PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : نقد شعر های خودم،هر کی شعر میگه بسم الله



shadi_87
26-03-2009, 21:23
:40:سلام عیدتون مبارک
خوشحال میشم شعرهای منو که از این به بعد می نویسم نقد کنین.:40:
ای همه جانم از تو
روزها می گذرند
مثل شلاق بر پیکر من می کوبند
این ثانیه ها
و تو دوری از من
این چنین ساده گذشت
داستان من و تو
و چه بی حاصل بود
عمر بیهوده من
و چه بی رونق بود
سرزمین دل من
کاش در ساحل این دریا هم
سایبان دل تو پیدا بود
راستی می شناسی این دریا را؟
تازگی ها در کنار ساحل
یاد دل خوشی فصل بهار دل خود می افتم
یاد بوی خوش گل های بهار
ای همه جانم از تو
باز کن پنجره ها را به همین ساحل نزدیک
وبگو
روی درخت هزار ساله ی عشقم
چه زمان خانه ای از نور بنا خواهی کرد؟
چه زمان روی شب رنجورم
پرتو روشن مهتاب نگاهت
نقش ها خواهد زد؟

barani700
27-03-2009, 02:37
این نوشت ها قشنگن ولی به نظر من خیلی جاهاش تبدیل به شعر نشدن.
از ارایه ها و ترکیبات زیبا در شعرتون استفاده کنید.آرایه ها و ترکیبات زیبا به شعر جون میدن و شعر رو دلنشین میکنن.
مسیر شعر تون رو مشخص کنید و سعی کنید پریشان شعر نگید. تعداد ابیات بالا در شعر ملاک نیست .سعی کنید همون یک خط دارای فضای شعری مناسب باشه.
با آرزوی موفقیت روزافزون

shadi_87
27-03-2009, 08:28
مرسی به خاطر نظرتون. حتما به توصیه های شما عمل می کنم.

shadi_87
27-03-2009, 23:47
چرا رفتی؟
مگر ندانستی
که قلب من پر از روزی ست
که تو در اولین دیدار
در پشت همین دیوار
چراغی را به من هدیه دادی
ولی من بعد از این رفتن
ولی من بعد از این مردن
شدم بازیچه ی دستان این دنیا
شدم مغروق این دریا
شدم تنها دلیل پایان یک رویا
تو که رفتی
من اینجا پر شدم از درد
پر از وحشت
پر از حسرت
پر از سنگینی یک ثانیه
تاخیر در لحظه های حقیرانه ی غربت
دلم می گیرد از شب های پاییزی
دلم می گیرد از باران
دلم می گیرد از مهتاب
دلم می گیرد از تکرار تو در خواب...
:wub::wub::wub::wub::wub::wub::wub::wub::wub::wub: :wub::wub:

omid.k
28-03-2009, 00:11
سلام امیدوارم جسارت بنده رو ببخشید (فقط به نظرم رسید شما دوست دارید نظر دیگران رو در مورد سرودتون بدونید)

//////////////////////////////

در ابتدای شعرتون میتونین حداقل دو ترکیب داشته باشید
من جدا جدا نقل قول گرفتم

روزها می گذرند
مثل شلاق بر پیکر من می کوبند
اولین ترکیب دو جمله ای بالاست
ولی در جمله ی اول روزها فاعل نیستند ... بنابراین در جمله ی دوم هم نمیتوانند باشند
با این حساب جمله ی دوم میشه : ... مثل شلاق بر پیکر من کوبنده


مثل شلاق بر پیکر من می کوبند
این ثانیه ها
ترکیب بعدی میتونه این نقل قول باشه
که شیواست
(ولی به نظرم ترکیب اول بیشتر بر پایه ی یک اثر ادبی استوار شده )

مثل شلاق بر پیکر من می کوبند
این ثانیه ها
و تو دوری از من
این ترکیب با دو پاره (مثل ادامه ی شعرتون در همین قسمت) ... یا یک پاره ی اضافی روان تر خواهد بود ...
چون اختگی کلام در اینجا صنعتی شاعرانه ایجاد نکرده


