثار دوران پیش از تاریخ این بخش مربوط به دو دوره کوتاهتر زمانی , هزاره سوم قبل از میلاد و عصر برنز و دیگری اواسط هزاره دوم قبل از میلاد و اواخر عصر برنز جدید و آغاز عصر آهن می باشد

و.................


3-4-2 جاذبه های طبیعی

چشمه آبگرم بزمان
در شهرستان ایرانشهر 9 چشمه آبگرم معدنی وجود دارد که معروفترین آنها چشمه آبگرم بزمان است .این چشمه در بخش بزمان در فاصله 100 کیلومتری شمال غربی ایرانشهر واقع شده است . چشمه آبگرم از شکاف سنگها بیرون می آید وعلت گرمی ان فعالیت های آتشفشان است که دمای آب را تا 5/35 درجه مى رساند.

رود خانه دامن
رود خانه زیبای دامن که از مجاورت روستایی به همین نام میگذرد که از دیگر مواهب طبیعی بکر منطقه بلوچستان به شمار می رود که مناظری بدیع و دل پذیر از ترکیب نخلستان های صبور و سر افراز و شالیزار خرم و پر بار را یکجا پدید آورده است.

از ديگر جاذبه‌هاى اين شهر ميتوان به باغ خالصه و روستاى دامن اشاره نمود.

3-4-3جاذبه هاى فرهنگى
ساختمان بیت مقام معظم رهبری
بنای یاد شده متعلق به آقای پرویز فاضلی بوده که در خیابان ولایت کوچه 18 واقع شده است ملک مذکور در زمان رژیم ستم شاهی پذیرای مقام معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای بوده که معظم له دوران تبعید را در آنجا سپری نموده است .این مکان در سال 70 از سوی صاحب آن به عنوان یاد بودی از اقامت رهبر انقلاب به سازمان میراث فرهنگی اهدا شده است .
از ديگرنقاط فرهنگى- تاريخى – طبيعى دیدنی ایرانشهر ميتوان به :مسجد جامع ايرانشهر ، قلعه دوست محمد خان کوه بزمان ،آبگرم بزمان ،گل مورتی گز شاهان، هامون جازموریان ، تپه‏هاى قديمى و باستانى (دامن، محترم آباد، پيپ، فيروزآباد، راسک، مسکوتان). قلعه دامن ،قلعه چهل دختر، باغات و کشتزارهای وسیع این شهر........ اشاره نمود..
4- جغرافياى تاريخى
وجه تسميه
نام اولیه و کهن ایرانشهر پره , پهره و معرب آن فهره می باشد که با توجه به متون مورخان ( ایرانی و غیر ایرانی ) باستان به این ناحیه گدروزیا یا بلوچستان جنوبی اطلاق می شده است . مورخان و جغرافی نویسان اسلامی نیز از این مکان با عنوان فهره و یا فهلفهره یا فهرج در ناحیه مکران یاد نموده اند نام کنونی ایرانشهر از قدیم الایام به عنوان یکی از کانونهای استقرار بشر تا کنون مطرح بوده است به گونه ای که در تمامی نقاط این شهرستان میتوان شواهد متعددی از آثار سکونت بشر یافت نمودسایت های باستانی همچون بمپور , چاه حسینی , خوراب , اسپیدژ , سعید آباد , دامن و .... از این جمله اند ایرانشهر در دوره های تاریخی و اسلامی نیز از شکوه و رونق خاصی برخوردار بوده است به گونه ای که قلعه بمپور از دوران تاریخی (ساسا نیان ) و شمار فراوانی قلعهاز دوره اسلامی همچون بمپور , ابتر , ناصری , دامن و... گواه بر این مداعا است . بمپور در دوره افشاریان تا قاجاریه بعنوان مرکز حکمرانی بلوچستان جنوبی ( مکران ) ایفای نقش می نموده است . به گونه ای که ایالت کرمان و مکران بلوچستان به مرکزیت بمپور توسط حاکمی واحد اداره می شده است . اما پس از دوره قاجار با مرکزیت یافتن ایرانشهر بعنوان مرکز شهرستان ایرانشهر و ساخت قلعه ای عظیم در ان بمپور به یکباره اقتدار نظامی و سیاسی و حکمرانی خود را از دست داده و مرکزیت و مقر حکومت بلوچستان از بمپور به ایرانشهر انتقال و از این پس شهر به سرعت رشد نموده و گسترش می یابد .

eMer@lD
06-08-2009, 00:32
قلعه ناصری یا قلعه ایرانشهر
بنا بر نوشته متون و مورخين معاصر، در عهد قاجاريه شخصي بنام ناصرالدوله فرمانفرما كه در سال 1285 هجري شمسي حاكم وقت ايالات كرمان و بلوچستان بود؛ پيشنهاد ساخت يك دژ نظامي عظيم را در فهرج يا پهره، به ناصرالدین شاه قاجار می دهد. فهرج یا پهره نام قدیم ایرانشهر است که در سال 1308 هجري شمسي با تصرف اين شهر توسط قواي رضاخان پهلوي به نام ايرانشهر تغيير نام مي یابد. ناصرالدین شاه با ساخت اين قلعه نظامي در فهرج موافقت مي نمايد و بدين ترتیب كار ساخت قلعه در سال 1264 هجری شمسی به دست يكي از معماران توانا و مشهور كرمان بنام "استاد حسين معمار باشي كرماني" آغاز و پس از مدت هفت سال به اتمام مي رسد. از آن پس اين قلعه بنام قلعه ناصري يا ناصريه مشهور مي گردد و مقّر حكمراني بلوچستان كه تا آن سال قلعه كهن و عظيم بمپور بود به قلعه ناصري تغيير مي يابد.





دروازه اصلی قلعه ناصری یا قلعه ایرانشهر؛ ایرانشهر


اين قلعه با ضعف دولت قاجار در اواخر عصر قاجار و اوايل عصر پهلوي به تصرف حاكم مقتدر وقت بلوچستان بنام "دوست محمد خان بازكزايي" در مي آيد و بنام قلعه دوست محمد خان معروف مي گردد. با به قدرت رسيدن رضاخان و استقرار و قدرت گرفتن حکومت مرکزی، قشون دولتي رضاخان پهلوي به فرماندهي "تيمسار امان الله جهانباني" بلوچستان و اين قلعه را متصرف شده و از آن پس اين قلعه به نام قلعه ايرانشهر شهرت مي يابد.





قلعه ناصری یا قلعه ایرانشهر؛ ایرانشهر


در عصر پهلوي دوم (محمدرضا شاه پهلوی) از اين قلعه بنام پادگان ژاندارمري وقت و زماني به عنوان مدرسه استفاده مي شده است. در اوايل انقلاب با متروك ماندن اين قلعه عظيم و زيبا، بتدريج تبديل به قلعه اي متروك و نيمه ويرانه مي شود كه متاسفانه در سال 1361 هجري شمسي حدود 98 درصد معماري هاي فضاي داخل با بولدوزر مورد تخريب و تسطيح قرار مي گرد و تنها سردر و حصار آن باقي مي ماند. اين قلعه در زمان ساخت، حداقل داراي هفت حياط بزرگ و شامل مجموعه هاي اصطبل، شاه نشين، سرباز خانه، اسلحه خانه، حمام و... بوده است.
مصالح اصل اين قلعه از خشت و گل و آجر است و حصار آن مجموعا داراي 9 برج ديدباني می باشد كه قطر ديوارهاي حصار آن در روي سطح زمين به 5/4 متر و ارتفاع آن به حدود 7 متر مي رسد. این بنا مجموعا داراي مساحتي بالغ بر 36000 متر مربع مي باشد.



قلعه ناصری یا قلعه ایرانشهر؛ ایرانشهر


با توجه به متون به جاي مانده، قلعه ایرانشهر داراي بيش از 150 اتاق شامل مال بند، حوضخانه، انبار، اصطبل، حمام، سربازخانه، حاكم نشين و... بوده است. هر چند که معماري داخلي قلعه تخريب شده، ولي مي توان به آجرنماي تزئيني سردر ورودي و برج هاي آجركاري شده دو طرف اشاره نمود كه داراي انواع طرح هاي رجچيني، دندان موشي، هندسي، لوزي، چليپايي و... است. اين نوع تزئين يادآور سبك معماري بكار رفته در برج هاي ارگ بم در استان کرمان توسط هنرمندان آن خطه است.

eMer@lD
06-08-2009, 00:33
تصاویری از سیستان و بلوچستان
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 00:34
سیستان و بلوچستان [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان از دو ناحیه شمال و جنوب تشکیل شده است. سیستان امروزی که قسمت شمالی استان را در برمی گیرد، در کتاب اوستا، یازدهمین سرزمینی است که " اهورامزدا " آفریده. همچنین زادگاه رستم دستان قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی می باشد.
تاریخ نگاران سیستان را به گرشاسب، یکی از نوادگان کیومرث نسبت داده اند. نام سیستان از نام اقوام آریایی " سکا " اخذ شده است. " سکاها " در حدود سال 128 قبل از میلاد، سیستان را به تصرف خود در آورده و در پهنه آن استقرار یافته اند.
" نیمروز " نام دیگر سیستان است. همچنین بنای بیشتر شهرهای سیستان را به پهلوانان اسطوره ای ایران چون زال، سام و رستم نسبت داده اند. زمانی سیستان جزو متعلقات دولت ساسانی به شمار می آمد که به دست اردشیر بابکان فتح شد و در سال 23 هجری قمری، مسلمانان عرب این سرزمین را فتح کردند.اولین فرمانروای معروف ایرانی این سرزمین بعد از اسلام، " یعقوب لیث " صفاری بود. بعد از صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان نیز هریک، مدتی در این سرزمین فرمان رانده اند.سرزمین بلوچستان امروزی که ناحیه جنوبی استان را تشکیل می دهد، در قدیمی ترین اسناد تاریخی به اسم " مکا " مشهور بوده و در نوشته های هرودت تاریخ نگار یونانی از آن به عنوان " گدروزیا " یاد شده است.به دنبال سقوط هخامنشیان توسط اسکندر مقدونی ( 230 پ- م ) وی مسیر بازگشت خود از هند را " گدروزیا " انتخاب کرده است. پس از ساسانیان توسط اعراب مسلمان، در زمان خلیفه دوم، اکثر مردم این سرزمین بلافاصله به اسلام گرویدند.
از زمان ساسانیان به بعد این سرزمین همواره جزیی از ایران محسوب می شد تا اینکه با دخالت بریتانیا در قرن نوزدهم میلادی عملاً به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد. از این به بعد بلوچستان مانند سایر ایالت ها و ولایت های کشور حکومت خان خانی داشت تا در سال 1307 ه.ش پس از شکست دوست محمد خان بارکزهی قدرت حکومت مرکزی در این خطه تثبیت شد.
سیستان و بلوچستان سرزمین پهناوری است که از دریاچه شکر ریز هامون تا پهن دشت نیلگون دریای عمان گسترانیده شده است . عمان، در این دیار نشان از وسعت دل است و تفتان سر به فلک کشیده، سر بلندی ها را سمبل. این وادی، دل در گرو ایمان دارد و ایمان در گرو اسلام. حبل المتین وحدت، دست آویز مومنان است و آئینه وحدت، درخشنده از نور اسلام .
اینجا سرزمین نخلهای راست قامت بلند همت است و دیار نخل های کوتاه آرزو، ریگ های تفتیده در شکوه انوار طلایی خورشید، پای می کوبند و جان به خنکای نسیم شبهای با صفا، صفا می دهند. در این ولایت، مردم صبورند و میهمان پذیر و سلحشور، افتاده اند و سربلند ، آرام اند و خروشان، تیره اند و روشن، خاکی اند و افلاکی، دستان شان نقش حقیقت می زند و چشمان شان، برق حقیقت.
این سرزمین گرچه طعم تلخی ها را چشیده و زیر بار سختی ها و بی مهری ها گذشتگان خمیده اما، با درخشش انقلاب اسلامی جان گرفته و در پرتو استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی طراوات یافته است. می رود تا غبار محرومیت، از چهره بزداید و با جلوه هایی از تلاش دولت مردانی خدوم، قلل رفیع شکوفایی را فتح کند.
استان سیستان و بلوچستان به عنوان یکی از پهناورترین استان های کشور دارای قدمتی دیرینه می باشد که درکتب مختلف تاریخی بدان اشاره شده است. این استان با توجه به مرز طولانی مشترک با دو کشور پاکستان و افغانستان و مرز ساحلی طولانی با دریای عمان، در جنوب شرقی ایران از موقعیتی حساس و استراتژیک برخوردار می باشد.
وجود موقعیت یاد شده و اشتراکات قومی و طایفه ای در دو سوی مرز، باعث مراودات دو جانبه گردیده و از دیر باز تجارت و بازرگانی را یک اهرم اقتصادی در منطقه قرار داده است. از عمده مشکلات استان دوری از مرکز و ظلم مضاعفی است که در دوران قبل از انقلاب اسلامی بر این خطه از ایران اسلامی روا داشته شده و از معمول ترین نیازهای عمومی محروم بوده است. علیرغم اینکه از سال 1351 به ظاهر تلاش هایی برای رهایی استان از واپس ماندگی های مختلف صورت گرفت. اما به دلیل ماهیت ضد مشارکتی سیاست های حاکم، رژیم شاه هیچ گاه نتوانست استان را از عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی بیرون آورد. بدین لحاظ به جرات می توان گفت، آنچه در استان نشان از سازندگی دارد و مایه حیات گردیده است، ثمرات انقلاب اسلامی و حاصل مشارکت مردم، تلاش مدیران و مسئولان خدوم در منطقه می باشد.
با همه عناد ورزی های استکبار جهانی و سنگ اندازی در جهاد بی وقفه کارگزاران صادق و تلاش گر به صورت تحریم اقتصادی، شرارت. قاچاق ، ایجاد اختلاف بین اقوام و مذاهب ( شیعه و سنی ) و عمق محرومیت استان، صبر و قناعت مردم و استقامت و زحمات خدمتگزاران، یکی از شگفتیهای انقلاب اسلامی را آفریده است. با وجود خشکسالی های ادواری و دیگر مشکلات طبیعی، وجود آب فراوان در شمال وجنوب استان، امکانات و توان مندیهای دریایی، دامی و کشاورزی خصوصاً در تولید گونه های منحصر به فرد، استعدادهای بازرگانی، معدنی و جاذبه های بی مثال تاریخی، تفریحی و بالاخره موقعیت جغرافیایی و سیاسی منطقه، عمده محورهایی هستند که می تواند آینده ای روشن را در ذهن ترسیم نماید.

eMer@lD
06-08-2009, 00:35
شهرها و شهرستان‌ها
این استان براساس آخرین تغییرات شامل ۱۴ شهرستان است: ایرانشهر - چابهار - خاش - دلگان(به مرکزیت گلمورتی) - زابل - زابلی - زاهدان - زهک - سراوان - سرباز(به مرکزیت راسک) - سیب سوران(به مرکزیت سوران) - کنارک - میان کنگی(به مرکزیت دوست محمد) -و نیک شهر. همچنین این استان پهناور از ۴۰ بخش و ۳۶ شهر تشکیل گردیده‌است. بزرگترین و پرجمعیت ترین شهر استان زاهدان با بیش از ۵۶۷ هزار نفر جمعیت می‌باشد و کم جمعیت ترین شهر این استان شهر کوچک سرباز است که فقط ۱۰۴۷ نفر جمعیت دارد.
در سال ۱۳۷۸ خورشیدی ۹۹ درصد شهرهای سیستان و بلوچستان از شبکه لوله‌کشی و آب آشامیدنی سالم بهره‌ند بودند

حدود دو منطقه سیستان و بلو چستان

استان سیستان و بلوچستان از دو منطقه سیستان و بلو چستان تشکیل می شود که منطقه سیستان از سه شهرستان زابل ، زهک و شهرستان هیرمند تشکیل می شود . منطقه بلوچستان از زاهدان که مرکز استان است شروع می شود و شهرستانهای زاهدان ، خاش ، سراوان، ایرانشهر ، سرباز ، نیکشهر ،چابهار و کنارک را شامل می شود .

کشاورزی و دام‌داری

سیستان و بلوچستان با گستره‌ای افزون بر هفت میلیون هکتار آب و هوایی متغیر از گرم و خشک تا معتدل سرد و کوهستانی دارد. ۴۰۰ هزار هکتار از زمینهای استان قابل کشت بوده و آب مورد نیاز نیز از ۱۱ هزار و ۳۰۰ منبع آبی شامل چاه، قنات، چشمه و رودخانه‌های]، سرباز لادیز و بمپور تامین می‌شود. سه میلیون و ۴۰۰ واحد دامی در این استان وجود دارد.
۳۰۰ کیلومتر نوار ساحلی دریای عمان و راه‌یابی به آب‌های آزاد، دریاچه هامون، و هفت هزار و ۸۰۰ منبع آبی داخلی ظرفیت‌های آبی این استان هستند.
این استان چهار کارخانه تولید شیر پاستوریزه و فرآورده‌های لبنی، ۳۴ مرکز جمع‌آوری شیر روستایی و دو مجتمع بزرگ پرورش گاو شیری با ظرفیت ۱۲ هزار راس گاو دارد. تولید انواع خرما در این استان سالانه ۱۶۷ هزار تن است که ارزش اقتصادی آن ۲۱۸ میلیارد ریال می‌باشد.
بزرگ‌ترین پایگاه تولید نهال میوه‌های گرمسیری جنوب شرق ایران نیز در استان سیستان و بلوچستان قرار دارد که با تأمین نیاز داخلی استان به ۹ استان دیگر کشور نیز نهال صادر می‌شود. «خرما، موز، مرکبات، انبه، پاپایا، پسته و انگور یاقوتی» از جمله میوه‌های گرمسیری و نیمه گرمسیری سیستان و بلوچستان است

جغرافیای استان
با وسعتی حدود ۱۸۱۷۸۵ کیلومتر مربع پهناورترین استان‌ کشور می‌باشد، که با قرار گرفتن در بین ۲۵ درجه و ۳ دقیقه تا ۳۱ درجه و ۲۷ دقیقه عرض شمالی از خط و ۵۸ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۶۳ درجه و ۲۱ دقیقه طول شرقی از ]، از نظر جمعیتی از کم تراکم‌ترین استان‌های کشور است. این استان از شمال به استان خراسان جنوبی و کشور افغانستان، از شرق به کشورهای، از جنوب به و از مغرب به استان‌های محدود می‌شود.

شمال استان، برآمده از که بزرگ‌ترین دریاچه آب شیرین جهان را در خویش جای داده‌است. تنها پشته بلندی می‌باشد که در منطقه مسطح سیستان خود نمایی نموده و نزد اهالی از قداستی خاص برخوردار است. دشت سیستان که در گروه اقلیم بیابانی میانه قرار دارد، بارشی کمتر از ۶۵ میلی متر را در سال دریافت می‌کند و میزان تبخیر در آن به بیش از ۵۰۰۰ میلی متر می‌رسد. این شرایط در مجموع باعث خشکی فیزیکی شدید محیط بوده و در سالهایی که میزان ورودی آب رودخانه هیرمند کاهش می‌یابد، خشکسالی‌های مخرب توسعه پیدا می‌کند. شریان حیاتی منطقه یعنی هیرمند نوسانات سالیانه قابل ملاحظه‌ای را نشان می‌دهد. وزش بادهای ۱۲۰ روزه که از اواخر بهار تا پایان تابستان می‌وزد در تشدید نیاز و خشکی محیط موثر است.

جنوب استان که وسعت متنوع اش را با دریای عمان گره زده‌است. این وادی دارای طبیعتی کوهستانی می‌باشد. مناطق جنوبی استان با توجه به مجاورت با دریای عمان و بهره گیری از بادهای موسمی اقلیم متفاوتی دارند. بالا بودن میانگین دما و پایین بودن نوسانات آن از مشخصه‌های اساسی اقلیم منطقه‌است. با توجه به پایین بودن بارش و عدم وجود منابع برفی کوهستانی اکثر جریانات رودخانه‌ای، موقتی و فصلی بوده و در بخش وسیعی از استان منابع محدود آب‌های زیر زمینی تنها امکانات تأمین آب بشمار می‌آیند. وجود مخروط آتشفشانی با ۳۹۴۱ متر ارتفاع در شمال بلوچستان مرکزی، شرایط اقلیمی متنوع و جالبی را فراهم آورده‌است (۱). با توجه به دوره آماری ۱۳۷۵- ۱۳۵۹ میانگین بارش سالیانه استان ۸/۱۳۹ میلی متر و دمای سالیانه ۶/۲۲ درجه سانتی گراد، می‌باشد (۲). از لحاظ تقسیمات کشوری استان دارای ۸ شهرستان، ۳۲ بخش، ۳۰ شهر، ۹۴ دهستان و حدود ۶۳۰۰ آبادی می‌باشد.

منابع طبیعی

"][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%AA%D8%A7%D9%86.JPG/250px-%D8%B7%D8%A8%D9%8A%D8%B9%D8%AA_%D8%B3%D9%8A%D8%B3% D8%AA%D8%A7%D9%86.JPG[



وسعت استان و تنوع آب و هوایی، موجب بروز تنوع در پوشش گیاهی و غنای منابع طبیعی تجدید شونده گردیده‌است. حدود ۵۵ درصد از کل مساحت استان معادل ۰۰۰/۲۵۰/۱۰ هکتار را مراتع در برگرفته‌است که ۳۰۰ هزار هکتار مراتع خوب، ۷۵۰ هزار هکتار مراتع متوسط و ۲/۹ میلیون هکتار مراتع فقیر و خیلی فقیر می‌باشد. وجود تالاب و امکان تولید علوفه نی و [ در سطح ۰۰۰/۱۵۰ هکتار با تولید متوسط حداقل ۶ تن در هکتار علوفه خشک (در مواقع غیر خشکسالی) از سرمایه‌های مهم منطقه به شمار می‌رود. در استان بیش از ۱۲۰۰ گونه گیاهی که حدود ۷۰ گونه آن دارای ارزش دارویی و صنعتی می‌باشد شناخته شده‌است. از جمله می‌توان گونه‌هL]، کنار، بنه، بادامو گز روغن را نام برد. مساحت جنگل‌های استان که عمدتاً نیمه متراکم و کم تراکم هستند قریب به یک میلیون هکتار می‌باشد. همچنین حدود ۳/۶ میلیون هکتار را بیابان و شنزار در بر گرفته‌است.

اماکن تاریخی و مذهبی

قبرستان 800 ساله گشت (از توابع شهرستان سراوان ) ، قلعه سیب، کهنه قلعه سراوان ، قلعه سرجوی سراوان ، دهانه غلامان ، قلعه بمپور ، زاهدان کهنه ، شهر سوخته ، قلعه حیدر آباد خاش ، حوزه علمیه گشت ، حوزه دارالعلوم زاهدان ، کوه خواجه

eMer@lD
06-08-2009, 00:38
گفتاری درباره بلوچ و بلوچستان آریایی آريائيان باستان، آنانکه پيش از يورش بابل باستان (= اژي دهاک، ضحاک) ميزيستند، همه از يک نژاد بودند و نژاده... و هيچ نشان، از تيره‌هاي گوناگون در ميان آنان، در دست نيست.

پس از پيروزي فريدون بر ضحاک ]شش هزار سال پيش[ با گرم شدن هوا و کم شدنِ نم، در ايران، دو تيره از آريائيان در جست‌وجوي آبشخور و کشتزار بسوي اروپاي امروزين، و آسياي ميانه رهسپار گشتند.

گروه نخست در «اوستا»، کهنترين نامهء آرياييان جهان: amirias «سَئيريمَ» sairima ناميده شدند که در زبان پهلوي «سَرم» و در زبان فارسي «سلم» خوانده مي‌شوند، و اينان همان تيرهء «سرميتان»اند که در پژوهش‌هاي اروپائيان نيز از آنان ياد مي‌شود.

گروه دويم که به آسياي ميانين رفتند، ayriut «تور» نام گرفتند که، نام توران را بر کشور خويش نهادند.

گروه سيم که در ميهن ماندند و سختي‌هاي گرما و خشکسالي را بجان خريدند، و مهر ايران را برتر از دشواريهاي زندگي بشمار آوردند، با نام «ايرج» از آنان یاد می‌شود، که در زبان پهلوي «اِيريچ» خوانده مي‌شوند، و واژهء ayria «اَئيرْيَ» اوستايي، يا «اِير» و ايران فارسي از آن برگرفته شده است.

چون... کوچندگان با سختي‌هاي زندگي در سرزمينهاي تازه، ياد کشور ميانين در دلشان زنده شد، آهنگ ايران کردند، و ايرج را کشتند!... و نخستين کسان که به خونخواهي ايرج برخاستند، باشندگان «کوه مانوش» ]کوهي که دماوند در ميانهء آنست[ بودند، که در اوستا از آنان با نام arqic CUnAm «مانوش چيثرَ» و در پهلوي سوفـﻠﺕاا «مانوش چيتر» و در زبان فارسي منوشچهر، يا منوچهر ياد شده است.

arqic چيثرَ در اوستا «چيتر» در پهلوي و «چهر» در زبان فارسي برابر است با «نژاد»... و از آنجا که نژاد کسان؛ در روي يا رُخِ آنان پديدار مي‌شود. در زبان فارسي، نرم‌نرم... اين واژه بجاي «رخ» بکار گرفته شد، با آواي «چهره».

چون در آن هنگام؛ باشندگان البرز مرکزي با نام «نژاد مانوش»، شناخته مي‌شوند، روشن است که در ديگر مرزهاي ايران نيز بايستي دودمانها، و تيره‌ها و نژادها، شناخته شوند! و چنانچه منوچهر نام يک تيرهء ايراني است ]که در آنزمان پادشاهي ايراني در دست ايشان بود[، ديگر نام‌هاي آن هنگام با پاژنام ]= لقب، عنوان[ «پهلوان» هر يک، نمادِ يکي از تيره‌هاي ايراني است که در نبرد منوچهر با دشمنان ]سلم و تور[ جنگيدند، و بر آنان پيروز شدند.

پهلوانان نامبردار که در آن نبرد همراه «نژاد مانوش» بودند، در خراسان ]مشرق[ «سام» پهلوان و در خوروران ]= مغرب[ «قارن» يا «کارَن» فرزند «کاوه» بشمار ميروند، و چنين آرايش سپاه، نشان آن دارد که ايرانيان ميانين بهمراه ايرانيان خراسان در خوروران همگي در نبرد، هنباز بوده‌اند.

در پايان هنگام منوچهر – تيره‌ها بيشتر مي‌شوند، و نام زال پهلوان سيستان، کشواد فرزند ديگر کاوه به آنها افزوده مي‌شود که خود نشان از گسترش دودمانها دارد.

*

يک دوره پس از آن، هنگامي است که نام‌هاي زال، توس، گودرز، گيو، فريبرز، زنگه شاوران،... پديدار مي‌شوند، و آنکس که در اين پژوهش بنام او نيازمنديم گودرز پهلوان پير ايران است که در شاهنامه از وي با پاژنام فرّ آزادگان ]= ايرانيان[ ياد شده است:

چنين گفت؛ کان، فرّ آزادگان


سپهدار، گودرز کشوادگان



گودرز شاهنامه، در زبان پهلوي گوتَرز gōtarz خوانده مي‌شود که بخش نخست آن گوت است که نام دودماني بزرگ در خوروران ايران باشد، و در اين هنگام، نوشته‌هاي همسايگان ايران نيز بياري ما مي‌آيند، که از اين نام، بگونه «گوتي»، يا «گوتيوم» ياد کرده‌اند.

آنان از تيره‌اي که پيشتر از گوتيوم؛ بر سرزمينهاي خوروَراني ايران ]کردستان، آذربايجان، لرستان[ فرمان مي‌رانده‌اند با نام کِشوو kešvō ياد کرده‌اند، و شاهنامه نيز گودرز را «گودرز کشوادگان» ميخواند.

ديگر پهلوانان ايران را يک يا دو فرزند بيش نبوده است، اما از شاهنامه پيدا است که گودرز را فرزندان بسيار بوده، و گاهگاه از هفتاد فرزند وي نام مي‌برند.

چو گودرز و هفتاد پورِ گزين


همه نامداران با آفرين



و چنين مي‌نمايد که کوهستان اَبَرسِن ]که با نام يوناني زاگرس خوانده مي‌شود[ و سرزمينهاي سرسبز و پردرخت آن، بگسترش دودمانها ياري رسانده است و بزرگترين فرزندان گودرز، «گيو» است که پهلوان لرستان بود، و شگفتا که هنوز در ميان لران، که تيره‌ها با پسوند «وند» ناميده مي‌شوند، همچون «فولادوند» «شيرک وند» «سکوَند» «مَکوند»... يک تيرهء بزرگ؛ هنوز «گُوت وند» ناميده مي‌شود که يادگار نام و گوتي و گوتيوم است! گسترش دودمان‌هاي وابسته بگودرز، چنانکه يادآوري شد، بيش از همهء دودمانهاي ايراني بوده است، چنانکه افزون بر دودمان‌هاي «لر» و «لَک» که نزديکترين دودمان‌ها به گودرز و کردستان‌اند، در خراسان نيز از يکي از پسران گودرز بنام «گژدهم» آگاهي داريم، افزون بر وي «بيژن» نبيرهء گودرز در بجنور و بيهق ميزيسته، و در آذربايجان نيز:

سپاهي که از بردع و اَرْدَبِيل


پسِ پشتِ گودرز بودند خيل



ديگر فرزند نامبردار گودرز «رُهّام» است که در شاهنامه بيشتر؛ با پاژنام «شير» از وي ياد شده است... و همين پهلوان است که نياي بلوچان گرامي است!

در يک نامهء کهن پهلوي بنام نامکي شَتريهائي اِيران، که صادق هدايت، نخستين بار، آنرا با نام «نامه شهرستانهاي ايراني» بفارسي ترجمه کرد، و اکنون با همين نام، شناخته مي‌شود، دربارهء رهّام چنين آمده است:

«فـت‌اضتو : ﴽﺪوت جخدغم : ك‌تﴽﻠو ي‌ات لاا ﺔ صدغفق ي‌غفدغ غضل‌ﴽﻠ اج ت‌اا وحت خل‌فدغ ﺋﺒك‌خدغيو خل‌ تسﻬ ضت‌اﺑ ﺑاغ ي‌ات.

«شتريستاني رَخوت، رَهامي گوترزان کرت، پَت هان گاس کاش اسپورَچ نَر(ي) تور اُوژت، اوش يبْگوخاکان هَچ آنوذ سْتُوْ بکَرت»

که ترجمهء آن چنين است:

شهرستان رَخوت را رهام گودرزان بساخت، بدان جاي که «اسپورچ» پهلوان توراني را بکشت و يبغوخاقان را از آنجا ستوه کرد (بستوهانيد)

اما شهرستان «رَخوت» که در اين نامه آمده است، بزبان فارسي «رَخود» خوانده مي‌شود «گرديزي» در زين‌الاخبار، اندر کار يعقوب ليث سيستاني گويد:

«پس، از سيستان به بُست آمد، و بُست را بگرفت، و از آنجا به پنجواي و تگين‌آباد آمد، و با؛ رتبيل حرب کرد، و حيله ساخت، و رتبيل را بکشت ]بگرفت، درست می‌نماید، زیرا که رتبیل نام شهری بوده است[، و پنجواي و «رخود» را بگرفت، و از آنجا بغزنين آمد»[1]

از نام «رَخود» يا «رَخوت» در سنگنوشته‌هاي داريوش آنجا که خشترپات (بگفتار يوناني ساتراپ)‌هاي شاهنشاهي هخامنشي را برمي‌شمرد، با نام «رخج»، همواره کنار «گَدارَ» (= قندهار) ياد شده است! و شایستهء نگرش است که در کنار نام رخوت و رخود در نامه‌های پس از اسلام، گاهگاه از نام رخج نیز یاد شده است: «امیر محمد (برادر و زندانی مسعود غزنوی)... بر قلعهء رخج آوردند و بنشاندند»[2]

امروز، برادران پشتون؛ در آن سرزمين‌ها بسيار شده‌اند، تا آنجا که قندهار، با داشتنِ گروه درخورِ نگرشي از تاجيکان، بگونه کانوني از پشتون نژادان درآمده است، اما هزار سال پيش چنين نبوده است و عبدالحي حبيبي که خود پشتون و پيشتاز پشتون‌گرايي بود، در زيرنويس کاروانسراي «ماريگله» چنين آورده است:

«ماريگله با ز بَر گاف، کُتل کوچکيست در 35 ميلي ماوراي شرقي دريا ]رود[ سند، بين تکسيلا، و راولپندي، که نقطهء نهايي گندهار و کشور پشتون شمرده مي‌شود، و تاکنون بهمين نام معروف است»[3]

از گفتارهاي يادشده چنين بر مي‌آيد که گروهي از نژاد گودرز نیز، بسوي سرزمين‌هاي جنوبي سيستان و نيمروزان (بلوچستان کنوني) کوچ کرده‌اند، و زبان آنان نيز کهن، و در بسا واژه‌ها همسان زبانهاي کردي است و گاهگاه در برخي واژه‌ها کهن‌تر از کردي نيز هست.

نمونه چند واژهء ايراني را برمي‌رسيم:

اوستايي:
کَئينين
kainin


پهلوي:
کَنِيچَک
kanēčak


بلوچي:
کَنِيچ
kanēč


کردي:
کِچ
kəč
(دُوَر، کناچه knāča)

تبري:
کيجا
kījā


فارسي:
کنيزک
kanēzak
دخترک دوست داشتني

*




اوستايي:
رَئوچَنْگْهْ
raōčangh


فارسي باستان:
رَئوچَ
raōča


پهلوي
رُوچ
rōč


بلوچي
رُوچ
rōč


کردي
رُوژ
rōž


کرماشاني
روژ
rūž


فارسي
روز
ruz


*




اوستايي
اَپ
ap


پهلوي
آپ
āp


بلوچي
آپ
āp


فارسي
آب
āb


کردي
آو
āw


*




اوستايي
اَسْرو
asru


پهلوي
ارس
ars


بلوچي
هَرس
hars


بلوچي
اَرس
ars


کردي
اَسْرْ
asr


فارسي
اشک
ašk


*




اوستايي
آتَرْشْ
ātarš


اوستايي
آتَرْ
ātar


پهلوي
آتور
ātur


پهلوي
آتخش
ātaxš


بلوچي
آچِش
āčeš


کردي
آگِر
āgər
(آوِر)

فارسي
آذر
āzar
(آتش ātaš)

*




پهلوي
آماتَک
āmātak


بلوچي
آماتَگ
āmātag


کردي
آمادَ
āmāda


فارسي
آمادَ
āmāda[4]


سپاهان و تهران
آمادِ
āmādē

چون در شاهنامه رهام (سازندهء رَخوت و رُخج) فرزند گودرز است، پس بلوچان غیور فرزندان گودرز کشواد اند، و نژاد از کاوهء آهنگر برافرازندهء درفش کاويان، (و رهانندهء ايرانيان از ستم يکهزارسالهء بيگانگان) داراند... و درود بر فرزندان، و شاد؛ روان نياکان ارجمندشان، که در گسترهء تاريخ ايران همواره نگهبان مرزهاي اين سرزمين ميانهء جهان بوده‌اند.

eMer@lD
06-08-2009, 00:39
کوه خواجه ، تخت جمشید گلی کوه خواجه تنها عارضه طبیعی دشت سیستان با ارتفاع تقریبی 609 متر از سطح دریا (حدود 100 متر از سطح زمین) است که در هنگام پرآبی جزیره کوچکی را درمیان هامون هیرمند شکل می دهد. این کوه و دریاچه در باورهای سه مذهب زرتشت، مسیحیت و مسلمانان مقدس است. این منطقه تاکنون توسط تعداد زیادی از پژوهشگران مورد بررسی و کاوش قرار گرفته و همه بر اشکانی و ساسانی بودن بناها با کاربری توامان "زیستی، دفاعی و عبادی" متفق القولند.
از لحاظ اعتقادی و بر اساس اسطوره های زرتشتی دریاچه هامون مقدس بوده و ظهور منجی (سوشیانت) از این دریاچه اتفاق می افتد.

بنابر باورهای آیین مزدیسنا و اسطوره های پهلوی که بر اساس تعالیم زرتشت سپیتمان تدوین گردیده است، در پایان هزاره دوازدهم، براى سومین بار از خاندان بهروز پارسا، دوشیزه‏اى به آب دریاچه هامون داخل شده و آخرین رهاننده یا «سوشیانت‏»موسوم به "استوت ارته" از وى زاییده مى‏شود. به همین لحاظ کوه خواجه نیز تقدس و رازالودگی خاصی دارد؛ سوشیانت به شکل های مختلف تقریبا در تمام متون زرتشی و اوستایی از جمله در گاتها، یسنا، سروده های زرتشت و یشتها مورد اشاره قرار گرفته و تقریبا شکی نیست که اشو زرتشت در کتاب اوستا به آن اشاره داشته است.
مهمترین و بزرگترین بخش آثار باستانی کوه خواجه، در شیب جنوب شرقی کوه قرار گرفته است

از طرف دیگر دیدن هامون از فراز این کوه بسیار زیباست

eMer@lD
06-08-2009, 00:40
بلوچ آمیزه ای از نژاد و تفکرات آریایی و بومی


اکثر صاحبنظران ساکنان بومی بلوچستان فعلی را پیش از مهاجرت بلوچها به آنجا «دراویدین» می دانند و «براهویی های» امروزی را که به زبان دراویدی سخن می گویند به احتمال قوی فرزندان و بازماندگان دراویدیها می توان دانست .[1] همانطور که در بخش تاریخی این سرزمین توضیح دادیم هردوت ساکنان مکا را میکوی (Mikoi) می داند. که همین قوم نام مکاومکران امروزی را از خود به جای گذاشته است .


در متون دوره ساسانیان نام بلوچها بصورت اسم جمع (Balōčān) در بعضی از نوشته های پهلوی از جمله «شهرستانهای ایران» آمده است.[1] ولی بدرستی جایگاه این قوم را معرفی نمی کنند. از این منابع که بگذریم بهترین شرح را شاهنامه فردوسی راجع به بلوچها در اختیار ما می گذارد . در شاهنامه در دو بخش اساطیری و حماسی از بلوچها یاد شده است. در بخش اساطیری برای اولین بار از بلوچها در سپاه کیکاووس و تحت امر سیاوش نام می برد که برای جنگ علیه افراسیاب تورانی آماده می شدند :


گزین کرد از آن نامداران سوار


دلیران جنگی ده و دو هزار


هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ


ز گیلان جنگی و دشت سروچ


سپرور پیاده ده و دو هزار


گزین کردشاه از در کارزار


از ایران هر آنکس که گوزاده بود


دلیر و خردمند و آزاده بود[2]


همچنین در جایی دیگر به هنگام لشکر کشی کیخسرو علیه افراسیاب چنین آمده است :


پس گستهم اشکش تیز گوش


که با زور و دل بود و با فر و هوش


یکی گرزدار از نژاد همای


به راهی که جستیش بودی بپای


سپاهش ز گردان کوچ و بلوچ


سگالیده جنگ و برآورده خوچ


که کس در جهان پشت ایشان ندید


برهنه یک انگشت ایشان ندید


سپه دارشان بود رزم آزمای


کزو بود گاه و نیکویی به جای


درفشی برآورده پیکر پلنگ


همی از درفشش ببارید جنگ


بسی آفرین کرد بر شهریار


بدان شادمان گردش روزگار


نگه کرد کیخسرو از پشت پیل


بدید آن سپه را زده بر دو میل[3]


در دوران اساطیری از مکران نیز سخن به میان آمده است و آن هنگامی است که کیخسرو از چین به ایران باز می گشت :


بیامد چو نزدیک مکران رسید


ز لشکر جهاندیده ای برگزید


بر شاه مکران فرستاد و گفت


که با شهریاران خرد باد جفت


خروش ساز راه سپاه مرا


بخوبی بیارای گاه مرا - والخ[4]


از تمام این اشعار چنین بر می آید : 1) بلوچها یکی از اقوام ایرانی مانند پارسها و دیگران هستند . 2) بلوچها با گیلان و دشت سروچ ارتباط دارند . 3) در مکران (بلوچستان فعلی) قومی دیگر می زیستند که با کیخسرو سر جنگ داشتند . شاه مکران دراین جنگ کشته شد و کشورش غارت شد . 4) در این حملات اشکش که فرمانده بلوچها بود نقش عمده داشت و همانطور که در شاهنامه آمده است کیخسرو به اشکش دستور داد که برای مدتی در مکران بماند :


به اشکش بفرمود تا با سپاه


بمکران بباشد یکی چند گاه[5]


بنابراین می توان نتیجه گرفت که بلوچها از این زمان است که با بلوچستان ارتباط می یابند ، شاید اولین آشنایی و اقامتشان در بلوچستان باشد . این اقامت به این معنی نیست که همه بلوچها در این زمان به بلوچستان کوچیدند بلکه صرفا نخستین برخورد بلوچها با این سرزمین است .


از دوران اساطیری که بگذریم در دوران روشن تاریخی یعنی حکومت ساسانیان نیز در شاهنامه از بلوچها یاد شده است اما نه در بلوچستان بلکه در نقاط شمالی ایران :


به راه اندر آگاهی آمد به شاه


کز بلوچی جهانی سیاه


ز بس کشتن و غارت و تاختن


زمین را به آب اندر انداختن


ز گیلان تباهی فزون است از این


ز نفرین پراکنده شده آفرین – والخ[6]


در نتیجه انوشیروان شاه ساسانی به کار قتل عام بلوچها پرداخت . و از این پس است که به احتمال قریب به یقین آنها به نقاط مرکزی و جنوبی تر ایران مهاجرت می کنند. با این حال بلوچها در دوران ساسانیان قومی ایرانی محسوب می شوند و در ردیف اقوامی چون گیلانیان آمده اند . فردوسی در جایی دیگر به هنگام استقبال از سفیر چین از بلوچها یاد میکند :


فرستاده را جایگه ساختند


ستودند و بسیار بنواختند


چو خوان و می آراستی میگسار


فرستاده را خواستی شهریار


ببودند یک ماه نزدیک شاه


به ایوان بزم و به نخجیرگاه


یکی بارگه ساخت روزی به دشت


ز گرد سواران هوا تیره گشت


همه مرزبانان زرین کمر


بلوچی و گیلی و برزین سپر[7]

eMer@lD
06-08-2009, 00:40
سوای از اشاراتی که به بلوچها در شاهنامه شده است مورخین و جغرافی نگاران قرون نخستین اسلامی از بلوچها یاد کرده اند . همه انان متفق القول اند که بولچها (بلوص) قومی هستند که در کوه قفص ساکنند ، پیشه شان گله بانی است . در توضیح کوه قفص ناحیه کوهستانی جنوب کرمان و فارس را ذکر می کنند. [8] اما همین مورخان و جغرافی نگاران به هنگام ذکر فتوحات اسلامی در مکران هیچ اشاره ای به سکونت بلوچها در آنجا نمی کنند. همانطور که می دانیم مکران از زمان خلافت خلیفه دوم فتح می شود و همیشه به عنوان سرزمینی مخاطره آمیز در ذهن حکمرانان عرب مسلمان تصور شده است . « اعشی همدان » درباره مکران می گوید :


تو سوی دیار مکران ره می سپری


چه دور است راه رسیدن و بازگشت آن


مرا به مکران نیازی نیست ، و نه


به غزای در آن و نی به تجارتش


به مکران نرفته ام ، لیک درباره اش شنیده ام


حدیثی کز یاد آن هماره مکدرم


و آن چنین بود که انبوه در آن گرسنه ماند


و اندک دستخوش تباهی گردد[9]


در حالی که بلوچها در آن زمان بخونی شناخته می شدند و در زمان خلیفه دوم در کوههای شرق کرمان بسر می بردند .[10] حال اگر با توجه به روایات شاهنامه ، نوشته های مورخین و جغرافی نگاران بلوچستان مهاجرت کرده اند ؟ داشمندانی چون برتون(sir Burton) (1877 م) ، لاسن (Lāsen) (1842م)، اشپینگل (1898م) و بویژه لانگورث دیمز بلوچها را آریایی دانسته و بطور قاطعانه از این نظریه دفاع کرده اند. مردم شناسان نیز به تأیید نظریه آنان پرداخته اند ؛ شیوه جنگ بلوچها ، شکل بینی ، قد و قامت ، رنگ پوست ، استخوان دندانها ، رنگ موها ، رنگ چشمها همه به آریاییها شباهت دارند[11].


دیمز عقیده دارد که بلوچها آریایی هستند که به شدت از نژاد قفقازی تأثیر پذیرفته اند. و محل سکونتشان از اروپای مرکزی و آسیای مرکزی و آسیای صغیر تا ارتفاعات هندوکش را در بر میگرفته است . دیمز می گوید که بلوچها یقینا از فلات ایران در غرب و شمال یعنی در جایی که با دیگر کوچ نشینهای ایران مانند بختیاریها مربوط بودند به مکران و مرزهای هند کوچ کردند . و به عبارت روشنتر منشأ بلوچها را باید در همسایگی دریای خزر جستجو کرد[12] .به احتمال قریب به یقین اولین مرحله مهاجرت پس از سرکوبی توسط انوشیروان می باشد . و از آن تاریخ تا هجوم سلجوقیان بلوچها در نواحی اطراف کرمان می زیستند .دیمز که در توضیح نظریاتش « از ارزشهای تاریخی منابع اسطوره ای و شفاهی بلوچی آگاهی دارد ولی آنها را مبنای موثق تاریخ این نژاد نمی داند واز این جهت آنها را ، با توجه به منابع مستند دیگر مانند شاهنامه فردوسی ، نوشته های مورخان ایرانی ، عرب ، سندی و هندی غنا می بخشد[13]. وی جریان بعدی مهاجرت بلوچ ها را در سه مرحله توضیح می دهد : مرحله اول مصادف بود با کوچ بلوچها از کرمان و استقرار آنها در سیستان و غرب مکران ، همزمان با هجوم سلجوقیان و سرنگونی قدرت دیالمه و غزنویان در ایران است. دومین حرکت کبه مشرق مکران و مرزهای سند صورت گرفت با هجوم چنگیز خان و سرگردانی جلال الدین خوارزمشاه مربوط می شود. علل مهاجرت از سیستان در اشعار اسطوره ای به علت فشار بدرالدین پسر شمس الدین دانسته شده است که از هر یک از چهل و چهار بولاک ( قبیله) بلوچ یک دختر خواسته بود ولی اهالی به جای دختر ، چهل و چهار پسر فرستادند . در مرحله سوم بخشی از بلوچها در جلگه هند ظاهر شدند و این حرکت سوم با هجوم تیمور آغاز شد و بعد با هجوم بابر و ارغونها گسترش یافت[14].


با این اوصاف برخی از دانشمندان متأخر نظریات مختلفی راجع به منشأ نژادی بلوچها ابراز کرده اند که با اختصار به ذکر این نظریات می پردازیم :


1) پانتیجر (pottinger) و خانیکوف (Khanikof) بلوچها را یک نژاد ترکمن به حساب می آورند و از نظر خانیکوف بلوچها به فرقیزها نزدیکند.


2) توماس هولدیچ (sir.T.H.holdich) (1899م) آنها را از نژاد عرب می داند.


3) دکتر بیلو(Dr.Bellow) آنها را از نژاد راجپوت می داند[15].


از میان این نظریات نظریه سامی بودن بلوچها طرفداران بیشتری دارد. که نمایندگان و سخنگویان این نظریه سر توماس هولدیچ و سر هنری روالینسن (sir.H.Rawlinson) می باشند. از میان مورخین بلوچ افرادی مانند محمد سردار خان بلوچ نیز پیرو همین نظریه است .


پرفسور هنری راولینسن می گوید: « بلوچ مفرص بلوس ] بلوص [ که پادشاه بابل بوده است و با «نمرود» پسر «کوش» که در کتاب مقدس ذکر آن شده منطبق می گردد. بلوس ( بلوص) و کوش به مرور ایام تبدیل به کوچ و بلوچ شده و وادی موسوم به کچ (Kach) که انرا کج (Kaj) و یا کیج(Kyeč) نیز می گویند در مقابل همان کلمات به این اسمها نامیده شده . بلوچستان را در زمان ساسانیان کوسون (Kussun) می گفتند که آن هم یحتمل مشتق از کوش بوده است [16].


همچنین سر.تی.اچ. هولدیچ بر اساس روایات اشعار حماسی بلوچی آنها را عرب معرفی می کند[17] . در این که در طول تاریخ بلوچها با اعراب آمیخته باشند شکی نیست. در دوران ساسانیان و به هنگام پادشاهی شاپور ذوالاکتاف ، قبایل بسیاری از اعراب قتل عام و سرکوب شده و بعضی از آنها از شبه جزیره عرب به نقاط دیگر کوچ داده شدند. از جمله بنی بکر ابن وائل که به کرمان تبعید شدند[18] و همچنین در دوران امویان گوره دیگری از اعراب موسوم به ازارقه در زمان یزید بن معاویه به سرپرستی عتبه بن اسود و چند تن دیگر شورش کردند ، آنان هم علی (ع) و هم معاویه را منکر بودند. سرانجام پس از جنگهای فراوان با مهلت بن ابی صفره حکمران عراق از او شکست خوردند و به نواحی بلوچستان و کرمان گریختند و گویند که طوایف عبداللهی ، سابقی ( سابکی) و زیر الدینی و کبول بازماندگان اینانند[19] .شاید اشاره به مهاجرت از حلب بعد از واقعه کربلا در حماسه بلوچی ، در ارتباط با همین کوچه ازارقه به این منطقه باشد . و یا اینکه بلوچها به علت فشار اعراب مسلمان مجبور به مهاجرت در داخل مکران گردیدند . در معرفی و بررسی شعر حماسی چاکر و گوهرام سروده شولان که در این نوشته آمده است ، و به مهاجرت بلوچها از شبه جزیره عربستان نیز اشاره دارد ، به توضیح و تفسیر بیشتر نظریه سامی بودن بلوچها می پردازیم .


بطور کلی می توان گفت که بلوچها آمیزه ای هستند از نژادها و تفکرات آریایی ، بومی ( دراویدینها) .

eMer@lD
06-08-2009, 00:41
خصوصیات قوم بزرگ بلوچ قبل از اینکه به بررسی خصوصیات قوم بلوچ بپردازیم در مورد خصوصیات شهرنشینان و صحرانشینان اشاره خواهیم کرد.


ابن خلدون در مقدمه تاریخ فلسفه خود می نویسد ....


« شهرنشینان بر بستر آرامش و آسایش آرمیده و غرق ناز و نعمت و تجمل پرستی شده و امر دفاع از جان و مال خویش را به فرمانروا و حاکم واگذار کرده اند ، که تدبیر امور و سیاست ایشان را بر عهده گرفته است و به نگهبانان و لشکریانی اتکاء کرده اند که ایشانرا از هر گونه دستبردی حمایت می کنند ، ولی بادیه نشینان و صحرا نشینان به سبب جدائی از اجتماعات بزرگ و تنها بسر بردن درنواحی دور افتاده از نیروهای محافظ و نگهبان و نداشتن قلعه و دروازه ها به خودی خود عهده دار دفاع از جان و مال خویش اند وآن را به دیگران واگذار نمی کنند و به هیچ کس در این باره اعتماد ندارند ، از این رو پیوسته مسلح و مجهز می باشند و از خوابیدن و استراحت کردن پرهیز می کنند.»


بلوچها دارای ویژگیهای خاص خود می باشند که بشرح زیرند :


1. سازگاری با شرایط اقلیمی ، اقتصادی و اجتماعی


2. وفای به عهد


3. وفاداری


4. غریب نوازی و یتیم پروری


5. حفاظت از پناهنده و به خطر انداختن خویش برای حفظ آب و خاک و ناموس و غیرت


6. سفر کردن در دشتهای خشک و صحراهای وحشتناک با اتکاء به خداوند منان و دلاوری و سرسختی و با اعتماد به نفس .


علت عدم رشد و توسعه قوم بلوچ


اگر اذعان کنیم آسودگی فکر ، امنیت اقتصادی و اجتماعی و ثروت از جمله ابزاری هستند که زمینه را برای ایجاد جو مناسب برای پرداختن به مسائل فکری ، هنری ، ابداعات ، اکشتافات ، خلاقیت ها ، قابلیتها و نهایتا تمدن فراهم می کند.


اگر بخواهیم این مسئله را عمیقا ریشه یابی نمائیم در می یابیم که علت عدم رشد و توسعه بلوچ و بلوچستان چیست ، لذا برای کالبد شکافی این مسئله نقاطی را بشرح زیر مطرح می سازیم :


1. عمده ترین علت عدم رشد و توسعه این استان فقر فرهنگی و نبود نیروی متخصص و توسعه یافته انسانی ، این هم به این دلیل وجود نداشته که در طول دوران استبداد و شوم پهلوی جو زمینه برای احداث و تأسیس نهادهای فرهنگی و آموزشی فراهم نبوده است.


2. شرایط بد اقتصادی نیز یکی از اسباب عدم رشد و توسعه بوده است. چون در این نقطه از کشور فعالیت چشمگیر صنعتی و اقتصادی که بتوان اکثریت مردم این نقطه را تحت پوشش داد صورت نگرفته است مردم این استان یعنی حداقل 70% آنها زیر خط فقر اقتصادی زندگی می کنند و توانائی این که بتوانند بچه ها و فرزندانشان را مبدل به یک نیروی توسعه یافته و متخصص انسانی بکنند را ندارند تا حداقل این مشکل زیربنائی خود را حل نمایند . و نیازهای فرهنگی و اجتماعی خود را توسط نیروی انسانی بومی برآورده کنند.


3. زندگی اکثر مردم بصورت اولیه یا سنتی می باشد یعنی درآمد اقتصادی اکثر مردم بر پایه کشاورزی ، شبانی ، شغل های کاذب و غیرو می باشد که فقط برای امرار معاش آنها کفایت می کند و جای پس اندازی برای آنها باقی نمی ماند.


4. درگیری های داخلی بین طوایف نیز یکی از علل عدم رشد و توسعه است که مردم را سرگرم آن ساخته است و اجازه فعالیت های دیگر را نمی دهد.


5. یکی از علل مهم عدم توسعه این بود که در گذشته بعلت فقدان راههای مناسب ارتباطی فاصله این استان با مرکز کشور و سایر نقاط کشور طولانی تر بود اما حال این مسئله بهتر شده است.


6. پائین بودن سطح فرهنگ عمومی منطقه و فقدان نیروی متخصص بومی ، یا مهارتهای لازم به دلیل ضعف نادی و آموزش تربیت انسانی .


7. رواج شدید قاچاق مواد مخدر و کالا در این منطقه بعد از انقلاب اسلامی .


البته یکی از عوامل عمده در مسئله قاچاق ، ابعاد خارجی آن نیز می باشد، بطوریکه بالا رفتن تقاضای مصرف در بازارهای اروپا و تولید مواد مخدر ، همراه با بی توجهی کشور پاکستان ، همچنین تردد بی رویه افاغنه در ارتباط با بحران داخلی کشورشان، به شدت بخشیدن قاچاق مواد مخدر دامن زده است .


8. فقر امکانات اقتصادی ، در آمد و سود بالای قاچاق مواد مخدر ، نبودن زمینه های سالم و فقدان مراکز تولیدی در شاخه های صنعت و کشاورزی برای اهالی و در نهایت عدم پیشرفت جامعه دلایلی بوده اند که عمدتا باعث رشد قاچاق و باعث عدم رشد و توسعه کلی و زیر بنائی این نقطه از کشور شده اند.


9- یکی دیگر از دلایل عدم رشد و توسعه بلوچستان سستی و تنبلی تحصیل کرده های بلوچ است که واقعا حق بزرگی را بر گردن دارند . و باید قلم در دست گیرند و حقایق را بدون پرده پوشی به رشته تحریر در آوردند . آخر چه کسی بهتر از بلوچ، بلوچها را بهتر می شناسد ؟ پس چرا خودمان بلوچ ها را معرفی نکنیم و آنها را آنطور که واقعا بوده و هستند ، به ایرانیان و جهانیان نشناسانیم ؟ تارشته اخوت و همبستگی بین اقوام ایرانی با بلوچها مستحکمتر گردد. جای بسی تأسف است که ما تنها خواننده مطالب نویسندگانی باشیم که اصلا شناخت دقیقی از قوم بلوچ نداشته و فقط در نقل و قول امده و چیزهایی را در مورد بلوچها نوشته اند که به اوهام شبیه هستند و خیلی ها برای امرار معاش دست به نویسندگی زده اند و وقتی که نوشته های آنها را میخوانیم ، از آنها انتقاد می کنیم که بر خلاف حقیقت نوشته اند ، پس چرا همنی حقیقت را من و تو ننویسیم ؟ بنابراین به جاست که از این به بعد از غفلت چندین ساله بیدار شده و روحیه تحقیق و تتبع را در خودمان بیدار کنیم و غبار تاریخ را از سر و روی بلوچ بزداییم.


علاوه بر مسائل دیگر تنگناهای اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی که دامن گیر این منطقه شده است باز هم جا دارد که تأکید شود عموما ارتباط مستقیمی با سطح فرهنگ و دانش منطقه داشته است که از نتایج آن پائین بودن کیفیت نیروی انسانی است و درصد بالای بی سوادی و وجود اختلافات بین قبیله ای با گذشته هر لحظه این تنگناها را بیشتر می سازد.

eMer@lD
06-08-2009, 00:51
گویش شیرازی هر چند اسکلت الفبايی زبان فارسیدر نوشتار وآهنگ اصلی واژه ها در گفتار طی قرن ها کم و بيش پا بر جا مانده، اما ساختار فرعی و اژه ها و جمله ها تحت شرايط اقتصادی و اجتماعی تحولات زيادی را گذرانده است . کلماتی که در فرهنگ مادی مردم زمينه استفاده نداشته مهجور و از رده خارج شده، کلماتی با قبول بعضی تغييرها به جا مانده و کلماتی بيگانه بی هيچ تغيير و شکل خارجی خود در زبان فارسی کاربرد پيدا کرده است. بی شک پيش از آن که يک زبان به عنوان زبان رسمی در کشوری رايج شود، لهجه های محلی از ارزشی يکسان برخوردارند اما همين که زبانی استاندارد در سرزمينی به وجود آمد، از آن پس ديگر گويش های محلی ارزش های کاربردی و اجتماعی خود را در سطح وسيع کشور از دست می دهند.
با وجودی که گويش شيرازی پيوسته رنگ زبان رسمی مملکت رابه خود می گيرد. هنوز هم اين لهجه با لهجه رسمی تفاوت هايی دارد و هنوز هم پاره ای واژه ها ، اصطلاحات و ترکيب هايی در اين لهجه به گوش می رسد که برای غير شيرازی بيگانه است. بسياری از واژه هايي که در گويش شيرازی کاربرد دارند، دقيقاً با همان تلفظ و معنی معمول در شيراز در فرهنگ های معتبر ضبط شده است و نشانه درستی اين گونه واژه هاست .
در اين جا اشاراتی هرچند مختصر به برخی از ويژگی ها و قواعد لفظی اين گويش داريم در لهجه شيرازی تکيه بر حسب نوع کلمه روی هجاهای فارسی مختلف است يعنی با تغيير محلی تکيه معنا تغيير می کند. البته اين موضوع خاص لهجه شيراز نيست و زبان فارسی را شامل می شود برای مثال :
آقو با a کوتاه به معنی پدر و آقو باaa کشيده به معنای آخوند يا يک سيد است. اصل کلی و عمومی در اين گويش تلفظ هر چه ساده تر کلمات است به نحوی که عادت زبانی شيرازی ها ايجاب می کند. بنابراين اگر ما تمام اسامی ، افعال، قيود و .... اين لهجه را بررسی کنيم، می بينيم ضمن اين که درهر يک از اين مقوله ها ساختار ثابتی دنبال می شود، هر جا عادت زبانی شيرازی ها ايجاب کرده، از آن ساختار ثابت عدول شده است برای مثال اغلب کلماتی که در فارسی رسمی به مصوت بلند ( a = ا ) ختم می شوند در گويش شيرازی به مصوت کوتاه( o= ـُ ) ختم می شوند مانند با : بو، بالا : بالو، بابا : بابو، حالا : حالو، کاکا: کاکو .
تمام کلمات مذکور چه به تنهايي و چه درترکيب با ساير کلمات اين تغيير رادارند، اما کلماتی مانند پا، شفا با آنکه به مصوت بلند (a ) ختم می شوند به تنهايی تغيير را نمی پذيرند و فقط در ترکيب با ساير کلمات مصوت بلند پايانيشان تبديل به مصورت کوتاه (o) می شوند. مثلاً : شفا اگر موصوف يا مضاف واقع شود می شود شفُ مصوت بلند (u) (او ) در آخر کلمه به عنوان معرفه ساز به کار می رود.
( مداد _ مدادو ) ( کتاب _ کتابو ) ( گاو_ گاوو).
همين مصوت معرفه ساز در کلماتی که به هاء بيان حرکت ( هاء غير ملفوظ ) ختم می شوند. پس از حذف مصوت کوتاه(e) ( -ِ ) در آخر کلمه به (ow) تبديل می شود :
( نامه _ نامو ) (شيشه _ شيشو ) ( خونه_ خونو) (شونه _ شونو)
در مورد صرف افعال، پيروی از دستور زبان رسمی معمول است و بازهم هر جا عادت زبانی شيرازی ايجاب کرده، صامت يا مصوتی دگرگون شده است .
(ب*** _ بوشکون ) ( می جويم _ موجورم )
ضمير های اشاره ( اين ) و ( آن) درگويش شيرازی به ( ای ) و (او) و جمع آنها به ( اينا) و ( اونا) تغيير پيدا می کند .ضماير مفعولی مرا( من) ، ترا( تر)، مارا ( مار)
ها در آخر کلمه بعد از الف در لهجه شيرازی از تلفظ ساقط می شوند:
(چاه_ چا) ( روباه _ روبا) ( شاه _ شا )( ماه _ ما )
(b = ب ) در آخر بعضی کلمات دو حرفه در گويش شيرازی تبديْ به (ow) می شود.
( آب _ او ) ( تب _ تو ) ( لب _ لو ) می شود.
درتعدادی از کلمات که وسط آنها الف است موقع تلفظ الف تبديل به واو می شود:
(ارزان_ ارزون ) (تکان _ تکون ) ( جان_ جون )
در شيراز هنوز مردم محله های قديمی تر بيشتر به لهجه شيرازی سخن می گويند تا بقيه مردم مثلاً لهجه کسبه و اهالی دروازه سعدی، لب آب، دروازه قصاب خانه، دروازه شاه داعی الله .... تفاوت آشکار با لهجه اهالی و کسبه نقاط ديگر شهر دارد.

eMer@lD
06-08-2009, 00:54
لهجه شیرازی

لهجه شیرازی یکی از لهجه*های زبان فارسی است . از زمان تشکیل شیراز بزرگ لهجه شیرازی به سه گونه تقسیم شد .

لهجه های شیرازی

۱-شیرازی میانه ۲-شیرازی پودنکی ۳-شیرازی قصرالدشتی

تاریخچه لهجه های شیرازی

از زمان آل بویه تا دوره قاجار فقط یک گونه لهجه شیرازی وجود داشته . که همکنون به نام شیرازی اصیل می*شناسندش . در شیراز به شیرازی میانه می*گویند شیرازی ، به شیرازی پودنکی می*گویند شیرازی غلیظ و به شیرازیقصرالدشتی می*گویند شیرازی شهری .

با اینکه تمامی لهجه*های شیرازی از یک لهجه یعنی لهجه اصیل سرچشمه می*گیرند . اما اصلاحاتی که در لهجه*های منشعب وجود دارد گاها باعث می*شود که این تصور حاصل شود که این لهجه از ریشه با هم متفاوتند .

علت تفاوت لهجه های شیرازی

علت اصلی این تفاوت بر می*گردد به ساختار جمعیتی شیراز . در شیرازی عامیانه به علت اینکه ارتباط با دیگر نقاط بیشتر بوده . خیلی از واژه*های انگلیسی یا عربی به آن وارد شده . مثلا ببه . به معنی عزیزم . فرزندم . جیگر از واژه Baby گرفته شده*است . یا سی به معنای ببین . See اما برعکس به علت مهاجرت عده*ای از کلواری*ها به پودنک. کسانی که خود را ارادتمند کلوار نبی یکی از پیامبران ایران باستان و فرزندان حاج الیاس می*دانند . و تنها کسانی که هم هستند که هم اکنون در ایران به همان زبان اصیل فارسی - زبان به کاربرده شده در شاهنامه - صحبت می*کنند . باعث شده تا در لهجه شیرازی پودنکی واژه غریبی وجود نداشته باشد .

در لهجه شیرازی قصرالدشتی به علت بسته بودن منطقه و عدم وجود روابط و مهاجرت . واژه*های جدیدی تولید شده . که هیچ ریشه*ای در جایی ندارند . که بسیاری از آن واژه*ها این روزها رونق کوچه و بازار شيراز است .

نقش عرفا و فلاسفه در لهجه شیرازی

نقش حافظ . سعدی در لهجه شیرازی پودنکی بسیار مشهود است . نقش ملاصدرا در تمامی لهجه*های شیرازی بسیار مشهود است .

قربان وجودت اصطلاحی است که در تمامی لهجه*های شیرازی استفاده می*شود . بیانگر جا افتادگی فلسفه وجودی ملاصدرا در شیراز بزرگ است . یا در جایی نقش عرفائی مثل عبدالله خفیف یا خیلی از عرفای شیرازی در لهجه شیرازیمیانه مشهود است .

لهجه قصرالدشتی شیرازی مورد پسند ترین لهجه شیرازی در بین غیر شیرازی هاست . که خلاقانه نیز هست .


خصوصیت لهجه شیرازی

خصوصیت لهجه *های شیرازی در پهن صحبت کردن است .

در لهجه شیرازی میانه همه پهن صحبت می*کنند .

در لهجه قصرالدشتی همه خیلی پهن صحبت می*کنند .

در لهجه پودنکی فقط زن*ها خیلی خیلی پهن صحبت می*کنند . اما مردها به نسبت بقیه لهجه خیلی پهن صحبت نمی*کنند .
تفاوت ها در لهجه های مختلف شیرازی

تفاوت اصطلاحات در لهجه *های مختلف شیرازی :

جمله پرسشی

جمله- برای چه چیزی ؟

شیرازی میانه : بری چی چی ؟

شیرازی پودنکی : سی چی چی ؟

شیرازی قصرالدشتی :واسهٔ چی ؟


کلمه

کلمه - ببین .

عمومی: بیبین

میانه : سیکو

پودنکی : هيکو -یا- هِکو

قصرالدشتی : نیگا


جمله

نوع بیان یک جمله عادی :

جمله - خودش آمد و به من گفت دوستت دارم.

میانه : خودش اومد بم گف دوست دارم.

پودنکی : خودیش اوم-ِ امو گو دوست داروم .

قصرالدشتی : خودیش اومد از من گفت دوست دارم .


جمله اشاره ای

نوع بیان یک جمله اشاره*ای :

جمله - نانوایی کجاست ؟

میانه: نونوُیی کجان ؟

پودنکی : ای لت او لت نون وی مون وی کجونه ؟

قصرالدشتی : ای ورا نون وُیی کجان ؟


فعل

نوع بیان فعل :

فعل : بود .هست . رفت

میانه : بود . هِس . رفت

پودنکی : بود .هِ.رِ

قصرالدشتی : بود .هَس .رفت

eMer@lD
06-08-2009, 00:57
روستاي سرمشهد فارس ـ سرمشهد
يک مرد با دو شير مرده
آنجا شما شاهدان جنگي تقريبا تمام شده‌ايد؛ پيکاري ميان بهرام دوم، پنجمين پادشاه ساساني با شيري شرزه. بهرام خنجرش را در سينه شير فرو کرده و شيري ديگر هم پيشتر به دست او کشته شده و بر خاک افتاده است. پشت سر شهريان چند تن از اعضاي خانواده‌‌اش در کنار کرتير (موبد موبدان) ايستاده‌اند که ظاهرا بهرام در دفاع از آنها با شيرها جنگيده است. درست بالاي سر بهرام و خانواده‌اش هم کتيبه‌اي نصب شده که يکي از چهار کتيبه موبد موبدان آن زمان و بزرگترين کتيبه عهد ساساني روستاي سرمشهد، از توابع بخش جره و بالده‌ شهرستان کازرون در استان فارس که جاده‌هاي رسيدن به آن چه از طرف برازجان و چه از طرف کازرون، آسفالته و مناسب است.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
متون قديمي نشان مي‌دهد روزگاري اين منطقه مورد توجه پادشاهان هخامنشي و ساساني بوده است و در آن بناهاي گوناگوني ساخته‌اند که بقاياي آنها هنوز در اطراف سرمشهد ديده مي‌شود و از آن جمله مي‌توان به تپه باستاني تل نقاره‌‌خانه،‌ آتشکده، تل خاموش، قنات سرمشهد، تل خندق و کاروانسراي کوشک اشاره کرد. در شش کيلومتري شمال شرقي روستا هم‌، باستان‌شناسان شهري کهن به نام «قندجان» را از دل خاک بيرون آورده‌اند که از ديدن آن پشيمان نخواهيد شد.

eMer@lD
06-08-2009, 00:58
نقشه جامع و شهری شیراز


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

eMer@lD
06-08-2009, 00:59
موزه هخامنشي در تخت جمشيد

ساختمان موزه تخت جمشيد قديمي ترين بناي ايران است كه بازسازي شده و به موزه اختصاص يافته است. اين بنا يكي از مجموعه كاخ هاي تخت جمشيد است كه حدود 2500 سال پيش توسط سلسله هخامنشي بنا شد. قسمت هايي از اين بنا كه فعلاً به عنوان موزه مورد استفاده است، شامل يك ايوان، دو گالري و يك تالار است. در ايوان موزه كه در سمت شمال ساختمان واقع شده و ورودي موزه در آن قرار دارد، دو جرز ( ديوار اطاق و ايوان ، پايه ي ساختمان كه از سنگ و آجر سازند) سنگي عظيم يك پارچه به ارتفاع تقريبي هشت متر و عرض 20/1 متر به وزن حدود 80 تن در جلو و طرفين قرار دارد. هر يك از اين دو جرز بزرگ ترين سنگ يك پارچه اي است كه در تخت جمشيد به كار رفته است. سقف ايوان را هشت ستون چوبي با سر ستون هاي گاو دو سرنگه مي دارد. پايه اين ستون ها اصلي و به شكل زيبا و بسيار جالب از سنگ خاكستري حجاري شده است. برخي از آثار دوره هخامنشي كه در قفسه هاي تالار هخامنشي قرار دارد شامل موارد زير است:
• مهره هاي دوره هخامنشي: در سال 1337 هشت مهره چشم ساده به رنگ هاي زرد، سياه، قهوه اي روشن و قهوه اي تيره در اندازه هاي مختلف ( به قطر 3،4،5،6 سانتي متر) در تخت جمشيد به دست آمد.
• گل نبشته هاي تخت جمشيد: در سال 1313 تعداد 30 هزار گل نبشته در اتاقي از هخامنشيان كه درِ آن تيغه شده بود، يافت شد كه اسناد خزانه تخت جمشيد و بيشتر در اندازه 8×4×2 سانتي متر است. بر اين گل نبشته ها با خط ايلامي، اسناد را نوشته اند.
• چشم گاو و گوش گاو سنگي ، پنجه و سر شير از سنگ لاجورد، مگس پران، خنجر ، شمشير ، سرنيزه ، پيكان ، قرقره بالا بر فلزي ، بشقاب، سيني ، ليوان ، گلدان و هاون سنگي ، قسمتي از پرده هاي سوخته تخت جمشيد، گل ميخ طلا، كتيبه حرم خشايار شاه با ترجمه به زبان فارسي و انگليسي، كُرنا ( شيپور) ، مِجمر ( آتشدان ) فلزي، خشت لاجوردي پيدا شده در سال 1334 ، زينت آلات طلا و نقره و...
• از ديگر اشياي تالار هخامنشي مي توان به موارد زير اشاره نمود: پيكره شكسته سنگي دو گاو، مجسمه نيمه تمام سگي كه نشسته در سال 1332در تخت جمشيد كشف شد ، پنجه عقاب ، جاي پاشنه در، ته ستون ، شال زير ستون با كتيبه اي در سه خط، سه ستون هخامنشي، سرستون گاو، مجسمه سنگي كوچك نيمه تمام، خمره هاي بزرگ سفالي، نقش يك نفر كه زنبه ( زنبق ) اي را حمل مي كند و ... موزه تخت جمشيد در روز 28 ارديبهشت 1381،( مصادف با 18 ماه مه 2002، روز جهاني موزه) افتتاح شد.

eMer@lD
06-08-2009, 00:59
موزه ساساني


ضرورت تشكيل موزه اي متناسب با ارزش هاي عصر ساساني در مجموعه اي به همين نام كه قدمت آن به سال 260 م. مي رسد، در سال 1317 شمسي توسط پروفسور گيرشمن مطرح شد. ساختمان اين موزه از دو بخش تشكيل شده ؛ بخشي متشكل از يك سالن بزرگ به مساحت 91 متر مربع و بخش ديگر كه خود يك بناي تاريخي محسوب مي شود. اين موزه در سال 1317 تأسيس شد و بعدها به عنوان مقر هيأت حفاري مورد استفاده قرار گرفت. هم اكنون اشياي موجود در موزه شامل قطعاتي از موزائيك هاي ايوان ، موزائيك و گچبري هاي كاخ ها، سنگ هاي حجاري شده، كوزه و سفال هاي عصر ساساني و دوره اسلامي است كه طي 10 فصل كاوش در قسمت هاي مختلف به دست آمده است.




موزه كريم خان زند


اشيا و آثار موزه كريم خان زند به دوران پيش از تاريخ، تاريخي و اسلامي تا دوران معاصر تعلق دارد. اشيا و آثار پيش از تاريخ شامل سفالينه ها، مفرغينه ها، و ابزار و ادوات شكار، جنگ و زينت آلات است. از سفالينه ها مي توان به سفال هاي هزاره دوم پيش از ميلاد كه از حفاري هاي علمي " تل ضحاك" فسا به دست آمده اشاره نمود و در ميان مفرغينه ها بايد به اشكال تركيبي انسان و حيوان، بت ها و علامت هاي نذري لرستان اشاره كرد كه در هزاره اول پيش از ميلاد آفريده شده اند. از تمدن هخامنشي و ساساني، مسكوكات ( سكه ها ) ساساني تا عهد حاضر، مجموعه اي با ارزش را تشكيل داده كه از اهميت ويژه برخوردار است. از قرون نخستين اسلامي قرآن ها و ظروف سفالي ارزشمند در موزه وجود دارد. يكي از قرآن ها به خط كوفي و بازمانده از قرن سوم هـ . ق است كه روي پوست آهو نوشته شده و بعضي از صفحات آن مُطّلا است. علاوه بر اين قرآن هاي بسيار نفيس و ارزشمند از قرون هفتم و هشتم هـ . ق در اين موزه نگهداري مي شود. از ميان ادوات فلزي، با ارزش ترين آنها شمشير شاه صفي و كريم خان زند است. اين شمشيرها از فولاد و دسته آنها از عاج است. خلاقيت هنرمندان صفويه، زند و قاجار از آثار لاكي چون جعبه آرايش، قاب آينه، قلمدان و جلد كتاب، چشم را خيره مي نمايد.علاوه بر نقاشي هاي سطوح داخلي عمارت، تابلوهاي رنگ و روغن كه روي بوم نقاشي شده، فضاي طاقچه ها را پر كرده است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:01
موزه قاجار در عمارت نصير الملك


موزه قاجار كه در عمارت تاريخي نصير الملك راه اندازي شده، به آثاري از دوره قاجار اختصاص دارد. اين آثار گونه هاي متنوعي از كاسه هاي چيني منقوش، جعبه هاي لاكي، مرقـّعات ( نامه هاي ) خطي، پوشاك سنتي، قاب هاي آينه، جلد كتاب و ظروف فلزي و... را در برمي گيرد.



موزه نارنجستان قوام


اين موزه كه در عمارت نارنجستان قوام واقع است، قسمتي از مجموعه قوامي شيراز است كه بين سال هاي 1257 و1267 هـ.ق مقارن با حكومت ناصرالدين شاه قاجار ساخته و تكميل شد. كيفيت معماري ، آجركاري و كاشي كاري بدنه ها، حجاري هاي ازاره، كارهاي چوبي ، آينه كاري ها، شيشه كاري ها ، گچبري ها، نقاشي ها و ديگر تزئيناتي كه در اين بنا به كار رفته ، اين ساختمان را به صورت موزه هنرهاي عصر خود در شيراز درآورده است. در اين موزه ظروف منقوش سفالي، لعابي، فلزي و ... به نمايش در آمده است.




موزه نظامي عفيف آباد


موزه نظامي در عمارت تاريخي عفيف آباد به وسيله سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران در سال 1370 افتتاح شد. اين موزه سيرتحول سلاح هاي سرد و گرم شامل سلاح هاي خود كار و نيمه خودكار، شمشير، نيزه، خنجر، كلاهخود، زره، تفنگ هاي سرپر و شكاري و انواع مسلسل و ... از دوره صفويه تا انقلاب اسلامي را به نمايش گذاشته است. از جمله آثار قابل توجه مي توان به تفنگ تك لول فتحعلي شاه قاجار، تفنگ دولول ناصرالدين شاه، تفنگ موزر اهدايي امپراتور آلمان به مظفر الدين شاه و تفنگ موزر اهدايي دولت فرانسه به مظفرالدين شاه، مسلسل رئيسعلي دلواري و مجموعه تفنگ هاي ميرزا كوچك خان جنگلي و يارانش اشاره كرد. در فضاي باز اين باغ نيز توپ هاي ساخت ايران از دوره هاي مختلف به نمايش در آمده است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:03
موزه سنگ هاي تاريخي هفت تنان


موزه سنگ در تكيه هفت تنان از بناهاي كريم خان زند، در دامنه كوه تخت ضرابي ( كوه چهل مقام) قرارگرفته است. از ديدني هاي اين عمارت تالاري است كه سقف آن بر دو ستون بزرگ يكپارچه استوار شده و در طاقچه هاي بالايي آن ، پنج مجلس روي گچ نقاشي شده و از شاهكارهاي نقاشي دوران زنديه محسوب مي شود. اين مجموعه در سال هاي 1336 و 1337 شمسي توسط نقاش و هنرمند شادروان " محمد باقرجهان ميري" تعمير و تجديد شد. اين پنج مجلس به ترتيب عبارت اند از: درويشي با تبرزين و كشكول، نقش حضرت موسي در حال شباني، منظره شيخ صنعان و دختر ترسا، نقش حضرت ابراهيم ، و نقش درويش جوان. سنگ هاي موجود دراين موزه متعلق به سده هاي سوم تا يازدهم هـ . ق است كه با انواع خطوط كوفي ، ثلث ، نستعليق ديواني، توقيع، تعليق- نسخ و ... به طرز زيبايي تزيين شده است



موزه شاهچراغ( ع )


موزه شاهچراغ (ع) از آثار وقفي مردم به اين آستانه مبارك ، تشكيل شده است. همچنين وسايل شخصي شهيد محراب" آيت الله دستغيب"، از جمله پوشاك، دفتر و ... نيز در يك رواق ( آستانه ) به نمايش گذاشته شده است. آثار موزه شاهچراغ شامل مجموعه اي از قرآن هاي مجيد و نسخ خطي ، آثار سفالي از دوره پيش از تاريخ و دوران اسلامي، چند نمونه ظرف سنگي پيش از تاريخ ، پارچه و پرده سوزن دوزي ، آثار شيشه اي شامل انواع لاله ، چراغ ، شمعدان و انواع گلاب پاش و...، ظروف چيني ، ظروف فلزي شامل آفتابه لگن ، پيه سوز، سيني ، قنديل برنجي و ... و تعدادي مجسمه كوچك است. از اشياي قابل توجه موزه ، دو لنگه در قديمي حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع ) است كه سال 1289 هـ. ق توسط " ظل السلطان" به آستان مبارك هديه شد. اين در با ارتفاع آن سه متر و عرض دو متر ، از چوب گردو ساخته و با نقره روكش شده است.




موزه تاريخ طبيعي دانشگاه شيراز


موزه تاريخ طبيعي در اسفند 1353 تأسيس شد ، و در اسفند 1359به ساختمان كنوني انتقال يافت.در بخش جانورشناسي موزه 2500 نمونه از بي مهرگان و در قسمت مهره داران، دوزيستان و خزندگان و پرندگان، انواع گوناگون آنها جمع آوري شده است. در بخش گياهان زينتي و دارويي بيش از 60 گونه گياه دارويي، در بخش زمين شناسي فسيل ماهي با عمر70 ميليون سال ، كاني هاي زينتي، انواع سنگ ها و فسيل ها قرار دارد. اين موزه همچنين داراي بخش آناتومي، تكنولوژي، هنر، كارگاه فني و تاكسيدرمي و بخش سمعي و بصري و كتابخانه است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:05
سوغات شیراز از سوغات شیراز می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
ريسندگي ، فلزکاري ، خاتم کاري ، قالي ، حصير ، منبت کاري ، کنده کاري ، ظروف سفالي ، نمد ، خراطي ، چرم ، سنگ تراشي ، شيشه گري ، خرما ، انجير ، آبليمو ، مسقطي ، گليم ، گبه ، انواع ترش جات ، عرقيات ، سفيد آب، کيسه حمام،حنا ،انجير،زعفران ، انار و خرما

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




غداهای سنتی شیراز
«» شکر پلو

«» آش انار

«» قورمه به

«» دوپیازه

«» یخنی نخود

«» رب پلو

«» کلم پلو

«» بادام سوخته

«» یخنی عدس کلم

«» شکر پنیر

«» شامی

«» کوفته هلو

«» کوفته سبزی

«» خورشت سبزی

«» حلوای کاسه

«» حلیم بادمجان

«» حاجی بادام

«» قورمه

«» دوای آرد و روغن

«» دمپخت

«» آش سبزی

«» آش ماست

«» آش دوغ

«» آب پیازک

«» پاچه پلو

«» قنبرپلو

«» رنگینک

eMer@lD
06-08-2009, 01:06
سيبويه، نامش عمروبن عثمان بن قنبر و كنيه اش ابوالبشر و از بردگان بني حارث بن كعب بود.
فيروزآبادي مؤلف قاموس درباره معناي نام او مي گويد: (سيبويه يعني بوي سيب)
وي علاوه بر اين كه از خليل درس مي گرفت نزد اساتيد ديگري مانند عيسي بن عمر و يونس به شاگردي نشست و لغت را هم از ابو خطاب اخفش فرا گرفت. آنگاه به تأليف كتابي در نحو پرداخت كه (ابن نديم) درباره آن مي نويسد (نه پيش از وي كسي مانند آن را تأليف نموده و نه بعد از او كسي تأليف خواهد كرد)
سيبويه در بيضاي فارس تولد يافت و در بصره نشو و نما كرد. پس از آن كه در نحو استادي بي همتا شد به نزد يحيي بن خالد برمكي به بغداد رفت.
سيبويه در سال 180، در سن چهل سالگي درگذشت و در گورستان باهليه مدفون شد. اينك بر قبر او سنگ سياهي است كه در دكاني در دروازه كازرون قرار دارد و به سنگ سياه معروف است.



حاجی ميرزا رحيم، طبيب ، حکيم، اديب و فاضل در طبابت مشهور به حکيم باشی ، در شعر متخلص به بيدل و در القاب و اوصاف معروف به فخرالدوله بود. نزد ميرزا حسنعلی طبيب حکمت و طب را آموخت سپس از شيراز به تهران رفت و به معالجه بيماران مـأمور کرد. حکيم باشی طبيب مخصوص خانم فخرالدوله دختر فتحعلی شاه گرديد . از اين لحاظ او را حکيم باشی فخرالدوله گفتند. در مدت غيبت ميرزا عبدالوهاب معتمدالدوله منشی الممالک ، تحرير رسائل و فرامين دولتی را برعهده گرفت. درسال 1265 به شيراز بازگشت.
اجداد بيدل از اطباء دربار صفويه بودند و در زمان کريمخان زند نيز در دربار به طبابت می پرداختند.
ميرزا رحيم بيدل خط را هم زيبا می نوشت درسنه 1258 در قم به رحمت ايزدی پيوست و در همانجا مدفون شد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:06
يكي ديگر از سلاطيني كه آرامگاهش در شيراز قرار دارد كريمخان زند است. وي از طايفه زند بود كه در اطراف ملاير سكني داشتند و به امر نادرشاه به خراسان كوچانيده شدند. پس از مرگ نادر ايل زند مجدداً به سوي ملاير روي آوردند و رئيس آنان كريمخان و برادرش صادق خان بودند. كريم خان در آنجا به راهزني پرداخت و به تدريج تمام منطقه را متصرف شد و كارش بالا گرفت. وي پس از تصرف همدان قدرت عظيمي پيد كرد و علي مردان خان زند براي حمله به اصفهان با او عقد اتحاد بست. حاكم اصفهان ابوالفتح خان در اثر شجاعت كريمخان و برادرش اسكندر خان شكست خورد و ناچار با مهاجمين از در سازش در آمد.
طبق قرارداد، يكي از شاهزادگان صفوي را با عنوان شاه اسمعيل سوم به شاهي برداشتند، كريمخان سمت سرداري كل عراق، علي مردان خان عنوان وكيل الدوله و ابوالفتح خان حكومت اصفهان يافت.
علي مردان خان به شاه كه طفل هشت ساله اي بود ياد داد تا خلعتي فاخر براي كريم خان بفرستد و او را به همدان و كرمانشاهان و قزوين جهت ملك گيري اعزام دارد.
كريمخان فرمان را اطاعت كرد و علي مردان خان فرصتي يافته، ابوالفتح خان را كشت و به قصد تصرف فارس عزيمت كرد.
اين خان لر چنان آتش بيداري در فارس روشن كرد كه به توصيف نمي گنجد.
در شيراز لشكريانش درخت و گياهي سبز نگذاشتند. در كازرون نيز به غارت اموال مردم اكتفا نكردند، بلكه زنان و بچه ها را هم به اسارت و بردگي گرفتند.
كريمخان كه در عراق به فتوحات مهمي نائل آمده بود از جنايات علي مردان خان آگاهي يافت وي پس از مشاوره با سرداران خويش به اصفهان آمد و عوامل علي مردان خان را از كار بر كنار و محبوس ساخت. آنگاه با سپاه علي مردان خان در نزديكي سرچشمه زاينده رود برخورد كرد و آنان را شكست داد. كريم خان شاه اسمعيل سوم را در اصفهان بر تخت نشانيد و خود را وكيل الدوله ناميد. كريمخان با دو حريف روبرو بود يكي علي مردان خان و ديگري محمد حسن خان قاجار.
پادشاه زند در جنگ هاي پياپي ابتدا از خان قاجار شكست خورد و شاه اسمعيل سوم هم به طرف محمدحسن خان رفت و در اين هنگام دشمنان زنديه زياد شدند. عثماني ها به مدعيان حكومت كمك مي كردند. آزادخان افغان هم به تاخت و تاز پرداخته بود.
سرانجام كريمخان پس از شكست هاي تلخ و مكرر بر تمام مشكلات فائق آمد و امر سلطنت را در دست گرفت و شيراز را به عنوان پايتخت خويش برگزيد و حتي جزاير خليج فارس را هم كه در اثر از هم گسيختگي اوضاع از كف رفته بود مجدداً متصرف گرديد.
كريمخان در شيراز چند باغ، بازار، آب انبار، مسجد و ابنيه ديگر برپا ساخت. حصار شيراز را مستحكم نمود. امروزه ابنيه كريمخان قسمت عمده آثار باستاني شيراز را تشكيل مي دهد و در حقيقت هنوز هم رونق شهر از بناهاي اوست.
كريمخان در شيراز درگذشت و او را در عمارت كلاه فرنگي كه اكنون به موزه پارس تبديل شده دفن كردند. پس از پيروزي آقا محمدخان قاجار، دستور داد تا جسد را از آنجا به تهران انتقال دهند و زير پايه تختش دفن نمايند.
در زمان سلطنت رضاشاه استخوان هاي آن پادشاه عادل را جمع آوري كرده به عتبات فرستادند.

eMer@lD
06-08-2009, 01:07
خواجه شمس الدين محمد حافظ در حدود سال 726 در محله شيادان شيراز به دنيا آمد، محله شيادان سابق را امروز محله درب شاهزاده مي گويند.
پدر حافظ بهاءالدين از اصفهان به شيراز مهاجرت كرد و در آنجا به تجارت پرداخت و ثروتي اندوخت. اما چون حافظ خردسال بود كه پدرش درگذشت، ثروت پدري را از دست داد و ناگزير شد خيلي زود وارد زندگي شود و با عرق جبين و كد يمين امرار معاش نمايد. با وصف بر اين هر وقت مجالي مي يافت به كسب دانش مي پرداخت. قرآن مجيد را حفظ نمود و به همين جهت او را حافظ گفته اند.
حافظ هفته اي يك شب در چاه مرتاض علي كه بالاي تنگ الله اكبر جاي دارد شب زنده داري مي كرد و شب هاي جمعه را نيز در مسجد جامع عتيق به تفكر و تدبر در معاني قرآن مي پرداخت.
حافظ با شاه شيخ ابواسحاق بسيار محشور بود و علاقه سرشاري بدو داشت. كما اينكه پس از مرگش، با وجودي كه شيراز به دست حريفش امير مبارزالدين افتاده بود باز از اين دوست دانش پرور خود ياد مي كرد و غزل مي سرود. در غزلش حافظ از خلوت انسي كه با شاه داشته با اندوه و ماتم ياد مي كند در عين حال از غفلت شاه شيخ ابواسحق نيز با غيرت سخن مي گويد.
در دربار شاه شيخ ابواسحق سه شخصيت بودند كه حافظ نسبت بدانان انس و علاقه سرشاري داشت و از آنان در قطعه اي ياد مي كند، شيخ مجدالدين، شيخ امين الدين و حاجي قوام.
پس از قتل فجيع شاه شيخ ابواسحق و تسلط امير مبارزالدين بر شيراز، حافظ با او به سختي مبارزه مي كرد.
امير مبارزالدين دستور داد تا ميخانه ها را بستند و صداي موسيقي را خاموش ساختند و در همه جا بساط زهد و ريا گستردند.
حافظ به او كه شأن شاهي را نمي شناخت و مانند محتسب به دنبال شكستن خم شراب و بريدن زبان چنگ بود از راه طعنه لقب محتسب داد.
حافظ در مذمت امير مبارزالدين ابيات زيادي دارد. سرانجام امير مبارزالدين به دست پسر خود شاه شجاع به قتل رسيد. حافظ در اين احوال به مدح شاه شجاع پرداخته اما پيداست كه مدح او بدان علت است كه شاه شجاع استبداد سياه پدرش امير مبارزالدين را از بين برده زيرا او خود شاعر و اهل ادب بود. نحوه مدح حافظ از شاه شجاع به منزله مدح آزادي و صداقت است.
اما همين شاه شجاع با همه علم و دانش و ذوقي كه داشت نسبت به مير عماد فقيه كرماني بسيار معتقد بوده است.
ميرعماد گربه خود را تعليم داده بود تا به هنگام نماز به او اقتدا نمايد و ركوع و سجود را تقليد كند. شاه شجاع اين امر را حمل بر كرامت فقيه مي نمود. اما حافظ مي دانست كه خداوند از گربه نماز نخواسته و اين يك حيله گري است. لذا به ميرعماد فقيه حمله مي كند و مي گويد:


آغاز مكر با فلك حقه باز كرد


صوفي نهاد دام و سر حقه باز كرد

زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد


بازي چرخ بشكندش بيضه و كلاه

غره مشو كه گربه عابد نماز كرد!


اي كبك خوشخرام كه خوش مي روي به ناز

اما فقها هم بيكار ننشستند. غزلي از حافظ به دست آوردند كه در مقطع آن گفته است:

واي اگر از پس امروز بود فردايي


گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد

اين بيت را دليل بر شك او به روز قيامت گرفتند و مرتد شناخته شد. حافظ مضطربانه چاره كار را از مولانا زين الدين ابوبكر تايبادي خواست. مولانا گفت با فقها بايد به زبان خودشان سخن گفت. بيتي مقدم بر آن مقطع بياور كه آن را به طريق نقل قول روايت كند تا بنا به قاعده نقل كفر، كفر نيست تبرئه شوي. حافظ نيز اين بيت را قبل از مقطع آورد:

به در ميكده اي با دف و ني ترسايي


اين حديثم چه خوش آمد كه سحرگه مي گفت

حافظ به زادگاه خويش عشق سرشاري داشت و از آن دور نمي شد. سفري به يزد رفت. بنا به دعوت محمودشاه بهمني دكني نيز قصد هند كرد اما طوفان دريا او را از ادامه سفر پشيمان كرد و به شيراز باز گشت. سلطان احمدبن اويس جلايري نيز از او خواست تا به بغداد برود اما حافظ در پاسخ او نوشت:

نسيم خاك مصلي و آب ركن آباد


نمي دهد اجازت مرا به سير و سفر

حافظ مرگ فرزند خردسال خود را در چند جا اشاره مي كند.
ميرغلامعلي آزاد در تذكره خزانه عامره كه در سال 1176 هجري در هندوستان تأليف كرده مي نويسد: حافظ را پسري بود موسوم به شاه نعمان كه به هندوستان آمده و در شهر برهان پور وفات يافت و در اسيرگر مدفون شد.
حافظ اگرچه در شاعري سبك خواجو را تتبع كرده اما خود داراي سبك خاصي است كه هيچ سراينده اي نتوانسته است گرمي و رنگيني و عمق گفتار او را تقليد نمايد.
حافظ با دانته شاعر معروف ايتاليايي معاصر بود.
حافظ در سنه 791 در شيراز درگذشت و در گورستان مصلي، به خاك سپرده شد.
ابوالقاسم بابر پسر ميرزا بايسنغر نواده شاهرخ بن تيمور كه از سال 854 تا 861 حكومت داشت مولانا محمد معمايي را مأمور بناي آرامگاهي بر تربت حافظ كرد.
پس از آن سلاطين صفوي نيز نسبت به بقعه اين شاعر بزرگ توجه داشته اند. كريمخان زند بناي آنجا را تجديد كرد و باغ وسيعي در اطراف آن احداث نمود. (حافظيه)

eMer@lD
06-08-2009, 01:08
بوعبدالله مشرف الدين مصلح شيرازي در اوايل قرن هفتم متولد شد و در سنه 961 در شيراز وفات يافت.
تخلص خود را از نام سعدبن ابي بكر بن سعد زنگي وليعهد مظفرالدين ابوبكر گرفت. هر وقت سعدي در شيراز بود در خدمت اين وليعهد ادب پرور به سر مي برد.
سعدي در نظاميه بغداد تحصيل كرد. دانشجويان دانشگاه نظاميه عبارت بودند از مفسران، محدثان، وعاظ، حكام و مذكران.
شيخ پس از اتمام تحصيل به سير و سياحت پرداخت و در مجالس، وعظ مي گفت و مردم را به سوي دين و اخلاق هدايت مي كرد.
به طوري كه از آثار سعدي بر مي آيد ومعاصرينش هم مي نويسند در لغت، صرف و نحو، كلام، منطق، حكمت الهي، و حكمت عملي، (عالم الاجتماع و سياست مدن) مهارت داشت. مخصوصاً او در حكمت از تمام آثارش پيداست.
كتاب بوستان نه فقط حاوي مطالب اخلاقي و حكمتي است، بلكه استادي شيخ را در علم الاجتماع نشان مي دهد. تبحر وي در زبان عربي و فارسي و ذوق لطيف و طبع و قادش او را برانگيخت تا شيرين ترين آثار فارسي را در نظم و نثر از خود به جاي گذارد.
سعدي در ابتدا همان سبك متداول زمان خويش را در نويسندگي در پيش گرفت. بعد به سبك خواجه عبدالله انصاري تمايل پيدا كرد. اما طولي نكشيد كه سبك خاص و مشخصي براي خود ابداع نمود.
شيخ اجل نه تنها به نصايح مردم مي پرداخت بلكه از اندرز دادن به سلاطين هم مضايقه نداشت كما اين كه رساله هفتم خود را به اندرز به ملك انكياتو اختصاص داد.
علاوه بر اين رساله، قصايدي نيز سروده كه در آنها ضمن مدح، نصايح زنده و گاه خشني به انكياتو نموده است.
شاهكار سعدي در نثر، گلستان اوست كه در حقيقت نوعي مقامه نويسي است.ولي در اين رويه گرد تقليد نگشته و راه تازگي و ابتكار را پيموده است.
ترتيب و تناسب وتنوع گلستان همراه با موضوعات دلكش اجتماعي و اخلاقي و تربيتي و سبك ساده و شيرين نويسندگي، سعدي را به عنوان خداوند سخن معرفي كرده است. سعدي در بين معاصرين خويش هم با وجود نبودن وسايل نشر جاي خود را باز كرد.
شهرت وي به اندازه اي بود كه پس از پنجاه و پنج سال كه از مرگش مي گذشت در ساحل اقيانوس كبير، يعني در چين، ملاحان اشعارش را به آواز مي خواندند.
چهل و سه سال پس از فوت شيخ، يكي از فضلا و عرفا به نام علي ابن احمدبن ابي سكر معروف به بيستون اقدام به تنطيم اشعار سعدي و ترتيب آنها با حروف تهجي نمود.
وي كليه آثار شيخ را به 12 بخش تقسيم نمود. اول رساله هايي كه در تصوف و عرفان و نصايح ملوك تصنيف كرده است. دوم گلستان، سوم بوستان، چهارم پندنامه، پنجم قصايد فارسي، ششم قصايد عربي، هفتم طيبات، هشتم بدايع، نهم خواتيم، دهم غزليات قديم كه مربوط به دوران جواني شيخ است، يازدهم صاحبيه مشتمل بر قطعات، مثنويات، رباعيات و مفردات. دوازدهم مطايبات. از آثار شيخ نسخ قديمي كه در زمان شخص او تحرير شده موجود است.
سعدي در سير و سلوك نيز مقامي بس والا داشت. به تمام قلمرو اسلامي و همسايگان كشورهاي اسلامي مسافرت كرد و ديده تيزبين او در هر ذره، عالمي پند و حكمت مي ديد.
يك بار هم در جريان جنگ هاي صليبي به طوري كه خودش در گلستان مي نويسد به چنگ عيسويان اسير مي شود.
مدفن شيخ در شيراز معروف است. مورخين، سعديه فعلي را خانقاه او دانسته اند و مي نويسند كه شيخ در اين خانقاه كه در شمال شرقي شيراز واقع شده به عبادت مشغول بوده و از سفره انعام او درويشان بهره مي برده اند.
دولت شاه سمرقندي در تذكره الشعراء مي نويسد سلاطين و بزرگان و علما به زيارت شيخ بدان خانقاه مي رفتند. قنات حوض ماهي فعلي در زمان شيخ نيز جاري و معمور بوده و سعدي حوضي از مرمر در باغ خانقاه خود ساخته، از آن قنات آب در آن جاري مي كرده است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:08
حاج محمد نمازي فرزند حاج محمد حسن در سال 1275 ه. زاده شد. دوران كودكي را در هندوچين گذراند. سال هاي جواني را در شيراز و تهران سپري كرد. در سال 1303 به قصد سياحت به آمريكا رفت، اما اين سفر سرنوشت او را تغيير داده و نزديك به سي سال در آنجا اقامت كرد.
عشق به ايران براي او هميشه زنده بود و پس از موافقت در فعاليت هاي اقتصادي به ايران بازگشت. اگر چه نيت اصلي وي ايجاد مجتمع بهداشتي و درماني بود، اما او در سفر خود به ايران با پديده نامناسب آب آشاميدني برخورد و تصميم گرفت علاوه بر ساخت مجتمع درماني، آموزشي، نسبت به انجام سيستم مناسب آب لوله كشي نيز با مشاركت انجمن اقدام نمايد.
بنابراين او آب لوله كشي و نيز مجتمع درماني نمازي را در شيراز راه اندازي نمود.



برادر احمد بن موسي است كه به اتفاق برادر به شيراز آمد و در گوشه اي پنهان مي زيست و به عبادت مشغول بود. قرآن مي نوشت و از حق الكتبابت آن امرار معاش مي نمود و به خريد و آزاد كردن غلامان مي پرداخت. مرگ او به اجل طبيعي بود و ضريح فعلي را كه از نقره ساخته شده اويس ميرزا معتمدالدوله ثاني فرزند فرهاد ميرزا عم ناصرالدين شاه در سال 1226 وقف بر روضه سيد محمد نمود.
در سال 923 خليل سلطان ذوالقدر والي شاه اسماعيل صفوي در فارس عمارتي ساخت كه مشتمل بر گنبد و رواق و كرياس و مسجد و چندين حجره دوطبقه بود.
ابن خليل سلطان مدت پانزده سال بر فارس حكومت داشت و به علت قصوري كه در جنگ چالدران از او سر زده بود محكوم به مرگ شد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:09
ابواحمد محمد شفيع ملقب به ميرزا كوچك فرزند محمد اسمعيل متخلص به وصال از شعرا و اديبان و خوش نويسان معروف عصر خويش بود. جد سوم او در زمان سلاطين صفويه عامل گرمسيرات فارس بود و جدش ميرزا شفيع در دستگاه نادرشاه سمت دبيري داشت. پس از سپري شدن دوران قدرت زنديه ميرزا شفيع چندي با پريشاني زندگاني كرد ودر تنگدستي درگذشت. او فرزندان چهارگانه اش ميرزا قاسم از مشايخ سلسله ذهبيه بود ميرزا اسمعيل در خط و رقوم و سياق همتا نداشت. وي از ابتداي جواني از كار دولتي كناره گيري كرد و به آذربايجان رفت و سپس به شيراز بازگشته دختر ميرزا عبدالرحيم شاعر شيرواني را به زني گرفت. از اين ازدواج، وصال شيرازي در سال 1197 به دنيا آمد. ديري نپاييد كه وصال يتيم شد و پدر و مادرش سرپرستي او را برعهده گرفت. پدر و مادر نيز پس از دو سال درگذشت و تربيت ميرزا كوچك را خالوي او ميرزا عبداله تكفل نمود. ميرزا عبداله خطي متوسط داشت و از راه نوشتن قرآن امرار معاش مي كرد.
وصال چون به سن تميز رسيد به درويشي و فقر مايل گرديد و در طلب مردي كامل بود تا دست ارادت بدامان ميرزا ابوالقاسم سكوت زد.
وصال با وجودي كه سلاطين و فرمانروايان به منادمتش راغب بودند كمتر گرد اين گونه مجالست ها مي گشت و از راه كتابت قرآن مجيد نياز مادي خود را برطرف مي ساخت.
وي به فرزندان خود مي گفت شعر نيكو صنعت است ولي شاعري حرفه زشتي است زيرا آن دريايي از دانش و فني از حكمت است و اين نوعي گدايي.
دو روز ايام هفته را صرف تدريس به عموم مي كرد. در سن شصت و چهار سالگي چشمش به آب مرواريد مبتلا شد و يكسال نابينا بود. پس از آن طبيبي از كرمانشاه چشمش را ميل زد و چشمش معالجه شد.
وصال چنان به مطالعه عشق داشت كه بعد از معالجه چشم فوراً مطالعه را از سر گرفت و همين امر باعث شد مجدداً نابينا گردد. در سال 1262 به رحمت ايزدي پيوست و در بقعه شاهچراغ در جوار مدفن مرشد خود ميرزاي سكوت مدفون شد.
ديوان اشعار وصال نزديك به سي هزار بيت دارد. وصال در مرثيه سرايي از تمام شعرا گوي سبقت ربود. منظومه شيرين و فرهاد وحشي را باتمام رساندي. وصال شيرازي شش پسر داشت.

eMer@lD
06-08-2009, 01:09
ميرزا حبيب متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شعرای بزرگ دربار فتحعلی شاه و محمد شاه و اوايل سلطنت ناصر الدين شاه بود.
وی در شيراز متولد شد و چون از هفت سالگی يتيم گرديد تحصيلات مقدماتی را در همان شيراز فرا گرفت و در اوان جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به ادامه تحصيل بپردازد و ضمناً ميدان تازه ای برای کسب معاش پيدا کند.
قاآنی در ادبيات عرب و فارسی مهارت کافی يافت و به حکمت نيز علاقه سرشاری داشت و می توان گفت شهرت شاعری او لطمه به شهرت او به عنوان يک حکيم دانشمند زده است در حکمت او را همپايه ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و در شرعيات مرتضی انصاری شمرده اند. از اين رو فتحعلی شاه او را « مجتهد الشعراء » لقب داد و محمد شاه نيز قاآنی را « حسان العجم» می خواند زيرا در شعر مخصوصاً قيصده سرايي چنان برکلام تسلط داشت که مايه اعجاب هر خواننده آثار اوست.
قاآنی شايد اولين شاعر ايرانی است که بر زبان فرانسه تسلط داشت. همچنين در رياضيات کلام و منطق نيز استادی مسلم به شمار می رفت ولی افسوس که برای مضامين اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسيع استفاده کافی ننمود و شعر را وسيله ای ارتزاق و تفنن می دانست نه هنر.
هنر از لحاظ لفاظی و به کار بردن صنايع شعری و ابتکار در قوافی بی نظير است. قاآنی علاوه بر ديوان اشعارش که در حدود هفده هزار بيت است کتابی بنام پريشان به سبک گلستان درنثر نگاشته که مضامين آنهم مملو از داستان های متهجن و توام با الفاظ رکيک است. وفات قاآنی در سال 1271 اتفاق افتاد و در تهران مدفون شد.



زادگاهش قريه دشت ارژن فارس (هفت فرسنگي شيراز) بود و قبيله اش در كازرون احترام فوق العاده داشتند و حتي پس از آن كه كازرون به دست مسلمين افتاد، اين طايفه از پرداخت جزيه معاف شدند. از رجال برجسته قبيله سلمان، يكي شيخ ابواسحق ابراهيم بن شهريار بن مهريار كازروني است كه در مدت عمر خود صدقات سلمان فارسي را از بيت المال خلفاي عباسي مي گرفت و بين افراد عشيره تقسيم مي نمود.
نامش پيش از اسلام روزبه بن وخشودان بود.
سلمان هنگامي كه مژده ظهور پيغمبر را شنيد عازم تهامه شد. اما در بين راه اسير گرديد و او را به يك يهودي فروختند. يهودي نيز سلمان را به زني از طايفه بني سليم فروخت. پيغمبر هنگام عبور، مهمان خداوند سلمان شد و او را كه ايمان آورده بود خريده آزاد كرد.
وي چنان مورد علاقه رسول ا... قرار گرفت كه سلمان محمديش ناميد. سلمان از حواريين حضرت رسول و در شمار اهل بيت عصمت و طهارت مي بود كه زهد و تقوي و وفور عقل و عملش مورد تأييد پيغمبر و بزرگان اسلام بود. سلمان در زمان خلافت عمر، والي مدائن شد. در آن هنگام به كاخ والي نرفت بلكه در دكاني مي نشست و به امور مردم رسيدگي مي نمود. سلمان داراي چنان مقامي بود كه پس از مرگ، حضرت علي با دست خود او را غسل داد. درباره سلمان در كتب متعدد قلمفرسايي زيادي شده كه جامع ترين آنها در كتاب نفس الرحمن اثر علامه نوري حاج ميرزا حسن و اواخر جلد ششم و جلد هشتم بحارالانوار مجلسي آمده است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:11
ابن باكويه در حدود سال 330 هجري در شيراز به دنيا آمد و در جواني به كسب علوم پرداخت و از محضر بزرگان و مشايخ زمان استفاده ها كرد و همين كه قلبش از انوار الهي روشن شد و مجذوب عوامل عرفاني گرديد به سير آفاق و انفس پرداخت و اغلب مشايخ نامي آن روزگار را ملاقات كرد و هنگامي كه شيخ ابوسعيد ابوالخير عارف مشهور به نيشابور رفت ابن باكويه به جاي شيخ عبدالرحمن سلمي در خانقاه معروف آن شهر به ارشاد مشغول بود، بين او و شيخ ابوسعيد مباحثات مختلف عرفاني درگرفت و ابوسعيد به سؤالات وي جواب هاي شايسته داد. همچنين در نهاوند ميان ابن باكويه و شيخ ابوالعباس جانشين شيخ كبير ابوعبدالله خفيف شيرازي عارف نامدار در باب تصوف و طريقت مناقشات زياد روي داد و آن شيخ به وفور فضل و كمال و وسعت اطلاعات ابن باكويه اعراف كرده است.
جامي شاعر بزرگ قرن نهم در كتاب نفحات الانس مي نويسد، خواجه عبدالله انصاري از ابن باكويه چندين بار به تجليل ياد كرده و به انتخاب خود 30 هزار حديث و 30 هزار حكايت از او نقل كرده است و مخصوصاً بارها گفته كه ابن باكويه ملك بوده است و از همه علوم با نصيب و حتي او را بزرگترين شيخ عصر خود دانسته و از اين كه نسبت به خواجه بيش از ديگران توجه داشته تفاخر كرده است.
باري عبدالله باكويه پس از سال ها مسافرت و جهانگردي دوباره به شيراز برگشت و چند سالي را دور از مردم و هياهوي شهر در غار كوه شمالي شيراز كه آن را صبوي مي گفتند عزلت گزيد و به عبادت پرداخت و در سال 442 پس از عمري دراز به عالم ديگر شتافت و مريدان آن پير مراد را در خانقاهش كه امروز آرامگاه اوست دفن كردند.
ابن باكويه شاعر نبوده و هرگز شعري نگفته و ديواني كه به او نسبت داده اند متعلق به صوفي ديگري است كه ظاهراً در قرن نهم و دهم هجري مي زيسته و گاهي كوهي و زماني انسان تخلص مي كرده و نبايد او را به ابن باكويه كه از مشايخ بزرگ قرن پنجم بوده است اشتباه كرد زيرا علاوه بر اين كه اشعار ديوان باباكوهي از حيث سبك و انشاء مناسب با آثار شاعران قرن نهم ودهم است بعضي مضامين و حتي پاره اي از غزليات حافظ را اقتباس و استقبال كرده است.
شايد اين كوهي شاعر روزگاري بر سر مزار ابن باكويه به عزلت و گوشه نشيني پرداخته و در همانجا مرده و مدفون شده و ديوانش هم به عنوان ديوان باباكوهي منتشر گرديده است. مطابق استقصاي مرحوم علامه قزويني قديمي ترين نسخه اين ديوان در سال 1088 يعني بيش از 650 سال بعد از ابن باكويه نوشته شده و فعلاً در موزه بريتانيا است. اولين مرتبه مرحوم رضاقلي خان هدايت در رياض العارفين كه در سال 1260 تأليف شده ذكري از باباكوهي شاعر كرده و الا تذكره نويسان سابق هيچكدام نه از او ياد كرده اند و نه ابن باكويه را صاحب قريحه شاعري مي دانسته اند. به هر حال باباكوهي شاعر صوفي غير از ابن باكويه است و عبدالله محمدبن باكويه يا باباكوهي كه مردم شيراز او را از قرن پنجم مي شناسند وعرفا او را از اولياء و مردان بزرگ مي دانند آن پير مرادي است كه در سال 440 برفراز كوه صبوي شيراز به خواب ابدي فرو رفته است و از آن روزگار تا به امروز مردم اغلب تحمل رنج راه و صعود از كوه را در گرما و سرما كرده و به آرامگاه او مي روند و بر مزار آن پير طريقت غزل هاي عارفانه و عاشقانه وارستگاني چون حافظ و سعدي و مولوي مي خوانند و از ارواح پاك آن مردان از دنيا گذشته و به عقبي پيوسته مدد مي جويند.
سعدي در باب پنجم بوستان در ضمن اشعاري اشاره به باباكوهي (باكويه) كرده كه مرحوم علامه قزويني در حاشيه شدالازار آن را نقل كرده است، اينك آن را براي مزيد اطلاع خوانندگان نقل مي كنيم:


به مردي كه ناموس را شب نخفت


نداني كه باباي كوهي چه گفت

كه نتواني از خلق بربست هيچ


برو جان بابا در اخلاص پيچ

هنوز از تو نقش برون ديده اند


كساني كه فعلت پسنديده اند

كه زير قبا دارد اندام پيس


چه قدر آورد بنده حور ديس

كه بازت رود چادر از روي زشت


نشايد به دستان شدن در بهشت

پس از وفات باكويه مدفن او غزلتگاه بعضي از وارستگان و گوشه نشينان گرديده و در چندقدمي دامنه آن در اثر وجود چشمه گوارايي درختان سرو و چنار صفا و طراوتي به آنجا مي دهد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:11
علي بن حمزه در اثر فشار خلفاي عباسي در 220 هجري به حال فرار به شيراز آمد. و در غاري كه بعداً باباكوهي براي اعتكاف خود برگزيد پنهان شد. روزها هيزم فراهم مي كرد و گاهي به دروازه استخر مي آورد و از فروش آن آذوقه خرديه براي خانواده به غار مي برد.
روزي مأمورين خليفه او را از خالي كه بر صورت داشت شناختند و گردنش را زدند و آن سر را به بغداد فرستادند و جسد را در محل فعلي (بالاي پل دروازه اصفهان) دفن كردند. عضدالدوله ديلمي بر آن قبر بقعه اي ساخت و دختر سيد شريف زيدبن اسود را نيز به زني گرفت و چون زيد مرحوم شد او را در نزديكي علي بن حمزه دفن كردند كه اكنون اين مقبره دست در شيب جنوبي پل دروازه اصفهان در سمت غربي خيابان قرار گرفته. زيدبن اسود به هشت واسطه نسبش به امام حسن بن علي مرتضي مي رسد.
در ورودي بقعه شاه مير علي بن حمزه اگر چه كهنه و فرسوده شده ولي از نظر كنده كاري نمونه اي از ذوق و هنر مردم شيراز است. پس از عبور از دهليز در محلي كه وارد صحن مي شوند بر بالاي درگاه، سنگ سرخ رنگي نصب شده كه كتيبه بسيار زيبايي به خط ابراهيم سلطان فرزند شاهرخ تيموري بر آن نقر گرديده است.
بقعه را خياباني از هنرستان فعلي جدا مي كند. سابقاً محل اين هنرستان، گورستان (جوان آباد) بوده، رحيم خان فرزند كريم خان زند كه در سال 1191 درگذشت در يكي از اطاق هاي بناي هنرستان قرار دارد. در جوار آن گور يكي از فرزندان كريمخان كه به سال 1185 فوت نموده واقع شده است.
در سال 1341 نويسنده مأموريت يافت تا از نزديك درباره وضع بناي محلي موسوم به امامزاده حمزه واقع در بوانات مطالعه نمايم. از آنجا كه اين امامزاده پدر علي بن حمزه است قسمتي از گزارش خود را كه طي نامه شماره 3381-41.12.9 به اداره كل باستان شناسي ارسال شده نقل مي نمايد.
امام زاده حمزه كه از نظر گچ بري ها، معجر و درهاي خاتم و منبتكاري و اسلوب معماري طاق و گنبد در رديف 305، ثبت آثار تاريخي شده يكي از اولادان امام موسي كاظم است كه با گروه زيادي به ايران آمد.
ورود اين كاروان به ايران مصادف با درگذشت حضرت رضا و تعقيب آنان از طرف حكام گرديد كه اولين برخورد و تصادم در خانه زنيان فارس واقع شد و از آنجا بني هاشم به اطراف و اكناف پراكنده شده هر كس براي حفظ جان خويش راه دياري را در پيش گرفت. حمزه ظاهراً به اتفاق خواهرش در محلي كه اكنون دهكده بزم در 22 كيلومتري سوريان (مركز بوانات) قرار دارد مقتول يا درگذشته و مقبره خواهر و برادر به فاصله دويست متري يكديگر قرار گرفته.
آثار فعلي بنا
بناي كنوني امامزاده عبارت است از يك گنبد مدور به ارتفاع تقريبي 16 متر كه سبك طاق مدور آن عيناً به قيصريه بازار لار شباهت دارد. دور تا دور بدنه طاق در فواصل معين كتيبه هاي كوچكي از خط كوفي تزييني قرار گرفته. سه شاه نشين در جهات شمال، جنوب و مشرق واقع شده و درب ورودي رو به مغرب باز مي شود. محوطه امام زاده عبارت است از فضاي نسبتاً بزرگي كه درختان چنار كهنسال حاكي از آن است كه لااقل از هفتصد سال پيش امامزداه مورد توجه مردم بوده است.
درب ورودي حياط امامزاده نيز در سمت باختر قرار دارد كه سردر آن فرو ريخته و تنها قسمت جزيي از گچ بري هاي آن باقي مانده است. اين گچ بري ها يكي از نفيس ترين آثار هنري قرن دهم هجري به شمار مي رود. تناسب عجيب و خوش حالت اسليمي ها با نقوش بديع و زنده و صحنه هاي جاندار نزاع شير و آهو علاوه ب اين كه حاكي از چربدستي هنرمندان است به وضعي خيال انگيز مبين هيجانات و مظاهر روحي مردم در سواحل كوير مي باشد.
در ضلع دست راست ورودي اشعاري بر قطعه سنگي منقور است كه نصب آن به دستور ميرزا محمدحسين وزير صورت گرفته و تاريخ آن معادل با مجموع حروف ابجدي اين مصرع (بحمدالله دعاي خير حاصل) يعني سنه 1074 مي باشد.
درب امامزاده نيز قديمي است و در قسمت بالايي آن آيتي از قرآن به صورت برجسته نقر گرديده. محوطه اي كه درب ورودي بدان منتهي مي شود و به وسيله درب ديگري از حرم جدا شده عبارت از طاقي است كه داراي اشكال هندسي است و گچ بري هاي بسيار زيبايي از سقف آن فرو ريخته و قسمتي نيز زير گچ كاري هاي بعدي پنهان مانده. در ضلع دست راست درب دو لنگه اي خاتم كاري اطاقي است كه آن هم از آثار دوران صفوي است.در وسط درب نوشته شده (عمل استاد علي بمان نجار 993) و دور تا دور قسمت بالايي چهارچوب با خط ثلث زيبايي اسامي دوادزه امام كنده كاري شده. معجر چوبي از سه طرق منقش به كنده كاري هاي برجسته مي باشد كه به دستور شاه عباس بزرگ (994 - 1038) تهيه شده. بر روي درب معجر با خط ثلث نوشته شده (كتبه الفقير بماند علي في السنه الف و سبع)
در ضلع ديگر معجر اشاعري حاكي از اني كه به دستور شاه عباس اول معجر تهيه شده نقر مي باشد و ماده تاريخ تهيه آن هم كه در سنه 1007 مي باشد چنين سروده شده.


اگر طلب كني از (فيض لم يزل) درياب


چو فيضم لم يزلي است اين، تو نيز تاريخش

در ديوار غربي نيز گچ بري زيا و خوش خطي ديده مي شود كه نام استاد كار آن را چنين نقش نموده (عمل استاد شمس الدين عبدالحسين اصفهاني بنا).
گچ بري جرزها يكي از شاه نشين هاي داخل حرم نيز مؤيد اين است كه قبل از پادشاهي شاه عباس كبير گچ بري ها تهيه شده و بيت زير تاريخ آن را اعلام مي دارد.


به سال نهصد و پنجاه و سه به فتح و ظفر


به اهتمان همام الا نام گشت تمام

eMer@lD
06-08-2009, 01:12
مولانا محمد بن خواجه زين الدين علی بن جمال الدين شيرازی ملقب به جمال الدين و متخلص به عرفی از مشاهير و شعرای شيراز است.
به کمال فضل و دانش و لطيفه گويي و حاضر جوابی معروف است و طرزی مخالف مسلک قدما در شعر در پيش گرفته و غالباً در اثر کثرت تشبيهات و استعارات او، اصل مقصود در شعرش مبهم می ماند. چند بار به هندوستان رفته و در دربار اکبر شاه هندی تقرب يافته است.
به علت اين که چند بار ابوالفيض و برادرش علامی را که هر دو از اکابر هند بودند در مقام مناظره محکوم ساخته بود آن دو کينه و عداوت او را سخت به دل گرفتند.
عرفی قصيده رائيه ای پرداخته که مطلع آن اين است:


نيافتم که فروشند بخت در جهان


بگشتم و درداکه هيچ شهر و دياربازار

اين قصيده شامل يکصد و هشتاد بيت است که برخی نيز به جوابگويي او برخاسته اند.
از رباعيات او يکي اين است:


زاهد به فريب مرد و زن مشغول است


صوفی به عمارت بدن مشغول است

عاشق به هلاک خويشتن مشغول است


دانا به کرشمه سخن مشغول است

عرفی در سنه 999 در سن سی و شش سالگی درگذشت و جنازه او را از لاهور به نجف اشرف انتقال دادند.

eMer@lD
06-08-2009, 01:13
محمد شوريده شيرازي شاعر نابيناي روشن دل از بدو جواني قريحه شگفت انگيزي در شاعري از خود نشان داد. وي در سال 1247 پاي به جهان گذاشت و در هفت سالگي در اثر مرض آبله چشمانش را از دست داد مع الوصف از هشت سالگي به تحصيل پرداخت، يازده ساله كه بود پدرش دار فاني را وداع گفت. پدر شوريده نيز شعر مي گفت و عباس تخلص مي نمود و نسب خود را به اهلي شيرازي مي رساند.
شوريده در شانزده سالگي به معيت خان خود به مكه معظمه و مدينه طيبه رفت. مدفن شوريده در سعديه شيراز، مقابل آرامگاه شيخ بزرگوار سعدي است.



در تالاري كه درست بالاي سر در مدرسه خان شيراز قرار دارد سيصد سال پيش ملاصدراي شيرازي تدريس مي كرد و اكنون هم اين تالار به نام اين شخصيت بزرگ علمي نامگذاري شده است.
ملاصدراي شيرازي از اعقاب حاجي قوام الدين حسين شيرازي وزير شاه شيخ ابواسحق اينجو است به همين جهت او را قوامي مي گفتند.
سيصد سال پيش يعني زماني كه دكارت راه جديدي در علم پيش گرفت، نابغه شرق، ملاصدرا نظريه اي ابراز داشت كه ضربت سهمگيني بر عقادي علمي زمان خود وارد آورد و اگر شرايط لازم وجودداشت مي توانست حوزه هاي علمي ايران را در جهتي نوين سوق دهد.
ملاصدرا احساس كرد كه نظريات ارسطو دست و پاي حكماي اسلامي را بسته و آنان را از تفكر آزاد باز داشته از اين رو با وضع نظريه جديد و انقلابي خود، عليه علم و فلسفه اي كه هزار سال در عالم اسلام نضج و قوام گرفته بود قيام كرد و آراء ارسطو، فارابي و ابن سينا را باطل اعلام داشت.
ملاصدرا ابتدا فلسفه ارسطو، ابن سينا و فلسفه اشراق را كاملاً فرا گرفت. اساتيدش عبارت بودند از ميرباقر و شيخ بهائي عاملي. آنگاه به يكي از دهات قم رفت و به رياضت مشغول شد سپس به شيراز آمد و در تالار مدرسه خان به تدريس پرداخت و ضمناً به تأليف كتاب همت گماشت.
وي فلسفه مشاء و اشراق را ممزوج ساخت و در اين راه شيوه مصنفين اخوان الصفا را پيمود.
ملاصدرا و دكارت در شرق و غرب راه نويني را در پيش گرفتند ولي شيوه آنان كاملاً متفاوت بود. دكارت نسبت به همه چيز شك آورد و از وجود خويش شروع كرد تا توانست راهي براي درست به كار بردن عقل پيدا كند و دريچه اي به روي علم باز نمايد.
ملاصدرا مردي عارف و روحاني بود. از اين رو نمي توانست قيود معتقدات مذهبي را دور بريزد. مع الوصف به يك راز بزرگ طبيعت پي برد و دانست كه جوهر عالم ماده هميشه در حركت است.
تا زمان ملاصدرا، فلاسفه حركت را به تمام عالم عموميت نمي دادند و مي پنداشتند كه در پنج مقوله جوهر (عقل، نفس، هيولي، صورت، جسم) و پنج مقوله عرض (له، متي، فعل، انفعال، اضافه) حركت راه نمي يابد و فقط در چهار مقوله عرض (كم، كيف، وضع، اين) حركت واقع مي شود.
علت آن است كه آنان حركت را از ديدگاه مشهودات خويش تعريف مي كردند. مثلاً مي ديدند كه اشياء را مي توان شمرد يا اندازه گرفت يا حرارت، اراده، شجاعت، سستي، سختي، نور و غيره منشأ حركت هستند.
محمدبن ابراهيم شيرازي، معروف به ملاصدرا، صدرالدين و صدرالمتألهين داراي تصنيفاتي است كه فهرست آنها به شرح زير است:
1. اسفار 2. شرح هدايه 3. حاشيه بر الهيات شفاي شيخ الرئيس 4. شرح حكخه الاشراق شيخ شهاب الدين سهروردي 5. واردات قلبيه 6. رساله در حدوث عالم 7. مسائل قدسيه و قواعد ملكوتيه 8. رساله در تحقيق تشخص 9. رساله در تحقيق اتضاف مهيه بوجود 10. رساله در جواب مسائلي كه از محقق طوسي سؤال شده و جوابي صادر نگشته 11. كتاب اسرار الايات 12. تفسير سوره جمعه 13. تفسير سوره الطارق 14. تفسير سوره الواقعه 15. تفسير آيه نور 16. تفسير آيه الكرسي 17. كتاب حكمه عرشيه 18. كتاب مشاعر 19. رساله اكسير العارفين في معرفه الحق و الليقين 20. رساله كسر اصنام جاهليه 21. رساله اتحاد عاقل و معقول 22. كتاب شرح اصول كافي 23. عقل و جهل.
ملاصدرا هفت سفر پياده به مكه رفت و در سفر هفتم به سال 1050 هجري قمري در بصره وفات يافت و همانجا مدفون گرديد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:14
از شعرا و فضلای گوشه گير شيراز بود. وی قصيده مصنوع سلمان ساوجی را تتبع نمود و چند صفت زياد کرده است و امير عليشير خود اعتراف کرده که اهلی از او بهتر گفته است. وفات او در سال 942 اتفاق افتاد و در جوار تربت حافظ به خاک سپرده شد که هنوز سنگ قبرش معلوم است. اشعار زير نمونه ای از آثار اوست:


يا تو که پاکدامنی مرگ من از خدا طلب


يا من نا صبور را سوی خود از وفا طلب

خوشحال به مرگ همه عالم نتوان بود


از مرگ رقيبان تو خرم نتوان بود

خوش می رود اما ره مقصود نه اين است


زاهد به ره کعبه رود کاين ره دين است

سنگی بزن، تلخی بگو، تيغی بکش، کاری بکن


اکنون که تنها ديدمت لطف آر و آزاری بکن

روی که ببينم که به از روی تو باشد؟


سوی که روم من که دلم سوی تو باشد

همه چون سبزه ازمهر تو بردارند سر از گل


چو آب زندگی گر بگذری برخاک مشتاقان



ميرزا محمد نصيرالحسيني ملقب به ميرزا آقا فرزند جعفر در سنه 1271 در شيراز متولد شد. علاوه بر علوم فقه و اصول و كلام و فلسفه، منطق و به علم حديث نيز روي آورد. وي از شاگردان خاص شيخ مفيد بود. فرصت الدوله شاعر، نقاش، موسيقي دان و اديبي بزرگ بود كه در بنيان فرهنگ نوين در ايران نقش مهمي داشت، فرصت به اروپا نيز مسافرت كرد و از كساني است كه براي مشروطيت فعاليت زياد داشت. فرصت الدوله نه فقط زبان انگليسي را فرا گرفت بلكه از يك دانشمند آلماني خط ميخي را هم آموخت و در حقيقت اولين ايراني است كه خط ميخي را مي دانست.
اين دانشمند كه كم و بيش به تحقيق روي آورده بود داراي تصنيفاتي است كه اسامي آنها به شرح زير است:
كتاب درياي كبير، شطرنجيه، اشسكال الميزان در منطق، بحورالالحسان در موسيقي و رابطه اين علم باعروض، مثنوي هجرنامه، ديوان اشعار، آثار عجم.
فرصت الدوله در سال 1337 ه.ق. در شيراز درگذشت و درجوار تربت حافظ مدفون شد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:14
حسن بن موسي برادر شاهچراغ نيز با برادران ديگر به شيراز آمد و پنهان بود ولي بعداً به دست مأمورين حكومت كشته شد.
متأخرين نوشته اند جسدش را در زمان صفويه يافته اند و حال آن كه در كتب قرن هشتم از مدفن آن حضرت نام برده اند و شيرازنامه تصريح كرده است كه (در محلت باغ قتلغ از محلات شيراز است و به گنبد باغ اشتهار يافته چه در ايام سلطنت اتابك شخص مباركش ظاهر گشت و بر سر او گنبدي ساخته بودند).
در شدالازار و هزارمزار نيز از آن بقعه به عنوان روضه اي قديمي نام برده شده. از آثار دوران صفوي در حرم سيدعلاءالدين حسين تعميري است كه در زمان شاه اسماعيل صفوي صورت گرفته و هنوز قسمتي از كاشي هاي معرق آن در موزه پارس شيراز موجود است. اين امام زاده نيز داراي موقوفات زيادي است كه اخيراً ضابطه صحيحي براي بهره برداري از آن ترتيب داده شده.