این چنین ساده گذشت
داستان من و تو
و چه بی حاصل بود
عمر بیهوده من
و چه بی رونق بود
سرزمین دل من
به عنوان یک پیشنهاد ... و نه یک امر دستور زبانی
اگر جمله ی دوم رو هم با کلمه ی " من " به پایان میرسوندین پیوستگی کاملتری بین اجزاء کلامتون حفظ می شد
هر چند شما کاملا در این موضوع مختارید


راستی می شناسی این دریا را؟
دقیقا از این جمله ریتم شعرتون دگرگون میشه ...
نمیدونم عمدی بوده یا خیر ...
ولی خواننده رو دچار شک میکنه ...
در چنین مواردی معمولا لحن کلام شاعر هم دگرگون میشه تا از تصمیمی جدید ، روایتی نو یا احساسی متفاوت سخن بگه
ولی لحن سخن در شعر شما تفاوتی با قبلش نمیکنه


یاد دل خوشی فصل بهار دل خود می افتم
تکرار " دل " خوب از کار در اومده و بجاست
ولی کلمه ی " فصل " خیلی دم دستی و ساده است .... به نظرم میرسه احساس این جمله ی زیبا رو کم میکنه ..
شاید بتونید کلمه ی بهتری بجاش پیدا کنید ...


وبگو
وقتی حرف " و " در ابتدای جمله قرار میگیره به عنوان یک حرف خونده میشه
این آهنگ شعرتون رو خراب میکنه
اگر هدفتون این بوده که " و " فقط به عنوان صدای " o" خوانده بشه ... باید اونو به سطر بالا یا پایین منتقل کنید
و اگر هدفتون صدای " v " بوده همونطور که گفتم این صدا ، در این قسمت ، آهنگ شعرتون رو خراب کرده


روی درخت هزار ساله ی عشقم
چه زمان خانه ای از نور بنا خواهی کرد؟
چه زمان روی شب رنجورم
پرتو روشن مهتاب نگاهت
نقش ها خواهد زد؟
به دو علامت سوالی که گذاشتین دقت کنید
هر کدوم نشون دهنده ی یک پایان است ..
اولی با دو پاره و دومی با سه پاره ....
همین موضوع ریتم شعر شما رو نامنسجم و پریشان میکند ...
پیشنهاد میکنم دومین قسمت رو هم در دو پاره بازنویسی کنید

//////////////////////////

البته نکات بیشتری هست ... که بیشتر سلیقه ای خواهند شد ...

............
پیشنهاد میکنم حتما بیشتر از صنایع و ترکیبات ادبی استفاده کنید ...
کلامتون احساس داره ولی ساده است ... کمی پیجیده ترش کنید ... بذارید خواننده در مورد چیزی که میخونه فکر کنه تا متوجه بشه ...
اگر قطعه ای شاعرانه مثل این رو مورد نظر دارید .. جوری بنویسیدش که انگار میخواهید برای خودتون نگهش دارید جوری که اگه کسی بخونه از خجالت سرخ میشید و کاغذ رو دستانش چنگ میزنید ... جوری که تو صد تا پستو و کمد پنهانش میکنید تا چشم کسی بهش نیوفته ...
میخوام بگم شعر عاشقانه اول از همه جسارت می طلبه (باید درد و دل باشه و حرف دل)
هرچی کلامتون از نامه های عاشقانه ای که عشاق بهم میدن دورتر باشه ... خاص تر و در نتیجه خواستنی تر میشه

.............

بازم اگه جسارتی بود ببخشید دیگه
با آرزوی موفقیت و شادکامی برای شما

shadi_87
28-03-2009, 10:34
آقای امید ممنون به خاطر نقد آموزنده تون. خوشحال می شم بازم شعرامو بخونین ومهمتر از این شعر های خودتونم اینجا بنویسین. در ضمن اون قسمت اول شعرم منظورم ثانیه ها بودن که بر پیکرم شلاق می زنن نه روزها! بازم ممنون