مولانا ضياء الدين مسعود بن مصلح کازرونی است که در کتاب شرح کليات قانون شيخ الرئيس ابو علی سينا درباره خود می نويسد، چون از خانواده طبيب بوده, خود نيز همت به تحصيل طب می گمارد و می تواند آب مرواريد چشم را جراحی کند.
چهارده سال داشت که پدرش وفات يافت و ده سال در بيمارستان مظفری شيراز مشغول معالجه بيماران بود. در اين وقت شوق تحصيل بيشتر پيدا می کند و بدين منظور در خدمت عم خود کمال الدين ابو الخير مصلح کازرونی قانون را تحصيل می کند وسپس نزد شمس الدين محمد کيشی و بعد در خدمت شرف الدين زکی بوشکانی کتاب قانو ن را تجزيه و تحليل می نمايد. چون اين کتاب مشکل بوده شروح مربوطه را هم مطالعه می کند و سرانجام خويشتن را نيازمند مکتب خواجه نصيرالدين طوسی می يابد و در محضر آن استاد مشکلات کتاب قانون را حل می کند. بعد راه خراسان را در پيش می گيرد و ازآنجا به عراق عجم می رود و سر از بغداد در می آورد و از بغداد نيز به روم عزيمت می کند و از تمام حکما و اطبای مشهور درباره مشکلات قانون استفاده می نمايد و سرانجام به مصر می رسد و در سال (681) سه کتاب درباره شرح قانون می بيند و دراين وقت که اشکالی در کتاب ابو علی سينا برايش باقی نمی ماند به شرح آن می پردازد و کتابی با ارزش تأليف می کند .
علامه درسال 710 هجری در گذشت و در تبريز در جوار قبر محقق بيضاوی مدفون شد. ولادتش درشيراز بود و نزديک به نود سال زندگی کرد.
مصنفات او عبارتند از شرح کتاب مختصر اصول ابن حاجب، شرح مفتاح العلوم سکاکی، شرح کتاب حکمه الاشراق، شرح کليات قانون، تحفه شاهی « در علم هيئت» روضات الجنان .
قطب الدين در رصد خانه مراغه شرکت جست . مدتی در سيواس و ملط به شغل قضاوت مشغول بود. از کتب پارسی او دره التاج است. اين رساله تهذيبی است از کتاب مفصل او موسوم به نهايه الادراک که در علوم مختلف نوشته شده و به طبع رسيده است .
در کتاب اختيارات مظفری اشکالات مجسطی و ديگر متقدمان را حل کرده است . علاوه بر هيئت زمين، فصل مشبعی در جغرافيا از روی تحقيقات تازه و منتقدانه نگاشته و اشتباهات گذشتگان را برطرف نموده است ديگر از آثار او به فارسی مکاتب است. مذهب علامه شافعی بوده و لباس صوفيه می پوشيد و هنگام تصنيف کتاب روزها روزه می گرفت.

eMer@lD
06-08-2009, 01:16
آستان مقدس حضرت شاه چراغ(ع)


حضرت میر سید احمد فرزند امام موسی كاظم (ع) معروف به شاه چراغ برادر حضرت امام رضا(ع) در آغاز قرن سوم هجری به شیراز هجرت نموده و در همانجا وفات یافته است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



آستان مقدس حضرت سيدعلاءالدين حسين


این زیارتگاه كه در جنوب شرقی شهر شیراز قرار دارد,بارگاه حضرت سید علاالدین حسین برادر شاهچراغ است كه در اواخر قرن دوم هجری و اوایل قرن سوم , هنگامی كه برای دیدار برادر خود امام رضا از راه شیراز عازم توس بود در شیراز شهید وبه خاك سپرده شد. بنای روی مقبره در آغاز در زمان قتلغ خان والی فارس ساخته شده ولی بنای اساسی ترئینات ,كاشی كاری و گنبد سازی آن در زمان صفویه صورت گرفته است .


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 01:17
مسجد جامع عتیق


مسجد جامع عتیق از كهن ترین مساجد استان فارس است .این مسجد پس از لشكر كشی عمرو لیث صفاری در سال 276 هجری قمری به شیراز به شكرانه پیروزی و تصرف این شهر بنا شد. كار ساخت این بنا, در سال 281 هجری قمری خاتمه یافت .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



مسجد نو شهدا


نام این مسجد كه پس از مسجد جامع عتیق ,‌كهن ترین مسجد شیراز است ‌در قدین مسجد اتابك بود.ساخت بنای اولیه این مسجد در سال 598 هق توسط اتابك سعدبن زنگی آغاز شد و در سال 615 ه ق به اتمام رسید.

eMer@lD
06-08-2009, 01:19
آبشار مارگون


آبشار مارگون در سپيدان فارس قرار دارد و حاصل آب رودخانه كمهر و حوزه آبخيز آن است كه ازميان صخره ها سرريز مي شود.
هم آميزي درختان جنگلي با ناحيه كوهستاني و رودخانه اي، زيبايي چشم اندازهاي طبيعي آبشار مارگون را بيشتر كرده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


روستاي مارگون از توابع بخش مرکزي شهرستان سپيدان، با مختصات جغرافيايي 51 درجه و 53 دقيقه طول شرقي و 30 درجه و 34 دقيقه عرض شمالي، در فاصله 45 کيلومتري شمال سپيدان واقع شده است.
روستاي مارگون از سطح دريا در حدود 2000 متر ارتفاع دارد. آب و هواي آن در بهار و تابستان، معتدل و در پاييز و زمستان، سرد است.
روستاي مارگون، يکي از نواحي زيبا و ييلاقي استان فارس است که در گذشته از اتراق‌گاه‌هاي عشاير منطقه محسوب مي‌شده است. اين اتراقگاه ييلاقي، به مرور زمان به محل اسکان دائمي تبديل و به نام «مارگون» معروف شده است.
مردم روستاي مارگون به زبان لري سخن مي‌گويند، مسلمان و پيرو مذهب شيعه جعفري هستند.
الگوي معيشت و سکونت
براساس نتايج سرشماري سال 1375، جمعيت اين روستا 264 نفر بوده است که در سال 1385، به 290 نفر افزايش يافته است.
درآمد اکثر مردم روستاي مارگون، از فعاليت‌هاي زراعي، باغداري و دامداري تأمين مي‌شود. گروهي از مردم روستا در بخش خدمات و توليد صنايع دستي اشتغال دارند. گندم و جو مهمترين محصولات زراعي روستا هستند.
در باغات روستا ميوه‌هاي سيب و گردو به عمل مي‌آيد. زنان روستايي ضمن همکاري در فعاليت‌هاي کشاورزي به توليد صنايع دستي مانند قالي، گليم و جاجيم نيز مي‌پردازند.
روستاي مارگون در محدودة کوهستاني و در شيب ارتفاعات زاگرس استقرار يافته است.
اين روستاي سردسيري بافت مسکوني متمرکز و پلکاني دارد، به گونه‌اي که بام يک خانه، حياط خانه ديگر تلقي مي‌شود. سقف خانه‌ها مسطح است. مصالح به کار رفته در ساخت واحدهاي مسکوني قديمي از سنگ، چوب و کاهگل است. در ساخت خانه‌هاي جديد از آهن، سنگ، آجر، گچ و مانند اين‌ها نيز استفاده مي‌شود.
جاذبه‌هاي گردشگري
موقعيت ييلاقي، جريان آب‌هاي سطحي و مراتع سرسبز، اين روستا را به يکي از جذاب‌ترين و زيباترين تفرجگاه‌هاي استان فارس و ايران تبديل نموده است. روستاي مارگون با جاذبه‌هاي طبيعي کم نظيري چون آبشار مارگون، برم فيروز، قله رنج، تفرجگاه گمبيل، پيست اسکي، تنگ آلوندي موقعيت ممتازي يافته است.
آبشار مارگون يک جاذبه بي‌نظير است که از فراز و ميان صخره‌هاي دره مارگون به طرز شگفت‌آوري سرريز مي‌شود. موقعيت طبيعي و چشم‌اندازهاي آبشار مارگون، جلوه‌هاي اعجاب‌انگيزي پديد آورده است که هر بيننده‌اي را مجذوب مي‌کند. هم‌آميزي درختان جنگلي با توپوگرافي کوهستاني - دره‌اي، زيبايي آبشار مارگون را صد چندان کرده است. اين مجموعه طبيعي، پديده‌اي شگفت‌آور است که قابليت‌هاي گردشگاهي، آموزشي و پژوهشي فوق‌العاده و منحصر به فردي دارد.
آبشار مارگون از سال 1371 به عنوان اثر طبيعي ملي ثبت شده است. پوشش گياهي روستاي مارگون را ارس، داغداغان، گلابي وحشي و بنه تشکيل مي‌دهند. گونه‌هاي جانوري روستا مشتمل بر کبک، تيهو، شاهين، گرگ، روباه، خرس و شغال است.
قله رنج که چون صخره‌اي عظيم و نامنظم بر کوهستان‌هاي اطراف تکيه داده، در جنوب روستاي مارگون واقع شده است. اين قله بيش از 3600 متر ارتفاع دارد و همه ساله تعدادي از کوهنوردان و دوستداران طبيعت را به سوي خود جلب مي‌کند.
پيست اسکي شکرک، يکي از تأسيسات جذاب و فرح بخش استان فارس است که در ايام مساعد ورزش اسکي، گردشگران بسياري را به سوي خود جلب مي‌کند.
آب برم فيروز از چشمه شش پير خارج مي‌شود. در مسير کوه‌پيمايي به برم فيروز بيش از 259 چاله آب (استخر کوچک) وجود دارد. اين مسير ذخيره‌گاه آب و منطقة ويژه‌اي براي گردش‌هاي عملي است. فصل بهار، بهترين زمان ديدار از اين استخرهاي طبيعي است.
مردم روستاي مارگون در اعياد ملي و مذهبي به جشن و سرور و در ايام محرم و وفات ائمه به عزاداري مي‌پردازند. سازهاي رايج در اين روستا سرنا و دهل هستند که ترانه‌هاي محلي را در مراسم مختلف همراهي مي‌کنند.
مردم روستاي مارگون از پوشاک محلي استفاده مي‌کنند.
گروف بازي و چوگان بازي از بازي‌هاي محلي روستاي مارگون به شمار مي‌روند.
صنايع دستي اين روستا مشتمل بر بافت انواع قالي، گليم و جاجيم است.
گردو، عسل و ماهي قرمز، سوغاتي‌هاي روستاي مارگون هستند.
آش کشک و شورباي محلي، غذاهاي رايج و خوش طعم در روستاي مارگون هستند.
دسترسي: روستاي مارگون از طريق شهرهاي اردکان (سپيدان) و ياسوج قابل دسترسي است و جاده‌هاي منتهي به آن از شهرهاي مذکور آسفالت است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:22
درياچه پريشان


اين درياچه بزرگترين درياچه آب شيرين ايران است كه يكي از بهترين زيستگاه هاي پرندگان مهاجر در ‌فصل زمستان مي‌باشد. منابع آبي درياچه عمدتاً باران و چشمه هاي اطراف است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دریاچه پریشان یکی از زیباترین دریاچه های آب شیرین جهان بر اثر آنچه فقدان مدیریت منابع آبی عنوان می شود کاملا خشک شده است.
به گزارش مهر، دریاچه پریشان که در چند سال اخیر دچار کمبود شدید ذخیره های آبی شده بود در حالی کاملا خشک شده است که پیش از این 80 درصد ذخیره آب خود را به سبب خشکسالی و فقدان مدیریت کارآمد از دست داده بود.
پیش از این و در زمانی که دریاچه همچنان اندک ذخیره آبی داشت، سازمان آب منطقه ای شهرستان کازرون با طرح شکایتی به دادستان این شهر، موتورهای مکنده آب با وجود 277 چاه مجرم و غیر مجاز و همین طور 672 چاه دارای مجوز را عامل خشکی و در نهایت نابودی دریاچه پریشان اعلام کرده بود.
از مجموع 239 شکایت از چاههای غیر مجاز دریاچه پریشان که از طریق موتورهای پمپاژ آب را به زمینهای کشاورزی و مزارع حاشیه دریاچه هدایت می کنند 120 چاه از دادگستری رای اولیه گرفته و حکم صادره در این خصوص قابل تجدید نظر است.
با این حال دریاچه پریشان طی چند سال گذشته بارها مورد هجوم راهسازان و تخریب چشمه های تامین کننده منابع آبی و همین آتش سوزیهای گسترده در آن شده بودند.

eMer@lD
06-08-2009, 01:23
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمایی زیبا از دریاچه پریشان و پلیکانها



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمایی از نیزارهای دریاچه پریشان که محل تخم گذاری و اختفای پرندگان می باشد



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمایی از تفرجگاه زیبای دریاچه پریشان



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمایی دیگر از تفرجگاه زیبای در یاچه پریشان



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پرواز پرندگان مهاجر


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پرندگان مهاجر که هر ساله به این دریاچه پناه می آورند

eMer@lD
06-08-2009, 01:25
چشمه جوشك


این چشمه در محدوده شمال غربی شیراز، در كنار روستای " قصرقمشه" قرار دارد. این چشمه بزرگ، سرچشمه رودخانه اعظم است كه باغ های تمام روستاهای مسیر خود مانند قصر قمشه ، منصورآباد و قصر دشت و ... را آبیاری می كند. مظهر چشمه جوشك و كناره های رودخانه ، گردشگاه مفرحی است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


منطقه بَمو
منطقه بمو در برابر كوه بمو، در 19 كیلومتری شیراز و درست مقابل تنگه الله اكبر، در جاده شیراز- آباده واقع است. منطقه بمو دارای گونه های نادر جانوران به ویژه آهو و گونه های مختلف گیاهی است. این منطقه حفاظت شده چشم انداز زیبایی دارد. در این پارك چشمه بیدی، چشمه صادقی، چشمه فیلی، چشمه گردو و چشمه چنار با آب صاف و گوارا در دره های زیبا جریان دارند. دو قنات ركن آباد و آب زنگی در همین منطقه قرار دارند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

روستای قلات
در جاده شیراز- سپیدان، روستای ییلاقی قلات با خانه ها، باغ ها و چشمه های زیبا در دامنه كوه واقع است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پیربناب
پیربناب كه در زبان محاوره " پیربنو" نامیده می شود، چشمه بسیار بزرگی در 15 كیلومتری جنوب شیراز است. در اطراف این چشمه محیط با صفایی با درختان چنار وجود دارد كه دشت برابر خود را سیراب می كند. آرامگاه مخروبه ای نیز در كنار چشمه وجود دارد كه معروف به " شیخ اقطع " است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

آبشار كوهمره سرخی
در جاده شیراز- كازرون، به فاصله 50 كیلومتر، جاده كوهمره سرخی جدا می شود. با گذر از چند روستا، منطقه ای پدیدار می شود كه دارای آبشارهای كوچك متعدد و جنگل طبیعی كم درختی است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دریاچه مهارلو
اطراف دریاچه مهارلو نقاط بسیار زیبا و دیدنی پدید آمده كه مردم بسیاری را به خود جلب می كند. آب معدنی دریاچه در روستای مهارلو، برای بیماری های پوستی مفید است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

برم دلك
تالاب زیبایی در 4 كیلومتری روستای برم دلك است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دریاچه دشت ارژن
دریاچه ای است با آب شیرین و با فضای سبز. روستای دشت ارژن و چشمه سلمان در56 كیلومتری جاده شیراز- كازرون قرار دارد. این دریاچه زیستگاه پرندگان مهاجر است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تفرجگاه میان كتل
در فاصله 20 كیلومتری دریاچه دشت ارژن، با چشم اندازی زیبا، محل نگه داری گونه های نایاب گوزن زرد است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اطراف رودخانه قره آغاج
به ویژه اطراف بند بهمن نزدیك شهر كوار در 45 كیلومتری شیراز ، منطقه ای زیبا و خرم است. چشمه خارگان نیز با جنگل بلوط زیبا در مجاورت این رودخانه واقع است
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



ركن آباد
در 12 كیلومتری شمال شیراز، سرچشمه این آب قرار دارد كه در سال 338هـ. ق توسط ركن الدوله دیلمی احداث شد. آب ركن آباد ضمن آبیاری روستای اكبرآباد ، از دروازه قرآن وارد شیراز می شد و محلات متعدد از جمله هفت تنان ، چهل تنان و حافظیه را مشروب می كرد.

سبزپوشان
در فاصله چهار كیلومتری پیربناب ، كوه سبزپوشان قرار دارد. غاری زیبا در این كوه وجود دارد كه بقعه متبركه یكی از امامزادگان را در دل خود جای داده است.

پارك قلعه بندر
بر فراز كوه قلعه بندر در محله سعدی ، پارك جنگلی به مساحت 10 هكتار وجود دارد كه از آنجا منظره زیبای شیراز دیده می شود.

eMer@lD
06-08-2009, 01:28
آرامگاه حافظ


حافظ شیرازی از مشهورترین شاعران ایران وجهان، در قرن هفتم هجری قمری در شهرشیرازمی زیسته است.مقبره این شاعر بزرگ درشهرشیراز قرار دارد ، این آرامگاه زیبا دردوره پهلوی اول بازسازی وتکمیل گردید.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پیش از هر سخنی باید دانست که سروده های حافظ ، همه سرشار از عشق است! آنگاه که سرراست از شیفتگی خویش سخن می گوید ، پیداست که چه مایه ، توان عشق ورزیدن و بیان کردن این والایی را دارد! و چه آنگاه که بر ریاکارانِ زمانه می تازد ، خوارداشت و نکوهش او از سر عشق است. در پس زبان تند حافظ ، روانی بدخواه و خشمگین نیست. او به نیکی ، این آموزه ی بزرگ را دریافته است که: « با خنده می کُشند نه با خشم! ». حافظ ،‌ آشکارگی روانها را خوش می دارد! او چون آفتاب و باران بر هر کسی می تابد و می بارد. اگر کسی پرورده ی آفتاب و باران نباشد ، این دست نوازش و مهر ، برای او تازیانه ای خواهد شد. گناه از حافظ نیست اگر نوش او برای کسی نیش است. باید در چیستی خویش بیاندیشیم نه در چیستی آنچه که به سوی ما آمده است. اگر ما چنین نبودیم ، چنین چیزهای را فرا نمی خواندیم. عشق زمینی و فرازمینی
سروده های حافظ را دو پاره کردن و نام « عشق زمینی » و « عشق عرفانی » بر این پاره ها نهادن و پرچین کشیدن میان این دو بخش ، کار درست و برازنده ای نیست. با اینکه سخن حافظ ، گاه به عشق زمینی ، بسیار نزدیک می شود و گاه به عشق عرفانی اما هیچگاه یکسره و بی چون و چرا نمی توان او را از اهل عرفان دانست. و از سویی حافظ را عاشق فلان دختر و یا دختران شیرازی دانستن ،‌ فرو کاستن ارزش هنری اوست. نه اینکه در نهفت عشق جنسی ، گوهری نباشد. سخن این است که حافظ از همین عشق زمینی ، عشقی فرازمینی می آفریند. او به هر چه که دست می زند ، آن چیز را جامه ی والایی و زیبایی می پوشاند. در کلام اوست که چیزی مقدس و شکوهمند می شود. بیرون از زبان و اندیشه ی او ، چیزی نیست که او در پی اش بدود! همه ی چیزها چون رود از پی او روان می شوند. او همه چیز را به سوی خود می کشاند و هر چه که به او برسد ، زیبا و گرانمایه می گردد. هنر حافظ در همین است. او یک اسطوره آفرین بزرگ است. او انسانها و چیزها را از بند زمان و مکان می رهاند و از درونشان انسانها و چیزهایی فرازمانی و فرامکانی پدید می آورد. راز شاهکارهای جاودانه در همین است. که می گوید: عشق زمینی یا عشق جنسی یا هر چه که دوست دارند بنامندش ، خوارمایه و تباه است؟!! کسی که چنین چیزی بگوید ، پرده از روانِ خوارمایه و تباه خویش برداشته است. عشق زمینی در زبان و اندیشه و زندگی حافظ به چنان بلندایی می رسد که مرزهای خدایی را نیز در می نوردد. ما نیز باید چنان زندگی کنیم که با دست زدن به هر چیز ، آن چیز را والایی و نشانه های خدایی ببخشیم. دیوان حافظ را بنگرید. مگر همه ی فارسی زبانان به این واژه ها دسترسی ندارند؟! مگر این واژه ها از آسمان بر او فرود آمده اند؟! چگونه است که حافظ می تواند این واژه ها را به گونه ای در کنار هم بنشاند که والاترین سخنان از پیوندشان بزاید؟! پاسخ این پرسش ،‌ چه آسان و چه سخت است! حافظ ، بیش از هر فارسی زبانی ، توان آوایی و معنایی هر واژه را در زبان فارسی دریافته و راز در کنار هم نشاندن آنها و شاهکار آفریدن از سخن را دانسته است! و این بدان معناست که کمتر کسی چون او به نهفت ایرانی و همه ی گوشه و کنارهای زندگی او راه برده است. یک شاعر راستین باید چنین باشد. پیشتر از همه و پیشتاز! شور و شیدایی(فراق) شور و شیدایی را اگر درد بدانیم ، باید آگاه باشیم که این درد ، دردی همگانی نیست و از این روی ، درخور بیشترین پاسداشت است! برای این درد نباید در پی درمان بود! این درد ، درمان را در خود دارد! نباید از آن گریخت! « درد دوری » را بسیاری از هنرمندان ، دستمایه ی کارهای هنری خود کرده و چه بسیار زیبایی و فر و شکوه از آن آفریده اند! باباطاهر ــ چندان که باید ــ نتوانست سخن را به اوج برساند و از درونمایه ی « فراق » ، شاهکاری پدید بیاورد! اما حافظ بزرگ ، سخن از دوری را تا مرزهای خدایی ، برکشیده و بر بلندترین بلندا نشانده است! ببینید در اینجا چه اندوه جانگداز و شورانگیزی را از دریای خروشان درونش به جهانیان ارزانی می دارد:
فـراق را بـه فـراق تـو مبتـلا سـازم
چنانکه خون بچکانم ز دیدگان فراق
در سخن باباطاهر ،‌ هرگز چنین نمایی از شور و شیدایی را نمی بینیم! کلام باباطاهر ، چندان که انسان را در خود فرو می برد و نومید و وازده رها می کند ، برانگیزاننده و برپادارنده نیست! به دید من: درد و اندوه بر باباطاهر ، چیره است! اما حافظ ، سوار بر درد و اندوه است! او چنان سایه گستر و والاست که غم در پناه او به سر می برد! او بزرگوارانه دردها را که سرگشته به سوی او آمده اند ، می پذیرد! حافظ هر چه را که به میان می آورد ، خود ،‌ میزبان اوست! چیرگی بر چیزها را می توان در سروده های او آشکارا دید! بنگرید در اینجا چه شهسوارانه بر اسب سخن می تازد:
چـرخ بـر هـم زنـم ار غـیـر مـرادم گـردد
من نه آنم که زبونی کشم از چـرخ فلک
دردهای حافظ ، بزرگترین و ارزشمندترین داشته های اوست! شما نیز اگر درد خود را ــ برای خویش ــ گرامی و بزرگ می دانید ، هرگز نباید در پی درمان و از دست دادن این سرمایه ی گران باشید! این به معنای سوختن و ساختن نیست! این در باور من ، پخته شدن و چیره گشتن است! بکوشید که از شور و شیدایی خود ،‌ چنان عظمتی بیافرینید که راهگشای انسان و خورشید تیرگیها و سرمازدگیهایش در این روزگار تیرگی و سردی باشد! مبادا که سر به نومیدی بسپارید و با فسردگی خود ، انسان را به سراشیب تباهی بکشانید! ما نباید تنها در اندیشه ی خویش باشیم! چشم انسان به ماست!کمتر شاعری چون حافظ توانسته است ، زبان مردم یک کشور بزرگ باشد! کمتر شاعری توانسته است چون او دردها و نیازها و آرزوها و هراسها و فرازها و فرودهای اینهمه جان را دریابد و باز بتاباند! این مردم ، غزلهای حافظ را بیش از شعر هر شاعر دیگری خوانده و با آن احساس نزدیکی کرده اند! وهیچ جای شگفتی نیست که بگوییم: با اینهمه ، چه کم به ژرفنای سخنش راه برده اند! حافظ ، آشناترین و بیگانه ترین شاعر است برای مردم این سرزمین! او نزدیکترین و دورترین سخنور ایرانی است. هر کسی در او چیزی می بیند! هر کسی از ظن خود ، یار او می شود!

آرامگاه حافظ جایگاه دلدادگان
آنچه ما نام « پیش بینی » بر آن نهاده ایم ، از گونه ی پیشگوییها و لافزنیهای دل بهم زن اهل تصوف و عرفان نیست که همه و همه از سر خودنمایی و خودپسندی بیجاست! حافظ ، به سرشت می داند که سرنوشتش چیست! او چیرگی سخن خود را می شناسد! او فردا را می بیند چرا که خود ، آن را ساخته است!
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیـارتگه رنــدان جهـان خواهـد بـود

eMer@lD
06-08-2009, 01:29
آرامگاه سعدی


سعدی از شاعران و متفکران بزرگ ایران در قرن هفتم هجری قمری است. آرامگاه این مرد بزرگ در شمال شرقی شهر شیراز قرار دارد ،بنای جدید آرامگاه سعدی با اقتباس از چهل ستون اصفهان در سال 1331هجری شمسی ساخته شد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] آرامگاه سعدی یا سعدیه؛ آرامگاه یکی از بزرگترین شاعران قرن هفتم و تاریخ ادبیات فارسی، افصح المتکلمین، ابو محمد شیخ مشرف الدین بن مصلح الدین سعدی شیرازی است؛ كه در شمال شرقی شیراز، در انتهای خیابان بوستان و در مجاورت باغ دلگشا واقع شده است. این مكان در ابتدا خانقاه شیخ بوده كه وی اواخر عمر خود را در آنجا می گذرانیده است. جایی که از ذره ذره خاک آن بوی عشق می آید؛ مشرف الدین سعدی شیرازی، آموزگار زبان پارسی و یکی از پیامبران شعر ایران است. شیخ سعدی شیرازی چنان تاثیر شگرفی بر زبان و ادبیات پارسی گذارده است که امروزه بسیاری از ضرب المثلهای زبان فارسی از اشعار و جملات اوست؛ و ما کمابیش به همان گونه ای سخن می گوییم که سعدی به ما آموخته است. این نابغه بی نظیر در سال 606 ه. ق. در خانواده ای سرشناس و دیندار که به گفته خودش همگی از علمای دینی بودند، دیده به جهان گشود. در کودکی سایه پدر از سرش برفت و در دامان نیای مادری پرورش یافت. وی نخست مقدمات علوم ادبی و شرعی را نزد دانشمندان و سخنوران نامی در شیراز آموخت و سپس به نظامیه بغداد که از معتبرترین مراکز علمی آن روزگار بود رفت. پس از پایان دوره تحصیلات در نظامیه بغداد به سیر آفاق و انفس پرداخت که حاصل سفر طولانی قریب چهل ساله وی؛ دیدار از بین النهرین، شام، حجاز و شمال آفریقا است. تخلص او به سعدی به دلیل زندگانی وی در روزگار سعد بن زنگی و سعد بن ابی بکر بن سعد زنگی، می باشد که به آنها بارها در اشعارش ابراز ارادت کرده و ستوده است. سعدی به آفرینش آثاری پرداخت که پیش از او نظیر نداشت و نقطه کمالی در شیوه شعر و نثر پارسی است. مهمترین اثر منثور او کتاب گلستان است؛ که شامل قطعات فارسی و عربی می باشد و شاهکاری ادبی-اخلاقی است؛ که نه تنها در ایران بلکه در اکثر ممالک اسلامی تا سالها تدریس می گردید. در رأس آثار منظوم وی می توان از کتاب بوستان یا سعدی نامه وی یاد کرد؛ که موضوع آن عرفان، اخلاق، تربیت، وعظ و اصول زندگی است. در مجموع، کلیات سعدی شامل: گلستان، بوستان، غزلیات، مواعظ، مراثی، قصاید عربی، رباعیات، مثنویها، رسائل، مجالس، تقریرات، صاحبیه و خبیثات (هزلیات) است. سعدی غزل عاشقانه فارسی را به اوج کمال خود رسانده و زیباترین عاشقانه های فارسی را در قالب غزل از خود به یادگار گذاشته است. او علاوه بر عرفان و اخلاق که به توانایی در آنها شهره است طنز پردازی بسیار هنرمند و تواناست. سخنان مطایبه آمیز را می توان در جای جای آثار او مشاهده کرد؛ اما اوج طنز او در حکایات گلستان و به شکلی متفاوت در هزلیات قابل مشاهده است. این شاعر و نویسنده عارف، ادیب و متفکر بزرگ ایرانی پس از بازگشت از سفر، در زادگاه خود شیراز، در ذی الحجه سال 690 ه. ق. وفات یافت و پیکرش در خانقاهی که اکنون آرامگاه وی می باشد و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد. بنا بر تحقیق آنوبانینی برای اولین بار در قرن هفتم؛ توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی، مقبره ای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال 998 ه. ق. به حكم یعقوب ذوالقدر، حكمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این كه در سال 1187 ه. ق. به دستور كریمخان زند، عمارتی ملوكانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد كه شامل 2 طبقه می شد. طبقه زیرین دارای راهروی بود كه پلكان طبقه دوم از آنجا شروع می شد. در دو طرف راهرو دو اطاق كرسی دار ساخته شده بود. در اطاقی كه سمت شرق راهرو بود، قبر سعدی قرار داشت و معجری چوبین آنرا احاطه كره بود. قسمت غربی راهرو نیز به موازات قسمت شرقی، شامل دو اطاق می شد، كه بعدها شوریده (فصیح الملك) شاعر نابینای شیرازی در اطاق غربی این قسمت مدفون شد. طبقه بالای ساختمان نیز همانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت كه بر روی اطاق شرقی كه قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اطاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال 1331 ه. ش. با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری شده ساخته و بازگشایی گردید.

eMer@lD
06-08-2009, 01:30
آرامگاه خواجوی کرمانی

کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» (زاده: ۶۸۹ - درگذشت: ۷۵۳ ه.ق.) یکی از شاعران بزرگ سدۀ هشتم است.مقبره او در تنگ‌الله اکبر شیراز است. او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به طوری که گرایش حافظ به شیوۀ سخن پردازی خواجو و شباهت شیوۀ سخنش با او مشهور است.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




بیوگرافی و زندگینامه
آرامگاه خواجو در شمال شيراز، در دامنه كوه صبوي و در ابتداي جاده شيراز - اصفهان، در تنگ الله اكبر قرار گرفته است. قبر وي مشرف بر دروازه قرآن مي باشد. آب چشمه معروف ركناباد نيز از كنار مقبره خواجو مي گذرد.
اين آرامگاه در سال 1315 شمسي با اعتبارات اداره فرهنگ فارس ساخته شد. محل آرامگاه در محوطه اي بدون سقف قرار دارد. در وسط صفه آن سنگ قبري است كه بالاي آن محدب و داراي برآمدگي است. روي اين سنگ كتيبه اي كه بيانگر قبر خواجو باشد وجود ندارد. فقط بالاي سنگ عبارت: كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال و الاكرام به خط ثلث نوشته شده است.
در بالا و پايين قبر نيز دو ستون سنگي كوتاه قرار دارد كه طبق رسم آن زمان در بالا و پايين قبور عرفا و شعرا وجود داشته است. در سال 1337 شمسي اداره باستان شناسي فارس اقدام به ساخت يك اطاق در قسمت شمالي محوطه آرامگاه كرد. در پيشاني اين اطاق دو غزل از غزليات خواجو به خط نستعليق بر روي كاشي هاي آنجا نوشته شده است. با اين مطلع:
دوش مي كردم سؤال از جان كه آن جانانه كو؟ گفت: بگذر زان بت پيمان شكن پيمانه كو؟ ...
و ديگر به مطلع
صبحدم دل را مقيم خلوت جان يافتم از نسيم صبح بوي زلف جانان يافتم ...
كه هم اينك اين اتاق تبديل به فرهنگسراي خواجو گرديده است.
كمي بالاتر از مقبره خواجو 3 غار به چشم مي خورد. يكي از آنها غاري است كه محل عبادت و رياضت زهاد و مشايخ بوده و خواجو نيز مدتي در آن جا به عبادت مشغول بوده است.
غار ديگر كه در دهانه آن طاقي ضربي از نوع طاق كجاوه اي از سنگ و آجر زده شده محل قبر خواجه عمادالدين محمود، وزير معروف شاه شيخ ابواسحاق اينجو است.
در كنار اين غار نقش برجسته اي از جنگ رستم و شير ديده مي شود كه به دستور حسينعلي ميرزا فرمانفرماي فارس در سال 1218 ه.ق ساخته شده است. در كنار آن نيز نقش برجسته ناتمامي از فتحعلي شاه قاجار و دو تن از پسرانش به چشم مي خورد. در دو طرف اين نقش برجسته دو نيم ستون به سبك ستون هاي دوره زنديه در درون كوه كار شده است.
در سال 1370 به همت دانشكده ادبيات دانشگاه كرمان، كنگره بزرگداشت خواجو در كرمان برگزار شد و مراسم اختتاميه اين كنگره در شيراز انجام شد. با همين انگيزه به همت شهرداري شيراز و استانداري فارس، آرامگاه خواجو مرمت و بازسازي شده كه شامل بازسازي كف و بدنه و ايجاد يك سري ديواره هاي عمودي با مصالح سنگ است. هم چنين مجسمه اي از سر و صورت خواجه از سنگ تراشيده شده، در اين مكان قرار گرفته است. بناي آرامگاه خواجوي كرماني به شماره 916 در فهرست آثار تاريخي به ثبت رسيد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:31
موزه پارس


شيراز به داشتن بناهاي فراوان از دوران قبل از اسلام و عصراسلام شهرت دارد. بخشي از اين بناها امروزه به موزه هايي تبديل شده اند که آثار گرانبهاي تاريخي مکشوفه در استان فارس را به نمايش گذاشته اند. از جمله اين بناهاي زيبا که به موزه تبديل شده اند مي توان از عمارت کلاه فرنگي نام برد.
عمارت کلاه فرنگي در ميان باغ زيبايي به نام باغ نظر بنا شده است و در روزگار وکيل اين عمارت باشکوه محل پذيرائي ميهمانان و سفيران خارجي و مراسم رسمي و اعياد مختلف بوده است . بنا به وصيت کريم خان زند جسد وي را در شاه نشين شرقي عمارت دفن کردند و آن را آرامگاه وکيل ناميدند.
اين عمارت مشتمل بر هشت ضلع است که بوسيله ازاره هاي سنگي يکپارچه و تزيينات کاشي کاري با نقوش اسليمي گل ومرغ ، مناظر شکارگاه و صحنه هاي الهام گرفته از قصه ها و داستان هاي قديمي تزيين شده است . داخل بنا شامل يک تالار مرکزي گنبد دار و چهار شاه نشين جانبي است که حد فاصل آنها يک اتاق قرار دارد.
سطوح داخلي عمارت شامل طاق ها، ميان طاق ها، مقرنس کاري ها و طاقچه ها مي باشد که تمامي نقوش داخل عمارت مشتمل بر طرح هاي اسليمي و گل و مرغ مي باشد و در ميان تالار يک حوض يکپارچه از سنگ مرمر است.
اين عمارت از سال 1315 شمسي به موزه تبديل و عنوان پارس بر آن نهاده شده . آثار و اشيا موجود در آن شامل اشيا ماقبل تاريخ ، تاريخي و دوران اسلامي است . از جمله اين آثار ظروف سفالي ، مفرغي ، کتب خطي ، تابلوهاي نقاشي و آثار لاکي مربوط به ادوار مختلف مي باشد.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

موزه پارس ، شیراز ، آرامگاه کریم خان زند


بیوگرافی و زندگینامه
كريم خان زند ( 1193 – 1163 ه.ق. ) : از سوابق زندگي خان زند تا سال 1163 ه.ق. كه جنگهاي خانگي بازماندگان نادر شاه بي كفايتي آنان را براي مملكتداري آشكار ساخت و به تبع آن عرصه را براي ظهور قدرتهاي جديد مستعد گردانيد ، خبري در دست نيست . به دنبال اغتشاشات گسترده و عمومي اين ايام خان زند به همراه علي مردان خان و ابوالفتح خان بختياري اتحاد مثلثي تشكيل داد و چون هيچ يك از آنان خود را از ديگري كمتر نمي شمرد ، ناچار به نزاعهاي داخلي روي آوردند . سرانجام كريم خان توانست پس از شانزده سال مبارزه دائمي بر تمامي حريفان خود از جمله محمد حسن خان قاجار و آزاد خان افغان غلبه كند و صفحات مركزي و شمالي و غربي و جنوبي ايران را در اختيار بگيرد . برادر وي ، صادق خان ، نيز موفق شد در سال 1189 ه.ق. بصره را از حكومت عثماني منتزع نمايد و به اين ترتيب ، نفاذ اوامر دولت ايران را بر سراسر اروند رود و بحرين و جزاير جنوبي خليج فارس مسلم گرداند . بعد از در گذشت خان زند دگرباره جانشيانان او به جان هم افتادند و با جنگ و نزاعهاي مستمر ،‌زمينه تقويت و كسب اقتدار آقا محمد خان و سلسله قاجار را فراهم آوردند .

eMer@lD
06-08-2009, 01:32
موزه هفت تنان


شيراز مرکز استان فارس به داشتن مصفاترين باغ هاي پرگل و ريحان شهرت جهاني دارد اين شهرت برگرفته از تاريخ و ادبيات کهن ايران است که مديون شاعران بلند پايه شيرازي همچون حافظ و سعدي است اما بدون ترديد بخش مهمي از ديدني هاي شيراز ميراث بازمانده از دوراه حکومت زنديه است که باعث شد شيراز به پايتختي برگزيده شود.
تکيه هفت تنان که يکي ديگر از بناهاي کريم خان زند مي باشد ،باغ مصفايي است که درشمال آرامگاه حافظ در دامنه کوه تخت ضرابي (کوه چهل مقام ) قرار گرفته و علت نامگذاري اين بنا به هفت تنان ، وجود هفت قبر از هفت عارف در اين باغ است ، که کريم خان زند روي هر کدام سنگ بزرگ بدون کتيبه اي نصب کرده است.
قسمت جالب و تاريخي اين بنا تالاري است که سقف آن بر دو ستون بزرگ يکپارچه استوار گرديده است و در طاقچه هاي بالايي اين تالار 5 مجلس با رنگ و روغن بر روي گچ نقاشي شده و به سهم خود از شاهکارهاي نقاشي دوران زنديه است که در سال هاي 1336و 1337 هجري شمسي توسط نقاش و هنرمند فقيد شادروان محمد باقر جهانميري به همان طرح و نقش قديميش تعمير و تجديد گرديد.
اين 5 مجلس به ترتيب عبارتند از : اول درويشي با تبرزين و کشکول و محاسن سفيد ، دوم حضرت موسي در حال شباني ، سوم منظره شيخ صنعان و دختر ترسا، چهارم مجلس حضرت ابراهيم و پنجم که درويش جواني را نشان مي دهد.
غير از اين 5 مجلس بر در و ديوار تالار نامبرده نقش و نگارهاي ظريف با رنگ هاي مطبوع و ملايمي نقاشي شده که حکايت از تزئينات عالي سقف و ديوار تالار را مي نمايد ازاره هاي تالار با سنگ هاي مرمر ليمويي رنگ پوشانده است .
بر روي سنگي بزرگ و يکپارچه دو ستون نظير ستون هاي آرامگاه حافظ قرار گرفته که با طرح و رنگ ملايم و مطبوعي گل و برگ هايي نقاشي گرديده است . دو اطاق در طرفين تالار قرار دارد که آن نيز داراي نقاشي هاي قديمي است که به تدريج محو شده ، نقاشي تالار بزرگ هفت تنان در همان زمان کريم خان زند مرمت شده است .
حوض بزرگي در وسط عمارت اصلي به چشم مي خورد که در گذشته از آب رکن آباد پر مي شده است . اطراف تکيه هفت تنان گورستاني بوده که هم اکنون سنگ قبر چند شخصيت معروف عرفاني در آنجا ديده مي شود.
در حال حاضر از اين عمارت و باغ به عنوان گنجينه سنگ هاي تاريخي استفاده مي شود. سنگ هاي موجود در اين گنجينه متعلق به قرون سوم تا يازدهم هجري قمري است که با انواع خطوط کوفي ، ثلث ، نستعليق ، ديواني ،توقيع، تعليق – نسخ و غيره به طرز زيبايي تزئين شده اند.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این بار که طبق معمول همه‌ی شیرازگردی‌ها سری هم به هفت تنان زدم، خیلی ذوق کردم از دیدن اینکه موزه‌ی سنگ شیراز سر و سامانی گرفته و کار مرمت هم تقریبا تمام شده.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قبلا سنگ‌های تاریخی وسط حیاط و کنار دیوارها رها شده بودند و کل ساختمان را هم داربست زده بودند برای مرمت.
این دفعه دیدم که برای سنگ‌ها پایه‌های فلزی شکیلی درست کرده‌اند و فکرهایی هم برای نورپردازی کرده‌اند و کلا فضای حیاط خیلی دلپذیر و چشم‌نواز شده است.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته هنوز مرمت چند نقاشی دیواری باقی مانده و اتیکت بعضی سنگ‌ها هم افتاده یا پاک شده. بعضی سنگ‌ها هم هنوز وسط باغچه هستند و احتمالا در انتظار اینکه پایه‌شان آماده شود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مدیر قبلی موزه آقای کشاورز نام داشت و خیلی به کارش و به هفت تنان علاقه داشت. یکبار من درباره‌ی محل کشف یکی از سنگ‌ها سوال کردم و تمام پرونده‌های موزه را زیر و رو کرد تا سنگ مورد نظر من را پیدا کند. بعد هم خیلی با ذوق و شوق برایم تعریف می‌کرد که قرار است برای سنگ‌ها پایه درست کنیم و محوطه را نورپردازی کنیم و چه و چه. حالا نمی‌دانم به چه دلیل از موزه رفته است و امیدوارم بدون دلخوری بوده باشد. حیف که آن دفعه اجازه نداد عکسش را بگیرم و الان برای تقدیر اینجا بگذارم.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 01:33
پاسارگاد


پاسارگاد در 70 کیلومتری جاده شیراز به اصفهان در دشت مرغاب قرار دارد .پاسارگاد نخستین پایتخت امپراتوری هخامنشی بود .این شهر توسط کوروش کبیر ساخته شد و تا اواخر حکومت هخامنشیان تاج گذاری پادشاهان این سلسله در این شهر انجام می شد.از مهمترین آثا رپاسارگاد مقبره کوروش ، کاخ ها و زندان سلیمان است این اثر ازبناهای ثبت شده در فهرست میراث جهانی به شمار می آید.



 پاسارگاد
پاسارگاد يا دشت مرغاب جلگه مرتفعي است در شمال غربي استان فارس كه در دامنه تپه ها و كوه هاي منشعب از جبال زاگرس واقع شده است.شكل آن به مستطيلي مي ماند كه در شمال 12-10 كياومتر عرض دارد و در شرق و غرب حدود 25 كيلومتر طول دارد و قسمت پاييني آن (در واقع در جنوب غرب) نوك تيز مي شود. و به تنگي منتهي مي گردد كه 12 كيلومتر طول و 200 تا500 متر عرض دارد و « تنگ بلاغي» خوانده مي شود و پاسارگاد را از كوتاهترين راه به جلگه سيوند مي رساند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

موقعيت جغرافيايي پاسارگاد در كشور ايران .


دشت مرغاب يا جلگه پاسارگاد را رودخانه پلوار سيراب مي كند . بخاطر همين رودخانه پلوار ، جلگه پاسارگاد هميشه بارور و نشيمنگاه اقوام بوده است.
محوطه باستانی پاسارگاد در 138 كيلومتري شيراز،در فاصله سه كيلومتري جاده آسفالته شيراز به آباده قرار دارد.دشتي كه پاسارگاد در آن واقع شده، همانطور که اشاره شد ، به نام دشت مرغاب ناميده مي شود و مساحتي تقريباً 20*15 كياومتر و ارتفاعی حدود 1200 متر از سطح دريا دارد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

موقعيت قرارگيري پاسارگاد نسبت به روستاهاي اطراف و نسبت به جاده اصلي شيراز به آباده

ماخذ : سازمان نقشه برداري كل كشور .



پاسارگاد را راهي شاهي به تخت جمشيد و شوش پيوند داده، هرتسفلد و ديگران آثار اين راه را در جلگه مرغاب يافته اند كه از شمال وارد مي شده و از مغرب تل تخت مي گذشته و به كنار آرامگاه كورش مي آمده و سپس يكراست به تنگ بلاغي مي رسيده. بعدها اين راه به طرف شرق كشانده شده است، به گونه اي كه جادة شاهي اصفهان- شيراز از سمت شمال،از دو سه كيلومتري مشرق رودخانة پلوار به جنوب و جنوب شرقي سرازير مي شده و در جنوب شرقي به تنگ بلاغي مي رسيده است. از ميان اين راه ، جاده اي عمومي به دهكده مادر سليمان يا مرغاب مي رسد كه اكنون به روستای به نام پاسارگاد معروف است و پس از گذر از پلي فلزي ( تازه احداث ) ، يكراست به سوي آرامگاه كوروش مي رود تا از آن جا به شمال و شرق پيچيده و آثار ديگر را دور زند.

eMer@lD
06-08-2009, 01:34
بناي منسوب به فرته‌دارا
در سيصد متري شمال غربي تختگاه تخت‌جمشيد، بنايي واقع شده است كه اصطلاحاً به معبد «فرته‌دارا»Faratadara مشهور شده است. ارنست هرتسفلد در كاوش‌هاي باستان‌شناسي سال 1932، براي نخستين بار اين مجموعه را شناسايي و كاوش نمود.
اين بنا داراي يك تالار مركزي چهارگوش و ايوانهايي ستوندار در سه طرف است. در انتهاي تالار مركزي يك سكوي چهارگوش قرار دارد كه با توجه به كاربري بخش‌هاي مختلف بنا، به سكوي نيايش معروف است. انتساب اين بنا و تعيين كاربري آن به عنوان يك معبد به دليل وجود نقش فردي است (احتمالاً يك زن) كه برسم در دست دارد و در جرز پيشخوان ورودي اين بنا حجاري شده است. ترسيم عمل نيايش در آستانه ورودي اين معبد و همچنين وجود سكوي نيايش در انتهاي اتاق مركزي از جمله دلايلي است كه اين بنا را به عنوان يك معبد مطرح نموده است.
اما آنچه كه در خصوص انتساب استفاده از اين بنا به دوره هخامنشي يا پس از اين دوره اهميت دارد، پرسش‌هاي متعددي را در مورد زمان ساخت و استفاده از آن مطرح نموده است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هرتسفلد و اشميت اين بنا را به دليل تكنيك تنزل يافته سبك كنده‌كاري نقش برجسته‌هاي موجود در اين بنا و همچنين يافت شدن اشياء متعلق به پس از دوره هخامنشي، آن را به دوره حكومت‌هاي محلي ناحيه فارس يعني «فرته‌داران» يا به نقل از پاول نستر (Paul Naster) «نگهبانان آتش» منسب نموده‌اند. اما پس از كاوش‌هاي باستان‌شناسي علي‌اكبر تجويدي در برزن جنوبي تختگاه تخت‌جمشيد مشخص شد كه نسبت مشخص و تعريف شده محور بناهاي تخت‌جمشيد (20 درجه به طرف غرب) به طور ثابت هم در بناهاي بخش جنوبي پايين تختگاه و هم در بناهاي روي تختگاه و در اين بنا در يك محور قرار دارد. تحقيقات جديد نشان مي‌دهد كه اين بنا در روزگار هخامنشيان و همزمان با دوره خشيارشاه در مجموعه شهر پارسه بنا شده است اما پس از روزگار هخامنشي مجدداً مورد استفاده حكومت‌هاي محلي ناحيه فارس واقع شده است.



میراث تاريخی
" مقام تخت جمشید در تاریخ" بسیار والا است.نه تنها یکی از تخت گاه های دوره هخامنشی و مرکزی تشریفاتی و اداری و اقتصادی بشمار می رفته است بلکه سر مشقی برای هنر ملل بعدی هم گشته است .خاطره " گنج خانه نبشته های آن – که در آتش سوزی اسکندری به سختی گزند دید- تا قرنها در ذهن ایرانیان ماند و بعد استخر و نقش رستم را به تبعیت از آن ساختند و پرداختند. پادشاهان محلی فارس از تخت جمشید برای رهایی از یوغ مقدونیان الهام می جستند. ساسانیان بدان احترام می نهادند وپاپک و دو پسرش اردشیر و شاپور نقش خود را با سوزن در دیوار شمالی تالار حرمسرا کندند وشاپور سکانشاه دو کتیبه از خود درتـَچَرَ باقی گذارد . معماران و هنرمندان ساسانی تزئینات و خصایص هنری و معماری تخت جمشید را تقلید کرده اند ( مثلا ً در درگاه های فیروزآباد، درپلکان کنگاور، درنقش هدیه پردازان و نجبای سنگتراشی بزرگ شاپوریکم در بیشاپور، در ستونهای سنگی کاخی در بیشارپور در شیار ستونهای گچی شیز ( تخت سلیمان آذربایجان ). اینگونه تقلید در خارج از ایران هم راه یافته است و حتی در تزئینات و طرحهای آلروپل آتن ها هم رد پایش مشخص است. در هنر تاکسیلا وهندِ و بلخ در دوره یونانگرائی تأ ثیر مستقیم ستونها و تزئینات تخت جمشیدی روشن است چنانکه حتی مظهر ملت و دولت هند، که ستون سرنات باشد، نیز تقلیدی از ستونهای تخت جمشیدی است. در دوره اسلامی توجه خاصی به تخت جمشید داشته اند و بایکسان دانستن جمشید وسلیمان، بناهایش را به سلیمان هم نسبت داده و حالت تقدسی برایشان قایل بوده اند، چنانکه خاک تخت جمشید را توتیای چشم می دانستند و مردم خاکها را می شستند تا " درمیان آن توتیاء هندی یابند کی داروی چشم راشاید ". در دوره اول اسلامی مقداری از ستونها و زیر ستونها و درگاه های تخت جمشید را به استخر بردند تا با آنها مسجد جامع استخر را بسازند که مسعودی به دقت توصیف کرده است و آثارش هنوز بر جاست. دیلمیان تخت جمشید را ساخته نیاکان خود می دانستند و عضدوالدوله در قصری که بنام پسرش ابو نصر در شیراز ساخت، مقداری از درو ارگاه های کاخ داریوش بزرگ ( تـَچَرَ ) را بدانجا برد و کارگذارد. هم چنین تخت جمشید با جلب توجه مسافران اروپائی از ۱۴۷۰به بعد و شرح و قرحهای آنها از آن، خیلی زود شهرتی عالمگیر برای ایران باستان در جهان غرب به ارمغان آورد و نوشته های بسیاری وقف توصیف آن آثار وشناخت هنر ایرانی گردید. از راه همین توصیفات بود که خط میخی شناخته شد وراز خواندنش کشف گردید. نفوذ تخت جمشید در معماری چهل ستون ( که حتی نامش را هم از تخت جمشید آن زمان ــ" چهل منار" ــ گرفته است ) بخوبی آشکاراست، و نیز در آثار دوره قاجاریه – حتی در قالی و پرده بافی – بخوبی راه یافته است. در دوره معاصر، ساختمانهائی چون بانک ملی ایران و اداره کل شهربانی کشور را مستقیما ً به تقلید تخت جمشید ساخته اند و نقوش تخت جمشیدی آراینده قالی ها، پرده ها، ظروف فلزی، نقاشی و معماری گشته است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:34
پارْسَهْ

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هخامنشيان عادت باستاني كوچ كردن را فراموش نكردند، و معمولاً همه سال را در يك جا به سر نمي‌بردند، بلكه بر حسب اقتضاي آب‌و‌هوا، هر فصلي را در يكي از پايتخت‌هاي خود سر مي‌كردند. در فصل سرما، در بابل و شوش اقامت داشتند، و در فصل خنكي هوا به همدان مي‌رفتند كه در دامنه كوه الوند افتاده بود و هواي لطيف و تازه و خنك داشت. اين سه شهر «پايتخت» به معني اداري و سياسي و اقتصادي بودند، اما دو شهر ديگر هم بودند كه «پايتخت آئينيِ» هخامنشيان بشمار مي‌رفتند، يكي پاسارگاد كه در آن‌جا آيين و تشريفات تاجگذاري شاهان هخامنشي برگزار مي‌شد، و ديگري «پارْسَهْ» كه براي پاره‌اي تشريفات ديگر به كار مي‌آمد. اين دو شهر «زادگاه» و «پرورشگاه» و به اصطلاح «گهواره» پارسيان به شمار مي‌رفت، و گور بزرگان و نام‌آوران آنان در آن‌جا بود و اهميت ويژه‌اي داشتند؛ به عبارت ديگر، اين‌ها مراكز مذهبي ايرانيان هخامنشي بودند، مانند اورشليم و واتيكان، كه نظر به اهميت آييني خود، مركز ثقل بسياري از حوادث بوده‌اند. البته از اين دو تخت‌جمشيد بيش‌تر اهميت داشته است و به همين دليل، اسكندر مقدوني آن را به عمد آتش زد تا گهواره و تكيه‌گاه دولت هخامنشي را از ميان ببرد و به ايرانيان بفهماند كه ديگر دوره فرمانروايي آنان به سر آمده است.
نام اصلي اين شهر پارْسَهْ بوده است كه از نام قوم پارسي آمده است و آنها ايالت خود را هم به همان نام پارس مي‌خواندند. پارسه به همين صورت در سنگ نوشته خشيارشا بر جرز درگاهاي «دروازه همه ملل» نوشته شده است، و در لوحه‌هاي عيلامي مكشوفه از خزانه و باروي تخت‌جمشيد هم آمده است. يونانيان از اين شهر بسيار كم آگاهي داشته‌اند، به دليل اين كه پايتخت اداري نبوده است، و در جريان‌هاي تاريخ سياسي، كه مورد نظر يونانيان بوده، قرار نمي‌گرفته. به علاوه، احتمال دارد كه به خاطر احترام ملي و آئيني شهر پارسه، خارجيان مجاز نبوده‌اند به مكان‌هاي مذهبي رفت‌‌ وآمد كنند و در باب آن آگاهي‌هايي به دست آورند؛ همچنان كه تا پايان دوره قاجار، سياحان اروپايي كم‌تر مي‌توانستند در باب مشاهد و امام‌زاده‌هاي ايراني تحقيق كنند. بعضي گمان كرده‌اند كه در برخي از نوشته‌هاي يوناني از پارسه به صورت پارسيان persai و يا شهر پارسيان Persia نام رفته است، اما اين گمان مبناي استواري ندارد.

پِرْسِهْ پُليْس
نام مشهور غربي تخت‌جمشيد ، يعني پِرْسِهْ پُليْس (Perse Polis) ريشه غريبي دارد. در زبان يوناني، پْرسهْ‌پُليْس و يا صورت شاعرانه آن پِرْسِپ‌ْتوُليْس Persep tolis لقبي است براي آِتِنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و «ويران‌كننده شهرها» معني مي دهد.اين لقب را آشيل، شاعر يوناني سده پنجم ق.م. در چكامه مربوطه به پارسيان، به حالت تجنيس و بازي با الفاظ، در مورد «شهر پارسيان» به كار برده است (سُوكنامه پارسيان، بيت 65). اين ترجمه نادرست عمدي، به صورت ساده‌‌ترش، يعني پرسه پليس، در كتب غربي رايج گشته و از آن‌جا به مردم امروزي رسيده است. خود ايرانيان نام «پارسه» را چند قرن پس از برافتادنش فراموش كردند چون كتيبه‌ها را ديگر نمي‌توانستند بخوانند و در دوره ساساني آن را «صدستون» مي‌خواندند. البته مقصود از اين نام، تنها كاخ صدستون نبوده است، بلكه همه بناهاي روي صفه را بدان اسم مي‌شناخته‌اند. در دوره‌هاي بعد، در خاطر ه مردم فارس، «صدستون» به «چهل‌ستون» و «چهل‌منار» تبديل شد. جُزَفا باربارو، از نخستين اروپايياني كه اين آثار را ديده است (سال 1474 ميلادي)، آن را ِچْل‌‌مِنار (چهل‌منُار) خوانده است. (3) پس از برافتادن هخامنشيان خط و زبان آنها نيز بتدريج نامفهوم شد و تاريخ آنان از ياد ايرانيان برفت، و خاطره‌‌ شان با ياد پادشاهان افسانه‌اي پيشدادي و نيمه تاريخي كياني درهم آميخت، و بناي شكوهمند پارسه را كار جمشيد پادشاه افسانه‌اي كه ساختمان‌هاي پرشكوه و شگرف را به او نسبت مي‌دادند دانستند و كم‌كم اين نام افسانه‌اي را بر آن بنا نهادند.

کاربرد بناهای تخت‌جمشيد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تخت‌جمشيد در دل استان فارس، يعني ميهن هخامنشيان، بنا شده است. داريوش بزرگ در حدود 518 ق.م. صخره بزرگي را در حدود شمال غرب كوه مهر (= كوه رحمت) برگزيد تا كوشك شاهانه‌اي بر روي آن بنا نهد، وي و پسرش خشيارشا، و پسرزاده‌اش اردشير يكم، بناهاي با شكوه تخت‌جمشيد را بر آن‌جا بنا كردند. بر اين نكته بايد تأكيد كرد كه هدف داريوش بزرگ از ساختن اين كوشك در سرزمين فارس، ساختن يك پايتخت اداري و سياسي نبوده، زيرا كه اين مكان از مركز دولت دور بوده، بلكه مي‌خواسته است مركزي براي تشريقات ايراني درست كند. ارنست هرتسفلد Ernst Herzfeld كه در سالهاي 1930 در تخت‌جمشيد حفاري مي‌كرد، گفته است: «چنان مي‌نمايد كه تخت‌جمشيد جايي بوده است كه به علت‌هاي تاريخي و علايقي ريشه‌دار در زادگاه دودمان هخامنشي ساخته شده و نگهباني گشته و تنها در مواقع برگزاري مراسم و تشريفاتي خاص از آن استفاده مي‌شده است» بسياري از محققان معتقدند كه تخت‌جمشيد تنها براي برگزاري جشن نوروز، كه هم عيدي شاهي و هم جشني ديني و هم آييني ملي بود، به كار مي‌رفت. استاد و. لنتس W. Lentz استدلال كرده است كه داريوش بزرگ جايگاه و جهات اين كوشك را بر طبق محاسبات نجومي ساخته است و محور تابش خورشيد به هنگام دميدن، در روزهاي معيني از سال با محورهاي عرضي و طولي تخت‌جمشيد رابطه مي‌يابد. از سوي ديگر كارل نيلندر Carl Nylanderمعتقد است كه شواهدي براي برگزاري جشن نوروز در تخت‌جمشيد در دست نيست و كالمير Peter Calmeyer نقوش تخت‌جمشيد و متون يوناني را مقايسه كرده و به همان نتيجه رسيده است. عده‌اي هم با توجه به اسناد ديواني و كاربرد برخي از بناها (مثلاً حرمسرا) و وسعت كاخ‌ها وهزينه گزافي كه بر سر ساخت آن‌ها به كار رفته است، تخت‌جمشيد را مركزي سياسي و ادراي و بازرگاني مي‌دانند كه تناسبي با آيين‌هاي مذهبي نداشته است. اما حقيقت آن است كه اسناد ديواني، هزينه‌هاي كارگري و سازندگي و نقش‌تراشي و نيز رفت‌و‌آمدهاي پيك‌ها و مأموران دولتي در تخت‌جمشيد همه به زماني تعلق دارند كه داريوش و خشيارشا و اردشير آن‌جا را بنا مي‌كرده‌اند يعني فعاليت ساختماني در آنجا زياد بوده است. وجود جشن نوروز در زمان هخامنشي هم از شواهدي ثابت مي‌شود (مثلاً وجود جشن مهرگان، زيرا كه در نوروز درست آغاز سال و در مهرگان درست ميانه سال را جشن مي‌گرفته‌اند، ايجاد تقويم اوستايي، كه شامل جشن‌ها منجمله نوروز مي‌بوده‌ ـ در دوره هخامنشي و نيز وجود دعاي مخصوص زرتشتي بسيار كهن براي نوروز، كه با اعتقادات هخامنشيان پيوند ناگسستني دارد). از سوي ديگر در زمان ساساني نيز با آن‌‌‌كه استخر‌ـ جانشين پارسه‌ـ محل اصلي ساسانيان و جايگاه مذهبي و برگزاري آيين‌هاي دولتي (مثلاً تاجگذاري) بود، هيچ ‌گونه مركزيت سياسي نداشت. با اين دلايل جشن ما هنوز نظريه آييني‌ بودن تخت‌جمشيد را مرجح مي‌دانيم .

صفّه‌ پارسه
تخت‌جمشيد بر روي صفّه‌اي بنا شده است كه كمي بيشتر از يكصدوبيست‌ وپنج‌هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه برفراز و متكي به صخره‌اي است كه از سمت شرق پشت به كوه‌ مهر (= كوه رحمت) داده است و از شمال و جنوب و مغرب در درون جلگه مرودشت پيش رفته و شكل آن را مي‌توان يك چهار ضلعي دانست كه ابعاد آن تقريباً چنين است: 455 متر در جبهه غربي، 300 متر در طرف شمالي، 430 متر در سوي شرقي و 390 متر در سمت جنوبي كتيبه برزگ داريوش بر ديوار جبهه جنوبي تخت، صريحاً گواهي مي‌دهد كه در اين مكان هيچ بنايي قبل از وي موجود نبوده است.
كارهاي ساختماني تخت‌جمشيد بفرمان داريوش بزرگ در حدود 518 ق.م آغاز شد. اول از همه مي‌بايست اين تخت بسيار بزرگ را براي برآوردن كوشك شاهي آماده سازند: بخش بزرگي از يك دامنه نامنظم سنگي را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معيني كه مورد نظرشان بود، تراشيدند و كوتاه و صاف كردند و گوديها را با خاك و تخته‌سنگ‌هاي گران انباشتند، و قسمتي از نماي صفه را از صخره طبيعي تراشيدند و بخشي ديگر را با تخته‌سنگ‌هاي كثيرالاضلاع كوه پيكري كه بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و براي آن‌كه اين سنگ‌هاي بزرگ بر هم استوار بمانند آن‌ها را با بست‌هاي دم چلچله‌اي آهني به هم پيوستند و روي بست‌ها را با سرب پوشانيدند (اين بست‌هاي فلزي را دزدان و سنگ‌ربايان كنده و برده‌اند؛ تنها تعداد كمي از آن‌ها را بر جاي مانده‌اند). اين تخته سنگ‌ها يا از سنگ آهكي خاكستري رنگي است كه از كوه و تپه‌هاي اطراف صفه استخراج مي‌شده و يا سنگ‌هاي آهكي سياهي شبيه به مرمر است كه از كانهاي مجدآباد در 40 كيلومتري غرب تخت‌جمشيد مي‌آورده‌اند. خرده سنگ‌ها و سنگ‌هاي بي‌مصرف حاصل از تراش و تسطيح صخره را نيز به درون گودها ريختند. شايد در همين زمان بوده است كه با آب انبار بزرگ چاه مانندي در سنگ صخره و در دامنه كوه‌ مهر (= كوه رحمت) به عمق 24 متر كندند.
پس از چند سال، صاف كردن صخره طبيعي و پر كردن گودي‌ها به پايان رسيد و تخت هموار گشت. آن‌گاه شروع به برآوردن شالوده بناها كردند و در همان زمان دستگاه آب دَركُني تخت‌جمشيد را ساختند بدين معني كه در دامنه آن قسمت از كوه رحمت كه مشرف بر تخت است آبراهه‌هايي كندند و يا درست كردند، و سر اين آبراهه‌ها را در يك خندق بزرگ و پهن، كه در پشت ديوار شرقي تخت كنده بودند، گذاشتند تا آب باران كوهستان از راه آن خندق به جويبارهايي در جنوب و شمال صفه راه يابد و به دَر رَوَد. بدين‌گونه خطر ويراني بناهاي روي تخت‌ ناشي از سيلاب جاري از كوهستان از ميان رفت، اما بعدها كه اين خندق پُر شد آب باران كوهستان قسمت اعظم برج و باروي شرقي را كند و به درون محوطه كاخ‌ها ريخت و آن‌ها را انباشت، تا اين كه در هفتاد سال گذشته؛ باستان‌شناسان اين خاك‌ها را بيرون ريختند و چهره بناها را دوباره روشن ساختند. بر روي خود صفه، آبراهه‌هاي زيرزميني كنده‌اند كه از ميان حياط و كاخ‌ها مي‌گذشت و آب باران سقف‌ها از راه ناودان‌هايي كه مانند لوله بخاري و با آجر و ملاط قير در درون ديوارهاي ستبر خشتي تعبيه كرده بودند، وارد آبراهه‌هاي زيرزميني مي‌شد و از زير ديوار جنوبي به دشت و خندقي در آن جا مي‌رسيد. هنوز قسمت‌هايي از اين آبراه‌هاي زيرزميني و ناودان‌هاي درون ديوارها را در گوشه‌و‌كنار تخت‌جمشيد مي‌توان يافت. هم اكنون نيز آب باران‌هاي شديد زمستاني از اين آبراه‌ها به در مي‌رود.

eMer@lD
06-08-2009, 01:36
هنر معماری هخامنشیان
هنر معماری هخامنشیان



تخت جمشید ،مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال ب512 قبل از میلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجامید.تخت جمشید در محوطة وسیعی واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت محدود است . این کاخهای عظیم سلطنتی در کنار شهر پارسه که یونانیان آن را پرسپولیس خوانده اند ساخته شده است .



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق . م ، آغاز شد. نخست صفه یاتختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن تالار آپادانا و پله های اصلی و کاخ تچرا را ساختند . پس از داریوش ، پسرش خشایارشا تالار دیگری را بنام تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تالار صد ستون را ریخت . اردشیر اول تالار صد ستون را تمام کرد . اردشیر سوم ساختمان دیگری را آغاز کرد که ناتمام ماند . این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شــده که قسمتـی از آنها صخره های عظیم و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیده اند .

معماری هخامنشی ، هنری است از نوع تلفیق و ابداع که از سبک معماریهای بابل و آشور وصر و شهرهای یونانی آسیای صغیر و قوم اورارتو اقتباس شده و با هنر نمایی و ابتکار روح ایرانی نوع مستقلی را از معماری پدید آورده است . هخامنشیان با ساختن این ابنیة عظیم می خواستند عظمت شاهنشاهی بزرگ خود را به جهانیان نشان دهند.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 01:38
تخت جمشید


تخت جمشید پایتخت اولین امپراتوری جهانی یعنی هخامنشیان در ایران است .کار ساخت پارسه در زمان داریوش بزرگ ( 520 ق.م) آغاز شد و به وسیله دیگر شاهان هخامنشی کامل شد .
از مهمترین قسمت ها ی تخت جمشید دروازه ملل ، کاخ آپادانا ، کاخ صد ستون ، کاخ تچر ، کاخ هدیش و خزانه است .تخت جمشید با تمام زیبایی هایش در سال 321 ق.م توسط اسکندر مقدونی به آتش کشیده شد و اموال آن به تاراج رفت .این اثر بی نظیر امروزه د رفهرست آثار جهانی قرار دارد .





تخت جمشید


اسناد تخت جمشید و کارگران مزد بگیر
در اواخر سال 1312 شمسی براثر خاکبرداری در گوشة شمال غربی صفه تخت جمشید قریب چهل هزار لوحه های گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد .
بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود . پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد . از میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط عیلامی است . از کشف این الواح شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگار گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت .
زیرا این اسناد عیلامی حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرهای زیبا ، اعم از عمله و بنا و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح سند هزینة یک یا چند نفر است .
کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند ، از ملتهای مختلف چون ایرانی و بابلی و مصری و یونانی و عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همة آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفتند .

گذشته از مردان ، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند . مزدی که به این کارگران می دادند غالباً جنسی بود نه نقدی ، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام « شکــل » سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند . اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شدعبارت از :گوشت


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



اسکندر مقدونی در یورش خود به 6 در سال 331 قبل از میلاد، آنرا به آتش کشید.
تاریخنگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا ناشی از یک حادثه غیر عمدی میدانند ولی برخی کینه توزی و انتقام گیری اسکندر را تلافی ویرانی شهر تصویری از عظمت کاخها[/B]
ازآنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده تنها می توان تصویر بسیار مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات معماریساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد.

نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در اواخر دهه1310خورشیدی کشف شد.

چیزی که در نگاه اول در تخت جمشید نظر بیننده را به خود جلب می کند، کتیبه ها و سنگ نبشته های گذر خشایارشاه است که به [U]زبان عیلامی و دیگر زبانهای باستانی تحریر شده است. از این گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسیم، جائی که در آن پادشاهان بار میدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد.

مقادیر عمده ای طلا و جواهرات در این کاخها وجود داشته که بدیهی است در جریان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد.
تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری می شود. بزرگترین کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا یکی از بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان سالن بارعام خود استفاده می کرده است.
تخت جمشید در 57 کیلومتری شیراز در جاده"]اصفهان[/URL] و شیراز واقع شده است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:40
نقش پیروزی


اين نقش برجسته يادبود نبرد و پيروزي اردشير بنيان گذار سلسله ساساني(سده 2م) بر آخرين پادشاه اشكاني (اردوان 5) است كه بر فراز صخره‌اي در سمت راست رودخانه فيروزآباد حجاري شده است. اين اثر اولين نقش برجسته ساساني و بزرگترين نقش برجسته ايران است.



نقش برجسته بهرام(سراب بهرام)


اين اثر در 9كيلومتري نورآباد فارس قرار دارد. در اين نقش، بهرام دوم(سده 5 ميلادي) در وسط و بزرگان ساساني در اطراف او ايستاده اند. اين نقش برجسته 85/3 متر طول و 8/2 متر ارتفاع دارد.




بقعه شيخ يوسف سروستاني


اين بقعه در مركز شهر سروستان واقع شده و مشتمل بر دو چهارطاقي و ستون هاي سنگي است. اين بنا دو بقعه دارد كه متعلق به مقبره شيخ يوسف سروستاني به تاريخ 680ه.ق/1262م و محمدبن حسن علي البيضاوي به تاريخ 710ه.ق/1292م است.



قلعه دختر

در فاصله 6كيلومتري شهر كنوني فيروزآباد، آثار قلعه‌اي بزرگ از سنگ و ساروج است كه بر فراز كوهي ساخته شده و داراي تزئينات گچ بري در داخل بنا مي باشد.
ساختمان بناي اين قلعه مربوط به اردشير اول بنيانگذار سلسله ساساني(سده 3م) مي باشد.



كاخ سروستان


كاخ سروستان در 9كيلومتري جنوب شرقي شهر سروستان واقع شده است. اين بنا مربوط به دوره حكومت ساسانيان(سده 4م.) است. بنا شامل يك ايوان مركزي و دو ايوان كوچكتر، تالار اصلي و ... است. برخي آنرا يك كاخ شكار مي دانند.



كاخ فيروزآباد(كاخ اردشير)


اين بناي باستاني در شمال غربي فيروزآباد واقع شده است. مصالح اين كاخ ساروج و سنگ لاشه مي باشد كه با روكشي از گچ پوشيده شده است.
بناي اين كاخ مربوط به اردشير اول بنيانگذار سلسله ساساني (سده 3م) است.
به علت قرار گرفتن اين كاخ در كنار چشمه «قمپ آتشكده» آن را آتشكده فیروزآباد نيز مي نامند.

eMer@lD
06-08-2009, 01:41
نقش رستم


مجموعه نقش رستم در 5/2كيلومتري تخت جمشيد واقع شده و شامل آرامگاه‌هاي پادشاهي هخامنشي(خشايارشا، داريوش اول، داريوش دوم و اردشيراول)(سده 5ق.م) و نقش برجسته هاي دوره ساساني (سده6م) است. بناي مذهبي كعبه زرتشت كه احتمالاً آتشكده دوره هخامنشي مي باشد نیز در این محوطه وجود دارد.



عمارت نصيرالملك


مجموعه بناهاي «نصيرالملك»‌ شامل مسجد، منزل، حمام، آب انبار و ... در شهر شيراز واقع شده است. اين بنا مربوط به «حاجي ميرزا حسن علي خان نصيرالملك» حاكم فارس در زمان قاجار(سده 13ه.ق/ سده 19م‌) است.
گچ‌كاري و آيينه‌كاري عمده ترين تزئينات بنا را تشكيل مي دهند.




ارگ کریمخانی


بناي ارگ در سال 1180ه.ق /1760م توسط كريمخان زند ساخته شده است. بلندي ديوار آجري اين ارگ، 12 متر و بلنداي چهار برج آجري آن 15 متر است كه با نقش هاي ساده و زيبا تزئين شده است.
فضاي داخلي اتاقهاي ارگ با نقوش اسليمي، ترنج، گل و مرغ با رنگ هاي مختلف و آب طلا نقاشي شده است. اين بنا در شهر شيراز قرار دارد.



آتشكده پاسارگاد


در فاصله 1500 متری از كاخ اختصاصی كوروش , در قسمت شرقی دشت مرغاب دو تخته سنگ بزرگ سفید در مجاورت تپه كوتاه خاكی به فاسله 9 كیلومتر از یكدیگر قرار گرفته اند .این دو تخته سنگ را آتشگاه یا قربانگاه پاسارگاد می دانند.





آرامگاه شاه شجاع


شاه شجاع یکی از بزرگترین و شجاع ترین پادشاهان آل مظفر بوده است که در قرن هفتم چشم از جهان فرومی بندد و چون بعد از وی اختلاف بین جانشینان بوجود میاید وی را در محلی ساده و بدون هیچ تشریفاتی دفن می کنند ودر زمان زندیه فردی به نام میرزا محمد خان کرمانی که از نوادگان شاه شجاع بود با اجازه کریم خان زند در سال 1191 هجری قمری سنگ بزرگی بر قبر وی نهاد و باغچه ای در اطراف آن احداث کرد و این سنگ تاکنون باقی مانده است.آرامگاه دارای 4 ستون مورب است که گنبدی در بالای آن قرار دارد . سطح بیرونی گنبد به وسیله کاشی های تک رنگ نیلوفری تزئین شده است و در سطح داخلی گنبد با کاشی های هفت رنگ تصاویر گل و بوته ایجاد کرده و در چهار قسمت داخل گنبد مطالب و اشعابه خط نستعلیق نوشته اند . آرامگاه دارای محوطه ای کوچک با تعدادی درخت نارنج می باشد .



باغ نارنجستان قوام


نارنجستان قوام متعلق به خاندان قوام الملک بوده است . عمارت نارنجستان بعنوان دیوانخانه و محل مراجعات رعیت ها و دیگر مردم و همچنین محل تشکیل جلسه های عمومی و نشست های بزرگان و اشراف در زمان قاجاریه مورد استفاده قرار می گرفته است. این بنا دو متر از کف حیاط بلند تر است و آجر بعنوان مصالح اصلی بکار برده شده است.سقف بنا با نقاشیهای زیبا با رنگهای گرم و طرحهای متنوع پوشیده شده است .ابراهیم خان قوام الملک در سال 1345 خورشیدی این بنای با ارزش و زیبا را به دانشگاه شیراز اهدا کرد و امروزه به موزه نارنجستان که وابسته به دانشکده هنر معماری است تبدیل شده و برای بازدید عموم آزاد می باشد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:42
باغ جهان نما


باغ جهان نما در شرق خیابان قرآن قرار دارد . دیوار آجری و محکم آن مربوط به دوره زندیه است با وجود کج شدن همچنان پا برجا ایستاده است . این باغ باصفا از باغهای قدیمی شیراز است که در زمان زندیه عمارتی دو طبقه به سبک کلاه فرنگی در آن ساخته شده است .در وسط باغ حوضهای سنگی زیبائی بچشم می خورد که در گذشته از آب رکن آباد پر می شده است . این باغ قابل بازدید برای عموم می باشد .


باغ دلگشا


كه نزدیك آرامگاه سعدی قرار دارد، در دوره تیمور از باغ های مهم و تفریحی شیراز بود. قدمت این باغ به دوره ساسانی نسبت داده شده و ساختمان موجود در آن ، متعلق به دوره قاجاریه است. این باغ در اردیبهشت – فصل چیدن بهار نارنج – بسته است.




باغ عفیف آباد


با وسعتی حدود 127000 متر مربع از زیباترین باغ های تاریخی شیراز است. این باغ در دوره صفویه از باغ های مهم و گردشگاه پادشاهان بود. در میان این باغ كه "گلشن" نیز نامیده می شود، عمارتی دو طبقه، آب نماها و زیرزمین وجود دارد.





باغ ارم


كه بنا و سردر آن از دوره قاجاریه به جای مانده، زیباترین باغ شیراز است. گل های زینتی و گونه های متنوع گیاهی موجود در این باغ ، آن را به باغ گیاه شناسی دانشگاه شیراز بدل ساخته است. باغ تخت در شمال شهر شیراز و در دامنه كوه بابا كوهی قرار دارد. در این باغ عمارتی به همت "اتابك قراچه داغ " در سال 480هـ . ق بنا شد. در زمان آقا محمدخان قاجار نیز بنای جدیدی در این باغ ساخته شد. در این باغ تاریخی، اكنون پادگان نظامی مستقر است. سایر باغ های شیراز در غرب شهر در منطقه قصر دشت قرار دارد و حدود 50 كیلومتر از سطح شهر را در برگرفته است. رودخانه اعظم ، نهرمعالی آباد و قنات های متعدد، این باغ ها را مشروب می كند.

eMer@lD
06-08-2009, 01:43
چاه مرتاض علی


بالای كوه هفت تن در سلسله جبال" چهل مقام"، در شمال شهر شیراز و در شرق گنبد عضد ( گهواره دید)، چاهی به ژرفای سه متر با دو آب انبار و ساختمانی شامل چند اتاق وجود دارد كه محل ریاضت و عبادت صوفیه و عرفا بود.


قصر ابونصر (تخت ابونصر)


در 6 كیلومتری شرق شیراز بر بالای یك تپه بقایای بناها و یك حصار سنگی دیوارهای آجری ساختمانهای خشتی وآستانه های سنگی فرو افتاده دیده می شود.



عمارت باغ ایلخانی


باغ ایلخانی از بناهای محمد قلی خان , ایلخان قشقایی است كه در محله میدان شاه واقع شده است. این باغ یكی از فضاهای سبز دوره قاجاریه است كه ساختمان كهنسال وعمارت قدیمی و دیدنی دارد . در محوطه این باغ یك عمارت كلاه فرنگی وجود دارد.




عمارت باغ نشاط


این بنا در ضلع شمالی پل عباسی و در میان فضایی سبز و گسترده قرار گرفته و مقر حكومت لار پس از دوران صفویه بوده است . مساحت قصر این باغ 35×135 متر است . این بنا كه از ساختمانهای زیبا و بسیار دیدنی عصر صفویه است و هم اكنون از نظر حفظ و نگهداری در وضعی نامطلوب قرار دارد.




عمارت كلاه فرنگی باغ نظر


این باغ با انبوه درختان سر به فلك كشیده سرو و نارنج در سال های پیش از سلطنت كریمخان زند احداث شده است. كریمخان عمارت كلاه فرنگی, ارگ, دبوانخانه و بعضی از ساختمانهای دیگر را در آن محوطه بنا كرد. در دوره قاجار نیز حسین علی میرزای فرمانفرما عمارتی در نزدیكی عمارت خورشید احداث كرد. در وسط باغ نظر كه به باغ موزه نیز مشهور است عمارت هشت ضلعی بسیار زیبایی ساخته شده كه به كلاه فرنگی مشهور است .

eMer@lD
06-08-2009, 01:44
قبر مادر نادر شاه


در ضلع شرقی قلعه اژدها پیكر و بر یك سطح مرتفع مشرف به شهر ,بقایایی از قلعه ای تاریخی به جا مانده كه به قبر مادر نادر شاه مشهور است. دیوارهای خارجی ساختمان مربع شكل و به ابعاد 5/4×5/4 متر است .ارتفاع این ساختمان 9 متر می باشد



مدرسه خان


بنای تاریخی مدرسه خان در شهر شیراز قرار گرفته است . این بنای تاریخی مدرسه ای وسیع و دلباز است كه در دوران سلطنت شاه عباس كبیر به وسیله الله وردیخان والی فارس و فرزند او امامقلی خان ساخته شده است



مدرسه آقاباباخان


این بنا از بناهای دوره قاجاریه است كه در محله درب شاهزاده در جنب بازار وكیل و مسجد جامع قرار دارد و شالوده آن از كریمخان زند است . آغاز بنای مدرسه توسط مرحوم حاجی محمد حسین خان صدر اعظم اصفهانی صورت گرفته و مرحوم آقا باباخان حسین در حدود سال 1240 بنای مدرسه را تمام كرده است .





عمارت دیوانخانه


در نزدیكی ارگ كریمخانی‌, عمارتی وجود دارد كه در گذشته عمارت دیوانخانه كریمخان زند بود و هم اكنون تنها عمارت سابق آن در قسمت شمالی باقی مانده است. این عمارت شامل یك تالار وسیع با سقفی بلند است كه در گذشته دو ستون مرمر در جلو آن قرار داشت, اما آغا محمد خان قاجار آن دو ستون را به تهدان برد و به جای آنها دو ستون چوبی نصب كرد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:46
باغ چهل تن


در مساحتی كوتاه از شمال حافظیه , محوطه ای مشجر وبا صفا وجود دارد كه دارای چهل سنگ مزار هم اندازه است .قدمت این باغ به عهد كریم خان زند می رسد و گورهای داخل محوطه باغ نیز به نیمه دوه قرن 13 هجری مربوط اسـت.



باغ هفت تن


كمی بالاتر از باغ چهل تن, محوطه پر درخت دیگری به نام هفت تن با ایوان و بنای زیبایی وجود دارد. آرامگاه شاه شجاع شهریار آل مظفر , ممدوح و خواجه حافظ و متوفی به سال 776 هجری در این باغ قرار دارد.



باغ تخت

این باغ درشمال شهر شیراز در دامنه كوه بابا كوهی قرار گرفته است. اساس اولیه بنا در سال 480 هجری به همت اتابك قراچه گذارده شد و به نام تخت قراچه موسوم است. در زمان آقا محمد خان قاجار (1260هجری) محوطه و بنای جدیدی احداث كردند كه به تخت قاجار معروف است. در حال حاضر این باغ قسمتی از یك پادگان نظامی است



قلعه اژدها پیكر


این قلعه روی یك سطح مرتفع در غرب شهر شیراز قرار گرفته است و طول و عرض آن به تر تیب 700 متر و 170 متر است .قلعه از سه بخش دیوار سنگی , حاطی , قلعه بالایی و میانی تشكیل شده است و قدمت آن با توجه به یافته های موجود به دوره پیش از اسلام میرسد. قلعه تا یك قرن پیش مسكونی بوده است و در زمان سلطنت رضا شاه بمباران شد.




قلعه ككها


در 6 كیلومتری شرق دشت رزم جاوید ,‌دره ای به نام تنگ سام وجود دارد كه قلعه ككا یكی از آثار باستانی مهم آن است. این قلعه در 8 كیلومتری شمال روستای كوهستانی كلگه شیراز و در حصار تنگه های عنا و سه جك قرار دارد .قلعه یاد شده را از اقلاع اسماعیلیه می دانند و قدمت آن به قرن ششم هجری می رسد.



حمام باغ نشاط


درضلع شمالی باغ نشاط , حمام قصر كه احتمالا“ همزمان با آن بنا شده است قرار دارد.نقاشی های دیوارهای آن با ظرافتی خاص ترسیم شده اند و اینك نیازمند باز سازی و مرمت می باشند .



آتشكده صمیكان


این آتشگاه در 140 كیلومتری جنوب شیراز و در مسیر جاده ای متعلق به عهد ساسانیان قرار داشته و متعلق به همان دوره است

eMer@lD
06-08-2009, 01:47
عید نوروز


**خريد لباس عيد

از يکی دو ماه به نوروز مانده شيرازی ها به بازار مي روند و لباس عيدشان را می خرند پارچه هايي معمولاً خريداری می شود که دارای رنگروشن و سرخ يا زرد باشد و معتقد بودند اگر لباس را خودشان بدوزند پارچه آن را روزهای دوشنبه يا جمعه قيچی کنند و نيز معتقد بودند که روز پنج شنبه ساعت سنگين است و لباس مدتی روی دست می ماند تا دوخته شود. روز سه شنبه اگر بريده شود نصيب دزد يا مرده شور خواهد شد و روز چهار شنبه می سوزد وسايل خانه نيز بايد عوض شود و يا تميز گردد. پختن نان شيرين از جمله کارهايي است که حتماً بايد قبل از عيد و برای عيد انجام بگيرد. سبز کردن گندم، عدس، تره تيزک، ده پانزده روز به عيد ماندهدر خانه های شيراز صورت می گيرد. برای اين کار از ظرفی استفاده می کنند که از جنس مس يا روی باشد و بعد مقداری دانه ابتدا به سلامتی امام زمان می ريزند و به ترتيب بعد از آن نام اعضای خانواده را می آورند.

**خانه تکانی يا رفت و روب

يکی دو هفته پيش از عيد خانه تکاتی يا رفت و روب انجام می گيرد و مجدداً اثاثيه را جابه جا می کنند و گرد گيری می کنند و دوباره آنها را می چينند. در مراحل بعد تخم مرغ رنگ کردن است که آن ها را آب پز می کنند و رنگ های شاد بر روی آنها می زنند.

**سفره و ساعت تحويل سال
برای تحويل سال همه در يکی از اطاق های خانه شان سفره می اندازند . پيش از هر چيز آيينه و قرآن در آن می گذارند و بعد هفت سين را می گذارند.
هفت سین عبارت است از سماق، سير، سنجد، سمنو، سکه، سرکه، سبزی.
در شيراز علاوه بر هفت سين( هفت ميم ) را هم درسفره می گذارند که هفت ميم عبارتند از: مدنی ( ليمو شيرين )، مرغ، ماهی، ميگو، مسقطی، ماست و مويز. به علاوه کنگر ماست، عسل، خرما، کره، پنير، کاهو، تخم مرغ رنگی و .... موقع تحويل سال همه اهل خانه بايد با لباس نو بر سر سفره باشند اسپند نيز دود می شود و هر کدام از اين ها فلسفه ای دارد. شمع برای روشنايي خانه و زندگی، قرآن نشان توجهی است که بايد در آغاز سال به خداوند داشته، به علاوه در سال نو، صاحب قرآن يار و مددکار اهل خانه خواهد بود.
پول نشان از خير و برکت و رفاه، اسپند برای دوری از چشم زخم حسود، برنج، نشانی از خير و برکت و فراوانی، آب, نشان صافی و پاکی و روشنايي و گشايش کار. ماهی قرمز، شگون دارد. آيينه، برای رفع کدورت و نشانی ازصفا و پاکی و يکرنگی. طلا، نشانی از اميد به وضع مالی خوب در سال نو. بعد از تحويل سال نبايد شمع ها را با فوت خاموش کرد بلکه بايدگذاشتتا آخر بسوزند و يا با نقل و مسقطی خاموششان کرد.
يکی ديگر از اعتقادات مردم شيراز اين است که هنگام تحويل سال در حرم حضرت شاهچراغ(ع) باشند که درآنجا شمع روشن می کنند و در دست می گيرند به اين معنی که هميشه زير نور شاهچراغ باشند . و يک نفر واعظ بالای منبر می رود و دعا می خواند و مردم صلوات می فرستند و از طرف خادمين شاهچراغ روی مردم گلاب پاشيده می شود و همه به هم تبريک می گويند.

**ديد و بازديد

از بامداد نوروز ديد و بازديدها آغاز می شود در همه خانواده ها رسم است که به ديدار کسی که از نظر سن و شخصيت بر ديگران مزيت دارد بروند و دست او را ببوسند و تبريک بگويند و او نيز عيدی که شامل سکه يا پول است به آنها بدهد. بعضی نيز صبح عيد نوروز يک بشقاب گندم برشته که شامل: کنجد، گندم، شاهدانه، نخودچی و کشمش است به اضافه يک بشقاب نان شيرين به اضافه تخم مرغ رنگی يا سکه به کوچک ترها می دهند.

**عيد نوروز درماه رمضان:

اگر عيد نوروز در ماه رمضان بيفتد سفره انداخته می شود ولی ديد و بازديدها عموماً در ساعات بعد از افطار و در شب صورت می گيرد.

**عيد نوروز در ماه محرم

اگر نوروز در ماه محرم يا صفر بيفتد در اعياد قربان و غدير که پيش از دهه محرم است به عيد مبارکی می روند و گندم سبز می کنند ممکن است در نوروز سفره مختصری که حاوی قرآن مجيد، سبزی، آينه و ميوه است انداخته شود ولی ديد و بازديد به صورت عادی و معمولی مفهومی ندارد.

**سيزده بدر
روز دوازده فروردين همه وسايل تهيه می شود و هر چه از شيرينی ها و آجيل ها باقی مانده برای صبح سيزده آماده می شود که البته همراه آن سرکه و کاهو نيز هست. صبح سيزده فروردين همه دسته دسته عازم کوه و باغ های اطراف شيراز می شوند و معتقدند در روز سيزده فروردين نبايد در خانه ماند زيرا اين روز نحس و بديمن می باشد. روز سيزده پيش از طلوع آفتاب و تا پاسی از شب ادامه دارد در عصر اين روز ويژه سبزی گره زدن دخترهاست که در واقع برای گشايش بخت خود اين کار را می کنند و ترانه هايي می خوانند چنانچه سيزده به ماه رمضان بيفتد. مراسم را بعد از تمام شدن ماه رمضان در اولين جمعه يا اولين عيد انجام می دهند.

eMer@lD
06-08-2009, 01:47
ماه مبارک رمضان


ايرانی ها در ماه رمضان که نهمين ماه سال قمری است روزه مي گيرند و اين کار را با دقت تمام انجام می دهند و تقريباً يک ساعت قبل از اذان صبح غذايي که آن را ( سحری ) می نامند صرف می کنند و پس از آن تا غروب روز بعد هيچ آب آشاميدنی و يا غذايي نمی خورند. سحری که مردم شيراز تهيه می کنند اغلب انواع پلوها و خورشت ها می باشند که بعد از خوردن آن به نماز و نيايش می پردازند. روزها ختم قرآن در مساجد برپا می کنند و بعد از ختم قرآن به نماز جماعت می پردازند. برای افطار در شيراز مردم از غذاهای خاصی که فقط مخصوص اين ماه است استفاده می کنند که ترحلوا و زولبيا و باميه و رنگينک جزء آنها می باشد و بعد از افطار به ديدن يکديگر می روند و اين ديد و بازديـد را ( ماه رمضانی ) می گويند. شيرازی ها شب های قدر را بسيار محترم می شمارند و دراين شب ها به مساجد و حسينيه ها می روند تا صبح بيدار می مانند ودعا می خوانند.
شيرازی ها آخرين جمعه قبل از ماه مبارک رمضان را کلوک اندازون klouk-andazun می گويند در اين روز رسم است که اگر ماه رمضان در تابستان افتاده باشد مردم دسته دسته به گردشگاه های اطراف شهر مثل باغ های سرسبز قصردشت و مکان های ديدنی شيراز می روند و آن روز را به خوبی و خوشی به شام می رسانند چون معتقدند که ماه مبارک رمضان ماه عبادت است و در اين ماه تنها بايد به عبادت پرداخت و بس .
بعضی به پيشواز ماه مبارک رمضان رفته از مدتی قبل از ماه مبارک رمضان در روز هايي که بشود روزه رفت روزه می گيرند.
در ايام ماه مبارک رمضان بعضی نذر دارند و افطاری می دهند و بطور کلی مهمانی ها در اين ماه بصورت افطاری برگزار می شود. چه بسا اتفاق می افتد که تا هنگام سحر دور هم نشسته به صحبت از اين طرف و آن طرف می پردازند که بدان شبچره می گويند . شبچره تنقلاتی است که در اين شب ها مصرف می کنند مثل رنگينک, زليبی «زولبيا» و باميه .
خانواده هايي که دختری را به شوهر داده باشند در اولين ماه مبارک رمضان بعد از عروسی پدر و ماد دختر موظف هستند که يک افطاری کامل تهيه ديده همراه با گلی (در شيراز هر نوع کادو عروسی را گلgol می گويند) مثل گوشواره، انگشتری، سينه ريز، النگو و غيره و به خانه داماد بفرستند. به اين افطاری در شيراز روز والون (ruz – valun ) می گويند .

شب های احيا :
درشب های نوزدهم، بيستم و بيست و سوم ماه مبارک رمضان شيرازی ها احيا می گيرند د ر اين شبها بعد از خوردن افطاری مومنين به مساجد رفته تا وقت سحر به دعا خواندن و راز و نياز با پروردگار می پردازند که در اين شبها دعاهای مخصوصی می خوانند و قرائت قران در اين شب ها انجام می شود.
روز شهادت مولا علی (ع) شيرازی ها به قبرستان شهر که دار السلام و سفره تربت می گويند رفته ضمن فاتحه از مردگان خود به نذر و نياز می پردازند.

روزه بچه ها :

بچه ها دوست دارند که هنگام سحر کنار سفره نشسته باشند پدر و مادرها بچه ها را تشويق می کنند تا کنار سفره بنشينند و سحری بخورند بچه ها معمولاً نيم روز روزه می گيرند که بدان روزه کله گنجشکی می گويند. اين کار نوعی تمرين است برای بچه ها چون با اين کار آمادگی لازم را به دست می آورند تا وقتی که به سن تکليف رسيدند بتوانند روزه کامل بگيرند.

جمعه الوداعی :
شيرازی ها به آخرين جمعه ماه مبارک رمضان جمعه الوداعی می گويند. در اين زمينه از کتاب رمضان در فرهنگ مردم گردآوری و تاليف سيد احمد کيليان مطلبی برگزيده شده که می خوانيد :
« شيرازی ها به آخرين جمعه ماه رمضان « جمعه الوداعی » می گويند . روز جمعه الوداعیalvedoy)) مسجد جمعه شيراز بسيار شلوغ و جنجال می شود به طوری که داخل تمام شبستان ها، ايوان ها، صحن مسجد حتی دالان ها سجاده پهن است و زنان شهر هرکدام به نيت خاصی ازپيش از ظهر و اوايل روز برای گرفتن جای مناسب به مسجد هجوم می آورند يک دسته برای درست کردن چل بسم الله، جماعتی برای گرفتن دعای کيسه از دست آقا « پيشنماز و امام جماعت مسجد» يک عده برای نوشتن دعای سياه سرفه روی پوست کدو، يک گروه از دختر های دم بخت به نيت گشايش بخت، جمعی از زنهای نروک و بی فرزند به قصد بچه دار شدن، عده ای از زنان بچه دار به نيت گرفتن فرزندشان از شير و خلاصه هرکسی به اميد و نيتی به مسجد جامع می رود.
در مسجد جامع شيراز منبری بلند و بسيار قديمی با پله های متعدد وجود دارد که به منبر امام حسن ( ع) معروف است. روز جمعه الوداعی بعد از نماز جماعت و وعظ و سخرانی عده زيادی از زن ها اطراف منبر جمع می شوند. گروهی از دختران دم بخت به نيت باز شدن بخت سه مرتبه از منبر بالا و پايين می روند و معتقدند که با اين کار تا سه روز يا سه هفته و يا سه ماه بعد به خانه بخت می روند.
زنان بی فرزند که آرزوی داشتن فرزند دارند, ننی nanni « ننو» کوچک درست می کنند و يک عروسک قنداق کرده داخل ننی می گذارند و با خود به مسجد می آورند و درگوشه ای می بندند و چند مرتبه ننی را می جنبانند و نيت می کنند اگر تا سال بعد صاحب فرزندی شوند جمعه آخر ماه رمضان داخل صحن مسجد حلوا بپزند و خيرات کنند. بسياری از زنان عقيده دارند اگر ننی را پشت منبر امام حسن(ع) ببندند اثرش بيشتر است .
اما زنانی که باردار هستند مخصوصاً آنهايي که شکم اولشان است مقداری پارچه و ريسمان و قيچی و سوزن و انگشتانه ای با خود به مسجد می آورند و بعد از نماز ظهر و عصر پارچه را می برند و رختکی می دوزند چنانچه فرصت نکردند رختک را در مسجد بدوزند چند بخيه به آن می زنند و رختک را در خانه می دوزند و اين رختک را تا زمان تولد فرزندشان نگه می دارند و به عنوان اولين لباس به تن نوزاد می پوشانند و عقيده دارند با پوشيدن اين رختک فرزندشان تا آخر عمر لباس عافيت می پوشد و ناخوش و بيمار نمی شود.
مادرانی هم که می خواهند بچه از شير بگيرند روز جمعه آخر ماه رمضان چند عدد انار شيرين به مسجد می آورند اگر خود سواد داشته باشند سوره مبارکه ياسين می خوانند و به انارها می دمند و اگر سواد نداشته باشند از شخصی با سواد خواهش می کنند تا سوره ياسين را خوانده و به انارها بدمد. انارها را تا زمانی که می خواهند بچه را از شير بگيرند نگه می دارند و چند روز از آب انار شيرين به طفل می دهند معتقدند از برکت سوره ياسين و ميوه بهشتی انار بچه صبور می شود و بهانه نمی گيرد.

مسجد فتح و جمعه آخر ماه مبارک رمضان :
بسياری از زنان شيرازی بعد ازمراسم جمعه الوداعی از مسجد جامع به مسجد فتح که در محله يهوديان بنا شده است می روند بيشترجمعيت را دختران دم بخت و زنان حاجتمند تشکيل می دهند و اين مسجد در بعد ازظهر جمعه آخر ماه مبارک رمضان پر از جمعيت می شود هرکس برای برآورده شدن حاجتش شمعی روشن می کند به طوری که شبستان مسجد از دود شمع ديده نمی شود.
عده ای از زنان هم درصحن مسجد مشغول پختن حلوا می شدند و بچه ها هم برای گرفتن حلوای نذری هجوم می آوردند در حياط مسجد درختان نارنج و حوض آبی است و هر حاجتمندی برگ نارنجی می چيند و به اميد برآورده شدن حاجتش در حوض آب می اندازد هر کدام از حاجتمندان هم در آخر مراسم دو رکعت نماز « تهيه » می خوانند و ثواب آن را به روان بانی و کسانی که مسجد را تهيه کرده اند می فرستند مردم با انجام اين عمل اعتقاد دارند تا جمعه آخر ماه رمضان سال بعد حاجتشان برآورده می شود . از ابتدای مراسم مسجد فتح يهوديان هم بيرون از مسجد صف می کشند و آمد و رفت زنان مسلمان را تماشا می کنند.
روز آخر ماه رمضان که رسيد مردم به پشت بام خانه يا خارج از شهر می روند تا ماه شوال را رؤيت کنند و اگر رؤيت شود فردای آن روز عيد فطر می باشد.
صبح عيد فطر همه مردم شيراز به مساجد می روند و نماز مخصوص اين روز را می خوانند و افراد خير صبحانه که شامل ( نان، پنير و سبزی ) است در بين مردم تقسيم می کنند و دراين روز نيز بايد فطريه خود را بپردازند. فطريه يک نوع صدقه می باشد که مردم به تعداد افراد خانواده، قبل از غروب بايد کنار بگذارند و در واقع از مال خود جدا کنند و صبح عيد به فقرا بدهند. اگر چنانچه آخر ماه رمضان فرد يا افرادی در منزل کسی باشند بايد فطريه آنها را نيز پرداخت کند. در اين روز مردم شيراز به جشن و سرور می پردازند و خدای بزرگ را شکر می گويند.

خوراکی های ويژه ماه رمضان در شيراز :
1- رنگينک 2- ترحلوا 3- کوفته هلو 4- کشمش پلو 5- قنبر پلو
به طور کلی خوراک هايی در اين ماه بيشتر مصرف دارند که چاشنی داشته باشند از شيرينی ها در اين ماه زليبی و باميه است که بين مردم رواج کامل دارد.
نان شيرين فروش ها هم در اين ماه بازار گرمی دارند نوعی نان شيرين تهيه می کنند به نام نان چاهی که هنگام افطار قبل از اين که خوراک را بخورند اين نان را با چای ميل می کنند. کسی که از روزه در می آيد ابتدا يک استکان عرق گاوزبان می خورد. مردم شيراز می گويند روزه سرد است عرق گاوزبان گرم را می خورند که سردی آن را از بين ببرد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:48
جشن چهارشنبه سوری


چهارشنبه آخر سال را چهارشنبه سوری می گويند و مراسم ويژه آن در شب چهارشنبه صورت می گيرد برای مراسم مقداری بوته خار درخانه ها فراهم می شود و کوچک و بزرگ از روی آن می پرند و می گويند :


زردی من از برای تو ٭


٭ سرخی تو از برای من

در گوشه و کنار کوی و برزن نيز بچه ها آتش های بزرگ می افروزند و از روی آن می پرند و ترانه (سرخی تو از …) می خوانند. بعضی از زنان عقيده دارند اگر شب چهارشنبه سوری فال بگيرند فالشان درست در می آيد از اين رو به ويژه در گذشته ها اگر کسانی می خواستند فال بگيرند در سر چهار راه به نحوی که کسی آنها را نبيند در تاريکی يا دالان خانه می ايستادند و به گفت و گوی عابرين گوش می دادند. اگر عابرين سخنانی اميد بخش در مورد عقد، عروسی، معامله ای سودآور، خبر خوشی که شنيده اند، مژده ای که داده اند، فرزندپسری که گيرشان آمده بيان می کردند به فال نيک گرفته می شد و نويد آن بود که سالی نيکو و پراز شادی و سرور در پيش است و اگر برعکس از اختلاف، نزاع، مرگ، ضرر، ناخوشی، خبرهای ناگوار گفت و گو می شد نشان اين بود که سال نو سال نيکوئی برای فال گيرنده نيست. در قديم بعضی اوقات زنان کاسه ای را بر می داشتند و به در خانه اين و آن می رفتند و با پول يا فلز يا شیء به کاسه می زدند که صدای تصادم شیء و کاسه شنيده شود و صاحبخانه با خبر گردد و بيايد دم در. وقتی صاحبخانه می آمد و آنها را می ديد حرفی رد و بدل نمی شد اگر صاحبخانه می رفت و برايشان شيرينی و آجيل می آورد نشان خير و برکت بود و اگر نه بر عکس. زنان شيراز درسابق عقيده داشتند که در شب چهارشنبه سوری بايد حتماً به سعديه رفت و در آب سعديه آب تنی کرد. پيرزنان با نشاط قديمی شيراز، در شب چهارشنبه سوری بزک نموده و مجلس عيشی روبراه می کردند در اين مجلس از ترانه های محلی خوانده می شد و دايره نيز می زدند و همه ابراز سرور می کردند.




عید قربان


يکی از اعياد بزرگ اسلامی است که در روز دهم ذيحجه هر سال برگزار می شود. در اين روز که حاجيان پس از وقوف در عرفات و مشعر به منی می روند و رمی جمره می کنند. يکی ديگر از واجبات حج که قربانی کردن ( شتر يا گاو و يا گوسفند) است را انجام می دهند و اين روز را جشن می گيرند، گاو و شتر و گوسفند قربانی می کنند و به دوستان و مستحقان می دهند و نماز مخصوص عيد خوانده می شود. مراسم اين عيد در شيراز به طرز بسيار با شکوهی برگزار می گردد. اين عيد را عيد قربان می نامند و معتقدند که اين روز همان روزی است که حضرت ابراهيم خواست پسرش اسحق را (که او را سماعيل می نامند ) برای خداوند قربانی کند. از چند روز قبل از فرارسيدن اين عيد، هر خانواده ای سعی می کند گوسفندی خوب خريداری کند تا آن را قربانی نمايد و به همين دليل هم آن را گوسفند قربانی می نامند .آنها از اين گوسفند خيلی خوب نگاهداری و مراقبت به عمل می آورند گوسفند مزبور بايد کاملاً سالم باشد و هيچ نوع لک يا خالی نداشته باشد تا نموداری از پاکی و پاکدامنی اسحق باشد. روز عيد که فرارسيد قربانی را که با نوارهايي از پارچه هايي رنگارنگ و مهره های الوان و چيزهای ديگر تزيين می کنند و صورت و دست و پا و ساير قسمت های بدنش را با حنا رنگ می کنند. همسايه ها متقابلاً به ديدن يکديگر می روند و با ادای جمله عيد شما مبارک به هم تهنيت و تبريک می گويند.
وقتی گوسفندان قربانی ذبح شد، بدن آن را قطعه قطعه می کنند و به دوستان و اقوام و افراد فقير می دهند. بعضی ها هيچ چيز از آن را برای خود نگاه نمی دارند، اما همه مسلمانان خود را موظف می دانند که مقداری از گوشت حيوان قربانی شده را به افراد فقير بدهند تا بتوانند غذای خوبی با آن درست کنند. در اين روز ايرانی ها غزليات و اشعاری را که به مناسب اين عيد سروده شده اند و از حفظ دارند، مرتباً در کوچه و خيابان می خوانند و سراسر اين روز در شيراز به جشن و شادمانی می گذرد .

eMer@lD
06-08-2009, 01:49
جشن بزرگ عروسی



٭ تهيه جهاز :
خانواده عروس در خلال عقد تا عروسی دست اندر کار تهيه جهيزيه دختر هستند. اگر چه ممکن است از زمان کودکی دختر، چيزهايي برای او به مرور ايام خريده و تهيه کرده باشند ولی خريد درست جهيزيه در فاصله عقد و عروسی صورت می گيرد. معمولاًجهيزيه شامل :
اسباب سفره که خود شامل : سفره, يک دست بشقاب، کارد و چنگال و ....
اسباب آشپزخانه که شامل : قابلمه، جارو، و ....
اسباب حمام که شامل : حوله، بقچه و سوزنی، لگنچه و تاس و ....
وسايل خانه شامل : يخچال، پنکه، قالی و ...
لوازم آرايش که شامل همه لوازم و وسايل آرايش خود عروس است به علاوه خلعت برای داماد که شامل : يک قواره کت و شلوار، جوراب و ...
تهيه وسايل عروسی نيز به عهده داماد است که در خلال عقد و عروسی به فکر تهيه وسايل پذيرايي برای برگزاری عروسی است. برای برگزاری مجلس عروسی ساعت را خوب می کنند. بعد از طرف خانواده داماد محل و مکان و روز و ساعت برگزاری به اطلاع خانواده عروس می رسد و ضمناً تعداد مهمانانی که می آيند، دقيقاً تعيين و روشن می شود. دراين مراسم از مطرب ها نيز دعوت می شود.
خانه داماد نيز برای مراسم عروسی آذين بندی می شود چراغانی می کنند و حصين (گلدان های سفالی) که معمولاً دارای گل شمعدانی است دور حوض می گذارند کف حياط فرش می گسترند بعد از حضور همه مدعوين و گرم شدن مجلس به دنبال عروس می روند. موقع بردن عروس به خانه داماد واسونک هايی خوانده می شود که اين گونه است :

گل به دس دسمال به جيب و شاد و خرم اومديم


اومديم و اومديم و می گويين خوش اومدين

قوم و خويشونش خبر کن وخت رخصت دادنه


گل و خی چادر به سرکن گل هوای رفتنه

معمولاً زنان هنگام ورود به خانه عروس کل می زنند و زنانی که در خانه عروس يعنی از ياران نزديک او هستند با کل kel جواب می دهند بعد بزرگتری که همراه داماد است از پدر و مادر عروس اجازه می خواهند که او را با خود ببرند عروس دست پدر و مادر خود را می بوسد و خداحافظی می کند بعد عروس را از زير قرآن می گذرانند . هنگامی که عروس به خانه داماد وارد می شود يک نفر ظرفی را که درآن عسل است جلو عروس می آورند عروس انگشتش را کمی درآن زده به در خانه می کشد و وارد می شود.
سينی ديگری که يک جلد قرآن مجيد و يک ظرف و يک کاسه آب که برگ سبز يا شاخه گل در آن می افکنده اند و يا نارنجی که روی آب کاسه افتاده جلوش آورده می شود. عروس قرآن را می بوسد و از زير آن می گذرد و ديگران ظرف نقل را روی سرش می پاشند. بعد کاسه آب را که نارنج يا برگ سبز يا شاخه گل در آن شناور است پيش پايش می گذارند تا عروس از روی آن رد شود. عروس بايد طوری عبور کند که پايش به ظرف اصابت کند و ظرف واژگون شود. ممکن است گوسفندی را هم جلو پايش سرببرند و در اين هنگام نقل و سکه روی سر عروس و داماد می ريزند و اين واسونک ها خوانده می شود:


سوريا گويين مبارک هرچی می خواين جازشه


يي عروسی ما آورديم ده دوازه سالشه
٭ پاانداز :
صبح عروسی داماد با يکی دو تن از بستگان نزديکش به دست بوسی مادر زن می رود و از سوی مادرزن هديه ای چون ساعت و يا چيز ديگری دريافت می کند.

٭ بردن جهاز :
جهيزيه را که معمولاً جاز يا جهاز يا جهيز يا جيز می گويند پيش از ظهر يعنی بعد از بازگشت داماد به خانه برای عروس می فرستند و مادر عروس به ديدن او می آيد و عروس دست مادر را می بوسد و در اين ديدار از طرف عروس و داماد از مادر زن به گرمی پذيرايي می شود. جهيزيه که سينی های بزرگ متعددی گذاشته شده و روی سر چند نفر است، وارد خانه می شود و همه را در اطاق می گذارند بعد نام تک تک وسايل خوانده می شود و يکی صورت بر می دارد و در آخر داماد آن را امضاء می کند.
٭ گل عروسی :
کسانی که می خواهند برای عروس و داماد هديه ای بفرستند هديه خود را که گل عروسی خوانده می شود در همين روز می فرستند. هدايا معمولاً وسايل خانه و يا سکه طلا و يا اشياء لوکس و گرانقيمت است .
٭ پاگشا :
بعد از يکی دو هفته پدر و مادر عروس، عروس و داماد و بستگان نزديک آنها و خود را به افتخار و شادمانی زندگی عروس و داماد و به عنوان پاگشا دعوت می کنند مراد از پاگشا گشوده شدن پای عروس و داماد در زندگی مشترک برای رفتن به خانه بستگان است که از آن جمله اند پدر و مادر هريک از آنان و به ترتيب بقيه اقوام نيز آنها را پا گشا می کنند و در آخر هم عروس و داماد نيز همه آنها را دعوت می کنند که به اين دعوت دست بوسان می گويند.

٭ آب چله زنی :
از مراسمی که بايد در روز عروسی انجام گيرد آداب آب چله زنی است و آن بدين طريق است که عروس را می نشانند و بعد در يک شيردان يک دسته کليد و يک شانه و مقداری اسپند می ريزند و آن را از آّب پرمی کنند بعد مجمعه ای به وسيله يک يا دو نفر روی سر عروس گرفته می شود و آن وقت يکی از زنان کارآمد و مسن و با تجربه چهل و يک مشت آب از شيردان برداشته و درمجمعه می ريزد و چهل قل می خواند ضمناً هنگام برداشتن و پاشيدن آب نام پری زادها را می برد.
عقائدی نيز درباره عروسی وجود دارد که از آن جمله اند:
ساعت عقد و عروسی را بايد خوب کرد. شب شنبه نبايد عروسی کرد. شب دوشنبه برای عروسی بسيار خوب است و يمن دارد. قدم عروس ممکن است برای داماد خوب يا بد باشد. اگر خوب است برای داماد و خانواده اش خوشی و بهروزی به همراه دارد و الا برعکس. زمين زير پای آدم عزب می لرزد. عقد و عروسی سنت پيغمبری است .

eMer@lD
06-08-2009, 01:49
خواستگاری و نامزدی



برای عقد و عروسی نخست بايد خواستگاری و نامزدی انجام پذيرد و از اين رو به ترتيب از نخستين روز های خواستگاری و نامزدی تا پايان عروسی مراسم انجام می گيرد.
٭٭ناف برون :
از شيوه های بسيار قديمی نامزدی و خواستگاری در سابق ناف بران بوده است. بدين ترتيب که چون زنی دختری می زاييد ناف دختر را هنگام تولد به نام يکی از پسران فاميل مانند پسر خاله، پسرعمه و غيره می بريدند. روش کار اين بوده است که ناف دختر را روی پای پسر می گذاشتند و با گفتن جمله (پای هم پيرشن) آنها را نامزدی می کردند. ضمناً يک جعبه شيرينی شامل کلوچه، مسقطی، بيسکويت و يک سينی کوچک پر از نقل خراش از طرف مادر پسر آورده می شد و نقل را يکی از زنان محترم و مسن با نعلبکی در ميان حاضرين قمست می کرد ولی جعبه شيرينی ويژه مادر دختر بود. البته به ديگران تعارف می شد ولی کسی از آن بر نمی داشت. بعد از ناف برون همه حاضرين می گفتند (مبارک، مبارک، پای هم پير شن) کلkel می زدند و ديگر دختر و پسر نامزد می شدند.
سن پسرممکن بود که يک ماه تا 5 سال باشد. اين شيوه نامزدی در حال فراموشی است.
٭٭خواستگاری :
از ديگر روش های خواستگاری اين است که چون پسر بالغ شود، پدر ومادرش خود را موظف می دانند که او را زن بدهند و اصولاً عيال گرفتن برای فرزند يکی از آرزوهای بزرگ آنهاست. برای اين کار، مادر، خواهر، عمه، خاله و خلاصه زنان نزديک و صميمی خويشاوند اين طرف و آن طرف پی جورpey jor دختری نجيب و با کمال و خوشگل می شوند و حتی به دلاله زنان نيز می سپارند که دختری خوب برايشان پيدا کند و دلاله زنان هم معمولاً هميشه چند جوان و چند دختر آماده ازدواج را زيرچاق (زير سر) دارند. همين که دختری برای پسر در نظر گرفته شد, موضوع را به پسر می فهمانند بالاخره بی خبر قبلی به خانه ای که در آن سراغ دختر دارند رفته و در می زنند. بعضی اوقات دلاله زن هم با آنهاست .
وقتی به در خانه دختر رسيدند به کسی که در را می گشايد می گويند ما سراغ دختری را پيش شما کرديم و آمديم که پسر ما را به غلامی بپذيرد. صاحبخانه چنان که حاضر به گفتگو در اين مورد باشد و آنها را از نظر نسب و فاميل و طايفه و کس وکار بشناسد می گويد منز ل خودتان است، سرافزار بفرماييد، قدم بر چشم و آنها را به اطاق پذيرايي يا نشيمن راهنمايي می کنند. البته چه بسا اوقات که همان دم در عذر آنها را می خواهند و بعضی اوقات برای ابراز مخالفت با پيشنهاد از مهمانان ناخوانده پذيرايی نمی کنند. ولی اگر موافق به گفت و گو باشند پس از ورود به اتاق گفت و گو ها گل می کنند. در اين مجلس سوای دو سه تن از زنان نزديک داماد و زنان و دخترانی که درآن خانه اند کسی حضور ندارد.
درضمن به خواهر پسر گل دوسی (GOLDUSI) مادر پسر را آغا دوسی (AGHADUSI) عمه پسر غنچه دوسی (GHONCEDUSI ) و خاله و زن عموی پسر را بهار دوسی (BAHARDUSI ) می گويند.
بعد از آمدن اقوام داماد که برای خواستگاری آمده اند دختر بايد جلو برود و شانه همه آنها را يکی يکی ببوسد و خوش آمد بگويد و آنها هم صورتش را می بوسند.
بعد از نشستن, از آنها پذيرايي می شود دختر ممکن است کمرويي کندن و يا حاضر به آمدن درآن مجلس ديدار نباشد و در اين گونه اوقات مادرش با جملاتی مانند ( دختر پل است و خواستگار رهگذر ) يا ( هرچی در عالمه در آدمه ) يا ( ماکه نمی خواهيم تو را ترشی بندازيم ) يا ( همه بايد بالاخره عروسی کنند و به خانه بخت بروند ) يا ( بخت فقط يک دفعه در خانه آدم را می زند ) و او را راضی می کنند وی نيز با چای وارد می شود و در اين هنگام زنان از خانواده دختر می خواهند که وی چادر را از سرش بردارد و درآخر همه موقع خداحافظی صورت دختر را می بوسند تا هم عزيزش داشته باشند و هم دريافته باشند که دهانش بدبو نيست. البته در اين مجالس ميوه و شربت نمی آورند و تنها با چای پذيرايي می کنند و عقيده دارند که اگر خيلی پذيرايي کنند حمل بر آن می شود که از دخترشان سيرند و می خواهند هرچه زودتر او را شوهر دهند. ضمناً عقيده دارند که در اين مراسم به هيچ وجه نبايد از مهمان با هندوانه پذيرايی کرد زيرا سرد است و خواستگاری به هم می خورد در اين جلسه از طرف خانواده عروس درباره خود داماد و خانواده او سؤالاتی می شود. بعد از آن خانواده عروس به تحقيق و تفحص درباره خانواده داماد، وضعيت شغل و غيره ... می پردازند و بالاخره تصميم می گيرند که به خواستگار جواب مثبت بدهند يا منفی. چند مدت بعد از طرف خانواده داماد به خانواده عروس خبر می دهند که برای گفتگو به خانه آنها خواهند رفت و اگر خانواده عروس در اثر تحقيقات منصرف شده باشند عذر می آورند که (حالا دير نشده تا بعد) يا فعلاً تصميم به شوهر دادن دختر نداريم و جملاتی از اين قبيل و اگر هم تصميم به موافقت گرفته باشند وقت را معين کرده و به آنها اطلاع می دهند تا به آنجا بروند. بعضی اوقات هم دختر و پسر يکديگر را می بينند بعد از آشنايي با دختر يا پسر، پسر, خانواده خود را به خواستگاری می فرستد و مجلس خواستگاری صرفاً پيرامون نحوه ازدواج و اين که خانواده عروس چه نظری و چه شرايطی دارند گفتگو می شود نخستين ديدار بستگان داماد را با عروس برای خواستگاری به هر نحو که باشد (پسند) هم می گويند که مراد پسند دختر است برای ازدواج با پسر.
٭٭مهر برون :
مراد بريدن و قطع و تعيين کردن ميزان و مبلغ مهريه است. مجلس مهر برون در خانه عروس تشکيل می شود جمعی از بستگان نزديک طرفين و احياناً يکی دو نفر از محترمين و سرشناسان خوش نام و مورد اعتماد نيز در جلسه بنا به دعوت هر يک از طرفين حاضر می شوند نخست گفتگوهای بسياری درباره عروسی ها و عقدها و مراسم مختلف به ميان می آيد و بالاخره يکی از بستگان داماد سر صحبت را در مورد مهريه باز می کند و هر کس مبلغی را می گويد و بالاخره بعد از اتمام گفتگو ها مهريه تعيين می شود و ميزان پول حمام که مبلغی است که بايد از طرف خانواده داماد به خانواده عروس نقداً پرداخت شود و معمولاً ده يک ميزان مهريه است.
درضمن علاوه بر مهريه يک جلد کلام الله مجيد و يک سکه طلا و مقداری نمک طعام و ابريشم خام نيز معمولاً روی مهريه است و در همين مجلس است که موضو ع تعداد لباس هايي که بايد برای عروس ازطرف داماد فراهم و هديه شود مطرح می گردد. زمانی که گفتگوها به خوبی و خوشی پايان يافت و توافق در همه زمينه ها صورت گرفت يکی از بستگان محترم عروس با صدای بلند می گويد (انشاءالله مبارک است) و زنان کل می زنند در اين مجلس از حاضرين با لوز و باقلوا، کلوچه، مسقطی، نقل، آب نبات، شکلات، ميوه، شربت و چای پذيرايی می شود و همه آرزو می کنند که عروس و داماد پای هم پير شوند و خير ببينند.
٭٭خريد لباس :
نحوه خريد لباس برای عروس در سابق و حالا فوق العاده متفاوت است و از نيم قرن پيش تا کنون دگرگونی های خاص و قابل توجهی در آن پديد آمده در سابق برای خريد لباس، اول ساعت خوب می کردند و برای اين کار دست به دامن علما می شدند چون بعضی از ساعات و بعضی از روزها را برای اين قبيل امور مناسب و بعضی را غير مناسب می دانستند و پرسش از عالم, قضيه را روشن می کرد. بعداز آن که ساعت خوب می شد چند نفر مانند مادر داماد، خواهر داماد، مادر عروس، خاله عروس برای خريد به راه می افتادند و يکسر به بازار وکيل می رفتند و خريدهايي به اين شرح می کردند:
کفش، دم پايي، جوراب، شلوار، پارچه، چارقد يا روسری سفيد يا صورتی، کمربند برای روی چادر، پارچه برای دو تا روبنده ولی امروز خريدتفاوت زيادی با قبل دارد .
٭٭رخت برون :
مقصود, بريدن پارچه برای لباس عروس است درسابق روز رخت بران معمولاً دو سه روز بعد از خريد تعيين می شد بدين طريق که از طرف خانواده داماد به خانواده عروس خبر می دادند که می خواهند برای رخت بران به آنجا بروند در اين مجلس همراه پارچه ها مقداری نقل و قيچی بود که خياط هنگام بريدن پارچه می گفت: (چادر بخت مبارک باشد) و بعد همه حاضرين کل می زدند و نقل روی سر عروس می پاشيدند و هريک جمله ای دال بر تبريک بر زبان می آوردند مانند (سبزبخت باشی ) پای هم پيرشويد و غيره ... در اين مجالس واسونک هايي نيز خوانده می شد مانند :


هر که بشه زن کاکم مثل گل می بوسمش


يل مخمل فرنگی من خودم می دوزمش

غم خور گل عزيزم، تو گل راجونمی


هر چی دارم سی تو دارم تو عزيز خونمی

٭٭بله برون :
اين مراسم که بعد از رخت بران قرار دارد و در واقع دعوت ميهمانان برای عقد و عروسی است که مادر و خواهر عروس به خانه خويشاوندان می روند همراه با نقل و آنها را دعوت می کنند اگر اقوام تمايل به آمدن به عروسی داشتند از نقل ها می خورند در غيراين صورت از آنها تشکر می کنند و تبريک می گويند ولی نقل نمی خورند.

eMer@lD
06-08-2009, 01:50
عقاید در مورد زنان باردار


اگر زن حامله هر روز يک دانه سيب سرخ دعا خوانده بخورد، فرزندش زيبا می شود. زن باردار هرگز نبايد توت سياه و انجير بخورد. اگر توت سياه خورد بچه ای که خواهد آورد دچار غش خواهد شد و به علاوه طاسه خواهد رفت يعنی رنگش کبود می شود و به سختی نفس می کشد. انجيرموجب سقط جنين است .
اگر زن حامله اويشن بخورد بچه اش سقط می شود، زن باردار نبايد تنها به جايي برود زيرا آل او را می زند. برای اين که زن حامله احساس تنهايی نکند بايد دعای ام البنون را به گردنش انداخت خوردن آش کارده موجب سقط جنين می شود. اگر زن حامله تا چهل روز بعد از موضوع حمل فوت شود. بهشتی است. مار هرگز زن حامله را نمی گزد.

غذاهای پيش از زايمان :

همين که زنی آرمه کرد بايد غذاهای مخصوص به او داد ازجمله آنان آش ماست ( پختنی ها) آش غوره، کوفته سبزی، حلوای کاسه .

آش آرمه پزان :

زمانی که دوره آرمه داری زن حامله بگذرد بسياری از بستگان نزديک او و شوهرش مانند خواهر و مادر يک وعده غذای کامل شامل مرغ سرخ کرده، چلو خورشت، کوفته سبزی، حلوای کاسه، آش و فرنی به نام آش آرمه پزان تهيه کرده و برای ناهار يا شام آن زن و شوهر جوان می فرستند و اين سنت احترامی است به زن حامله و شوهرش .

لوله اندازون :

در ماه چهارم يا پنجم حاملگی از طرف خانواده عروس مراسمی به نام لوله اندازون برگزار می شود. در اين مراسم بيشتر اقوام هستند برای برگزاری اين مراسم عقيده دارند که بايد روز دوشنبه يا جمعه را برگزيد زيرا برای لوله اندازون، در اين دو روز ساعت خوب است و شگون دارد.
مادر زن لوله کوچکی که از طلا يا فولاد است و يا لوله طلايی که تو خالي است روی ظرف پر از نقلی گذاشته و دستمال نقره دوز و يا پولک دوزی شده و يا توری نازک و خوش رنگی را روی آن می اندازند و برای عروس می فرستند. بعد تمام ميهمانان پذيرايي می شوند و واسونک هايي نيز خوانده می شود که از جمله آن :


ای حرير نرم و نازک کی خريده؟ شوهرت


خانم عروس، بی بی عروس، ای چی چيه در برت

آوردن رختک:

همين که زن حامله هفت ماهه شد از طرف مادرش لباس های مورد لزوم بچه را در چمدان يا در سينی های جداگانه گذاشته و روی آن پارچه می کشند و برای عروس می فرستند. همه اقوام داماد جمع می شوند بعد از مدتی کسی که از جانب مادر عروس به خانه داماد آمده پارچه ها را برمی دارد و به عروس و بستگان شوهرش تحويل می دهند و ضمن اين کار جملاتی راکه حاکی از اشتياق طرفين به پسر بودن حمل است گفته می شود از جمله اورا آقازاده می خوانند.
رختک معمولاً شامل اين البسته و اشياء است، گهواره يا ننو، قنداق، پيشانی بند، ناف بند، صابون، روپوش بچه و غيره ....