shadi_87
03-04-2009, 10:28
کتاب سهراب را ورق می زنم
تنها ورق می زنم
آه،
درکت نمی کنم سهراب
تو سراسر نور و امید بودی
چگونه با تو از درد بگویم؟
از ناامیدی
چگونه با تو رویایی را خراب کنم؟
تو دیدی رویایم را
دنیایی که تو داشتی من ندارم
من چون تو مقاوم نیستم
من چون تو
پر از خنده های مداوم نیستم
من تمام لحظه هایم
پر از اشعار تکراری ست
چشم من در عمق کابوسش
به امید
لحظه ی زیبای بیداری ست
شبیه هیچ کسی نیستی
پر از هستی ،پر از هستی!!
من اینجا چگونه با تو از نیستی بگویم؟
دلم می خواست فقط یک بیت
تنها یک بیت از شعرهایم را
تو به من می آموختی
ولیکن دیگر دیر است
رویایم را خراب کردم
یک عمر عشق خود را
قربانی لحظه های اضطراب کردم
حال می خواهم از خود به تو برسم
جایی که تو رسیدی خوب است
جایی که گفتی:
و خدایی که در این نزدیکی ست
تو خدا را دیدی
روی آگاهی آب خدا را دیدی
پای آن کاج بلند
تو سپردی خود را
تو ندیدی خود را
و رسیدی به ابدیت
و رسیدی به شبی خالی از نیاز
روزها را گشتم
روزها را گشتم تا که یافتمت در شب
در شبی پر از ستاره
شبی که تو مرگ را زندگی کردی
شبی که حنجره ات واژه ای شد
آری این تو بودی که واژه شدی
تو را نمی فهمیدم سهراب!
می خواستم صدایت کنم
چه کسی بود صدا زد سهراب ؟
می خواستم من باشم آن کس
اما تو نیز گاهی
از این همه دلبستگی رنجور بودی
گاهی تو نیز
از لحظه های شاد و زیبا دور بودی
تو نیز می شدی تنها
می شدی دلتنگ
می شدی مثل هوا
صاف و بی رنگ
گاهی مثل رنگ رویا
باز و پر مهر
مثل احساس پاک و
خوب یک شعر
عمر تو نیز گاهی شکست داشت
دیوار استوار نگاه تو نیز
گاهی نشست داشت
اما بی خیال که می شدی
چیزی محال نبود
دیگر تمام شعر تو
این یک سوال نبود:
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
حسرتت گاهی
با حیرتی تلخ می آمیخت
گویی تو نیز حسرت عمری را می خوری
که می دانی با مرگ دست خواهد داد
با مرگ هم آغوش خواهد شد
ویادی که پس از سال ها سکوت
فراموش خواهد شد...

shadi_87
05-04-2009, 12:43
رنگ ها را پاک کنید از نگاه من
قصه ام دیگر به پایان می رسد
ناله ای در عمق یک قلب سیاه
شکل می گیرد به سامان می رسد

قصه ام رنگ تو بود و باز هم
در نبودت پایه هایش زنگ زد
شب تمام کوچه را امشب به زور
با قلم موی سیاهش رنگ زد

حال در این لحظه های سرد و تار
مانده ام با یک بغل دلواپسی
چیستم من؟ ناله ای اندوهبار
قصه ی من داستان بی کسی

روزهای عاشقی پایان گرفت
قلب من چه سخت و معصومانه مرد
این چه تقدیریست ای بیگانگان
قلب من در لحظه هاتان جان سپرد

ای دریغ از لحظه های سوخته
از دریغ از کوچه های انتظار
من در بیراهه ها چه می کنم؟
با دلی اندوهگین و بی قرار

روزگاری با دلی امیدوار
با خدا سوز و گدازی داشتم
در سکوتی ناتمام با دل خوشی
در دلم سودای رازی داشتم

این چنین نالان و خسته کی شدم؟
من که روزی خاطرم آسوده بود
تازه فهمیدم در آن بیراهه ها
یاد عشقی در نگاهم مرده بود

ای که یادت مایه ی آرامش است
تو خدای لحظه های غربتی
در دلم من بارها حک کرده ام
تو خدای بخشش بی منتی

مردم پست و حقیر و پر فریب
قلب من را زیر پا انداختند
روز و شب با آن نگاه سردشان
دل به دنیای حقیری باختند

رنگها را پاک کنید از خاطرم
در پسِ این کوچه ها یادم کنید
بعد از این با خنده ای هرچند سرد
از سکوت خویش آزادم کنید

shadi_87
05-04-2009, 19:50
کاش نظرتونم بگین تا منم شعرامو اصلاح کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!