عقايد درباره زائو و نوزاد :

اگر چاقو يا قيچی نزد زن زائو باشد آل او را می زند، بايد نوزاد را در شب اول تولدش کمی در کوچه و بازار گرداند که اگر کسی بر او واردشد عيبی نداشته باشد. شب های يک شنبه و چهار شنبه بايد زاغ و اسپند برای نوزاد دود کرد تا اگر بچه نظر خورده بريده شود. اگربچه ای را وجب کنند می ميرد و از اين قبيل .

همتی :

چند روز قبل از آن که آثار و نشانه های زايمان ظاهر شود، زن باردار به ديدن اقوام و خويشان می رود و اين ملاقات ها برای آن بود که نزديکان و آشنايان درمراسم زايمان شرکت کنند و به آن همتی می گفتند.

زايمان :

هنگام وضع حمل اکثر اقوام و بستگان در اطراف زائو حاضر می شدند، جز زن هايی که هفته گيرک يا چله گيرک داشتند (به زنانی که نوزادشان از روز هفتم مرده بود ( هفته گيرک) دار و به آنهايي که نوزادشان از روز تولد تا چهل روز بعد مرده بود( چله گيرک) دار می گفتند .
زن هايی که از ساعات اوليه زايمان نزد زائو آمده بودند می توانستند بقيه روز ها هم به ديدن او بيايند ولی زن های هفته گيرک دار و چله گيرک دار تا چهل روز پس از تولد نوزاد حق نداشتند به ديدن زائو بروند. چند ساعت قبل از زايمان زمانی که اولين نشانه ها پيدا می شد، برای آسان زاييدن مقداری فرنجمشک، زعفران، مشک فراموشی و اسطوخودوس را دم کرده به زائو می دادند. قبل از زايمان در يک مجمعه (سينی بزرگ لبه دار) مقداری خاک ريخته، چهارعدد خشت را دو به دو روی هم و در مقابل هم قرار می دادند، روی خاک را با پارچه ياکهنه ای می پوشاندند، زائو را روی دو پا و بالای خشت ها نشانده و به فاصله ای که بين خشت ها ايجادشده بود ( گودک) می گفتند يکی از اقوام نزديک زائو به عنوان (پيش نشين) رو به روی او می نشست. تولد که صورت می گرفت ماما بچه را می گرفت و هنگامی که می خواست ناف نوزاد را ببرد هرکدام ازحاضرين مبلغی به عنوان ناف بران به او می دادند. درطول زايمان يک نفر اذان می گفت و آن را اذان بی موقع می ناميدند. در يکی از گوش های نوزاد اذان می گفتند و در گوش ديگر او اقامه خوانده می شد. زير متکای زائو يک قداره قرار می دادند. ماما سيخی به دست گرفته و روی بدنه ديوار ضمن کشيدن خطی می گفت: حصار می کشم. عمل حصار کشيدن سه مرتبه انجام می گرفت. يک قيچی را به دهان زائو می گذاشتند. و او سه دفعه قيچی را به دندان می گرفت، سپس قيچی را زير متکای او قرار می دادند. سه عدد پياز را با يک قطعه کوچک (کنجه) گوشت به سيخی کشيده سيخ را بالای در راهرو يا اتاقی که زائو در آن خوابيده بود نصب می کردند تا هرکسی که وارد و خارج می شود از زيرآن رد شود. تمام اين کارها برای آن بود که به زائو و نوزادش آسيب و چشم زخمی نرسد. مراقبت از زائو درشب ها با هوشياری و دقت بيشتری انجام می گرفت و برای جلوگيری از آل زدگی او را تنها نمی گذاشتند. آدم های خسته و کوفته نبايد به ديدن نوزاد می آمدند چرا که نوزاد به بی حالی و بی رمقی دچار شده از حال می رفت. در صورت بروز چنين حالتی، گيوه يا ملکی پدر نوزاد رابرداشته آنها را بالای سر نوزاد به هم می زنند تا گرو غبار پای افزارها روی او ريخته از بی حالی بيرون آيد. بعد مقداری باروت را در آستانه در اتاقی که زائو در آن خوابيده بود می ريختند و زائو نگاه می کرد، در همين حال يک قطعه زغال آتش شده را روی باروت می گذاشتند و زائو بايد تا زمانی که باروت در حال سوختن و شعله کشيدن بود به آن نگاه می کرد. سپس آتش روی باروت را به پشت بام همان اتاق می انداختند و اين کار را سه روز انجام می دادند روزهای اول و سوم و هفتم روی خشت خامی با پارچه رنگی، چشم و ابرو و بينی و دهان گذاشته کمی اسپند و نمک وسکه ای درگوشه های خشت قرارداده، خشت را سرکوچه می گذاشتند. شخص يا گدايي که سکه را برمی داشت وظيفه داشت خشت را بشکند. روز سوم قابله (ماما) بند سياه و سفيدی را که به هم تابيده شده بود و به آن بند چله می گفتند به دور گردن، مچ دست و مچ پای زن زائو و هم چنين به دور گردن و مچ دست نوزاد می بست بند چله را تا چهل روز پس از زايمان از زائو و نوزاد جدا نمی کردند. روز چهارم مقداری کاچی پخته و به زائو می دادند که به کاچی زير تو ( تب) معروف بود. در اولين چهارشنبه يا يکشنبه پس از تولد برای زائو و نوزاد زاغ و اسپند می سوزاندند. بدين ترتيب که قطعه ای زاغ را به يک دست و سوزنی را به دست ديگر گرفته ضمن فرو کردن سوزن به زاغ مطلبی می گفتند و بعد زاغ و مقداری اسپند را در آتش می ريختند اين مراسم برای رفع مضررات از جان زائو و نوزاد بود و بيشتر به وسيله مادر زائو انجام می شد.
حمام زايمان :
برای رفتن به حمام عده ای از آشنايان را دعوت می کردند. سيخ پياز و گوشت را که بالای در زده بودند برداشته و يکی از پيازها را توی کوچه، دومی را دم در حمام و سومی را داخل حمام زير پای زائو می گذاشتند تا له شود وقطعه گوشت را بين راه جلو سگ می انداختند. پس از پوشاندن لباس های زائو چارقدی روی سر او انداخته و رويش لچک (دستمال) سياهی می بستند اين لچک مشخص کننده زن زائو بين ساير زن ها بود زائو ابتدا وارد اتاق خود می شد و نوزاد را بعد از او وارد اتاق می کردند. روز هفتم يا دهم برای نوزاد ننی (ننو) می زدند.
ابتدا ننی را روی زمين پهن کرده، چهارعدد گردو را در چهار گوشه آن می شکستند، قطعه گوشتی را نيز وسط ننی گذاشته و بعد آن را به گربه ای می دادند. مقداری پوست خز روی سر نوزاد قرار می دادند تا ملاجش نيفتد و بی وقتی نکند بچه را تا چهل روز از اتاق بيرون نمی بردند بعد از چهل روز معتقد بودند اگر او را از جلو دکان رنگرزی رد کنند، بچه حمله ای شده و به اصطلاح پيرونه می کند روز چهلم نوزاد رابا مقداری نقل و شمع به شاهچراغ می بردند، شمع ها را آنجا روشن کرده و نقل ها را به مردم می دادند. کمی نان را گوشه قنداق گذاشته و هنگام رفتن به شاهچراغ نان را جلو اولين سگی که می ديدند می انداختند. پسر را تا دوسال دوماه کم (بيست ماه ) و دختر را دوسال و دو ماه شير داده اين موضوع را به پيغمبر اکرم نسبت می دادند.

از شير گرفتن بچه :

پس از مدت شيرخوارگی روز جمعه ای را انتخاب کرده و با خود يک انار و مقداری ماست برداشته به مسجد جامع می رفتند. در محوطه مسجد جمعه ستون سنگی کوتاهی بود که سرستون سنگی روی آن قرار داشت در سطح بالايي اين سر ستون سوراخ هايي کنده شده بود بعضی ها تعداد اين سوراخ ها را چهل عدد و بعضی کمتر می دانستند. ماست را باقاشق درسوراخ ها ريخته سپس آنها را از سوراخ ها جمع کرده به داخل ظرف می ريختند.
کسانی به جای ماست از آب استفاده می کردندبا دندان کمی از پوست انار را می کندند و پس ازخواندن سوره ياسين به درون انار فوت می کردند. (اين عمل ممکن بود درمسجد يا جايی ديگر انجام شود ولی مهم آن بود که حتماً در روز جمعه اين کارصورت بگيرد.) ظهر جمعه درمنزل رو به قبله می نشستند و بچه را کاملاً شيرداده سير می کردند، آنگاه قطعه ای سنگ يا بازيچه ای را کمی دورتر پرتاب کرده بچه را می فرستادند تا آن سنگ يا بازيچه را بردارد و از آن ساعت شيردادن به بچه را قطع می کردند تا سه روز از ماست و اناری که با خود به مسجد برده و باز گردانده بودند به بچه می دادند.

eMer@lD
06-08-2009, 01:51
جشن عقد


٭ بند اندازون:
در فاصله روزی که دعوت به عمل آمد تا روز عقد مراسمی انجام مِی گيرد که از جمله بند اندازون است. روز بنداندازون به وسيله مادر عروس تعيين می شود و به خانه داماد خبر می دهند که ما می خواهيم فلان روز خانم عروس را بند بيندازيم و چقدر خوشحال می شويم اگر شما هم باشيد. مادر شوهر اگر خودش هم نتواند برود دو سه نفر را به خانه عروس می فرستد و در آنجا ضمن شادی و کل و واسونک چند نفر زن مدعو، به همراه زن بندانداز عروس را بند می اندازند. البته به غير از عروس، زنانی هم که با او هستند بند می اندازند. معمولاً هنگام بنداندازی عروس، واسونک هايی از اين قبيل خوانده می شود:

از فروغ روی عروس، شب شده مانند روز


شب شد و دوماد نيومد شمع و لاله کم بسوز

خير ببينی ننه عروس ، اين گل از خونت درار


شب يک و منزل هزار و چشم داماد انتظار

بالاخره بند اندازون عروس در ميا ن کل زدن زنان و واسونک خوانی و نقل افشانی روی سر عروس تمام می شود.
٭ حمام رفتن :
يکی از مراسمی که در سابق تشريفاتی داشت، حمام بردن عروس است درسابق برای حمام رفتن مادر داماد به مادر عروس پيغام می داد که ما فلان روز عروس خانم را می خواهيم به حمام ببريم که هم اطلاع است و هم اجازه و هم دعوت. در روز موعود با چندی که در مراسم بند اندازون بوده اند به حمام می رفتند مادر داماد قبلاً وسايلی به شرح زير برای عروس به حمام می فرستاد وضمناً بينه دار و استاد حمام را هم در جريان می گذاشت که رعايت احترامات را بکنند وحتی بعضی اوقات برای بعضی از عروس ها حمام قرق می شد که به استثنای عروس و يارانش و کسانی که از ياران داماد با او به حمام رفته اند کسی داخل حمام نشود و اين مسؤوليت را استاد حمامی به پاس احترام و حرمت خانواده عروس و داماد خلاصه اگر از خانواده های سرشناس بودند برعهده می گرفت و البته انعام و شيرينی خوبی هم دريافت می داشت وسايل عبارت بودند از: حنا، گل سرشور، سفيد آب، شانه تخته ای، حوله بزرگ، سوزنی، بقچه، و غيره. زن دايره زنی را هم سر بينه می فرستادند و همين که عروس وارد می شد کل می زدند. زن حنابند معمولاً کارگر حمام بود برای حنا بستن اول سر، بعد دست و بعد پنجه های پای عروس را بر می گزيدند و موقع حنا بستن واسونک هايی از اين قبيل خوانده می شد:


گلش از مکه بيارم آبش از امام رضا


يی حمومی سيت بسازم حمومای حاجی رضا

داغ فرزندنت نبينی شط مرواری ببند


آی حنابند آی حنابند اين حنا عالی ببند

بعد از عروس و ميهمانان با چای و شربت (سربينه) پذيرايي می شد و انعام و شيرينی استاد حمام و شاگردان حمام نيز
داده می شد و بعد همگی به خانه عروس می رفتند و درآنجا غذا صرف می کردند.
٭ عقد :
مراسم عقد پرشکوه ترين مراسم پيش از عروسی است برای اين کار تهيه وسيله پذيرايي و انجام آن همگی با داماد است و مراسم در خانه عروس صورت می گيرد. کلوچه، مسقطی، لوز، باقلوا، نقل خراش، پنير، نان، سبزی، ميوه به علاوه ميوه و شيرينی و کله قند جداگانه با کاغذهای رنگی زرورق پيچی شده آنهارا در سينی های متعدد گذاشته روی سر چند نفر حمال می گذارند و روی سينی ها پارچه های توری رنگی نازکی می کشندو به خانه عروس می فرستند .
٭ سفره عقد :
در بقچه و سوزنی که معمولاً ترمه است رو به قبله می گسترند و يک جانمازی زيبا بالای آن قرار می دهند. چهار تا لاله کاسه دار را در چهار گوشه آن می گذارند و شمع های داخل لاله ها را می افروزند. آينه را طوری قرار می دهند که برابر عروس قرار می گيرد. مقداری شيرينی که در خونچه است, دريک طرف عروس و اسپند دود کرده را درطرف ديگرش می نهند. مقداری نمک نيز دريک کيسه کرده و زير پای عروس می گذارند که درشب عروسی در برنجی که درخانه داماد طبخ می شود, ريخته شود. عروس را روی سوزنی و برابر جانماز و آينه ای که بالای آن قرار داده اند می نشانند. البته بايد رو به قبله قرار گيرد. يک جلد کلام الله مجيد در دامنش می گذارند که سوره يوسف يا سوره مريم را در برابرچشم هايش می گشايند که چشم عروس بدان باشد. يک زن يک بخته (مراد زنی است که يک شوهر کرده و خوشبخت باشد) دوتکه يا دوکله قند را در دست می گيرد تا هنگام خطبه خوانی روی سر عروس بسايد . عروس از زمانی که پای سفره عقد می نشيند تا خطبه خوانی مرتباً بايد بگويد (يا عزيز باعزت) هنگام خطبه هيچ دختری نبايد در اتاق باشد چون معتقدند که بخت چنين دختری بسته خواهد شد و دختری که بختش بسته شود دير شوهر خواهد کرد و يا اصلاً بی شوهر خواهد ماند. مقداری عنبر که آن را عمبر می گويند در هاوانی ريخته و آن را می کوبند و مرتباً می گويند (عروس عمبر، دوماد گربه) که مراد از آن بوی عطر عنبر است که فوق العاده مورد علاقه گربه است و اين به يمن آن است که داماد عروس را چون گربه که عاشق بوی عنبر است دوست بدارد. ضمناً قفلی را هم به دست عروس می دهند که هنگام خطبه خوانی قفل کند و بالاخره عاقد حاضر می شود بعد از تشريفات مقدماتی که کسب اطلاعات عاقد درباره طرفين و شهود آنهاست و ميزان مهريه و غيره عاقد وارد اطاق عروس می شود. معمولاً خطبه سه بار خوانده می شود و عروس در مرتبه سوم يا دفعات بعد ( بله) را می گويد. ضمن خطبه خوانی دو نفر زن يک بخته بايد درطرفين عروس بنشيند و مدام با آرنج به پهلوی او بزنند و او را تشويق و ترغيب به گفتن بله کنند.
ضمناً مقداری ماست که کمی (تربت) در آن ريخته اند جلو عروس می آورند که بايد با انگشت کوچکش کمی از آن را بخورد همين که عروس بله را گفت داماد وارد اطاق می شود بعد عروس و داماد مقداری گلاب روی يکديگر می پاشند بعد از بله گفتن همه زنان کل می زنند و سکه روی سر عروس و داماد پاشيده می شود و عروس کليد قفلی را هم که بسته است به دست يکی از بستگانش می دهند تا شب عروسی نگهدارد.
نان و پنير و سبزی را در ميان حاضرين تقسيم می کنند و عده ای سعی می کنند که يکی دو بسته از آن را به خانه ببرند و عقيده دارند نان نشان برکت و پنير مايه زندگی و سبزی تفألی است و بر سبز بخت شدن عروس و سرسبزی و شادی داماد. به علاوه می گويند هر بسته نان و سبزی که دست عروس به آن بخورد، اين خاصيت را پيدا می کند که هرکس بخورد، هرگز دندان درد نمی گيرد. بعد از خطبه عروس و داماد هدايايي به يکديگر می دهند که هديه داماد به عروس شامل انگشتر، دستبند، و يا سينه ريز است و هديه عروس به داماد نيز انگشتر است. زنان عقيده دارند که بايد حتماً پسر بچه کوچکی ر به جای عروس نشاند تا عروس و داماد صاحب پسر شوند. هنگام عقد نيز واسونک های متناسبی خوانده می شود . ازجمله :

جون زلف آقا جونيت بوگو چن مهرت کنيم


اومديم عقدت کنيم و نومديم سيلت کنيم

آتيش بنداز تو سماور تا چايي ميل بکنيم


اومديم عقدت کنيم و نومديم سيلت کنيم

عقايدی درمورد مراسم عقد وجود دارد که شامل موارد زيراست. وقتی عروس از جا بلند می شود هر دختری سر جايش بنشيند، زود به خانه بخت می رود.
اگر در خلال عقد تا روز عروسی يکی از بستگان داماد بميرد، عروس شکار شده است. نان و پنير و سبزی عقد را به هر دختری که بدهند بخورد، زود شوهر می کند. زنی که روی سر عروس قند می سايد بايد يک زن شوهر کرده و خوشبخت باشد چون در غير اين صورت عروس به سرنوشت او دچار می شود. عروس موقع عقد بايد لباس سفيد يا سبز بپوشد و ابريشم سبزی را هم به دور گردن خود بيندازد، محل گسترش سفره عقد بايد درطبقه پايين ساختمان باشد نه طبقه دوم يا بالاتر چون زير طبقه دوم به بالا پوک است وزندگی زناشوئي عروس و داماد دوامی نخواهد داشت. بردن هدايای اعياد به خانه عروس از رسوم ديگر است که در اعياد مذهبی مانند عيد فطر، عيد مولود، تولد حضرت علی(ع)، عيد غديرخم و غيره صورت می گيرد که اين هدايا معمولاً فاصله بين عقد و عروسی به خانه عروس فرستاده می شود که شامل ميوه و شيرينی است و هدايا را معمولاً در سينی های بزرگ قرا می دهند و روی آنها را پارچه های نازک رنگارنگ می کشند و روی سر چند نفرگذاشته می فرستند. در روز عيد قربان علاوه بر شيرينی و ميوه گوسفندی نيز به خانه عروس فرستاده می شود و پارچه سبز رنگی را هم به دور گردن گوسفند می بندند و سرو پيشانی و دست و پای گوسفند را نيز رنگ می کنند .چنانچه عيد نوروز در ميان باشد، از سوی داماد هديه جالبی نيز به مناسبت نوروز برای عروس فرستاده می شود اين هديه شامل زينت آلات از فلزات گرانقيمت است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:51
شب یلدا


شب اول چله بزرگ زمستان را که مقارن با شب اول ديماه است، شب يلدا می گويند در اين شب که بلندترين شب سال است، اکثر خانواده ها در شيراز به شب زنده داری می پردازند. بعضی نيز بسياری از دوستان و بستگان خود را دعوت می کنند و برای پذيرايی از آنها و نيز صرف غذا سفره ای می گسترند. اين سفره که بی شباهت به سفره هفت سين نوروز نيست، در اطاقی گسترده می شود، اينه و قاب عکس حضرت علی (ع) در آن قرار می گيرد، يکی دو لاله و چند شمع زيبا و نگين در آن گذاشته و روشن می کنند. در حاشيه آن درظرفی زيبا مقداری اسپند می گذارند و روی آن را آتش می ريزند تا بوی آن در اطاق بپيچد. از ميوه ها انار و مرکبات و به ويژه هندوانه بايد در سفره باشد. از انواع تنقلات نخودچی، کشمش، حلوای ارده و اجيل مشکل گشا و رنگينک و ارده شيره و خرما و انجير نيز درسفره گذاشته می شود.
غذای ويژه سفره شب يلدا هويج پلو است.
شيرازی ها معتقدند که عموم مردم يا گرم مزاجند يا سرد مزاجند و در شب يلدا آنها که گرم مزاجند بايد حتماً انواع خنکی ها مانند هندوانه بخورند تا طبعشان برگردد و سرد مزاج شوند و آنها که سرد مزاجند، بايد در اين شب از انواع گرمی ها مانند: خرما، رنگينک، انجير و ارده شيره بخورند تا مزاج آنها نيز به گرمی برگردد. در اين شب، تا ديرگاهان می نشينند و به شوخی، گفت وگو، خاطره گويي و مشاعره و شب زنده داری می پردازند .
فال حافظ نيز در ميان خانواده ها، بخصوص در اين شب رواج فراوان دارد.

eMer@lD
06-08-2009, 01:52
مرگ و فوت


حمل جنازه :
وقتی همه دوستان و بستگان در منزل متوفی جمع شدند و تابوت نيز آورده شد مفرشی می گسترند و يک نفر زير سر مرده و يک نفر دو پای او را و دو نفر ديگر زير کمرش را می گيرند و اورا از جا بلند کرده روی مفرش می گذارند و حوله سفيدی رويش می کشند. زمانی که می خواهند مرده را به سوی گورستان حمل کنند چهار نفر گوشه جنازه را می گيرند ولی سه بار آن را بر زمين بايد بگذارند يک بار در آستانه در اطاقی که متوفی در آن درگذشته، يک بار در کف حياط منزل و بار سوم در دالان و کنار در خروجی خانه و اين در حقيقت خداحافظی مرده است از خانه ای که درآن می زيسته و در آن در گذشته .
زمانی که جسد ميت از خانه خارج می شود بايد نخست سر او را از خانه بيرون کنند معمولاً تابوت را کمتر وارد خانه می کنند و ورود آن را به خانه خوش يمن نمی دانند و آن را دم در کوچه می گذارند.
وقتی مرده را داخل آن گذاشتند تابوت را بر روی دوش حمل می کنند و پشت سر تابوت و در جلو جمعيت و تشييع کنندگان پشت سر آنها حرکت می کنند و مردی که نان و خرما را حمل می کند مرتباً با صدای بلند می گويد ( لا اله الا الله ) و مرده را فوق العاده سريع حرکت می دهند و هر کس با تابوت روبرو شود موظف است و بايد حتماً اگر هفت قدم هم باشد مرده را همراهی کند و هر کس پايه تابوت را روی شانه خود بگذارد اجری بزرگ برای خود ذخيره کرده و به همين نظر است که موقع حمل تابوت مردم برای روی دوش گرفتن آن از يکديگر سبقت می گيرند و پس از رسيدن به غسالخانه صاحب مرده موظف است پول حمام کسانی را که مرده قبل از شستن لمس کرده اند بپردازند.

شستن مرده :
ممکن است متوفی به طور کتبی يا شفاهی وصيت کرده باشد که شخص معين او را بشويد در اين صورت طبق وصيت عمل می شود اما اگر چنين وصيتی نشده باشد مرده در گورستان به وسيله مرده شوی شسته می شود. برای اين کار جسد مرده را روی سنگ تن شور می گذارند و مشغول می شود. بعد لباس او رابه آرامی در می آورند و در اين هنگام سوره ياسين و دعای عدليه نيز خوانده می شود. بعد که مرده برهنه شد او راسه بار بايد بشويند دفعه اول با سدر، دفعه دوم با کافور و دفعه سوم با آب خالص، در مرتبه سوم غسل ميت از طرف مرده شوی صورت می گيرد. بعد از غسل دو چوب نخل به طول تقريبی 20 سانتی متر زير بغل مرده می نهند و معتقدند که عصای روز قيامت او خواهد شد بعد باآب تربت شکل هايی روی صورت مرده می کشند و برای او اشهد می خوانند. بعد وی را کفن می کنند و بعد از کفن کردن او را دفن می کنند و يکی از آقايان تلقين می خواند بعد از دفن همه آنهايی که جنازه را تشييع کرده اند به خانه متوفی صاحبان عزا باز می گردند. شب که شد حوله سفيدی را درگوشه اطاقی که متوفی شب پيش در آن بوده می گسترند. لاله يا چراغی نيز روشن می کنند و درست به جای شخصی متوفی می گذارند و درظرفی مقداری آب و شکر کرده و سه تا برگ سبز در آن می اندازند و در کنار لاله ها می گذارند روز دوم نيز از چند تن از بستگان و دوستان با ناهار پذيرايي می شود و عصر مقداری حلوا درست می کنند و کمی از آن را در کاسه کرده سر جای مرده می گذارند چون معتقدند که روح سرگردان و آواره مرده به دنبال جسدش می گردد.
درچنين مجالسی معمولاً کمتر سخن گفته می شود و همه به صدای قاری که قرآن می خواند گوش می دهند. معمولاً سنگ قبر در روز هفتم يا سی ام يا چهلم انداخته می شود .
مراسم سی ام که در سی روز بعد از مرگ متوفی صورت می گيرد بسيار ساده است و خانوادگی مراسم چهلم علاوه براين که به صورت مجلس مجللی برگزار می گردد که معمولاً يا در حرم شاهچراغ (ع) يا حرم سيد مير محمد (ع) يا صحن و داخل شاه داعی الله يا مقبره علی بن حمزه (ع) صورت می گيرد و شبيه ختم است. در اين روز بر سر قبر متوفی نير مراسمی انجام می گيرد از ويژگی های مراسم چهلم ساختن حلوای چهل تکيه است ( پختنی ها) اين حلوا را روی قبر می گذارند و اسپند و کندر دود می کنند.

سر سال :
روزی که درست يک سال از مرگ متوفی گذشته افراد خانواده مقداری حلوا درست می کنند و به قبرستان می برند و در ميان قاری و افراد مستمند قسمت می کنند.



روز عاشورا


در روز بيست و هفتم ماه قبل از محرم که ذی الحجه نام دارد، در مساجد منبرهايی را برپا می کنند و ديوارهای مسجد را با پارچه های سياه می پوشانند. از روز اول محرم پيش نمازها به منبر می روند و به ذکر (واقعه) می پردازند و به شرح زندگی و اعمال حضرت علی (ع) و پسرانش حسن(ع) و حسين (ع) پرداخته و مصيبت وارده به امام حسين (ع) را بازگو می کنند.
عزاداری با صدای موقر و آرامی شروع می شود .قسمت هايی از ( واقعه ) نيز به شعر است که با آهنگ محزونی خوانده می شود. هر روز قسمتی از ماوقع کربلا توسط افرادی که برای اين منظور انتخاب شده اند نمايش داده می شود. در روز عاشورا مردم شيرازغذا تهيه نمی کنند و اعتقاد دارند هيچ آتشی نبايد برای تهيه غذا روشن شود. در اين روزها بيشترمردم نذور خود را ادا می کنند که از جمله آنها شربت، آش و غذاهای مختلف ديگر است که بيشتر آن را به عزاداران و دسته های سينه زن می دهند و يا در بين مستمندان قسمت می کنند. دسته های سينه زن از طرف محله ها به طرف شاهچراغ (ع) يا دارالرحمه حرکت می کنند و همه لباس سياه به تن می کنند و در بعضی از دسته های سينه زن کاه و گل به سر خود می ريزند و از اين طريق ابراز ناراحتی می کنند. درشب عاشورا که به شام غريبانمعروف است مردم در مساجد و حسينيه ها جمع می شوند و به خواندن دعا مشغول می شوند و در اين شب شمع های بسيار روشن می کنند و همگی شمع به دست به طرف شاهچراغ (ع) و سيد علاءالدين حسين (ع) حرکت می کنند و به نوحه خوانی می پردازند و اين چنين می خوانند: امشب شب شام غريبان است، جسم حسين اندر بيابان است…و اين مراسم به خاطر مظلوميت و غربت امام حسين می باشد .

eMer@lD
06-08-2009, 01:53
شهر تاریخی باستانی استخر
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




شهراستخر مانند هگمتانه و شوش و ري ، يكي از شهرهاي معمور و مهم ادوار باستاني و بزرگترين و با شكوهترين و پر جمعيت ترين شهرهاي پارس بوده ، كه از حدود پنج شش سده پيش از ميلاد ، يعني از زمان شاهنشاهي هخامنشي تا سدة دهم ميلادي ( چهارم هجري ) داير و آباد و مركز بازرگاني و سياست و حكومت پادشاهان و امراي محلي پارس ، و جايگاه موبدان و دبيران و دستوران دين زرتشتي بوده است . ويرانه‌هاي گسترده آن در هفت كيلومتري شمال تخت جمشید ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، كنار چپ راه شيراز به اصفهان قرار گرفته ، و نمودار شكوه ديرينه‌اي ميباشد ، كه سه شاهنشاهي بزرگ هخامنشي و اشكاني و ساساني بآن داده بود . آثار دروازه سنگي آن سوي راست راه شيراز به اصفهان هنوز بر جاي مانده ، و مانده‌هاي كاخ ويران شده‌اش با ستونها و سر ستونهائي كه در گوشه و كنار پراكنده است ، نمودار عظمت دوران آباديش ميباشد .
از تاريخ بناي اين شهر كه چه زماني داير گرديده ، آگاهي درستي در دست نيست . زيرا نبشته و آثاري كه تاريخ آنرا از پيش از دوره هخامنشي تعيين نمايد ديده نشده ، و آثاري هم كه در خلال كاوشها بدست آمده ، بيشتر مربوط به عهد هخامنشي و ساساني و سده‌هاي نخستين اسلامي ميباشد . ولي وجود آب فراوان رودخانه پلوار و زمينهاي گسترده حاصلخيز پيرامون آن ، مينماياند كه از دوران كهن ، جايگاه مردمی بوده كه در اين ديار ميزيسته ، و آبادي بزرگي را تشكيل داده بودند .
آنچه ميتوان گفت اينست كه شهر باستاني استخر در زمان فرمانروائي شهرياران هخامنشي آباد و پر جمعيت و شهر منسوب به پايتخت ( تخت جمشيد ) بوده ، و مردم زيادي در آنجا ميزيسته ، و محل بازرگاني و كشاورزي و داد و ستد و مقر خاندانهاي كهن و سرشناس و برگزيده زمان بوده است .
گسترش شهر را تاريخ نويسان قديم از (( جلو در )) تا (( جلوگير )) يعني پهناي تمام جلگه مرودشت دانسته ، اما چيزي كه فعلا” معين و مشهود است ، حدود اين شهر از خاور ، تا نزديكيهاي روستاي سيدان و فاروق ، و از باختر به روستاي زنگي آباد ، و جنوب و شمال آن نيز كوههاي تخت جمشيد ( كوه رحمت ) و نقش رستم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ( كوه حاجي آباد ) بوده است . رودخانه سيوند ( همان پلوار ) كه اكنون اين نواحي را سيراب ميسازد ، از شمال باختري شهر استخر روان است ، و زمينهاي اطراف آنرا سيراب و سرسبز و پر كشت و پر درخت ساخته بود .
استخر را تخت طاوس هم ميگويند .
پس از آتش سوزي و ويراني تخت جمشيد و برچيده شدن شاهنشاهي هخامنشي ، اين شهر تا چندي رونق و اهميت خود را از دست داد....
نخستين باري كه نيروي اسلام بر اين شهر تاخت سال 18 ه . ق در زمان خلافت عمر بود . در اين سال سپاهيان تازي به سركردگي (( عثمان بن ابي العاص )) پس از گشودن ناحیه شاپور و اردشير خوره (( فيروزآباد )) و دارابگرد ، بسوي اين شهر آمدند . فرماندار استخر (( هيربد )) داماد يزدگرد سوم كه پيش از آن نيز در پارس بوده ، و در يكي دو نبرد با تازيان دست و پنجه نرم كرده بود ، با در پيش گرفتن رويه مسالمت آميز و پذيرش شرائط صلح و تعهد پرداخت باج و خراج ، موقتا” شهر را از ويراني و تاراج و كشتار نيروي مهاجم در امان نگاهداشت . ولي تسليم و پرداخت باج بر مردمان خونگرم پارسي كه چندين سده فرمانرواي جهان بوده‌اند ، سخت ناگوار و گران بود و چندي نپائيد كه از فرمانبرداري امراي تازي سر پيچيدند . ازاين رو در سال 29 ه . ق (( عبدالله بن عامر )) سردار ديگر عرب پس از خوابانيدن شورش شهر گور ( فيروزآباد ) بسوي استخر شتافت . ساكنان شهر سخت پايداري كردند و رشادتها بروز دادند تا مگر تسليم سردار تازي نشوند ، ولي سرانجام او با قهر و غلبه شهر را گشود و كشت و كشتار وحشتناکی نمود...
استخر در اثر شورشهاي پي در پي و نرفتن زير بار امرا و سرداران تازي و جنگهاي خونين كه در آنجا روي داد ، كم كم رو به ويراني رفت تا در سال 74 ه .ق كه محمدبن يوسف ثقفي برادر حجاج شهر شيراز را گسترش داد و پايگاه خود قرار داد ، ديگر استخر از آن اهميت و مركزيت و آباداني خود افتاد و گروهي از ساكنان آنجا بسوي شهر شيراز رفتند . دروازه اصفهان كنوني شيراز تا چند سده بنام دروازه استخر ناميده ميشد ، يعني دروازه‌اي كه بسوي شهر استخر ميرفته‌اند .
شهر استخر پيوسته رو بويراني و ركود ميرفت تا سرانجام بطوريكه نوشته‌اند در سال 436 ه . ق محي الدين ابوكاليجار بويهي شهر را بكلي ويران و ساكنان آنجا را بشيراز كوچانيد و از آن پس اين شهر مقدس و بزرگ پارس و بانوي شهرهاي ايران پس از پانزده سده شكوه و جلال ، و شاهد بزرگيها و تاجگذاريها و جشنها و شاديها و نبردها و دگرگونيهاي مهم تاريخي ، بطوري ويران گرديد كه ديگر روي آبادي نديد و از زير خروارها خاك گذشت ...

eMer@lD
06-08-2009, 01:54
ارگ کریمخان زند ....
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






ارگ کريمخاني کاخ رسمی و پادشاهی كريم خان زند بوده است كه۲۴۰ سال پیش در سال ۱۷۶۷میلادی به دستور وي ساخته شد که در شمال شرقي شيراز، و در میدان شهرداری قرار دارد..
ارگ مساحتی برابر 4000 متر مربع دارد . این ارگ چهار دیوار بسیار بلند دارد که به وسیله 4 برج خشتی 14 متری به هم متصل گشته اند و هر یک از این برج های خشتی زاویه 90 درجه دارند. کاشی کاری سردر ورودی مربوط به نبرد رستم پهلوان با دیو سپید است. كريم خان زند براي ساختن این کاخ ماهرترين سنگ تراشان، معماران و هنرمندان آن زمان را به شيراز دعوت كرد و بهترين نوع مصالح را از شهرها و كشورهاي مختلف خريداري نمود و در اختيار كارگران قرار داد. در مدت زمان كوتاهي بناي ارگ ساخته شد.

درساختن ارگ، معماري نظامي و معماري مسكوني هر دو با هم به كار رفته است چرا كه ارگ خانه پادشاه مي بود و بايد از ضريب امنيتي بالايي برخوردار باشد. بنابراين ديواره هاي بيروني كه همانند ديوارهاي يك دژ نظامي است، بسيار بلند است.ديواره بنا در پايين 3 متر کلفتی دارد و به صورت مخروط ناقص بالا رفته و کلفتی آن در بالا به 2.8 متر مي رسد. و در قسمت بالا ديواركي جانپناه دارد كه محل استقرار سربازان بوده، تيركش هايي نيز در اين ديوار تعبيه شده كه برخي كوچك هستند و حالت مورب دارند كه محل قرار دادن تفنگ و اسلحه بوده و ديگر سوراخ هاي بزرگتري كه براي راندن دشمن بوده است. هشتي ورودي آن فضاي بزرگي است كه يك در به باره بند (اصطبل) داشته و در حال حاضر مكان فروش بليط است و در مقابل دري دارد كه به پشت بام مي رفته. همچنين در داخل هشتي چند طاق نما براي نشستن وجود دارد. هشتي ارگ نسبت به هشتي ديگر خانه ها تزيينات كمتري دارد. در قسمت باره بند اتاق هايي مخصوص سر مهتر وجود داشته كه هم اينك ويران شده است. اين مكان در زمان پهلوي به عنوان زندان زنان مورد استفاده قرار گرفت، در وسط آن ساختماني احداث شده بود كه به هنگام مرمت ويران شد.







[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 800x450.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






4 حياط خلوت در پاي 4 برج وجود دارد كه حالت خدماتي دارند، بجز يكي از آنها كه به هشتي راه مي يابد و در واقع باره بند بوده است. برج ها داراي سه طبقه اندكي راه آنها از درون همين حياط خلوت هاست. از داخل حياط پلكاني به طبقه دوم مي رود و از آنجا به وسيله يك رشته پلكان به طبقه سوم مي روند يعني از طبقه اول به طبقه دوم راهي وجود ندارد. در حمام داخل ارگ از طريق يكي از همين حياط خلوت ها بوده كه بعداً در ديگري از داخل خود حياط ارگ به حمام گشوده مي شود. اين حمام همانند ساير حمام ها داراي سر بينه و گره خانه است. سر بينه آن نيز شامل يك رختكن و يك حوض چندضلعي در وسط مي باشد كه به وسيله آهكبري تزيين شده است. از آنجا نيز وارد برزخ سوم شده كه يك راه به واجبي خانه و يك راه به تخت گرم خانه حمام دارد. در درون گرمخانه سر در خزينه وجود دارد. در زير خزينه آب گرم تون حمام قرار گرفته است.
ارگ كريمخاني قلعه اي مستطيل شكل است كه در هر يك از اضلاع آن برجي از آجر به ارتفاع 15 متر ساخته شده است. مابين اضلاع شمالي، جنوبي و غربي، ايوان بزرگي متشكل از يك تالار و 2 اتاق سه دري بزرگ قرار دارد.در جلو هر سه ايوان مزبور دو ستون سنگي محكم به ارتفاع 8 الي 9 متر به چشم مي خورد. همچنين طبق معماري دوران زنديه حوضي 4 گوش در جلو هر ايوان ساخته شده است كه آب آنها از آب ركناباد تأمين مي شده.ضلع شرقي ارگ ديوار بلندي است كه درب ورودي در وسط آن قرار دارد. بر بالاي سردر ورودي صحنه اي از جنگ رستم و ديو سفيد به وسيله كاشي هاي هفت رنگ لعابدار تصوير شده است.

حمام خصوصي پادشاه و راهرو و اتاق نگهبانان نيز در پشت همين ديوار ساخته شده اند. در جلو اين ايوان نيز دو ستون چوبي قرار دارد و حوضي چهارگوش نيز در جلو ايوان خودنمايي مي كند. مساحت حياط قصر 12.8 × 93.6 متر است.شالوده و ديوارهاي ارگ از سنگ ساخته شده اند و براي ساختن بقيه بنا از خشت پخته استفاده شده است. تزيينات داخلي، شامل قاب ها، ازاره هايي از سنگ مرمر يزد و تبريز و آيينه هاي بزرگي از روسيه، تركيه عثماني و اروپاست. نقاشي قسمت هاي بالا و سقف اتاق ها با آب طلا و لاجورد و رنگ هاي گياهي و معدني رنگ آميزي شده اند. نقش هاي اطاق ها اغلب گل و گياه و به شكل ترنج و اسليمي است. ارگ از نوع بناهاي سه ايوانه است كه ضلع ورودي آن به بخش خدماتي اختصاص دارد.







[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 800x450.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






پس از منقرض شدن حكومت زنديه و روي كار آمدن سلسله قاجاريه ارگ به دارالحكومه تبديل شد و مكاني براي استقرار يافتن واليان و حاكمان فارس گرديد و تا اوايل سلطنت پهلوي نيز وضع به همين منوال بود. در زمان استانداري شاهزاده عبدالحسين ميرزا فرمانفرما (متولد 1236 ، متوفي 1318 ه.ش) به دستور وي كاشي كاري هاي ارگ ترميم شد. در واقع در زمان حكومت قاجاريه به دليل خصومت قاجاريان با زنديان، نقاشي ها و كاشي كاري هاي زنديه كلنگي شدند و نقاشي ها و تزئينات قاجاريه جاي آن را گرفتند. امروزه يكي از اركان مرمت بناهاي زنديه آن است كه نقاشي ها و تزيينات آنها را از زير نقاشي هاي قاجاريه بيرون آورده و به نمايش بگذارند.
در زمان سلطنت رضاخان پهلوي بين سال هاي 1320-1304 و بعد از آن ارگ به عنوان زندان بزرگ شهر در اختيار شهرباني قرار گرفت. در طول اين مدت تمام آثار نقاشي و مقرنس كاري اتاق ها را با گچ پوشاندند و اكثر اتاق ها و تالارها به وسيله چندين ديوار به صورت سلول هاي كوچكي در آمد. در سال 1350 ساختمان ارگ در اختيار سازمان ميراث فرهنگي قرار گرفت و كار مرمت و بازسازي آن مورد توجه قرار گرفت. بازسازي بنا در سال 1356 آغاز شد. در بازسازي ارگ براي حفظ اصالت بنا دقت فراواني شده و نقاشي هاي زيباي آن از زير گچ كاري ها بيرون آمده است.

eMer@lD
06-08-2009, 01:55
تنگه بلاغی (راه شاهی)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






تنگه بلاغی تنگه ای باستانی است که در جنوب غربی جلگه پاسارگاد دارد . درازای تنگه حدود ۱۲ کیلومتر و عرض آن ۲۰۰ تا ۵۰۰ متر می‌باشد ولی این پهنا قابل عبور نیست زیرا رودخانه پلوار و درختان انبوه و جنگلی اطراف رود عبور را مشکل کرده و تنها از کمر کوه که دارای راه باریکی است می‌توان گذشت . در آغاز تنگه در دامنه کوه راه باریکی به پهنای ۵/۱ متر و به درازای حدود ۲۰۰متر در سنگ کوه تراشیده شده که جالب و حائز اهمیت است از این آثار این جور برداشت میشود که مربوط به دورانهای خیلی دور می‌باشد .برحسب نیاز به رفت و آمد بسیار ٬ دیوار گذرگاه سنگی را از بالا تراش داده ودر بعضی جاها از یک متر تا ده متر پهنا داده‌اند . در وسط تنگه پایه‌های پلی دیده می‌شود که برای گذشتن از این سوی آب به سوی دیگر در روزگار کهن ساخته بودند. تنگهٔ بلاغی به موازات تنگهٔ سعادت آباد قرارگرفته ولی همانقدر که تنگهٔ سعادت آباد خشک می‌باشد این تنگه با صفا و پر درخت است و بدون شک در دوران شاهنشاهی هخامنشی و قرنها پس از آن شاهراه تخت جمشید و نقش رستم و استخربه پاسارگاد از همین راه بوده و از این شهر به سوی هگمتانه می‌رفتند. از سیوند تا پاسارگاد از راه تنگهٔ بلاغی کمتر از ۳۰ کیلومتر راه است .در حالیکه از راه کنونی و سعادت آباد حدود ۵۰ کیلومتر فاصله‌است .

تاریخچه
تنـگهٔ بـُلاغی زمانی در مسیر راه شاهی یا جادهٔ سلطنتی و از شواهد راه سازی دوران پادشاهی هخامنشیان است. این شاهراه نخستین جاده بین المللی شناخته شده جهان است. راه شاهی، شاهراه و مسیری زیارتی و کاروان رو بوده که پاسارگاد را به تخت جمشید و شوش و دیگر مناطق شاهنشاهی ایران پیوند می‌داده‌است که به نوبه خود جدا از سایر آثار و کشفیات دیگر، یک اثر باستانی مهم بشمار می‌آید. جاده‌ای که به فرمان داریوش بزرگ هخامنشی ساخت آن از سارد (پایتخت لیدی) آغاز شد و پس از اینکه پاسارگاد را به تخت جمشید پایتخت هخامنشیان متصل کرد، به شوش کشیده شد و از همان زمان به نام راه شاهی معروف شد. داریوش شاه بارها و بارها برای اداره امور کشوری و برگزاری جشن‌های بهاره در تخت جمشید با گردونه (ارابه) ویژه خود از این جاده گذر کرد.این جاده که سده‌هاست در زیر خروارها خاک مدفون شده از خاطره‌ها، از پیروزی‌ها، از عبور پر از شکوه داریوش و خشایارشا و اردشیر و دیگر شاهان هخامنشی در طول ۲۲۰ سال سلطنت، از جشن‌ها و جنگها خاطرات در بر دارد ... از این مکان باستانی اطلاعات زیادی در دسترس نبود، تنها در سال ۲۰۰۵ در پی اکتشافات گروههای باستان‌شناسی از ایران، آلمان، استرالیا، ایتالیا، فرانسه، ژاپن، لهستان و هلند اطلاعات قابل توجهی بدست آمد.







[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






داده‌های جدید
برپایه داده‌های جدید تنگهٔ بلاغی تنها یک گذرگاه کوهستانی نبوده، و در دوره‌های گوناگون از رونق بسیاری برخوردار بوده‌است. تاکنون ۱۲۹ کارگاه باستان‌شناسی در این تنگه یافت شده‌است و قدیمیترین آثار کشف شده تا به کنون، متعلق به ۷۵۰۰ سال پیش است. در این محل آثاری از دوره‌های پارینه‌سنگی، نوسنگی، ایلامی (۲۷۰۰-۶۴۵ پیش از میلاد)، هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان و اوایل دورهٔ اسلامی بدست آمده. واقع شدن تنگهٔ بلاغی در بین مجموعه تخت جمشید و پاسارگاد و شهر ساسانی استخر، حدس باستان شناسان را در مورد عبور راه ارتباطی از این منطقه تقویت کرده‌است.باستان‌شناسان ایرانی و آلمانی با کشف کوره‌های سفال‌گری در پشت سد سیوند در تنگهٔ بلاغی شواهدی از صنعت گسترده سفال‌گری را در این منطقه به دست آوردند. تنها در یکی از محوطه‌ها دو کارگاه سفالگری کشف شده‌است. این کوره‌ها دایره‌ای شکل و به صورت سنگ‌چین هستند.
گروه باستان‌شناسی ایرانی-هلندی در ماه آوریل ۲۰۰۵، حدود ۱۵۰۰۰ تکه سفال در یکی از کارگاههای باستان‌شناسی پیدا کردند که متعلق به دوران شاهنشاهی ساسانیان و اوایل دورهٔ اسلامی هستند. این تکه‌های سفال بیشتر برنگ کرم هستند.به گزارش سرپرست گروه باستان‌شناسی لهستانی به تاریخ ۸ می‌۲۰۰۵، در پی کشف تکه‌هایی از لوله به قطر حدوداً ۳۰ سانتی متر و به رنگ خاکستری مربوط به دوران شاهنشاهی هخامنشیان، نظر باستان شناسان مبنی بر اینکه این منطقه تنها شامل یک روستای کوچک بوده‌است، تغییر کرده و اکنون باور بر این است که این منطقه شامل یک شهر باستانی بزرگ است. به نظر باستان شناسان این لوله‌ها ممکن است برای انتقال فاضلاب یا آب مصرف می‌شده‌اند.توسط این گروه یک زیر خاکی نیز متعلق به دوران شاهنشاهی هخامنشیان در محل پیدا شده‌است. این بزرگ‌ترین کوزه‌ای است که تا به حال در ایران یافت شده‌است. ارتفاع کوزه ۱۴۰ سانتی متر، قطر آن ۱۲۳ سانتیمتر و وزن آن ۱۲۰ کیلوگرم است.
اسکلت کامل یک انسان نیز از زیر خاک بیرون آمده، که متعلق به دوران شاهنشاهی ساسانیان است (۲۲۶-۶۵۱ میلادی). اسکلت متعلق به یک مرد بزرگ سال بوده، که در حالت چمباتمه پیدا شده‌است.تیم مشترک باستان شناسان ایران و ژاپن با کاوش‌های نجات‌بخشی در غارهای باستانی منطقهتنگه بلاغی ابزارهای سنگی کشف کردند. کاوش در دو غار این منطقه به یافتن شمار زیادی ابزار سنگی گوناگون و از جنس «چرت» و سنگ چخماق انجامید. «بابک کیال»، سرپرست مجموعه باستانی پاسارگاد در مورد محوطه‌های باستانی شناسایی شده گفت: «در این بررسی‌های باستانی آثاری شامل تپه‌های پیش از میلاد، کوره‌های ذوب فلز، غار و سکونتگاه‌های پیش از میلاد، دو گورستان دسته‌جمعی مربوط به دوران اشکانی و آثار دیگر به دست آمده‌است.»

آثار کشف شده
مهر سنگی قهوه‌ای رنگ ۵۵۰۰ ساله با نقوش افقی به اندازه ۵ تومانی
خمره ذخیره آذوقه(کوزهٔ سفالی ۱۲۰ کیلویی)
بیش از ۷ کیلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشکانی
دو اسکلت دفن شده به همراه اشیاء در گور
کارگاه شراب سازی
کارگاه سفال سازی ۷۵۰۰ ساله
محوطه باستانی ۷۰۰۰ ساله
یک روستای هخامنشی با دیوارهای دفاعی و لوله‌های سفالی دفع فاضلاب
گورستان ۶۰۰۰ ساله
یک گورستان کلان سنگی ساسانی
بقایای دوران ایلامی
حوض ساخته شده از لاشه سنگ با اندود گچ
اما متاسفانه با آبگیری کامل سد سیوند بر روی تنگه بلاغی راز این تنگه باستانی کهن برای همیشه در پردهای از ابهام فرو خواهد رفت...

eMer@lD
06-08-2009, 01:57
صخره نگاری های باستانی در داراب صخره‌هاي پرشيب جنوبي رشته كوه‌هاي واقع در شمال شهر داراب كنوني (در استان فارس)، بر فراز آبيگري به تازگي خشك شده، اينك سه صخره‌نگاري باستاني شناسايي شده است. معروف‌ترين آن‌ها، يك برجسته‌نگاري ساساني است كه وجود آن را سر ويليام اوزلي براي نخستين بار گزارش كرد و توصيفات آن را لئو ترومپلمان منتشر نمود. در مركز اين نگاره، نقش سواره‌ي شاهنشاهي ديده مي‌شود كه تاج اردشير يكم ساساني را بر سر دارد. در پشت سر او صفوف و رده‌هايي از درباريان ساساني وجود دارد؛ در مقابل شاه، دو نفر در حال لابه و شفاعت‌جويي‌اند. در زير اسب شاهنشاه دشمني شكست خورده فروافتاده است. به موازات صفوف ملازمان ساساني، رومياني ديده مي‌شوند كه در رديف‌هايي به صف ايستاده‌اند. درباره‌ي مضمون اين برجسته‌نگاري، تفسيري كه مورد پذيرش همگان باشد وجود ندارد، اگر چه تاريخ‌هاي پيش‌نهاد شده براي آن تنها حدود سي سال اختلاف دارد، يعني از اواخر دهه‌ي 230 م. تا دهه‌ي 260م. در فرضيه‌هاي گوناگون ارائه شده، آن چه كه در اين برجسته‌نگاري تصوير گرديده، اين گونه شناسايي شده است: يك پيروزي كم‌معروف اردشير در دهه‌ي 230 م.؛ يك برجسته‌نگاري قديمي از شاپور يكم (270-240 م.) پيش از تاج‌گذاري وي؛ كهن‌ترين برجسته‌نگاري پيروزي شاهنشاه شاپور يكم؛ و يك برجسته‌نگاري تازه از شاپور يكم كه شكست والرين را به دست او تصوير مي‌كند.
در زير اين برجسته‌نگاري، مجسمه‌ي نيم‌تنه‌ي كوچكي قرار دارد، كه لويي وندنبرگ براي نخستين بار بدان توجه داد و آن را تن‌ديس آناهيتا دانست. بنا به پيش‌نهاد روانشاد علي‌رضا شاپور شهبازي، مجسمه‌ي مورد نظر، نشان دهنده‌ي شهبانوي نرسه، شاپور دختك (دوم) است.
خشك شدن آبيگر ياد شده در 1369 خ. / 1990 م.، سومين برجسته‌نگاري را نيز هويدا كرد، كه شاهي را نشان مي‌دهد كه در حال ضربه زدن به شيري ايستاده بر روي دو پاي خود است. وجود اين برجسته‌نگاري را ديتريخ هاف گزارش كرده است. (دانشنامه‌ي ايرانيكا، ج 7، ص 7).

eMer@lD
06-08-2009, 02:00
سندهاي تاريخي خليج فارس نقشه‌ای که توسط استخری جغرافیدان ایرانی در قرن ۹ میلادی در کتاب الاقالیم رسم شده است، و در آن نام «دریای فارس» (بحر فارس) برای خلیج فارس بکار رفته است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



*نقشه بريتانيايي چاپ ۱۸۰۸ میلادی که نام «خلیج فارس» را نشان می‌دهد.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][

*نقشه‌ای اروپایی از سال ۱۷۱۹ میلادی که نام «خلیج فارس» را نشان می‌دهد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


*نقشه‌ای اروپایی از قرن ۱۶ میلادی؛ نام «خلیج فارس» به لاتین Sinus Persicus در سمت راست پایین نقشه دیده می‌شود


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][/URL]


*نقشه‌ای که سباستین مونستر در سال ۱۵۸۸ میلادی رسم کرده، و نام «خلیج فارس» را نشان می‌دهد.
[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


*نقشه‌ای اروپایی از سال ۱۵۳۱ میلادی که نام لاتین «خلیج فارس» را نشان می‌دهد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

*نقشه‌ای فرانسوی از سال ۱۵۴۰ میلادی که نام «خلیج فارس» را نشان می‌دهد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

*نقشه van Keulen در سال 1753م

eMer@lD
06-08-2009, 02:01
ابهر يکي از مهم ترين و ارزشمند ترين موردهاي جهانگردي و توريستي استان زنجان به شمار مي آيد که براي توسعه و گسترش صنعت گردشگري از توانايي هاي قابل توجهي برخوردار است. مهم ترين و تاريخي ترين اثر شهرستان ابهر، گنبد عظيم و مشهور سلطانيه است که به تنهايي قابليت برابري با ساير بناهاي استان را دارا مي باشد. تقريباً در تمام نقاط ابهر آثار زيبا و مکان هاي ديدني با ارزشي يافت مي شوند ولي بيش تر آثار تاريخي اين شهرستان در قسمت هاي شمالي منطقه واقع شده اند. معبد تاريخي داش کسن در کنار شهر تاريخي و با ارزش سلطانيه، آرامگاه چلبي اوغلي، آرامگاه ملاحسن کاشي و گنبد آجري سلطانيه در مجموع محور فرهنگي - تاريخي سلطانيه را تشکيل مي دهند. اين بناها در دشت مسطح و زيباي سلطانيه جلوه اي خاص داشته و همواره مورد بازديد دوست داران تاريخ و فرهنگ ايران زمين قرار مي گيرند. روستاهاي تاريخي و ييلاقي اطراف شهرستان ابهر که نمايانگر جلوه هاي زيباي طبيعي و غلبه انسان بر طبيعت هستند، بقعه زيباي امام زاده ها که از اعتقادات خاص مردم و معماري روزگار خود حکايت دارند، معماري باارزش مساجد، تپه هاي متعدد تاريخي و مهم تر از همه گنبد زيبا و مشهور سلطانيه که نقطه اوج آثار ديدني منطقه به شمار مي رود، همگي در مجموع نويد يک گردش طولاني و جذاب در طبيعت و تاريخ منطقه را به بازديد کنندگان مي دهند. وجود آثار تاريخي با شهرت جهاني و همچنين طبيعت زيبا همراه با غارهاي مشهور، سبب شده که شهرستان ابهر همواره از بازديدکنندگان متعدد داخلي و خارجي برخوردار باشد. با وجود اين که با ارزش ترين بناهاي تاريخي استان زنجان در محدوده شهرستان ابهر واقع شده اند ولي امکانات اقامتي و توريست پذيري منطقه ابهر شايسته و پاسخگوي مسافران اين خطه از استان زنجان نيست. به نظر مي رسد که با اندکي توجه در زمينه تبليغات اصولي و همچنين سرمايه گذاري در ساخت مراکز شايسته اقامت ميهمانان داخلي و خارجي و رواج و گسترش فرهنگ صحيح توريسم پذيري در ميان مردم منطقه، رونق تاريخي اين منطقه به آن باز گردانده شود و اين ناحيه به يکي از جذاب ترين مناطق توريستي استان تبديل گردد. روستاي وير و روستاي صخره اي قروه از جمله جاذبه هاي طبيعي شناسايي شده در شهرستان ابهر هستند که از ارزش هاي تاريخي بالايي بهره مند مي باشند. اين روستاها از يک سو با درهم آميختن طبيعت و تاريخ، خصوصيات اين خطه را به روشني به نمايش مي گذارند و از سوي ديگر نمايانگر غلبه انسان بر محيط هاي سخت طبيعي هستند. علاوه بر اين، شيوه هاي معيشت و زندگي در بسياري از روستاهاي ايران منحصر به فرد بوده و به عنوان بخشي از نمايه هاي تمدن ديرپاي ايراني به شمار مي آيند که در صورت معرفي بهتر از عوامل جذب طبيعت دوستان خواهد بود.

eMer@lD
06-08-2009, 02:02
گنبد سلطانيه


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين بناي مشهور در در اواخر قرن هفتم هجري قمري به دستور ارغون خان مغول با دوباروي 12000 گام از سنگ تراشيده شده ساخته شده است. پس از وي نوه اش اولجاتيو کار ساخت اين بنا را پيگيري کرده و در آن به حکومت پرداخت. ارتفاع گنبد 48 متر و قطر آن 25متر است. از هنرهاي آجري، کاشي کاري و نقوش اسليمي و مقرنس کاري در تزئين اين بنا استفاده شده است


شهر سلطانيه در 54 کيلومتري ابهر قرار دارد . اين محل طبق کتيبه هائي که از پادشاهان آشور بدست آمده ، در قرن هشتم قبل از ميلاد محل سکونت طايفه جنگاور ( ساکاراتيها ) بوده و در عهد فرمانروايان ماد به اسم (( اريباد )) خوانده مي شده است و پارتها آنرا بنام نخستين پادشاه خود " ارساس " ناميدند


سرتاسر داخل اين گنبد پوشيده از کتيبه هاي مختلفي است که با رنگ روي گچ ترسيم شده است. در سالهاي مختلف بعد از سال 1350 قسمتهايي از گچ روي ديوار توسط کارشناسان ايتاليايي از جاي خود برداشته شد و در جعبه هاي بزرگ قرار داده شد و پس از برداشتن گچ، تزئينات اصلي آجري گنبد نمايان شد. البته قبل از آن نيز قستمهاي از گچ آسيب ديده بوده و مشخص بود که زير گچ تزئينات آجري زيبايي وجود دارد.
در ارتباط با زمان ايجاد تزئينات روي گچ ميان متخصصان هنر اسلامي اختلاف وجود دارد که در چه زماني اين تزئينات گچي بر روي تزئينات اصلي کار گذاشته اند.
پروفسور پيروسن پائولزي در گزارشات پروژه مرمت مسجد و آرامگاه سلطان محمد خدابنده اشاره مي کند که در گنبد سلطانيه کلاسه دوره تزئينات ديده مي شود که دوره اول مربوط به اصل بنا که با تزئينات کاشيکاري بوده يک دوره تزئينات با کاشي شش گوش که از کف تا ارتفاع حدود سه متري را زينت داده و دوره سوم تزئينات گچ کاري که روي تزئينات اصلي گنبد انجام گرفته است .
در واقع در گنبد سلطانيه دو دوره تزئينات ديده مي شود که دوره اول مربوط به تزئينات اصلي گنبد و دوره دوم مربوط به گچ کاري روي اين تزئينات منتهي قسمت پايين گنبد در دسترس همگان بوده ( از کف زمين تا حدود ارتفاع سه متر ) آن قسمت به جاي گچ کاري ( که با دست زدن به مرور زمان آسيب مي بيند ) با کاشي شش گوش پوشانده اند يعني گچ کاري روي تزئينات اصلي گنبد و کاشي کاري شش گوش پايين گنبد هم زمان انجام شده است.
نظر پرفسور گدار در مورد گچکاري روي تزئينات اصلي اين است که اين گچ کاري در دوره صفويه انجام شده که اين نظر به هيچ وجه صحت ندارد و دلايل کافي براي رد اين نظريه ارائه خواهد شد، پروفسور پيروسن پائولزي نيز با اين نظر مخالف است و استناد مي کند به تکه گچي که داراي تاريخ 720 هجري که در گنبد ديده است اما اشاره نمي کند که آن کتيبه در کجاي گنبد قرار داشته است. البته شخص مذکور تا حدي به زمان صحيح گچ کاري و تزئينات دوره دوم نزديک شده ولي در خط روي اين تکه گچ و مقايسه آن با بقيه خطوط گنبد و عدم هماهنگي بين آنان گنبد جاي تامل دارد.
پس از به دست آمدن عکسهاي قديمي، به نظر مآيد که اين کتيبه داخل شبستان گنبد نبوده است بلکه در يک اطلاق در يک راه پله واقع ميان طبقه دوم و ايوان مشرف به بيرون طبقه سوم وجود داشته است .
در مطالعه کتيبه هاي گنبد سلطانيه به دو تاريخ متعلق به دوره اصلي ساخت گنبد بر مي خوريم که تاريخ اول سال 710 هجري قمري است و بر روي سر در شرقي بيرون گنبد قرار دارد. اين تاريخ زمان پايان ساختمان گنبد با تزئينات بيرون آن و بدون تزئينات داخل گنبد مي باشد. تاريخ دوم سال 713 هجري قمري ( تصوير 85 ) در قوس طبقه دوم ايوان شرقي داخل گنبد ديده مي شود که تقريبا" نشانه پايان تزئينات کاشيکاري داخل گنبد است ( پايان کل تزئينات دوره اول با توجه به قسمت باقي مانده بنا از طبقه دوم ايوان که داراي تاريخ 713 هجري قمري تا بالاترين نقطه داخل گنبد، احتمالا" مدت کوتاهي بوده است چون که جشن افتتاح گنبد به استناد کتاب تاريخ اولجايتو روز 12 ربيع الاخر سال 713 هـ - ق بوده است


در سراسر گنبد آيات قرآن و احاديث پيامبر ( ص ) و کلمات قصار حضرت علي ( ع ) ديده مي شود اما در طبقه دوم ايوان جنوب غربي براي اولين برخورد مي کنيم با يک دايره ايکه داخل آن با خط کوفي نوشته شده " اللهم اشفنا بشفائک و داونا بداوئک " که معني آن ( خداوندا ما را به شفاي خود شفا ده و به دواي خود ما را مداوا فرما) که بدون شک در ارتباط با مريض بودن اولجايتو است و در همان ايوان براي اولين بار با آيه اي در ارتباط با مرگ روبرو مي شويم که با رنگ قرمز آيه" کل من عليها فان " چندين بار تکرار شده است. وجود اين آيه بدون شک نشانه در گذشت سلطان اولجايتو بوده است و مي توان گفت که تا اين قسمت ايجاد تزئينات روي گچ در زمان اولجايتو بوده است و ادامه کار مربوط به زمان ابو سعيد بهادر خان مي باشد.
چنانچه معروف است سلطان محمد خدابنده پيرو شيعه بوده ولي در اواخر زمامداريش پيرو اهل تسنن شد. روي گچ کاري دوره دوم مطالب زيادي به چشم مي خورد که ثابت مي کند سلطاني که در زمان دوره دوم تزئينات گنبد، حکومت ميکرد، پيرو اهل تسنن بوده است. عنوان کردن اينکه تزئينات دوره دوم در زمان دوره صفويه ايجاد شده، به علت شيعه بودن اين سلسله اين موضع را به کلي منتفي مي کند. يکي از مدارکي که دال بر سني بودن حاکم وقت وجود احدايث زياد از حضرت علي ( ع ) بر روي گچ است که هر جا نام حضرت علي( ع ) آمده به دنبال آن جمله " کرم الله وجهه " نوشته شده است. اين جمله توسط اهل تسنن هميشه بعد از نام حضرت علي ( ع ) بکار مي رود زيرا آن حضرت بر هيچ صنمي سجده و تعظيم نکرده است، در حالي که براي بقيه خلفا و صحابه و تابعين از جمله " رضي الله عنه " استفاده مي شود. ( اين کتيبه تلفيق شده از دو خط در يک کتيبه که قسمت پايين با خط ثلث سوره الملک نوشته شده و روي حروف اين سوره در قسمت بالا با خط کوفي احاديثي از حضرت علي ( ع ) آمده است). و نيز بر روي گچ کاري داخل گنبد که يک تکه از آن گچها قبلا" از جاي اصلي خود جدا کردند و اکنون در تربتخانه موجود است . از موارد ديگري که ثابت مي کند در زمان تزئينات دروه دوم سلطان وقت وقت پيرو اهل تسنن بوده، وجود نامهاي " ابوبکر، عمر، عثمان " است بر بر روي گچ و با خط کوفي در حاشيه گلهاي طاقها منعکس شده است. . و در حاشيه آن گلها نام " علي، حسن، حسين " نيز آمده است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:04
امامزاده اسماعيل ابهر _ شناط

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در شمال شهرستان ابهر، بناي تاريخي و زيبايي وجود دارد که تماماً آجري بوده و گنبد زيبايي بر فراز آن به چشم مي خورد که از نوع دو جداره است. بناي تاريخي و زيباي امام زاده اسماعيل که او را از نوادگان امام علي (ع) مي دانند، داراي تزيينات داخلي و خارجي با ارزشي است.بر اساس نوشته ي تذکره نويسان ، نسب اين امامزاده به امام حسن ( ع ) مي رسد . نماي بنا از بيرون هشت ضلعي و از داخل ، مربع است . مصالح بنا تماما از آجر است . در چهار ضلع اصلي بنا ، چهار ايوان قوس جناغي با ورودي هايي به داخل شبستان تعبيه گرديده است . اين ايوان ها با مقرنس ها ، کار بندي هاي گچي و گره سازي تزيين شده و در قسمت بالاي ورودي ها در هر ضلع ، پنجره ي چوبي پر کار و زيبايي کار گذاشته شده است . اضلاع چهارگانه ي ديگر بنا از بيرون با طاقنماهايي نماسازي شده که در وسط هر کدام ، کلمه ي (( الله )) و (( محمد )) را نگاشته اند . داخل بنا با گچکاري در آيينه کاري زيبايي مشتمل بر گل و بوته و طرحهاي اسليمي و جانوري و رنگ و گره سازي تزيين شده است . در گرداگرد بقعه ، سوره ي جمعه به خط ثلث جلي نوشته شده است . بر فراز شبستان ، گنبد بسيار زيبايي به سبک دو پوش با قوس پنج و هفت با ساقه ي بلند قرار دارد . پوشش گنبد توسط کاشي و به رنگ هاي سفيد ، مشکي ، زرد و سبز اجرا شده است . در اين پوشش ، علاوه بر کتيبه ي خط کوفي نام (( علي )) ، طرحهاي هندسي نيز کار شده است . با توجه به سبک معماري مي توان کقت که اصل بنا مربوط به قرن نهم هجري است که در دوره ي صفوي ، الحاقاتي بدان افزوده شده است . تذکره نويسان ، دفن خود امامزاده را به قرن ششم هجري نسبت داده اند .

eMer@lD
06-08-2009, 02:04
سد کينه‌ورس در شهرستان ابهر و در فاصله 14 کيلومتري جنوب‌غربي اين شهرستان و حدود 5 کيلومتري روستاي کينه‌ورس قرار دارد. اين سد بر روي شاخه‌کينه‌ورس از رودخانه ابهررود که از جنوب به طرف شمال جريان داشته و به دشت تاکستان وارد مي شود
قرار است بزودي کلاس اموزشي قايق راني و اسکي روي اب در درياچه اين سد برگزار شود و اين محل با طبيعت زيبايش به يک منطقه تفريحي تبديل شود.

نمايي زيبا از درياچه سد:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:05
معبد باستاني "داش کاسن" يا آنچنان که جهانگردان آن رامي شناسند: معبد اژدها؛ در حاشيه روستاي "وير" در حدود 15 کيلومتري شهر تاريخي سلطانيه در ابهر واقع شده که به نقش دو اژدهاي برجسته و چند محراب اسلامي در دو سمت خود و به قرينه يکديگر مزين است. يکي از دلايل معروف بودن اين معبد به دليل وجود نقش هاي اژدهاي آن است که نمونه هاي مشابه آن را آنوبانيني در جاي ديگري از ايران مشاهده نکرده است. طبق نظر برخي باستان شناسان، قدمت اين معبد به قبل از اسلام باز مي گردد که در زمان ايلخانان نقوشي از جمله اژدها بر آن افزوده شده است.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




معبد باستاني "داش کسن" يا اژدها

معبد باستاني "داش کسن" يا اژدها مرکب از ايوان ها، نقوش برجسته و محوطه هاي باستاني است که در جهات مختلف به ويژه نقش حجاري شده اژدها، منحصر به فرد و قابل توجه است. آثار به جاي مانده در محل؛ اين احتمال را قوت مي بخشد که ايلخان مغول "ارغون" بيش از گرايش به دين اسلام، اقدام به ساخت معبدي نموده است. تاثير و تاثر متقابل ايران و چين بر يکديگر بيش از هر محل ديگري در اين مکان مشهود است چنانچه تلفيق طرح هاي اسليمي و نقش اژدها اين موضوع را متذکر مي شود.


در حال حاضر؛ چيز زيادي از اين معبد باقي نمانده و تنها سنگ هاي بزرگ و پراکنده در گوشه کنار معبد ديده مي شود. محدوده معبد اژدها مستطيلي و به ابعاد تقريبي 100 متر در 50 متر است که يک قسمت از آن به واسطه حفاري در تپه ايجاد شده است. معبد در دامنه تپه اي قرار داشته و مشرف به دشتهاي وسيع و زيبايي است.

راه رسيدن به معبد چندان مناسب نبوده و از روستاي وير به بعد کاملا خاکي و بدون تابلوي راهنما است. از حاشيه روستا تا معبد حدود 5 کيلومتر راه را بايد طي نمود که بهتر است يکي از اهالي را به عنوان راهنما با خود همراه داشته باشيد؛ تا براي يافتن محل معبد دچار مشکل نشويد. در کنار معبد يک کانکس کوچک وجود دارد که نگهبان معبد در آن زندگي مي کند.

eMer@lD
06-08-2009, 02:06
بخشي از يک گورستان داراي معماري، هنگام ايجاد کانال فاضلاب در شهرستان ابهر کشف شد.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


بخشي از يک گورستان داراي معماري، هنگام ايجاد کانال فاضلاب در شهرستان ابهر استان زنجان کشف شد. مدير اداره ميراث فرهنگي و گردشگري شهرستان ابهر در گفت وگو با ايسنا، در اين باره توضيح داد: در انتهاي 18متري پرديس در ابهر، يعني به فاصله 300متري از ابهررود که بقاياي پل ساساني نيز پيش از اين، در آن به دست آمده بود، هنگام ايجاد کانال فاضلاب براي ساختمان هايي که شهرداري قبلا مجوز ساخت آن ها را داده بود، بخشي از يک گورستان پيدا شد که داراي معماري است. داود آبيان با بيان اين که چند قبر در چند لايه و مربوط به دوره متأخر اسلامي و قديمي تر از آن به دست آمده اند، اظهار داشت: معماري اين گورستان تاق دارد و با آجر کار شده است. اين درحالي است که در دوره اسلامي، نمونه اين قبور را خيلي کم داريم.
در واقع، در دوره اسلامي، قبور داراي معماري نيستند، مگر اين که افراد و شخصيت هاي مهم و خاصي باشند که بخواهند به عنوان آرامگاه و بناي يادبود براي صاحب مقبره بنايي بسازند. وي ادامه داد: داده هاي به دست آمده بسيار کم بودند و شامل آجرها، چند قطعه سفال لعاب دار مي شدند. همچنين داخل برخي قبور، روي جمجمه اسکلت ها، ورقه هاي فلزي شبيه پيشاني بند بود، ولي نمي شود به طور دقيق تشخيص داد که اين ها چه هستند. احتمال دارد، برخي از آن ها به ادوات نظامي يا کلاه خود مربوط باشند که روي اسکلت قرار گرفته اند. وي بيان کرد: اگر اين فرض درست باشد که اين ورقه هاي فلزي به ادوات نظامي مربوط هستند، اين پرسش مطرح مي شود که اگر اين افراد نظامي بودند، چگونه قبرهاي آن ها معماري دارد؟ به همين دليل، نمي شود به يقين در اين باره نظر داد. آبيان گفت: اطلاعات مقدماتي با سه چهار قبري که داراي معماري هستند، به دست آمده اند و براي اطلاعات بيشتر، به گمانه زني وکاوش باستان شناسي نياز داريم. اکنون ادامه کار ايجاد کانال فاضلاب متوقف شده است.
بنا به گفته اهالي، شهرداري چندماه پيش به اين منطقه مراجعه و از قبور پيداشده فيلمبرداري کرده است. وي توضيح داد: اين گورستان داخل شهر قرار دارد و پارک پرديس يکي از گرانترين زمين هاي شهري محسوب مي شود. به همين دليل، خيلي سريع مجوز ساخت ساختمان در آنجا داده شده است. وسعت اين گورستان بيش از10 هکتار است که در بخش هاي عمده آن ساختمان سازي انجام شده است. مدير اداره ميراث فرهنگي و گردشگري ابهر افزود: اکنون منتظر مجوز پژوهشکده باستان شناسي هستيم. البته تا آغاز کار، نگهبان 24 ساعته براي حفاظت از منطقه مستقر است.

eMer@lD
06-08-2009, 02:07
ابهر از غناي فرهنگي ، تاريخي بالايي برخورداربوده به طوري که طي آخرين مرحله بررسي و شناسايي که در سطح شهرستان انجام گرفت تعداد 260 اثر شناسايي شد که تعداد 25 اثر متعلق به ابنيه تاريخي و مابقي شامل تپه ها ، قلعه ها ، غارها ، گورستان ها و سايت هاي تاريخي را شامل مي گردد که قديمي ترين تمدن متعلق به دوره " کالکلوتيک " و هزاره ي ششم ق . م است. تعداد زيادي نيز متعلق به عصر آهن است که دوره ي زماني اواسط هزاره ي اول تا اوايل هزاره ي دوم قبل از ميلاد را در برمي گيرد. دره ي ابهررود در دوره ي تاريخي نيز داراي آباداني و عظمت بوده بطوري که تعداد زيادي محوطه و تپه از دوران هخامنشي و اشکاني و ساساني در سرچشمه ابهررود و حاشيه چمن سلطانيه شناسايي گرديده ، همچنين آثار فراواني از اوايل دوره ي اسلامي و نيز دوره ي ميانه و اواخر دوره اسلامي نيز |آثار متعددي در اقصي نقاط شهرستان شناسايي گرديده که همگي بر صحه شکوه و رونق و آباداني اين خطه سرسبز و پر آب طي قرون متوالي داشته است مناطق بکر جنگلي در حاشيه ابهررود و کوهستان هاي زيبا با آب و هواي چهارفصل و فرح بخش و خاک حاصلخيز ، مناظر بديع و راههاي دسترسي سهل به مرکز شهرستان و مراکز اقامتي و تفريحي همگي از پتانسيل هاي گردشگري و تاريخي ابهر است

عکس هاي قديمي از ابهر ديروز (منبع:وبلاگ فتوبلاگ گلسار):

پارک ابهر در سال 80 که اکنون تغيير زيادي کرده

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:09
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:10
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کارخانه صنايع ريلي ايريکو، برگ زرين ديگري در توسعه صنايع کشور است

عضو کميسيون صنايع و معادن مجلس و نماينده مردم ابهر جناب آقاي مهندس مهدوي در مجلس شوراي اسلامي گفت: افتتاح کارخانه صنايع ريلي ايران خودرو، برگ زرين ديگري در توسعه صنايع کشور است.

به گزارش روز يکشنبه ايرنا به نقل از پايگاه اطلاع رساني وزارت صنايع ومعادن، عضو کميسيون صنايع و معادن مجلس در مراسم افتتاح شرکت صنايع ريلي ايران خودرو، افزود: صنايع ريلي نقش مهمي در توسعه اقتصادي و اشتغالزايي کشور ايفا مي کنند.
احمد مهدوي با اشاره به تلاش ها و سياست گذاري هاي انجام شده براي بهره برداري از اين کارخانه، گفت:‌ امروز شاهد يک شکوفايي ديگر در بخش صنعت کشور و بهره برداري از يک صنعت بزرگ در کشور هستيم که از نيازهاي به حق مردم است.
وي با اشاره به حمايت مجلس و وزير صنايع و معادن از سرمايه گذاري در اين صنايع، عنوان کرد: تاکنون 10 هزار ميليارد ريال در توسعه حمل و نقل ريلي سرمايه گذاري شده است.
نماينده مردم ابهر و خرمدره در مجلس با تقدير از وزارت صنايع و معادن و گروه صنعتي ايران خودرو براي بهره برداري از کارخانه ايريکو، گفت: کشور ما مي تواند در صنايع ريلي نيز مانند ديگر بخش هاي صنعت، حضور فعالي در بازارهاي جهاني داشته باشد.
مهدوي تصريح کرد: همان گونه که کشور ما در صنعت خودروسازي تاکنون موفق بوده است از اين پس نيز مي تواند با همت و دانش متخصصان ايراني، با صنايع ريلي نيز حضور فعالي در بازارهاي صادراتي داشته باشد.
براساس اين گزارش، با بهره برداري از کارخانه صنايع ريلي ايران خودرو (ايريکو)، شهرستان ابهر به قطب توليد انواع واگن هاي ريلي شهري و بين شهري برقي و ديزلي مدرن اعم از ريل باس، مترو، قطار سبک شهري، تراموا، منوريل با تکنولوژي روز تبديل خواهد شد.
ظرفيت توليد اين کارخانه در فاز نخست 100 واگن در يک شيفت کاري در سال است که در مرحله بعد طي 2 شيفت کاري به 200 دستگاه در سال قابل افزايش است. ظرفيت نهايي کارخانه ايريکو توليد 400 دستگاه واگن است که نياز کشور را به طور کامل تامين خواهد کرد. ميزان سرمايه گذاري پيش بيني شده اين طرح بالغ بر 450 ميليارد ريال است که 60 درصد سرمايه گذاري توسط شرکت ايران خودرو و 40 درصد توسط بانک تجارت تامين خواهد شد.
در زمينه اشتغالزايي نيز با بهره برداري از اين کارخانه با ظرفيت توليد 100 واگن در سال تعداد 300 نفر، با افزايش ظرفيت به 200 واگن تعداد 530 نفر در 2 شيفت کاري و در نهايت پس از تکميل فاز نهايي و رسيدن به ظرفيت توليد 400 دستگاه، تعداد نيروي انساني اين کارخانه به 630 نفر خواهد رسيد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کارخانه صنايع ريلي ايريکو، برگ زرين ديگري در توسعه صنايع کشور است

عضو کميسيون صنايع و معادن مجلس و نماينده مردم ابهر جناب آقاي مهندس مهدوي در مجلس شوراي اسلامي گفت: افتتاح کارخانه صنايع ريلي ايران خودرو، برگ زرين ديگري در توسعه صنايع کشور است.

به گزارش روز يکشنبه ايرنا به نقل از پايگاه اطلاع رساني وزارت صنايع ومعادن، عضو کميسيون صنايع و معادن مجلس در مراسم افتتاح شرکت صنايع ريلي ايران خودرو، افزود: صنايع ريلي نقش مهمي در توسعه اقتصادي و اشتغالزايي کشور ايفا مي کنند.
احمد مهدوي با اشاره به تلاش ها و سياست گذاري هاي انجام شده براي بهره برداري از اين کارخانه، گفت:‌ امروز شاهد يک شکوفايي ديگر در بخش صنعت کشور و بهره برداري از يک صنعت بزرگ در کشور هستيم که از نيازهاي به حق مردم است.
وي با اشاره به حمايت مجلس و وزير صنايع و معادن از سرمايه گذاري در اين صنايع، عنوان کرد: تاکنون 10 هزار ميليارد ريال در توسعه حمل و نقل ريلي سرمايه گذاري شده است.
نماينده مردم ابهر و خرمدره در مجلس با تقدير از وزارت صنايع و معادن و گروه صنعتي ايران خودرو براي بهره برداري از کارخانه ايريکو، گفت: کشور ما مي تواند در صنايع ريلي نيز مانند ديگر بخش هاي صنعت، حضور فعالي در بازارهاي جهاني داشته باشد.
مهدوي تصريح کرد: همان گونه که کشور ما در صنعت خودروسازي تاکنون موفق بوده است از اين پس نيز مي تواند با همت و دانش متخصصان ايراني، با صنايع ريلي نيز حضور فعالي در بازارهاي صادراتي داشته باشد.
براساس اين گزارش، با بهره برداري از کارخانه صنايع ريلي ايران خودرو (ايريکو)، شهرستان ابهر به قطب توليد انواع واگن هاي ريلي شهري و بين شهري برقي و ديزلي مدرن اعم از ريل باس، مترو، قطار سبک شهري، تراموا، منوريل با تکنولوژي روز تبديل خواهد شد.
ظرفيت توليد اين کارخانه در فاز نخست 100 واگن در يک شيفت کاري در سال است که در مرحله بعد طي 2 شيفت کاري به 200 دستگاه در سال قابل افزايش است. ظرفيت نهايي کارخانه ايريکو توليد 400 دستگاه واگن است که نياز کشور را به طور کامل تامين خواهد کرد. ميزان سرمايه گذاري پيش بيني شده اين طرح بالغ بر 450 ميليارد ريال است که 60 درصد سرمايه گذاري توسط شرکت ايران خودرو و 40 درصد توسط بانک تجارت تامين خواهد شد.
در زمينه اشتغالزايي نيز با بهره برداري از اين کارخانه با ظرفيت توليد 100 واگن در سال تعداد 300 نفر، با افزايش ظرفيت به 200 واگن تعداد 530 نفر در 2 شيفت کاري و در نهايت پس از تکميل فاز نهايي و رسيدن به ظرفيت توليد 400 دستگاه، تعداد نيروي انساني اين کارخانه به 630 نفر خواهد رسيد.

وزيران صنايع و معادن ايران و الجزاير با تشکيل نخستين کميته مشترک صنعت و معدن دو کشور ، برهمکاري در زمينه هاي حمل و نقل ، فولاد ، سيمان ، داروسازي و کشتي سازي تاکيد کردند.وزير صنايع الجزاير پس از نشست ابهر به بازديد خود از کارخانه هاي فولاد مبارکه اصفهان و ايريکوي ابهر اشاره کرد و گفت : پيشرفت ايران در عرصه هاي مختلف ستودني است.عبدالحميد تمار بارديگر گسترش روابط ايران و الجزاير را در زمينه هاي اقتصادي و صنعتي خواستار شد .وزير صنايع و معادن ايران هم در اين نشست به مشترکات دو کشور اشاره کرد و گفت : ايران و الجزاير ظرفيت هاي فراواني براي توسعه و همکاري در زمينه هاي مختلف دارند. وي افزود : الجزاير با توجه موقعيت استراتژيکي خود دروازه ورود به قاره آفريقا محسوب مي شود وايران آماده انتقال تجربيات خود دربخشهاي مختلف از جمله خودروسازي ، فولاد و قطعه سازي به اين کشور است .همچنين با حضوروزيران صنايع و معادن ايران و الجزاير مرحله نخست کارخانه صنايع ريلي ايران خودرو بزرگترين طرح سرمايه گذاري صنعت ريلي ايران روز يکشنبه در ابهر زنجان به بهره برداري رسيد. با بهره برداري از اين واحد صنعتي سالانه 200 دستگاه واگن ريلي شامل اتوبوس ريلي ، مترو ، قطار سبک شهري و قطار هوايي در يک نوبت کاري توليد خواهد شد .راه اندازي مرحله نخست شرکت صنايع ريلي ايران خودرو سالانه 300 ميليارد تومان صرفه جويي ارزي دارد.

دکترمنوچهرمنطقي ،مديرعامل گروه صنعتي ايران خودرو در اين مراسم گفت: ظرفيت توليد اين کارخانه در فاز اول 100 واگن در يک شيفت کاري در سال است که در اين مرحله طي دو شيفت کاري به 200 دستگاه در سال افزايش خواهد يافت.وي همچنين ظرفيت نهايي کارخانه اريکو را 400 واگن در سال عنوان کرد واظهار داشت:اين کارخانه توليد اتوبوس ريلي را با 30درصد ساخت داخل شروع کرده که رسيدن به 60درصد ساخت داخل را نيز در برنامه دارد.

مديرعامل گروه صنعتي ايران خودرو عنوان کرد:ظرفيت اين کارخانه به گونه اي طراحي شده که ساير توليدات شامل قطار حومه اي برقي، قطار شهري (مترو)،تراموا. منوريل را نيز مي تواند توليد کند.وي برتوسعه ناوگان حمل و نقل ريلي تاکيدکرد و گفت: يکي از اولويت هاي ايران خودرو درراستاي سياست هاي دولت مبني بر افزايش ناوگان حمل و نقل عمومي و ريلي وکاهش مصرف سوخت است.وي گفت: کارخانه صنايع ريلي در ابهر، يکي از طرح هاي ملي پس از پيروزي انقلاب اسلامي در توسعه صنايع حمل ونقل عمومي است. منطقي خاطرنشان ساخت: با توجه به توانمندي هاي ايجاد شده ،ايران خودرو آماده است مجموعه صنايع ريلي کشور را به صورت کامل تجهيز کند.مديرعامل گروه صنعتي ايران خودرو گفت: ايران خودرو پاسخ گوي نياز 50 درصد حمل و نقل ريلي است که اين امردرکشور بي سابقه است.وي تاکيد کرد: براي توسعه صنعت سبز و افزايش صنايع ريلي ايران نيازمند حمايت نظام بانکي و
وزارت صنايع و معادن هستيم.

منطقي محصول جديد کارخانه صنايع ريلي ايران را هديه اي به ملت ايران توصيف کردو گفت: اميدواريم که کارخانه صنايع ريلي ايران خودرو در شهر ابهر بتواند به قطب توليد انواع خودرو هاي ريلي شهري و بين شهري تبديل شود.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:13
رودخانه دلي چاي فصلي بوده و به دره هاي روستاي ميمون دره و قوهجين متصل مي گرديد. در فصل بهار بعلت ريزش بارانهاي تند و تگرگ به کوههاي جنوبي مجاور ابهر جريان اب بصورت سيل جاري و در مسير خود که از وسط شهر عبور مي کرد خسارات و زيانهايي به اهالي و مزارع و ساختمانهاي اطراف وارد مي کرد به همين منظور به دلي چاي معروف شده بود.که در سالهاي اخير با بستن سد خاکي وحفر کانال انحرافي مسير ان بطرف رودخانه ابهررود تغيير داده شده و مسير قبلي رودخانه مسطح و به خيابان تبديل گرديد که در حال حاضر خيابان وليعصر ناميده مي شود و با توجه به اينکه اين خيابان مسير رودخانه بوده است داراي پيچ و خم فراواني است.

دلي چاي : رود ديوانه


په تاريخي قلعه تپه ابهر
محوطه تاريخي تپه قلعه در روستاي قلعه در3 کيلومتري شمال باختري سلطانيه، در قسمت جنوب باختري چمن سلطانيه، به ابعاد 140×70 متر و به ارتفاع 15 متر قرار گرفته است. اين تپه از نظر آثار باستاني بسيار غني بوده و براساس مطالعات انجام شده روي سه لايه‌ از اين تپه، نتايج خوبي به دست آمده است. در لايه هاي زيرين قلعه تپه، سفال‌ هايي با نقش داغدار ديده شده که به وفور در لايه‌هاي پايين و اطراف تپه پراکنده شده‌ و انتساب نخستين لايه تمدني آن را به اواخر هزاره دوم قبل از ميلاد تاييد مى کنند. فراواني ظروف معروف سلطان آبادي و سفال‌هاي مشخصه سلطانيه با لعاب فيروزه‌اي و نقش مشکى در لايه دوم، تعلق آن را به دوران ايلخاني قطعي کرده است. لايه سوم تپه قلعه نيز به بقاياي قصر معروف فتحعلي شاه قاجار تعلق دارد. پژوهشگران و باستانشناسان، تپه قلعه سلطانيه را بقاياي قصر سوگلي فتحعلي شاه قاجار مي دانند.





تپه نور ابهر
تپه تاريخي نور که قدمت آن به هزاره اول و دوم قبل از ميلاد مي رسد، در قسمت جنوبي چمن سلطانيه
به ابعاد 150×150 و به ارتفاع 17 متر قرار گرفته است. اين تپه در انتهاي محله دارالشفاء واقع شده و در حفاري‌هاي انجام گرفته، دو دوره ساختماني مشخص، را نشان مي دهد. يکي از اين دوران اواخر هزاره اول و اوايل هزاره دوم پيش از ميلاد و ديگري دوره ايلخاني است. پلان و عناصر معماري به دست آمده از لايه هاي بالايي تراين تپه، انتساب آن را به دوره ايلخاني محرز مي کند. لايه نخستين اين محوطه تاريخي با توجه به پراکندگي سفال‌هاي خاکستري تيره و مطالعه يک قبرستان پيش از تاريخ که در يک کيلومتري آن واقع شده است، تمدن ساکنان اين تپه را در رديف تمدن‌هاي اواخر هزاره اول و اوايل هزاره دوم قبل از ميلاد قرار مى‌دهد.

eMer@lD
06-08-2009, 02:14
تعدادي از عمارات و محوطه هاي باستاني در شهرستان ابهر


تعدادي از عمارات و محوطه هاي باستاني در شهرستان ابهر در نوشته هاي قبلي معرفي شده اند اينجا برخي ديگر از عمارات و محوطه هاي باستاني شهرستان را معرفي مي کنم

ارگ سلطنتي ابهر
در حدود 37 کيلومتري شهر زنجان از شمال شهرستان ابهر و در وسط شهر تاريخي سلطانيه، ارگ سلطنتي سلطانيه که در گذشته کهن دژ ناميده مي شد، با ابعادي در حدود 450 × 450 متر در زميني به مساحت تقريبي 18 هکتار واقع شده و بناهاي تاريخي و آثار قديمي و ارزشمند بسياري را در بر گرفته است. محدوده ارگ از دو بخش خندق و حصار تشکيل شده و آثار ارزشمندي از معماري و شهرسازي دوران مغول را در خود جاي داده است. ارگ سلطنتي سلطانيه که خواجه رشيدالدين فضل الله (وزير با لياقت الجايتو) نايب التوليه آن بوده است، علاوه بر گنبد بزرگ سلطانيه که در قسمت جنوب باختري آن قرار گرفته، شامل بناهاي متعددي بوده است که مجموعه ابواب البر، جالب ترين و مهم ترين عنصر شهري اين منطقه را تشکيل مي داده است. ابواب البر شامل مدرسه، دارالشفاء که محل درمان بيماران بوده، دارالضيافه که مرکز پذيرايي از مسافران و مامورين دولتي و اداي نذورات رسمي و مراسم آشپزي بوده، دارالکتب که کتابخانه عمومي بوده، دارالسياده که در آن ها از سادات مسافر پذيرايي مي شده، خانقاه که صوفيان و سالکان طي مراحل تصوف و ارشاد مريدان خود را در آن جا تربيت مي کردند، بيت القانون، ديوانخانه اي به نام کرياس، مسجد جامع و بالاخره آرامگاه سلطنتي با موقوفات متعدد، از مهم ترين قسمت هاي ارگ سلطنتي بوده است. امروزه تقريباً تمام بناهاي ياد شده به جز گنبد عظيم سلطانيه که در جنوب باختري ارگ قرار گرفته، از بين رفته اند که تلاش و پيگيري از سوي باستان شناسان و کاوشگران براي شناسايي آثار اين دوره در محدوده ارگ در جريان است.
معبد صخره اي داش کسن ابهر



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
معبد صخره اي داش کسن يا مجموعه غارهاي داش کسن که در حدود 10 کيلومتري جنوب خاوري روستاي وير و ارتفاعات سلطانيه واقع شده، نيايشگاه آيين مهرپرستي درعهد ساسانيان بوده است. اين معبد با پلاني چليپايي همراه با محرابه مهرپرستان به سده هاي اول و دوم ميلادي تعلق دارد. نقش و نگارها و طرح هاي داخل اين غار در دوره هاي مختلف تاريخي و بيش تر توسط حاکمان وقت يا نزديکان آن ها صورت گرفته است. مسلم شده که قدمت نقوش موجود در غار به دوره ايلخانان مغول يعني قرن هشتم هجري قمري بازمي گردد. معبد داش کسن که از نظر نقشه و خطوط تزييني از باارزش ترين نمونه هاي معماري صخره اي در طول تاريخ معماري ايران به شمار مي آيد، در زمان خود بسيار مقدس بوده و نقوشي از هنر چيني و ايراني را بر تن خود دارد که اکنون بسيار مهم هستند. از ميان نقش هاي چيني اين معبد، نقش اژدهايي به طول 5 متر و عرض حدود 5/1 متر قابل ذکر است که از بزرگ ترين نقش هاي معبد به شمار مي آيد. طاقچه هاي زيبايي که در قسمت هاي باختري و خاوري معبد و در کنار نقش اژدها کنده شده اند، از ديگر آثار باارزش سنگ تراشي در اين غار هستند. نقش هاي اسليمي موجود در اين غار که بسيار هنرمندانه تراشيده شده اند، نمايانگر دخالت هنرمندان مسلمان در به وجود آوردن نقش هاي اين معبد است.
بناي تاريخي چلبي اوغلي ابهر
بناي تاريخي و معروف چلبي اوغلي منسوب به سلطان چلبي است و به نظر مي رسد در قرن هشتم هجري قمري ساخته شده باشد. مجموعه بناهاي چلبي اوغلي در جنوب باختر منطقه سلطانيه و در مسيرعبوري سلطانيه به خدابنده قرار گرفته است. اين بنا مقبره سلطان چلبي است که مي توان آن را به دو بخش خانقاه و مقبره تقسيم کرد. ستون هاي رواق دور صحن خانقاه در ضلع باختري در حال مرمت و بازسازي هستند. براساس نظر پژوهشگران، ساختمان خانقاه که شامل صحن مرکزي است، زودتر از ساختمان مقبره ساخته شده است. کتيبه اي که در قسمت ايوان جنوبي حک شده، يکي از مدارک مهم در يافتن تاريخ واقعي خانقاه است. از متن باقيمانده اين کتيبه، چنين استنباط مي شود که بناي خانقاه بين سال هاي 657 و 683 ساخته شده است. طرح معماري خانقاه با الهام از افکار و عقايد صوفيه ساخته شده و از ساخت هر يک از اين فضاها منظور خاصي وجود داشته است. در ضلع هاي باختري و باختري خانقاه، 9 حجره به طور قرينه و روبروي هم قرار گرفته اند. بناي چلبي اوغلي روبروي گنبد بزرگ سلطانيه و بقعه ملا حسن کاشي قرار گرفته و از کنار هر يک از اين سه بنا، دو بناي ديگر را به راحتي مي توان ديد.
حمام سالار ابهر
حمام سالار که در محوطه ارگ سلطنتي قرار گرفته در دوره قاجاريه و توسط سيف علي خان کلانتر ساخته شده و در دوره پهلوي به نام حمام سالار مشهور شده است. هم اکنون اين حمام در حال آماده سازي براي احداث سفره خانه سنتي در محوطه ارگ مي باشد

eMer@lD
06-08-2009, 02:15
ابهر در گذر تاريخ


ابهر يکي از شهرهاي دوران پادشاهي سلسله کيانيان است. در تعيين باني اوليه اين شهر باستاني ميان مورخين اسلامي وحدت نظر وجود ندارد. بعضي از تاريخ نگاران مانند ذکريا بن محمود قزويني ( متوفي 675 هـ . ق. ) بينانگذار ابهر را را شاپور ذوالاکتاف مي داند. عده اي از پژوهشگران مانند حمداله مستوفي متوفي ( 750هـ . ق ) مورخ نامي در کتاب جغرافيايي نزهت القلوب احداث ابهر را به دست کيخسرو بن سياوش کياني دانستند و پاره اي هم مانند ياقوت حموي ( متوفي 658 هـ . ق . ) در معجم البلدان باني شهر ابهر را داراب بن داراب بن بهمن کياني ( داريوش سوم هخامنشي ) معرفي کرده و نوشته که به دستور او قلعه اي در ابهر ساخته شده است. ( به اين ترتيب از تاريخ احداث قلعه تپه ( تپه دارا ) و شهريت ابهر در روزگار داراب شاه کياني آخرين پادشاه هخامنشي حدود 2768 سال سپري گرديده. ولي مطالعات باستانشناسي انجام شده در اين منقطه بيانگر اين واقعيت است که ( اوهر ) از پنجهزار سال قبل بصورت ( دهات ) بطور لاينقطع مورد استفاده انساني قرار داشته است. – مؤلف آقاجان فخيمي در کتاب تاريخ ابهر )


آنچه که از مضامين گوناگون و روايات مختلف استنباط مي شود. هر کدام از سلاطين نقشي و سهمي در آباداني اين شهر کهن داشته اند. لازم به يادآوري است که زمان زيستگاه شدن ابهر از دورانهاي قبل از اين سلسله بوده اين شهر به دلايل طبيعي، وجود آبهاي فراوان، هواي مناسب، زمين هاي حاصلخيز، لااقل از هزاره سوم پيش از ميلاد محل نشو و نماي اقوام مختلف بوده از جمله مادها و نام اوهر که در حدود العالم بکاررفته به معناي تنگ کردن و بستن آبها براي مشروب نمودن مزارع و چرخاندن آسيابهاي آبي کم و بيش چنين معاني را تداعي مي کند. شاگرد اثير الدين ابهري، ذکريا قزويني در آثار البلاد مي نويسد: " ابهر شهري است تابع الجبال از بناهاي شاپور ذوالاکتاف. گويند زميني که شهر روي آن ساخته شده چشمه سارهايي بوده که از صدها سوراخ و سنبه آن آب مي جوشيده اين سوراخها را با پشم و چرم سد کردند و خانه ها را چشمه هاي پشم آلو بنا نهادند، منظر شهر از بيرون زيباتر از اندرون است. شهر ابهر هواي سازگار دارد آبش گوارا، باغات و ميوه شهر ابهر شهرت جهاني دارد، از فرآورده هاي ميوه و سردرختي انگور، گلابي و گردکان ممتاز که از انواع ميوه جات داراي اکثريتند.


جغرافياي تاريخي شهر ابهر


در دوره ساسانيان هنگامي که خسرو اول انوشيروان ايران را به چهار قسمت تقسيم کرد ابهر در منطقه دوم يعني استان جبال قرار داشت دراين دوره منطقه ابهر رود تحت تسلط خاندان مهران يکي از هفت خاندان مهم حکومت گر ايران قرار داشت اين خاندان علاوه بر ابهر به مناطق وسيعي که از ناحيه خوار تا آوج و دشتبي امتداد داشت مالکيت داشتند ومعروفترين افرادي که از اين خاندان شناخته شده اند شروين دشتبي، بهرام چوبينه، پيران گشسب، گريگوريوس و سياوش رازي هستند. تاپيش از خلافت هارون الرشيد، ابهر منطقه نسبتاً وسيعي را شامل بود. وي قسمتي از قاقازان و نيز ناحيه ابهر رود را از ابهر جدا کرد و به قزوين ملحق ساخت. در اوايل سده 8 قمري ولايت ابهر 25 پاره ديه داشت و حقوق ديواني آن به يک تومان و چهار هزار دينار مي رسيد. از ابهر به عنوان بلوک معتبر از ولايت خمسه با باغات فراوان و آبهاي جاري نام برده شده است.


شاردن مي نويسد ابهر در دوره شاه عباس دوم صفوي داراي 2500 خانه و باغچه بوده است. چنانچه سواره نيم ساعت وقت لازم داشته تا از آن عبور کند. ابهر در اين زمان داراي اماکن عمومي و سه مسجد بزرگ بوده و در وسط شهر بقاياي گلين قلعه مخروبه اي مشاهده مي شود. در سال 1100 هجري تاورنيه از ارامنه شهر ابهر خبر داده و ژوبر در زمان فتحعليشاه قاجار باغهاي ابهر و خانه هاي تميز و راحت آنرا ستوده است. در سال 1247 هجري ابهر 700 خانه و باغهاي دانشين داشته و قبر شيخ قطب الدين از مشايخ سلسله شيخ صفي الدين اردبيلي در ابهر واقع شده بر طبق نوشته دوسرسي در سالهاي 1250 هجري دوره محمد شاه قاجار ابهر داراي 200 خانه و 900 نفر جمعيت بوده و دو گنبد نيمه ويران از دو مسجد در آن ديده مي شده است. در دوره ناصر الدينشاه قاجار ابهر تيول توپخانه بوده است چنانچه خرمدره در تيول فراشخانه بوده در همين دوره قلعه خرابه اي بنام دارا در ربع فرسخي شهر ديده مي شده است و خانه هاي آن کمتر از 1100 نبوده. در سده 10 قمري از مرقد پير حسن بن اخي اوران نيز در ابهر ياد شده و سيدي علي کاتبي درياسالار عثماني در 964 هـ. ق . آنرا زيارت کرده است

eMer@lD
06-08-2009, 02:16
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يکي از بناهاي قديمي شهرستان ابهر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) آرامگاه مولانا قطب الدين ابهري ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])مشهور به پير زهرنوش ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])است.


ابوالمعالم فخيم ابهري در جلد دوم کتاب ابهر جلوگاه تمدن باستان به سه شخصيت برجسته ازعلما و فقهاي معروف که نخستين انان ابوبکر محمدبن عبدالله ابهري که در قرن چهارم مي زيسته .دوم مولانا شيخ شهاب الدين ابهري است که در اوايل دوره صفويه در قيد حيات بوده و سوم مولانا قطب الدين احمد ابهري که به پير زهر نوش معروف است.


بنا به نوشته هوشنگ ثبوتي در کتاب تاريخ زنجان: با توجه به سبک معماري تاريخ بنا را مي توان در حد فاصل اواخر قرن ششم تا اوايل قرن هفتم هجري دانست.

مولانا قطب الدين ابهري ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])سرسلسله صوفيان و محدثي صاحب کمال بوده و به سال 577 ه.ق. درگذشته است. آرامگاه اصلي با پلدن چهارطاقي احداث شده و با ايجاد شکست در جرزها به بنايي بيست وجهي تبديل گرديده است.

پير زهرنوش شناخته مي شود. ميراث فرهنگي شهرستان نيز از اين محل به عنوان محل استقرار استفاده مي نمايد

eMer@lD
06-08-2009, 02:16
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

از زيارتگاههاي معتبر و معروف اهالي ابهر و حومه آرامگاه شاهزاده زيدالکبير است که در شرق شهر و در انتهاي خيابان استاد مطهري ابهر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) واقع شده است.قرار گرفته وداراي گنبد زيباي مخروطي شکلي است. اطراف اين زيارتگاه سابق بر اين گورستان بود که امروزه به خارج شهر منتقل واين بقعه در وسط ميداني که پر از گلهاي رنگارنگ است قرار گرفته واز نظر سبک معماري دراين ناحيه نظير ندارد.

بقعه اين امامزاده ميان ميداني به همين نام واقع شده و مورد توجه مردم محلي و به خصوص مورد اعتقاد، توسل و نذورات زنان ابهري است. اغلب گردشگراني که از اين شهر ديدن مي کنند به زيارت اين امامزاده نيز مي روند

برج و گنبد آن که به شکل مخروط بوده و از آجر ساخته شده. بر فراز اين بقعه گنبد کاشيکاري شده بسيار زيبايي با جرزهاي چهارگانه نشسته و ابهت خاصي به اين بنا بخشيده است. قبلاً بر بالاي صندوق چوبي نفيس اين آرامگاه کلاه خود مطلاّيي با زنجيره هايي از همان جنس بطور معلّق نصب بود و همچنين شمشير قديم ذيقيمتي که روي قبضه آن نوشته هايي به چشم مي خورد وجود داشت که متاسفانه امروزه از اين اشياء ذيقيمت خبري واثري نيست.

جا دارد اداره محترم اوقاف ابهر دراين زمينه کاوش و تلاش لازم را بنمايد شايد آن وسايل قيمتي را بجاي خود اعاده نمايند. يک جفت درب چوبي منقوش قديمي سمت شرق امامزاده نصب بود که باستانشناسان نوع چوب آنرا چوب چيت تشخيص داده بودند. متأسفانه اندازه اين دربها هم در مرمت و بازسازي جابجا شده و در محل ديگر نصب شده است اشعاري روي آن درها بطور برجسته نقر شده است.

به تعمـيــر شــهـزاد زيــــدالکبــير که باشــد به روز جــزا دستــگـير

مـوفــق شــد استــاد کــار جهــان ســمّــي حسين کلب اين آسـتـان

به تاريخ آن « عقل کل گل شکفت » مـريـزاد دسـت آفريـن باد گـفـت

شجره طيبه امامزاده بنا به نوشته کتاب شريف منتقله الطالبيه به شرح زير است. شاهزاده زيد الکبير بن عيسي ابو زيد ابهري بن اسماعيل بن عيسي بن اسماعيل بن محمد بن عيسي بن محمد بن عبداله دردار بن ابو علي محمد الابهري بن احمد بن عبداله القافه بن علي السديد بن حسن الامير بن زيد بن الحسن المجتبي بن علي بن ابيطالب (ع) المدفون به ارض الابهر.

ابوالمعالم فخيم ابهري در کتاب امامزادگان ابهر و نواحي فوت شاهزاده زيد الکبير را در سنه 577 هـ ذکر نموده است. آرامگاه زيد الکبير براي بار سوم در سال 1326 شمسي مطابق با سال 1368 هـ. ق. بازسازي و مرمت شده است. به همين مناسبت اشعاري در مدح ومنقبت امامزاده و باني تعمير آن بوسيله ابوالمعالم فخيم ابهري سروده شده که به بصورت تابلويي زينت بخش داخل صحن امامزاده گرديده است.

در سمت غربي بقعه شاهزاده زيدالکبير يک قطعه سنگ نوشته سفيد کوچک در بنا کار گذاشته شده است که تاريخ تعمير قبلي امامزاده رانشان مي دهد متن آن به اين شرح است:

تعمير کرد گنبد و طاق حضرت امامزاده شاهزاده زيدالکبير را حاجي امين الشريعه و تمام کرد حاجي جلال الدين ابهري به توفيق الله تعالي به تاريخ غرّه محرم الحرام 1075 هـ. ق .

شاهزاده زيدالکبير از صوفيان برجسته و پرهيزکاران وارسته عصر خود بشمار مي رفته است در شهر ابهر زيارتگاه مورد احترام مي باشد

.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

از زيارتگاههاي معتبر و معروف اهالي ابهر و حومه آرامگاه شاهزاده زيدالکبير است که در شرق شهر و در انتهاي خيابان استاد مطهري ابهر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) واقع شده است.قرار گرفته وداراي گنبد زيباي مخروطي شکلي است. اطراف اين زيارتگاه سابق بر اين گورستان بود که امروزه به خارج شهر منتقل واين بقعه در وسط ميداني که پر از گلهاي رنگارنگ است قرار گرفته واز نظر سبک معماري دراين ناحيه نظير ندارد.

بقعه اين امامزاده ميان ميداني به همين نام واقع شده و مورد توجه مردم محلي و به خصوص مورد اعتقاد، توسل و نذورات زنان ابهري است. اغلب گردشگراني که از اين شهر ديدن مي کنند به زيارت اين امامزاده نيز مي روند

برج و گنبد آن که به شکل مخروط بوده و از آجر ساخته شده. بر فراز اين بقعه گنبد کاشيکاري شده بسيار زيبايي با جرزهاي چهارگانه نشسته و ابهت خاصي به اين بنا بخشيده است. قبلاً بر بالاي صندوق چوبي نفيس اين آرامگاه کلاه خود مطلاّيي با زنجيره هايي از همان جنس بطور معلّق نصب بود و همچنين شمشير قديم ذيقيمتي که روي قبضه آن نوشته هايي به چشم مي خورد وجود داشت که متاسفانه امروزه از اين اشياء ذيقيمت خبري واثري نيست.

جا دارد اداره محترم اوقاف ابهر دراين زمينه کاوش و تلاش لازم را بنمايد شايد آن وسايل قيمتي را بجاي خود اعاده نمايند. يک جفت درب چوبي منقوش قديمي سمت شرق امامزاده نصب بود که باستانشناسان نوع چوب آنرا چوب چيت تشخيص داده بودند. متأسفانه اندازه اين دربها هم در مرمت و بازسازي جابجا شده و در محل ديگر نصب شده است اشعاري روي آن درها بطور برجسته نقر شده است.

به تعمـيــر شــهـزاد زيــــدالکبــير که باشــد به روز جــزا دستــگـير

مـوفــق شــد استــاد کــار جهــان ســمّــي حسين کلب اين آسـتـان

به تاريخ آن « عقل کل گل شکفت » مـريـزاد دسـت آفريـن باد گـفـت

شجره طيبه امامزاده بنا به نوشته کتاب شريف منتقله الطالبيه به شرح زير است. شاهزاده زيد الکبير بن عيسي ابو زيد ابهري بن اسماعيل بن عيسي بن اسماعيل بن محمد بن عيسي بن محمد بن عبداله دردار بن ابو علي محمد الابهري بن احمد بن عبداله القافه بن علي السديد بن حسن الامير بن زيد بن الحسن المجتبي بن علي بن ابيطالب (ع) المدفون به ارض الابهر.

ابوالمعالم فخيم ابهري در کتاب امامزادگان ابهر و نواحي فوت شاهزاده زيد الکبير را در سنه 577 هـ ذکر نموده است. آرامگاه زيد الکبير براي بار سوم در سال 1326 شمسي مطابق با سال 1368 هـ. ق. بازسازي و مرمت شده است. به همين مناسبت اشعاري در مدح ومنقبت امامزاده و باني تعمير آن بوسيله ابوالمعالم فخيم ابهري سروده شده که به بصورت تابلويي زينت بخش داخل صحن امامزاده گرديده است.

در سمت غربي بقعه شاهزاده زيدالکبير يک قطعه سنگ نوشته سفيد کوچک در بنا کار گذاشته شده است که تاريخ تعمير قبلي امامزاده رانشان مي دهد متن آن به اين شرح است:

تعمير کرد گنبد و طاق حضرت امامزاده شاهزاده زيدالکبير را حاجي امين الشريعه و تمام کرد حاجي جلال الدين ابهري به توفيق الله تعالي به تاريخ غرّه محرم الحرام 1075 هـ. ق .

شاهزاده زيدالکبير از صوفيان برجسته و پرهيزکاران وارسته عصر خود بشمار مي رفته است در شهر ابهر زيارتگاه مورد احترام مي باشد

.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:18
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مقبره ملاحسن در مغرب سلطانيه و در سه کيلومتري آن قرار دارد که احتمالا" " در دوران سلطنت سلطان محمد خدابنده ، يا به طور کلي در دورانمغول جزو پايتخت يعني سلطانيه بوده است . اما در حال حاضر تک بناي زيباي مقبره در دشت پهناور خود نمائي مي کند . در مورد تاريخ بناي مقبره ملاحسن شيرازي چند نظريه وجود دارد :
عده اي آن را از بناهاي زمان صفويه مي دانند و عده اي نيز آنرا به اوائل قرن هشتم و آغاز دوره صفويه نسب مي دهند . بهر صورت بناي نامبرده بعلت طرح خاص و منحصر به فرد خود بي اندازه مورد توجه با ستانشناسان و محققين مي باشد. مقبره ملاحسن شيرازي به شکل کثير الاضلاع هشت ضلعي است که چهار ضلع بزرگ آن به طول 30/8 متر و چهار ضلع کوچک به طول 75/5 متر است .
اضلاع بزرگ داراي ايوانهاي وسيع بااضلاع کوچک ، داراي ايواني دو طبقه که با ساختن طاقهاي کوتاهتري بوجود آمده است .
بوسيله دو پلکاني که از ايوانهاي بزرگ شرق و غرب آغاز مي شود مي توان به ايوانهاي فوقاني راه يافت . پلکانهاي چهارگانه فقط جهت صعود ارتباط با غرفات فوقاني ساخته شده اند . بر بالاي اين تراسها مي توان مناظر دشت سرسبز را بخوبي مشاهده کرد . اضلاع هشت گانه بوسيله راهروي کوچکي با طاق کوتاه به طول و عرض 5/1 × 75/0 متر بهم متصل مي شود .
دهنه ايوانهاي بزرگ 5/4 متر و دهنه ايوانهاي کوچک 5/3 متر مي باشد و قريب 5/0 متر از سطح دشت بلندتر است . قسمت داخلي مقبره به شکل مربع به ضلع تقريبا" 6 متر است که چهار طرف توسط چهار درگاه بزرگ به ايوانها ارتباط پيدا مي کند . در طرفين در گاههاي دو طاقچه مستطيل شکل به چشم مي خورد . که احتمالا " جاي روشن کردن شمع بوده است . در ضلع رو به قبله بجاي محراب که کاملا"‌از بين رفته در گاهي قرار دارد.

در دوران فتحعلي شاه و حکومت پسرش عبدالله ميرزا در زنجان ، اين بقعه تعمير و اشعاري بخط نستعليق در داخل گنبد هر کتيبه اي گچبري شده است . اين کتيبه شامل يک نوار تزئيني با کادرهاي جالب مساوي هم است که دور تا دور داخل و محل اتصال گنبد بنا مشاهده مي شود . ظاهرا" اين قطعه شعر ناتمام مانده و چند بيت هم در ميان قطعه خوانده نشده است .
در ساختن داخل گنبد ظرافت خارق العاده بکار رفته است و گچبري هاي جالبي شامل مقرنس هاي گچي و شمسه هائي برنگ قرمز بسيار زيبا سطح داخل گنبد را پوشانده است . بر بالاي ورودي بقعه ، پنجره بزرگي به چشم مي خورد که نور داخل بقعه را تامين مي کند . مقبره ملاحسن داراي گنبدي شلجمي سه پوش است که در معماري قديم ايران سابقه نداشته است . گنبد داخلي که داراي تزئينات گچبري است بوسيله تيرهاي چوبي به گنبد مياني وصل گرديده است . گنبد اخير اندکي به ضخامت يک آجر ساخته شده است . گنبد سوم يا گنبد خارجي که داراي فرم بسيار زيبائي است دو گنبد زيرين را مي پوشاند . تزئينات گنبد شامل معقلي هاي پرکار درگريو گنبد و کاشيکاري هاي فيروزه اي بسيار ارزنده است . بدين ترتيب گريو يا گردني گنبد داراي چهار بخش تزئيني است :‌ بخش اول :‌در بخش تحتاني معقلي هاي جالبي از تلفيق آجر و کاشي فيروزه اي ديده مي شود .
بخش دوم :‌ کتيبه معقلي زيباي دور گنبد با عبارات الله و محمد و علي و عبارات ديگر از کاشي فيروزه اي در متن آجر است .
بخش سوم : در اين بخش تزئينات معقلي هفت و هشت ( زيگزاک ) جلب توجه مي کند .
بخش چهارم : بخش فوقاني و زير کاسه گنبد را نره کاستي هائي به صورت عمودي تزئين مي کند . ناگفته نماند که در آجر هاي تحتاني گنبد دو بيت خط نستعليق نوشته :
اشک جنت شد به يمن دولت طهماسب شاه
تربت کاشي که آمد خاک مشک آبش گلاب
خواستم تاريخ اتمامش بدانم عقل گفت
سال تاريخش همان از "‌رشک جنت "‌ کن حساب
در دو طرف گنبد دو بيت شعر بچشم مي خورد که نام معمار و بناي تعمير کننده عمارت که پدر و پسرند نوشته شده است .
بود اميدوار از لطف غفار محب شاه دين فتحي معمار

خاک سنگ ره ولي خدا ابن فتحي محمد بنا

در حفاري داخل مقبره ، محوطه اي با ديواره هاي سنگي منظم پيدا شد که در داخل آن قبر مستطيل شکلي به ابعاد 80/3 × 90/3 متر کشف شد که سه قسمت شمال و شرق و غرب با سنگهاي سبز رنگ حجاري شده بنا گرديده است . ضمنا"‌مقداري سنگهاي سبز رنگ نيز در صحن داخلي مقبره بدست آمد که داراي نوشته مي باشد .

در ميان سنگ هاي مکشوفه قطعه سنگي وجود دارد که تمام قسمت هاي آن داراي خط نوشته است و نقش محراب بر روي آن حک گرديده و در پشت سنگ علامتي بشکل قيچي بچشم مي خورد . با وجود اينکه از لحاظ طرح ساختماني مقبره منحصر به فرد مي باشد . معذالک از لحاظ تزئينات خيلي غني نبوده است . اما نبايد فراموش نمود که روي اولين قشر پوشش تزئينات قديمي بدست آمده است . به نظر مي آيد که مقبره مذکور حداقل سه بار مرمت شده است که مهمترين آن همراه با تزئينات گچبري اطراف مقبره در زمان فتحعلي شاه قاجار صورت گرفته است . بنا به طور کلي داراي اسکلت استوار و پي هاي محکم است که به عمق بيش از يک متر در خاک ، رس ، آهک قرار دارد .
در گذشته ديوار ايوانها داراي قابهائي بوده که کاشيهاي تزئيني داشته است و در حال حاضر خالي از تزئين مي باشد . در گنبد خارجي شکاف بزرگي بوجود آمده است . که توسط سازمان ملي حفاظت آثار باستاني تعمير و مرمت شده است .
در فاصله صد قدمي اين مقبره ، باقيمانده بناي بسيار جالبي با تزئينات معقلي زيبا بچشم مي خورد که به گفته اهالي محل ، مجموعه ، خانه ملاحسن و خانقاه وي بوده است .
ولي آنچه مسلم است اين است که بناي مخروبه فوق الذکر سردر ورودي بنا بوده و به طور کلي چنين بنظر مي رسد که خانه و مقبره قسمتي از باغ بسيار بزرگ و عمارت ديگر بوده است . اين سردر داراي تزئينات معقلي مرکب از کاشيهاي کوچک زرد ، فيروزه اي و مشکي در متن آجر است .
هر دو جرز طرفين از پائين تا بالا کتيبه اي بخط بنائي بچشم مي خورد که کلمه ( علي ) را مکررا با کاشي هاي فيروزه اي در متن آجر بر آن نوشته اند . در طرفين اين سر در طاقنمائي تعبيه شده است . که داراي دو کتيبه بخط بنائي است :
الف )‌ در سطح طاقنما طرح مربع شکل با عبارت الله و محمود علي ،‌با کاشي فيروزه اي برمتن آجر .
ب ‌ )‌ کتيبه اي به رنگ سياه در متن آجر با عبارت لا الله الا الله که در اطراف طاق طاقنما بچشم مي خورد .
حفاري هائي که در محوطه بيرون مقبره ملاحسن کاشي صورت گرفته است ، يک خيابان سنگ فرش ظاهر گرديد که طول آن 50/95 متر و عرض آن 5 متر مي باشد که قبلا" با سنگهاي قلوه اي مفروش گرديده است . اين خيابان سردر بزرگ محوطه را به مقبره ملاحسن متصل مي سازد .
اين بنا با شماره 168 به ثبت تاريخي رسيده است


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


سقف مقبره ملا حسن کاشي

eMer@lD
06-08-2009, 02:21
غار قوری قلعه قوری قلعه؛ بزرگترین و شگفت انگیز ترین غار آبی آسیا غار قوری قلعه بزرگترین و شگفت انگیز ترین غار آبی آسیا در 86 کیلومتری شهر کرمانشاه در مسیر جاده پاوه و در شمال شهر جوانرود واقع است.به گزارش خبرنگار مهر در کرمانشاه، این غار که هم اکنون به عنوان یکی از مطرح ترین جاذبه های گردشگری استان کرمانشاه وغرب کشورمحسوب می شود، طبق نظر کارشناسان بزرگترین غار آبی آسیا و طولانی‌ ترین غار آبی ایران است.

علت نامگذاری غار به نام غار قوری قلعه؛

روستایی به همین نام در نزدیکی این غار قرار دارد که در ایام قدیم اطراف این روستا را قلعه های مختلفی در بر گرفته که شکل یکی از این قلعه ها شبیه قوری بوده است به همین دلیل نام این روستا و این غار به قوری قلعه نامگذاری شد.

در روایتی دیگر، اینکه چرا روستا و غار را قوری قلعه نامیده اند به دوره ساسانیان باز می گردد. درآن دوره دژی بزرگ و مستحکم بنا شد که هم اکنون نیز آثاری از آن به جای مانده است، این دژ به جهت بزرگی بعدها از سوی کرد زبانان آن منطقه به "گورا قلا" نامیده شد.

کلمه گورا در زبان کردی به معنای بزرگی و قلا به معنای قلعه یا دژ می باشد، در اثر گذشت زمان این نام به تدریج تغییر کرده و به نام های "گوری قلا"و در آخر به "قوری قلعه"معروف شده است.

بعدها پس ار ساختن آبادی در کنار دژ همان نام یعنی قوری قلعه به روستا اطلاق شد، از طرفی چون نزدیکترین محل سکونت به غار همین ده است؛ بنابر این اسم غار را نیز قوری قلعه گذشتند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


قوری قلعه، یکی از زیباترین و با ارزش ترین غارهای آبی جهان با 65 میلیون سال قدمت

در سالهای 1355 تا 1356 گروهی از غارشناسان و جانورشناسان انگلیسی و فرانسوی در حالی که برای یافتن پستانداران از جمله خفاش در 80 کیلومتری کرمانشاه و در کوهستان های پوشیده از جنگل پاوه و اورامانات تلاش می کردند، این غار را کشف کردند، آنها 620 متر از عمق غار را طی کردند و به نقطه ای که آب هم سطح سقف غار بود رسیدند و با تصور اینکه این نقطه انتهای غار است، بازگشتند، البته بنا به اظهار برخی از مسئولان محلی، روستاییان این غار را در سالیان پیش از این شناسایی کرده بودند.

با تشکیل کمیته غار نوردی در کشور و پس از پنج سال تحقیق و مطالعه یک گروه غارشناسی توانست در سال 1368 در مرحله اول به عمق 2030 متری و سپس در مرحله دوم به عمق 3140 متری غار دست یابد. اعضای این گروه برای رسیدن به این عمق، حدود دوازده کیلومتر مسیرهای پیچ در پیچ غار را پیموده و نقشه برداری کردند. دستیابی به این عمق، غار قوری قلعه را به عنوان بزرگترین غار آبی آسیا و طولا نی ترین غار آبی ایران معرفی کرد.

به گفته کارشناسان قدمت این غار که از آهک "تروراسیک" و"کرتاسه" تشکیل شده و به 65 میلیون سال قبل و به دوره دوم زمین شناسی باز می گردد.

این غار در طول تاریخ به عنوان جان پناهی امن و دور از دسترس مورد استفاده قرار گرفته که کشف آثاری همچون کاسه، بشقاب و تعدادی ظروف و سکه از دوران "یزد گرد سوم"، حاکی از قدمت و استفاده از آن در دوران باستان است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


قوری قلعه، شگفت انگیز ترین غار آبی آسیا

بعد از گذراز دالان ورودی غار اولین مکان وسیعی که وجود دارد به "تالار مریم" نامگذاری شده است. این محوطه همانند دریاچه وسیعی است که گرداگرد آن را قندیل هایی بسیار زیبا با اشکال مختلف فرا گرفته است. این قندیل ها که هر یک اشکال خاصی را تداعی می کنند دلیل اصلی نامگذاری هر قسمت از این غار شده که به عنوان مثال وجود قندیلی به شکل حضرت مریم دلیل نامگذاری اولین تالار این غار به نام تالار مریم شده است.

علاوه براین در داخل غار و بر روی سینه داخلی آن می توان به صورت طبیعی و بدون دخالت انسان آثار دیگری همچون فردوسی،‌ امیرکبیر، بابانوئل، شیرسنگی، ماهی، مارکبری، قارچ، برج پیزا، نیم رخ شیر، فیل، قلب، گل کلم، بستنی، کشتی، گردن غاز، آبشار، لاک پشت، نام حضرت محمد (ص) و نیز ماکت شهر پاوه را مشاهده کرد.

در عمق هزار متری غار تالاری وجود دارد که زیباترین حوضچه آبی جهان در آن توجه همه را به خود جلب می کند. در این محوطه قندیل هایی به شکل پرده ای وجود دارد که با دست زدن به هرکدام از آنها صدایی شبیه یکی از آلات موسیقی به گوش میرسد به همین دلیل این محوطه را "تالار بتهوون" نامگذاری کرده اند.

درعمق هزار و 500 متری غار، تالار عروس قرار دارد که زیبایی آن قابل توصیف نیست، جنس سنگهای این محوطه از کریستال سفید و براق است و اگر کسی بخواهد از روی آنها گذر کند جای پای او در این قسمت باقی می ماند.

ازسقف این محوطه قندیل هایی شبیه میله خودکار که جنسشان از رسوبات آهکی و حالت کریستال است به ارتفاع دو تا هشت متر پایین آمده است، این قندیل ها آنقدر نازک و شفاف است که با زدن یک دست هشت متر از آن فرو می ریزد.

در عمق دو هزار و 700 متری غار، چهار آبشار به ارتفاع 10 تا 12 متر وجود که در این عمق وجود چنین آبشار زیبایی باور پذیر نیست وهر بیننده ‌ای را مسحور خود خواهد کرد.

در بخش دیگری از این غار تونلی با نام "تونل برزخ" وجود دارد که به وحشتناکترین مکان این غار معروف شده است، طول این تونل 220 متر است که با عرض سه متر نیمی از آن را آب فرا گرفته است.

البته محوطه هایی که ذکر آن رفت، قابل بازدید برای عموم نیست و هم اکنون تنها 500 متر از این غار آماده سازی و نورپرداری شده و قابل بازدید است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


قوری قلعه، زیستگاه نادرترین خفاش دنیا

به گفته کارشناسان ژرفای این غار زیست گاه گونه ای نادر از خفاشان با نام خفاش "گوش موشی" است که باعث توجه بسیاری از جانورشناسان دنیا شده، اما به غیر از این گونه خفاش تاکنون گونه دیگری از حیات جانوری در غار یافت نشده است.

اما کارشناسان میراث فرهنگی معتقدند که اطلاعات موجود نشان می دهد که تا قبل از تبدیل شدن این غار به یک غار نمایشی جمیعت قابل توجهی از مهره داران غارزی مانند خفاش ها و سمندر خال زرد در آن می زیسته اند.

قوری قلعه، غاری برای تمام فصول

درجه حرارت این غار از هفت درجه زیر صفر تا 11 درجه بالای صفر متغییر است، رطوبت نسبی آن 89 درصد است که این شرایط باعث شده در تمام فصول سال گردشگران به راحتی بتوانند از آن بازدید نمایند.

eMer@lD
06-08-2009, 02:21
قوری قلعه، یکی از هفت اثر طبیعی ملی ایران

این غار در دامنه کوه شاهو و در یکی از کوهستانی ترین مناطق ایران واقع شده است. دره ای که غار قوری قلعه در آن قرار دارد از زیباترین دره های استان است که از ویژگی های جنگلی خاص و چشمه سارهای بی شمار با چشم اندازهای حیرت انگیز و جذاب برخوردار است.

وجود جنگل های متراکم با گونه های بلوط، انجیر کوهی، آلبالوی کوهی، بادام وحشی و همچنین حیواناتی چون گرگ، روباه، خوک، خرگوش ، کل و بز در اطراف این غار، زیبابی خاصی به آن بخشیده است.

این غار به همراه جنگلهای زیبای بلوط اطراف آن دارای پتانسیلی بی نظیر در جذب توریست های داخلی و خارجی است به همین دلیل قوری قلعه به عنوان یکی از هفت اثر طبیعی ملی ایران به ثبت رسیده است.

علاوه بر همه این ها، این منطقه دارای ارزش تاریخی زیادی نیز می باشد، بقایای قلعه ای مربوط به دوران ساسانیان در نزدیکی غار وجود دارد و نیز 30 شی باستانی از جمله بقایای جمجمه انسان و سفالهای پیش از تاریخ در این جا کشف شده است.

این غار علاوه بر گردشگران که برای تفریح مراجعه می کنند مکان مناسبی برای غارنوردان، پژوهشگران، زمین شناسان و گروه های دیگر است.

با آماده سازی زیرساخت های لازم برای جهانگردان، استان کرمانشاه می تواند با دارا بودن آثاری همچون تاق بستان، کوه و سنگ نوشته بیستون،‌ نیایشگاه آناهیتا، صخره فرهاد تراش، غار قوری قلعه، شهر هزار ماسوله پاوه و سراب روانسر و چند نقطه دیگر به قطب گردشگری بین المللی تبدیل شود.


در تابستان ١٣٦٨ غارنوردان كرمانشاه تا عمق ١٣٤٠متري غار را شناسايي كردند وفاز اول غار به طول ٥٠٠ متر براي اين غار در گذشته مورد توجه اكثر غارنوردان مختلف از كشور هايي همچون امريكا ،انگليس ، فرانسه در سالهاي ١٣٣٦ ، ١٣٤٥،٣٦٣ كه تا عمق ٥٥٠ متري غار را شناسايي كرده اند قرار گرفته است.
بازديد عموم كه در تابستان ١٣٧٨راه اندازي شده است شامل دو تالار به نامهاي مريم و كوهان شتر كي باشد واشكال مختلفي ار جمله(نيم رخ شتر كوهان شتر ، كاخ سفيد امريكا ، مار ، طوطي ، كركس ، قلب ، مشابه تصوير حضرت مريم ، شير سنگي ، بابانوئل ، برج پيزا اسيه زن فرعون، (ابوالهول) ، مجسمه فردوسي، كشتي واشكال ديگري كه مشابه ان در اين قسمت يافت مي شود٠ فار دوم غار كه شامل ١٠٠٠متر مي باشد شامل سه تالار به نامهاي نماز ، بلور ، عروس يا بتهوون(بزرگترين موسيقي دان جهان)مي باشد٠تالار نماز در ٥٥٠ متري غار و چسبيده به تونل برزخ مي باشد و قسمت اصلي غار كه عمليات حفاري ان را متوقف كرده است تونل برزخ به طول ١٢ متز و عرض ٨ متر كه ارتفاع اب ان ٢الي ٣ متر مي باشد وسقفش به اب چسبيده است اين قسمت بايد تونل شيشه اي بخورد تا قسمت هاي بعدي ان حفارش بشود در ١٠٠٠متري غار تالار بلور وجود دارد كه قشنگ ترين حوضچه جهان داخل ان قرار دارد و قنديل هايي كه به ضورت پرده اي شكل با دست به هر كدام از انها كه مي زنيد صداي يكي از الات موسيقي مي دهد وجود دارد در ١٥٠٠ متري غار تالار عروس (بتهوون) قرار دارد كه زيبايي ان قابل توصيف نيست و اين قدر زيبا است و جنس سنگ هاي ان كريستال وسفيد و براق هستند كه اگر كسي بخواهد از روي انها برود جاي پاي او در اين قسمت مي ماند
سقف ان طوري است كه قنديل هايي شبيه ميله خودكار كه جنسشان از رسوبات اهكي و حالت كريستال به خود گرفته اند (٢الي٨ متر ) پايين امده اند و اين قدر نازك وشفاف هستند كه با زدن يك دست هشت متر ان مي ريزد ودر ٢٧٠٠ متري غار ٤ ابشار به ارتفاع ١٠ الي ١٢ متر وجود دارد و ٣١٤٠ متري غار ريزش كرده است و اين قسمت بايد كنده كلري شود تا قسمت هاي بعدي غار نيز شناسايي شود و تا حال كسي انتهاي غار را كشف نكرده است ودر اصل غار بي انتها مي باشد ٠زمين شناسان قدمت غار را ٦٠ ميليون سال پيش براورد كرده اند و طول تقريبي غار را ١٣ كيلومتر تخمين زده اند دماي داخل غار (-٧) و رطوبط نسبي (٨٩%) مي باشد و اشيائ يافته هشت عدد قاشق و بشقاب ، ٤ عدد كوزه بزرگ ، يك عدد كوزه كوچك كه ١٥ عدد سكه داخل ان بود و مربوط به دوران يزدگرد سوم و اواخر دوره ساسانيان و همچنين جمجمه سر انسان يافت شده است و علت نامگذاري غار به نام غار قوري قلعه در ٧٠٠ متري غار اباديي قرار دارد كه در ايام قديم اطراف اين ابادي را قلعه هاي مختلفي در بر گرفته كه شكل يكي از اين قلعه ها شبيه قوري بوده است و اميزه اي از قوري و قلعه ، قوري قلعه به وجود مي ايد و به همين خاطر اسم غار از نام همين ابادي مي باشد٠
ميله هاي شفاف درون غار يا سقف كريستال تالار عروس (بتهون) واقع در ١٥٠٠ متري غار قلعه قوري استان كرمانشاه٠طول ستون فقراتي ٣١٤٠متر وطول غاري ١٣ كيلومتر بزرگترين غار ابي اسيا و جزء شكيل ترين غار هاي جهان غار قوري قلعه در دّره مران (غارها) در ٨٨كيلومتري جاده كرمانشاه - پاوه در شمال روستاي قوري قلعه قرار گرفته است.

eMer@lD
06-08-2009, 02:22
در دیار زیبای اورامانات در نزدیکی [شهر پاوه(شهر هزار ماسوله) علاوه بر جذابیت طبیعت زیبا و فرهنگ اصیل؛ وجود یک غار شگفت انگیز، مشتاقان شاهکارهای طبیعت را به خود فرا می خواند. [غار آبی قوری قلعه که در 86 کیلومتری جاده [رمانشاه به /"]پاوه[/URL] قرار گرفته؛ بنا به تحقیقات آنوبانینی؛ به عنوان بزرگترین غار آبی آسیا لقب گرفته است. این غار علاوه بر گردشگران که برای تفریح مراجعه می کنند مکان مناسبی برای گروه های غارنوردان، پژوهشگران، زمین شناسان و گروه های دیگر می باشد. در این محوطه تفریحی؛ امکانات رفاهی برای گردشگران و بازدیدکنندگان در نظر گرفته شده است. منطقه قوری قلعه دارای آب و هوای معتدل است.



][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]]
غار آبی قوری قلعه پاوه[


بنا به اظهار برخی از مسئولین محلی، روستاییان این غار را در سالیان پیش شناسایی کردند در سال 1355 یک گروه غارشناسی انگلیسی و در سال 1356 گروه غارنوردان فرانسوی در صدد نفوذ به اعماق آن بر آمدند که ناموفق بودند. در سال 1368 گروه غارنوردان کانون کوهنوردی کرمانشاه تلاش خود را جهت کشف اعماق غار به عمل آورد که طی اجرای چند برنامه موفق به کشف درون غار و دالانهای فرعی آن گردید.



[][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
غار آبي قوري قلعه پاوه


دره ای که غار قوری قلعه در آن واقع شده از زیباترین دره های استان بوده که از ویژگی های جنگلی خاص و چشمه سارهای بی شمار با چشم اندازهای حیرت انگیز و جذاب برخوردار است. تا کنون 3140 متر از عمق غار شناسایی و بخشهایی از آن برای بازدید آماده شده است.



[[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
غار آبی قوری قلعهاوه



بازدید عمومی كه در تابستان ١٣٧٨راه اندازی شده است شامل دو تالار به نام های مریم و كوهان شتركی باشد و اشكال مختلفی از جمله (نیم رخ شتر، كوهان شتر، كاخ سفید امریكا، مار، طوطی، كركس، قلب، مشابه تصویر حضرت مریم، شیر سنگی، بابانوئل، برج پیزا، اسیه زن فرعون، (ابوالهول)، مجسمه فردوسی، كشتی و اشكال دیگری كه مشابه آن در این قسمت یافت می شود. فار دوم غار كه شامل ١٠٠٠متر می باشد شامل سه تالار به نامهای نماز، بلور، عروس یا بتهوون (بزرگترین موسیقی دان جهان) می باشد. گفته می شود؛ تا حال كسی انتهای غار را كشف نكرده است. زمین شناسان قدمت غار را ٦٠ میلیون سال پیش برآورد كرده اند و طول تقریبی غار را ١٣ كیلومتر تخمین زده اند.
["][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][


][ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]]غار آبی قوری قلع ]پاوه



این غار از نظر شکل هندسی به یک تونل با برش سطح مقطع شبیه است و فعالیت آهک ها باعث ظاهر شدن استالاگمیت و استالاکتیت های بسیار زیبا و دیدنی و آراسته با قطرات شفاف آب شده است. عوامل یاد شده غار را در ردیف زیباترین غارهای دیدنی جهان قرار داده است.
آنطور که گفته شده؛ علت نامگذاری غار به نام غار قوری قلعه این است که در ٧٠٠ متری غار، آبادیی قرار دارد كه در ایام قدیم اطراف این آبادی را قلعه های مختلفی در بر گرفته كه شكل یكی از این قلعه ها شبیه قوری بوده است.

eMer@lD
06-08-2009, 02:29
روستای تاریخی هجیجروستای هجیج در بیست کیلومتری غرب شهرستان پاوه در استان کرمانشاه در دره ای زیبا و آرمیده در جنگلی انبوه است.در این روستای شگفت انگیز پلکانی و در کنار چشمه ای زیبا بقعه سید عبیدالله فرزند امام موسی کاظم(ع) قرار دارد که درطول سال زائران وگردشگران بسیاری را به خود جذب می کند.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:32
هرکول بيستون بیستون باستانی .... بيستون در استان کرمانشاه قرار دارد و از شمال به بخش تاريخي دينَوَر، از مشرق به بخش مرکزي شهرستان صحنه ، و از جنوب و مغرب به بخش مرکزي شهرستان هَرْسين محدود است .. طبق گفته ديودور مورخ يوناني نام اصلي بيستون بگستان ( به معناي جايگاه خدا ) نام داشته است . پيشينه . بيستون بر سر راه تاريخي ميان شرق و غرب قرار داشت ، راهي که ري و هَگمتانه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) را به حُلوان ، بابل و بغداد پیوند مي کرد و از بين النهرين در سه شاخه به سمت مصر، شرق مديترانه و آسياي کوچک و يونان و غرب امتداد مي يافت ، و پايتختهاي امپراتوريهاي بزرگ آن زمان را به يکديگر پیوند میداد.
کهنترین نوشته که در آن به کوه و کتيبة بيستون اشاره شده ، نوشتة ديودوروس سيسيلي است . به گفتة وي ، اسکندر مقدوني ضمن لشکرکشي از شوش به همدان ، از بيستون ديدن کرده است . در نوشته های کهن يوناني نيز نام بيستون آمده است .
از آثار باستانی این شهر میتوان از مجسمه هرکول،کتیبه داریوش بزرگ،فرهادتراش،نگاره های باستانی، غارهای باستانی و .... نام برد.



مجسمه هرکول



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مجسمه هرکول که به نظر مي آيد تنديسي از تجاوز اسکندر مقدونی و حکومت سلوکيان به ايران باشد در بيستون در سال 1327 هجري هنگام احداث جاده آسفالته همدان به کرمانشاه در دامنه کوه کشف شد . اين اثر شخص نيرومندي را نشان ميدهد که به پهلوي چپ به روي نقش شيري در سايه درختي لميده است و در دست چپ پياله اي از شراب در دست دارد و دست چپش را بروي پاي راستش قرار داده است . سر اين مجسمه در سال 1380 کنده و دزديده شده بود که پس از چند سال کشف و دوباره به جايگاه اصلي خودش برگشت . درازاي اين تنديس 147 سانتي متر است . پشت اين تنديس کتيبه اي از زمان سلوکيان وجود دارد که مفهوم آن به اين شرح است : ” به سال 164 ماه پانه موي هرکول فاتح درخشان هياکينتوس پسر پانياغوس به سبب نجات کل امن- فرمانده کل - اين مراسم برپا شد . ” که خوشبختانه اين سلسه توسط مهرداد و تيرداد پارتي در هم کوبيده شد و سلسله شاهنشاهي ايراني اشکانيان جايگزين آن شد و دوباره ايران رو به فرهنگ کهن خود رفت و دست متجاوزان را کوتاه نمود .



کتيبه داريوش



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


کتيبه داريوش بزرگ ( 486 - 521 قبل از ميلاد ) در سه زبان پارسي باستان - عيلامي و بابلي در ارتفاع هفتاد متر بالاتر از سطح زمين بر دامنه کوه بيستون حک گرديده است . داريوش بزرگ وقايع اولين سالهاي پادشاهی خود و پیروزیهایی را که در نوزده جنگ نصيب او گرديده بود تماما ذکر مينمايد . متن پارسي باستان در 414 سطر و پنج ستون است . در زير نقش داريوش بزرگ نقش 9 نفر نافرمان که عليه شاه قيام کرده بودند و همگي آنها مغلوب شدند قرار گرفته است . در اين کتیبه که يکي از برزگترين اسناد تاريخي ايران زمين و جهان محسوب ميشود داريوش خود را نهمين پادشاه هخامنشي مينامد . که اسامي نه شاه قبلي به شرح زير ميباشد . 1) هخامنش - 2) چيش پيش - 3 ) آريارمن - 4 ) ارشام شاه - 5) کورش کوچک جد کورش بزرگ - 6) کمبوجيه - 7 ) کورش دوم که به شاهنشاه بزرگ ملقب است - 8 ) کمبوجيه دوم ( فاتح سرزمينهاي مصر ) - 9 ) و بالاخره داريوش بزرگ .
گفته ميشود نماي پيشين صخره که برجسته کاريها برآن کنده شده حدود 340 پا بالاتر از چشمه هاست و ابعاد برجسته کاري 18 در 10 پاست که قامت “داريوش”5 پا و 8 اينچ (170 سانتيمتر)بلندي دارد.اجراي اين بنا در چند مرحله انجام شده است.نقش برجسته ها و متن اصلي عيلامي در حدود سال 520 قبل از ميلاد کنده کاري شده و سپس روايت اکدي به آن افزوده شده است.برجسته کاري “داريوش” را به اندازه طبيعي و زير سايه حمايت نماد ايران کهن ( فره وشي=فروهر ) با بال گشوده نشان مي دهد که يک دست خود را بلند کرده و در دست ديگر کمان خود را گرفته است؛در پشت او در اندازه اي کوچکتر سلاح داران او (در سمت چپ “گوبرياس”و ديگري احتمالا”"اينتافرن”)ايستاد ه اند. “داريوش” پايش را بر چهره “گئومات”که به پشت بر زمين افتاده نهادن است و در پشت “گئومات”8شاه دروغي که با ريسماني به هم بسته شده اند پشت سر هم صف کشيده اند.احتمالا” هنگام لشکرکشي به ماد عليه “فرورتيش”بوده که “داريوش”فرمان داده نقش و يادگار پيروزيهايش را بر اين صخره ترسيم کنند و بنويسند و شايد اصل اين ابتکار از شاه” آنوبانيني”(حدود2000سال ق.م.)در دروازه زاگرس (سرپل)باشد که او چند روز قبل از آنجا گذشته و آن را ديده بوده است.


مجموعه غارهاي باستاني

1. غار مر خر (مر خريل)
2. غار مر تاريک
3. غار مر آفتاب
4. غار مر دودر
5. غار شکارچيان

eMer@lD
06-08-2009, 02:34
مجموعه غارهاي باستاني

1. غار مر خر (مر خريل)
2. غار مر تاريک
3. غار مر آفتاب
4. غار مر دودر
5. غار شکارچيان

غار شکارچيان

كشف غار شكارچيان به سال 1949 توسط باستان شناس و انسان شناس آمريكايي بنام كارلتن كوون کشف گردید. وي در زمستان آن سال به اميد يافتن غار هايي با آثار آن عصر به ايران آمد. اولين هدف وي در اين سفر بازديد از غار كوچكي بود كه در نزديكي كتيبه مشهور داريوش در بيستون فرار داشت و زبان شناسي بنام كامرون همزمان با مطالعه كتيبه آنرا ديده بود و بعدها به نام غار شكارچيان مشهور شد. كوون پس از بازديد اوليه از غار، چند ماه بعد بمدت دو هفته به كاوش در اين غار پرداخت كه منجر به كشف هزاران ابزار سنگي مربوط به فرهنگ موستري و بقاياي استخوان حيوانات شكار شده اي چون گوزن و اسب وحشي شد. اين يافته ها احتمالا بين 70 تا 40 هزار سال قدمت دارند.


غار مرخَر
در نزديکي روستاي بيستون غار عميقي به طول 27 متر قراردارد که قدمت بقاياي باستاني آن حداقل به دوره پارينه سنگي مياني موستري Mousterian تا عصر حاضر مي­رسد . اين غار مقابل رودخانه گاماسياب بر دامنه کوه بيستون واقع شده است در حفاري­هاي انجام شده مجموعه­اي از کارافزارهاي سنگي و استخواني بقاياي جانوري ، ذغال و ... بدست آمد که استقرارهاي پارينه سنگي جديد را در زاگرس مشخص مي کند .
آثار اندکي از جمله سفال از دوره ساساني و بقاياي جديدتر بدست آمده است و اين آثار خبر از يک دوره زماني 35 هزارساله تا دوره پارينه سنگي در اين غار مي­دهد .

تپه نادري
تپه نادري در مجموعه تاريخي بيستون و به فاصله 32 کيلومتري شمال شرقي شهر کرمانشاه قراردارد و اولين اثر ( از سمت شرق ) در اين مجموعه بزرگ محسوب مي گردد . درازاي اين تپه 1200 متر و پهناي آن 300 متر است. متأسفانه در جهت گسترش روستاي نادر آباد بخشي از تپه مسکوني گرديده است . با توجه به تکه سفالهاي نخودي و سياه رنگ قدمت اين تپه به هزاره دوم و سوم پيش از ميلاد مي رسد .علاوه بر آنکه اين تپه داراي قدمتي پنج هزار ساله مي باشد بر روي آن بقايايي از قلعه اي که در دوره نادرشاه احداث گرديده است مشاهده مي شود که سبب وجه تسميه نام آن نيز گشته است البته از قلعه تنها بقاياي باروهاي آن که از خشت مي باشد به چشم ميخورد و در سطح خاک چيزي عيان نمي باشد و مستلزم پژوهش ميباشد . آثار بدست آمده در اين تپه با آثار تپه گيان نهاوند مقايسه مي شود . همچنين جاده آسفالته همدان - کرمانشاه تپه را به دو قسمت تقسيم کرده است .




فرهاد تراش



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در جهت جنوبي سنگ نگاره و سنگ نبشته­ي داريوش بزرگ ، بر سينه کوه بيستون ديواره­ي بزرگي است که اين ديواره در بين مردم به فراتاش يا فرهاد تراش معروف است. درازاي فراتاش 180 متر و بلندي آن 33 متر است در هيچ نقطه­اي از ايران هيچ کوهي را به اين اندازه نتراشيده­اند و آماده نکرده­اند بطور کلي براي همه کساني که اين ديواره­ي سنگي تراشيده دست نخورده را ديده و يا مي­بينند اين پرسش پيش مي­آيد که اين محل را چه کسي و در چه زماني و براي چه منظوري تراشيده است ؟ چرا اثري از اسکنه پيکر تراش و يا قلم کتيبه نويس بر آن ديده نمي­شود ؟
« هوزينگ » در نوشتاري به نام « زاگروس و اقوامي که در آن ساکن هستند » اين صفحه­ي کوه را يک منبع تاريخي نانوشته مانده ، ناميده است.
« هرتسفلد » و بيشتر ايران­شناسان خارجي معتقدند که « فراتاش » از آثار داريوش شاه هخامنشي است و مي­گويند اين فرمانرواي بزرگ مي­خواسته وصيت نامه خود را در اين­جا بنويسد.
« ويليامز جکسن » درباره اين اثر به قاطعيت سخن نمي­گويد و با آوردن نقل قول از « ديود وروس سيسيلي » و داستان سميراميس مقايسه­اي انجام داده و سپس نتيجه گيري مي­کند که : اگر کسي مايل باشد که براساس فرضيات خيالي و مباني سست در اين­باره نظري اظهار بدارد آسان­تر آن است که تصور کند داريوش پس از اتمام سنگ نبشته­ي مشهورش و نقش­هاي آن دستور داده است تا فضاي خالي حاضر را براي ثبت کارهاي ديگرش ، خاصه لشگرکشي اش را به يونان ، آماده سازند. اما شکستهاي « آتوس » و « ماراتون » ، شورش مصر و دست مرگ اين نقشه را برهم زد و مسير تاريخ را تغيير داد و آن صفحه­ي سنگي نانوشته را شاهد خاموش پيروزي يونان و آغاز زوال ايران قرار داده. ولي اين حدس و خيالي بيش نيست ، خاصه وقتي که اين پرسش پيش مي­آيد که چرا داريوش قسمت وسط کوه را که بهترين جاي آن است براي ثبت کارهاي بعدي خود نگه داشته است؟ تنها چيزي که به يقين توان گفت اين است که از ظاهر کلي اين محل و ماهيت پيرامون آن اثر قدمت بسيار هويدا است.
« پروفسور لوشاي » عقيده دارد که اين سنگ تراشي به دوره­ي هخامنشي تعلق نداشته بلکه در حدود هزار سال بعد از داريوش بزرگ به فرمان خسرو دوم ساساني آن­را در کوه بيستون تراشيده اند. وجود ديوار محافظ ، فنون خاصي که در کندن کوه بکار گرفته شده و از همه مهم­تر علامت­هايي که از سنگ­ تراشان بجاي مانده است همگي تعلق اين اثر را بر دوره ساساني تائيد مي­کند. بلندي اين ديوار از پي 450 سانتيمتر و قطر آن 1/5 متر است. اين ديوار که سنگ چين شده است ، در مقابل فراتاش بنا شده است.
اهالي اين منطقه ، سنگ تراشي فراتاش را کار فرهاد کوه کن مي­دانند و معتقدند که فرهاد به خاطر عشق به شيرين ( زن خسرو پرويز ساساني ) به اين کار سنگين تن در داد. داستان عشق فرهاد الهام بخش شاعران گذشته اين مرز و بوم گرديد و زمينه­اي براي طبع آزمايي آنان شده. از آن ميان مثنوي عاشقانه « خسرو و شيرين » نظامي گنجوي گوي سبقت از همگان ربوده است. شعر نظامي پيروزي فرهاد و عاقبت دردناک وي را جاويدان ساخت بدانسان که خواننده داستان خسرو و شيرين احساس مي­کند که صداي تيشه­ي فرهاد را که بر کوه فرود مي­آيد ، مي­شنود.
بيستون تنها الهام بخش شاعران بزرگ نبوده بلکه الهام بخش مينياتور سازان ايراني بوده و ايشان را بر سر شوق آورده است. اکثر مينياتور سازان که از قرن دهم هجري به بعد کتاب « نظامي گنجوي » را مصور کرده­اند به صورتي کاملا مشخص و نمايان ديواره­ي بلند بيستون و چشمه­هاي پاي آن را همواره با نقش خسرو و شيرين قلم زده­اند .



سنگ نگاره ولگش



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:36
در دامنه­ي كوه بيستون، در حدود چهارصد متري شرق گودرز ، تخته سنگ بزرگي هست كه بر آن نقش­هايي كنده شده است. تخته سنگ چهار ضلعي نا منظمي است به بلندي 250 سانتيمتر كه گرداگرد آن به شش متر مي­رسد. در سه جانب آن نقش­هايي با برجستگي كم حجاري شده است. نقش وسط مردي است به بلندي 180 سانتيمتر با ريش توپي و سبيلي تابداده و گيسواني بلند كه به خوبي نشان داده است و سر بندي موهاي بلندش را تزيين كرده است. نيم تنه­اي ساده كه از كمر به بالا چسبان است ، با دامني گشاد بر تن دارد. گردن بندي به گردن آويخته و كمربندي بر ميان بسته است. پنج حلقه در كمربند بخوبي ديده مي­شود. از حلقه مياني ، دو رشته روبان آويزان است. در دست چپ جامي به بلندي 13 و دهانه­ي 17 سانتيمتر دارد و دست راست را بر فراز آتشداني ( بخورداني ) دراز كرده است و چيزي را كه در ميان انگشتان گرفته است در حال ريختن در آتش است. شلواري گشاد با مچ­هاي بسته به پا دارد آتشدان نيز استوانه­ي پايه­داري است به بلندي 72 سانتي متر که بر بدنه­ي اين آتشدان سنگ نبشته­اي پارتي كنده شده است که در 9 سطر از بالا تا پايين آتشدان نويسانده شده و به علت آهکي بودن سنگ به مرور قسمتي از آن محو و ناخوانا شده است.
ترجمه سنگ نوشته :
اين پيکر ولگش شاهنشاه پسر ولگش شاهنشاه نو .........

سمت چپ نقش ولگش ، بر ضلع ديگر تخته سنگ ، نقش ديگري وجود دارد. حالت كلي نقش طوري است كه بيننده تصور مي­كند صاحب نقش در حال قدم برداشتن به طرف نقش مياني است. صورت نقش فربه و بدون ريش است و احتمالا نقش زني و يا جواني است به بلندي 159 سانتي­متر كه جامه­اي نظير جامه بلاش (ولگش) بر تن دارد. گردنبندي نيز در گردن دارد و دست چپ را بر كمر استوار كرده است و بازوبندي كه خيلي مشخص کنده شده ، بر بازوي چپ خود دارد ، دست راستش را در حاليكه از آرنج خم كرده بطرف بالا گرفته است و شيئي را كه احتمالا « برسم » يا دسته گلي است در دست دارد.
سمت راست نقش مياني نيز ، بر ضلع ديگر تخته سنگ ، سومين نقش كنده گري شده است. حالت اين نقش نيز مانند نقش قبلي ، گويي در حال حركت به سوي نقش بلاش است. نيم تنه­اي كه تا زانوانش مي­رسد ، بر تن دارد و كمربندي بر ميان بسته و گردنبدي كه كاملا مشخص است بر گردن دارد. صورت نقش را ريشي توپي مانند نقش مياني ، پوشانده است و دست چپش ديده نمي­شود ولي دست راست واضح است و شئي كه تشخيصش دشوار است ، در دست دارد ، پاي پوشي نظير نيم چكمه به پا دارد. بر بالاي ران پاي راستش نواري بسته شده كه دنباله آن را باد به حركت در آورده است. بلندي قامت اين نقش 164 سانتي­متر است.
بخش ديگر اين تخته سنگ از بالا تا پايين كاملا تراش خورده و آماده كندن نقش و يا كتيبه اي شده است.
در اطراف اين تخته سنگ ، سنگهاي تراش داده شده نيمه كاره بسيار است كه تا ابتداي ديواره­ي كوه بطور پراكنده ديده مي­شوند.
نقش شاهزاده پارتی

در کنار نقش بلاش بر روي تخته سنگي كه از صخره جدا شده نيز تصويريك شاهزاده­ي پارتي ديده مي­شود كه در برابر يك آتشدان (بخوردان يا عوددان ) مشغول انجام مراسم مذهبي است. اين نقش داراي برجستگي اندك و نماي تمام رخ است و در آن خصوصيات پوشاك شاهزاده بخوبي نشان داده شده است




نقش برجسته مهرداد



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اين بناي يادگاري در حد فاصل بين هرکول و سنگ نبشته­ي داريوش بزرگ است و يادگاري از مهرداد (ميتريدات) دوم مي­باشد. متأسفانه کتيبه­ي شيخ عليخان زنگنه مقداري از اين نقش را محو کرده است ولي هنوز مي­توان در طرف چپ آن دو صورت بزرگ را به خوبي تشخيص داد بقاياي کتيبه يوناني بالاي آن نقش و همچنين اثر نقش ديگري در طرف راست آن مشهود است و در طرف چپ آن تصوير سه اسب سوار با يک سنگ نبشته­ي کوتاه يوناني نيز ديده مي­شوند.

ترجمه این سنگ نوشته :
گوفاساتيس – ميتراتيس ناظر – گوتازرس ساتراپ ساتراپ­ها و شاهنشاه بزرگ




نقش گودرز دوم اشکاني



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سمت شرقي نقش برجسته­ي مهرداد دوم بر روي همان صخره ، يکي از جانشينان او يعني گودرز دوم ( 46-51 ميلادي ) سنگ نبشته و نقش برجسته­اي کنده کاري کرده است. در اين نقش پيروزي گودرز دوم بر رقيبش مهرداد نشان داده شده است. مهرداد يکي از شاهزادگان پارتي بود که در دربار « گلاوديوس » امپراطوري روم پرورش يافت و به تشويق امپراطور براي تصاحب تاج و تخت به ايران لشگر کشيد ولي مغلوب گودرز دوم شد اين نقش دو سوار مسلح به نيزه را نشان مي­دهد درحالي که يکي ديگري را به زمين افکنده. در بالاي سر گودرز فرشته­اي در حال پرواز است. در دست فرشته حلقه­ي گل پيروزي ديده مي­شود ، غير از فرشته­ي بالدار پيروزي که بر سر شاه پيروزمند تاج گل مي­نهد و منشاء يوناني دارد ، نقش­هاي ديگر اين نقش برجسته کاملا ايراني هستند. پشت سر گودرز نقش يکي از نزديکانش ديده مي­شود. سنگ نبشته­اي به خط يوناني باستان نام اين دو پادشاه را در برداشته :
« مهرداد پارسي .... گودرز شاه شاهان ، پسر گيو »

آتشدان پارتي

در شمال سنگ نبشته­ي داريوش بزرگ ، آثار بنايي از دوره­ي پارتي باقيمانده است. به عقيده « پروفسور لوشاي » رئيس هيأت حفاري ايران و آلمان اين بنا پرستش­گاهي است که در زمان اشکانيان همزمان با آثار ديگر اين دوره در بيستون ساخته شده است. اين پرستش­گاه دوره­ي پارتي که بر روي تخته سنگ منقوش اشکاني قراردارد از دو صفه به وسيله 10 پله که از سنگ کوه در آورده شده­اند به هم مربوط مي­گردند. درازاي هريک از پله­ها در حدود 80 سانتيمتر است. اين پله­ها بطور نامنظم تا نقش بلاش ادامه دارد. در ميان صفه بالايي آتشداني از سنگ با دهانه­اي 35 سانتيمتري درآورده شده است.

پل خسرو

بر سر راه باستاني­اي که از بيستون به سرماج مي­رود ، در نزديکي جاده آسفالته کرمانشاه - همدان ، پايه­هاي پل عظيمي وجود دارد که به نام خسرو معروف است بناي پل را به خسرو شاهنشاه ساساني نسبت مي­دهند.

بقاياي ديوار ساساني

در کنار رودخانه گاماسي آو و ساحل راست اين رودخانه ، سمت جنوبي بيستون ، ديواري طولاني از سنگ تراش و قلوه سنگ و ملات ، بنا شده است. اين ديوار بزرگ در کاوش­هاي هيات باستان شناسي مشترک ايران و آلمان بين سال هاي 46-1342 کشف و خاکبرداري شده درازاي ديوار 1100 متر قطر آن 250 سانتيمتر است. نماي بيروني ديوار با سنگ تراشيده شده است و پشت سنگ­ها را با قلوه سنگ­هاي ريز و درشت پر کرده­اند قسمت­هاي قديمي تر را که در ملات گچ غربالي و قسمت­هاي بعدي را در گل کار گذارده­اند. سنگ­هاي حجاري شده­ي ديوار ، چهار گوشه­هايي هستند که اندازه­هاي آنها يکنواخت نيست و در ابعاد 80×65 و 90×60 و 100×100 سانتيمتر ساخته شده­اند. بلندي ديوار چهار تا پنج متر است. در اغلب سنگ­هاي حجاري شده­­­ي ديوار ، علايم ويژه حجاران عصر ساساني به چشم مي­خورد و عظمت اين ديوار با توجه به سرستون­هاي پيدا شده در بيستون ، اين تصور را در نگاه نخست بوجود مي­آورد که منظور از بناي آن شايد ايجاد کاخي بزرگ به بزرگي قصر شيرين بوده است که نتوانسته­اند ساختمان آن را به پايان برسانند. ادامه حفاري ، نظريه ديگري را که شايد به حقيقت نزديکتر باشد مطرح مي­نمايد که منظور از احداث اين ديوار سدي بوده است براي شکارگاه سلطنتي که ما مي­توانيم تصاوير آنرا در طاق بسان ببينيم.
بر ديوار سمت چپ طاق بزرگ نيزاري است که گراز ماهي و مرغابي فراوان در آن ديده مي شود. شاه در اين نقش در ميان قايق ايستاده و به شکار گراز مشغول است. بناي اصلي سد به درازاي 1100 متر و پهناي 500 متر است از ابتداي پل خسرو شروع شده و در امتداد رودخانه گاماسي آو پيش مي­رود و سپس رودخانه را عرضي قطع مي­کند و تا نزديک دهکده بند عبدي به درازاي 500 متر ادامه مي­يابد . ضلع شمالي آن از پل خسرو 500 متر به طرف جاده ساساني که در آن روزگار به تخت شيرين و سرماج مي­رفته است کشيده شده و سپس به طرف جنوب به طول 1100 متر تا دهکده بندعبدي ادامه داده شده است. ضمن کاوش در امتداد ديوارهاي سد ، سر يک پيکان کوچک که ويژه­ي شکار پرندگان بوده بدست آمده است. بر روي اين ديوار ساساني بقاياي بنايي از دوره ايلخاني و مغول نيز ديده مي­شود .


بقاياي بناي نيمه کاره ساساني

در منطقه تاريخي بيستون در حد فاصل كاروانسراي صفوي و حاشيه چشمه آب سراب بيستون بناي كاوش شده است كه به بناي ساساني و ايلخاني نسبت داده شده است . شالوده اين بنا در دوران ساساني با ابعاد حدود 75/83 X 139 متر بر روي خاك بكر نهاد شده است. ساختمان اين بنا به دلايل مختلف به پايان نرسيده و در همان مراحل نخست كار ، متوقف مانده است .

eMer@lD
06-08-2009, 02:37
پاپوش کرمانشاه ، هنری در کوچه پس کوچه های تاریخ مناطق کوهستاني کرمانشاه و گذرگاه‌هاي صعب‌العبور آن‌، کم بودن راه‌هاي ارتباطي ماشين‌رو، نوع معيشت مبتني بر دامداري و کشاورزي و ضرورت تحرک فراوان در فصول سه‌گانه بهار و تابستان و پائيز (‌که فصل‌هاي کار هستند) پا افزاري را مي‌طلبد که سبک، راحت، مقاوم، خنک و در عين حال ارزان باشد و امکانات آن در خود منطقه شهري، عشايري و روستايي موجود و مردم قادر به توليد آن باشند.

گيوه بافي، گيوه‌کشي و گيوه‌چيني يکي از مهمترين صنايع‌دستي رايج و بومي استان کرمانشاه است. از مهمترين مراکز گيوه‌بافي در استان کرمانشاه که در آن گيوه‌کشي معمول است شهرهاي کرمانشاه، پاوه و اورامانات، هرسين، روانسر، جوانرود، اسلام آباد و صحنه است. جذابيت اين هنر سنتي ما را بر آن داشت تا با معاون صنايع‌دستي سازمان ميراث‌فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري استان کرمانشاه در اين زمينه به گفت و گو بنشينيم که مشروح آن در پي مي‌آيد:

گيوه بافي در استان کرمانشاه قدمت چند ساله دارد؟

گيوه که در اصطلاح محلي به آن کلاش مي‌گويند قدمتي بيش از 100 سال دارد، در واقع گيوه تاريخ دقيق و مدوني ندارد اما جزء نخستين پاپوش‌هاي سنتي بشر است که انسان مبتکر دوران‌هاي گذشته با بهره‌گيري از مواد اوليه فراوان و ارزان‌قيمت و ذوق سرشار خويش اقدام به توليد اين دست ساخته کرده است که توان مقابله با گذرگاه‌هاي صعب‌العبور و تاب مقاومت در مناطق کوهستاني و سنگلاخي را داشته و در عين حال سبک و راحت است. در حال حاضر نيز انواع مختلف آن نظير گيوه تخت آجيده، گيوه تخت چرمي، گيوه تخت لاستيکي و گيوه رويه ابريشمي با توجه به سلايق مختلف در استان کرمانشاه توليد مي‌شود.

اين هنر تنها مختص استان کرمانشاه است؟

خير، اين هنر مختص کرمانشاه نيست و در تمام نقاط کشور به شکل‌هاي مختلف توليد و کاربرد دارد، مانند گيوه شيرازي يا گيوه‌هايي که در مناطق خرم‌آباد و لرستان و بختياري به شيطانک معروف بوده‌اند. در واقع شکل اين گيوه‌ها با توجه به شرايط محيطي، اقليمي و نوع مواد اوليه در دسترس متفاوت است، اما به هر حال در جاي جاي ايران زمين گيوه با اشکال متفاوت توليد مي‌شود.

آيا کشورهاي ديگر موفق به بافت اين نوع گيوه شده‌اند؟

خير، خوشبختانه نوع گيوه کرمانشاهي جز معدود هنرهاي سنتي و صنايع دستي ‌اصيل است که تاکنون هيچ يک از کشورهاي ديگر موفق به توليد و کپي‌برداري از اين هنر صنعت نشده‌اند.

چه رابطه‌اي بين اين پاپوش سنتي و سلامت مصرف‌کنندگان است؟

پاپوش‌هاي سنتي با در نظر گرفتن شرايط اقليمي، جغرافيايي، محيطي، مواد طبيعي و نوع نيازمندي توليد مي‌شود و بافنده و هنرمند تمامي ملاک و معيارهاي مصرف کننده اعم از راحتي، سبک بودن و بهداشت را در نظر مي‌گيرد. بنابراين توجه به سلامت مصرف‌کنندگان يکي از ارکان مهم توليد اين پاپوش است. به علاوه با توجه به اينکه مواد اوليه آن طبيعي است، بعد از پاره شدن قابليت بازيافت در طبيعت را دارد و گردش هوا بين انگشتان پا و زير پا به خوبي انجام مي‌شود. راحتي آن از نظر طبي تاييد شده و معمولا به بسياري از افرادي که از بوي بد پا و عرق آن مي‌نالند سفارش مي‌شود که گيوه بپوشند.

اين هنر سنتي چه کمکي به اقتصاد استان مي‌کند؟

با توجه به اينکه گيوه‌بافي جزء هنر صنعت‌هاي زود بازده‌است و براي توليد محصول به سرمايه‌اي اندک نيازمند است، قشر وسيعي از صنعتگران به اين حرفه روي آورده و به توليد گيوه به صورت خانگي و کارگاهي مشغول هستند و به دليل اينکه دوره‌هاي آموزش اين رشته کوتاه مدت است، بازده اقتصادي و جذب افراد در آن بالا است و فضاي زيادي براي توليد اشغال نمي‌کند، افراد زيادي به آن روي مي‌آورند.

چند نفر در اين حرفه در استان مشغول به فعاليت هستند؟

در اين حرفه حدود دو هزار و 500 نفر در سطح کارگاهي و خانگي در شهرها و روستاها در کنار دامپروري و کشاورزي در اوقات فراغت به اين حرفه مشغول هستند.

آيا آموزش اين رشته در برنامه‌هاي آموزشي در سال جاري گنجانده شده‌است؟

بله، به دليل کاربردي بودن اين رشته و هنر سنتي و استقبال هنرجويان و همچنين کوتاه بودن دوره‌هاي آموزشي، آموزش اين رشته جزو اولويت‌هاي نخست رشته‌هاي آموزشي در سطح شهرستان‌هاي استان قرار دارد.

ميزان توليد اين صنايع‌دستي در استان کرمانشاه به چه ميزان است؟

ميزان توليد اين محصول در سال حدود هزار تن در سطح استان است و بيشتر در شهرستان‌هاي کرمانشاه، نودشه، نوسود، ثلاث باباجاني، پاوه، هرسين، روانسر، جوانرود و اسلام آباد بافته مي‌شود و در بسياري از روستاهاي استان نيز به توليد اين محصول کاربردي مشغول هستند.

تا کنون چه ميزان صادرات داشته‌ايد و به چه کشورهايي صادر شده‌است ؟

ميزان صادرات در سال گذشته 30 تن به ارزش 147 هزار دلار و در 9 ماهه اول سال جاري نيز 45 تن به ارزش‌ 220 هزار دلار به کشور عراق بوده است. در واقع بخش عمده‌ اين توليد به شهرهاي اصفهان، شيراز، مشهد، رشت و کشورهاي اروپايي و آمريکايي نيز صادر مي‌شود؛ همچنين با حضور توليدکنندگان در نمايشگاه‌هاي سراسري زمينه بسيار خوبي براي فروش آن فراهم شده است.

چند کارگاه گيوه‌بافي در استان کرمانشاه فعال است؟

حدودا 26 کارگاه توليدي و 13 شرکت تعاوني فعال و حدود دو هزار و 400 بافنده به صورت خانگي مشغول به فعاليت هستند.

چه برنامه‌هايي براي پيشرفت اين هنر در دست اجرا است؟

برپايي نمايشگاه‌هاي منطقه‌اي، داخلي و بين‌المللي و اعزام صنعتگران به اين نمايشگاه‌ها (به خصوص کشورهاي عراق و سليمانيه)، برپايي دوره‌هاي آموزشي کوتاه مدت، اصلاح زير گيوه رنگي و تشويق توليدکنندگان به اينکه به جاي انواع زيره‌هاي پلاستيکي و ابري از زير پارچه‌هاي چرمي و با کيفيت بالا و طبق استاندارد استفاده کنند. همچنين در اختيار گذاشتن تسهيلات ارزان قيمت و کم بهره به صورت کارگاهي و خانگي و همچنين صدور مجوزهاي کارگاهي، کارت شناسايي و استفاده از گلابتون براي بافت گيوه‌هاي زنانه بخشي از برنامه‌هاي معاونت صنايع‌دستي سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري استان است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:38
طاق بستان



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
محوطه تاريخي طاق بستان در دامنه كوهي به همين نام و در كنار چشمه اي در شمال شرقي حاشيه كنوني شهر كرمانشاه واقع شده است. در اين محوطه، آثاري از دوره ساساني وجود دارد كه شامل سنگ نگاره اردشير دوم و دو ايوان سنگي بنام هاي ايوان كوچك و بزرگ است. در مورد زمان ساخت اين ايوان در ميان محققين سه ديدگاه وجود دارد. ديدگاه اول توسط اردمن (Erdmann) مطرح شده است به نظر او، اين ايوان در زمان پيروز يكم (459 ـ 448 م) ساخته شده است.
ديدگاه دوم توسط هرتسفلد (Herzfeld) ارائه شده است؛ او اظهار مي كند كه اين ايوان در زمان خسرو دوم (628 ـ 590 م) ساخته شده است. ديدگاه سوم توسط فن گال (von. Gall) مطرح شده؛ او معتقد است اين ايوان همراه با نقوش ديوار انتهاي آن، در زمان پيروز يكم ساخته شده،





تاجگذاری اردشیر دوم



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در سمت راست ايوان كوچك، سنگ نگاره اي وجود دارد كه صحنه تاج ستاني اردشير دوم (383 – 379 م) نهمين شاه ساساني را نشان مي دهد. در اين صحنه، شاه ساساني به حالت ايستاده با صورتي سه ربعي و بدني تمام رخ در مركز صحنه نقش شده كه دست چپ را بر روي قبضه شمشير گذاشته و با دست راست حلقه روبان داري را از اهورا مزدا مي گيرد. شاه ساساني چشماني درشت و ابرواني برجسته دارد. ریش او مجعد و موهاي سرش به صورت انبوه بر روي شانه ها آويخته شده است. وي گوشواره‌‌اي بر گوش و گردنبندي در گردن و دستبندي در مچ دارد. گوشواره او به شكل حلقه مدوري است كه گوي كوچكي به آن آويزان است. گردنبند او نيز شامل يك رديف مهره هاي مرواریدي درشت است. شاه تاجي برسر دارد كه در قسمت پائين آن به صورت نوار ساده اي است و بخشي از موهاي سر به صورت انبوه در آن قرار گرفته و به وسيله دو رشته روبان بسته شده است. همچنين به تاج شاه در قسمت پشت، روباني آويخته شده است.
در سمت راست شاه، پيكره پیری خردمند به حالت ايستاده با صورتي سه ربعي و بدني تمام رخ نقش شده كه دست چپ را به كمر زده و با دست راست حلقه روبان داري را به شاه اهداء مي كند. او داراي صورتي كشيده و ریش بلندي است، موهاي سرش مجعد و به صورت انبوه بر روي شانه ها آويخته شده است. او نيز گوشواره اي بر گوش و گردنبندي در گردن دارد. تاج پیر خردمند از نوع تاج هاي كنگره دار است، به طوريكه پايه تاج به وسيله رديفي از مهره هاي مرواريد تزئين شده و در بالاي تاج نيز بخشي از موهاي سر به صورت انبوه و بدون پوشش رها شده است.
لباس او شامل پيراهن چين داري است كه تا روي زانو ادامه داشته و شلوارش چين دار و شبيه به شلوار شاه مي باشد، همچنين كمربند او شبيه به كمربند اردشير دوم است.
در سمت چپ اردشير دوم پيكر ايزد مهر با صورت و بدني سه ربعي نقش شده كه بر روي گل نيلوفر بزرگي ايستاده است.

ايوان كوچك

اين ايوان به صورت فضاي مستطيل شكلي به عرض 96/5 متر، عمق 80/3 متر و ارتفاع 30/5 متر است. در دو طرف ورودي اين ايوان، دو جرز چهار گوش به پهناي 9 سانتي متر و بلندي 37/2 متر وجود دارد. بر بالاي اين جرزها اتاقي با قوس نيم دايره اي قرار گرفته كه 10 سانتي متر از سطح داخلي جرزها عقبتر رفته است. ديوار انتهاي اين ايوان به دو بخش تقسيم شده که در بخش فوقاني، طاقچه اي به عمق 30 سانتي متر و بلندي 93/2 متر ايجاد شده است. در داخل اين طاقچه، پيكره هاي شاهپور سوم و پدرش شاهپور دوم و همراه با كتيبه هايي به خط پهلوي و به زبان فارسي ميانه حجاري كرده اند.





نگاره شاهپور دوم و سوم




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 800x530.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در اين صحنه هر دو شخصيت به حالت ايستاده با صورتي نيم رخ و بدني تمام رخ نقش شده اند. هر دو،‌ دست راست را بر قبضه شمشير و دست چپ را بر قسمت فوقاني غلاف قرار داده اند.
پيكره شاپور دوم، داراي چشماني درشت، ابرواني كماني و ريش بلندي است كه انتهاي آن در حلقه اي فرو رفته. موهاي سر او مجعد و به صورت انبوه بر روي شانه ها آويخته شده است. تاج او از نوع تاج هاي كنگره دار است كه پايه آن به وسيله مهره هاي مرواريدي تزئين شده و در بالاي تاج نيز گوي بزرگي قرار گرفته است. به پشت تاج نيز روبان بلندي آويزان شده است. شاپور دوم گوشواره اي بر گوش و گردن بندي در گردن دارد كه شامل يك رديف دانه هاي مرواريد درشت است.

سنگ نوشته مربوط به شاپور دوم شامل 9 سطر است كه ترجمه آن چنين است :
“اين پيكري است از بغ مزدا پرست. خدايگان شاپور، شاهنشاه ايران و انيران كه چهر از يزدان دارد. فرزند بغ مزدا پرست، خدايگان هرمز، شاهنشاه ايران و انيران كه چهر از ايزدان دارد، نوه خدايگان نرسه شاه شاهان“
سنگ نوشته مربوط به شاهپور سوم شامل 13 سطر است كه ترجمه آن چنين است :
“اين پيكري است از بغ مزدا پرست، خدايگان شاپور، شاهنشاه ايران و انيران كه چهر از يزدان دارد، فرزند بغ مزدا پرست خدايگان شاپور، شاهنشاه ايران و انيران كه چهر از ايزدان دارد، نوه خدايگان هرمز و شاهنشاه“



ايوان بزرگ




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مهمترين اثر در طاق بستان، ايوان بزرگ است كه از نظر معماري اطلاعات بيشتري را در اختيار ما قرار مي دهد. اين ايوان به شكل فضاي مستطيلي به عرض 85/7 متر كه ارتفاع آن 90/11 متر مي باشد.
ديوار انتهاي ايوان به دو بخش تقسيم شده است. بخش بالايي صحنه تاج ستاني شاه ساساني را نشان مي دهد و در بخش پائين نيز سواركاري نقش شده است.





نقش بالای ایوان بزرگ



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

eMer@lD
06-08-2009, 02:39
در صحنه تاج ستاني، پادشاه ساساني با صورتي سه ربعي و بدني تمام رخ بر روي سكويي ايستاده است. دست چپ را بر روي قبضه شمشير گذاشته و دست راست را به طرف پیر خردمند دراز كرده است. جزئيات صورت شاه، آسيب ديده است ولي با توجه به آنچه كه باقي مانده صورت او فربه، گونه ها گوشتالو، چشم ها درشت و ابروها برجسته است. ريش او به وسيله خطوط مواج عمودي نشان داده شده است. شاه، ‌تاج كنگره داري بر سر دارد كه پايه آن به وسيله دو رشته مرواريد و پلاك هاي مربع شكل تزئين شده است. در جلو تاج، هلالي قرار دارد. بر فراز تاج، دو بال عقاب وجود دارد كه نوك آنها به طرف داخل خم شده است. در حد فاصل اين دو بال، ميله عمودي وجود دارد كه بر روي آن هلالي ديده مي شود. در داخل هلال، نيز گوي بزرگي قرار دارد.
در سمت راست شاه، پيكره پیر خردمند با صورت و بدني تمام رخ نقش شده كه بر روي سكويي ايستاده است. او دست چپ را بر روي سينه گذاشته و با دست راست حلقه روبان داري را به شاه اهداء مي كند. در سمت چپ شاه، پيكره آناهيتا، با صورت و بدني تمام رخ نقش شده كه بر روي سكويي ايستاده است. در دست چپ او سبوي آب و در دست راستش حلقه روبان داري ديده مي شود كه به طرف شاه دراز كرده است.





نقش پایین ایوان بزرگ



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در بخش پائين ديوار انتهاي ايوان، نقش مرد سواره اي حجاري شده كه حريفي پيش روي ندارد. اين سوار با صورتي سه ربعي و بدني تمام رخ سوار بر اسب قوي هيكلي است. اين شخص كلاه خودي بر سر دارد كه تمام صورت و گردن او را مي پوشاند، به طوري كه فقط چشمان او مشخص است. همچنين بر روي كلاه خود تاجي قرار داده. بر روي پايه اين تاج، نواري وجود دارد كه به وسيله دو رديف مهره هاي مرواريدي تزئين شده است. اين نوار در پشت سر به وسيله پاپيوني بسته شده است. همچنين دو رشته روبان افراشته به آن متصل است. حاشيه فوقاني تاج نيز به وسيله شيارهاي عمودي تزئين شده است. در بالاي تاج موهاي سر او به صورت انبوه و بدون پوشش رها شده كه به وسيله يك پاپيون و دو روبان بسته شده است.
ديوارهاي جانبي ايوان

ديوارهاي جانبي ايوان بزرگ به وسيله نقوشي تزئين شده كه صحنه شكار شاهي را نشان مي دهد. در ديوار سمت راست، صحنه شكار گوزن و در ديوار سمت چپ صحنه شكار گراز نقش شده است.






صحنه شكار گوزن



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اين صحنه در قابي به طول 80/5 متر و عرض 90/3 متر حجاري شده است. در اين صحنه فيل باناني در سه رديف، گوزن ها را از طريق دروازه اي كه در سمت راست حصار تعبيه شده به داخل شكارگاه رم مي دهند. اين گوزن ها به دنبال چند گوزن دست آموز كه روباني در گردن دارند، در حال فرار مي باشند. در درون شكارگاه شاه سوار بر اسب در سه قسمت نمايش داده شده است. در قسمت بالا، شاه سوار بر اسب، آماده براي شكار مي باشد. او شمشيري مرصع به كمر آويخته و كماني بر گردن دارد. در پشت سر او زني ديده مي شود كه چتري در بالاي سر شاه گرفته است. در پشت سر شاه، سه رديف زن نقش شده است؛ دو رديف اول به حالت احترام ايستاده اند و رديف سوم نيز در حال نواختن آلات موسيقي مي باشند. در مقابل شاه عده اي از رامشگران بر روي سكويي نشسته اند. برخي از اين رامشگران در حال كف زدن و برخي نيز چنگ مي نوازند. در مقابل اين رامشگران چهار نفر به حالت ايستاده در حال نواختن آلات موسيقي مي باشند. صحنه بعدي، شاه را در حال شكار نشان مي دهد، در اين صحنه شاه سوار بر اسبي است كه چهار نعل به دنبال گوزن ها مي تازد. در پشت سر شاه نيز شش اسب سوار در حال تاخت مي باشند. در پائين اين صحنه شاه كمان را بر گردن انداخته كه اين نشان مي‌دهد، شكار پايان يافته است. در سمت چپ حصار، چند نفر شتر سوار، گوزن هاي كشته را حمل مي كنند.






صحنه شكار گراز



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اين صحنه در قابي به طول 70/5 متر و عرض 13/4 متر حجاري شده است. در سمت چپ اين قاب، 12 فيل در 5 رديف عمودي نقش شده كه بر روي هر كدام از اين فيل‌ها، دو نفر سوار شده است. اين فيل بانان در حال رم دادن گرازها از مخفي گاه باطلاقي خود به درون نيزارها مي باشند. در قسمت بالاي صحنه شكار، قايق پارويي ديده مي شود كه در داخل آن پنج نفر در حال كف زدن مي باشند. همچنين دو پارو زن در داخل اين قايق وجود دارد. در مركز صحنه، شاه در داخل قايقي ايستاده كه در اطراف او نوازندگان زن قرار دارند. شاه با تير و كمان در حال تيراندازي به طرف دو گرازي است كه به سوي او جهيده اند. در داخل اين قايق، چهار نفر قرار دارد. نفر اول و پنجم، پاروزن هستند و نفر دوم خدمه شاه است كه تيري در دست دارد. نفر چهارم نيز چنگ نوازي است كه در حال نواختن چنگ مي باشد. در اطراف اين قايق، پرندگان و ماهيان در ميان گياهان آبزي در حركتند. در عقب قايق شاه، قايق ديگري ديده مي شود كه چهار نوازنده زن، در حال نواختن چنگ مي باشند. در سمت راست قاب، صحنه پايان شكار نشان داده شده است. در اين صحنه شاه در داخل قايقي ايستاده و كماني كه زه آن باز مي‌باشد به نشانه خاتمه شكار در دست چپ گرفته است. همچنين برخلاف صحنه قبل، در كمر شاه شمشيري ديده نمي شود. بر دور سر او نيز هاله اي قرار دارد. در عقب اين قايق، قايق ديگري وجود دارد كه در داخل آن، زنان نوازنده در حال نواختن چنگ مي‌باشند. در قسمت پائين صحنه پنج فيل سوار، در حال جمع آوري گرازهاي شكار شده، نقش شده اند. عمل جمع آوري گرازها، به وسيله خرطوم فيل صورت مي گيرد و خدمه فيل ها با گرزهايي كه در دست دارند ضربه آخر را بر گرازها وارد مي كنند. در داخل قاب، در قسمت بالا، گرازهاي شكار شده بر روي فيل ها نشان داده شده و در قسمت پائين، گرازها از روي فيل ها بر زمين گذاشته شده و خدمه ها در حال قطعه قطعه كردن آنها مي باشند.






سنگ نگاره دوره قاجار


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در بخش فوقاني ديوار سمت چپ ايوان بزرگ، سنگ نگاره اي از دوره قاجاريه همراه با كتيبه اي به خط نستعليق حجاري شده است. در اين سنگ نگاره محمد علي ميرزا دولت شاه بر روي تختي نشسته است. وي صورتي فربه و ريش بلند دارد. سبيل او تاب داده شده و تا آن سوي گونه ها ادامه دارد. تاج او از نوع تاج های كنگره دار و شبيه تاج پدرش فتحعليشاه است. لباس او شامل پيراهن چين دار قرمز رنگي است كه تا قوزك پا ادامه دارد.

eMer@lD
06-08-2009, 02:41
تالابهای استان کرمانشاه اين تالاب در مسير جاده كرمانشاه روانسر در 26 كيلومتري شمال غربي كرمانشاه و در دهستان الهيارخاني قرار دارد .

تالاب هشيلان به صورت ناوديسي است به مساحت تقريبي 450 هكتار كه در گستره دشتي و اراضي پست دامنه كوه هاي خورين و ويس قرار دارد . آب تالاب در بالا دست به صورت سراب و چشمه هاي جوشان مي باشد و در پهنه تالاب به صورت كانال‌هاي بزرگ و كوچك پخش شده است . پوشش گياهي سطح تالاب علفي است كه به صورت گياهان آبزي در داخل آب رشد كرده است . در اين تالاب حدود 110 جزيره كوچك و بزرگ با مساحت تقريبي از 100 متر مربع تا حدود يك هكتار شكل گرفته است . در داخل و حاشيه تالاب جانوراني زندگي مي كنند . بطوريكه بر اساس بررسي هاي به عمل آمده هرساله با شروع باران هاي پاييز و سرد شدن هوا پرندگان زيادي از آسياي مركزي به اين زيست بوم مي آيند و زمستان را در اين تالاب مي گذراندند اين تالاب مأمن و مأواي مناسبي براي زمستان گذراني تعداد زيادي از پرندگان مهاجر آبزي و كنار آبزي به شمار مي رود . هر ساله گروه‌هاي پرندگان مذكور توجه شكارچيان و علاقمندان به طبيعت را به خود معطوف مي‌دارد




آشنایی با منطقه تاریخی بیستون
بیسُتون،بیسِتون،بیسْتون،ب هیسْتون نام امروزی یک صخره برافراشته در شمال یک راه باستانیِ پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظامیان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان(اکباتانَ) بود،می باشد.بیستون در ۳۴ درجه و ۳۵ دقیقه شمال عرضِ جغرافیایی و ۴۵درجه و ۲۷ دقیقه شرقِ طول جغرافیایی در فاصله حدودا ۳۲ کیلومتری شرق شهر کرمانشاه قرار دارد. همچنین نام روستایی که در نزدیکی این صخره قرار دارد هم بیستون می باشد.نام پارسی باستان این کوه بَغستانَ و بگستانَ به معنی جایگاه خدایان و در نوشته های یونانی بگیستانُن(اُروس) می باشد.در آثار جغرافیدانان عرب سده های میانی مثل ابن حَوقل،اصطخری و یاقوت هم این کوه بَهِستون ، بِهِستون(ستونهای خوب) و بهیستان آمده است. در مجموع دگرگونی این واژه بدین گونه است:بَغستانَ-بگستانَ-بهستون-بهستان-بیستون.

بیستون به علت شرایط جغرافیایی همیشه از آغاز زندگی بشر تا به امروز مورد توجه بوده و آثاری از هر دوره ای از تاریخ را در خود جای داده است.امروزه در محوطه تاریخی بیستون بطول تقریبی ۵ کیلومتر و عرض ۳ کیلومتر که آثاری را از دوران پیش از تاریخ تا به امروز در بردارد ۲۸ اثر در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است که شامل:

۱-غار شکارچیان ۲-غار مرخرل ۳-غار مر تاریک ۴-غار مَر آفتاب ۵-غار مَر دودر ۶-تپه نادری ۷-سراب بیستون ۸-جاده تاریخی حاشیه سراب ۹-بقایای گورستان قدیمی۱۰-دژ تاریخی مدفون ۱۱-نیایشگاه مادی ۱۲-نقش برجسته و کتیبه داریوش بزرگ ۱۳-مجسمه هرکول ۴۱-نقش برجسته متریدات دوم ۱۵-نقش برجسته گودرز ۱۶-سنگ بلاش ۱۷-پرستشگاه پارتی ۱۸-بقایای شهر پارتی ۱۹-بقایای بنای ساسانی ۲۰-فرهاد تراش ۲۱-بقایای پل ساسانی ۲۲-بقایای سد ساسانی ۲۳-سنگهای تراشخورده ساسانی ۲۴-کاروانسرای ایلخانی ۲۵-بقایای بنای ایلخانی ۲۶-کاروانسرای صفوی ۲۷-وقف نامه شیخ علی خان زنگنه ۲۸-پل بیستون.

مهمترین و مشهورترین اثر باستانی در این محوطه نقش برجسته و کتیبه داریوش بزرگ می باشد که به نخستین سال فرمانروایی داریوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. با آشنا شدن با این اثر باستانی می توانیم خط میخی پارسی باستان را بشناسیم و در مورد ریخت شناسی،پوشاک،طرز آرایش سر و صورت، اسلحه شناسی و اعتقادات مذهبی مردمان ۲۵۰۰ سال پیش در امپراطوری هخامنشیان، اطلاعات ارزنده ای بدست آوریم.


نقش برجسته و کتیبه بیستون
سنگ نبشته سه زبانه بیستون، به نخستین سال فرمانروایی داریوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. سالی که داریوش،سراسر آن را در جنگ با شاهان دروغزن سپری کرد. پس از کشته شدن بردیا و افتادن حکومت به دست داریوش، در سراسر امپراطوری هخامنشی ۱۹ شورش بزرگ و کوچک اتفاق افتاد. داریوش بزرگ پس از اینکه این شورش ها را فرونشاند تصمیم گرفت که مردم امپراطوریش را(و جهان پس از خود را) در جریان چگونگی به دست گرفتن قدرت و نخستین سال فرمانروایش قرار دهد. او این بنای یادبود و بیانیه مهم را در بیستون بر سر یک راه کهن به ثبت رساند. راهی پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظامیان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان بود و بعلت جایگاه ویژه اش که از دیر باز سرزمین خدایان(بغستانَ) نامیده می شد شهرت داشت. این نقش برجسته،نگاره داریوش و اسیران، در سطحی عمودی به بلندی ۳ متر و در پهنای ۵/۵ متر قرار دارد. داریوش لباس پارسی بر تن کرده ریشی اشوری دارد و افسری کنگره دار بر سر گذاشته است و در سمت چپ مجلس بیستون قرار دارد.اندازه داریوش در مقایسه با اسیران برای نشان دادن شکوه و عظمت این مجلس، بزرگ تر می باشد. بلندی قامت اسیران 17/1 و بلندی قامت داریوش72/1 متر می باشد. دو تن از یاران داریوش(هفت تنان)، ویندَفْرَناه کمان دار و گئوبَروَه(گوبریاس) نیزه دار، پشت سر او ایستاده اند.داریوش که در دست چپش کمانی دارد پای چپ خود را بر سینه نخستین دشمنش ،گئوماتَ مُغْ گذاشته است و گئوماتَ دست هایش را به حالت التماس به بالا دراز کرده است. پشت سر گئوماتَ صف ۸ تن اسیر قرار دارد. که به ترتیب نامهای آنها آثرین،ندئیتَ بَ ئیرَ،فِرَورتیش، مَرتی یَ،چیسن تَخمه،وَه یَزداتَ،اَرخ و فرادَ می باشند و گردن های این اسیران را با طناب به یکدیگر و دست هایشان را از پشت سر بسته اند.[بعدها اسیر نهم یعنی سکونخای سکایی با خُود تیز به جمع اسیران اضافه گردید]. بر فراز سر اسیران، رو به روی داریوش، نگاره فَرَوهر قرار دارد و داریوش دست راست خود را به نشانه نیایش اهورامزدا به بالا بلند کرده است.در فضای بالای سر داریوش نبشته ای کوتاه(Dba) آمده است. متن این نبشته چنین است.

بند۱-من داریوش،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،شاه کشورها،پسر ویشتاسپ،نوه ارشام هخامنشی

بند۲-داریوش شاه گوید:پدر من ویشتاسپ،پدر ویشتاسپ ارشام،پدر ارشام آریامن،پدر آریامن چیش پیش،پدر چیش پیش هخامنش.

بند۳-داریوش شاه گوید: بدین جهت ما هخامنشی خوانده می شویم[که] از دیرگاهان اصیل هستیم. از دیرگاهان تخمه ما شاهان بودند.

بند۴-داریوش شاه گوید: هشت[تن]از تخمه من شاه بوده اند. من نهمین[هستم]. ما نُه[تن] پشت اندر پشت(در دو شاخه) شاه هستیم.

داریوش در چند مرحله بعدی بیانیه تاریخی خود را که نخستین اثر تاریخی مکتوب ایرانیان است. تکمیل کرد. امروزه از سنگ نبشته بیستون ۴ متن در دست داریم: متن پارسی باستان، متن ایلامی،متن بابلی و متن ترجمه آرامی متن پارسی باستان که ظاهرا به صورت بخشنامه برای آگاهی ساتراپی های گوناگون به جاهای دور و نزدیک فرستاده شده است و نسخه ای از آن از اِلِفانتین مصر به دست باستان شناسان افتاده است و در بابل هم قطعه ای از نگاره بیستون به دست آمده است. داریوش در بیستون (ستون4 بند۱۵) می گوید: تو که پس از این، این نبشته و نگاره را می بینی،مبادا به آن ها آسیب بزنی. تا می توانی آن ها را همان گونه که می بینی، نگهداری کن.ولی گذر زمان و فرسایش های ناشی از باران و باد تمام سنگ نبشته ها را و مخصوصا سنگ نبشته به زبان بابلی را دچار آسیب های فراوانی کرده است. ولی بیشترین خسارت در همین قرن اخیر اتفاق افتاده است. زمانی که سربازانی که در جنگ جهانی دوم در پایین جاده بیستون گشت زنی می کردند نگارها و کتیبه با ارزش بیستون را هدف گرفتند و آسیب های جبران ناپذیری را به این اثر تاریخی وارد کردند. ولی ما باید از داریوش بزرگ سپاسگزاری کنیم بخاطر اینکه بعد از اتمام کار بنای یادبود بیستون فرمان داد که زیر این بنای یادبود را بتراشند و همین عمل باعث شد که تا قرن ها دست بشر این اثر باارزش تاریخی را لمس نکند و از آسیب های ناشی از خوی زشت انسانها دور نگهداشته شود.

نکته:

نکته جالبی که در مورد این نقش برجسته وجود دارد شباهت زیاد آن با نگاره شاه لولوبی ها،انو بنی نی است که در ۱۴۰ کیلومتری بیستون در سرپل ذهاب قرار دارد. در این نگاره هم انو بنی نی کمانی در دست چپ و تبرزینی در دست راست خود دارد و پای خود را بر سینه دشمنی که بر زمین افتاده نهاده است. و الهه ایشتار در حال دادن حلقه حکومت به اوست. شش اسیر در زیر پای انوبنی نی نقش بسته اند و دو اسیر هم روبروی انوبنی نی در حالیکه دستهایشان از پشت بسته شده طنابی به گردن یکی از آنها آویخته شده که به زمین کشیده می شود.این احتمال وجود دارد که داریوش پیش از فرمان حجاری ها در بیستون، نگاره انوبنی نی را دیده بوده است و یا شاید هم این شباهت فقط یک تصادف باشد.

eMer@lD
06-08-2009, 02:42
تالابهای استان کرمانشاه اين تالاب در مسير جاده كرمانشاه روانسر در 26 كيلومتري شمال غربي كرمانشاه و در دهستان الهيارخاني قرار دارد .

تالاب هشيلان به صورت ناوديسي است به مساحت تقريبي 450 هكتار كه در گستره دشتي و اراضي پست دامنه كوه هاي خورين و ويس قرار دارد . آب تالاب در بالا دست به صورت سراب و چشمه هاي جوشان مي باشد و در پهنه تالاب به صورت كانال‌هاي بزرگ و كوچك پخش شده است . پوشش گياهي سطح تالاب علفي است كه به صورت گياهان آبزي در داخل آب رشد كرده است . در اين تالاب حدود 110 جزيره كوچك و بزرگ با مساحت تقريبي از 100 متر مربع تا حدود يك هكتار شكل گرفته است . در داخل و حاشيه تالاب جانوراني زندگي مي كنند . بطوريكه بر اساس بررسي هاي به عمل آمده هرساله با شروع باران هاي پاييز و سرد شدن هوا پرندگان زيادي از آسياي مركزي به اين زيست بوم مي آيند و زمستان را در اين تالاب مي گذراندند اين تالاب مأمن و مأواي مناسبي براي زمستان گذراني تعداد زيادي از پرندگان مهاجر آبزي و كنار آبزي به شمار مي رود . هر ساله گروه‌هاي پرندگان مذكور توجه شكارچيان و علاقمندان به طبيعت را به خود معطوف مي‌دارد




آشنایی با منطقه تاریخی بیستون
بیسُتون،بیسِتون،بیسْتون،ب هیسْتون نام امروزی یک صخره برافراشته در شمال یک راه باستانیِ پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظامیان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان(اکباتانَ) بود،می باشد.بیستون در ۳۴ درجه و ۳۵ دقیقه شمال عرضِ جغرافیایی و ۴۵درجه و ۲۷ دقیقه شرقِ طول جغرافیایی در فاصله حدودا ۳۲ کیلومتری شرق شهر کرمانشاه قرار دارد. همچنین نام روستایی که در نزدیکی این صخره قرار دارد هم بیستون می باشد.نام پارسی باستان این کوه بَغستانَ و بگستانَ به معنی جایگاه خدایان و در نوشته های یونانی بگیستانُن(اُروس) می باشد.در آثار جغرافیدانان عرب سده های میانی مثل ابن حَوقل،اصطخری و یاقوت هم این کوه بَهِستون ، بِهِستون(ستونهای خوب) و بهیستان آمده است. در مجموع دگرگونی این واژه بدین گونه است:بَغستانَ-بگستانَ-بهستون-بهستان-بیستون.

بیستون به علت شرایط جغرافیایی همیشه از آغاز زندگی بشر تا به امروز مورد توجه بوده و آثاری از هر دوره ای از تاریخ را در خود جای داده است.امروزه در محوطه تاریخی بیستون بطول تقریبی ۵ کیلومتر و عرض ۳ کیلومتر که آثاری را از دوران پیش از تاریخ تا به امروز در بردارد ۲۸ اثر در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است که شامل:

۱-غار شکارچیان ۲-غار مرخرل ۳-غار مر تاریک ۴-غار مَر آفتاب ۵-غار مَر دودر ۶-تپه نادری ۷-سراب بیستون ۸-جاده تاریخی حاشیه سراب ۹-بقایای گورستان قدیمی۱۰-دژ تاریخی مدفون ۱۱-نیایشگاه مادی ۱۲-نقش برجسته و کتیبه داریوش بزرگ ۱۳-مجسمه هرکول ۴۱-نقش برجسته متریدات دوم ۱۵-نقش برجسته گودرز ۱۶-سنگ بلاش ۱۷-پرستشگاه پارتی ۱۸-بقایای شهر پارتی ۱۹-بقایای بنای ساسانی ۲۰-فرهاد تراش ۲۱-بقایای پل ساسانی ۲۲-بقایای سد ساسانی ۲۳-سنگهای تراشخورده ساسانی ۲۴-کاروانسرای ایلخانی ۲۵-بقایای بنای ایلخانی ۲۶-کاروانسرای صفوی ۲۷-وقف نامه شیخ علی خان زنگنه ۲۸-پل بیستون.

مهمترین و مشهورترین اثر باستانی در این محوطه نقش برجسته و کتیبه داریوش بزرگ می باشد که به نخستین سال فرمانروایی داریوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. با آشنا شدن با این اثر باستانی می توانیم خط میخی پارسی باستان را بشناسیم و در مورد ریخت شناسی،پوشاک،طرز آرایش سر و صورت، اسلحه شناسی و اعتقادات مذهبی مردمان ۲۵۰۰ سال پیش در امپراطوری هخامنشیان، اطلاعات ارزنده ای بدست آوریم.


نقش برجسته و کتیبه بیستون
سنگ نبشته سه زبانه بیستون، به نخستین سال فرمانروایی داریوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. سالی که داریوش،سراسر آن را در جنگ با شاهان دروغزن سپری کرد. پس از کشته شدن بردیا و افتادن حکومت به دست داریوش، در سراسر امپراطوری هخامنشی ۱۹ شورش بزرگ و کوچک اتفاق افتاد. داریوش بزرگ پس از اینکه این شورش ها را فرونشاند تصمیم گرفت که مردم امپراطوریش را(و جهان پس از خود را) در جریان چگونگی به دست گرفتن قدرت و نخستین سال فرمانروایش قرار دهد. او این بنای یادبود و بیانیه مهم را در بیستون بر سر یک راه کهن به ثبت رساند. راهی پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظامیان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان بود و بعلت جایگاه ویژه اش که از دیر باز سرزمین خدایان(بغستانَ) نامیده می شد شهرت داشت. این نقش برجسته،نگاره داریوش و اسیران، در سطحی عمودی به بلندی ۳ متر و در پهنای ۵/۵ متر قرار دارد. داریوش لباس پارسی بر تن کرده ریشی اشوری دارد و افسری کنگره دار بر سر گذاشته است و در سمت چپ مجلس بیستون قرار دارد.اندازه داریوش در مقایسه با اسیران برای نشان دادن شکوه و عظمت این مجلس، بزرگ تر می باشد. بلندی قامت اسیران 17/1 و بلندی قامت داریوش72/1 متر می باشد. دو تن از یاران داریوش(هفت تنان)، ویندَفْرَناه کمان دار و گئوبَروَه(گوبریاس) نیزه دار، پشت سر او ایستاده اند.داریوش که در دست چپش کمانی دارد پای چپ خود را بر سینه نخستین دشمنش ،گئوماتَ مُغْ گذاشته است و گئوماتَ دست هایش را به حالت التماس به بالا دراز کرده است. پشت سر گئوماتَ صف ۸ تن اسیر قرار دارد. که به ترتیب نامهای آنها آثرین،ندئیتَ بَ ئیرَ،فِرَورتیش، مَرتی یَ،چیسن تَخمه،وَه یَزداتَ،اَرخ و فرادَ می باشند و گردن های این اسیران را با طناب به یکدیگر و دست هایشان را از پشت سر بسته اند.[بعدها اسیر نهم یعنی سکونخای سکایی با خُود تیز به جمع اسیران اضافه گردید]. بر فراز سر اسیران، رو به روی داریوش، نگاره فَرَوهر قرار دارد و داریوش دست راست خود را به نشانه نیایش اهورامزدا به بالا بلند کرده است.در فضای بالای سر داریوش نبشته ای کوتاه(Dba) آمده است. متن این نبشته چنین است.

بند۱-من داریوش،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،شاه کشورها،پسر ویشتاسپ،نوه ارشام هخامنشی

بند۲-داریوش شاه گوید:پدر من ویشتاسپ،پدر ویشتاسپ ارشام،پدر ارشام آریامن،پدر آریامن چیش پیش،پدر چیش پیش هخامنش.

بند۳-داریوش شاه گوید: بدین جهت ما هخامنشی خوانده می شویم[که] از دیرگاهان اصیل هستیم. از دیرگاهان تخمه ما شاهان بودند.

بند۴-داریوش شاه گوید: هشت[تن]از تخمه من شاه بوده اند. من نهمین[هستم]. ما نُه[تن] پشت اندر پشت(در دو شاخه) شاه هستیم.

داریوش در چند مرحله بعدی بیانیه تاریخی خود را که نخستین اثر تاریخی مکتوب ایرانیان است. تکمیل کرد. امروزه از سنگ نبشته بیستون ۴ متن در دست داریم: متن پارسی باستان، متن ایلامی،متن بابلی و متن ترجمه آرامی متن پارسی باستان که ظاهرا به صورت بخشنامه برای آگاهی ساتراپی های گوناگون به جاهای دور و نزدیک فرستاده شده است و نسخه ای از آن از اِلِفانتین مصر به دست باستان شناسان افتاده است و در بابل هم قطعه ای از نگاره بیستون به دست آمده است. داریوش در بیستون (ستون4 بند۱۵) می گوید: تو که پس از این، این نبشته و نگاره را می بینی،مبادا به آن ها آسیب بزنی. تا می توانی آن ها را همان گونه که می بینی، نگهداری کن.ولی گذر زمان و فرسایش های ناشی از باران و باد تمام سنگ نبشته ها را و مخصوصا سنگ نبشته به زبان بابلی را دچار آسیب های فراوانی کرده است. ولی بیشترین خسارت در همین قرن اخیر اتفاق افتاده است. زمانی که سربازانی که در جنگ جهانی دوم در پایین جاده بیستون گشت زنی می کردند نگارها و کتیبه با ارزش بیستون را هدف گرفتند و آسیب های جبران ناپذیری را به این اثر تاریخی وارد کردند. ولی ما باید از داریوش بزرگ سپاسگزاری کنیم بخاطر اینکه بعد از اتمام کار بنای یادبود بیستون فرمان داد که زیر این بنای یادبود را بتراشند و همین عمل باعث شد که تا قرن ها دست بشر این اثر باارزش تاریخی را لمس نکند و از آسیب های ناشی از خوی زشت انسانها دور نگهداشته شود.

نکته:

نکته جالبی که در مورد این نقش برجسته وجود دارد شباهت زیاد آن با نگاره شاه لولوبی ها،انو بنی نی است که در ۱۴۰ کیلومتری بیستون در سرپل ذهاب قرار دارد. در این نگاره هم انو بنی نی کمانی در دست چپ و تبرزینی در دست راست خود دارد و پای خود را بر سینه دشمنی که بر زمین افتاده نهاده است. و الهه ایشتار در حال دادن حلقه حکومت به اوست. شش اسیر در زیر پای انوبنی نی نقش بسته اند و دو اسیر هم روبروی انوبنی نی در حالیکه دستهایشان از پشت بسته شده طنابی به گردن یکی از آنها آویخته شده که به زمین کشیده می شود.این احتمال وجود دارد که داریوش پیش از فرمان حجاری ها در بیستون، نگاره انوبنی نی را دیده بوده است و یا شاید هم این شباهت فقط یک تصادف باشد.

eMer@lD
06-08-2009, 02:44
آشنایی با بنای تاریخی و توریستی معاون الملک تكيه معاون الملك يكي از بناهاي به جاي مانده دوره قاجاريه در كرمانشاه مي باشد كه كاشي هاي منحصر به فردش آن را از ديگر تكاياي شهر متمايز مي كند . اين بنا در بافت قديم شهر ، در محله آبشوران قديم و در خيابان شهيد حـداد عادل واقع شـده است . كه بـه دستور حسين خان معروف به معين الرعايا ساخته شده است . اين بنا از سه قسمت تشكيل شده است : قسمت اول را حسينيه ، قسمت دوم را زينبيه و قسمت سوم را عباسيه مي‌نامند.

مجموعه بنا در حدود شش متر از سطح خيابان پائين تر است به طوري كه براي ورود به حسينيه بايد از 17 پله بزرگ عبور كرد . در جنب پله هاي ورودي ، سقاخانه كوچكي وجود دارد كه به وسيله كاشي هايي با نقوش حضرت ابوالفضل (ع) تزئين شده است .

حضرت ابوالفضل سوار بر اسب ، شمشير به كمر و پرچم در دست دارد . روي پرچم جمله « نصر من الله و فتحاً قريب » نوشته شده است . جلوي پاي سوار نيز تصوير كودك خردسالي ديده مي شود . مردم محل سوار را به حضرت ابوالفضل و تصوير كودك را به حضرت سكينه نسبت مي دهند كه از عموي خود عباس طلب آب كرده است . از اين رو اين مكان را محترم شمرده و در آنجا نذر مي كنند ، شمع روشن كرده و طلب حاجت مي كنند .

سراسر نماي مدخل و سردر ورودي بنا نيز با كاشي هاي نفيس تزئين شده است .

حسينيه در حقيقت صحن كوچكي است كه در اطراف آن حجره هاي دو طبقه و طاق نماهاي متعددي قرار گرفته است كه سراسر ديوارهاي آن با كاشيكاري زيبا آراسته شده است . داخل طاق نماهاي اين بخش به وسيله تابلوهاي كاشيكاري شده پوشيده شده است اين تابلوها ، صحنه هايي از عزاداري شامل سينه زني ، قمه زني و هم چنين تصاويري از خلفا و سلاطين ايران ، بارگاه حضرت سليمان را نشان مي دهد . علاوه بر كاشي هاي با نقوش انساني ، كاشي هايي نيز با نقوش هندسي زيبا به كار رفته است .

در ذيل تابلو مجلس روضه خواني مرحوم اشرف‌الواعظين ، واقع در ديوار جنوبي حسينيه ،

اشعاري در توصيف بنا و تاريخ خاتمه كاشيكاري آن به چشم مي خورد كه سروده هاي واله شاعر كرمانشاهي است و دو بيت ماده تاريخ آن چنين است :

« اين عزاخانه چو از حسن عمل گشت تمام

سال تاريخش واله ز لب باني خواست

گفت با نيش معاون پي تاريخ بگو

كين حسينيه ز ما بهر عزاي شهداست 1336 »

به هنگام مرمت حسينيه آثاري از آئينه كاري و گچبري بر ديوارهاي آن ظاهر گرديد . چنين به نظر مي رسد كه بناي اوليه با گچبري و آئينه كاري تزئين بوده است .

بخش مياني يا زينبيه به صورت صحن مسقفي است كه اطراف آن به وسيله حجره هاي متعددي احاطه شده است . غرفه هاي طبقه فوقاني ، استقرار زنان شركت كننده در مراسم سوگواري بوده است . سقف بنا به صورت گنبدي روپوش است كه گنبد زيرين به صورت عرق چين و نماي گنبد فوقاني به صورت نماي فلزي است . تمام ديوارها و حجره هاي اطراف با كاشي هاي زيبا شامل 18 تابلو از صحنه هاي غم انگيز كربلا نظير آمدن زعفر جني به خدمت امام حسين (ع) ، رزم حضرت علي اكبر (ع) ، رزم حضرت قاسم (ع) ، رزم حضرت ابوالفضل (ع) صحنه هايي از قيام توابين ، به خاكسپاري شهداي كربلا توسط قبيله بني اسد ، صحنه ورود اهل بيت به مدينه ، مجلس مختار و بردن اهل بيت (ع) و امام سجاد (ع) به خرابه هاي شام و مجلس يزيد است .

در بالاي قسمت ديواره گنبد هشت تابلو كاشيكاري شده وجود دارد . اين تابلوها عبارتنـد از صحنـه‌اي از عروج پيامبـر (ص) و ديدن حضرت علي (ع) در معراج ، ضمـانت حضرت رضا (ع) ازآهو، قرباني كردن حضرت اسماعيل (ع) توسط حضرت ابراهيم (ع) ، نبرد حضرت علي (ع) با حب سردار خيبريان ، باطل كردن جادوي جادوگران فرعون توسط حضرت موسي (ع) ومكتب خانه فرزندان حضرت علي (ع) . در حاشيه پائين آن اشكال متعددي از سلاطين و پادشاهان اساطيري و تاريخي و همچنين مرثيه هاي متعددي از محتشم كاشاني در اطراف بنا به چشم مي خورد . خطاط اين خطوط و اشعار در سقف ديوارهاي زينبيه و حسينيه ، ميرزا حسنخان خطاط كرمانشاهي بوده است .

قبر مرحوم معاون الملك باني تكيه كه در سال 1327 ش در گذشته درون اتاق كوچكي در جنوب شرقي زينبيه قرار دارد .

بناي عباسيه به صورت صحن وسيعي است كه در قسمت شرقي آن بناي دو طبقه اي ساخته شده و در قسمت جنوبي آن ايواني با دو ستون آجري برپا شده است . ديوارهاي عباسيه نيز با كاشي هاي رنگارنگي تزئين شده كه بر روي آنها ، صحنه هايي از ورود حضرت يوسف به كنعان ، بارگاه حضرت سليمان و تصاويري از آستان مقدس حضرت علي (ع) و امام حسين (ع) ديده مي شود .

در اين صحن نيز ، تصاويري از شخصيت هاي مذهبي ،‌سياسي و مهره هايي از رجال دوره قاجار كرمانشاه در اين دوره از جمله حسنخان معاون الملك و آيت الله سيد حسين حائري طباطبايي بر روي كاشي ها نقش بسته است .

eMer@lD
06-08-2009, 02:45
كرمانشاه در دوران پیش از تاریخ

كرمانشاه از لحاظ بقایای سكونت‎های پیش از تاریخ یكی از مناطق بسیار غنی و مهم در ایران و غرب آسیا است. قدیمی‎ترین آثار سكونت بشر در كرمانشاه مربوط به پارینه سنگی قدیم است كه شامل چند تبر دستی سنگی است كه در منطقه گاكیه و غرب هرسین یافت شده است.این آثار دست‎کم حدود ۲۰۰ هزار سال قدمت دارند. آثار مهمی از دوران پارینه سنگی در غارهای كرمانشاه كشف شده است كه مربوط به دوره‎های پارینه سنگی میانی، جدید و فراپارینه سنگی است. نخستین غاری كه در ایران كاوش شد غار شكارچیان در بیستون كرمانشاه قرار دارد كه تنها بقایای استخوانی انسان نئاندرتال در ایران در آن كشف شده است. آثار سكونت نئاندرتال‎ها همچنین در سایر غارهای بیستون چون غار مر تاریك و غار مر آفتاب كشف شده است. در غارهای شمال شهر كرمانشاه مثل قبه و دو اشكفت نیز ابزار های سنگی این دوره یافت شده است.از دوره پارینه سنگی جدید و فراپارینه سنگی نیز آثاری در غارهای مرخریل و كولیان كشف شده است. از كهنترین آثار سكونت روستانشینی اولیه در غرب آسیا چندین مكان در اطراف كرمانشاه قرار دارند كه از میان آن‎ها می‎توان به گنج‎دره در غرب هرسین و سراب و آسیاب در شرق كرمانشاه اشاره كرد. گفتنی است كه قدیمیترین مدارك اهلی كردن بز در تپه گنج دره شناسایی شده است كه نتایج مطالعه آن اخیرا به وسیله پرفسور ملیندا زیدر در نشریه معتبر ساینس منتشر شد. در ضمن باید خاطر نشان ساخت كه مردم و ساكنین این منطقه مادهای اصیلی هستند كه در گذشته به طوایف آمادی ملقب بوده‌اند و طی سالیان زیاد با وجود اقوام دیگر به دلیل شرایط منطقه ای بكر مانده بودند.


ریشهٔ نام

نام کرمانشاه از دوره ساسانیان بر این شهر گذارده شده‌است. در دوران اسلامی این شهر را «قره میسین» می‌خوانده‌اند. [نیازمند منبع] در یک مکتوب نام کرمانشاه را نخست لقب بهرام کرمانشاه (بهرام چهارم) نوشته‌اند از این رو که پیش از شاهی فرمانروای کرمان بوده‌است. پس از پادشاهی او به افتخارش نام این شهر را کرمانشاه گذاشتند.



دانشگاه‌های کرمانشاه
دانشگاه رازی کرمانشاه
دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه
دانشگاه صنعتی کرمانشاه
دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه
دانشگاه امام خمینی
دانشگاه پیام نور واحد کرمانشاه
موسسه آموزش عالی جهاد دانشگاهی کرمانشاه
دانشگاه علمی کاربردی واحد کرمانشاه


موزه‌ها
موزهٔ تاریخ طبیعی
موزهٔ خط و کتابت
موزهٔ مردم شناسی(واقع در تکیه معاون الملک)
موزهٔ منطقه‌ای غرب کشور (در دست ساخت)
موزهٔ ورزش
موزهٔ پست


صنایع

مهمترین کارخانه‌های شهر کرمانشاه عبارتند از:


پالایشگاه نفت
مجتمع پتروشیمی کرمانشاه
کارخانه سیمان غرب
گروه صنایع شیمیایی به آفرین گاز تیسفون (گاز دی اکسید کربن)
کارخانه‌های قند
کارخانه شیر و فراورده‌های لبنی بیستون (خصوصی)
کشت و صنعت ماهیدشت (خصوصی)
كارخانه خانه‌سازی ایثار كرمانشاه (مجتمع عظیم قطعات بتنی)
كارخانه روغن نازگل (بزرگ‌ترین تولید‌كننده روغن خوراكی در جهان تا سال ۲۰۰۵ الگو:روزنامه باختر برگرفته از مدارك شركت نازگل شماره 1083 تاريخ 27 تير 1385)
كارخانه ذوب‌آهن غرب (تولید‌كننده انواع پروفیل تنیده‌شده و سرد)
پالایشگاه نفت جدید (آناهیتا)
مجتمع پتروشيمي كرمانشاه


کرمانشاه در گذشته دارای ۱3 سالن سینما(مولن روژ، كريستال ،رکس، مهتاب، ایران، متروپل، باربد، بهمن، شهر فرنگ، آتلانتیک، شهر تماشا، صحرا، فرهنگ) بود که پس از پیروزی انقلاب این سالن‌ها متروکه شدند و یا تغییر کاربری دادند. در حال حاضر از میان پنج سینمای شهر کرمانشاه دو سینما (صحرا و شهر تماشا) تعطیل هستند. سینما استقلال (شهر تماشا) پس از آنکه در سال ۱۳۸۴ توسط صاحب اصلی‌اش از حوزه هنری بازپس گرفته شده تعطیل است. سینما صحرا نیز که در شهرک دولت‎آباد قرار دارد به صورت مخروبه‌ای تحت تملک شخصی قرار دارد.


نشریه‌ها
هفته نامه‌ها:

باختر، آوای کرمانشاه، صدای آزادی، غرب، نقد حال، کرمانشاه، کرمانشاه ۱۴۰۰، ندای جامعه(ده‌نگی کومه له‌گه)، بیستون، ابوذر، بازی دراز، صفیر غرب


سراب‌ها
سراب نیلوفر
سراب طاق بستان
سراب بیستون
سراب یاوری
سراب هشیلان
سراب صحنه


بوستان‌ها
مجموعه بوستان‌های طاق بستان (بوستان شرقی، بوستان غربی، بوستان کوهستان)
بوستان شاهد
بوستان لب آب یا ۱۵ خرداد)
بوستان لاله (پارك وليعصر )
بوستان شهر)
بوستان شیرین
بوستان فانفار (شهربازی)
بوستان جانبازان
بوستان معلم


مسجدهای تاریخی
مسجد عمادالدوله
مسجد حاج شهباز خان
مسجد آیت‌الله بروجردی
مسجد چهلستون(جامع)
مسجد شافعی‌ها
مسجد دولتشاه
مسجد شاهزاده
مسجد نواب
مسجد آ شيخ هادي جليلي
مسجد معتضدي
مسجد هاشمي


آثار پیش از تاریخ

مجموعه باستانی تاق بستان و دریاچه مقابل آن
گاكیه
غار دو اشكفت
غارهای بیستون
غار قبه
غار كل داوود
غار ورواسی
پناهگاه وركینی
غار كولیان
غار وزمه
پناهگاه یوان
آوی خر
تپه گنج دره
تپه سراب
تپه آسیاب
تپه چیا جانی
تپه تووه خشكه
تپه ورگر
تپه چغا گاوانه
تپه موسایی


آثار تاریخی
طاق بستان
غار قوری قلعه
تکیه معاون الملک
سنگ‌نوشتهٔ بیستون
تکیه بیگلر بیگی
پل کهنه
قلعه کهنه
بازار کرمانشاه
ساختمان سابق استانداری کرمانشاه
ساختمان و سردر شهرداری کرمانشاه
خانهٔ خواجه باروخ (خانهٔ رنده‌کش)
مدرسهٔ کزازی
گورستان پارتی
کاروانسرای فیض آباد
مسجدعمادالدوله
مسجد حاج شهباز خان
کلیسای ارامنه
مسجدجامع
ساختمان کنسولگری انگلیس(شهرداری)
هتل بیستون
خانقاه خاکسار
قیصریه
خانه كنجوری‌ها
طاق گرا يا پا طاق
محل دفينه سراب نيلوفر
شكار گاه يزدگرد يا خسرو پرويز


سوغات و صنایع دستی
روغن کرمانشاهی
نان برنجی
کاک
نان خرمایی
عسل شاهو
رب انار پاوه
گلیم
گیوه
جاجیم
انواع آلات موسیقی
چرم
ترخینه
کلاه پشمی
خورشت خلال
انجیر ریجاب
چاقوی كرند
گلیم هرسین

eMer@lD
06-08-2009, 02:46
کتیبه های داریوش بزرگ
کتیبه بیستون : ستون اول
من داريوش پادشاه بزرگ هستم ، پادشاه پادشاهان ، پادشاه پارس ، پادشاه ممالک بسيار ، پسر ويشتاسپ ، نوه آرش هخامنشی . پادشاه داريوش مي گويد : پدر من ويشتاسپ بود ، پدر ويشتاسپ آرشا ، پدر آرشا آريارمنه ، پدر آريارمنه چيش پيش و پدر چيش پيش هخامنش است .
پادشاه داريوش مي گويد : در اين زمان همه ما را با نام هخامنشی می شناسند . زمان بسياری است که ما اشراف زاده بوديم و مدت زمان زيادی است که فاميل ما شاه بودند.
پادشاه داريوش مي گويد : پيش از من 8 نفر از تبار ما شاه بودند . من نهمين هستم . من نهمين جانشين هستم که شاه شدم .
پادشاه داريوش مي گويد : به لطف اهورامزدا من يک شاه هستم . اهورامزدا اين پادشاهی را به من اعطا کرده است .
پادشاه داريوش مي گويد : اين کشورها در مالکيت من هستند : به لطف اهورامزدا من پادشاه آنها هستم : پارس ، ايلام ، بابل ، آشور ، عربستان ، مصر ، تا فرا سوي دريا ، سارد ، ايونی ، ماد ، ارمنستان ، کاپادوکيه ، پارت ، دانگيان آری ، چوراسمی ، باختر ، سغد ، گندارا ، سيتی ، ساتاگيدی ، آراخوسيه ، ماکا . هر 23 کشور .
پادشاه داريوش مي گويد : اين کشورها به مالکيت من درآمدند . به لطف اهورامزدا آنها تبعه من هستند . آنها خراج خود را به من می دهند .
پادشاه داريوش مي گويد : در اين کشورها مردی که وفادار بود ، او را پاداش دادم و آن را که بی وفا بود او را سخت کيفر دادم . به لطف اهورامزدا اين کشورها به قانون من احترام می گذارند . هر آنچه که من بگويم همان انجام خواهد شد .
پادشاه داريوش مي گويد : اهورامزدا اين پادشاهی را به من اعطا نموده است . اهورامزدا به من کمک کرد تا اين [ پادشاهی ] را بدست آورم . تا اينکه من اين پادشاهی را تصاحب کردم . به لطف اهورامزدا من اين پادشاهی را نگه می دارم .
پادشاه داريوش مي گويد : اين کارها بوسيله من انجام شد . بعد از اينکه در طالع من پادشاهی نوشته شد . يک پسر داريوش به نام کمبوجيه از فاميل ما در اينجا پادشاه شد . اين کمبوجيه يک برادر به نام برديا داشت که از همان پدر و مادر کمبوجيه بود .پس کمبوجيه ، برديا را کشت . وقتی کمبوجيه برديا را کشت ، نگذاشت که خبر اين قتل به گوش مردم برسد . سپس کمبوجيه به مصر لشگر کشيد . وقتی توقف کمبوجيه در مصر طولانی شد ، مردم از انصاف دور شدند . سپس دروغی در کشور منتشر شد . در پارس ، در ماد ، و ساير کشورها .
پادشاه داريوش مي گويد : سپس يک شخصی يک مغ به نام گومت از پاشيواديا به پا خواست . از نزديک يک کوه به نام آرکدريش . از آنجا ، 14 روز گذشته از ماه وياختيا به پا خواست . او به دروغ به مردم گفت : " من برديا ، پسر کوروش برادر کمبوجيه هستم " . پس تمام مردم دوباره بر عليه کمبوجيه شورش کردند و به او [ گومت ] پيوستند . در پارس ، ماد و ديگر کشورها . او پادشاهی را غصب کرد . 9 روز از ماه گرماپدا گذشته بود که او پادشاهی را غصب کرد . بعد کمبوجيه خودکشی کرد .
پادشاه داريوش مي گويد : اين پادشاهی که گومتِ مغ از کمبوجيه گرفت ، اين پادشاهی برای زمان زيادی در فاميل ما بود . سپس گومتِ مغ آن را از کمبوجيه غصب کرد . او حکومت پارس و ماد و ساير کشورها را بدست آورد . او آنها را مستعمره خود کرد . او شاه شد
پادشاه داريوش مي گويد : اين پادشاهی که گومتِ مغ از کمبوجيه گرفت ، اين پادشاهی برای زمان زيادی در فاميل ما بود . سپس گومتِ مغ آن را از کمبوجيه غصب کرد . او حکومت پارس و ماد و ساير کشورها را بدست آورد . او آنها را مستعمره خود کرد . او شاه شد .
پادشاه داريوش مي گويد : هيچ مردی پيدا نشد ، نه از پارس ها ، نه مادها و نه کسی از خانواده ما که پادشاهی را از گومتِ مغ بازستاند . مردم خيلی از او می ترسيدند ، او افراد زيادی را کشت ، که سابقاً برديا را می شناختند . او به اين دليل آنها را می کشت : " برای اينکه می ترسم که آنها بدانند که من برديا ، پسر کوروش نيستم " .
مردم جرأت نمی کردند که به گومتِ مغ چيزی بگويند ، تا وقتی که من آمدم . پس من از اهورامزدا ياری خواستم . ده روز از ماه بگياريچ گذشت ، پس ، من ، با چند نفر ديگر گومتِ مغ را کشتيم و کسانی که حاميان اصلی او بودند را نيز . در يک قلعه به نام سکوویتاچ در محل نيسی در ماد اين اتفاق افتاد . پادشاهی را از او گرفتم . به یاری اهورامزدا من پادشاه شدم . اهورامزدا این پادشاهی را به من داد .
پادشاه داريوش می گويد: پادشاهیی را که از خاندان ما گرفته شده بود مانند قبل گردانیدم . پرستشگاههایی را که مغ گومت ویران کرده بود بنا کردم ، من چراگاهها و دام ها و رعیت ها را با اموالی که مغ گومت از مردم گرفته بود به آنها باز گرداندم . من مردم پارس و ماد و دیگر کشورها را برقرار ساختم . من آنچه را که به تاراج رفته بود ، برگرداندم . اهورامزدا من را یاری داد . من توانستم تا خاندان خود را بر جای خود برگردانم . اهورامزدا مرا یاری داد تا نگذارم مغ گومت خانه ما را تصرف کند .
پادشاه داريوش می گويد: وقتی من گومات مغ را کشتم يک مرد به نام آترين پسر اپدرما در ايلام شورش کرد. اوبه مردم گفت : من پادشاه ايلام هستم . سپس مردم ايلام نافرمان شدند وازآترين پشتيبانی کردند. اوپادشاه ايلام شد ويک مرد بابلی به نام ندتبرپسر انرا در بابل شورش کرد. او به مردم به دروغ گفت " من نبوکر دراتخر پسر نبونت هستم سپس مردم بابل کلاً ً از ندنت بل پشتيبانی کردند. بابل شورش کرد او پادشاهی را در بابل تصرف کرد.
پادشاه داريوش مي گويد : من يک پيغام به ايلام فرستادم . آترين دست وپا بسته به نزد من آمد . من او را کشتم .
پادشاه داريوش مي گويد : سپس من به سوی بابل رفتم ، به طرف ندنت – بل ، نيرويی که ندنت بل داشت در دجله جاي گرفت . جايی که آنها مستقر شدند و به خاطر آب (دجله) قابل کشتيرانی بود ( آب عميق بود ) . سپس من نيروهايم را با پوست حيوانات باد کرده( مشك ) حرکت دادم . براي يک قسمت شترها و برای قسمت ديگر من اسبها را تدارک ديدم . اهورامزدا مرا ياری داد ، به لطف اهورامزدا من از دجله گذشتم . من شديداً اين نيروهای ندنت - بل را کوفتم . 26 روز از ماه اتريادی گذشته بود که ما جنگ را برديم .

eMer@lD
06-08-2009, 02:47
کتیبه های داریوش بزرگ ستون دوم
پادشاه داريوش مي گويد : سپس ، ندينتوبل با تعدادي از سواران خود گريخت و به بابل بازگشت . پس من به بابل رفتم . به كمك اهورامزدا من بابل را گرفتم و ندينتوبل را نيز . من اين ندينتوبل را در بابل كشتم ..
پادشاه داريوش مي گويد : وقتي من در بابل بودم اين كشورها دوباره بر ضد من شورش كردند : پارس ، ايلام ، ماد ، آشور ، مصر ، پارت ، مارگيان (مرو) ،ساتاگيدي (سته گوش) و سكاييه .
پادشاه داريوش مي گويد : يك نفر به نام مارتيا پسر تچينچخريچ ، در شهري به نام كوگنكا در پارس زندگي مي كرد ، در ايلام شورش كرد . او خود را به مردم چنين معرفي كرد : “ من اِمنيچ هستم . شاه ايلام “ .
پادشاه داريوش مي گويد : من به ايلام بازگشتم . سپس ايلاميان به سوي من بازگشتند و بر مارتيا شورش كردند كه رئيس آنها بود و او را كشتند .
پادشاه داريوش مي گويد ويك مرد به نام فرورتيچ ( فرائورت ) مادي درماد شورش كرد. وخود را به مردم چنين معرفي كرد :” من خچثريت هستم از فاميل هوخشتره “ سپس نيروي ماد كه درپلت بودند دوباره بر ضد من شورش كردند وبه دين فرئورت پيوستند . او در ماد شاه شد.
پادشاه داريوش مي گويد: نيرويي از پارس وماد كه تحت فرمان من بودند ، بسيار كم بود . سپس من نيرويي را اعزام كردم . يك پارسي به نام هيدارنه ، كه تبعه من بود به رياست آنها برگزيدم . سپس من به آنها گفتم : “برويد اين نيروي مادي را شكست بدهيد ، كه به فرمان من گوش نمي دهند “ سپس اين هيدارنه با لشگر راهي شدند . وقتي آنها به ماد رسيدند ، در يك شهر به نام مروخ در ماد با ماديها به نبرد پرداختند . آن كسي كه فرمانده مادها بود ، به آنجا نيامده بود . اهورامزدا مرا ياري كرد ، به ياري اهورامزدا نيروي من اين نيروي شورشي را در هم شكستند . ٢٧ روز از ماه اِنامكا گذشته بود . كه جنگ به سرانجام رسيد . سپس اين نيروي من در يك منطقه به نام كَمْپَدَ در ماد منتظر من ماندند تا زماني كه من به ماد رسيدم .
پادشاه داريوش مي گويد : يك ارمني به نام دادرچيچ ،كه تحت فرمان من بود ، او را فرستادم . بنابراين من به او گفتم : ” برويد و نيروهايي كه از من اطاعت نمي كنند ، به جاي خود بنشانيد . “ سپس دادرچيچ به راه افتاد. وقتي آنها به ارمنستان رسيدند شورشيان به هم پيوستند و به سوي دادرچيچ آمدند تا بجنگند . در يك دهكده به نام زُزاهي در ارمنستان آنها با هم جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري كرد . به لطف اهورامزدا نيروي من اين نيروي شورشي را در هم كوبيد . ٨ روز از ماه تورواهر گذشته بود كه جنگ به پايان رسيد .
پادشاه داريوش مي گويد : دوباره شورشيان ، به دور هم جمع شدند و دوباره به سمت دادرچيچ براي جنگ رفتند . يك دژ به نام تيگرا در ارمنستان بود . آنجا آنها جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري داد . به لطف اهورامزدا اين نيروي شورشي را باز هم در هم كوبيدند . ١٨ روز از ماه تُرواهرگذشته بود كه جنگ بين آنان در گرفت .
پادشاه داريوش ميگويد : براي بار سوم شورشيان به دور هم جمع شدند و براي جنگ به سوي دادرچيچ رفتند در نزديكي دژي به نام ايما آنها جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري كرد .
به لطف اهورامزدا نيروهاي من اين شورشيان را در هم كوبيدند . ٩ روز از ماه تيگرتچيچ گذشته بود كه آنها جنگيدند . سپس دادرچيچ منتظر من ماند در ارمنستان تا زمانيكه من در راه ماد بودم .
پادشاه داريوش مي گويد : سپس يك پارسي به نام وميسا كه تحت فرمان من بود را به ارمنستان فرستادم من به او گفتم :” برو شورشياني كه مرا نمي خوانند در هم بكوبيد “ سپس وميسا به راه افتاد، وقتي او به ارمنستان رسيد شورشيان دوباره به دور هم جمع شدند و به سوي وميسا براي جنگ رفتند . در منطقه اي به نام ايزلا در آشور آنها جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري كرد .
به لطف اهورامزدا نيروهاي من شورشيان را شكست دادند . ١٥ روز از ماه انامك گذشته بود كه جنگ شروع شد
پادشاه داريوش مي گويد : مجددا براي دومين بار شورشيان به دور هم جمع شدند و براي جنگ به سوي وميسا رفتند در ناحيه اي به نام اتيار در ارمنستان آنها با هم جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري كرد . به لطف اهورامزدا نيروهاي من شورشيان را در هم شكستند . در پايان ماه تورواهر گذشته بود كه جنگ در گرفت . سپس وميسا منتظر من ماند تا زمانيكه من به ماد رسيدم
وقتي من از بابل بازگشتم به ماد رفتم وقتي به ماد رسيدم در يك شهر به نام كندرچ ، فورت كه در ماد خود را شاه مي ناميد دوباره با نيروي خود به جنگ من آمد ، پس ما جنگيديم . اهورامزدا مرا ياري كرد . به لطف اهورامزدا من نيروهاي فورت را شكست دادم . ٢۵ روز از ماه دكنيچ گذشته بود كه ما جنگيديم
پادشاه داريوش مي گويد : سپس فررت با چند سوار خود فرار كرد . در يك منطقه به نام زگا (ري) در اين باره به من خبر رسيد . در امتداد آنجا او مستقر شده بود . سپس من نيروهايي را به آنجا فرستادم . فررت اسیر شد و او را به نزد من آوردند . من بيني او را و گوشش را و زبانش را بريدم . و من يك چشم او را درآوردم . من او را از دروازه آويزان كردم تا تمام مردم او را ببينند . سپس در همدان من او را به دار آويختم و كساني را كه از او حمايت كرده بودند را زنداني كردم ‌ در يك قلعه
پادشاه داريوش مي گويد : يك مرد به نام نچستخم ( چیساتاخما ) از اهالی ساگارتی دوباره بر ضد من شورش كرد . او به مردم گفت : ” من در ساگارتی شاه هستم . شاهی از نسل هوخشتره “ سپس من نيروهاي مادي و پارسي را فرستادم . يك مادي را به نام تخمسپاد ( تهماسپاد ) به فرماندهي آنها برگزيدم . من به آنها گفتم : ” برويد و نيروهاي شورشي آنهايي را كه مرا نمي خوانند در هم بكوبيد . “ سپس تخمسپاد به نيروهايش راهي شد او با چیساتاخما جنگيد . اهورامزدا به من ياري رساند . به لطف اهورامزدا نيروهاي من شورشيان را شكست دادند . چیساتاخما را دستگير كردند و به نزد من فرستادند .
سپس من بيني وگوش او را بريدم و يك چشم او را درآوردم . و او را از دروازه شهر آويزان كردم تا مردم او را ببينند . سپس من در آشور او را دار زدم .
پادشاه داريوش مي گويد : اين كارهايي بود كه من در ماد انجام دادم
پادشاه داريوش مي گويد : پارتيه و وركان ( هيركانيه ) دوباره بر ضد من شورش كردند . آنجا يك مرد خود را فرائورتث نامیده بود . ويشتاسپ ، پدر من ، در پارتيه بود . مردم او را راندند و شورش كردند . سپس ويشتاسپ با نيرويي از آنها جدا شد كه به او وفادار بودند و دريك شهر به نام ويشپوراتيچ ، در پارتيه آنها با شورشيان جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري كرد به لطف اهورامزدا ويشتاسپ نيروهاي شورشيان را در هم كوبيد . 22 روز از ماه ویاخنا گذشته بود كه جنگ به پايان رسيد .

eMer@lD
06-08-2009, 02:48
کتیبه های داریوش بزرگ
ستون سوم
پادشاه داريوش مي گويد : سپس من یک نیروی پارسی را از ری به کمک ویشتاسپ فرستادم . وقتی این نیروها به ویشتاسپ رسیدند ، ویشتاسپ آنها را به لشگر خود اضافه کرد و به تعقیب شورشیان رفت .در نزدیکی یک قلعه به نام "پاتیگرابانا " در پارت آنها با شورشیان جنگیدند . اهورامزدا مرا یاری کرد . به یاری اهورامزدا ویشتاسپ نیروی شورشیان را در هم کوبید . یک روز از ماه گرماپدا گذشته بود که آنها جنگیدند
پادشاه داريوش مي گويد : پس از آن این ایالت تحت فرمان من درآمد . این کارهایی بود که من در پارتیا انجام دادم .
پادشاه داريوش مي گويد : در استان مرگیا ( مرو ) شورشی صورت گرفت . شخصی به نام فرادا – یک مروی – رهبر شوریان بود . بنابراین من دادارشی را که یک پارسی بود و در ساتراپی ( سربازخانه ) باکتریا ( بلخ ) جزو افراد من بود به مقابله با آنها فرستادم . پس من به آنها گفتم : " بروید و نیروهایی که خود را از من نمی دانند در هم بکوبید " . بعد از آن دادارشی برای نبرد عازم شد و با مرگیانیان ( اهالی مرو ) وارد نبرد شد . اهورامزدا مرا یاری کرد . به یاری اهورامزدا نیروهای من شورشیان را در هم کوبیدند . بیست و سه روز از ماه آسیادیا گذشته بود که آنها جنگیدند .
پادشاه داريوش مي گويد : پس از آن این ایالت تحت فرمان من درآمد . این کارهایی بود که من در باختر انجام دادم .
پادشاه داريوش مي گويد : مردی به نام وهیازداتا در یک قلعه به نام تراوا در بخش یاوتیا از پارس زندگی می کرد . او دومین شورش را دامن زد . او به مردم گفت : " من بردیا پسر کوروش هستم " . بنابراین ، نیروی پارسی که در آن منطقه بود و پیش از آن از انشان آمده بود ، بر ضد من شوریدند و به وهیازداتا پیوستند . او در پارس شاه شد .
پادشاه داريوش مي گويد : آنگاه من نيروهاي پارسي و مادي را كه تحت فرمان من بودند ، فرستادم . وارتورديا با نيروهايش به پارس آمد كه تحت فرمان من بود و من او را رئيس نيروها كرده بودم . بقيه نيروهاي پارسي پس از من به ماد آمدند . بلافاصله ارتاورديا با نيروهايش به پارس رفت . وقتي او به پارس رسيد ، وهيزدت كه خود را برديا مي ناميد با نيروهايش به نزديك يك شهر به نام راخا در پارس براي جنگ با اورتاورديا رفت . بلافاصله آنها جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري كرد . به لطف اهورامزدا نيروهاي من نيروهاي وهيازدت را در هم كوبيدند . ١٢ روز از ماه تورواخارا گذشته بود كه آنها جنگيدند .
پادشاه داريوش مي گويد : پس از آن وهيزدت با چند سوار به سمت پشياووده رفت . در آنجا نيروهايي جمع كرد و دوباره به جنگ ارتاورديا رفت . کنار كوه پرگا آنها جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري كرد . به لطف اهورامزدا نيروهاي وهيزدت به وسيله نيروهاي من در هم كوبيده شدند . 5 روز از ماه گرماپدا گذشته بود كه آنها با هم جنگيدند . و وهيازدت اسير شد . و طرفداران نزديك او ( نزديكانش ) هم دستگير شدند .
پادشاه داريوش مي گويد : اين تمام كارهايي بود كه من در پارس انجام دادم
پادشاه داريوش مي گويد : اين وهيزدت كه خود را برديا مي ناميد نيرويي به اراخوزيا فرستاده بود و يك نفر را به فرماندهي آنان برگزيده بود . آنها به سوي يك پارسي به نام ويوانا كه تحت فرمان من در سربازخانه اراخوزيا بود ، رفتند . او به آنها گفت : ” برويد و نيروهاي ويوانا را كه خود را به نام پادشاه داريوش مي نامند در هم بكوبيد .“ وهيزدت نيرويش را دوباره به سوي ويوانا براي جنگ فرستاد و آنها به راه افتادند . در يك دژ به نام كپيشاكاني ( كپشكن ) آنها جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري كرد . به لطف اهورامزدا نيروهاي من نيروهاي شورشي را در هم كوبيدند . 13 روز از ماه انامك گذشته بود كه آنها جنگيدند .
پادشاه داريوش مي گويد : نيروهاي شورشي دوباره به دور هم جمع شدند و به سمت ويوانا براي جنگ رفتند . در يك منطقه به نام گندوتاوا آنها جنگيدند . اهورامزدا مرا ياري كرد . به لطف اهورامزدا نيروهاي من نيروهاي شورشي را در هم كوبيدند . 7 روز از ماه وياخنا گذشته بود كه آنها جنگيدند
پادشاه داريوش مي گويد : پس از آن رئيس اين نيرو را كه وهيزدت به سوي ويوانا فرستاده بود با چند سوار فرار كرد و متواري شد . در يك دژ به نام آرشادا در آراخوزيا آنها سنگر گرفتند . ويوانا با نيروهايش او را تعقيب كرد و در آنجا او را دستگير كردند و همينطور افرادش را و آنها را كشتند .
پادشاه داريوش مي گويد : پس از آن اين استان هم به فرمان من درآمد . اين كارهايي بود كه توسط من در آراخوزيا انجام شد .
پادشاه داريوش مي گويد : وقتي كه من در پارس و ماد بودم دوباره بابليان بر ضد من شورش كردند . شخصي به نام آرخای ارمني پسر هلدت در بابل شورش كرد . در ناحيه دُبال او به دروغ به مردم گفت : ” من نبوکدنصر پسر نبونيد هستم . “ در نتيجه مردم بابل شورش كردند بر ضد من و به سوي آرخا رفتند . او بابل را گرفت و در بابل شاه شد .
پادشاه داريوش مي گويد : پس من نيرويي به بابل فرستادم . يك پارسي به نام ویدافرنه را به فرماندهي آنها برگزيدم . و به آنها گفتم : ” برويد و نيروي بابليان را در هم بكوبيد كه خود را جدا از من مي دانند . “ در نتيجه ویدافرنه با نيروها به سوي بابل به راه افتاد . اهورامزدا مرا ياري كرد . به لطف اهورامزدا ویدافرنه نيروهاي بابلي را در هم كوبيد و آنها را در غل و زنجير كشيد . 22 روز از ماه وركازانا گذشته بود كه ارخا که خود را به دروغ نبوکدنصر می ناميد و سردستگان هواداران او را زنداني كردند . من دستوري صادر كردم تا آرخا و سردستگان هواداران او را در بابل به صلابه كشيدند ...

eMer@lD
06-08-2009, 06:36
ستون چهارم

پادشاه داريوش مي گويد : این کارهایی است که من در بابل انجام دادم .
پادشاه داریوش می گوید : این است آنچه که من در زمان یکسال پس از پادشاهی انجام دادم . من ١٩ نبرد کردم . بخواست اهورامزدا من آنها را تارومار کردم و ٩ شاه را اسیر کردم . یکی از آنها مغ گئومات به دروغ می گفت : "من بردیا پسر کوروش هستم ". او پارس را شورانید . یکی آسرینا اهل عیلام ، او به دروغ می گفت : " من شاه عیلام هستم " . او عیلام را برضد من شورانید . یکی ندينتوبل اهل بابل . او فریب می داد و می گفت : " من نبوکدنصر پسر نبونید هستم " . او بابل را به آشوب کشید . دیگری مارتیای پارسی . او فریب می داد و می گفت : "من ایمانش شاه عیلام هستم " . او عیلام را شوراند . یکی فراورتیش ، اهل ماد ، او فریب می داد و می گفت : " من خشتریته از دودمان هوخشتره هستم " . او ماد را شوراند . یکی چیسراتاخما اهل ساگارتی ، او فریب می داد و می گفت "من شاه مرو هستم " . او مرو را شوراند . یکی وهیزداتای پارسی ، او فریب می داد و می گفت: "من بردیا پسر کورش هستم ". او پارس را نافرمان کرد . یکی آراخای ارمنی ، او فریب می داد و می گفت : " من نبوکدنصر پسر نبونید هستم " . او بابل را به آشوب کشاند .
پادشاه داریوش می گوید : اینها ٩ شاهی بودند که در آن نبردها به اسارت گرفتم
پادشاه داریوش می گوید : دروغ سبب شد تا آن کشورها شورش کنند . شورشگران مردم را فریب می دادند . آنگاه اهورامزدا آنان را به من سپرد . من با آنان آنگونه که خواستم رفتار کردم .
پادشاه داریوش می گوید : تو که پس از این شاه خواهی شد ، بشدت از دروغ بپرهیز . کسی را که دروغ می گوید به سختی مجازات کن ، اگر که فکر می کنی که کشور من باید بی گزند بماند .
کتیبه شوش


قسمت چهارم
خدای بزرگ اهورامزدا است که برتری را در این زمین استوار می‌کند، که انسان را در این زمین می‌آفریند، که شادی را برای انسان می‌آفریند، که اسبان خوب، ارابه‌های خوب را می‌آفریند. آن‌ها را بر من ارزانی داشت. اهورامزدا مرا و آن‌چه را که به دست من کرده شده بپاید. 01 خدای بزرگ اهورامزدا است، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که آدم را آفرید، که شادی را برای آدم آفرید، که داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرمان‌دار از بسیاری. 02 من داریوش شاه، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های دارنده‌ی همه گونه مردم‌، شاه در این زمین بزرگِ دور و دراز. پسر ویشتاسپ هخامنشی پارسی پسر یک پارسی آریایی آریایی‌نژاد. 03 داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا این‌ها هستند کشورهایی که من به جز پارس گرفتم؛ بر آن‌ها فرمان راندم؛ به من باژ دادند؛ آن چه از سوی من به آن‌ها گفته شد، آن را انجام دادند؛ قانون من آن‌ها را نگاه داشت: ماد، ایلام، پارت، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، زرنگ، رخج، ثتگوش، گندار، هند، سکاهای هوم، ورگ، سکاهای تیز‌‌خود، بابل، آشور، ارابایه، مسر، ارمنیه، کپدوکیه، سارد، ایونی، سکاهای آن سوی دریا،‌اسکودَر، ایونیایی‌های كلاه‌ِ تارك‌دار برسر، لیبیایی‌ها، کوشیان اهالی، مَکَ، کاریان. 04 داريوش شاه گويد: بسيار كارهاي بد كرده شده بود، آن‌ها را نيك كردم. كشورها در شوش بودند، يكي ديگري را نابود مي‌كرد. من به خواست اهورامزدا آن را چنان كردم كه به كلي يكي ديگري را نابود نكند، هر كس در جاي خود است. قانون من، از آن مي‌ترسند، از اين روي توانا ناتوان را نه، مي‌زند، نه نابود مي‌كند. 05 داريوش شاه گويد: به خواست اهورامزدا، بسيار كارهاي درستي كه پيش از اين از جاي خود جا به جا شده بود، آن را من در جاي خود نهادم. شهري ... نام، ديوار (آن) از گذشت زمان فرو ريخته، پيش از اين بازسازي نشده بود، ديوار ديگري ساختم (براي كاركردن) از آن هنگام تا آينده. 06 داريوش شاه گويد: اهورامزدا با بغان، مرا و خاندان مرا و آن چه را كه به دست من نوشته شده بپايد. 01 خدای بزرگ اهورامزدا است، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که آدم را آفرید، که شادی را برای آدم آفرید، که داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرمان‌دار از بسیاری. 02 داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ هخامنشی، کسی که این کاخ را ساخت. 03 داريوش شاه گويد: اهورامزدا، بزرگترين مغان، او مرا آفريد، او مرا شاه كرد، او اين شهرياري را به من ارزاني داشت، كه بزرگ، داراي اسبان خوب، داراي مردان خوب است. 04 بخواست اهورامزدا، پدر من ويشتاسپ و ارشام نياي من، هر دو زندگي مي‌كردند هنگامي كه اهورامزدا مرا در اين زمين شاه كرد. 05 اهورامزدا را ستايش كردم، اهورامزدا مرا ياري رساند. آن چه را كه من به انجام آن فرمان دادم، او براي من نيك گردانيد. آن چه كه من كردم همه را به خواست اهورامزدا كردم. 06 اين كاخ را كه در شوش ساختم، آذين‌هاي آن از دور دست آورده شد. زمين كنده شد، تا اين كه در زمين به سنگ رسيدم. هنگامي كه كنده شد، آن گاه شفته انباشته شد.، حدود 40 ارش عمق (و در جاي) ديگر 20 ارش عمق. روي آن شفته كاخ بنا شد. 07 و زميني كه كنده شد، و شفته‌يي كه انباشته شد، و خشتي كه زده شد، مردم بابل (اين كارها را) انجام دادند. 08 تخته‌های کاج، از کوهی لبنان نام، از آن جا آورده شد. مردم آشور آن را آوردند تا بابل، از بابل کاری‌ها و ایونیایی‌ها آوردند تا شوش. تخته‌های «یَکا» از گندار و کَرمان آورده شد. 09 زری که در این جا به کار رفته، از سارد و باختر آورده شد. سنگ قیمتی کبود و عقیقی که در این جا رفته،‌آن از سُغد آورده شد. سنگ گران‌بهای فیروزه که در این جا به کار رفته، از خوارزم آورده شد. 10 سیم و چوب آبنوس از مسر آورده شد. زیوری که با آن، دیوار آراسته شد، آن از ایونی آورده شد. پیلسته‌یی که در این جا به کار رفته از کوش و از سند و از رخج آورده شد. 11 ستون‌های سنگی که در این جا به کار رفته از ده‌کده‌یی «ابیرادو» نام در ایلام، از آن جا آورده شد. مردان سنگ تراشی که سنگ‌کاری کردند، آنان ایونیایی و ساردی بودند. 12 مردان زرگری که زرگری کردند، آنان مادی و مسری بودند. مردانی که با چوب کار کردند، آنان ساردی و مسری بودند. مردانی که با آجر پخته کار کردند، آنان بابلی بودند. مردانی که دیوار را آراستند، آنان مادی و مسری بودند. 13 داریوش شاه گوید: در شوش (کاری) بسیار والا فرموده شد، (کاری) بسیار والا به سرانجام رسید. اهورامزدا مرا و ویشتاسپ پدر من و سرزمین مرا بپاید. 02 داریوش شاه گوید: هر آن چه را که من انجام دادم، از روی‌های دیگر نکردم، آن گونه که اهورامزدا را کام بود، همان گونه کردم. اهورامزدا مرا دوست بود؛ هر آن چه که من انجام دادم، آن همه، برای من پیروزی‌آور بود. 03 داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزد، این کاخی که به دست من ساخته شده است، برای هر کسی که آن را ببیند، والا به نگر می‌آید. اهورامزدا مرا و سرزمین مرا بپاید. 01 خدای بزرگ اهورامزدا است، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که آدم را آفرید، که شادی را برای آدم آفرید، که داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرمان‌دار از بسیاری.

eMer@lD
06-08-2009, 06:37
کتیبه نقش رستم
01 خدای بزرگ اهورامزدا است، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که آدم را آفرید، که شادی را برای آدم آفرید، که داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرمان‌دار از بسیاری.
02 من داریوش شاه، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌های دارنده‌ی همه گونه مردم‌، شاه در این زمین بزرگِ دور و دراز. پسر ویشتاسپ هخامنشی پارسی پسر یک پارسی آریایی آریایی‌نژاد.
03 داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا این‌ها هستند کشورهایی که من به جز پارس گرفتم؛ بر آن‌ها فرمان راندم؛ به من باژ دادند؛ آن چه از سوی من به آن‌ها گفته شد، آن را انجام دادند؛ قانون من آن‌ها را نگاه داشت: ماد، ایلام، پارت، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، زرنگ، رخج، ثتگوش، گندار، هند، سکاهای هوم، ورگ، سکاهای تیز‌‌خود، بابل، آشور، ارابایه، مسر، ارمنیه، کپدوکیه، سارد، ایونی، سکاهای آن سوی دریا، اسکودَر، ایونیایی‌های كلاه‌ِ تارك‌دار برسر، لیبیایی‌ها، کوشیان اهالی، مَکَ، کاریان.
04 داریوش شاه گوید: اهورامزدا چون این زمین را آشفته دید، آن‌گاه آن را به من ارزانی داشت مرا شاه کرد؛ من شاه هستم. بخواست اهورامزدا من آن را در جای خود قرار دادم؛ آن چه من به آن‌ها گفتم آن را انجام دادند آن چنان که مرا کام بود. اکنون اگر گمان کنی که «چند بود آن کشورهایی که داریوش شاه داشت؟» پیکره‌ها را ببین که تخت را می‌برند آن‌گاه خواهی دانست، آن‌گاه به تو نمایان خواهد شد که: نیزه‌ی مرد پارسی دور رفته است؛ آن‌گاه به تو نمایان خواهد شد که: مرد پارسی دورتر از پارس جنگ کرده است.
05 داریوش شاه گوید: این که کرده شد، همه را به خواست اهورامزدا کردم. اهورا‌مزدا مرا یاری رساند تا کار را به انجام رساندم. اهورامزدا مرا و خاندان مرا و این سرزمین را از آسیب بپاید: این را من از اهورامزدا می‌خواهم، باشد که این را اهورامزدا به من بدهد!
06 ای مرد فرمان اهورامزدا ناپسند در نگرت نیاید؛ راه راست را ترک مکن، شورش مکن!
به گالري بي همتاي عكسهاي ايران باستان برويد ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]